پیوند دین و سیاست از نگاه امام خمینى(ره) (1)
آرشیو
چکیده
متن
تشکیل حکومت دینى مبتنى بر ولایت فقیه در ایران با منافع استعمار در تضادبوده و باعثشد که تز جدایى دین از سیاست از سوى استعمارگران به طور گستردهطرح شود. جاى تردید نیست که تز جدایى دین از سیاست در راستاى مقابله با دینو خارج نمودن آن از صحنه سیاست صورت گرفته است.
در عصر حاضر امام خمینى(ره) پرچمدار تفکر رابطه دو عنصر دین و سیاستبود. خیلى از صاحبنظران اسلامى پیوند دین و سیاست را مطرح کردهاند; ولکن در عملموفق به تشکیل حکومت دینى نشدند، اما امام راحل با تشکیل حکومت دینى مبتنىبر ولایت فقیه و ارائه حکومت اسلامى عملا اثبات نمود که بین دین و سیاست و دنیاو آخرت رابطه وجود دارد و اینها مکمل یکدیگرند. امام راحل با تدوین اولیناثر سیاسى خود به نام «کشفالاسرار» نخستین گام را در ترویج پیوند دین وسیاستبرداشته و در اشاعه تفکر آمیختگى دین و سیاست موفق بود. امام عقیدهداشت که جدایى دین از سیاست، شعارى استعمارى است که در ابتدا بنىامیه وبنىعباس طراحان آن بوده و در قرون اخیر این تز الحادى از سوى استعمارطرحریزى و ترویجشده و استعمار مبلغ این تز مىباشد.
با توجه به نقش بنیادى تفکر رابطه دین و سیاست در بالندگى، پویایى و جامعیتاسلام; بر آن شدیم که تفکر سیاسى امام راحل را در این خصوص مورد تحلیل قراردهیم.
بىتردید در عصر حاضر پرچمدار رابطه دو عنصر دین و سیاست امام راحلاست. امام تلفیق این دو عنصر را طى سالهاى متمادى با پیامها، سخنرانیها وتدوین کتابها بیان کرده است.
براى تبیین و تفسیر اندیشه سیاسى امام لازم است که این دیدگاه از زاویههاىمختلف مورد تحلیل قرار گیرد. امام قبل از آنکه یک رهبرى سیاسى باشد یک رهبردینى است; از اینرو باید دید که این تفکر در حوزه فرهنگ و معارف عمیق و بلنداسلام چه جایگاهى دارد؟ و دلایل این نگرش چیست؟ و طرفداران این بینش چه کسانىبوده و هستند؟ ما این بحث را در محورهاى زیر مورد تحلیل قرار مىدهیم:
الف- معناى سیاست
«سیاست در اصل از واژه «سوس» گرفته شده و به معناىمملکتدارى و اصلاح امور مردم و اداره کردن کارهاى کشورى است.»
علامه طریحىمىنویسد: «السیاسه القیام على الشىء بما یصلحه» سیاست دینى اقدام براىسامان دادن چیزى به وسیله امورى که آن را اصلاح کند و سامان بخشد.
«سیت الرعیه امرتها و نهیتها»
«سیاستمدار کسى است که در امور سیاسى کشوربصیر و کارآزموده باشد.»
از تعاریفى که لغتشناسان در خصوص سیاست نمودندمىتوان گفت: سیاستیعنى تدبیر اصولى و جامع براى اجراى عدالت اجتماعى و حفظکشور و فراهم نمودن امکانات براى تکامل مادى و معنوى انسانها.
ب- سیاست و اقسام آن از نگاه امام خمینى(ره)
امام خمینى با ژرفاندیشى خاصدر ابتدا تعریف صحیح از سیاست ارائه داده آن گاه بین سیاست اسلامى و سیاستشیطانى مرزبندى نموده و سپس رابطه دین با سیاست اسلامى را مطرح کرده است. ازدیدگاه امام سیاستبه سه قسم تقسیم شده است:
1- سیاستشیطانى: سیاستشیطانى یعنى خدعه و نیرنگ که پرچمدار آن در عصرحاضر استکبار جهانى است.
