آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

قرآن کریم به دلیل «وحیانى بودن»، از همان عصر نزول تاکنون محتاج «مفسرى مطمئن و امین» بوده. لذا تبیین حقایق قرآنى توسط رسول اکرم( َص ) آغاز و به دست خلفاى شایسته و جامع‏الشّرایط وى (از جمله از حیث علم، عصمت و نصب الهى) ادامه یافت، به گونه‏اى که دیگران همیشه معترف بوده‏اند هر آنچه در تفسیر و فهم صحیح و متقن از کلام الهى دارند، از سرچشمة علوم نبوى یا علوى بوده است.سخن ابن عباس را بشنویم که مى‏گوید: «هرچه از تفسیر فراگرفتم، از على بن ابى طالب‏علیه السلام است.»1 بر این اساس بود که امام باقرعلیه السلام مى‏فرمود:
«ما یستطیع احدٌ أن یَدّعى انّ عنده جمیع القرآن کلّه ظاهره و باطنه غیرالأوصیاء؛ کسى غیر از اوصیا نمى‏تواند ادعا کند که تمام قرآن، ظاهر و باطنش، نزد اوست.»2
و نیز می‌فرمود:
« اِنّ مِن? علم ما اوتینا تفسیر القرآن و احکامه؛ همانا از دانشى که به ما داده شده، تفسیر قرآن و احکام آن است.»3
امام عسکرىعلیه السلام مفسر امین و الهى براى متن دینى (قرآن) مسلمانان بود و برخى از القاب آن بزرگوار مانند: ناطق عن الله،4 مرشد الى الله،5 علاّم‏6 ، سراج اهل الجنّة7 و خزّانة الوصیّین‏8 گویاى عظمت علمى و ظرفیت لازم آن امام براى عهده‏دارى این مقام است.
علاوه بر تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى‏علیه السلام که همیشه مورد بحث و گفت و گوى محققان بوده است، اخبار دیگرى بر اشتغال آن حضرت به تفسیر قرآن کریم به طور وسیع، دلالت دارند. ابن‏شهر آشوب در معالم العلماء مى‏نویسد:
حسن بن خالد برقى، برادر محمدبن خالد است و از جمله کتابهاى وى «تفسیر عسکرى» به املاى امامعلیه السلام است که در 120 جلد گردآورى شده است. 9 از این تفسیر اثرى در دست نیست و علماى رجال هم ابن خالد را تأیید کرده‏اند.10 البته دربارة تفسیر 120 جلدى نیز برخى معتقدند:«منظور ابن شهر آشوب از«العسکرى» ظاهراً امام هادىعلیه السلام است که به صاحب عسکرى نیز ملقب بود.»11 امام عسکرى‏علیه السلام بر اساس وظیفة الهى‏اش، در عمل هم مردم را به قرآن دعوت می‌کرد و به طور کتبى و شفاهى مردم را به قرآن و عهد و پیمان بستن با آن فرا مى‏خواند. از جمله در نامه‏اى به ابن بابویه، مى‏نویسد:

«اى بزرگمرد مورد اعتماد و فقیه من، ابوالحسن على بن حسین قمى!...تو را به تفقّه در دین و پایدارى در امور و هم پیمانى با قرآن و... توصیه مى‏کنم.»12
شیوة تفسیرى امام عسکریعلیه السلام
1. قرآن به قرآن
این روش تفسیرى، سابقه‏اى طولانى دارد. هر چند برخى تفسیر المیزان را آغازگر این روش مى‏دانند؛ ولى واقعیت این است که «تفسیر قرآن با قرآن» از زمان معصومان: رایج بود. علامه طباطبایى در توضیح این روش مى‏نویسد: «اینکه قرآن را با قرآن تفسیر کنیم و معناى هر آیه را، با تفکر در همان آیه و آیات دیگر، به دست آوریم و مصادیق آیه را معلوم کنیم و با استفاده از خصوصیات ذکر شده در آیات، آنها را مشخص کنیم، چنانچه خداوند مى‏فرماید:
نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شى‏ء(13؛ و بعید است که قرآن روشنگر هر چیزى باشد، ولى مبیّن خود نباشد.»14
نمونه‌هایى از این نوع تفسیر از امام عسکرىعلیه السلام را مى‏خوانیم:
1. معناى نعمت‏
شیخ صدوق از امام عسکرى‏علیه السلام دربارة آیة )صراط الذین انعمت علیهم( چنین نقل مى‏کند: «اى قُولوا اِهدنا صراط الذین انعمت علیهم بالتوفیق لدینک و طاعتک و هم الذین قال‏الله عزوجل )و من یُطِعِ الله والرسولَ فأولئک مع الذینِ انعم الله علیهم مِن النّبیّین و الصّدّیقین و الشّهداء و الصّالحین و حَسُنَ اولئک رفیقاً(15، یعنی بگویید: ما را به راه کسانى هدایت کن که به آنها توفیق دادى پیرو دین تو باشند و تو را اطاعت کنند. و آنان کسانى‏اند که خدا فرموده است: «و هر کسى خداوند و پیامبر را اطاعت کند، پس آنان با کسانى‏اند که خداوند بر آنان نعمت داده است؛ از پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحان و اینان همراهان خوبى‏اند.»16

