تاریخنگاری نو، در مصر
آرشیو
چکیده
دکتر مصطفی عبدالغنی در این نوشتار به نقل از دکتر عبدالخالقلاشین وضع تاریخنگاری مصر را در این روزگار، در سه دوره برمیرسد. دوره نخست (1835-1919) با ظهور رفاعةالطهطاوی و شاگردان وی آغاز میشود. دوره دوم (1919-1960) را با آمدن «مورخ متخصص و حرفهای»، از دوره پیشین میتوان بازشناخت و دوره سوم، هنگامه گسترش شتابنده علوم و تأثیرگذاری آنها در یکدیگر است.متن
تاریخنگاری نو و معاصر مصر را در قرنهای نوزدهم و بیستم، در چند بخش میتوان گنجاند. دکتر عبدالخالق لاشین، استاد تاریخ چنین نوآوری کرد و به گفته خود او نبود ترتیب، گاهی این مراحل را به هم میریزد که این مشکل، در کارهای نوشته شده در زمینه تاریخ چنانکه وی آن را سامان داده است، به توضیح نیاز دارد، اما با وجود این، تایخنگاری مصر را با توجه به مراحل آن از دهه سیام قرن نوزدهم تا پایان قرن بیستم، چنین میتوان تقسیم کرد:
دوره نخست (1835-1919)
1. رفاعة الطهطاوی
رفاعة با کارها و مسئولیتهای فراوانش، در این دوره بسیار تأثیر گذارد:
الف) وی هنگامی که در بخش توپخانه، مترجم بود (پیش از 1835م)، در مصر مدرسهای برای تاریخ و جغرافیا تأسیس کرد و نخستین بار در مدرسههای این کشور به تدریس تاریخ پرداخت. تاریخ در همین دوران با نام «علم»، در انگلستان به رسمیت شناخته و یک کرسی استادی برای مطالعه و تدریس تاریخ، در نیمه قرن هجدهم (دوره پادشاهی جرج اول)، وضع شد. همچنین یک کرسی استادی در کالج دی فرانس فرانسه (1769م) برای تدریس ]دانش رسمی[ تاریخ بنیاد یافت. سطح تدریس در این کشورها در سنجش با مصر بسیار متفاوت بود و اگر آنها را با یکدیگر بسنجیم، به این تفاوتهای ژرف پی خواهیم برد.
ب) او از 1835میلادی، مسئول مدرسه «السُن» بود و بر ترجمههای فراوانی در زمینه تاریخ نظارت یا در آنها شرکت میکرد. کتاب تاریخ مصر که مصطفیالزرابی، محمدعبدالرازق و عبدالله ابوالسعود، در 1839 میلادی آن را از فرانسه به عربی برگرداندند و با عنوان «بدایة القدماء و هدایة الحکماء» چاپ شد، یکی از این نمونههاست. همچنین الزرابی کتابی درباره تاریخ قرون وسطا در دو جلد ترجمه کرد، که الطهطاوی برای
آن مقدمهای نوشت. ابوالسعود افندی نیز کتابی درباره تاریخ فرانسه ترجمه کرد
که در 1841 میلادی به چاپ رسید. همچنین حسنقاسم کتاب دیگری درباره
تاریخ فرانسه ترجمه کرد که در 1848 میلادی چاپ شد. احمد عبید الطهطاوی
کتابی درباره پطر کبیر، امپراتور روسیه و محمدمصطفی الجبالی کتابی درباره
کارلوس دوازدهم، پادشاه سوئد، ترجمه کردند که در 1841 میلادی چاپ شدند. همچنین شماری از کارمندان زباندان، کتابهایی تاریخی درباره کاترین (قیصر روسیه)، بونابرت، تاریخ ایتالیا، زندگینامه فردریک کبیر، امیر لمیکیاویللی و... به عربی ترجمه کردند. این آثار و ترجمهها، نخستین ارتباط را میان اندیشه مصری عربی با روشهای علمی تاریخ و تاریخنگاری به سبک غربی پدید آورد.
ج) هنگامی که مدرسه «السن» در 1868 میلادی در دوران خدیوی اسماعیل دوباره راهاندازی شد، الطهطاوی با عنوان رئیس بخش ترجمه، دوباره به صحنه آمد و شماری از شاگردان برگزیدهاش را که از مدرسه السن قدیم فارغالتحصیل شده بودند، همراه خود آورد؛ صالح مجدی، محمد قدری، محمد، عبدالله ابوالسعود، برخی از آنان بودند. این افراد در زمینههای تاریخی با انگیزه فراوان به کار تألیف پرداختند. رویکرد الطهطاوی، قومگرایانه و هدفش ستایش میراث مصر باستان و مایههای بزرگی آن و از ویژگیهای داخلی و خارجی موفق متأثر بود. از اینرو، بر پایه منابع معتبر کتابی به نام أنوار توفیق الجلیل فی أخبار مصر و توثیق بنیاسماعیل نوشت (1285ه.ق/1868ـ1869م) و در آن به تاریخ مصر قدیم پرداخت. او کتابش را نه از آفرینش که با بهکارگیری روشی علمی، از سپیدهدم تاریخ باستان آغاز کرد.
وی دومین کتاب تاریخی خود را درباره سیره رسول اکرم با عنوان نهایة الایجاز
فی سیرة ساکن الحجاز، بر پایه روش کتاب پیشینش سامان داد. شاید این
کتاب، نخستین پژوهش علمی برای بررسی این موضوع به شیوه نو به شمار آید و شاید جز دکتر هیکل که کتاب حیاة محمد را نوشت (1935م)، کسی در این زمینه از او پیروی نکرده باشد.
طهطاوی نتوانست طرح خود را در نگارش تاریخ مصر از دوران اسلامی و فتوحات آن تا دوران معاصر پیش از مرگش به پایان برساند. برخی از شاگردان او و کسانی جز آنان، مانند درسخواندگان مدرسههای جدید داخل و خارج مصر، در پدید آمدن این آثار و تاریخنگاریها شرکت کردهاند. نام و ویژگی شماری از این افراد چنین عرضه میشود:
2. صالح مجدی (26ـ1827م)، متولد روستای «ابورجوان»
وی با علیمبارک در نوشتن کتابی درباره تاریخ مصر از دوره فراعنه تا 1160 هجری قمری (1742م) همکاری کرد. صالح مجدی این کتاب را در قالب چهارصد جزوه به علیمبارک سپرد، اما [تا کنون] چاپ نشده است.
3. عبداللّه ابوالسعود افندی (1820م)، متولد «دهشور»
وی به تدریس تاریخ در مدرسه دارالعلوم و نوشتن مقاله پرداخت و با گروه تحریر مجله روضة المدارس همکاری کرد و افزون بر این، نخستین مجله ملیگرایانه را در مصر به نام وادی النیل (1866م) به راه انداخت و در مقالههای فراوانی در زمینه تاریخ در آن منتشر کرد.
4. علیمبارک (1823م)، متولد «برنبال»
وی کتاب نقشههای سرزمینی تطبیقی را با نام الخطط التوفیقیة در بیست جلد و به سبک خطط مقریزی نوشت و در نوشتن کتابی ویژة مصر که از دوران فراعنه آغاز میشد، با صالحمجدی همکاری کرد، اما این کتاب چاپ نشد. او همچنین کتاب سیدیو را از فرانسه به عربی ترجمه و به نام خلاصة تاریخ العرب در 1309 ﻫجری قمری (91ـ1892م) منتشرش کرد.
