عدالت از نگاه امام علی علیه السلام
آرشیو
چکیده
متن
عدالت در معارف بشرى، کاربرد بسیار وسیعى دارد. با توجه به معانى و کاربردهاى مختلف آن در حوزههاى زندگى مردم، مىتوان آن را از زاویههاى گوناگون مورد بررسى قرار داد.
یکى از حوزههاى مورد بررسى «عدالت در حوزة علوم اجتماعى، و وضع قوانین و روابط اجتماعى انسان» 1 است.
قرآن کریم هدف و رسالت پیامبران و امامان: را بیان احکام و قوانین الهى و تعلیم و تزکیه2 براى اقامة عدل و قسط در بین مردم معرفى مىکند. لذا آیاتی چون: )و لَقَد أَرسَلْنا رُسُلَنا بِالبَیِّنات و أَنْزَلنا مَعَهُمُ الکتابَ والمیزانَ لیِقُومَ النّاسُ بِالقِسطِ(3 مؤیّد بر پایى عدالت در حوزة اجتماعى زندگى انسانهاست.
«این مسأله (اقامة عدل و داد)، با تشکیل حکومت و اجراى احکام و قوانین الهى محقق مىشود. البته مردم هستند که در پناه حکومت، عدالت را برپا مىکنند.»4
امام علىعلیه السلام علت پذیرش حکومت را جلوگیرى از ستم ستمگران معرفى مىکند و مىفرماید: «سوگند به خدایى که دانه را شکافت! اگر خدا از دانشمندان تعهد نگرفته بود که در برابر شکم بارگى ستمگران و گرسنگى ستم دیدگان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر گردنش انداخته و رهایش مىساختم.»5
بنابراین پذیرش حکومت، ارزش ذاتى ندارد، بلکه ابزارى براى تحقق عدالت مىباشد. امام علىعلیه السلام در این باره مىفرماید: «وَاللّهِ لَهِىَ أَحَبُّ اِلىَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ اِلاَّ أَنْ اُقیمَ حَقّاً اَوْ أَدْفَعَ باطِلاً...»6
امام علىعلیه السلام آثار ستمگرى را این چنین بیان مىکند: «إِسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ وَاحْذَرِ الْعَسْفَ وَالْحَیْفَ، فَإنَّ الْعَسْفَ یَعُودُ بِالْجَلاءِ وَ الْحَیفَ یَعُودُ اِلَى السَّیْفِ»7
آن حضرت براى ستمگرى دو نتیجه بر مىشمرد که عبارتند از:
الف) آوارگى مردم؛
ب) جنگ و خونریزى.
عدالت در حوزه اجتماعى زندگى مردم، مصداقها و معانى گوناگونى دارد که به چند مورد آن اشاره مىکنیم:
1. برپایى حق
حقّ و باطل، دو مفهوم متضاد و متناقص هستند؛ بودن یکى، برابر با نبودن دیگرى است. برپایى حق، یکى از مصداقهاى عدالت است. امامعلیه السلام «برپایى حق را عامل عزتمندى، پایدارى دین، اصلاح روزگار و دوام حکومت بیان مىفرماید.» 8
2. برقرارى عدالت
برقرارى مساوات در بهرهمندى از واقعیتهاى گوناگونِ: اقتصادى، سیاسى، علمى و... یکى دیگر از مصداقهاى عدالت است. امامعلیه السلام یکى از علل عدم اجراى حق را، روىگردانى حاکمان از آن معرفى مىکند: «أمّا بَعدُ فإنَّ الوالِىَ اذا اختلفَ هَواهُ مَنَعَهُ ذلِکَ کَثیراً مِنَ العَدلِ.»9
برقرارى مساوات، زمانى پدید مىآید که حاکمان خواهشهاى نفسانى خود را کنترل کرده و از دگرگونى رأى و اندیشة خود جلوگیرى کنند.
