آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

در شماره پیشین در مواردى جایگاه زن در نهج البلاغه تبیین گردید. در این شماره ادامه مباحث را پى‏مى‏گیریم:
اساس اشکالاتى که در مورد حقوق زن و سایر مسائل به اسلام مى‏شود، ریشه در مقایسه بین زن و مرد دارد و حال اینکه «اساساً ما مقایسه زنان را با مردان تحقیر زنان مى‏دانیم؛ زیرا در چنین مقایسه‏اى مرد را اصل قرار مى‏دهند و زن باید به این اصل نزدیک شود، در حالى که از دیدگاه اسلام، زنان «فى نفسه» داراى جایگاهى مشخص و تعریف شده هستند.»1
در مواردى که بین زن و مرد مقایسه و تطبیقى صورت مى‏گیرد، منظور شناختِ بهترین راه تکامل و در نتیجه تعامل و همکارى بیشتر هر یک از زن و مرد است نه تقابل و تفاخر و تضاد و در نتیجه، نزاع و درگیرى و درافتادن به وادى احتیاط. از نظر اسلام زن و مرد دو صنف‏اند از یک نوع، نه دو نوع از یک جنس. و به همین جهت در عین داشتن «وحدت نوعیه»، هر کدام از ویژگى‏هاى خاص خویش برخوردارند2 و از آنجایى که زنان «تکویناً» با مردان اختلافاتى دارند،3 «تشریعاً» نیز باید اختلافاتى داشته باشند. در اسلام اختلافات بین زن و مرد دقیقاً بر واقعیت و حکمت استوار است؛ نه بر ظلم و تبعیض. اختلافات «طبیعى و تکوینى» و «جسمى و روحى» زن و مرد بعضاً موقعیت و نقش متفاوتى را براى زن و مرد در درون خانواده و عرصه اجتماع ضرورى مى‏سازد و این موقعیت و نقش متفاوت، خود موجب برخى تفاوتهاى تشریعى مى‏شود. همان‏طور که وضع قوانین مختلف در شرایط واحد و یکسان ظالمانه است، متقابلاً هم وضع قوانین واحد در شرایط و موقعیتهاى مختلف ستمگرانه خواهد بود.4
تفاوتهاى زن و مرد از جنس «تناسب» است نه از جنس «نقص و کمال».5 زن موجودى است که بنا بر حکمت خلقت، براى هدف خاصّى خلق شده است، که براى رسیدن به آن هدف خاص، مثلاً: 2 در صد عقل، 10 در صد عاطفه، 20 درصد دریافت مغزى و... نیاز دارد؛ و مرد، موجود دیگرى است که براى هدفى دیگر خلق شده است و براى رسیدن به آن هدف، مثلاً: 10 درصد عقل، 5 درصد عاطفه، 15 درصد دریافت مغزى و... نیاز دارد؛ حکمت خلقت آنگاه زیر سؤال مى‏رود که هریک از این دو موجود، ابزار لازم و کافى براى رسیدن به هدفى را که براى آن خلق شده‏اند، در اختیار نداشته باشند و حال اینکه دارند. البته هدف خلقت در زن و مرد یکى است، که همانا «عبادت خداوند»6 است، لیکن مصداق عبادت در هردو موجود فرق دارد و یکى نیست.
به مَثَل، گو اینکه یکى «سیب» است و یکى «انار». معقول نیست که از سیب انتظار داشته باشیم که «بو، مزه و خاصیت» انار را داشته باشد؛ کما اینکه معقول نیست که از انار انتظار داشته باشیم که «بو، مزه و خاصیت» سیب را داشته باشد. سیب، سیب است و انار، انار. کمال سیب در این است که سیب کاملى باشد، نه «کال و نارس» و نه «لِه شده و بودار»، و کمال انار نیز در این است که انار خوبى باشد، «نه نارس و نه خشکیده». نه اینکه کمال سیب در این باشد که مثلاً: علاوه بر «بو، مزه و خاصیّت» سیب بودن، «بو، مزه و خاصیّت» انار را هم بدهد. حالْ زن، زن است و مرد، مرد. کمال زن این نیست که مردى ناقص باشد، بلکه کمالش این است که زنى کامل باشد. کدبانو باشد، عفیف، باسواد، مهربان، باهنر، زیبا، سالم، لطیف و ظریف باشد، نه اینکه برخى از خواص مردان را هم نیز به طور ناقص در خود جمع کرده باشد؛ چرا که هر خصیصه مردانه را که بگیرد، یک خصیصه زنانه را از دست مى‏دهد. اگر مثل مردان قوى، شود دیگر مثل زنان ظریف و لطیف نخواهد بود. اگر «خشن» شود؛ دیگر «نرم و عطوف» نیست. اگر شغل‏هاى مردانه بگیرد، دیگر شغل‏هاى زنانه ندارد و... .
