پس از 60 سال آموزش شهرسازی در دانشگاه های ایران و ۵۵ سال برنامه ریزی متمرکز دولت برای شهرها در قالب طرح های جامع شهری، که آنها را به یک شکل درآورده، در حالی که قریب دوسوم جمعیت کشور در شهرها زندگی می کند، رضایتمندی از زندگی شهری بسیار پایین است. در اولین طرح جامع مصوب تهران که در سال ۱۳۴۸ توسط «ویکتور گروئن» تهیه شد، ردپای تقلیل کلیت شهر به چیدمان ساختمان ها و چاره جویی برای جایابی آنها هویداست. چند دهه پس از تسخیر شهرهای ایران به دست مدرنیست های غربی تلاش ها برای مرمت «پاره های آسیب دیده» شهرها آغاز شد. مفهوم مرمت، مجدداً با تقلید از غرب که شهرهای خودشان نیز از شهرسازی مدرنیست آسیب دیده بود، تعریف شد. در جهان بینی مدرنیست بر خلاف نگاه سیستمی و کل نگر، آنچه اصالت دارد جزء است و این روند هر چه بتواند به جزء کوچکتری که نهایت آن اتم است منتهی شود از دقت و اصالت بیشتری برخوردار است. در این دیدگاه تنها آنچه واقعی است که بتواند در مشاهده ملموس و عینی اندازه گیری شود. برای این کار، سطوح مختلف مرمت اشیاء، ابنیه، بافت و شهر وضع شد. در همه اقسام این طبقه بندی «شیئیت» و «چیزبودگی» مقوله موضوع مرمت است. سازمان میراث فرهنگی ایران ضابطه هایی برای تعریف، حفاظت و مداخله در مقولات قابل مرمت بافت های باارزش شهری تدوین کرد که وجه مشترک آنها کالبد است. ولی همه آنها در این ویژگی که همچنان شهر را به مثابه امر واقع و بیرونی مورد توجه قرار می دادند، مشترک هستند. تکامل و افزایش لایه های شناخت شهر یا حتی ابعاد مداخله در شهر نمی تواند جایگزین لایه ادراکی شهر که از تفسیر ناظر در مواجهه با شهر به دست می آید، گردد. لذا افزودن بر لایه های شناخت شهر و تقویت داده های پایه، جبران خطا در شناخت شهر را نمی کند. بنابراین مرمت با رویکرد کالبدمحور و با تکیه بر ابعاد، شکل و کارکردهای پیشین کالبد، فارغ از ارزش ها و زمینه های معنایی آن، چگونه می تواند موجودیت و پویایی مکان را حفاظت کند؟