"اقتصاد اسلامى; منابع و سازوکارهاى رفاه قسمت دوم "
آرشیو
چکیده
متن
یکى از عوامل بسیار حساس و حیاتى در امر تخصیص و توزیع منابع محدود در اختیار جامعه، نوع تعریف و تصور آن جامعه از مفهوم خوشبختى و سعادت است . وقتى خوشبختى تعاریف متعدد و مختلف داشته باشد، سازوکارها و شیوههاى دستیابى به آن نیز متفاوت خواهد بود . براى تعیین کاربرد منابع در یک جامعه یا نظام اقتصادى، سه سازو کار مهم وجود دارد . که عبارتند از: سازوکار پالایشى، سازو کار انگیزشى و سازو کار تجدید ساختار اجتماعى - اقتصادى و سیاسى . درست همانگونه که رفاه و سعادت را مىتوان به انحاى مختلف تعریف کرد براى فیلتر کردن (پالایش)، ایجاد انگیزه و تجدید ساختار اجتماعى - اقتصادى نیز مىتوان سازو کارهاى متفاوتى داشت .
الف . ساز و کار پالایشى
نخست، براى ایجاد تعادل و توازن بین همه خواستهها از منابع و عرضه آنها، لازم است همه خواستههاى متفاوت از فیلترى عبور داده شود تا ارضاى این خواستهها تحقق اهداف انسانى و معنوى را به مخاطره نیندازد . براى پالایش (فیلتر کردن) راههاى متعددى وجود دارد . برنامهریزى متمرکز، ساز و کار بازار و ارزشهاى اخلاقى، سه راه از این راههاى متعدد است . ناکارآمدى برنامهریزى متمرکز براى پالایش، به مفهوم مادى آن، در تجربه کشورهاى سوسیالیستى به اثبات رسیده است; به طورى که در حال حاضر، تقریبا همه این کشورها - احتمالا به استثناى کوبا - از برنامهریزى متمرکز روى برگرداندهاند . در این میان، ساز و کار بازار [در مقایسه با سوسیالیسم] عملکرد نسبتا بهترى داشته است . قیمتهاى تعیین شده بر اثر تلاقى عرضه و تقاضا در بازارهاى کاملا رقابتى، به امر پالایش کاربردهاى مختلف منابع کمک مىکند به نحوى که نوعى تعادل برقرار گردد .
اما استفاده از مکانیسم بازار براى پالایش، با مشکل دیگرى مواجه است و آن عبارت است از امکان وجود چندین تعادل در بازار، بسته به این که کدامیک از سلایق و ترجیحات افراد و بنگاهها در بازار با هم تلاقى مىکنند . هر تعادل بازارى شاید نتواند تحقق اهداف بشر دوستانه را به همراه داشته باشد . از این رو سزاوار است نظامبازار را با مکانیسم دیگرى، که بتواند سلایق و ترجیحات افراد را تغییر دهد، به نحوى پیوند دهیم که تعادل مطلوب متحقق شود . آیا ارزشهاى اخلاقى مىتوانند [در نقش مکانیسم جدید] چنین تغییراتى پدید آورد؟
ب . ساز و کار انگیزشى
اگر اعمال قدرت را منتفى بدانیم، پالایش مطلوب باید بر اثر ایجاد انگیزه در همه صورت گیرد; انگیزهاى که همه را به طرف تلاشها و توانایىهاىشان و امساک از استفاده از منابع به گونهاى که دستیابى به رفاه و خوشبختى مطلوب را با شکست مواجه مىسازد، وادارد . انگیزه در علم اقتصاد، در مقایسه با - مثلا - فیزیک از اهمیتى والایى برخوردار است; زیرا علم اقتصاد با انسانها سروکار دارد; انسانهایى که احتمال دارد مطابق با معیارهایى رفتار کنند که تحقق اهداف را در پى داشته باشد و احتمال دارد که مطابق با این معیارها رفتار نکنند .
ثابتشده است که تامین منافع شخصى مىتواند به عنوان مکانیسم کارآمدى، کارایى را افزایش دهد; در حالىکه رقابت، مسئولیت در برابر عموم و دخالت دولت، به تامین منافع اجتماعى کمک مىکند . با وجود این، آیا با افزودن الزامات اخلاقى به ساز و کار بازار و مداخله دولت مىتوان از منافع اجتماعى به نحو مؤثرترى محافظت کرد؟
ج . ساز و کار تجدید ساختار اجتماعى - اقتصادى و سیاسى
یکى از چیزهایى که بر رفتار انسانها و استفاده آنها از منابع کمیاب تاثیر مىگذارد، شرایط فیزیکى، اجتماعى و سیاسى است . بنابراین، شاید لازم باشد که ساز و کار پالایشى و نظام انگیزشى را با ایجاد یک محیط مناسب اقتصادى، اجتماعى و سیاسى و نهادهایى با تاثیر گذارى مثبت پیوند دهیم; به نحوى که این ترکیب ما را به سوى دستیابى به سعادت به معناى همه جانبه آن رهنمون شود . این مسئله ضرورت اصلاحات اجتماعى - اقتصادى و سیاسى را بیش از پیش برجسته مىسازد . به هر حال، اگر ارزشها و ساختار خانواده و جامعه در گذر زمان دستخوش دگرگونى شده باشد و در نتیجه نخواهند یا نتوانند در کشیدن بار مشکلات دیگران سهم بگیرند، در این صورت آیا علم اقتصاد مىتواند از نوع دگرگونىهاى اجتماعى - اقتصادى که لازمه تحقق اهداف انسانى اقتصاد است، سخن نگوید؟ عدم ورود علم اقتصاد به این مباحث، به منزله به رسمیتشناختن نابرابرىهاى موجود خواهد بود; مسئلهاى که چه بسا به تنشها و ناآرامىهاى اجتماعى دامن زده، زوال جامعه را، حتى از لحاظ مادى، سرانجام در پى داشته باشد . به همین قیاس، حتى اگر جامعه، جامعهاى ارزشمدار باشد، اما زمینه ارتکاب تخلفاتى از قبیل بىصداقتى، رشوت و سایر راههاى غیر مشروع کسب درآمد در آن وجود داشته باشد و نظام کارآمدى براى کشف و تنبیه متخلفان در دست نباشد، این گونه اعمال به تدریجباب شده و از قبح آنها کاسته و ریشه کنى آنها دشوار خواهد شد . آیا مىتوان این اعمال را صرفا از راه خطابه و وعظ - بدون اصلاحات همه جانبه از طریق تجدید ساختار اجتماعى، اقتصادى و سیاسى - ریشه کن نمود و اگر سرانجام این اصلاحات ضرورى تشخیص داده شد، آیا مىتوان این اصلاحات را بدون نقش پشتوانهاى دولتبه سامان رساند؟ آیا ممکن است علم اقتصاد از پرداختن به بحث درباره اصلاحات مورد نیاز و نقش دولت در آن خوددارى ورزد؟
اگر ساز و کارهاى برگزیده علم اقتصاد با مهفوم مطلوب خوشبختى سازگار نباشد، یا اگر تجدید ساختار مطلوب ایجاد نشده باشد، یا نتواند ایجاد شود، در این صورت خوشبختى مطلوب تحقق نخواهد یافت . از این منظر هرچیزى که سد راه پالایش، انگیزش و تجدید ساختار لازم براى دستیافتن به خوشبختى مورد نظر شود، به عنوان انحراف قلمداد خواهد شد . همچنین هرگونه استفاده از منابع که بطور مستقیم یا غیر مستقیم در امر تحقق اهداف انسانى و معنوى جامعه سهمى ایفا نکند، چه بسا به عنوان استفاده بى ثمر، زاید یا اسراف کارانه تلقى خواهد شد . جایگاه دولت در اقتصاد نیز به وسیله نوع پالایش، انگیزش و تجدید ساختار لازم براى رسیدن به آرمانها تعیین مىشود .
