تجربه آنال(1)
آرشیو
چکیده
این مقاله مىتواند در زمینه شناخت بهتر از این مکتب و نوع تاریخنگارى مکتب آنال مفید باشد. مکتب تاریخى (تاریخنگارى) آنال در فرانسه رشد و گسترش یافت. طى سه دهه از 1929ـ1959م مکتبى مهمتر و شاخصتر از آنال وجود نداشته است. نام این مکتب تاریخى، برگرفته از اولین کلمه عنوان نشریهاى است که در سال 1929م توسط لوسین فبور و مارک بلوخ (بلوک) منتشر شد و بعدها در سال 1956م تحت مدیریت فرناند برودل قرار گرفت. ویژگى مشترک این دو متفکر این بود که اندیشه رایج در تاریخنگارى را که «مکتب روش» نام داشت و از فون رانک و اثباتگرایى تأثیرپذیر بود، قبول نداشتند. نظریهپردازان این مکتب در واقع علیه سبک و سیاق تاریخنگارى فرانسوى و مکتب پوزیتیویسم (اثباتگرایى) شوریدند. دیدگاه پوزیتیویسم (اثباتى) بر نظامىگرى حاکمان و جنگ و ستیز آنان و زندگى پادشاهان و درباریان تأکید داشت. آنان وقایع تاریخى را به شخصیتهاى تاریخى نسبت مىدادند و تاریخ را بر محور وجود ایشان تفسیر مىکردند. از نظر پوزیتیویسمها کار مورخ، کشف است نه بازسازىِ زمان گذشته در ظرف حال. تاریخنگار، گزارشگر دقیق و امینى است که تنها به اسناد و مدارک معتبر متکى است. بهرغم گذشت حدود پنج دهه از پیدایش تاریخنگارى مبتنى بر تجربه آنال، آشنایى ما با آن بسیار اندک است، از اینرو ترجمه و ارائهمتن
مقدمه
در واقع، مورخان مکتب آنال بنیانگذار تنها نهاد بزرگ پژوهش و آموزش در زمینه علوم انسانى در فرانسه پس از جنگ جهانى دوم بودند. آنالها تاریخنگارى فرانسه را مخاطب قرار دادند و سعى کردند با تشویق پژوهشهاى نوین تاریخى و با دفاع از تاریخ جامع و چند بعدى و با کمک گرفتن از رشتههاى مختلف علوم انسانى، نسل جدیدى از تاریخنگاران جوان را به سوى خود جلب کنند. در واقع، مکتب آنال به تاریخ اقتصادى، اجتماعى و روانشناسى تاریخى و تاریخ جهان مجال توسعه و پیشرفت داد و تاریخ فرانسه تنها با یارى آنال در سطح بینالمللى به کارنامه درخشان و مثبتى دست یافت. مورخان آنال در پى آن نبودند که در آنال دستگاه پیچیدهاى برپا نمایند، بلکه سعى در این داشتند که ایدهاى ساده و در عین حال توانمند داشته باشند. نگاه فبور و مارک بلوخ (از بنیادگذاران این مکتب) به تاریخ و علوم انسانى، نگاهى تازه و بدیع بود و مورخان را تشویق مىکرد نه تنها به مطالعه تاریخ اکتفا نکرده، بلکه به علوم دیگر، نظیر سیاست، اقتصاد و روانشناسى توجهى داشته باشند.
اگر مارک بلوخ، لوسین فبور و هانرىبر را سرآمدان نسل اول دیدگاه آنال بدانیم، باید از فرناند برودل و مارک فرو به عنوان پیشگام و مقتداى نسل دوم این مکتب یاد کنیم. آنال در دوره دوم حیات خود (1964- 1971م) مرزهاى فرانسه را درنوردید و به مجله بینالمللى تبدیل شد. برودل در تکمیل و تبیین اندیشههاى مکتب آنال نقش اساسى داشته است. او نسبت به برنامه لوسین فبور و سیاست استراتژیکى کلى و اولیه آنان وفادار بود و در راه وحدت علوم انسانى گام برمىداشت و مىکوشید تا تاریخى جامع (عام و تام) پدید آورد. وى در جهت حفظ و استحکام نظام علمى خود مىکوشید و سعى داشت با علوم اجتماعى دیگر نیز رابطه برقرار نماید. نسل سوم بعد از (1967- 1970م) نسل ژرک لرگرف و امانوئل لوروا و ... بود.
اکنون بیش از نیم قرن است که از انتشار نخستین شماره آنال مىگذرد و این جمله هنوز هم مظهر ابتکار و نوآورى به شمار مىرود. تحقیقات بدیع و بکر که ثمره نوآورىها و تیزبینىهاى متفکران مرتبط با آنال است، هنوز مشهود مىباشد. آنال جدید همواره به عقیدههاى اولیه مکتب وفادار است و توانسته تاریخنگارى فرانسه را در سطح جهانى حفظ کند.
ژورنال فرانسه زبان «آنال: اقتصاد، جامعه و تمدنها» به رغم عنوان نامناسب، محتواى خاص و تعداد اندک مشترکانش در دهه 1960م، به تدریج مخاطبان بیشترى در جهان پیدا کرد. شاید از همان زمان بود که این مجله مشهورترین و موءثرترین مجله تحقیقى در حوزه مطالعات تاریخى شد.
مدتى طول کشید تا روش آنان در تاریخ، در آلمان و انگلستان جا بیفتد و درک شود. با اینکه بسیارى از طرفداران امریکایى این مکتب نمىتوانند مجله را به زبان اصلى بخوانند و مجبورند به ترجمه انگلیسى گزیدهاى از مقالات آن اکتفا کنند، موفقیت آنال در دانشگاههاى امریکایى انکارناپذیر است.
بسیارى از کتابهاى مورخان مکتب آنال ترجمه شده است. در میان این کتابها چند رساله دکتراى شاخص و بسیار پرمحتوا وجود داشته که کمتر به آنها توجه شده است، مانند کتاب مدیترانهاى اثر برودل و روستاییان لانگ دوک، نوشته لاروا لادورى.(1) در این ترجمهها به رسالههاى خلاّق و فوقالعادهاى چون مذهب رابله، اثر فبور، تأثیر یا اثر سلطنت، نوشته بلوخ و یا سگ تازى مقدس، اثر اشمیت مشاهده مىشود. همچنین کتابهاى شاخصى چون جامعه فئودالى اثر بلوخ یا تولد اروپا، نوشته لوپز که براى خوانندگان غیرمتخصص این حوزه نوشته و ترجمه شده است.
مکتب مورخان فرانسوى که در اوایل دهه شصت میلادى در اروپا، به خصوص در ایتالیا جایگاهى شاخص پیدا کرده بود، بالاخره در اواخر این دهه در کشورهاى انگلیسى زبان نفوذ پیدا کرد. در سال 1668م من توانستم یک بنگاه نشر خصوصى بزرگ امریکایى را مجاب کنم تا دست به عمل متهورانهاى بزند و آن چاپ ترجمه انگلیسى کتاب مدیترانه و دنیاى مدیترانه در عصر فیلیپ دوم اثر فرناند برودل بود. به نظر مىرسید که این کتاب غیر قابل ترجمه باشد. پس از رد هفت یا هشت مترجم احتمالى، بالأخره من کسى را پیدا کردم که قادر به این کار بود.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Leroy Ladurie .
--------------------------------------------------------------------------------
وقتى در پى مترجمى براى کتاب امانوئل لاروا لادورى به نام روستاییان لانگ دوک بودم، همین مشکلات بزرگ را تجربه کردم تا پروفسور جاندى، مورخ امریکایى متخصص در تاریخ قرون وسطى و اقتصاد که بیشتر عمر کارى خود را در پاریس گذرانده بود، براى این امر داوطلب شد. بالأخره شاهکار برودل در 1972م و لاروا لادورى در 1974م به انگلیسى ترجمه شد. سومین شاهکار آنالها، یعنى کتاب فیلیپ دوم تألیف لوسین فبور که در سال 1912م چاپ شد، هیچ وقت ترجمه نشده است.
