ولایت فقیه از منظرامام خمینى(ره)(4)
آرشیو
چکیده
متن
مرحله اثبات
اثبات ولایت فقیه و به فعلیت رساندن آن، از سوى جمهور مردم بهوجود مىآید. اگر مقبولیت مردمى نباشد، ولایت از قوه به فعلیتنمىرسد، چون به فعلیت رسیدن آن منوط به قدرت انجام حکم وضعىاست، همان طورى که در سایر احکام وضعى و تکلیفى قدرت بر انجامآن شرط مىباشد. اگر مقبولیت مردمى نباشد، فقیه عملا قدرت انجاماین حکم وضعى را ندارد، در نتیجه حکم وضعى در همان مرحله انشاباقى مىماند. اگر مشروعیت الهى و مقبولیت مردمى از نگاه امام،چنین تفسیر شد; بین مشروعیت الیه ولایت فقیه و مقبولیت مردمىآن، تنافىنیست; زیرا مشروعیت الهى از سوى شرع به وجود مىآید وبعد مقبولیت آن از سوى مردم شکل مىگیرد، که این دو مقولهجداگانه و در عین حال مکمل یکدیگرند، و مردم نیز اساسىترین نقشرا در تعیین رهبر دارند. بدون مقبولیت مردمى، ولایت فقیه بهفعلیت نرسیده، زمینه اعمال ولایت وکارایى آن به وجود نمىآید. ومشکل مشروعیت الهى و مقبولیت مردمى و تزاحم ولایت فقها نیز حلمىشود; زیرا آن فقیهى از میان فقیهان واجد شرایط، به رهبرىتعیین مىشود که مقبولیت مردمى داشته باشد. در این جا این سوالطرح مىشود:
اگر مردم فقیه را گزینش نکردند، آیا ولایت و حق حاکمیت وىساقط مىشود؟
در جواب باید گفت: با عدم گزینش فقیه، مشروعیت ولایت او ساقطنمىشود; به دلیل این که اصل مشروعیت ولایت فقیه منوط به گزینشاز سوى مردم نبود که با عدم گزینش مردم، ولایت او ساقط شود. امام باور دارد که اگر شرایط و زمینه تشکیل حکومتبراى فقیهفراهم نشد، ولایت او ساقط نمىشود:
«لازم است که فقها اجتماعا و یا انفرادا ... حکومت تشکیلدهند. این امر اگر براى کسى امکان داشته باشد، واجب عینى است وگرنه واجب کفایى است. در صورتى هم که ممکن نباشد، ولایتساقطنمىشود، زیرا از جانب خدا منصوباند...»
البته مردم با کنار گذاشتن ولى فقیه دچار اشتباه شدهاند،همان طورى که در طول تاریخ اسلام، چنین اشتباه شکل گرفت. مردمبا بودن امامان معصوم: که مشروعیت الهى حکومت داشتند، به سراغآنانى رفتند که واجد مشروعیت الهى نبودند; و همین نادیده گرفتنمشروعیت الهى سبب شد، که حاکمان ستمگر بر مسند قدرت بنشینند وصاحبان اصلى حکومتخانهنشین گردند. از این رو امام عقیده دارد: «مسلمانان وظیفه دارند، آنانى که واجد شرایط رهبرى نیستند ازرهبرى حذف نموده و حکومت را به آنانى بسپارند که واجد مشروعیتالهى باشند.»
اما اگر مبناى امام در خصوص مشروعیت الهى و مقبولیت مردمىولایت فقیه این باشد، که فقها بالفعل ولایت دارند; در این صورتمقبولیت مردمى در کارآمدى و اعمال ولایت فقیه ظهور پیدا مىکند. جاى تردید نیست که تشکیل حکومت و اجراى قدرت و کارآمدى نظام بهمقبولیت مردمى و مشارکتسیاسى آنان نیازمند است. چنان که امامبه همین بعد مقبولیت اشاره نموده، فرمود:
«من به پشتیبانى این ملت دولت تعیین مىکنم، من به واسطه اینکه این ملت مرا قبول دارد، دولت تشکیل مىدهم.»
