حکم فقهی دشنام دهنده به پیامبر
آرشیو
چکیده
متن
از آنجا که برخی رسانههای لائیک در سالهای اخیر، به بهانه آزادی بیان، به پیامبر اکرم(ص) و انبیای الهی اهانت کردند و حضرت امام خمینی(ره) در برابر این جریان حکم تاریخی ارتداد و وجوب قتل سلمان رشدی و دستاندرکاران آن را صادر فرمود، آشنایی با مبانی فقهی این موضوع، ضرورت دارد. مقاله حاضر، تلاشی در این راستا است.
(فرهنگ کوثر)
جایگاه پیامبر بزرگ اسلام، حضرت محمد مصطفی(ص)، آنقدر رفیع و بلند است که در عالم خلقت، احدی حتی پیامبران اولواالعزم به مقام والای او نمیرسند. بدین جهت، احترام این وجود مقدس بر همگان لازم است.
خداوند متعال نیز مرتبت وی را بسی بلند قرار داده و آیات فراوانی را در سورههای متعددی در مدح و ثنای آن حضرت فرستاده است. همچنین از امت اسلامی خواسته است که به آن وجود مقدس احترام کنند، بر او درود بفرستند، صدایشان را بر او بلند نکنند، اهل بیت او را محترم بشمارند و آنان را دوست بدارند.
هیچ مسلمانی حق ندارد به پیامبر(ص) اهانت کند، دشنام و ناسزا گوید، به عیبجویی او بپردازد و یا آزارش دهد. اگر فردی چنین کند، باید تنبیه شود، اما تنبیه این فرد، چگونه است؟
با ما همراه باشید تا به این موضوع بپردازیم و با هم گفتار اهل بیت و فقهای اسلام را از نظر بگذرانیم.
واژه سبّ از نظر لغت
از نظر واژه شناسان، کلمه «سبّ» همان دشنام
دادن و ناسزا گفتن است. طریحی مینویسد: «والسب، الشتم و مثله السباب بالکسر، و منه سباب المؤمن فسق و قتاله کفر، ای شتمه و قطیعته فسوق و استحلال مقاتلته و حربه کفر ؛[1] سب همان دشنام است و همانند آن است، کلمه سباب از همین باب است روایتی که میگوید : سباب مؤمن، فسق است و جنگ با او کفر است. و مراد از سباب؛ یعنی دشنام دادن و قطع رابطه کردن با او که فسوق به شمار آمده، و روا داشتن جنگ با مؤمن، کفر است».
همچنین وی در مورد واژه دیگری که با سب هم معنا است، چنین مینویسد:
«الشتم، السب بأن تصف الشیء بما هو إزراء و نقص. یقال شتمه شتماً من باب ضرب؛ [2] شتم همان دشنام است و معنای دشنام، این است که طرف مقابل را به چیزی که نقص او به حساب میآید، توصیف بنمایی، و گفته میشود او را دشنام داد، دشنام دادنی؛ که از باب ضَرَبَ است».
بدون تردید اگر فردی پیامبر(ص) را دشنام دهد؛ یعنی آن حضرت را به چیزی توصیف کند که عیب و نقص او لازم بیاید، این شخص «سابّ النبی» و دشنام دهنده به پیامبر خواهد بود. همچنین مذمّت، بدگویی، استهزا، تمسخر و یا عیب جویی علیه آن حضرت نیز سبّ پیامبر شمرده میشود.
حکم سبّ کننده پیامبر چیست؟
تمام فقیهان شیعه از صدر اسلام تاکنون، بر این نظر هستند که: هر فردی به پیامبر بزرگوار اسلام (ص) دشنام دهد یا از او عیبجویی کند، باید کشته شود. و در این زمینه، میان مسلمان یا غیر مسلمان فرقی نگذاشتهاند؛ چرا که خون او در اثر اهانت به رسول خدا(ص) هدر رفته است و کشتنش برای شنونده، جایز و حلال خواهد بود.
شهید ثانی در ذیل فرمایش محقق حلی میفرماید: «و این حکم، مورد اتفاق علماست و در این خصوص روایاتی وارد شده است».[3]
همچنین فاضل هندی در این حکم اجماعی میفرماید: «و سابّ النبی او أحد من الأئمة یقتل إتفاقاً؛[4] دشنام دهنده به پیامبر(ص) و یا به یکی از امامان: کشته میشود و این حکم، مورد اتفاق همه فقهاست».
دیدگاه اهل سنت
همان گونه که گفته شد، از نظر همه فقهای شیعه، خون دشنام دهنده به پیامبر اسلام(ص) هدر است و بر شنونده، قتلش جایز است. امّا فقهای سنی مذهب بر دو دستهاند: یک دسته، با فقهای شیعه همعقیدهاند و دسته دوم، عقیده دیگری دارند. از این رو، سید مرتضی علم الهدی، پس از بیان نظریه فقهای امامیه میفرماید : «وخالف باقی الفقهاء فی ذلک ؛ [5] بقیه فقها (علمای اهل سنت) با این نظریه مخالفت کردهاند».
از بیان ابن عابدین، یکی از علمای اهل سنت، معلوم میشود که حنبلیها نیز با شیعه هم عقیدهاند، امّا ابوحنیفه و شافعی نظر مخالفی دارند. وی از ابن تیمیه نقل کرده است که: گروه دیگری از اصحاب ما ـ یعنی حنابله ـ گفتهاند که دشنام دهنده به پیامبر(ص)، کشته میشود و توبهاش پذیرفته نخواهد شد، مسلمان باشد یا کافر.[6] امّا دسته دوم که ابوحنیفه و شافعی هستند، برخلاف این نظر رفته و گفتهاند که: اگر مسلمانی پیامبر(ص) را دشنام داد، توبهاش دهند. اگر توبه کرد، باید رهایش کرد و اگر توبه نکرد، همانند مرتد کشته خواهد شد.
