پژوهشى در روششناسى و تاریخنگارى مکتب آنال
آرشیو
چکیده
در تاریخنگارى قرن بیستم، مکتب فرانسوى آنال استثناى پر فروغى است. توجه به ساختارها، نگرش به درون تحولات تاریخى و اعتقاد استوار به پیوند پایدار طبیعت و تاریخ، از جمله ابداعات مورخان آنال مىباشد. مکتب آنال با بهرهگیرى از دانشها و رشتههاى مختلف، از قبیل جامعهشناسى، جغرافیا، روانشناسى، باستانشناسى و حتى علوم طبیعى، تاریخ رابه گونهاى قابل توجه، از محدوده تفکر مبتنى بر روایتنگارى صرف رهانید. در مکتب آنال، بهویژه در آثار فرناند برودل، مفهوم تاریخ تام یا کامل، جایگاه ویژهاى دارد. همینطور مارک بلوخ که خود یکى از بنیانگذاران این مکتب است، مطالعه و بررسى تطبیقى در تاریخ را به شیوهاى استوار در تاریخنگارى تبدیل کرد.متن
طرح و بیان مسئله و فرضیه تحقیق
مسئله پژوهش حاضر این است که چرا از میان روشهاى تاریخنگارى حاکم بر حوزههاى علوم انسانى در دو قرن پیش اروپا، مکتب آنال توانست جایگاهى استوار یافته و نزدیک به یک قرن به عنوان روش مسلط تاریخنگارى فرانسه شناخته شود؟ اینکه مکتب آنال از چه امکانات بالقوهاى که پیش از آن در پژوهشهاى تاریخى غفلت شده بود، استفاده کرد و این رویکرد چه تأثیرى بر میزان موفقیت آن داشت، پرسشهایى است که در این مقاله بدان پرداخته مىشود. فرضیههاى این تحقیق عبارتاند از:
1ـ رشد و گسترش علوم اجتماعى در کنار علوم طبیعى در قرن نوزدهم، بهویژه در فرانسه، نقش اساسى در پیدایش مکتب تاریخنگارى آنال داشت.
2ـ شناخت ضرورت همگرایى میان تاریخ با سایر رشتههاى علوم اجتماعى و حتى بعضى رشتههاى علوم طبیعى، عامل اصلى موفقیت پژوهش گران این مکتب و گسترش آن در خارج از فرانسه و حتى اروپا بوده است.
زمانه و زمینه پیدایش مکتب آنال
واژه Annales از کلمه لاتینى Annus(سال) گرفته شده و به معناى شرح وقایع سالانه بدون تحلیل و تفسیر است و از این رو، سابقهاى طولانى داشته و به مورخان و وقایعنگاران رومى مانند تاسیتوس مىرسد. معادل فارسى آن، «سالنامه» است.(1) در مقاله حاضر از واژه آنال به دلیل اهمیت و شهرتش با همین عنوان استفاده مىشود.
نام این مکتب مدیون مجلهاى است با عنوان آنال تاریخ اقتصادى و اجتماعى(2) که اولین شماره آن در پانزدهم ژانویه سال 1929 انتشار یافت. بنیانگذاران این نشریه، لوسین فبور(3) و مارک بلوخ (4) بودند که نقش مؤثرى در آینده تاریخنگارى و روششناسى تاریخى در فرانسه قرن بیستم ایفا کردند. این مجله علاوه بر دو مؤسس آن، یعنى لوسین فبور و مارک بلوخ، اعضاى دیگرى به عنوان هیئت تحریریه از رشتههاى دیگر داشت که عبارتاند از: چهار مورخ، یک جامعهشناس، یک متخصص علوم سیاسى، یک جغرافىدان و یک اقتصاددان. چنین ترکیبى خود نشان دهنده یکى از اهداف مجله، یعنى لزوم توجه به نقش همه حوزههاى پژوهش در نقد و نگارش روىدادهاى تاریخى بود.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . هنرى استیوارت هیوز، راه فروبسته، ص 17، زیر نویس مترجم .
2 . Annales of Economic and Social History.
3 . Lucian Febvre.
4 . Mare Bloch.
--------------------------------------------------------------------------------
مجله آنال طى سالهاى جنگ جهانى دوم دچار تحولاتى شد. در مدت اشغال فرانسه و در دوره 1942-1945 نام مجله به جنگ تاریخ اجتماعى تغییر یافت، و به دلیل شرکت مؤسسان آن، بهویژه مارک بلوخ در گروههاى مقاومت علیه نازىها، مجله بدون نام آنها منتشر شد. مارک بلوخ توسط نازىها شکنجه و تیرباران شد و دو شماره از سال 1945م و پس از بیرون رفتن اشغالگران، به مارک بلوخ اختصاص یافت. وصیتنامه فکرى وى نیز در همین دو شماره چاپ شد. در سال 1946م نام آنال بار دیگر تغییر یافت و به آنال، اقتصادها، جوامع و تمدنها(1) تبدیل شد.
لوسینفبور طى دوران پس از جنگ، به ادامه راه پیشین همت گماشت و مسیر تغییر و تحولات را در روش گروه، هموار ساخت. وى با تشکیل گروه تازهاى مرکب از فرناند برودل، ژ. فریدمن، ش. مورازه و پ. لولیو، همچنان سیطره گروه آنال را بر حوزه اندیشه و تاریخنگارى فرانسه حفظ کرد.(2)
گروه آنال از دهه 1960 م تغییرات بیشتر و روشهاى گستردهترى وارد کار خود کردند، از جمله تحت پوشش قرار دادن تحلیلهاى روانشناسى، انسانشناسى، ریاضیات، نشانهشناسى، اسطورهشناسى تطبیقى، پارین گیاهشناسى، اقلیمشناسى و ... در یک مجموعهاى فراگیر، و هم چنین مىتوان توجه به شیوههایى، نظیر استفاده از کربن 14 در کشف نکات مبهم تاریخى را نام برد.(3)
در این دهه، نقش مؤثر فرناند برودل(4) که بعد از مرگ فبور در 1956م مدیریت نشریه را به عهده گرفته بود، سبب شد تا آنال در شمار معتبرترین نشریههاى در حوزه تاریخنگارى قرار گیرد. برودل مربوط به نسل دوم آنال بود؛ نسلى که با چرخشى کمیتگرا و با پژوهش در قلمرو پول و جمعیت، به تاریخى دراز مدت(5) بر اساس تحلیلى جدى از ساختارهاى اجتماعى گرایش داشت.(6)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Annales , Economics, Societies and civilizations.
2 . منصوره اتحادیه و حامد فولادوند، بینش و روش در تاریخنگارى معاصر، ص 5 .
3 . Stuart Clark, The Annales school Critical Assessments , Vol 2. p . 19.
4 . Fernand Braudel.
5 . Long Term.
6 . Stuart Clark, The Annales school Critical Assessments , Vol 2. p . 19.
--------------------------------------------------------------------------------
طى سه دهه پایانى قرن بیستم، نسل سوم آنال به صحنه آمد. ژاک لوگوف(1) و ایمانوئل له روى لادورى(2) را مىتوان از سرآمدان این نسل دانست که به رویکرد انسانشناسانه در تاریخ پرداختهاند. این نسل، موضوعات تازهاى از قبیل تاریخ آب و هوا، طفولیت، جنون، مرگ، رؤیاها و ... را وارد مطالعات تاریخى کرده است.(3)
آخرین تغییرى که در نام مجله صورت گرفت، در سال 1994م بود. در این سال، نشریه به نام آنال؛ تاریخ، علوم اجتماعى(4) تغییر یافت.
مکتب آنال نتیجه تحولات قرن نوزدهم و ابتداى قرن بیستم در حوزه فرهنگ و علوم اجتماعى بود. پوزیتیویسم(5) قرن نوزدهم به حوزه تاریخ نیز سرایت کرده و بهگونهاى روش مسلط تاریخنگارى در فرانسه و اروپا شده بود. از نظر مورخان آنال، یوزیتیویستها یا اثباتگرایان، مجذوب رشد و افزایش قدرت و دستگاه دولت شده، از این رو تاریخ را در حد روایاتى از امور سیاسى و دیپلماسى فرو کاسته بودند.(6)
از زمانى که اگوست کنت،(7) واضع اصطلاح پوزیتیویسم (اثباتگرایى)، اعلام داشت که جامعهشناسى نیز همانند فیزیک باید به قضایایى که مستقیما قابل آزمایش مىباشند توجه کند، این حرکت همواره رو به پیشروى بود.(8)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Jacques Le Goff.
2 . E. La Roy Ladurie.
3 . Stuart Clark, The Annales school Critical Assessments , Vol 2. p . 19.
4 . Annales. History. Social Sciences.
5 . Positivism.
6 . Stuart Clark, The Annales school Critical Assessments , Vol 2. p . 19.
7 . August Conte.
8 . نیکلاس آبرکرامبى و دیگران، فرهنگ جامعهشناسى، ص 293 .
--------------------------------------------------------------------------------
به نظر مىرسد یکى از پیامدهاى جنبش اثبات گرایى، تلاش و پىگیرى مداوم پژوهشگران اجتماعى براى اثبات علمى بودن حوزه مطالعاتى آنها بود. بىجهت نیست که در حوزه تاریخ نیز مورخان صرفا به ردیف کردن وقایع و روىدادها پرداخته و تفکر انتقادى و خلاّق بر سنت تاریخنگارى حاکم نشد.
با این حال، روش علمى از جهاتى به شکلگیرى دیدگاه آنال نیز کمک کرد. بررسى اسناد و آرشیوها که به نوعى اثبات روىدادهاى تاریخى را در پى داشت، و توجه مؤسسان آنال به روشهاى جامعهشناسى حاکم، بهویژه امیل دورکیم،(1) بیانگر اهمیت و نقش روش علمى در نظر بنیانگذاران این مکتب بود.
در بررسى حوزه تاریخنگارى فرانسه پیش از تأسیس آنال، سه تن از معروفترین پژوهشگران فرانسوى، نقش اساسى بر عهده داشتند:
نخست، اهمیت و نقش امیل دورکیم که به ویژه لوسینفبور احترام فراوانى براى او قائل بود. پژوهشهاى عمیق دورکیم در حوزه مطالعات دین، و روش دقیق، آزمایشى و تطبیقى در مورد وقایع تاریخى و جامعه شناختى براى مورخان آنال، میراث ارزشمندى بود. با این حال، فبور نگران بود که با پژوهشهاى کم نظیر دورکیم، حوزه مطالعات تاریخى نیز در زیر مجموعه بخشى از مکتب جامعهشناسى قرار گیرد. همچنین مارک بلوخ همواره دورکیم را یکى از استادان خود معرفى مىکرد و مىگفت:
او به من آموخت که براى فهم زمان خود باید چشمانم را از آن بردارم و به گذشته بدورزم.(2)
مجله سالنامه جامعهشناسى که دورکیم آن را منتشر مىکرد، پرنفوذترین مجله در صحنه روشنفکرى فرانسه بود و بر ضرورت ارتباط بین رشتههاى مختلف علوم انسانى، بهویژه علوم اجتماعى، تاریخ و فلسفه تأکید فراوان داشت.
