جایگاه زن در اندیشه معصومین (2)
آرشیو
چکیده
متن
در شماره پیشین در مواردى جایگاه زن در نهج البلاغه تبیین گردید. در این شماره ادامه مباحث را پىمىگیریم:
اساس اشکالاتى که در مورد حقوق زن و سایر مسائل به اسلام مىشود، ریشه در مقایسه بین زن و مرد دارد و حال اینکه «اساساً ما مقایسه زنان را با مردان تحقیر زنان مىدانیم؛ زیرا در چنین مقایسهاى مرد را اصل قرار مىدهند و زن باید به این اصل نزدیک شود، در حالى که از دیدگاه اسلام، زنان «فى نفسه» داراى جایگاهى مشخص و تعریف شده هستند.»1
در مواردى که بین زن و مرد مقایسه و تطبیقى صورت مىگیرد، منظور شناختِ بهترین راه تکامل و در نتیجه تعامل و همکارى بیشتر هر یک از زن و مرد است نه تقابل و تفاخر و تضاد و در نتیجه، نزاع و درگیرى و درافتادن به وادى احتیاط. از نظر اسلام زن و مرد دو صنفاند از یک نوع، نه دو نوع از یک جنس. و به همین جهت در عین داشتن «وحدت نوعیه»، هر کدام از ویژگىهاى خاص خویش برخوردارند2 و از آنجایى که زنان «تکویناً» با مردان اختلافاتى دارند،3 «تشریعاً» نیز باید اختلافاتى داشته باشند. در اسلام اختلافات بین زن و مرد دقیقاً بر واقعیت و حکمت استوار است؛ نه بر ظلم و تبعیض. اختلافات «طبیعى و تکوینى» و «جسمى و روحى» زن و مرد بعضاً موقعیت و نقش متفاوتى را براى زن و مرد در درون خانواده و عرصه اجتماع ضرورى مىسازد و این موقعیت و نقش متفاوت، خود موجب برخى تفاوتهاى تشریعى مىشود. همانطور که وضع قوانین مختلف در شرایط واحد و یکسان ظالمانه است، متقابلاً هم وضع قوانین واحد در شرایط و موقعیتهاى مختلف ستمگرانه خواهد بود.4
تفاوتهاى زن و مرد از جنس «تناسب» است نه از جنس «نقص و کمال».5 زن موجودى است که بنا بر حکمت خلقت، براى هدف خاصّى خلق شده است، که براى رسیدن به آن هدف خاص، مثلاً: 2 در صد عقل، 10 در صد عاطفه، 20 درصد دریافت مغزى و... نیاز دارد؛ و مرد، موجود دیگرى است که براى هدفى دیگر خلق شده است و براى رسیدن به آن هدف، مثلاً: 10 درصد عقل، 5 درصد عاطفه، 15 درصد دریافت مغزى و... نیاز دارد؛ حکمت خلقت آنگاه زیر سؤال مىرود که هریک از این دو موجود، ابزار لازم و کافى براى رسیدن به هدفى را که براى آن خلق شدهاند، در اختیار نداشته باشند و حال اینکه دارند. البته هدف خلقت در زن و مرد یکى است، که همانا «عبادت خداوند»6 است، لیکن مصداق عبادت در هردو موجود فرق دارد و یکى نیست.
به مَثَل، گو اینکه یکى «سیب» است و یکى «انار». معقول نیست که از سیب انتظار داشته باشیم که «بو، مزه و خاصیت» انار را داشته باشد؛ کما اینکه معقول نیست که از انار انتظار داشته باشیم که «بو، مزه و خاصیت» سیب را داشته باشد. سیب، سیب است و انار، انار. کمال سیب در این است که سیب کاملى باشد، نه «کال و نارس» و نه «لِه شده و بودار»، و کمال انار نیز در این است که انار خوبى باشد، «نه نارس و نه خشکیده». نه اینکه کمال سیب در این باشد که مثلاً: علاوه بر «بو، مزه و خاصیّت» سیب بودن، «بو، مزه و خاصیّت» انار را هم بدهد. حالْ زن، زن است و مرد، مرد. کمال زن این نیست که مردى ناقص باشد، بلکه کمالش این است که زنى کامل باشد. کدبانو باشد، عفیف، باسواد، مهربان، باهنر، زیبا، سالم، لطیف و ظریف باشد، نه اینکه برخى از خواص مردان را هم نیز به طور ناقص در خود جمع کرده باشد؛ چرا که هر خصیصه مردانه را که بگیرد، یک خصیصه زنانه را از دست مىدهد. اگر مثل مردان قوى، شود دیگر مثل زنان ظریف و لطیف نخواهد بود. اگر «خشن» شود؛ دیگر «نرم و عطوف» نیست. اگر شغلهاى مردانه بگیرد، دیگر شغلهاى زنانه ندارد و... .
هسته یک میوه را در نظر بگیرید، اگر این هسته را در بهترین مکان منزل، مثلاً: بر روى «مُبل» بگذاریم، پس از مدتى به شیئى تبدیل مىشود پر از مورچه، مگس و سایر حشرات؛ اما اگر در زیر خاک که به ظاهر جاى پست و نامناسبى است، دفنش کنیم، پس از مدتى ریشه مىدواند و بار مىدهد. آنان که مىخواهند زن را به هر قیمتى از منزل بیرون کنند و در معرض همگان قرار دهند، به حقیقت کارى مثل قراردادن هسته یک میوه بر روى مُبل کردهاند و آنان که زن را از درون خانه به اوج مىرسانند؛ به حقیقت کارى مثل کاشتن هسته میوه در زیر خاکى مناسب کردهاند.
به نظر مىرسد ریشه اعتراضات و اشکالات در باره زن، نتیجه «مقایسه غیر منطقى» و غیر روشمندى است که بین زن و مرد صورت مىگیرد و حال اینکه، اگر پاى مقایسه به میان کشیده شود، نه تنها زنان نسبت به مردان ناقص خواهند بود؛ بلکه مردان نیز نسبت به زنان ناقص خواهند بود؛ چرا که همواره برخى خواص و ویژگىها در یکى از این دو هست که در دیگرى نیست. به عنوان مثال: در طول تاریخ، هرگز مردى نزاییده است و این یعنى اینکه، لا اقل زنان توان یک کارى مثل زایمان را دارند که مردان نمىتوانند و این در قانون مقایسه غیر منطقى، یعنى نقص مرد!
از سوى دیگر، اگر این مقایسه غیر منطقى در ساحت حیوانات دیگر نیز تعمیم داده شود، در آن صورت، هم زن و هم مرد ـ که هردو مصداق «اشرف مخلوقات» هستند ـ از بسیارى از حیوانات در بسیارى از صفات ناقصتر خواهند بود. به عنوان مثال: عقاب، قادر است 30 کیلومتر جلوتر از خود را ببیند. شتر تا چندین هفته، بدون خوردن آب و علف، قادر است به حیات خود ادامه دهد. یوزپلنگ، در کمتر از سه ثانیه مىتواند سرعت خود را بیش از 90 کیلومتر در ساعت برساند و حال اینکه هیچ یک از این کارها را انسانى که مصداق «خلیفةاللهى»،7 «لقد کرّمنا بنىآدم»،8 «نفخت فیه من روحى»،9 و... است، نمىتواند انجام دهد.
آیا این به معنى نقص و نقصان زن و مرد نسبت به سایر حیوانات است؟ هرگز چنین نیست. نقص آنگاه که انسان براى احراز مقام «خلیفةاللهى» به طور بالقوه، ابزار لازم را در اختیار نمىداشت، آنگاه که ابزار لازم براى رسیدن به کمال مطلوب و قرب الهى را نمىداشت. پس «چه لزومى دارد که تفاوتهاى زن و مرد را به حساب ناقصتر بودن یکى و کاملتر بودن دیگرى بگذاریم؛ که مجبور شویم گاهى طرف مرد را بگیریم و گاهى طرف زن را؟».10
کمال صحت یک ماشین مثل «پژو» به این نیست که به اندازه یک اتوبوس سوخت مصرف کند، بلکه یک پژوى صحیح و سالم کمالش به این است که به اندازه خودش سوخت مصرف کند، نه بیشتر و نه کمتر. کسانى که مىخواهند تمامى ویژگىهاى یک مرد را به زن نیز بدهند، مثل این است که بخواهند کارى بکنند که یک پژو به اندازه یک اتوبوس سوخت مصرف کند؛ یعنى در واقع عملاً گام در خراب کردن زن برداشتهاند.