نقش جهان بینى
اصولا مفهوم خوشبختى و رفاه مطرح در علم اقتصاد و همچنین مکانیسمهاى پالایشى، انگیزشى و تجدید ساختارى مورد نظر اقتصاد را، جهان بینى تعیین مىکند . پارهاى از مسایلى که جهان بینى مىکوشد براى آنها پاسخى در خور بیابد عبارتند از: چگونگى آفرینش کاینات، معنا و هدف زندگى انسانها، مالکیت نهایى و اهداف منابع محدود در اختیار انسان، حقوق و تکالیف افراد و خانوادهها در قبال همدیگر و نسبتبه محیط فیزیکى و اجتماعى شان .
نوع پاسخ به این پرسشها، آثار پر دامنهاى بر اندیشه و رفتار آدمیان دارد و به چارچوبهاى نظرى و توصیههاى سیاستى متعددى منتهى مىگردد . براى نمونه، اگر باور این باشد که کاینات به خودى خود آفریده شدهاند و انسان در برابر هیچ کسى مسئول نیست، در این صورت انسانها مختارند هر طور که مىخواهند زندگى کنند . هدف از زندگى تامین منافع شخصى و نیل به حداکثر ثروت، و ملاک خوشبختى، میزان برخوردارى از لذایذ جسمانى و تمایلات نفسانى خواهد بود . بقاى انسب شاید بهنجارترین الگوى رفتارى بوده و قضاوتهاى ارزشى، محلى از اعراب نخواهند داشت . مکانیسمهاى پالایش و انگیزش و تجدید ساختار هر سه بهدست انسان و در پرتو فرد و تجربه او طراحى و ایجاد خواهد شد .
در حالىکه اگر بشر را آفریده قدرت متعالى بدانیم که منابع همانا امانتى است در اختیار او، در این صورت میان انسانها پیوند طبیعى مىبینیم و همه در برابر آفریدگار خویش مسئول خواهند بود . انسان دیگر در تمام اعمال خود فعال مایشاء نبوده و انتظار مىرود که در امر استفاده از منابع و برخورد با یکدیگر و محیط خود شیوهاى را برگزیند که خوشبختى همگانى، اعم از فقیر و غنى، سیاه و سفید، زن و مرد، پیر و جوان را در پى داشته باشد، و انتظار مىرود که انسانها نه تنها براى رسیدن به اهداف مادى، بلکه همچنین براى رسیدن به اهداف معنوى و انسانى، خاصه سازگارى اجتماعى و امحاى هنجار گسیختگى، تلاش نمایند . در این صورت وحى و خرد هردو در امر پالایش، انگیزش و تجدید ساختار، نقش بسزایى خواهند داشت و تضاد ارزشى نیز بى مورد نخواهد بود .
متد
روش علم اقتصاد نیز به وسیله جهانبینى آن تعیین مىشود . واژه متد [Method] اصطلاحا به قوانین و فرایندى اطلاق مىشود که با نظم منطقى خاص و براى نیل به هدف مشخص در یک رشته علمى به کار مىرود . در واقع کار متد عبارت است از فراهم کردن ملاک مقبولیت و مسروریت گزارههاى مشخص به عنوان عناصر یک رشته . بنابراین همانگونه که کاوس [Caws 1967,P339] به درستى اشاره کرده است، ملاکها و کوششها براى پذیرش یا رد گزارهها، به هدف مورد نظر بستگى دارد . اگر بقاى انسب الگوى قابل قبول، و افراد در هر عمل مطابق با ترجیحات و ثروت خود، مختار باشند، در این صورت تخصیص و توزیع حاصل از نیروهاى بازار را نمىتوان زیر سؤال برد و طرح اهداف انسانى بى مورد خواهد بود . علم اقتصاد ضمن پذیرفتن و تن دادن به شرایط موجود، از هرگونه قضاوت ارزشى درباره آن امتناع خواهد ورزید و هیچ گونه توصیه سیاسى براى ایجاد دگرگونى در شرایط موجود ارائه نخواهد داد .
در این صورت، متد علم اقتصاد عبارت است از توصیف، یعنى ارایه گزارههاى اثباتى درباره چگونگى تخصیص و توزیع منابع به وسیله نیروهاى بازار در جهان واقع و تحلیل نظرى و تجربى رابطه بین متغیرهاى مختلف مؤثر در این تخصیص و توزیع به منظور کمک به پیشبینىهاى آینده . با این وضع علم اقتصاد یک علم کاملا اثباتى خواهد بود ومقولات دستورى در آن جایگاهى نخواهند داشت .
در حالى که اگر نیل به اهداف انسانى نیز در زمره اهداف اقتصاد باشد، متد دیگر صرف توصیف، تحلیل و پیشبینى نخواهد بود; بلکه مقایسه وضع موجود با اهداف مطلوب، تحلیل دلایل شکاف بین این دو و ارایه راهکارى براى رفع شکاف بدون وارد شدن لطمه شدید به آزادىهاى فردى، نیز بخشى از متدها خواهد بود و قضاوتارزشى نیز جایگاه خود را خواهد داشت . از آن جا که هدف وحى کمک به قضاوت ارزشى است، پس وحى نیز مورد اقبال واقع خواهد شد . بنابراین اقتصاد بر دو پایه وحى و فرد استوار خواهد بود .
با این حساب، هیچ توجیهى براى تفکیک آشکار میان وظایف اثباتى و دستورى اقتصاد نمىتوان یافت; زیرا این دو به شدت در هم آمیخته و عناصر حیاتى علت وجودى علم اقتصاد را تشکیل خواهند داد .
