مفهوم و ماهیت «قیام»در اندیشة سیاسی امام خمینی(س)
آرشیو
چکیده
متن
«قیام» که در لغت به معنای بیداری، خیزش، تلاش پایدار و مداوم، عبرت و استقامت و... آمده است، در اصطلاح «فلسفة سیاسی» و «دانش سیاست» بیانگر حرکتی انقلابی با هدف معین و عملی ارادی، آگاهانه و مبتنی بر انتخاب و آزادی است؛ تحقق بخش شناخت حق و عدل و برکندن لباس باطل وجود آن است.
از دیدگاه قرآن کریم و سنت و سیرت معصومین(ع) «قیام» دارای مفهومی بس گسترده است؛ امّا آنگاه که امر به قیام برای خدا «قیام لله» میشود، بیانگر دو معنای عقیدتی ـ عاطفی یا معرفتشناسانه و سیاسی ـ اجتماعی است و نشانگر حرکتی تکاملی و مبتنی بر اعتدال فکری و عملی و لذا حرکتی الهی ـ انسانی است.
نگرش امام خمینی به قیام در دو بعد مرتبط و منسجم عرفانی و سیاسی ـ در آثار و مشی سیاسی ـ عرفانی او قابل تأمل و بررسی است. بر این اساس؛ برداشت سیاسی امام خمینی از قیام، از سویی با دید و نگرش عرفانی آن حضرت از انسان و حرکتش در مسیر سیر و سلوک ارتباط مییابد و از دیگر سوی با بینش سیاسی و همچنین نگرش فقهی و دید فلسفی او دارای ارتباط است؛ زیرا او سیاست را تحقق عملی حکمت، اخلاق و عرفان در جامعه و آخرین سیر از سیرهای چهارگانه سلوک و نیز عین دیانت میداند. سیاست طریقت است و قیام، حرکت در میدان طریقت برای تحقق حقیقت و رسیدن به سعادت.
در اندیشة امام خمینی، قیام الهی یا قیام لله بیانگر حرکت صحیح انسان در بستر انسانیت برای یافتن خود و شأن وجودی و حقیقی خود ـ در درون جامعه و در ارتباط با دیگران است. لذا چنین قیامی سود محض است و هیچگونه زیان یا خسرانی در برندارد. در حالی که قیام برای نفس و قیام طاغوتی، قیامی است برای تحقق خودِ مادّی یا بعد نفسانی انسان و در جهت منافع شخصی صورت میگیرد و لذا عامل انحطاط جوامع اسلامی است چنین قیامی گرچه منافعی کوتاهمدت را برای فرد به دنبال دارد امّا در بنیان و بویژه به لحاظ مصالح عمومی زیانآور و خسرانبار است.
از دیدگاه امام خمینی ماهیت و حقیقت قیام را اموری چند؛ چون دفاعی و عاری بودن از تجاوز و سلطهطلبی؛ کمال و برتری «فوز عظیم» قداست و معنویت و آرمانی بودن، بیانتهایی و بیمرزی ـ که در جهت هدفی مطلق و لایتناهی یعنی «الله» صورت میگیرد ـ و مهمتر از همه الهی و خداگونه بودن و... تشکیل میدهد. بنابراین قیام حرکتی است دارای ماهیت الهی ـ انسانی و عملی است خداگونه برای شدن انسان؛ گذشتن از خود مادی و رسیدن به جانان.
کلید واژه: قیام، امام خمینی، ماهیت، نهضت، انقلاب، جهاد، خداگونه شدن.
«خدای تبارک و تعالی میفرماید که یک موعظه من فقط دارم، فقط یک موعظه: آن این است که قیام کنید، نهضت کنید برای خدا.»