همو فرمود:
«توجه دارند آقایان که تا ملت در کار نباشد، نه از دولت ونه از استانداران کارى نمىآید، یعنى همه دستگاههاى دولتى بهاستثناء ملت کارى ازشان نمىآید...»
اعمال ولایت در بهرهگیرى از مقبولیت مردمى امکان پذیر مىباشد. بر این اساس، فقیه با مقبولیت مردمى موفق به تشکیل حکومتشده وبر فقهاى دیگر نیز واجب است که از آن اطاعت کنند; چنان که امامراحل به آن تصریح نموده است.
در صدر اسلام نیز مردم بزرگترین نقش را در اعمال ولایت وکارآمدى حکومت پیامبر(ص)داشتند; از این رو پیامبر(ص) از مردمبیعت مىگرفت و مردم با او بیعت مىکردند.
بیعت مردم با آن حضرت بدان معنا نیست که آنان با بیعتخودبراى پیامبر(ص) ایجاد مشروعیت کنند، زیرا طبق صریح قرآن، ولایتاو از سوى خداوند تشریع شده است:
(النبى اولى بالمومنین من انفسهم
على(ع)نیز اعمال ولایتخود را منوط به مقبولیت مردمى نموده،فرمود:
«لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر... لالقیتحبلهاعلى غاربها.»
همو فرمود:
«لا راى لمن لا یطاع.»
خداوند خطاب به پیامبر(ص)فرمودهاست:
(هوالذى ایدک بنصره و بالمومنین
مقبولیت مردمى بدین معنا نیز با مشروعیت الهى منافات نداشتهو مهمترین نقش را در کارآمدى حکومت و اعمال ولایت دارد.
امام راحل(ره)با طرح مقبولیت مردمى جلو هرگونه سوء استفادهاز مشروعیت الهى حکومت و استبداد دینى را گرفت. بودند کسانى کهمشروعیت الهى را چماق کرده آن را دستاویز دیکتاتورى قرار دادهو مردم را مجبور به پذیرش حکومت مىکردند. امام راحل با ارائهاندیشه مقبولیت مردمى حکومت، اعلام کرد که در فرهنگ اسلام حقمردم در طول حق خدا قرار گرفته است، که نادیده گرفتن آن ستمىبس بزرگ مىباشد.
دلائل مشروعیت الهى
1- دلیل عقل
یکى از دلائل مشروعیت الهى ولایت فقیه، دلیل عقل مىباشد. براىتبیین این دلیل لازم است، مواضع اسلام نسبتبه حکومت را در عصرغیبت، مورد تحلیل قرار دهیم. در خصوص موضع اسلام نسبتبه حکومتدر زمان غیبت، سه احتمال وجود دارد:
یکم: احتمال اول این است که شارع نسبتبه حکومتسکوت کردهاست و این مردم هستند که خود رهبر را گزینش مىکنند، که باگزینش آنان حق حاکمیتبراى رهبر به وجود مىآید.
شمارى بر این باور هستند.
دوم: احتمال دوم این است که شارع، در عصر غیبت، امر حکومت رابه مردم واگذار نموده است.
شمارى نیز بر اینباور هستند. تفاوت این احتمال با احتمالاول، در این است که در احتمال دوم شارع نسبتبه کومتسکوتنکرده و او را به مردم واگذار نموده است و حال آنکه در احتمالاول، شارع سکوت کرده است.
سوم: احتمال سوم این است، شارع همان طورى که در زمان حضورمعصومان: حق حاکمیت را به آنان داده، در زمان غیبتحق حاکمیترا به فقیهان اعطا نموده است.
امام راحل و شمار زیادى از اندیشمندان شیعى همین عقیده رادارند.