روایت دوم
«ایّاک و مشاورة النساء فانّ رأیهنّ الى افن و عزمهنّ الى وهن. و اکفف علیهن من ابصارهنّ بحجابک ایاهنّ. فانّ شدّة الحجاب ابقى علیهنّ و لیس خروجهنّ باَشدّ من ادخالک من لا یوثق به علیهنّ و ان استطعت الاّ یعرفن غیرک فافعل و لا تملّک المرأة من امرها ما جاوز نفسها فان المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة.»11
این روایت به دو امر اشاره دارد:
الف: مشورت با زنان
در خصوص مشورت با زنان نکاتى قابل ملاحظه است:
1. اینکه امام علیهالسلام فرمودهاند: «ایّاک و مشاورة النساء»، هرگز به معنى «توهین» به ارزش و جایگاه زن نیست؛ زیرا:
ـ به قرینه روایت دیگرى که امام علیهالسلام مىفرماید: «ایّاک و مشاورة النساء الاّ من جرّبت بکمال عقل»،12 مىفهمیم که منظور امام علیهالسلام نفى مطلق مشورت با زنان نیست؛ بلکه منظور، زنانى هستند که از ذات خود خارج شدهاند و تن به زر و زیور دنیا دادهاند. پس با غیر از این زنان، مثل مردانِ شایسته مىتوان مشورت کرد.13
ـ آیات «وجوب شورا و مشورت» در قرآن کریم مثل «و شاورهم فى الامر»14، «و امرهم شورى بینهم»15 و... به طور مطلق آمده است و مقید به مردان نشده است، پس با زنان نیز مىتوان مشورت کرد.
ـ اینکه در قرآن کریم به «تصمیم شورایى» زن و مرد در باب فرزندان توصیه شده است،16 نشان مىدهد که اسلام هرگز زن را فاقد عقل اجتماعى براى مشورت در هر امرى، ندانسته است.17
2. از آنجایى که بنا بر حکمت خداوند، در استمرار و بقاى حیات اجتماعى، «حاکمیت عواطف و احساسات» در اندیشه زن بر «حاکمیت عقل» غلبه دارد، معقول است که در مسائل مهم، که نیاز به فکر دقیق و عقل دارد، با زنان مشورت نشود؛ مگر اینکه مورد مشورت از مواردى باشد که از نظر روحى، زن بتواند در خصوص آن نظر بدهد، همچون: «انتخاب عروس براى فرزند»، «انتخاب منزل براى سکنا گزیدن» و... که اتفاقاً در این موارد در «فقه اسلامى» تأکید شده است که با زنان مشورت شود. بر این اساس، مىتوان گفت که نظام خانوادگى در اسلام «درون شورایى» و «برون سرپرستى مرد» است.18
ب: حجاب اسلامى
در مورد حجاب اسلامى نیز نکاتى قابل ملاحظه است:
1. امام على علیهالسلام حجاب زنان را مایه حفظ و حرمت و شخصیت آنها معرفى مىکند و از این رو توصیه مىکند که هر چه حجاب زنان کاملتر باشد، «مصونیت» آنها بیشتر است؛ چرا که تنها در سایه حجاب است که آرامش روانى زن، استحکام پیوند خانوادگى، استوارى اجتماع و ارزش و احترام زن بیشتر مىشود.19 در عین حال، حضرت به مردان نیز سفارش مىکند که از غیرت نشان دادن بىجا بپرهیزند؛ چرا که درستکار را به بیماردلى و پاکدامن را به بدگمانى مىرساند.20
در عین حال به اندیشه امام على علیهالسلام در خصوص لزوم پوشش مناسب زنان، ایراداتى گرفته شده است، به عنوان مثال:
حجاب، مانع پیشرفت و عامل رکود فعالیتهاى اجتماعى زن است. حجاب، واجب دینى نیست. حجاب، ویژه زنان پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم است نه تمام زنان. حجاب، عادتى غیر اسلامى است. حجاب، برخاسته از عقدههاى جنسى است. حجاب، دلیل منطقى ندارد. حجاب، شعارى سیاسى است. حجاب، محدود کننده هویت زن در هویت جنسى است. حجاب، عامل دلمردگى زنان است. حجاب، سلبکننده آزادى زنان است. حجاب، زیاد کننده التهاب جنسى است و...21
عمده اشکالات فوق، ریشه در سه امر دارد:
1. حجاب و سلب آزادى زنان؛
2. تأثیرات روانى حجاب؛
3. حجاب و فعالیت اجتماعى.
الف: حجاب و سلب آزادى زنان
«ایرادى که بر حجاب گرفتهاند این است که: موجب سلب حق آزادى، که یک حق طبیعى بشرى است، مىگردد و نوعى توهین به حیثیت انسانى زن به شمار مىرود. مىگویند: احترام به حیثیت و شرف انسانى، یکى از موارد اعلامیه حقوق بشر است. هر انسانى، شریف و آزاد است، مرد باشد یا زن، سفید باشد یا سیاه، تابع هر کشور یا مذهبى باشد. مجبور ساختن زن به اینکه حجاب داشته باشد، بىاعتنایى به حقّ آزادى او و اهانت به حیثیت انسانى اوست! و به عبارت دیگر، ظلم فاحش است به زن. عزت و کرامت انسانى و حقّ آزادى زن و همچنین حکم مطابق عقل و شرع ـ به اینکه هیچ کس بدون موجب نباید اسیر و زندانى گردد و ظلم به هیچ شکل و به هیچ صورت و به هیچ بهانه نباید واقع شود ـ ایجاب مىکند که این امر از میان برود.
پاسخ: فرق است بین زندانى کردن زن در خانه و بین موظف دانستن او به اینکه وقتى مىخواهد با مرد بیگانه مواجه شود، پوشیده باشد. در اسلام محبوس ساختن و اسیر کردن زن وجود ندارد. حجاب در اسلام، وظیفهاى است که بر عهده زن نهاده شده که در معاشرت و برخورد با مرد باید کیفیت خاصّى را در لباس پوشیدن مراعات کند. این وظیفه نه از ناحیه مرد بر او تحمیل شده است و نه چیزى است که با حیثیت و کرامت او منافات داشته باشد و یا تجاوز به حقوق طبیعى او، که خداوند برایش خلق کرده است، محسوب شود. اگر رعایت پارهاى مصالح اجتماعى، زن یا مرد را مقید سازد که در معاشرت، روش خاصّى را اتخاذ کنند و طورى راه بروند که آرامش دیگران را بر هم نزنند و تعادل اخلاقى را از بین نبرند، چنین مطلبى را زندانى کردن یا بردگى نمىتوان نامید، و آن را منافى حیثیت انسانى و اصل آزادى فرد نمىتوان دانست. شرافت زن اقتضاء مىکند هنگامى که از خانه بیرون مىرود متین و سنگین و باوقار باشد، در طرز رفتار و لباس پوشیدنش هیچ گونه عمدى که باعث تحریک و تهییج شود به کار نبرد، عملاً مرد را به سوى خود دعوت نکند، زباندار لباس نپوشد، زباندار راه نرود، زباندار و معنىدار به سخن خود آهنگ ندهد، چه آنکه گاهى اوقات ژستها سخن مىگویند، راه رفتن انسان سخن مىگوید، طرز حرف زدنش یک حرف دیگرى مىزند.»22
ب: تأثیرات روانى حجاب
اشکال دیگرى که به حجاب زنان در اسلام گرفته شده، این است که: ایجاد حریم میان زن و مرد، بر اشتیاقها و التهابها مىافزاید و طبق اصل «الانسانُ حریصٌ على ما مُنِع»، حرص و ولع نسبت به اعمال جنسى را در زن و مرد بیشتر مىکند. علاوه بر آن، سرکوب کردن غرایز، موجب انواع اختلالهاى روانى و بیماریهاى روحى مىگردد. فروید مىگوید: ناکامیها معلول قیود اجتماعى است. از این رو، وى پیشنهاد مىکند که: براى پیشگیرى ناکامى، تا ممکن است باید غریزه را آزاد گذاشت. برتراند راسل نیز در کتاب «جهانى که من مىشناسم» مىنویسد:
«اثر معمولى تحریم، عبارت از تحریک حسّ کنجکاوى عمومى است و این تأثیر هم در مورد ادبیات مستهجن و هم در موارد دیگر مصداق پیدا مىکند.»
وى سپس در جواب این سؤال که: آیا شما عقیده دارید انتشار موضوعهاى منافى عفت، علاقه مردم را به آنها زیاد نمىکند؟ جواب مىدهد:
«علاقه مردم نسبت به آنها نقصان مىیابد. فرض کنید چاپ و انتشار کارت پستالهاى منافى عفت، مجاز و آزاد گردد، این اوراق براى مدت یک سال یا دو سال مورد استقبال واقع شده، سپس مردم از آنها خسته مىشوند و دیگر کسى حتى به آنها نگاه هم نمىکند.»
پاسخ: هر چند درست است که ناکامى جنسى عوارض وخیمى دارد؛ اما برداشتن قیود اجتماعى، مشکل را حل نمىکند. برداشتن قیود اجتماعى، عشق واقعى را مىمیراند و طبیعت را، هرزه و بىبند و بار مىکند. در این مورد هر چه بیشتر عرضه شود، هوس و میل به تنوع افزایش مىیابد. همانطور که محرومیتها سبب طغیان و شعلهور شدن شهوات مىشود، پیروى و تسلیم مطلق نیز سبب طغیان شهوت مىشود.