[صحیفه امام، 1378: ج 6، ص 175]
مقدمه
یکی از نشانههای بارز رسالتهای عظیم، مسئلة شناخت «حق» و «حقیقت» و برکندن لباس نازیبای باطل از اندام مطهر آن است. به عبارت دیگر، صاحبان رسالتها و آگاهان جامعه همواره در برابر نهفته ماندن «حق» و «حقیقت» زیر پوشش باطل و کژی یا برعکس عرضة بطالتها و کژیها در لباس «حق» و جداسازی حق از باطل و احیای حقوق انسانی به پا میخیزند تا دگرباره فروغ تابناک و دامنگستر حق را آشکار سازند و باطل و باطلگرایان را بر خاکستر تیره خود بنشانند. این همان حقیقتی است که سید شهیدان و قائد بزرگ قیامگران تاریخ در طلیعة قیام خود، در کربلا به آن اشاره کرده است:
«... الا تَرَوْنَ اِلَی الْحَقِّ لایُعْمَلُ بَهِ و اِلی الباطل لایتناهی عَنْهُ لِیَرْغَبِ المُؤمِنُ فی لقاءاللهِ مُحِقّاً» [القزوینی 1362: 128].
«آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل نهی نمیگردد. [در چنین شرایطی] سزاوار است مؤمن به لقای خداوند راغب باشد».
تأکید بر این امر از آن روست که حق و حقیقت شناخته و آشکار شود، پرتو تابناک آن بر حیات و زندگانی بشر تابیدن گیرد و در سایة پرتو آن، جامعة منحط به جامعهای متعالی و فرد آلوده به فردی پاک و برتر تبدیل شود، تبعیض و چندگونه نگری از جوامع بشری رخت بربندد و عدالت و نگرش مبتنی بر آن بر زندگی آدمیان حکمفرما شود.
گرچه برای جدا کردن حق از باطل و تحقق و آشکارسازی حق و عدالت، هم نظر و گفتار و هم عمل و کردار، هر دو به کار میآید و هیچ قیامی نیست که از این دو بعد بنیانی خالی باشد، ولی گام اساسیتر، شناخت حق و باطل و حامیان این دو و مواضع و خط مشیهای آنها و دستیابی
از دیدگاه قرآن، قیام در برابر کژی، فساد، ظلم و ستم و در جهت احقاق حق است و آشکار ساختن آن، عبادت و پرستش و گاه معادل جهاد آمده است
به بینش و گرایشی مبتنی بر حق و حقیقت است. بدیهی است تا هنگامی که این تفکیک در نظر و بیان متجلی نشده است، پیمودن این مسیر و گام نهادن در آن، دشوار خواهد بود. همچنان که مولای متقیان امام علی(ع) خطاب به کمیل میفرماید:
«یا کُمَیْلُ ما مِنْ حَرَکَةٍ اِلاّ وَ اَنْتَ مُحْتاجٌ اِلی مَعْرِفَةٍ» [مجلسی: 77/267].
«ای کمیل، هیچ حرکتی نیست مگر اینکه تو در آن ارتباط نیازمند به معرفت و شناخت هستی».
رهبر بزرگ انقلاب اسلامی ایران امام خمینی(س)، بر همین اساس در عظیمترین حرکت خود در مقابل رژیم استبدادی پهلوی نمونة بارزی از ترکیب اندیشه و عمل را در برابر دیدگان جهانیان به نمایش گذاشت. او ابتدا در نظر و بینش به آشکارسازی و جداسازی حق از باطل پرداخت، آنگاه آگاهانه و مدبرانه مردم را برانگیخت و ترس از قدرتهای پوشالی و دیوان و یاوران جهل و خرافات را از دل و جان تودههای مسلمان و ستمدیده زدود و به تمام ملتهای ستمکشیده و مستضعف آموخت که برای مقابله با ظلم و ستم به معرفت و بینش دست یابند و خود سرنوشت خویش را به دست گیرند.