پیوند متد و جهان بینى در اقتصاد اسلامى
با توجه به مطالب یاد شده، آرمان، ساختار و متد علم اقتصاد همه مولود منطقى جهانبینى است . به رغم آن که هیچ یک از جهانبینىهاى موجود، نه به طور مطلق مادىگر و نه طرفدار مکتب اصالت لذت است، تفاوتهاى فاحشى بین این جهانبینىها، از لحاظ میزان تاکید آنها بر اهداف معنوى و مادى، به چشم مىخورد . هر چه میزان اختلاف این جهانبینىها بیشتر باشد، به همان اندازه اختلاف متد اقتصادى آن جوامع بیشتر خواهد بود . فیرابند (1993)[Feyerabend] در مقدمهاى بر طبع بالصراحه به همین نکته اذعان مىکند وقتى که مىگوید: «علوم [Science] جهان اول، تنها یکى از میان چندین علوم درجهان است . اگر ادعا شود که فراتر از این است، این علوم دیگر ابزارى براى پژوهش نبوده و به گروه فشار (سیاسى) تبدیل مىشود» . حتى اگر جهانبینىها یکسان باشند، کمااینکه جهانبینىهاى اقتصاد نهادى و اقتصاد متد اول - که به زعم بسیارى از اقتصاددانان مکمل همدیگرند - چنین است، [باز هم حق با] پروفسور دوگلاس نورث [Douglass North] ، برنده جایزه نوبل است، که به روشنى تصریح مىکند: «اگر بخواهیم تحلیلهاى ساختارگرایانه را در نظریه ایستاى نئوکلاسیکى وارد نماییم، باید هسته اصلى نظریه نئوکلاسیکى را اصلاح و تعدیل کنیم . اما اگر بخواهیم یک الگوى دگرگونى اقتصادى را طراحى کنیم، این امر نیازمند آن است که یک چارچوب نظرى کامل ساخته شود; زیرا در حال حاضر چنین الگویى وجود ندارد .»
با این حال، وقتى حتى در بین جهانبینىها و آرمانها، تفاوتهاى چشمگیرى وجود داشته باشد، دلیلى وجود ندارد که میان دسیپلینها تفاوت [disciplines] چشمگیرترى نباشد . یکى از این متدها ممکن استبه تبیین «آنچه هستبپردازد» ، و از قضاوتهاى ارززشى امتناع ورزد و به ایجاد تغییر اجتماعى - اقتصادى جهت دستیابى به هدف مشخصى براى زندگى تعلق خاطر نداشته باشد . در حالى که متد دیگر چه بسا به توصیف «آنچه هست» بسنده نکند و در پى کمک به تحقق بخشیدن به آرمان اجتماعى مطلوب باشد . بناى این نظام نمىتواند از پرداختن به اینکه این آرمان چگونه و با چه فرایندى تحقق مىیابد، اجتناب ورزد . لازمه تفاوت میان این دو دسیپلین این نیست که اینها متقابلا مانعة الجمع باشند . تبادل نظر خردورزانه و مسالمتآمیز میان جهانبینىها و نظامهاى مختلف در واقع موجب تعمیق و گسترش دامنههاى هر دو نظام از راه گرده افشانى متقابل و به تبع آن غنا و بهروزى جهان خواهد شد . به همین خاطر، فیرابنید (1993) بیراه نیست وقتى که مىگوید: «تعدد نظریهها علم را پربار و تشابه تئورىها، قدرت نقادى را تضعیف مىکند . همسانى نظریهها نیز به شکوفایى استعدادهاى فردى لطمه مىزند .»
جهان بینى اسلامى
پرسشى که در اینجا مطرح مىشود، این است که جهان بینى اقتصاد اسلامى تا چه اندازه با جهانبینى اقتصاد متعارف تفاوت دارد؟ با آنکه در میان جهان بینىهاى اکثر ادیان مهم جهان مخصوصا اسلام، مسیحیت و یهود، نکات مشترک بسیارى وجود دارد، نمىتوان گفت که در مورد جهانبینى اقتصاد اسلامى و اقتصاد متعارف نیز این قضیه مصداق دارد . جهانبینىهاى این دو نظام از ریشه با هم متفاوتند . جهانبینى اسلامى یک جهانبینى سکولاریستى، غیر ارزشى، مادیگرایانه و یا معتقد به دارونیسم اجتماعى نیست، بلکه بر مفاهیمى استوار است که با اساس این دکترینها در تضاد قرار دارد . جهانبینى اسلامى براى ارزشهاى اخلاقى، اخوت انسانى و عدالت اجتماعى اقتصادى اهمیتبیشتر قایل است و در امر رسیدن به آرمان خود نه به دولت و نه به بازار بر هیچ یک اتکاى کامل ندارد و بلکه بر نقش مختلط ارزشها، نهادها، بازار، خانوادهها، جامعه و دولتبراى دستیابى به آرمان تامین و تضمین خوشبختى همگانى، پاى مىفشارد . تاکید جهانبینى اسلامى عمدتا بر دگرگونى اجتماعى از راه اصلاح افراد و جامعه معطوف است; اصلاحى که بدون آن هم بازار و هم دولتحاصلى جز تشدید نابرابرىها نخواهند داشت . بنیادىترین اصل اسلامى آن است که کاینات و مافیها، از جمله انسان، آفریده خداوند یکتاى بىهمتاست . انسانها خلیفه خدا بر زمین و برادران همدیگرند . هیچکسى را بر دیگرى از لحاظ نژاد، جنس، ثروت یا قدرت برترى نیست . انسان در این سرا مسافرى است که به سوى مقصد نهایىاش در جهان دیگر ره مىسپرد . آنجایى که همه در پیشگاه هستىبخش باید پاسخگو باشند، سعادت اخروى آنان در گرو آن است که آیا آنان در این دنیا وظایف خود را در برابر [خداوند] وهمنوعان خود، به نحوى ادا کردهاند که به تامین سعادت همگانى کمک نماید، یا خیر؟ (2)
یکى از عوامل مؤثر بر خوشبختى انسان، نحوه استفاده او از منابع کمیابى است که به عنوان امانتى از جانب خداوند در اختیار بشر قرار گرفته است . خداوند آفریدگار و مالک این منابع، ارزشها و قوانین رفتارى یا نهادهاى مشخصى را ارزانى بشر داشته و انتظار مىرود که بشر در چارچوب این قوانین و نهادها از منابع، استفاده و با همدیگر تعامل نمایند . این ارزشها به گروه خاصى از انسانها اختصاص نداشته، بلکه براى همه زمانها و مکانها و توسط سلسله پیامبران - که خود نیز بشر بودند - از جمله ابراهیم، موسى، عیسى و خاتم آنها حضرت محمد (ص) فرستاده شده است (3) . از منظر اسلام میان ارزشهاى همه ادیان وحیانى، تسلسل و تشابه ارزشها وجود دارد .
رسالت پیامبران، تنها آوردن ارزشها نبوده است; آنان براى اصلاح جوامع خود مبارزه هم مىکردند . از اینجاست که اصلاحات اجتماعى - اقتصادى هسته اصلى رسالت اسلامى را تشکیل مىدهد . پذیرفتن و تن دادن به «آنچه هست» و مبارزه نکردن در راه آرمان «آنچه باید» ، همسنگ «آرى» گفتن به نابرابرىها و اقدام نکردن براى ریشهکنى این نابرابرىهاست; و این رویهاى است که در اسلام نمىتوان توجیهى براى آن دست و پا کرد .
