ادبیات و عقیده
آرشیو
چکیده
متن
ادبیات، یکى از مظاهر وجودهاى زنده و گویاست، چرا که احساس و ادراک و جهتگیرىدارد و گذرگاهى رساست از آنچه در زندگى مىگذرد و نشاندهنده جنبههاى روحى واجتماعى و سیاسى است و از جلوهها و رنگهاى گوناگونى برخوردار است. شرایط سیاسىیا زمانى و مکانى نیز بر این محتوا و جهتگیرى تاثیر مىگذارد و همپاى بشریت درکاروانهاى زندگى متحول مىشود و پیش مىرود.
منطقى است که عمر ادبیات به درازاى عمر انسان، این موجود زنده ناطق باشد وهمراه او زندگى کند و با مرگ او بمیرد و از ملازمهاى فطرى و گسستناپذیر او باشد.
ادبیات، در جهت دادن به افراد و گروهها و ملتها و در برانگیختن و به کارگرفتن عواطف، نقش مهمى دارد و در حیات اجتماعى و سیاسى انسانها مؤثر است،همچنین در ساختار اخلاقى و فکرى مردم نیز نقش ساز است. از دیرزمان، ادبیات هرقوم، زبان فصیح و گویاى آنان بوده که میزان فرهنگ و اندیشه و اخلاق و سنتهاىآنان را نشان مىداده است. امروز نیز چنین است و همواره خواستهها و عواطف را تحتتاثیر قرار مىدهد و بر دلها و جانها حاکم است و آنجا که بخواهد مىبرد.
شاید بسیارى از آنان که در عصر پیامبر اکرم(ص) مسلمان شدند، تحت تاثیر زبانادبى و نافذ قرآن کریم بودند.
نمونهاش مسلمان شدن عمر بنخطاب، که وقتى وارد خانه دختر و دامادش شد که بخشىاز قرآن را مىخواندند، با شنیدن آیات قرآنى، آن خشم و التهابش نسبتبه پیامبرفروکش کرد و مجذوب آیات شد و مسلمان گردید.
ادبیات، گاهى هم در خدمت اهداف سیاسى و انقلابى قرار مىگیرد و در برانگیختنقوه غضبیه دیگران به کار گرفته مىشود و حماسه و شور پدید مىآورد. تاریخ نیزنمونههاى فراوانى به یاد دارد که چگونه ابزار شعر، در ایجاد حرکت و شور وبرانگیختن حس انتقامجویى و غرور، به کار گرفته مىشده است.
در زمینههاى سیاست و جنگها و غزوات، در میان عرب هیچ چیز جایگاهى همچونادبیات نداشته است و به همین خاطر، اشعار سیاسى و ادبیات حماسى نزد عربها، وسعتچشمگیرى دارد.
نقش عقیده در ادبیات
گفتیم که ادبیات، زبان عاطفه و احساس است و مظهرخواستهها و کششها و گرایشها به شمار مىرود. از آنجا که «عقیده»، خاستگاهبسیارى از گرایشها و آرمانها و خواستههاست، بیش از هر عامل دیگرى در ایجاد اینمیلها و گرایشها تاثیر و نقش دارد. با توجه به این نکته، طبیعى است که ادبیات،همرنگ با خواستههاى منبعث از باورها باشد و از مرزهاى شناخته شده عقاید، فراترنرود.
جز سهم باور و عقیده در پدیدههاى ادبى، نقش عوامل بیرونى را نیز، مانند ترس ووحشت و تقیه از حکومتهاى متنفذ، یا سودجویى و طمعورزى نباید از نظر دور داشت.
ادبیات، به خودى خود، آینهاى شفاف است که روح و عقل و خواستهها و اعتقادات وگرایشهاى ادیب را نشان مىدهد و آنها را در آینه خود منعکس مىسازد. البته گاهىهم با انگیزههاى دیگر و عوامل خاص درمىآمیزد و به تحرحف واقعیتها یا ترسیمنادرست آنچه مىگذرد مىپردازد. پس مىتوان گفت:
دو گونه ادبیات داریم: یکى ساده و سالم و واقعى، دیگرى مزورانه و آمیخته بهدروغ و تحریف. ادبیاتى نمودار روح و عقیده ادیب است که از نوع اول باشد، یعنىفطرى و طبیعى و اثرناپذیر از عوامل بیرونى.
در اشعارى که ابوطالب در مدح رسول خدا(ص) سروده است، به اینگونه جلوههاىصادقانه باور در اثر ادبى برمىخوریم. در یک جا ابیاتى دارد که مضمونش این است:
«به خدا قسم آنان هرگز دسترسى به تو نخواهند داشت، مگر آنگاه که من در خاکخفته باشم! فرمان و ماموریتت را آشکارا ابلاغ کن و هراسى نداشته باش و چشم روشنبدار. تو مرا (به دین حق) دعوت کردى و دانستم که راست مىگویى.
تو همیشه راستگو و امین بودهاى. بر این باورم که دین محمد، از بهترین دینهاست...» آنچه در سرودههاى ابوطالب دیده مىشود، گواه صادق عشق و باور او به حقانیتپیامبر و دین اوست و به همین خاطر است که همه توان خویش را در دفاع کامل ازپیامبر خدا به کار مىگیرد، آن هم در آن شرایط دشوار که سران مشرک قریش، براىمقابله با پیامبر همدست و همداستان شده بودند.