دومین کسى که در تاریخنگارى فرانسه اهمیت اساسى داشت، هانرى بر(3) بود. وى مدیریت انتشار مجموعهاى چند جلدى به نام تطور بشر را به عهده داشت. در این مجموعه، جامعه و فرهنگ، جایگاه اصلى و محورى داشته، اما نویسندگان هر بخش، مجاز به انتخاب روشهاى خود بودند. با وجود این، بیشتر مورخان این مجموعه با روشى تحلیلى، بر جنبههاى مختلف هر دوران ویژه در یک کل فراگیر، تأکید مىکردند.
هانرى بر در سال 1900م مجله هم نهاد تاریخى را منتشر ساخت و در آن نشریه بر
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Emile Durkheim.
2 . هیوز، همان، ص 22.
3 . Henri Berr.
--------------------------------------------------------------------------------
سادهانگارى دیدگاه پوزیتیویسم در حوزه تاریخ به شدت انتقاد کرد. هانرى بر از همکارانش مىخواست که با «مسئله روانشناختى ظریف [رسیدن به]تصویرى روشن از نقش عامل فکرى در تاریخ» دست و پنجه نرم کنند؛(1) موضوعى که مورخان آنال بعدها با آن به شدت درگیر شدند.
سومین شخص تأثیرگذار بر روند تاریخنگارى فرانسه، ژول میشله(2) بود. میشله (1798-1874م) از دیدگاه مؤسسان آنال، مورخى به شمار مىرفت که تاریخ را با تمام پیچیدگىهایش در نظر داشت. میشله، مبتکر واژه «رنسانس» براى دوران پس از قرون وسطاى اروپاست که جلد هشتم کتاب تاریخ فرانسه خود را به این موضوع اختصاص داده و پس از آن، کاربرد کلمه رنسانس در میان مورخان عمومیت یافت.(3) وى به عنوان پژوهشگر برجسته تاریخ و تمدن فرانسه، در تاریخنگارى خویش نه فقط به روىدادهاى پیرامون شاهان و دولتمردان، بلکه بیش از آن به تکاپوى مدام و آرام مردمان گذشته توجه وافر داشت و همهگونه شواهد تاریخى را شایسته کاوش تلقى کرده و وظیفه مورخ را فهم و تشریح بنمایه آنها مىدانست.
میشله نقش مؤثرى در توجه مورخان آنال به جغرافیا ایفا کرد. مثالى که وى در مورد اهمیت جغرافیا براى تاریخ نقل مىکند این است که اگر محیط و جغرافیا در روش تاریخنگارى مورد توجه قرار نگیرد، گویى همانند نقاشىهاى چینى است که زمین در آن وجود ندارد و مردم نیز در تاریخ، روى هوا گام مىنهند.(4)
در متن چنین تحولاتى بود که مؤسسان نشریه ادوارى آنال در سال 1929م دیدگاه مشترک خود را به جامعه فرهنگى فرانسه ارائه داده و طى سالیان دراز در قرن بیستم در جهت تحقق آنها تلاش نمودند:
1 . ضرورت مقابله با تاریخنگارى روایى که با پذیرش اصول پوزیتیویسم، خلاقیت و تفکر
--------------------------------------------------------------------------------
1 . هیوز، همان، ص 23 .
2 . Jules Michelet.
3 . Henry Lucas. The Renaissace and the Reformation. p . 208.
4 . هیوز، همان، ص 20 .
--------------------------------------------------------------------------------
انتقادى را از مورخ گرفته است.
2 . ضرورت مقابله با تاریخ سیاسى و تقلیل کار مورخ به ابزار شرح و توصیف اقدامات شاهان و دولتمردان.
3 . ضرورت مقابله با تخصصگرایى افراطى در تاریخ که مانع بهرهگیرى مورخان از سایر رشتههاى علوم اجتماعى و انسانى شده است.
4 . ضرورت غنا بخشیدن به تاریخنگارى از طریق ایجاد ارتباط مورخ با حوزههاى اقتصادى، جامعهشناسى، جمعیتشناسى، انساننشاسى، زبانشناسى و ... .
5 . اهمیت دادن به تدوین چارچوب نظرى به عنوان نقطه شروع تولید شناخت تاریخى و به عنوان راهنماى گردآورى اطلاعات لازم و مناسب.
6 . ضرورت حفظ رابطه متقابل بین نظریه و روش و تصحیح دائمى این دو با شروع و ادامه فرایند پژوهش.
7 . ضرورت حفظ عینیت در پژوهشهاى تاریخى و استفاده بهجا از اسناد و مدارک، آن هم در حجمى خیرهکننده، و بر این اساس، مقابله با هر نوع دگماتیسم علمى و پرهیز از هرگونه تعمیم ناروا بدون تجزیه و تحلیل دقیق.(1)
انتشار نشریه ادوارى آنال که با این برنامه در سال 1929م آغاز شده بود، طى سالیان دراز در سراسر قرن بیستم ادامه یافت.
روششناسى(2) مکتب آنال
به طور کلى از نظر روششناسى، دو شاخه مهم در حوزه علوم اجتماعى بر مکتب آنال تأثیرگذار بودند: نخست، مارکسیسم و نئومارکسیسم که خود ریشه در ماتریالیسم دیالکتیک آلمان داشته، و دیگرى مردمشناسى ساختارى و جامعهشناسى کارکردى و نقش برجسته دورکیم که تحت تأثیر پوزیتیویسم فرانسه قرارداشت:
--------------------------------------------------------------------------------
1 . فرناند برودل، سرمایهدارى و حیات مادى 1400-1800م، مقدمه پرویز پیران، ص بیست و شش و بیست و هفت .
2 . Methodology.
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ پوزیتیویسم فرانسه2ـ ماتریالیسم دیالکتیک آلمان
دورکیم مارکس و انگلس
مردمشناسى و جامعهشناسى کارکردى
نئومارکسیسم
مردمشناسى ساختارى
مکتب آنال(1)
تحت تأثیر شاخه اول، متفکران مکتب آنال با تبعیت از امیل دورکیم و مکتب جامعهشناسى فرانسوى، ماهیت ارگانیک جامعه را که بر اساس تمثیلى زیستشناختى به موجودى زنده تشبیه مىکند، پذیرفته و آن را به صورت مجموعهاى منسجم و یکتا با اجزاى بههم پیوسته و مرتبط بررسى کردهاند. بر اساس این روش، وظیفه مورخ کشف واحدهاى قابل مقایسه براى آزمودن فرضیههاست. هنگامى که واحدهاى مطالعاتى قابل مقایسه، مشخص گردید، آنها به عنوان کلى ارگانیکِ متشکل از اجزا در نظر گرفته شده و سپس بازسازى چنین «کلى» از طریق کنار هم گذاردن اجزا صورت مىگیرد. باز سازى با توجه به شرایط حال یا زمانى نزدیک به دوران معاصر انجام مىشود و باروش «پس رونده» از حال به گذشته برده شده و مورد مقایسه قرار مىگیرد.(2) در آثار مارک بلوخ از جمله جامعه فئودالى(3) که شاهکار وى شمرده مىشود، از این روش استفاده شده است.
تحت تأثیر جامعهشناسى ساختارى، افراد و روىدادهاى تاریخى، نتایج یا پیامدهاى صورى و سطحىِ ساختارها و فرایندهاى زیربنایىتر و اساسىترى هستند که تنها مىتوان در
--------------------------------------------------------------------------------
1 . حسینعلى نوذرى، فلسفه تاریخ، روششناسى و تاریخنگارى ، بین ص 266-267 .
2 . برودل، همان، مقدمه پرویز پیران، ص چهل و هشت .
3 . Feudal Society.
--------------------------------------------------------------------------------
دورانهاى متفاوت زمانى به وجود آنها پى برد. مارک بلوخ نیز به تبعیت از دورکیم، استدلال مىکرد که جامعه، نه افراد، نقطه شروع مطالعه مورخ است.
فرناند برودل نیز در نقد تاریخ روایى معتقد بود که روىدادها صرفا بارقهاى بر همه حوادث به شمار مىآیند و اینکه مورخان به تمرکز بر روىدادها تمایل فراوان دارند، تاریخ را بهویژه به نقل روىدادهاى سیاسى تنزل دادهاند، در حالى که باید به فهم بهترى از جهان دست یابیم. وى نیز مانند دیگر ساختگرایان عقیده داشت که معنا و مفهوم واقعى روىدادها، کردارهاى فردى و موضوعات بهطور مجزا و ذاتى خود آنها نیست، بلکه در روابطى است که ما بین آنها به دست مىآوریم. بنابراین، در جهان هیچ کس کاملاً در خود محصور نبوده و همه رفتارهاى فردى در واقعیات مرکب و پیچیده، ریشه دارد.(1)
کتاب معروف برودل مدیترانه و جهان مدیترانهاى در عصر فیلیپ دوم(2) نمونه دیگرى از توجه به ساختارها در نظر مورخان آنال است. دو سوم این اثر پر حجم به ساختارهاى جغرافیایى، کشاورزى، اقتصادى و ... حوزه مدیترانه در قرن شانزدهم اختصاص دارد و کاملاً آگاهانه و عامدانه، حکایتها و روایتهاى تاریخى در آن متروک مانده است.(3)
همچنین مورخان آنال تحت تأثیر روش پژوهش مارکسیستى قرار داشتند. در دهههاى 1950 و 1960م نسلى از این مورخان، به ویژه ایمانوئل له روى لادورى، ترتیب استاندارد سلسله مراتبى را پىگرفتند که بر اساس آن، تحولات تاریخى به ترتیب اهمیت و موقعیت در سه حوزه یا طبقه بررسى مىشد:
در ردیف نخست، عوامل اقتصادى و جمعیت شناختى، ردیف دوم، ساختارهاى اجتماعى و در ردیف سوم، پیشرفتهاى فکرى، فرهنگى، مذهبى و سیاسى. این سه ردیف، همانند طبقات یک ساختمان بهطور عمودى قرار داشتند. از این رو زیر بناى این روشِ پژوهش، عوامل اقتصادى و جمعیتشناختى بود. له روى لادورى معتقد است که طى قرن چهاردهم تا هجدهم در اروپاى قارهاى به دلیل آن که جامعه در وضعیت اقتصادى ـ جمعیتشناختى سنتى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Marnie Hughes Warrington, Fifty Kay Thinkers on History. p. 18.