او در زمینههای تاریخنگاری نیز با گروهی روبهرو شد که مطالعات علمی را در حوزههای تخصصی ویژهای سامان میدادند. این افراد تخصصهای علمی خود را مانند ستارهشناسی، ریاضیات، توپوگرافی ، هندسه، باستانشناسی و...، با تاریخنگاری میآمیختند.
5. محمود فلکی (1815م)
وی به پژوهش درباره تاریخ میلاد و هجرت پیامبر و نقشه نیل قدیم در اسوان، نخستین نقشه شهر قدیم اسکندریه و مقایسه اهرام و واحدهای اندازهگیری (فدان و ذراع) و واحدهای سنجش (أردب، قدح، رطل و درهم) و... پرداخت.
6. محمد مختار (1835م)، اهل قاهره
کتاب وی التوقیفات الالهامیة، پژوهشی درباره تاریخهای هجری و تطبیق آنها با گاهشمارهای قبطی و میلادی و مطالعات و پژوهشهایش درباره سطحهای متری و تطبیق آنها با فدانها و مقابله اندازهها و وزنهای واحدهای اندازهگیری و سنجشی و پیمانهای در مصر است. او همچنین کتابی درباره سبک زندگی و رفتار ژنرال
ستون امریکایی وکارهای اکتشافاتی وی در مصر و سپس شرح زندگی محمودفلکی و...
را نوشت.
7. اسماعیل سرهنک (و 1924م)
او افسر دریایی بود و ریاست مدرسههای جنگی را بر عهده داشت. کتاب وی، حقائق الاخبار عن دول البحار در سه جلد منتشر شد؛ جلد یکم و دوم در 1896 و 1898 و جلد سوم در 1923 میلادی. وی در این کتاب، به پشتوانه منابع و مراجع معتبر به تاریخ دولتهای بحری باستان و جدید پرداخت.
8. پیشگامان مدرسه باستانشناسی مصر باستان
احمدکمال، حسینزکی، احمد حسن و... از این دستهاند که همکاریهای علمی آنان در زمینه کارهای اکتشافی و نگارشی فراوان است.
9. دانشآموختگان مدرسه باستانشناسی با گرایش دوره اسلامی
ریاست این مدرسه بر عهده محمودفلکی، اسماعیلفلکی، علیبهجت و... بود که ویژگی کارهای تلفیقی برخی از آنان پیش از این آمد.
10. شماری از روشنفکران مصری انجمن دانش (جمعیة المعارف)
آنان در 1868 میلادی این انجمن را برپا کردند. این انجمن در نشر و چاپ بسیاری از کتابهای کهن تأثیر گذارد. همچنین انجمن جغرافیا (جمعیة الجغرافیة) که در 1875میلادی پاگرفت، با همکاری شماری از مصریان در تهیه و انتشار بسیاری از مطالعات تاریخی، بسیار تأثیرگذار بود.
[رویدادهایی مانند] رشد جنبش ملیگرایی، شعلهور شدن انقلاب عربی و دگرگونیهای ژرف جامعه مصری در نیمه سوم قرن نوزدهم، فاجعه نفوذ بیگانگان و اینکه بریتانیا مصر را تصرف کرد، بر توجه به تاریخ افزود و متون تاریخی فراوانی [بدان جامعه] سرازیر شد و «خاطرهنویسی» به همت کسانی مانند احمد عرابی، محمد عبده، عبداللهالندیم، محمودفهمی و... برای نخستین بار پدید آمد.
مکتب تاریخی تازهای نیز در همین زمان ظهور کرد که نوشتههای فراوانش، موضوعهای گوناگون را در برمیگرفت. افراد زیر را از مشهورترین اعضای این مکتب، میتوان برشمرد:
1. میخاییل شاروبیم
کتاب او، الکافی فی تاریخ مصر، است که چهار جلد از آن، در 1898-1900 چاپ شد. این کتاب تاریخ مصر باستان را تا زمان فتح مصر بهدست عربان، دوران عربی اسلامی، دوران حکومت عثمانی، عهد محمدعلی تا پایان دوران توفیقپاشا دربرمیگیرد.
2. یعقوب أرتین
وی به زبان فرانسه مینوشت، اما برخی از کارهای او ترجمه شد؛ مانند عن التعلیم فی مصر (1890م) که آن را علیبهجت از فرانسه به عربی ترجمه و در 1894 میلادی منتشر کرد. الاحکام المرعیة فی شأن الاراضی المصریة، از دیگر کتابهای اوست که سعیدعمون آن را به عربی برگرداند.
3. فیلیب جلاد
کتاب وی قاموس الإدارة و القضاء نام دارد که نخستین بار در 1892 میلادی در اسکندریه و در شش جلد منتشر شد. این اثر از کتابهای سندی و دسته اول (منبع) به شمار میرود.
4. سلیم خلیل نقاش
وی را از افراد سوری و شامی ساکن مصر میتوان دانست که کتابش را با نام مصر للمصریین در نه جلد نوشت و تنها شش جلد پایانی آن منتشر شد. نعوم شقیر نیز کتابهایی به نامهای تاریخ سیناء و تاریخ السودان و امثال العوام فی مصر و السودان و الشام» نوشت. همچنین از کسانی مانند جرجی زیدان (نویسنده آثار تاریخی فراوان)، رشیدرضا، محمدکردعلی، عبدالرحمنکواکبی و... میتوان نام برد.
5. أمین سامی
کتاب او به نام تقویم النیل در سه جلد و چند مجلد منتشر شد. این اثر از کتابهای سندی و دستهاول (منبع) است که سندهای ]تاریخی[ مصر را از دوران محمدعلی تا پایان دوره اسماعیل دربردارد.
6. إلیاس الایوبی
تاریخ مصر فی عصر الخدیو إسماعیل، منتشر شده در 1922 ـ 1923 میلادی از اوست.
دوره دوم (از انقلاب 1919 تا پایانه پنجمین دهه قرن بیستم میلادی)
این دوره را با ظهور مورخان، متخصصان و پژوهشگران حرفهای، از دورههای پیشین میتوان بازشناخت. این افراد از دانشکدههای مصری و دیگر دانشگاهها و از میان دانشجویان دارای بورسیه تحصیل در فرانسه، انگلستان یا دیگر کشورهای اروپایی برخاستند. شهیرترین دانشکدههای مصر، مدرسة المعلمین العلیا [دانشسرای عالی تربیت معلم] یا دانشگاه مصر بود و دیگر دانشگاهها پس از دهه چهلم در این کشور پدید آمدند. تأثیرگذاری پایاننامههای تحصیلی و نوشتههای دانشجویان خارج از مصر و ترجمههای آثار علمی در زمینه تاریخ، نیز فراوان بود.
افراد زیر از نامدارترین پیشگامان این نسل از مورخان مصرند:
محمد صبریالسوریونی؛ زینب عصمتراشد؛
محمد شفیقغربال؛ جمالالدین الشیال؛
محمد رفعت؛ محمدمحمود السروجی؛
حسن عثمان؛ جلال یحیی؛
محمد عوضمحمد؛ عبدالعزیز الشناوی؛
محمد مصطفیصفوت؛ عبدالرحمن زکی؛
أحمد عزتعبدالکریم؛ صلاح العقاد؛
محمد فؤادشکری؛ احمد الحتة؛
محمد احمدأنیس؛ حسین خلاف؛
أحمد عبدالرحیممصطفی؛ علیالجریتلی؛
محمد رفعترمضان؛ أمینعفیفیعبداللاه؛
عبدالحمید البطریق؛ راشدالبراوی و ... .
