آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

فرا رسیدن محرم، یادآور حادثه غمبار کربلا و رنج و محنت خاندان رسالت است؛ حادثه‌ای که جنبه‌های گوناگون دارد. یکی از جنبه‌های آن حادثه، حرکت اصلاحی امام حسین (ع) در آن موقعیت زمانی و مکانی است. حرکت امام حسین (ع) پرسش‌هایی را در ذهن انسان به وجود می‌آورد: چرا امام حسین (ع) از مکه خارج شد؟ چرا کوفه را به عنوان مقصد خود انتخاب کرد؟ چرا بیعت نکرد؟ چرا به سوی یمن  نرفت؟
برای یافتن پاسخ این پرسش‌ها، باید شرایط و موقعیت زمانی و مکانی و سیاسی آن زمان را در نظر گرفت. چه وضعیتی بر مکه و جهان اسلام حاکم بود که امام از آنجا خارج شد؟ کوفه چه موقعیتی داشت که امام آنجا را به عنوان مقصد انتخاب کرد؟
برای درک هدف امام، باید نگاهی گذرا به گذشته به ویژه به تاریخ پس از وفات پیامبر (ص) کنیم. پیامبر در آخرین حج خویش، جانشین خود را معرفی کرد، اما بعد از وفات ایشان،25 سال جانشین ایشان از وصایت عملی دور ماند و دیگران به عنوان خلیفه، حکومت کردند. مردم با دیدن اعمال و رفتار خلفای سه‌گانه در این مدت، به امام علی (ع) روی آوردند. امام از پذیرش درخواست مردم، امتناع می‌کردند و می‌فرمودند: «اگر من وزیر و مشاور شما باشم، برای شما بهتر از آن است که امارت و فرمانروایی را به عهده بگیرم».[1]
«این سخن حضرت علی (ع) از آن رو بود که از مردم و اندیشه‌های درونی و حالات روانی آنها از نظر دنیازدگی و جاه‌طلبی و چشم اندوختن عده‌ای به خلافت کاملاً آگاهی داشت».[2]
هدف امام علی (ع) از پذیرش خلافت، زنده کردن حق مظلومان و ستمدیدگان بود و عده‌ای که در سر، اندیشه رسیدن به قدرت و مقام را می‌پروراندند، وقتی پایداری امام از نظر دین‌داری و صلابت در راه حق را مشاهده کردند، مخالفت‌هایشان شروع و پیمان شکنی‌هایشان آغاز شد که در اثر این کارشکنی‌ها هدف‌های اصلاحی امام علی (ع) محقق نگشت.
با حاکمیت ظالمانه معاویه، پیروان واقعی پیامبر (ص) زیر فشار ستم و اختناق، روزگار سپری می‌کردند و معاویه با هدف ریشه‌کن نمودن نام پیامبر (ص) و علی (ع) ، وارد عرصه حکومت شد. وی حکومت اسلامی را به حکومتی پادشاهی و موروثی تبدیل و امام دوم را به خاطر شرایط سخت آن زمان، مجبور به پذیرش یک صلح تحمیلی کرد.
امام باقر (ع) درباره موقعیت آن زمان می‌فرماید:
«چه ظلم‌ها که از سوی قریش و پشتیبانی آنها از همدیگر به ما نرسید و چه ستم‌ها و آسیب‌ها که بر شیعیان و افرادی که در میان مردم محبوب ما بودند، وارد نیامد. قریش در جهت کوبیدن ما در صدد همیاری با یکدیگر برآمدند و برای ربودن حق از دست ما، تجمع کردند تا سرانجام خلافت را از معدن خود به یک سو نهادند و از دست علی (ع) گرفتند... . تا آنجا که سرانجام حق ما به خود  ما بازگشت و علی (ع) عملاً منصب خلافت را به دست گرفت. اما پس از آن عهدشکنی کردند و درصدد جنگ با ما برآمدند و نبردهایی را به راه اندختند و صاحب خلافت همواره در برابر گردنه‌های سخت و ناهمواری قرار داشت تا به شهادت رسید. بعد با امام حسن (ع) بیعت کردند، سپس انواع نیرنگ‌ها و فریب‌کاری‌ها را به کار گرفتند و او را ناگزیر به تسلیم ساختند و اهل عراق بر آن حضرت یورش آوردند و پهلویش را با خنجر دریدند و سپاهش را از هم پاشیدند و خلخال‌ها را از پاهای کنیزانش ربودند و ناگزیر پیمان متارکه جنگ را با معاویه منعقد ساخت».[3]
معاویه پس از عقد پیمان صلح با امام حسن (ع) خود را پیروز این میدان می‌دانست و به خاطر این پیروزی یک حرکت ارتجاعی را آغاز کرد. وی فکر می‌کرد با اذیت و آزار پیروان واقعی پیامبر و امام دیگر هیچ حرکتی از طرف آنها رخ نخواهد داد. وی بر این اساس، حکومت خود را به سلطنت تبدیل کرد و با حفظ پوسته ظاهری اسلام، عملاً قدم در راهی گذاشت که می‌خواست نام و راه پیامبر را از بین ببرد. به یک نمونه تاریخی درباره رجعت‌طلبی(بازگشت به آداب جاهلی) معاویه توجه فرمایید.