2 . The Mediterranean and The Mediterranean World in the Age of Philip II.
3 . Geoffrey Roberts. The History and Narrative Reader, p.47.
--------------------------------------------------------------------------------
خود محصور باقى ماند، باید از تاریخ این دوران به عنوان «تاریخ بى حرکت» یاد کرد، زیرا مطلقا هیچ چیز در این پنج قرن تغییرى نکرد.(1)
بر اساس این الگو به راحتى از حرکتهایى، نظیر رنسانس، اصلاح دینى، عصر روشنگرى و ظهور دولت مدرن، غفلت شد. این پارادایم سه طبقه مکتب آنال(2) شباهت فراوان به الگوى زیربنا ـ روبناى مارکسیسم دارد.
1 . تاریخ تام یا کامل(3)
روش تاریخِ تام و کامل، اصلىترین روش مکتب آنال است که تقریبا تمام آثار مشهور مورخان این مکتب بر اساس این روش تدوین و تألیف شده است. منظور از تاریخ تام یا کامل، نه تاریخ کل جهان، بلکه به معناى ادغام همه انواع، روشها و جنبههاى تاریخ، یک تاریخ پیوسته (یعنى بررسى پدیدهاى در گستره زمانى طولانى) و یک رهیافت ساختارى ـ کارکردى متمرکز بر پیوستگىها و نظامهاى جامعه است.(4)
در این روش، تلاش مورخ در جهت به چنگ آوردن کلیت و یکپارچگى ضرورى از هر دوره یا جامعه تاریخى است. بدین ترتیب، تاریخ هر دوره را مىتوان با الهام از مفهوم افلاطونى، همچون عالمى کوچک و البته یکپارچه از جهان بزرگ تلقى کرد.(5) براى رسیدن به یک تاریخ تام و کامل، باید از سایر رشتهها در پژوهشهاى تاریخى بهره برد. از این رو مورخان نسل اول آنال (فبور و بلوخ) در بررسىهاى تاریخى و برنامهاى که براى حرکت خود ارائه دادند، براى این موضوع اهمیت فراوان قائل بودند. هر دو به زبانشناسى، مردمشناسى و جامعهشناسى علاقهمند بودند. فبور بهویژه رویکرد امکان گرایانه(6) پدر مکتب جغرافیاى فرانسه، یعنى ویدال دلا بلاشه(7) را مدّ نظر داشت. این رویکرد «بر امکانات و توانمندىهایى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Ibid. p .284-285.
2 . Clark, Op. cit, p. 35.
3 . Tota History.
4 . مایکل استنفورد، درآمدى بر فلسفه تاریخ، ص 50-51 .
5 . Clark, Op. cit, Vol 3, p. 21.
6 . Possibilitistic.
7 . Vidael Dela Blache.
--------------------------------------------------------------------------------
که محیط در اختیار انسان قرار مىداد، تأکید مىورزید، نه بر موانع و محظورات آن».(1) در واقع، جغرافیاسازى از تاریخ توسط دلابلاشه الهام بخش تاریخسازى از جغرافیا توسط فبور گردید.(2)
بلوخ نیز همبستگى اجتماعى و نمایندگى جمعى و پیروى از روشهاى تطبیقى را که از امیل دورکیم گرفته بود، وارد مطالعات تاریخى کرد.
همچنین فرناند برودل سر آمد مورخان نسل دوم آنان و نویسنده «مهمترین اثر تاریخى قرن»،(3) یعنى کتاب مدیترانه و جهان مدیترانهاى در عصر فیلیپ دوم، مطالعات فراوانى در جغرافیا و اقتصاد داشته و به «بازار مشترک علوم اجتماعى» معتقد بود. وى با اعتقاد به روش «ارگانیسم اجتماعى»، دو رشته تاریخ و جامعهشناسى را به واسطه این که هر دو سعى دارند تجربه انسان را به صورت یک کل ببینند، بسیار نزدیک به یکدیگر مىدانست.
در ادامه این توجه به تاریخ تام و کامل، ایمانوئل له روى لادورى نامدارترین مورخ نسل سوم، نشان داد که چگونه اقلیمشناسى مىتواند در خدمت تاریخ قرار گیرد. وى در کتاب دهقانان لانگدوک(4) ثابت کرد که تا چه اندازه جغرافیاى جانورى (جانور بومشناسى)، هواشناسى و جغرافیاى زیستى گیاهان(5) مىتوانند در مطالعات تاریخى، تأثیر گذار باشند.(6)
تنها اثر مستقلى که از مؤسسان آنال در باره روششناسى این مکتب برجاى مانده، کتابى است ناقص و ناتمام از مارک بلوخ که در جهان انگلیسى زبان به پیشه مورخ(7) معروف شده
--------------------------------------------------------------------------------
1 . حسینعلى نوذرى، فلسفه تاریخ، روششناسى و تاریخنگارى، ص 431 .
2 . Clark, Op. cit, Vol 2, p. 106.
3 . نوذرى، همان، ص 431 .
4 . The Peasants of Languedoc.
5 . Phytogeography.
6 . Clark, Op. cit, Vol 1, p. 261`
7 . Historians Craft.
--------------------------------------------------------------------------------
است. این کتاب، آمیزهاى است ناتمام از مباحث فنى در باره روش و برخى تأملات عمومى و روشهایى که بلوخ در آثار خویش از آنها استفاده کرده است. با این حال، مرگ قهرمانانه و زود هنگام این مورخ نامدار باعث شد که وى نتواند به طور کامل آن را به انجام برساند. حتى نام این کتاب نیز در ترجمه به انگلیسى بر آن نهاده شد. پیشه مورخ در واقع، دفاعیهاى است بر روش «تاریخ تام و فراگیر»؛ روشى که مورخان براساس آن باید به تمام جنبهها و ابعاد مسائل و امور انسانى و محیطى که این امور در آنها صورت وقوع مىیابند، بپردازند. تمثیلى که بلوخ در این زمینه به کار مىبرد، این چنین است:
مورخ خوب مانند غول داستان پریان است؛ وى به خوبى مىداند هرجا که بوى گوشت انسان به مشامش بخورد، لاشهاش هم در همان حوالى افتاده است.(1)
بلوخ در این اثر چنین استنباط مىکند که مورخان باید از مشغول ساختن خود به رهبران یا روىدادهاى بزرگ در تاریخ اجتناب ورزند. آنان باید به همان اندازه به چوپانان و دهقانان بپردازند که به سیاستمداران؛ و از این طریق، چشمانداز کل جامعه را در اثر خود بگنجانند.
البته از نظر بلوخ در این کتاب، مفهوم تاریخ تام و کامل معناى دیگرى نیز داشت و آن، اعتقاد راسخ به ارتباط و پیوستگى حال با گذشته بود؛ یعنى نتیجهگیرى در باره گذشته بر اساس مشاهدات امروزى، چنان که وى در کتاب ویژگىهاى اصلى تاریخ روستایى فرانسه به کار برده است. بلوخ در تاریخ روستایى فرانسه براى نخستین بار به اصطلاح خودش از «روش پسروى»(2)! در بررسى نواحى برون شهرى اروپا استفاده کرد، زیرا معتقد بود در این مورد نمىتوان از اسلوب معمولِ رعایت ترتیب زمانى بهره برد:
او عقیده داشت که تاریخ جوامع روستایى تا پیش از قرن هجدهم به صورت مکتوب ثبت نشده است و بنابراین در بررسى آن باید از امروز ـ یا شاید از گذشتهاى بسیار نزدیک به امروز ـ آغاز کرد و کم کم عقب رفت تا به نخستین دورهها رسید. بلوخ مىگفت که منطق برون شهرى بسیار کند تغییر مىکند و ویژگىهاى برجسته آن، کما بیش همان است که در قرون وسطا بوده است. به این جهت، کار مورخ این است که برپایه مشاهده مستقیمِ روزگار خودش، وضع گذشته را به گمان و تقریب نتیجه بگیرد. آنچه او چگونگى این کار را مىآموزد، تعمق در نامهاى مکانها و قیافه مزارع و فرهنگ عامیانه و حتى عکسهاى هوایى است.(3)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . نوذرى، همان، ص 529 .
2 . Regressive Method.
3 . هیوز، همان، ص 37 .
--------------------------------------------------------------------------------
2 . روش تطبیقى(1)
از میان مورخان مکتب آنال، مارک بلوخ بیشترین آرا و آثار را در باره روش تطبیقى بر جاى نهاده است. در نامهاى که وى به تاریخ 28 دسامبر 1933 براى ژیلسون نوشته، تأکید مىکند که روش او همچنان روش تاریخ تطبیقى جوامع اروپایى است؛ یعنى با شکستن حصارهاى میان رشتهها و حوزههاى تخصصى، مطالعه «انسانهاى معین در یک جامعه تاریخى معین» مىبایست جاى خود را به مطالعه «انسان در انواع و اشکال مختلف جامعه» واگذار کند. از نظر بلوخ، تصویر انسان در ترتیب زمان باید جایگزین تصویر انسان در نقطهاى از زمان شود.(2) به طور کلى روند پژوهش تطبیقى (مقایسهاى) مارک بلوخ را مىتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
1 . پژوهشگر، حوزه یا ناحیه ویژه و مورد نظر خود را از طریق کاوش و جستوجو با حوزه موازى (همزمان) در ناحیه، کشور یا قارهاى دیگر یا فقط با همان ناحیه در یک زمان دیگر مقایسه مىکند.
2 . از این مقایسه، بینش و بصیرت تازه به دست آمده و پرسشهاى نو پدید مىآیند.
3 . با پدید آمدن پرسشهاى نو، پژوهشگر بار دیگر به جستوجوى منابع تازه با جستوجوى تازه در منابع پیشین مىپردازد.(3)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Comparative Method.
2 . Clark, Op. cit, Vol 4, p. 63.
--------------------------------------------------------------------------------
مارک بلوخ معتقد است که تاریخ نمىتواند قابل فهم باشد مگر آن که بتواند از عهده برقرارى روابط تبیینى بین پدیدهها برآید. بنابراین، روش تطبیقى اساسا ابزارى است براى عمل به مسائل مربوط به توصیف و تبیین.
