چکیده

«تاریخ تحلیلى» که امروزه به فراوانى در نوشته‏ها به کار مى‏رود، روشى براى شناخت صحیح داده‏هاى تاریخى است. این روش برخلاف الگوى نگرش و نگارش تاریخى پیشینیان که تاریخ را صرفا مبتنى بر منقولات مى‏دانستند، برآن است تا با ارائه راه‏کارهایى تعریف شده و قابل دفاع، علم تاریخ را به کمک عقل و استدلال برفراز حکمت برکشد. تاریخ تحلیلى در این نگره، درپى جست‏وجو و یافتن اصولى است که برابر آن‏ها، شناخت حقیقت از دل واقعیت‏ها امکان مى‏یابد و آفت دروغ راویان که به‏طور طبیعى در آنان راه مى‏یابد، کشف، و اخبار صحیح شناسایى مى‏شود و به بیان دیگر، راهى است براى تشخیص صحیح از سقیم، و چگونگى رویارویى با انبوه اخبار و روایاتى که در خصوص یک پدیده وجود دارد.

متن

مقدمـه

    امروزه نوشته‏هاى تاریخى بسیارى با عنوان «تاریخ تحلیلى» مشاهده مى‏شود و پژوهش‏گر را با این پرسش اساسى مواجه مى‏سازد که به‏راستى مراد از آن چیست و چه زوایاى نویى را جلو راه مخاطبان خویش مى‏گشاید که با تاریخ غیر تحلیلى متمایز است؟ این پرسش بنیادین مى‏طلبد تا کاوشى هر چند اولیه در خصوص «تاریخ تحلیلى» صورت پذیرد و تفاوت آن با گونه‏هاى دیگر تاریخ، به‏ویژه تاریخ نقلى یا روایى روشن شود. این نوشته در صدد بیان چنین تمایزى است. پیش از ورود به موضوع اصلى، یادآورى چند نکته ضرورى به نظر مى‏رسد:

    اول، آن که این دسته از مطالعات، در قلمرو مطالعات علم تاریخ و در حوزه فلسفه تحلیلى یا انتقادى تاریخ(1) جاى مى‏گیرند و از معارف درجه دوم بشمارند. فلسفه تاریخ را در این معنا باید بر اساس تمثیل فلسفه ریاضیات یا فلسفه علم، به عنوان بررسى درجه دوم از یک رشته درجه اول، درک و فهم کرد. فلاسفه ریاضیات و فلاسفه علوم، به این شکل، درگیر ریاضیات یا علوم نیستند، بلکه دغدغه آنان بررسى فرآیندها و مفاهیمى نظیر برهان، قضیه اثبات، تبیین و دیگر مقوله‏هایى است که ریاضى‏دانان و دانشمندان با آن‏ها سر و کار دارند. به همین نهج، فیلسوف تحلیلى تاریخ نیز مورخ نیست، مگر به طور استثنا یا تصادفى.(2) این فلسفه تاریخ در مقابل فلسفه جوهرى تاریخ(3) قرار مى‏گیرد که حوزه دیگرى را در مطالعات تاریخى شکل مى‏دهد و در این معنا «تاریخ به مثابه واقعه» مد نظر است، نه «علم تاریخ» یا «تاریخ به مثابه ارزیابى».(4)

    دوم، آن که این دسته از مطالعات که پرداختن به «تاریخ به مثابه ارزیابى» یا «علم تاریخ» باشد از دانش‏هاى کم سال و سن در میان دانشمندان و فیلسوفان غرب است و پیشینیان آنان کمتر به چنین امرى توجه کرده‏اند. آن‏چه اندیشه اهل فکر را به خود مشغول مى‏داشت آن بود که به‏راستى تاریخ چه شاکله‏اى دارد و چه اهدافى را جست‏وجو مى‏کند؛ به بیان علمى‏تر، واحد مطالعاتى تاریخ در این نگاه، پدیده مستقل و واقعیتى فرافردى و گاه فرا انسانى بود که عمدتا تحت تأثیر خواست یا فرمان الهى و تابع سنت‏هاى از پیش تعریف شده آسمانى به سویى در حرکت بود و آدمیان تنها وظیفه داشتند یا مى‏کوشیدند تا از راز آن پرده بردارند و با کشف آن، زندگى و آینده بهترى را براى خویش رقم بزنند. تا پیش از قرن بیستم معمولاً تعبیر فلسفه تاریخ به تأملات نظرى در باره کل جریان و وقایع (تاریخ به معناى دوم آن) اطلاق مى‏شد که

--------------------------------------------------------------------------------


     1 . Analytical or critical philosophy of history.

2 . اتکینسون و دیگران، فلسفه تاریخ، روش‏شناسى و تاریخ‏نگارى، ص 25-26 .


     3 . philosophuv of history substantive or speculative.

4 . اتکینسون و دیگران، همان، ص 82 .

--------------------------------------------------------------------------------
در واقع، حاصل تلاش سیستم‏سازان بزرگى بود که در میان آن کسانى چون هگل، مارکس، اشپینگلر و توین بى و ... احتمالاً از همه، شناخته شده‏تر و مشهورتر هستند.(1)

    اما این نگرش در میان مسلمانان از دیرینه در خورى بهره دارد؛ آنان دست‏کم از قرن چهارم و پنجم هجرى به چنین دغدغه‏اى روى کردند که به‏راستى چگونه با علم تاریخ مى‏توان روبه‏رو شد که شایسته علمیت و قابل اتکا و اعتماد باشد؟ ابوعلى احمد بن محمد مسکویه(320-421ق) در کتاب تجارب الامم خویش نه چندان مبسوط به این مقوله مى‏پردازد.(2) و چنین مى‏نویسد:

این گونه گزارش‏ها را آمیخته با گزارش‏هایى دیدم افسانه مانند یا چون مَتل‏ها که در آن سودى جز خواب آوردن یا سرگرم شدن به تازگى پاره‏اى از آن‏ها نباشد، بدان‏سان که گزارش‏هاى درست در میان افسانه‏ها تباه شدند یا پراکنده گشتند چنان که دیگر سودى نبخشند و شنونده یا خواننده پیوندى در میانشان نبیند... .(3)

    وى با این نگره که در تصویر و شناسایى زندگى پیشینیان نباید تنها به اخبار و روایات تکیه کرد، به عنصر «امت» مى‏پردازد و پس از تقسیم ساکنان زمین به امت‏ها، براى هر یک ویژگى‏هایى را یادآور مى‏شود که به عنوان سنجه‏اى در شناخت صحت و سقم اخبار آنان کارآمد است.(4) این نگاه، خود ره‏روانى داشته و در همیشه تاریخ اسلام پى‏گرفته شده است و بحث‏هاى جدى و گسترده‏اى را در میان دانشمندانى اسلامى، هم‏چون مسعودى، بیهقى و دیگران که طرح نگرش‏هاى آنان خود مجال دیگرى مى‏طلبد به خود اختصاص داده که به‏راستى شایسته امعان نظر است. اما در این میان، دسته‏اى از دانشمندان به صورت خاص به طرح این مقوله پرداختند و کوشیدند تا اصول و مبانى دانش تاریخ را بیان دارند.