امام، با تأکید بر این نکته که تا مردم مفهوم «قیام» را نفهمند، راه به جایی نخواهند برد و آگاهانه به پا نخواهند خاست و قیام بدون آگاهی، خیزشی احساسی و زودگذر خواهد بود که هیچگونه کامیابی و موفقیتی را ـ مگر در کوتاه مدت و به صورت موقتی و گذرا ـ به دنبال نخواهد داشت، بر آن شد که به تبیین مفهوم و ماهیت «قیام» بپردازد و با ماهیتی «الهی» و «مقدس» بخشیدن به نهضت اسلامی ایران، آن را جاودانه و پویا سازد و بدینسان اندیشه معنویت، قداست و خداگونگی و اسلامی بودن را در پیکرة این حرکت دمید و این نبرد انقلابی را از روح سلوک اخلاقی و ایمانی سرشار نمود. اندیشه قیام برای خدا «قیام لله» در سرتاسر زندگانی و اندیشه او جایگاهی بس عظیم داشت. اولین پیام مهم امام [امام خمینی 1361 ج 1: 7ـ3] با موعظه خداوند بزرگ برای فراخواندن بشریت به قیام برای خدا آغاز میشود و این پیامی بود که تا پایان عمر شریف ایشان بارها عنوان شد. حال پرسش این است که در نگاه امام خمینی قیام چه معنا، ماهیت و جایگاهی دارد؟
بر این اساس این نوشتار با توجه به اهمیت و جایگاه قیام در اندیشه سیاسی امام خمینی در پی تبیین عمیق مفهوم و ماهیت و جایگاه قیام در اندیشه سیاسی ایشان است.
مفهوم قیام
برای روشن شدن مفاهیم مطرح در اندیشه سیاسی امام خمینی در مورد قیام ناگزیریم ابتدا به بررسی این مفهوم و مترادفات آن بپردازیم.
1ـ مفهوم لغوی و اصطلاحی
اصطلاح «قیام» در لغت به معنای «بیداری، خیزش، برخاستن، ایستادن، به پاخاستن، استقامت، مبارزه، تلاش پایدار، بیداری از خواب غفلت، عبرت و آگاهی و...» آمده است. این واژه در اصل عربی است و از ریشة ماضی «قامَ» و مصدر «قَوْمْ» میآید. این مصدر در زبان عربی بیانگر معانی چند نظیر برخاستن، برقرار شدن، آغاز کردن، رهسپار شدن و... است. برای مثال در فرهنگهای عربی آمده است:
«قام: ضد قَعَد (برخاست، ایستاد)، اِنْتَصَبَ (راست شد)، تَرَقّی (پیشرفت کرد، ترفیع یافت)، سافَرَ (رهسپار شد، عزیمت کرد)، شَرَعَ (آغاز کرد، دست به کار شد)، صَعَد (بالا رفت)» [الیاس 1358: 570؛ جر 1376 ج 2: 1607].
و در حالت ترکیبی نیز بدین معانی آمده است: اقامالحجة: [دلیل آورد، بر برهان استوار ساخت، استدلال کرد]، اقام الحَقَّ: اَظْهَرَهُ [حق را آشکار ساخت، حق را استوار ساخت، حق را برپا کرد] اقام الصَّلاة (نماز را اقامه کرد)، اقام العَدْلَ [دادرسی کرد، اقامة حق نمود، پرچم عدالت را برافراشت] ... [الیاس: 570؛ جر: 1607]
بنابراین در فرهنگهای زبان عربی واژه «قیام» به معانی ذیل آمده است:
«قیام: نُهُوضْ» [الیاس: 571]
به معنای خیزش، مبارزه، شورش، برخاستن، قیام کردن.
«قِوامُ الاَمْرِ وقیامه: نِظامُهُ و عمادهُ و ما یقوم بِهِ، یقال (هُوَ قِوامُ اَهْلُه و قیامُهُمْ) ای یُقیمُ شَأنِهِمْ» [معارف: 664].
«قیام امر: تنظیم و نظام آن اَمر، و ستون استوار آن و آنچه آن امر بدان پای برجاست. گفته میشود (او قوام اهل خود و قیام آنان است) یعنی برپادارندة شأن آنهاست»
در اینجا نیز مفهوم برپاداشتن، بالابردن، ترفیع شأن، انتظام و به نظم آوردن در واژه قیام نهفته است.