رسالت انسان نه تنها پذیرفتن ارزشهاى اسلامى و وفادار ماندن به آنهاست، بلکه تلاش براى اصلاح جوامع خود بر طبق این ارزشهاست . و این همان چیزى است که از آن به عنوان «زندگى پرهیزگارانه» تعبیر مىشود . در اسلام، اعتقاد بر این است که زندگى پرهیزگارانه، میان منفعتشخصى و اجتماعى موازنه برقرار و به عملىساختن مقاصد شریعت، یا به تعبیرى، آرمان اسلامى کمک مىکند . دو مؤلفه مهم این اهداف، عبارتند از عدالت اجتماعى - اقتصادى و خوشبختى و سعادت همه مخلوقات الهى (4) . حاصل بىعدالتى، چیزى نیست جز جلوگیرى از دستیابى به خوشبختى واقعى، تشدید تنشها و ناآرامىهاى اجتماعى، دلسرد کردن افراد از صرف نهایت تلاش خود و در نتیجه کند ساختن روند توسعه و بهروزى . در حالى که اقتصاد متعارف، استیلاى رفتار سودگرایانه را در افراد مفروض مىپندارد، اسلام وجود هیچگونه رفتار ایدهآلى را مفروض نمىگیرد . به باور اسلام، گرچه احتمال دارد برخى به شیوه مطلوبى رفتار کنند . اما رفتار عامه مردم در نقطهاى میان دو نقطه افراط در خودخواهى یا دیگرخواهى قرار دارد . لذا لازم است که تلاش مستمرى از سوى افراد و جامعه براى ارتقاى اخلاقى جوامع صورت گیرد .
در عین حال، در اسلام استفاده از قدرت براى تعالى اخلاقى جوامع جایگاهى ندارد و هیچ اکراهى در دین نیست (5) . (قرآن کریم، سوره بقره، آیه 256) و بگو این [دین] حق است که از جانب پروردگارتان آمده است هر کس مىخواهد ایمان بیاورد و هر کس مىخواهد کافر گردد . (6) » به علاوه، اسلام بر تربیت مناسب و «اقناع از طریق حکمت و اندرز نیکو و جدل احسن» (سوره نحل، آیه 125) و ایجاد محیط مناسب براى برانگیختن افراد به سوى آنچه پسندیده است و اجتناب از آنچه ناصواب است، تاکید مىورزد . اینها به تنهایى کافى نیست; بلکه لازم است که برانگیزانندهها و بازدارندههاى مادى و معنوى، جهتبرانگیختن اشخاص به جد و جهد در راه تامین صلاح خودو دیگران و جلوگیرى از اضرار به دیگران، تدارک دیده شود .
وجود بازارهاى رقابتىاى که در آنها مردم بتوانند بدون هیچگونه مشکلى براى تامین منافع شخصى خود، به تعامل بپردازند، لازمه تامین حداکثرکارایى است . با وجود آنکه رقابت تا اندازهاى از منافع اجتماعى محافظت مىکند، اما نمىتوان به طور کامل به آن اعتماد کرد . چون امکان دارد که برخى، شیوههاى نادرستى را براى کسب ثروت به کار گیرند . به نحو مشابه، دولتها نیز مىکوشند که مقرراتى تصویب و اعمال کنند . اما بدون داشتن درک روشن از این که کار نیک و پسندیده چیست، نمىتوان مقرراتى تعیین کرد . از این رو هر گاه مسئله تعیین مقررات در میان باشد، دیگر نمىتوان نسبتبه ارزشها بىتفاوت بود . از این گذشته اتکاى بیش از حد به مقررات واقعگرایانه ممکن نیست . زیرا ممکن است که همین مقررات زیر پا گذاشته شود . پس لازم است که براى اجرا و تطبیق مقررات به گونهاى کارآمد اقدام شود . اگر مکانیسمى براى خودانضباطى تدارک دیده شود، هزینه اعمال مقررات پایین خواهد آمد . خودانضباطى از دو منبع سرچشمه مىگیرد:
1 . گرایش فطرى بشر به نیکى . براساس اعتقادات اسلامى، انسانها بالفطره گرایش به نیکى دارند; زیرا «خداوند آنها را بر فطرت خود آفریده است (7) .» انسانها الزاما همیشه براساس منافع شخصى خود عمل نمىکنند، بلکه آنان گاه براى منافع دیگران نیزعمل و حتى با احساس وظیفه اخلاقى، براى دیگران از خود گذشتگى مىکنند . با این حساب، انسانها در رفتار خود مختارند و رفتار آنها از پیش مقدور نیست . احتمال دارد انسانها مطابق با گرایش فطرى خود رفتار کنند یا راهى مخالف با فطرت خویش در پیش گیرند; راهى که به انسان و جامعه او زیان خواهد رساند . از این رو لازم است عوامل برانگیزاننده و بازدارنده و همچنین محیط مناسب فراهم گردد . مشکلى که در اغلب مشوقها و بازدارندههاى دنیوى وجود دارد، ناقص بودن آنهاست و حتى ممکن است نتوان آنها را به گونه عادلانهاى اجرا کرد .
2 . منبع دوم خودانضباطى، اعتقاد به ثواب و عقاب اخروى است . اجتناب از ارتکاب گناه و گذشت از منفعتشخصى به خاطر دیگران، زمینهساز سعادتمندى اخروى افراد است . بنابراین، مفهوم آخرت براى منفعتشخصى افراد چشمانداز بلند مدتى، از طریق گسترش آن به فراسوى عمر دنیوى انسان، مىگشاید . رقابت و دخالت دولت نمىتواند همواره در افراد براى کارهاى پسندیده و امساک از اعمال مغایر با اخلاق، همکارى با دیگران و خودگذرى براى دیگران، انگیزه ایجاد نمایند .
ممکن است دولتها براى تضمین رقابت و تصویب قوانین جهت پاسدارى از منافع اجتماعى، تلاش نمایند; با وجود این، راههاى متعددى براى جلوگیرى [نقض] رقابت، تقلب و استثمار دیگران - بدون خطر افشا شدن - وجود دارد; به گونهاى که موفقیت دولت در امر محافظت از منافع اجتماعى با دشوارىهاى بسیار مواجه است; مگر آن که انگیزه درونى در گردانندگان وجود داشته باشد تا آنان را به سوى کارهاى نیک و ایفاى صادقانه قراردادها و تعهدات و عدم تلاش براى نادیده گرفتن رقابتبا توسل به شیوههاى نامشروع کسب درآمد، سوق دهد .
بنابراین در تحلیلى نهایى، باید گفت که بدون یارى ارزشهاى اخلاقى و بدون ایجاد نیروى انگیزه بخش کارآمد و بستر مناسب براى پیادهسازى این ارزشها، پاسدارى مؤثر از منافع اجتماعى امکانپذیر نیست .
پىنوشتها:
1) ترجمه بخش دوم مقاله :
I is itnecessary to haveislamic Economics
The Journal of socio - Economics 24 (2000).
2) براى تفصیل بیشتر درباره اصول جهانبینى اسلامى ر . ک . به :
Chopra, 1992, PP, 201 - 212.
