مبانى ولایت فقیه از منظر امام خمینى (ره) (1)
آرشیو
چکیده
متن
اندیشه سبز و سرزنده امام خمینى(ره) در تاریخ، ماندگار وجاویدان است. گفتار و رفتار آن عزیز سفرکرده، سمبل و الگوبراى همه انسانها مىباشد; زیرا آموزهها و افکار بلندفرهیختگان مختص ملت، گروه و جغرافیایى خاص نمىباشد، بلکه شجرهطیبه «سنت» آنان بر سرهمه جهانیان سایه افکنده است.
منش و اندیشههاى سیاسى، فقهى و اجتماعى امام راحل نیز، چراغپرفروغ محفل همه انسانها بوده ومنحصر به زمان و مکان خاصنیست; زیرا تمام گفتار و رفتار او، از چشمهجوشان و اقیانوسبیکران معارف بالنده و پویاى دین سرچشمه گرفته است، که خورشیددین هرگز غروب نمىکند. از این رو است که مقام معظم رهبرى(دامعزه) فرمود: «امام خمینى یک حقیقت همیشه زنده است.» از سوى دیگر «سنت»برخى از بزرگان، از اصول پذیرفته جامعه به حساب آمده و رعایتآن بزرگترین نقش را در ایجاد جامعه هدفمند و ضابطه پذیردارد، چنان که گفتار و منش معصومان(علیهم السلام) داراى چنینویژگیها مىباشد.
بر اساس جاودانگى «سنت» امام راحل است که رهبر حکیم وژرفاندیش، حضرت آیت الله خامنهاى (مدظله العالى» سال 1378رابه نام سال آن امام همام و فرزانه، اعلام نموده و دولت ومردم ایران را به بهرهگیرى از «سنت» امام فراخوانده است، تامنش و گفتار او در جاى جاى جامعه و زندگى مردم حضور داشتهباشد. تردیدى نیست که گفتار و رفتار امام یکى از عوامل مهمپیروزى انقلاب اسلامى بوده، که حفظ آن نیز با الگو قرار دادن«سنت» امام، امکان پذیر است.
یکى از میراثهاى گران سنگ امام راحل، حکومت دینى مبتنى برولایت فقیه مىباشد، که ضرورت دارد، در خصوص «مشروعیت ولایتفقیه» بحثشود، زیرا ولایت فقیه یکى از ارکان نظام بوده ومشروعیتحکومت منوط به حاکمیت ولى فقیه مىباشد. جاى تردیدنیست که امام از طرفداران مبناى مشروعیت الهى ولایت فقیه است،چنان که منش و گفتار او دال بر این واقعیتبوده و این ازمحکمات گفتار او است. اما اهتمام امام به راءى مردم و برخى ازکلمات او سبب شده است، تصور شود: امام از دیدگاه مشروعیت الهىولایت فقیه به مشروعیت مردمى ولایت فقیه عدول کرده است. ایننوشتار مىکوشد، مبناى امام را در این خصوص تبیین کند. براىروشن شدن دیدگاه امام دو مبناى عمده در خصوص مشروعیت ولایتفقیه که با عنوان «مشروعیت الهى و مردمى» یاد مىشود، بایدتبیین گردد، تا نظر نهایى امام روشن شود.
تفسیر دیدگاه امام خمینى(ره) در خصوص مشروعیت ولایت فقیه ضرورىمىنمایاند که بحث را در محورهاى زیر پىگیریم:
الف- همگرایى دین و سیاست
یکى از مبانى عمده در خصوص مشروعیتحق حاکمیت رهبر، نظریهمشروعیت الهى است. مشروعیت الهى بعد از اثبات دخالت دین درحکومت، قابل طرح است. براساس تز جدا انگارى دین از سیاست، دیندر سیاست، دخالت نکرده و مردم با بهرهگیرى از عقل به گزینشرهبرى پرداخته و مشروعیت رهبرى از طریق راءى مردم به وجودمىآید.
در عصر حاضر، امام راحل پرچ مدار پیوند دین و سیاست مىباشد،که ضرورت تشکیل حکومت مبتنى بر ولایت فقیه را مطرح کرده; باوردارد که دین با سیاست رابطه دارد: «فمن توهم ان الدین منفک عنالسیاسه فهو جاهل و لم یعرف الاسلامو السیاسه» امام در خصوص همگرایى دین و حکومتبه آیات،روایات و عقل استدلال مىکند. از سوى دیگر او تز جدایى دین ازسیاست را شعار استعمارگران تاریخ مىداند، که بنیانگذاران آندر ابتدا بنى امیه و بنى عباس بوده و امروزه، استکبار پرچمدارآن مىباشد. نگرش امام در خصوص رابطه دین و سیاست، با مبانىاندیشوران شیعه و سنى هم خوانى دارد; چنان که ابنحزم الاندلسىدر خصوص همگرایى دین و سیاست ادعاى اجماع کرده است. در روایاتنیز به پیوند دین و سیاست اشاره شده است.