ابن عابدین در ادامه بحث خود مینویسد: و بیشتر اینان وقتی که به مسئله پرداختهاند، گفتهاند برخلاف ابوحنیفه و شافعی. سپس به گفته این دو؛ یعنی ابوحنیفه و شافعی اشاره کردهاند که اگر سب کننده به پیامبر مسلمان باشد، توبه داده میشود. پس اگر توبه کرد، با او کاری نخواهند داشت و اگر توبه نکرد، همانند مرتد کشته خواهد شد.[7]
حکم قتل، از کدام باب فقهی است؟
آنچه از بیان فقهای بزرگوار استفاده میشود، این است که خودِ عنوان «سبّ النبی» موجب کشتن سب کننده است، خواه عنوان دیگری بر او صدق کند و یا صدق نکند؛ چنان که محقق حلّی در شرایع فرموده : «هر که پیامبر را دشنام دهد، برای شنونده جایز است که او را بکشد».[8]
امّا شهید ثانی در بحث دشنام به امامان حکم قتل سب کننده به پیامبر را از باب ارتداد دانسته و فرموده: «ملحق کردن سایر پیامبران به حکم پیشین ـ حکم ساب النبی ـ بسیار قوی است؛ چرا که بزرگداشت مقام شامخ آنها، یکی از ضروریات دین است. پس دشنام دادن به آنها، ارتدادی است آشکار».[9]
فقهای اهل سنت، دشنام دهنده به پیامبر بزرگوار اسلام را مرتد وکافر میدانند؛ اما با این فرق که برخی از آنان معتقدند اگر توبه کرد، توبهاش تأثیری در جلوگیری از کشته شدنش ندارد[10] و برخی دیگر همانند ابوحنیفه، با این که حکم ارتداد را بر چنین شخصی جاری میکنند، امّا به نظر آنها نخست باید او را توبه داد، پس اگر توبه نکرد، کشته خواهد شد. سید مرتضی در کتاب الإنتصار که به مخالفانِ مسئله اشاره میکند، مینویسد: «ابوحنیفه گوید: هر که پیامبر را دشنام دهد یا از او عیب جویی کند و مسلمان بود، مرتد خواهد شد».[11]
به فرض که سخن شهید ثانی را در مورد مرتد دانستن سب کننده پیامبر بپذیریم، امّا این مسئله را درباره کافری که پیامبر را دشنام داده، نمیتوان پذیرفت؛ چرا که ارتداد بر او صدق نمیکند، بلکه درباره او باید گفت که دشنام دهنده ـ مسلمان یا کافر ـ به یکی از پیامبران باید کشته شود و این حکم، به این جهت است که باید حرمت تمام پیامبران، به ویژه حضرت محمد(ص)، در جامعه بشری محفوظ باشد و اگر کسی مرتکب خلافی بشود، باید کشته گردد؛ چنانکه شخص پیامبر(ص) دستور داد تا دو زن آوازهخوانی را که پیامبر را هجو میکردند و یا مردی را که از طایفه هذیل بود و پیامبر را دشنام میداد، به قتل برسانند.
علت این حکم
از آنجا که تمام پیامبران، به ویژه پیامبر بزرگوار اسلام از یک سو، پاک و منزه از عیب و نقص هستند و عصمت و قداست خاصی دارند و از سوی دیگر، باید مقام و منزلت این سفیران الهی در جوامع محفوظ بماند، بدین جهت هیچکس در هر پست و مقامی که باشد، حق اهانت و عیبجویی و تمسخر و تحقیر پیامبران را ندارد. و به گفته برخی از بزرگان، علت و انگیزه صدور این حکم، به این سبب است که : دشنام دادن به پیامبر(ص)، تجاهر و تظاهر به کفر و بیدینی است و این کار، کوچک شمردن و تحقیر دین و پایههای آن است.[12] اگر کسی پرده دری کرد و حرمت پیامبر(ص) را در نزد دیگران شکست و آن حضرت را مورد تمسخر و استهزا قرار داد و به عیب جویی وی پرداخت، باید تأدیب شود تا دیگری جرئت چنین حرمت شکنی را پیدا نکند.
این حکم الهی آن قدر محکم و ثابت است که در فتح مکه همه مشرکان و حتی ابوسفیان مشمول عفو شدند؛ امّا چند نفر از جمله دو زن آوازهخوانی که با آواز خود، پیامبر را هجو و استهزا میکردند، هرگز مورد عفو و بخشش قرار نگرفتند، بلکه پیامبر(ص) دستور داد تا این چند نفر را در هر کجا هستند، گر چه پشت پرده کعبه هم پنهان شده باشند، به قتل برسانند.
طبری ضمن بیان این مطلب، به این چند نفر اشاره کرده، مینویسد: از جمله عبدالله بن خطل که مسلمان بود و از طرف پیامبر(ص) برای جمعآوری صدقات اعزام شده بود، با کشتن پیشخدمت خود از دین برگشت و او در مکه بود. پیامبر(ص) دستور داد تا او و دو زن آوازهخوانی را که در منزلش داشت و پیامبر را با آواز خود هجو میکردند، بکشند.[13] همچنین دستور داد تا فردی از هذیل را که به ساحت مقدسش اهانت میکرد و او را دشنام میداد، به قتل برسانند. محمد بن مسلم از امام محمد باقر(ع) نقل کرده که مردی از قبیله هذیل، پیامبر(ص) را دشنام میداد. وقتی این خبر به پیامبر رسید، فرمود: چه کسی خود را برای کشتن این فرد آماده میکند؟ دو نفر از انصار اعلام آمادگی کردند، سپس برای انجام مأموریت از مدینه بیرون رفتند تا به عرنه رسیدند و سراغ او را گرفتند. به آنان گفته شد که وی در کنار گوسفندان خویش است. پس به سراغ او رفتند. آن دو گفتند: تو فلان فرزند فلان هستی؟ گفت: آری. آن دو از مرکب به زیر آمدند و گردنش را زدند.[14]
فتوای فقیهان
گفته شد که تمام فقیهان شیعه بدون استثنا بر این عقیده هستند که، دشنام دهنده به پیامبران و از جمله به حضرت محمد بن عبدالله(ص)، خونش مباح است و باید کشته شود. اینک کلمات برخی از علمای گذشته و معاصر را در این زمینه نقل میکنیم.