براى همخوانى دلیل عقل با مشروعیت الهى حکومت، ضرورى است کهفلسفه رهبرى و حکومت در حوزه فرهنگ اسلام مورد تحلیل قرار گیرد،که اصولا از دیدگاه اسلام فلسفه رهبرى و حکومت چیست؟
از دیدگاه اسلام، حکومت هدف نیست، بلکه ابزار و وسیلهاى استبراى اجراى قوانین و برقرارى نظام عادلانه، چنان که امام راحلبه آن اشاره کرده است.
در روایات نیز فلسفه رهبرى و حکومت، اجراى قوانین، حفظ وحدت،دفاع از نظام، ایجاد نظم، احقاق حق و... بیان شده است.
خداوند در زمان حضور، رهبر را تعیین کرده است تا انسانهاهدایتشده و از گناه دور و به خدا نزدیک شوند. از این روبزرگان دین مانند خواجه نصیرالدین طوسى(ره) وجود امام را لطفدانسته و نصب آن را واجب مىداند: «الامام لطف، فیجب نصبهعلىالله تحصیلا للغرض»
در روایتى آمده است:
«ان الله اجل و اعظم من ان یترک الارض بغیر امام عادل»
بر این اساس حکومت الهى اقتضا مىکند، که در هر زمان وسایلهدایتبشر فراهم شود. بىتردید یکى از آن وسایل تعیین رهبرىاست. در اینجا این پرسش مطرح مىشود: آیا در زمان غیبت مناط وفلسفه رهبرى و حکومت وجود ندارد که شارع رهبر را به طور عاممنصوب کند؟
بىتردید مناط و ملاکهایى که وجود رهبرى، در زمان حضور رااقتضا مىکرد، در زمان غیبت نیز وجود دارد. در زمان غیبت نیزهدایتبشر، اجراى احکام، احقاق حق، دفاع از نظام، اخذمالیات... ضرورت رهبرى را مىطلبد. آنگاه چه طور امکان دارد کهشارع نسبتبه رهبرى و حکومتسکوت کرده و یا امر آن را به مردمواگذار کند؟
واقعیت این است که سکوت دین نسبتبه حکومت و یا واگذارى آنبه مردم، با حکمت الهى همخوانى ندارد. بر اساس ضرورت اجراىاحکام الهى است که فقهایى مانند مرحوم صاحب جواهر در خصوصاجراى احکام توسط فقها ادعاى اجماع کرده است.
فقهاى دیگر نیز تعطیل احکام الهى را جایز نمىدانند.، چنان کهمرحوم آیت الله خوئى عقیده دارد: «در زمان غیبت فقیه مىتواندمجرى احکام انتظامى اسلامى باشد. »
امام خمینى(ره)عقیده دارد که اسلام جامعترین دینى است کهداراى قوانین فردى، سیاسى و اجتماعى... بوده و این قوانین ابدىو تعطیل پذیر نیست.
از سوى دیگر او باور دارد که براى جلوگیرى از هرج و مرج وایجاد جامعه ضابطهمند و تامین سعادت بشر،... صرف جعل قوانینکافى نبوده، نیاز به حکومت و رهبر مىباشد:
«اصولا قانون و نظامات اجتماعى، مجرى لازم دارد. در همهکشورهاى عالم و همیشه این طور است که قانونگذارى به تنهایىفایده ندارد. قانونگذارى به تنهایى سعادت بشر را تامیننمىکند. پس از تشریع قانون بایستى قوه مجریهاى به وجود آید... به همین جهت، اسلام همان طور که قانونگذارى کرده، قوه مجریه همقرار داده است. «ولى امر» متصدى قوه مجریه هم هست.»
امام باور دارد: همان دلیلى که بر ضرورت امامت اقامه مىگردد،عینا بر ضرورت تداوم ولایت در عصر غیبت دلالت دارد.
او فرمود: «فما هو دلیل الامامه، بعینه دلیل على لزومالحکومه بعد غیبه ولى الامر عجل الله تعالى فرجه الشریف.»
