آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

به خوبى به یاد مىآوریم پس از پیروزى انقلاب اسلامى در سال 1357 و سال هاى پس از آن, بسیارى از مسوولان و نیز بیش تر مردم در هرکارى, ابتدا به قرآن و سپس به نهج البلاغه تمسک مى کردند و با آیه یا حدیثى آن کار را شروع و ادامه مى دادند, تا جایى که در مکانهاى ادارى جملاتى از امام على(ع) در موارد مختلف, مانند: چگونگى برخورد بامردم, حفظ بیت المال, دورى از اسراف, اجتناب از باندبازى, پرهیز از فامیل گرایى در حکومت, توجه به شایسته سالارى, دورى از رفاه طلبى و خیلى موارد دیگر نقش بسته بود. این روند تقریبا تا سال 1368 ادامه یافت و متإسفانه از آن به بعد, سیرنزولى استفاده از قرآن وحدیث و نهج البلاغه در تمام ارکان جامعه شروع شد; بحث هاى عدالت اجتماعى به یکباره جاى خود را به رفاه داد و تعهد جاى خود را به تخصص کاذب و... کلاس هاى درس نهج البلاغه به تعطیلى گرایید, کلمات قصار امام على(ع) که بر تابلوهاى زیبا حک شده بود, جاى خود را به تصویر دخترکان روستایى کوزه به دوش سپرد.
این نوشتار کوتاه به گوشه اى از علل این معضل عظیم, از زبان درربار امام على(ع) مى پردازد. امام على(ع) در خطبه 50 نهج البلاغه مى فرماید: ((انما بدء وقوع الفتن اهوإ تتبع و احکام تتبدع یخالف فیها کتاب الله و یتولى علیها رجال رجالا على غیر دین الله(1); همانا ابتداى بروز آشوب ها و فتنه ها هواها است که مورد تبعیت قرار مى گیرند و احکامى است که بدعت گذاشته مى شوند. دراین فتنه ها با کتاب خدا مخالفت مى شود ومردانى از مردان دیگر بر مبنایى غیر از دین خدا تبعیت مى کنند. ))
در این خطبه امام(ع) علت فتنه ها را دو چیز مى داند:
1 ـ تبعیت هواى نفس:
اولین عامل فتنه, تبعیت از هواى نفس یا شیطان درون است. این شیطان مى کوشد تا به گوهر جان آدمى دستبرد زند و سرمایه هاى گرانبهایش را به نابودى کشد. او انسان را با آرزوهایش سرگرم مى کند, تا از مقصد اصلى بازماند. او مى خواهد یاد خدا را از صفحه دل و زندگى آدمى به کلى پاک کند. پیروى از هواى نفس, شیطان را برجان مسلط مى کند و تا از انسان لاشه اى انسان نما باقى نگذارد, از پاى نمى نشیند. نفس اماره با داشتن خواهش هاى بى پایان, زینت آرایى گناه و هموار کردن و آسان نمایى جرم هاى سنگین, در به خطرانداختن انسان ید طولایى دارد و اگر یکه تاز صحنه جان شود, عقل را به اسارت مى گیرد. امام سجاد(ع) مى فرماید: ((کم من عقل اسیر تحت هوى امیر)). خدایا! از نفس سرکشى به تو شکوه مى کنم که بسیار به بدىها فرمان مى دهد و درخطاها مى شتابد.(2)
مادر بت ها, بت نفس شماست
زان که آن بت, مار و این بت, اژدهاست.
حضرت على(ع) فرمود: هواى نفس, فرمانده سپاه شیطان است.(3)
نمونه اى از همکارى نفس با شیطان, در جنگ نهروان ظهور پیدا کرد. امام(ع) بر بالاى جنازه کشتگان نهروان فرمود: بدا به حال شما! آن که شما را فریب داد, زیانتان رساند. به آن حضرت عرض کردند: اى امیرمومنان! چه کسى آنان را فریب داد؟ فرمود: شیطان گمراه کننده و نفس هاى فرمان دهنده به بدى آنان را فریفته آرزوها ساخت و راه را براى نافرمانى بپرداخت. به پیروز کردنشان وعده کرد وبه آتش شان در آورد.(4)
هرچه انسان نفس را خوار و خواهش هایش را لگد کوب کند, شیطان را خوار و پایمال کرده است. امام(ع) مى فرماید: با خواسته هاى نفس مخالفت کنید, تا برشیطان چیره شوید.(5)
کسب همه کمال ها در گرو مبارزه با نفس سرکش است. شخصى به حضرت محمد(ص)عرض کرد: اى رسول خدا! راه رسیدن به معرفت حق چیست؟ آن حضرت فرمود: شناخت خویش. او گفت: راه موافقت حق چگونه است؟ آن حضرت فرمود: مخالفت نفس. او پرسید: راه رسیدن به خشنودى حق چیست؟ آن حضرت فرمود: خشم بر نفس. او سوال کرد: راه رسیدن به وصل حق چیست؟ پیامبر(ص) فرمود: بریدن از نفس. او پرسید: راه نزدیکى به خدا چیست؟ آن حضرت فرمود: دورى از نفس. او گفت: چگونه مى توان به همه این ها رسید؟ آن حضرت فرمود: کمک خواستن ازخدا علیه نفس.(6)
البته نباید فراموش کرد که گاهى انسان خیال مى کند نفس سرکش را رام کرده و یا کشته است, اما در واقع:
نفس اژدرهاست اوکى مرده است
از غم بىآلتى افسرده است
گربیابد آلت فرعون او
که به امر او همى رفت آب جو
آنگه او بنیاد فرعونى کند
راه صد موسى و صدهارون زند.(7)
2 ـ بدعت گذارى دردین:
در تعریف بدعت گفته اند: ((ادخال مالیس من الدین فى الدین.)); داخل کردن چیزى که از دین نیست, دردین.
