آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

«مرگ» انتقال روح از بدن دنیوى به بدن اخروى و به عبارت دیگر، انتقال از نشئه دنیا به نشئه برزخ است. گاهى مرگ به معناى نداشتن قوه عاقله، انحراف، ضلالت و عدم هدایت الهى استعمال مى‏شود؛ همان طور که در قرآن کریم، «موت» به معناى ضلالت، کفر و گمراهى و لفظ «حیات» به معناى هدایت و ایمان آمده است: «او من کان میّتاً فاحییناه و جعلنا له نوراً یمشى به فى‏الناس کمن مثله فى الظلمات لیس بخارج منها»1؛ آیا کسى که مرده بود و ما او را زنده کردیم و به او روشنى دانش و هدایت دادیم تا به وسیله آن روشنى، میان مردم سرافراز رود، مَثَل او مانند کسى است که در تاریکى‏ها فرو شده و از آن به در نتواند شد.
مرگ به معناى اول، مرگ جسم است و مرگ به معناى دوم، مرگ دل. اولى «تن مردگى» است و دومى «دل مردگى». اولى در آخر زندگى محقّق مى‏شود و دومى در متن زندگى. اولى شامل مؤمن و کافر مى‏شود و دومى مختص به کافر است. اولى شامل رهیافته و گمراه مى‏شود و دومى مختص به گمراه است. فرد مرده در مرگ جسم، ساکن و بى‏حرکت است و در مرگ دل، جاندار و متحرّک.
مرگ قلب‏ها
از دیدگاه معصومین علیهم‏السلام مرده واقعى شخص دل مرده است؛ شخصى که از هدایت الهى بى‏بهره است و گرفتار ظلمت، کفر، ضلالت و فسق شده است. پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرماید: «لیس من مات فاستراح لمیت انّما المیت میت الاحیاء»2؛ مرده واقعى کسى نیست که از دار دنیا رحلت کرده و در دیار آخرت سکونت گزیده، بلکه مرده کسى است که در بین زندگان است، مى‏خورد، مى‏آشامد، راه مى‏رود و حرکت مى‏کند ولى از هدایت الهى بى‏بهره است و گرفتار فسق و کفر شده است. اینان مرده‏هایى متحرّکند، زنده‏هاى دل مرده‏اند، مرده‏هاى نه در قبرستان، بلکه در متن اجتماع هستند.
مردگان متحرّک کیانند؟
1. دروغ پردازان
یکى از مرده‏هاى متحرّک، شخص دروغ پرداز است. انسان کذّاب، انسان مرده است. دل و قلب دروغگو، مرده است. تفاوت بین انسان مرده با انسان زنده در وجه اطمینان به شخص زنده است. کسى که اهل دروغ است و دروغ‏گویى وصف ثابت او شده است، هیچ اطمینانى به او نیست. على علیه‏السلام مى‏فرماید: «الکذّاب والمیّت سواء لانّ فضیلة الحىّ على المیّت، الثقة به فاذا لم یوثق بکلامه فقد بطلت حیاته3؛ دروغ گو و مرده مساویند، براى این که امتیاز شخص زنده بر شخص مرده، اطمینان داشتن به شخص زنده است. بنابراین، اگر به گفتار او اطمینان نباشد، پس حیات او تباه و باطل شده است.»
2. تارکان امر به معروف و نهى از منکر
یکى دیگر از مرده‏هاى متحرّک، کسى است که نسبت به مسائل اجتماعى بى‏تفاوت است و به وقوع منکرات در جامعه از خود هیچ گونه عکس العملى نشان نمى‏دهد؛ نه با زبان خود در رفع منکر کوشش مى‏کند و نه با دست خود و نه در دل از وقوع آن اظهار انزجار مى‏کند. على علیه‏السلام فرمود: «کسى که انکار منکر را به وسیله دل و دست و زبانش ترک مى‏کند، او همان مرده در بین زندگان است.»4
نیز فرمود: «برخى از ناهیان از منکر کسانى هستند که به وسیله دست و زبان و دل خود، منکر را انکار (نهى) مى‏کنند، که آنها تمام خصلت‏هاى نیکو را کامل کرده‏اند و بعضى از آنها کسانى هستند که به وسیله زبان و دل خود منکر را انکار مى‏کنند، نه به وسیله دست، که آنان به دو خصلت نیکو چنگ زده و دیگرى را (انکار به وسیله دست) تباه ساخته‏اند و بعضى از آنان به دل، منکر را انکار (نهى) مى‏کنند نه به وسیله دست و زبان، که آنها دو خصلت را ـ که شریف‏ترین خصلت بین آن سه خصلت است ـ تباه ساخته و به یک خصلت چنگ زده‏اند و بعضى منکر را به وسیله دل و زبان و دستان انکار نمى‏کنند، که اینان مرده زندگانند.»5
3. جاهلان
یکى دیگر از مرده‏هاى متحرّک، شخص جاهل است؛ شخصى که از علوم لازم انسانیت و اسلامیت بى‏بهره است. شخصى که از آنچه که او را به رستگارى و سعادت مى‏رساند، محروم است، گرفتار جهل و جهالت است و جهل و جهالت، مرگ است6؛ میراننده زندگان7. على علیه‏السلام فرمود: «الجاهل میّت بین الاحیاء8؛ شخص جاهل مرده‏اى است در بین زندگان» نیز فرمود: «الجاهل میّت و ان کان حیاً9؛ شخص جاهل مرده است گرچه (جسمش) زنده باشد.»