همو فرمود: «کسى جز خدا حق حکومتبر کسى و حق قانونگذارىبراى دیگرى ندارد و به حکم عقل خدا باید خود براى مردم حکومتتشکیل دهد...»
امام عقیده دارد که ولایت فقیه از بدیهیات بوده و تصور آن سببتصدیق مىشود.
استاد آیت الله جوادى آملى نیز مىگوید:
«تمامى ادلهاى که در باره نبوت و امامت عامه «عقلا» اقامهمىشود، در زمان غیبت، در باره ولایت فقیه نیز قائم است...»
استدلال امام براى مشروعیت الهى ولایت فقیه، به دلیل عقلنشانگر آن است که جایگاه اصلى ولایت فقیه در علم کلام مىباشد، ازآن جهت که منسوب به خداوند است. یکى از ویژگیهاى مبناى کلامى وفقهى امام راحل، در این است که او ولایت فقیه را به جایگاه اصلىآن، یعنى علم کلام برمىگرداند. استاد جوادى آملى مىنویسد:
«حرکت امام راحل(ره)این بود که دست ولایت فقیه، که تا آنزمان مظلوم واقع شده بود، گرفتند، از قلمرو فقه بیرون آوردند ودر جایگاه اصلى خود که علم کلام است، نشاندند...»
واقعیت این است که جایگاه ولایت فقیه، علم کلام است. ولایت فقیهادامه نبوت و امام است که از بالا تشریع شده است. از این روامام عقیده دارد که ولایت فقیه شعبهاى از ولایت مطلقه رسولالله(ص)و ائمه: بوده و حکومت از احکام اولیه اسلام است. دراینجا این سوال مطرح است: در زمان غیبت، دین نسبتبه اجراىاحکام و هدایتبشر چه برنامههایى دارد؟ اکثر عالمان شیعىباوردارند که شارع، با بیان ویژگیهاى رهبر، مانند عدالت وفقاهت... ، فقها را به طور عام به رهبرى گمارده است. برهمیناساس است که ولایت فقیه پدیدهى چند قرن اخیر نیست. فقهایى مانندمرحوم شیخ مفید،محقق حلى... از باورمندان ولایت فقیه هستند، کهنشان دهنده پیشینه ولایت فقیه مىباشد.
البته روح ستمستیزى فقیهان شیعى اجازه نمىداد که آنها باحاکمان جائر کنار بیایند و همین دورى آنان از کومتسبب شد، کهآنان به مسائل حکومت کمتر بپردازند. فقهاى شیعه بارها بافتواهاى خویش در خصوص حرمت همکارى با حاکمان ستمگر، از حق غصبشده ولایت فقیه دفاع کرده و همیشه با شکلهاى مختلف ولایت فقیه رامطرح مىکردند. گرچه متاسفانه ولایت فقیه به طور مفصل مورد بحثقرار نگرفت.
نپرداختن به ولایت فقیه به طور مفصل بدان معنانیست که ولایتفقیه در اندیشه فقهاى پیشین مطرح نبوده است. بسیارى از احکاموضعى و تکلیفى به خاطر شرایط زمان و مکان، فراموش شدهاند. دوعنصر امر به معروف و نهى از منکر از اهم واجبات هستند کهمتاسفانه فراموش شده بودند; اما در زمان جمهورى اسلامى ایران،شرایط اجراى این دو عنصر، تا اندازهاى فراهم شده و این دو اصلاحیا شدند. معناى احیاى این دو فریضه به این معنا نیست که ایندو عنصر پدیدهى عنصر انقلاب اسلامى است.
بىتردید ولایت فقیه از ابتکار امام راحل نیست، بلکه موفقیت اودر احیاء این اصل مىباشد.
بیان این نکته ضرورى است: فقیهانى مانند مرحوم صاحب مفتاحالکرامه و آیت الله بروجردى... نیز در خصوص مشروعیت ولایت فقیهبه دلیل عقل تمسک کردهاند.
