آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن


ادبیات، یکى از مظاهر وجودهاى زنده و گویاست، چرا که احساس و ادراک و جهتگیرى‏دارد و گذرگاهى رساست از آنچه در زندگى مى‏گذرد و نشان‏دهنده جنبه‏هاى روحى واجتماعى و سیاسى است و از جلوه‏ها و رنگ‏هاى گوناگونى برخوردار است. شرایط سیاسى‏یا زمانى و مکانى نیز بر این محتوا و جهتگیرى تاثیر مى‏گذارد و همپاى بشریت درکاروان‏هاى زندگى متحول مى‏شود و پیش مى‏رود.
منطقى است که عمر ادبیات به درازاى عمر انسان، این موجود زنده ناطق باشد وهمراه او زندگى کند و با مرگ او بمیرد و از ملازم‏هاى فطرى و گسست‏ناپذیر او باشد.
ادبیات، در جهت دادن به افراد و گروهها و ملت‏ها و در برانگیختن و به کارگرفتن عواطف، نقش مهمى دارد و در حیات اجتماعى و سیاسى انسانها مؤثر است،همچنین در ساختار اخلاقى و فکرى مردم نیز نقش ساز است. از دیرزمان، ادبیات هرقوم، زبان فصیح و گویاى آنان بوده که میزان فرهنگ و اندیشه و اخلاق و سنت‏هاى‏آنان را نشان مى‏داده است. امروز نیز چنین است و همواره خواسته‏ها و عواطف را تحت‏تاثیر قرار مى‏دهد و بر دلها و جانها حاکم است و آنجا که بخواهد مى‏برد.
شاید بسیارى از آنان که در عصر پیامبر اکرم(ص) مسلمان شدند، تحت تاثیر زبان‏ادبى و نافذ قرآن کریم بودند.
نمونه‏اش مسلمان شدن عمر بن‏خطاب، که وقتى وارد خانه دختر و دامادش شد که بخشى‏از قرآن را مى‏خواندند، با شنیدن آیات قرآنى، آن خشم و التهابش نسبت‏به پیامبرفروکش کرد و مجذوب آیات شد و مسلمان گردید.
ادبیات، گاهى هم در خدمت اهداف سیاسى و انقلابى قرار مى‏گیرد و در برانگیختن‏قوه غضبیه دیگران به کار گرفته مى‏شود و حماسه و شور پدید مى‏آورد. تاریخ نیزنمونه‏هاى فراوانى به یاد دارد که چگونه ابزار شعر، در ایجاد حرکت و شور وبرانگیختن حس انتقامجویى و غرور، به کار گرفته مى‏شده است.
در زمینه‏هاى سیاست و جنگ‏ها و غزوات، در میان عرب هیچ چیز جایگاهى همچون‏ادبیات نداشته است و به همین خاطر، اشعار سیاسى و ادبیات حماسى نزد عرب‏ها، وسعت‏چشمگیرى دارد.
نقش عقیده در ادبیات
گفتیم که ادبیات، زبان عاطفه و احساس است و مظهرخواسته‏ها و کششها و گرایشها به شمار مى‏رود. از آنجا که «عقیده‏»، خاستگاه‏بسیارى از گرایشها و آرمانها و خواسته‏هاست، بیش از هر عامل دیگرى در ایجاد این‏میل‏ها و گرایشها تاثیر و نقش دارد. با توجه به این نکته، طبیعى است که ادبیات،همرنگ با خواسته‏هاى منبعث از باورها باشد و از مرزهاى شناخته شده عقاید، فراترنرود.
جز سهم باور و عقیده در پدیده‏هاى ادبى، نقش عوامل بیرونى را نیز، مانند ترس ووحشت و تقیه از حکومتهاى متنفذ، یا سودجویى و طمع‏ورزى نباید از نظر دور داشت.
ادبیات، به خودى خود، آینه‏اى شفاف است که روح و عقل و خواسته‏ها و اعتقادات وگرایش‏هاى ادیب را نشان مى‏دهد و آنها را در آینه خود منعکس مى‏سازد. البته گاهى‏هم با انگیزه‏هاى دیگر و عوامل خاص درمى‏آمیزد و به تحرحف واقعیتها یا ترسیم‏نادرست آنچه مى‏گذرد مى‏پردازد. پس مى‏توان گفت:
دو گونه ادبیات داریم: یکى ساده و سالم و واقعى، دیگرى مزورانه و آمیخته به‏دروغ و تحریف. ادبیاتى نمودار روح و عقیده ادیب است که از نوع اول باشد، یعنى‏فطرى و طبیعى و اثرناپذیر از عوامل بیرونى.
در اشعارى که ابوطالب در مدح رسول خدا(ص) سروده است، به اینگونه جلوه‏هاى‏صادقانه باور در اثر ادبى برمى‏خوریم. در یک جا ابیاتى دارد که مضمونش این است:
«به خدا قسم آنان هرگز دسترسى به تو نخواهند داشت، مگر آنگاه که من در خاک‏خفته باشم! فرمان و ماموریتت را آشکارا ابلاغ کن و هراسى نداشته باش و چشم روشن‏بدار. تو مرا (به دین حق) دعوت کردى و دانستم که راست مى‏گویى.
تو همیشه راستگو و امین بوده‏اى. بر این باورم که دین محمد، از بهترین دین‏هاست...» آنچه در سروده‏هاى ابوطالب دیده مى‏شود، گواه صادق عشق و باور او به حقانیت‏پیامبر و دین اوست و به همین خاطر است که همه توان خویش را در دفاع کامل ازپیامبر خدا به کار مى‏گیرد، آن هم در آن شرایط دشوار که سران مشرک قریش، براى‏مقابله با پیامبر همدست و هم‏داستان شده بودند.