این سه کتاب بسیار مفصل بودند، اما این مانع اصلى مترجم نبود. مشکل اصلى در راه ترجمه انگلیسى این کتابها سبک بسیار گیرا و جذاب آنها در نسخههاى اصلى است. برخلاف معمول، نوشتههاى متنوع تاریخى فرانسوى آنچنان بدعتى ندارند و این نوشتهها اغلب مانند نوشتههاى آکادمیک با استفاده از کلیشههایى نوشته مىشوند که معادل آنها به آسانى در انگلیسى و آلمانى یافت مىشود و برخلاف آنها، این کتابها زبانى شاعرانه و اختصاصى دارند که آن را برودل و فبور خلق کردهاند و پر از واژههاى منسوخ (قدیمى) و لغتهاى فنى است که مستقیما از منابع قرن شانزدهم استخراج شدهاند. نتیجه، فوقالعاده است، اما ترجمهپذیر نیست. حتى خواننده فرانسوى زبان به راحتى در میان اقیانوسى از هزاران صفحه عجیب، اصیل و عالى آن سرگشته مىشود.
متأسفانه تمام کتابهایى که مربوط به آنالها مىشوند، شاهکار نیستند؛ در میان آنها تعداد قابل ملاحظهاى از مقالههاى دانشگاهى و انبوهى از کتابهاى درسى، کتابهاى تزئینى و مقالههاى عجیبى دیده مىشود که گروهى آنها را تهیه کردهاند و مجموعههایى از نوشتههاى پراکنده که چندان جالب و جذاب نیستند. این مقالهها و کتابهاى سبک و سطحى تنها به سبب همراه داشتن نام آنالها به کتابفروشىها و کتابخانههاى ما راه پیدا مىکنند. آنها را مىتوان به البسه معمولى و سطح پایین و پستى که تنها به خاطر داشتن علامت تجارى طراحان بزرگ و معروف در مغازهها به فروش مىروند، تشبیه کرد.
این کتابها درجه یک باشند یا نباشند، مىتوانند تصویرى مخدوش از آن چیزى ارائه کنند که تجربه آنالها بوده است. این کتابها تقریبا فقط توسط فرانسویانى نوشته شدهاند که
--------------------------------------------------------------------------------
به فرانسه قبل از انقلاب صنعتى توجه داشتهاند. دلیلش این است که بسیارى از این مقالهها سنگین و حجیم که در فهرستهاى کتابشناسى استاندارد راه پیدا کردهاند، پایاننامههاى دکترا بودهاند. هرکدام از این مقالههاى سنگین، محصول ده یا بیست سال کار شاق در یک آرشیو فرانسه است که اندکى از کیفیتهایى را که آنالها در پى آن بودند، نشان مىدهد. آنها به ندرت تفصیلى یا تجربىاند و به نظر مىرسد سبک آنها تحت تأثیر جمودى قرار گرفته است که از یک پایاننامه تحصیلى انتظار مىرود. این تزها منحصرا به منابع آرشیو فرانسوى وابستهاند. شخص با خواندن آنها در واقع مىتواند همراه با پیتر بروک این نتیجه منطقى را بگیرد که افق دید مورخان آنال، به سه قرن از تاریخ اجتماعى و اقتصادى فرانسه محدود مىشود.
آیا آنالها به تاریخ مدرن، معاصر و باستان بىتوجهاند؟ آیا آنها در مورد جهانى فراتر از فرانسه و اروپا کنجکاو نیستند؟ پاسخ این پرسشها را در کتابهاى ترجمه شده به انگلیسى پیدا نخواهید کرد، اما واقعیت آن است که آنالها از ابتدا همواره تلاش مىکردند جهانى باشند و این در به کارگیرى مقالهها و انتخاب موضوعاتشان آشکار است. مجله آنها در دهه 1930م مقالهها و نوشتههاى انتقادى محققان طراز اولى را منتشر کرد که لزوما تنها از دپارتمانهاى تاریخ دانشگاههاى فرانسه نیامده بودند. در میان این افراد، محققان امریکایى، ایتالیایى، لهستانى، مهاجرانى بدون مقام دانشگاهى، جامعهشناسان، انسانشناسان و مأموران استعمارى دیده مىشوند. موضوعاتى که سردبیران انتخاب مىکردند اغلب مورد علاقه سوربن نبودند. این عناوین شامل کشاورزى اشتراکى در اتحاد شوروى، تاریخچه یا مبدأ خطوط آهن، کارکرد دانشگاههاى اسلامى، جمعیتشناسى یا نگرش تاریخى در مورد مردگان بود. اینها مطالبى نبودند که تشریفات آکادمیک معمولى رغبت زیادى به آنها نشان دهند و البته اخیرا مجلههاى کسلکننده به تقلید از آنالها دست زدهاند.
من به آنالها به عنوان نشریهاى در میان دیگر نشریههاى آکادمیک نگاه نمىکنم. کیفیت شاخصى که آنالها تا این اواخر داشتند را به راحتى نمىتوان تعریف کرد. در سال 1957 یا 1958م بود که براى اولین بار در کتابخانه دانشگاه کالیفرنیا مجلههاى حجیم، آراسته و مرتب
--------------------------------------------------------------------------------
آن را دیدم. در آن زمان، دانشجوى کارشناسى در دانشگاه برکلى بودم. زیر نور خورشید و از میان درختان اکالیپتوس عبور کردم تا شماره اخیر ژورنال را بردارم که به تازگى با جلد جدیدش چاپ شده بود. از آنجا بیرون آمدم، خوب یا بد، راه مورد علاقهام براى مورخ شدن را انتخاب کرده بودم. در آن زمان با آنکه سى سال از چاپ مجله آنالها مىگذشت، در کمبریج، نیویورک، شیکاگو و برکلى به این مجله توجه نمىشد.
سالها قبل از آن، پیش از 1914م، شوراى سردبیرى آینده مجله که لوسین فبور و مارک بلوخ بودند، تقریبا به گفتن و نوشتن چیزى مشغول بودند که قرار بود بعدها نوشته و گفته شود. اندیشه آنالها در سالهاى اولیه قرن آغاز شد. مىتوان کتاب فیلیپ دوم و فرانس کنته اثر لوسین فبور چاپ 1912م را نمونهاى از تاریخى دانست که آنالها در پى آنند. این کتاب، اثر تحقیقى اصیل و منحصر به فردى است که تمامى ویژگىهاى موردنظر آنالها را دربردارد.
این ژورنال که در دهه 1920م توسط فبور و بلوخ پا به عرصه گذاشت در سال 1945م دچار تغییرات بسیارى شد. تغییرات این نشریه در طول چاپ در برهههاى مختلف ادامه داشت. هر حرکت تازه و بیانیههاى به یادماندنى فبور را سطر به سطر توضیح مىداد و سرانجام بعد از 1956م این عمل توسط رفیق شفیق جوانترش فرناند(1)، پىگیرى شد. با این همه با مطالعه تمام مجله یا قسمتى از آن در طول نزدیک به شصت سال نشر مداوم آن، این مسئله که شوراى سردبیرى آن در طول این سالها اشتیاق فراوانى به حل مسائل نو و کاربرد روشهاى جدید داشتند، جلب نظر نمىکند، بلکه پافشارى و استحکام آنها در وفادارى به اهداف فبور که با نوعى ثبات قابل توجه از سالهاى اول قرن تا آخرین سال حیاتش تعریف شده بود، براى خواننده جالب خواهد بود. برودل دقیقا تا دهه 1970م بر آن اهداف تأکید مىکرد.
از این مشاهدهها به برخى نتیجهگیرىها مىتوان رسید. اول، آنکه تفکر مشهور گروه آنالها بیشتر بازتاب مغز یک فرد بود. لوسین فبور سالیانى توسط همکار جوانترش مارک بلوخ تأیید مىشد و مقالههاى بلوخ در سالهاى اولیه حیات مجله، بسیار مهم بود. این فبور
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Fernand Braudel.
--------------------------------------------------------------------------------
بود که سرمقالهها را مىنوشت. روش او، نقش وى در مدیریت و قریحه فبور از همان آغاز بر آنالها چیره شد و حتى پس از مرگ او نیز این تأثیر ادامه داشت.
فبور مثل یک آنارشیست بود. زمانىکه دانشجو بود علیه قراردادها یا باورهاى فرهنگى قرن نوزدهم طغیان کرد و گرایشهاى انقلابىاش هم در زمینه موسیقى، هنر و روانشناسى و ادبیات بود. او اکراه خود را از همه آثار بورژوازى که شامل افراد بىاشتیاق و بىعلاقه سوربنى مىشد، ابراز کرد. مقاله «مردم امروزه از هر چیزى که بازارى است، دورى مىکنند»، حاصل علاقه شدیدش به فرهنگهاى غیرغربى بود. فبور به حرکت آوانگارد (پیشگام) وابسته بود. در جوانى همراه با نقاشان، آهنگسازان و رماننویسان تجربى، روشهاى تعیین شده تاریخنگارى را رد کرد و مورخان آکادمیک را به نام «پیروان بىچون و چراى بدیهیات» مسخره کرد.