براى ایجاد جامعه ضابطهمند، اجراى قوانین و اخذ مالیات و...احتیاج به حکومت مىباشد; از این رو خردمندان بر تشکیل حکومتاتفاق نظر دارند. بعد از اثبات همگرایى دین و سیاست، این سوالمطرح مىشود: در جامعه دینى، حق حاکمیتسیاسى رهبرى از آن کیستو مشروعیت آن از سوى چه کسى و یا کسانى به وجود مىآید؟
ب- لزوم مشروعیت
یکى از مباحث قابل طرح این است: اصولا چرا حاکمیتسیاسى حاکم نیازمند مشروعیت است؟ در پاسخباید گفت: این حق طبیعى انسانهاست که بر سرنوشتخود حاکمباشند، همان طورى که بر اموال خود حاکمیت دارند. و این اصلعقلایى است که احدى بر دیگرى ولایت نداشته باشد. از دیدگاه اسلامنیز حق حاکمیت مطلق، مخصوص خداوند است; کسى بر دیگرى حقحاکمیت ندارد; مگر به اذن خداند (ان الحکم الا لله)، (له الخلقو الامر)امام على(ع) خطاب به فرزندش امام حسن(ع) فرمود:«لا تکنعبد غیرک و قد جعلک الله حرا».
اندیشمندان اسلامى نیز براین اصل تصریح کردهاند. امام راحلفرمود: «تردیدى نیست که بر طبق اصل اولى، حکم احدى درباره دیگرىنافذ نیست، چه آن حکم «حکم قضائى» باشد و چه غیر آن... آنچهعقل بدان حکم مىکند این است که حکم خداوند در حق بندگانش نافذاست چرا که او مالک و خالق آنها بوده و هرگونه تصرف و دخالتىدرکار آنها، تصرف در ملک و سلطنتخود اوست...» از آنجایى کهبشر مدنىبالطبع است، نیازمند جامعه قانونمند مىباشد که بایدبر اساس حکومت اداره شود و تشکیل حکومت نیز نوعى حاکمیت وحکمرانى را مىطلبد.
از سوى دیگر حاکمیت و اقتدار سیاسى باید مبتنى بر وجاهتقانونى و شرعى باشد. در این جا یکى از اساسىترین سوالها مطرحمىشود که: این مشروعیت و وجاهت قانونى ازکجا به وجود آمده ومنشا و ملاک آن چیست؟ صاحبان اندیشه در جواب این پرسش هر کدامتئوریهایى را بیان کردهاند که در این نوشتار تحت عنوان زیربیان مىشود:
ج- مبانى در خصوص منشا و ملاک مشروعیت
در خصوص منشا و ملاک مشروعیتحکومت، مبانى مختلف وجود دارد کهجهت رعایت اختصار به برخى از آنها اشاره مىشود:
نظریه عدالت:
براساس این دیدگاه اگر حکومتى براى عدالت تلاش کند، مشروع ومنشا آن عدالت مىباشد.
نظریه قهر و غلبه:
طرفداران این نظریه باور دارند که هرکسى به بهرهگیرى از زور،حکومت را به دست گرفت، حق حاکمیتبراى او به وجود مىآید.شمارى از نخبگان اهل سنتبر این باور مىباشند.
نظریه طبیعى و فطرى:
عدهاى عقیدهمند هستند، که انسان طبیعتا فرمانبر و اطاعتپذیرمىباشد و منشا مشروعیت از طبیعت انسان سرچشمه مىگیرد. ارسطواز باورمندان همین مبناست.
نظریه قرار داد اجتماعى:
عقیدهمندان این نگرش، مشروعیتحکومت را ناشى از قراردادىمىدانند که بین مردم و رهبر به وجود مىآید. بر اساس ایندیدگاه، رهبر در برابر مردم وظایفى دارد و مردم نیز در برابررهبر تعهد و وظایفى دارند. ژان ژاک روسو، از طرفداران ایننظریه است.
نظریه مشروعیت الهى:
براساس این نظریه، خداوند حاکم مطلق بر تمام هستى بوده،منشا و معیار مشروعیتحکومت از خاستگاه او سرچشمه مىگیرد.
نظریه اراده عمومى:
بر اساس این نظریه، منشا و معیار مشروعیتحکومت، خواست مردممىباشد.
