اخلاق سیاسى از دیدگاه امام على
آرشیو
چکیده
متن
در زمینه شفاعت دو برداشت انحرافى در جامعه وجود دارد:
1. گروهى آن را اقدامى بىحساب و کتاب و نوعى پارتى بازى در نظام آفرینش مىدانند و لذا آن را به طور کلّى انکار مىکنند.
2. جمعى آن را اختیارات و اقداماتى فوق قانون الهى براى صالحان مىشناسند و به امید آن راه گناه و ظلم را بر روى خویش گشوده مىبینند.
این دو تلّقى، نادرست و در حقیقت دو سوى افراط و تفریط در مسأله «شفاعت» است. در این مقاله ادّله منکران شفاعت و مفهوم درست آن را مىخوانیم:
شبهههاى منکران
1. شفاعت با بعضى از آیات قرآن کریم سازگار نیست؛ از جمله:
«وَاتقوا یوماً لاتجزى نفسٌ عن نفسٍ شیئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤخَذُ مِنْها عَدْلٌ و لا هُم یُنْصَرُون»؛1 و بترسید از روزى که انجام ندهد کسى براى کسى چیزى را و نه از کسى شفاعتى پذیرفته شود و نه بَدَلى از او قبول گردد و نه ایشان یارى شوند.
در آیه فوق، صراحتاً شفاعت رد شده است. همین مضمون در آیه دیگرى تکرار شده است.
«واتقوا یوماً لاتجزى نفس عن نفسٍ شیئاً و لا یقبل منها عدل و لا تنفعها شفاعة و لا هم ینصرون».2
2. شفاعت منجر به ظلم مىشود. خداوند بارها در قرآن متذکر شده است هرکس که عملى انجام دهد، کم یا زیاد، خوب یا بد، سزاى عملش را خواهد دید؛ «و من یعمل مثقال ذرّةٍ شرّاً یره»3. انسانها مساوى و در یک درجه نیستند؛ «هل یستوى الّذین یعلمون والّذین لایعلمون».4
اگر دو نفر مرتکب گناهى شوند ولى یکى مورد شفاعت و عفو قرار گیرد و دیگرى عذاب شود، ظلم است. اگر انسان صالح و انسان گنهکار، هردو وارد بهشت شوند، پس چه تفاوتى است میان عمل خیر و عمل شر؟ این رفتار با عدالت الهى سازگار نیست.
3. شفاعت با اصل قرآنى «و ان لیس للانسان الاّ ما سعى»5 منافات دارد. این اشکال نیز مشابه مورد قبل است، که توضیح آن گذشت.
4. اعتقاد به شفاعت موجب تجّرى و تشویق به گناه است. چنین عقیدهاى موجب گستاخى انسان در ارتکاب گناهان و مقیّد نبودن به مرزهاى حلال و حرام مىشود. شفاعت موجب مىشود که انسان گناهان خود را کوچک شمارد یا نادیده گیرد. در نتیجه، این اعتقاد، انسان را به تباهى و جامعه را به فساد و انحطاط مىکشاند؛ همانند این عقیده که مىگوید:
حاجب اگر معامله حشر با على است من ضامنم تو هرچه بخواهى گناه کن
5. لازمه شفاعت، منفعل شدن و تحت تأثیر قرار گرفتن خداوند در مقابل «شفیع» و تغییر حالت از خشم به رحمت است و تغییر حالت، منافى با ذات وجود الهى است؛ چرا که «لامؤثّر فى الوجود الاّ اللّه؛ خداوند در همه چیز تأثیر مىگذارد ولى هیچ چیز در خدا اثر گذار نیست». شفاعت به منزله اثر گذاشتن شفیع و تأثیر پذیرى خداست.
6. اعتقاد به شفاعت، شرک به خداست. هیچ موجودى غیر از خدا حقّ بخشیدن مجرم و خطاکار را ندارد. اگر براى دیگران نیز چنین حقّى و قدرتى قائل شویم، شرک به خدا ورزیدهایم؛ چون دیگران را هم در بخشیدن، شریک و در عرض خدا قرار دادهایم.
7. شفاعت نوعى باندبازى، پارتى بازى و قبیله گرایى است. همت گروهها و قبایل در این است که بستگان و هواداران خود را از گرفتارىها برهانند. از شفاعت هم همین معنا استفاده مىشود و شفیعان، افرادى خاص را شفاعت مىکنند، مثلاً ائمه علیهمالسلام شیعیان را مورد شفاعت خود قرار مىدهند.
8 . آیا فرقى میان گناهان و خطاها در شفاعت وجود دارد؟
9. آیا ممکن است دونفر که شرایط مساوى دارند، یکى شفاعت شود و دیگرى نشود؟
10. آیا هر مجرم و خطاکارى لیاقت شفاعت شدن را دارد؟ آیا شفاعت کردن چارچوب و قانون معینى دارد؟
11. چه کسانى مىتوانند شفیع دیگران باشند؟ خصوصیات و شاخصه آنها چیست؟
12. شفاعت، اسقاط کیفر است یا ترفیع درجه و یا هردو؟
پاسخ به شبهات
شفاعت داراى دو قسم است:
1. ظالمانه؛ 2. عادلانه.