فبور از سال 1902م که دانشجوى اکول نرمال(1) بود تا زمان مرگش در سال 1956م در پى این ایده بود که اگر تاریخ را از محیط قبرستان دانشگاه نجات دهد، در قرن بیستم به چه صورتى درخواهد آمد. فبور مدعى بود که تاریخنگاران به بنبست رسیدهاند و کتابهایى که مىنویسند بیشتر به تأثیر سطحى توجه دارند و به جاى آن باید به جستوجوى راههایى براى درک قدرتهاى پنهانى بپردازند که سرنوشت ابناى بشر را شکل مىدهند. از نظر فبور بازگویى وقایع سیاسى به صورت توالى تاریخى آنها به همان اندازه محدود و بىصفاست که تلاش براى درک مناظر بدون اطلاع از عوامل زمینشناختىاى که آنها را شکل داده، بىحاصل است. اثر او، فرانس کنته علاوه بر مطالب دیگر، شامل بیان شیوایى است از کاربردهاى زمینشناسى و جغرافیا براى مورخان.
استراتژى فبور براى دست و پنجه نرمکردن با تحقیق تاریخى، صرفنظر از تمسخرش به متخصصان نکتهبین، اتحاد و همکارى با جغرافىدانان، جامعهشناسان، انسانشناسان، دانشجویان اسطوره شناسى تطبیقى، اقتصاددانان و زبانشناسان بود. علاقهمندان فبور در این حوزه نه تنها مىخواستند از گرایشهاى بدعتآمیز او حمایت کنند، بلکه از روشهاى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Ecole Normale.
--------------------------------------------------------------------------------
تحقیقى استفاده مىکردند که بنا به تعریف، مآلاً در جستوجوى واقعیات پنهانى بود. بسیار مهم است که فبور با آن اهدافش، مانند دیگر دوستان و همپالکىهاى خود تسلیم جذابیتهاى مارکسیسم نشد. فبور در همان ابتداى سال 1920م براى توضیح هر چیز یا اتفاق، راهى را به دور از هر گونه سناریوى از پیش آماده، در نظر گرفت.
آنالها از فرمولهاى آماده فاصله گرفته، از دکترین خاصى حمایت نمىکردند. آنها براى تبدیل شدن به یک مکتب نیامده بودند. یکى از قابل اعتمادترین همکاران فبور، یعنى ژرژ فریدمن جامعهشناس معتقد است که وقتى آنالها روشهاى قدیمى برخورد با تاریخ (رویکرد تاریخى) را رد کردند، در پى راه ارتباطى آسانى براى بیان تجربه خود بودند. فبور مىدانست که چرا گارد سلطنتى، «گمشدگان سال 1870م» را استهزا مىکند. او مىدید کجا اشتباه است و چه کمبودى وجود دارد. براى مثال مىدید در کتابهایى که در باره تاریخ شهرها نوشته شده، نویسنده بدون این که یادى از انسانها کند، در مورد ابنیه و نقشهها نوشته بود. او این کمبودها را احساس مىکرد. اما چگونه مىتوانست نوع تاریخى را که در نظر داشت، مجسم کند و تاریخى را توضیح دهد که هنوز وجود نداشت و در مرحله تجربه بود.
هرگونه تلاش براى تقلیل نگرش آنالها به صورت یک فرمول، حتى از یک سوء تفاهم هم فراتر است. بله، در دهه 1930م تأکید بر پىگیرى تاریخ اقتصادى و اجتماعى بود. این عنوان بیانکننده آن است: سالنامههاى تاریخ اقتصادى- اجتماعى. اما فبور کاملاً اعتقاد داشت که تاریخ اقتصادى- اجتماعى یک اصطلاح مبهم براى نفى تعریف بود و بنابراین، براى مقاصد او مفید بود.
ارنست لابروس مورخ اقتصادى در کتاب تاریخ را باید انجام داد، جوهر و بیان آنچه آنالیستها درپى آن بودند را فشرده و موجز ارزیابى کرده است. همانطور که فبور در سرمقاله خود در 1946م با اعلام تجدید حیات مجله (ژورنال) بعد از مشکلات سالهاى جنگ اعلام مىکند، هدف تاریخ تجربى، واکنش سریع به احتیاجات زمان حال است.
نیازهاى زمان حال باید در انتخاب موضوعات براى تحقیق آگاهانه غیرمتعارف باشد و عمیقا در تناقض با موارد آکادمیک کمیته دانشگاهى. فبور تا آنجا پیش رفت که مىگفت نمىتواند تحقیقى را صرفا به سبب تحقیق حمایت کند. عقاید رانکه(1) یا پانگولوسین(2) که مىگفتند: هر واقعیت گفته شده، مانند یک خشت بقیه را به هم مربوط مىکند تا در آخر نماى عمارت مجلل خود را آشکار سازد، براى فبور ناموجه بود. به نظر فبور باید قبل از استخدام بنا از خدمات یک آرشیتکت بهرهمند شد. آنالها برخلاف رویه دیگر ژورنالهاى آکادمیک، هر تحقیق و مقاله تازهاى که به دستشان مىرسید چاپ نمىکردند، به جاى آن، آنالها به مقالاتى که در باره مسائل خاص بود توجه مىکردند و با کمک متخصصان، راهحل آنها را پیدا مىکردند. هدف، «تاریخ مدیریت شده» یا «تاریخ هدایت شده» بود.
در بعضى موارد آنالها را مىتوان یک اثر مقطعى تلقى کرد. در سالهاى اخیر این مجله، معمولىتر و آکادمیکتر شده است، اما در طول حیات طولانىاش همان کارى را براى مورخان انجام داد که فصلنامههاى آوانگارد (پیشرو)، گالرىهاى هنرى و سالنها و کافهها براى هنرمندان و شعرا در دهه 1920م مىکردند؛ یعنى به وجود آوردن محفلى براى طغیانگران که با هم متحد بودند و با واحدهاى فرهنگى رسمى مخالفت مىکردند.
مقالهنویسان آنالها در دهه 1930م، حتى سالهاى بعد را نمىتوان طغیانگر دانست. آنان بیشتر اساتید میانسال دانشگاهى و چندین نفر از آنان نخبگان فارغالتحصیل مدرسه عالى نرمال بودند. آنالها در زمان انتصاب فبور به عالىترین مقام در دستگاه تحصیلات عالى فرانسه، یعنى ریاست کالج فرانسه به قدرت دست پیدا کردند. فبور مطمئن شد که جانشین او در میان آنالها فرناند برودل است که این مقام را پس از بازنشستگى خودش بهدست خواهد آورد. برودل نیز مانند او به لوروا لادورى کمک کرد تا این مقام را در جاى خود صاحب شود.
علاوه بر موفقیت غیرقابل انکار رهبرى نخبه، آنالها و داشتن مجله رادیکال معروف که امتیاز آن به بدیع بودن ایدههایى بستگى داشت که در آن چاپ مىشد، نه به آن باورى که مىگوید آن مجله یا ژورنال از برنامهاى سیاسى یا حزب سیاسى تبعیت مىکرد. با این حال، این واقعیت داشت که به طورکلى زمانى که سیاست اداره ژورنال در سلطه فبور بود، آنالها به
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Rankean.
2 . Panglossian .
--------------------------------------------------------------------------------
وضوح به چپ تمایل داشتند، به ویژه آنکه توزیع مجله میان آکادمیسینهاى محافظهکار، شاهدى بر حضور ذهن شوراى سردبیرى و اشتیاق آنان براى تأثیر در وقایع بود.
آغاز جنگ جهانى، نقطه عطف این مجله و فبور بود. آن زمانى که به نظر مىرسد فبور به دلیل مسئله برخورد مناسب با پیروزى نازىها و رژیمهاى فاشیست، با ناشر اختلاف پیدا کرده تقریبا به حیات مجله یا ژورنال پایان داد. مخالفت با فاشیسم تا حدودى آسان بود، حتى اگر بدان معنا که از خانه خود مجله را منتشر کند، اما انجام آن بدون گرفتار شدن در دایره مارکسیسم محتاج ذهنى نادر و مستقل بود. فبور ظهور حرکتهاى تودهاى کارگرى را اساسىترین مسئله در برابر ذهن متفکر مىدانست. بنابراین، وظیفه آنالها توضیح (تبیین) این پدیده بود. او نوشت «درست در همسایگى ما» دنیا به پایان رسیده و دنیاى جدیدى جاى آن را گرفته است. براى توضیح آن و در نتیجه، مقابله با این مسئله، باید ابزار عقلانى تازهاى براى جایگزین کردن تئورىهاى قدیمى، از جمله مارکسیسم پدید آورد. «کلیدهاى قدیمى و کهنه، قفلهاى نو را باز نمىکنند». در جستوجو براى کلیدهاى تازه یا راههاى نوین، فبور به سیاستمدار پناهنده وینى به نام فرانس بورکنو(1) مراجعه کرد که به تازگى به پاریس رفته بود. این مورخ تحصیل کرده (بورکنو) با حرکت نازىها و سیستم شوروى روابط نزدیکى داشت.