همچنین راغب اصفهانی در کتاب «المفردات فی غریب القرآن» ذیل عنوان «قَوْمْ» آورده است:
«قوم: یقال قام یقوم قیاماً...: قیامٌ بالشخص اما بتسخیر اَوْ اختیارٍ، و قیام للشیءِ هو المرعاة للشیءِ و الحِفْظُ لَهُ، و قیام هو علی العزم علی الشیءِ...» [اصفهانی 1324: 416].
«قام یقوم قیاماً...: برخاستن و پابرجا بودن شخص به تسخیر (بدون اراده یا با اختیار، و قیام برای چیزی مراعات و نگهداری و حفظ آن است...».
راغب در ادامة بحث خود میافزاید:
«... و القیامُ و القِوامُ اسمٌ لما یَقُوم بِهِ الشَیءُ أی یَثْبُتُ، کالعِماد والسِنادِ لِما یُعْمَدُ وَ یُسْنَدُ بِهِ... .» [همان: 417].
«... و قیام و قوام نامی است برای آنچه که چیزی بدان پای برجاست، یعنی بدان استوار و ثابت است، نظیر عِماد و سِناد که نامی هستند برای چیزی که بدان تکیه و اسناد داده میشود».
بنابر آنچه گذشت و با مراجعه به سایر فرهنگهای زبان عربی میتوان به نتایج ذیل دست یافت:
1ـ قیام در معنای مصدری عبارتست از: ایستادن، برداشتن، برافراشتن، قیام کردن، بهپاخاستن، شوریدن، راست کردن، گماشتن، متحقق ساختن، مبارزه کردن، به نظم درآوردن، استقامت کردن، پایداری ورزیدن، بیدار شدن (از خواب غفلت و...) استدلال کردن، ظاهر و آشکار شدن و... .
2ـ قیام در معنای مصدری آنگاه که به صورت ترکیبی میآید، متناسب با واژة همراهِ آن به معنای برخاستن، شورش کردن، اجرا، شوریدن، مبارزه کردن، ثابت کردن، آشکار ساختن و... است. نظیر:
ـ اَقامَ الحقِّ: حق را آشکار ساخت، حق را متحقق ساخت، حق را استوار ساخت.
ـ اَقامَ العدلَ: احقاق حق کرد، عدالت را بر پای داشت، عدالت را آشکار ساخت...
3ـ قِیام و قِوام در معنای اسمی، بیانگر آن چیزی است که امری یا چیزی بدان استوار و پای برجاست، همچنین به مفهوم ستون، عماد، سَنَد، حامی، پشتیبان، محافظ، سرپرست، راست و مستقیم، قطب و محور و... آمده است.
4ـ قیام، به عنوان جمع «قائم»، به مفهوم برپای ایستاد، و متضاد قُعُود و نیز به معنای برپای ایستادگان، راستقامتان، قیامکنندگان، و... است نظیر: «اَلَذینَ یَذْکُروُنَ الله قِیاماً و قُعُوداً» [آلعمران: 191].
اصطلاح قیام در زبان فارسی نیز به معانی متعددی چون برخاستن، به پاخاستن، قیام، شوریدن، شورش کردن، شورش، مبارزه، انقلاب و حرکت سیاسی و نظامی و... آمده است.
برای نمونه در لغتنامه دهخدا چنین آمده است:
«قیام. (ع. مص) برخاستن، ایستادن، بلند شدن. قیام در لغت انتصاب (ایستادن) است و مراد از آن قیام به عبادات و احکام شریعت و طریقت است... قیام لله؛ بیداری از خواب غفلت و برخاستن از خواب عبرت در حال سیر الی الله است.» [دهخدا 1372، ج 11: 15717].