«شفاعت ظالمانه» برهم زننده قانون و وسیلهاى است که مجرم توسط آن، از حکم الهى جلوگیرى مىکند.
بسیارى از عوام، شفاعت انبیا و ائمه علیهمالسلام را چنین مىپندارند و تصوّر مىکنند که شفیعان، افراد با نفوذى هستند که در دستگاه خدا اعمال نفوذ کرده، قانون خدا را نقض مىکنند و اراده خدا را تغییر مىدهند.
این باور، شرک به ربوبیّت خداى متعال است. آیاتِ نافى شفاعت نیز، ناظر بر این شفاعت هستند:
«لاتجزى نفس عن نفس شیئاً و لا یقبل منها شفاعة»6، «یا ایهاالذین آمنوا انفقوا ممّا رزقناکم من قبل ان یأتى یومٌ لا بیعٌ فیه و لا خُلَّةٌ و لا شفاعةٌ»؛7 اى اهل ایمان! از آنچه نصیب شما کردیم، انفاق کنید، پیش از آن که روزى بیاید که نه کسى براى آسایش خود چیزى مىتواند بخرد و نه دوستى و شفاعتى به کار مىآید.
«شفاعت عادلانه» حافظ و تأیید کننده قانون است و در آن، استثناء و تبعیض بین افراد و نقض قانون وجود ندارد و مستلزم غلبه بر اراده قانونگذار نیست. تفاوت دیگر شفاعت عادلانه و ظالمانه در این است که اوّلاً: شفاعت عادلانه از خدا شروع و به گنهکار ختم مىشود ولى شفاعت ظالمانه از مجرم شروع مىشود و نقطه شروع آن نیز هواهاى نفسانى است که آثار آن تباهى فرد و جامعه است و پایانى جز هلاکت و عذاب آخرت نخواهد داشت؛ ثانیاً: در شفاعت عادلانه خداوند براى شفاعت وسیله برمىانگیزد و وسیله بودن شفیع از ناحیه خدا و با اذن اوست (ر.ک: مائده/ 35) ولى در شفاعت ظالمانه مجرم و عاصى وسیله را واسطه قرار مىدهد.
شفاعت عادلانه بر دو قسم است:
1. شفاعت «رهبرى»؛ 2. شفاعت «مغفرت».
شفاعتِ رهبرى
همان گونه که اعمال انسان در جهان دیگر تجسّم عینى مىیابد، «روابط» انسانها نیز صورت ملکوتى پیدا مىکند؛ مثلاً کسى که سبب هدایت انسانى دیگر مىشود، در میان آنها رابطه رهبرى و پیروى، عینى مىشود و هادى به عنوان «پیشوا»، و هدایت یافته به عنوان «پیرو» تلّقى مىشود. همچنین است رابطه گمراه کننده و گمراه شونده. قرآن کریم در این باره مىفرماید:
«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِم»8؛ در قیامت هر کسى با پیشواى خودش (یعنى با همان کسى که عملاً الگو و الهام بخش او بود) محشور مىگردد.
در مورد پیشوایى فرعون، در قرآن چنین آمده است:
«یَقدُمُ قَومَهُ یَومَ القِیامَةِ فَأَورَدَهُمُ النّار»9؛ فرعون پیشاپیش پیروانش حرکت مىکند، پس در آتش واردشان مىکند. همچنین پیامبران، امامان و سایر رهبران حق در قیامت، پیشوا و شفیع پیروانشان هستند.
او شفیع است این جهان و آن جهان این جهان در دین و آن جا در جنان
قرآن نیز شفاعت کننده است. پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم در مورد قرآن فرمود: «انّ القرآن شافعٌ مُشَفَّعٌ و ماحلٌ مُصَدَّق10؛ قرآن شفیعى است که شفاعتش پذیرفته شده است و سعایت کنندهاى است که سعایتش پذیرفته مىشود.»
در حدیثى مشهور نیز وارده شده است که در قیامت سه چیز از دست انسان شکایت مىکند؛ از جمله قرآنى که گرد و غبار روى آن بنشیند و تلاوت نشود.11 بنابراین کسى منکر شفاعتِ رهبرى نیست.
شفاعتِ مغفرت
شفاعتِ مغفرت به معناى وساطت در عفو و بخشش گناهان است. شفاعت، همان مغفرت الهى است. رحمت و غفران، زمانى که به صاحب رحمتها و خیرات ـ که خداوند کریم است ـ نسبت داده شود، مغفرت خوانده مىشود. و زمانى که به مجارى رحمت منسوب گردد، شفاعت نامیده مىشود. پس هر شرطى که براى شمول مغفرت لازم باشد، براى شمول شفاعت هم لازم است. با این قید بسیارى از افراد که لایق رحمت نیستند، از دایره شفاعت نیز خارج مىشوند. رحمت و مغفرت الهى نامحدود است ولى بعضى لایق آن نیستند و مشمول مغفرت و شفاعت قرار نمىگیرند. خداوند در این باره مىفرماید:
«اِنّ اللّه لایغفر ان یُشرک به و یَغفِر ما دون ذلک لِمَن یشاء»12؛ خدا شرک را نمىآمرزد و آنچه که پایینتر از شرک است، براى هرکس که بخواهد، مىبخشد.