3. توجه یکسان به مردم
این حالت حاکمان، یکى از مصداقهاى عدالت است؛ براى اینکه اگر قشرى از جامعه مورد توجه حاکمان قرار گیرد، دو حالت نامطلوب اجتماعى به وجود مىآید که به تداوم حکومت و پایدارى زندگى اجتماعى آسیب مىرساند؛ این دو حالت، عبارتند از:
الف) سوء استفادة قشر مورد توجه از موقعیت حکومت؛
ب) فراموش شدن بقیة اقشار جامعه و ناامیدى آنها از اجراى عدالت به وسیلة حاکمان.
امام علیعلیه السلام به محمد بن ابیبکر توصیه میکند:
«در نگاهت، به طور مساوی رفتار کن تا بزرگان در ستمکاری تو طمع نکنند و ناتوانان از عدالت تو نسبت به خودشان، مأیوس نشوند.»10
4. بازگرداندن حقوق غصب شده
وقتى که عدالت رعایت نشود، عدهاى با برقرارى روابط غیر صحیح، از اموال عمومى به شکل غیر قانونى بهرهمند شده و آن را تصرف مىنمایند. امام علىعلیه السلام یکى از علل پذیرش حکومت را «بازگرداندن حقوق غصب شده» بیان مىدارد و مىفرماید:
«به خدا قسم! (بیت المال غارت شده را) اگر بیابم که به وسیلة آن زنان به ازدواج در آمده (مهریة زنان شده) و کنیزکان خریدارى شده، آن را به صاحبانش باز مىگردانم. براى اینکه در عدالت، گشایش و رفاه براى عموم است.»11
بازگرداندن حقوق غصب شده، دو نتیجه مهم دارد که امام علىعلیه السلام براى آن به خدا قسم مىخورد: «و إنَّى أُقسِمُ بِاللهِ قَسَماً صادقاً لَئِن بَلَغنى أَنَّکَ خُنْتَ مِنْ فَىْءِ المُسلمینَ شَیْئاً صَغیراً او کبیراً، لأشُدَّنَّ علیکَ شِدَّةً تَدْعُکَ قلیلُ الوَفْرِ، ثَقیلَ الظَّهْرِ»12
و حتى وقتى که یکى از یاران و پیروان امام - عبدالله بن زمعه - از وى درخواست کمک مالى داشت، امام مىفرماید: «این مال، نه مال من و نه مال توست؛ بلکه جزء انفال و فىء است.»13
برپایى عدالت و بازگرداندن حقوق غصب شده، رفاه و آسایش عمومى را به دنبال دارد و به تبع آن، امنیت روانى در جامعه بر قرار مىشود. امام علىعلیه السلام در این مورد و در ارتباط با رفتار نامطلوب یکی از کارگزارانش که در اموال عمومی خیانت کرده بود، با عتاب و خطاب، او را بریده از حق و خائن شمرده و مىفرماید:
«از خدا بترس و اموال عمومى را به آنان بازگردان که اگر چنین نکنى و خدا به من فرصت دهد و به درگاه خدا نسبت به تو عذر آورم، با شمشیر ضربهاى به تو خواهم زد که به هرکس ضربه زدم، وارد جهنم شد.»14
در این سخنانِ امام علىعلیه السلام نکاتى نهفته است که توجه به آن، راهگشاى ادارة جامعة اسلامى ما خواهد شد:
الف) کارگزاران خائن باید خیانت خود را جبران کنند.
ب) حاکم در برابر کارگزارانش مسئول است و پاسخگوى رفتار آنان در پیشگاه مردم و خدا مىباشد.
ج) براى اینکه کارگزاران مواظب رفتار خود باشند، خائن باید به نحو شدید مجازات شود.
