اقتصاد اسلامى: آرمانى دیگر; رسالتى دیگر
آرشیو
چکیده
متن
دکتر م . ع . چپرا، یکى از شاخصترین چهرههاى اقتصاد اسلامى، اصالتا پاکستانى و فعلا تبعه عربستان است . او دانشآموخته دانشگاههاى پاکستان و امریکاست، و پس از چندین سال تدریس در دانشگاههاى Wisconsin و Kentucky در امریکا و همکارى با مؤسسه اقتصاد توسعه و مؤسسه پژوهشهاى اسلامى پاکستان، هماکنون سمت مشاور پژوهشى بانک توسعه اسلامى و مشاور ارشد اقتصادى آژانس پولى عربستان را به عهده دارد .
کارنامه درخشان علمى پژوهشى او با افزون بر 10 عنوان کتاب وزین و 70 مقاله علمى در زمینه اقتصاد اسلامى، جوایز بسیارى از جمله «جایزه بانک توسعه اسلامى براى اقتصاد اسلامى» و «جایزه بینالمللى شاه فیصل براى پژوهشهاى اسلامى» را براى او به ارمغان آورده است . از این رو بر آن شدیم تا مقاله «آیا لازم است اقتصاد اسلامى داشته باشیم؟» را در سه قسمت تقدیم خوانندگان علاقهمند پگاه کنیم .
«پگاه»
اگر بتوان نشان داد که اسلام این قابلیت را دارد که بینش بارورى براى تنویر وجدان انسان مدرن فراهم کند، آنگاه نهتنها مسلمانان، بلکه جامعه بشرى از ثمرات آن بهرهمند خواهد شد .
به استثناى جهان اسلام، که گرایشهاى سیاسى اصولگرا در آنجا کاملا مشهود است، صفحه سیاست جهانى تحت استیلاى ادبیات و ارزشهایى قرار دارد که عمدتا مصرفمحور است و بر ارضاى خواستههاى نفسانى به عنوان عمدهترین هدف براى هر عمل سیاسى، تاکید دارد .
جهانبینى; متد
علم اقتصاد متعارف، که سبک غالب در اندیشه اقتصادى مدرن است، پس از گذار از فرایند طولانى و دقیق توسعه و تکامل در طى یک قرن، اکنون به رشته شکوفا و پیچیدهاى تبدیل شده است . این فرایند توسعه و تکامل، همانگونه که در انتشار نشریات، کتابها و گزارشهاى پژوهشى در سراسر جهان انعکاس مىیابد، همچنان بدون وقفه و مانعى ادامه دارد . در رشد و توسعه این رشته، افراد، دانشگاهها، سازمانهاى پژوهشى و دولتها به طور فعال مشارکت دارند . در سایه پیشرفتشتابان کشورهاى غربى در طول مدتهاى طولانى، منابع معتنابهى در اختیار پژوهشگران جهت استمرار پژوهشهاىشان قرار گرفته است . در غرب عطش کسب دانش فراوان است و از این رو باید غربیان را شایسته تحسین دانست . پژوهشگران در آن سامان، علاقه دارند با دقت تمام کار کنند و آثار ابتکارى، چه به صورت مادى، چه به صورت اعتبار و شهرت، پاداشهاى سخاوتمندانهاى دریافت مىکنند .
این در حالى است که اقتصاد اسلامى در طى همین سهچهار دهه گذشته، رواج و رونق مجدد یافته است . شمار شخصیتها، دانشگاهها، دولتها و سازمانهاى پژوهشى که در احیا و گسترش آن مشارکت داشته باشند، نسبتا بسیار اندک است . از آنجا که بسیارى از کشورهاى مسلمان در فقر و مراحل نخستین توسعه بهسر مىبرند، منابعى که آنها براى تامین مالى فعالیتهاى پژوهشى در اختیار دارند نیز نسبتا ناچیز است . از این گذشته، برخى از دولتها در کشورهاى اسلامى، رونق مجدد اسلام را، همراه با ادعاى غیرقابل تردید آن، براى مسؤولیتسیاسى و عدالت اجتماعى - اقتصادى، تهدیدى علیه بقاى خود تلقى مىکنند و به این دلیل رغبتى به ارائه حمایتهاى اخلاقى و مادى براى توسعه علوم اجتماعى اسلامى ندارند .
با توجه به این امر، پرسشى که به طور اجتنابناپذیرى در اذهان مطرح مىشود این است که با وجود اقتصاد متعارف به شکل بسیار پیشرفته آن، آیا واقعا لازم است اقتصاد اسلامى داشته باشیم؟ این پرسش حایز اهمیتبسزایى است; زیرا موضوع هر دو رشته تقریبا یک چیز است: تخصیص و توزیع منابع کمیاب و محدود در میان استفادههاى نامحدود . وجود اقتصاد اسلامى زمانى مىتواند توجیه پذیرد که تلاشها براى توسعه آن به سمت تحقق اهدافى هدایت گردد که دستیابى به آن اهداف در سایه تحلیلهاى موجود و مدون در اقتصاد متعارف میسر نباشد . اگر مجموعه متغیرهاى مورد استفاده در تحلیلهاى اقتصاد اسلامى، گستردهتر و سازوکار آن براى تخصیص و توزیع منابع نیز متفاوت باشند، نیاز به «اقتصاد اسلامى» بازهم مبرمتر خواهد بود .