هسته یک میوه را در نظر بگیرید، اگر این هسته را در بهترین مکان منزل، مثلاً: بر روى «مُبل» بگذاریم، پس از مدتى به شیئى تبدیل مى‏شود پر از مورچه، مگس و سایر حشرات؛ اما اگر در زیر خاک که به ظاهر جاى پست و نامناسبى است، دفنش کنیم، پس از مدتى ریشه مى‏دواند و بار مى‏دهد. آنان که مى‏خواهند زن را به هر قیمتى از منزل بیرون کنند و در معرض همگان قرار دهند، به حقیقت کارى مثل قراردادن هسته یک میوه بر روى مُبل کرده‏اند و آنان که زن را از درون خانه به اوج مى‏رسانند؛ به حقیقت کارى مثل کاشتن هسته میوه در زیر خاکى مناسب کرده‏اند.
به نظر مى‏رسد ریشه اعتراضات و اشکالات در باره زن، نتیجه «مقایسه غیر منطقى» و غیر روش‏مندى است که بین زن و مرد صورت مى‏گیرد و حال اینکه، اگر پاى مقایسه به میان کشیده شود، نه تنها زنان نسبت به مردان ناقص خواهند بود؛ بلکه مردان نیز نسبت به زنان ناقص خواهند بود؛ چرا که همواره برخى خواص و ویژگى‏ها در یکى از این دو هست که در دیگرى نیست. به عنوان مثال: در طول تاریخ، هرگز مردى نزاییده است و این یعنى اینکه، لا اقل زنان توان یک کارى مثل زایمان را دارند که مردان نمى‏توانند و این در قانون مقایسه غیر منطقى، یعنى نقص مرد!
از سوى دیگر، اگر این مقایسه غیر منطقى در ساحت حیوانات دیگر نیز تعمیم داده شود، در آن صورت، هم زن و هم مرد ـ که هردو مصداق «اشرف مخلوقات» هستند ـ از بسیارى از حیوانات در بسیارى از صفات ناقص‏تر خواهند بود. به عنوان مثال: عقاب، قادر است 30 کیلومتر جلوتر از خود را ببیند. شتر تا چندین هفته، بدون خوردن آب و علف، قادر است به حیات خود ادامه دهد. یوزپلنگ، در کمتر از سه ثانیه مى‏تواند سرعت خود را بیش از 90 کیلومتر در ساعت برساند و حال اینکه هیچ یک از این کارها را انسانى که مصداق «خلیفة‏اللهى»،7 «لقد کرّمنا بنى‏آدم»،8 «نفخت فیه من روحى»،9 و... است، نمى‏تواند انجام دهد.
آیا این به معنى نقص و نقصان زن و مرد نسبت به سایر حیوانات است؟ هرگز چنین نیست. نقص آنگاه که انسان براى احراز مقام «خلیفة‏اللهى» به طور بالقوه، ابزار لازم را در اختیار نمى‏داشت، آنگاه که ابزار لازم براى رسیدن به کمال مطلوب و قرب الهى را نمى‏داشت. پس «چه لزومى دارد که تفاوتهاى زن و مرد را به حساب ناقص‏تر بودن یکى و کامل‏تر بودن دیگرى بگذاریم؛ که مجبور شویم گاهى طرف مرد را بگیریم و گاهى طرف زن را؟».10
کمال صحت یک ماشین مثل «پژو» به این نیست که به اندازه یک اتوبوس سوخت مصرف کند، بلکه یک پژوى صحیح و سالم کمالش به این است که به اندازه خودش سوخت مصرف کند، نه بیشتر و نه کمتر. کسانى که مى‏خواهند تمامى ویژگى‏هاى یک مرد را به زن نیز بدهند، مثل این است که بخواهند کارى بکنند که یک پژو به اندازه یک اتوبوس سوخت مصرف کند؛ یعنى در واقع عملاً گام در خراب کردن زن برداشته‏اند.