نقد و بررسى همه این مبانى فرصت دیگرى را مىطلبد. از سوى دیگربراى تبیین اندیشه امام درخصوص مشروعیت ولایت فقیه، نیاز بهبررسى همه این دیدگاهها نیست. آنچه که در حوزه اندیشه و تفکرسیاسى اسلام، قابل تحلیل است، دو دیدگاه عمده مىباشد که باعناوین «مشروعیت الهى» و «مشروعیت مردمى» حکومت، یادمىشود; که این نوشتار همین دو دیدگاه را مورد تحلیل قرارمىدهد:
یکم- دیدگاه مشروعیت الهى
یکى از مبانى عمده در خصوص مشروعیتحاکمیتسیاسى حاکم اسلامى،مبناى مشروعیت الهى است، که از آن به عنوان: «دیدگاهانتصابى»، نیز تعبیر مىشود. نظریهپردازان این منظر براینباور هستند که شارع در زمان غیبت نسبتبه رهبرى جامعه سکوتننموده و به بیان ویژگیهاى رهبر هم اکتفا نکرده است، بلکههمانند زمان حضور معصوم(ع)، به گماردن رهبرى پرداخته است. بااین تفاوت که در زمان حضور، افراد معینى را به رهبرى گماردهاست; اما در زمان غیبت فقیهان واجد شرایط را به طور عام بهسرپرستى مردم منصوب کرده است.
براساس این مبنا، اصل مشروعیتحاکمیتحاکم، از سوى معصوم(ع)با اذن خدا به وجود آمده و مردم در اصل مشروعیت آن، نقشندارند. اکثریت قریب به اتفاق صاحبان اندیشه شیعى برهمینباورهستند; که به بیان دیدگاه برخى از آنان اشاره مىشود: مرحومشیخ مفید (م: 413) فرمود: «اجراى حدود و احکام انتظامى اسلام، وظیفه «سلطان اسلام» استکه از جانب خداوند منصوب گردیدهاند، مىباشد. و امامان نیز اینامر را به فقهاى شیعه تفویض کردهاند، تا در صورت امکان،مسئولیت اجرایى آن را بر عهده گیرند...» مرحوم محقق کرکى (م:940) مىنویسد: «فقهاى شیعه اتفاق دارند که فقیه عادل امامىداراى شرایط فتوا، که از آن به مجتهد در احکام شرعى تعبیرمىشود، نائب از امامان معصوم(علیهم السلام) است در همه امورىکه نیابت در آن دخالت دارد...» مرحوم صاحب جواهر (م: 1264)مىنویسد: «بل لولا عموم الولایه لبقى کثیر من الامور المتعلقهبشیعتهم معطله فمن الغریب وسوسه بعض الناس فىذلک بل کانه ماذاق من طعم الفقه شیا و لا فهم من لحن قولهم و رموزهم امرا و لاتامل المراد من قولهم: نى جعلته علیکم حاکما، قاضیا، حجه وخلیفه و نحو ذلک مما یظهر اراده نظم زمان الغیبه لشیعتهمفىکثیر من الامور الراجعه الیهم.» فقیهانى مانند مرحوم نراقى(م: 1245)، محقق حلى (م: 676)، میرفتاح حسینى مراغهاى (م:1250) و محقق اردبیلى(م: 993)... از باورمندان مشروعیت الهىولایت فقیه هستند. امام راحل نیز بر همین باور است. چنان کهامام بعد از بررسى دلیل نقلى و عقلى ولایت فقیه، اظهار مىدارد:«تتحصل مما مر ثبوت الولایه للفقها من قبل المعصومین: فىجمیعما ثبت لهم الولایه فیه من جهه کونهم سلطانا على الامه...» ازآن چه گذشتبه این نتیجه مىرسیم: از سوى معصومان(علیهم السلام) براى فقیهان ولایت ثابت است، ازآن جهت که آنان سلطان بر امتبودهاند.
مشروعیت ولایت فقیه از منظر امام راحل را مىتوان به عنواننظریه سوم با عنوان: «مشروعیت الهى و مقبولیت مردمى» نیز،طرح کرد; ولى از آنجا که مقبولیت مردمى در اصل مشروعیت، دخالتندارد، از اینرو مبناى امام همان نگرش مشروعیت الهى است. براین اساس، از دیدگاه امام با عنوان مشروعیت الهى یاد مىشود.
مشروعیت ولایت فقیه از دیدگاه امام بر دو ویژگى طرح شده است کهاین دو ویژگى نشان دهنده تفاوت مبناى امام با مبانى برخى ازصاحبان فکر دیگر مىباشد. این دو ویژگى عبارتند از: 1- مشروعیت الهى 2- مقبولیت مردمى.