آرمان
عمل انسان خردمند، عموما هدفى دارد و غالبا این هدف است که ماهیت هر عملى را تعیین مىکند و آن را از سایر اعمال متمایز مىسازد و به ارزیابى آن کمک مىکند . حال پرسشى که ممکن استبه ذهن خطور کند، این است که هدف از مطالعه تخصیص و توزیع منابع چیست؟ اگر منابع نامحدود بود، نیازى براى مطالعه تخصیص و توزیع وجود نداشت; اما منابع محدودند و براى تامین همه تقاضاهاى افراد و گروههاى جامعه ناکافى . از این رو پرسش پیچیده و دشوار دیگرى مطرح مىشود: در استفاده از منابع، کدامین کاربرىها و مطالبات چه کسانى و چگونه انتخاب شود . سادهترین پاسخ شاید این باشد که این منابع را باید به نحوى به کاربرد که براى تحقق آرمان جامعه، کمک کند . آرمان یک جامعه عبارت است از رؤیاهاى آن درباره آنچه که دوست دارد که در آینده همان باشد و متشکل از آمالى است که جامعه خیال دستیابى به آن را در سر مىپروراند . آرمانها به ستاره راهنمایى مىماند که جامعه را به سمت و سوى دلخواه سوق مىدهد . آرمانها مىتوانند با جهتدهى تلاشها و انرژىهاى جامعه به سمت مطلوب اتلاف منابع را به حداقل برساند . ممکن است آمال هرگز به طور کامل برآورده نگردد، با وجود این، این آمال مىتوانند همچنان الهامبخش جامعه، در امر استقامت، مبارزه براى تحقق آن از طریق حفظ اعتقاد و امید، باقى بمانند .
جوامع مختلف آرمانهاى مختلف دارند . با وجود این، به نظر مىرسد که آرمانهاى جوامع از یک لحاظ با هم اشتراک دارند و آن عبارت است از آرمان دستیابى به سعادت و خوشبختى انسان . با این حال واژه خوشبختى، گرچه در آثار و نوشتههاى بسیارى از اقتصاددانان به کار رفته است، یک واژه مورد اختلاف و مناقشهآمیز است و مىتواند به انحاى مختلف تعریف گردد . بسته به اینکه کدامیک از تعاریف خوشبختى انتخاب مىشود، ممکن است ترکیب کاملا متفاوتى از کالاها و خدمات مورد استفاده جامعه و از منابع کمیاب در اختیار جامعه، تولید شود .
اگر خوشبختى را صرفا به مفهوم مادى و در قالب مکتب اصالت لذت در نظر بگیریم، آنگاه کاملا بخردانه است که علم اقتصاد به تامین منافع شخصى، افزایش ثروت، لذتهاى جسمانى و خواستههاى نفسانى اهمیتبدهد . از آنجا که تامین لذتها و خواستههاى نفسانى عمدتا به سلیقهها و ترجیحات افراد بستگى دارد، باید از دخالت تفاوتهاى ارزشى جلوگیرى کرد تا افراد بتوانند با آزادى کامل تصمیم بگیرند . همه کالاها و خدماتى که لذتهاى جسمانى و خواستههاى شهوانى افراد را مطابق با سلایق و ترجیحات آنان تامین کند، قابل قبول خواهد بود . نیروهاى غیر جانبدار بازار، براى تامین و تضمین این تخصیص و توزیع کافى خواهد بود . ممکن است توزیع مجدد (1) ثروتهاى تولید شده نیز حایز اهمیتباشد، اما تا اندازهاى که آزادى افراد در کسب منافع شخصىشان لطمهاى نبیند . نقش دولت نیز، جز در حد لازم که بتواند زمینه عملکرد و کارایى افراد را در بازار را فراهم کند، باید در حداقل برسد .
در حالى که اگر خوشبختى را به نحوى تعریف کنیم که از مفهوم مادیگرایانه و مکتب اصالت لذت فراتر رود و آرمانهاى انسانى و معنوى را در بر بگیرد، در آن صورت علم اقتصاد نمىتواند از پرداختن به بحث چیستى این اهداف و چگونگى تحقق آنها امتناع ورزد . این اهداف نه تنها رفاه اقتصادى، بلکه اخوت بشرى، عدالت اجتماعى - اقتصادى، امنیت ومسرت روانى، خانواده و همچنین سازگارى اجتماعى را در بر مىگیرد .
یکى از ملاکها براى سنجش تحقق این اهداف عبارت است از میزان دستیابى به برابرى اجتماعى، تامین نیازهاى همگانى، اشتغال کامل، توزیع عادلانه درآمد و ثروت و ثبات اقتصادى بدون بار سنگین خدمات بدهى، نرخهاى بالاى تورم، تحلیل رفتن منابع طبیعى تجدیدناپذیر یا آسیبرسیدن به اکوسیستم طبیعى; به نحوى که بقاى موجودات زنده در خطر بیفتد . تحقق همبستگى و استحکام خانواده و اجتماع نیز مىتواند ملاکى دیگر باشد; استحکامى که به شکل مواظبتها و مراقبتهاى متقابل اعضاى جامعه از همدیگر، خصوصا کودکان، سالمندان، بیماران و اقشار آسیبپذیر و به شکل فقدان یا دستکم به حداقل رسیدن فروپاشیدگىهاى خانوادگى، بزهکارىهاى نوجوانان، جنایت و ناآرامىهاى اجتماعى، نمود و بروز مىیابد .