روایت دوم
«ایّاک و مشاورة النساء فانّ رأیهنّ الى افن و عزمهنّ الى وهن. و اکفف علیهن من ابصارهنّ بحجابک ایاهنّ. فانّ شدّة الحجاب ابقى علیهنّ و لیس خروجهنّ باَشدّ من ادخالک من لا یوثق به علیهنّ و ان استطعت الاّ یعرفن غیرک فافعل و لا تملّک المرأة من امرها ما جاوز نفسها فان المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة.»11
این روایت به دو امر اشاره دارد:
الف: مشورت با زنان
در خصوص مشورت با زنان نکاتى قابل ملاحظه است:
1. اینکه امام علیه‏السلام فرموده‏اند: «ایّاک و مشاورة النساء»، هرگز به معنى «توهین» به ارزش و جایگاه زن نیست؛ زیرا:
ـ به قرینه روایت دیگرى که امام علیه‏السلام مى‏فرماید: «ایّاک و مشاورة النساء الاّ من جرّبت بکمال عقل»،12 مى‏فهمیم که منظور امام علیه‏السلام نفى مطلق مشورت با زنان نیست؛ بلکه منظور، زنانى هستند که از ذات خود خارج شده‏اند و تن به زر و زیور دنیا داده‏اند. پس با غیر از این زنان، مثل مردانِ شایسته مى‏توان مشورت کرد.13
ـ آیات «وجوب شورا و مشورت» در قرآن کریم مثل «و شاورهم فى الامر»14، «و امرهم شورى بینهم»15 و... به طور مطلق آمده است و مقید به مردان نشده است، پس با زنان نیز مى‏توان مشورت کرد.
ـ اینکه در قرآن کریم به «تصمیم شورایى» زن و مرد در باب فرزندان توصیه شده است،16 نشان مى‏دهد که اسلام هرگز زن را فاقد عقل اجتماعى براى مشورت در هر امرى، ندانسته است.17
2. از آنجایى که بنا بر حکمت خداوند، در استمرار و بقاى حیات اجتماعى، «حاکمیت عواطف و احساسات» در اندیشه زن بر «حاکمیت عقل» غلبه دارد، معقول است که در مسائل مهم، که نیاز به فکر دقیق و عقل دارد، با زنان مشورت نشود؛ مگر اینکه مورد مشورت از مواردى باشد که از نظر روحى، زن بتواند در خصوص آن نظر بدهد، همچون: «انتخاب عروس براى فرزند»، «انتخاب منزل براى سکنا گزیدن» و... که اتفاقاً در این موارد در «فقه اسلامى» تأکید شده است که با زنان مشورت شود. بر این اساس، مى‏توان گفت که نظام خانوادگى در اسلام «درون شورایى» و «برون سرپرستى مرد» است.18
ب: حجاب اسلامى
در مورد حجاب اسلامى نیز نکاتى قابل ملاحظه است:
1. امام على علیه‏السلام حجاب زنان را مایه حفظ و حرمت و شخصیت آنها معرفى مى‏کند و از این رو توصیه مى‏کند که هر چه حجاب زنان کامل‏تر باشد، «مصونیت» آنها بیشتر است؛ چرا که تنها در سایه حجاب است که آرامش روانى زن، استحکام پیوند خانوادگى، استوارى اجتماع و ارزش و احترام زن بیشتر مى‏شود.19 در عین حال، حضرت به مردان نیز سفارش مى‏کند که از غیرت نشان دادن بى‏جا بپرهیزند؛ چرا که درستکار را به بیماردلى و پاکدامن را به بدگمانى مى‏رساند.20
در عین حال به اندیشه امام على علیه‏السلام در خصوص لزوم پوشش مناسب زنان، ایراداتى گرفته شده است، به عنوان مثال:
حجاب، مانع پیشرفت و عامل رکود فعالیتهاى اجتماعى زن است. حجاب، واجب دینى نیست. حجاب، ویژه زنان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است نه تمام زنان. حجاب، عادتى غیر اسلامى است. حجاب، برخاسته از عقده‏هاى جنسى است. حجاب، دلیل منطقى ندارد. حجاب، شعارى سیاسى است. حجاب، محدود کننده هویت زن در هویت جنسى است. حجاب، عامل دلمردگى زنان است. حجاب، سلب‏کننده آزادى زنان است. حجاب، زیاد کننده التهاب جنسى است و...21
عمده اشکالات فوق، ریشه در سه امر دارد:
1. حجاب و سلب آزادى زنان؛
2. تأثیرات روانى حجاب؛
3. حجاب و فعالیت اجتماعى.
الف: حجاب و سلب آزادى زنان
«ایرادى که بر حجاب گرفته‏اند این است که: موجب سلب حق آزادى، که یک حق طبیعى بشرى است، مى‏گردد و نوعى توهین به حیثیت انسانى زن به شمار مى‏رود. مى‏گویند: احترام به حیثیت و شرف انسانى، یکى از موارد اعلامیه حقوق بشر است. هر انسانى، شریف و آزاد است، مرد باشد یا زن، سفید باشد یا سیاه، تابع هر کشور یا مذهبى باشد. مجبور ساختن زن به اینکه حجاب داشته باشد، بى‏اعتنایى به حقّ آزادى او و اهانت به حیثیت انسانى اوست! و به عبارت دیگر، ظلم فاحش است به زن. عزت و کرامت انسانى و حقّ آزادى زن و همچنین حکم مطابق عقل و شرع ـ به اینکه هیچ کس بدون موجب نباید اسیر و زندانى گردد و ظلم به هیچ شکل و به هیچ صورت و به هیچ بهانه نباید واقع شود ـ ایجاب مى‏کند که این امر از میان برود.