امام راحل در تعریف این قسم از سیاست فرمود: «وقتى که ما در حبس بودیم رئیسامنیت آن وقت، ضمن صحبتهایش گفت: آقا سیاست عبارتست از دروغگویى، عبارتست از خدعه، عبارتست از فریب، عبارت ازپدر سوختگى است این را بگذارید براى ما من به او گفتم این سیاست مال شمااست. البته سیاستبه آن معنایى که اینها مىگویند که دروغگویى و چپاول مردمبا حیله و تزویر، تسلط بر اموال و نفوس مردم. این سیاست هیچ ربطى به سیاستاسلامى ندارد و این سیاستشیطانى است.» تلقى امام ازاین نوع سیاست ریشه دراندیشه سیاسى امام على(ع) دارد که آن حضرت از این قسم سیاستبا عنوان سیاستجور یاد کرده است: «بئس السیاسه الجور.» سیاستبدین معنا اینست که بامعناى اصلى خود تناسب نداشته و از معناى خود تحریف شده است. متاسفانه واژه«سیاست» همانند برخى از واژهها مانند واژه «استعمار» و .. . از معناى خود تحریف شده و به معناى خدعه و نیرنگ تفسیر شده است و همین تفسیرغیر صحیح باعثشده که شعار جدایى دین از سیاست مورد قبول برخى واقع شود. طبیعى است که سیاستبه معناى فریب نه تنها اسلام با آنها رابطه ندارد، بلکهبا آن در تضاد کامل است و ساحت مقدس دین و دینمداران از آن مبرا است. یکى ازعوامل عمده که باعثشد تز جدایى دین از سیاست رواج پیدا کند; همانا خلط بینسیاست اسلامى با سیاستشیطانى است. سیاستبه معناى شیطانى آن است که محمدعبده در بارهاش چنین مىنویسد: «به خدا پناه مىبرم از سیاست و کلمه سیاست ومعناى سیاست و هر حرفى که در سیاست تلفظ مىشود ...»
یکى از اوصاف برجستهرهبران دینى این بوده است که آنها براى تشکیل حکومت و حفظ آن از سیاستشیطانى بهره نگرفتند. چنانکه برخى از اصحاب على(ع) به ایشان عرض کردند که درسیاست این قدر صداقت و صراحتشرط نیست که شما رعایت مىکنید. امام در جوابفرمود: «آیا به من دستور مىدهید که براى پیروزى خود از ظلم در حق کسانى کهبر آنان حکومت مىکنم استمداد جویم، سوگند به خدا تا خورشید طلوع مىکند وستاره در آسمان چشمک مىزند چنین کارى نمىکنم ...» به خاطر عدم بهرهگیرىعلى(ع) از سیاستشیطانى بود که برخى تصور مىکردند که: معاویه از على(ع)سیاستمدارتر است. از اینرو امام على(ع) فرمود: «والله ما معاویه بادهى منىو لکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیه الغدر لکنت من ادهى الناس.» قسم به خدامعاویه سیاستمدارتر از من نیست ولى او نیرنگ مىزند و مرتکب گناه مىشود، اگرنیرنگ خصلت زشتى نبود من سیاستمدارترین مردم بودم. در عصر ما استکبار جهانىبه بهرهگیرى از اهرم یاستشیطانى مىخواهد بر جهان مسلط شود که این سیاست رااز فرعونهاى تاریخ به ارث برده است: «ان فرعون علا فى الارض و جعل اهلهاشیعا»
2- سیاستحیوانى: سیاستحیوانى که به دفع فساد از زندگى انسان توجهدارد و به ابعاد معنوى و الهى نظر ندارد، امام از آن تعبیر به سیاستحیوانىنموده و این نوع سیاست مورد تایید امام است. او در این خصوص فرمود: «...اگر فرض کنیم که یک فردى پیدا شود که سیاست را صحیح اجرا بکند نه به آنمعناى شیطانى فاسدش، یک حکومتى، یک رئیسجمهورى، یک دولتى سیاست صحیح را اجراکند که به خیر و صلاح ملتباشد، این سیاستیک بعد از سیاستى است که براىانبیاء و اولیاء بوده و حالا براى علماى اسلام ... انسان فقط یک حیوان نیست کهخوردن و خوراک همه شوون او باشد، سیاست اگر صحیح باشد امت را در یک بعدهدایت مىکند و راه مىبرد و آن بعد حیوانى است، بعد اجتماعى مادى است، و اینسیاستیک جزء ناقص سیاستى است که در اسلام براى انبیا و اولیاء ثابت است.»