قیام خواستمـت کـرد و عقل مـیگـوید مکن که شرط ادب نیست پیش سر و قیام
«سعدی»
و یا:
اصطلاح قیام در نزد معصومین به معنای حرکت و انقلاب و جهاد است که بیانگر حرکتی تکاملی و مبتنی بر اعتلای فکری و عملی انسان است
قیام کردن به کاری؛ آن را به نحو شایسته انجام دادن... «شورش کردن، انقلاب کردن، کودتا کردن». [عمید 1374: 1910]
در زبان فارسی «قیام»، از لحاظ اصطلاحی (در سیاست، عرفان، علوم اجتماعی و...) مفهوم گستردهای یافته است که همة آنها به معنای برخاستن، خیزش، بیداری، آشکارسازی، نهضت و حرکت است. به همین جهت در زبان فارسی اصطلاحاتی چون «قیام سیاسی»، «قیام نظامی» و «قیام عرفانی» رایج شده است. برای نمونه، قیام در اصطلاح عرفانی، به مفهوم پیمودن منازل سلوک و استقامت در راه حق تا رسیدن به سرمنزل مقصود است؛ گاه نیز منزل اول دانسته شده است. برخی هم آن را مقدمة سلوک دانستهاند که در این دو مورد به مفهوم بیداری (یقظه) میتواند باشد.
و نیز:
«قیام بالله: مراد استقامت است در حال بعد از فنا و عبود بر مجموع منازل و سیر از الله در الله و بیرون آمدن از رسوم به تعیین. قیام لله: بیداریست از خواب غفلت و برخاستن از سند عبرت در حال سیر الیالله» [سجادی 1372: 1555].
ب ـ در اصطلاح فلسفه سیاسی و علم سیاست
در اصطلاح فلسفة سیاسی و علم سیاست، قیام به مفهوم حرکتی مبارزهای با هدفی معین و عملی ارادی و آگاهانه بوده که میتواند فردی یا جمعی باشد. در این نگرش، قیام حرکتی است هدایت شده، ارادی و آگاهانه که برای نفی وضعیتی ـ وضعیت موجود ـ و اثبات وضعیتی دیگر ـ وضعیت مطلوب ـ یا برای ایجاد اصلاح و انقلاب صورت میگیرد. به طور کلی در بعد سیاسی، قیام مفهومی وسیع دارد که شامل هر نوع جنبش و حرکت آگاهانه و ارادی (اعم از فردی و جمعی) است. شاید مهمترین معادل این اصطلاح از نظر سیاسی، واژة «نهضت» و «جنبش» باشد.
در بعد وسیع، قیام شامل انقلاب، شورش، اصلاح، رفرم، ( Reform . در اینجا اصلاح را معادل Reform نگرفتهایم) نهضت، نهضت استقلالطلبانه، جنگ و جهادِ رهاییبخش است همچنین کودتاهای نظامی و سیاسی نیز نوعی قیام محسوب میشود.
قیام در اصطلاح سیاست با سیاست مدنیه نیز، شورش و مبارزه و استقامت در راه هدف متعالی و برتر است. برای نمونه میتوان به قیامهای متعدد تاریخی در جهان اسلام و نیز زمان معاصر اشاره کرد. حرکت امام حسین(ع) یک «قیام» است. حرکت و بهپاخاستن مردم ایران در مقابله با رژیم پهلوی در طول سالهای 1356 و 1357 یا قبل از آن نیز «قیام» است.
هرگاه قیام با چنین معنایی برای اهداف خداگونه و در راه تحقق ارزشهای برتر الهی و انسانی صورت گیرد، از آن، تعبیر به «قیامِ لله» (قیام برای خدا) میشود. همچنین در فرهنگهای سیاسی نمونههایی چون قیام سربداران، قیام مردم مصر (1918 م)، قیام مختار ثقفی، قیام مردم جنوب ایران (در برابر سلطة انگلیس) و... تحت عنوان قیام آمدهاند.
در زبان عربی معاصر بهترین معادل قیام ـ به مفهوم سیاسی ـ واژة انتفاضه و گاه نیز «ثَوْرَة» و «وِتْبَة» است. برای نمونه در فرهنگ فارسی به عربی آمده است:
«قیام (انقلاب) سیاسی: اِنتفاضة سیاسیة، حرکة سیاسیة
قیام (انقلاب) مردمی: اِنتفاضة شعبیّة
قیام ملت: وَثبة الشَعْب، انتفاضة الشعب...» [زعفرانی 1364: 251ـ250].