سید مرتضی مینویسد: «هر که پیامبر را دشنام دهد، خواه مسلمان باشد یا ذمی، در دم کشته میشود».[15]
ابن زهره در کتابش آورده است: «هر کسی که پیامبر(ص) یا یکی از پیامبران را دشنام دهد، کشته میشود».[16]
شیخ صدوق مینویسد: «هر که پیامبر یا امیرمؤمنان یا یکی از امامان را دشنام دهد، در دم خونش حلال میگردد».[17]
محقق حلی در کتابش آورده است: «هر که پیامبر را دشنام دهد، کشتنش برای شنونده جایز و حلال است».[18]
شیخ طوسی مینویسد: «هر که پیامبر یا یکی از امامان را دشنام دهد، خونش هدر رفته و کشتنش برای شنونده جایز و حلال خواهد بود».[19]
صاحب جواهر مینویسد: «هر که پیامبر را دشنام دهد، برای شنونده جایز، بلکه واجب است که او را بکشد و در این حکم هیچ گونه خلافی نمیبینم؛ بلکه هر دو قسم از اجماع (محصل و منقول) بر آن دلالت دارد، علاوه بر روایاتی که بر آن وجود دارد».[20]
امام خمینی(ره) میفرماید: «هر که پیامبر را دشنام دهد، بر شنونده واجب است که دشنام دهنده را به قتل برساند، در صورتی که بر نفس یا عرض خود و یا نفس و عرض مؤمنی ترس نداشته باشد؛ چرا که در این صورت، اقدام بر چنین کاری جایز نمیباشد. و در صورت اقدام، به هیچ گونه اجازهای از امام و یا از نائبش نیاز نیست».[21]
بررسی دلیل مسئله
فقیهان شیعه این حکم را از دو جهت مسلّم دانستهاند: اجماع و روایات.
آنها از یک سو با قطعی دانستن این حکم از نظر همه فقها، تعبیر به
«هذا الحکم موضع وفاق»[22] دارند. از این تعبیر معلوم میشود که در این مسئله، ادعای اجماع محصل و منقول شده است؛ همان گونه که آیت الله خویی(ره) فرموده: «در این حکم خلافی نیست، بلکه ادعای اجماع به دو قسم آن نیز شده است».[23] اما دلیل دوم آنها روایاتی است که در منابع حدیثی آمده است. در اینجا از باب نمونه، چند روایت را در این زمینه نقل میکنیم.
روایت اول
شیخ حرّ عاملی از محمد بن مسلم نقل میکند که به امام محمد باقر(ع) عرض کردم : «
أرأیت لو أنّ رجلاً الان سبّ النبی(ص) أیقتل؟
قال: إن لا تخف علی نفسک فاقتله ؛ [24] به نظر شما اگر امروز کسی به پیامبر(ص) دشنام دهد، باید کشته شود؟ حضرت فرمود: اگر بر جان خود نمیترسی، او را بکش».
روایت دوم
فضل بن حسن طبرسی به سند خود از صحیفة الرضا، از رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمود: «من سبّ نبیّاً قتل ؛ هر که پیامبری را دشنام دهد، کشته خواهد شد».
روایت سوم
ابو داود در سنن خود آورده است که از علی بن ابیطالب(ع) روایت شده است: «إن یهودیّة کانت تشتم النبی و تقع فیه، فخنقها رجل حتی ماتت، فأبطل رسول الله(ص) دمها؛[25] زن یهودیهای بود که پیامبر را دشنام میداد و از آن حضرت عیبجویی میکرد. پس مردی که این سخن را از آن زن یهودی شنیده بود، دست بر گلوی او گذارد تا خفه شد. پیامبر که این را شنید، خون زن را باطل کرد (و کشته شدنش را جایز دانست)».
روایت چهارم
شیخ کلینی نقل کرده، از امام صادق(ع) درباره کسی که به پیامبر(ص) دشنام داده است، پرسیده شد. حضرت فرمود: «یقتله الأدنی فالأدنی قبل أن یرفع الی الامام ؛[26] هر که به او نزدیکتر است و پیش از آنکه خبر به امام و حاکم برسد، او را بکشد».
روایت پنجم
کلینی روایت مفصلی نقل کرده است که خلاصهاش را تقدیم حضورتان میکنیم.
علی بن جعفر از برادرش موسی بن جعفر(ع) روایت میکند: روزی نماینده زیاد بن عبیدالله حارثی (والی مدینه منوره) به دنبال پدرم فرستاد و از وی خواست تا در مسجد حضور پیدا کند و درباره کسی که به پیامبر دشنام داده است، نظر بدهد. با حضور در آن جمع، امام پرسید: دیگران چه گفتند؟ آنان در پاسخ گفتند که باید پس از تأدیب کردن و تازیانه زدن، به زندان روانه شود. حضرت فرمود: به نظر شما اگر مردی به یکی از یاران پیامبر دشنام دهد، حکمش چیست؟ گفتند: حکم، همین است. حضرت فرمود: پس بین پیامبر و یارانش هیچ فرقی نیست؟! والی مدینه گفت: یا اباعبدالله! اینها را رها کن؛ چرا که اگر میخواستیم به فتوای اینان عمل کنیم، هرگز به دنبال تو نمیفرستادیم. حضرت فرمود: پدرم مرا خبر داد که پیامبر فرمود:
«هر یک از شما شنید که فردی مرا به زشتی یاد میکند، پس واجب است بر او که دشنام دهنده را بکشد... و هر گاه این مسئله را نزد حاکم بردند، باید دشنام دهنده را به قتل برساند».
اینجا بود که زیاد بن عبیدالله به فتوای امام صادق(ع) عمل کرد و دستور داد تا شخص دشنام دهنده را به قتل برسانند.[27]
کشتن«سابّ النبی» جایز است یا واجب؟
از روایات و فرمان مؤکّد پیامبر(ص) در مورد کشتن شخصی که او را دشنام میدهد، و نیز از مورد عفو قرار نگرفتن سب کنندگان به پیامبر در فتح مکه، و همچنین از فرمان آن حضرت به تمام مسلمانان که فرمود: «من سمع احداً یذکرنی فالواجب علیه أن یقتل من یشتمنی ؛ [28] هر که بشنود شخصی مرا دشنام میدهد، پس واجب است بر شنونده که او را بکشد»، چنین بر میآید که کشتن چنین فردی نه تنها واجب است، بلکه فوراً باید اقدام به قتل او کرد؛ چرا که این، فرمان پیامبر است.