5. نظارت بر فعالیتهاى اقتصادى
یکى از برنامههاى امام علىعلیه السلام این بود که هر روز به بازارهاى کوفه سرکشى مىکرد و به بازاریان مىفرمود:
«اى گروه بازرگان! از خدا بترسید، پیشاپیش از خدا طلب خیر کنید و با آسان گرفتن بر مشتریان از خداوند برکت بخواهید... از ستم دست بکشید و با مظلومان به انصاف برخورد کنید و به ربا نزدیک نشوید و کمفروشى نکنید و حقوق مردم را کم ندهید و در زمین به فساد سر بر ندارید.»15
امام با حضور در بازار، از نزدیک با نحوه فعالیت اقتصادى مردم آگاهى مىیافت و فعالیتهاى نادرست اقتصادى را منع مىکرد، حتى به مردم راه صحیح فعالیت اقتصادى و آداب و قوانین آن را، آموزش مىداد.
6. مبارزه با فساد اقتصادى
افرادى که فعالیت اقتصادى دارند، عبارتند از: بازرگانان، صنعتگران ساکن و مسافر در شهرها، و صاحبان سرمایه. و با توجه به اینکه در بین این گروه از مردم، رنج سفر و خوف از بین رفتن سرمایه در فعالیت اقتصادى وجود دارد، لازم است که حکومت اسلامى به نظارت تنها بسنده نکند؛ بلکه گاهى هم دخالتْ لازم است. چرا که برخی از فعالان اقتصادى از امکانات خود سوء استفاده مىکنند. امام در این باره مىفرماید:
«بدان که در میان بازرگانان کسانى هستند که تنگنظر و بد معامله و بخیل هستند و به دنبال احتکار به خاطر سود هستند و کالا را به هر قیمتى که بخواهند، مىفروشند و این سودجویى گرانفروشانه، زیانى براى همگان است و عیب بر حاکمان. پس، از احتکار جلوگیرى کن.»16
امام، یکى از عوامل برهم خوردن عدالت اقتصادى را «گران فروشى و احتکار» به حساب مىآورد و آن دو را، خلاف عدالت مىداند و به کارگزارانش توصیه مىکند با آن دو مبارزه کنند. امام علىعلیه السلام عوامل برقرارى «عدالت اقتصادى» را در این فراز از سخن خود یادآورى مىکند که عبارتند از:
الف) حقوق و قوانین عادلانه «آسانگیرى با مشترى ـ دست برداشتن از ستم و ربا».
ب) اعتقاد به معنویات «ترس از خدا ـ طلب خیر از او».
ج) وجود حکومت به عنوان ناظر و دخالت کننده «انتظار اجراى احکام و مقررات ـ بدون نظارت و دخالت دولت و حکومت، غیر ممکن است»
و در یک کلام: آن حضرت «شرایط تحقق عدالت اقتصادى را در قوانین عادلانه، مجریان عادل و عدالتگستر و ضمانت اجرایى میدانست.»17
احتکار، یکى از عوامل بر هم زنندة عدالت است؛ یعنى این که قوت مردم نگهدارى شود، در حالى که مردم به آن نیازمند باشند. امامعلیه السلام با این عامل مهم، مبارزه مىنمود و مىفرمود:
«مردم را از احتکار منع کن که رسول خدا6مردم را از آن منع مىکرد و هرکس بعد از منع تو احتکار کند، او را کیفر ده.»18
از این سخن امامعلیه السلام مىتوان نتیجه گرفت که «احتکار» مانع تحقق عدالت است؛ چون حقوق دو طرف رعایت نشده و فقط یک طرف سود برده است. و علت منع احتکار از طرف دولت اسلامى، این است که احتکار، عرضه و تقاضا و قیمت گذارى عادلانه را مخدوش مىسازد.