«پسر مغیره بن شعبه  می‌گوید: به همراه پدرم به شام، پیش معاویه رفته‌بودم پدرم هر وقت از دربار می‌آمد، برای من از هوش و درایت معاویه داستان‌ها می‌گفت ... . شبی به خانه آمد، اندوهگین بود، هیچ نخورد و دم نزد ... . پرسیدم امشب چرا غمگینی؟ گفت: پسرم از پیش بدطینت‌ترین آدم‌ها برگشته‌ام. گفتم: چرا، مگر چه شده است؟ گفت: با معاویه گفتگوی خصوصی داشتم. به او گفتم: ای امیرالمؤمنین! اگر ره دادگری پوییده و سایه احسان بگسترانی، به عظمت خواهی رسید.
معاویه گفت: نه، هرگز! ابوبکر و عمر و عثمان، به سلطنت رسیدند و بعد از مرگ آوازه‌شان فرو مرد، اما نام آن هاشمی (رسول خدا (ص) ) را هر روز پنج بار با بانگ رسا می‌برند. «اشهد أن محمداً رسول الله». آخر ای بی‌مادر! با وجود این، چگونه نام ما جاوید تواند بود؟ راهی جز این نیست که نام او را به گور نهیم و دفن کنیم».[4]
از نقل این دو موضوع تاریخی می‌توان به وضعیت حاکم بر مکه و مدینه پی‌برد. در حقیقت امام حسین (ع) می‌دید که بنی امیه با رجعت طلبی خود، قصد از بین بردن نام و آیین پیامبر (ص) را دارد. نقل این موضوع تاریخی، پاسخ به این پرسش‌ها است که چرا امام حسین از مکه خارج شد و به کوفه آمد؟ امام حسین در مکه و مدینه میدانی برای انجام رسالت خود نیافت و انتخاب کوفه به خاطر دعوت نامه‌های مردم بود.
برای اینکه بتوان نتیجه صحیحی از حرکت امام حسین (ع)  به دست آورد، باید فعالیت‌های تبلیغی و ارشادی ایشان را در زمان حکومت معاویه بررسی و مراحل حرکت و قیام ایشان را شناسایی کرد.
قدم اول: آگاه سازی بزرگان و صحابه
امام حسین (ع) در یکی از مراسم حج، در زمان حاکمیت معاویه، در جمع بزرگان صحابه، سخنانی ایراد و با استناد به سخنان پدر بزرگوارشان حضرت علی (ع) هدف و نقش خود را در آن شرایط بیان نمود. حضرت در آن جمع با آگاه سازی بزرگان صحابه از رجعت‌طلبی بنی‌امیه، سخن به میان آورد و خود را مصلح و حرکتش را اصلاح‌گری معرفی کرد و سخنان پدر بزرگوارش امام علی (ع) را شاهد برهدف و رفتار خود قرار داد و این چنین فرمود:
«اَللّهم إنکَ تَعْلَمُ انَّه لَم یَکُنْ ما کانَ مِنّا مُنافَسةً فی سلطانِ وَ لا التِماسَ شَیٍء مِنْ فُضُولِ الحطامِ و لکِنْ لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِنْ دینِکَ و نُظهِرَ إلاصلاحَ فی بِلادِکَ، فَیَأمَنُ المَظلومونَ مِنْ عِبادِکَ وَ تُقامُ المُعَطَّلَةُ مِن حدودِکَ.[5]؛ خدایا! تو می‌دانی که آنچه از طرف ما صورت گرفته، رقابت در کسب قدرت یا افزون طلبی در ثروت نبوده، بلکه برای بازگرداندن نشانه و سنت‌های دین تو است و (و برای آن است که) اصلاح را در کشور تو آشکار سازیم تا بندگان ستم دیده‌ات، امان و آرامش یابند و مقررات تعطیل شده‌ات بر پا شود».