    گذشته از ابن‏خلدون که به اندیشه وى پرداخته خواهد شد، اندیشمندان دیگرى در تاریخ اسلام پدید آمده‏اند که در حوزه روش‏شناسى تاریخ یا تاریخ‏نگارى، سخن رانده‏اند. افرادى مثل محمد بن ابراهیم ایجى در کتاب تحفة الفقیر الى صاحب السریر (به پایان رسیده در سال

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 82-83 .

2 . ابو على مسکویه رازى، تجارب الأمم، ج 1، ص 31 .

3 . همان، ص 52 .

4 . همان .

--------------------------------------------------------------------------------
800ق)(1)، محى‏الدین محمد بن سلیمان کافیجى در کتاب المختصر فى علم التاریخ (به پایان رسیده در سال 867ق)(2)، نیز عبدالرحمان سیوطى (م911ق) در کتاب الشماریخ فى علم التاریخ (3) و مهم‏تر از آن‏ها شمس الدین محمد عبدالرحمان بن محمد بن ابى‏بکر بن عثمان سخاوى در کتاب الاعلان بالتوبیخ لمن ذم اهل التاریخ (م902ق).(4) اینان به‏طور خاص و علمى در باره قانون‏مند سازى یا ضابطه‏مند نمایى دانش تاریخ بحث کرده‏اند.

    سوم، آن‏که مفاهیم و اصطلاحات، بار معنایى ویژه‏اى را به دوش مى‏کشند که در دانش‏هاى مربوطه تعریف شده‏اند و کاربر، با در نظر داشت آن معانى بایستى به طرح مباحث خویش بپردازد یا این که پیش از ورود به بحث براى ایجاد مفاهمه با مخاطب، آن چه به‏کار مى‏گیرد، در آغاز به‏درستى روشن سازد، چنان که ولتر، نویسنده و فیلسوف فرانسه مى‏گفت:

اگر مى‏خواهى با من صحبت کنى، اول اصطلاحاتى را که به‏کار مى‏برى تعریف کن!(5)

    بر این اساس لازم است ابتدا مراد از اصطلاح تاریخ تحلیلى یا تاریخ‏نگارى تحلیلى روشن شود.

    تاریخ تحلیلى روشى براى رسیدن به حقیقت تاریخى است و طبعا در حوزه روش‏شناسى جاى مى‏گیرد. برخلاف تصور برخى که تاریخ تحلیلى را با تحلیل تاریخ یکى پنداشته یا تاریخ‏نگارى تحلیلى(6) را معادل فلسفه تحلیلى یا نقدى تاریخ گمان کرده‏اند،(7) تاریخ تحلیلى یا

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . فرانتس روزنتال، تاریخ تاریخ‏نگارى در اسلام، بخش دوم، ص 13 به بعد.

2 . همان، ص 55 به بعد.

3 . عبدالرحمن سیوطى، الشماریخ فى علم التاریخ،

4 . فرانتس روزنتال، همان، به نقل از: سخاوى، الاعلان بالتوبیخ لمن دمّ التاریخ،

5 . ویل دورانت، لذات فلسفه، ص 281 .


     6 . Analytical Historiography.

اصطلاح تاریخ‏نگارى تحلیلى به معناى فلسفه تحلیلى تاریخ در هیچ متن فلسفه تاریخ به کار نرفته است و به نظر مى‏رسد این جعل اصطلاح در کتاب درآمدى بر تاریخ پژوهى، ناشى از عدم دقت و احاطه مترجم باشد. وى آورده است: فلسفه تحلیلى تاریخ که برخى از آن به تاریخ‏نگارى تحلیلى یاد کرده‏اند، به بحث از مفاهیم و مسایل فلسفى برخاسته از نگارش تاریخ مى‏پردازد، تاریخ‏نگارى نقدى با فلسفه نقدى تاریخ هم پوشى و تداخل دارد(ص 3)! نویسنده با جست‏وجو در متون فلسفه تاریخ، به چنین تعریفى از تاریخ‏نگارى تحلیلى برنخورده است، چنان که ترکیب بندى اصطلاح نیز از چنین معنایى مبرا مى‏نماید. البته اصطلاح مورخ تحلیلى، به معناى کسى که به تحلیل و بررسى روش‏هاى تاریخ‏نگارى مى‏پردازد، معادل مورخ فلسفى، مى‏تواند تا حدى پذیرفتنى باشد.


7 . مایکل استنفورد، درآمدى بر تاریخ پژوهى، مقدمه مترجم، ص3.

--------------------------------------------------------------------------------
تاریخ‏نگارى تحلیلى، قسمى از تاریخ‏نگارى و قسیم تاریخ نقلى یا تاریخ‏نگارى نقلى است.

    به هر حال، نوشته حاضر مى‏کوشد تا به تعریف هر چه بیشتر این شاخه دانشى بپردازد و نشان دهد که شاخصه‏هاى آن چیست و مهم‏تر از آن روشن مى‏سازد که نوشته‏هایى که هم اکنون با این عنوان، لباس وجود مى‏یابند آیا شایسته چنین نامى هستند یا خیر؟