وى تا مدتى در پست مأمور کمینترن، خارج از سفارت شوروى در برلین کار مىکرد و مسئولیت کامل جمعیت جوانان حزب کمونیست آلمان را برعهده داشت. او سریعا به سبب گزارشهاى مفصل در باره جنگ داخلى اسپانیا و آنالیز معتبرش از ایدئولوژى توتالیتارین، شهرت یافت. زمانى که در پاریس بود به عنوان مشاور فبور فعالیت مىکرد و نکات مشترک میان نازىها و رژیمهاى شوروى را بازگو مىکرد که براى جناح چپ اروپا غیرقابل تصور بود. مقالات بورکنو در آنالها با تمام مشخصاتش، صورت گذرایى داشت. همسر وى لوسى وارگا(2) براى تغییر قدرت ایدئولوژى نوین توتالیتارین بسیار مناسب بود. فبور او را همکارى ایدهآل مىدانست. وى متخصص در تاریخ قرون وسطى، انسانشناس، زبانشناس و کوهنورد بود. لوسى وارگا آن کلیدهایى را در سرى مقالاتش در آنالها پیدا کرد که فبور در پى آنها بود.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Franz Borkenau.
2 . Lucie Varga.
--------------------------------------------------------------------------------
وارگا این مقالهها را هوشمندانه و با ذهن مملو از اعتقادات علمى در مورد مطالعات و تحقیقات محلى خود در میان روستاییان ناحیه آلپ در اتریش و ایتالیا مىنوشت. او از تحقیقات دوران دانشجویى خود در مورد فرقههاى مذهبى قرون وسطى، علاوه بر این اطلاعاتى در باره فروید، مارکس و مالینوسکى براى درک انگیزه جوانان در ناسازگارى در مقابل دیدگاههاى جهانى کشیش ناحیه و موعظههاى وحىگونه پیراهن پیراهن قهوهاى یا پیراهن سیاهانى که بشارتدهنده نوع دیگرى از رستگارى بودند، استفاده کرد.
نثر شهابگونه لوسى وارگا در صفحات ژورنال آنالها مثال محکمى است از آنچه هدف فبور بود. او با شناخت یک مسئله مبرم آغاز کرد، سپس با پرداختن شخصى که بیشتر ممکن بود یک راهحل تازه بیاید به کار ادامه داد. او بر این باور بود که مورخ باید همیشه از یک مسئله شروع کند و نه از یک سرى مدارک که شاید هم مهم نباشند. مطالعات لوسى وارگا با سیستمهاى باورهاى عمومى پیوند داشت. عقیده فبور در مورد مذهب رابله این سؤال را مطرح کرد که آیا ممکن است او در سیستمهاى عقیدتى قرن شانزدهم، یک ملحد باشد؟ این تحقیق در اصل با همکارى لوسى وارگا انجام شد. این امکان وجود دارد که اصل تئورى فبور را که رابله یک ملحد نبود، در رساله وارگا پیدا کرد.
به اعتقاد فبور پس از شکست رژیمهاى نازى و فاشیست، بزرگترین مشکلاتى که گریبانگیر اروپا شده همان مسائلى بود که قرنها استعمار گسترده و غاصبانه در افریقا، آسیا و امریکاى مرکزى به وجود آورده بودند. آنالها با روش معین، جایى در مقالهها و گزارشها در خارج از اروپا پیدا کرد. مسئلهاى که ذهن سردبیران را در دهه 1950م به خود معطوف داشت، انفجار جمعیت در جهان سوم بود که توجه ژورنال را به جمعیتشناسى تاریخى جلب کرد. در آن سالهاى پس از جنگ، این فصلنامه تحت نظارت فبور که زمانى تنها به سبب صاحبنظران آن شناخته شده بود، حالا صعودى وسوسهانگیز را تجربه مىکرد. اندازه آن با تغییر و تحولات، بزرگتر و تیراژش بیشتر و طیف مقاله نویسانش گستردهتر شد و همچنین فهرست مشترکان و میزان تأثیرش هم افزایش یافت.
فبور توانست در ساختار عمومى انستیتوهاى تحقیقاتى جدیدى شرکت کند که دولت فرانسه تأسیس مىکرد. او به عنوان رئیس بخش تازه تأسیس مطالعات اجتماعى مدرسه تجربى پژوهشهاى عالى: بخش ششم قدیم، انتخاب شد. او مرکزى براى تحقیقات تاریخى به سرپرستى فرناند برودل و چند مرکز دیگر دایر کرد. آنها سرمایه زیادى نداشتند، اما قادر بودند بنیه مالى مختصرى براى گروه آنال مهیا کنند. آنالها همکارىهایى با مرکز ملى تحقیقات علمى (CNRS)و انستیتو ملى تحقیقات جمعیت (INED)آغاز کردند که در شغلهاى دولتى ثابت به عنوان محقق در انستیتوهاى جدید مشغول به کار شوند.
بخش ششم، به خصوص تحت مدیریت زیرکانه برودل به طرز شگفتآورى توسعه یافت، به طورى که ممکن بود بقیه قسمتها را در خود حل کند تا این که بالاخره به صورت یک انستیتو جدا به نام «مدرسه پژوهشهاى عالى علوم اجتماعى» بنیان نهاده شد. مقر آن در ساختمانى از شیشه و فولاد قرار داشت که در بولوار راسپیل(1) با ابهت بنا شده بود؛ ساختمان مشهور به خانه علوم انسانى.
منابع در محل موجود بود و زمان آن رسید که از طرح به تولید برسند. اینجا براى آنان که در تاریخ «تجربه آنالها» دقیق مىشوند، آغاز مناقشه است؛ یعنى عدهاى ترجیح مىدادند که به اصل آنالها (اصول اولیه آنالها) وفادار بمانند و دیگرانى بودند که آنالها را به صورت کاملاً توسعهیافته مىخواستند. مجله آنال گسترده شد و سرى مقالات جدید مرتب در آن درج مىشد. این زمانى است که آنالیستها صعود به مقام بالا و اول را آغاز کردند و به آن رسیدند. فرد باید به کتابشناسىهاى تخصصى و بارها به روز شده، مراجعه مىکرد تا از کتابها و مقالههایى اطلاع پیدا کند که هر ساله در باره آنالها به زبانهاى مختلف منتشر مىشد. نمادى از موقعیت خاصى که آنالها در فرهنگ معاصر فرانسه پیدا کرده بودند، حضور آنها در روزنامهها بود. از آن جمله، سلسله مقالات لوسى وارگا در مورد کار بود که اخیرا چاپ شد. پیتر شوتلر(2) نویسنده آن به صورت گذرا بیان مىکند که لوسین فبور در دهه 1930م عاشق دکتر وارگا بود. نشریات روزانه و روزنامههایى مثل لیبراسیون(3) تشخیص دادند که ستونى تحت
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Raspail.
2 . Peter Schottler .
3 . Liberation.
--------------------------------------------------------------------------------
عناوینى مانند لوسین و لوسى در مورد این عشق مشهور میان دو مورخ در شصت سال پیش راهاندازى کنند. واضح است که آنالها در صدر اخبار فرانسهاند.
چه شخص راضى باشد یا نباشد در پى این همه تبلیغات پرهیاهو در باره آنالها این سوءال به جا مىماند که آیا آنها به قول خود عمل کردند؟ آیا روش آنها، تاریخنگارى را در آن زمان که همه وسایلِ تأثیر بر مورخان به صورتى گسترده پیدا شده بود، تغییر داد؛ یعنى زمانى که از یک منبع تحریک و موعظه به یک امپراطورى گسترده انتشاراتى تبدیل شد؟ شخصا دوره اولیه ستیزهجویانه ژورنالى را ترجیح مىدهم که مملو از شور و هیجان و تازهها بود؛ پیش از آن که سخنگوى رسمى نوعى سیستم دیوانسالارى تثبیت شده باشد. برودل نیز در پایان عمر حرفهاى خود همین احساس را داشت. اما با وجود این به نظر مىآید من آنطور که پیتر بروک مىگفت آمادگى بستن آنالها را ندارم. من قبل از آن که موفقیتهاى حقیقى آنالها را توضیح بدهم ـ که به عقیده من آنها را شاخص مىسازد. ـ به بررسى نقدهایى که از دهه 1960م بر آنالها شد مىپردازم.