پاسخ: فرق است بین زندانى کردن زن در خانه و بین موظف دانستن او به اینکه وقتى مى‏خواهد با مرد بیگانه مواجه شود، پوشیده باشد. در اسلام محبوس ساختن و اسیر کردن زن وجود ندارد. حجاب در اسلام، وظیفه‏اى است که بر عهده زن نهاده شده که در معاشرت و برخورد با مرد باید کیفیت خاصّى را در لباس پوشیدن مراعات کند. این وظیفه نه از ناحیه مرد بر او تحمیل شده است و نه چیزى است که با حیثیت و کرامت او منافات داشته باشد و یا تجاوز به حقوق طبیعى او، که خداوند برایش خلق کرده است، محسوب شود. اگر رعایت پاره‏اى مصالح اجتماعى، زن یا مرد را مقید سازد که در معاشرت، روش خاصّى را اتخاذ کنند و طورى راه بروند که آرامش دیگران را بر هم نزنند و تعادل اخلاقى را از بین نبرند، چنین مطلبى را زندانى کردن یا بردگى نمى‏توان نامید، و آن را منافى حیثیت انسانى و اصل آزادى فرد نمى‏توان دانست. شرافت زن اقتضاء مى‏کند هنگامى که از خانه بیرون مى‏رود متین و سنگین و باوقار باشد، در طرز رفتار و لباس پوشیدنش هیچ گونه عمدى که باعث تحریک و تهییج شود به کار نبرد، عملاً مرد را به سوى خود دعوت نکند، زباندار لباس نپوشد، زباندار راه نرود، زباندار و معنى‏دار به سخن خود آهنگ ندهد، چه آنکه گاهى اوقات ژستها سخن مى‏گویند، راه رفتن انسان سخن مى‏گوید، طرز حرف زدنش یک حرف دیگرى مى‏زند.»22
ب: تأثیرات روانى حجاب
اشکال دیگرى که به حجاب زنان در اسلام گرفته شده، این است که: ایجاد حریم میان زن و مرد، بر اشتیاقها و التهابها مى‏افزاید و طبق اصل «الانسانُ حریصٌ على ما مُنِع»، حرص و ولع نسبت به اعمال جنسى را در زن و مرد بیشتر مى‏کند. علاوه بر آن، سرکوب کردن غرایز، موجب انواع اختلالهاى روانى و بیماریهاى روحى مى‏گردد. فروید مى‏گوید: ناکامیها معلول قیود اجتماعى است. از این رو، وى پیشنهاد مى‏کند که: براى پیشگیرى ناکامى، تا ممکن است باید غریزه را آزاد گذاشت. برتراند راسل نیز در کتاب «جهانى که من مى‏شناسم» مى‏نویسد:
«اثر معمولى تحریم، عبارت از تحریک حسّ کنجکاوى عمومى است و این تأثیر هم در مورد ادبیات مستهجن و هم در موارد دیگر مصداق پیدا مى‏کند.»
وى سپس در جواب این سؤال که: آیا شما عقیده دارید انتشار موضوعهاى منافى عفت، علاقه مردم را به آنها زیاد نمى‏کند؟ جواب مى‏دهد:
«علاقه مردم نسبت به آنها نقصان مى‏یابد. فرض کنید چاپ و انتشار کارت پستالهاى منافى عفت، مجاز و آزاد گردد، این اوراق براى مدت یک سال یا دو سال مورد استقبال واقع شده، سپس مردم از آنها خسته مى‏شوند و دیگر کسى حتى به آنها نگاه هم نمى‏کند.»
پاسخ: هر چند درست است که ناکامى جنسى عوارض وخیمى دارد؛ اما برداشتن قیود اجتماعى، مشکل را حل نمى‏کند. برداشتن قیود اجتماعى، عشق واقعى را مى‏میراند و طبیعت را، هرزه و بى‏بند و بار مى‏کند. در این مورد هر چه بیشتر عرضه شود، هوس و میل به تنوع افزایش مى‏یابد. همان‏طور که محرومیتها سبب طغیان و شعله‏ور شدن شهوات مى‏شود، پیروى و تسلیم مطلق نیز سبب طغیان شهوت مى‏شود.
