زندگی و روش تاریخنگاری شهابالدین حافظ ابرو
آرشیو
چکیده
حافظ ابرو، مورخ ایرانی قرن نهم هجری، در استوار شدن اندیشه تاریخنگاری توصیفی ـ تحلیلی در عصر تیموری، بسیار تأثیر گذارد. این نوشتار با توجه به جایگاه تاریخ نگاری مهم او در جهان اسلام، میکوشد که زندگی، خاستگاه اجتماعی، روش و بینش تاریخنگاریاش را بررسد. حافظ ابرو با برخورداری از منظومه فکری ـ تاریخی و روشی تاریخنگارانه، از نوشتههای تاریخی سده نهم فراتر رفت و سبک وی، به نمونه برجسته تاریخنگاری دراین عصر بدل شد.متن
درآمد
فن «تاریخنویسی» یا «وقایعنویسی» در دوره تیموریان بسیار پیشرفت کرد، اما تاریخنویسی این عصر در سنجش با تاریخنویسی عصر ایلخانان از ارزش کمتری برخوردار است. فرمانروایان تیموری نیز مانند ایلخانان مغول به اخبار و سرگذشت نیاکان و پدران خود و شرح جنگها و فتوحات آنان و زندگینامه افراد و قبیلههای گوناگون خودی و بیگانه (تاریخ گذشتگانشان) بسیار دلبسته بودند و از همین رو، کتابهای فراوانی در زمینه تاریخ و انساب در این دوران نوشته شد. تاریخهای محلی، دودمانی و سلسلهای بسیاری نیز، پس از نابودی ایلخانان و قدرت گرفتن حکومتهای محلی و منطقهای و در دوران تیموریان سامان یافت.
حافظ ابرو از مورخان نامدار و پرکار این دوره به شمار میرود که کمابیش همه رویدادهای دوره تیموری را در کتابهای گوناگون خود آورده است. این نوشتار با توجه به پیشرفت تاریخنگاری در این دوران، بدین پرسش پاسخ میگوید که آیا حافظ ابرو گامی تازه در راه تاریخنگاری برداشت و به فردی پیشرو در این فن بدل شد؟
فرضیه
حافظ ابرو با سبک و اسلوب ویژهاش، تاریخنگاری عصر تیموری را دگرگون ساخت و دیدگاههای تازه و ویژهای عرضه کرد و به یکی از برجستهترین تاریخنگاران بدل گشت.
هر صاحبنظری از دید خود به حافظ ابرو پرداخته است. پژوهشهای سامانیافته در اینباره را به دو دسته میتوان تقسیم کرد:
1. پژوهشهای «زیستنامهای و نسخهشناختی» که در قالب مقدمههایی، در آثار تاریخی حافظ ابرو گنجیدهاند. برای نمونه، مقدمه درازدامن دکتر سید کمال حاج سید جوادی بر کتاب زبدة التواریخ حافظ ابرو، تنها به زیستنامه، نوشتهها، نسخهشناسی و ویژگیهای ادبی آثار او میپردازد و این کتاب را یکی از بهترین نمونههای نثر فارسی آن دوران میتوان برمیشمارد. مقدمه دکتر صادق سجادی بر جغرافیای حافظ ابرو نیز به زیستنامه او و خود این کتاب میپردازد. همچنین مقدمه محمد مدرسی بر کتاب مجمع التواریخ سلطانیه که زیستنامه، نسخهشناسی، نوشتهها و اوضاع تاریخی دوران زندگی مورخ را میآورد و مقدمه دکتر خانبابا بیانی بر کتاب ذیل جامع التواریخ رشیدی که به نسخهشناسی این اثر و آثار و زیستنامه نویسنده میپردازد و کوشش دکتر کریمی در تصحیح ذیل ظفرنامه شامی، در این دسته جای میگیرند.
2. پژوهشهایی که به تاریخ نگاری و زندگی حافظ ابرو میپردازند. برای نمونه، جان وودز1، از پیشگامان بررسی تاریخنگاری حافظ ابرو به شمار می رود و در مقالهای با نام «تاریخنگاری دوره تیموری1»، منابع تاریخنگاری وی را برمیرسد و میکوشد که روند بهرهمندی او را از منابع پیشین نشان دهد. فلیکس تائوئر نیز در مقاله «تاریخنگاری در دوره تیموریان2»، تنها به بررسی منابع تاریخنگاری این مورخ میپردازد. همچنین واسیلی ولادیمیروویج بارتولد، در مقاله «حافظ ابرو و آثار او»3 با تأکید بر جغرافیای تاریخی وی، منابع را به طور فشرده میشناساند و جغرافیای حافظ ابرو را شرح میدهد و سرانجام، اطلاعات نوشتههای او را با دادههای دیگر نویسندگان سده نهم هجری میسنجد.
بینش و روش تاریخنگاری حافظ ابرو، در هیچیک از این آثار به طور مستقل نیامده است و اینمقاله با بهرهگیری از این پژوهشها، در اینباره بحث میکند و جایگاه مهم حافظ ابرو را در تاریخنگاری عصر تیموری روشن میسازد.
زیستنامه حافظ ابرو
آنچه درباره نام و خاستگاه و ویژگیهای شخصی حافظ ابرو در منابع آمده است، از آمیختگی و لغزش تهی نیست. برای نمونه، عبدالرزاق سمرقندی که در مطلع السعدین از آثار حافظ ابرو بسیار بهره برده، او را به غلط نورالدین لطف الله بنعبدالله نامیده و خواندمیر نیز در تاریخ حبیب السیر درباره حافظ ابرو گفته است:
مولانا نورالدین لطفالله، المشتهر به حافظ ابرو در سلک اعاظم اصحاب انشا و تصنیف و اکابر ارباب جمع و تألیف منتظم بود و آن جناب هروی المولد است، امّا در همدان نشو و نما یافته و تحصیل نموده است4.
این مورخان، نام و لقب پسر حافظ ابرو را بر خود او نهادهاند و همین لغزش به برخی از منابع متأخرتر و معاصر نیز راه یافته، اما فصیح خوافی او را شهابالدین عبدالله الخوافی نامیده است و این سخن با نوشته حافظ ابرو در پایان ظفرنامه شامی و مقدمه تا ریخ آلکرت سازگار مینماید؛ زیرا او در آنجا خود را عبدالله بن لطفالله بنعبدالرشید، المدعو به حافظ ابرو میخواند5 و در شعری در آغاز نوشتههایش چنین میگوید:
بنده کمترین، دولتخواه
کاتب العبد، عبد لطفالله
آنکه شهرت به حافظ ابرو
یافته پیش میر و شاه و سپاه1
برخی از نویسندگان نیز او را نورالدین و شهابالدین و شماری از آنان وی را خوافی و هروی و کسانی هم مانند خواندمیر او را هرویالمولد خواندهاند، اما حافظ ابرو در مقدمه تاریخ آلکرت خود را بهدادینی؛ یعنی اهل بهدادین از روستاهای زوزن از توابع خواف نامیده است. گویی فصیح نیز از همین روی او را خوافی میخواند و استاد بارتولد نیز این سخن را میپذیرد، اما بیگمان او به هرات منسوب و و زادگاهش آنجاست2. این نظر را با بررسی گسترده گفتههای مورخان در اینباره میتوان اثبات کرد؛ زیرا به گفته آقای مایل هروی، دهات وابسته به قهستان و جام و باخرز خواف و خوسف، در جغرافیای حافظ ابرو از بخش هرات شمرده شدهاند. به هر روی، شاید برخی از مورخان او را به این دلیل هرویالاصل دانسته باشند که بهدادین از دهات خواف و خواف بخشی از هرات بوده و نسبت دادن به هر یک از این سه محل بیمناسبت نبوده است.