امام مانند صاحب جواهر، مرحوم نراقى و... از باورمندان مبناىمشروعیت الهىاست. از سوى دیگر امام مقبولیت مردمى ولایت فقیهرا طرح کرده است، که این عنصر در اندیشه برخى از فقها نادیدهگرفته شده است. از اینرو مبانى آنان در چگونگى تعیین ولى فقیهاز میان فقهاى واجد شرایط، دچار مشکل شده و در تزاحم ولایتفقها، راه حل مناسب ارائه ندادهاند.
امام خمینى(ره) به عنوان فقیه ژرفاندیش، به جایگاه مردم درشکلگیرى حکومت و گزینش رهبرى آن، توجه خاص نموده است تا آنجاکه فرمود: «در اینجا (ایران) آراى ملتحکومت مىکند. اینجاملت است که حکومت را در دست دارد و این ارگانها را ملت تعیینکرده و تخلف از حکم ملتبراى هیچ یک از ما جایز نیست.» هموفرمود: «از حقوق اولیه هر ملت است که باید سرنوشت و تعیینشکل نوع حکومتخود را در دست داشته باشد.» امام خمینى(ره)بارها به مشروعیت الهى و مقبولیت مردمى ولایت فقیه اشاره نمودهاست. چنان که در حکم نخستوزیرى آقاى مهندس بازرگان نوشت: «مادولت تعیین کردیم، به حسب آن که، هم به حسب قانون، ما حقداریم و به حسب آراء ملت که ما را قبول کرده است، آقاى مهندسبازرگان را مامور کردیم که دولت تشکیل بدهد; دولت موقت.»«من ایشان (مهندس بازرگان) را حاکم قرار دادم یک نفر آدمىهستم که به واسطه ولایتى که از طرف شرع مقدس دارم ایشان راقرار دادم...» همچنین امام در زمانى که براى تشکیل شوراىانقلاب صادر نمود، فرمود: «به موجب حق شرعى و بر اساس راءىاعتماد اکثریت قاطع مردم ایران، که نسبتبه این جانب، ابرازشده است، در جهت تحقق اهداف اسلامى، شورایى به نام شوراى انقلاباسلامى مرکب از افراد با صلاحیت مسلمان و متعهد و مورد وثوقموقتا تعیین شده و شروع به کار خواهد کرد...» در قانون اساسىجمهورى اسلامى ایران به مقبولات مردمى ولایت فقیه، اشاره شدهاست.
از عبارات امام به خوبى استفاده مىشود که امام در کنار ولایتشرعى فقیه، مقبولیت مردمى را در نظر دارد. بىتردید اگر راءىمردم در تعیین رهبرى نقش نداشت، امام مقبولیت مردمى را مطرحنمىکرد. طرح مشروعیت الهى و مقبولیت مردمى ولایت فقیه از سوىامام، برخى از شبهات و پرسشها را نیز به وجود آورده است که بهچند مورد آن اشاره مىشود: 1- آیا بین مشروعیت الهى ولایت فقیه و مقبولیت مردمى آن، نوعىتنافى نیست؟ زیرا مشروعیت الهى حاکى از عدم نقش مردم در گزینش رهبرى است،و حال آن که مقبولیت مردمى نشان دهنده، نقش مردم در گزینشرهبرى است؟ 2- معناى مقبولیت مردمى چیست؟ 3- اصولا از دیدگاه امام، مردم چه نقشى در گزینش رهبرى دارند؟براى جواب پرسشهاى فوق در زمینه مشروعیت الهى و مقبولیتمردمى، لازم استبحث را با بیان مطالب زیر ادامه دهیم: از منظر امام به یک اعتبار، مشروعیت الهى و مقبولیت مردمى دومرحله دارد:
مرحله ثبوت:
در این مرحله شارع اصل مشروعیت را براى فقیه به عنوان حکموضعى جعل مىکند، چنان که امام راحل بر حکم وضعى بودن ولایتتصریح کرده است: «والولایه من الامور الوضعیه الاعتباریهالعقلائیه» آیت الله معرفت نیز باور دارد که ولایت از احکاموضعیه است.
ولایتحقى است که از سوى شرع به فقهاى واجد شرایط اعطا شدهاست.
البته انشاء ولایتبراى فقیه در حد انشاء باقىاست، تا عواملفعلیت و تنجز آن به وجود آید. جعل ولایتبراى فقیه کاشف از ایناست که حق حاکمیتسیاسى از آن فقهاست و دیگران حق حاکمیتندارند.