3) در قرآن کریم از پیامبران فرستاده شده بر سایر امتها، جز مردم ساکن خاورمیانه، هیچ ذکرى به میان نیامده است . با این حال قرآن صراحتا اعلام مىدارد که «ما در هرامتى رسولى برانگیختیم .» (سوره نحل، آیه 36) و «ما پیش از تو رسولانى فرستادیم; داستان گروهى از آنان را براى تو باز گفته و گروهى از آنان را براى تو بازگو نکردهایم .» (سوره غافر، آیه 78)
4) براى بررسى اجمالى مقوله اهداف اسلامى یا مقاصد شریعت .
5) لااکره فى الدین . . . (سوره بقره، آیه 256)
6) و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر . (سوره کهف، آیه 29)
7) فطرت الله التى فطر الناس علیها .
الف . ساز و کار پالایشى
نخست، براى ایجاد تعادل و توازن بین همه خواستهها از منابع و عرضه آنها، لازم است همه خواستههاى متفاوت از فیلترى عبور داده شود تا ارضاى این خواستهها تحقق اهداف انسانى و معنوى را به مخاطره نیندازد . براى پالایش (فیلتر کردن) راههاى متعددى وجود دارد . برنامهریزى متمرکز، ساز و کار بازار و ارزشهاى اخلاقى، سه راه از این راههاى متعدد است . ناکارآمدى برنامهریزى متمرکز براى پالایش، به مفهوم مادى آن، در تجربه کشورهاى سوسیالیستى به اثبات رسیده است; به طورى که در حال حاضر، تقریبا همه این کشورها - احتمالا به استثناى کوبا - از برنامهریزى متمرکز روى برگرداندهاند . در این میان، ساز و کار بازار [در مقایسه با سوسیالیسم] عملکرد نسبتا بهترى داشته است . قیمتهاى تعیین شده بر اثر تلاقى عرضه و تقاضا در بازارهاى کاملا رقابتى، به امر پالایش کاربردهاى مختلف منابع کمک مىکند به نحوى که نوعى تعادل برقرار گردد .
اما استفاده از مکانیسم بازار براى پالایش، با مشکل دیگرى مواجه است و آن عبارت است از امکان وجود چندین تعادل در بازار، بسته به این که کدامیک از سلایق و ترجیحات افراد و بنگاهها در بازار با هم تلاقى مىکنند . هر تعادل بازارى شاید نتواند تحقق اهداف بشر دوستانه را به همراه داشته باشد . از این رو سزاوار است نظامبازار را با مکانیسم دیگرى، که بتواند سلایق و ترجیحات افراد را تغییر دهد، به نحوى پیوند دهیم که تعادل مطلوب متحقق شود . آیا ارزشهاى اخلاقى مىتوانند [در نقش مکانیسم جدید] چنین تغییراتى پدید آورد؟
ب . ساز و کار انگیزشى
اگر اعمال قدرت را منتفى بدانیم، پالایش مطلوب باید بر اثر ایجاد انگیزه در همه صورت گیرد; انگیزهاى که همه را به طرف تلاشها و توانایىهاىشان و امساک از استفاده از منابع به گونهاى که دستیابى به رفاه و خوشبختى مطلوب را با شکست مواجه مىسازد، وادارد . انگیزه در علم اقتصاد، در مقایسه با - مثلا - فیزیک از اهمیتى والایى برخوردار است; زیرا علم اقتصاد با انسانها سروکار دارد; انسانهایى که احتمال دارد مطابق با معیارهایى رفتار کنند که تحقق اهداف را در پى داشته باشد و احتمال دارد که مطابق با این معیارها رفتار نکنند .
ثابتشده است که تامین منافع شخصى مىتواند به عنوان مکانیسم کارآمدى، کارایى را افزایش دهد; در حالىکه رقابت، مسئولیت در برابر عموم و دخالت دولت، به تامین منافع اجتماعى کمک مىکند . با وجود این، آیا با افزودن الزامات اخلاقى به ساز و کار بازار و مداخله دولت مىتوان از منافع اجتماعى به نحو مؤثرترى محافظت کرد؟
ج . ساز و کار تجدید ساختار اجتماعى - اقتصادى و سیاسى
یکى از چیزهایى که بر رفتار انسانها و استفاده آنها از منابع کمیاب تاثیر مىگذارد، شرایط فیزیکى، اجتماعى و سیاسى است . بنابراین، شاید لازم باشد که ساز و کار پالایشى و نظام انگیزشى را با ایجاد یک محیط مناسب اقتصادى، اجتماعى و سیاسى و نهادهایى با تاثیر گذارى مثبت پیوند دهیم; به نحوى که این ترکیب ما را به سوى دستیابى به سعادت به معناى همه جانبه آن رهنمون شود . این مسئله ضرورت اصلاحات اجتماعى - اقتصادى و سیاسى را بیش از پیش برجسته مىسازد . به هر حال، اگر ارزشها و ساختار خانواده و جامعه در گذر زمان دستخوش دگرگونى شده باشد و در نتیجه نخواهند یا نتوانند در کشیدن بار مشکلات دیگران سهم بگیرند، در این صورت آیا علم اقتصاد مىتواند از نوع دگرگونىهاى اجتماعى - اقتصادى که لازمه تحقق اهداف انسانى اقتصاد است، سخن نگوید؟ عدم ورود علم اقتصاد به این مباحث، به منزله به رسمیتشناختن نابرابرىهاى موجود خواهد بود; مسئلهاى که چه بسا به تنشها و ناآرامىهاى اجتماعى دامن زده، زوال جامعه را، حتى از لحاظ مادى، سرانجام در پى داشته باشد . به همین قیاس، حتى اگر جامعه، جامعهاى ارزشمدار باشد، اما زمینه ارتکاب تخلفاتى از قبیل بىصداقتى، رشوت و سایر راههاى غیر مشروع کسب درآمد در آن وجود داشته باشد و نظام کارآمدى براى کشف و تنبیه متخلفان در دست نباشد، این گونه اعمال به تدریجباب شده و از قبح آنها کاسته و ریشه کنى آنها دشوار خواهد شد . آیا مىتوان این اعمال را صرفا از راه خطابه و وعظ - بدون اصلاحات همه جانبه از طریق تجدید ساختار اجتماعى، اقتصادى و سیاسى - ریشه کن نمود و اگر سرانجام این اصلاحات ضرورى تشخیص داده شد، آیا مىتوان این اصلاحات را بدون نقش پشتوانهاى دولتبه سامان رساند؟ آیا ممکن است علم اقتصاد از پرداختن به بحث درباره اصلاحات مورد نیاز و نقش دولت در آن خوددارى ورزد؟
اگر ساز و کارهاى برگزیده علم اقتصاد با مهفوم مطلوب خوشبختى سازگار نباشد، یا اگر تجدید ساختار مطلوب ایجاد نشده باشد، یا نتواند ایجاد شود، در این صورت خوشبختى مطلوب تحقق نخواهد یافت . از این منظر هرچیزى که سد راه پالایش، انگیزش و تجدید ساختار لازم براى دستیافتن به خوشبختى مورد نظر شود، به عنوان انحراف قلمداد خواهد شد . همچنین هرگونه استفاده از منابع که بطور مستقیم یا غیر مستقیم در امر تحقق اهداف انسانى و معنوى جامعه سهمى ایفا نکند، چه بسا به عنوان استفاده بى ثمر، زاید یا اسراف کارانه تلقى خواهد شد . جایگاه دولت در اقتصاد نیز به وسیله نوع پالایش، انگیزش و تجدید ساختار لازم براى رسیدن به آرمانها تعیین مىشود .