پیشینه تاریخ تحلیلى

    آنان که به مطالعه سیر تاریخ‏نگارى در اسلام پرداخته‏اند، به این نکته توجه داده‏اند که تاریخ‏نگارى در جهان اسلام، از آغاز تاکنون گونه‏هایى را پشت سر نهاده است. به اعتقاد برخى، تاریخ دست‏کم دوگونه روایى یا نقلى و تحلیلى را به خود دیده است(1) و در این طبقه‏بندى، کتاب‏هاى مورخانى چون یعقوبى، طبرى، ابن‏اثیر و دیگران را در دسته اول، و نوشته‏هاى دانشمندانى مثل مسعودى، ابوعلى مسکویه و به‏ویژه ابن‏خلدون را در دسته دوم قرار مى‏دهند. شهید مطهرى به تبع هگل که تاریخ را بر سه قسم: تاریخ دست اول، تاریخ اندیشیده و تاریخ فلسفى مى‏داند،(2) انواع تاریخ را از منظر دیگرى به بحث مى‏نشیند و برآن است که تاریخ به سه مقوله نقلى، علمى و فلسفه تاریخ قابل تقسیم است و آن‏گاه تعریف خویش را از هر یک از آن‏ها ارائه کرده و نشان مى‏دهد که این سه به چه مقولاتى مى‏پردازند و در چه حوزه‏هایى قرار مى‏گیرند.(3) البته این مسئله، محل بحث نوشتار حاضر نیست، اما نوع نگاه ایشان به تاریخ علمى و تعریفى که از آن ارائه مى‏دهد تا حدى با تاریخ تحلیلى قرابت مى‏یابد. برخى دیگر بى‏آن که از سیر و روند تاریخ‏نگارى در اسلام به صورت روش‏مند سخن به میان آورند، از آغاز تاریخ‏نگارى در اسلام گفت‏وگو کرده و شکل آغازین آن را که بر نقل و خبر محض مبتنى بود، به گونه‏اى به نقد گرفته و شیوه‏هاى بعدى را على‏القاعده برتر شمرده‏اند.(4)

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . تأملاتى در علم تاریخ و تاریخ‏نگارى اسلامى، به اهتمام حسن حضرتى، ص 23 به بعد.

2 . هگل، عقل در تاریخ، ص 4 به بعد.

3 . مرتضى مطهرى، جامعه و تاریخ، ص 58 به بعد.

4 . صادق آئینه‏وند، علم تاریخ در اسلام، ص 13 به بعد.

--------------------------------------------------------------------------------
    به هر روى، گذر ایام، توسعه دانش‏ها، پیدایى دغدغه‏هاى جدید علمى و معرفتى و نیز ورود اندیشه‏هاى بیرونى، چالشى در روش تاریخ‏نگارى اسلامى افکند و آن را همانند دیگر علوم به بازنگرى در مقدمات، مبانى، اهداف و روش‏هاى خویش کشاند. تکامل و تنظیم صریح نظریه‏ها و فرضیه‏ها در باره تاریخ، چه به وسیله مورخان حرفه‏اى و محققان در رشته‏هاى مربوط، مثلاً علم حدیث، در وهله نخست، معلول حملات فیلسوفان و متکلمان در قرن سوم و چهارم هجرى به ادبیات تاریخى و فرضیه‏هاى آن بود؛ یعنى در دورانى که فواید و خصیصه علمى تاریخ مورد تردید بود. این حملات، مورخان را بر آن داشت که به فرضیه‏ها نظم بخشند و در دفاع از آن‏ها صراحت بیشترى نشان دهند.(1) و این عوامل و دیگر اسباب و نیز انگیزه‏هاى عالمانه مورخان، دسته‏اى از اهل اندیشه را به تأملات جدى واداشت تا تاریخ را از غیر علمى بودن یا به تعبیر پیشینیان، از غیر یقینى بودن و به تبع، از غیر مفید بودن خارج سازند. در این راستا مطالعات ارزش‏مندى صورت گرفته و روش‏هایى در خور علمى بودن پدید آمد که در نهایت به خارج ساختن تاریخ از نقلى بودن محض انجامید.

    تاریخ در نگاه پیشینیان، از شعبه‏هاى حدیث و خبر و طبعا از شاخه‏هاى دانش نقلى به شمار مى‏رفت و على‏القاعده ورود عقل به عرصه چنین دانشى، نامعقول مى‏نمود، چنان که طبرى، مورخ بزرگ یا بزرگ‏ترین تاریخ نگار قرون اولیه اسلامى که نوشته و روش او الگوى تام و تمامى براى بسیارى از تاریخ‏نگاران ادوار بعدى، به‏ویژه در جهان اهل‏سنت بوده است،(2) در مقدمه کتاب تاریخ الامم و الملوک به صراحت بیان مى‏دارد:

خواننده این کتاب بداند که استناد به آن‏چه در این کتاب مى‏آوریم به روایات و اسنادى است که از دیگران یکى پس از دیگرى به ما رسیده، و من نیز خود از آنان روایت مى‏کنم و یا سند روایت را به ایشان مى‏رسانم، نه آن که در آوردن مطالب تاریخ، استنباط فکرى و استخراج عقلى شده باشد. اگر ناظر و شنوندگان اخبار این کتاب به برخى داستان‏ها و قصه‏ها برخورند که عقل، وجود آن‏ها را انکار کند و جامعه، شنیدن آن‏ها را ناخوش

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 17 به نقل از: ابن‏خلدون، فلسفه تاریخ، ص 172 .

2 . مسعودى به دو جهت، تاریخ طبرى را از دیگر نوشته‏ها و تألیفات سر مى‏داند: 1ـ جامعیت حوادث و در بردارى علوم مختلف، 2ـ شخصیت علمى نویسنده(ر.ک: مسعودى، مروج الذهب، ج 1، ص 6).

--------------------------------------------------------------------------------
دارد، نباید بر من خرده‏گیرى و عیب‏جویى کنند، چه آن که این گونه اخبار را دیگران و پیشینیان براى ما نقل کرده‏اند و ما نیز آن را چنان که شنیده‏ایم در کتاب خود آورده‏ایم.(1)

    اذعان طبرى به دخالت ندادن عقل در سنجش صحت و سقم اخبار و روایت، و پاى‏بندى به آن‏چه از راویان اخبار به آنان رسیده بود، رویکردى پذیرفته شده و البته قابل دفاع در زمان خود و نیز شایسته الگو شدن براى مورخان بعدى بود. اما این روش براى همیشه پاسخ‏گو نبود، زیرا توسعه اطلاعات و گسترش دامنه آگاهى بشر، پرسش‏هاى جدیدى فراروى آدمیان نهاد که دیگر، روش‏هاى پیشین پاسخ‏گوى آن نبود و منطق پذیرفته شده طبرى را که رسما اعلام مى‏داشت، تاریخ را بدون استنباط فکرى و استنتاج عقلى مى‏نگارد، برنمى‏تافت و آن را در مطالعات تاریخى کافى نمى‏دانست، از این رو ناگزیر در پى‏یافتن روش‏هاى دیگرى برآمد تا اندیشه انسانى را اقناع سازد و داده‏هاى تاریخى را قابل پذیرش کند.