زمانى که اقتصاد به مباحثسعادت و رفاه اجتماعى به مفهوم جامع آن وارد شود، آنگاه رسالت اقتصاد چه بسا گستردهتر، دشوارتر و پیچیدهتر خواهد شد . در این صورت اقتصاد ناگزیر است که همه فاکتورها ازجمله عوامل اخلاقى، روانشناختى، اجتماعى، سیاسى، جمعیتشناختى و تاریخى را که تشکیلدهنده و تعیینکننده خوشبختى به معناى جامع آن است، مد نظر قرار دهد . همچنین اقتصاد ناگزیر خواهد بود که به پرسشهاى بسیارى پاسخ دهد که اگر هدف اقتصاد، کمک به حداکثرسازى ثروت و مصرف بود، با این پرسشها مواجه نمىشد . یکى از این پرسشها این است که آیا تامین منافع شخصى، مىتواند نیروى انگیزه بخش را جهت تحقق رفاه فراگیر و خوشبختى به معناى جامع آن فراهم نماید؟ یا نیروى انگیزهبخش دیگرى نیز لازم است؟ آیا مىتوان گفت که اگر همه کارگزاران فعال در بازار از قوانین رفتارى مشخصى پیروى کنند و از خصوصیات مطلوب مشخصى برخوردار باشند، خوشبختى مورد نظر به صورت کاراتر تحقق مىیابد؟ اگر پاسخ مثبتباشد، در این صورت لازم است محدودیتهاى خاصى بر رفتارهاى افراد اعمال شود و دست افراد براى انجام دادن هر عمل دلخواهى باز نباشد . حال پرسش این است که چه کسى این قیود را تعیین مىکند و چگونه مىتوان مطمئن شد که آزادى اشخاص با این قیود بىجهت و بیش از حد محدود نخواهد شد . برخوردارى از آزادىهاى شخصى نیز بخشى از خوشبختى بشر را تشکیل مىدهد . مضافا این که در جوامع بشرى نهادهاى بسیارى وجود دارند که بر رفتار و عملکرد فردى و اجتماعى تاثیر مىگذارند . یکى از این نهادها بازار است و برخى دیگر از این نهادها عبارتند از: خانواده، جامعه و حکومت . خانواده شاید بهترین آنها باشد; زیرا این خانواده است که انسانها را براى بازار، جامعه و حکومت، تربیت و عرضه مىکند . سلیقهها، ترجیحات، شخصیتها و الگوهاى رفتارى افراد در خانوادهها شکل مىگیرند . از این رو سلامت و استحکام خانواده داراى اهمیتحیاتى است . اگر نظام خانوادگى متلاشى شود، چگونه مىتوان براى نسل آینده، تربیت و پرورش بایستهاى را فراهم کرد؟ اگر کیفیت پرورش سقوط کند، استمرار بخشیدن به توسعه و برترى در عرصههاى اقتصادى، فنآورى یا نظامى براى مدت طولانى میسر نخواهد بود . با توجه به این که اقتصاد با ظهور و سقوط یک جامعه سروکار دارد، آیا واقع بینانه است که نسبتبه یکپارچگى یا ثبات خانواده بىاعتنایى شود؟
اگر بازار، خانواده، جامعه و حکومت، همه به نحوى در رفاه بشر نقش دارند، پس مسئله این است که چگونه باید اینها را وادار کنیم که نقش خود را به نحوى ایفا کنند که مکمل و یاریگر نقش دیگران باشند . اگر همت افراد صرف تامین منافع شخصى خود گردد، شاید کارایى در بازار تامین گردد، اما اگر قرار شود که خانوادهها، جامعه و حکومت هر یک به شیوه منفعتجویانهاى رفتار کنند، آیا ممکن است همه به طورکارآمد و هماهنگ عمل کنند؟
پرسشهاى فوق، مسایل تازهاى هستند . این پرسشها در طول قرون متمادى، اندیشهها و اذهان فیلسوفان اجتماعى را به خود مشغول داشته است . اکثر این فیلسوفان معتقد بودند که تامین منفعت اجتماعى، یکى از نیروهاى محرک در جامعه بشرى است و حداکثرسازى ثروت و مصرف نیز تنها یکى از اهداف است; در حالى که اهداف معنوى و انسانى یادشده داراى اهمیتحداقل مساوىاند; - اگر نگوییم بیشتر .
پارهاى از این اهداف، شاید در تضاد با هم قرار داشته باشند و لازم استبین آنها مصالحهاى برقرار شود . آیا براى جامعهاى که بیشینه کردن ثروت و مصرف را در راس اهداف خود قرار داده است و اعضاى آن مایل نیستند که منافع شخصى خود براى تحقق این اهداف بگذرند، رسیدن به چنین مصالحهاى مقدور است؟
از خودگذشتگى و فداکارى، خصوصا در مورد خانواده و جامعه، اهمیتبسزایى دارد . تجربه نشان مىدهد که هرچه والدین به همدیگر دلبستگى بیشترى داشته باشند شیوهاى برخاسته از خودگذرى و همکارى متقابل را در پیش گیرند، سازگارى و ثبات بیشتر بر خانواده حکمرانى خواهد کرد . به طور مشابه، سازگارى اجتماعى نیز ایجاب مىکند که اعضاى جامعه با همدیگر همکارى نمایند، براى مصالح مشترک فداکارى به خرج دهند و از فقراو اقشار آسیبپذیر جامعه، مواظبتبه عمل آورند .