7. مبارزه با تبعیض
همه مردم در برابر قانون برابر و یکسان هستند؛ تبعیض در جایى که همه داراى حقوق مساوى «حقّ حیات - حقّ معاش ـ حقّ بهرهمندى از بیت المال» هستند، نارواست. امام به کارگزارانش سفارش مىکند که: «إیّاکَ وَالاستِئْثارَ بِما النَّاسُ فیهِ أُسوَةٌ والتَّغابى عَمَّا تُعْنى بِه مِمَّا قَدْ وَضَحَ لِلعُیُونِ فَإنَّه مَأخُوذٌ مِنْکَ لغیرک.»19
امام در این بخش از نامة خود، از مالک اشتر مىخواهد که از اختصاص دادن بیت المال به شخص خودش و فراموش کردن وظیفه، بر حذر باشد. و حضرت در عمل اقدام به رفع تبعیض مىکند تا جایى که مورد اعتراض طلحه و زبیر قرار مىگیرد و در جواب آنها مىفرماید:
«اما آنچه را که شما (طلحه و زبیر) در ارتباط با پرداخت یکسان بیت المال یادآورى کردید، آن چیزى بود که من به رأى خودم، داورى نکردم و پىخواهش خویش نرفتم. من و شما دیدیم که رسول خدا6چه حکمى در این مورد، داد و اجرا کرد.»20
امام در بخش دیگر از نامهاش به مالک اشتر، به این نکته اشاره مىفرماید که عدالت بدون «مجرى عادل» ممکن نیست. لذا به کارگزار خود سفارش مىکند: « نزدیکان و خویشاوندانى که خوى برترى جویى و گردن فرازى دارند و در معامله انصاف را کمتر به کار مىبرند، ریشة ستم اینها را با بریدن اسباب آن، از بُن برآور و به هیچ یک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینى را نبخش. و مبادا در او طمع کنند با بستن پیمانى که به همسایگانشان ضرر بزنند.»21
اگر این امور، مورد توجه قرار گیرد و اجرا شود، آثارى را به بار مىآورد که به عنوان «آثار عدالت» از آنها نام مىبریم:
1. روشنایى چشم حاکمان.
امامعلیه السلام عدالت را مایة حیات و حتى حیات طیبة جامعه مىداند و مىفرماید: «العدلُ حیاةٌ.»22 و آن را زمینهساز امنیت و عافیت بیان مىکند: «اَلْبَسْتُکُمُ العافِیةُ مِنْ عَدْلى.»23.
2. نگهدارى حکومت.
3. امنیت، آبادانى و نزول برکات براى مردم.
آبادانى کشور جز از مسیر عدالت، از راه دیگرى میسّر نیست: «ما عُمِّرَتِ البُلدانُ بِمِثْلِ العَدْلِ.»24 و عدالت، موجب نزول برکات از طرف خداوند مىشود: «بِالعَدْلِ تَتَضاعَفُ البَرَکاتُ.»25
از سخنان امامعلیه السلام مىتوان نتیجه گرفت که: «جامعه به واسطه بىعدالتى و رعایت نشدن حقوق افراد در جامعه، گرچه به ظاهر تحرکى دارد، ولى از روح زندگى (حیات طیبه) محروم است. امّا در پناه اجراى عدالت، افزون بر آثار مادى و رشد اقتصادى، زندگى معنا مىیابد و مردم به صلاح و رستگارى مىرسند.»26
پی نوشت ها:
1. دانشنامة امام علی(ع) ، ج 7، ص 68، (زیر نظر علىاکبر صادقى رشاد).
2. جمعه / 2.
3. حدید / 25.
4. تفسیر کبیر، فخر رازى، ج 29، ص 242.
5. نهج البلاغه، خ 3.
6. همان، خ 33.
7. همان، حکمت 476.
8. همان، خ 216.
9. همان، ن 53.
10. همان، ن 27.
11. همان، خ 15.
12. همان، ن 20.
13. همان، خ 232.
14. همان، ن 41.
15. همان، خ 232؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص 284.
16. نهج البلاغه، ن 53.
17. دانشنامة امام على(ع)، ج 7، ص 80.
18. نهج البلاغه، نامه 53.
19. همان.
20. همان، خ 205.
21. همان، ن 53.
22. غررالحکم، ج 1، ص ؟
23. نهج البلاغه، خ 87.