    البته این که چه دسته از داده‏هاى تاریخى را به چه ملاک و معیارى مى‏توان پذیرفت و کدامین موارد را باید از صفحات تاریخ زدود، بحثى در خور، و دغدغه‏اى دیرینه است. بیهقى مى‏نویسد:

اگر کسى را شبهتى افتد که بعضى از تواریخ، موضوعات و مفتریات و اساطیر الاولین بود و بر آن اعتمادى نباشد، چون صدق با کذب، و غث با سمین، و صواب با خطا، امتزاج و اختلاط پذیرد، تمییز، عسر شود، [باید گفت که] حل این شبهت آن است که هر چه از آن فایده باشد به نظر تحقیر و تصغیر و قلت مبالات، بدان التفات نباید نمود، و کل ما سدّ جهلاً فهو محمود.(2)

    حافظ ابرو نیز به قاعده دیگرى تن مى‏دهد و مى‏نویسد:

و اگر حکایتى نامعقول بدو رسید، باید که آن را ترک کند مگر آن که در غایت شهرت باشد.(3)

    بدین‏گونه هرکسى در جست‏وجوى یافتن مفرّى از داده‏هاى نامعقول و حتى نامقبول تاریخ

--------------------------------------------------------------------------------

1 . بلعمى، تاریخ‏نامه طبرى، ص 30 .

2 . بیهقى، تاریخ بیهق، مقدمه .

3 . حافظ ابرو، جغرافیا، مقدمه .

--------------------------------------------------------------------------------
بر مى‏آید و ملاکى براى پذیرش یا رد داده تاریخى عرضه مى‏کند.


ابن‏خلدون و تاریخ

    نگاه به تاریخ به گونه دیگر که استوارى خویش را تنها از نقل راویان اتخاذ نکند، بلکه با پیروى از اصول و قواعد، بنیادى مستحکم بیابد ـ چنان‏که گفته آمد ـ اندیشه افرادى چون ابوعلى مسکویه، مسعودى و بیهقى را به خود مشغول داشته و بالطبع آنان را به نگاهى دیگر کشانده بود. اما بیش از همه، این ابن‏خلدون، نویسنده نامدار و مورخ نظریه پرداز قرن نهم و دهم هجرى بود که به عنوان بنیان‏گذار علم عمران و فلسفه تاریخ (جامعه‏شناسى)، شهرتى ویژه یافته است. او که با تألیف کتاب العبر و دیوان المبتداء و الخبر فى تاریخ العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوى السلطان الاکبر پاى در عرصه تاریخ‏نگارى نهاده است، به گفته خویش با داده‏هایى از تاریخ و اخبار روبه‏رو شد که پذیرش آن معقول نمى‏نمود، اما بر زبان راویان رفته بود. او براى پالایش روش‏مند چنین گزافه‏هایى به طراحى الگویى براى تاریخ‏نگارى پرداخت و بدین منظور، مقدمه‏اى بر کتاب خویش نگاشت که خود عملاً حاوى و حامل موضوع مستقلى شده است. او در مقدمه، نمونه بارزى از ذهنى منظم و تاریخ‏نگر عرضه کرد و کوشید تا وقایع تاریخى را درک و تفسیر کند، اما نه فقط با بیرون کشیدن علل جزیى حوادث، بلکه از طریق طرح و تدوین تاریخى علمى و مبتنى بر اصول صحیح نقادى، با مرزبندى قوانین تاریخ و توجه به تطور آن در ارتباط با جغرافیاى انسانى و مظاهر اقتصادى و سیاسى و اجتماعى.(1) او معیارهایى را بنا نهاد تا هر مورخ و پردازنده تاریخى، با کاربست آن بتواند به شناسایى اخبار و صدق و کذب آن‏ها راه یابد. مهم‏ترین آن، «طبایع العمران» بود که به گمان او بهترین و موثق‏ترین راه براى ارزیابى اخبار و شناخت صحیح از سقیم آن است، و این امرى است که باید پیش از تعدیل راویان صورت پذیرد، چون پیش از آن‏که به شناخت عدالت و وثوق راوى روى شود باید دانسته شود که آیا خبر فى نفسه ممکن یا دست‏کم غیر ممتنع است یا خیر، زیرا هرگاه خبر از محالات باشد دیگر گفت‏وگو در خصوص راوى بى‏جاست.(2) این

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . سیدصادق سجادى و هادى عالم‏زاده، تاریخ‏نگارى در اسلام، ص 125 .

2 . عبدالعظیم عبدالرحمن خضر، المسلون و کتابة التاریخ، ص 116-117 .

--------------------------------------------------------------------------------
سخن که امروزه امرى بدیهى و روشن به نظر مى‏آید، در دوره‏هایى از تاریخ‏نگارى بر بسیارى از مورخان پوشیده بود و سخنان افرادى، چون ابن‏خلدون تا حد بالایى زمینه‏ساز آن گردید. او درمقدمه العبر که «در حقیقت یک دائرة المعارفى تحلیلى است، از تمام اطلاعات مربوط به روش تاریخ‏نگارى که مورخ احاطه بر آن‏ها را لازم دارد تا بتواند اثرى علمى به‏وجود آورد»،(1) سخن به میان آورده و به منظور نزدیک‏سازى یافته‏هاى تاریخ به واقع، به کاوش‏هایى دست مى‏زند و روش‏هایى را عرضه مى‏کند و در همین راستا بى‏دقتى مورخان پیشین را به نقد مى‏کشد و ضرورت نقد تاریخى را به میان آورده و در بررسى روایات مورخان دقت بسیار مى‏ورزد.