اثبات ولایت فقیه و به فعلیت رساندن آن، از سوى جمهور مردم بهوجود مىآید. اگر مقبولیت مردمى نباشد، ولایت از قوه به فعلیتنمىرسد، چون به فعلیت رسیدن آن منوط به قدرت انجام حکم وضعىاست، همان طورى که در سایر احکام وضعى و تکلیفى قدرت بر انجامآن شرط مىباشد. اگر مقبولیت مردمى نباشد، فقیه عملا قدرت انجاماین حکم وضعى را ندارد، در نتیجه حکم وضعى در همان مرحله انشاباقى مىماند. اگر مشروعیت الهى و مقبولیت مردمى از نگاه امام،چنین تفسیر شد; بین مشروعیت الیه ولایت فقیه و مقبولیت مردمىآن، تنافىنیست; زیرا مشروعیت الهى از سوى شرع به وجود مىآید وبعد مقبولیت آن از سوى مردم شکل مىگیرد، که این دو مقولهجداگانه و در عین حال مکمل یکدیگرند، و مردم نیز اساسىترین نقشرا در تعیین رهبر دارند. بدون مقبولیت مردمى، ولایت فقیه بهفعلیت نرسیده، زمینه اعمال ولایت وکارایى آن به وجود نمىآید. ومشکل مشروعیت الهى و مقبولیت مردمى و تزاحم ولایت فقها نیز حلمىشود; زیرا آن فقیهى از میان فقیهان واجد شرایط، به رهبرىتعیین مىشود که مقبولیت مردمى داشته باشد. در این جا این سوالطرح مىشود:
اگر مردم فقیه را گزینش نکردند، آیا ولایت و حق حاکمیت وىساقط مىشود؟
در جواب باید گفت: با عدم گزینش فقیه، مشروعیت ولایت او ساقطنمىشود; به دلیل این که اصل مشروعیت ولایت فقیه منوط به گزینشاز سوى مردم نبود که با عدم گزینش مردم، ولایت او ساقط شود. امام باور دارد که اگر شرایط و زمینه تشکیل حکومتبراى فقیهفراهم نشد، ولایت او ساقط نمىشود:
«لازم است که فقها اجتماعا و یا انفرادا ... حکومت تشکیلدهند. این امر اگر براى کسى امکان داشته باشد، واجب عینى است وگرنه واجب کفایى است. در صورتى هم که ممکن نباشد، ولایتساقطنمىشود، زیرا از جانب خدا منصوباند...»
البته مردم با کنار گذاشتن ولى فقیه دچار اشتباه شدهاند،همان طورى که در طول تاریخ اسلام، چنین اشتباه شکل گرفت. مردمبا بودن امامان معصوم: که مشروعیت الهى حکومت داشتند، به سراغآنانى رفتند که واجد مشروعیت الهى نبودند; و همین نادیده گرفتنمشروعیت الهى سبب شد، که حاکمان ستمگر بر مسند قدرت بنشینند وصاحبان اصلى حکومتخانهنشین گردند. از این رو امام عقیده دارد: «مسلمانان وظیفه دارند، آنانى که واجد شرایط رهبرى نیستند ازرهبرى حذف نموده و حکومت را به آنانى بسپارند که واجد مشروعیتالهى باشند.»
اما اگر مبناى امام در خصوص مشروعیت الهى و مقبولیت مردمىولایت فقیه این باشد، که فقها بالفعل ولایت دارند; در این صورتمقبولیت مردمى در کارآمدى و اعمال ولایت فقیه ظهور پیدا مىکند. جاى تردید نیست که تشکیل حکومت و اجراى قدرت و کارآمدى نظام بهمقبولیت مردمى و مشارکتسیاسى آنان نیازمند است. چنان که امامبه همین بعد مقبولیت اشاره نموده، فرمود:
«من به پشتیبانى این ملت دولت تعیین مىکنم، من به واسطه اینکه این ملت مرا قبول دارد، دولت تشکیل مىدهم.»