اینکه راسل مىگوید: «اگر پخش عکسهاى منافى عفت مجاز شود، پس از مدتى مردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند کرد.» درباره یک عکس بالخصوص و یک نوع بىعفتى خاص، صادق است؛ ولى در مورد مطلق بىعفتیها صادق نیست؛ یعنى از یک نوع خاصّ بىعفتى خستگى پیدا مىشود؛ ولى نه بدین معنا که تمایل به عفاف جانشین آن بشود، بلکه بدین معنا که آتش و عطش روحى زبانه مىکشد و نوعى دیگر را تقاضا مىکند و این تقاضاها هرگز تمام شدنى نیست. خود راسل در کتاب «زناشویى و اخلاق» اعتراف مىکند که:
«عطش روحى در مسائل جنسى، غیر از حرارت جسمى است؛ آنچه با ارضاء تسکین مىیابد، حرارت جسمى است، نه عطش روحى.»
آزادى در امور جنسى سبب شعلهورتر شدن شهوات به صورت حرص و آز مىشود؛ ولى ممنوعیت و حریم مشروع، نیروى عشق و تغزّل و تخیّل را به صورت یک احساس عالى و رقیق و لطیف انسانى تحریک مىکند و رشد مىدهد و سببساز خلق هنرها، ابداعها و... مىشود.23
حقیقت این است که: اشباع غریزه و سرکوب نکردن آن، یک مطلب است و آزادى جنسى و رفع مقررات و موازین اخلاقى، مطلب دیگر. اشباع غریزه با رعایت اصل عفت و تقوا منافات ندارد؛ بلکه تنها در سایه عفت و تقواست که مىتوان غریزه را به حدّ کافى اشباع کرد و جلو هیجانهاى بىجا و ناراحتیها و احساس محرومیتها و سرکوب شدنهاى ناشى از آن هیجانها را گرفت. به عبارت دیگر پرورش دادن استعدادها غیر از پَر دادن به هوسها و آرزوهاى پایانناپذیر است.24
از سوى دیگر اینکه مىگویند: «الانسانُ حریصٌ على ما مُنِعَ منه»، مطلب صحیحى است؛ ولى نیازمند به توضیح است. انسان به چیزى حرص مىورزد که هم از آن ممنوع شود و هم به سوى آن تحریک شود؛ به اصطلاح، تمنّاى چیزى را در وجود شخصى بیدار کنند و آن گاه او را ممنوع سازند، اما اگر امرى اصلاً عرضه نشود یا کمتر عرضه شود، حرص و ولع هم نسبت بدان کمتر خواهد بود. فروید، که طرفدار سرسخت آزادى غریزه جنسى بود، خود متوجه شد که خطا رفته است؛ لذا پیشنهاد کرد که باید آن را از راه خاصّ خودش به مسیر دیگرى منحرف کرد و به مسائل علمى و هنرى، نظیر نقاشى و غیره منعطف ساخت و به اصطلاح، طرفدار «تصعید» شد. زیرا تجربه و آمار نشان داده بود که با برداشتن قیود اجتماعى، بیماریها و عوارض روانى ناشى از غریزه جنسى بیشتر شده است. من نمىدانم آقاى فروید که طرفدار تصعید است، از چه راه آن را پیشنهاد مىکند؛ آیا جز از طریق محدود کردن است؟ در گذشته افراد بىخبر، به دانشجویان بىخبرتر از خود مىگفتند: انحراف جنسى، یعنى همجنس بازى، فقط در میان شرقیها رایج است و علتش هم دسترسى نداشتن به زن در اثر قیدهاى زیاد و حجاب است. اما طولى نکشید که معلوم شد رواج این عمل زشت در میان اروپاییها صد درجه بیشتر از شرقیهاست. ما انکار نمىکنیم که دسترسى نداشتن به زن موجب انحراف مىشود و باید شرایط ازدواج قانونى را سهل کرد؛ ولى بدون شک انحرافات جنسىاى که تبرّج و خودنمایى زن در اجتماع و معاشرتهاى آزاد سبب آن است، به مراتب بیشتر از انحرافاتى است که محرومیت و دست نارسى سبب آن مىگردد. اگر در مشرق زمین محدودیتها باعث انحراف جنسى و همجنس بازى شده است، در اروپا شهوترانىهاى زیاد باعث این انحراف گشته است.25
«اَدَلُّ دَلیلٍ عَلى امکانِ شىءٌ وقوعه»26 اشکال فوق که ناظر به «بعد روانى حجاب» است، به هزاران مصداق خارجى نقض مىشود. خیل عظیمى از زنان مؤمن و عفیف در طول تاریخ اسلام، حجاب را آن گونه که امام على علیهالسلام تعریف نمودهاند، عمل کردهاند و نه تنها «ملتهب»، «دلمرده»، «محبوس»، «عقب مانده» و «داراى عقدههاى جنسى» نبودهاند، بلکه از «آرامش»، «نشاط»، «ارزش اجتماعى»، «ثبات»، «بالندگى» و... بیشترى برخوردار بودهاند. اساساً فلسفه حجاب، صیانت روحى و معنوى جامعه است،27 نه به هم زدن تناسبات و توازنات روحى ـ روانى. برعکس، تمام این آثار منفى که براى حجاب برشمردهاند، در همان اوایل «رنسانس» در غرب، به علت فقدان حجاب حاصل آمد. تا جایى که امروزه آمار «طلاق»، «روسپیگرى»، «اعتیاد»، «بیماریهاى شدید جسمى و روانى» مثل «ایدز»، «میگرن»، «نازایى» و...، دنیا را با بحران عجیبى مواجه کرده است و متأسفانه این آمار روز به روز به طور تصاعدى در حال فزونى است.
ج: حجاب و فعالیت اجتماعى
اشکال دیگرى که به حجاب زنان در اسلام گرفته شده، این است که: زن مانند مرد داراى ذوق، فکر، فهم، هوش و استعدادِ کار است و اساساً هر استعداد طبیعى، دلیل یک حقّ طبیعى است. وقتى در آفرینش به یک موجودى استعداد کارى داده شود، به معنى این است که وى حق استفاده از آن را دارد. اگر به زن استعداد کار داده شده است، به معنى تجویز استفاده از آن است و هر عاملى که مانع از استفاده از آن بشود، به زن ظلم و ستم روا داشته است. رعایت حجاب زنان در بسیارى از موارد، باعث مىشود تا از این حق استفاده نشود و به همین علت، حجاب از سویى باعث ظلم و ستم به خود زن، و از سویى ـ از آنجا که باعث جلوگیرى فعالیت اجتماعى زن مىشود ـ ستم به جامعه است.
پاسخ: این اشکال مىتواند به نوع حجاب زنان ایرانیان قدیم و یا هندویان و یا زنان یهودى وارد باشد؛ اما به حجاب اسلامى نمىتواند تعلق گیرد؛ زیرا حجاب اسلامى موجب هدر رفتن استعدادهاى فطرى زن نمىشود، بلکه مبناى حجاب در اسلام، این است که لذتهاى جنسى باید به محیط خانوادگى و همسرِ مشروع، اختصاص یابد و محیط اجتماع، خالص براى کار و فعالیت باشد. به همین علت اجازه نمىدهد تا در بیرون از منزل نیز گرفتار تمتّعات جنسى باشد و اتفاقاً این حکم اسلام بیشتر مىتواند به فعالیت و کار اجتماعى کمک کند؛ زیرا اگر تمتّعات جنسى منحصر به محیط خانواده نباشد، نیروى کار اجتماعى (زن یا مرد) در محیط اجتماعى به جاى اینکه تنها به فعالیت اجتماعى خود بیندیشد و با تمرکز هر چه بیشتر، آن را انجام دهد، گرفتار هوسهاى حیوانى خود خواهد شد و در نتیجه از فعالیت اجتماعى خود باز خواهد ماند.28
حجاب اسلامى هرگز با حضور زن در اجتماع منافاتى ندارد؛ لیکن اولاً: اسلام «قلمرو حضور زن» در اجتماع را تعیین مىکند، بدین معنا که اسلام با حضور زن در اجتماع مخالف نیست، اما نه با هر گونه حضورى و در هر مکان و اجتماعى، بلکه با «حضورى مناسب با شخصیت زن» که همسو با رسالت و هدف خلقت زن باشد.