برخی از فقیهان عالی مقام نیز با تصریح به اینکه «ریختن خون دشنام دهنده، حلال است»، حکم به وجوب قتل او کردهاند؛ اما برخی دیگر آن را جایز دانستهاند. محقق حلی در تعبیر به جواز کرده و فرموده:
«من سبّ النبی جاز لسامعه قتله »؛ [29] اما آیت الله خویی تعبیر به وجوب دارد و میفرماید:
«یجب قتل من سب النبی علی سامعه مالم یخف الضرر علی نفسه او عرضه او ماله، او ماله الخطیر ؛ [30] بر شنونده واجب است کشتن کسی که به پیامبر دشنام داده است، در صورتی که بر جان یا آبرو یا مال فراوان خود ترس نداشته باشد».
آیا اذن امام، لازم است؟
در اینکه آیا برای کشتن دشنام دهنده به پیامبر(ص)، اجازه امام لازم است یا نه؟ روایات بر دو دستهاند و فقها نیز دو گروه شدهاند. از روایت علی بن جعفر به روشنی ثابت است که نه تنها اجازه نمیخواهد، بلکه توصیه شده که پیش سلطان و حاکم هم نرود. همچنین محمد بن مسلم به امام باقر(ع) میگوید که: اگر امروز کسی به پیامبر دشنام دهد، آیا کشته میشود یا نه؟ امام در پاسخ او فرمود: «اگر بر جان خود هراس نداری، او را بکش». در این روایت هرگز سخن از کسب اجازه از امام مطرح نیست. همچنین حکم قتل در روایت صحیفه از امام رضا(ع) به صورت مطلق آمده است. امام صادق(ع) نیز فرموده: «...
قبل أن یرفع إلی الإمام»؛ هر که به او نزدیکتر است، اقدام کند، پیش از آنکه به سلطان برسد».
اما روایتی که اذن امام را شرط میداند، حدیثی از عمار سجستانی است که میگوید: ابوبحیر عبدالله نجاشی از امام صادق(ع) پرسید: من سیزده نفر از خوارج را که به گوش خود شنیدم که آنها از علی(ع) تبرّی جسته بودند، کشتم؟! حضرت فرمود: «اگر آنها را به دستور امام کشته بودی، چیزی بر تو نبود، امّا چون بر امام سبقت گرفتی، باید سیزده گوسفند در منا، ذبح کنی و گوشتش را صدقه بدهی».[31]
بنابر این فقیهان در این زمینه بر دو گونهاند. برخی همانند شیخ مفید در کتاب
مقنعه
و علامه در کتاب
مختلف
اقدام بر چنین کاری را بدون اجازه امام، جایز نمیدانند و دلیل عدم جواز خود را، حدیث عمار سجستانی دانستهاند که امام به عبدالله نجاشی فرمود: به سبب اجازه نگرفتن، باید سیزده گوسفند ذبح کنی.[32]
دسته دوم کسانیاند که قائل به جواز کشتن سب کننده پیامبر بدون اجازه امام هستند؛ همانند صاحب جواهر که میفرماید:
«بل هو المشهور بل عن الغنیة الاجماع علیه لاطلاق النصوص»[33] و یا اینکه آیت الله خویی میفرماید: «در کشتن دشنام دهنده، نیازی به اجازه حاکم شرع نیست؛ همان گونه که در صحیحه هشام بن سالم، به این مسئله تصریح شده و امام فرموده :
یقتله الأدنی فالأدنی قبل أن یرفع إلی الامام؛
شنوندهای که به دشنام دهنده نزدیکتر است، او را بکشد، پیش از آنکه خبر به امام برسد»[34]
.
به نظر میرسد که با حضور امام معصوم(ع) باید از محضرش کسب اجازه کرد و در صورت نبود امام ظاهر، شنونده میتواند بدون آنکه با حاکم شرع هماهنگ کند، خودش اقدام کند.
حکم قتل، چه زمانی ساقط میشود؟
آخرین نکتهای که باید یادآوری کنیم، آن است که اگر شنونده دشنام به پیامبر اعظم(ص) بداند که با اقدام به قتل سب کننده، بیم خطر مالی و جانی برای خود یا فرزندانش میرود، تکلیف از او ساقط خواهد شد. فقهای بزرگوار در خصوص سقوط تکلیف در صورتی که ترسی از جان داشته باشد، به اطلاق ادله نفی ضرر و نیز به برخی از روایات تمسک کردهاند. آیت الله خویی چنین استدلال میکند:
و امّا عدم وجوب اقدام بر کشتن دشنام دهنده به پیامبر(ص)، در صورتی که شنونده ترس داشته باشد، به جهت اطلاق ادله نفی ضرر است؛ یعنی چون این اقدام بر شنونده ضرر جانی یا مالی دارد، به وسیله قاعده «لاضرر» وجوب این حکم از او برداشته میشود و نیز روایت صحیح محمد بن مسلم از امام محمد باقر(ع) بر این حکم دلالت دارد. وی گوید: به ابوجعفر(ع) عرض کردم: نظر شما درباره شخصی که در حال حاضر به پیامبر(ص) دشنام دهد، چیست؟ آیا باید کشته شود؟ حضرت فرمود: اگر بر جان خویش ترس نداری، او را به قتل برسان.[35]
پینوشتها_
[1] . مجمع البحرین، ص114.
[2] . همان، 478.
[3] . مسالک الإفهام، ج14، ص452.
[4] . کشف اللثام، ج2، ص235.
[5] . الانتصار، ص480.
[6] . حاشیه ردّ المختار، ج4، ص417.
[7] . همان.
[8] . شرایع الإسلام، ج4، ص167.
[9] . مسالک الإفهام، ج4، ص454.
[10] . المجموع، ج19، ص426.
[11] . الانتصار، ص480.
[12] . کشف اللثام، ج2، ص235.
[13] . تاریخ طبری، ج2، ص160.
[14] . کشف اللثام، ج2، ص235.
[15] . الإنتصار، ص480.
[16] . غنیة النزوع، ص428.
[17] . الهدایة، ص76.
[18] . شرایع الاسلام، ج4، ص167.
[19] . النهایة، ص730.
[20] . جواهر الکلام، ج41، ص432.
[21] . تحریر الوسیله، ج2، ص476.
[22] . مسالک الإفهام، ج14، ص452
[23] . مبانی تکملة المنهاج، ج1، ص264.
[24] . وسائل الشیعه، ج18، ص460.
[25] . سنن ابوداود، ج4، ص129.
[26] . وسائل الشیعه، ج18، ص460.
[27] . فروع کافی، ج7، ص226.
[28] . شرایع الاسلام، ج4، ص167.
[29] . همان.