از آیه فوق استنباط مىشود که یکى از شرایط لازم و ضرورى براى شفاعت، داشتن ایمان به یگانگى خداست.
شفاعت در قرآن
اصل شفاعت از نظر قرآن، ثابت و غیر قابل انکار است. در مقابل آیات نفى شفاعت، آیات بسیارى وجود دارد که شفاعت را اثبات مىکنند. بعضى از آیات، شفاعت را مختصّ خداوند مىدانند و شمارى دیگر شفاعت دیگران را با اذن خدا ثابت و مورد قبول مىدانند.
الف) آیاتى که شفاعت را منحصر به خدا مىداند:
1. «وَ اَنْذِرْ بِهِ الّذینَ یَخافُونَ اَنْ یُحشَرُوا اِلى رَبِّهِم لَیسَ لَهُم مِن دُونِهِ وَلىٌّ وَ لا شَفیعٌ لَعَلَّهُم یَتَّقُون»؛13 و آنان را که از حضور در پیشگاه عدل خدا ترسان و هراسانند، به آیات خدا متنبّه ساز و بترسان، که جز خدا آنها را یاورى و شفیعى نیست؛ باشد که پرهیز کار شوند.
2. «لَیسَ لَها مِن دُونِ اللّهِ وَلٌّى وَ لا شَفیعٌ»14؛ در دو عالم هیچ کس را جز خدا دادرس و شفیعى نیست.
3. «ما لَکُم مِن دُونِهِ مِنْ وَلىٍّ وَ لا شَفیعٍ»15؛ شما را غیر از او هیچ یار و مددکارى نیست.
4. «قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعاً لَهُ مُلْکُ السَّمواتِ وَالاَرْضِ ثُمَّ اِلَیْهِ تُرْجَعُونِ»16؛ بگو: شفاعت همه خلق با خداست که سلطان زمین و آسمانهاست و پس از مرگ، بازگشت همه شما به سوى اوست.
آیات فوق، شفاعت را منحصر در خدا دانسته و براى دیگران حقّى و قدرتى در شفیع شدن قائل نشده است. واقعیت این است که این آیات با آیات بعدى منافات ندارند و قابل جمع هستند، چون اگر شفاعت دیگران با اذن خداوند باشد، در حقیقت شفیع واقعى ذات خداوند است، نه کسى دیگر. آیات بعدى گواه این معنا هستند.
ب) آیاتى که شفاعت دیگران را به اذن الهى مىپذیرد:
1. «من ذا الذى یشفع عنده الاّ باذنه»17؛ چه کسى جرأت دارد که در پیشگاه خدا به شفاعت برخیزد، مگر با اذن و فرمان او.
2. «وَ لا یَمْلِکُ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُون»18؛ و غیر از خداى یکتا آنان را که به خدایى مىخوانند، قادر بر شفاعت کسى نیست، مگر کسانى که بدانند و بر توحید حق گواهى دهند.
3. «وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِى السَّمواتِ لا تُغْنى شَفاعَتُهُم شَیْئاً اِلاّ مِنْ بَعْدِ اَنْ یَأْذَنَ اللّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى»19؛ و چه بسا از فرشتگان در آسمانهاست که شفاعتشان سودمند نیست جز به امر خدا و بر آن کسى که خدا بخواهد و از او خشنود باشد.
4. «ما مِنْ شَفیعٍ اِلاّ مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ»20؛ هیچ کس شفیع و واسطه نخواهد بود، مگر به رخصت او.
5. «لایَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنِالتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً»21؛ در آن روز هیچ کس مالک شفاعت نخواهد بود، مگر کسى که از خداى مهربان عهدنامه [توحید] دریافته است.
6. «یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنْ اَذَنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِىَ لَهُ قَولاً»22؛ در آن روز شفاعت هیچ کس سود نبخشد، جز آن کس که خداى رحمان به او اجازه شفاعت داده و سخنش مورد پسند او گردیده است
7. «لایَشْفَعُونَ اِلاّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِن خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ»23؛ هرگز آن مقرّبان درگاه الهى از احدى، جز کسى که خدا از او راضى است، شفاعت نکنند و آنها دائم از خوف قهر خدا هراسانند.
8. «وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ اِلاّ لِمَنْ اَذِنَ لَهُ»24؛ و شفاعت کسى، جز آن که خدا به او اذن شفاعت داده است، سودمند نیست.
آیات مذکور همگى اتفاق نظر دارند بر این که: هیچ موجودى حقّ شفاعت از کسى را ندارد و اگر شفاعت هم بکند، سودمند نخواهد بود، مگر شفاعت کسانى که خداوند به آنها اذن داده است.
بنابراین شفاعت چه با واسطه باشد و چه بىواسطه، در هردو صورت، شفیع واقعى و اصلى، خود خداوند رحمان است. اگر اذن و اجازهاى از طرف او نباشد، شفاعتى صورت نمىگیرد و یا چنین عملى به حال هیچ کس سودى نخواهد داشت. و این مطلب همان معناى آیه « قل للّه الشفاعة جمیعاً» است که شفاعت را منحصر در ذات اقدس الهى مىداند.