به رغم وجود رقابت، که به امر پاسدارى از منافع اجتماعى کمک مىکند، ممکن است فعالان صحنه بازار از راههاى تقلب و کارشکنى بر سر راه رقابتبه نحوى که کشف آن دشوار باشد، اقدام به کسب درآمدهاى باد آورده نمایند . به همین قیاس، گرچه دمکراسى و مسئولیت در برابر عموم و مطبوعات آزاد، بىتردید به حمایت از منافع عمومى کمک مىکند، مقامات دولتى مىتوانند از اقتدار و نفوذ خود براى تامین منافع شخصى سوءاستفاده کنند .
از اینرو، باید یک نیروى انگیزهبخش وجود داشته باشد که افراد را - حتى زمانى که خطر فاش شدن در میان نباشد - از تخلف باز دارد . قدرت قاهرانه حکومت نشان داده است که مىتواند به عنوان نیروى انگیزه بخش و کارآمد، عمل کند . با وجود این، اگر این نیرو، یگانه نیروى بازدارنده از تخلفات در جامعه باشد، هزینه اعمال باز دارندگى سر به آسمان خواهد کشید . آیا مىتوان رقابت، پاسخگویى در برابر عموم و قدرت قاهرانه حکومت را با نیروى انگیزشى دیگرى، که بتواند اعضاى جامعه را به فرمانبرى از ارزشهاى پذیرفتهشده یا قوانین رفتارى جهت عمل صادقانه به قراردادها و وظایف اجتماعى - حتى اگر متضمن نوعى چشمپوشى و گذشت از منافع شخصى باشد - وادار کند، ضمیمه کنیم؟ با طرح این مسئله پرسش دیگرى در ذهن خطور مىکند که چرا یک فرد در بازار، خانواده، جامعه یا حکومتباید منفعتشخصى خود را براى مصلحت اجتماعى فدا کند؟ اگر علم اقتصاد تنها بر محور منفعتشخصى متمرکز باشد و در آن جایى براى نیروى انگیزشى دیگرى، جز منفعتشخصى، وجود نداشته باشد، شاید چنین اقتصادى عاجز از ارایه پاسخ به پرسش فوق باشد . وقتى انباشتن و به حداکثر رساندن ثروت، یگانه هدف زندگى باشد، دیگر جایى براى فداکارى و ایثار براى دیگران باقى نمىماند و تلاش براى تامین منفعتشخصى، مناسبترین استراتژى است . در این صورت نهاد خانواده، لطمه خواهد دید; کیفیت، خصایل و خصایص نسلهاى آینده تنزل مىیابد و در نهایتحتى بر عملکرد بازار و دولت، اثرات زیانبارى وارد خواهد آمد .
بنابراین، مسئله این است که چگونه در افراد باید ایجاد انگیزه کرد تا قراردادها و سایر تعهدات خود را صادقانه انجام دهند، رقابت را نادیده نگیرند و به کسب درآمد از راههاى غیر مشروع - حتى اگر امکان مخفى کردن آنها وجود داشته باشد - دست نیالایند . این پرسشى است که ادیان کوشیدهاند تا با قوانین رفتارى، در قالب وظایف اخلاقى افراد در قبال سایر انسانها، حیوانات و محیطزیست و ترغیب پیروان خود به اطاعت از این قوانین رفتارى - حتى اگر در تضاد با منفعتشخصى آنان باشد - براى آن پاسخى فراهم کنند .
بنابراین اگر علم اقتصاد در پىتحقق بخشیدن به رفاه فراگیر است، نمىتواند نسبتبه ارزشهاى دینى و نیروهاى انگیزشى وابسته به آن بىاعتنا باشد .
ممکن استیک جامعه به اوج قله اقتدار و عظمتبه مفهوم مادى آن دستیابد، اما اگر پیوندهاى اخلاقى افراد در حال از هم گسستن، و نظام خانوادگى در حال فروپاشیدن باشد و نسل آینده نتواند توجه و تربیتبایسته را براى هماهنگى با تمدن حاصل کند و تنشهاى اجتماعى و هنجار گسیختگىها در حال ازدیاد باشد، این شکوه و جلال دیرى نخواهد پایید . بنابراین، ابعاد مادى و معنوى خوشبختى مستقل و مجزاى از هم نیستند، بلکه شدیدا به هم پیوستهاند . وجود سازگارى بیشتر در خانوادهها، مىتواند افراد قوىترى براى فعالیت در بازارها و سازگارى بیشتر اجتماع، محیط و بستر مناسب براى شکلگیرى دولت کارآمد و توسعه شتابان فراهم نماید . براى رسیدن به این سازگارىها باید تاکید بر تامین منفعتشخصى و افزایش ثروت و مصرف را تعدیل کرد تا منفعت اجتماعى و رفاه انسانى نیز فراهم آید . پارهاى از استفادهها از منابع که صرف تامین منافع شخصى افرادى مىشود و دقیقا در چارچوب مکتب اصالت لذت مىگنجد، باید کاهش یابد تا نیاز همه افراد جامعه برآورده، از این رهگذر زمینه ارتقاى سازگارى خانوادگى و اجتماعى مهیا گردد .