در این حدیث، امام‏علیه السلام از )فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النّبیّین و الصّدّیقین والشّهداء و الصّالحین( استفاده کرده که مصادیق عینى )الذین انعمت علیهم( را روشن مى‏کند. با استفاده از روش عقلى، بیان مى‏کند که نعمت در )صراط الذین انعمت علیهم(، نعمت ثروت و تندرستى نیست: «اینان کسانى نیستند که با ثروت و تندرستى برایشان نعمت داده شده باشد، هر چند اینها هم نعمتى آشکار از خداست. آیا نمى‏بینید که صاحبان چنین نعمت‏هایى گاهى هم کافران و فاسقان‏اند. شما را فرا نخوانده‏اند که دعا کنید و به راه آنان هدایت شوید، بلکه فرمان یافته‏اید دعا کنید تا به راه کسانى هدایت شوید که بر آنان‏ نعمت داده شده است؛ با ایمان به خدا و تصدیق پیامبرش و ولایت نسبت به محمد و خاندان پاک او و یاران نیکوکار و برگزیده‏اش، و با تقیه‏اى نیک که به سبب آن از شرّ بندگان خدا در امان باشند و از افزایش در گناهان و کفر دشمنان سالم بمانند ،به اینکه با آنان مدارا کنى و ایشان را به آزار خود و آزار مؤمنان تحریک نکنى، و با معرفت نسبت به حقوق برادران مؤمن...»
2. معنى لله الأمر...
نمونه دیگر از تفسیر قرآن با قرآن را دربارة آیة )ولله الامر من قبلُ و من بعدُ(17؛ «امر از پیش و پس از آن، از آنِ خداست» مى‏توان دید که امام با آیة )اَلا له الخلق و الأمر تبارک الله ربّ العالمین( تفسیر فرمود. راوندى در این باره از ابوهاشم نقل مى‏کند: محمد بن صالح ارمنى از امام حسن عسکرى‏علیه السلام دربارة آیة )لِلّه الأمر من قبل و من بعد(18 پرسید. حضرت فرمود:
«فرمان، از آنِ خداست، پیش از آنکه به چیزى فرمان بدهد، و فرمان، از آنِ اوست پس از آنکه به آنچه خواهد، فرمان دهد.»
در دل خود گفتم: این، همان سخن خداست که فرمود: «آگاه باشید، خلق و امر از آن اوست. خجسته است پروردگار جهانیان.» حضرت رو به من کرد و فرمود: همان گونه است که در دلت گذشت )اَلا له الخلق و الأمر تبارک الله ربّ العالمین.( 19
3. وقت نمازها
امام عسکرى فرمود: خداوند دربارة وقت نماز ظهر فرموده است: )اقم الصّلوة طرفى النّهار و زلفاً من اللیل(20 مقصود از «طرفین» نماز صبح و عصر است. و «زلفاً من اللیل» بین مغرب و عشاست. خداى سبحان فرمود: )یا ایها الذین آمنوا لیستأذنکم الذین ملکت ایمانکم و الذین ام یبلغوا الحلم منکم ثلاث مرّات من قبل صلوة الفجر و حین تضُحون ثیابکم من الظهیرة من بعد صلوة العشاء...(؛21 «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! قطعاً باید غلام و کنیزهاى شما و کسانى از شما که به (سنّ) بلوغ نرسیده‏اید، سه بار در شبانه روز از شما کسب اجازه کنند: پیش از نماز بامداد، و هنگام نیمروز که جامه‏هاى خود را بیرون مى‏آورید، و پس از نماز شامگاهان...»