اینکه راسل مى‏گوید: «اگر پخش عکسهاى منافى عفت مجاز شود، پس از مدتى مردم خسته خواهند شد و نگاه نخواهند کرد.» درباره یک عکس بالخصوص و یک نوع بى‏عفتى خاص، صادق است؛ ولى در مورد مطلق بى‏عفتیها صادق نیست؛ یعنى از یک نوع خاصّ بى‏عفتى خستگى پیدا مى‏شود؛ ولى نه بدین معنا که تمایل به عفاف جانشین آن بشود، بلکه بدین معنا که آتش و عطش روحى زبانه مى‏کشد و نوعى دیگر را تقاضا مى‏کند و این تقاضاها هرگز تمام شدنى نیست. خود راسل در کتاب «زناشویى و اخلاق» اعتراف مى‏کند که:
«عطش روحى در مسائل جنسى، غیر از حرارت جسمى است؛ آنچه با ارضاء تسکین مى‏یابد، حرارت جسمى است، نه عطش روحى.»
آزادى در امور جنسى سبب شعله‏ورتر شدن شهوات به صورت حرص و آز مى‏شود؛ ولى ممنوعیت و حریم مشروع، نیروى عشق و تغزّل و تخیّل را به صورت یک احساس عالى و رقیق و لطیف انسانى تحریک مى‏کند و رشد مى‏دهد و سبب‏ساز خلق هنرها، ابداعها و... مى‏شود.23
حقیقت این است که: اشباع غریزه و سرکوب نکردن آن، یک مطلب است و آزادى جنسى و رفع مقررات و موازین اخلاقى، مطلب دیگر. اشباع غریزه با رعایت اصل عفت و تقوا منافات ندارد؛ بلکه تنها در سایه عفت و تقواست که مى‏توان غریزه را به حدّ کافى اشباع کرد و جلو هیجانهاى بى‏جا و ناراحتیها و احساس محرومیتها و سرکوب شدنهاى ناشى از آن هیجانها را گرفت. به عبارت دیگر پرورش دادن استعدادها غیر از پَر دادن به هوسها و آرزوهاى پایان‏ناپذیر است.24
از سوى دیگر اینکه مى‏گویند: «الانسانُ حریصٌ على ما مُنِعَ منه»، مطلب صحیحى است؛ ولى نیازمند به توضیح است. انسان به چیزى حرص مى‏ورزد که هم از آن ممنوع شود و هم به سوى آن تحریک شود؛ به اصطلاح، تمنّاى چیزى را در وجود شخصى بیدار کنند و آن گاه او را ممنوع سازند، اما اگر امرى اصلاً عرضه نشود یا کمتر عرضه شود، حرص و ولع هم نسبت بدان کمتر خواهد بود. فروید، که طرفدار سرسخت آزادى غریزه جنسى بود، خود متوجه شد که خطا رفته است؛ لذا پیشنهاد کرد که باید آن را از راه خاصّ خودش به مسیر دیگرى منحرف کرد و به مسائل علمى و هنرى، نظیر نقاشى و غیره منعطف ساخت و به اصطلاح، طرفدار «تصعید» شد. زیرا تجربه و آمار نشان داده بود که با برداشتن قیود اجتماعى، بیماریها و عوارض روانى ناشى از غریزه جنسى بیشتر شده است. من نمى‏دانم آقاى فروید که طرفدار تصعید است، از چه راه آن را پیشنهاد مى‏کند؛ آیا جز از طریق محدود کردن است؟ در گذشته افراد بى‏خبر، به دانشجویان بى‏خبرتر از خود مى‏گفتند: انحراف جنسى، یعنى همجنس بازى، فقط در میان شرقیها رایج است و علتش هم دسترسى نداشتن به زن در اثر قیدهاى زیاد و حجاب است. اما طولى نکشید که معلوم شد رواج این عمل زشت در میان اروپاییها صد درجه بیشتر از شرقیهاست. ما انکار نمى‏کنیم که دسترسى نداشتن به زن موجب انحراف مى‏شود و باید شرایط ازدواج قانونى را سهل کرد؛ ولى بدون شک انحرافات جنسى‏اى که تبرّج و خودنمایى زن در اجتماع و معاشرتهاى آزاد سبب آن است، به مراتب بیشتر از انحرافاتى است که محرومیت و دست نارسى سبب آن مى‏گردد. اگر در مشرق زمین محدودیتها باعث انحراف جنسى و همجنس بازى شده است، در اروپا شهوت‏رانى‏هاى زیاد باعث این انحراف گشته است.25
«اَدَلُّ دَلیلٍ عَلى امکانِ شى‏ءٌ وقوعه»26 اشکال فوق که ناظر به «بعد روانى حجاب» است، به هزاران مصداق خارجى نقض مى‏شود. خیل عظیمى از زنان مؤمن و عفیف در طول تاریخ اسلام، حجاب را آن گونه که امام على علیه‏السلام تعریف نموده‏اند، عمل کرده‏اند و نه تنها «ملتهب»، «دلمرده»، «محبوس»، «عقب مانده» و «داراى عقده‏هاى جنسى» نبوده‏اند، بلکه از «آرامش»، «نشاط»، «ارزش اجتماعى»، «ثبات»، «بالندگى» و... بیشترى برخوردار بوده‏اند. اساساً فلسفه حجاب، صیانت روحى و معنوى جامعه است،27 نه به هم زدن تناسبات و توازنات روحى ـ روانى. برعکس، تمام این آثار منفى که براى حجاب برشمرده‏اند، در همان اوایل «رنسانس» در غرب، به علت فقدان حجاب حاصل آمد. تا جایى که امروزه آمار «طلاق»، «روسپیگرى»، «اعتیاد»، «بیماریهاى شدید جسمى و روانى» مثل «ایدز»، «میگرن»، «نازایى» و...، دنیا را با بحران عجیبى مواجه کرده است و متأسفانه این آمار روز به روز به طور تصاعدى در حال فزونى است.
