چکیده

هدف این مقاله بررسی مفهوم و چگونگی رویکردهای پژوهش پساانسان گرایی می باشد. سوالی که این پژوهش به دنبال پاسخ به آن است این است پساانسان گرایی چه تحولیمی تواند در پژوهش های علوم انسانی پدیدآورد؟ و این تحولات چه پیامدهایی خواهند داشت؟ از این رو در ابتدا خاستگاه و مفهوم پساانسان گرایی شرح و بسط داده شده و در ادامه بررسی و نقد رویکردهای پژوهشی پساانسان گرایانه مورد نظر خواهد بود. پساانسان گرایی، رویکردی در نقد و ارزیابی انسان گرایییا اومانیسم می باشد. در این دیدگاه بر نقش عاملی اشیا و فناوری ها و حیوانات تاکید می شود؛ نه فقط انسان، بلکه ماده و اشیا هم می تواند عاملیت داشته باشد و اشیا منفعل نیستند. در این نوع پژوهش ها علاوه بر تمرکز بر انسان، تمرکز بر دیگران؛یعنی غیر انسان و عاملیت آنهاست. انسان ها بدون این «دیگران» موجودیتی ندارند؛ این «دیگران» غیرانسانی برای استفاده ما اینجا نیستند، آنها شرط امکان وجود ما هستند. از نظر پساانسان گرایی انسان ها تنها گونه ای نیستند که قادر به تولید دانش هستند. در پژوهش کیفی اومانیستی، فرض بر این است که صدا توسط یک سوژه منحصر به فرد و ذاتگرا تولید می شود، در تغییر به سمت عاملیت پساانسان گرایانه، قصدمندی فقط قابل انتساب به انسان نیست، بلکه، برای مثال، به عنوان یک شبکه پیچیده از عوامل انسانی و غیرانسانی، از جمله مجموعه های تاریخی خاص از شرایط مادی که فراتر از تصور سنتی فرد است، قابل انتساب است. اعتبار یک پژوهش پساانسانی ریشه در توانایی آن برای جمع آوری کنش های درونی روزمره بین انسان ها و غیرانسان ها دارد، که بیشتر آن در سکوت و اغلب در پس زمینه توجه انسان رخ می دهد. از این رو پژوهش های پساانسان گرا به دنبال درک عوامل غیر انسانی و عاملیت آنها در امور مربوط به انسانها هستند و اعتقاد دارند که برای رسیدن به پاسخ پرسش های پژوهشی مربوط به انسان، باید عوامل مادی، محیطی و فناوری و... را در به وجود آوردن و یافتن پاسخ ها دخیل دانست.

تبلیغات