بنابراین، آیة شریفه نماز صبح و وقت نماز ظهر و عشاء را بیان داشته است. زیرا پوشیدن لباس راحت براى خواب بعد از نماز عشاء صورت مى‏گیرد. و نیز فرمود: )یا ایها الذین امنوا اذا نودى للصّلوة من یوم الجمعه فاسعوا الى ذکر الله و ذروا البیع(؛22 «اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چون براى نماز جمعه ندا داده شد، به سوى ذکر و یاد خدا بشتابید و داد و ستد را واگذارید.» دانشمندان سنّى نظر دادند که مقصود از سعى، همان نماز ظهر است، سپس خداى متعال فرمود: )اقم الصّلوة لدلوک الشّمس الى غسق اللیل(؛23 «نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریکى شب بر پادار.» که بر بیان وقت نماز عشاء تأکید کرده است که در تاریکى شب انجام مى‏شود.24
2.تفسیر عقلى‏
استفاده و استمداد از قرائن عقلى را که مورد قبول همة خردمندان، در راه فهم قرآن است، «تفسیر به عقل» مى‏گویند. عقل، یکى از ابزارهاى تفسیر قرآن است و تفسیر نباید مخالف حکم صریح عقل با قرائن قطعى عقلى باشد.25
در این نوع تفسیر، مسألة «رابطة عقل و دین» مطرح مى‏شود و اینکه آیا حکم دین و قرآن مى‏تواند با عقل تعارض داشته باشد؟ به طور کلّى سه نوع حکم دینى در رابطه با عقل، قابل تصور است: الف) احکام عقل‏پذیر. ب) آیات عقل ستیز؛ یعنى احکام و آیاتى که بر خلاف حکم صریح عقل سالم باشد. به اتفاق نظر متکلمان، ادیان الهى چنین احکامى ندارند. به خصوص اسلام که مطابق فطرت و عقل است و خداوند، عاقل و حکیم است. لذا یا مقدمات حکم عقل، کامل نیست و خطاست، یا اگر قطعى بودن حکم عقلى ثابت شد، معلوم مى‏شود ظاهر آیه منظور نیست. مانند: )یدالله فوق ایدیهم(. ج) احکام عقل‏گریز؛ مطالبى که در قرآن هست، ولى فراتر از عقل است و عقل بشر توان درک آن را ندارد. مثلاً عقل انسان وجود خدا را مى‏پذیرد و اثبات مى‏کند و این، از احکام عقل‏پذیر است؛ ولى ذات خداوند و چگونگى آن را درک نمى‏کند. پس، ذات الهى از مطالب عقل‏گریز است.26

نمونه‏اى از این روش تفسیرى از امام عسکرىعلیه السلام را مرور مى‏کنیم:
الف) طبرسى با سند خود از امام حسن عسکرى‏علیه السلام در تفسیر آیة‏ )ختم اللّه على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غِشاوةً و لهم عذاب عظیم(؛27 «خداوند بر دل‌ها و بر گوش آنان مهر زد و بر چشمانشان پرده‌اى نهاد و براى آنان عذابى دردناک است.» فرمود: یعنى «بر دل‌هایشان مهرى زد» که هر کدام از فرشتگان که خدا بخواهد، وقتى به آن مى‏نگرند، آن را مى‏شناسند به اینکه آنان ایمان نمى‏آورند. «و بر گوش آنان» نیز نشانه‏ها و علا‌مت‌هایى است. «و بر چشمانشان پرده است.» به این جهت که چون از نگاه به آنچه مورد تکلیفشان بود، اعراض کردند و در آنچه از ایشان خواسته شده بود، کوتاهى کردند و نسبت به آنچه ایمان آوردنِ به آن بر آنان لازم بود، جاهل شدند، مانند کسى شدند که بر دیدگانش پرده‏اى است و آنچه را جلوى اوست، نمى‏بیند.