گرچه مردم دیگران را گزینش کنند. امام عقیده دارد که ولایت، حقامامان معصوم(علیهم السلام) بود که متاسفانه از آنان غصبکردند.چنان که على(ع) به آن تصریح کرده است.
امام دردمندانه چنین مىسراید: تا به کى این ناکسان باشند بر ما حکمرانتا کى این دزدان کنند این بىکسان را پاسبانى
منش و اندیشههاى سیاسى، فقهى و اجتماعى امام راحل نیز، چراغپرفروغ محفل همه انسانها بوده ومنحصر به زمان و مکان خاصنیست; زیرا تمام گفتار و رفتار او، از چشمهجوشان و اقیانوسبیکران معارف بالنده و پویاى دین سرچشمه گرفته است، که خورشیددین هرگز غروب نمىکند. از این رو است که مقام معظم رهبرى(دامعزه) فرمود: «امام خمینى یک حقیقت همیشه زنده است.» از سوى دیگر «سنت»برخى از بزرگان، از اصول پذیرفته جامعه به حساب آمده و رعایتآن بزرگترین نقش را در ایجاد جامعه هدفمند و ضابطه پذیردارد، چنان که گفتار و منش معصومان(علیهم السلام) داراى چنینویژگیها مىباشد.
بر اساس جاودانگى «سنت» امام راحل است که رهبر حکیم وژرفاندیش، حضرت آیت الله خامنهاى (مدظله العالى» سال 1378رابه نام سال آن امام همام و فرزانه، اعلام نموده و دولت ومردم ایران را به بهرهگیرى از «سنت» امام فراخوانده است، تامنش و گفتار او در جاى جاى جامعه و زندگى مردم حضور داشتهباشد. تردیدى نیست که گفتار و رفتار امام یکى از عوامل مهمپیروزى انقلاب اسلامى بوده، که حفظ آن نیز با الگو قرار دادن«سنت» امام، امکان پذیر است.
یکى از میراثهاى گران سنگ امام راحل، حکومت دینى مبتنى برولایت فقیه مىباشد، که ضرورت دارد، در خصوص «مشروعیت ولایتفقیه» بحثشود، زیرا ولایت فقیه یکى از ارکان نظام بوده ومشروعیتحکومت منوط به حاکمیت ولى فقیه مىباشد. جاى تردیدنیست که امام از طرفداران مبناى مشروعیت الهى ولایت فقیه است،چنان که منش و گفتار او دال بر این واقعیتبوده و این ازمحکمات گفتار او است. اما اهتمام امام به راءى مردم و برخى ازکلمات او سبب شده است، تصور شود: امام از دیدگاه مشروعیت الهىولایت فقیه به مشروعیت مردمى ولایت فقیه عدول کرده است. ایننوشتار مىکوشد، مبناى امام را در این خصوص تبیین کند. براىروشن شدن دیدگاه امام دو مبناى عمده در خصوص مشروعیت ولایتفقیه که با عنوان «مشروعیت الهى و مردمى» یاد مىشود، بایدتبیین گردد، تا نظر نهایى امام روشن شود.
تفسیر دیدگاه امام خمینى(ره) در خصوص مشروعیت ولایت فقیه ضرورىمىنمایاند که بحث را در محورهاى زیر پىگیریم:
الف- همگرایى دین و سیاست
یکى از مبانى عمده در خصوص مشروعیتحق حاکمیت رهبر، نظریهمشروعیت الهى است. مشروعیت الهى بعد از اثبات دخالت دین درحکومت، قابل طرح است. براساس تز جدا انگارى دین از سیاست، دیندر سیاست، دخالت نکرده و مردم با بهرهگیرى از عقل به گزینشرهبرى پرداخته و مشروعیت رهبرى از طریق راءى مردم به وجودمىآید.
در عصر حاضر، امام راحل پرچ مدار پیوند دین و سیاست مىباشد،که ضرورت تشکیل حکومت مبتنى بر ولایت فقیه را مطرح کرده; باوردارد که دین با سیاست رابطه دارد: «فمن توهم ان الدین منفک عنالسیاسه فهو جاهل و لم یعرف الاسلامو السیاسه» امام در خصوص همگرایى دین و حکومتبه آیات،روایات و عقل استدلال مىکند. از سوى دیگر او تز جدایى دین ازسیاست را شعار استعمارگران تاریخ مىداند، که بنیانگذاران آندر ابتدا بنى امیه و بنى عباس بوده و امروزه، استکبار پرچمدارآن مىباشد. نگرش امام در خصوص رابطه دین و سیاست، با مبانىاندیشوران شیعه و سنى هم خوانى دارد; چنان که ابنحزم الاندلسىدر خصوص همگرایى دین و سیاست ادعاى اجماع کرده است. در روایاتنیز به پیوند دین و سیاست اشاره شده است.