نقد او غیر از بررسى گواهى‏ها که در تاریخ، اصلى کلى است، مبنى است بر آن‏چه وى قانون‏المطابقه مى‏خواند؛ یعنى آن که حوادث منقول با آن‏چه اقتضاى طبیعت و احوال جارى عمران بشرى است، منطبق باشد. آن‏چه براى ابن‏خلدون از این نقد عقلىِ تاریخ حاصل مى‏شود یک نوع فلسفه تاریخ یا جامعه‏شناسى است که او آن را یک علم مستقل مى‏خواند؛ علمى مستنبط النشأه.(2)

    ابن‏خلدون، آشکارا به خرده‏گیرى از نویسندگان پیشین مى‏پردازد که چگونه به آسانى مطالب بى‏پایه و گزافه منقول از گذشتگان را مى‏پذیرفتند بى‏آن که خود به نقد و ارزیابى آن‏ها دست زنند. وى با طرح الگویى بدیع، عملاً تاریخ تحلیلى را پایه‏گذارى مى‏کند و نشان مى‏دهد که تاریخ‏نگارىِ درست چگونه است. او در آغاز و دیباچه مقدمه، تاریخ را از فنون متداول در میان همه ملت‏ها و نژادها مى‏داند و مى‏گوید:

براى آن، سفرها و جهانگردى‏ها مى‏کنند، همه مردم عامى و بى‏نام و نشان به معرفت آن اشتیاق دارند و همه پادشاهان و بزرگان به شناختن آن شیفتگى نشان مى‏دهند و در فهمیدن آن، دانایان و نادانان یکسانند، چه در ظاهر، اخبارى بیش نیست در باره روزگارها و دولت‏هاى پیشین و سرگذشت قرون نخستین، ... و اما در باطن، اندیشه و تحقیق در باره حوادث و مبادى آن‏ها و جست‏وجوى دقیق براى یافتن علل آن‏هاست، و

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . عبدالحسین زرین‏کوب، تاریخ در ترازو، ص 17 .

2 . همان، ص 71-72 .

--------------------------------------------------------------------------------
علمى در باره کیفیات وقایع و موجبات و علل حقیقى آن‏ها، و به همین سبب، تاریخ از حکمت سرچشمه مى‏گیرد و سزاست که از دانش‏هاى آن شمرده شود.(1)

    او با این بیان، دو عرصه متمایز تاریخ را از یک دیگر باز مى‏شناساند و نشان مى‏دهد تاریخ که مورد توجه همگان است، ظاهرى دارد و باطنى، و بى‏گمان آن چه در باطن جست‏وجو مى‏شود با داده‏هاى عرصه ظاهر قابل دریافت نیست. وى براى روشن‏سازىِ بیشتر به ذکر این نکته مى‏پردازد که چگونه مورخان بزرگ اسلام، اخبار گذشتگان را به طور جامع، گرد آورده و در صفحات تاریخ به یادگار گذاشته‏اند، اما ریزه‏خواران، آن را به «نیرنگ‏هاى باطل در آمیخته و در مورد آن‏ها یا دچار توهم شده یا به جعل پرداخته‏اند و با روایات زراندود ضعیفى تلفیق کرده و ساخته‏اند، و بسیارى از آیندگان ایشان را پیروى کرده و هم‏چنان که آن اخبار را شنیده‏اند براى ما به جاى گذاشته‏اند بى‏آن که به موجبات و علل وقایع و احوال درنگرند و اخبار یاوه و ترهات را فرو گذارند».(2) ابن‏خلدون پس از این به اندک بودن محققان روش‏دار اشاره مى‏کند و علت آن را ریشه دوانى تقلید در رگ و پیوند آدمیان مى‏داند که خود موجب پهناورى میدان طفیلى و ریزه‏خوارى در فنون بسیار مى‏شوند. البته اظهار شادمانى هم مى‏کند که «سلطنت حق» راه خود را مى‏گشاید و شهاب بصیرت، اهریمن باطل را میراند و زمینه کشف راستى از کژى را فراهم مى‏سازد.

    ابن‏خلدون شمار مورخان متتبع و با فضیلت را اندک مى‏داند که حتى از حرکات عوامل (فتحه، ضمه، کسره و جزم) تجاوز نمى‏کنند، چون ابن‏اسحاق، طبرى، ابن‏کلبى، محمد بن عمر واقدى، سیف بن عمر اسدى و مسعودى، هر چند به وجود عیوبى در نوشته‏هاى اینان نیز اذعان دارد، ولى معتقد است که «انتقاد کننده بینا مى‏تواند با مقیاس هوش خویش، سره بودن یا ناسره بودن آن منقولات را بسنجد، چه تمدن و عمران داراى طبایع خاصى است که مى‏توان اخبار را به آن‏ها رجوع داد و روایات و اخبار را بر آن‏ها عرضه کرد».(3) وى بدین گونه مى‏کوشد تا تاریخ را از سطح نقلىِ محض که بر روایت راویان اتکا دارد، برکشد و وارد حوزه

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . ابن‏خلدون، مقدمه، ص 2 .

2 . همان، ص 3 .

3 . همان، ص 4 .

--------------------------------------------------------------------------------
حکمت سازد تا عقل را نیز در سنجش آن راهى باشد.

    مهم‏ترین روش تاریخ‏نگارى ابن‏خلدون در همین نکته دقیق و ارزش‏مند و در عین حال، ظریف نهفته است که خود سرمنشأ باب جدیدى در عرصه تاریخ‏نگارى مى‏گردد. او همه مباحث بعدى خود را براى تبیین و روشن‏سازى این تئورى طرح مى‏کند و معیارهاى دیگر خود را نیز به همین معیار ارجاع مى‏دهد. این تئورى، در عین زحمتى که مى‏برد، ارزشى به سزا دارد.

    ابن‏خلدون دسته‏هاى مختلفى از تاریخ‏نگاران را مى‏شمرد که به چه شیوه‏هایى عمل مى‏کرده‏اند؛ وى برخى را به‏شدت بى‏مایه و خرد مى‏شمارد، چون مطالب سودمند را از دست داده و شیوه‏هاى معروف و عادات و رسوم مورخان را فرو گذاشته‏اند.(1)

    اما به‏راستى، مورخ براى راه‏یابى به حقایق گذشته، و نصیب برى از فایده تمام، به چه چیزى نیاز دارد؟ او در پاسخ، به دو عنصر اشاره مى‏کند که در یکى با دیگران اشتراک دارد، اما دیگرى، با تفصیلى که بیان مى‏دارد، تنها از آن اوست.