همو فرمود:
«توجه دارند آقایان که تا ملت در کار نباشد، نه از دولت ونه از استانداران کارى نمىآید، یعنى همه دستگاههاى دولتى بهاستثناء ملت کارى ازشان نمىآید...»
اعمال ولایت در بهرهگیرى از مقبولیت مردمى امکان پذیر مىباشد. بر این اساس، فقیه با مقبولیت مردمى موفق به تشکیل حکومتشده وبر فقهاى دیگر نیز واجب است که از آن اطاعت کنند; چنان که امامراحل به آن تصریح نموده است.
در صدر اسلام نیز مردم بزرگترین نقش را در اعمال ولایت وکارآمدى حکومت پیامبر(ص)داشتند; از این رو پیامبر(ص) از مردمبیعت مىگرفت و مردم با او بیعت مىکردند.
بیعت مردم با آن حضرت بدان معنا نیست که آنان با بیعتخودبراى پیامبر(ص) ایجاد مشروعیت کنند، زیرا طبق صریح قرآن، ولایتاو از سوى خداوند تشریع شده است:
(النبى اولى بالمومنین من انفسهم
على(ع)نیز اعمال ولایتخود را منوط به مقبولیت مردمى نموده،فرمود:
«لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر... لالقیتحبلهاعلى غاربها.»
همو فرمود:
«لا راى لمن لا یطاع.»
خداوند خطاب به پیامبر(ص)فرمودهاست:
(هوالذى ایدک بنصره و بالمومنین
مقبولیت مردمى بدین معنا نیز با مشروعیت الهى منافات نداشتهو مهمترین نقش را در کارآمدى حکومت و اعمال ولایت دارد.
امام راحل(ره)با طرح مقبولیت مردمى جلو هرگونه سوء استفادهاز مشروعیت الهى حکومت و استبداد دینى را گرفت. بودند کسانى کهمشروعیت الهى را چماق کرده آن را دستاویز دیکتاتورى قرار دادهو مردم را مجبور به پذیرش حکومت مىکردند. امام راحل با ارائهاندیشه مقبولیت مردمى حکومت، اعلام کرد که در فرهنگ اسلام حقمردم در طول حق خدا قرار گرفته است، که نادیده گرفتن آن ستمىبس بزرگ مىباشد.
دلائل مشروعیت الهى
1- دلیل عقل
یکى از دلائل مشروعیت الهى ولایت فقیه، دلیل عقل مىباشد. براىتبیین این دلیل لازم است، مواضع اسلام نسبتبه حکومت را در عصرغیبت، مورد تحلیل قرار دهیم. در خصوص موضع اسلام نسبتبه حکومتدر زمان غیبت، سه احتمال وجود دارد:
یکم: احتمال اول این است که شارع نسبتبه حکومتسکوت کردهاست و این مردم هستند که خود رهبر را گزینش مىکنند، که باگزینش آنان حق حاکمیتبراى رهبر به وجود مىآید.
شمارى بر این باور هستند.
دوم: احتمال دوم این است که شارع، در عصر غیبت، امر حکومت رابه مردم واگذار نموده است.
شمارى نیز بر اینباور هستند. تفاوت این احتمال با احتمالاول، در این است که در احتمال دوم شارع نسبتبه کومتسکوتنکرده و او را به مردم واگذار نموده است و حال آنکه در احتمالاول، شارع سکوت کرده است.
سوم: احتمال سوم این است، شارع همان طورى که در زمان حضورمعصومان: حق حاکمیت را به آنان داده، در زمان غیبتحق حاکمیترا به فقیهان اعطا نموده است.
امام راحل و شمار زیادى از اندیشمندان شیعى همین عقیده رادارند.