شماری از محققان میگویند که حافظ، ابروی پیوسته و خوشنما و زیبایی داشت و این ویژگی موجب شهرت یافتنش به ابرو شد؛ چنانکه یکی از امیران عثمانی به همین سبب به قره قاش شهرت یافت. همچنین به گمان برخی از نویسندگان، حافظ اهل «الکای اِبَر» خراسان (نزدیک بسطام) بوده و نسبت اِبَری او به اَبرو بدل گشته3 و به دلیل از بر داشتن قرآن مجید یا صدهزار حدیث، به حافظ ملقب شده است4.
تاریخ ولادت حافظ ابرو معلوم نیست و نظرهای گوناگون فراوانی درباره سال مرگ وی وجود ندارد. فصیح خوافی، سال وفات او را 833 هجری (یکشنبه، سوم شوال)5 و خواندمیر، نویسنده حبیب السیر آن را 834 هجری6 دانسته و عبدالرزاق سمرقندی همین تاریخ را در بیتی چنین آورده است: «به سال هشت صد و سی و چار در شوال / وفات حافظ ابرو به شهر زنجان بود7».
حافظ ابرو دوره رشد و جوانیاش را در همدان گذراند، در همانجا به فراگیری علم پرداخت و بسیار زود به جرگه نزدیکان تیمور درآمد. هیچ اطلاعی درباره ورود او به دستگاه تیموری در دست نیست. شاید جز نویسندگی، مهارت و شهرت او در شطرنجبازی نیز سبب این نزدیکی بوده باشد؛ زیرا تیمور خود بازیگری توانا بود و چند تن از نزدیکان او نیز از شطرنجبازان چیرهدست روزگار به شمار میرفتند1. عبدالرزاق سمرقندی، از مقربان شطرنجباز تیمور یاد میکند که همواره در رکاب امیر بودند2. حضور حافظ ابرو نزد امیر تیمور به استناد دو پاره از نوشتههای خودش مسلّم و قطعی است:
در اوایل ذیالحجّه سنه اثنی و ثمانین و سبع مئه به قصبه کوسویه رسید. مهدی که حاکم آنجا بود به استقبال تلقی نمود. از آنجا به قریه تایباد که ممکن مولانا اعظم حجة الاسلام فی العالم ...، برهانالحقیقه زینالحق و الملة و الدین، ابوبکر التایبادی ... رسید. یکی از خواص فرمود که به طریق ادب پیش مولانا رو و بگوی امیر میخواهد که به زیارت شما درآید و بدین نزدیک فرود آمدهاند. شما را پیش ایشان می باید رفت. بندگی مولانا در جواب فرمودند که مرا با امیر مهمی نیست. حضرت صاحبقرانی ـ اَنارالله برهانه ـ به خود، متوجه وثاق مولانا شد و این ضعیف که مؤلف این تألیف است، از صاحبقرانی شنید که فرموند3.
او همچنین در مقدمه ظفرنامه، به حضور خود در رکاب تیمور اشاره میکند:
... و این کتاب را اوایل رمضان سنه ست و ثمان مئه زیادت نیست که حضرت صاحبقرانی، بعد از تسخیر بلاد روم از قراباغ اران متوجه دارالسلطنه سمرقند گشت. وقایع و حالاتی که بعد از آن دست داد تا زمان وفات حضرت شعاری شاهرخی ... کمترین بندگان عبدالله بنلطف الله ... در قلم آورد و این کمینه درآن ایام ملازم اردوی همایونی بود و کیفیت احوال که معروض میدارد، مشاهده نمود4.
او به دلیل حضور همیشگیاش نزد تیمور و همسفری با وی، اطلاعات بسیاری به دست آورده و افزون بر این از دیگر منابع هم بهره برده است. برای نمونه، او در سفرهای 777 ـ 788 و 806 همراه تیمور بود و در حمله او به شام و تصرف شدن بعلبک، حلب و دمشق (803) حاضر بوده و خودش در توصیف این منطقهها، از این نکته یاد کرده است. حافظ ابرو پس از تیمور به شاهرخ پیوست و چند اثر خود را به درخواست و نام او نوشت. بایسنقرمیرزا، فرزند هنرمند و هنرپرور او نیز به حافظ ابرو توجه میکرد و از اینرو، وی کتاب زبدة التواریخ بایسنقری را برای این امیرزاده دانشمند پدید آورد. حافظ همچنین از نزدیکان الغبیک به شمار میرفت و کتاب تاریخ خود را برای او سامان داد5.
حافظ ابرو، پایه و مقام ارجمندی در دربار آنان یافت، با رجال شهیر علم و
عرفان مصاحبت و معاشرت کرد، در گستره متصرفات تیموری به سیر و سیاحت
پرداخت، از اوضاع و احوال و امور سیاسی زمان خود اطلاع کاملی به دست آورد و با ذوق شعری و آگاهیاش از زبانهای عربی، دری و ترکی، بر معلومات عقلی خود افزود و از پرورش روحی و کمالات نفسانی برخوردار و در بسیاری از علوم و فنون بهویژه تاریخنگاری و جغرافیا توانا و نامدار شد. حافظ ابرو بر پایه نوشته خودش (782)، با امیر تیمور همراه بوده و تا هنگام مرگ او (834)؛ یعنی بیش از نیم قرن در دربار پادشاهان تیموری به سر برده است.
حافظ ابرو مانند دیگر مورخان مسلمان به شریعت و دین بسیار توجه میکرد. او خود اهل سنت بود:
هزاران هزار تحف تحیات زاکیات و طرف صلات صلوات بر مرقد مطهر و روضه رضوان بیشمار بر عامه اولاد و اهلبیت و اصحاب و احباب او باد؛ خاصه بر خیرالرقاء اربعه که دین شریعت به مجاهدت ایشان مشیّد و برهان طریقت به موافقت ایشان ممهّد آمده؛ مبارزان میدان «قال السابقون» و النوازان حدیقه قولک «اولئک المقربون».
مصراع
القطعه فی شان الخلفاء (ابوبکر، عمر، عثمان و حیدر)
هرچارچار حد بنای پیمبری
هرچارچار عنصر ارواح انبیا
بی مهر چار یار در این پنج روزه عمر
نتوان خلاص یافت ازین شش در عنا1
او رئیس سازمان حکومت روزگارش را «حضرت سلطنت شاهرخی» میخواند
و او را دارنده مقامی «مافوق تصور» میداند و سخنی با عنوان «بیان شرف
وجود پادشاه بر طریق اجمال و حکمت اختصاصی او به عنایت الهی» پیش میآورد.
وی در این بینش برای پادشاهی دو سیاست «فاضله» و «ناقصه» مطرح میکند
و شاه را در سیاست فاضله، مظهر پاکی و خوبی مینامد؛ کسی که امنیت
مردمانش را میخواهد و راستکردار و راستگفتار است، با رعایا به صداقت و عدالت
رفتار میکند و به فتح و ضبط ممالیک و سرزمینها برای آنان میپردازد،
اموال را میبخشد و به علم و حکمت و دین و شریعت تمسک میجوید، خود را
مالک شهوت و غالب طبیعت میداند، رعایا و زیردستان را برادران و دوستان خود میخواند و مملکت را به عدل و عفاف و احسان و انصاف میآراید. وی چنین سیاست را
«امامت» مینامد.
مقصود او از سیاست ناقصه، فرورفتن در لذات نفسانی و شهوات طبیعی و گرفتن مردم به زور و جور و غصب اموال و فجور و فساد و ظلم و بیداد در عالم است. وی پادشاه را بر سیاست فاضله حاکم میداند ومی گوید:
به حکم «ایها الذین آمنو اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»، سیاست فاضله تِلو نبوت است و امارتی چنان، ترب رسالت؛ چنانکه علما گفتهاند: الدین و الملک توأمان لایتم احدهما الا بالآخر؛ چه دین به مثابه اساس است و ملک به جای ارکان و لامحاله اساس بیرکن ضایع باشد و رکن بیاساس خراب. پس دین بیملک، عاطل بود و ملک بیدین واهی2.