    مورخ در نگاه وى به منابع متعدد و دانش‏هاى گوناگون نیازمند است و نیز باید حسن نظر، پافشارى و تثبیت خاصى (در صحت سند و چگونگى راویان) داشته باشد و «چون این دو به هم دست داد، او را به حقیقت رهبرى کند و از لغزش‏ها برهاند، چه اگر تنها به نقل کردن اخبار اعتماد کند، بى‏آن که به قضاوت اصول عادات و رسوم، قواعد سیاست‏ها، و طبیعت تمدن و کیفیات اجتماعات بشرى بپردازد و حوادث نهان را با وقایع پیدا، و اکنون را با رفته بسنجد، چه بسا از لغزیدن در پرت‏گاه خطاها و انحراف از شاه راه راستى در امان نباشد».(2)

    او سپس به ذکر نمونه‏هایى از وقایع و داده‏هاى تاریخ مى‏پردازد که مورخان بى‏توجه به دانش‏هاى دیگر، و به صرف اعتماد به راوى، به یادکرد آن‏ها پرداخته و مرتکب خبط‏ها و لغزش‏ها شده‏اند.(3) وى آن‏گاه براى تثبیت فن تاریخ و متمایزسازى آن با افسانه‏ها و سخنان سست، به بیان تفصیلى‏تر معیار پیش گفته مى‏پردازد و اصول تاریخ‏نگارى را عرضه مى‏دارد و

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 6 .

2 . همان، ص 1 .

3 . همان، ص 5-13 .

--------------------------------------------------------------------------------
بدین گونه بناى «تاریخ تحلیلى» را پایه گذارى مى‏کند. وى تصریح مى‏کند که بى‏توجهى به این اسرار که در فن تاریخ است و غفلت از آن‏ها موجب شده تا تاریخ به کم ارجى کشیده شود و حتى برخى، منتسبان به فن تاریخ را در زمره نادانان بشمارند. پس دانستن این اصول، شرطى لازم است.


اصول تاریخ‏نگارى

    ابن‏خلدون در تبیین نظریه خویش به ذکر اصولى مى‏پردازد که به گمانش مراعات آن‏ها مورخ را از خطا باز مى‏دارد و موجب مى‏شود تا تاریخ معقول به نگارش در آید. تأمل در آن‏چه وى به عنوان قواعد فن تاریخ مى‏شمرد، آشکارا انسان را به سوى نوعى عالمانه از تاریخ‏نگارى رهنمون مى‏شود و به پژوهنده تاریخ، امکان بیشترى براى کشف حقیقت مى‏دهد؛ تاریخى که به زعم دسته‏اى از افراد، فروتر از شعر و زاده تخیل آدمى قلمداد مى‏شد، اما در این نگره به معرفتى مبتنى بر قواعدِ عینى ارتقا مى‏یابد. وى در ذکر اصول تاریخ مى‏آورد:

    1ـ مورخ بصیر به دانستن قواعد سیاست و طبایع موجودات و اختلاف ملت‏ها و سرزمین‏ها و اعصار گوناگون از لحاظ سیرت‏ها و اخلاق و عادات و مذاهب و رسوم و دیگر کیفیات نیازمند است.

    2ـ لازم است در مسائل مزبور، وقایع حاضر و موجود را از روى احاطه کامل بداند و آن‏ها را با آن‏چه نهان و غایب است، بسنجد و وجه تناسب میان آن‏ها را از لحاظ توافق یا تضاد و خلاف دریابد و موافق را با مخالف و متضاد، تجربه و تحلیل کند و به علل آن‏ها پى‏برد.

    3ـ به درک اصول و شالوده‏هاى دولت‏ها و ملت‏ها و مبادى پدید آمدن آن‏ها و موجبات حدوث و علل وجود هر یک همت گمارد.

    4ـ عادات و رسوم و اخبار زمام‏داران را به کمال فراگیرد.

    در این هنگام او مى‏تواند هر خبر منقول را بر قواعد و اصولى که به تجربه و مطالعه آموخته است، عرضه کند، اگر آن خبر با اصول مزبور، موافق و بر مقتضاى طبیعت آن‏ها جارى

--------------------------------------------------------------------------------
باشد، صحیح خواهد بود و گرنه آن را ناسره شمرده و خود را از آن بى‏نیاز خواهد دانست.(1)

    5ـ هم‏چنین مورخ باید بداند که احوال ملت‏ها و نسل‏ها در نتیجه تبدّل و تغیّر اعصار و گذشت روزگار تغییر مى‏پذیرد و این به منزله بیمارى مزمنى است که بسیار پنهان و ناپیداست، زیرا جز با سپرى شدن قرن‏هاى دراز روى نمى‏دهد و کما بیش به جز افرادى انگشت شمار از کسانى که به تحولات طبیعت آشنایى دارند، این امر را درک نمى‏کنند.(2)

    ابن‏خلدون با این بیان به گونه‏اى در صدد نفى گونه‏هایى از نگرش به تاریخ است که در طول زمان‏هاى گذشته بر نگاه مورخان سایه افکنده بود و امروزه نیز با رنگ و لعاب عالمانه و ذیل عنوان «تاریخ تحلیلى» عرضه مى‏شود، در حالى که از قواعد تاریخ‏نگارى چندان بهره‏اى ندارند و از آن تأسف بارتر این است که عموم نویسندگان با باورها، اصول، عادات، آداب و تلقیات کنونى، و با گمانه‏هاى خویش به داورى و تحلیل تاریخ مى‏پردازند و براین بافته‏ها عنوان تاریخ تحلیلى مى‏گذارند، غافل از آن که تاریخ خود دانشى مبتنى بر قواعد و روش علمى است که با شناخت احوال ملت‏ها، آداب و رسوم حاکم بر جوامع و دسته‏اى دیگر از اطلاعات، قابل دست یافت است.

    ابن‏خلدون آن‏گاه سعى بلیغ مى‏کند تا در گستره نگاه مورخان به تاریخ، تحول ایجاد کند و به آنان بفهماند که به راستى چگونه عمران بشرى دچار دگرگونى شده و شناخت آن، چه میزان در فهم تاریخ مؤثر است.


کمال تاریخ‏نگارى

    بر اساس آن چه بیان شد، تاریخ‏نگارى سطحى علمى دارد و اساس کار مورخ آن است که باروش‏هایى به گذشته نقب زده و به نظاره آن چه روى داد، بنشیند و علل و عوامل پدیدارى آن‏ها را دریابد و چنین متاع ارج‏مندى به آسانى به دست آمدنى نیست. آن‏چه پیشینیان گمان مى‏بردند که به راحتى مى‏توان تاریخ گذشتگان را به تصویر کشید، برآمده از نوعى نگاه ساده لوحانه یا اعتقاد و اعتماد مؤمنانه بود و البته شاید از آن رو بود که تاریخ را براى هدف خاصى

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 51 .