بلوخ بر اساس منطق آزمایش فرضیهها روش تطبیقى را در اهداف، شرایط و جوامع متفاوت، تأیید مىکند. اگر مورخى ظهور پدیدهى A را در جامعهاى خاص، به وجود وضعیت B مربوط بداند، او مىتواند این فرضیه را از طریق تلاش براى یافتن جوامع دیگرى که در آنجا A بدون B به ظهور رسیده، یا برعکس، تحقیق و بررسى کند. اگر او هیچ وضعیتى که فرضیه را نقض کند پیدا نکرد، اطمینانش در استوارى آن فرضیه افزایش خواهد یافت. میزان اعتماد و اطمینان مورخ، به مقدار و تنوع مقایسههایى بستگى دارد که انجام پذیرفته است. در صورتى که او شرایطى متناقض با فرضیه بیابد، یا آن را کاملاً رد کرده یا دوباره به تدوین و تنسیق آن مىپردازد. مورخ تا جایى که شواهد متناقض در مجموعهاى منسجم و مرتبط، تصحیح و تثبیت نشده، به کار خویش ادامه مىدهد و در نهایت، بار دیگر با روش مقایسهاى آن را آزمایش مىکند.(1)
در این روند، آزمایش ـ تدوین ـ آزمایش، مورخ تا زمانى که متقاعد نشده است به کار خویش ادامه مىدهد. روش مقایسهاى، اقتباسى است از منطق تجربى آزمایش براى پژوهشهایى که در آن، تجربه عملى غیر ممکن است.
بلوخ در مقالهاى که در مورد طلا در قرون وسطا نوشته، از روش مقایسهاى براى تعیین این که چرا فلورانس(2) و جنوا(3) نخستین مراکز در اروپاى قرون وسطا بودند که به انتشارسکههاى طلا اقدام کردند، بهره مىبرد. مورخان پیش از بلوخ، پیشگامى این دو شهر را به ثروت انبوه و رشد سریع اقتصادى آنها مرتبط مىدانستند، اما بلوخ با بهرهگیرى از روش تطبیقى، استدلال مىکند که این تحلیلى نامناسب و ناکافى است. بلوخ بر این اعتقاد است که شهر ونیز(4) به همان انداز ثروتمند بود، اما حدود سه دهه بعد از فلورانس به ضرب سکه طلا مبادرت ورزید. دلیل واقعى پیشگامى فلورانس و جنوا توازن تجارى قابل قبول این دو شهر با شرق بود. جنوا و فلورانس با صدور کالا، از جمله پارچه به لوان(5) (شرق طالع، اصطلاحى براى نواحى مجاور مدیترانه شرقى) طلا دریافت مىکردند، در حالى که تاجران ونیزى با آن که روابط پرسودترى با لوان داشتند، اما این روابط بیشتر شکل سنتى داشت، ضمن اینکه طلاى به دست آمده از شرق را در ایتالیا با نقره مبادله مىکردند. ونیز در انباشت طلا کوتاهى کرد و
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Ibid. p. 67.
2 . Ibid. p. 80-81.
3 . Florence.
4 . Genoa.
5 . Venice.
6 . Levant.
--------------------------------------------------------------------------------
توانایىاش را در انتشار سکههاى طلا از دست داد.
بلوخ از روش تطبیقى و مقایسهاى براى تحلیل نامناسب بودن فرضیه تبیینى و توصیفى استفاده مىکند و سپس فرضیهاى نو تنظیم کرده و آن را هماهنگ و سازگار با شواهد تطبیقىاش پیش مىبرد.(1)
بلوخ همچنین بر اساس روش تطبیقى، این تحلیل مورخان را که متروک ماندن شیوه رهن زمینهاى اجارهاى در تشکیلات کلیسایى نورماندى(2) در پایان قرن دوازدهم، ناشى از تحریمهاى دینى در برابر رباخوارى است، رد کرده و نشان مىدهد که تشکیلات مذهبى زمینهاى خود را تا پایان قرن سیزدهم، در سرزمینها کم ارتفاع(3) (هلند، بلژیک و لوکزامبورگ) به صورت رهن و اجاره واگذار مىکرد.(4)
بنابراین، روش تطبیقى، مورخ را قادر مىسازد تا اشتباهات و نواقصى را که در مطالعات موردى و پژوهشهاى تاریخى یا جغرافیایى «واحد» ایجاد مىشود، رفع نکند، ضمن اینکه بلوخ از روش تطبیقى براى کشف بسیارى از «یکتایى»هاى جوامع «متعدد» استفاده کرد.
3 . مفهوم و تقسیم زمان
در بررسى روششناسى مکتب آنال، تقسیمبندى زمان از دیدگاه فرناند برودل یکى از ویژگىهاى مهم این مکتب شناخته مىشود. بهطور کلى برودل زمان را به سه سطح تاریخى تقسیم مىکند:
1 . تاریخ دراز مدت(5) یا ساختارى، که تاریخى تقریبا ساکن است و روابط انسان با محیط را مطالعه مىکند. این سطح از تاریخ، جریان بسیار کندى دارد و به گونهاى مىتوان آن را «زمین تاریخ» یا «Geohistory» نامید. در این زمان به طور کلى بررسى و پژوهش، پیرامون تمدنها، انسانها و فناورىهاى پایدار جریان مىیابد.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Clark, Op cit, p. 81.
2 . Normandy.
3 . Low Country.
4 . Clark, Op cit, p. 82.
5 . Long Term.
--------------------------------------------------------------------------------
برودل، گویى در پاسخ به مفهوم چشماندازگرایى(1) نیچه، از تاریخى سخن مىگوید که در آنِ واحد از بسیارى مواضع یا چشماندازهاى مختلف نگاشته شده باشد و نه تاریخى که از سر عمد یا غیر عمد، بر موضع یا چشمانداز واحدى مبتنى شده باشد. افزون بر این، تاریخ برودل، مانند تاریخ فوکو به جاى کوشش براى تمیز درجات مختلف واقعیت ـ معمولاً در لحظه یا لحظههاى معین ـ برآن است تا چگونگى ساخته شدن الگوهاى عمل و رشتههاى گفتمان را دریابد و مىتوان افزود الگوهاى طبیعت و نیز الگوهاى فعالیت انسان را بفهمد.(2)
2 . تاریخ میان مدت(3) یا ترکیبى، که به تاریخ اجتماعى، اقتصادى، گردشهاى جمعیتى و ناحیهها، جوامع و ایدئولوژىها مىپردازد. این زمان، آهنگ آرامى دارد و به تحولات اجتماعى و اقتصادى وابسته است.
3 . تاریخ کوتاه مدت(4) یا تاریخ روىدادها که تاریخى سنتى و بر مبناى وقایعنگارى است و تغییرات تند و سریعى را که در پى حوادث مختلف، بهویژه تحولات سیاسى پدیدار مىشود، منعکس مىکند.
در این تاریخنگارى سنتى که در قرن نوزدهم مشهور شد، نه تنها تاریخ به نوعى نقاشى یا عینیتدهى تبدیل مىشود که در آن بیننده حذف مىگردد، به طورى که جایى براى اندیشه تاریخ به عنوان بازسازى باقى نمىماند، بل این نگرش که مسئله تاریخ در منظره، در خود زندگى است، غیر قابل دسترسى مىشود. براى برودل، برعکس، تاریخِ یک سویه وجود ندارد، همان گونه که افراد انتزاعى وجود ندارند. براى او تاریخ، منظره گذارایى است که همیشه در حرکت است؛ شبکهاى از مسائل که چنان به هم گره خوردهاند که هر یک به نوبه خود مىتواند صد جنبه مختلف و متناقض به خود بگیرد.(5)
یکى از دشوارىهاى مهم تاریخ کوتاه مدت، خطر تبدیل شدن به نوعى وقایع نامه است،
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Perspectivism.
2 . جان لچت، پنجاه متفکر بزرگ معاصر از ساختارگرایى تا پسامدرنیته، ص 144 .
3 . Medium Term.
4 . Short Term.
5 . جان لچت، همان، ص 144 .
--------------------------------------------------------------------------------
حال آنکه تاریخ درازمدت، سمت و سوى ساختارى دارد؛ یعنى از چگونگى سازمانیابى روى دادهاى بسیارى در دورههاى زمانى مختلف ناشى مىشود.
پذیرش تاریخ دراز مدت به معناى آمادگى تغییر هر چیز است، از اندیشیدن در باره سبک نوشتن و ارائه مطلب گرفته تا پذیرش زمانى که ممکن است آن قدر کُند باشد که شانه به شانه بىحرکتى بساید. اگر چه برودل این نکته را چندان توضیح نمىدهد، اما پیداست که از طرفدار برداشتى یکسره باز از تاریخ است. تاریخ چون نظامى باز که در آن هر زیر نظامى، تا آنجا که قابل تمیز باشد، وابسته به محیط خود است.(1)
این سه سطح زمانى ـ چنانکه پس از این بررسى خواهد شد ـ در بزرگترین اثر برودل در مورد مدیترانه در عصر فیلیپ دوم مبناى کار قرار گرفته است.
تاریخنگارى و تاریخنگاران آنال
مکتب آنال طى بیش از هفتاد سال فعالیتهاى پژوهشى خود، مورخان و دانشوران فراوانى تربیت کرد و آثار کمنظیرى برجاى نهاد. بعضى از مورخان این مکتب در شمار نامدارترین پژوهشگران تاریخى قرن بیستم محسوب مىشوند. در اینجا بهطور اجمال مهمترین آثار و شیوه تاریخنگارى چند تن از معروفترین این مورخان، بررسى مىشود.
نسل اول آنال
دو مؤسس و نخستین گردانندگان نشریه آنال، یعنى لوسین فبور و مارک بلوخ، نسل اول این مکتب به شمارمىآیند. لوسین فبور در 22 ژوئیه سال 1878 در نانسى(2) به دنیا آمد. خانواده او از سنت روشنفکرى بهره وافر داشت. پدرش استاد دانشکده ادبیات دانشگاه نانسى بود. فرناند برودل که بعد از فبور جانشین وى در نشریه آنال شد، سه امتیاز استثنایى لوسینفبور را که با بهرهمندى از آنها وارد تاریخپژوهى گردید، چنین شمرده است:
نخست ، خانواده وى که با آثار کلاسیک و فرهنگ ادبى انس فراوان داشتند؛
دوم ، انبوه تحقیقات عالمانه نسلى از مورخانِ پیش از او که وى را در مسیر مطالعات آینده، یارى بخشیدند؛
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همان، ص 145 .
2 . Nancy.