شواهد موجود بر این اعتقاد که «پیشرفتهاى مادى به تنهایى براى افزایش خوشبختى و سازگارى اجتماعى کافى نیست» صحه مىگذارد . ریچارد استرلین (Richard Esterlin) پس از انجام 30 بررسى در 19 کشور توسعهیافته و در حال توسعه، نتیجهگیرى مىکند که کشورهاى ثروتمند نوعا خوشبختتر از کشورهاى فقیر نیستند . براى رسیدن به خوشبختى و سازگارى و برچیدن تنشها و هنجار گسیختگىها [علاوه بر ثروت] چیزهاى دیگرى نیز لازم است . از این رو اگر علم اقتصاد و دغدغه خوشبختى به معناى جامع را دارد، نباید مباحثخود صرفا به تامین رفاه مادى محدود نماید . (2)
کارنامه درخشان علمى پژوهشى او با افزون بر 10 عنوان کتاب وزین و 70 مقاله علمى در زمینه اقتصاد اسلامى، جوایز بسیارى از جمله «جایزه بانک توسعه اسلامى براى اقتصاد اسلامى» و «جایزه بینالمللى شاه فیصل براى پژوهشهاى اسلامى» را براى او به ارمغان آورده است . از این رو بر آن شدیم تا مقاله «آیا لازم است اقتصاد اسلامى داشته باشیم؟» را در سه قسمت تقدیم خوانندگان علاقهمند پگاه کنیم .
«پگاه»
اگر بتوان نشان داد که اسلام این قابلیت را دارد که بینش بارورى براى تنویر وجدان انسان مدرن فراهم کند، آنگاه نهتنها مسلمانان، بلکه جامعه بشرى از ثمرات آن بهرهمند خواهد شد .
به استثناى جهان اسلام، که گرایشهاى سیاسى اصولگرا در آنجا کاملا مشهود است، صفحه سیاست جهانى تحت استیلاى ادبیات و ارزشهایى قرار دارد که عمدتا مصرفمحور است و بر ارضاى خواستههاى نفسانى به عنوان عمدهترین هدف براى هر عمل سیاسى، تاکید دارد .
جهانبینى; متد
علم اقتصاد متعارف، که سبک غالب در اندیشه اقتصادى مدرن است، پس از گذار از فرایند طولانى و دقیق توسعه و تکامل در طى یک قرن، اکنون به رشته شکوفا و پیچیدهاى تبدیل شده است . این فرایند توسعه و تکامل، همانگونه که در انتشار نشریات، کتابها و گزارشهاى پژوهشى در سراسر جهان انعکاس مىیابد، همچنان بدون وقفه و مانعى ادامه دارد . در رشد و توسعه این رشته، افراد، دانشگاهها، سازمانهاى پژوهشى و دولتها به طور فعال مشارکت دارند . در سایه پیشرفتشتابان کشورهاى غربى در طول مدتهاى طولانى، منابع معتنابهى در اختیار پژوهشگران جهت استمرار پژوهشهاىشان قرار گرفته است . در غرب عطش کسب دانش فراوان است و از این رو باید غربیان را شایسته تحسین دانست . پژوهشگران در آن سامان، علاقه دارند با دقت تمام کار کنند و آثار ابتکارى، چه به صورت مادى، چه به صورت اعتبار و شهرت، پاداشهاى سخاوتمندانهاى دریافت مىکنند .
این در حالى است که اقتصاد اسلامى در طى همین سهچهار دهه گذشته، رواج و رونق مجدد یافته است . شمار شخصیتها، دانشگاهها، دولتها و سازمانهاى پژوهشى که در احیا و گسترش آن مشارکت داشته باشند، نسبتا بسیار اندک است . از آنجا که بسیارى از کشورهاى مسلمان در فقر و مراحل نخستین توسعه بهسر مىبرند، منابعى که آنها براى تامین مالى فعالیتهاى پژوهشى در اختیار دارند نیز نسبتا ناچیز است . از این گذشته، برخى از دولتها در کشورهاى اسلامى، رونق مجدد اسلام را، همراه با ادعاى غیرقابل تردید آن، براى مسؤولیتسیاسى و عدالت اجتماعى - اقتصادى، تهدیدى علیه بقاى خود تلقى مىکنند و به این دلیل رغبتى به ارائه حمایتهاى اخلاقى و مادى براى توسعه علوم اجتماعى اسلامى ندارند .
با توجه به این امر، پرسشى که به طور اجتنابناپذیرى در اذهان مطرح مىشود این است که با وجود اقتصاد متعارف به شکل بسیار پیشرفته آن، آیا واقعا لازم است اقتصاد اسلامى داشته باشیم؟ این پرسش حایز اهمیتبسزایى است; زیرا موضوع هر دو رشته تقریبا یک چیز است: تخصیص و توزیع منابع کمیاب و محدود در میان استفادههاى نامحدود . وجود اقتصاد اسلامى زمانى مىتواند توجیه پذیرد که تلاشها براى توسعه آن به سمت تحقق اهدافى هدایت گردد که دستیابى به آن اهداف در سایه تحلیلهاى موجود و مدون در اقتصاد متعارف میسر نباشد . اگر مجموعه متغیرهاى مورد استفاده در تحلیلهاى اقتصاد اسلامى، گستردهتر و سازوکار آن براى تخصیص و توزیع منابع نیز متفاوت باشند، نیاز به «اقتصاد اسلامى» بازهم مبرمتر خواهد بود .