چه کسانى مىتوانند شفاعت کنند؟
در آیاتى که گذشت، صفات شفاعت کنندگان ذکر شد؛ آنهایى که به توحید و یگانگى خدا ایمان دارند، کسانى که از خدا عهدنامه توحید و یکتاپرستى دریافت کردهاند، آنانى که سخنشان مورد پسند خدا قرار گرفته است و آنها که مقرّب درگاه الهى هستند، از دیدگاه قرآن شایستگى شفاعت کردن را دارند.
در طول تاریخ، چه کسانى بیشتر و بالاتر از ملائک، پیامبران و اوصیاى آنها بر یگانگى خدا شهادت دادهاند؟! کدامین گروه از خلق خدا بهتر از فرشتهها، انبیا و جانشینان آنها عهدنامه توحید گرفتهاند، بر آن پایدار ماندهاند و بر آن استقامت کردهاند؟! چه کسانى در تقرّب به خدا از فرشتگان، پیامبران و اوصیاى آنها سبقت گرفتهاند؟!
واضح و روشن است که عرشیان همیشه در حال تسبیح و تقدیس خالق جهان و جهانیان هستند. منتخبین و فرستادگان خدا در زمین هم همیشه بهترین، شایستهترین و بىنظیرترین انسانهاى زمان خود بودهاند. همین برترى آنها از نظر خصال اخلاقى و کمالات انسانى سبب گزینش آنها از طرف خداوند است. بنابراین فرشتگان، پیامبران، سپس جانشینان آنها از طرف خداوند حقّ شفاعت دارند.
علاوه بر سه گروه شفیعان که در قرآن مطرح شده است، در روایات عالمان، شهیدان، صالحان و گروههاى دیگر به عنوان شفیع روز قیامت نام برده شده است، که به تعدادى از این روایات اشاره مىشود.
حضرت محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم قرآن را شفیع روز جزا مىداند: «اِنَّ القرآن شافِعٌ مُشَفَّع25؛ قرآن شفیعى است که شفاعتش قبول شده است.»
آن حضرت در مورد شفاعت علما مىفرماید: «و انّ لطالب العلم شفاعة کشفاعة الانبیاء26؛ جویندگان دانش همانند پیامبران حق شفاعت دارند.» نیز فرمود: «اذا کان یوم القیامة جمع اللّه العلماء فیقول لهم... فانّى قد غفرتُ لکم ذبوبکم و قبلت اعمالکم و لکم فىالناس شفاعة مثل شفاعة انبیائى27؛ در روز قیامت، خداوند علما را جمع مىکند و مىفرماید: ...من گناهان شما را بخشیدم. اعمال شما را قبول کردم و شما هم مثل پیامبران اجازه شفاعت انسانهاى دیگر را دارید.»
آن حضرت در باره شفاعت کنندگان فرمود: «ثلاثة یشفعون الى اللّه عزّوجلّ فیشفعون الانبیاء ثم العلماء ثم الشهداء28؛ سه گروه نزد خداوند شفاعت مىکنند: پیامبران، عالمان و شهیدان.»
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم شفاعت مؤمنان را چنین بیان مىکند: «الشفاعة للانبیاء والاوصیاء و المؤمنین و الملائکة29؛ پیامبران، جانشینان آنها، مؤمنان و ملائک مىتوانند شفیع و واسطه در بخشش قرار گیرند.»
مؤمنان براى دوستان خود شفاعت مىکنند؛ امام صادق علیهالسلام فرمود: «انّ المؤمن لیشفع لحمیمه30؛ مؤمن براى دوست و خویشاوند خود شفاعت مىکند.»
همسایهها شفیع هم مىشوند؛ امام صادق علیهالسلام فرمود: «انّ الجار یشفع لجاره و الحمیم لحمیمه31؛ همسایه براى همسایه و دوست براى دوست شفاعت مىکند.»
فرزندان خردسال مسلمانان نیز شفاعت مىکنند. امام صادق علیهالسلام فرمود: «ان اولاد المسلمون موسومون عنداللّه شافع و مشفع فاذا بلغوا اثنتى عشرة سنة کانت لهم الحسنات فاذا بلغوا الحلم کتبت علیهم السیئات32؛ فرزندان مسلمانان ـ اگر در سنّ کودکى از دنیا بروند ـ نزد خداوند بخشیده مىشوند و شفاعت کننده هستند و زمانى که به سنّ دوازده سالگى برسند، اعمال نیک آنها به حسابشان منظور مىگردد و زمانى که به سنّ تکلیف برسند، اعمال خلاف آنها ثبت مىشود.»
پىنوشتها:
1. بقره / 48.
2. همان، 123.
3. زلزله/ 8.
4. زمر / 9.
5. نجم / 39.
6. بقره / 48.
7. همان/ 254.
8. اسراء / 71.
9. هود / 98.
10. کافى، ج 2، ص 598.
11. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 2.
12. نساء / 116.
13. انعام / 51.
14. همان / 70.
15. سجده / 4.
16. زمر / 44.
17. بقره / 255.
18. زخرف / 86.
19. نجم / 26.
20. یونس / 3.
21. مریم / 87.
22. طه / 109.
23. انبیاء / 28.
24. سبأ / 23.
25. کافى، ج 2، ص 598.
26 و 27. ارشاد القلوب، ص 164 و 165.
28. خصال، ص156 و 157.
29. بحارالانوار، ج 8، ص 58.
30. همان، ص 41.