احادیث زیادى در مذمت بدعت و بدعت گذارى وارد شده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: هرگونه بدعتى, گمراهى است و هر گمراهى, در جهنم است.(8)
امام على(ع) فرمود: اهل بدعت کسانى هستند که با رإى و هواى خود با خدا و رسولش مخالفت مى کنند.(9)
پیامبر(ص) فرمود: کسى که به بدعت گذارى روى خوش نشان دهد, در ازبین بردن دین کمک کرده است.(10)
نیز فرمود: اگر بعد از من, اهل بدعت و شبهه افکنان در دین را دیدید, از آن ها بیزارى بجویید و آنان را سب و لعن کنید تا جرإت نکنند دین شما را فاسد کنند. (11)
و در مورد وظیفه علما در مقابله با بدعت گذارى, فرمود: هنگامى که بدعت ها در امت من ظاهر شد, برعالمان واجب است علمشان را اظهار کنند و اگر کسى چنین نکند, لعنت خدا بر او باد!(12)
چگونه بدعت در جامعه شکل مى گیرد و به صورت سنت در مىآید؟
حضرت على(ع) فرمود: ((هیچ گاه باطل با چهره باطل خویش عرضه نمى شود, بلکه لباس حق را برآن مى پوشانند و سپس به مردم عرضه مى کنند.)) مثلا در جنگ صفین, خیانت به اسم قرآن بر مردم تحمیل شد و حکومت دیکتاتورى معاویه به نام اراده خداوند برگردن مردم مستقر شد. در طول تاریخ نمونه هاى زیادى از ارائه باطل در قالب حق صورت گرفته است که آن حضرت با تعبیر: ((کلمه حق یراد بها الباطل)), سعى در روشنگرى مردم داشته است.
در زمان حاضر نیز به همین صورت خیلى ازبدعت ها و باطل ها به اسم دین درجامعه رسوخ پیدا کرده است. به اسم روشنگرى, به گمراهى مردم مى پردازند. به نام آزادى, بى بند وبارى در جامعه رونق مى گیرد. به نام خشونت, حق طلبى ها و فریاد دین خواهى بایکوت مى شود. به عنوان این که اسلام با نواى خوش و صوت حسن مخالفتى ندارد, انواع موسیقى هاى مستهجن رواج مى یابد. در زیر چتر ملیت, مردم به جاهلیت قبل از اسلام باز گردانده مى شوند.
بدعت ها به وسیله هوى و هوس و خود پرستى افراد ظهور پیدا مى کند و پس از ظهور بدعت, نوبت به ظهور فتنه و آشوب مى رسد; زیرا طبیعى است که بدعت ها هر اندازه هم ماهرانه و عوام فریبانه به اجتماع عرضه شوند, با متن دین ناهماهنگ و ناسازگار است.
امیرالمومنین(ع) در دوران 25 ساله خانه نشینى به طور علنى با انحراف فکرى و یا اشتباهات مختلفى که اتفاق مى افتاد, مبارزه کرد و به طور صریح موارد آن را به خلفا تذکر داد و در اجراى برنامه هاى اسلامى و عدم تخطى از آئین محمدى(ص) به آنان هشدار داد. امام(ع) بارها اظهار داشتند که بدعت گذاران مى خواهند مسیر دین را عوض کنند و سنت پیامبر(ص) را تغییر دهند. وقتى به عنوان پیش شرط خلافت, عمل به سنت شیخین به او پیشنهاد شد, فرمود: ((من براساس دین و سنت نبوى با شما رفتار خواهم کرد.)) امام پس از تعریف خط و مسیر خلیفه دوم مى فرماید: ((عمر, خودش از دنیا رفت ولى مردم را در راه هاى پرپیچ و خم زیادى رهاساخت, به طورى که اشخاص گمراه و جاهل راه اصلى را پیدا نکردند و افراد سالم نیز به شک افتادند و بر یقین و باور نماندند.))(13)
ابن ابى الحدید در مورد علت مخالفت مردم با عدالت امیرالمومنین(ع), مى گوید:
((چون نوبت به خلافت عمر رسید, تبعیض نژادى را حاکم ساخت و یکى را بر دیگرى ترجیح داد و عثمان هم از شیوه عمر پیروى کرد و مدت زیادى (23 سال) مردم با آن شیوه انس گرفتند. لذا چون على(ع) به خلافت رسید, براساس شیوه هاى پیامبرخدا(ص) حرکت کرد, ولى مردم با وى مخالفت کردند.))(14)
پىنوشتها:
1 ـ نهج البلاغه, خطبه 50.
2 ـ مناجات شاکین.
3 ـ غررالحکم, 1243.
4 ـ نهج البلاغه, حکمت 323.
5 ـ معجم الفاظ غررالحکم, ص 571.
6 ـ سفینه البحار, ج 2.
7 ـ مثنوى معنوى, ج 2, دفتر سوم, ص 6.
8 و 9 ـ میزان الحکمه, ج 1, ص 381.
10 و 11 ـ همان, ص 382.
12 ـ همان, ص 384.
13 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید, ج 12, ص 3.
14 ـ همان, ج 7, ص 42.

تبلیغات