اسلام با در نظر گرفتن همه خصائص جسمى و روحى زن، شغلهاى مناسب شأن و منزلتش را به وى عطا مىکند. مثلاً اسلام با درس خواندن خانمها تا هر مرحلهاى که امکان دارد، مخالفتى ندارد، و این به معنى موافقت اسلام با حضور زن در مدارس، دانشگاهها، مؤسّسات تحقیقاتى و پژوهشى، آکادمیهاى علمى و... است. در روزگار کنونى ما، اسلام حضور زنان در مراکزى چون: مهد کودک، مدارس دخترانه و مناصب زنانه، مثل مامایى، جراحى زنان و... را نه تنها تجویز، بلکه «ضرورى و واجب» مىشمارد؛ اما در شرایط عادى، حضور زنان را در مکانهایى از قبیل معادن، بنّایى ساختمان، تاکسیرانى، گارىکشى و... هرگز به صلاح زنان نمىداند. چرا که حضور زن در این گونه شغلها، نه تنها با روحیه و جسم لطیف و نازک زن سازگارى ندارد، بلکه با حضور مستمرّ زن در این گونه شغلها غالباً بنیان خانواده ـ که اساس و ریشه اجتماع است ـ متزلزل و بلکه منهدم مىشود. و شاید بدین علت است که امام على علیهالسلام مىفرماید:
«لا تملّک المرأة من امرها ما جاوز نفسها فانّ المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة».29
اسلام، زنان را تا جایى که منجر به فساد نشود، از شرکت در اجتماع نهى نمىکند. در بعضى موارد، شرکت آنها را «واجب» مىکند مانند «حج» که بر زن و مرد به طور مساوى واجب شده است و حتى شوهر حقّ ممانعت ندارد و همچنین مثل «جهاد ابتدایى»، و در بعضى موارد هم به «ترخیص» اکتفا مىکند، مثل شرکت در «جهاد» و «نماز جمعه» و... .30 مواردى هم که اسلام حضور زن را در آن اجازه نمىدهد، از حیث اجر و پاداش، جبران کرده است. «اسماء» وقتى از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم پرسید که: ما زنان همه کارها را در منزل انجام مىدهیم ولى مردان توفیق شرکت در «جهاد، حج، نماز جمعه و...» را دارند! حضرت فرمودند:
«اگر زن، خوب «شوهردارى» کند و نگذارد محیط خانواده خراب شود، اجر و پاداش و فضیلت و توفیقش معادل است با همه کارهایى که مردان در خارج از منزل انجام مىدهند.»31
ثانیاً: طرفداران غربىِ حضور زن در اجتماع، غالباً یا از سر «جهل» و یا از سر «تجاهل»، از معنى دقیق حضور در اجتماع غفلت کردهاند. لازمه اجتماعى بودن، این است که فرد، کمتر به خود بپردازد و خود را همچون «قطرهاى در دریاى جامعه» غرق کند. لازمه واردِ اجتماع شدن، این است که «من» از میان برود و «ما» ایجاد شود. و اگر قرار شود هر زنى و هر مردى با توجه به لباس و بدن و روى و موى خویش، سعى کند که از خود یک «منِ» مشخص و انگشتنما بسازد، معلوم مىشود که نمىخواهد به اجتماع بپیوندد و نه در غم جامعه که در غم خویش است؛ این همه تنوّع و تفنّن که در لباس و آرایش زن غربى و غربزده دیده مىشود، دقیقاً نشانه آن است که زن در جامعه غربى به صورت جدى وارد جامعه نشده؛ بلکه به عنوان یک «شىء لوکس و زینتى» به جامعه دعوت شده است و نیامده است که خود را در جامعه محو کند؛ بلکه آمده است تا جامعه را در خود محو کند.32
اما «زینب کبرى علیهاالسلام » وقتى پا در اجتماع مىگذارد، نه از این حیث است که او دختر «زهراى مرضیه علیهاالسلام و على بن ابیطالب علیهالسلام » است و حتى، نه از این حیث که او «زینب کبرى» است، بلکه از این حیث است که او عضوى از جامعه اسلامى است که به حقّش ظلم شده است. جامعهاى که مردانش «روح مردانگى» ندارند و از ترس مجازات «یزید و تبارش» به سوراخها خزیدهاند. «زینب علیهاالسلام »، نه به عنوان یک شخص؛ بلکه به عنوان یک نماد و یک سمبل به اجتماع آمده است. «زینب علیهاالسلام » به نمایندگى از «حق»، پا در عرصه اجتماع گذاشته است و خود را نه در مقابل «یزید و شمر» ـ که اشخاصى بیش نیستند ـ بلکه در مقابل «باطل» مىبیند که یک «جریان» است؛ جریانى که با رویارویى «شیطان» و «خداوند تبارک و تعالى» شروع شده است و تا «پایان تاریخ» ادامه خواهد داشت.
براستى، آیا در «دعوتنامههاى حضور در اجتماع» که عموماً از جانب دشمنان خارجى و داخلى براى زنان ما فرستاده مىشود، ردّپایى از «حق» دیده مىشود؟
انسان، موجود مختارى است که جاده کمال خود را باید به پاى اختیار طى کند و این اختیار هر چند که به وى قدرت انتخاب مىدهد؛ لیکن انتخاب باید معیارمند باشد. انتخابِ معیارمند جهتدار است و انسانى که به دنبال جهت خاصّى است، نمىتواند در هر اجتماعى و در هر شرایطى حضور پیدا کند؛ بلکه فقط در اجتماعى و در شرایطى مىتواند حضور یابد که نسبت مطلوبى با جهت مطلوبش داشته باشد. آیا «نسخههاى حضور» که براى زنان ما عموماً از جانب غرب پیچیده مىشود، به همان جهتى دعوت مىکند که «جهت مطلوب» ماست؟
پس، اساساً در اسلام، هم، «چگونگىِ» حضور و هم، «چرایىِ» حضور، با فلسفه حضور در اجتماع که دشمنان اسلام طرح مىکنند، فرق اساسى دارد، هم نسبت به حضور مردان و هم نسبت به حضور زنان. از همین روست که حضور مردان نیز در هر اجتماعى به طور مطلق تجویز نشده است، بلکه مقید به جهات و مقیداتى است که مبیّن «حدود و ثغورِ» رسالت مرد است. مگر آیا مردان مىتوانند در هر اجتماعى مثلاً «اجتماعات مخصوص بانوان» یا «اجتماعات گناه» ـ چه مردانه و چه زنانه ـ حاضر شوند؟ پس چه شده است که براى زنان، «حضور بى قید و شرط» را در طلبیم؟
پىنوشتها:
1. ماهنامه صبح، ش 68، ص 5. به نقل از خانم «مریم خزعلى»، رئیس شوراى فرهنگى ـ اجتماعى زنان.
2. فلسفه حقوق، ص 140.
3. براى اطلاع تفصیلى از تفاوتهاى روحى، جسمى و روانى بین زن و مرد: ر.ک: نظام حقوق زن در اسلام، ص 178 و 179؛ فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، ص 63 و 64.
4. فلسفه حقوق، ص 148.
5. مجموعه آثار، شهید مطهرى، ج 19، ص 175.
6. ذاریات / 56.
7. بقره / 30.
8. اسراء / 70.
9. حجر / 29؛ صاد/ 72.
10. نظام حقوق زن در اسلام، ص 175.
11. در امور سیاسى کشور از «مشورت با زنان» بپرهیز که رأى آنان زود سُست مىشود و تصمیم آنان ناپایدار است. در «پرده حجاب» نگاهشان دار تا نامحرمان را ننگرند؛ زیرا که «سختگیرى در پوشش» عامل سلامت و استوارى آنان است. بیرون رفتن زنان بدتر از آن نیست که افراد غیرصالح را در میانشان آورى، و اگر بتوانى به گونهاى زندگى کنى که غیر تو را نشناسد، چنین کن. کارى که برتر از توانایى زن است، به او وامگذار که زن «گل بهارى» است نه پهلوانى سخت کوش. (نهج البلاغه، نامه 31).
12. «با زنان مشورت نکنید مگر زنانى که عقلشان به تجربه ثابت شده است». بحارالانوار، ج 103، ص 253.
13. زن از دیدگاه امام على(ع)، ص 104.
14. آل عمران / 151.
15. شورى / 38.
16. بقره / 233.
17. آسیه فیروزهچى، «استاد جعفرى و شخصیت اسلامى زن»، کتاب نقد، س 3، ش 12، ص 260.
18. زن از دیدگاه امام على(ع)، ص 104.
19. مسئله حجاب، شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج19، ص 434 ـ 441.
20. «ایاک و التغایر فى غیر موضع غیرة، فان ذلک یدعو الصحیحة الى السقم و البریّة الى الریب»، نهج البلاغه، نامه 31.
21. براى اطلاع بیشتر از اصل اشکالات به همراه جوابهاى تفصیلى آنها، ر.ک: مسئله حجاب، ص 443 ـ 462؛ حجاب، مهدى مهریزى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، ص 17 ـ 66.
22. مسئله حجاب، ص 446 و 447.
23. همان، ص 455 ـ 457.
24. اخلاق جنسى، شهید مطهرى، (مجموعه آثار، ج 19)، ص 659.
25. مسئله حجاب، ص 461 و 462.
26. بهترین دلیل بر اثباتِ امکان داشتن چیزى، وقوع خارجى آن چیز است.
27. منزلت زن در اندیشه اسلامى، محمد فنایى اشکورى، ص 99.
28. مسئله حجاب، ص 450 و 451.
29. بیش از توان زن از او کار مخواه، چرا که زن مثل «گل» است نه یک «قهرمان»، (نهج البلاغه، نامه 31.)