همچنین، سیل نوشتههای غیر تخصصی یا غیر حرفهای، بر اثر تألیفها، ترجمهها و فعالیتهای دسته اول پژوهشگران دانشگاهی و کارشناسان تاریخ جدید و معاصر سرازیر شد. برای نمونه از آثار کسانی مانند احمد شفیق، در نشریهها و خاطرههایش، عبدالرحمنالرافعی، نویسنده و ملیگرای بزرگ در سلسله تألیفاتش درباره تاریخ اقوام مصری در بیش از پانزده مجلد (1929ـ1957م)، محمد بدران، در نوشتهها و ترجمههایش، محمد قاسم و عبدالحمید العبادی در زمینه تاریخ معاصر، امیر عمر طوسون و... میتوان یاد کرد. افزون بر این، گروهی دیگر از ناکارشناسان مانند صبحی وحیده، شهدی عطیة الشافعی، إبراهیم عامر، فوزی جرجِس و... هستند که نوشتههایشان بر اثر بینش علمی ـ انتقادی، با دیگران متفاوت است.
رهبران، سیاستمداران، متفکران، کارگزاران حکومتی و...، مانند سعدزغلول، أحمدلطفیالسید، عبدالعزیزفهمی، د. هیکل، قلینیفهمی، عبدالرحمنفهمی، محمدعلیعلوبة، عبدالوهابالنجار، إسماعیلصدقی، إبراهیمالهلباوی، حسن البناء، سلامة موسی، محمدکامل سلیم، الاحمدی الظواهری، أحمدأمین، صلیب سامی، عبدالعزیز علی، محمدمظهرسعید و... نیز بر گستره خاطرهنویسی افزودهاند. برخی از آثار اینان منتشر شده و پارهای از آنها به دلیل محرمانه بودن هنوز منتشر نشده است.
نوشتهها و ترجمههای فراوانی در این دوره پدید آمد و بسیاری از پژوهشهای تاریخی نیز در همین زمان ترجمه و منتشر شد. افزون بر اینها، انجمن پژوهشهای تاریخی مصر (الجمعیة المصریة للدراسات التاریخیة) از 1945 میلادی بنیاد یافت و در زمینه پژوهشهای تاریخی بسیار کوشید.
دوره سوم (از 1960 میلادی تا کنون)
جهشهای بزرگی در محورهای تایخنگاری بر اثر پیدایی دگرگونیهای گسترده و ژرف، در این دوره تحقق یافت. این دگرگونیها نه تنها از پی حرکت رو به رشد آموزش عالی در دانشگاهها یا گروههای پژوهشی بیگانه، که بر اثر تغییرهای مهم جامعه مصر پدید آمد و ناگزیر از دید کمی و کیفی در تاریخ و تاریخنگاریها و گروههای زیر تأثیر گذارد:
1. دانشگاهیان و کارشناسان؛
2. تازهکاران و ناکارشناسان؛
3. خاطرهنویسان و صاحبان روزنامههای خاطرهنویسی (سیاستمداران، رهبران، دولتمردان، متفکران و...).
پیدایی معارف نو در ایران عصر قاجار
کوششهای فکری، فرهنگی و آموزشی احتشامالسلطنه
ولیالله فتحی زینی
چکیده
میرزا محمودخان احتشامالسلطنه علامیر (1279ق / 1314ش) از رجال معارفدوست قاجار بود. این نوشتار زمینهای برای آشنایی با زمینههای فکری وی فراهم میآورد و کارهای فرهنگی و میزان تأثیرگذاری او را در روند برپایی مؤسسههای تمدنی نو در ایران برمیرسد و به ارزیابی نخستین تلاشهای بیتوفیق و چگونگی افزایش کارهای فرهنگی وی در دوران معاونت کل وزارت خارجه (14 ـ 1316ق)، تاریخچه تأسیس انجمن معارف (1315ق) و همکاری او با دیگر رجال اصلاحطلب میپردازد و با توجه به روند برپایی مدرسههای جدید، کتابخانه ملی، مدرسه اکابر، نخستین روزنامه ایرانی که پنج روز در هفته چاپ میشد (خلاصة الحوادث) و دارالترجمه و... ، درباره پیآمدهای تلاش این شخصیت مهم و اصلاحطلب سیاسی ـ فرهنگی تاریخ معاصر برای رسیدن به هدفهای آن انجمن داوری میکند.
گفتاری نیز درباره منش و تعهدهای اخلاقی وی در سنجش با مسئولیتپذیریاش در تثبیت معارف جدید (عامل تبعید او) عرضه میشود.
کلیدواژگان
احتشامالسلطنه، اصلاحات فرهنگی، انجمن معارف، مدارس جدید، روزنامههای ایران.
درآمد
تاریخ معاصر ایران گواه راستین تولد انقلابی فرهنگی، پیدایی معارفی نو و مؤسسههای تمدنی تازهای در تهران و دیگر شهرهای بزرگ است، که تأثیر آنها را در برپایی انقلاب مشروطیت (ده سال بعد) نمیتوان نادیده گرفت. بسیاری از رجال و شخصیتهای سیاسی ـ فرهنگی ایران در این جنبش تأثیر گذاردند؛ پدیدهای که تلاشهای سیاسی و فرهنگی این افراد را در برمیگیرد و فرهنگدوستان را به پژوهش درباره خود فرامیخواند. میرزا محمودخان احتشامالسلطنه (1279 ق / 1314ش) را یکی از این اصلاحطلبان میتوان خواند که در زندگی 75 سالهاش برای درانداختن معارف جدید و برپایی انقلاب مشروطیت کوشید و یادگارهای مادی و معنوی سودمندی از خود بر جای گذارد.
این جستار بر اثر فقر اطلاعات و به پشتوانه کتابهای خاطرات احتشامالسلطنه و حیات یحیی که از بهترین منابع برای این موضوع به شمار میروند، تنها زندگینامه کوتاهی از احتشامالسلطنه عرضه میکند؛ سپس به زندگی فرهنگی وی میپردازد. کارهای او را در بخشهای زیر میتوان بررسید:
1. دوره معاونت کل وزارت خارجه؛
2. دوره برپایی انجمن معارف؛
3. کارهای فرهنگی در خارج و داخل کشور برای تأسیس مدرسه صنعتی آلمان؛
4. دیگر کوششهای فرهنگی از 1302 تا 1314 خورشیدی (وفات).
زندگینامه
میرزا محمودخان احتشامالسلطنه (علامیر) فرزند کوچک محمد رحیمخان علاء الدوله امیر نظام بود که پس از ازدواج (1296ق)، با عنوان یوزباشی در کشیکخانه به کار پرداخت و از همین هنگام مطالعات آزاد و پراکندهاش را آغاز کرد و پس از مرگ پدر، از 1300 تا 1306 قمری، قوللر آقاسیباشی دربار (رئیس غلامان شاهی) بود . وی در 1306 با لقب احتشامالسلطنه به حکومت بر ایالت خمسه دست یافت (6 ـ 1309ق) و آثار عمرانی فراوانی از خود بر جای نهاد و در 1312، در قالب مأموریتهای خارجی و با عنوان مستشار اول، همراه هیئتی برای تعزیت مرگ الکساندر سوم و جلوس نیکلای دوم به روسیه و پس از آن با عنوان کارپرداز اول به بغداد فرستاده شد و به دلیل خدمات فراوان و توفیقش در خرسند کردن آن دولتها ، در 1314 معاونت کل وزارت خارجه را بر عهده گرفت و پس از سامان بخشیدن به کارهای وزارتخانه ، با همکاری دیگر فرهنگدوستان، «انجمن معارف» را برپا کرد و از اینرو، محترمانه و با عنوان حاکم به کردستان تبعید شد .