آن گاه که جامعه از این مردگان پر شود، همچون قبرستانى خاموش و بى‏حرکت و ساکت خواهد شد. عالمى که داراى دانش‏هاى سعادت بخش است، در بین جاهلان مثل زنده در بین مردگان است. پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرماید: «شخص عالم در بین جاهلان مثل شخص زنده است در بین اموات.»10
4. مرفّهان بى‏درد
ثروتمندان بى‏درد و طغیانگر، مرده‏اى متحرّک‏اند که جز زیاد کردن اموال و دارایى در دنیا، به چیز دیگرى نمى‏اندیشند. آنان به جاى آن که مال و ثروت خود را در جهت رشد و تعالى روحى خود قرار دهند، در راه حیوانیّت به کار مى‏گیرند و روح و قلب خود را مى‏میرانند. پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرماید: «از هم نشینى با مردگان بپرهیزید.» عرض شد: اى رسول خدا! مردگان کیانند؟ فرمود: «هر ثروتمندى که ثروتش او را به طغیان وادارد.»11
على علیه‏السلام مى‏فرماید: «هلک خزّان الاموال و هم احیاء12؛ خزانه داران اموال هلاک شدند و حال آن که آنها (در دنیا) زنده هستند.» پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرماید: «چهار چیز قلب را مى‏میراند: گناه پشت سر گناه، زیاد مناقشه کردن با زنان، مجادله کردن با شخص احمق و هم نشینى با مردگان.» در این هنگام عرض شد: اى رسول خدا! مردگان کیانند؟
فرمود: «ثروتمندان بى‏درد.»13
5. فقیران بى‏ایمان
گرچه «فقر» براى اهل ایمان، نوعى راحتى و مایه سلامتى آنها مى‏باشد و نبودِ مال و مکنت براى مؤمنین به منزله نبودِ مانع در راه کمال و ترقّى معنوى است، ولى همین فقر براى افراد بى‏ایمان و ناتوان از رشد فکرى و عقیدتى، نوعى عذاب، بلکه مایه هلاکت و مرگ قلبى و درونى آنها مى‏باشد. از این رو امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: «الفقر هو الموت الاکبر14؛ فقر همان مرگ بزرگ‏تر است.» على علیه‏السلام براى فقیر چهار خصلت مى‏شمارد که مجموع آنها در مرگ دل انسان مؤثر هستند، که عبارتند از: ضعف در یقین، نقصان در عقل، کم رنگى تدیّن و کم حیایى.15
از جمله خصلت‏هاى فقراى ضعیف الایمان، ظلم پذیرى است. کسى که ظلم‏پذیر است و نسبت به ظلم و ستم از خود حرکتى نشان نمى‏دهد، با مرده هیچ تفاوتى ندارد. از این رو على علیه‏السلام در وصف مردمان آخرالزّمان مى‏فرماید: «اهل آن زمان چون مردگان و پادشاهانش درنده خو، مردمان متوسط و ضعیف الحال طعمه‏هاى ستمگران و فقیران (از سختى و رنجورى در حکم) مردگان مى‏باشند.»
6. کفار و بى‏دینان
از مرده‏هاى متحرّک در بین زندگان، شخص کافر و بى‏دینى است که اعتقادى به توحید و یگانگى خداوند ندارد. اگر حیات و زندگى فرهنگى انسان به توحید است، جان کافر از آب حیات توحید بى‏بهره است. على علیه‏السلام مى‏فرماید: «التوحید، حیاة‏النفس»16؛ توحید، زندگى جان است.» هَمّ و غمّ کافر، دنیاست و کوشش او براى دنیا؛ هدف او، شهوت اوست و شهوات دنیا، خداى اوست و هرکس شهوت و دنیا خداى او باشد، او مرده اى است در بین زندگان.