براى همخوانى دلیل عقل با مشروعیت الهى حکومت، ضرورى است کهفلسفه رهبرى و حکومت در حوزه فرهنگ اسلام مورد تحلیل قرار گیرد،که اصولا از دیدگاه اسلام فلسفه رهبرى و حکومت چیست؟
از دیدگاه اسلام، حکومت هدف نیست، بلکه ابزار و وسیلهاى استبراى اجراى قوانین و برقرارى نظام عادلانه، چنان که امام راحلبه آن اشاره کرده است.
در روایات نیز فلسفه رهبرى و حکومت، اجراى قوانین، حفظ وحدت،دفاع از نظام، ایجاد نظم، احقاق حق و... بیان شده است.
خداوند در زمان حضور، رهبر را تعیین کرده است تا انسانهاهدایتشده و از گناه دور و به خدا نزدیک شوند. از این روبزرگان دین مانند خواجه نصیرالدین طوسى(ره) وجود امام را لطفدانسته و نصب آن را واجب مىداند: «الامام لطف، فیجب نصبهعلىالله تحصیلا للغرض»
در روایتى آمده است:
«ان الله اجل و اعظم من ان یترک الارض بغیر امام عادل»
بر این اساس حکومت الهى اقتضا مىکند، که در هر زمان وسایلهدایتبشر فراهم شود. بىتردید یکى از آن وسایل تعیین رهبرىاست. در اینجا این پرسش مطرح مىشود: آیا در زمان غیبت مناط وفلسفه رهبرى و حکومت وجود ندارد که شارع رهبر را به طور عاممنصوب کند؟
بىتردید مناط و ملاکهایى که وجود رهبرى، در زمان حضور رااقتضا مىکرد، در زمان غیبت نیز وجود دارد. در زمان غیبت نیزهدایتبشر، اجراى احکام، احقاق حق، دفاع از نظام، اخذمالیات... ضرورت رهبرى را مىطلبد. آنگاه چه طور امکان دارد کهشارع نسبتبه رهبرى و حکومتسکوت کرده و یا امر آن را به مردمواگذار کند؟
واقعیت این است که سکوت دین نسبتبه حکومت و یا واگذارى آنبه مردم، با حکمت الهى همخوانى ندارد. بر اساس ضرورت اجراىاحکام الهى است که فقهایى مانند مرحوم صاحب جواهر در خصوصاجراى احکام توسط فقها ادعاى اجماع کرده است.
فقهاى دیگر نیز تعطیل احکام الهى را جایز نمىدانند.، چنان کهمرحوم آیت الله خوئى عقیده دارد: «در زمان غیبت فقیه مىتواندمجرى احکام انتظامى اسلامى باشد. »
امام خمینى(ره)عقیده دارد که اسلام جامعترین دینى است کهداراى قوانین فردى، سیاسى و اجتماعى... بوده و این قوانین ابدىو تعطیل پذیر نیست.
از سوى دیگر او باور دارد که براى جلوگیرى از هرج و مرج وایجاد جامعه ضابطهمند و تامین سعادت بشر،... صرف جعل قوانینکافى نبوده، نیاز به حکومت و رهبر مىباشد:
«اصولا قانون و نظامات اجتماعى، مجرى لازم دارد. در همهکشورهاى عالم و همیشه این طور است که قانونگذارى به تنهایىفایده ندارد. قانونگذارى به تنهایى سعادت بشر را تامیننمىکند. پس از تشریع قانون بایستى قوه مجریهاى به وجود آید... به همین جهت، اسلام همان طور که قانونگذارى کرده، قوه مجریه همقرار داده است. «ولى امر» متصدى قوه مجریه هم هست.»
امام باور دارد: همان دلیلى که بر ضرورت امامت اقامه مىگردد،عینا بر ضرورت تداوم ولایت در عصر غیبت دلالت دارد.
او فرمود: «فما هو دلیل الامامه، بعینه دلیل على لزومالحکومه بعد غیبه ولى الامر عجل الله تعالى فرجه الشریف.»