شاید معمولترین انتقاد از آنالها آن است که مىگویند آنها موضعى مثبتگرایانه یا پوزیتیویستى خامى را برگزیدند که در نتیجه آن، تنها چیزهایى را که قابل مطالعه است با ارزش مىدانستند. این مسلما نقد ارزشمندى است. در دهههاى 1960 و 1970م آنالها تقریبا به صورت انحصارى بر عناوینى که به کمیت مربوط بود، مىپرداختند، مانند مطالعه جمعیتشناسى تاریخى، قیمت غلات یا ظرفیت بارى که از بنادر آتلانتیک مىگذشت. آمارگیرى در سطح وسیع، روشن بود که براى مسائل لازم کمتر ملموس شده هم به کار مىرفت، از جمله اندازهگیرى تأثیر مذهبى بر پایه تیتراژ بالاى متون مذهبى یا مطالعه محصولات ادبى و کتاب.
هیچ چیزى در این کار، اشتباه نیست و در هر موردى این آمارگیران خستگىناپذیر
--------------------------------------------------------------------------------
مىتوانند به راستى ادعا کنند که در پى انجام دستوراتى بر مبناى طرح فبور بودند که در حقیقت، کار جمعى را بیان مىکرد. تحقیق بلندمدت، روشها و استفاده منظم از شواهد مانند متون مذهبى براى رسیدن به تاریخ عقاید جمعى، روش مکانیکى دنبال کردن دستورات پایهگذاران در گذشته، یکى از این مشکلات بود. همانطور که فرانکو ونتورى(1) به صورتى گذرا و تقریبا ملایم اشاره مىکند، آنالیستها در سالهاى 1960م در اشتیاق به تاریخ علمى خود به حد بالایى رسیدند، مثل استفاده از فندقشکن براى شکستن فندق و چاپ اعلامیهها تئوریکى با ماهیت خندهدار. از نظر علمى، تنها تاریخ اجتماعى، تاریخ شمارش است.
این مشکل است که چگونگى استخدام نرمالهایى را که در بخش ششم به صورت دائم استخدام شدند، آن هم پس از یک دوره کارآموزى در هستههاى کمونیستى مدرسه نرمال، درک کرد. آنها که هوادار کمترین بودند و مثل آنها، براى تجربیاتى که توسط پایهگذاران پیشبینى شده بود، بدترین انتخاب ممکن بودند.
جالب است که آنالها در اینباره در مواردى قابلیت انتقاد از خود را دارد. در شماره پنجاه (سال چاپ 1979م) تقریبا متواضعانه اعتراف مىکنند که ژورنال براى منافع خود، روى روشهایى تمرکز مىکند؛ روشى معمول که در نتیجه آن از هدف اصلى فاصله مىگرفت. سردبیران، آنقدر صادق بودند که بگویند ژورنال دیگر آن چیزى نیست که زمانى بود، دیگر به پیشرفت دنیا نمىپردازد، مثل وقتى که تحتنظر فبور بود. آنالیستها دیگر خوارج و منتقدان نیستند و حالا به گونهاى امن داخل سیستم شده و قسمتى از نظام آموزشىاند.
این انتقاد از خود، زیاد پیش نرفت. آنچه باید گفت آن است که اگر فبور یا بلوخ به صورت معجزهآسایى مىتوانستند صفحات ژورنال خود را مرور کنند، برخى دیگر به تسلط نسل جدیدى از مارکسیستهاى سالنى بر آنالها تمایل دارند، اما من باور ندارم که این تنها ایدئولوژیى بود که تجربه آنالها را به تردید انداخت. من فکر مىکنم مشکل، مشکل تشکیلاتى و بسیار پیچیدهتر از آن بود که بتوان آن را با جزئیات، تفسیر کرد. اما اساتید یا فارغالتحصیلان مدرسه نرمال مربوط به نسل جدیدى از نرمالها بود که آنان قبل از این که مورخ باشند، کارمند بودند. پیش از آن که آنالها کارمندان حقوقبگیر و دفتر و دستکى و چیزى حدود سىصد مشترک داشته باشند، مقالههایى به امضاى هانرى پىرنه، مارک بلوخ، ژرژ دومزیل، میرچاد الیاده، روژه دیون، ژاکبرگ، لویى ژرنه و ادوارد پروآ منتشر مىکردند.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Franco Venturi .
--------------------------------------------------------------------------------
در یک کلمه، آنال پر از امضاى غولها بود؛ محققان معتبرى که این ژورنال پر مشکل را با سرمایه اعتبار کسب کرده خود تأمین مىکردند. همانطور که آنالها به صورت یک نشریه خانگى پیشرفت کرد، از قالب یک انستیتوى تحقیقى گسترده درمىآمد. بیشتر مقالات ژورنال را کارکنانى مىنوشتند که در بعضى موارد حتى یک رساله دکترا هم منتشر نکرده یا یک مقاله عالى علمى ننوشته بودند. آنها کارشان را در زیرزمین خانهاى که برودل ساخت، خانه علوم انسانى، آغاز کردند و از زیرزمین به بام رسیدند؛ یعنى راه خود را از میان دسیسههاى تندروىها باز کردند. آنها تمام اعتبار خود را مدیون ارتباطشان با آنالها بودند.
عدهاى معتقدند با تمام این حرفها آنالها هنوز تا حد زیادى خواست و هدف اولیه را حفظ کردهاند. این به دلیل یک احساس غیرمادى از ادامه فرهنگ علوم اجتماعى و سیاسى است که گروه آنالها را با هم نگه مىدارد. برودل در مقالهاى تحت عنوان «آنالها آادامه مىدهند» چند سؤال مطرح کرد که آیا ژورنال پس از مرگ فبور هم مىتوانست ادامه حیات دهد. حتى اگر زندگى مادى ژورنال در آن برهه بیش از پیش ممکن بود، ادامه حضور روح بنیانگذاران در هر شماره آنالها به چشم مىخورد؛ در هر شماره، اثر فبور و بلوخ دوباره دیده مىشود و همکاران و حواریون آنها در هر موقعیت از آنها یاد مىکنند.
تمایل سردبیران براى تغییر دورنماى ژورنال هرچقدر هم اندک، ممکن بود ابراز شود. احساس وظیفه رهبرى برودل هیچگاه کم نشد و قدرت او مستحکم بود تا حوادث مى 1968 (غیبت موقت رهبر در شیکاگو) که موقعیتى براى انقلاب در قصر پدید آورد که به سهیم شدن در رهبرى و نوعى روش رهبرى مدیریتى منجر شد. از آن زمان، گلایههاى پیشگویانه در مورد فروپاشى امپراتورى تاریخ جزئى یا خرده تاریخ به گوش رسید.
در واقع، شخص تنها با مطالعه نوع نگارش شوراى سردبیرى در طول سالها مىتواند به مشکلات و سختىهاى فبور حتى پس از 1968م پى ببرد. 25 سال پس از مرگ وى هنوز شورا تحت تسلط نزدیکترین همفکران او قرار داشت که بعضىشان از دهه 1930م آنجا بودند. انتخاب عناوین مورد مطالعه هنوز روح قدیم را حفظ کرده بود. براى مثال، شماره سال
--------------------------------------------------------------------------------
1960م آن شامل تحقیقاتى در مورد روشهاى کاشت یوروبا(1)، معادن بوسنى، شترهاى افریقا در دوره رومىها، اقتصاد شیلى در قرن هجدهم و تجربیات فنى یا خیشهاى مکانیکى در عصر باستان بود. در همان شماره، ژاکلوگوف اولین مقاله از تحقیق خود در باره برداشتهایى از زمان در دوره قرون وسطى، مقالات کلودلوى اشتراوس(2) در مورد تاریخ و انسانشناسى، لوسین گولدمن(3) و روبرت ماندرو شاگال(4) در باب باروک، الکساندر کویره(5) در مورد نیوتن گالیله و افلاطون(6)، رولاند بارت(7) در باره راسین(8) به چاپ رسید. اینها همگى مجموعهاى جذاباند و در جدولى که مىتوانست توسط فبور انتخاب شده باشد، جا دارند.