--------------------------------------------------------------------------------
سوم ، تقارن ورود او به صحنه علمى و دانشگاهى فرانسه با «بهار» علوم اجتماعى که فرصت بهرهگیرى از آن علوم را در اختیار وى نهاد.(1)
لوسینفبور طى سالهاى 1898 و 1902م در گردهمایىهاى پژوهشگران فلسفه (هنرى برگسون و لوسینلوى برول)، جغرافیا (پل ویدال دلابلاشه)، تاریخ هنر (امیل میل)، منتقد ادبى(هنرى برموند) و زبانشناسى (آنتونى میلت) شرکت مىکرد و شکلگیرى ذهن «کل نگر» در مطالعات تاریخى وى، بسیار به این مسئله مدیون بود.
در کنار آموختنها، فبور به مطالعه عمیق در آثار زیادى از مورخان و اندیشمندان فلسفه سیاسى، نظیر ژول میشله، یاکوب بورکهارت، فوستل دکلانژ، لوئى کراژو و ژان ژورس پرداخت. علاقهمندى وى به سرزمین مادرىاش، فرانس کنته(2) ـ ناحیهاى در جنوب شرقى فرانسه نزدیک به مرکز سوئیس ـ و اهمیتى که وى براى جغرافیا قائل بود، باعث شد که تز دکتراى خود را در باره این ناحیه بنویسد. این اثر پس از سالها تحقیق و پژوهش در سال 1911م منتشر شد. از این مسیر بود که مقدمات نوشتن یکى از مهمترین آثارش، یعنى مقدمهاى جغرافیایى بر تاریخ فراهم گردید.(3) فبور در این اثر بر نکتهاى بدیع تأکید مىکند: تأثیر جغرافیا بر انسانها همیشه از طریق ساختارها و ایدههاى اجتماعى قابل تشخیص یا شناسایى است. بر این اساس، ممکن است رودخانهاى از نظر گروهى به عنوان یک مانع و از نظر گروهى دیگر به عنوان یک راه تجارى ارزشمند قلمداد شود. بدینگونه جامعه، نقش مهمى در شکلگیرى دیدگاههاى افراد از جهان پیرامون ایفا مىکند.
فبور در مورد رودخانه راین(4) معتقد است که آنچه مردم در مورد این رودخانه تصور مىکنند، بهطور طبیعى دریافت نشده، بلکه نتیجه تجربههاى انسانى است. بنابراین یک «مرز» هنگامى وجود خارجى مىیابد که شما خود را در جهانى متفاوت، در میان مجموعهاى از ایدهها، احساسات و اشتیاقات شگفتانگیز و نگرانکننده براى بیگانه بیابید. به عبارت
--------------------------------------------------------------------------------
1 . هیوز، همان، ص 28-29 .
2 . France Comte.
3 . Michael Bentley, Modern Historiography an Introduction , p. 108.
4 . Rhine.
--------------------------------------------------------------------------------
دیگر، آنچه استحکام یک مرز را نشان مىدهد، نه پاسداران یا تشکیلات گمرک یا توپهاى تنظیم شده پشت خاکریزها، بلکه احساسات، شور و اشتیاقها و نفرتهاى انسانى است.(1)
پس از انتشار کتاب مقدمهاى جغرافیایى بر تاریخ، فبور به مطالعه در مورد رنسانس و اصلاح دینى پرداخت؛ موضوعى که مورخان بسیارى در فرانسه تحقیقات گستردهاى در باره آن انجام داده بودند. فبور طى مقالهها و سخنرانىهایى مدعى شد که اصطلاح رنسانس یا نوزایى که بهوسیله ژول میشله ابداع شد، مورخان را از پیوستگى و روابط بین قرون وسطا و رنسانس، غافل ساخت. فبور معتقد بود که به عنوان نمونه، ظهور بورژوازى را نمىتوان صرفا مشخصه عصر رنسانس تلقى کرد.
همچنین فبور دیدگاه سنتى را در مورد اصلاحدینى به عنوان یک شورش هدایت شده بهوسیله لوتر در مقابل سوءاستفادههاى کلیساى کاتولیک، به چالش مىکشد. از نظر او نباید تنها تاریخ نهادهاى کلیسایى ویژه (کاتولیک) را درگیر با این موضوع کرد، بلکه همچنین ایدههاى مذهبى، احساسات، تمایلات و واکنشهاى مردم را نیز باید گزارش داد. به اعتقاد فبور، اصلاح دینى به طور وسیعى به دلیل جستوجوى بورژوازى براى یک کلیساى «پاک»، خردمندانه و انسانى و برادرانه بود که در آن فضا رابطه بىواسطه و گفتوگوى مستقیم بین انسان و خدا امکانپذیر باشد.(2)
فبور در کتاب مارتین لوتر: یک سرنوشت، ادعا مىکند هنگامى که لوتر با اراسموس، اصلاحطلب هلندى در افتاد، بخشى از بورژوازى از درِ مخالفت در آمده و ایدههاى وى را نپذیرفتند.(3) وى در این کتاب تلاش کرده تا از طریق بررسى شخصیت مارتین لوتر، متن اجتماع محیط بر این شخصیت و مختصات زمان او را دقیقا بررسى کند؛ در واقع، بحث قدیمى رابطه فرد و اجتماع از منظرى تازه مورد توجه قرار گرفته و ابداعات آدمى و عمل انسانى در ارتباط با ضروریات اجتماعى نگریسته شدهاند.(4)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Wamington, Op. cit. p. 87.
2 . Ibid. p. 88.
3 . Ibid. p. 89.
4 . برودل، همان، مقدمه پرویز پیران، ص بیست .
--------------------------------------------------------------------------------
هنگام جنگ جهانى دوم، او که دیگر براى جنگیدن پیرشده بود، بیشتر زمان جنگ را به باغبانى و نویسندگى در کلبه ییلاقىاش در فرانس کنته گذراند. کتاب مسئلهى بىایمانى در قرن شانزدهم: مذهب رابله، مهمترین و بحث انگیزترین اثر وى در همین سالهاى جنگ (1942م) به نگارش درآمد. در این کتاب، فبور به طرح دیدگاهى جدید در باب تاریخ اندیشهها و زندگىنامهها پرداخته است. کتاب در باره شخصیت فرانسوا رابله،(1) نویسنده و متفکر قرن شانزدهم است. فکر نوشتن چنین کتابى نخست در سالهاى پیش از جنگ براى او حاصل شده بود؛ یعنى پس از آنکه در نوشتههاى آبل لوفران(2) به این ادعا برخورد کرد که رابله، ملحد بوده است. چنین اتهامى به نظر فبور شگفتآور بود، زیرا مىدانست که بىایمانى تمام عیار در فضاى فکرى قرن شانزدهم اساسا قابل تصور نبوده است.
هدف او به طور اخص، رفع شبهه در باره رابله و به طور اعم، تعیین حدود خوش باورى و شکاکیتى بود که نظریات معاصران رابله محصور به مرزهاى آن مىشد.(3)
در این اثر، افکار رابله براى فبور اهمیت چندانى نداشته، بلکه مهم رابطه تفکرات یک انسان و جو فکرى و اعتقادى حاکم بر جامعه و زمان او بوده است. از نظر فبور اتهام بىدینى در قرن شانزدهم، مفهومى تحقیرآمیز و توهینآمیز براى همه کسانى بوده که به عقاید رسمى وقعى نمىنهادند و اساسا معناى لغوى آن مورد نظر نبوده است. او ادعا مىکند که «الحاد» یک عبارت معمولِ دشنام یا نوعى زشتى و وقاحت بود که به قصد تحریک و تننفر اهل ایمان به کار برده مىشد.(4)
فبور و بلوخ، بزرگترین گناه مورخ را افتادن در دام نگرش به یک عصر از دیدگاه عصرى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Rabelais.
2 . Abel Lefrnc.
3 . هیوز، همان، ص 41 .
4 . Warrington. Op, cit. p. 89.
--------------------------------------------------------------------------------
دیگر مىدانستند. از این رو فبور معتقد بود که امکان نداشت مردم قرن شانزدهم که در فضاى دین و متعلقات آن محصور و «فاقد هرگونه لوازم علمى براى توصیف عقلى از جهان»(1) بودند، به معنایى که ما در قرن بیستم در نظر داریم، ملحد بوده باشند.
مارک بلوخ، یکى دیگر از مورخان نسل اول آنال، همانند فبور از خانواده با سابقه دانشورى بود. پدرش گوستاو بلوخ، یکى از استادان مشهور تاریخ باستان به شمار مىرفت. از این رو علاقهمندى به تاریخ را از انبوه کتابهایى که همیشه در کنارش بود، به دست آورد. هنگامى که بلوخ به هیئت یک مورخ، در متن جامعه و فرهنگ فرانسه قرار گرفت، تاریخنگارى فرانسه برگردآورى «فاکت»هاى تاریخى تأکید اساسى داشت. امور مشخص و تاریخدار، مثل تغییر حکومتها، انعقاد قرار دادها و نبردها و ... توجه مورخان را به خود جلب کرده بود. در واقع، بذر این مدل تاریخنگارى فرانسه را پوزیتیویسم افشانده بود. مرجع معتبر مارک بلوخ براى مقابله با این نوع تاریخنگارىِ تاریخگرا، جامعهشناسى دور کیمى بود. بلوخ نیز مانند دورکیم هیچ شکافى میان کار مورخ و جامعهشناس نمىدید، چون هر دو درگیر مطالعه انسانها در جامعه بودند.(2)
بنابراین، نخستین مطالعات بلوخ، بررسى و پژوهش در باره مقایسه تاریخ با علم بود. او اعتقاد داشت که تاریخ و علم علاوه بر آن که در شیوههاى استنتاج تفاوت دارند، در طرز عمل پدیدهها نیز با هم متفاوتاند. دانشمندان در علم با پدیده ساده که صرفا از طریق ادراکشان دریافت مىشود، سر و کار دارند، اما در تاریخ، مورخان با پدیدههاى روانى ـ اجتماعى سر و کار دارند که هم از طریق ادراک خود و هم کارگزار تاریخى انتقال مىیابد. بنابراین، هزاران تفسیر از روىدادهاى گذشته امکانپذیر است.(3)
بلوخ از همان ابتدا به عنوان متخصص قرون وسطا شناخته شد. طى مقالههایى به روشن ساختن زوایاى ناشناخته و اصلاح تحلیلهاى نادرست از این دوران مهم و طولانى در تاریخ اروپا همت گماشت. در یکى از مهمترین آثار خود، تاریخ روستایى فرانسه، از روش «بازسازى تام و کامل زندگى اجتماعى در محدوده تاریخى مشخص» استفاده کرد. در این کتاب، رابطه انسان و زمین به خوبى تجزیه و تحلیل و نقش این رابطه در فعالیتهاى کشاورزى و تنوع زندگى روستایى بررسى شده است. بلوخ در این کتاب، روش پایهاى تاریخنگارى را «روش مقایسهاى» معرفى مىکند.(4)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Clark, Op. cit. Vol 1. p. 9.