چنان دان که شاهی و پیغمبری
دو گوهر بود در یک انگشتری
نه بی تخت شاهی بود دین به پای
نه بی دین بود پادشاهی به جای
هرچند دهها نمونه از ستم و غصب و غارت و تجاوز به دستور پادشاه پدید میآید، حافظ ابرو با بردن او به زیر پرچم دین و پیوند دادن وی با شریعت، دامنش را از هر لغزش و گناهی پاک میکند.
آثار و نوشتهها
حافظ ابرو با بسیاری از فنون آشنا بود، اما بیشتر به تاریخنگاری شهرت یافت و
از اینرو، مهم شمرده شد. او دورهای از تاریخ عمومی ایران و کشورهای مرتبط با آن
تا نزدیک مرگ خود نوشته و از همه آثار و نوشتههای تاریخیاش، نسخههای کامل و ناقص بسیاری در برخی از کتابخانههای ایران و جهان یافت شده و بر ماندگاری تاریخنگاری اسلامی تأثیر گذارده و تائوئر با چیرهدستی بسیار، گاهشماری درازدامن از آنها سامان داده است:
الف) ذیل جامع التواریخ که ذیلی از نویسندهای گمنام بر جامع التواریخ رشیدالدین از سلطنت اولجایتو سلطان تا آخر حکومت آغچکی در عراق عرب و آغاز پادشاهی امیر تیمور گورکان (703 ـ763) و به حافظ ابرو منسوب است؛
ب) ذیل ظفرنامه شامی که نخست در 814 نوشته شد، رویدادهای رمضان 806 را تا مرگ تیمور در بردارد؛
ج) تاریخ شاهرخ تا 816 که بعدها به مجمع التواریخ و مجموعه پیوست1؛
د) جغرافیای تاریخی که در نزدیک به هفت سال سامان یافت؛ زیرا شاهرخ او را در میانه کار، به تألیف کتابی در تاریخ کُرد فرمان داد. این سخن آشکارا در مقدمه تاریخ او در نسخههای جغرافیا نیز آمده و از اینرو، تألیف تاریخ با تألیف جغرافیا دنبال شده است. نویسنده بر این کتاب نام ننهاد و به همین دلیل تا میانه سده سیزدهم قمری ناشناخته بود و یار محمدخان، حاکم هرات نسخهای از آن به راولینسون اهدا کرد (1842)، اما نویسنده آن شناخته نشد. این نسخه بعدها به موزه بریتانیا راه یافت و سرانجام ریو، پس از سنجش آن با نقل قولهای ویلیام اوزلی
از جغرافیای حافظ ابرو در سفرنامه خود، روشن ساخت که این اثر همان جغرافیای اوست. البته این کتاب، با کوششهای استاد بارتولد در مقالهای پژوهشی در اینباره شناخته شد. بارتولد در آثار خود درباره جغرافیای تاریخی و تاریخ خراسان و ترکستان نیز از آن بهره برد2. مسائلی مانند نقشه جهان، مقدمه جغرافیا، مقدمه تاریخ، کیهانشناسی، توصیف دریا و دریاچهها ورودها وکوهها و سرزمین عربستان و پس از آن ذکر سرزمینها از غرب به شرق؛ یعنی از آندلس تا کرمان و فارس، در جلد نخست این کتاب و جغرافیای خراسان و ماوراءالنهر و شرحی درباره تاریخ آن نواحی در جلد دومش گنجیده است3.
حافظ ابرو بهرغم سرگرم بودنش به نوشتن تاریخ در میان تألیف جغرافیا، در این اثر نیز از ذکر حوادث تاریخی و ترسیم اوضاع سیاسی آن عصر چشم نپوشیده و خواستههای تاریخنگارانهاش را نادیده نگرفته است؛ چنانکه همانندیهایی میان موضوعهای تاریخی کتاب جغرافیای او و اثر تاریخی وی میتوان یافت. او در جغرافیای ایران از فارس تا خراسان، از فتح اسلامی آغاز کرده و تاریخ آن نواحی را آورده و هر چه پیشتر آمده، بیشتر به رخدادهای خرد پرداخته است. بنابراین، کتاب جغرافیای او را نیز از منابع گرانبهای تاریخ سیاسی دوره تیموری میتوان برشمرد.
او در آغاز فصلهای مربوط به هر ناحیه، نقشه جغرافیای آنها را آورده است. حافظ ابرو در ترسیم و تعیین مواضع، پیرو مکتب بلخی نویسنده صور الاقالیم بود، اما برتری نقشه او بر نقشههای کهنتر به سبب برخورداری آن از شبکه خطهای طولی و عرضی جغرافیایی است. متن جغرافیای او نیز افزون بر نکتههای تاریخی و جغرافیایی، اطلاعات ارزشمند آثاری را دربردارد که اکنون بخشی از آنها یا همه آنها ناپدید شدهاند. این اطلاعات زمینه را برای درک گوشههای تاریکی از دگرگونیهای جغرافیایی فراهم میآورد که تغییر مسیر جیحون از دریای خوارزم به خزر یکی از آنهاست و بارتولد آن را در پژوهشی گسترده مطرح کرد1. حافظ ابرو چگونگی تألیف این کتاب را چنین شرح میدهد:
حضرت سلطنت شعاری ـ خلد الله تعالی و سلطانه داعیه ـ تحقیق شکل عالم و کیفیت بَرّ و بحر و سهل و جبل و کمیت طرق مسالک ممالک که دانستن آن مطلوب خاص و عام است و صدق رغبت اکابر و اشراف به مطالعه آن معلوم، در خاطر خطیر خطور نمود و کتابی عربی در معرفت مسالک و الممالک و صور الاقالیم به حضرت بارفعت به محل عرض رسید. این کمترین بندگان عرضه داشت که آن را فارسی گرداند، از کتب دیگر آنچه تعلق بدین فن داشته باشد با آن اضافت کند... 2.
تألیف این کتاب به اشاره شاهرخ میرزا در 817 آغاز شد و در آغاز ماه صفر 823 پایان یافت. شیوه نگارش حافظ ابرو در این کتاب نوپدید و ویژه خود اوست؛ یعنی در آغاز هر کتاب به موضوعها و فهرست مطالب اشاره و خواننده را از مباحث و درونمایه هر بخش آگاه میکند و کمبودهای تاریخی را از آغاز تا عصر خود پر میسازد و در حفظ تسلسل تاریخی میکوشد3.
ه) مجموعه حافظ ابرو که به سفارش شاهرخ سامان یافت (820)، افزون بر تاریخهای محلی مباحث زیر را در بردارد:
ذیلی بر تاریخ بلعمی که وقایع تاریخی آن کتاب را تا 656 هجری پی میگیرد؛
ذیلی بر جامع التواریخ رشیدالدین فضل الله همدانی که دنباله حوادث آن کتاب تا
795 است؛
تاریخ سلسله کرت در هرات و بررسیهای کوتاهی درباره طغای تیمور، امیر ولی، سربداران و امیرارغونشاه؛
تاریخ آلمظفر در عراق عجم و فارس؛
ذیلی بر ظفرنامه نظامالدین شامی؛
تاریخ سلطنت شاهرخ تا 819 4.