امام حسین (ع) در این فراز از سخنان خود، هدف از حرکت و رفتار خود را مشخص می‌سازد و نتیجه حرکت خود را، بازگشتن نشانه‌های دین خدا و برپایی مقررات تعطیل شده، اعلام می‌دارد. حضرت وقتی از بزرگان و صحابه مکه، اثری که بیانگر همراهی با ایشان باشد، ندید مرحله دوم فعالیت ارشادی خود را آغاز کرد. مرحله دوم حرکت ابا عبدالله (ع) خروج از مکه و روی آوردن به سوی کوفه بود. وقتی امام می‌خواست از مکه خارج شود، وصیت‌نامه‌ای نوشت و آن را به برادر خود محمد بن حنفیه داد. حضرت در این وصیت‌نامه می‌فرماید:
«إِنّی لَمْ أَخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً، إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی، أُُریدُ أنْ آَمُرَ بالمَعروفِ و أنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرُ بِسیرَةِ جَدّی و أبی[6] ؛ من برای جاه‌طلبی و کام‌جویی و آشوبگری و ستمگری قیام نکردم، بلکه برای اصلاح در کار امت جدم قیام کردم می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر و به شیوه جد و پدرم حرکت کنم».
امام حسین (ع) در این فراز، هدف حرکت خود به ویژه خروج از مکه را بیان می‌فرماید و به نوعی به سؤالات مطرح شده، پاسخ می‌دهد و خود را پیرو پیامبر (ص) و علی (ع) معرفی و اعلام می‌کند که همه ما یک هدف و مسیر را دنبال می‌کنیم.
امام کاظم (ع) در همین زمینه به یکی از یارانش می‌فرماید:
«إنی لَأَ قُولُ لک قولاً، قد کانَت آبائی تَقُولُه، إنَّ لِلحقِّ أهلاً و لِلباطِلِ أهلاً، أهلُ الحَقِّ یَجارَوُنَ إلَی اللهِ فی إِصلاحِ الاُمَّةِ بِنا و أن یَبْعَثَنا اللهُ رَحمَةً لِلضُعَفاءِ وَ العامَةِ؛[7] من سخنی را با تو می‌گویم که همه پدران و اجدادم (ع) آن را فرمودند و آن سخن این است که حق طرفدارانی دارد و باطل هم، طرفدارانی طرفداران حق به درگاه خدا راز و نیاز می‌کنند تا به وسیله ما (امامان) در بین امت، اصلاح صورت پذیرد و اینکه خداوند ما را به عنوان رحمتی برای ناتوان‌ها و توده‌های مردم برانگیزد».
با دقت در این عبارت‌ها، می‌توان به این حقیقت رسید که امام در قدم اولِ فعالیت تبلیغی که همراه با آگاه سازی بزرگان است، به نوعی مصلحان و شرایط اصلاح را یادآوری می‌کند. این شرایط که با امر به معروف و نهی از منکر به دست می‌آید، عبارت‌اند از:
الف) اصلاحگری (امر به معروف) یک هدف مقدس و برای اجرای سخن دین  خداست.
ب) ستم‌دیدگان و ضعفا در این اصلاحگری امان می‌یابند.
ج) هدف اصلاحگری، قدرت طلبی و فزون خواهی نیست.
د) اصلاحگری باید در مسیر حرکت پیامبران باشد.