31. همان، ص 42.
32. کافى، ج 6، ص 3.
1. گروهى آن را اقدامى بىحساب و کتاب و نوعى پارتى بازى در نظام آفرینش مىدانند و لذا آن را به طور کلّى انکار مىکنند.
2. جمعى آن را اختیارات و اقداماتى فوق قانون الهى براى صالحان مىشناسند و به امید آن راه گناه و ظلم را بر روى خویش گشوده مىبینند.
این دو تلّقى، نادرست و در حقیقت دو سوى افراط و تفریط در مسأله «شفاعت» است. در این مقاله ادّله منکران شفاعت و مفهوم درست آن را مىخوانیم:
شبهههاى منکران
1. شفاعت با بعضى از آیات قرآن کریم سازگار نیست؛ از جمله:
«وَاتقوا یوماً لاتجزى نفسٌ عن نفسٍ شیئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤخَذُ مِنْها عَدْلٌ و لا هُم یُنْصَرُون»؛1 و بترسید از روزى که انجام ندهد کسى براى کسى چیزى را و نه از کسى شفاعتى پذیرفته شود و نه بَدَلى از او قبول گردد و نه ایشان یارى شوند.
در آیه فوق، صراحتاً شفاعت رد شده است. همین مضمون در آیه دیگرى تکرار شده است.
«واتقوا یوماً لاتجزى نفس عن نفسٍ شیئاً و لا یقبل منها عدل و لا تنفعها شفاعة و لا هم ینصرون».2
2. شفاعت منجر به ظلم مىشود. خداوند بارها در قرآن متذکر شده است هرکس که عملى انجام دهد، کم یا زیاد، خوب یا بد، سزاى عملش را خواهد دید؛ «و من یعمل مثقال ذرّةٍ شرّاً یره»3. انسانها مساوى و در یک درجه نیستند؛ «هل یستوى الّذین یعلمون والّذین لایعلمون».4
اگر دو نفر مرتکب گناهى شوند ولى یکى مورد شفاعت و عفو قرار گیرد و دیگرى عذاب شود، ظلم است. اگر انسان صالح و انسان گنهکار، هردو وارد بهشت شوند، پس چه تفاوتى است میان عمل خیر و عمل شر؟ این رفتار با عدالت الهى سازگار نیست.
3. شفاعت با اصل قرآنى «و ان لیس للانسان الاّ ما سعى»5 منافات دارد. این اشکال نیز مشابه مورد قبل است، که توضیح آن گذشت.
4. اعتقاد به شفاعت موجب تجّرى و تشویق به گناه است. چنین عقیدهاى موجب گستاخى انسان در ارتکاب گناهان و مقیّد نبودن به مرزهاى حلال و حرام مىشود. شفاعت موجب مىشود که انسان گناهان خود را کوچک شمارد یا نادیده گیرد. در نتیجه، این اعتقاد، انسان را به تباهى و جامعه را به فساد و انحطاط مىکشاند؛ همانند این عقیده که مىگوید:
حاجب اگر معامله حشر با على است من ضامنم تو هرچه بخواهى گناه کن
5. لازمه شفاعت، منفعل شدن و تحت تأثیر قرار گرفتن خداوند در مقابل «شفیع» و تغییر حالت از خشم به رحمت است و تغییر حالت، منافى با ذات وجود الهى است؛ چرا که «لامؤثّر فى الوجود الاّ اللّه؛ خداوند در همه چیز تأثیر مىگذارد ولى هیچ چیز در خدا اثر گذار نیست». شفاعت به منزله اثر گذاشتن شفیع و تأثیر پذیرى خداست.
6. اعتقاد به شفاعت، شرک به خداست. هیچ موجودى غیر از خدا حقّ بخشیدن مجرم و خطاکار را ندارد. اگر براى دیگران نیز چنین حقّى و قدرتى قائل شویم، شرک به خدا ورزیدهایم؛ چون دیگران را هم در بخشیدن، شریک و در عرض خدا قرار دادهایم.
7. شفاعت نوعى باندبازى، پارتى بازى و قبیله گرایى است. همت گروهها و قبایل در این است که بستگان و هواداران خود را از گرفتارىها برهانند. از شفاعت هم همین معنا استفاده مىشود و شفیعان، افرادى خاص را شفاعت مىکنند، مثلاً ائمه علیهمالسلام شیعیان را مورد شفاعت خود قرار مىدهند.
8 . آیا فرقى میان گناهان و خطاها در شفاعت وجود دارد؟
9. آیا ممکن است دونفر که شرایط مساوى دارند، یکى شفاعت شود و دیگرى نشود؟
10. آیا هر مجرم و خطاکارى لیاقت شفاعت شدن را دارد؟ آیا شفاعت کردن چارچوب و قانون معینى دارد؟
11. چه کسانى مىتوانند شفیع دیگران باشند؟ خصوصیات و شاخصه آنها چیست؟
12. شفاعت، اسقاط کیفر است یا ترفیع درجه و یا هردو؟
پاسخ به شبهات
شفاعت داراى دو قسم است:
1. ظالمانه؛ 2. عادلانه.
«شفاعت ظالمانه» برهم زننده قانون و وسیلهاى است که مجرم توسط آن، از حکم الهى جلوگیرى مىکند.