گرچه این ذیلها به نام کتابهای دیگر شهرت یافتهاند، با آنها بسیار متفاوتند
و به حقیقت دنباله آنها شمرده میشوند و همه رویدادهای آمده در این آثار، از خود
حافظ ابروست. ذیلنویسی، دنبالهروی و تقلید به شمار میرود و پدیده دوران رکود
تولید است، اما به هر روی الگوهای مورخ را نشان میدهد؛ یعنی اینکه حافظ ابرو
مورخان بزرگی را مانند بلعمی یا طبری و رشیدالدین فضلالله و نظامالدین شامی برای نوشتن ذیل بر آثارشان برمیگزیند، گواه برجستگی الگوهای او و مهم بودن کار تاریخ نگاری وی است. تنها دو نسخه خطی کامل از مجموعه حافظ ابرو وجود دارد؛ یکی در کتابخانه کوشک بغداد (شماره 282)؛ یعنی همان نسخه مزین به بیست لوحه مذهّب در کتابخانه شاهرخ و یکی در کتابخانه داماد ابراهیمپاشا (شماره 919) که بیواسطه از نسخه نخست استنساخ شده است. بخشهایی از آن نیز کمابیش در استانبول، پاریس و وین هست1.
و) مجمع التواریخ که بزرگترین اثر حافظ ابرو در تا ریخ عمومی به شمار میرود. این اثر بزرگ، رویدادهای عصر آدم را تا 831 هجری در برمیگیرد و به چهار بخش (رُبع) تقسیم میشود:
1. پیامبران قدیم که در آن افسانههای ایران باستان آمده است؛
2. زندگی پیامبر تا هنگامی که هلاکو بغداد را گرفت و تاریخ خلفا؛
3. تاریخ ایران از دوره سلجوقیان تا مغول؛
4. نویسنده این بخش را به شاهزاده بایسنقر هدیه داده و از اینرو، نام «زبدة التواریخ بایسنقری» را برای آن برگزیده است. این بخش خود دو پاره دارد:
از مرگ ابوسعید ایلخانی (736) تا مرگ تیمور (807) که کتاب تاریخ ایران و ترکستان را نیز در بر میگیرد؛
تاریخ دوره شاهرخ تا 832 2.
جز گزارش حافظ ابرو در مقدمه بخش یکم و سخنانش درباره پادشاهی دو ایلخان واپسین در بخش سوم، دیگر مطالب او به دلیل استنادشان به منابع شناخته شده، از اهمیت بسیاری برخوردار نیستند. چنانکه در برخی از بخشهای مجموعه دیده میشود، ربع چهارم نمونه برجستهای از روش کار نویسنده است. نسخه یکم نیز، چیزی جز تصحیح جابهجای رویدادهای سالهای یاد شده در ظفرنامه نظامالدین شامی نیست که برخی از نسخههای آن یکجا فراهم آمده و سخنان درازدامن بسیاری بر آنها افزون شده است. همه این بحثها درباره روش «وقایعنامهنگاران»، به سالهای بررسی شدنی تقسیم شدهاند3. دومین بخش، دستنوشتهای درباره رخدادهای یازده ساله بعدی تاریخ شاهرخ است. نوشته چهارمین ربع، در یکی از کتابخانههای فاتح در استانبول (شماره 4371/1) و توپقاپیسرای (شماره 1659) و دو نسخه از آن نیز در کتابخانه ملک تهران وجود دارد که در زمان شاهرخ نوشته شدهاند1.
این رویدادها و حوادث را چند مورخ نوشتهاند که برخی از آنها مانند تاریخ یزد، طبرستان و گیلان منطقهای به شمار میروند و شماری از آنها مانند مجمل فصیحی و مطلع السعدین عبدالرزاق سمرقندی، بر پایه سالها (سنوات) سامان یافته و پارهای دیگر از آنها نیز مانند تاج السلمانی، تنها گزارش کوتاه رویدادها را تا پایان 811 در برگرفتهاند2.
هیچ مورخی به ریزبینی و درازدامنی حافظ ابرو، از رخدادهای پس از مرگ تیمور یاد نکرده است. مقایسه متون تاریخی او این نکته را بهخوبی آشکار میسازد که دیگر مورخان به دلیل چشم نپوشیدن حافظ ابرو از هیچ رویدادی، کتاب او را پیش رویشان داشته و از آن بسیار بهره بردهاند؛ یعنی مطلع السعدین، مجمل فصیحی، روضه الصفا، حبیب السیر و...، باواسطه یا مستقیم از مطالب او استفاده کردهو آثارش را از دید زمان نگارش و دقت و اهمیت درونمایه، مهم شمرده و با ایجاد تغییرهایی در عبارتها، لقبها و عنوانهای افراد یا با افزودن اندک نکتههایی درباره سالمرگها (وفیات) و زادروزها (موالید)، کوشیدهاند که اثر خود را بدیع بنمایند. برای نمونه، این ویژگی را در مجمل فصیحی میتوان یافت.
مهمترین منبع مکتوب درباره زندگی تیمور، ظفرنامه شامی است. نویسنده این کتاب در مقدمه آن مینویسد:
که چون جزو ملازمان درباری بودم و بسیاری از وقایع روزهای آخر تیمور را از نزدیک دیدم، از اینرو شاهرخ در سال 814 از من خواست تا ذیلی بر اثر شامی در وقایع اوایل رمضان 806 خاتمه یافته بود، بنویسم3.
حافظ ابرو پنج سال پس از این، ظفرنامه شامی و ذیل آن را در مجموعه خود گنجاند، اما ده سال بعد توانست همه ظفرنامه را در بخش نخست زبدة التواریخ بازبنگرد و وقایع شامی را به شکل سالشماری بدل و آن را اصلاح کند و اطلاعاتی بر متن اصلیاش بیافزاید. بررسی این حک و اصلاح روشن میسازد که حافظ ابرو افزون بر بهرهگیری از تجربههای خود و دیگران (شامی)، از دو منبع مکتوب دیگر همچون منتخب التواریخ نطنزی بهره برده، اما گاه از نوشتههای او درگذشته و بهگمان، دیدگاه رسمی شاهرخ (حاکم زمان) در این عدول تأثیر گذارده است.
برای نمونه، تفاوت چشمگیر میان متن نطنزی و حافظ ابرو درباره دستگیری ملک غیاثالدین در هرات و برافتادن آلکرت (783)، نشان میدهد که نطنزی کیفر ملک غیاثالدین و پسرانش را پیآمد کوتاهی وی در اجرای دستور تورای قاهره یا یاسای چنگیزخان میداند4، اما حافظ ابرو آن را «به غایت بیدولتی و کمعقلی» وی در کار حکومت نسبت میدهد. بنابراین، حافظ ابرو تنها با یک استثنا در قطعه برگرفته از او، اشاره نطنزی را به یاسای چنگیزی حذف میکند5. شاید دلیل این کار، نشان دادن چهرهموجه و اسلامی تیمور؛ یعنی بهکارگیری شریعت اسلامی در ساختار حکومتی شاهرخ بوده باشد1.
حافظ ابرو به گمان قوی، افزون بر ظفرنامه شامی و منتخب التواریخ نطنزی،
از فتوحات میرانشاه مولانا سعدالله کرمانی هم بهره برده؛ اثری که با اشارات مرآت الادوار و مرقات الاخبار لاری و تاریخ نگارستان غفاری (دو تاریخچه سده دهم) شناخته شده است2.
روش تاریخی
نوشتهها و آثار حافظ ابرو، از دسترس او به اسناد و مدارکی حکایت میکند که او آنها را به دو شیوه در مطالبش میگنجاند:
1. آوردن خود سند
سواد حکمی که شاهرخ در آن هنگام برای امیرزاده عمر بهادر نوشت، نمونهای از چنین اسناد به شمار میرود:
اول منشور بدین عبارت مصدر بود «هو الغنی، الحکم لله تعالی لقدره لله تعالی، الملک لله تعالی». تیمور گورکان سوزمیز، آقایان واوغلانان و فرزندان و دامادان و امرای اولوس و تومانات و هزارجات و صدجات بدانند که منشیان رسایل ازل و مستوفیان دفاتر لمیزل به وقت امضای حکم «انی جاعل فی الارض خلیفه» پر و آنچه «تؤتی الملک من تشاء» منشور سلطنت و جهانبانی و مثال دولت و کامرانی به توقیع «اوتینا من کل شئ» موشّح گردانیدند ودعای «ربّ هب لی ملکا لاینبغی لاحد»، ازجهت ضبط مملکت به اجابت رسانیدند و به یمن طالع سعد حلّ و عقد، اطراف ربع مسکون در قبضه اختیار آمده. هذا من فضل ربی و الحمد لله رب العالمین. صرف همت به نظم امور ضبط مصالح جمهور که ادای آن موهبات و شکر آن نعمت باشد از فرایض شریعت شهریاری و سنن جهانداری دانسته آمد و الحمدلله و منه که ذروه سلطنت صفت ارتفاع یافته و سمت پذیرفته...3.