امام حسین (ع) هدف خود و حرکت و قیام خویش را همان هدف پیامبر (ص) ، بلکه تمام پیامبران، مانند شعیب معرفی می‌کند که قرآن آن را چنین بیان می‌دارد:
)قَالَ یَا قَوْمِ أرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلی َبَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّی وَرَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أرِیدُ أنْ أخَالِفَکُمْ إِلَى مَا أنْهَاکُمْ عَنْهُ، إِنْ أرِیدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ، مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللّهِ، عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أنِیبُ.( [8]
شهید مطهری اصلاحگری را این چنین معرفی می‌کند:
«اصلاح‌طلبی یک روحیه اسلامی است، هر مسلمانی به حکم اینکه مسلمان است، خواه ناخواه اصلاح طلب و لااقل طرف‌دار اصلاح طلبی است؛ زیرا اصلاح طلبی، هم به عنوان یک شأن پیامبر در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهی از منکر است که از ارکان تعلیمات اجتماعی اسلام است. البته هر امر به معروف و نهی از منکری لزوماً مصداق اصلاح اجتماعی نیست، ولی هر اصلاح اجتماعی، مصداق امر به معروف و نهی از منکر هست. پس هر مسلمان آشنا به وظیفه از آن جهت که خود را موظف به امر به معروف و نهی از منکر می‌داند، نسبت به اصلاح اجتماعی حساسیت خاصی دارد».[9]
بنابراین اصلاحگری حرکتی است که از ذات و جوهره وجودی اسلام سرچشمه می‌گیرد. اسلام از آغاز ظهورش، به دنبال تغییر افکار و روحیات انسان‌ها و ایجاد تغییر در نظام‌های فاسد اجتماعی حاکم بر آن بوده و پیروان خود را به حق و عدالت و صواب و صلاح فرا می‌خواند.
2. قدم دوم: اصلاح فردی و تهذیب نفس
پیامبر(ص) اولین مصلح بشری متصل به وحی، در دین اسلام و آغازگر اصلاح در جامعه اسلامی و مسلمانان و پایه‌گذار سنت‌های صحیح دینی است. به دنبال آن، امامان بزرگوار شیعه به ویژه امام حسین(ع) با حرکت خاص خود، در زمانی که مسیر اسلام و اجتماع مسلمانان به انحراف گراییده بود، زمینه اصلاح اجتماعی بزرگ را فراهم می‌سازند و یاران و طرف‌داران حق را به تهذیب نفس و تقوای الهی دعوت می‌کنند. امام حسین(ع) نیز به این نکته واقف است که اصلاح فردی، بدون توجه به اصلاح اجتماعی، سودی ندارد و اصلاح اجتماعی بدون اصلاح فردی، عملی عقیم و ابتر است.
استاد متفکر محمدرضا حکیمی در این باره چنین می‌نویسد:
«درد آشنایی، روشن‌بینی، آرمان‌خواهی و اصلاح‌طلبی، انسانِ را آزاد و با شهامت بار می‌آورد، انسان درد آشنایِ روشن بین آرمان خواه اصلاح طلب، نخست می‌کوشد تا خود را اسیر هیچ قید و بندی نکند و در دام عنوانی، مقامی، وظیفه‌ای، درآمدی و ... نیفتد. این چنین کس، سپس آنچه را که دید و دانست و درک کرد، می‌گوید، هم درست می‌فهمد و هم با شهامت ابراز می‌دارد».[10]
امام حسین(ع) به عنوان یک مصلح، چندین سال موضوع امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح فردی و اجتماعی را برای حفظ سنت‌های اصیل اسلامی به عنوان یک اصل اساسی یادآوری می‌کند و عبرت گرفتن از دانشمندان آگاهی که به علم خود، عمل نمی‌کردند به عنوان یک اصل اساسی در حاکمیت طاغوت یادآوری می‌کند و مردم را از چنین رفتاری باز می‌دارد و می‌فرماید:
« اِعتَبِروا أیّهَا الناسُ بِما وَعَظ اللهُ بِه أولیائَهُ مِن سوءِ ثَنائهِ عَلَی الأحبارِ إذ یَقولُ )لَو لا یَنهاهمُ الرَّبانیّونَ و الاحبارُ عَن قولِهِم الإثمَ( و قال )لَعَنَ اللهُ الَذینَ کَفَروا مِن بَنی اِسرائیلَ ...( و إنَما عابَ اللهُ ذلِکَ عَلَیهِم، لأنّهم کانوا یَرَون مِنَ الظَلَمةِ الَّذین بَینَ أظهرِهِم المنکَرَ و الفَسادَ، فَلا یَنهَونَهُمْ عَنْ ذلِکَ رَغبَةً فیما کانوا ینالوُنَ مِنهم وَ رَهْبَةً مِما یُحَذَرونَ؛[11]
ای مردم! عبرت بگیرید از آنچه خداوند اولیای خود را نصیحت کرده است که از سرزنش عالمان یهود درس بگیرید؛ چرا که خداوند می‌فرماید: «پیشوایان یهود اگر آنها (حاکمان) را از گفتار گناه آلودشان باز می‌داشتند» و می‌فرماید: «نفرین خداوند بر کسانی از بنی اسرائیل باد که کفر ورزیدند». خداوند این موضوع (عدم انجام امر به معروف و نهی از منکر) را بر دانشمندان یهود عیب به حساب می‌آورد، برای اینکه آنها ستمگران را می‌بینند. کسانی که منکر و فساد در برابر آنها انجام می‌شود و آنها را از آن کار باز نمی‌دارند، به دلیل علاقه به چیزی است که این دانشمندان می‌خواهند به دست آورند و یا به خاطر ترس از آنها از آن دوری می‌کنند».
