آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

در میان دانشمندان اسلامى، بزرگانى‏یافت مى‏شوند که در پیشرفت احکام الهى درجوامع تاثیر بسیار داشته، آثارى جاویدان ازخود به جاى گذاشته‏اند; شیخ مفید، در شمارچنین دانشمندانى جاى دارد.
نامش محمد بن محمد بن نعمان بن‏عبدالسلام و کنیه‏اش ابو عبدالله است و دریازدهم ذى قعده (سالروز میلاد حضرت‏ثامن الحجج على بن موسى الرضاعلیه السلام)درسال 336 ه .ق. دیده به جهان گشود. (1)
شیخ طوسى، در کتاب رجال خود، دربخش کسانى که از ائمه روایت نقل نکرده‏اند،از این عالم گرانسنگ این گونه یاد مى‏کند:
«محمد بن محمد بن نعمان دانشمندى‏بزرگ و موثق است.» (2) او در فهرست‏مى‏نویسد: «محمد بن محمد به نعمان‏معروف به «ابن معلم‏» از متکلمان امامیه است‏و در زمان او ریاست علمى و دینى شیعه به اومنتهى گردید. در علم فقه و کلام بر هر کس‏برترى داشت. دانشمندى حاضر جواب بود ونزدیک به 200 جلد کتاب از او به یادگار مانده‏است. (3)
ابن شهر آشوب در مورد وى مى‏نویسد:شیخ مفید ابو عبدالله محمد بن محمد بن‏نعمان از شاگردان ابو جعفر بن قولویه بود وحضرت ولى عصر او را به «شیخ مفید» ملقب‏فرمود. (4)
نجاشى - که خود از زمره شاگردان آن عالم‏گرانمایه است.- در باره استادش مى‏گوید:
استاد ما - رضى‏الله عنه - مقام والاى او درعلم و کلام و روایت و وثاقت، مشهورتر ومعروفتر از آن است که به وصف آید. (5)
جایگاه و مقام علمى و دینى شیخ مفیدزمانى بهتر روشن مى‏گردد که عصر وى موردبررسى قرارگیرد.
عصر حیات
در عصر شیخ مفید، شیعیان از آزادى‏بیشترى برخوردار بودند و وجود عالم‏بزرگوارى چون شیخ مفید در میان آنان به‏اعتبارشان مى‏افزود. شیخ از پراکندگى‏شیعیان ممانعت ورزید، آنان را از خطر تفرقه‏نجات داد، با اعتبار خویش اوضاع اسفبارآن‏ها را سامان بخشید و آن‏ها را به اوج عزت‏رسانید. شیخ مفید در محله کرخ بغداد - که‏مرکز شیعیان بود.- مى‏زیست و مسجدمعروف «براثا»- که اکنون زیارتگاه شیعیان‏است.- محل تدریس وى بود. (6)
از سوى دیگر، دوران شیخ مفید دوران‏رونق مباحث کلامى و اصولى در میان‏دانشمندان اهل سنت‏بود. پیش از وى،شیعیان در مسائل کلامى و اصولى حلقه‏هاى‏درس تشکیل داده بودند و شیخ صدوق - که‏ریاست علمى و دینى شیعیان را عهده‏داربود.- سبک ساده‏اى در تصنیف و تالیف کتب‏پیش گرفت و بر همان شیوه نیز فتوا داد.
سبک ساده بیانى صدوق، جهت تفهیم‏مسایل کلامى و اعتقادى سودمند بود، ولى باپیشرفت علماى اهل سنت در آن علوم، ادامه‏آن سبک سبب رکود جامعه شیعى مى‏شد. براین اساس، ایجاد یک تحول، ضرورى به نظرمى‏رسید. در این زمان شیخ مفید با استفاده‏از مبانى علم کلام و اصول راه بحث و استدلال‏را بر شیعیان گشود; ابواب فقه را با دقت موردتجزیه و تحلیل قرار داد، هر موضوعى را درجایگاه خویش بیان کرد و با این روش، جامعه‏مسلمانان را با روش صحیح استدلال آشناساخت (7)
شیخ مفید نه تنها نزد علماى شیعه بلکه‏نزد علماى اهل سنت نیز مقامى والا داشت وآن‏ها نیز او را مى‏ستودند.
ابن ندیم - که از معاصران او بود.- در باره‏وى مى‏نویسد:«دانشمندى با هوش و بافراست است. من او را دیده‏ام، دانشمندى‏عالیقدر است. (8)
ابن حجر عسقلانى در باره وى‏مى‏نویسد:«مفید بسیار پارسا و فروتن وپاسدار علم بود. گروهى از دانشمندان ازمحضر او بهره جستند. او چنان در مکتب‏تشیع والامقام است که معروف است‏بر هردانشمندى منت (حق) دارد.» (9)
شیخ مفید در مناظره از قدرت خارق‏العاده‏اى بر خوردار بود و مخاطب خویش رابه خوبى اقناع مى‏کرد.
خطیب بغدادى - که از علماى اهل سنت وهم عصر شیخ مفید بود.- مى‏گوید: «او، اگرمى‏خواست، قدرت داشت ثابت کند که ستون‏چوبى از طلا است‏». نام‏هاى چند تن ازعلماى اهل سنت - که شیخ مفید اغلب باآن‏ها مناظره مى‏کرد.- عبارت است از: على بن‏عیسى رمانى، قاضى ابوبکر باقلانى و قاضى‏عبدالجبار معتزلى.