ج: حجاب و فعالیت اجتماعى
اشکال دیگرى که به حجاب زنان در اسلام گرفته شده، این است که: زن مانند مرد داراى ذوق، فکر، فهم، هوش و استعدادِ کار است و اساساً هر استعداد طبیعى، دلیل یک حقّ طبیعى است. وقتى در آفرینش به یک موجودى استعداد کارى داده شود، به معنى این است که وى حق استفاده از آن را دارد. اگر به زن استعداد کار داده شده است، به معنى تجویز استفاده از آن است و هر عاملى که مانع از استفاده از آن بشود، به زن ظلم و ستم روا داشته است. رعایت حجاب زنان در بسیارى از موارد، باعث مى‏شود تا از این حق استفاده نشود و به همین علت، حجاب از سویى باعث ظلم و ستم به خود زن، و از سویى ـ از آنجا که باعث جلوگیرى فعالیت اجتماعى زن مى‏شود ـ ستم به جامعه است.
پاسخ: این اشکال مى‏تواند به نوع حجاب زنان ایرانیان قدیم و یا هندویان و یا زنان یهودى وارد باشد؛ اما به حجاب اسلامى نمى‏تواند تعلق گیرد؛ زیرا حجاب اسلامى موجب هدر رفتن استعدادهاى فطرى زن نمى‏شود، بلکه مبناى حجاب در اسلام، این است که لذتهاى جنسى باید به محیط خانوادگى و همسرِ مشروع، اختصاص یابد و محیط اجتماع، خالص براى کار و فعالیت باشد. به همین علت اجازه نمى‏دهد تا در بیرون از منزل نیز گرفتار تمتّعات جنسى باشد و اتفاقاً این حکم اسلام بیشتر مى‏تواند به فعالیت و کار اجتماعى کمک کند؛ زیرا اگر تمتّعات جنسى منحصر به محیط خانواده نباشد، نیروى کار اجتماعى (زن یا مرد) در محیط اجتماعى به جاى اینکه تنها به فعالیت اجتماعى خود بیندیشد و با تمرکز هر چه بیشتر، آن را انجام دهد، گرفتار هوسهاى حیوانى خود خواهد شد و در نتیجه از فعالیت اجتماعى خود باز خواهد ماند.28
حجاب اسلامى هرگز با حضور زن در اجتماع منافاتى ندارد؛ لیکن اولاً: اسلام «قلمرو حضور زن» در اجتماع را تعیین مى‏کند، بدین معنا که اسلام با حضور زن در اجتماع مخالف نیست، اما نه با هر گونه حضورى و در هر مکان و اجتماعى، بلکه با «حضورى مناسب با شخصیت زن» که همسو با رسالت و هدف خلقت زن باشد.