امام حسین(ع) در این فراز از سخن خویش که در جمع بزرگان صحابه در مکه ایراد فرمود، به برخی دیگر از ویژگی‌های مصلحان اشاره می‌فرماید و حق‌طلبی و حق‌گویی را یکی دیگر از آن ویژگی‌ها به حساب می‌آورد و با استناد به آیات قرآنی، دانشمندان یهود را به خاطر بیان نکردن حق، سزاوار لعن و نفرین می‌داند.
3. مسئولیت، تعهد آور است
امام حسین(ع) در سخنرانی معروف خود (خطبه امر به معروف و نهی از منکر) موقعیت عبرت‌آموز دانشمندان یهود را به بزرگان صحابه؛ این چنین یادآوری می‌کند که: ای آگاهان جامعه مسلمان بدانید چه بلایی بر سر شما و جامعه‌تان می‌آید! اسلام از مسیر خود خارج شده است؛ اما شما سکوت کرده‌اید! آگاهی شما برایتان مسئولیت به بار می‌آورد. به مسئولیت خود عمل کنید! من هم به وظیفه خود عمل می‌کنم و به شما هشدار می‌دهم که مبادا همانند دانشمندان یهود شوید و سزاوار نفرین خدا گردید!
امام در خطبه معروف خود می‌فرماید:
«و قَد تَرَونَ عهود اللهِ مَنقوضَةً، فَلا تَفزَعونَ، و أنتم لِبَعضِ ذِمَمِ آبائکم تَفزَعونَ وَ ذِمَةُ رَسولِ اللهِ مَحقورَةٌ وَ العُمی و البکمُ و الزَمنی فی المَدائِنِ وَ البِلادِ مهمَلَةٌ و لا تُرحَمونَ و لا فی مَنزِلَتِکم تعْمَلونَ وَ لا مِن عَمَلٍ فیها تُعینونَ وَ بالاِدّهانِ و المصانَعَةِ عِندَ الظَلَمَةِ تأمَنونَ، کل ذلِکَ أمَرَکمُ الله بِه مِنَ النَهیِ و التَناهی و أنتم غافِلونَ و أنتم أعظَمُ الناسِ مُصیبةً لِما غَلَبْتم عَلَیه مِنْ مَنازِلِ العلماءِ لو کنتم تَسْعَونَ ذلِک بِانَّ مَجارِیَ الأمورِ و الاحکامِ عَلی أیدی العلَماء بِاللهِ، الأمَناءِ عَلی حَلالِه و حَرامِه، فَأنتمْ المَسلوبوُنَ تِلکَ المنزِلَة و ما سَلَبْتم ذلِکَ اِلاّ بِتَفَرُقِّکم عَنِ الحَق و اختِلافِکم فی السُّنَةِ بَعد البَیِّنَةِ الواضِحةِ[12] ؛ شما می‌بینید که حقوق و پیمان‌های خداوند شکسته می‌شود و فریاد نمی‌زنید در حالی که برای بعضی از حقوق از دست رفته اجداد و پدرانتان فریاد بر می‌آورید. حقوق رسول خدا پایمال شده و به یغما رفته است و کوران، کران و بینوایان در کشور رها شده و مورد توجه و رحمت قرار نمی‌گیرند. شما در مسئولیت خویش، در حد توانایی خود کار نمی‌کنید و به کسی هم که وظیفه خود را انجام می‌دهد، اعتنا ندارید  و به مسامحه و سازش با ستم‌گران و همکاری با آنان خود را آسوده می‌سازید. این بدین جهت است که خداوند شما را به جلوگیری از منکرات فرمان داده است و شما از آن غافلید؛ برای اینکه نتوانستید مقام دانشمندان را حفظ کنید و این مقام و موقعیت از شما گرفته شد. شما مردمی هستید که بیشترین گرفتاری را دارند. ای کاش برای حفظ موقعیت خود کوشش می‌کردید؛ زیرا زمام امور باید در دست کسانی باشد که عالم به احکام خدا و حلال و حرام او هستند. شما این مقام را داشتید؛ اما به خاطر جدا شدن از حق و پراکندگی از سنت پیامبر(ص) آن را از دست شما گرفتند، با اینکه دلیل روشن داشتید».