7. گمراهان
یکى دیگر از مرده‏هاى متحرّک، فرد گمراه و منحرف از راه حق است. کسى که در بین جامعه اسلامى زندگى مى‏کند و به جاى آن که هدایت را از قرآن و روایات معصومین علیهم‏السلام و از علماى ربانى و خداترس فرابگیرد، در صدد یافتن هدایت از هدایت ـ نشدگان است. هدایت جستن از غیر خدا و دین خدا، به منزله ضلالت است و گمراهى مساوى با مرگ جان و دل انسان است. پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «چهار چیز قلب‏ها را فاسد مى‏کند: خلوت با زنها، گوش دادن به آنها، قبول رأى زنان و هم‏نشینى با مردگان.» در این هنگام سؤال شد: هم‏نشینى با مردگان چیست؟ پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرمود: «هم‏نشینى با هر گمراه از ایمان و ستمگر در احکام.»17
8. منافقان
از جمله گمراهان، اهل نفاق هستند. على علیه‏السلام مردم را از آنها برحذر مى‏دارد: «بندگان خدا! شما را به تقوا و ترس از خدا سفارش مى‏نمایم و از مردم دورو (منافق) برحذر مى‏دارم؛ زیرا آنها گمراه و گمراه کننده مى‏باشند و (از دین خدا) لغزنده و لغزاننده‏اند.»18
9. تحریف‏گران قرآن
یکى دیگر از گمراهان، کسانى هستند که تفسیر به رأى مى‏کنند. على علیه‏السلام در وصف آنان چنین مى‏فرماید: «و بنده دیگرى (را که خداوند دشمنش دارد، کسى است که) خود را عالم و دانشمند نامیده در صورتى که نادان است. پس از نادانان، نادانى‏ها و از گمراهان، گمراهى‏ها را فراگرفته و دام‏هایى از ریسمان‏هاى فریب و گفتار دروغ براى مردم گسترده، کتاب (خدا را) بر اندیشه‏هاى خود حمل نموده (و تفسیر به رأى کرده) حق را طبق خواهش‏هاى خویش قرار داده... و مى‏گوید: از شبهات خوددارى مى‏کنم. و حال آن که در آنها افتاده است و مى‏گوید: از بدعت‏ها کناره مى‏گیرم. و حال آن که در میان آنها خوابیده است. پس صورت (او) صورت آدمى و دل (او) دل حیوان است. باب هدایت و راه راست را نمى‏شناسد تا (در آن قدم نهاده،) پیروى نماید و دروازه کورى و گمراهى را نشناخته است تا از آن دورى گزیند. پس او مرده‏اى است در میان زنده‏ها.»19
10. غفلت زدگان
شخص غلفت زده، قلبش مرده است. على علیه‏السلام مى‏فرماید: «هر کس غفلت بر او غلبه کند، قلبش مى‏میرد.»20؛ امام باقر علیه‏السلام مى‏فرماید: «از غفلت بپرهیز، چون در غفلت قساوت قلب است.»21
غافلان، از عذاب الهى و عقوبت‏هاى او غافلند، از مشکلات اقتصادى و مادى مردم غافلند، از کید و حیله دشمنان اسلام غافلند، از مسائل سیاسى و فرهنگى جامعه غافلند، از موجبات هلاکت و گمراهى و دل مردگى خود غافلند. آنان به تعبیر على علیه‏السلام اشباح بلاارواح هستند22؛ یعنى پیکرهاى بى‏جان. آنها بیدارند ولى خواب زده هستند، حاضرند ولى غایبند. اینان مرده‏هاى متحرّکند.
رهایى از مرگ فرهنگى
براى درمان و نجات از مرگ فرهنگى مردگان متحرّک و آنهایى که قلبشان حیات دینى و انسانى را از دست داده‏اند، بهترین راه، مراجعه به قرآن و روایات ائمه معصومین علیهم‏السلام و پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مى‏باشد. در روایات معصومین علیهم‏السلام براى درمان مرگ فرهنگى راه‏ها و وسایل متعددى پیشنهاد شده است که در این جا به برخى از آن داروهاى حیات بخش اشاره مى‏گردد:
1. انس با قرآن
ارتباط با قرآن باعث حیات دل انسان است. قرآن، کفر و نفاق و تباهى و گمراهى را از دل انسان بیرون مى‏کند و نور هدایت را در آن مى‏افشاند و به آن زندگى ابدى مى‏بخشد. على علیه‏السلام در مورد ثمرات ارتباط صحیح با قرآن چنین مى‏فرماید: «آگاه باشید! این قرآن پند دهنده‏اى است که نمى‏فریبد و هدایت کننده‏اى است که گمراه نمى‏سازد و سخنگویى است که هرگز دروغ نمى‏گوید. کسى با قرآن همنشین نشد مگر آن که بر او افزود یا از او کاست، در هدایت او افزود و از کوردلى و گمراهى‏اش کاست.