[30] . مبانی تکملة المنهاج، ج1، ص264.
[31] . کشف اللثام، ج2، ص236.
[32] . همان، ص235.
[33] . جواهر الکلام، ج41، ص438.
[34] . مبانی تکملة المنهاج، ج 1، ص265.
[35] . همان .
(فرهنگ کوثر)
جایگاه پیامبر بزرگ اسلام، حضرت محمد مصطفی(ص)، آنقدر رفیع و بلند است که در عالم خلقت، احدی حتی پیامبران اولواالعزم به مقام والای او نمیرسند. بدین جهت، احترام این وجود مقدس بر همگان لازم است.
خداوند متعال نیز مرتبت وی را بسی بلند قرار داده و آیات فراوانی را در سورههای متعددی در مدح و ثنای آن حضرت فرستاده است. همچنین از امت اسلامی خواسته است که به آن وجود مقدس احترام کنند، بر او درود بفرستند، صدایشان را بر او بلند نکنند، اهل بیت او را محترم بشمارند و آنان را دوست بدارند.
هیچ مسلمانی حق ندارد به پیامبر(ص) اهانت کند، دشنام و ناسزا گوید، به عیبجویی او بپردازد و یا آزارش دهد. اگر فردی چنین کند، باید تنبیه شود، اما تنبیه این فرد، چگونه است؟
با ما همراه باشید تا به این موضوع بپردازیم و با هم گفتار اهل بیت و فقهای اسلام را از نظر بگذرانیم.
واژه سبّ از نظر لغت
از نظر واژه شناسان، کلمه «سبّ» همان دشنام
دادن و ناسزا گفتن است. طریحی مینویسد: «والسب، الشتم و مثله السباب بالکسر، و منه سباب المؤمن فسق و قتاله کفر، ای شتمه و قطیعته فسوق و استحلال مقاتلته و حربه کفر ؛[1] سب همان دشنام است و همانند آن است، کلمه سباب از همین باب است روایتی که میگوید : سباب مؤمن، فسق است و جنگ با او کفر است. و مراد از سباب؛ یعنی دشنام دادن و قطع رابطه کردن با او که فسوق به شمار آمده، و روا داشتن جنگ با مؤمن، کفر است».
همچنین وی در مورد واژه دیگری که با سب هم معنا است، چنین مینویسد:
«الشتم، السب بأن تصف الشیء بما هو إزراء و نقص. یقال شتمه شتماً من باب ضرب؛ [2] شتم همان دشنام است و معنای دشنام، این است که طرف مقابل را به چیزی که نقص او به حساب میآید، توصیف بنمایی، و گفته میشود او را دشنام داد، دشنام دادنی؛ که از باب ضَرَبَ است».
بدون تردید اگر فردی پیامبر(ص) را دشنام دهد؛ یعنی آن حضرت را به چیزی توصیف کند که عیب و نقص او لازم بیاید، این شخص «سابّ النبی» و دشنام دهنده به پیامبر خواهد بود. همچنین مذمّت، بدگویی، استهزا، تمسخر و یا عیب جویی علیه آن حضرت نیز سبّ پیامبر شمرده میشود.
حکم سبّ کننده پیامبر چیست؟
تمام فقیهان شیعه از صدر اسلام تاکنون، بر این نظر هستند که: هر فردی به پیامبر بزرگوار اسلام (ص) دشنام دهد یا از او عیبجویی کند، باید کشته شود. و در این زمینه، میان مسلمان یا غیر مسلمان فرقی نگذاشتهاند؛ چرا که خون او در اثر اهانت به رسول خدا(ص) هدر رفته است و کشتنش برای شنونده، جایز و حلال خواهد بود.
شهید ثانی در ذیل فرمایش محقق حلی میفرماید: «و این حکم، مورد اتفاق علماست و در این خصوص روایاتی وارد شده است».[3]
همچنین فاضل هندی در این حکم اجماعی میفرماید: «و سابّ النبی او أحد من الأئمة یقتل إتفاقاً؛[4] دشنام دهنده به پیامبر(ص) و یا به یکی از امامان: کشته میشود و این حکم، مورد اتفاق همه فقهاست».
دیدگاه اهل سنت
همان گونه که گفته شد، از نظر همه فقهای شیعه، خون دشنام دهنده به پیامبر اسلام(ص) هدر است و بر شنونده، قتلش جایز است. امّا فقهای سنی مذهب بر دو دستهاند: یک دسته، با فقهای شیعه همعقیدهاند و دسته دوم، عقیده دیگری دارند. از این رو، سید مرتضی علم الهدی، پس از بیان نظریه فقهای امامیه میفرماید : «وخالف باقی الفقهاء فی ذلک ؛ [5] بقیه فقها (علمای اهل سنت) با این نظریه مخالفت کردهاند».
از بیان ابن عابدین، یکی از علمای اهل سنت، معلوم میشود که حنبلیها نیز با شیعه هم عقیدهاند، امّا ابوحنیفه و شافعی نظر مخالفی دارند. وی از ابن تیمیه نقل کرده است که: گروه دیگری از اصحاب ما ـ یعنی حنابله ـ گفتهاند که دشنام دهنده به پیامبر(ص)، کشته میشود و توبهاش پذیرفته نخواهد شد، مسلمان باشد یا کافر.[6] امّا دسته دوم که ابوحنیفه و شافعی هستند، برخلاف این نظر رفته و گفتهاند که: اگر مسلمانی پیامبر(ص) را دشنام داد، توبهاش دهند. اگر توبه کرد، باید رهایش کرد و اگر توبه نکرد، همانند مرتد کشته خواهد شد.