براى ایجاد جامعه ضابطهمند، اجراى قوانین و اخذ مالیات و...احتیاج به حکومت مىباشد; از این رو خردمندان بر تشکیل حکومتاتفاق نظر دارند. بعد از اثبات همگرایى دین و سیاست، این سوالمطرح مىشود: در جامعه دینى، حق حاکمیتسیاسى رهبرى از آن کیستو مشروعیت آن از سوى چه کسى و یا کسانى به وجود مىآید؟
ب- لزوم مشروعیت
یکى از مباحث قابل طرح این است: اصولا چرا حاکمیتسیاسى حاکم نیازمند مشروعیت است؟ در پاسخباید گفت: این حق طبیعى انسانهاست که بر سرنوشتخود حاکمباشند، همان طورى که بر اموال خود حاکمیت دارند. و این اصلعقلایى است که احدى بر دیگرى ولایت نداشته باشد. از دیدگاه اسلامنیز حق حاکمیت مطلق، مخصوص خداوند است; کسى بر دیگرى حقحاکمیت ندارد; مگر به اذن خداند (ان الحکم الا لله)، (له الخلقو الامر)امام على(ع) خطاب به فرزندش امام حسن(ع) فرمود:«لا تکنعبد غیرک و قد جعلک الله حرا».
اندیشمندان اسلامى نیز براین اصل تصریح کردهاند. امام راحلفرمود: «تردیدى نیست که بر طبق اصل اولى، حکم احدى درباره دیگرىنافذ نیست، چه آن حکم «حکم قضائى» باشد و چه غیر آن... آنچهعقل بدان حکم مىکند این است که حکم خداوند در حق بندگانش نافذاست چرا که او مالک و خالق آنها بوده و هرگونه تصرف و دخالتىدرکار آنها، تصرف در ملک و سلطنتخود اوست...» از آنجایى کهبشر مدنىبالطبع است، نیازمند جامعه قانونمند مىباشد که بایدبر اساس حکومت اداره شود و تشکیل حکومت نیز نوعى حاکمیت وحکمرانى را مىطلبد.
از سوى دیگر حاکمیت و اقتدار سیاسى باید مبتنى بر وجاهتقانونى و شرعى باشد. در این جا یکى از اساسىترین سوالها مطرحمىشود که: این مشروعیت و وجاهت قانونى ازکجا به وجود آمده ومنشا و ملاک آن چیست؟ صاحبان اندیشه در جواب این پرسش هر کدامتئوریهایى را بیان کردهاند که در این نوشتار تحت عنوان زیربیان مىشود:
ج- مبانى در خصوص منشا و ملاک مشروعیت
در خصوص منشا و ملاک مشروعیتحکومت، مبانى مختلف وجود دارد کهجهت رعایت اختصار به برخى از آنها اشاره مىشود:
نظریه عدالت:
براساس این دیدگاه اگر حکومتى براى عدالت تلاش کند، مشروع ومنشا آن عدالت مىباشد.
نظریه قهر و غلبه:
طرفداران این نظریه باور دارند که هرکسى به بهرهگیرى از زور،حکومت را به دست گرفت، حق حاکمیتبراى او به وجود مىآید.شمارى از نخبگان اهل سنتبر این باور مىباشند.
نظریه طبیعى و فطرى:
عدهاى عقیدهمند هستند، که انسان طبیعتا فرمانبر و اطاعتپذیرمىباشد و منشا مشروعیت از طبیعت انسان سرچشمه مىگیرد. ارسطواز باورمندان همین مبناست.
نظریه قرار داد اجتماعى:
عقیدهمندان این نگرش، مشروعیتحکومت را ناشى از قراردادىمىدانند که بین مردم و رهبر به وجود مىآید. بر اساس ایندیدگاه، رهبر در برابر مردم وظایفى دارد و مردم نیز در برابررهبر تعهد و وظایفى دارند. ژان ژاک روسو، از طرفداران ایننظریه است.
نظریه مشروعیت الهى:
براساس این نظریه، خداوند حاکم مطلق بر تمام هستى بوده،منشا و معیار مشروعیتحکومت از خاستگاه او سرچشمه مىگیرد.
نظریه اراده عمومى:
بر اساس این نظریه، منشا و معیار مشروعیتحکومت، خواست مردممىباشد.