24. غررالحکم، ج 6، ص 68.
25. همان، ج 3، ص 205.
26. دانشنامة امام على(ع)، ج 7، ص 75.
یکى از حوزههاى مورد بررسى «عدالت در حوزة علوم اجتماعى، و وضع قوانین و روابط اجتماعى انسان» 1 است.
قرآن کریم هدف و رسالت پیامبران و امامان: را بیان احکام و قوانین الهى و تعلیم و تزکیه2 براى اقامة عدل و قسط در بین مردم معرفى مىکند. لذا آیاتی چون: )و لَقَد أَرسَلْنا رُسُلَنا بِالبَیِّنات و أَنْزَلنا مَعَهُمُ الکتابَ والمیزانَ لیِقُومَ النّاسُ بِالقِسطِ(3 مؤیّد بر پایى عدالت در حوزة اجتماعى زندگى انسانهاست.
«این مسأله (اقامة عدل و داد)، با تشکیل حکومت و اجراى احکام و قوانین الهى محقق مىشود. البته مردم هستند که در پناه حکومت، عدالت را برپا مىکنند.»4
امام علىعلیه السلام علت پذیرش حکومت را جلوگیرى از ستم ستمگران معرفى مىکند و مىفرماید: «سوگند به خدایى که دانه را شکافت! اگر خدا از دانشمندان تعهد نگرفته بود که در برابر شکم بارگى ستمگران و گرسنگى ستم دیدگان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر گردنش انداخته و رهایش مىساختم.»5
بنابراین پذیرش حکومت، ارزش ذاتى ندارد، بلکه ابزارى براى تحقق عدالت مىباشد. امام علىعلیه السلام در این باره مىفرماید: «وَاللّهِ لَهِىَ أَحَبُّ اِلىَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ اِلاَّ أَنْ اُقیمَ حَقّاً اَوْ أَدْفَعَ باطِلاً...»6
امام علىعلیه السلام آثار ستمگرى را این چنین بیان مىکند: «إِسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ وَاحْذَرِ الْعَسْفَ وَالْحَیْفَ، فَإنَّ الْعَسْفَ یَعُودُ بِالْجَلاءِ وَ الْحَیفَ یَعُودُ اِلَى السَّیْفِ»7
آن حضرت براى ستمگرى دو نتیجه بر مىشمرد که عبارتند از:
الف) آوارگى مردم؛
ب) جنگ و خونریزى.
عدالت در حوزه اجتماعى زندگى مردم، مصداقها و معانى گوناگونى دارد که به چند مورد آن اشاره مىکنیم:
1. برپایى حق
حقّ و باطل، دو مفهوم متضاد و متناقص هستند؛ بودن یکى، برابر با نبودن دیگرى است. برپایى حق، یکى از مصداقهاى عدالت است. امامعلیه السلام «برپایى حق را عامل عزتمندى، پایدارى دین، اصلاح روزگار و دوام حکومت بیان مىفرماید.» 8
2. برقرارى عدالت
برقرارى مساوات در بهرهمندى از واقعیتهاى گوناگونِ: اقتصادى، سیاسى، علمى و... یکى دیگر از مصداقهاى عدالت است. امامعلیه السلام یکى از علل عدم اجراى حق را، روىگردانى حاکمان از آن معرفى مىکند: «أمّا بَعدُ فإنَّ الوالِىَ اذا اختلفَ هَواهُ مَنَعَهُ ذلِکَ کَثیراً مِنَ العَدلِ.»9
برقرارى مساوات، زمانى پدید مىآید که حاکمان خواهشهاى نفسانى خود را کنترل کرده و از دگرگونى رأى و اندیشة خود جلوگیرى کنند.