ابن عابدین در ادامه بحث خود مینویسد: و بیشتر اینان وقتی که به مسئله پرداختهاند، گفتهاند برخلاف ابوحنیفه و شافعی. سپس به گفته این دو؛ یعنی ابوحنیفه و شافعی اشاره کردهاند که اگر سب کننده به پیامبر مسلمان باشد، توبه داده میشود. پس اگر توبه کرد، با او کاری نخواهند داشت و اگر توبه نکرد، همانند مرتد کشته خواهد شد.[7]
حکم قتل، از کدام باب فقهی است؟
آنچه از بیان فقهای بزرگوار استفاده میشود، این است که خودِ عنوان «سبّ النبی» موجب کشتن سب کننده است، خواه عنوان دیگری بر او صدق کند و یا صدق نکند؛ چنان که محقق حلّی در شرایع فرموده : «هر که پیامبر را دشنام دهد، برای شنونده جایز است که او را بکشد».[8]
امّا شهید ثانی در بحث دشنام به امامان حکم قتل سب کننده به پیامبر را از باب ارتداد دانسته و فرموده: «ملحق کردن سایر پیامبران به حکم پیشین ـ حکم ساب النبی ـ بسیار قوی است؛ چرا که بزرگداشت مقام شامخ آنها، یکی از ضروریات دین است. پس دشنام دادن به آنها، ارتدادی است آشکار».[9]
فقهای اهل سنت، دشنام دهنده به پیامبر بزرگوار اسلام را مرتد وکافر میدانند؛ اما با این فرق که برخی از آنان معتقدند اگر توبه کرد، توبهاش تأثیری در جلوگیری از کشته شدنش ندارد[10] و برخی دیگر همانند ابوحنیفه، با این که حکم ارتداد را بر چنین شخصی جاری میکنند، امّا به نظر آنها نخست باید او را توبه داد، پس اگر توبه نکرد، کشته خواهد شد. سید مرتضی در کتاب الإنتصار که به مخالفانِ مسئله اشاره میکند، مینویسد: «ابوحنیفه گوید: هر که پیامبر را دشنام دهد یا از او عیب جویی کند و مسلمان بود، مرتد خواهد شد».[11]
به فرض که سخن شهید ثانی را در مورد مرتد دانستن سب کننده پیامبر بپذیریم، امّا این مسئله را درباره کافری که پیامبر را دشنام داده، نمیتوان پذیرفت؛ چرا که ارتداد بر او صدق نمیکند، بلکه درباره او باید گفت که دشنام دهنده ـ مسلمان یا کافر ـ به یکی از پیامبران باید کشته شود و این حکم، به این جهت است که باید حرمت تمام پیامبران، به ویژه حضرت محمد(ص)، در جامعه بشری محفوظ باشد و اگر کسی مرتکب خلافی بشود، باید کشته گردد؛ چنانکه شخص پیامبر(ص) دستور داد تا دو زن آوازهخوانی را که پیامبر را هجو میکردند و یا مردی را که از طایفه هذیل بود و پیامبر را دشنام میداد، به قتل برسانند.
علت این حکم
از آنجا که تمام پیامبران، به ویژه پیامبر بزرگوار اسلام از یک سو، پاک و منزه از عیب و نقص هستند و عصمت و قداست خاصی دارند و از سوی دیگر، باید مقام و منزلت این سفیران الهی در جوامع محفوظ بماند، بدین جهت هیچکس در هر پست و مقامی که باشد، حق اهانت و عیبجویی و تمسخر و تحقیر پیامبران را ندارد. و به گفته برخی از بزرگان، علت و انگیزه صدور این حکم، به این سبب است که : دشنام دادن به پیامبر(ص)، تجاهر و تظاهر به کفر و بیدینی است و این کار، کوچک شمردن و تحقیر دین و پایههای آن است.[12] اگر کسی پرده دری کرد و حرمت پیامبر(ص) را در نزد دیگران شکست و آن حضرت را مورد تمسخر و استهزا قرار داد و به عیب جویی وی پرداخت، باید تأدیب شود تا دیگری جرئت چنین حرمت شکنی را پیدا نکند.
این حکم الهی آن قدر محکم و ثابت است که در فتح مکه همه مشرکان و حتی ابوسفیان مشمول عفو شدند؛ امّا چند نفر از جمله دو زن آوازهخوانی که با آواز خود، پیامبر را هجو و استهزا میکردند، هرگز مورد عفو و بخشش قرار نگرفتند، بلکه پیامبر(ص) دستور داد تا این چند نفر را در هر کجا هستند، گر چه پشت پرده کعبه هم پنهان شده باشند، به قتل برسانند.
طبری ضمن بیان این مطلب، به این چند نفر اشاره کرده، مینویسد: از جمله عبدالله بن خطل که مسلمان بود و از طرف پیامبر(ص) برای جمعآوری صدقات اعزام شده بود، با کشتن پیشخدمت خود از دین برگشت و او در مکه بود. پیامبر(ص) دستور داد تا او و دو زن آوازهخوانی را که در منزلش داشت و پیامبر را با آواز خود هجو میکردند، بکشند.[13] همچنین دستور داد تا فردی از هذیل را که به ساحت مقدسش اهانت میکرد و او را دشنام میداد، به قتل برسانند. محمد بن مسلم از امام محمد باقر(ع) نقل کرده که مردی از قبیله هذیل، پیامبر(ص) را دشنام میداد. وقتی این خبر به پیامبر رسید، فرمود: چه کسی خود را برای کشتن این فرد آماده میکند؟ دو نفر از انصار اعلام آمادگی کردند، سپس برای انجام مأموریت از مدینه بیرون رفتند تا به عرنه رسیدند و سراغ او را گرفتند. به آنان گفته شد که وی در کنار گوسفندان خویش است. پس به سراغ او رفتند. آن دو گفتند: تو فلان فرزند فلان هستی؟ گفت: آری. آن دو از مرکب به زیر آمدند و گردنش را زدند.[14]
فتوای فقیهان
گفته شد که تمام فقیهان شیعه بدون استثنا بر این عقیده هستند که، دشنام دهنده به پیامبران و از جمله به حضرت محمد بن عبدالله(ص)، خونش مباح است و باید کشته شود. اینک کلمات برخی از علمای گذشته و معاصر را در این زمینه نقل میکنیم.