خداى متعال، برتر از آن است که بیهودگى و تباهى در کارش باشد و از بندگانش چیزى بخواهد که خودش آنان را از آن نهى کرده است، پس از آنها نمى‏خواهد که بر خدا غلبه کنند، یا به سوى چیزى بروند که خودش راه آنان را بر آن بسته است... 28 امام عسکرى‏علیه السلام در این روایت، با توجه به قرینة عقلى «بیهوده کارى و تباهى در کار خدا، راه ندارد.» و «خدا از بنده کارى را نمى‏خواهد که خودش آنها را از آن کار بازداشته است.» مى‏فرماید: اعراض از تکلیف و کوتاهى در ایمان آوردن، باعث شده آنها مثل کسى که پرده بر چشم دارد، باشند و چیزى را نبینند. پس، منظور این نیست که «خدا خودش بر دل آنها مهر زد»، بلکه «اعمال آنها بر دلشان مهر زده است.»

ب) صدوق از امام عسکرى‏علیه السلام نقل کرده است که دربارة )اهدنا الصّراط المستقیم( فرمود: الصّراط المستقیم هو صراطان؛ صراط فى الدّنیا و صراط فى الآخرة، و اما الصّراط المستقیم فى الدنیا فهو ما قصر عن الغلوّ و ارتفع عن التّقصیر (خ = نقیصة) و استقام فلم یعدل الى شى‏ء من الباطل و اما الطّریق الآخر فهو طریق المؤمنین الى الجنّة الذى هو مستقیم لا یعدلون عن الجنّة الى النّار ولا الى غیر النّار سوى الجنّة؛ صراط مستقیم، دو صراط است؛ صراطى در دنیا و صراطى در آخرت. اما صراط مستقیم در دنیا، آن است که از غلو پایین و از کوتاهى بالابر باشد و استوار و درست باشد و به هیچ باطلى نگراید. و اما راه دیگر، راه اهل ایمان به سوى بهشت است که راهى راست است. آنان نه از بهشت به آتش دوزخ منحرف مى‏شوند و نه به چیزى غیر از آتش، و فقط به بهشت مى‏گرایند. 29

این واقعیت خارجى وجود دارد که «مسلمانِ مؤمن، در راه راست (اسلام و دین حق) قرار دارد. و مؤمن تا حال از خدا اطاعت کرده است.» پس، معناى دعا براى در صراط مستقیم بودن، دعا براى استمرار در صراط مستقیم بودن است.
3. تفسیر قرآن با روایت‏
امام عسکرىعلیه السلام خود به عنوان امام معصوم و جانشین رسول الله( َص ) داراى تمامى صلاحیت‌هاى لازم براى«مفسّر واقعى بودن متن دینى» هست؛ با این حال و به دلایل متعدد، آن حضرت روایاتى در تفسیر را به تناسب از پیامبر یا امامان‏قبلی: نقل مى‏کرد. روایات، گاه مفاد و منظور آیه را بیان مى‏کنند، زمانى مصداقى خاص را در بر دارند و گاه تأویل. به اختصار، نمونه‏هایى را مرور مى‏کنیم‏:
الف) تفسیر روایى، مصداق
قمى در تفسیر آیة: ) و جعلنا لهم لسان صدق علیّاً (؛ «و قرار دادیم براى او زبان راستى، على را »، مى‏نویسد:
«یعنى امیرمؤمنانعلیه السلام . این را پدرم از امام حسن عسکرىعلیه السلام برایم ‏نقل کرده است».30
ب) تفسیر روایى، معناى الله
صدوق از امام عسکرىعلیه السلام نقل مى‏کند که حضرت دربارة )بسم الله الرّحمن الرّحیم) فرمود:
الله، کسى است که هنگام نیازها و سختى‏ها هر آفریده‏اى، وقتى امیدش از همه جز او قطع شود، و همة اسباب، از همة غیر خدا گسسته شود، به او توجّه کند، مى‏گوید: «بسم الله»؛ یعنى در همة کارهایم از خدایى یارى مى‏جویم که جز او کسى شایستة پرستش نیست. هرگاه از او کمک خواهند، به فریاد مى‏رسد و چون بخوانندش، پاسخ مى‏دهد.