3. توجه یکسان به مردم
این حالت حاکمان، یکى از مصداقهاى عدالت است؛ براى اینکه اگر قشرى از جامعه مورد توجه حاکمان قرار گیرد، دو حالت نامطلوب اجتماعى به وجود مىآید که به تداوم حکومت و پایدارى زندگى اجتماعى آسیب مىرساند؛ این دو حالت، عبارتند از:
الف) سوء استفادة قشر مورد توجه از موقعیت حکومت؛
ب) فراموش شدن بقیة اقشار جامعه و ناامیدى آنها از اجراى عدالت به وسیلة حاکمان.
امام علیعلیه السلام به محمد بن ابیبکر توصیه میکند:
«در نگاهت، به طور مساوی رفتار کن تا بزرگان در ستمکاری تو طمع نکنند و ناتوانان از عدالت تو نسبت به خودشان، مأیوس نشوند.»10
4. بازگرداندن حقوق غصب شده
وقتى که عدالت رعایت نشود، عدهاى با برقرارى روابط غیر صحیح، از اموال عمومى به شکل غیر قانونى بهرهمند شده و آن را تصرف مىنمایند. امام علىعلیه السلام یکى از علل پذیرش حکومت را «بازگرداندن حقوق غصب شده» بیان مىدارد و مىفرماید:
«به خدا قسم! (بیت المال غارت شده را) اگر بیابم که به وسیلة آن زنان به ازدواج در آمده (مهریة زنان شده) و کنیزکان خریدارى شده، آن را به صاحبانش باز مىگردانم. براى اینکه در عدالت، گشایش و رفاه براى عموم است.»11
بازگرداندن حقوق غصب شده، دو نتیجه مهم دارد که امام علىعلیه السلام براى آن به خدا قسم مىخورد: «و إنَّى أُقسِمُ بِاللهِ قَسَماً صادقاً لَئِن بَلَغنى أَنَّکَ خُنْتَ مِنْ فَىْءِ المُسلمینَ شَیْئاً صَغیراً او کبیراً، لأشُدَّنَّ علیکَ شِدَّةً تَدْعُکَ قلیلُ الوَفْرِ، ثَقیلَ الظَّهْرِ»12
و حتى وقتى که یکى از یاران و پیروان امام - عبدالله بن زمعه - از وى درخواست کمک مالى داشت، امام مىفرماید: «این مال، نه مال من و نه مال توست؛ بلکه جزء انفال و فىء است.»13
برپایى عدالت و بازگرداندن حقوق غصب شده، رفاه و آسایش عمومى را به دنبال دارد و به تبع آن، امنیت روانى در جامعه بر قرار مىشود. امام علىعلیه السلام در این مورد و در ارتباط با رفتار نامطلوب یکی از کارگزارانش که در اموال عمومی خیانت کرده بود، با عتاب و خطاب، او را بریده از حق و خائن شمرده و مىفرماید:
«از خدا بترس و اموال عمومى را به آنان بازگردان که اگر چنین نکنى و خدا به من فرصت دهد و به درگاه خدا نسبت به تو عذر آورم، با شمشیر ضربهاى به تو خواهم زد که به هرکس ضربه زدم، وارد جهنم شد.»14
در این سخنانِ امام علىعلیه السلام نکاتى نهفته است که توجه به آن، راهگشاى ادارة جامعة اسلامى ما خواهد شد:
الف) کارگزاران خائن باید خیانت خود را جبران کنند.
ب) حاکم در برابر کارگزارانش مسئول است و پاسخگوى رفتار آنان در پیشگاه مردم و خدا مىباشد.
ج) براى اینکه کارگزاران مواظب رفتار خود باشند، خائن باید به نحو شدید مجازات شود.
5. نظارت بر فعالیتهاى اقتصادى
یکى از برنامههاى امام علىعلیه السلام این بود که هر روز به بازارهاى کوفه سرکشى مىکرد و به بازاریان مىفرمود:
«اى گروه بازرگان! از خدا بترسید، پیشاپیش از خدا طلب خیر کنید و با آسان گرفتن بر مشتریان از خداوند برکت بخواهید... از ستم دست بکشید و با مظلومان به انصاف برخورد کنید و به ربا نزدیک نشوید و کمفروشى نکنید و حقوق مردم را کم ندهید و در زمین به فساد سر بر ندارید.»15
امام با حضور در بازار، از نزدیک با نحوه فعالیت اقتصادى مردم آگاهى مىیافت و فعالیتهاى نادرست اقتصادى را منع مىکرد، حتى به مردم راه صحیح فعالیت اقتصادى و آداب و قوانین آن را، آموزش مىداد.