همو فرمود: «کسى جز خدا حق حکومتبر کسى و حق قانونگذارىبراى دیگرى ندارد و به حکم عقل خدا باید خود براى مردم حکومتتشکیل دهد...»
امام عقیده دارد که ولایت فقیه از بدیهیات بوده و تصور آن سببتصدیق مىشود.
استاد آیت الله جوادى آملى نیز مىگوید:
«تمامى ادلهاى که در باره نبوت و امامت عامه «عقلا» اقامهمىشود، در زمان غیبت، در باره ولایت فقیه نیز قائم است...»
استدلال امام براى مشروعیت الهى ولایت فقیه، به دلیل عقلنشانگر آن است که جایگاه اصلى ولایت فقیه در علم کلام مىباشد، ازآن جهت که منسوب به خداوند است. یکى از ویژگیهاى مبناى کلامى وفقهى امام راحل، در این است که او ولایت فقیه را به جایگاه اصلىآن، یعنى علم کلام برمىگرداند. استاد جوادى آملى مىنویسد:
«حرکت امام راحل(ره)این بود که دست ولایت فقیه، که تا آنزمان مظلوم واقع شده بود، گرفتند، از قلمرو فقه بیرون آوردند ودر جایگاه اصلى خود که علم کلام است، نشاندند...»
واقعیت این است که جایگاه ولایت فقیه، علم کلام است. ولایت فقیهادامه نبوت و امام است که از بالا تشریع شده است. از این روامام عقیده دارد که ولایت فقیه شعبهاى از ولایت مطلقه رسولالله(ص)و ائمه: بوده و حکومت از احکام اولیه اسلام است. دراینجا این سوال مطرح است: در زمان غیبت، دین نسبتبه اجراىاحکام و هدایتبشر چه برنامههایى دارد؟ اکثر عالمان شیعىباوردارند که شارع، با بیان ویژگیهاى رهبر، مانند عدالت وفقاهت... ، فقها را به طور عام به رهبرى گمارده است. برهمیناساس است که ولایت فقیه پدیدهى چند قرن اخیر نیست. فقهایى مانندمرحوم شیخ مفید،محقق حلى... از باورمندان ولایت فقیه هستند، کهنشان دهنده پیشینه ولایت فقیه مىباشد.
البته روح ستمستیزى فقیهان شیعى اجازه نمىداد که آنها باحاکمان جائر کنار بیایند و همین دورى آنان از کومتسبب شد، کهآنان به مسائل حکومت کمتر بپردازند. فقهاى شیعه بارها بافتواهاى خویش در خصوص حرمت همکارى با حاکمان ستمگر، از حق غصبشده ولایت فقیه دفاع کرده و همیشه با شکلهاى مختلف ولایت فقیه رامطرح مىکردند. گرچه متاسفانه ولایت فقیه به طور مفصل مورد بحثقرار نگرفت.
نپرداختن به ولایت فقیه به طور مفصل بدان معنانیست که ولایتفقیه در اندیشه فقهاى پیشین مطرح نبوده است. بسیارى از احکاموضعى و تکلیفى به خاطر شرایط زمان و مکان، فراموش شدهاند. دوعنصر امر به معروف و نهى از منکر از اهم واجبات هستند کهمتاسفانه فراموش شده بودند; اما در زمان جمهورى اسلامى ایران،شرایط اجراى این دو عنصر، تا اندازهاى فراهم شده و این دو اصلاحیا شدند. معناى احیاى این دو فریضه به این معنا نیست که ایندو عنصر پدیدهى عنصر انقلاب اسلامى است.
بىتردید ولایت فقیه از ابتکار امام راحل نیست، بلکه موفقیت اودر احیاء این اصل مىباشد.
بیان این نکته ضرورى است: فقیهانى مانند مرحوم صاحب مفتاحالکرامه و آیت الله بروجردى... نیز در خصوص مشروعیت ولایت فقیهبه دلیل عقل تمسک کردهاند.