بسیارى از عوام، شفاعت انبیا و ائمه علیهمالسلام را چنین مىپندارند و تصوّر مىکنند که شفیعان، افراد با نفوذى هستند که در دستگاه خدا اعمال نفوذ کرده، قانون خدا را نقض مىکنند و اراده خدا را تغییر مىدهند.
این باور، شرک به ربوبیّت خداى متعال است. آیاتِ نافى شفاعت نیز، ناظر بر این شفاعت هستند:
«لاتجزى نفس عن نفس شیئاً و لا یقبل منها شفاعة»6، «یا ایهاالذین آمنوا انفقوا ممّا رزقناکم من قبل ان یأتى یومٌ لا بیعٌ فیه و لا خُلَّةٌ و لا شفاعةٌ»؛7 اى اهل ایمان! از آنچه نصیب شما کردیم، انفاق کنید، پیش از آن که روزى بیاید که نه کسى براى آسایش خود چیزى مىتواند بخرد و نه دوستى و شفاعتى به کار مىآید.
«شفاعت عادلانه» حافظ و تأیید کننده قانون است و در آن، استثناء و تبعیض بین افراد و نقض قانون وجود ندارد و مستلزم غلبه بر اراده قانونگذار نیست. تفاوت دیگر شفاعت عادلانه و ظالمانه در این است که اوّلاً: شفاعت عادلانه از خدا شروع و به گنهکار ختم مىشود ولى شفاعت ظالمانه از مجرم شروع مىشود و نقطه شروع آن نیز هواهاى نفسانى است که آثار آن تباهى فرد و جامعه است و پایانى جز هلاکت و عذاب آخرت نخواهد داشت؛ ثانیاً: در شفاعت عادلانه خداوند براى شفاعت وسیله برمىانگیزد و وسیله بودن شفیع از ناحیه خدا و با اذن اوست (ر.ک: مائده/ 35) ولى در شفاعت ظالمانه مجرم و عاصى وسیله را واسطه قرار مىدهد.
شفاعت عادلانه بر دو قسم است:
1. شفاعت «رهبرى»؛ 2. شفاعت «مغفرت».
شفاعتِ رهبرى
همان گونه که اعمال انسان در جهان دیگر تجسّم عینى مىیابد، «روابط» انسانها نیز صورت ملکوتى پیدا مىکند؛ مثلاً کسى که سبب هدایت انسانى دیگر مىشود، در میان آنها رابطه رهبرى و پیروى، عینى مىشود و هادى به عنوان «پیشوا»، و هدایت یافته به عنوان «پیرو» تلّقى مىشود. همچنین است رابطه گمراه کننده و گمراه شونده. قرآن کریم در این باره مىفرماید:
«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِم»8؛ در قیامت هر کسى با پیشواى خودش (یعنى با همان کسى که عملاً الگو و الهام بخش او بود) محشور مىگردد.
در مورد پیشوایى فرعون، در قرآن چنین آمده است:
«یَقدُمُ قَومَهُ یَومَ القِیامَةِ فَأَورَدَهُمُ النّار»9؛ فرعون پیشاپیش پیروانش حرکت مىکند، پس در آتش واردشان مىکند. همچنین پیامبران، امامان و سایر رهبران حق در قیامت، پیشوا و شفیع پیروانشان هستند.
او شفیع است این جهان و آن جهان این جهان در دین و آن جا در جنان
قرآن نیز شفاعت کننده است. پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم در مورد قرآن فرمود: «انّ القرآن شافعٌ مُشَفَّعٌ و ماحلٌ مُصَدَّق10؛ قرآن شفیعى است که شفاعتش پذیرفته شده است و سعایت کنندهاى است که سعایتش پذیرفته مىشود.»
در حدیثى مشهور نیز وارده شده است که در قیامت سه چیز از دست انسان شکایت مىکند؛ از جمله قرآنى که گرد و غبار روى آن بنشیند و تلاوت نشود.11 بنابراین کسى منکر شفاعتِ رهبرى نیست.
شفاعتِ مغفرت
شفاعتِ مغفرت به معناى وساطت در عفو و بخشش گناهان است. شفاعت، همان مغفرت الهى است. رحمت و غفران، زمانى که به صاحب رحمتها و خیرات ـ که خداوند کریم است ـ نسبت داده شود، مغفرت خوانده مىشود. و زمانى که به مجارى رحمت منسوب گردد، شفاعت نامیده مىشود. پس هر شرطى که براى شمول مغفرت لازم باشد، براى شمول شفاعت هم لازم است. با این قید بسیارى از افراد که لایق رحمت نیستند، از دایره شفاعت نیز خارج مىشوند. رحمت و مغفرت الهى نامحدود است ولى بعضى لایق آن نیستند و مشمول مغفرت و شفاعت قرار نمىگیرند. خداوند در این باره مىفرماید:
«اِنّ اللّه لایغفر ان یُشرک به و یَغفِر ما دون ذلک لِمَن یشاء»12؛ خدا شرک را نمىآمرزد و آنچه که پایینتر از شرک است، براى هرکس که بخواهد، مىبخشد.
از آیه فوق استنباط مىشود که یکى از شرایط لازم و ضرورى براى شفاعت، داشتن ایمان به یگانگى خداست.