آرمان
عمل انسان خردمند، عموما هدفى دارد و غالبا این هدف است که ماهیت هر عملى را تعیین مىکند و آن را از سایر اعمال متمایز مىسازد و به ارزیابى آن کمک مىکند . حال پرسشى که ممکن استبه ذهن خطور کند، این است که هدف از مطالعه تخصیص و توزیع منابع چیست؟ اگر منابع نامحدود بود، نیازى براى مطالعه تخصیص و توزیع وجود نداشت; اما منابع محدودند و براى تامین همه تقاضاهاى افراد و گروههاى جامعه ناکافى . از این رو پرسش پیچیده و دشوار دیگرى مطرح مىشود: در استفاده از منابع، کدامین کاربرىها و مطالبات چه کسانى و چگونه انتخاب شود . سادهترین پاسخ شاید این باشد که این منابع را باید به نحوى به کاربرد که براى تحقق آرمان جامعه، کمک کند . آرمان یک جامعه عبارت است از رؤیاهاى آن درباره آنچه که دوست دارد که در آینده همان باشد و متشکل از آمالى است که جامعه خیال دستیابى به آن را در سر مىپروراند . آرمانها به ستاره راهنمایى مىماند که جامعه را به سمت و سوى دلخواه سوق مىدهد . آرمانها مىتوانند با جهتدهى تلاشها و انرژىهاى جامعه به سمت مطلوب اتلاف منابع را به حداقل برساند . ممکن است آمال هرگز به طور کامل برآورده نگردد، با وجود این، این آمال مىتوانند همچنان الهامبخش جامعه، در امر استقامت، مبارزه براى تحقق آن از طریق حفظ اعتقاد و امید، باقى بمانند .
جوامع مختلف آرمانهاى مختلف دارند . با وجود این، به نظر مىرسد که آرمانهاى جوامع از یک لحاظ با هم اشتراک دارند و آن عبارت است از آرمان دستیابى به سعادت و خوشبختى انسان . با این حال واژه خوشبختى، گرچه در آثار و نوشتههاى بسیارى از اقتصاددانان به کار رفته است، یک واژه مورد اختلاف و مناقشهآمیز است و مىتواند به انحاى مختلف تعریف گردد . بسته به اینکه کدامیک از تعاریف خوشبختى انتخاب مىشود، ممکن است ترکیب کاملا متفاوتى از کالاها و خدمات مورد استفاده جامعه و از منابع کمیاب در اختیار جامعه، تولید شود .
اگر خوشبختى را صرفا به مفهوم مادى و در قالب مکتب اصالت لذت در نظر بگیریم، آنگاه کاملا بخردانه است که علم اقتصاد به تامین منافع شخصى، افزایش ثروت، لذتهاى جسمانى و خواستههاى نفسانى اهمیتبدهد . از آنجا که تامین لذتها و خواستههاى نفسانى عمدتا به سلیقهها و ترجیحات افراد بستگى دارد، باید از دخالت تفاوتهاى ارزشى جلوگیرى کرد تا افراد بتوانند با آزادى کامل تصمیم بگیرند . همه کالاها و خدماتى که لذتهاى جسمانى و خواستههاى شهوانى افراد را مطابق با سلایق و ترجیحات آنان تامین کند، قابل قبول خواهد بود . نیروهاى غیر جانبدار بازار، براى تامین و تضمین این تخصیص و توزیع کافى خواهد بود . ممکن است توزیع مجدد (1) ثروتهاى تولید شده نیز حایز اهمیتباشد، اما تا اندازهاى که آزادى افراد در کسب منافع شخصىشان لطمهاى نبیند . نقش دولت نیز، جز در حد لازم که بتواند زمینه عملکرد و کارایى افراد را در بازار را فراهم کند، باید در حداقل برسد .
در حالى که اگر خوشبختى را به نحوى تعریف کنیم که از مفهوم مادیگرایانه و مکتب اصالت لذت فراتر رود و آرمانهاى انسانى و معنوى را در بر بگیرد، در آن صورت علم اقتصاد نمىتواند از پرداختن به بحث چیستى این اهداف و چگونگى تحقق آنها امتناع ورزد . این اهداف نه تنها رفاه اقتصادى، بلکه اخوت بشرى، عدالت اجتماعى - اقتصادى، امنیت ومسرت روانى، خانواده و همچنین سازگارى اجتماعى را در بر مىگیرد .
یکى از ملاکها براى سنجش تحقق این اهداف عبارت است از میزان دستیابى به برابرى اجتماعى، تامین نیازهاى همگانى، اشتغال کامل، توزیع عادلانه درآمد و ثروت و ثبات اقتصادى بدون بار سنگین خدمات بدهى، نرخهاى بالاى تورم، تحلیل رفتن منابع طبیعى تجدیدناپذیر یا آسیبرسیدن به اکوسیستم طبیعى; به نحوى که بقاى موجودات زنده در خطر بیفتد . تحقق همبستگى و استحکام خانواده و اجتماع نیز مىتواند ملاکى دیگر باشد; استحکامى که به شکل مواظبتها و مراقبتهاى متقابل اعضاى جامعه از همدیگر، خصوصا کودکان، سالمندان، بیماران و اقشار آسیبپذیر و به شکل فقدان یا دستکم به حداقل رسیدن فروپاشیدگىهاى خانوادگى، بزهکارىهاى نوجوانان، جنایت و ناآرامىهاى اجتماعى، نمود و بروز مىیابد .