او در 1319 با عنوان وزیر مختار ایران در آلمان به برلن رفت و در 1323 با
اجازه مرخصی از مظفرالدین شاه، به تهران آمد و در این دوران همکاریاش را با
فعالان سیاسی ضد استبداد آغاز کرد و برای شتاب بخشیدن به روند پیروزی جنبش، زمینه دیدار عینالدوله را با سید محمد طباطبائی فراهم آورد و در خفقان حاکم بر مجلس دربار، با صراحت لهجه ویژه خود به دفاع از این نهضت در برابر عینالدوله و درباریان ایستاد و از اینرو، دوباره تبعید شد ؛ یعنی به جامه وکیل منتخب طبقه اعیان و ملّاکان تهران درآمد .
احتشامالسطلنه در 28 رجب 1325 با بیشترین رأی، به ریاست مجلس شورای ملی برگزیده شد و از همان آغاز، بهرغم ناآشنائی ملت ایران با نظام پارلمانی، در پدید آوردن نظم و تثبیت مجلس کوشید و در این راه توفیق یافت ؛ یعنی مجلس بر اثر رهبری وی، اقتدار قانونی یافت و شاه به ناتوانی روی نهاد . وی در کنار مؤتمنالملک از مقتدرترین رئیسان دورههای مجلس بود و با همین ویژگی مجلس را به کمال رساند و نظام تازهای در بودجه کشور، آزادی عقیده مردم و جلوگیری از ناعدالتیهای فراوان و برانگیختن حس ملی در انداخت ، اما در پی مخالفت تندروان و انجمنها، ناگزیر استعفا کرد (صفر 1326) و به سفارت لندن منصوب شد و بدانجا رفت .
باری، وی پس از بسته شدن مجلس به توپ، در مصاحبهای مطبوعاتی در برلن، به دولت و دربار ایران تاخت و از اینرو، عزل شد و پس از زمانی تنگدستی و سرگردانی در آلمان و سوئیس ، به آزادیخواهان ساکن پاریس پیوست و پس از فتح شدن تهران
با بیشترین رأی به نمایندگی مجلس دوره دوم برگزیده شد ، اما به سفارت برلن
رفت (1328ق). او در 1329 سفیر ایران در استانبول شد و هشت سال و یک ماه در
آنجا به خدمت گزارد ؛ سپس به ایران آمد و بعد از پنج ماهه وزارت (1305ش)، ماندة عمر خود را در انجمن معارف و خدمترسانی به فرهنگ کشور گذراند تا اینکه در بهمنماه 1314، در 75 سالگی درگذشت و در باغچه علیجان در همسایگی حرم عبدالعظیم
مدفون شد .
انجمن معارف
نهضت فرهنگی ایران را که پس از کشته شدن ناصرالدین شاه ظهور کرد، به حقیقت سرچشمه انقلاب مشروطیت باید دانست. مردان روشنفکر و ترقیخواه که آرزو داشتند کشورشان مانند دیگر کشورهای پیشرفته از نعمت آزادی، عدالت و فرهنگ برخوردار شود، در پایتخت ایران مجمعی به نام انجمن معارف برپا کردند و تا اندازهای مردم را در گستراندن معارف نو آزاد گذاشتند . احتشامالسلطنه که پیش از این در «خمسه» برای برپایی مدارس جدید تلاش کرده بود، یکی از بنیادگذاران اصلی این انجمن و بر آن بود که در افکندن معارف تازه را از دست دولت و بیتوجهیهای آن بیرون بیاورد تا ریشه بیسوادی و جهل عمومی را بکند؛ پدیدهای که به قلعه استواری برای پادشاهان میماند و آنان انگیزهای برای ویران ساختنش نداشتند . او با همکاری سید کریمخان فیروزکوهی و در خانه وی، نخستین جلسه را برای تأسیس مدارس جدید برگزار کرد . برخی از رجال مجلس نیز به خانه فیروزکوهی دعوت شدند و احتشامالسلطنه و سردار فیروزکوهی به مجلسگردانی پرداختند، اما میانهروان و محافظهکاران سنگ اندازی کردند و احتشامالسلطنه با سخنان تندی دهان آنان را بست و مقرر شد که چهل نفر از این افراد بمانند تا نشست دیگری برپا شود. آنان نامهای به امینالدوله نوشتند ؛ زیرا او در سنجش با دیگر صدراعظمهای پس از سپهسالار تا آخر مشروطه، به ویژگیهای ترقیخواهی و روشناندیشی شهیر و ممتاز بود . او نیز به کمک کردن وعده داد و مدرسه رشدیه را در خانهای قدیمی در دروازه قزوین بنیاد کرد و به سبک جدید در آنجا میز و صندلی چید و میرزا حسن تبریزی (رشدیه) را بر آنجا گمارد .
پس از برپایی مدرسه (شوال 1315)، با دعوت بزرگان به نشستی دیگر، هیئتی به نام «معارف» برگزیده شدند و کارشان را در این مدرسه آغاز کردند . کار انجمن معارف بدون نام بردن از وزیر علوم (نیّرالملک هدایت)، به نام و ریاست میزرا محمودخان احتشامالسلطنه آغاز و به کمک دو تن از اعضای وزارتخانه، وزیر علوم نیز به همکاری فراخوانده شد . احتشامالسلطنه پس از مشورت با دیگر اعضای انجمن، کتابچهای به انگیزه گردآوری اعانه برای تأسیس مدارس جدید فراهم کرد و نخست آن را نزد شاه و پس از او نزد امینالدوله برد؛ شاه به پرداخت دههزار تومان فرمان داد و امینالدوله به دادن دوازدههزار تومان متعهد شد. او کتابچه را نزد بزرگان و علما نیز فرستاد و هر یک از آنان به ادای مبلغی تعهد سپردند . بنابراین، کار ساخت مدارس جدید، کتابخانه ملی، دورههای اکابر و راهاندازی روزنامه خلاصة الحوادث و دارالترجمه و تألیف کتاب سامان یافت . بر پایه مستندات پیشگفته، کوشاترین عضو این انجمن احتشامالسلطنه بود که هم برای تأسیس این انجمن و هم در رهبری و ریاست و اجرای طرحهای آن بسیار کوشید.
اعضای انجمن
میرزا محمودخان احتشامالسلطنه، میرزا محمودخان مفتاحالملک، جعفر قلیخان نیّرالملک (وزیر علوم)، میرزا علیاکبرخان ناظمالاطبا، حاج میرزا یحیی دولتآبادی، میرزا غیاثالدین ادیب کاشانی، حاجی شیخ مهدی کاشانی، شمسالعلماء عبدالرب آبادی،
میرزا غیاثالدین ادیب کاشانی، میرزا سید حسنخان نظامالحکما، میراز کریمخان منتظمالدوله، سردار مکرم، سردار فیروزکوهی، محمدباقرخان اعتمادالسلطنه، حاج محمدحسن و حاج حسن رشدیه، دکتر عنایتالله خان مؤتمنالاطبا، میرزا مهدی ممتحن الدوله، میرزا حسینخان سروش، سید بحرینی و... ، از اعضای این انجمن بودند که برای برپاییاش بسیار سختی کشیدند و در استوار ساختن فرهنگ جدید کشور تلاش کردند. برخی از آنان، در این راه به صرف سالهایی از عمر و بخشی از سرمایه خود پرداختند و بهدرستی روند پیشرفت فرهنگسازی را در ایران و تأسیس مؤسسههای تمدنی جدید را از پیآمدهای تلاش این افراد میتوان برشمرد.