شاید به این سبب است که شمارههاى مجله آنالها تا ده سال بعد در 1970م به همان صورت غنى باقى مىماند. مسلما فبور طراح آن نبود، اما به یقین شوراى سردبیرى، آن را طراحى کرده بود که از 1957م تغییر نکرده بود. نقشه شهرى اتروسکان، خدایان هندى، مدارس فرانسوى معاصر، کلیساهاى جامع کشور پرو، زندگى روستایى الجزایر، طلاى سودان، بدوىها، افسانهها، فرضیه احتمالات فروید، تاریخ اقلیمى، فیزیولوژى مغز، جنبش دانشجویى 1968م، ملغمهاى دیگر از مکتب فبور است که همه را مجذوب و سرمست مىکند. چیزى که نشریههاى دیگر، جرأت مخلوط کردن آنها را نداشتند؛ ملغمهاى از نظامها، فرهنگها و کشورهاى مختلف، البته با روش بسیار طاقتفرسا و منظم.
ممکن است این واقعیت داشته باشد که آنالهاى فعلى، هم قدرت تصور و هم مدارج
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Yoruba.
2 . Claude Le'vistrauss.
3 . Lucien Goldman.
4 . Robert Mandrou Chagall .
5 . Alex andre koyre.
6 . Plato.
7 . Roland Barthes.
8 . Racine.
-------------------------------------------------------------------------------
علمى درجه یک واقعى را کم دارند، اما با این حال، این جریده به صورت یک مجموعه، همچنان به کسب تجربه، تشویق به کسب آن، تشویق همکارى بین مورخان و دانشمندان علوم اجتماعى، و به کارگیرى دید تاریخى در هر راه ممکن، ادامه دارد. به همین دلیل، بیست سال سردبیران به خطر کردن تمایل بیشترى دارند. براى مثال، آنالها مقالهاى تند، اما مستدل از یک متخصص فرهنگ آسیاى مرکزى در مورد اختلافات اساسى در افسانه اسب تروا چاپ کرد یا مقالهاى تحت عنوان Rubric Comparative Inconomertyاقدامى براى اثبات این که قوانین در عصر حجر تدوین شده و در نتیجه، قابل تغییر نیست، در مجله آنالهاى 1963م چاپ شد. احساس مىشود در آن سالها آنالها همیشه از دیگران جلوتر بودند. براى مثال، موضوع استفاده موضوعى از مرگ فرد یا اقلیم در بررسىهاى سیستماتیک. اما اخیرا آنالها بیشتر به ارائه مقالاتى با عناوینى که به صورت جامع در نشریات دیگر بررسى و چاپ شده است، مىپردازد. این موضوع، زمانى که مطالبى در خصوص کنفرانس «ویشى و یهودیان» در یکى از شمارههاى آن چاپ و متعاقبا نتایج آن نیز در شماره دیگر مجله با مقدمهاى مدافعانه در 1993م آمد، محسوس شد. در همین زمینه، ده سال زودتر در 1983م فرناند برودل به این نتیجه رسیده بود که آنالها مأموریت اصلى خود را رها کردهاند. در 23 فوریه 1972 طى نامهاى دلایل کنارهگیرى خود را از فعالیتهاى سردبیرى آنالها بیان کرد، با این حال، نامه وى روى جلد باقى ماند. جانشینانش او را ناامید کرده بودند آنها مسیر قدیمى ژورنال را منحرف و سد کرده بودند. براى برودل آنالها دیگر بهصورت ژورنالى آوانگارد نبود و علت وجودى را از دست داده بود.
آنال، نشریهاى پیشگام و بنابراین ریسکپذیر و احتمالاً بدعتگذار بود. اما آنالهاى جدید خواهان مجلهاى امروزى و بیشتر در پى مد بودند تا این که رهبر آن باشند. همزمان، سردبیران در خطر جدا شدن از بعد فلسفى قرار داشتند که از ابتداى کار ژورنال، اساسى بود. براى مثال، هدف نوشتن تاریخ جامع یا جهانى با بازسازى تمامى واقعیات اجتماعى که پس زمینه هر مسئله تاریخى است. (از نامهاى چاپ نشده از اموال خانم برودل) این مشکل خواهد بود که مسئله را با نقطهنظر قاطع برودل دنبال کرد. ژورنال، دیگر نه تنها یک فصلنامه آوانگارد نبود، بلکه به صورت آگاهانهاى تحریکآمیز و ارتدادى شده، و به نظر مىرسد چندى از اهداف بلند پروازانهاى را که فبور در اوایل قرن گذشته در نظر داشت، کنار گذاشته است. مىتوان در این خصوص به بعضى مقالهها یا یک شماره کامل اشاره کرد که بیست سال پیش،
--------------------------------------------------------------------------------
کمتر جالب به نظر مىآمد، گرچه عوامل اصلى سنت آنالها به صورتى در آنها هنوز باقى است. بارزترین سنتى که هنوز خود را نشان مىدهد برنامهریزى و طرح آگاهانه هر شماره است.
معمولاً هر شماره شامل دو یا سه اتود (سیاهمشق یا مطالعه) کلان، مقالات کامل که بر پایه تحقیقى یا بررسى نو و معمولاً مشکل است. یک مقوله جدا از گزارشهاى جارى در باره کار در دست انجام، دیده مىشود. سرمقالههاى ثابت، مانند یادداشت منتقد، گزارش، معرفى یک نگاه وسیع، آگاهانه و بسیار نقادانه بر آنچه در قلمرو منتخب چاپ مىشود، دارد. بررسى منسجم و در پى خطى معین است. برخلاف ژورنالهایى که فقط کتابهاى جدیدى را که به سردبیر مىدهد، بررسى مىکنند؛ کتابهایى که در حوزه تخصص قابلیت یا کارایى قرون وسطى یا مثلاً مطالعات خاورمیانه، پذیرش شایستگى آنالها، لزوم بحث در هر موضوع و سیاست پذیرش نقد در ژورنال که باید بسیار گزینشى باشد. یک موضوع انتخاب مىشود و نقاد یا ناقدان همه کتابها و مقالههاى مربوط به آن را ـ به هر زبانى که باشند ـ بررسى مىکنند. براى مثال، ما در زیرمجموعه یادداشتهاى خلاصه، مجموعه ویژهاى از مقالات انتقادى را که زیر عنوان «آلمان و همسایگان آن پس از سال 1914م» به هم پیوند مىخوردند، پیدا مىکنیم. در شش صفحه فشرده در مجله romp :reviewersدر مقالهاى در نشریه Historische zeitschrift در آلمان شرقى و در مجله Zeitschrift fur Geschichts wissenschaftو سومى در Ceskoslovensky Casopis Historicky(در مورد شکست دموکراسى اجتماعى در اتریش) را با هیاهو دنبال کردند. منتقدان به مقالهاى از آلمان شرقى پرداختند که در آن، ماهیت رژیم نازى و سلطه آن بررسى شده و نویسنده، این سؤال را مطرح مىکند که چه کسى پشت سیستم نازىها در پى کنترل و سرکوب بود. او به راحتى مىگوید سرمایهدار بزرگ. مطلب بعدى کتاب Germany and the Anschlussنوشته یورگن گهلس(1) اتریشى است که انتشارات دانشگاه آکسفورد آن را در 1963م چاپ کرد. این کار یک مبتدى وظیفهشناس، کمک کمى براى یک متخصص خواهد بود و منتقد فراموش مىکند که
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Jurgen Gehls.
--------------------------------------------------------------------------------
وى از منظر خاصى مىنویسد، از نوع خشونت پیروان فبور، نه یک تاریخ سیاسى به آن صورت، بلکه نوعى تاریخ سیاسى، مانند یک زندگى بىجان که در آن وزرا، سفرا و مابقى چهرههاى معروف مىآیند و از صفحه، ناپدید مىشوند. درست مثل عروسکهاى خیمه شببازى از تاریخ قدیمى سیاسى است. این مطلب خصوصا در مقالهاى دیگرى در مجله Ceskoslovensky casopis Historickyدیده مىشود، منتقد متوجه مىشود که نویسنده مقاله تا پاراگراف آخر صبر مىکند تا به پرسشى بپردازد که باید به عنوان راهنماى وى از آغاز بوده باشد.