نقش جهان بینى
اصولا مفهوم خوشبختى و رفاه مطرح در علم اقتصاد و همچنین مکانیسمهاى پالایشى، انگیزشى و تجدید ساختارى مورد نظر اقتصاد را، جهان بینى تعیین مىکند . پارهاى از مسایلى که جهان بینى مىکوشد براى آنها پاسخى در خور بیابد عبارتند از: چگونگى آفرینش کاینات، معنا و هدف زندگى انسانها، مالکیت نهایى و اهداف منابع محدود در اختیار انسان، حقوق و تکالیف افراد و خانوادهها در قبال همدیگر و نسبتبه محیط فیزیکى و اجتماعى شان .
نوع پاسخ به این پرسشها، آثار پر دامنهاى بر اندیشه و رفتار آدمیان دارد و به چارچوبهاى نظرى و توصیههاى سیاستى متعددى منتهى مىگردد . براى نمونه، اگر باور این باشد که کاینات به خودى خود آفریده شدهاند و انسان در برابر هیچ کسى مسئول نیست، در این صورت انسانها مختارند هر طور که مىخواهند زندگى کنند . هدف از زندگى تامین منافع شخصى و نیل به حداکثر ثروت، و ملاک خوشبختى، میزان برخوردارى از لذایذ جسمانى و تمایلات نفسانى خواهد بود . بقاى انسب شاید بهنجارترین الگوى رفتارى بوده و قضاوتهاى ارزشى، محلى از اعراب نخواهند داشت . مکانیسمهاى پالایش و انگیزش و تجدید ساختار هر سه بهدست انسان و در پرتو فرد و تجربه او طراحى و ایجاد خواهد شد .
در حالىکه اگر بشر را آفریده قدرت متعالى بدانیم که منابع همانا امانتى است در اختیار او، در این صورت میان انسانها پیوند طبیعى مىبینیم و همه در برابر آفریدگار خویش مسئول خواهند بود . انسان دیگر در تمام اعمال خود فعال مایشاء نبوده و انتظار مىرود که در امر استفاده از منابع و برخورد با یکدیگر و محیط خود شیوهاى را برگزیند که خوشبختى همگانى، اعم از فقیر و غنى، سیاه و سفید، زن و مرد، پیر و جوان را در پى داشته باشد، و انتظار مىرود که انسانها نه تنها براى رسیدن به اهداف مادى، بلکه همچنین براى رسیدن به اهداف معنوى و انسانى، خاصه سازگارى اجتماعى و امحاى هنجار گسیختگى، تلاش نمایند . در این صورت وحى و خرد هردو در امر پالایش، انگیزش و تجدید ساختار، نقش بسزایى خواهند داشت و تضاد ارزشى نیز بى مورد نخواهد بود .
متد
روش علم اقتصاد نیز به وسیله جهانبینى آن تعیین مىشود . واژه متد [Method] اصطلاحا به قوانین و فرایندى اطلاق مىشود که با نظم منطقى خاص و براى نیل به هدف مشخص در یک رشته علمى به کار مىرود . در واقع کار متد عبارت است از فراهم کردن ملاک مقبولیت و مسروریت گزارههاى مشخص به عنوان عناصر یک رشته . بنابراین همانگونه که کاوس [Caws 1967,P339] به درستى اشاره کرده است، ملاکها و کوششها براى پذیرش یا رد گزارهها، به هدف مورد نظر بستگى دارد . اگر بقاى انسب الگوى قابل قبول، و افراد در هر عمل مطابق با ترجیحات و ثروت خود، مختار باشند، در این صورت تخصیص و توزیع حاصل از نیروهاى بازار را نمىتوان زیر سؤال برد و طرح اهداف انسانى بى مورد خواهد بود . علم اقتصاد ضمن پذیرفتن و تن دادن به شرایط موجود، از هرگونه قضاوت ارزشى درباره آن امتناع خواهد ورزید و هیچ گونه توصیه سیاسى براى ایجاد دگرگونى در شرایط موجود ارائه نخواهد داد .
در این صورت، متد علم اقتصاد عبارت است از توصیف، یعنى ارایه گزارههاى اثباتى درباره چگونگى تخصیص و توزیع منابع به وسیله نیروهاى بازار در جهان واقع و تحلیل نظرى و تجربى رابطه بین متغیرهاى مختلف مؤثر در این تخصیص و توزیع به منظور کمک به پیشبینىهاى آینده . با این وضع علم اقتصاد یک علم کاملا اثباتى خواهد بود ومقولات دستورى در آن جایگاهى نخواهند داشت .
در حالى که اگر نیل به اهداف انسانى نیز در زمره اهداف اقتصاد باشد، متد دیگر صرف توصیف، تحلیل و پیشبینى نخواهد بود; بلکه مقایسه وضع موجود با اهداف مطلوب، تحلیل دلایل شکاف بین این دو و ارایه راهکارى براى رفع شکاف بدون وارد شدن لطمه شدید به آزادىهاى فردى، نیز بخشى از متدها خواهد بود و قضاوتارزشى نیز جایگاه خود را خواهد داشت . از آن جا که هدف وحى کمک به قضاوت ارزشى است، پس وحى نیز مورد اقبال واقع خواهد شد . بنابراین اقتصاد بر دو پایه وحى و فرد استوار خواهد بود .
با این حساب، هیچ توجیهى براى تفکیک آشکار میان وظایف اثباتى و دستورى اقتصاد نمىتوان یافت; زیرا این دو به شدت در هم آمیخته و عناصر حیاتى علت وجودى علم اقتصاد را تشکیل خواهند داد .
پیوند متد و جهان بینى در اقتصاد اسلامى
با توجه به مطالب یاد شده، آرمان، ساختار و متد علم اقتصاد همه مولود منطقى جهانبینى است . به رغم آن که هیچ یک از جهانبینىهاى موجود، نه به طور مطلق مادىگر و نه طرفدار مکتب اصالت لذت است، تفاوتهاى فاحشى بین این جهانبینىها، از لحاظ میزان تاکید آنها بر اهداف معنوى و مادى، به چشم مىخورد . هر چه میزان اختلاف این جهانبینىها بیشتر باشد، به همان اندازه اختلاف متد اقتصادى آن جوامع بیشتر خواهد بود . فیرابند (1993)[Feyerabend] در مقدمهاى بر طبع بالصراحه به همین نکته اذعان مىکند وقتى که مىگوید: «علوم [Science] جهان اول، تنها یکى از میان چندین علوم درجهان است . اگر ادعا شود که فراتر از این است، این علوم دیگر ابزارى براى پژوهش نبوده و به گروه فشار (سیاسى) تبدیل مىشود» . حتى اگر جهانبینىها یکسان باشند، کمااینکه جهانبینىهاى اقتصاد نهادى و اقتصاد متد اول - که به زعم بسیارى از اقتصاددانان مکمل همدیگرند - چنین است، [باز هم حق با] پروفسور دوگلاس نورث [Douglass North] ، برنده جایزه نوبل است، که به روشنى تصریح مىکند: «اگر بخواهیم تحلیلهاى ساختارگرایانه را در نظریه ایستاى نئوکلاسیکى وارد نماییم، باید هسته اصلى نظریه نئوکلاسیکى را اصلاح و تعدیل کنیم . اما اگر بخواهیم یک الگوى دگرگونى اقتصادى را طراحى کنیم، این امر نیازمند آن است که یک چارچوب نظرى کامل ساخته شود; زیرا در حال حاضر چنین الگویى وجود ندارد .»