سواد مکتوب پادشاه خطای را نیز از این دسته میتوان دانست:
خداوند تعالی دانا و عاقل وکامل بیافرید او را تا مملکت اسلام ضبط کند به سبب آن مردمان، آن مملکت دولتمند گشتهاند. سلطان روشنرای و دانا وکامل خردمندتر و از همه اسلامیان عالیتر بوده و به امر خداوند ـ تعالی ـ تعظیم و اطاعت به جای آورده و در کار او عزت داشت نموده که موافق تأیید آسمانی است. ما پیشتر از این ایلچیان امیر سرای لیدا، باجمعهم فرستادیم، به نزدیک سلطان رسیدهاند به آداب رسوم اکرام و اعزاز بسیار فرموده اند...4.
2. آوردن درونمایه سند
مثلاً در قضیه فوت امیر تیمور، وقتی خبر فوت وی به ممالک فارس رسید،
امیرزاده عادل پیرمحمد بهادر، اُمرا و ارکان دولت خود را جمع کرده و گفت:
چون حضرت امیر صاحبقران در مدت حیات خود والده ما را به امیر و امیرزاده اعظم اعدل جوانبخت امیرزاده شاهرخ بهادر داد و ما را بدو بازبست، واجب چنان کند که ما را آقا و الوغ خود گفته و در صدر سکه و عنوان خطبه و عنوان خطبه القاب مبارک آن حضرت را به یمن و تبریک یاد کنیم. بر همین سخن قرار داده یکدل و یکجهت شدند، ایلچی مقررگردانیده مکتوبی به بندگی حضرت سلطنت، شعاری نوشته مضمون رسالت آنکه این بنده بندگی آن درگاه نقش صحیفه دل و عنوان نامه ضمیر دارد و ازحکم و فرمان آن جناب تا رمقی از حیات باقی است، سرنخواهد تافت و هرحکم و فرمان که ازآن جناب صاد رگردد، انقیاد و امتثال خواهد نمود و...1.
مضمون مکتوبی که حضرت سلطنت شعاری ـ خلد الله تعالی ملکه و سلطانه ـ به امیرزاده اسکندر فرستاد نیز در دسته دوم میگنجد:
جناب فرزندی اعزی حلد ملکه، به سلام «ما لا کلام» مخصوص گشته، معلوم فرماید که به فیض نضل ربانی و یمن دولت روزافزون، احوال این ممالک بر منهاج اتساق جاری است و امور دولت بر مجاری اطراد مستمر لشکرهای جرار در سلک عبودیت منتظمند و اعنّه بیشماردر تحت فرمان ملازم و همت بر دفع اعدای ملک و فتح باقی بلاد مقصور و به هر وساطت فتح و نصرت یزدانی و قوت و قدرت آسمانی هردم از خزانه فضل ربانی و دیوان لطف سبحانی خلعت، مزید کامرانی و منشور حصول آمال و امانی ارزانی میدارد و هرزمان از بارگاه صمدیت و درگاه احدیت در کرم و غرر نعم، نصیب دولت و ایام حشمت گردانیده میآید...2.
آوردن سند در نوشتههای تاریخی، از امتیازهای مورخ شمرده میشود که حافظ ابرو از آن برخوردار و مطالبش بدان معتبر است و این ویژگی درستی و نادرستی سخنان او را نشان میدهد. بنابراین، به نوشتههای وی بیشتر میتوان اعتماد کرد. روش حافظ ابرو برای نوشتن رویدادها، سالنامهای است؛ یعنی از وقایع هر سال گزارش میدهد. یکی از مشکلات این روش، درگذشتن زمان برخی از رویدادها از یک سال است و از اینرو، برای چنین وقایع از این شیوه نمیتوان بهره برد، اما حافظ ابرو آن را حل کرد؛ وی حوادث را در سال نخست شرح داد و در سالهای بعد، تنها با اشاره به آنها، یادآوری کرد که پیشتر دربارهشان سخن گفته است. برای نمونه، او رخداد یاغیگری امیر شیخ نورالدین کرت (814)، را چنین شرح میدهد:
و کیفیت این واقعه چنان بود که چون امیر شیخ نورالدین در حوالی سمرقند از پیش بندگان حضرت سلطنت شعاری در تاریخ نهم ربیعالاول سنه ثلاث عشر و ثمانیه ـ چنانکه ذکر آن گذشت ـ منهزم گشت. همچنان سودای استبداد در دماغ بیرون نرفته دواعی خلاف در طی ضمیر نهان و متمکن میداشت و دائماً کمر عناد ب رمیان بسته و عنان طغیان به دست شیطان داده، هر زمان سر راهی میگرفت و از هر طرف فتنه میانگیخت... 1.
او همچنین درباره رویدادهای 816 میگوید:
حضرت سلطنت شعاری را داعیه حرکت به عراق و آذربایجان و انتقام از مخالفان بود. فاما فتنههایی در بلاد ماوراءالنهر و خراسان و بلخ و طخارستان و زابل وکابل تا هندوستان به سبب اغتلاف مهتران سپاه و دوهوایی اعیان مملکت به وقوع پیوست ـ چنانکه مشروح و مفصل گشته ـ مانع و زارع رکضت همایون بود، فرصت آن نمیشد که بدان طرف پردازد. چون به عون عنایت یزدانی و تأیید آسمانی و یمن طالع میمون و فربخت روز افزون، تمامی بلاد مذکور مسخر و مضبوط گشت و خاطر خطیر و ضمیر منیر از کلیات آن ممالک فارغ آمد و به تدبیر صائب و رأی منیر عرصه ولایت ترتیب و نسقی تمتم گرفت2.
آثار حافظ ابرو، ویژه وقایعنگاری و شرح تاریخ فرمانروایان تیموری نیست، بلکه گوشههایی از تاریخ اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مردم ایران نیز در آن هست. البته حافظ ابرو بیشتر به رویدادهای سیاسی میپردازد. برخی از نمونههای اجتماعی در تاریخنگاری وی چنین گزارش میشود:
بعد از فتح اصفهان، حضرت سلطنت شعاری لشکر را از نهب و غارت منع فرمود، بر مصداق «سایه امن و امان بر خاص و عام» افکند بعد از ظهورعجز اسیران خط «لا تثریب علیکم الیوم» بر صفحات احوال ایشان کشید و گناه هر یک به ذیل عفو و امان بپوشید و به حکم «اذا ملکت فاسجح»، جمله را در حریم عدل و نعیم احسان مأوا داده، دقایق بندهپروری و رسوم چاکرنوازی به جای آورد و فرمود که همیشه همت ما در همه احوال به فراغت اصحاب سلامت مقصور است و سعی نمودهایم که روزگار به فراغت گذرانند و خللی به عمارت مشاهده دیانت و انارت مساجد شریعت راه نیابد3.