30. مسئله حجاب، ص 537.
31. همان، ص 540.
32. فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، ص 62.
اساس اشکالاتى که در مورد حقوق زن و سایر مسائل به اسلام مىشود، ریشه در مقایسه بین زن و مرد دارد و حال اینکه «اساساً ما مقایسه زنان را با مردان تحقیر زنان مىدانیم؛ زیرا در چنین مقایسهاى مرد را اصل قرار مىدهند و زن باید به این اصل نزدیک شود، در حالى که از دیدگاه اسلام، زنان «فى نفسه» داراى جایگاهى مشخص و تعریف شده هستند.»1
در مواردى که بین زن و مرد مقایسه و تطبیقى صورت مىگیرد، منظور شناختِ بهترین راه تکامل و در نتیجه تعامل و همکارى بیشتر هر یک از زن و مرد است نه تقابل و تفاخر و تضاد و در نتیجه، نزاع و درگیرى و درافتادن به وادى احتیاط. از نظر اسلام زن و مرد دو صنفاند از یک نوع، نه دو نوع از یک جنس. و به همین جهت در عین داشتن «وحدت نوعیه»، هر کدام از ویژگىهاى خاص خویش برخوردارند2 و از آنجایى که زنان «تکویناً» با مردان اختلافاتى دارند،3 «تشریعاً» نیز باید اختلافاتى داشته باشند. در اسلام اختلافات بین زن و مرد دقیقاً بر واقعیت و حکمت استوار است؛ نه بر ظلم و تبعیض. اختلافات «طبیعى و تکوینى» و «جسمى و روحى» زن و مرد بعضاً موقعیت و نقش متفاوتى را براى زن و مرد در درون خانواده و عرصه اجتماع ضرورى مىسازد و این موقعیت و نقش متفاوت، خود موجب برخى تفاوتهاى تشریعى مىشود. همانطور که وضع قوانین مختلف در شرایط واحد و یکسان ظالمانه است، متقابلاً هم وضع قوانین واحد در شرایط و موقعیتهاى مختلف ستمگرانه خواهد بود.4
تفاوتهاى زن و مرد از جنس «تناسب» است نه از جنس «نقص و کمال».5 زن موجودى است که بنا بر حکمت خلقت، براى هدف خاصّى خلق شده است، که براى رسیدن به آن هدف خاص، مثلاً: 2 در صد عقل، 10 در صد عاطفه، 20 درصد دریافت مغزى و... نیاز دارد؛ و مرد، موجود دیگرى است که براى هدفى دیگر خلق شده است و براى رسیدن به آن هدف، مثلاً: 10 درصد عقل، 5 درصد عاطفه، 15 درصد دریافت مغزى و... نیاز دارد؛ حکمت خلقت آنگاه زیر سؤال مىرود که هریک از این دو موجود، ابزار لازم و کافى براى رسیدن به هدفى را که براى آن خلق شدهاند، در اختیار نداشته باشند و حال اینکه دارند. البته هدف خلقت در زن و مرد یکى است، که همانا «عبادت خداوند»6 است، لیکن مصداق عبادت در هردو موجود فرق دارد و یکى نیست.
به مَثَل، گو اینکه یکى «سیب» است و یکى «انار». معقول نیست که از سیب انتظار داشته باشیم که «بو، مزه و خاصیت» انار را داشته باشد؛ کما اینکه معقول نیست که از انار انتظار داشته باشیم که «بو، مزه و خاصیت» سیب را داشته باشد. سیب، سیب است و انار، انار. کمال سیب در این است که سیب کاملى باشد، نه «کال و نارس» و نه «لِه شده و بودار»، و کمال انار نیز در این است که انار خوبى باشد، «نه نارس و نه خشکیده». نه اینکه کمال سیب در این باشد که مثلاً: علاوه بر «بو، مزه و خاصیّت» سیب بودن، «بو، مزه و خاصیّت» انار را هم بدهد. حالْ زن، زن است و مرد، مرد. کمال زن این نیست که مردى ناقص باشد، بلکه کمالش این است که زنى کامل باشد. کدبانو باشد، عفیف، باسواد، مهربان، باهنر، زیبا، سالم، لطیف و ظریف باشد، نه اینکه برخى از خواص مردان را هم نیز به طور ناقص در خود جمع کرده باشد؛ چرا که هر خصیصه مردانه را که بگیرد، یک خصیصه زنانه را از دست مىدهد. اگر مثل مردان قوى، شود دیگر مثل زنان ظریف و لطیف نخواهد بود. اگر «خشن» شود؛ دیگر «نرم و عطوف» نیست. اگر شغلهاى مردانه بگیرد، دیگر شغلهاى زنانه ندارد و... .
هسته یک میوه را در نظر بگیرید، اگر این هسته را در بهترین مکان منزل، مثلاً: بر روى «مُبل» بگذاریم، پس از مدتى به شیئى تبدیل مىشود پر از مورچه، مگس و سایر حشرات؛ اما اگر در زیر خاک که به ظاهر جاى پست و نامناسبى است، دفنش کنیم، پس از مدتى ریشه مىدواند و بار مىدهد. آنان که مىخواهند زن را به هر قیمتى از منزل بیرون کنند و در معرض همگان قرار دهند، به حقیقت کارى مثل قراردادن هسته یک میوه بر روى مُبل کردهاند و آنان که زن را از درون خانه به اوج مىرسانند؛ به حقیقت کارى مثل کاشتن هسته میوه در زیر خاکى مناسب کردهاند.
به نظر مىرسد ریشه اعتراضات و اشکالات در باره زن، نتیجه «مقایسه غیر منطقى» و غیر روشمندى است که بین زن و مرد صورت مىگیرد و حال اینکه، اگر پاى مقایسه به میان کشیده شود، نه تنها زنان نسبت به مردان ناقص خواهند بود؛ بلکه مردان نیز نسبت به زنان ناقص خواهند بود؛ چرا که همواره برخى خواص و ویژگىها در یکى از این دو هست که در دیگرى نیست. به عنوان مثال: در طول تاریخ، هرگز مردى نزاییده است و این یعنى اینکه، لا اقل زنان توان یک کارى مثل زایمان را دارند که مردان نمىتوانند و این در قانون مقایسه غیر منطقى، یعنى نقص مرد!
از سوى دیگر، اگر این مقایسه غیر منطقى در ساحت حیوانات دیگر نیز تعمیم داده شود، در آن صورت، هم زن و هم مرد ـ که هردو مصداق «اشرف مخلوقات» هستند ـ از بسیارى از حیوانات در بسیارى از صفات ناقصتر خواهند بود. به عنوان مثال: عقاب، قادر است 30 کیلومتر جلوتر از خود را ببیند. شتر تا چندین هفته، بدون خوردن آب و علف، قادر است به حیات خود ادامه دهد. یوزپلنگ، در کمتر از سه ثانیه مىتواند سرعت خود را بیش از 90 کیلومتر در ساعت برساند و حال اینکه هیچ یک از این کارها را انسانى که مصداق «خلیفةاللهى»،7 «لقد کرّمنا بنىآدم»،8 «نفخت فیه من روحى»،9 و... است، نمىتواند انجام دهد.
آیا این به معنى نقص و نقصان زن و مرد نسبت به سایر حیوانات است؟ هرگز چنین نیست. نقص آنگاه که انسان براى احراز مقام «خلیفةاللهى» به طور بالقوه، ابزار لازم را در اختیار نمىداشت، آنگاه که ابزار لازم براى رسیدن به کمال مطلوب و قرب الهى را نمىداشت. پس «چه لزومى دارد که تفاوتهاى زن و مرد را به حساب ناقصتر بودن یکى و کاملتر بودن دیگرى بگذاریم؛ که مجبور شویم گاهى طرف مرد را بگیریم و گاهى طرف زن را؟».10
کمال صحت یک ماشین مثل «پژو» به این نیست که به اندازه یک اتوبوس سوخت مصرف کند، بلکه یک پژوى صحیح و سالم کمالش به این است که به اندازه خودش سوخت مصرف کند، نه بیشتر و نه کمتر. کسانى که مىخواهند تمامى ویژگىهاى یک مرد را به زن نیز بدهند، مثل این است که بخواهند کارى بکنند که یک پژو به اندازه یک اتوبوس سوخت مصرف کند؛ یعنى در واقع عملاً گام در خراب کردن زن برداشتهاند.