شفاعت در قرآن
اصل شفاعت از نظر قرآن، ثابت و غیر قابل انکار است. در مقابل آیات نفى شفاعت، آیات بسیارى وجود دارد که شفاعت را اثبات مىکنند. بعضى از آیات، شفاعت را مختصّ خداوند مىدانند و شمارى دیگر شفاعت دیگران را با اذن خدا ثابت و مورد قبول مىدانند.
الف) آیاتى که شفاعت را منحصر به خدا مىداند:
1. «وَ اَنْذِرْ بِهِ الّذینَ یَخافُونَ اَنْ یُحشَرُوا اِلى رَبِّهِم لَیسَ لَهُم مِن دُونِهِ وَلىٌّ وَ لا شَفیعٌ لَعَلَّهُم یَتَّقُون»؛13 و آنان را که از حضور در پیشگاه عدل خدا ترسان و هراسانند، به آیات خدا متنبّه ساز و بترسان، که جز خدا آنها را یاورى و شفیعى نیست؛ باشد که پرهیز کار شوند.
2. «لَیسَ لَها مِن دُونِ اللّهِ وَلٌّى وَ لا شَفیعٌ»14؛ در دو عالم هیچ کس را جز خدا دادرس و شفیعى نیست.
3. «ما لَکُم مِن دُونِهِ مِنْ وَلىٍّ وَ لا شَفیعٍ»15؛ شما را غیر از او هیچ یار و مددکارى نیست.
4. «قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعاً لَهُ مُلْکُ السَّمواتِ وَالاَرْضِ ثُمَّ اِلَیْهِ تُرْجَعُونِ»16؛ بگو: شفاعت همه خلق با خداست که سلطان زمین و آسمانهاست و پس از مرگ، بازگشت همه شما به سوى اوست.
آیات فوق، شفاعت را منحصر در خدا دانسته و براى دیگران حقّى و قدرتى در شفیع شدن قائل نشده است. واقعیت این است که این آیات با آیات بعدى منافات ندارند و قابل جمع هستند، چون اگر شفاعت دیگران با اذن خداوند باشد، در حقیقت شفیع واقعى ذات خداوند است، نه کسى دیگر. آیات بعدى گواه این معنا هستند.
ب) آیاتى که شفاعت دیگران را به اذن الهى مىپذیرد:
1. «من ذا الذى یشفع عنده الاّ باذنه»17؛ چه کسى جرأت دارد که در پیشگاه خدا به شفاعت برخیزد، مگر با اذن و فرمان او.
2. «وَ لا یَمْلِکُ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُون»18؛ و غیر از خداى یکتا آنان را که به خدایى مىخوانند، قادر بر شفاعت کسى نیست، مگر کسانى که بدانند و بر توحید حق گواهى دهند.
3. «وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِى السَّمواتِ لا تُغْنى شَفاعَتُهُم شَیْئاً اِلاّ مِنْ بَعْدِ اَنْ یَأْذَنَ اللّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى»19؛ و چه بسا از فرشتگان در آسمانهاست که شفاعتشان سودمند نیست جز به امر خدا و بر آن کسى که خدا بخواهد و از او خشنود باشد.
4. «ما مِنْ شَفیعٍ اِلاّ مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ»20؛ هیچ کس شفیع و واسطه نخواهد بود، مگر به رخصت او.
5. «لایَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنِالتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً»21؛ در آن روز هیچ کس مالک شفاعت نخواهد بود، مگر کسى که از خداى مهربان عهدنامه [توحید] دریافته است.
6. «یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةَ اِلاّ مَنْ اَذَنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِىَ لَهُ قَولاً»22؛ در آن روز شفاعت هیچ کس سود نبخشد، جز آن کس که خداى رحمان به او اجازه شفاعت داده و سخنش مورد پسند او گردیده است
7. «لایَشْفَعُونَ اِلاّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِن خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ»23؛ هرگز آن مقرّبان درگاه الهى از احدى، جز کسى که خدا از او راضى است، شفاعت نکنند و آنها دائم از خوف قهر خدا هراسانند.
8. «وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ اِلاّ لِمَنْ اَذِنَ لَهُ»24؛ و شفاعت کسى، جز آن که خدا به او اذن شفاعت داده است، سودمند نیست.
آیات مذکور همگى اتفاق نظر دارند بر این که: هیچ موجودى حقّ شفاعت از کسى را ندارد و اگر شفاعت هم بکند، سودمند نخواهد بود، مگر شفاعت کسانى که خداوند به آنها اذن داده است.
بنابراین شفاعت چه با واسطه باشد و چه بىواسطه، در هردو صورت، شفیع واقعى و اصلى، خود خداوند رحمان است. اگر اذن و اجازهاى از طرف او نباشد، شفاعتى صورت نمىگیرد و یا چنین عملى به حال هیچ کس سودى نخواهد داشت. و این مطلب همان معناى آیه « قل للّه الشفاعة جمیعاً» است که شفاعت را منحصر در ذات اقدس الهى مىداند.
چه کسانى مىتوانند شفاعت کنند؟
در آیاتى که گذشت، صفات شفاعت کنندگان ذکر شد؛ آنهایى که به توحید و یگانگى خدا ایمان دارند، کسانى که از خدا عهدنامه توحید و یکتاپرستى دریافت کردهاند، آنانى که سخنشان مورد پسند خدا قرار گرفته است و آنها که مقرّب درگاه الهى هستند، از دیدگاه قرآن شایستگى شفاعت کردن را دارند.