زمانى که اقتصاد به مباحثسعادت و رفاه اجتماعى به مفهوم جامع آن وارد شود، آنگاه رسالت اقتصاد چه بسا گستردهتر، دشوارتر و پیچیدهتر خواهد شد . در این صورت اقتصاد ناگزیر است که همه فاکتورها ازجمله عوامل اخلاقى، روانشناختى، اجتماعى، سیاسى، جمعیتشناختى و تاریخى را که تشکیلدهنده و تعیینکننده خوشبختى به معناى جامع آن است، مد نظر قرار دهد . همچنین اقتصاد ناگزیر خواهد بود که به پرسشهاى بسیارى پاسخ دهد که اگر هدف اقتصاد، کمک به حداکثرسازى ثروت و مصرف بود، با این پرسشها مواجه نمىشد . یکى از این پرسشها این است که آیا تامین منافع شخصى، مىتواند نیروى انگیزه بخش را جهت تحقق رفاه فراگیر و خوشبختى به معناى جامع آن فراهم نماید؟ یا نیروى انگیزهبخش دیگرى نیز لازم است؟ آیا مىتوان گفت که اگر همه کارگزاران فعال در بازار از قوانین رفتارى مشخصى پیروى کنند و از خصوصیات مطلوب مشخصى برخوردار باشند، خوشبختى مورد نظر به صورت کاراتر تحقق مىیابد؟ اگر پاسخ مثبتباشد، در این صورت لازم است محدودیتهاى خاصى بر رفتارهاى افراد اعمال شود و دست افراد براى انجام دادن هر عمل دلخواهى باز نباشد . حال پرسش این است که چه کسى این قیود را تعیین مىکند و چگونه مىتوان مطمئن شد که آزادى اشخاص با این قیود بىجهت و بیش از حد محدود نخواهد شد . برخوردارى از آزادىهاى شخصى نیز بخشى از خوشبختى بشر را تشکیل مىدهد . مضافا این که در جوامع بشرى نهادهاى بسیارى وجود دارند که بر رفتار و عملکرد فردى و اجتماعى تاثیر مىگذارند . یکى از این نهادها بازار است و برخى دیگر از این نهادها عبارتند از: خانواده، جامعه و حکومت . خانواده شاید بهترین آنها باشد; زیرا این خانواده است که انسانها را براى بازار، جامعه و حکومت، تربیت و عرضه مىکند . سلیقهها، ترجیحات، شخصیتها و الگوهاى رفتارى افراد در خانوادهها شکل مىگیرند . از این رو سلامت و استحکام خانواده داراى اهمیتحیاتى است . اگر نظام خانوادگى متلاشى شود، چگونه مىتوان براى نسل آینده، تربیت و پرورش بایستهاى را فراهم کرد؟ اگر کیفیت پرورش سقوط کند، استمرار بخشیدن به توسعه و برترى در عرصههاى اقتصادى، فنآورى یا نظامى براى مدت طولانى میسر نخواهد بود . با توجه به این که اقتصاد با ظهور و سقوط یک جامعه سروکار دارد، آیا واقع بینانه است که نسبتبه یکپارچگى یا ثبات خانواده بىاعتنایى شود؟
اگر بازار، خانواده، جامعه و حکومت، همه به نحوى در رفاه بشر نقش دارند، پس مسئله این است که چگونه باید اینها را وادار کنیم که نقش خود را به نحوى ایفا کنند که مکمل و یاریگر نقش دیگران باشند . اگر همت افراد صرف تامین منافع شخصى خود گردد، شاید کارایى در بازار تامین گردد، اما اگر قرار شود که خانوادهها، جامعه و حکومت هر یک به شیوه منفعتجویانهاى رفتار کنند، آیا ممکن است همه به طورکارآمد و هماهنگ عمل کنند؟
پرسشهاى فوق، مسایل تازهاى هستند . این پرسشها در طول قرون متمادى، اندیشهها و اذهان فیلسوفان اجتماعى را به خود مشغول داشته است . اکثر این فیلسوفان معتقد بودند که تامین منفعت اجتماعى، یکى از نیروهاى محرک در جامعه بشرى است و حداکثرسازى ثروت و مصرف نیز تنها یکى از اهداف است; در حالى که اهداف معنوى و انسانى یادشده داراى اهمیتحداقل مساوىاند; - اگر نگوییم بیشتر .
پارهاى از این اهداف، شاید در تضاد با هم قرار داشته باشند و لازم استبین آنها مصالحهاى برقرار شود . آیا براى جامعهاى که بیشینه کردن ثروت و مصرف را در راس اهداف خود قرار داده است و اعضاى آن مایل نیستند که منافع شخصى خود براى تحقق این اهداف بگذرند، رسیدن به چنین مصالحهاى مقدور است؟
از خودگذشتگى و فداکارى، خصوصا در مورد خانواده و جامعه، اهمیتبسزایى دارد . تجربه نشان مىدهد که هرچه والدین به همدیگر دلبستگى بیشترى داشته باشند شیوهاى برخاسته از خودگذرى و همکارى متقابل را در پیش گیرند، سازگارى و ثبات بیشتر بر خانواده حکمرانى خواهد کرد . به طور مشابه، سازگارى اجتماعى نیز ایجاب مىکند که اعضاى جامعه با همدیگر همکارى نمایند، براى مصالح مشترک فداکارى به خرج دهند و از فقراو اقشار آسیبپذیر جامعه، مواظبتبه عمل آورند .
به رغم وجود رقابت، که به امر پاسدارى از منافع اجتماعى کمک مىکند، ممکن است فعالان صحنه بازار از راههاى تقلب و کارشکنى بر سر راه رقابتبه نحوى که کشف آن دشوار باشد، اقدام به کسب درآمدهاى باد آورده نمایند . به همین قیاس، گرچه دمکراسى و مسئولیت در برابر عموم و مطبوعات آزاد، بىتردید به حمایت از منافع عمومى کمک مىکند، مقامات دولتى مىتوانند از اقتدار و نفوذ خود براى تامین منافع شخصى سوءاستفاده کنند .