روایت دوم
«ایّاک و مشاورة النساء فانّ رأیهنّ الى افن و عزمهنّ الى وهن. و اکفف علیهن من ابصارهنّ بحجابک ایاهنّ. فانّ شدّة الحجاب ابقى علیهنّ و لیس خروجهنّ باَشدّ من ادخالک من لا یوثق به علیهنّ و ان استطعت الاّ یعرفن غیرک فافعل و لا تملّک المرأة من امرها ما جاوز نفسها فان المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة.»11
این روایت به دو امر اشاره دارد:
الف: مشورت با زنان
در خصوص مشورت با زنان نکاتى قابل ملاحظه است:
1. اینکه امام علیهالسلام فرمودهاند: «ایّاک و مشاورة النساء»، هرگز به معنى «توهین» به ارزش و جایگاه زن نیست؛ زیرا:
ـ به قرینه روایت دیگرى که امام علیهالسلام مىفرماید: «ایّاک و مشاورة النساء الاّ من جرّبت بکمال عقل»،12 مىفهمیم که منظور امام علیهالسلام نفى مطلق مشورت با زنان نیست؛ بلکه منظور، زنانى هستند که از ذات خود خارج شدهاند و تن به زر و زیور دنیا دادهاند. پس با غیر از این زنان، مثل مردانِ شایسته مىتوان مشورت کرد.13
ـ آیات «وجوب شورا و مشورت» در قرآن کریم مثل «و شاورهم فى الامر»14، «و امرهم شورى بینهم»15 و... به طور مطلق آمده است و مقید به مردان نشده است، پس با زنان نیز مىتوان مشورت کرد.
ـ اینکه در قرآن کریم به «تصمیم شورایى» زن و مرد در باب فرزندان توصیه شده است،16 نشان مىدهد که اسلام هرگز زن را فاقد عقل اجتماعى براى مشورت در هر امرى، ندانسته است.17
2. از آنجایى که بنا بر حکمت خداوند، در استمرار و بقاى حیات اجتماعى، «حاکمیت عواطف و احساسات» در اندیشه زن بر «حاکمیت عقل» غلبه دارد، معقول است که در مسائل مهم، که نیاز به فکر دقیق و عقل دارد، با زنان مشورت نشود؛ مگر اینکه مورد مشورت از مواردى باشد که از نظر روحى، زن بتواند در خصوص آن نظر بدهد، همچون: «انتخاب عروس براى فرزند»، «انتخاب منزل براى سکنا گزیدن» و... که اتفاقاً در این موارد در «فقه اسلامى» تأکید شده است که با زنان مشورت شود. بر این اساس، مىتوان گفت که نظام خانوادگى در اسلام «درون شورایى» و «برون سرپرستى مرد» است.18
ب: حجاب اسلامى
در مورد حجاب اسلامى نیز نکاتى قابل ملاحظه است:
1. امام على علیهالسلام حجاب زنان را مایه حفظ و حرمت و شخصیت آنها معرفى مىکند و از این رو توصیه مىکند که هر چه حجاب زنان کاملتر باشد، «مصونیت» آنها بیشتر است؛ چرا که تنها در سایه حجاب است که آرامش روانى زن، استحکام پیوند خانوادگى، استوارى اجتماع و ارزش و احترام زن بیشتر مىشود.19 در عین حال، حضرت به مردان نیز سفارش مىکند که از غیرت نشان دادن بىجا بپرهیزند؛ چرا که درستکار را به بیماردلى و پاکدامن را به بدگمانى مىرساند.20
در عین حال به اندیشه امام على علیهالسلام در خصوص لزوم پوشش مناسب زنان، ایراداتى گرفته شده است، به عنوان مثال:
حجاب، مانع پیشرفت و عامل رکود فعالیتهاى اجتماعى زن است. حجاب، واجب دینى نیست. حجاب، ویژه زنان پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم است نه تمام زنان. حجاب، عادتى غیر اسلامى است. حجاب، برخاسته از عقدههاى جنسى است. حجاب، دلیل منطقى ندارد. حجاب، شعارى سیاسى است. حجاب، محدود کننده هویت زن در هویت جنسى است. حجاب، عامل دلمردگى زنان است. حجاب، سلبکننده آزادى زنان است. حجاب، زیاد کننده التهاب جنسى است و...21
عمده اشکالات فوق، ریشه در سه امر دارد:
1. حجاب و سلب آزادى زنان؛
2. تأثیرات روانى حجاب؛
3. حجاب و فعالیت اجتماعى.
الف: حجاب و سلب آزادى زنان
«ایرادى که بر حجاب گرفتهاند این است که: موجب سلب حق آزادى، که یک حق طبیعى بشرى است، مىگردد و نوعى توهین به حیثیت انسانى زن به شمار مىرود. مىگویند: احترام به حیثیت و شرف انسانى، یکى از موارد اعلامیه حقوق بشر است. هر انسانى، شریف و آزاد است، مرد باشد یا زن، سفید باشد یا سیاه، تابع هر کشور یا مذهبى باشد. مجبور ساختن زن به اینکه حجاب داشته باشد، بىاعتنایى به حقّ آزادى او و اهانت به حیثیت انسانى اوست! و به عبارت دیگر، ظلم فاحش است به زن. عزت و کرامت انسانى و حقّ آزادى زن و همچنین حکم مطابق عقل و شرع ـ به اینکه هیچ کس بدون موجب نباید اسیر و زندانى گردد و ظلم به هیچ شکل و به هیچ صورت و به هیچ بهانه نباید واقع شود ـ ایجاب مىکند که این امر از میان برود.
پاسخ: فرق است بین زندانى کردن زن در خانه و بین موظف دانستن او به اینکه وقتى مىخواهد با مرد بیگانه مواجه شود، پوشیده باشد. در اسلام محبوس ساختن و اسیر کردن زن وجود ندارد. حجاب در اسلام، وظیفهاى است که بر عهده زن نهاده شده که در معاشرت و برخورد با مرد باید کیفیت خاصّى را در لباس پوشیدن مراعات کند. این وظیفه نه از ناحیه مرد بر او تحمیل شده است و نه چیزى است که با حیثیت و کرامت او منافات داشته باشد و یا تجاوز به حقوق طبیعى او، که خداوند برایش خلق کرده است، محسوب شود. اگر رعایت پارهاى مصالح اجتماعى، زن یا مرد را مقید سازد که در معاشرت، روش خاصّى را اتخاذ کنند و طورى راه بروند که آرامش دیگران را بر هم نزنند و تعادل اخلاقى را از بین نبرند، چنین مطلبى را زندانى کردن یا بردگى نمىتوان نامید، و آن را منافى حیثیت انسانى و اصل آزادى فرد نمىتوان دانست. شرافت زن اقتضاء مىکند هنگامى که از خانه بیرون مىرود متین و سنگین و باوقار باشد، در طرز رفتار و لباس پوشیدنش هیچ گونه عمدى که باعث تحریک و تهییج شود به کار نبرد، عملاً مرد را به سوى خود دعوت نکند، زباندار لباس نپوشد، زباندار راه نرود، زباندار و معنىدار به سخن خود آهنگ ندهد، چه آنکه گاهى اوقات ژستها سخن مىگویند، راه رفتن انسان سخن مىگوید، طرز حرف زدنش یک حرف دیگرى مىزند.»22
ب: تأثیرات روانى حجاب
اشکال دیگرى که به حجاب زنان در اسلام گرفته شده، این است که: ایجاد حریم میان زن و مرد، بر اشتیاقها و التهابها مىافزاید و طبق اصل «الانسانُ حریصٌ على ما مُنِع»، حرص و ولع نسبت به اعمال جنسى را در زن و مرد بیشتر مىکند. علاوه بر آن، سرکوب کردن غرایز، موجب انواع اختلالهاى روانى و بیماریهاى روحى مىگردد. فروید مىگوید: ناکامیها معلول قیود اجتماعى است. از این رو، وى پیشنهاد مىکند که: براى پیشگیرى ناکامى، تا ممکن است باید غریزه را آزاد گذاشت. برتراند راسل نیز در کتاب «جهانى که من مىشناسم» مىنویسد:
«اثر معمولى تحریم، عبارت از تحریک حسّ کنجکاوى عمومى است و این تأثیر هم در مورد ادبیات مستهجن و هم در موارد دیگر مصداق پیدا مىکند.»
وى سپس در جواب این سؤال که: آیا شما عقیده دارید انتشار موضوعهاى منافى عفت، علاقه مردم را به آنها زیاد نمىکند؟ جواب مىدهد:
«علاقه مردم نسبت به آنها نقصان مىیابد. فرض کنید چاپ و انتشار کارت پستالهاى منافى عفت، مجاز و آزاد گردد، این اوراق براى مدت یک سال یا دو سال مورد استقبال واقع شده، سپس مردم از آنها خسته مىشوند و دیگر کسى حتى به آنها نگاه هم نمىکند.»
پاسخ: هر چند درست است که ناکامى جنسى عوارض وخیمى دارد؛ اما برداشتن قیود اجتماعى، مشکل را حل نمىکند. برداشتن قیود اجتماعى، عشق واقعى را مىمیراند و طبیعت را، هرزه و بىبند و بار مىکند. در این مورد هر چه بیشتر عرضه شود، هوس و میل به تنوع افزایش مىیابد. همانطور که محرومیتها سبب طغیان و شعلهور شدن شهوات مىشود، پیروى و تسلیم مطلق نیز سبب طغیان شهوت مىشود.