در طول تاریخ، چه کسانى بیشتر و بالاتر از ملائک، پیامبران و اوصیاى آنها بر یگانگى خدا شهادت دادهاند؟! کدامین گروه از خلق خدا بهتر از فرشتهها، انبیا و جانشینان آنها عهدنامه توحید گرفتهاند، بر آن پایدار ماندهاند و بر آن استقامت کردهاند؟! چه کسانى در تقرّب به خدا از فرشتگان، پیامبران و اوصیاى آنها سبقت گرفتهاند؟!
واضح و روشن است که عرشیان همیشه در حال تسبیح و تقدیس خالق جهان و جهانیان هستند. منتخبین و فرستادگان خدا در زمین هم همیشه بهترین، شایستهترین و بىنظیرترین انسانهاى زمان خود بودهاند. همین برترى آنها از نظر خصال اخلاقى و کمالات انسانى سبب گزینش آنها از طرف خداوند است. بنابراین فرشتگان، پیامبران، سپس جانشینان آنها از طرف خداوند حقّ شفاعت دارند.
علاوه بر سه گروه شفیعان که در قرآن مطرح شده است، در روایات عالمان، شهیدان، صالحان و گروههاى دیگر به عنوان شفیع روز قیامت نام برده شده است، که به تعدادى از این روایات اشاره مىشود.
حضرت محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم قرآن را شفیع روز جزا مىداند: «اِنَّ القرآن شافِعٌ مُشَفَّع25؛ قرآن شفیعى است که شفاعتش قبول شده است.»
آن حضرت در مورد شفاعت علما مىفرماید: «و انّ لطالب العلم شفاعة کشفاعة الانبیاء26؛ جویندگان دانش همانند پیامبران حق شفاعت دارند.» نیز فرمود: «اذا کان یوم القیامة جمع اللّه العلماء فیقول لهم... فانّى قد غفرتُ لکم ذبوبکم و قبلت اعمالکم و لکم فىالناس شفاعة مثل شفاعة انبیائى27؛ در روز قیامت، خداوند علما را جمع مىکند و مىفرماید: ...من گناهان شما را بخشیدم. اعمال شما را قبول کردم و شما هم مثل پیامبران اجازه شفاعت انسانهاى دیگر را دارید.»
آن حضرت در باره شفاعت کنندگان فرمود: «ثلاثة یشفعون الى اللّه عزّوجلّ فیشفعون الانبیاء ثم العلماء ثم الشهداء28؛ سه گروه نزد خداوند شفاعت مىکنند: پیامبران، عالمان و شهیدان.»
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم شفاعت مؤمنان را چنین بیان مىکند: «الشفاعة للانبیاء والاوصیاء و المؤمنین و الملائکة29؛ پیامبران، جانشینان آنها، مؤمنان و ملائک مىتوانند شفیع و واسطه در بخشش قرار گیرند.»
مؤمنان براى دوستان خود شفاعت مىکنند؛ امام صادق علیهالسلام فرمود: «انّ المؤمن لیشفع لحمیمه30؛ مؤمن براى دوست و خویشاوند خود شفاعت مىکند.»
همسایهها شفیع هم مىشوند؛ امام صادق علیهالسلام فرمود: «انّ الجار یشفع لجاره و الحمیم لحمیمه31؛ همسایه براى همسایه و دوست براى دوست شفاعت مىکند.»
فرزندان خردسال مسلمانان نیز شفاعت مىکنند. امام صادق علیهالسلام فرمود: «ان اولاد المسلمون موسومون عنداللّه شافع و مشفع فاذا بلغوا اثنتى عشرة سنة کانت لهم الحسنات فاذا بلغوا الحلم کتبت علیهم السیئات32؛ فرزندان مسلمانان ـ اگر در سنّ کودکى از دنیا بروند ـ نزد خداوند بخشیده مىشوند و شفاعت کننده هستند و زمانى که به سنّ دوازده سالگى برسند، اعمال نیک آنها به حسابشان منظور مىگردد و زمانى که به سنّ تکلیف برسند، اعمال خلاف آنها ثبت مىشود.»
پىنوشتها:
1. بقره / 48.
2. همان، 123.
3. زلزله/ 8.
4. زمر / 9.
5. نجم / 39.
6. بقره / 48.
7. همان/ 254.
8. اسراء / 71.
9. هود / 98.
10. کافى، ج 2، ص 598.
11. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 2.
12. نساء / 116.
13. انعام / 51.
14. همان / 70.
15. سجده / 4.
16. زمر / 44.
17. بقره / 255.
18. زخرف / 86.
19. نجم / 26.
20. یونس / 3.
21. مریم / 87.
22. طه / 109.
23. انبیاء / 28.
24. سبأ / 23.
25. کافى، ج 2، ص 598.
26 و 27. ارشاد القلوب، ص 164 و 165.
28. خصال، ص156 و 157.
29. بحارالانوار، ج 8، ص 58.
30. همان، ص 41.
31. همان، ص 42.
32. کافى، ج 6، ص 3.