نقد و بررسى همه این مبانى فرصت دیگرى را مىطلبد. از سوى دیگربراى تبیین اندیشه امام درخصوص مشروعیت ولایت فقیه، نیاز بهبررسى همه این دیدگاهها نیست. آنچه که در حوزه اندیشه و تفکرسیاسى اسلام، قابل تحلیل است، دو دیدگاه عمده مىباشد که باعناوین «مشروعیت الهى» و «مشروعیت مردمى» حکومت، یادمىشود; که این نوشتار همین دو دیدگاه را مورد تحلیل قرارمىدهد:
یکم- دیدگاه مشروعیت الهى
یکى از مبانى عمده در خصوص مشروعیتحاکمیتسیاسى حاکم اسلامى،مبناى مشروعیت الهى است، که از آن به عنوان: «دیدگاهانتصابى»، نیز تعبیر مىشود. نظریهپردازان این منظر براینباور هستند که شارع در زمان غیبت نسبتبه رهبرى جامعه سکوتننموده و به بیان ویژگیهاى رهبر هم اکتفا نکرده است، بلکههمانند زمان حضور معصوم(ع)، به گماردن رهبرى پرداخته است. بااین تفاوت که در زمان حضور، افراد معینى را به رهبرى گماردهاست; اما در زمان غیبت فقیهان واجد شرایط را به طور عام بهسرپرستى مردم منصوب کرده است.
براساس این مبنا، اصل مشروعیتحاکمیتحاکم، از سوى معصوم(ع)با اذن خدا به وجود آمده و مردم در اصل مشروعیت آن، نقشندارند. اکثریت قریب به اتفاق صاحبان اندیشه شیعى برهمینباورهستند; که به بیان دیدگاه برخى از آنان اشاره مىشود: مرحومشیخ مفید (م: 413) فرمود: «اجراى حدود و احکام انتظامى اسلام، وظیفه «سلطان اسلام» استکه از جانب خداوند منصوب گردیدهاند، مىباشد. و امامان نیز اینامر را به فقهاى شیعه تفویض کردهاند، تا در صورت امکان،مسئولیت اجرایى آن را بر عهده گیرند...» مرحوم محقق کرکى (م:940) مىنویسد: «فقهاى شیعه اتفاق دارند که فقیه عادل امامىداراى شرایط فتوا، که از آن به مجتهد در احکام شرعى تعبیرمىشود، نائب از امامان معصوم(علیهم السلام) است در همه امورىکه نیابت در آن دخالت دارد...» مرحوم صاحب جواهر (م: 1264)مىنویسد: «بل لولا عموم الولایه لبقى کثیر من الامور المتعلقهبشیعتهم معطله فمن الغریب وسوسه بعض الناس فىذلک بل کانه ماذاق من طعم الفقه شیا و لا فهم من لحن قولهم و رموزهم امرا و لاتامل المراد من قولهم: نى جعلته علیکم حاکما، قاضیا، حجه وخلیفه و نحو ذلک مما یظهر اراده نظم زمان الغیبه لشیعتهمفىکثیر من الامور الراجعه الیهم.» فقیهانى مانند مرحوم نراقى(م: 1245)، محقق حلى (م: 676)، میرفتاح حسینى مراغهاى (م:1250) و محقق اردبیلى(م: 993)... از باورمندان مشروعیت الهىولایت فقیه هستند. امام راحل نیز بر همین باور است. چنان کهامام بعد از بررسى دلیل نقلى و عقلى ولایت فقیه، اظهار مىدارد:«تتحصل مما مر ثبوت الولایه للفقها من قبل المعصومین: فىجمیعما ثبت لهم الولایه فیه من جهه کونهم سلطانا على الامه...» ازآن چه گذشتبه این نتیجه مىرسیم: از سوى معصومان(علیهم السلام) براى فقیهان ولایت ثابت است، ازآن جهت که آنان سلطان بر امتبودهاند.
مشروعیت ولایت فقیه از منظر امام راحل را مىتوان به عنواننظریه سوم با عنوان: «مشروعیت الهى و مقبولیت مردمى» نیز،طرح کرد; ولى از آنجا که مقبولیت مردمى در اصل مشروعیت، دخالتندارد، از اینرو مبناى امام همان نگرش مشروعیت الهى است. براین اساس، از دیدگاه امام با عنوان مشروعیت الهى یاد مىشود.
مشروعیت ولایت فقیه از دیدگاه امام بر دو ویژگى طرح شده است کهاین دو ویژگى نشان دهنده تفاوت مبناى امام با مبانى برخى ازصاحبان فکر دیگر مىباشد. این دو ویژگى عبارتند از: 1- مشروعیت الهى 2- مقبولیت مردمى.