اینکه راسل مىگوید: «اگر پخش عکسهاى منافى عفت مجاز شود، پس از مدتى مردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند کرد.» درباره یک عکس بالخصوص و یک نوع بىعفتى خاص، صادق است؛ ولى در مورد مطلق بىعفتیها صادق نیست؛ یعنى از یک نوع خاصّ بىعفتى خستگى پیدا مىشود؛ ولى نه بدین معنا که تمایل به عفاف جانشین آن بشود، بلکه بدین معنا که آتش و عطش روحى زبانه مىکشد و نوعى دیگر را تقاضا مىکند و این تقاضاها هرگز تمام شدنى نیست. خود راسل در کتاب «زناشویى و اخلاق» اعتراف مىکند که:
«عطش روحى در مسائل جنسى، غیر از حرارت جسمى است؛ آنچه با ارضاء تسکین مىیابد، حرارت جسمى است، نه عطش روحى.»
آزادى در امور جنسى سبب شعلهورتر شدن شهوات به صورت حرص و آز مىشود؛ ولى ممنوعیت و حریم مشروع، نیروى عشق و تغزّل و تخیّل را به صورت یک احساس عالى و رقیق و لطیف انسانى تحریک مىکند و رشد مىدهد و سببساز خلق هنرها، ابداعها و... مىشود.23
حقیقت این است که: اشباع غریزه و سرکوب نکردن آن، یک مطلب است و آزادى جنسى و رفع مقررات و موازین اخلاقى، مطلب دیگر. اشباع غریزه با رعایت اصل عفت و تقوا منافات ندارد؛ بلکه تنها در سایه عفت و تقواست که مىتوان غریزه را به حدّ کافى اشباع کرد و جلو هیجانهاى بىجا و ناراحتیها و احساس محرومیتها و سرکوب شدنهاى ناشى از آن هیجانها را گرفت. به عبارت دیگر پرورش دادن استعدادها غیر از پَر دادن به هوسها و آرزوهاى پایانناپذیر است.24
از سوى دیگر اینکه مىگویند: «الانسانُ حریصٌ على ما مُنِعَ منه»، مطلب صحیحى است؛ ولى نیازمند به توضیح است. انسان به چیزى حرص مىورزد که هم از آن ممنوع شود و هم به سوى آن تحریک شود؛ به اصطلاح، تمنّاى چیزى را در وجود شخصى بیدار کنند و آن گاه او را ممنوع سازند، اما اگر امرى اصلاً عرضه نشود یا کمتر عرضه شود، حرص و ولع هم نسبت بدان کمتر خواهد بود. فروید، که طرفدار سرسخت آزادى غریزه جنسى بود، خود متوجه شد که خطا رفته است؛ لذا پیشنهاد کرد که باید آن را از راه خاصّ خودش به مسیر دیگرى منحرف کرد و به مسائل علمى و هنرى، نظیر نقاشى و غیره منعطف ساخت و به اصطلاح، طرفدار «تصعید» شد. زیرا تجربه و آمار نشان داده بود که با برداشتن قیود اجتماعى، بیماریها و عوارض روانى ناشى از غریزه جنسى بیشتر شده است. من نمىدانم آقاى فروید که طرفدار تصعید است، از چه راه آن را پیشنهاد مىکند؛ آیا جز از طریق محدود کردن است؟ در گذشته افراد بىخبر، به دانشجویان بىخبرتر از خود مىگفتند: انحراف جنسى، یعنى همجنس بازى، فقط در میان شرقیها رایج است و علتش هم دسترسى نداشتن به زن در اثر قیدهاى زیاد و حجاب است. اما طولى نکشید که معلوم شد رواج این عمل زشت در میان اروپاییها صد درجه بیشتر از شرقیهاست. ما انکار نمىکنیم که دسترسى نداشتن به زن موجب انحراف مىشود و باید شرایط ازدواج قانونى را سهل کرد؛ ولى بدون شک انحرافات جنسىاى که تبرّج و خودنمایى زن در اجتماع و معاشرتهاى آزاد سبب آن است، به مراتب بیشتر از انحرافاتى است که محرومیت و دست نارسى سبب آن مىگردد. اگر در مشرق زمین محدودیتها باعث انحراف جنسى و همجنس بازى شده است، در اروپا شهوترانىهاى زیاد باعث این انحراف گشته است.25
«اَدَلُّ دَلیلٍ عَلى امکانِ شىءٌ وقوعه»26 اشکال فوق که ناظر به «بعد روانى حجاب» است، به هزاران مصداق خارجى نقض مىشود. خیل عظیمى از زنان مؤمن و عفیف در طول تاریخ اسلام، حجاب را آن گونه که امام على علیهالسلام تعریف نمودهاند، عمل کردهاند و نه تنها «ملتهب»، «دلمرده»، «محبوس»، «عقب مانده» و «داراى عقدههاى جنسى» نبودهاند، بلکه از «آرامش»، «نشاط»، «ارزش اجتماعى»، «ثبات»، «بالندگى» و... بیشترى برخوردار بودهاند. اساساً فلسفه حجاب، صیانت روحى و معنوى جامعه است،27 نه به هم زدن تناسبات و توازنات روحى ـ روانى. برعکس، تمام این آثار منفى که براى حجاب برشمردهاند، در همان اوایل «رنسانس» در غرب، به علت فقدان حجاب حاصل آمد. تا جایى که امروزه آمار «طلاق»، «روسپیگرى»، «اعتیاد»، «بیماریهاى شدید جسمى و روانى» مثل «ایدز»، «میگرن»، «نازایى» و...، دنیا را با بحران عجیبى مواجه کرده است و متأسفانه این آمار روز به روز به طور تصاعدى در حال فزونى است.
ج: حجاب و فعالیت اجتماعى
اشکال دیگرى که به حجاب زنان در اسلام گرفته شده، این است که: زن مانند مرد داراى ذوق، فکر، فهم، هوش و استعدادِ کار است و اساساً هر استعداد طبیعى، دلیل یک حقّ طبیعى است. وقتى در آفرینش به یک موجودى استعداد کارى داده شود، به معنى این است که وى حق استفاده از آن را دارد. اگر به زن استعداد کار داده شده است، به معنى تجویز استفاده از آن است و هر عاملى که مانع از استفاده از آن بشود، به زن ظلم و ستم روا داشته است. رعایت حجاب زنان در بسیارى از موارد، باعث مىشود تا از این حق استفاده نشود و به همین علت، حجاب از سویى باعث ظلم و ستم به خود زن، و از سویى ـ از آنجا که باعث جلوگیرى فعالیت اجتماعى زن مىشود ـ ستم به جامعه است.
پاسخ: این اشکال مىتواند به نوع حجاب زنان ایرانیان قدیم و یا هندویان و یا زنان یهودى وارد باشد؛ اما به حجاب اسلامى نمىتواند تعلق گیرد؛ زیرا حجاب اسلامى موجب هدر رفتن استعدادهاى فطرى زن نمىشود، بلکه مبناى حجاب در اسلام، این است که لذتهاى جنسى باید به محیط خانوادگى و همسرِ مشروع، اختصاص یابد و محیط اجتماع، خالص براى کار و فعالیت باشد. به همین علت اجازه نمىدهد تا در بیرون از منزل نیز گرفتار تمتّعات جنسى باشد و اتفاقاً این حکم اسلام بیشتر مىتواند به فعالیت و کار اجتماعى کمک کند؛ زیرا اگر تمتّعات جنسى منحصر به محیط خانواده نباشد، نیروى کار اجتماعى (زن یا مرد) در محیط اجتماعى به جاى اینکه تنها به فعالیت اجتماعى خود بیندیشد و با تمرکز هر چه بیشتر، آن را انجام دهد، گرفتار هوسهاى حیوانى خود خواهد شد و در نتیجه از فعالیت اجتماعى خود باز خواهد ماند.28
حجاب اسلامى هرگز با حضور زن در اجتماع منافاتى ندارد؛ لیکن اولاً: اسلام «قلمرو حضور زن» در اجتماع را تعیین مىکند، بدین معنا که اسلام با حضور زن در اجتماع مخالف نیست، اما نه با هر گونه حضورى و در هر مکان و اجتماعى، بلکه با «حضورى مناسب با شخصیت زن» که همسو با رسالت و هدف خلقت زن باشد.