امام حسین(ع) در این فراز از خطبه مشهور خود، موقعیت صحابه را بیان می‌کند و علل از دست دادن مقام و موقعیت آنها را مشخص می‌سازد و می‌فرماید:
1. در برابر نقص پیمان‌های خدا و پیامبر سکوت می‌کنید.
2. افراد ضعیف جامعه فراموش شده‌اند و برای آنها کاری انجام نمی‌دهید.
3. با چاپلوسی و تملق با ستمگران کنار می‌آیید.
4. اهل تفرقه و اختلاف هستید.
5. عالم و آگاه به امور و احکام خدا نیستید.
امام(ع) در این مرحله، خطر بی‌تفاوتی و سازش با ستمگران را گوشزد  می‌کند و صحابه را از موقعیتی که در آن قرار گرفته‌اند، آگاه می‌سازد و درباره حوادث آینده هشدار می‌دهد که به دلیل انجام ندادن وظیفه، بعضی از مسئولیت‌ها را از دست داده‌اید. بدانید که در آینده باید برخی نابسامانی‌ها را تحمل کنید.
امام در این  خطبه، در حقیقت می‌خواهد افراد تأثیرگذار در فکر و فرهنگ جامعه یا خواص را آگاه سازد و آنها را آماده ورود به میدان فعالیت ارشادی کند تا بقیه، مردم را آگاه کنند. امام به این نکته واقف است که اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، گرفتاری فراوانی برای مردم به وجود می‌آید و این روایت نبوی مصداق می‌یابد که:
«لَتَأمُرُنَّ بِالمَعروفِ وَ لَتَنهنَّ المنکَرَ او لیُسَلِّطَنَّ اللهُ عَلَیکم شِرارَکُمْ فَیَدعو خِیارُکُمْ فَلا یُستَجابُ لهم».[13]
شهید مطهری درباره این روایت، نکته‌ای را از غزالی نقل می‌کند که: «معنی این جمله (فَیَدعو خِیارُکُمْ، فَلا یُستَجابُ) این نیست که خدا را می‌خوانند و خدا دعایشان را نمی‌پذیرد، (بلکه) معنای آن این است که وقتی امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند، آن قدر پست می‌شوند، آن قدر رعبشان، مهابتشان، کرامتشان از بین می‌رود که وقتی به درگاه همان ستمگران می‌روند، هر چه ندا می‌کنند، به آنها اعتنا نمی‌شود».[14]
تحمل عذاب و رنج و بی‌اعتنایی برای انسان از همه چیز سخت‌تر و دردناک‌تر است. بنابراین عدم پذیرش خواسته انسان از طرف حاکمان ستمگر برای کسانی که امر به معروف و نهی از منکر نکرده‌اند، عذاب سختی است.
روایت نقل شده از پیامبر(ص) در حقیقت، تفسیر این آیه قرآن کریم است که :
) قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أن یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِکُمْ أوْ مِن تَحْتِ أرْجُلِکُمْ أوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَیُذِیقَ بَعْضَکُم بَأسَ بَعْضٍ، انظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الآیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ(.[15]
4. رویارویی
امام حسین (ع) در مرحله بعد به معاویه نامه‌ای می‌نویسد و او را مورد انتقاد قرار می‌دهد و در آن نامه به معاویه می‌گوید:
«به خدا قسم، من از اینکه الآن با تو نبرد نمی‌کنم، می‌ترسم در بارگاه الهی مقصر باشم».[16]
امام حسین (ع) در بین راه، وقتی از مکه خارج شد، در وصیت‌نامه خود، هدف حرکت و قیام خود را بیان می‌کند و وقتی که در بین راه، خبر شهادت حضرت مسلم را می‌شنود، خطبه‌ای می‌خواند و می‌فرماید:
«إِنَّ هذه الدنیا قَدْ تغیّرت و تنکّرت و ادبر معروفها فلم یبق منها الاّ صُبابة کصُبابةِ الاناء و خسیس عیش کالمرعی الوبیل. ألا تَرَونَ إنَّ الحَقَ لا یُْعْمَلُ بِه وَ إنَّ الباطِلَ لا یُتَناهی عَنهُ لِیَرغَبْ المؤمِنُ فی لِقاءِ الله مُحِقّاً[17]؛ براستی این دنیا دگرگون شده و زشت گردیده است و نیکی آن پشت کرده و جز قطراتی بسان قطرات باقی‌مانده در ظرف از آن نمانده است و محیط زندگی پست و همانند چراگاهی وبا خیز شده است. آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل نهی نمی‌گردد؟ انسان مؤمن باید شایسته دیدار خداوند باشد».