در شعر دیگرى، ابوالعلاء معرى نسبتبه ادیان چنین مىگوید: «هم آیین حنیف، هممسیحیت، هم یهود، هم مجوس، همه گمراه و بیراههاند. مردم روى زمین دو دستهاند:
یا خردمندان بىدین، یا دینداران بىخرد». این شعر هم بوضوح نشاندهنده الحادابوالعلاء و کفر او نسبتبه همه ادیان و به استهزاء گرفتن دینباورى است. این همنمونه دیگرى است که عقیده شاعر در شعرش آشکارا جلوه کرده است.
ابوالعلاء، در شعر کفرآمیز و شکانگیز دیگرى مىگوید: «در «لاذقیه»، بین احمدو مسیح (اسلام و مسیحیت) ضجه و فریاد است. این با ناقوس خود مىنوازد، آن باماءذنه. هر کدام آیین خود را بزرگ مىشمارند، کاش مىدانستم کدام یک درست است؟!».
در این شعر هم میزان شک و تردید در عقاید و باورهاى او را مىتوان یافت.
از نوع دوم شعر (اظهارات غیرصادقانه، به خاطر عوامل بیرونى) گاهى نمونههایىدر سرودههاى شیعیان مىتوان یافت، بویژه آنجا که شاعر شیعى، به خاطر قرار گرفتندر محیط مخالفان و شرایط تقیهآمیز در برابر خلفا و امراى عامه، ناگزیر بودند کهدر سرودههاى خویش، مدحها و ستایشهایى از خلفاى معاصر خودشان داشته باشند.
حتى در میان سرودههاى کمیتبنزید اسدى، شاعر متعهد شیعى و اهل ولاى خالص نسبتبه اهل بیت و افشاگر و هجوکننده نسبتبه امویان. به نمونههایى از شعرهاىمدحآمیز نسبتبه برخى خلفاى اموى دیده مىشود، مثل آنچه در باره «هشام» گفتهکه: شما صاحبان وسائل و اوامرید و در هر گرفتارى تکیهگاه من و خانواده منید.
شما نسل اندر نسل معدن خلافتبودهاید و ...
نمىتوان باور کرد که کمیت، امویان را که آن همه از آنان بدگویى و هجو کرده،«معاون خلافت» بداند و امید به دوام حکومتشان داشته باشد. این نوع از ادبیات،ادبیات عصر خفقان و سلطه است و هرگز نشاندهنده سویداى درون کمیت و باورهاى اصلىاو نیست.
نمونهاى از اینگونه شعرها را در آثار منصور نمرى و دیگران هم مىتوان یافت.
عوامل تحول در شعر شیعى ادبیات شیعه، به عنوان جزئى از ادبیات عربى اسلامى،ویژگیهاى عمومى آنها را داشت، ولى روح مذهبى و درونمایه اعتقادىاش متفاوت ومتمایز بود، چه در شعرهاى جدل و احتجاج، چه مدح و مرثیه و سیاسى.
هر چند که در قالبهاى کلى دورههاى مختلف، متاثر از آنها مىشد، ولى محتواىدرونى خود را از شرایط سیاسى حاکم بر شیعه و معتقداتش و از تاریخ سیاسى آمیختهبه خون و شهادت و فداکارى مىگرفت. از اینرو، شعر شیعى فریادى جوشان و پرجهش وآمیخته به عواطف و آرمانها بود.
عامل این دگرگونى و ویژگیهاى خاص را در چند چیز مىتوان جستجو کرد:
1- زنده بودن عقیده شیعى و نفوذ و سلطه آن عقیده بر صاحبان عقیده. اینویژگى، در اندیشه و ادب هم تاثیر مىگذاشت.
2- فرهنگ فلسفى و کلامى حاکم بر نسلهاى متوالى مسلمانان، که آفاق خیال وسمتگیرى اعتقادى را در برابرشان گشود و اندیشههاى شیعى را هم استوارتر ساخت وسبب شد که شیعه، در آثار ادبى خود، از مایههاى اعتقادى خویش، حد اکثربهرهبردارى را بکند.
3- احادیثى که از پیامبر و ائمه(ع) نقل شده که تشویق به نشر و گسترش فرهنگشیعى و خط آل الله و ذکر فضایل پیامبر و اهل بیت دارد.
الهامگیرى از احادیث فضایل، چنان رشد کرد و نضج گرفت که سابقه نداشت و بهادبیات شیعى، شکل، عمق و زبان خاصى بخشید، علاوه بر شیوه بیانى روان و ساده کهقبلا متداول نبود و از آن زمان به بعد، رواج یافت.
4- طبیعت افقهاى سیاسى تاریخ شیعه و آنچه بر این طایفه گذشت و حوادثى کهشیعه را در دورانهاى مختلف، وارد میدانهاى خاصى کرد، همه اینها در پىریزىادبیات خاصى براى شیعه مؤثر بود، که آن را تاثیر گرفته از غم و اندوه و عاطفهو احساس قوى قرار داد.
البته تاریخ ادبى شیعه و زبان ادبى آنان نیز فراز و نشیبهایى را پشتسرگذاشته است، که به سطح فکرى و فرهنگى شیعه در ادوار مختلف برمىگردد. مسلما محیطتربیتى یک ادیب و شاعر شیعى و شرایطى که در آنها مىزیسته، در کیفیتشعر و زبانو ساختار ادب او بىتاثیر نبوده است.