آگاه باشید کسى با داشتن قرآن نیازى ندارد و بدون قرآن بى‏نیاز نخواهد بود پس درمان خود را از قرآن بخواهید، و در سختى‏ها از قرآن یارى بطلبید که قرآن درمان بزرگ‏ترین بیمارى‏ها یعنى کفر و نفاق و سرکشى و گمراهى است، پس به وسیله قرآن خواسته‏هاى خود را از خدا بخواهید.»23
2. موعظه پذیرى
على علیه‏السلام خطاب به فرزندش، امام حسن علیه‏السلام مى‏فرماید: «أحى قلبک بالموعظه24؛ دلت را به وسیله موعظه و اندرز زنده دار.»
3. تفکّر
عامل دیگر حیات قلب و زندگى دل، تفکّر است؛ تفکّر در آیات و نشانه‏هاى خداوند حکیم، تفکر در نعمت‏هاى الهى که به بندگان خود عطا نموده است و تفکّر در حکمت و قدرت و صفات کمالیه خداوند.
امام حسن علیه‏السلام فرمود: «التفکر حیاة قلب البصیر25؛ تفکّر (مایه) حیات و زندگى قلب بینا است.» نیز فرمود: «بر شما باد فکر کردن! زیرا فکر (مایه) حیات و زندگى قلب بیناست.»26
4. همنشینى با صالحان و زنده‏دلان
براى حفظ حیات قلب و دورى از مرگ فرهنگى، باید در انتخاب همنشین و دوست و همراه زندگى دقت فراوان نمود. بعضى از همنشینان مایه دل مردگى و بعضى مایه حیات دل هستند. على علیه‏السلام مى‏فرماید: «معاشرت با صاحبان فضایل، (مایه) حیات قلب است.»27
حضرت عیسى علیه‏السلام مى‏فرماید: «اى بنى اسرائیل! زانو به زانوى عالمان بنشینید! ـ به آنها زیاد مراجعه کنید.ـ زیرا خداوند قلب‏هاى مرده را به وسیله نور حکمت زنده مى‏کند، همان طور که زمین مرده را به وسیله باران‏هاى پربار زنده مى‏کند.»28
على علیه‏السلام مى‏فرماید: «مجالست با حکما (مایه) حیات عقل‏ها و شفاى نفوس مى‏باشد.»29
همان طور که همنشینى با عالمان و فرزانگان مایه حیات دل است، همنشینى با ثروتمندان بى درد، گمراهان، هواپرستان، اهل بدعت و انحراف و دنیازدگان، مایه مرگ دل و قلب انسان است. از این رو معصومین علیهم‏السلام از همنشینى با آنان نهى فرموده‏اند30
5. رعایت تقوا
حضرت على علیه‏السلام در مورد اثرات تقوا بر روى جسم و روح انسان مى‏فرماید: «تقوا و ترس از خدا داروى درد قلب‏ها، بینایى کورى دل‏ها، بهبودى بیمارى تن‏ها، اصلاح فساد سینه‏ها، پاکیزگى چرک نفس‏ها، روشنى پوشش دیده‏ها، ایمنى ترس دل و نور سیاهى تاریکى (نادانى) شما مى‏باشد.»31
6. دورى از گناهان
از جمله آثار سوء گناهان، مرگ قلب انسان است؛ قلبى که روى سعادت را نخواهد دید؛ قلبى که صاحب آن تمایلى به اعمال خیر و کارهاى شایسته نخواهد داشت. على علیه‏السلام فرمود: «اشک‏ها، خشک نشده‏اند مگر به خاطر قساوت قلب‏ها، و قلب‏ها قساوت پیدا نکرده‏اند مگر به خاطر کثرت گناهان»32؛ نیز فرمود: «هیچ دردى دردناک‏تر از گناهان براى قلب‏ها نیست»33؛ نیز فرمود: «گناهان درد هستند و داروى (آنها) استغفار و شفا (و بهبودى از آنها) برنگشتن (به آنها است.)»34
7. ذکر و یاد خدا
حضرت على علیه‏السلام فرمود: «در ذکر، حیات قلب است»35؛ نیز فرمود: «تداوم ذکر قوتِ جانها است»36؛ نیز فرمود: «هرکس ذکر خداوند سبحان کند، قلبش احیا مى‏شود»37 و فرمود: «ذکر خداوند داروى دردهاى نفوس است.»38
8. دورى از محبّت دنیا