2 . Ibid.Vol 4. p 111.
3 . Warrington, Op. cit. p. 9.
4 . برودل، همان، مقدمه پرویز پیران، ص بیست و هفت .
--------------------------------------------------------------------------------
استفاده وسیع از مدارک و نقشهها از ویژگىهاى این کتاب است. پیش از این، دو روش تطبیقى را در مقاله «زمین و کار در اروپاى قرون وسطا» معرفى کرده بود. نخست، مقایسه پدیدههاى جهانى در فرهنگها و جوامع متفاوت از نظر زمان و مکان، دوم، مطالعه موازى از جوامع همجوار و همزمان. بلوخ معتقد بود که روش دوم، نتایج ارزشمندتر و دقیقترى به دست مىدهد.(1)
دیدگاه بلوخ در مورد بررسى فئودالیسم اروپا حد وسط دیدگاهى است که به یک سیستم یکپارچه فئودال طى قرنهاى دهم تا سیزدهم اعتقاد دارد و تفاوتهاى فراوانى براى یک مکان در مقایسه با مکان دیگر قائل است. از نظر او فئودالیسم یک رژیم سلسله مراتبى و قراردادى مبتنى بر علقههاى دوجانبه وابستگى بود که در اشکال کمابیش مشابه در سرتاسر اروپا و بخشهاى دیگرى از جهان وجود داشت. این سیستم اگرچه باظهور شهرها و شهرکها، اقتصاد پولى و پادشاهىهاى ملى، رو به ضعف نهاد، اما در مفهوم اقتصاد سیاسى هم چنان باقى ماند.(2)
آخرین اثرى که از بلوخ در زمان حیاتش منتشر شد و یکى از مهمترین آثار در باره قرون وسطا به شمار مىآید، کتاب جامعه فئودال است. بلوخ در این اثر توصیفى، استادانه از ساختار اجتماعى جامعه اروپاى غربى و مرکزى بین قرونهاى نهم و سیزدهم ارائه مىدهد. او دو دوره فئودالیسم را از هم متمایز مىسازد: نخست، دورهاى که مشخصهاش ناامنى و تهدیدهاى ناشى از هجوم مسلمانان و اسکاندیناوىهاست که در نتیجه، هیچگونه ساختار اجتماعى متحدى در این شرایط شکل نگرفته و علایق منطقهاى و الزامات نظامى معمول مىشود؛ یعنى زمینههاى قدرتمندى براى گسترش فئودالیسم به دست مىآید. در دوره دوم، پیشرفتهاى اقتصادى و تجدید حیات روشنفکرى آغاز مىشود. بلوخ نه تنها سیستمهاى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Warrington. Op. cit. p 12.
2 . Ibid. p. 11-12.
--------------------------------------------------------------------------------
فئودال «بومى» فرانسه، آلمان و ایتالیا را آزمایش مىکند، بلکه اینها را با سیستمهاى فئودال «تحمیلى» نظیر انگلستان و سرزمینهایى که فئودالیسم در آنها مقبولیت نیافت، نظیر اسکاندیناوى، و سیستمهاى فئودال خارج از اروپا نظیر ژاپن، مقایسه مىکند.(1) بلوخ در این مطالعه گسترده، از دو روش استفاده مىکند: یکى روش مشاهده مستقیم که به عقیده وى در نظامهاى فئودال هنوز آثار قدرتمند آن حفظ شده بود و پیش از این در مطالعات ارضى و زراعى از عهده آن به خوبى برآمده بود. روش دیگر، استفاده از منابع وسیع و متنوع، از مدارک و اسناد گرفته تا اشعار حماسى و آثار کلامى و مذهبى است.
با بررسى کتاب جامعه فئودال چنین به نظر مىرسد که کارى بدیع و بىسابقه انجام داده بود:
تحقیقات شگفتانگیزى بود در باره امورى از قبیل اسامى جاىها، دشوارىهاى مواصلات زمینى، تغییرها و تردیدها در مفهوم زمان، نقش حافظه جمعى در کژنمایى تصویر گذشته به اقتضاى نیازهاى کنونى و ایهامهاى ناشى از دو زبانى بودن با سوادان در بحث از ترتیبات فئودالى.(2)
کتاب جامعه فئودال در ابتدا با اقبال عمومى روبهرو نشد، دلیل اصلى آن نیز زمان انتشار آن بود؛ یعنى در میانه جنگ جهانى دوم و بحران فراگیر اروپا و بهویژه فرانسه. اما بعدها به عنوان یکى از عظیمترین آثار تاریخى قرن شناخته شد.
نسل دوم آنال
معروفترین چهره نسل دوم آنال، فرناند برودل است که در اداره نشریه، جانشین لوسین فبور شد. برودل چهره شاخصى در میان انبوهى از مورخان قرن بیستم به شمار مىآید. از آثار وى، یکى سرمایهدارى و حیات مادى 1400-1800م و دیگرى مدیترانه و جهان مدیترانهاى در عصر فیلیپ دوم که کتاب اخیر رساله دکتراى او نیز بوده، از همه معروفترند.
سرمایهدارى و حیات مادى کتابى است حاکى از تمایل پایدار برودل به نگارش تاریخ جامع یا تام و تمام که دو بعد مادى و فکرى را به گستردگى در نظر گرفته است. برودل در این اثر به طور جامع به تحولات اقتصادى و فکرى طى چهار قرن 1400-1800م مىپردازد و تقریبا به همه صور زندگى توجه کافى مىکند. در بخش نخست، تحت عنوان «اهمیت ارقام»، وضعیت
--------------------------------------------------------------------------------
1 . مارک بلوخ، جامعه فئودالى، ج 1، ص 461-462 .
2 . هیوز، همان، ص 39 .
--------------------------------------------------------------------------------
جهان و پایان نظام زیستشناختى کهن را بررسى کرده است. او از فعالیتهاى پایهاى کشاورزى، تولید و مصرف غلات و اهلى کردن حیوانات سخن گفته و پس از آن به خانه، لباس و مد با همه جزئیاتى که از همه مدارک و اسناد موجود به دست آورده است، مىپردازد. بحث در باره گسترش تکنولوژى و منابع نیرو، مسائل حمل و نقل و کاربرد پول و سایر اشکال مبادله، از جمله مباحث دیگر کتاب است. کتاب با تجزیه و تحلیل جایگاه شهرها و ارتباط آن با زندگى مادى در مناطق مختلف جهان پایان مىیابد.(1)
مدیترانه و جهان مدیترانهاى، از سال 1929م مطالعه آن را آغاز کرد، اما در 1942م بود که به صورت کتابى منسجم که «یادگار با شکوه تاریخنگارى قرن بیستم»(2) معرفى شده، انتشار یافت. در این کتاب به خوبى تفکر گروه آنال نمایان شده است. فیلیپ دوم شخصیت محورى کتاب نیست، بلکه دریاى مدیترانه و سواحل آن به عنوان واحد مطالعاتى انتخاب و سپس محدوده زمانى مطالعه (قرن شانزدهم) مشخص شده است. برودل با این شیوه مىتواند این واحد مطالعاتى را با واحدهاى مشابه، نظیر اقیانوس هند، مقایسه کند.
به طور کلى کتاب، بر اساس سه مقیاس زمان، به سه بخش تقسیممىشود:
در بخش نخست، به «نقش محیط» جغرافیایى پرداخته و تاریخ روابط مردم با این محیط یا به قول وى زمین ـ تاریخ(3) بررسى مىشود. این تاریخى است که در آن تغییرات به کندى صورت مىگیرد و به قول خود وى تقریبا یک تاریخ بىزمان است. داستان روابط انسان با موضوعات بىجان، اما این روابط تا پایان کتاب حفظ مىشود. برودل در این باره مىنویسد:
من نمىتوانستم خود را متقاعد کنم که مانند بسیارى از کتابهاى تاریخى با معرفى جعرافیا و توضیحاتى از ذخایر معدنى، الگوهاى کشاورزى و گیاهان نمونه و ... آغاز کنم و تا پایان کتاب هرگز به آنها توجهى نداشته باشم. مثل این است که رویش گلها را در بهاران، دیگر انتظار نداشته باشیم.(4)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . برودل، همان، صفحات مختلف.
2 . Warrington . Op. cit. p. 17.
3 . Geo - History.
4 . Warrington . Op. cit. p. 19.
--------------------------------------------------------------------------------
برودل این بخش را که بر اساس «تاریخ دراز مدت» و با تکیه بر محیط است، تحت عنوان «ساخت»ها مطرح مىسازد.
بخش دوم کتاب در باره «مقدرات جمعى و گرایشهاى عمومى» یا تاریخى با تحولات سریع و کوتاه مدت است که در آن به تاریخ ساختارهاى اجتماعى پرداخته و روندهاى اقتصادى و جمعیتى را بررسى کرده است. در واقع، تحولاتى که در مقیاس زمانى «میان مدت» روى مىدهند، موضوع این بخش از کتاب است.
بخش سوم کتاب به «تاریخ روىدادها» یا تاریخى با تحولات سریع و کوتاه مدت مربوط است. نگاهى به تاریخ سنتى همراه با توجه به سیاستها، آشوبها و جنگها و تصاویرى زنده از چهرههاى مطرح قرن شانزده، از جمله مباحث این بخش است.
به طورکلى برودل در کتاب مدیترانه و ... الگوى واقعى، تاریخنگارى آنال را طرحریزى مىکند. به همین دلیل نه تنها افراد، بلکه حتى به روىدادهاى خاص نیز کمتر توجه مىکند.
نسل سوم آنال
مورخان نسل سوم، به تغییراتى در روشهاى پژوهش و تاریخنگارى دست زدند. آنان از سویى شدیدا بر فرانسه، و اغلب بر ناحیهاى خاص از فرانسه، متمرکز شدند و از سوى دیگر، گرایش به نوعى «تاریخ علمى» را افزایش دادند.