او به آیینهای جشن و سرور در آن عصر نیز اشاره میکند. برای نمونه، با توصیف مجلس بزم، آوازهخوانان و...4، به شرح جشن ختنهسوران بایسنغرخان یا چگونگی پذیرفتن سفیر چین میپردازد:
فرمان همایون به نفاذ انجامید تا شهر و بازار را آذین بندند. سکان و قطان
هرات، هر صنعتوری هنر خویش ظاهر گردانیده به آلاتی که در صنعت او خوبتر و بهتر بود، دکان خود را آراسته کرد و بواقی کویها و محلات هر کجا راه عامه بود، به جامههای ابریشمین و قالیهای خوب و نخ و نسیج و طرف و ظرف بیاراستند...1.
گزارشهایی درباره عمران و آبادانی و مسائل فرهنگی نیز در آثار وی میتوان یافت. ذکر بنای قلعه دارالسلطنه هرات یا بنای باغ سفید و عمارت کوشک در کتاب زبدة التواریخ3، نمونههایی از این گزارشهایند:
مقدمات حضرت سلطنت شعاری سلطان شاهرخ ـ خلد الله ملکه و سلطانه ـ در شهور سنه ثمان عشره و ثمان مئه، به تشیید بنای حصن حصین رصین و تشدید اساس قلعه منیع رفیع که در استواری با سدّ سکندری دعوی برابری بل تصلف برتری نماید2.
موضوعهای اقتصادی در آثار وی اندک است، اما دست کم دو نمونه نادر در اینباره وجود دارد:
در این ایام در خراسان غلائی واقع شد که هرگز در هیچ تاریخی نشان ندادهاند و از پیران سالخورده و سالخوردگان عمر شمرده نشنیده اند که در ایام ماضی و عهود گذشته، نرخ اجناس بدین مثابه رسیده باشد؛ به تخصیص در شهر هرات چنانکه یک من گندم به وزن شرع ـ که دویست و پنجاه مثقال باشد ـ به مبلغ سه دینار کپکی رسید که آن زمان، آن یک دینار و دو مثقال نقره مسکوک تمام عیار بود و در این وقت در انبارهای سلطانی غله بسیار بود4.
وی درباره قحطی اصفهان نیز مینویسد:
اهالی شهر و رعایای ولایات، چنان نیست و نابود گشته بودند که آفتاب به سنبله رسیده بود و هنوزغلههای ایشان را هیچکس ندرویده بود5.
این مطلب را با بررسی آثار حافظ ابرو میتوان به دست آورد که بیشتر نوشتههای وی سیاسی و گوناگونی آنها اندک است؛ یعنی او به ضرورت، موضوعهای فرهنگی و اجتماعی و... را پیش میکشد.
سبک ادبی حافظ ابرو، از ویژگیهای مهم آثار وی به شمار میرود. او در زبدة التواریخ؛ یعنی یکی از بهترین نمونههای نثر فارسی قرن نهم، به سبک ادبی ویژهای قلم زده است. وی این کتاب را در سالهای پایانی عمر خود نوشت؛ هنگامی که نثرش به پختگی و یکپارچگی رسیده بود. گمان میرود که شیوه نوشتن او همان باشد که ملکالشعرای بهار آن را «سبک میانی» مینامد. حافظ ابرو ناگهان خود را از سبک پذیرفته و شناخته شده دورههای پیشین نرهاند؛ اسلوبی که از قرن هشتم وجود داشت و در تاریخنویسی به دلیل به کارگیری صنایع بدیعی و قطعاتی از سجع؛ به مبالغه و اغراق گراییده و تاریخنویسی را به ابزاری برای چیدن الفاظ مترادف و مسجع و دیگر صنایع در پی یکدیگر و نشان دادن هنر نویسندگی مورخان بدل کرده بود.
حافظ توانست در آغاز قرن نهم، این شیوه را معتدل سازد و از همین روی، نثر کتابهای وی نه در قله تصنع و تکلف جای دارد و نه ساده و بیپیرایه است؛ یعنی آن را نه از مقوله نثر مرسل یا مصنوع و نه کمابیش آمیزهای از این دو میتوان خواند. او میکوشید معانی تاریخی را ساده و بی پیرایه گزارش کند و بر پایه تسلسل و توالی
معنا بنویسد.
واژگان دشوار عربی، مغولی و ترکی نیز به دلیل رواجشان در آن روزگار در نوشتههای حافظ ابرو یافت میشود، اما به هر روی، نثر وی را ساده و مرسل میتوان خواند. او در بخشهای دیگری از کتابهای خود که به معانی عاطفی، انشایی و توصیفی میپردازد، عبارتهایی با مترادفهای لفظی و ترکیبی و آراسته به صنایع بدیعی و گاه جملههایی مسجع و برگرفته از آیات قرآن و روایات نبوی و امثله و حکم عربی و اشعار پارسی و عربی میآورد؛ یعنی میکوشد که نموداری از سبک تاریخنویسان پیشین مانند عطاملک جوینی در جهانگشا، وصاف در تاریخ، صاحب نفثه المصدور و ... عرضه کند. برجستهترین ویژگیهای پارههای انشایی و وصفی زبدة التواریخ چنینند:
1. نداشتن «قرائت سجعی»؛
2. نثر او در برخی از توصیفها درباره میدان جنگ، صحنه شکار، مجلس سرور و...، از اطناب تهی نیست، اما میکوشد که یکپارچگی مفهوم اصلی از دست نرود و تاریخنگاری پیوسته بنماید؛
3. تفاوت حافظ ابرو با دیگران در استشهاد به شعرهای فارسی و عربی و تضمین آنها در نثر خود این است که او شعرها را به گونهای در کارش میگنجاند که حذف آنها از عبارت کتاب، هیچ کمبودی در معنای آن پدید نمیآورد، اما دیگر نویسندگان گاه میکوشیدند که شعرها را به نثر خود بپیوندند و معنا را با تأکید بیان کنند؛ چنانکه حذف آنها از عبارت، کاستیهایی در مفهوم کلام به وجود میآورد؛
4. حافظ ابرو روش درستی در اقتباس آیات قرآنی، احادیث نبوی و... به کار میگیرد؛ یعنی جدا کردن آنها از رشته سخن، از تسلسل و توالی معنا نمیکاهد؛
5. او بسی کمتر از دیگران عنوانهایی برای افراد و شهرها به کار میبرد2.
حافظ ابرو در نوشتن این کتاب از آثار پیشین تأثیر پذیرفت. او نه تنها یکی از ناظران رویدادهای مهم زندگی پر فراز و نشیب تیمور، که از محققان کوشا و پر تلاش در زمینه ثبت اسناد مکتوب و تاریخنگاری شمرده میشود. او اطلاعاتش را بیواسطه از خود تیمور فاتح گرفته، اما از سندهای بایگانی شده نیز در پژوهشهایش بهره برده است و اگرچه از روش تجربی یا شیوه تاریخنگاری خود سخن نمیگوید، آثارش به تلاشهای او در بهرهگیری از نوشتههای پیشینیان و یافتههای خودش در روایتی همبسته و یکدست گواهی میدهند. وی شیوه امانتداری را در تاریخنویسی پاس میداشت و از همه تاریخهای مصدر خود یاد میکرد و کمتر به رویدادهای تهی از حقیقت یا اغراقآمیز بهویژه افسانهها میپرداخت. حافظ ابرو هیچگاه تاریخنویسی را به ابزار برآوردن معاش بدل نساخت و گرد چاپلوسی نگشت و با کمال فروتنی به کمبضاعتی علمیاش اعتراف و از ارباب دانش کمک و چشمپوشی را درخواست کرد.