2 . همان .

--------------------------------------------------------------------------------
جست‏وجو مى‏کردند و چنین تاریخ‏هاى معطوف به غایت و هدف، از پیش روشن بود که به کجا خواهد کشید و چه تصویرى را عرضه خواهد کرد و اگر این نگاه، به اهداف کوچک و خردى کشیده مى‏شد، آن‏گاه حساب تاریخ به روشنى معلوم بود، چنان که هندوشاه نخجوانى در بیان فواید تاریخ مى‏نویسد:

تواریخ در حقیقت اسمارند، و اسمار مرد را مشغول گرداند تا از غم‏ها ساعتى خلاصى یابد و از نامرادى‏ها بر آساید و باشد که تأثیر آن در نفس بماند و از تذکر آن فواید متنوع دست دهد.(1)

    علاوه بر آن، باورهاى دینى یا ملى، ذهنیت‏هاى پیشین، حب و بغض‏ها و محدودیت اطلاعاتى، عوامل پیش‏داورىِ خواسته یا ناخواسته‏اى است که مورخ را به سوى غایتى خاص دعوت مى‏کند، اما تاریخ به‏راستى غیر از این است. تاریخ هم‏چون دیگر علوم انسانى یا تجربى، بى‏رنگ است یا باید در بى‏رنگى آن کوشید تا بتواند هم چون آینه‏اى به نمایش گذشته توفیق یابد. ابن‏خلدون با درک این واقعیت، ساز و کارى براى تاریخ‏نگارى تعریف کرده و ابزار و روش مورخان پیشین را که تمام تاریخ‏شان بر آن بنا بود (نقل راوى ثقه) و همان به تنهایى شرط کافى شمرده مى‏شد، به‏عنوان شرطى لازم و متأخر مى‏شمرد و بدین گونه در روش تاریخ‏نگارى بابى علمى مى‏گشاید. او نقل را به مرحله پس از منبع عمران جاى داده و به تعبیر روشن‏تر، تاریخ را بر پایه علوم دیگر استوار ساخته که مورخ با دانستن آن‏ها مجاز به ورود به این عرصه مى‏گردد و مى‏تواند به تاریخ‏نگارى بپردازد.

    ابن‏خلدون به گزاف، مرتبه «نقل» و حتى «ثقات» را فرو نمى‏کشد، بلکه براى ادعاى خویش استدلالى مقبول ارائه مى‏کند. او عدم انطباق خبر با واقع را که از آن به وصف دروغ یاد مى‏شود، صرفا زاده خبث طینت یا انگیزه‏هاى آگاهانه آدمى نمى‏داند تا اگر فردى به پاکى و صداقت شناخته شد دیگر در باره او نتوان از دروغ (عدم مطابقت گفته‏هایش با واقع) سخن گفت. انسان در نگاه او به حکم شاکله وجودى‏اش و نیز ویژگى‏هاى زیستى‏اش، گاه اخبارى را نقل مى‏کند که با واقع سازگار نیست. بر این اساس، میان صادق بودن فرد و صدق سخنش

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . صادق آئینه‏وند، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامى، ص 47 به نقل از: تجارب السلف .

--------------------------------------------------------------------------------
ملازمه‏اى قطعى وجود ندارد. وى براى دفاع از این نظریه، به مسائل سیاسى، اجتماعى، روانى و اقتصادى اشاره مى‏کند که عموما آدمى را در چنبره خویش گرفتار ساخته و هیچ انسان عادى از آن‏ها گریز ندارد.


عوامل راه‏یابى دروغ به خبر

    ابن‏خلدون بر آن است که اخبار به طور طبیعى، در معرض آفت دروغ قرار دارند و کوشش انسانى نمى‏تواند آن‏ها را از این آفت‏ها باز دارد. این که دسته‏اى گمان دارند که صادق بودن یک فرد، وى را از در افتادن به کذب باز مى‏دارد، به توهمى برآمده از عدم شناخت طبیعت احوال آدمى گرفتارند، زیرا ابتلاى به این آفت، امرى اختیارى نیست. او به حق، مورخ را به چنین مقوله‏اى توجه مى‏دهد که به صرف دریافت صدق راوى یا مخبر، منقولات وى را نمى‏توان و نباید صادق و مطابق با واقع انگاشت، چون به باور او، راه یافتن دروغ به خبر، از امور طبیعى است و آن را موجبات و مقتضیاتى است، از جمله:

    1ـ پیروى از آرا و معتقدات و مذاهب. اگر روح آدمى در پذیرفتن خبر بر حالت اعتدال باشد از لحاظ درستى و دقت نظر، حق آن را ادا مى‏کند تا صدق آن از کذب آشکار شود، لکن اگر خاطر او به پیروى از یک عقیده یا مذهبى، شیفته باشد بى‏درنگ و در نخستین وهله، هر چیزى را که موافق آن عقیده بیابد مى‏پذیرد. بنابراین، بدیهى است که این تمایل، روى دیده بصیرت را مى‏پوشد و مورخ را از انتقاد و تنقیح خبر باز مى‏دارد.

    2ـ وثوق به راویان، از دیگر موجبات و مقتضیات راه‏یابى دروغ است. راوى، فردى چون دیگران است که در روایتش، هم‏چون دیگر اخبار، احتمال صدق و کذب مى‏رود، اما این پندارِ غلط در روان آدمى جا خوش نموده و گمان مى‏برد که آن‏چه آنان بیان مى‏دارند از خطا برى است.

    3ـ غفلت و بى‏خبرى از مقاصد، دیگر عامل است. چه بسیارى از راویان اخبار، آن‏چه مشاهده کرده یا شنیده‏اند، مقصودش را نمى‏دانند و خبرى را بر وفق حدسیات و تخمین‏هاى خود نقل مى‏کنند. بى‏گمان، این آفت در خبرهاى حدسى بیش از اخبار حسى راه دارد.

--------------------------------------------------------------------------------

    4ـ خبر را به توهم، راست شمردن که اغلب به سبب اعتماد به راویان است، دیگر عامل راه یابى دروغ است.

    5ـ ندانستن کیفیت تطبیق حالات بر وقایع، عامل دیگر است؛ به این معنا که گاه خبر را با نیرنگ بازى و ریاکارى در مى‏آمیزند و مخبِر، حالتى از احوال را نقل مى‏کند، در حالى که سازنده خبر در آن، تصنع به کار برده و ماهیت خبر برخلاف حقیقیت است.