مدرسههای نوبنیاد
سیاهه مدرسههای جدید و مؤسسان آنها در جدول زیر عرضه میشود:
مدرسه بنیادگذار
مدرسه رشدیه (1315ق) حاجی محمدحسن رشدیه (بانی اصلی، امین الدوله)
علمیه میرزا محمودخان احتشامالسلطنه
ابتدائیه، افتتاحیه میرزا محمودخان مفتاح الملک
سادات یحیی دولتآبادی
اقدسیه سید حسن نظام الحکما
مظفری شیخ مهدی کاشانی
تربیت دکتر عنایت الله خان
خیریه میرزا کریم خان منتظم الدوله
همچنین مدرسههای دانش، شرف، کوچه غریبان و...، یکی پس از دیگری کار خود را آغاز کردند .
پس از تأسیس این مدرسههای تازه، معلمانی استخدام شدند و شاگردان هر مدرسه، کمتر از پانزده روز از دور و نزدیک آمدند و آنها را پر کردند . هزینه شش مدرسه، از سرمایه دولت و پول دیگر مدرسهها از کیسه جوانمردی خیرخواهان برآمد . احتشامالسلطنه و دولتآبادی همچنین برای نگاهداری این مدرسهها بسیار تلاش کردند و کارهایشان در این راه سودمند و ستودنی است . این مراکز پس از دارالفنون، نخستین مدرسههای جدید کشور به شمار میروند که به انگیزه بالا بردن سطح آگاهی مردم و رهایی فرزندان این مرز و بوم از چاه جهل و نادانی برپا شدند و مدرسه علمیه در میان آنها سرآمد بود.
مدرسه علمیه
این مدرسه که در محرم 1316 به کوشش میرزا محمودخان احتشامالسلطنه
تأسیس شد، بهتر از دیگر مدرسههای نوبنیاد بود و کار انجمن معارف در آنجا دنبال
شد و دفتر انجمن از مدرسه رشدیه بدانجا آمد. مدرسه علمیه افزون بر دورههای
ابتدائی، سطوح بالاتر و علمیتری داشت و به دلیل برخورداریاش از چهار کلاس
اول ابتدایی در آن هنگام، تنها مدرسه ملی جدید به شمار میآمد که به گفته سعید
نفیسی هم کلاس ژیمناستیک و هم در سطوح بالاتر دورههای یادگیری عملیات
نظامی و اسلحهشناسی داشت و حتی گاه برای تشویق شاگردان، به آنان کتاب
جایزه میدادند .
مسئولیت مدرسه را نخست خود احتشامالسلطنه و ناظمالعلوم به عهده داشتند، اما پس از زمانی مخبرالسلطنه هدایت و مسئولیت آن را پذیرفت . بسیاری از شخصیتهای فرهنگی بزرگ کشور مانند صادق هدایت، سعید نفیسی و...، در این مدرسه درس خواندند. سطح آموزشی این مدرسه، با مدارس کنونی برابر و از اینرو، ستودنی بود.
کتابخانه ملی و جای کار انجمن
هنگامی که شمار مدارس جدید از پانزده گذشت، احتشامالسلطنه کتابخانه ملی را بنیاد کرد و خانه و ملک خود را به جای برگزاری نشستهای انجمن و کتابخانه ملی بدل ساخت و نزدیک به هزار جلد از کتابهایش را که دو سوم آنها نسخههای خطی بود، به این کتابخانه واگذارد و به گردآوری کتاب از افراد پرداخت. او سالهای بعد نیز در گامی دیگر نزدیک به هزار جلد کتاب دیگر (دوهزار جلد نسخه خطی، چاپ سنگی و...) به این کتابخانه هدیه داد که همه آنها در کتابخانه مجلس کنونی هست و بنابراین، پایهگذار این کتابخانه به شمار میرود . کارهای احتشامالسلطنه نشاندهنده مطالعات فراوان وی، شناخت او درباره پیآمدهای این کارها و آگاهیاش به چیزی است که آن را «اصلاحات فرهنگی» مینامید و از هر چیز دیگری مهمتر میشمرد. تلاشهای او همچنین از گذشتهای آگاهانه مادی و معنویاش به انگیزه فرهنگسازی در کشور و پدید آوردن نسلی آگاه پرده برمیدارد.
مدرسه اکابر
برپایی دورههای آموزشی اکابر در ساعتهای نخستین شب برای سالمندان بیسواد، از دیگر کوششهای انجمن معارف بود که به ریاست ادیب کاشانی کارش را آغاز کرد و آن را جهش فرهنگی فراگیر و مؤثری در آگاهسازی جامعه میتوان برشمرد.
نخستین روزنامه ملی (خلاصة الحوادث)
انجمن معارف همچنین به چاپ و تکثیر روزنامه خلاصة الحوادث پرداخت که در قالب پنج شماره در هفته و هر روز یک برگ آن چاپ و به بهای بسیار اندکی (هر شماره یک شاهی و سپس به درخواست خریداران صد دینار) به مردم عرضه میشد. انتشار این روزنامه از کارهای جسورانه و تهورآمیز انجمن معارف به شمار میآمد و بدون هیچ کمکی از دولت و وزارت علوم سامان مییافت. اخباری که پس از مذاکره احتشامالسلطنه (رئیس انجمن) با سفارت انگلیس، از فرنگ تلگراف میشد، بهسرعت برای انتشار در این روزنامه فرستاده و در شماره فردای آن روز چاپ و هر روز عصر میان محصلان مدرسه و دیگر مشترکان توزیع میشد. بنابراین، خلاصة الحوادث منبع معتبری داشت و مردم را از خبرهای تازه جهان و اروپا آگاه میساخت .
این روزنامه ده سال پیش از مشروطه در تهران منتشر شد و بیگمان، در آماده ساختن افکار عمومی برای شرکت در انقلاب مشروطیت بسیار تأثیر گذارد، اما تا کنون به شایستگی شناخته نشده است . دفتر خلاصة الحوادث و جای کتابخانه ملی و دورههای اکابر و دیگر مؤسسهها مانند چاپخانه و دارالترجمه و ...، نخست یکی از خانههای احتشامالسلطنه و بعدها مِلکی در خیابان جلیل آباد (خیام کنونی) بود که خودش آن را خرید و پس از برکناریاش، از آن وزارت علوم شد و در زمان رضا شاه پساز دگرگونیهایی بهدست روزنامه اطلاعات افتاد .
برپایی این روزنامه با ساختاری مستقل از دولت (خصوصی)، جهشی فرهنگی و تأثیرگذار مینماید که پیآمدهایش در انقلابهای بعدی نمایان شد. تأثیر بنیادین و بیواسطه احتشامالسلطنه در طراحی و برپایی این روزنامه انکارناشدنی است.
اختلاف با رشدیه
وی به گفته دولتآبادی، با میرزاحسن تبریزی (رشدیه) بر سر تأسیس مدارس جدید رقابت میکرد و در جایگاه ریاست انجمن معارف، پس از تأسیس مدرسه علمیه، دفتر انجمن را به این مدرسه آورد، اما هزینههای گزاف و بیهوده ناهار دانشآموزان مدرسه رشدیه، او را به اعتراض برانگیخت و از اینرو، خواستار حذف آنها شد و این درخواست زمینه ناسازگاری میرزا حسن رشدیه را با او فراهم آورد. انجمن پس از برگزاری نشستهای فراوان در اینباره، به حذف این هزینهها تصمیم گرفت و از دانشآموزان خواست که با خود ناهار اندکی بیاورند. انجمن پس از صادر کردن این دستور و ابلاغ آن به مدرسه رشدیه، میرزا مهدیخان ممتحنالدوله را به مفتشی (بازرسی) آن فرستاد که واکنش بد رشدیه با او، خشم احتشامالسلطنه را برانگیخت و از آن پس انجمن به حذف اعانههای این مدرسه تصمیم گرفت .