6. مبارزه با فساد اقتصادى
افرادى که فعالیت اقتصادى دارند، عبارتند از: بازرگانان، صنعتگران ساکن و مسافر در شهرها، و صاحبان سرمایه. و با توجه به اینکه در بین این گروه از مردم، رنج سفر و خوف از بین رفتن سرمایه در فعالیت اقتصادى وجود دارد، لازم است که حکومت اسلامى به نظارت تنها بسنده نکند؛ بلکه گاهى هم دخالتْ لازم است. چرا که برخی از فعالان اقتصادى از امکانات خود سوء استفاده مىکنند. امام در این باره مىفرماید:
«بدان که در میان بازرگانان کسانى هستند که تنگنظر و بد معامله و بخیل هستند و به دنبال احتکار به خاطر سود هستند و کالا را به هر قیمتى که بخواهند، مىفروشند و این سودجویى گرانفروشانه، زیانى براى همگان است و عیب بر حاکمان. پس، از احتکار جلوگیرى کن.»16
امام، یکى از عوامل برهم خوردن عدالت اقتصادى را «گران فروشى و احتکار» به حساب مىآورد و آن دو را، خلاف عدالت مىداند و به کارگزارانش توصیه مىکند با آن دو مبارزه کنند. امام علىعلیه السلام عوامل برقرارى «عدالت اقتصادى» را در این فراز از سخن خود یادآورى مىکند که عبارتند از:
الف) حقوق و قوانین عادلانه «آسانگیرى با مشترى ـ دست برداشتن از ستم و ربا».
ب) اعتقاد به معنویات «ترس از خدا ـ طلب خیر از او».
ج) وجود حکومت به عنوان ناظر و دخالت کننده «انتظار اجراى احکام و مقررات ـ بدون نظارت و دخالت دولت و حکومت، غیر ممکن است»
و در یک کلام: آن حضرت «شرایط تحقق عدالت اقتصادى را در قوانین عادلانه، مجریان عادل و عدالتگستر و ضمانت اجرایى میدانست.»17
احتکار، یکى از عوامل بر هم زنندة عدالت است؛ یعنى این که قوت مردم نگهدارى شود، در حالى که مردم به آن نیازمند باشند. امامعلیه السلام با این عامل مهم، مبارزه مىنمود و مىفرمود:
«مردم را از احتکار منع کن که رسول خدا6مردم را از آن منع مىکرد و هرکس بعد از منع تو احتکار کند، او را کیفر ده.»18
از این سخن امامعلیه السلام مىتوان نتیجه گرفت که «احتکار» مانع تحقق عدالت است؛ چون حقوق دو طرف رعایت نشده و فقط یک طرف سود برده است. و علت منع احتکار از طرف دولت اسلامى، این است که احتکار، عرضه و تقاضا و قیمت گذارى عادلانه را مخدوش مىسازد.