چیزى که در مورد روش نقد و بررسى آنالها شاخص است و از ابتدا، یعنى زمانى که فبور و بلوخ بیشتر نقدها را انجام مىدادند به آن توجه مىشد، قضاوت تقریبا غیرمنصفانه در مورد کار دیگر مورخان است که مىتوان آن را قسمتى از فلسفه آنال دانست. مقالهها اغلب با طرح مسئله آغاز مىشود، سپس به توضیح این مىپردازد که چرا آن عنوان مهم است و پس از آن به نقطهاى فراتر از آن که توجه خواننده را به کتاب جلب کند، مىرود. آنها نقد مىکنند و درس مىدهند، همیشه آمادهاند که نشان دهند از نظر سردبیران آنالها، یک کتاب یا مقاله مورد بررسى، از نظر رسیدن به نیازهاى یک تحقیق تاریخى یا ملزومات یک نوشته تاریخى چه کمبودهایى دارد. این جهت آموزشى نقد آنالها البته اگر در مورد کار شما باشد مىتواند بسیار آزاردهنده باشد. نقدهاى نافذ از تخصصهاى مارک بلوخ بود و سنتى است که در ژورنال حفظ شده، هرچند این کیفیت در سالهاى اخیر هم حفظ شده است.
روح یا فضاى اولیه آنالها به صورتى محترمانه در سالهاى حضور برودل باقى مانده بود، هرچند که مجله همواره تغییر روش مىداد تا به روى پیشرفتها و فرصتهاى تازه و موضوعات نو باز شد. سرمقالههاى ثابت، مانند جهان سواى اروپا، منظره و مجادله و گزارشهاى جارى با موضوعات جدیدتر، مانند مرزهاى نو، حوزههاى معاصر و دانشهاى واسطه زمان حال بود که شانه به شانه با موضوعاتى که قرار بود کم و بیش ثابت باشد، پیوند خورده بود، اما سردبیران شمارههاى مخصوص را به عناوینى مانند خانواده و جامعه، تاریخ و روانشناسى، تاریخ و جنسیت، تاریخ و محیطزیست و تاریخ شفاهى اختصاص داده بودند.
--------------------------------------------------------------------------------
در باب تاریخ انسانانگارانه در یکى از شمارههاى ژورنال، مثال خوبى از تلاش سردبیران براى ارائه بنیانى مدلل به منظور مطالعات در زمینههاى مختلف است. من مىنویسم «بنیان مدلل» تا از به کار بردن لغت تئورى، پرهیز کنم. پایهگذاران هیچ استفادهاى از تئورى نمىکردند. همانطور که جامعهشناس جرج فریدمن(1) در 1953م در 75 سالگى لوسین فبور مىگوید: این بىاعتنایى آنها به تئورى در دهه 1930م است که آنالها را به صورت گروهى بسیار جذاب براى آنها تبدیل کرد که حس تئوریزهشدن خود را در کمپ مارکسیست داشتند. به جاى بدگمانى، بحثهاى علمى، مشاجرهها و نقدىهاى بىپایان بدون حضور تلاش در نوآورى، آنها کمپ فبورها را با روح تحقیق و مشارکت یافتند. فریدمن مىنویسد: ما در جستوجوى روحى جمعى بودیم و نمىخواستیم قسمتى از روح نظام را که در میان جامعهشناسان رایج بود، داشته باشیم.
فریدمن، شارل مورازه(2) و فردیناند برودل، هسته اصلى شوراى سردبیران بیشتر تاریخ مجله را تشکیل مىدادند. آنها به صورت شوراى سانسورى براى نظارت کامل بر علاقه نسل جوانتر عمل مىکردند. مورازه و فریدمن در میان بقیه، مانع آن مىشدند که آنالها به صورت مکتب درآید، و در سرمقالههاى فلسفى هر از چند گاهى این اثر را مىگذاشتند و وقتى که احساس مىشد این کشتى به طرف دریاى سارگاسو تئورى تمایل دارد، نوعى حرکت اصلاحى رهبرى ناپیوسته را ارائه مىکردند.
یک مثال خوب از این نوع، مقاله شارل موراژه به نام «تاریخ و یگانگى علوم انسانى»(3) است که در سال 1968م به چاپ رسید. وى که خطر تبدیل شدن آنالها را به نوعى هدف بتپرستانه حس کرده بود و مىخواست ادعاهاى زیادى را (مثل شکوه شهرها، اعقاب آنها، تغییر و تحولاتى که رفاه و کامیابى نامیده مىشود و راههایى که در آن تشویش مىتواند خودبینى یا عقل و خرد به وجود آورد) از بین ببرد. همانطور که این ملاحظات در هرودوت یافت مىشود. شاید براى این تکنوکراتهاى کمسواد، فراخوان فبور را در مورد جوامع متمدن
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Georges Friedman.
2 . Chales moraze.
3 . L Histoire et lunite' des Sciences de ' homme .
--------------------------------------------------------------------------------
مبتنى بر اقتصاد، با یک فرمول جدید براى ثبت، اشتباه مىگیرند و جان کلام را موراژه که با منابع فکرى فبور آشنا بود، به صورت خردمندانهاى به خوانندگان خود یادآور مىشود که هیچ تاریخ قابل ذکرى نوشته نشده که در آن نویسنده به جوامع، اقتصاد و روانشناسى توجه نکرده باشد. در یک کلام، مورخى که براى آنالها مىنویسد به تاریخ فلسفى سنتى تعلق دارد که به زمان شروع تفکر و عقلگرایى مىرسد. موراژه مىنویسد: علوم اجتماعى بستگى به معارضههاى تاریخ و فلسفه دارد.
این صورتبندى ممکن است براى مونتنى در چهار قرن پیش بیشتر معنا داشته باشد تا آنها که مىخواهند باور کنند تاریخ، علمى است که اخیرا در لابراتوارهاى بلوار راسپاى به وجود آمده است. عادات فکرى که مارکسیسم علمى، پرورش داد، به آسانى با دیدگاه انسانى موراژه، فریدمن، برودل و فبور یا بلوخ، همخوانى ندارد. براى من این عامل، تنش اساسى یک نسل از آنالها و نسل دیگر است. این شایستگى ویژه فرناند برودل بود که پلى پر شکاف میان فرهیختگان و پیشکسوتان جهانى و تکنسینهاى تحت نظر خودش بنا کرد.
برودل مشعلدار بود. او رهنمودهایى را که در اوایل قرن براى اداره خوب ژورنال، از جمله فعالیتهاى جانبى از قبیل سمینارهاى تحقیقى، کنفرانسها و سرى مقالات بیان کرده بود، مراعات مىکرد. او روح سالهاى اولیه را حفظ کرد. اطمینان حاصل کرد که تاریخ، یک تاریخ زنده، آنطور که فبور همیشه تأکید دارد که دوره عالى در بین خانواده علوم اجتماعى، محشور بودن با دیگر نظامها، وام گرفتن متدها و دورنماهاى آنها اما متعهد باقى ماندن است. کیفیتهایى که برودل را بسیار موءثر مىکرد، همان خاصیتهاى یک حوارى بود. مردى که تمام تعلیمات سرورش را کاملاً دریافت کرده بود. روح لوسین فبور در فردیناند برودل مىزیست. ولى از آن شخصیت متواضع، جمهورى سوم، شیوه از رؤیا درآمدن هنر، شیوهاى از میان طبقات را ساخت، اینگونه بود که تحصیل کرده ساکن سورین قضاوتهاى کوتاه نیشدار غیر قابل چاپ را نفى کرد. او مریدان جوان را با منشى خداگونه و غیررسمى پذیرفت. آنها را جذب خود کرد و آنها را تو خطاب کرد. او در هر فرصتى به افکارش رجوع مىکرد. دوستى طولانى و نزدیکش با فبور را در طول مسیر آرام خود از روى آتلانتیک جنوبى در کشتى بخار
--------------------------------------------------------------------------------
کامپانا در نوامبر 1937م محک زد. مقالات چاپ شده او در مورد فبور، بهخصوص مقاله درخشان او تحت عنوان «حضور لوسین فبور» به صورت یک مقدمه براى مجله Festschrift در 1953م، و همین طور خواندن و گوش دادن به سخنرانى برودل که بیشتر از یک بار خواندن آن توصیه مىشود، زیرا او مثل یک کتاب صحبت مىکرد. سخنرانىهاى ضبط شده او که مىتوانست مستقیما به چاپخانه برود بهترین راهنما براى روح آنالهاست. البته واضح بود که کلمات او به عصر گذشته تعلق داشت و زیبایى و سبک قدیمى آن شباهت کمترى نسبت به منورالفکران فرانسوى سال 1930م داشت. با گوش دادن به فرناند برودل مىتوانستى لوسین فبور را در پس زمینه آن احساس کنى. نه تنها فبور، بلکه صداى دوره طلایى یک خاطره تاریخى، اما زنده و با موقعیت خاص. برودل دریافت که جوهره دستاوردهاى آنالها در بهکارگیرى تکنیکهاى زیرکانه نیست، بلکه جوهره شخصیتى فبور است که با بلوخ مشترک بوده؛ یعنى اشتیاقى براى تحقیق همراه با درگیرى عمیق با وقایع دنیا و دوستى نزدیک با یکدیگر «روحیه ریسکپذیر و اصیل» بود.