(در اینجا امام عسکرى براى تفسیر و روشن کردن معناى «الله» به کلامى از امام صادقعلیه السلام توجه داد و فرمود:) این، همان نکته‏اى است که چون مردى به امام صادق‏علیه السلام عرض کرد: اى پسر پیامبر! مرا راهنمایى کن که خدا، چیست؟ اهل جدل با من زیاد حرف زده و سرگردانم کرده‏اند. امام فرمود: اى بندة خدا! تا کنون سوار کشتى شده‏اى؟ گفت: آرى. فرمود: آیا پیش آمده که کشتى شما بشکند، نه کشتی‌یى باشد که نجاتت دهد، نه شنا بلد باشى که بى‏نیازت کند؟ گفت: آرى. فرمود: در آن هنگام، دلت به جایى و چیزى امید داشت که بتواند تو را از آن ورطة هولناک نجات دهد؟ گفت: آرى. فرمود: آن چیز، همان خداست. آنجا که نجات بخشى نیست، [فقط خدا] مى‏تواند نجات دهد و...31
ج) تفسیر حروف مقطّعه‏
صدوق با سند خویش از امام حسن عسکرىعلیه السلام نقل مى‏کند که حضرت فرمود:
قریش و یهود، قرآن را دروغ پنداشته و گفتند: جادویى آشکار است که از خود بافته است. پس، خداوند فرمود: )الم ذالک الکتاب(؛ یعنى اى محمد! این کتابى که بر تو نازل کردیم، همان حروف مقطّعه‏اى است که الف و لام و میم از آنهاست. به زبان شما و به حرف شماست. اگر راست مى‏گویید، مانند آن را بیاورید. و از دیگر گواهانتان هم مدد بگیرید.

سپس بیان فرمود که آنان هرگز توان آن را ندارند: «بگو اگر انس و جن گرد آیند تا این قرآن را بیاورند، نمى‏توانند مانند آن را بیاورند هر چند برخى‏شان پشتیبان برخى دیگر باشند.»...امام صادق‏علیه السلام فرموده است: «الف» یکى از حروف کلمة «الله» است. الف، نشانة الله است. «لام» اشاره است به اینکه او صاحب مجد است و در همه کارهایش محمود است.32
4. تفسیر علمى، ادبى و...
روش‌هاى تفسیرى بر اساس منابع مى‏تواند مختلف باشد. گاه تفسیر را روایى، عقلى و قرآن به قرآن مى‏نامند و زمانى ادبى، علمى، فلسفى و... نمونه‏هایى را از امام عسکرى‌علیه السلام مى‏خوانیم:
الف) تفسیر ولیجه و...
سفیان‏ بن محمد ضبعى مى‏گوید: در نامه‏اى از امام عسکرى دربارة «ولیجه» در این آیه پرسیدم که: )ولم یتّخذوا من دون الله و لا رسوله ولا المؤمنین ولیجة(؛33 «و جز خدا و پیامبرش و مؤمنان، ولیجه‏اى نگرفتند.» پیش خودم هم گفتم: منظور از مؤمنان در این آیه، چه کسانى‏اند؟ چنین جواب آمد: «الولیجة الذى یقام دون ولىّ الامر وحدّثتک نفسک عن المؤمنین هم هذا المواضع؟ فهم الائمة الذین یؤمنون على الله فیجیز امانهم؛ ولیجه، کسى است که به جاى سرپرست و امام قرار داده مى‏شود. پیش خود و در دلت چنین گفتى که مقصود از مؤمنان در اینجا کیانند؟ آنان امامان‏اند؛ کسانى که براى مردم از خدا امان مى‏گیرند، خدا هم امان آنها را امضاء مى‏کند.»34
ب) تفسیر امّیّون و امانى
طبرسى از امام حسن عسکرىعلیه السلام دربارة آیة )ومنهم امّیّونَ لایعلمون الکتاب الاّ امانى(35 نقل کرده است:

امّى، منسوب به امّ (مادر) است؛ یعنى مثل زمانى که از مادر متولد مى‏شود و قدرت بر خواندن و نوشتن ندارد و «کتاب را نمى‏دانند» کتابى که از آسمان فرود آمده و نه آنچه به دروغ بر آن کتاب مى‏بندند. و میان آن تمییز نمی‌دهند مگر «امانى»؛ یعنى آنکه بر آنان خوانده شود. به ایشان گفته مى‏شود که این کتاب و سخن خداست، ولى اگر چیزى بر خلاف آنچه در کتاب خداست، بر آنان خوانده شود، نمى‏شناسند. «و آنان تنها گمان دارند»؛ یعنى نسبت به آنچه بزرگانشان بر آنان مى‏خوانند و محمد را تکذیب مى‏کنند...
تأویل و تطبیق آیات
در تفاسیر منقول از ائمه، از جمله امام عسکرى‏علیه السلام میان «تفسیر ظاهر و باطن» و «تفسیر و تطبیق مصادیق»36 آمیختگى دیده مى‏شود. لذا گاه در روایت، مصداق یا یکى از بارزترین مصادیق آیه مطرح است؛ ولى برخى آن را تفسیرکامل آیه پنداشته‏اند. مانند آیة )فاسألوا اهل الذّکر إن کنتم لا تعلمون( که در سورة نحل (43) و انبیا (7) آمده و ظاهرشان نشان مى‏دهد خطاب به مشرکان است؛ یعنى طبق ظاهر دو آیه اهل الذکر، اهل کتاب است. اما در تأویل آیه، مفهوم عامى افاده مى‏شود و هر دانشمند با فرهنگ و معرفتى و پیشاپیش همه، امامان اهل بیت:را در بر مى‏گیرد. با این روش (کنار گذاشتن خصوصیات و قرائن آیه، تمسّک به عموم لفظ و عموم ملاک) یک مفهوم کلى حکم قطعى عقل (به ضرورت رجوع عالم به جاهل) در همه زمینه‏ها استفاده مى‏شود؛ لذا این نوع برداشت تأویل (مفاد باطن آیه) است و ربطى به تفسیر (مفاد ظاهر آیه) ندارد.37 همین روش را در برخى احادیث امام عسکرىعلیه السلام هم مى‏توان دید، مانند تأویل آیة125و 126 سورة طه به امامت. امامعلیه السلام در نامه‏اش به اسحاق بن اسماعیل نیشابورى مى‏نویسد:

«فاعلم یقیناً یا اسحاق، إنّه من خرج من هذه الدنیا اعمی فهو فى الاخرة اعمی و اَضَلّ سبیلاً. یا اسحاق، لیس تَعمی الابصارُ ولکن تَعمی القلوب التى فى الصّدور و ذلک قول الله فى محکم کتابه حکایةً عن الظالم اذ یقول )ربّ لِمَ حشرتنى اعمی و قد کنت بصیراً؟ قال: کذلک اتتک آیاتُنا فَنَسیتها و کذلک الیوم تنسى( و اىّ آیة اعظمُ مِن حجةالله على خلقه وامینه من بلاده و شهیده على عباده من بعد من سلف من ‏آبائه الاولین النبیین و آبائه الاخرین الوصیین علیهم اجمعین السلام و رحمةالله و برکاته؛38 اى اسحاق! به یقین بدان هر کس از این دنیا کور بیرون رود، در آخرت نیز کور خواهد بود و سخت گمراه. اى اسحاق! مقصود من کورى چشم نیست، بلکه نابینایى دل‌هاى درون سینه‏هاست و این است معناى گفتة خداى متعال که در کتاب استوارش از قول ستمگران فرمود: )رَبّ لِمَ حشرتنى اعمى و قد کنت بصیراً(؛ «پروردگارا! چرا مرا کور محشور کردى با اینکه بینا بودم؟» خداوند در پاسخ مى‏فرماید: )کذلک اتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی(؛ «این چنین آیات ما به تو رسید و تو فراموششان کردى، امروز هم تو فراموش شده‏اى.»