7. مبارزه با تبعیض
همه مردم در برابر قانون برابر و یکسان هستند؛ تبعیض در جایى که همه داراى حقوق مساوى «حقّ حیات - حقّ معاش ـ حقّ بهرهمندى از بیت المال» هستند، نارواست. امام به کارگزارانش سفارش مىکند که: «إیّاکَ وَالاستِئْثارَ بِما النَّاسُ فیهِ أُسوَةٌ والتَّغابى عَمَّا تُعْنى بِه مِمَّا قَدْ وَضَحَ لِلعُیُونِ فَإنَّه مَأخُوذٌ مِنْکَ لغیرک.»19
امام در این بخش از نامة خود، از مالک اشتر مىخواهد که از اختصاص دادن بیت المال به شخص خودش و فراموش کردن وظیفه، بر حذر باشد. و حضرت در عمل اقدام به رفع تبعیض مىکند تا جایى که مورد اعتراض طلحه و زبیر قرار مىگیرد و در جواب آنها مىفرماید:
«اما آنچه را که شما (طلحه و زبیر) در ارتباط با پرداخت یکسان بیت المال یادآورى کردید، آن چیزى بود که من به رأى خودم، داورى نکردم و پىخواهش خویش نرفتم. من و شما دیدیم که رسول خدا6چه حکمى در این مورد، داد و اجرا کرد.»20
امام در بخش دیگر از نامهاش به مالک اشتر، به این نکته اشاره مىفرماید که عدالت بدون «مجرى عادل» ممکن نیست. لذا به کارگزار خود سفارش مىکند: « نزدیکان و خویشاوندانى که خوى برترى جویى و گردن فرازى دارند و در معامله انصاف را کمتر به کار مىبرند، ریشة ستم اینها را با بریدن اسباب آن، از بُن برآور و به هیچ یک از اطرافیان و خویشاوندانت زمینى را نبخش. و مبادا در او طمع کنند با بستن پیمانى که به همسایگانشان ضرر بزنند.»21
اگر این امور، مورد توجه قرار گیرد و اجرا شود، آثارى را به بار مىآورد که به عنوان «آثار عدالت» از آنها نام مىبریم:
1. روشنایى چشم حاکمان.
امامعلیه السلام عدالت را مایة حیات و حتى حیات طیبة جامعه مىداند و مىفرماید: «العدلُ حیاةٌ.»22 و آن را زمینهساز امنیت و عافیت بیان مىکند: «اَلْبَسْتُکُمُ العافِیةُ مِنْ عَدْلى.»23.
2. نگهدارى حکومت.
3. امنیت، آبادانى و نزول برکات براى مردم.
آبادانى کشور جز از مسیر عدالت، از راه دیگرى میسّر نیست: «ما عُمِّرَتِ البُلدانُ بِمِثْلِ العَدْلِ.»24 و عدالت، موجب نزول برکات از طرف خداوند مىشود: «بِالعَدْلِ تَتَضاعَفُ البَرَکاتُ.»25
از سخنان امامعلیه السلام مىتوان نتیجه گرفت که: «جامعه به واسطه بىعدالتى و رعایت نشدن حقوق افراد در جامعه، گرچه به ظاهر تحرکى دارد، ولى از روح زندگى (حیات طیبه) محروم است. امّا در پناه اجراى عدالت، افزون بر آثار مادى و رشد اقتصادى، زندگى معنا مىیابد و مردم به صلاح و رستگارى مىرسند.»26
پی نوشت ها:
1. دانشنامة امام علی(ع) ، ج 7، ص 68، (زیر نظر علىاکبر صادقى رشاد).
2. جمعه / 2.
3. حدید / 25.
4. تفسیر کبیر، فخر رازى، ج 29، ص 242.
5. نهج البلاغه، خ 3.
6. همان، خ 33.
7. همان، حکمت 476.
8. همان، خ 216.
9. همان، ن 53.
10. همان، ن 27.
11. همان، خ 15.
12. همان، ن 20.
13. همان، خ 232.
14. همان، ن 41.
15. همان، خ 232؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص 284.
16. نهج البلاغه، ن 53.
17. دانشنامة امام على(ع)، ج 7، ص 80.
18. نهج البلاغه، نامه 53.
19. همان.
20. همان، خ 205.
21. همان، ن 53.
22. غررالحکم، ج 1، ص ؟
23. نهج البلاغه، خ 87.
24. غررالحکم، ج 6، ص 68.
25. همان، ج 3، ص 205.
26. دانشنامة امام على(ع)، ج 7، ص 75.