شیخ مفید و تبعید
شیخ مفید در عصر عضدالدوله دیلمى وحکومت آل بویه - که دوران عزت و اقتدارشیعه بود.- مى‏زیست و اکثر مناظرات وى درهمین دوران صورت گرفت. شیخ در زمان‏وفات عضدالدوله 34 ساله بود. البته این‏دوران آزادى براى شیخ و شیعیان چندان‏پایدار نبود; زیرا به زودى دوران دستگیرى وتبعید شیخ و دوستانش آغاز شد.ابن اثیر ازآن دوران این گونه یاد مى‏کند: «در سال 409ه . سلطان الدوله، پسر بهاءالدوله، ابن‏سهلان را به کومت‏بغداد منصوب کرد.چون او وارد بغداد شد، ابو عبدالله بن نعمان،فقیه شیعه، راتبعید کرد. (10)
استادان شیخ
شیخ مفید از علماى بزرگوار شیعه ودانشمندان اهل سنت‏بهره برد. نام‏هاى‏شمارى از استادان شیخ عبارت است از:
1 - جعفر بن محمد قولویه قمى.
2 - ابو غالب زرارى.
3 - ابن جنید اسکافى.
4 - ابو حفص عمر بن محمد (معروف به ابن زیات).
5 - ابوالحسن على بن مالک النحوى.
شاگردان شیخ
در محضر او جمع کثیرى از دانش پژوهان‏شیعه و سنى حضور یافتند و بهره‏هاى وافرجستند. نام‏هاى شمارى از شاگردان موفق‏شیخ چنین است:سید رضى، سید مرتضى،شیخ طوسى، ابوالعباس نجاشى (رجالى‏مشهور) و سالار بن عبدالعزیز(سلار). همه‏این دانشمندان، از بزرگان شیعه به شمارمى‏آیند; در نشر احکام الهى سهم به سزایى‏داشتند و منشا خیرات فراوان بودند.
آثار شیخ مفید
شیخ در سایه پشتکار فراوان در کلیه علوم‏اسلامى تالیف و تصنیف دارد و تقریبا از همه‏موضوعات علمى ودینى سخن به میان آورده‏است. ذهبى - که خود از بزرگان و علماى اهل‏سنت است.- از کتابهاى این دانشمند شیعى باعبارت «تصانیف بدیعة و کثیرة‏» یادمى‏کند. (11)
و نجاشى، شاگرد با ارزش شیخ، 175 کتاب‏براى وى ذکر مى‏کند. نامهاى شمارى ازکتابهاى او عبارت است از: عیون و محاسن،مختصرى در غیب، مصابیح النور، اصول‏الفقه، فرائض شرعیه، ایمان ابى طالب،مسایل اهل خلاف، الایضاح فى الامامة،الارشاد، کشف السرائر.... (12)
ابن شهر آشوب در کتاب خویش 52 کتاب‏را بر مى‏شمارد و افزون بر آنچه شیخ طوسى ونجاشى ذکر کرده‏اند، از 15 کتاب دیگر نام‏مى‏برد بر این اساس، شمار کتابهاى شیخ‏190 عنوان مى‏شود. (13)
افول ستاره
نجاشى، شاگرد عالیقدر شیخ، از زمان فراق‏استاد چنین مى‏گوید: «مفید (ره) سه شب‏مانده به آخر ماه رمضان سال 413 ه . وفات‏یافت و ولادتش روز یازدهم ذى قعده سال‏336 ه. بود. شریف مرتضى ابو القاسم على‏بن حسین (سید مرتضى) در میدان اشنان برپیکر او نماز گزارد. میدان با وجود وسعت‏فراوانى که داشت، از کثرت معیت‏به تنگ‏آمده بود. بعد از نماز، جسد مطهرش را درخانه‏اش به خاک سپردند. چند سال بعد او رابه مقابر قریش، کنار مرقد حضرت امام موسى‏بن جعفرعلیه السلام منتقل ساختند. (14)
پى‏نوشتها:
1 - البته گروهى معتقدند در سال 338 به دنیاآمده‏است.(رجال، نجاشى، ص‏403).
2 - رجال، شیخ طوسى، ص‏514.
3 - فهرست، شیخ طوسى، ص‏157.
4 - معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 112. البته‏مرحوم خویى این مطالب را بعید مى‏شمرد ومى‏فرماید: اگر توقیع حضرت به شیخ مفید ثابت‏باشد، این در اواخر عمر ایشان بوده و حال آن که‏شیخ مفید از دوران جوانى ملقب به مفید بود.(معجم‏رجال الحدیث، ج‏17، ص‏209)
5 - رجال، نجاشى، ص‏399.
6 - مفاخر اسلام، على دوانى، ج‏3، ص‏241.
7 - همان، ص‏242.
8 - فهرست ابن ندیم، ص‏266.
9 - لسان المیزان، ابن حجرعسقلانى، ج‏5، ص‏368.
10 - مفاخر اسلام، ج‏3، ص‏253.
11 - میزان الاعتدال، ذهبى، ج‏4، ص‏26 و 30.
12 - رجال، نجاشى، ص‏399.
13 - معجم رجال الحدیث، ج‏17، ص‏207.
14 - رجال، نجاشى، ص‏402.

تبلیغات