با این حال، وقتى حتى در بین جهانبینىها و آرمانها، تفاوتهاى چشمگیرى وجود داشته باشد، دلیلى وجود ندارد که میان دسیپلینها تفاوت [disciplines] چشمگیرترى نباشد . یکى از این متدها ممکن استبه تبیین «آنچه هستبپردازد» ، و از قضاوتهاى ارززشى امتناع ورزد و به ایجاد تغییر اجتماعى - اقتصادى جهت دستیابى به هدف مشخصى براى زندگى تعلق خاطر نداشته باشد . در حالى که متد دیگر چه بسا به توصیف «آنچه هست» بسنده نکند و در پى کمک به تحقق بخشیدن به آرمان اجتماعى مطلوب باشد . بناى این نظام نمىتواند از پرداختن به اینکه این آرمان چگونه و با چه فرایندى تحقق مىیابد، اجتناب ورزد . لازمه تفاوت میان این دو دسیپلین این نیست که اینها متقابلا مانعة الجمع باشند . تبادل نظر خردورزانه و مسالمتآمیز میان جهانبینىها و نظامهاى مختلف در واقع موجب تعمیق و گسترش دامنههاى هر دو نظام از راه گرده افشانى متقابل و به تبع آن غنا و بهروزى جهان خواهد شد . به همین خاطر، فیرابنید (1993) بیراه نیست وقتى که مىگوید: «تعدد نظریهها علم را پربار و تشابه تئورىها، قدرت نقادى را تضعیف مىکند . همسانى نظریهها نیز به شکوفایى استعدادهاى فردى لطمه مىزند .»
جهان بینى اسلامى
پرسشى که در اینجا مطرح مىشود، این است که جهان بینى اقتصاد اسلامى تا چه اندازه با جهانبینى اقتصاد متعارف تفاوت دارد؟ با آنکه در میان جهان بینىهاى اکثر ادیان مهم جهان مخصوصا اسلام، مسیحیت و یهود، نکات مشترک بسیارى وجود دارد، نمىتوان گفت که در مورد جهانبینى اقتصاد اسلامى و اقتصاد متعارف نیز این قضیه مصداق دارد . جهانبینىهاى این دو نظام از ریشه با هم متفاوتند . جهانبینى اسلامى یک جهانبینى سکولاریستى، غیر ارزشى، مادیگرایانه و یا معتقد به دارونیسم اجتماعى نیست، بلکه بر مفاهیمى استوار است که با اساس این دکترینها در تضاد قرار دارد . جهانبینى اسلامى براى ارزشهاى اخلاقى، اخوت انسانى و عدالت اجتماعى اقتصادى اهمیتبیشتر قایل است و در امر رسیدن به آرمان خود نه به دولت و نه به بازار بر هیچ یک اتکاى کامل ندارد و بلکه بر نقش مختلط ارزشها، نهادها، بازار، خانوادهها، جامعه و دولتبراى دستیابى به آرمان تامین و تضمین خوشبختى همگانى، پاى مىفشارد . تاکید جهانبینى اسلامى عمدتا بر دگرگونى اجتماعى از راه اصلاح افراد و جامعه معطوف است; اصلاحى که بدون آن هم بازار و هم دولتحاصلى جز تشدید نابرابرىها نخواهند داشت . بنیادىترین اصل اسلامى آن است که کاینات و مافیها، از جمله انسان، آفریده خداوند یکتاى بىهمتاست . انسانها خلیفه خدا بر زمین و برادران همدیگرند . هیچکسى را بر دیگرى از لحاظ نژاد، جنس، ثروت یا قدرت برترى نیست . انسان در این سرا مسافرى است که به سوى مقصد نهایىاش در جهان دیگر ره مىسپرد . آنجایى که همه در پیشگاه هستىبخش باید پاسخگو باشند، سعادت اخروى آنان در گرو آن است که آیا آنان در این دنیا وظایف خود را در برابر [خداوند] وهمنوعان خود، به نحوى ادا کردهاند که به تامین سعادت همگانى کمک نماید، یا خیر؟ (2)
یکى از عوامل مؤثر بر خوشبختى انسان، نحوه استفاده او از منابع کمیابى است که به عنوان امانتى از جانب خداوند در اختیار بشر قرار گرفته است . خداوند آفریدگار و مالک این منابع، ارزشها و قوانین رفتارى یا نهادهاى مشخصى را ارزانى بشر داشته و انتظار مىرود که بشر در چارچوب این قوانین و نهادها از منابع، استفاده و با همدیگر تعامل نمایند . این ارزشها به گروه خاصى از انسانها اختصاص نداشته، بلکه براى همه زمانها و مکانها و توسط سلسله پیامبران - که خود نیز بشر بودند - از جمله ابراهیم، موسى، عیسى و خاتم آنها حضرت محمد (ص) فرستاده شده است (3) . از منظر اسلام میان ارزشهاى همه ادیان وحیانى، تسلسل و تشابه ارزشها وجود دارد .
رسالت پیامبران، تنها آوردن ارزشها نبوده است; آنان براى اصلاح جوامع خود مبارزه هم مىکردند . از اینجاست که اصلاحات اجتماعى - اقتصادى هسته اصلى رسالت اسلامى را تشکیل مىدهد . پذیرفتن و تن دادن به «آنچه هست» و مبارزه نکردن در راه آرمان «آنچه باید» ، همسنگ «آرى» گفتن به نابرابرىها و اقدام نکردن براى ریشهکنى این نابرابرىهاست; و این رویهاى است که در اسلام نمىتوان توجیهى براى آن دست و پا کرد .
رسالت انسان نه تنها پذیرفتن ارزشهاى اسلامى و وفادار ماندن به آنهاست، بلکه تلاش براى اصلاح جوامع خود بر طبق این ارزشهاست . و این همان چیزى است که از آن به عنوان «زندگى پرهیزگارانه» تعبیر مىشود . در اسلام، اعتقاد بر این است که زندگى پرهیزگارانه، میان منفعتشخصى و اجتماعى موازنه برقرار و به عملىساختن مقاصد شریعت، یا به تعبیرى، آرمان اسلامى کمک مىکند . دو مؤلفه مهم این اهداف، عبارتند از عدالت اجتماعى - اقتصادى و خوشبختى و سعادت همه مخلوقات الهى (4) . حاصل بىعدالتى، چیزى نیست جز جلوگیرى از دستیابى به خوشبختى واقعى، تشدید تنشها و ناآرامىهاى اجتماعى، دلسرد کردن افراد از صرف نهایت تلاش خود و در نتیجه کند ساختن روند توسعه و بهروزى . در حالى که اقتصاد متعارف، استیلاى رفتار سودگرایانه را در افراد مفروض مىپندارد، اسلام وجود هیچگونه رفتار ایدهآلى را مفروض نمىگیرد . به باور اسلام، گرچه احتمال دارد برخى به شیوه مطلوبى رفتار کنند . اما رفتار عامه مردم در نقطهاى میان دو نقطه افراط در خودخواهى یا دیگرخواهى قرار دارد . لذا لازم است که تلاش مستمرى از سوى افراد و جامعه براى ارتقاى اخلاقى جوامع صورت گیرد .