امام مانند صاحب جواهر، مرحوم نراقى و... از باورمندان مبناىمشروعیت الهىاست. از سوى دیگر امام مقبولیت مردمى ولایت فقیهرا طرح کرده است، که این عنصر در اندیشه برخى از فقها نادیدهگرفته شده است. از اینرو مبانى آنان در چگونگى تعیین ولى فقیهاز میان فقهاى واجد شرایط، دچار مشکل شده و در تزاحم ولایتفقها، راه حل مناسب ارائه ندادهاند.
امام خمینى(ره) به عنوان فقیه ژرفاندیش، به جایگاه مردم درشکلگیرى حکومت و گزینش رهبرى آن، توجه خاص نموده است تا آنجاکه فرمود: «در اینجا (ایران) آراى ملتحکومت مىکند. اینجاملت است که حکومت را در دست دارد و این ارگانها را ملت تعیینکرده و تخلف از حکم ملتبراى هیچ یک از ما جایز نیست.» هموفرمود: «از حقوق اولیه هر ملت است که باید سرنوشت و تعیینشکل نوع حکومتخود را در دست داشته باشد.» امام خمینى(ره)بارها به مشروعیت الهى و مقبولیت مردمى ولایت فقیه اشاره نمودهاست. چنان که در حکم نخستوزیرى آقاى مهندس بازرگان نوشت: «مادولت تعیین کردیم، به حسب آن که، هم به حسب قانون، ما حقداریم و به حسب آراء ملت که ما را قبول کرده است، آقاى مهندسبازرگان را مامور کردیم که دولت تشکیل بدهد; دولت موقت.»«من ایشان (مهندس بازرگان) را حاکم قرار دادم یک نفر آدمىهستم که به واسطه ولایتى که از طرف شرع مقدس دارم ایشان راقرار دادم...» همچنین امام در زمانى که براى تشکیل شوراىانقلاب صادر نمود، فرمود: «به موجب حق شرعى و بر اساس راءىاعتماد اکثریت قاطع مردم ایران، که نسبتبه این جانب، ابرازشده است، در جهت تحقق اهداف اسلامى، شورایى به نام شوراى انقلاباسلامى مرکب از افراد با صلاحیت مسلمان و متعهد و مورد وثوقموقتا تعیین شده و شروع به کار خواهد کرد...» در قانون اساسىجمهورى اسلامى ایران به مقبولات مردمى ولایت فقیه، اشاره شدهاست.
از عبارات امام به خوبى استفاده مىشود که امام در کنار ولایتشرعى فقیه، مقبولیت مردمى را در نظر دارد. بىتردید اگر راءىمردم در تعیین رهبرى نقش نداشت، امام مقبولیت مردمى را مطرحنمىکرد. طرح مشروعیت الهى و مقبولیت مردمى ولایت فقیه از سوىامام، برخى از شبهات و پرسشها را نیز به وجود آورده است که بهچند مورد آن اشاره مىشود: 1- آیا بین مشروعیت الهى ولایت فقیه و مقبولیت مردمى آن، نوعىتنافى نیست؟ زیرا مشروعیت الهى حاکى از عدم نقش مردم در گزینش رهبرى است،و حال آن که مقبولیت مردمى نشان دهنده، نقش مردم در گزینشرهبرى است؟ 2- معناى مقبولیت مردمى چیست؟ 3- اصولا از دیدگاه امام، مردم چه نقشى در گزینش رهبرى دارند؟براى جواب پرسشهاى فوق در زمینه مشروعیت الهى و مقبولیتمردمى، لازم استبحث را با بیان مطالب زیر ادامه دهیم: از منظر امام به یک اعتبار، مشروعیت الهى و مقبولیت مردمى دومرحله دارد:
مرحله ثبوت:
در این مرحله شارع اصل مشروعیت را براى فقیه به عنوان حکموضعى جعل مىکند، چنان که امام راحل بر حکم وضعى بودن ولایتتصریح کرده است: «والولایه من الامور الوضعیه الاعتباریهالعقلائیه» آیت الله معرفت نیز باور دارد که ولایت از احکاموضعیه است.
ولایتحقى است که از سوى شرع به فقهاى واجد شرایط اعطا شدهاست.
البته انشاء ولایتبراى فقیه در حد انشاء باقىاست، تا عواملفعلیت و تنجز آن به وجود آید. جعل ولایتبراى فقیه کاشف از ایناست که حق حاکمیتسیاسى از آن فقهاست و دیگران حق حاکمیتندارند.
گرچه مردم دیگران را گزینش کنند. امام عقیده دارد که ولایت، حقامامان معصوم(علیهم السلام) بود که متاسفانه از آنان غصبکردند.چنان که على(ع) به آن تصریح کرده است.
امام دردمندانه چنین مىسراید: تا به کى این ناکسان باشند بر ما حکمرانتا کى این دزدان کنند این بىکسان را پاسبانى