احتشامالسلطنه فردی «دایر، کاردان و نیرومند» بود و با جلوگیری از خرجها و هزینههای گزاف، به امینالدوله پیشنهاد کرد: «پاره ای از کتب مفید برای بیداری ملت از زبانهای خارجه ترجمه گردد». او با این پیشنهاد، رویکرد سیاسی و اخلاقیاش (خواسته ترقیخواهان) را اعلام کرد ؛ یعنی نشان داد که فردی متعهد به وطن و مردمش، معتقد به لزوم اصلاحات از مسیر درست و ناخشنود از هرگونه کجروی است.
مخالفتها با احتشامالسلطنه و تبعید او
کارها و ویژگیهای احتشامالسلطنه، حسادت کسانی را در انجمن و وزارتخارجه برانگیخت . برای نمونه، مفتاحالملک با تأسیس مدرسه افتتاحیه، خود را رقیب وی میدانست . امینالسلطان (صدراعظم جدید) نیز که کارهای انجمن را سیاسی میپنداشت و به دلیل دلچرکین بودن از اینکه انجمن به امینالدوله منسوب است ، به رواج معارف جدید آسیب رساند و موجب دودستگی اعضای انجمن شد . از اینرو، مفتاحالملک به امینالسلطان پیوست و به توطئه بر ضد احتشامالسلطنه پرداخت .
اعتراض احتشامالسلطنه به هزینههای گزاف و اصرافکاری وزارت علوم و ناخشنودی نیّرالملک (وزیر علوم) از او، سبب دیگر انگیزش افراد به بدنمایی وی نزد شاه بود. آنان نامهای به شاه نوشتند و در آن او را به جمهوریخواهی متهم کردند و افزون بر این «دستهای انتریک» در وزارت خارجه، زمینه عزل وی را از معاونت وزیر خارجه و انجمن معارف فراهم آورد و همه اختیارات انجمن به نیّرالملک سپرده شد.
هنگامی که نیّرالملک متن نامه شاه را در میان جمع میخواند، احتشامالسلطنه خشمگینانه گفت:
شاه غلط کرده که تو را بر ما رئیس قرار داده، این مؤسسات یک شرکت خصوصی و ملی است و رئیس هم لازم ندارد. رئیس حقیقی کسی است که از جان و مال خود کوشش و گذشت بیشتر بکند و در پیشرفت این هدف ملی مؤثر باشد. من سرباز و توپچی نیستم که شاه فرماندهی مرا به دست تو یا دیگری بسپارد... .
وی به سوی نیرالملک و هوادارانش حمله کرد تا آنان را بزند، اما آنان گریختند . بنابراین، او به فرمانروایی بر کردستان منصوب (تبعید) شد .
ویژگیهای احتشامالسلطنه در این دوره
اعتماد السلطنه، احتشامالسلطنه را فردی «پاکدامن و عفیف» میداند . میرزا علی مستوفی، وی را انسانی «لایق و قابل» و معروف به «صفات نیک» میخواند که «در خط راستی و ترویج علم و تربیت اطفال است و شهرتهای خوب دارد» . افضلالملک بر این ویژگیها چنین میافزاید:
این آزاد مرد ... در روزگار طوری سلوک نموده و طرزی درستی به خرج داده و به قسمی بیطمع در مال مردم بود و نَهجی هواخواه دولت و ملت ایران شده است و مؤسس مدارس تربیت و تأدیب ایرانیان گشته است که هزار تجمید دارد. این مرد محض ترقی ملت و پیشرفت کار دولت، دانست که جز به علم و وفور دانشمندان، کار دولت ترقی نخواهد کرد ... و کار به جایی کشید که حضوراً مدعی وزرای بزرگ شد و گفت: «درهر سال که به اسامی مختلفه مال از دولت میگیرید صرف این کار کنید که دولت و ملت بلندنام شود». وزیر بزرگی از او رنجید و بر وخامت و وشامت کار خود ترسید. پیشدستیها کرده تا ... وی مقصر دولت شود، ولی چون او با عفت و پاکدامن و حقپرست بود، ابداً مغلوب نگشت و به ایالات کردستان منصوب گردید .
برخی از همروزگاران محتشمالسلطنه بهرغم همه ستایشها درباره او ، خودنمایی را یکی از علتهای شکستش شمردهاند . برای نمونه، عبدالله مستوفی و مخبرالسلطنه هدایت، انگیزه همه کارها و تلاشهای فرهنگی وی را حرص جاه و مقام (وزیری علوم) دانستهاند . به هر روی، با توجه به کارهای فراوان اصلاحی او، میتوان پذیرفت که تلاش بدون چشمداشت، از واقعیت دور است؛ زیرا آدمی به امید پیشرفت به خطر تن میسپرد و آمیختن امید با کوشش نیکوست. منش و پیگیریهای احتشامالسلطنه، حسادت و کینه رقیبان سیاسی وی را برانگیخت و به مخالفت با او و استعفایش انجامید.
فرجام انجمن
کار انجمن پس از احتشامالسلطنه بهسختی میگردید و دیگر اعضا نیز پس از او استعفا کردند. از اینرو، انجمن پس از وی دیری نپایید، اما سالها بعد (1302ش/1340ق)
با نام «کمیسیون معارف» کارش را از سرگرفت و احتشامالسلطنه دوباره با انجمن همکاری کرد و در شمار اعضای ثابت آن محفل فرهنگی و در کنار سلیمانمیرزا اسکندری، میرزاحسین خان پیرنیا و میرزا یحیی دولتآبادی و دکتر محمد مصدق و... جای گرفت . البته او در این میان؛ یعنی هنگامی که وزیر مختار ایران در برلن بود، به تأسیس مدرسهای آلمانی در تهران پرداخت و در دوران ریاستش بر مجلس نیز به گسترش این مدرسه همت گمارد .
آلمانگرایی احتشامالسلطنه
احتشامالسلطنه به دلیل رفت و آمد سیاسیاش با برلن و نفوذ مادی و معنوی آلمان در ایران، برای بهبود رابطه این دو کشور بسیار کوشید و به همین انگیزه، زمینه مذاکرههایی را درباره برپایی بانک و مدرسهای آلمانی در ایران فراهم کرد .
او پس از بازگشت از برلن و اقامت در تهران، همزمان رئیس هیئت «تحدید حدود ایران و عثمانی»، رئیس مجلس و وزیر مختار آلمان بود و به پشتوانه پیشینه درخشان فرهنگی و انگیزهاش در پیشرفت فرهنگی کشور، در زمینه تأسیس مدرسهای آلمانی در تهران بسیار تلاش کرد ؛ تا اینکه در دوران ریاست بر هئیت تحدید، با تلگراف مجوز تأسیس را گرفت. این مدرسه که هشتهزار تومان بودجه داشت و پنجهزار تومان آن را دولت ایران و سههزار تومانش را آلمان میپرداخت ، در دوران ریاست او بر مجلس و سفارت شولمبرگ در ایران پا گرفت و شولمبرگ در همین دوره با معلمی آلمانی به نام پطرس به ایران آمد. زمینی در پشت میدان «مشق» برای تأسیس این مدرسه به او واگذار شد که ساختمان آن با نظارت یک معمار آلمانی (اتوشولص) و یک معمار ایرانی به نام میرزا عبدالله سامان یافت (1907) و مدرسه پس از جشنی با نطق وزیر مختار آلمان و مخبرالسلطنه هدایت، کارش را آغاز کرد.