در عین حال، در اسلام استفاده از قدرت براى تعالى اخلاقى جوامع جایگاهى ندارد و هیچ اکراهى در دین نیست (5) . (قرآن کریم، سوره بقره، آیه 256) و بگو این [دین] حق است که از جانب پروردگارتان آمده است هر کس مىخواهد ایمان بیاورد و هر کس مىخواهد کافر گردد . (6) » به علاوه، اسلام بر تربیت مناسب و «اقناع از طریق حکمت و اندرز نیکو و جدل احسن» (سوره نحل، آیه 125) و ایجاد محیط مناسب براى برانگیختن افراد به سوى آنچه پسندیده است و اجتناب از آنچه ناصواب است، تاکید مىورزد . اینها به تنهایى کافى نیست; بلکه لازم است که برانگیزانندهها و بازدارندههاى مادى و معنوى، جهتبرانگیختن اشخاص به جد و جهد در راه تامین صلاح خودو دیگران و جلوگیرى از اضرار به دیگران، تدارک دیده شود .
وجود بازارهاى رقابتىاى که در آنها مردم بتوانند بدون هیچگونه مشکلى براى تامین منافع شخصى خود، به تعامل بپردازند، لازمه تامین حداکثرکارایى است . با وجود آنکه رقابت تا اندازهاى از منافع اجتماعى محافظت مىکند، اما نمىتوان به طور کامل به آن اعتماد کرد . چون امکان دارد که برخى، شیوههاى نادرستى را براى کسب ثروت به کار گیرند . به نحو مشابه، دولتها نیز مىکوشند که مقرراتى تصویب و اعمال کنند . اما بدون داشتن درک روشن از این که کار نیک و پسندیده چیست، نمىتوان مقرراتى تعیین کرد . از این رو هر گاه مسئله تعیین مقررات در میان باشد، دیگر نمىتوان نسبتبه ارزشها بىتفاوت بود . از این گذشته اتکاى بیش از حد به مقررات واقعگرایانه ممکن نیست . زیرا ممکن است که همین مقررات زیر پا گذاشته شود . پس لازم است که براى اجرا و تطبیق مقررات به گونهاى کارآمد اقدام شود . اگر مکانیسمى براى خودانضباطى تدارک دیده شود، هزینه اعمال مقررات پایین خواهد آمد . خودانضباطى از دو منبع سرچشمه مىگیرد:
1 . گرایش فطرى بشر به نیکى . براساس اعتقادات اسلامى، انسانها بالفطره گرایش به نیکى دارند; زیرا «خداوند آنها را بر فطرت خود آفریده است (7) .» انسانها الزاما همیشه براساس منافع شخصى خود عمل نمىکنند، بلکه آنان گاه براى منافع دیگران نیزعمل و حتى با احساس وظیفه اخلاقى، براى دیگران از خود گذشتگى مىکنند . با این حساب، انسانها در رفتار خود مختارند و رفتار آنها از پیش مقدور نیست . احتمال دارد انسانها مطابق با گرایش فطرى خود رفتار کنند یا راهى مخالف با فطرت خویش در پیش گیرند; راهى که به انسان و جامعه او زیان خواهد رساند . از این رو لازم است عوامل برانگیزاننده و بازدارنده و همچنین محیط مناسب فراهم گردد . مشکلى که در اغلب مشوقها و بازدارندههاى دنیوى وجود دارد، ناقص بودن آنهاست و حتى ممکن است نتوان آنها را به گونه عادلانهاى اجرا کرد .
2 . منبع دوم خودانضباطى، اعتقاد به ثواب و عقاب اخروى است . اجتناب از ارتکاب گناه و گذشت از منفعتشخصى به خاطر دیگران، زمینهساز سعادتمندى اخروى افراد است . بنابراین، مفهوم آخرت براى منفعتشخصى افراد چشمانداز بلند مدتى، از طریق گسترش آن به فراسوى عمر دنیوى انسان، مىگشاید . رقابت و دخالت دولت نمىتواند همواره در افراد براى کارهاى پسندیده و امساک از اعمال مغایر با اخلاق، همکارى با دیگران و خودگذرى براى دیگران، انگیزه ایجاد نمایند .
ممکن است دولتها براى تضمین رقابت و تصویب قوانین جهت پاسدارى از منافع اجتماعى، تلاش نمایند; با وجود این، راههاى متعددى براى جلوگیرى [نقض] رقابت، تقلب و استثمار دیگران - بدون خطر افشا شدن - وجود دارد; به گونهاى که موفقیت دولت در امر محافظت از منافع اجتماعى با دشوارىهاى بسیار مواجه است; مگر آن که انگیزه درونى در گردانندگان وجود داشته باشد تا آنان را به سوى کارهاى نیک و ایفاى صادقانه قراردادها و تعهدات و عدم تلاش براى نادیده گرفتن رقابتبا توسل به شیوههاى نامشروع کسب درآمد، سوق دهد .
بنابراین در تحلیلى نهایى، باید گفت که بدون یارى ارزشهاى اخلاقى و بدون ایجاد نیروى انگیزه بخش کارآمد و بستر مناسب براى پیادهسازى این ارزشها، پاسدارى مؤثر از منافع اجتماعى امکانپذیر نیست .
پىنوشتها:
1) ترجمه بخش دوم مقاله :
I is itnecessary to haveislamic Economics
The Journal of socio - Economics 24 (2000).
2) براى تفصیل بیشتر درباره اصول جهانبینى اسلامى ر . ک . به :
Chopra, 1992, PP, 201 - 212.
3) در قرآن کریم از پیامبران فرستاده شده بر سایر امتها، جز مردم ساکن خاورمیانه، هیچ ذکرى به میان نیامده است . با این حال قرآن صراحتا اعلام مىدارد که «ما در هرامتى رسولى برانگیختیم .» (سوره نحل، آیه 36) و «ما پیش از تو رسولانى فرستادیم; داستان گروهى از آنان را براى تو باز گفته و گروهى از آنان را براى تو بازگو نکردهایم .» (سوره غافر، آیه 78)
4) براى بررسى اجمالى مقوله اهداف اسلامى یا مقاصد شریعت .
5) لااکره فى الدین . . . (سوره بقره، آیه 256)
6) و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر . (سوره کهف، آیه 29)
7) فطرت الله التى فطر الناس علیها .