جدا کردن زندگى شخصیتى به دو قسمت، برگزیدن یک قسمت به عنوان کار او، بدون عشق و دیگر قسمت را براى عمیقترین خواستههاى وى درنظر گرفتن، مطرود است. این نوشتهاى از فبور است که اشتیاق خود را براى حرفهاش، توضیح مىدهد؛ آنچه که نمىتوانست او را از راسخترین اعتقاداتش جدا کند. بیشتر از یک بار نوشت: من خیلى تنها هستم. من کار مىکنم؛ کار بدون وقفه، انزواى تحمیلى، موقعیت و در یک کلمه زندگى طلبگى. اما وقتى سرمیز تحریرش نبود مىتوانستید پروفسور فبور را با یک همراه متشخص در حال اتومبیلرانى در یک اتومبیل بوگاتى به رانندگى لئون ورث که قسمتى از آن متعلق به سنت اگزوپرى بود، ببینید. برودل جمعى بزرگ و به صورت استثنایى متفاوت و با استعداد از دوستان فبور را که او با احساس به ایشان پاىبند ماند، به ما معرفى مىکند. این فراتر از یک گروه همکار بود. این یک نمونه از روشنفکران فرانسه بود که شامل شعرا، سیاستمداران، روانشناسان و فلاسفهاى بود که به واسطه استعدادهاى ذاتى فوقالعاده، در جو مدرسه نرمال رها شده بودند. این جمع بدون درنظر گرفتن پیشینه اجتماعى پدید آمده بودند و همچنین به
--------------------------------------------------------------------------------
واسطه یک تفکر مشترک در مورد مباحث بسیار جدى سیاسى زمانهشان به هم نزدیک شده بودند. این نگرش و برخورد آنها بود که با افراطىگرى مخالفت کرد و عمیقا به طرفدارى از انسان معمولى پرداخت. این در روح ژول میشله و آنارشیستى بهنام الیزه روکلوز هم بود. آنها در تشکیل آمدوپاییر(1) فبور نقش اساسى داشتند. این عقیده و زیرکى محض در نوشتههایشان بود که مانند جریان برق به مورخان جوانى رسید که در دانشگاههاى استانى از نظر معنوى به دورى 822Sardinia جدا افتاده بود.
اینها ویژگىهایى بود که هر چند شاید امروزه بىاثر باشد، اما دلیل پیروزى تجربه آنالها را در دنیایى بیان مىکند که به یک کابوس تک حزبى نزدیک بود تا روح اروپاى غربى را نابود کنند و همچنان بر شرق مستولى باشند. دیدن فرناند برودل در ریاست گردهمایى سالانه مورخان اقتصادى که توسط شهردارى کمونیست، بعد معاون شهردار Genoa که شانه به شانه هوادار برودل از ورشو ایستاده همراه متخصص قرون وسطى Bronislaw Geremiek که در راه زندان بود و رهبر جنبش همبستگى، مىتوان درک کرد که زندگى با تعمق هیچوقت از زندگى پرجنبوجوش در این بخش جدا نبوده است.
این یک امتیاز بزرگ گروه آنالها بود که افق دید مورخان فرانسوى را که اغلب تکزبان بودند، با چاپ آثار خارجیان در ژورنال باز کردند. ایتالیایىها، لهستانىها یا امریکایىها همراه با گروه پاریسىها قسمتى از صحنه روشنفکرى فرانسه شدند و کتابهاى آنها ترجمه شد. در همان حال، مورخان فرانسوى که با آنالها مربوط بودند به صورت دائمى به ژورنالهاى خارجى راه یافتند، بهطورى که فهرست ناشرانى مثل انتشارات دانشگاه کمبریج یا شیکاگو پر از نام نویسندگان فرانسوى شد.
در بیست سال اخیر، با آن که آهنگ آنالها تغییر کرده و در حالى که به آنالیستها انتقادهاى شدید مىشود، تأثیر گروه فرانسوى به حدى است که آنالها در کلاسهاى روشهاى تحقیق دانشکدههاى امریکایى جاى ویژهاى پیدا کردهاند و حتى در کتابهاى درسى رسمى، بخشهایى براى این تفکرات وجود دارد.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Ame de Papier.
--------------------------------------------------------------------------------
تاریخ اجتماعى با یک تحول انسانشناسانه به روش آنالها، یکى از با ارزشترین روشها در نوشتن تاریخ شده است. این کتاب مدى ناپایدار نیست. این مطلبى است که در این صفحات بدان اشاره شد که تجربه آنالها همیشه با ما و هماهنگ با قرن ما خواهد بود. احتمال هرگونه تردیدى بر انواع ابعاد آنالها در ارتباط با حمایت از آنها وجود دارد. این کاملاً حقیقت دارد که ژورنال کامل، ابزارى براى نشان دادن گوناگونى روال تاریخ قرن بیستم است و نیز نمایانگر نزدیکى مورخان و جامعهشناسان در بازتاب نقشها و تغییرات دوران ماست.
نتیجه
با بررسى اهداف بنیانگذار مکتب آنال به این نتیجه خواهیم رسید که تفکر مشهود گروه آنال بیشتر بازتاب سفر لوسین فبور و مارک بلوخ بوده است. آنان علیه قراردادها یا باورهاى فرهنگى قرن خود طغیان نمودند. آنالها معتقد بودند که تنها چیزهاى با ارزش، قابل مطالعه است.
آنالها در صدد بودند که باید بالاترین حد توانایى از دانش اجتماعى بهره گرفت تا بتوان از تاریخ، به عنوان روایتى سیاسى براى مطالعه و درک گذشته استفاده کرد. یکى از مهمترین وظایف مورخان باید این باشد که از روشهاى روانشناسى و سایر روشها کمک گیرند تا بتوانند بر پیوند و ترکیب تاریخى اثر گذارند. روایت، ابزارى براى تجزیه و تحلیل است و تفاوت میان تاریخ در مکتب آنال، و تاریخ در آثار مورخان دیگر این است که پیش از روایت، هدفى در کار است، و زمانى که روایت خوب بیان شود آن زمان باید آن روایت اساس پژوهش قرار گیرد. در ضمن آنالها معتقد بودند که تاریخنگارى بدون اتحاد و همکارى با جغرافىدانان، جامعهشناسان، انسانشناسان، اقتصاددانان، زبانشناسان و اسطورهشناسان تطبیقى انجام نخواهد گرفت.
مجله آنالها در نهایت، محلى براى طغیانگران متعددى شده بود که با واحدهاى فرهنگى رسمى مخالفت مىکردند. بعدها آنالها دیگر مثل زمان فبور، طغیانگر و منتقد نبودند، بلکه به گونهاى وارد سیستم و قسمتى از نظام آموزشى شده و به صورت مجلهاى امروزى درآمده بودند.
--------------------------------------------------------------------------------
فهرست منابع
823 . Braudel, F. (1953) " Presence de Lucien Febvre" .in F ,Braudel, Eventail de l , histoire vivanle: hommage offert a Lucien Febvre, vol. 1 Paris.
824 . Burke, P . (ed) (1973) A New Kind of History and Other Essays, tr. K. Folca, New York.
825 . Burke, p. (1990) .The French Historical Revolution.The 'Annales' School 1929- 1989 . Stanford.
826 . Erbe, M. (1979) Zur neueren franzosischen Sozialgeschichtsforschung, Darmstadt.
827 . Febvre, L.(1965) Combats pour lhistoire, Paris.
828 . Ferro, M . (ed) (1972) Social Historians in Contemporary France. Essays from 'Annales' New York.
829 . Huppert, G. (1994) Review of Schoettler 1991, History and Theory 33: 30 -220.
830 . Schoettler , P. (1991) Lucie Varga: Les autorites invisibles , Paris.
831 . Venturi, F. (1971) Utopia and Reform in the Enlightenment, Cambridge.