اسلام با در نظر گرفتن همه خصائص جسمى و روحى زن، شغلهاى مناسب شأن و منزلتش را به وى عطا مىکند. مثلاً اسلام با درس خواندن خانمها تا هر مرحلهاى که امکان دارد، مخالفتى ندارد، و این به معنى موافقت اسلام با حضور زن در مدارس، دانشگاهها، مؤسّسات تحقیقاتى و پژوهشى، آکادمیهاى علمى و... است. در روزگار کنونى ما، اسلام حضور زنان در مراکزى چون: مهد کودک، مدارس دخترانه و مناصب زنانه، مثل مامایى، جراحى زنان و... را نه تنها تجویز، بلکه «ضرورى و واجب» مىشمارد؛ اما در شرایط عادى، حضور زنان را در مکانهایى از قبیل معادن، بنّایى ساختمان، تاکسیرانى، گارىکشى و... هرگز به صلاح زنان نمىداند. چرا که حضور زن در این گونه شغلها، نه تنها با روحیه و جسم لطیف و نازک زن سازگارى ندارد، بلکه با حضور مستمرّ زن در این گونه شغلها غالباً بنیان خانواده ـ که اساس و ریشه اجتماع است ـ متزلزل و بلکه منهدم مىشود. و شاید بدین علت است که امام على علیهالسلام مىفرماید:
«لا تملّک المرأة من امرها ما جاوز نفسها فانّ المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة».29
اسلام، زنان را تا جایى که منجر به فساد نشود، از شرکت در اجتماع نهى نمىکند. در بعضى موارد، شرکت آنها را «واجب» مىکند مانند «حج» که بر زن و مرد به طور مساوى واجب شده است و حتى شوهر حقّ ممانعت ندارد و همچنین مثل «جهاد ابتدایى»، و در بعضى موارد هم به «ترخیص» اکتفا مىکند، مثل شرکت در «جهاد» و «نماز جمعه» و... .30 مواردى هم که اسلام حضور زن را در آن اجازه نمىدهد، از حیث اجر و پاداش، جبران کرده است. «اسماء» وقتى از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم پرسید که: ما زنان همه کارها را در منزل انجام مىدهیم ولى مردان توفیق شرکت در «جهاد، حج، نماز جمعه و...» را دارند! حضرت فرمودند:
«اگر زن، خوب «شوهردارى» کند و نگذارد محیط خانواده خراب شود، اجر و پاداش و فضیلت و توفیقش معادل است با همه کارهایى که مردان در خارج از منزل انجام مىدهند.»31
ثانیاً: طرفداران غربىِ حضور زن در اجتماع، غالباً یا از سر «جهل» و یا از سر «تجاهل»، از معنى دقیق حضور در اجتماع غفلت کردهاند. لازمه اجتماعى بودن، این است که فرد، کمتر به خود بپردازد و خود را همچون «قطرهاى در دریاى جامعه» غرق کند. لازمه واردِ اجتماع شدن، این است که «من» از میان برود و «ما» ایجاد شود. و اگر قرار شود هر زنى و هر مردى با توجه به لباس و بدن و روى و موى خویش، سعى کند که از خود یک «منِ» مشخص و انگشتنما بسازد، معلوم مىشود که نمىخواهد به اجتماع بپیوندد و نه در غم جامعه که در غم خویش است؛ این همه تنوّع و تفنّن که در لباس و آرایش زن غربى و غربزده دیده مىشود، دقیقاً نشانه آن است که زن در جامعه غربى به صورت جدى وارد جامعه نشده؛ بلکه به عنوان یک «شىء لوکس و زینتى» به جامعه دعوت شده است و نیامده است که خود را در جامعه محو کند؛ بلکه آمده است تا جامعه را در خود محو کند.32
اما «زینب کبرى علیهاالسلام » وقتى پا در اجتماع مىگذارد، نه از این حیث است که او دختر «زهراى مرضیه علیهاالسلام و على بن ابیطالب علیهالسلام » است و حتى، نه از این حیث که او «زینب کبرى» است، بلکه از این حیث است که او عضوى از جامعه اسلامى است که به حقّش ظلم شده است. جامعهاى که مردانش «روح مردانگى» ندارند و از ترس مجازات «یزید و تبارش» به سوراخها خزیدهاند. «زینب علیهاالسلام »، نه به عنوان یک شخص؛ بلکه به عنوان یک نماد و یک سمبل به اجتماع آمده است. «زینب علیهاالسلام » به نمایندگى از «حق»، پا در عرصه اجتماع گذاشته است و خود را نه در مقابل «یزید و شمر» ـ که اشخاصى بیش نیستند ـ بلکه در مقابل «باطل» مىبیند که یک «جریان» است؛ جریانى که با رویارویى «شیطان» و «خداوند تبارک و تعالى» شروع شده است و تا «پایان تاریخ» ادامه خواهد داشت.
براستى، آیا در «دعوتنامههاى حضور در اجتماع» که عموماً از جانب دشمنان خارجى و داخلى براى زنان ما فرستاده مىشود، ردّپایى از «حق» دیده مىشود؟
انسان، موجود مختارى است که جاده کمال خود را باید به پاى اختیار طى کند و این اختیار هر چند که به وى قدرت انتخاب مىدهد؛ لیکن انتخاب باید معیارمند باشد. انتخابِ معیارمند جهتدار است و انسانى که به دنبال جهت خاصّى است، نمىتواند در هر اجتماعى و در هر شرایطى حضور پیدا کند؛ بلکه فقط در اجتماعى و در شرایطى مىتواند حضور یابد که نسبت مطلوبى با جهت مطلوبش داشته باشد. آیا «نسخههاى حضور» که براى زنان ما عموماً از جانب غرب پیچیده مىشود، به همان جهتى دعوت مىکند که «جهت مطلوب» ماست؟
پس، اساساً در اسلام، هم، «چگونگىِ» حضور و هم، «چرایىِ» حضور، با فلسفه حضور در اجتماع که دشمنان اسلام طرح مىکنند، فرق اساسى دارد، هم نسبت به حضور مردان و هم نسبت به حضور زنان. از همین روست که حضور مردان نیز در هر اجتماعى به طور مطلق تجویز نشده است، بلکه مقید به جهات و مقیداتى است که مبیّن «حدود و ثغورِ» رسالت مرد است. مگر آیا مردان مىتوانند در هر اجتماعى مثلاً «اجتماعات مخصوص بانوان» یا «اجتماعات گناه» ـ چه مردانه و چه زنانه ـ حاضر شوند؟ پس چه شده است که براى زنان، «حضور بى قید و شرط» را در طلبیم؟
پىنوشتها:
1. ماهنامه صبح، ش 68، ص 5. به نقل از خانم «مریم خزعلى»، رئیس شوراى فرهنگى ـ اجتماعى زنان.
2. فلسفه حقوق، ص 140.
3. براى اطلاع تفصیلى از تفاوتهاى روحى، جسمى و روانى بین زن و مرد: ر.ک: نظام حقوق زن در اسلام، ص 178 و 179؛ فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، ص 63 و 64.
4. فلسفه حقوق، ص 148.
5. مجموعه آثار، شهید مطهرى، ج 19، ص 175.
6. ذاریات / 56.
7. بقره / 30.
8. اسراء / 70.
9. حجر / 29؛ صاد/ 72.
10. نظام حقوق زن در اسلام، ص 175.
11. در امور سیاسى کشور از «مشورت با زنان» بپرهیز که رأى آنان زود سُست مىشود و تصمیم آنان ناپایدار است. در «پرده حجاب» نگاهشان دار تا نامحرمان را ننگرند؛ زیرا که «سختگیرى در پوشش» عامل سلامت و استوارى آنان است. بیرون رفتن زنان بدتر از آن نیست که افراد غیرصالح را در میانشان آورى، و اگر بتوانى به گونهاى زندگى کنى که غیر تو را نشناسد، چنین کن. کارى که برتر از توانایى زن است، به او وامگذار که زن «گل بهارى» است نه پهلوانى سخت کوش. (نهج البلاغه، نامه 31).
12. «با زنان مشورت نکنید مگر زنانى که عقلشان به تجربه ثابت شده است». بحارالانوار، ج 103، ص 253.
13. زن از دیدگاه امام على(ع)، ص 104.
14. آل عمران / 151.
15. شورى / 38.
16. بقره / 233.
17. آسیه فیروزهچى، «استاد جعفرى و شخصیت اسلامى زن»، کتاب نقد، س 3، ش 12، ص 260.
18. زن از دیدگاه امام على(ع)، ص 104.
19. مسئله حجاب، شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج19، ص 434 ـ 441.
20. «ایاک و التغایر فى غیر موضع غیرة، فان ذلک یدعو الصحیحة الى السقم و البریّة الى الریب»، نهج البلاغه، نامه 31.
21. براى اطلاع بیشتر از اصل اشکالات به همراه جوابهاى تفصیلى آنها، ر.ک: مسئله حجاب، ص 443 ـ 462؛ حجاب، مهدى مهریزى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، ص 17 ـ 66.
22. مسئله حجاب، ص 446 و 447.
23. همان، ص 455 ـ 457.
24. اخلاق جنسى، شهید مطهرى، (مجموعه آثار، ج 19)، ص 659.
25. مسئله حجاب، ص 461 و 462.
26. بهترین دلیل بر اثباتِ امکان داشتن چیزى، وقوع خارجى آن چیز است.
27. منزلت زن در اندیشه اسلامى، محمد فنایى اشکورى، ص 99.
28. مسئله حجاب، ص 450 و 451.
29. بیش از توان زن از او کار مخواه، چرا که زن مثل «گل» است نه یک «قهرمان»، (نهج البلاغه، نامه 31.)
30. مسئله حجاب، ص 537.
31. همان، ص 540.
32. فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، ص 62.