این مدرسه نیز مانند دیگر مدرسههای پیشرفته بود که بهجای زبان انگلیسی و فرانسه، در آن به آموزش زبان آلمانی میپرداختند، نجاری، مکانیک و برق میآموختند و آکادمیهای آلمان مدرکش را میپذیرفتند. گنجایی این مدرسه در آغاز 120 نفر و نظامش با نظام مدارس آلمانی همانند بود .
تلاش برای تأسیس این مدرسه نیز وفاداری سیاسی و فرهنگی احتشامالسلطنه را به وطن و مردمش نشان میدهد؛ زیرا از دید سیاسی موازنهای مثبت در برابر روسیه و انگلیس شمرده میشود و از دید فرهنگی گواه مسئولیتپذیری او درباره فرهنگسازی در ایران و دغدغهمندیاش درباره تأثیرپذیری و بهرهبرداری ایران از پیشرفتهای دیگر کشورهاست.
گسترش مدرسه آلمانی
احتشامالسلطنه، پیشنهاد ایجاد یک کلاس عالی را در این مدرسه و درخواست افزایش گنجایی آن را از 120 شاگرد به هفتصد شاگرد، در مجلس مطرح کرد (بیسم ذیالحجه 1325) و با پافشاری در اینباره، دوازدههزار تومان مستمری گرفت ، اما گسترش این مدرسه در تهران، موجب نگرانی انگلیس و روس و مخالفتشان با وی شد؛ زیرا به گزارش مارلینگ، احتشامالسلطنه «از نفوذ خود برای قبول پیشنهاد آلمان درباره توسعه مدرسه آلمان استفاده کرد...» و این پشتیبانی از پیشنهاد فرهنگی آلمان، «شایعات انتقادآمیزی» پدید آورد .
البته احتشامالسلطنه و صنیعالدوله (دو رئیس مجلس اول)، بهرغم این گزارشها و شایعهها، فرهنگ آلمانی را میپسندیدند و آن را میشناختند و گرایشهایشان را چنین نمایان میساختند . بر پایه سنجش خود احتشامالسلطنه، نزدیک به هزار نفر تا 1921 میلادی از این مدرسه فارغالتحصیل شدند .
بازگشت به ایران و همکاری با کمیسیون معارف
احتشامالسلطنه کمابیش پس از چهار سال دوری از سیاست و ماندن در خارج از کشور، در 1302 شمسی (1923م) به ایران بازگشت و تا 1305، منصب دولتی نداشت و از همین رو، با خاطری آسوده، کارش را در انجمن معارف از سر گرفت . معلمان آلمانی در آغاز جنگ جهانی اول از آن مدرسه اخراج شده بودند و آنجا تعطیل شده بود، اما احتشامالسلطنه افزون بر همکاری با کمیسیون معارف، برای راهاندازی دوباره آن، خدمتها گزارد و به پیگیریهای ارزندهای پرداخت و دولت آلمان را به همکاری در اینباره واداشت .
بنابراین، خبر گردآمدن هیئتی آلمانی با ریاست دکتر هایل و دیگر اعضای آن مانند احتشامالسلطنه، دکتر کوهن و دکتر بریکه در تلگرافی منتشر و در دفترهای رسمی آلمان ثبت شد .
این مدرسه با کوشش احتشامالسلطنه و دکتر رزن (وزیر امور خارجه سابق آلمان) و به انگیزه آموزش فرزندان وطن دوباره باز شد .
وی در زمان ریاست مجلس، هزار جلد کتاب به کتابخانه مجلس ملی داده بود و در این دوران نیز هزار جلد کتاب دیگر (نسخههای خطی و چاپ سنگی و...) را از کتابهای شخصیاش به این کتابخانه پیشکش کرد .
این انجمن در این دوران با نام کمیسیون معارف و به ریاست میرزا یحیی دولتآبادی، دوباره به فرهنگسازی در کشور پرداخت و همه کارهای پیشین انجمن معارف را دنبال کرد. نام احتشامالسلطنه در این دوره نیز با فرهنگسازی و فرهنگسازان همراه است و این روند، جز در زمان کوتاه وزیریاش در کابینه مستوفیالممالک ، تا پایان عمرش (1314ش) وجود داشت .
با توجه به سندهای پیشگفته، توان پیگیری، صراحت لهجه و جسارت ویژه احتشامالسلطنه در پایان عمر فروکاست و تندی و تیزیاش در کارهای اصلاحی و طراحی آنها به کندی گرایید، اما به هر روی، علاقهاش به تحولات فرهنگی کشور، او را به سوی کمیسیون معارف و همکاری با آن کشاند.
عضای کمیسیون معارف
میرزا یحیی دولتآبادی، سلیمانمیرزا اسکندری، احتشامالسلطنه، میرزا یوسفخان اعتصامی (اعتصامالملک)، میرزا احمدخان بدر (نصیر الدوله)، میرزا حسینخان پیرنیا (مشیرالدوله)، سید حسن تقیزاده، میرزا ابراهیم حکیمی، میرزا احمدخان سعیدی، ارباب کیخسرو شاهرخ، حاج مهدیقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه) و... .
مکتوبات
کتابهای زیر یادگار دوران 75 ساله زندگی احتشامالسلطنهاند:
ترجمه گافارل و تاریخ ژرمنها ؛
خاطرات احتشامالسلطنه؛
شجرهنامه خانوادگی؛
خاطرات سفارت استانبول؛
معرفی رجال وزارت خارجه .
او کتاب معرفی رجال وزارت خارجه و کتابهای دیگر را با همین موضوع، در سالهای پایانی عمرش سوزاند تا به فرزندانش آسیبی نرسد . دریغ که تا کنون تنها خاطرات احتشامالسلطنه چاپ شده است!
نتیجه
میرزا محمودخان احتشامالسلطنه (محمود علامیر) در سیاست فردی، میانهرو و با سیاست دربار؛ یعنی سواری بر پشت جهل عمومی مخالف بود و با توجه به صراحت لهجه و شدت عمل در این ناسازگاری، با احترام تبعید شد.
کارهای فرهنگی احتشامالسلطنه و تلاش او در فرهنگسازی کشور با همکاری دیگر اصلاحطلبان، به کوششهای تندروانه (رادیکال) او در برپایی انجمن معارف و ریاست بر آن، تأسیس مدرسه علمیه، دارالترجمه، چاپخانه، کتابخانه ملی و... انجامید.
همکاری دولتآبادی (میرزا یحیی) با وی، مخبرالسلطنه هدایت و عبدالله مستوفی را بر آن داشت که این تلاش و تیزی و تندی آنان را در فرهنگسازی کشور، خودخواهی و جاهطلبی (وزیری علوم) بخوانند، اما بهراستی حتی اگر خودخواهی و خدمترسانی او در محتوا و لفظ ناسازگار باشد، گذشتهای مالی و معنویاش را نمیتوان نادیده انگاشت.
اندیشه نو و باور احتشامالسلطنه به اولویت فرهنگسازی و نادانیزداییاش با اصلاحات فرهنگی و پدید آوردن نسلی آگاه و تحصیلکرده برای ایجاد زمینه اصلاحات سیاسی، موجب شد که او در جرگه بنیادگذاران اصلی «معارف جدید» جای گیرد و بیشتر منابع این دعوی را تأیید و اثبات میکنند. همچنین جسارت وصفناشدنی و صراحت لهجه وی در آشکار ساختن حقایق و دوریاش از پنهانکاری و رویکرد مستقل و مقتدری که به کارهای فرهنگی و تلاشهای مشروطهخواهانه داشت، او را به سرچشمه پیشنهادهای نو و بسیاری از اصلاحات بنیادین بدل کرد و از اینرو، رد پایی آشکار وی در این راه بر جای ماند.