3- سیاست اسلامى: سیاست اسلامى همان سیاستى است که انبیا و اولیاء از آن بهعنوان ابزار در جهت اجراى قوانین الهى، برقرارى عدالت، حاکمیتخدا، احقاق حقو خدمتبه بندگان خدا استفاده مىکردند. امام راحل در تعریف این قسم از سیاستمىفرماید: «... این سیاستسیاست رایج در کشورها یک جزء ناقصى است از سیاستکه در اسلام براى انبیا و اولیاء ثابتشده است.» اما سیاستبه معناى اینکهجامعه را ببرد هدایت کند و به آن جاى که صلاح جامعه و افراد است، این درروایات ما براى نبى اکرم(ص) با لفظ سیاست ثابتشده است ... در روایت است کهپیغمبر اکرم مبعوث شده که سیاست امت را متکفل باشد. همچنین ایشان فرمود: «انبیا شغلشان سیاست است و دیانت همان سیاستى که مردم را از اینجا حرکتمىدهد و [به] تمام چیزهایى که به صلاح ملت و مردم است هدایت مىکند.» با توجهبه تعریفى که امام از سیاست اسلامى ارائه داد مىتوان گفت انبیا و ائمه(ع)سیاستمدارترین انسانها بودند به دلیل اینکه آنها لایق و شایستهترین افرادبراى اعمال چنین سیاستى بودند و دیدگاه امام، همآهنگ با روایات است که درروایات سیاستبه همین معناى که امام بیان کرد، تعریف شده است. امام صادق(ع)در خصوص سیاست پیامبر اکرم(ص) فرمود: «خداوند پیامبرش را تربیت کرد و نیکو تربیت کرد، وقتى که تربیت او را تکمیلکرد ... سپس امر دین و امت را به او واگذار نمود تا سیاست امور بندگان را بهعهده بگیرد.»
در زیارت جامعه در وصف امامان معصوم آمده است: «... وساسهالعباد و ارکان البلاد ...» سیاستبه معناى حقیقى آن است که اندیشمندانىهمانند ابوحامد غزالى، محمدتقى جعفرى و امام راحل و ... آن را از ضروریاتبشر دانستهاند.
ج- چگونگى رابطه دین و سیاست
مقصود از چگونگى رابطه دین و سیاست این است کهدین به عنوان یک مکتب همان طورى که در باره نیازهاى مادى، معنوى و فردى بشر،برنامه داشته و پاسخگو است; در خصوص حکومت که یکى از نیازهاى اساسى حیاتسیاسى و اجتماعى بشر است; نیز برنامه داشته و پاسخگو است. اسلام با ارائهنوعى از حکومت، قوانین کلى حکومت را بیان کرده و نسبتبه عنصر حکومتبىتفاوتنبوده است. در ساختار قانونگذارى اسلام همان طورى که قوانین فردى وجود داردقوانین سیاسى نیز پیشبینى شده است، تا انسانها از این قوانین کلى استفادهنموده و از عقل خود در تطبیق آن قوانین بهره گیرند و حکومت تشکیل دهند. ازاین رو است که اسلام در باره رهبرى و نحوه شکلگیرى حکومتشرایط و معیارهایىرا بیان کرده است. عالمان و مصلحان اسلامى همانند امام راحل، همان حکومتارائه شده از سوى دین را که از آن به عنوان «حکومت اسلامى» و یا «حکومتدینى» یاد مىشود; مطرح کرده است. بر این اساس سیاست جزء دین است نه خارج ازدین. امام خمینى(ره) در باره موضع دین نسبتبه حکومت فرمود: «گمان نشوداسلام مثل مسیحیت هست که فقط رابطه معنوى بین افراد و خداى تبارک و تعالى استو بس. اسلام برنامه زندگى دارد، اسلام برنامه حکومت دارد.» «حکومت که شعبهاىاز ولایت مطلقه رسول الله(ص) است، یکى از احکام اولیه اسلام است و مقدم برتمام احکام فرعیه ... است.» د دیدگاهها در باره رابطه و عدم رابطه وسیاست در باره رابطه و عدم رابطه دین و سیاست دو گرایش و دیدگاه عمده وجوددارد: 1 دیدگاه رابطه دین و سیاست طرفداران رابطه دین و سیاست گرچه درچگونگى رابطه و دلایل آن خط مشى واحد را دنبال نمىکنند ولى اصل رابطه دین وسیاست را همه قبول دارند. بر اساس این دیدگاه، دین به صورت مجموعه قوانین؟؟؟؟ تکامل مایى و معنوى آن تشریع شده; و در تمام صحنههاى سیاست، اجتماعى،فرهنگى و ... حضور دارد. اصولا فلسفه تشریع دین نیز همین است. از اینرو اگردین نتواند پاسخگویى نیازهاى دنیا و آخرت باشد; با اصل تشریع آن منافاتدارد. بر اساس این نگرش که در عصر حاضر امام راحل پرچمدار آن است; دنیا وآخرت، عرفان و سیاست از هم جدا نبوده و مکمل یکدیگرند. دین فقط در مقوله خداو معاد و ارتباط انسان به خدا خلاصه نمىشود. از اینرو قوانین الهى هماننددانههاى تسبیح با همدیگر پیوند دارند که قوانین عبادى آن آثار سیاسى داشته وقوانین سیاسى اجتماعى آن بار و آثار عبادى دارند و سیاست جزء دیانت است واین آمیختگى آن قدر عمیق است که بین دین و سیاست وحدت است; و نسبت دین وسیاست همانند نسبت روح و بدن مىباشد چنانکه شیخ محمود شلتوت و استاد شهیدمطهرى فرمودند: «تنها در یک صورت است که مىتوان مساله حکومت را از دین درآیین اسلام جدا کرد و آن هنگامى است که بتوان پیوند جسم را از روح آدمىگسست!...» شهید مطهرى فرمود: «... بزرگترین آرزوى هواخواهان ترقى اسلامباید تواءم شدن سیاست و دیانتباشد. نسبت این دو با هم نسبت روح و بدن است. این روح و بدن، این مغز و پوستباید با یکدیگر بپیوندند.»
تعریف و تفسیرىکه امام راحل از دین ارائه مىدهد همان تفسیرى است که مورد تحلیل قرار گرفت . از نگاه امام دین به مجموعه قوانین فردى و ارتباط انسان با خدا تفسیر شدهاست. او عقیده دارد که دین تنها در معنویات ظهور پیدا نمىکند بلکه دینمجموعهاى از قوانین فردى و سیاسى و ... است که مسایل سیاسى آن از مسایلعبادیش بیشتر است و هیچ موضوع حیاتى در سیستم قانونگذارى اسلام فاقد برنامهنیست. امام راحل فرمود: «اسلام مکتبى استبرخلاف مکتبهاى غیر توحیدى، در تمامشوون فردى، اجتماعى، مادى، معنوى، فرهنگى، سیاسى، نظامى و اقتصادى دخالت ونظارت دارد و از هیچ نکته ولو بسیار ناچیز ... فروگذار نکرده است.»:«اسلامدینى است که احکام عبادیش سیاسى است این جمعه این خطبههاى جمعه آن عید آنخطبههاى عید، این اجتماع این مکه این مشعر این منى این عرفات همهاش مسایلسیاسى است.» «نسبت اجتماعات قرآن با آیات عبادى آن نسبت صد به یک هم بیشتراست از یک دوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است و همه احکام اسلام رادربردارد سه چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبتبه پروردگار است، مقدارى از احکام مربوط به اخلاقیات است، بقیه همه مربوط به اجتماعیات،اقتصادیات، حقوق سیاست و تدبیر جامعه است.»:«بسیارى از احکام عبادى اسلاممنشا خدمات اجتماعى و سیاست است. عبادتهاى اسلام اصولا تمام با سیاست و تدبیرجامعه است. مثلا نماز جماعت و اجتماع حج در عین حال معنویت آثار اخلاقى واعتقادى حائز آثار سیاسى است.»