از اینرو، باید یک نیروى انگیزهبخش وجود داشته باشد که افراد را - حتى زمانى که خطر فاش شدن در میان نباشد - از تخلف باز دارد . قدرت قاهرانه حکومت نشان داده است که مىتواند به عنوان نیروى انگیزه بخش و کارآمد، عمل کند . با وجود این، اگر این نیرو، یگانه نیروى بازدارنده از تخلفات در جامعه باشد، هزینه اعمال باز دارندگى سر به آسمان خواهد کشید . آیا مىتوان رقابت، پاسخگویى در برابر عموم و قدرت قاهرانه حکومت را با نیروى انگیزشى دیگرى، که بتواند اعضاى جامعه را به فرمانبرى از ارزشهاى پذیرفتهشده یا قوانین رفتارى جهت عمل صادقانه به قراردادها و وظایف اجتماعى - حتى اگر متضمن نوعى چشمپوشى و گذشت از منافع شخصى باشد - وادار کند، ضمیمه کنیم؟ با طرح این مسئله پرسش دیگرى در ذهن خطور مىکند که چرا یک فرد در بازار، خانواده، جامعه یا حکومتباید منفعتشخصى خود را براى مصلحت اجتماعى فدا کند؟ اگر علم اقتصاد تنها بر محور منفعتشخصى متمرکز باشد و در آن جایى براى نیروى انگیزشى دیگرى، جز منفعتشخصى، وجود نداشته باشد، شاید چنین اقتصادى عاجز از ارایه پاسخ به پرسش فوق باشد . وقتى انباشتن و به حداکثر رساندن ثروت، یگانه هدف زندگى باشد، دیگر جایى براى فداکارى و ایثار براى دیگران باقى نمىماند و تلاش براى تامین منفعتشخصى، مناسبترین استراتژى است . در این صورت نهاد خانواده، لطمه خواهد دید; کیفیت، خصایل و خصایص نسلهاى آینده تنزل مىیابد و در نهایتحتى بر عملکرد بازار و دولت، اثرات زیانبارى وارد خواهد آمد .
بنابراین، مسئله این است که چگونه در افراد باید ایجاد انگیزه کرد تا قراردادها و سایر تعهدات خود را صادقانه انجام دهند، رقابت را نادیده نگیرند و به کسب درآمد از راههاى غیر مشروع - حتى اگر امکان مخفى کردن آنها وجود داشته باشد - دست نیالایند . این پرسشى است که ادیان کوشیدهاند تا با قوانین رفتارى، در قالب وظایف اخلاقى افراد در قبال سایر انسانها، حیوانات و محیطزیست و ترغیب پیروان خود به اطاعت از این قوانین رفتارى - حتى اگر در تضاد با منفعتشخصى آنان باشد - براى آن پاسخى فراهم کنند .
بنابراین اگر علم اقتصاد در پىتحقق بخشیدن به رفاه فراگیر است، نمىتواند نسبتبه ارزشهاى دینى و نیروهاى انگیزشى وابسته به آن بىاعتنا باشد .
ممکن استیک جامعه به اوج قله اقتدار و عظمتبه مفهوم مادى آن دستیابد، اما اگر پیوندهاى اخلاقى افراد در حال از هم گسستن، و نظام خانوادگى در حال فروپاشیدن باشد و نسل آینده نتواند توجه و تربیتبایسته را براى هماهنگى با تمدن حاصل کند و تنشهاى اجتماعى و هنجار گسیختگىها در حال ازدیاد باشد، این شکوه و جلال دیرى نخواهد پایید . بنابراین، ابعاد مادى و معنوى خوشبختى مستقل و مجزاى از هم نیستند، بلکه شدیدا به هم پیوستهاند . وجود سازگارى بیشتر در خانوادهها، مىتواند افراد قوىترى براى فعالیت در بازارها و سازگارى بیشتر اجتماع، محیط و بستر مناسب براى شکلگیرى دولت کارآمد و توسعه شتابان فراهم نماید . براى رسیدن به این سازگارىها باید تاکید بر تامین منفعتشخصى و افزایش ثروت و مصرف را تعدیل کرد تا منفعت اجتماعى و رفاه انسانى نیز فراهم آید . پارهاى از استفادهها از منابع که صرف تامین منافع شخصى افرادى مىشود و دقیقا در چارچوب مکتب اصالت لذت مىگنجد، باید کاهش یابد تا نیاز همه افراد جامعه برآورده، از این رهگذر زمینه ارتقاى سازگارى خانوادگى و اجتماعى مهیا گردد .
شواهد موجود بر این اعتقاد که «پیشرفتهاى مادى به تنهایى براى افزایش خوشبختى و سازگارى اجتماعى کافى نیست» صحه مىگذارد . ریچارد استرلین (Richard Esterlin) پس از انجام 30 بررسى در 19 کشور توسعهیافته و در حال توسعه، نتیجهگیرى مىکند که کشورهاى ثروتمند نوعا خوشبختتر از کشورهاى فقیر نیستند . براى رسیدن به خوشبختى و سازگارى و برچیدن تنشها و هنجار گسیختگىها [علاوه بر ثروت] چیزهاى دیگرى نیز لازم است . از این رو اگر علم اقتصاد و دغدغه خوشبختى به معناى جامع را دارد، نباید مباحثخود صرفا به تامین رفاه مادى محدود نماید . (2)