    6ـ تقرب جستن بیشتر مردم به خداوندان قدرت و منزلت از راه ثناجویى و مدیحه‏سرایى و ستایش اعمال آن‏ها و مأمور ساختن ایشان به صفات نیک.

    7ـ یکى دیگر از موجبات انتشار اخبار دروغ که بر همه مقتضیات پیش‏گفته مقدم است، بى‏اطلاعى از طبایع احوال اجتماع است، زیرا هر حادثه‏اى، خواه ذاتى باشد یا عارضى، ناچار باید داراى طبیعت و سرشت مخصوص به ماهیت خود و کیفیاتى باشد که بر آن عارض مى‏شود، مثل دانستن طبایع جنیان.(1) ابن‏خلدون براى مورد اخیر، مثال‏هاى روشنى را ذکر و مراد خود را با بیان مصادیقى روشن مى‏کند.

    پس تاریخ تحلیلى برابر آن‏چه از گفته‏هاى پیشین برمى‏آید، روشى براى درک و دریافت صحیح کیفیات روى‏دادهاى گذشته است و مورخ با کاربست آن، راهى به سوى فهم گذشته پیدا مى‏کند، نه آن که پس از دریافت گذشته از طریق تاریخ نقلى به روش پیشینیان یا با اتکا به داده‏هاى آنان، به تحلیل روى‏دادها، به معناى تعلیل و تجزیه آن، بر اساس علایق و پندارهاى خویش بپردازد. آن‏چه هم‏اکنون به خطا در اذهان دسته‏اى از نویسندگان راه‏یافته، تحلیل‏ها یا تکاپوهایى به نام تحلیل است که بر تاریخ مى‏رود، اما هرگز از این تحلیل‏ها به صحت و سقم تاریخ نمى‏توان راه یافت، چون فعالیت اینان کارى پسینى است. البته این که چنین تحلیل‏هایى تا چه میزان از ارزش و اعتبار علمى بهره دارد، خود بحثى دیگر است و به حوزه‏هاى دیگر علوم ارتباط مى‏یابد و صد البته یافته‏هاى مورخان در دانش‏هاى بسیارى مى‏تواند با معیارهاى تعریف شده به تحلیل گرفته شود و گاه دستاوردهاى آنان مى‏تواند به منزله داده‏اى مورد توجه مورخ نیز قرار گیرد.


--------------------------------------------------------------------------------

1 . ابن‏خلدون، همان، ص 64-66 .

--------------------------------------------------------------------------------

    تمایز «تاریخ تحلیلى» با «تحلیل تاریخ» که در این نوشتار از منظر ابن‏خلدون پى گرفته و بررسى شده، هم چنان مباحثى دارد که در مجال و مقالات دیگر به آن اشاره خواهد شد.


نتیجه

    پرداختن به مقوله «تاریخ تحلیلى» نگاه بیرونى به «تاریخ» و مربوط به «فلسفه تحلیلى تاریخ» است و غرض اصلى آن، نشان دادن چیستى تاریخ تحلیلى است و این که این گونه از تاریخ‏نگارى از چه اصول و معیارهایى بهره مى‏گیرد. چنان‏که بیان شد، این روشِ تاریخ‏نگارى، برخلاف تصور دسته‏اى از نویسندگان که نوشته خویش را با این عنوان توصیف مى‏کنند، کاربست اصول و الگوهایى براى دریافت صحیح گذشته است و مورخ با این روش به کشف روایات صحیح از ناصحیح و اخبار سره از ناسره دست مى‏یابد، نه این که بخواهد به تحلیل دستاوردهاى (یافته‏هاى) تاریخى، بر اساس الگوهاى دینى یا سنتى یا ملى کنونى دست بزند. تاریخ تحلیلى، روشى براى شناخت تاریخ است نه آن که دانشى براى تبیین تاریخ، و به تعبیر دیگر نسبت به تاریخ، امرى پیشینى است نه مقوله‏اى پسینى . تاریخ تحلیلى در یک کلام، روشى در حوزه مطالعات تاریخ و الگوى کشف حقیقت است که البته شرایط واصول و قواعد تعریف شده دارد و با تحلیل تاریخ، که سروکار آن با مواد خام تاریخى است، تفاوت آشکار دارد.

--------------------------------------------------------------------------------

 


فهرست منابع

    807 . آئینه‏وند، صادق، علم تاریخ در اسلام، تهران، انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، 1364 .

    808 . ـــــــــــــــــــــــــــ ، علم تاریخ در گستره تمدن اسلامى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1377 .

    809 . ابن‏خلدون، مقدمه ابن‏خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1369 .

    810 . اتکینسون و دیگران، فلسفه تاریخ، روش‏شناسى و تاریخ‏نگارى، ترجمه حسینعلى نوذرى، تهران، طرح نو، 1379 .

    811 . بلعمى، تاریخ‏نامه طبرى، چاپ سوم: تهران، انتشارات سروش، 1380 .

    812 . تأملاتى در علم تاریخ و تاریخ‏نگارى اسلامى، به اهتمام حسن حضرتى، تهران، انتشارات نقش جهان، 1380 .

    813 . روزنتال، فرانتس، تاریخ تاریخ‏نگارى در اسلام، ترجمه اسداللّه‏ آزاد، آستان قدس رضوى، [بى‏تا].

    814 . زرین‏کوب، عبدالحسین، تاریخ در ترازو، تهران، امیرکبیر، 1370 .

    815 . سجادى، سیدصادق و هادى عالم‏زاده، تاریخ‏نگارى در اسلام، تهران، انتشارات سمت، 1380 .

    816 . سیوطى، عبدالرحمان، الشماریخ فى علم التاریخ، به کوشش محمد بن ابراهیم شیبانى، کویت، 1399ق .

--------------------------------------------------------------------------------

    817 . عبدالرحمن خضر، عبدالعظیم، المسلمون و کتابة التاریخ، المعهد العالمى للفکر الاسلامى، 1995م .

    818 . مسعودى، ابوالحسن على بن حسین، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه ترجمه ونشر کتاب، 2536 .

    819 . مسکویه‏رازى، ابوعلى، تجارب الامم، تهران، دار سروش للطباعة و النشر، 1367 .

    820 . مطهرى، مرتضى، جامعه و تاریخ، قم، انتشارات صدرا، [بى‏تا] .

    821 . ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب خویى، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى، 1371 .

تبلیغات