بینش تاریخی
حافظ ابرو در هرات زاده شد؛ شهری که در بیشتر دورههای تاریخ، یکی از مهمترین شهرهای خراسان شمرده میشد. بیگمان، دوره شکوفایی و اوج زیبایی این شهر، روزگار تیموریان بهویژه عصر دراز حکمرانی شاهرخ، دوره چهل ساله پادشاهی ابوسعید و 38 سال سلطنت سلطان حسین بایقرا بود. این شهر در این دورهها، کانون دانشمندان و هنرمندان به شمار میرفت و عظمت و اهمیت آن در سرزمین خراسان و جایگاه علمی، ادبی، سیاسی و اجتماعیاش در تاریخ شرق ایران و جلال و جمال و آوازه و شکوهش، سراسر جهان آن روزگار را فراگرفت و از اینرو، گروهی از دانشمندان و فاضلان و مورخان بدانجا روی آوردند و کتابهای بسیاری درباره رویدادهای سیاسی و شرح دگرگونیها و ویژگیهای ادبی و اجتماعی و جغرافیایی آن نوشته شد. حافظ ابرو نیز در همین شهر بر پلکان پیشرفت فراز آمد.
مباحث نظری و بینش تاریخنگاری حافظ ابرو در متن روایتها و توصیفهای او نهفته است و پژوهشگر با کشف و درک آنها خواهد توانست از منظومه اندیشه تاریخی او آگاه شود. از میان آثار بر جای مانده از حافظ ابرو، تنها کتاب جغرافیای تاریخیاش اشارههای مستقیمی به رویکرد فایدهگرایانه وی به تاریخ در بردارد. او در اینباره مینویسد:
تاریخ در لغت، تعریف وقت است و در اصطلاح، بعضی گفتهاند تعیین وقت است که نسبت دهند بدان وقت زمانی را که از پی آن آید و بعضی گفتهاند روزی معلوم است که نسبت دهند بدان روز زمانی را که از عقب آن آید و بعضی گفتهاند تعریف وقت است به اسناد او به حدوث امری شایع همچون ظهور ملتی یا ابتدای دولتی یا وقوع حادثهای بزرگ مثل طوفان و با زلزله عظیم مانند آن از حوادث هوایی و علامات ارضی و بعضی گفتهاند مدت معلوم است ازحدوث امری ظاهر میان اوقات حوادث دیگر و به هر وجه به اختلاف اعتبارات که تاریخ را بر آن معنی اطلاق کردهاند...1.
باید دانست که هر علمی را ماهیتی و غایتی و موضوعی است و ماهیت علم تاریخ، معرفت احوال عالم کون و فساد است ازحوادث ایام ماضیه و قرون سالفه و اعم سابقه وآنفه و اساس و اقلاع منازل و مدن و اصقاع و بقاع قریبه و بعیده و آثار عِلوی از ظهور خسف و زلال و حدوث ذوات اذناب و شهب و صواعق و رعود و بروق و احوال ایشان و آنچه عجیب و غریب باشند که هریک بر چه وجه و در کدام وقت نازل و حادث شده است.1
الف) علت غایی تاریخ
اعتبار و استبصار و انذار و احذار است از دانستن تغییرات دُوَل و معرفت تبدیل ملل و نحل تا بر حسنات اقدام و از سیئات اجتناب و انحذار نماید.2
ب) موضوع علم تاریخ
حوادث عالم کون و فساد است از آن روی که در سلسله امکان بر چه وجه و
در چه وقت صدور یافتهاند چه موضوع هر علمی آن است که درآن علم بحث از اعراض ذاتی او باشد و براهین عقلی برین علم قائم نیست، بلکه محسوس و مشاهدست.3
ج) فایده دانستن تاریخ
فایده مطالعه تاریخ و قصص و حکایات و اخبار و آثار پادشاهان گذشته آن است که خیر و شر و نفع و ضرر گذشتگان معلوم شود و به سیرت نیکان اقتدا نمایند و از گفتار و کردار ایشان اعتبار و انزجار یابند...4.
حافظ ابرو عبرتگیری را از فواید تاریخ به معنای امر و نهی و ارشاد برای کارهای آینده میداند که بشر را از روشهای نکوهیده گذشته بازمیدارد و انسانها وامیدارد که از کردارهای گذشته درس بگیرند و آنها را سرمشق بدانند؛ تاریخ عرضهکننده الگوهای عملی زندگی فردی و جمعی و از هر خیال، وهم و افسانهای به دور است. بیگمان، انکار سودمندی استفاده مورخان از برهانهای عقلی در علم تاریخ، از دیدگاههای نقدشدنی وی در زمینه تاریخنگاری شمرده میشود. او درباره بنیاد علم تاریخ مینویسد:
باید دانست که بنای علم تاریخ بر صدق است؛ چنانکه ابراهیم ـ صلوات الرحمن علیه ـ از حضرت جل جلاله درخواست میکرده: «و اجعل لی لسان صدق
فی الآخرین» و در توبیخ دروغنویسان، حق ـ سبحانه و تعالی ـ میفرماید: «یحرفون الکم عن مواضه» و نیز تألیف کردن تواریخ به اکابر و معارف و مشاهیرکه به حریت و راستی و درستی منسوب باشند، مخصوص است که در علم تواریخ نقل خیر و شر و عدل و ظلم و استحقاق و غیر استحقاق و محاسن قابح و اطاعت و معاصی و فضائل و رذایل سلف است که تا خوانندگان خلف از آن اعتبار گیرند و منافع و مضار جهانداری و نیکوکاری و بدکرداری دریابند تا نیکوکاری را اتباع نمایند و از بدکاری بپرهیزند.1
شاید این دیدگاههای برگرفته از مقدمه کتاب جغرافیای تاریخی او نقدشدنی باشد، اما به هر روی، درنگهای تاریخی وی بهرغم نبود تأمل نظری درباره تاریخ و تاریخنگاری در چند قرن پیش از او، ارزشمند است. برای آگاهی بیشتر از بینش تاریخی حافظ ابرو، به تحلیل و استنباط باید پرداخت. هنگامی که حافظ ابرو از حادثهای گزارش میدهد، به علتهای آن توجه میکند و آنها را در پیداییاش مؤثر میداند، اما سرانجام آن واقعه را به مشیت الهی نسبت میدهد. این نکته را در آثار وی و با مطالعه بیشتر مطالبش میتوان استنباط کرد که وی فردی مشیتگراست؛ زیرا در شرح بیشتر رویدادها، نتیجه کار را به دست مشیت الهی میسپرد. نمونههای فراوانی از مشیتگرایی او در زبدة التواریخ یافت میشود. برای نمونه، او در فتح قلعه بایزید مینویسد:
به عون و عنایت یزدانی ابواب خزاین «تؤتی الملک من تشاء» گشاده شد، بندگان دولت را اموال بیقیاس از نفوذ و اجناس به دست افتاد. به تازگی آوازه این فتح همایون به دور و نزدیک رسید. چون به تأیید یزدانی و اقبال سلطانی آن قلعه مسخر و مضبوط شد.2
او همچنین درباره علت نزاع سلطان علی، پسر خواجه مسعود سبزواری با حضرت صاحبقرانی میگوید:
سلطان علی، پسر خواجه مسعود سبزواری حقوق نعمت حضرت صاحبقرانی فراموش کرده با جمعی سربداران سغبه شیطان و عرصه خذلان گشته و ازمورد صفا و مشرب وفاق روی به سراب نفاق آورده و سر زربقه مطاوعت و گردن از طوق متابعت پیچیده به پشتیِ مشتی ارازل و مغرور گشته و دست به تصرف به اطراف ولایت دراز کرده، ملک موروثی خود میداند. امیر سعید خواجه چون بر مضمون این خبر آگاه شد، لشکری قریب ششصد سوار مردان گزیده بر سبیل منقلا و قراول تعیین فرمود که متوجه سبزوار گردند. سلطان علی سبزواری نیز سپاهانی که قریب دویست سوار مسلح بودند، به استقبال او فرستاد در نواحی بحرآباد به مصاف هم رسیدند و در آخر جماعت سبزواریان با سپاهیان کهنه و جنگها دیده و کارآزموده بودند، اکثر آن لشکر را به قتل آوردند، حقیقت آیت «کم من فئه قلیلة غلبت فئة کثیرة» به ظهور پیوست.1
حافظ ابرو نخست این رویداد را پیآمد علتی میداند و آن را شرح میدهد، اما در پایان آن را معلول این خواست خدا برمیشمارد که گروهی اندک بر گروهی بسیار غلبه یابند. وی حوزه جغرافیایی تاریخ خود را به جهان اسلام در این مورد نیز نمیداند و در شرح رویدادهای دوران تیموری، افزون بر کشورهای مسلمان مانند مصر، شام، عراق، قندهار، ایران و ماواءالنهر، به حوادث کشورهای غیر مسلمان مانند چین و مغولستان نیز توجه میکند؛ یعنی حتی حوادث کشورهای غیر مسلمان را به دلیل ارتباطشان با سلطان تیموری میآورد. بازگشت ایلچیان از چین نمونهای از این رویدادهاست:
یکسری ایلچی از طرف حضرت ـ اعلا مقدمهم ـ شادی خواجه و کوکجه و از پیش مخدوم و مخدومزاده عالم و عالمیان بایسنقر بهادر به ختای رفته بودند. مقدمهم سلطان احمد و خواجه غیاثالدین نقاش به دارالسلطنه هرات رسیدند. رفتن ایشان در ششم ذیالعقده سنه اثنی و عشرین و ثمان مئه بود و آمدن در یازدهم رمضان سنه خمس و عشرین و ثمان مئه که مدت دو سال و دو ماه و پنج روز باشد. بیلکات و تنسوقات که پاددشاه ختای فرستاده بود، رسانیدند و حکایات غریب از اوضاع و رسوم آن ممالک تقریر کرد... 2.