اسلام با در نظر گرفتن همه خصائص جسمى و روحى زن، شغلهاى مناسب شأن و منزلتش را به وى عطا مى‏کند. مثلاً اسلام با درس خواندن خانمها تا هر مرحله‏اى که امکان دارد، مخالفتى ندارد، و این به معنى موافقت اسلام با حضور زن در مدارس، دانشگاهها، مؤسّسات تحقیقاتى و پژوهشى، آکادمیهاى علمى و... است. در روزگار کنونى ما، اسلام حضور زنان در مراکزى چون: مهد کودک، مدارس دخترانه و مناصب زنانه، مثل مامایى، جراحى زنان و... را نه تنها تجویز، بلکه «ضرورى و واجب» مى‏شمارد؛ اما در شرایط عادى، حضور زنان را در مکانهایى از قبیل معادن، بنّایى ساختمان، تاکسیرانى، گارى‏کشى و... هرگز به صلاح زنان نمى‏داند. چرا که حضور زن در این گونه شغلها، نه تنها با روحیه و جسم لطیف و نازک زن سازگارى ندارد، بلکه با حضور مستمرّ زن در این گونه شغلها غالباً بنیان خانواده ـ که اساس و ریشه اجتماع است ـ متزلزل و بلکه منهدم مى‏شود. و شاید بدین علت است که امام على علیه‏السلام مى‏فرماید:
«لا تملّک المرأة من امرها ما جاوز نفسها فانّ المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة».29
اسلام، زنان را تا جایى که منجر به فساد نشود، از شرکت در اجتماع نهى نمى‏کند. در بعضى موارد، شرکت آنها را «واجب» مى‏کند مانند «حج» که بر زن و مرد به طور مساوى واجب شده است و حتى شوهر حقّ ممانعت ندارد و همچنین مثل «جهاد ابتدایى»، و در بعضى موارد هم به «ترخیص» اکتفا مى‏کند، مثل شرکت در «جهاد» و «نماز جمعه» و... .30 مواردى هم که اسلام حضور زن را در آن اجازه نمى‏دهد، از حیث اجر و پاداش، جبران کرده است. «اسماء» وقتى از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم پرسید که: ما زنان همه کارها را در منزل انجام مى‏دهیم ولى مردان توفیق شرکت در «جهاد، حج، نماز جمعه و...» را دارند! حضرت فرمودند:
«اگر زن، خوب «شوهردارى» کند و نگذارد محیط خانواده خراب شود، اجر و پاداش و فضیلت و توفیقش معادل است با همه کارهایى که مردان در خارج از منزل انجام مى‏دهند.»31
ثانیاً: طرفداران غربىِ حضور زن در اجتماع، غالباً یا از سر «جهل» و یا از سر «تجاهل»، از معنى دقیق حضور در اجتماع غفلت کرده‏اند. لازمه اجتماعى بودن، این است که فرد، کمتر به خود بپردازد و خود را همچون «قطره‏اى در دریاى جامعه» غرق کند. لازمه واردِ اجتماع شدن، این است که «من» از میان برود و «ما» ایجاد شود. و اگر قرار شود هر زنى و هر مردى با توجه به لباس و بدن و روى و موى خویش، سعى کند که از خود یک «منِ» مشخص و انگشت‏نما بسازد، معلوم مى‏شود که نمى‏خواهد به اجتماع بپیوندد و نه در غم جامعه که در غم خویش است؛ این همه تنوّع و تفنّن که در لباس و آرایش زن غربى و غربزده دیده مى‏شود، دقیقاً نشانه آن است که زن در جامعه غربى به صورت جدى وارد جامعه نشده؛ بلکه به عنوان یک «شى‏ء لوکس و زینتى» به جامعه دعوت شده است و نیامده است که خود را در جامعه محو کند؛ بلکه آمده است تا جامعه را در خود محو کند.32
اما «زینب کبرى علیهاالسلام » وقتى پا در اجتماع مى‏گذارد، نه از این حیث است که او دختر «زهراى مرضیه علیهاالسلام و على بن ابیطالب علیه‏السلام » است و حتى، نه از این حیث که او «زینب کبرى» است، بلکه از این حیث است که او عضوى از جامعه اسلامى است که به حقّش ظلم شده است. جامعه‏اى که مردانش «روح مردانگى» ندارند و از ترس مجازات «یزید و تبارش» به سوراخها خزیده‏اند. «زینب علیهاالسلام »، نه به عنوان یک شخص؛ بلکه به عنوان یک نماد و یک سمبل به اجتماع آمده است. «زینب علیهاالسلام » به نمایندگى از «حق»، پا در عرصه اجتماع گذاشته است و خود را نه در مقابل «یزید و شمر» ـ که اشخاصى بیش نیستند ـ بلکه در مقابل «باطل» مى‏بیند که یک «جریان» است؛ جریانى که با رویارویى «شیطان» و «خداوند تبارک و تعالى» شروع شده است و تا «پایان تاریخ» ادامه خواهد داشت.