پس از گذشت نیاکان نخستین او؛ یعنى پیامبران و پدران دیگرش که اوصیاى‏اند - و درود و برکات خداوند بر همة آنان باد - کدام نشانة الهى بزرگ‏تر از حجّت خدا بر خلق و امین او در بلادش و گواه وشاهد او بر بندگانش است؟»

نمونة دیگر، مربوط به آیة 82 سورة بقره است: )والذین امنوا و عملوا الصالحات اولئک اصحاب الجنّة هم فیها خالدون( یهودیان معتقد بودند که جز ایّام کوتاهی در آتش جهنم نخواهند ماند. آیه (81 همین سوره)، بعد از ردّ سخن آنان مى‏فرماید: «کسانى که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند، آنها اهل بهشت‏اند و در آنجا جاودانه‏اند.» اما در روایتى امام حسن عسکرى‏علیه السلام به کسى که ادعا مى‏کند شیعه است، می‌فرماید:

«شیعة علىعلیه السلام نیستى، بلکه از دوستداران اویى. شیعة على آنان اند که خدا درباره‏شان فرموده است: )والذین آمنوا و عملوا الصّالحات...( آنان کسانى اند که به خدا ایمان آورده و او را به صفاتش ستوده و از آنچه مخالف صفات اوست، منزّه داشته‏اند.. محمّد را در گفتارش راستگو شمرده و همه کارهایش را درست دانسته‏اند و پس از او، على را سرور و پیشوا و بزرگ و والا دیده‏اند که از امت محمد، کسى همتاى او نیست...»39

در هر دو آیه آنچه روشن است، این است که امام عسکرىعلیه السلام با قطع نظر از خصوصیات و قرائن و با توجه به عموم لفظ آیات، یک مفهوم کلى به دست آورده است، و روشن است که بارزترین مصداق آیه، که نباید از آنها چشم پوشید، ولایت و حجّت الهى و امامت امت، و بارزترین مصداق صاحبان ایمان و عمل صالح هم، شیعیان علىعلیه السلام مى‏باشند.
پى نوشت‌ها:
1. التفسیر و المفسرون، ذهبى، ج 1، ص 96 و اعترافات دیگران.
2. اصول کافى ج 1، ص 228.
3. همان.
4. بحارالانوار، ج 36، ص 312.
5. همان، ص 348.
6. اثبات الهداة، ج 1، ص 512.
7. همان، ص 700.
8. منهج الدعوات، ص 234، این القاب داراى ریشة روایى است و القابى مانند: هادى، مهتدى، ماضى هم گویاى شخصیت علمى بزرگ حضرت است که روایى ندارند.) ر.ک: با خورشید سامرا، محمد جواد طبسى، ترجمة عباس جلالى، ص 28 - 35.
9. معالم العلماء، ص 34، رقم 189؛ مکاتب تفسیرى، على اکبر بابایى، ج 1، ص 98.
10. با خورشید سامرا، ص 186.
11. الذریعة الى تصانیف الشیعه، ج 4، ص 283؛ مکاتب تفسیرى، ج 1، ص 99.
12. بحارالانوار، ج 50، ص 296.
13. نحل / 89.
14. المیزان فى تفسیرالقرآن، ج 1، ص 11.
15. نساء / 69.
16.معانى الاخبار، صدوق، ص 36، باب معنى الصراط، ح 9. صدوق، این خبر را با سند متصل از امام عسکرى‏(ع) نقل مى‏کند و بعد مى‏نویسد: این حدیث از امیر مؤمنان (ع) هم نقل شده است.
17. روم / 4.
18. اعراف / 54.
19. الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 686 ، ح 8.
20. هود / 114.
21. نور / 58.
22. جمعه / 9.
23. اسراء / 78.
24. عیون المعجزات، ص 137؛ مدینة المعاجز، ص 571؛ با خورشید سامرا، ص 228.
25. ر. ک: تفسیر به رأى، آیت الله مکارم شیرازى، ص 38 به بعد.
26. در آمدى بر تفسیر علمى قرآن، دکتر محمد على رضایى اصفهانى، 95 - 97.
27. بقره/ 7.
28. احتجاج، طبرسی، ج 2، ص 55، ح 334.
29. معانى الاخبار، ص 33، معنى الصراط، ح 4.
30. مریم / 50
31. توحید، صدوق، ص 230، ح 5.
32. معانى الاخبار، ص 24 - 28.
33. توبه / 16.
34. اصول کافى، ج 1، ص 508، ح 9.
35. بقره / 78 و 79.
36. احتجاج ، ج 2، ص 507 ، ح 336.
37. تفسیر و مفسران، آیت الله معرفت، ج 1، ص 447 و 448.
38. تحف العقول، ص 484 و 485.
39. تفسیر امام حسن عسکرى(ع)، ص 341، ح 161.
 

تبلیغات