از جمله عوامل حیات قلب‏ها و رهایى از مرگ فرهنگى، نداشتن محبّت به دنیا است. على علیه‏السلام فرمود: «دنیا را ترک کن! زیرا حبّ به دنیا (قلب را) کور و کر و گنگ مى‏کند.»39 نیز فرمود: «حبّ دنیا، عقل را تباه مى‏کند و قلب را از شنیدن حکمت کر مى‏کند.»40
منظور از دنیا، مال و فرزند و مسکن و امثال آنها نیست، چون آنها از مظاهر لطف الهى و رحمت واسعه او هستند. خداوند که فرزند، همسر، مال و مقام و... را آفرید، محبت آنها را در دل انسان‏ها قرار داد تا نسل انسان‏ها باقى بماند. مال دوستى، مقام دوستى و... از نیازهاى فطرى انسانها مى‏باشد بلکه منظور از دنیا، هر چیزى است که انسان را از خداوند دور کند. منظور از دوست نداشتن دنیا، دل نبستن به آنها است. کسى که به مال و مقام و امثال آنها دل مى‏بندد، به خاطر آنها دروغ مى‏گوید، ظلم مى‏کند، پستى‏ها را به جان مى‏خرد و این، همان دنیاى مذموم است که مایه مرگ قلب انسان مى‏باشد و بایستى از آن دورى کرد.
سخن آخر را با کلام امیرمؤمنان على علیه‏السلام در وصف زاهدان و پارسایان به پایان مى‏رسانیم:
«پارسایان گروهى هستند که در ظاهر از اهل دنیا و (در باطن) اهل آن نیستند، در دنیا زندگى مى‏کنند، مانند کسى که اهل آن نیست. (چون دل بر آن نبسته و آن را سراى عاریت پنداشته‏اند.) عمل آنها در آن براى آن چیزى است که (بعد از مرگ) مى‏بینند و به دفع عذابى که از آن مى‏ترسند، مى‏شتابند. اگر چه با اهل دنیا همنشینند، ولى در حقیقت بین اهل آخرت در گردش‏اند. اهل دنیا را مى‏بینند که به مرگ جسدشان (مرگ فیزیکى) اهمیّت مى‏دهند و ایشان از (دل مردگى) بیشتر مى‏ترسند.»41
پى‏نوشت‏ها:
1. انعام/ 122.
2. بحارالانوار، ج 82، ص 185.
3. شرح غررالحکم، ج 2، ص 139.
4. بحارالانوار، ج 100، ص 94.
5. نهج البلاغه، فیض الاسلام، کلمات قصار، ش 366، ص 1263.
6. شرح غررالحکم، ج 1، ص 22.
7. همان، ص 386.
8. همان، ج 2، ص 143.
9. همان، ج 1، ص 293.
10. بحارالانوار، ج 11، ص 172.
11. تنبیه الخواطر، ج 2، ص 32.
12. نهج البلاغه، کلمات قصار، ش 139، ص 1156.
13. بحارالانوار، ج 73، ص 349 و ج 2، ص 128.
14. همان، ج 13، ص 348.
15. همان، ج 72، ص 47.
16. نهج البلاغه، خ 107، ص 324.
17. شرح غررالحکم، ج 1، ص 145.
18. شرح غررالحکم، ج 4، ص 228.
19. نهج البلاغه، خ 185، ص 621.
20. همان،خ 86، ص 214.
21. شرح غررالحکم، ج 5، ص 293.
22. بحارالانوار، ج 78، ص 164.
23. نهج‏البلاغه، ترجمه دشتى، ص 333.
24. نهج البلاغه، خ 107، ص 322.
25. همان، نامه 31، ص 909.
26. بحارالانوار، ج 78، ص 115.
27. نهج البلاغه، خ 175، ص 566.
28. شرح غررالحکم، ج 6، ص 126.
29. بحارالانوار، ج 78، ص 308.
30. شرح غررالحکم، ج 6، ص 151.
31. بحارالانوار، ج 77، ص 45، 46 و 285.
32. نهج البلاغه، خ 189، ص 635.
33. بحارالانوار، ج 73، ص 354.
34. همان، ص 342.
35. شرح غررالحکم، ج 2، ص 72.
36. همان، ج 4، ص 394.
37. همان، ج 6، ص 137.
38 و 39. همان، ج 4، ص 30.
40. بحارالانوار، ج 73، ص 75؛ شرح غررالحکم، ج3، ص 397.
41. نهج البلاغه، خ 221، ص 726.

تبلیغات