براستى، آیا در «دعوت‏نامه‏هاى حضور در اجتماع» که عموماً از جانب دشمنان خارجى و داخلى براى زنان ما فرستاده مى‏شود، ردّپایى از «حق» دیده مى‏شود؟
انسان، موجود مختارى است که جاده کمال خود را باید به پاى اختیار طى کند و این اختیار هر چند که به وى قدرت انتخاب مى‏دهد؛ لیکن انتخاب باید معیارمند باشد. انتخابِ معیارمند جهت‏دار است و انسانى که به دنبال جهت خاصّى است، نمى‏تواند در هر اجتماعى و در هر شرایطى حضور پیدا کند؛ بلکه فقط در اجتماعى و در شرایطى مى‏تواند حضور یابد که نسبت مطلوبى با جهت مطلوبش داشته باشد. آیا «نسخه‏هاى حضور» که براى زنان ما عموماً از جانب غرب پیچیده مى‏شود، به همان جهتى دعوت مى‏کند که «جهت مطلوب» ماست؟
پس، اساساً در اسلام، هم، «چگونگىِ» حضور و هم، «چرایىِ» حضور، با فلسفه حضور در اجتماع که دشمنان اسلام طرح مى‏کنند، فرق اساسى دارد، هم نسبت به حضور مردان و هم نسبت به حضور زنان. از همین روست که حضور مردان نیز در هر اجتماعى به طور مطلق تجویز نشده است، بلکه مقید به جهات و مقیداتى است که مبیّن «حدود و ثغورِ» رسالت مرد است. مگر آیا مردان مى‏توانند در هر اجتماعى مثلاً «اجتماعات مخصوص بانوان» یا «اجتماعات گناه» ـ چه مردانه و چه زنانه ـ حاضر شوند؟ پس چه شده است که براى زنان، «حضور بى قید و شرط» را در طلبیم؟
پى‏نوشت‏ها:
1. ماهنامه صبح، ش 68، ص 5. به نقل از خانم «مریم خزعلى»، رئیس شوراى فرهنگى ـ اجتماعى زنان.
2. فلسفه حقوق، ص 140.
3. براى اطلاع تفصیلى از تفاوتهاى روحى، جسمى و روانى بین زن و مرد: ر.ک: نظام حقوق زن در اسلام، ص 178 و 179؛ فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، ص 63 و 64.
4. فلسفه حقوق، ص 148.
5. مجموعه آثار، شهید مطهرى، ج 19، ص 175.
6. ذاریات / 56.
7. بقره / 30.
8. اسراء / 70.
9. حجر / 29؛ صاد/ 72.
10. نظام حقوق زن در اسلام، ص 175.
11. در امور سیاسى کشور از «مشورت با زنان» بپرهیز که رأى آنان زود سُست مى‏شود و تصمیم آنان ناپایدار است. در «پرده حجاب» نگاهشان دار تا نامحرمان را ننگرند؛ زیرا که «سخت‏گیرى در پوشش» عامل سلامت و استوارى آنان است. بیرون رفتن زنان بدتر از آن نیست که افراد غیرصالح را در میانشان آورى، و اگر بتوانى به گونه‏اى زندگى کنى که غیر تو را نشناسد، چنین کن. کارى که برتر از توانایى زن است، به او وامگذار که زن «گل بهارى» است نه پهلوانى سخت کوش. (نهج البلاغه، نامه 31).
12. «با زنان مشورت نکنید مگر زنانى که عقلشان به تجربه ثابت شده است». بحارالانوار، ج 103، ص 253.
13. زن از دیدگاه امام على(ع)، ص 104.
14. آل عمران / 151.
15. شورى / 38.
16. بقره / 233.
17. آسیه فیروزه‏چى، «استاد جعفرى و شخصیت اسلامى زن»، کتاب نقد، س 3، ش 12، ص 260.
18. زن از دیدگاه امام على(ع)، ص 104.
19. مسئله حجاب، شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج19، ص 434 ـ 441.
20. «ایاک و التغایر فى غیر موضع غیرة، فان ذلک یدعو الصحیحة الى السقم و البریّة الى الریب»، نهج البلاغه، نامه 31.
21. براى اطلاع بیشتر از اصل اشکالات به همراه جوابهاى تفصیلى آنها، ر.ک: مسئله حجاب، ص 443 ـ 462؛ حجاب، مهدى مهریزى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، ص 17 ـ 66.
22. مسئله حجاب، ص 446 و 447.
23. همان، ص 455 ـ 457.
24. اخلاق جنسى، شهید مطهرى، (مجموعه آثار، ج 19)، ص 659.
25. مسئله حجاب، ص 461 و 462.
26. بهترین دلیل بر اثباتِ امکان داشتن چیزى، وقوع خارجى آن چیز است.
27. منزلت زن در اندیشه اسلامى، محمد فنایى اشکورى، ص 99.
28. مسئله حجاب، ص 450 و 451.
29. بیش از توان زن از او کار مخواه، چرا که زن مثل «گل» است نه یک «قهرمان»، (نهج البلاغه، نامه 31.)
30. مسئله حجاب، ص 537.
31. همان، ص 540.
32. فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، ص 62.

 

تبلیغات