در شعر دیگرى، ابوالعلاء معرى نسبت‏به ادیان چنین مى‏گوید: «هم آیین حنیف، هم‏مسیحیت، هم یهود، هم مجوس، همه گمراه و بیراهه‏اند. مردم روى زمین دو دسته‏اند:
یا خردمندان بى‏دین، یا دینداران بى‏خرد». این شعر هم بوضوح نشان‏دهنده الحادابوالعلاء و کفر او نسبت‏به همه ادیان و به استهزاء گرفتن دین‏باورى است. این هم‏نمونه دیگرى است که عقیده شاعر در شعرش آشکارا جلوه کرده است.
ابوالعلاء، در شعر کفرآمیز و شک‏انگیز دیگرى مى‏گوید: «در «لاذقیه‏»، بین احمدو مسیح (اسلام و مسیحیت) ضجه و فریاد است. این با ناقوس خود مى‏نوازد، آن باماءذنه. هر کدام آیین خود را بزرگ مى‏شمارند، کاش مى‏دانستم کدام یک درست است؟!».
در این شعر هم میزان شک و تردید در عقاید و باورهاى او را مى‏توان یافت.
از نوع دوم شعر (اظهارات غیرصادقانه، به خاطر عوامل بیرونى) گاهى نمونه‏هایى‏در سروده‏هاى شیعیان مى‏توان یافت، بویژه آنجا که شاعر شیعى، به خاطر قرار گرفتن‏در محیط مخالفان و شرایط تقیه‏آمیز در برابر خلفا و امراى عامه، ناگزیر بودند که‏در سروده‏هاى خویش، مدحها و ستایشهایى از خلفاى معاصر خودشان داشته باشند.
حتى در میان سروده‏هاى کمیت‏بن‏زید اسدى، شاعر متعهد شیعى و اهل ولاى خالص نسبت‏به اهل بیت و افشاگر و هجوکننده نسبت‏به امویان. به نمونه‏هایى از شعرهاى‏مدح‏آمیز نسبت‏به برخى خلفاى اموى دیده مى‏شود، مثل آنچه در باره «هشام‏» گفته‏که: شما صاحبان وسائل و اوامرید و در هر گرفتارى تکیه‏گاه من و خانواده منید.
شما نسل اندر نسل معدن خلافت‏بوده‏اید و ...
نمى‏توان باور کرد که کمیت، امویان را که آن همه از آنان بدگویى و هجو کرده،«معاون خلافت‏» بداند و امید به دوام حکومتشان داشته باشد. این نوع از ادبیات،ادبیات عصر خفقان و سلطه است و هرگز نشان‏دهنده سویداى درون کمیت و باورهاى اصلى‏او نیست.
نمونه‏اى از اینگونه شعرها را در آثار منصور نمرى و دیگران هم مى‏توان یافت.
عوامل تحول در شعر شیعى ادبیات شیعه، به عنوان جزئى از ادبیات عربى اسلامى،ویژگیهاى عمومى آنها را داشت، ولى روح مذهبى و درون‏مایه اعتقادى‏اش متفاوت ومتمایز بود، چه در شعرهاى جدل و احتجاج، چه مدح و مرثیه و سیاسى.
هر چند که در قالب‏هاى کلى دوره‏هاى مختلف، متاثر از آنها مى‏شد، ولى محتواى‏درونى خود را از شرایط سیاسى حاکم بر شیعه و معتقداتش و از تاریخ سیاسى آمیخته‏به خون و شهادت و فداکارى مى‏گرفت. از این‏رو، شعر شیعى فریادى جوشان و پرجهش وآمیخته به عواطف و آرمانها بود.
عامل این دگرگونى و ویژگیهاى خاص را در چند چیز مى‏توان جستجو کرد:
1- زنده بودن عقیده شیعى و نفوذ و سلطه آن عقیده بر صاحبان عقیده. این‏ویژگى، در اندیشه و ادب هم تاثیر مى‏گذاشت.
2- فرهنگ فلسفى و کلامى حاکم بر نسل‏هاى متوالى مسلمانان، که آفاق خیال وسمت‏گیرى اعتقادى را در برابرشان گشود و اندیشه‏هاى شیعى را هم استوارتر ساخت وسبب شد که شیعه، در آثار ادبى خود، از مایه‏هاى اعتقادى خویش، حد اکثربهره‏بردارى را بکند.
3- احادیثى که از پیامبر و ائمه(ع) نقل شده که تشویق به نشر و گسترش فرهنگ‏شیعى و خط آل الله و ذکر فضایل پیامبر و اهل بیت دارد.
الهام‏گیرى از احادیث فضایل، چنان رشد کرد و نضج گرفت که سابقه نداشت و به‏ادبیات شیعى، شکل، عمق و زبان خاصى بخشید، علاوه بر شیوه بیانى روان و ساده که‏قبلا متداول نبود و از آن زمان به بعد، رواج یافت.
4- طبیعت افق‏هاى سیاسى تاریخ شیعه و آنچه بر این طایفه گذشت و حوادثى که‏شیعه را در دورانهاى مختلف، وارد میدانهاى خاصى کرد، همه اینها در پى‏ریزى‏ادبیات خاصى براى شیعه مؤثر بود، که آن را تاثیر گرفته از غم و اندوه و عاطفه‏و احساس قوى قرار داد.
البته تاریخ ادبى شیعه و زبان ادبى آنان نیز فراز و نشیبهایى را پشت‏سرگذاشته است، که به سطح فکرى و فرهنگى شیعه در ادوار مختلف برمى‏گردد. مسلما محیطتربیتى یک ادیب و شاعر شیعى و شرایطى که در آنها مى‏زیسته، در کیفیت‏شعر و زبان‏و ساختار ادب او بى‏تاثیر نبوده است.

تبلیغات