سید مرتضی مینویسد: «هر که پیامبر را دشنام دهد، خواه مسلمان باشد یا ذمی، در دم کشته میشود».[15]
ابن زهره در کتابش آورده است: «هر کسی که پیامبر(ص) یا یکی از پیامبران را دشنام دهد، کشته میشود».[16]
شیخ صدوق مینویسد: «هر که پیامبر یا امیرمؤمنان یا یکی از امامان را دشنام دهد، در دم خونش حلال میگردد».[17]
محقق حلی در کتابش آورده است: «هر که پیامبر را دشنام دهد، کشتنش برای شنونده جایز و حلال است».[18]
شیخ طوسی مینویسد: «هر که پیامبر یا یکی از امامان را دشنام دهد، خونش هدر رفته و کشتنش برای شنونده جایز و حلال خواهد بود».[19]
صاحب جواهر مینویسد: «هر که پیامبر را دشنام دهد، برای شنونده جایز، بلکه واجب است که او را بکشد و در این حکم هیچ گونه خلافی نمیبینم؛ بلکه هر دو قسم از اجماع (محصل و منقول) بر آن دلالت دارد، علاوه بر روایاتی که بر آن وجود دارد».[20]
امام خمینی(ره) میفرماید: «هر که پیامبر را دشنام دهد، بر شنونده واجب است که دشنام دهنده را به قتل برساند، در صورتی که بر نفس یا عرض خود و یا نفس و عرض مؤمنی ترس نداشته باشد؛ چرا که در این صورت، اقدام بر چنین کاری جایز نمیباشد. و در صورت اقدام، به هیچ گونه اجازهای از امام و یا از نائبش نیاز نیست».[21]
بررسی دلیل مسئله
فقیهان شیعه این حکم را از دو جهت مسلّم دانستهاند: اجماع و روایات.
آنها از یک سو با قطعی دانستن این حکم از نظر همه فقها، تعبیر به
«هذا الحکم موضع وفاق»[22] دارند. از این تعبیر معلوم میشود که در این مسئله، ادعای اجماع محصل و منقول شده است؛ همان گونه که آیت الله خویی(ره) فرموده: «در این حکم خلافی نیست، بلکه ادعای اجماع به دو قسم آن نیز شده است».[23] اما دلیل دوم آنها روایاتی است که در منابع حدیثی آمده است. در اینجا از باب نمونه، چند روایت را در این زمینه نقل میکنیم.
روایت اول
شیخ حرّ عاملی از محمد بن مسلم نقل میکند که به امام محمد باقر(ع) عرض کردم : «
أرأیت لو أنّ رجلاً الان سبّ النبی(ص) أیقتل؟
قال: إن لا تخف علی نفسک فاقتله ؛ [24] به نظر شما اگر امروز کسی به پیامبر(ص) دشنام دهد، باید کشته شود؟ حضرت فرمود: اگر بر جان خود نمیترسی، او را بکش».
روایت دوم
فضل بن حسن طبرسی به سند خود از صحیفة الرضا، از رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمود: «من سبّ نبیّاً قتل ؛ هر که پیامبری را دشنام دهد، کشته خواهد شد».
روایت سوم
ابو داود در سنن خود آورده است که از علی بن ابیطالب(ع) روایت شده است: «إن یهودیّة کانت تشتم النبی و تقع فیه، فخنقها رجل حتی ماتت، فأبطل رسول الله(ص) دمها؛[25] زن یهودیهای بود که پیامبر را دشنام میداد و از آن حضرت عیبجویی میکرد. پس مردی که این سخن را از آن زن یهودی شنیده بود، دست بر گلوی او گذارد تا خفه شد. پیامبر که این را شنید، خون زن را باطل کرد (و کشته شدنش را جایز دانست)».
روایت چهارم
شیخ کلینی نقل کرده، از امام صادق(ع) درباره کسی که به پیامبر(ص) دشنام داده است، پرسیده شد. حضرت فرمود: «یقتله الأدنی فالأدنی قبل أن یرفع الی الامام ؛[26] هر که به او نزدیکتر است و پیش از آنکه خبر به امام و حاکم برسد، او را بکشد».
روایت پنجم
کلینی روایت مفصلی نقل کرده است که خلاصهاش را تقدیم حضورتان میکنیم.
علی بن جعفر از برادرش موسی بن جعفر(ع) روایت میکند: روزی نماینده زیاد بن عبیدالله حارثی (والی مدینه منوره) به دنبال پدرم فرستاد و از وی خواست تا در مسجد حضور پیدا کند و درباره کسی که به پیامبر دشنام داده است، نظر بدهد. با حضور در آن جمع، امام پرسید: دیگران چه گفتند؟ آنان در پاسخ گفتند که باید پس از تأدیب کردن و تازیانه زدن، به زندان روانه شود. حضرت فرمود: به نظر شما اگر مردی به یکی از یاران پیامبر دشنام دهد، حکمش چیست؟ گفتند: حکم، همین است. حضرت فرمود: پس بین پیامبر و یارانش هیچ فرقی نیست؟! والی مدینه گفت: یا اباعبدالله! اینها را رها کن؛ چرا که اگر میخواستیم به فتوای اینان عمل کنیم، هرگز به دنبال تو نمیفرستادیم. حضرت فرمود: پدرم مرا خبر داد که پیامبر فرمود:
«هر یک از شما شنید که فردی مرا به زشتی یاد میکند، پس واجب است بر او که دشنام دهنده را بکشد... و هر گاه این مسئله را نزد حاکم بردند، باید دشنام دهنده را به قتل برساند».
اینجا بود که زیاد بن عبیدالله به فتوای امام صادق(ع) عمل کرد و دستور داد تا شخص دشنام دهنده را به قتل برسانند.[27]
کشتن«سابّ النبی» جایز است یا واجب؟
از روایات و فرمان مؤکّد پیامبر(ص) در مورد کشتن شخصی که او را دشنام میدهد، و نیز از مورد عفو قرار نگرفتن سب کنندگان به پیامبر در فتح مکه، و همچنین از فرمان آن حضرت به تمام مسلمانان که فرمود: «من سمع احداً یذکرنی فالواجب علیه أن یقتل من یشتمنی ؛ [28] هر که بشنود شخصی مرا دشنام میدهد، پس واجب است بر شنونده که او را بکشد»، چنین بر میآید که کشتن چنین فردی نه تنها واجب است، بلکه فوراً باید اقدام به قتل او کرد؛ چرا که این، فرمان پیامبر است.
برخی از فقیهان عالی مقام نیز با تصریح به اینکه «ریختن خون دشنام دهنده، حلال است»، حکم به وجوب قتل او کردهاند؛ اما برخی دیگر آن را جایز دانستهاند. محقق حلی در تعبیر به جواز کرده و فرموده:
«من سبّ النبی جاز لسامعه قتله »؛ [29] اما آیت الله خویی تعبیر به وجوب دارد و میفرماید:
«یجب قتل من سب النبی علی سامعه مالم یخف الضرر علی نفسه او عرضه او ماله، او ماله الخطیر ؛ [30] بر شنونده واجب است کشتن کسی که به پیامبر دشنام داده است، در صورتی که بر جان یا آبرو یا مال فراوان خود ترس نداشته باشد».