در مرحله بعد، امام وقتی که در محاصره لشکر کوفیان قرار می‌گیرد، در جمع لشگریان کوفه، سخنرانی می‌‌کند و می‌فرماید:
«أیها الناس! مَنْ رَأی سلطاناً جائراً مستَحِلاًّ لِحُرُمِ الله، ناکثاً لِعَهدِالله، مُسْتأثراً لِفَیءِ الله، فَلَم یُغَیِّر عَلَیهِ بِقولٍ وَ لا فِعْلٍ، کانَ حقّاً عَلَی الله أنْ یُدخِلَه مُدخَلَه، ألاَ وَ إنَّ هولاءِ القَومِ قَدْ حَلّوا حَرامَ الله و حَرَّموا حَلالَهُ وَ اَستَأثَروا فَیءَ اللهِ».[18]
 5. وظیفه پیروان امام
با بررسی اجمالی، فعالیت‌های ارشادی امام را از لابه‌لای گفتار و رفتارش استخراج کردیم. حال، ما پیروان این امام چگونه باید عمل کنیم؟
اگر بخواهیم برای امروز خودمان وظیفه‌ای بشناسیم، باید بدانیم در کدام گروه جامعه قرار می‌گیریم: گروه خواص یا عوام؟ اگر در گروه خواص قرار می‌گیریم، باید زمینه‌های زیر را برای خود فراهم سازیم:
الف) موقعیت زمانی و مکانی جامعه خود را شناسایی کنیم.
ب) زمینه رشد، آگاهی و یادآوری مسئولیت‌های خود را نصب العین قرار ‌دهیم.
ج) زمینه آگاهی بخشی عوام را فراهم سازیم.
عواملی نیز که ما را در انجام وظیفه خطیر خود یاری می‌دهد، عبارت‌اند از:
1.عبرت گرفتن از حوادث گذشته، به ویژه حوادث عاشورا.
2. عبرت گرفتن از رفتار عالمان و آگاهانی که علم خود عمل نمی‌کردند.
3. عدم سازش با حاکمان ستمگر
4. فراموش نکردن ضعفای جامعه.
پی‌نوشت‌ها
[1] . تاریخ شیعه، محمد حسین مظفر، ترجمه محمد باقر حجتی، ص54.
[2] . همان.
[3] . همان؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج3، ص15.
[4] . انقلاب تکاملی اسلام، جلال الدین فارسی، ص550.
[5] . تحف العقول ، ابن شعبه حرانی، بخش امام حسین (ع) ؛ نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه2.
[6] . سخنان امام حسین (ع) ، مهدی سهیلی و محمد صادق نجمی.
[7] . الحیاة، محمدرضا حکیمی، ج2، ص24.
[8] . هود / 88.
[9] . اندیشه‌های اصلاحی نهضت‌های اسلامی، محمد جواد صاحبی؛ نهضت‌های صد ساله اخیر، مرتضی مطهری.
[10] . اندیشه‌های اصلاحی نهضت‌های اسلامی، محمد جواد صاحبی، به نقل از مجله حوزه، ش3.
[11] . سخنان امام حسین (ع) ، مهدی سهیلی و محمدصادق نجمی، ص50.
[12] . همان.
[13] . فروع کافی، ج4، ص544.
[14] . حماسه حسینی، ج2، ص45.
[15] . انعام / 65.
[16] . حماسه حسینی، مرتضی مطهری، ج2، ص122.
[17] . تحف العقول، ابن شعبه حرانی، ص245.
[18] . همان.

تبلیغات