سرآمد مورخان نسل سوم، ایمانوئل له روى لادورى، یکى از تنها بازماندگان این مکتب و از جمله پرکارترین آنهاست. وى به عنوان ستاره متخصصان قرون وسطا در میان این نسل،
--------------------------------------------------------------------------------
نقش عمدهاى در گسترش حوزه تاریخ داشته است. از 1970م او استاد جغرافیا و علوم اجتماعى در دانشگاه پاریس، و پس از فرناند برودل، استاد تاریخ تمدن جدید در کلژ دو فرانس شده است.
شهرت لادورى به عنوان یک مورخ پس از آن تثبیت شد که تز دکترایش تحت عنوان دهقانان لانگدوک(1) انتشار یافت. وى در این کتاب با تکیه بر «تاریخ کمیّتپذیر»، آمار و اطلاعاتى در باره مالیات، دستمزد، اجاره و ارقام سود فراهم آورده و از اندیشمندان و پژوهشگرانى، نظیر فرانسوا سیمیاند، دیوید ریکاردو، توماس مالتوس، زیگموند فروید، ماکس وبر، لوى استراوس، ارنست لابروس، میشل فوکو و فرناند برودل آگاهىهاى فراوان کسب کرد تا این ادعاى خود را ثابت کند که تاریخِ ناحیه لانگدوک از اواخر قرن پانزدهم تا اوایل قرن هجدهم، تاریخى بىحرکت و بدون تغییر بوده است.(2)
له روى لادورى در دهقانان لانگدوک، تحت تأثیر برودل بیش از دو چیز بر مقیاس زمان «دراز مدت» تأکید دارد. البته در این اثر و آثار بعدىاش، به نوعى به ترکیب تاریخ «روىدادها» و «ساختارها»اعتقاد دارد. چنانکه در کتاب کارناوال در رومانس(3) برقتل عام بیست نفر از کارگران فنى و رهبرشان در شهرک رومانس هنگام کارناوال سال 1580م متمرکز مىشود. وى در این اثر به همه مدارک موجود عطف توجه مىکند. از لیست مالیتها و مدارک مربوط به طاعون تا نظریههاى مورخان و اندیشمندان اجتماعى، نتیجه مىگیرد که شورش در رومانس بازتاب نارضایتىهاى اجتماعى، سیاسى و مذهبى اواخر قرن شانزدهم در جامعه روستایى فرانسه بوده است. محتواى این کتاب، علاقهمندى له روى لادورى را به ارزشها، نگرشها،آداب و رسوم، اعتقادات و دینورزىهاى عموم مردم نشان مىدهد.(4)
علاقه له روى لادورى به زندگى روزانه مردم عادى، بهویژه گرفتارىهاى خاص زندگى روستایى در مهمترین و محبوبترین اثرش سرزمین گناه موعود(5) انعکاس یافته است. این اثر، مبتنى بر مدارک مربوط به بازپرسى و مجازات افراد متهم به کاتاریسم(6) از 1318-1325م مىباشد. کاتاریسم یکى از بدعتهاى دینى در جامعه مسیحى قرون وسطا بود که تا قرن چهاردهم در مناطقى، نظیر مونپلیه برقرار مانده بود.
بخش نخست این کتاب، گزارشى است مربوط به فرهنگ مادى این ناحیه: خانهها، کاربستهاى کشاورزى، قدرتهاى کلیسایى و عرفى و روابط با دیگر روستاها. در بخش دوم، نویسنده به دنیاى ذهبى روستاییان وارد شده و به موشکافى همه جنبههاى درونى آنها از
--------------------------------------------------------------------------------
1 . The Peasant of Languedoc.
2 . Warrington . Op. cit. p195.
3 . Carnival in Romans.
4 . Warrington . Op. cit , p 197.
5 . Montpellier: The Promised land of Error.
6 . Catharism.
--------------------------------------------------------------------------------
قبیل روابط گروهى و عشق بازىهایشان، درک و فهم از زمان و مکان، پیرى، مرگ، جنسیت، خدا، گناه، ازدواج، سرنوشت، رستگارى و ... مىپردازد. له روى لادورى خود ادعا مىکند که این تاریخِ واقعى مردم عادى است.(1)
یکى از شیوههاى تاریخنگارى له روى لادورى، روش موسوم به «تاریخ خرد»(2) است؛ یعنى مورخ با تمرکز پژوهش خود بر مطالعه یک خانواده، روىداد یا مکان جغرافیایى، امیدوار است تا نورى بر زوایاى ساختارهاى فکرى و مادى یک جامعه انسانى بیفکند. له روى لادورى از این روش، در کتاب کارناوال در رومانس و مقالههاى بسیارى دیگر استفاده مىکند. به عنوان نمونه، وى بر اساس این روش (تاریخ خرد)، مصائب اقتصادى و اجتماعى نیمه دوم قرن هفدهم را ناشى از تغییرات آب و هوایى و شش سالِ باران خیز از 1646-1651م مىداند که به عقیده وى از سر ناآگاهى به شورشهاى فروند(3) نسبت داده شده است.(4)
لادورى در میان مورخان آنال به نویسنده مقالات پرشمار شهرت یافته که این مقالات، موضوعات وسیعى را در برمىگیرد، از جمله«اتحاد میکروبى جهان» که در مورد چگونگى شیوع بیمارى طاعون از قرن چهاردهم تا هفدهم میلادى است. همچنین مقالههاى «کاربرد کامپیوترها در پژوهش تاریخى»، «الگوهاى غفلت و قصور در سربازانِ وظیفه فرانسوى قرن نوزدهم» و «کاربرد سحر و جادو در قرن شانزدهم براى درمان ضعف و سستى».(5)
این مورخ نسل سوم به گونهاى سخنگوى نوعى از «تاریخ علمى» به شمار مىآید که معتقد است کلید تغییرات در تاریخ، تغییر جهتها در توازن بوم شناختى بین فرآوردههاى غذایى و جمعیت است؛ توازنى که لزوما به واسطه مطالعات کمیتى بلند مدت از بازده محصولات کشاورزى، تغییرات جمعیتشناختى و قیمت فرآوردههاى غذایى تعیین مىشود. این نوع «تاریخ علمى» در واقع، ترکیبى است از علاقه مکتب دیرپاى فرانسوى به جغرافیاى تاریخى و جمعیتشناسى تاریخى که با روششناسى کمیتى در آمیخت و به همین دلیل،
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Warrington . Op. cit, p 197.
2 . Micro History.
3 . Fronde.
4 . شارل ساماران، روشهاى پژوهش در تاریخ، ج 1، ص 100 .
5 . Warrington, Op. cit. p 199.
--------------------------------------------------------------------------------
لادورى به عنوان نماینده این نگرش جدید در مکتب آنال صریحا معتقد بود که «تاریخى که کمیتپذیر نیست، نمىتواند ادعاى علمى بودن کند».(1)
در نسل سوم آنال، تحول دیگرى روى داد که گرچه زمینههاى قدرتمندى در نسل اول، بهویژه آثار مارک بلوخ داشت، اما به طور گسترده و منسجم در مقالهها و کتابهاى یکى از مورخان بزرگ این نسل به ظهور رسید.
ژاک لوگوف،(2) تصور ذهنیت(3) را در روش تاریخنگارى گسترش داد. وى معتقد است که ذهنیت هر فرد تاریخى دقیقا چیزى است که او با دیگر انسانهاى هم دوره خود، در آن شریک و سهیم است.(4) از نظرلوگوف، تاریخ ذهنیات (روحیات)، مورخ را به مطالعه پدیدههاى اساسى اطراف خود وادار مىکند. وى در مقاله «تاریخ روحیات» به مسئله جنگهاى صلیبى مىپردازد و ضمن این که مىپذیرد این جنگها دلایلى، نظیر رشد و ازدیاد جمعیت، طمعورزى شهرهاى تجارى ایتالیا و سیاست پاپ براى اتحاد مسیحیت علیهالسلام را داشته، اما اساس این حرکت عظیم را چیز دیگرى تلقى مىکند:
در نظر مردم آن زمان، دستیابى به مزار حضرت مسیح در بیتالمقدس، رسیدن به ملکوت بود و همین تصور، نیروى محرکه این نبرد گردید. جنگهاى صلیبى بدون در نظر گرفتن روحیه دینى چه مفهومى مىتوانند داشته باشند؟(5)
لوگوف معتقد است که مورخ در بررسى تاریخ روحیات، ناچار باید به مردمشناسى نزدیک شود و با استفاده از آن، راه به جامعهشناسى ببرد. وى که نویسنده کتاب روشنفکران در قرون وسطا است، به بررسى حیات فرهنگى این دوران پرداخته و بهویژه تحولات مربوط به دانشگاهها و شورشهاى فکرى، نظیر جنبش اهالى بوهم به رهبرى ژانهوس(6) را تجزیه و تحلیل کرده است.(7)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Roberts, Op. cit. p . 283.
2 . Jacques Le Goff.
3 . Mentality.
4 . Roger Chartier, Cultural History, p. 27.
5 . منصوره اتحادیه، همان، ص 40 .
6 . Jean Huss.
--------------------------------------------------------------------------------
نفوذ و تأثیر آنال
مکتب آنال به عنوان یکى از پر نفوذترین مکاتب فکرى ـ تاریخى اروپا در قرن بیستم، علاوه بر ارائه پژوهشهاى ارزشمند در حوزه تاریخنگارى، مباحث و مناظرههاى فراوانى در محافل فکرى ـ فرهنگى ایجاد کرد. نقد و بررسىها در این زمینه به فرانسه محدود نبوده و نشریه آنال نیز طى دهه 1960م به عنوان یکى از بانفوذترین نشریههاى دانشورانه که به مطالعات تاریخى اختصاص داشته، در سطح جهان اعتبار فراوان بهدست آورد. گرچه در آلمان و انگلستان، رویکرد آنال به تاریخ تا مدتها با مقاومت و حتى بد فهمى روبهرو شد، اما این نشریه تا حدودى توانست به تسخیر حوزههاى فکرى دانشگاههاى امریکا مبادرت ورزد. این در حالى است که بسیارى از دانشپژوهان امریکایى، زبان فرانسوى نمىدانستند و مجبور بودند گلچینى از مقالههاى آن را به انگلیسى مطالعه کنند.(1)
اهمیت و نفوذ گسترده این دیدگاه تاریخنگارى، نخست، ناشى از محیط فکرى ـ فرهنگى و آکادمیک فرانسه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، و دیگرى همکارى و مشارکت گروهى از برجستهترین مورخان در تداوم راهى بود که با تأسیس نشریهاى تاریخى آغاز شده بود. ارائه فهرستى کوتاه از نام این مورخان کافى است تا اهمیت این گروه را در تاریخ تاریخنگارى قرن بیستم به خوبى روشن سازد. لوسین فبور، مارک بلوخ، ایمانوئل له روى لادورى و ژاک لوگوف چهرههاى برجستهاى هستند که هر کدام به تنهایى قادر به پیشگامى نسلى و هدایت مکتبى در حوزه اندیشه و تاریخ بودهاند.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ژاک لوگوف، روشنفکران در قرون وسطا، ص 171-172 .