آیا اذن امام، لازم است؟
در اینکه آیا برای کشتن دشنام دهنده به پیامبر(ص)، اجازه امام لازم است یا نه؟ روایات بر دو دستهاند و فقها نیز دو گروه شدهاند. از روایت علی بن جعفر به روشنی ثابت است که نه تنها اجازه نمیخواهد، بلکه توصیه شده که پیش سلطان و حاکم هم نرود. همچنین محمد بن مسلم به امام باقر(ع) میگوید که: اگر امروز کسی به پیامبر دشنام دهد، آیا کشته میشود یا نه؟ امام در پاسخ او فرمود: «اگر بر جان خود هراس نداری، او را بکش». در این روایت هرگز سخن از کسب اجازه از امام مطرح نیست. همچنین حکم قتل در روایت صحیفه از امام رضا(ع) به صورت مطلق آمده است. امام صادق(ع) نیز فرموده: «...
قبل أن یرفع إلی الإمام»؛ هر که به او نزدیکتر است، اقدام کند، پیش از آنکه به سلطان برسد».
اما روایتی که اذن امام را شرط میداند، حدیثی از عمار سجستانی است که میگوید: ابوبحیر عبدالله نجاشی از امام صادق(ع) پرسید: من سیزده نفر از خوارج را که به گوش خود شنیدم که آنها از علی(ع) تبرّی جسته بودند، کشتم؟! حضرت فرمود: «اگر آنها را به دستور امام کشته بودی، چیزی بر تو نبود، امّا چون بر امام سبقت گرفتی، باید سیزده گوسفند در منا، ذبح کنی و گوشتش را صدقه بدهی».[31]
بنابر این فقیهان در این زمینه بر دو گونهاند. برخی همانند شیخ مفید در کتاب
مقنعه
و علامه در کتاب
مختلف
اقدام بر چنین کاری را بدون اجازه امام، جایز نمیدانند و دلیل عدم جواز خود را، حدیث عمار سجستانی دانستهاند که امام به عبدالله نجاشی فرمود: به سبب اجازه نگرفتن، باید سیزده گوسفند ذبح کنی.[32]
دسته دوم کسانیاند که قائل به جواز کشتن سب کننده پیامبر بدون اجازه امام هستند؛ همانند صاحب جواهر که میفرماید:
«بل هو المشهور بل عن الغنیة الاجماع علیه لاطلاق النصوص»[33] و یا اینکه آیت الله خویی میفرماید: «در کشتن دشنام دهنده، نیازی به اجازه حاکم شرع نیست؛ همان گونه که در صحیحه هشام بن سالم، به این مسئله تصریح شده و امام فرموده :
یقتله الأدنی فالأدنی قبل أن یرفع إلی الامام؛
شنوندهای که به دشنام دهنده نزدیکتر است، او را بکشد، پیش از آنکه خبر به امام برسد»[34]
.
به نظر میرسد که با حضور امام معصوم(ع) باید از محضرش کسب اجازه کرد و در صورت نبود امام ظاهر، شنونده میتواند بدون آنکه با حاکم شرع هماهنگ کند، خودش اقدام کند.
حکم قتل، چه زمانی ساقط میشود؟
آخرین نکتهای که باید یادآوری کنیم، آن است که اگر شنونده دشنام به پیامبر اعظم(ص) بداند که با اقدام به قتل سب کننده، بیم خطر مالی و جانی برای خود یا فرزندانش میرود، تکلیف از او ساقط خواهد شد. فقهای بزرگوار در خصوص سقوط تکلیف در صورتی که ترسی از جان داشته باشد، به اطلاق ادله نفی ضرر و نیز به برخی از روایات تمسک کردهاند. آیت الله خویی چنین استدلال میکند:
و امّا عدم وجوب اقدام بر کشتن دشنام دهنده به پیامبر(ص)، در صورتی که شنونده ترس داشته باشد، به جهت اطلاق ادله نفی ضرر است؛ یعنی چون این اقدام بر شنونده ضرر جانی یا مالی دارد، به وسیله قاعده «لاضرر» وجوب این حکم از او برداشته میشود و نیز روایت صحیح محمد بن مسلم از امام محمد باقر(ع) بر این حکم دلالت دارد. وی گوید: به ابوجعفر(ع) عرض کردم: نظر شما درباره شخصی که در حال حاضر به پیامبر(ص) دشنام دهد، چیست؟ آیا باید کشته شود؟ حضرت فرمود: اگر بر جان خویش ترس نداری، او را به قتل برسان.[35]
پینوشتها_
[1] . مجمع البحرین، ص114.
[2] . همان، 478.
[3] . مسالک الإفهام، ج14، ص452.
[4] . کشف اللثام، ج2، ص235.
[5] . الانتصار، ص480.
[6] . حاشیه ردّ المختار، ج4، ص417.
[7] . همان.
[8] . شرایع الإسلام، ج4، ص167.
[9] . مسالک الإفهام، ج4، ص454.
[10] . المجموع، ج19، ص426.
[11] . الانتصار، ص480.
[12] . کشف اللثام، ج2، ص235.
[13] . تاریخ طبری، ج2، ص160.
[14] . کشف اللثام، ج2، ص235.
[15] . الإنتصار، ص480.
[16] . غنیة النزوع، ص428.
[17] . الهدایة، ص76.
[18] . شرایع الاسلام، ج4، ص167.
[19] . النهایة، ص730.
[20] . جواهر الکلام، ج41، ص432.
[21] . تحریر الوسیله، ج2، ص476.
[22] . مسالک الإفهام، ج14، ص452
[23] . مبانی تکملة المنهاج، ج1، ص264.
[24] . وسائل الشیعه، ج18، ص460.
[25] . سنن ابوداود، ج4، ص129.
[26] . وسائل الشیعه، ج18، ص460.
[27] . فروع کافی، ج7، ص226.
[28] . شرایع الاسلام، ج4، ص167.
[29] . همان.
[30] . مبانی تکملة المنهاج، ج1، ص264.
[31] . کشف اللثام، ج2، ص236.
[32] . همان، ص235.
[33] . جواهر الکلام، ج41، ص438.
[34] . مبانی تکملة المنهاج، ج 1، ص265.
[35] . همان .