نتیجه
حافظ ابرو مورخی تواناست که با حضور در رکاب امیران تیموری به پایه و مقام ارجمندی رسید. او با آثار خود اطلاعات تازهای بر تاریخنگاری افزود. حکومتمحوری نوشتههای حافظ ابرو، یکی از ویژگیهایی تاریخنگاری اوست. وی به دلیل شغل دیوانیاش از توجه حکومت برخوردار و آنچه را مینوشت، در پیوند مستقیم با خود سلطان، خانواده یا نزدیکان او بود.
پرداختن به رویدادهای خرد سیاسی ـ نظامی و شرح اردوکشیها و نبردهای حکمرانان نیز از دیگر ویژگیهای تاریخنگاری او شمرده میشود. ویژگی دیگر آثار حافظ ابرو، سبک ادبی نوشتههای وی است که در جرگه بهترین نمونههای نثر فارسی جای میگیرد. او در تاریخنویسی، شیوه امانتداری را فرونمیگذارد و از هر جا و تاریخ مستند به مصادر یاد میکند و در آغاز هر بخش از کتاب خود، فهرستی میآورد تا خواننده را از آغاز به درونمایه و مباحث آن آگاه سازد. حافظ ابرو از مورخان پرنویس بود و کمبود اطلاعات تاریخی را از آغاز تا عصر خود پر کرد و در حفظ تسلسل تاریخی بسیار کوشید.
او در نگارش جغرافیای تاریخی چیرهدست بود و بهویژه در تفصیل جغرافیای خراسان قدیم کار بیمانندی عرضه کرد. ذکر منابع رویدادها، از مهمترین ویژگیهای حافظ ابروست و ارزیابان کارهای وی از این شیوه بسیار بهره میگیرند؛ زیرا نه تنها از نام و نشان و درونمایه آثاری آگاه میشوند که اکنون در دست نیست، با مقایسه آنها با یکدیگر، درستی یا نادرستی انتساب آنها را به نویسندگانشان نیز اثبات میکنند.
حافظ ابرو بهرغم اینکه خود را در تاریخنویسی ناچیز و کوچک میپنداشت و با دیگر مورخان نمیسنجید و میگفت: «راقم این کلمات پریشان و محرّر این مقالات بیسامان که خود را خاک اقدام مورخان میداند این کتاب مستطاب را در اوان دولت شاهزاده جوانبخت شاهرخ بهادر...»، نزد محققان و مورخان همروزگارش و پژوهندگان پس از خود جایگاهی بلند یافت و کسانی مانند سمرقندی، صاحب مطلع السعدین، میرخواند، نویسنده روضه الصفا و خواندمیر، نویسنده تاریخ حبیب السیر و...، از آثار او سود بردند. بنابراین، او را پیشرو تاریخنگاران عصر تیموری و نوشتههایش را سند اصلی تاریخنویسان میتوان برشمرد.
کتابنامه
آژند، یعقوب (1380ش)، تاریخ نگاری در ایران، تهران، گستره.
ابنعربشاه، احمد بنمحمد (1339ش)، زندگی شگفتانگیز تیمور، ترجمه محمدمهدی نجاتی، تهران،کتاب.
استوری، چارلز آمبروز (1888م)، ادبیات فارسی، ترجمه یو.آ. برگل، تهران، بینا.
اسفزاری، معینالدین محمد الزمچی (1339ش)، روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات، توضیح و حواشی و تعلیقات سید محمدکاظم امام، تهران، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران.
بهار، محمدتقی (1330ش)، سبکشناسی، تهران، بینا.
حافظ ابرو (1372 ش)، زبدة التواریخ، مقدمه و تعلیقات سید کمال سیدجوادی، تهران، نی.
___ (1328ش)، ذیل ظفرنامه نظامالدین شامی، مقدمه و تصحیح دکترکریمی، تهران، افشاری.
___ (1350ش)، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به اهتمام دکترخانبابا بیانی، تهران، انجمن آثار ملی.
___ (1364ش)، مجمع التواریخ سلطانیه، به اهتمام محمد مدرسی، تهران، اطلاعات.
___ (1375ش)، جغرافیای تاریخی، مقدمه و تصحیح صادق سجادی، تهران، بنیان.
خانلری، زهرا (1266ش)، فرهنگ ادبیات فارسی، تهران، توس.
خوافی، فصیح احمد بنجلالالدین محمد (1339ش)، مجمل فصیحی، تصحیح محمد فرخ، مشهد، کتابفروشی باستان.
خواندمیر (1362)، حبیب السیر، مقدمه جلالالدین همایی، تهران، کتابفروشی خیام.
ساوجی و دیگران (بیتا)، نامه دانشوران، چاپ دوم، قم، مؤسسه مطبوعاتی دارالفکر.
سمرقندی، کمالالدین عبدالرزاق (1353ش)، مطلع السعدین و مجمع البحرین، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران، ظهوری.
صفا، ذبیح الله (1366ش)، تاریخ ادبیات ایران، تهران، فردوس.
فرهانی منفرد، مهدی (1382ش)، پیوند سیاست و فرهنگ در عصرزوال تیموریان و ظهور صفویان، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
میرجعفری، حسین (1375)، تاریخ تحولات سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره تیموریان و ترکمانان، اصفهان، دانشگاه اصفهان.
میرخواند (1339ش)، روضة الصفا، تهران، کتابفروشی مرکزی.
نطنزی، معینالدین (1336ش)، منتخب التواریخ، تصحیح ژان اوبن، تهران، خیام.
نوشاهی، عارف (1375ش)، «مرآت الادوار و مرقات الاخبار»، مقاله معارف، ش 3، بیجا، بینا.
بارتولد، واسیلی ولادیمیروویچ (1375ش)، «حافظ ابرو و آثار او»، ترجمه لیلا ربن شه، مجله فرهنگ، ش 19، بیجا، بینا.
تائوئر، فلیکس (1368ش)، «تاریخنگاری در دوره تیموریان»، مجله تحقیقات تاریخی، بیجا، بینا.
صدرحاج سیدجوادی، احمد و دیگران (1380ش)، «حافظ ابرو»، دایرة المعارف تشیع، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.