2 . Michael Bentely, Companion to Historiography, p. 873.
--------------------------------------------------------------------------------
نگاهى به آمار و مقالات منتشر شده موضوعات تاریخى طى دهههاى نیمه دوم قرن بیستم و تعداد مورخان متخصص در دورههاى مختلف تاریخى، نشان مىدهد که فعالیتهاى گروه آنال در فرانسه تا چه میزان موفقیتآمیز بوده است. طبق آمار ارائه شده بین سالهاى 1960-1975م تعداد مورخان حرفهاى در فرانسه از 450 نفر به 1448 نفر افزایش یافت. انتشار فروش کتابهاى دانشجویى با قطع شمیز رونق گرفته و کتابها و مقالههاى دشوار و سنگین به همت له روى لادورى و پیر ژوبر(1) به صورت خلاصه شده و ارزان در دسترس عموم قرار گرفت. طى یک نظرخواهى در 1977م بینندگان تلویزیون فرانسه، برنامههاى تاریخى را محبوبتر از سایر برنامهها، حتى ورزشى و گوناگون دانستند.(2)
یکى از دلایل گرایش دانش پژوهان فرانسوى به مکتب آنال پس از جنگ جهانى دوم، بحران جهانى ایدئولوژىها و جنگ سرد ابر قدرتها بود. با آغاز جنگ سرد به دلیل نفوذ و گسترش جهانى اندیشه و عمل استالینیسم از یک سو و انگلوساکسون از سوى دیگر، بسیارى از فرانسوىها که نمىخواستند زیرا سلطه هیچ کدام از این گرایشها قرار گیرند، به سوى یک نیروى سوم روى آورده و حضور مکتب آنال را کانون مناسبى براى این نگرش خود قلمداد مىکردند. در اوج آن سلطه پذیرىهاى مکاتب فکرى، آنال هم در برابر نفوذ انگلوساکسون مقاومت مىکرد و هم آشکارا از حزب کمونیست فرانسه فاصله داشت.(3)
به نظر مىرسد مکتب آنال در امریکا بیش از سایر کشورها راه خود را باز گشود. در این کشور به دلیل گسترش محافل فکرى ـ فرهنگى، بهویژه پس از جنگ جهانى دوم، و همچنین عدم نفوذ «ناسیونالیسم فکرى» که در اروپا، بهویژه آلمان و انگلستان همواره قدرتمند جلوه مىکرد، استقبال از دیدگاههاى مکتب آنال به نوعى سهلتر و پذیرش آن، منطقىتر مىنمود، چنانکه روش آنال در مورد «تاریخ تام و جامع»، ایدهآلى براى مورخان فمینیست محسوب مىشد. آنها به شناخت وضعیت زنان در درون یک محیط کامل تاریخى که مکتب آنال روشهاى آن را فراهم ساخته بود، تمایل داشتند. اگر زنان نیمى از جامعه به شمارمىآیند، هیچ تاریخى بدون احتساب نقش و سهم آنها نمىتوانست کامل شناخته شود.(4) به رغم آن که تاریخ سنتى اهمیتى به زنان نمىداد، مکتب آنال رویکردهاى نوینى بر علاقهمندان به مسائل زنان گشود، و از آن جا که گروه آنال براى دنیاى خصوصى و درونى اهمیت زیادى قائل بودند، فمینیستها فرصت یافتند تا جایگاه زنان را در تاریخ گذشته روشن سازند.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Pierre Goubert.
2 . Peter Lambert, Making history an Introduction to the history and Practices of a Discpline , p 85-86.
3 . Clark. Op. cit, Vol 1, p. 102-103.
4 . Ibid.Vol 2, p. 15-16.
--------------------------------------------------------------------------------
نقد و ارزیابى
اکنون در سالهاى نخستین قرن بیست و یکم بهتر مىتوان نقاط مبهم و نارساى این نحله تاریخى را مشخص کرد و به نقد و تحلیل آثار و آراى مورخان آن پرداخت. با بررسى اجمالى آثار نویسندگان این مکتب، به روشنى مىتوان دریافت که قرون وسطا مهمترین حوزه پژوهش آنها بوده و در تاریخنگارى، بیشترین رویکرد را به آن دوره داشتهاند، ضمن این که آنال نتوانسته نسخه قابل قبولى براى مناطق دیگر جهان ارائه دهد. شاید ویژگىهاى خاص تاریخى ـ جغرافیایى و مدارک موجود در آرشیوهاى کلیسایى و دولتى اروپاى غربى و حوزه مدیترانه، یکى از دلایل این امر بوده باشد. از سوى دیگر، کنار نهادن تاریخ سیاسى و تاریخ نظامى در آثار پژوهشگران آنال قابل اغماض نیست، بهویژه آن که تحولات نظامى نقش بسیار تعیین کنندهاى در سرنوشت اقوام و ملل اروپایى طى اواخر قرون وسطا و دوره رنسانس داشتهاند و فروکاستن آنها به عوامل دیگر، برخلاف رویکرد کل گرایانه پیشگامان این مکتب است. با این حال شاید یکى از مهمترین نقدها بر پژوهشگران آنال رویکرد ضد تاریخ روىدادها از سوى آنهاست. از آنجا که نقش و تأثیر بسیارى از «عاملها» در تاریخ از دل فهم روىدادها به دست مىآید، نادیده گرفتن آن، بهویژه در آثار برودل، نقص مهمى براى این مکتب به شمار مىآید. در نهایت مىبایست به نقدى که برآثار نسل سوم آنال، بهویژه له روى لادورى وارد است، اشاره کرد و آن ویژگى کمیّتگرا و تکیه فراوان بر آمار و ارقام مىباشد که به دلیل تأکید بر ساختارها، از نقش زمان و تحولات تاریخى در پژوهشهاى خویش غفلت کردهاند که البته این خود پیامد قطعى عدم توجه به روىدادها در تاریخ بوده است.
با این حال، مکتب آنال به دلیل بهرهگیرى از رشتهها و شاخههاى متنوع و متعدد فکرى و علمى توانست با انتشار مجلهاى پرنفوذ و پایدار، هدایت بخش عظیمى از تاریخنگاران و دانشوران فرانسوى را به عهده داشته، در خارج از فرانسه نیز به عنوان یکى از نحلههاى فکرىِ مطرح در محافل دانشگاهى شناخته شود. بعضى از آثار مورخان این گروه در شمار ماندگارترین تجربههاى تاریخنگارى قرن بیستم قرار گرفتهاند.
--------------------------------------------------------------------------------
7/46
0/43
9/30
7/23
تاریخ جدید
/50
/40
/30
/20
/10
1977 1968 1957 1941 1929
8/22
5/34
7/33
1/45
تاریخ معاصر
/50
/40
/30
/20
/10
8/22
1977 1968 1957 1941 1929
بعد از برودل برودل فبور بلوخ+فبور
تعداد مقالات تاریخ قرون جدید و تاریخ معاصر در نشریه آنال از 1926-1976م .(1)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . The Annales School Critical Assessment vol II. p . 228.
--------------------------------------------------------------------------------
حجم مقالات در نشریه آنال 1965-1984م (به درصد)(1)
فرهنگىـ روشنفکرى سیاسى جمعیتشناسى اجتماعى اقتصادى
34 14 13 24 19 84-1975 38 11 13 22 18 84-1975
--------------------------------------------------------------------------------
1 . The Annales School Critical Assessment, vol I, p. 30.
--------------------------------------------------------------------------------
فهرست منابع
62 . آبرکرامبى، نیکلاس، استفن هیل و اسن برایان ترنر، فرهنگ جامعهشناسى، ترجمه حسن پویان، چاپ دوم: تهران، انتشارات چاپخش، 1370 .
63 . اتحادیه(نظاممافى)، منصوره و حامد فولادوند، بینش و روش در تاریخنگارى معاصر، چاپ اول: تهران، نشر تاریخ ایران، 1365 .
64 . استنفورد، مایکل، درآمدى بر فلسفه تاریخ، ترجمه احمد گلمحمدى، چاپ اول: تهران، نشرنى، 1382 .
65 . برودل، فرناند، سرمایهدارى و حیات مادى 1400-1800م، ترجمه بهزاد باشى، چاپ اول: تهران، نشرنى، 1372 .
66 . بلوخ، مارک لئوپولد بنژامین، جامعه فئودالى، دو جلدى، ترجمه بهزاد باشى، چاپ اول: تهران، آگاه، 1363 .
67 . ساماران، شارل، روشهاى پژوهش در تاریخ، چهار جلدى، گروه مترجمان، ج 1، چاپ دوم: مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1375 .
68 . لچت، جان، پنجاه متفکر بزرگ معاصر، از ساختارگرایى تا پسامدرنیته، ترجمه محسن حکیمى، چاپ سوم: تهران، خجسته، 1383 .
69 . لوگوف، ژاک، روشنفکران در قرون وسطا، ترجمه حسن افشار، چاپ اول: تهران، نشر مرکز، 1376 .
70 . نوذرى، حسینعلى،(ترجمه و تدوین)، فلسفه تاریخ، روششناسى و تاریخنگارى، چاپ اول: تهران، طرح نو، 1379 .
71 . هیوز، هنرى استیوارت، راه فروبسته، ترجمه عزتاللّه فولادوند، چاپ دوم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1381 .
72 . Bentely, Michael (ed), Companion to Historiography, London and New York: Routledge, 1997.
73 . Bentely, Michael, Modern Historiography an Introduction , London and New York: Routledge, 2005.
74 . Clark, Stuart, (ed), The Annales School Critical Assessments, four volume, London and New york: Routledge, 1999.
75 . Chartier, Roger, Cultural History, Translated by: Lydia G. Cochrane, Great Britain: Polity Press, 1989.
76 . Lambert. Peter. Schofield, Phillipp (ed), Making History an Introduction to the History and Practices of a Discipline, London and New York: Routledge, 2004.
77 . Lucas, Henry S, The Renaissance and the Reformation, The University of Michigan Press, 1962.
78 . Roberts, Geoffrey (ed), The History and Narrative Reader, London and York: Routledge, 2001.
79 .Warrington, Marnie Hughes, Fifty Key Thinkers on History, London and New York, 2001.