او در داخل (دوران پیش از ریاست بر مجلس و پس از آن) و خارج از کشور، تا پایان عمر به صورت پراکنده به انگیزه فرهنگسازی به کارهای اصلاحطلبانه پرداخت.
گرایشهای «آلمانوفیلی» وی که تأسیس مدرسه صنعتی آلمانی را در تهران در پی آورد، بر گستره اتهامها بر ضد او افزود، اما این دسته از گرایشها، خیانت به کشور و حمایت از بیگانگان به شمار نمیرود. احتشامالسلطنه از سیاستگذاریها و پیشرفتهای دولت آلمان تأثیر پذیرفته بود و آرزو داشت که ایران نیز روزی به همان اندازه رشد کند؛ چنانکه در دوره دراز وزیر مختاریاش در برلن و بهرغم دوستی نزدیکش با سفیران، صدر اعظم و وزیران آن دولت، جز بر برپایی مدرسه آلمانی در تهران تأکید نکرد و این پیگیری تنها به انگیزه فرهنگسازی در کشور خودی صورت پذیرفت.
اگرچه استقلالمنشی و اقتدار و تعهد وی در پیشبرد هدفهای این نهضت فرهنگی بسیار تأثیر گذارد، همکاریهای دیگر روشنفکران جامعه را نباید فروکاست؛ زیرا آنان زمینه اندیشهها را برای پذیرش این پدیده فراهم ساخته بودند و او را در این راه کمک کردند. همچنین ویژگیهای رئیسالوزاری وقت (امینالدوله) را نباید فراموش کرد؛ زیرا او از هممنصبان روزگار خود مترقیتر بود. باری، میرزا محمودخان احتشامالسلطنه به دلیل تأسیس انجمن معارف و ریاست بر آن، در برپایی مؤسسههای مدنی نوبنیاد در ایران تأثیرگذارتر از آنان مینمود.
کتابنامه
الف) سندها
1. هیئت اعزامی ایران به روسیه (1312ق / مه 1895م)، سازمان اسناد ملی ایران، 296، 1/246/1.
2. از دولت عثمانی به احتشامالسلطنه، کارپرداز اول ایران در بغداد ( هجدهم شعبان 1313ق)، سازمان اسناد ملی ایران، 296، 159 ح 3 ب آز 1.
3. از سفارت روس به وزارت امور خارجه ایران (هشتم رجب 1326ق)، سازمان اسناد ملی ایران، 296 ،143ح2آز1.
ب) کتابها
1. آدمیت، فریدون (1355)، ایدئولوژی نهضت مشروطیت، تهران، پیام.
2. احتشامالسلطنه، میرزا محمودخان (1367)، خاطرات احتشامالسلطنه، چاپ دوم، به کوشش سید محمد مهدی موسوی، بیجا، بینا.
3. اعتماد السلطنه، محمد حسنخان (1379)، روزنامه خاطرات اعتماد السطنه (1292ـ1313ق)، چاپ پنجم، به کوشش ایرج افشار، تهران، امیر کبیر.
4. افشار، ایرج (1359)، مبارزه با محمد علی شاه (اسنادی از فعالیتهای آزادیخواهان ایرانی در اروپا و استانبول)، پیشگفتار حسین پیرنیا، تهران، توس.
5. افضلالملک، غلامحسین (1361)، افضل التواریخ، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، تاریخ ایران.
6. امیر احمدی، احمد (1373)، خاطرات نخستین سپهبد ایران، به کوشش غلامحسین زرگرینژاد، تهران، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی.
7. بامداد، مهدی (1371)، شرح حال رجال ایران در قرون 12ـ14ق، تهران، زوار.
8. تاریخچه کتابخانه مجلس (1374)، تهران، کتابخانه و موزه اسناد مجلس شورای اسلامی.
9. دولتآبادی، میرزا یحیی (1371)، حیات یحیی، چاپ ششم، تهران، عطار.
10. دولتهای ایران از میرزا نصرالله خان مشیرالدوله تا میرحسین موسوی (1379)، چاپ دوم، اداره اسناد آرشیو ریاست جمهوری، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
11. رشدیه، فخرالدین (1370)، زندگینامه پیر معارف رشدیه، تهران، هیرمند.
12. سپهر، عبدالحسین (1368)، مرآت الوقایع مظفری و یادداشتهای ملک المورخین، به کوشش عبدالحسین نوائی، تهران، زرین.
13. شریف کاشانی، محمد مهدی (1372)، واقعات اتفاقیه در روزگار، چاپ دوم، به کوشش منصوره اتحادیه، سیروس سعدوندیان، تهران، تاریخ ایران.
14. شیبانی، میرزا ابراهیم / صدیق الملک (1377)، منتخب التواریخ، به کوشش ایرج افشار، تهران، علمی.
15. صفائی، ابراهیم (1363)، رهبران مشروطه، چاپ سوم، تهران، جاویدان.
16. ظهیر نژاد ارشادی، مینا (1376)، گزیده اسناد روابط ایران و آلمان، تهران، وزارت امور خارجه مؤسسه چاپ و انتشار.
17. عینالسلطنه، قهرمانمیرزا (78-1374)، روزنامه خاطرات عینالسلطنه، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، اساطیر.
18. غلامحسین میرزا صالح (1384)، مذاکرات مجلس اول شورای ملی، تهران، مازیار.
19. کتاب آبی / گزارشهای محرمانه وزارت امور خارجه انگلیس درباره مشروطیت (1363)، چاپ دوم، به کوشش احمد بشیریه، تهران، نشر نو.
20. گروته، هوگو (1369)، سفرنامه، ترجمه مجید جلیلوند، تهران، مرکز.
21. محبوبی اردکانی، حسین (1376)، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران، تهران، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران.
22. مخبرالسلطنه هدایت، مهدی قلیخان (1376)، خاطرات و خطرات، چاپ پنجم، تهران، زوار.
23. مستوفی، عبدالله (1371)، شرح زندگانی من، چاپ سوم، تهران، بینا.
24. ملکزاده، مهدی (1371)، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، چاپ سوم، تهران، علمی.
25. ممتحنالدوله شقاقی، میرزا مهدیخان و میرزا هاشمخان (1365)، رجال وزارت خارجه در عصر ناصری و مظفری، به کوشش ایرج افشار، تهران، اساطیر.
26. ناظمالاسلام کرمانی، محمد (1371)، تاریخ بیداری ایرانیان، چاپ چهارم، تهران،
امیر کبیر.
27. وحیدنیا، سیفالله (1369)، خاطرات و اسناد، تهران، وحید.
ج) مقالهها
1. انصاری، نوشین (دی و بهمن 1363)، «کتابخانههای ایران از تأسیس دارالفنون تا انقلاب مشروطیت»، آینده، سال دهم، ش 10ـ11، بیجا، بینا.
2. افشار، ایرج (مرداد ـ آبان 1370)، «کمیسیون معارف»، آینده، سال هفدهم، ش 5-8، بیجا، بینا.
3. سعیدی، احمد(بهمن 1354)، «تاریخچه کمیسیون معارف»،گوهر، سال سوم، ش 11، بیجا، بینا.
4. طالبی، تهماسب (اردیبهشت 1378)، «نگاهی به کتاب خاطرات احتشامالسلطنه»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، بیجا، بینا