همچنین در زبان روزمره از قیام سالهای اخیر مردم فلسطین و قیام مردم عراق در سال 1992 میلادی (بعد از خروج نیروهای آمریکایی از این سرزمین) نیز به عنوان «انتفاضه» یاد میشود.
1ـ برخی از مفاهیم مترادف با قیام عبارتند از: «ثَوْرة» مفهومی کلی و فراگیر دارد و معادل «انقلاب» در زبان فارسی و Revolution در زبانهای لاتین است. لذا فراگیری و وسعت آن در عمل بیشتر از قیام است. ثورة میتواند مشتمل بر چند قیام مرتبط نیز باشد. هرچند گاه ثوره به جای قیام نیز آمده است نظیر «ثورة مُسَلَّحة = قیام (انقلاب) مسلحانه».
2ـ «انتفاضة» و «نهضت» و «نهوض» و «وَثْبَة» تقریباً معادل قیام «در زبان فارسی» به کار میروند. البته دقیقترین واژه در این مورد «انتفاضة» است. «النهضة (الانتفاضة) الاسلامیة: جنبش (قیامِ) اسلامی.
3ـ «مبارزه» و «استقامة» نیز گاه به عنوان لوازم قیام آمدهاند و گاه در مفهومی وسیعتر به کار رفتهاند.
4ـ «الحرکة» واژهای است که بیشتر به صورت مرکب به کار میرود و بیشتر معادل «تلاش در راه قیام»، «حرکتی که قیام را میسازد و شکل میدهد» و نیز بیشتر به معنای نهضت و جنبش در فارسی آمده است، «الحرکة التحریریه: جنبش آزادیخواهی نهضت رهاییبخشی».
5 ـ «اَلتَّطَوُر» نیز واژهای عام و به معنای تغییر و حرکت از وضعی به وضع دیگر است «التطور الصناعی: انقلاب صنعتی».
6ـ «انقلاب» در زبان عربی ـ بیشتر ـ معادل «کودتا» در زبان فارسی آمده است: «الانقلابُ الفاسِلْ = کودتای نافرجام».
7ـ «اِضْطراب» نیز به معنای شورش آمده است و بیشتر به صورت جمع به کار میرود. نظیر: «اضطرابات عنصریة دامیة. شورشهای خونین نژادی».
در زبان انگلیسی؛ نیز اصلاحات زیر بیان مفهوم قیام هستند.
1ـ اصطلاح revolution معادل انقلاب ـ به مفهوم دقیق کلمه ـ در زبان فارسی و «ثوره» در زبان عربی است؛ «The Islamic Revolution» (انقلاب اسلامی).
2ـ واژههای Movement و Motion بیشتر در مقابل «جنبش» و «حرکت» به کار میروند. هرچند معادل قیام نیز آمدهاند؛ بنابراین مفاهیمی عام و گسترده هستند.
3ـ واژههــای rebellion و revolt و cy (insurgence ) بیشتر معــادل «شــورش»، «قیــام ناگهانی» و گاه «مبارزه» آمدهاند.
4ـ اصطلاح Coup d'etat «معادل کودتا» ـ در زبان فارسی ـ و «انقلاب» ـ در زبان عربی ـ است.
5ـ واژههای Movement, departure, resurgence اغلب معادل نهضت، جنبش و حرکت به کار رفتهاند.
6ـ مهمترین معادل قیام ـ در زبان فارسی ـ و انتفاضه ـ در زبان عربی ـ به ترتیب (up)rising, resurrection, insurrection آمده است. نظیر bloody Uprising (قیام مسلحانه).
7ـ «rise(up)against ، نیز در برابر قیام کردن آمده است...» [نوروزی خیابانی 1372].
در زبان فارسی؛ نیز واژههای زیر بیانگر مفهوم قیام هستند:
1ـ انقلاب: معادل ثوره ـ در زبان عربی ـ و Revolution ـ در زبانهای لاتین ـ بیانگر حرکت و تلاشی مردمی است. معمولاً ناگهانی و همراه با خشونت، سرعت که در پی تغییر بنیادی و سریع در ارزشها و باورهای مسلط و به طور کلی ایدئولوژی در یک جامعه و همچنین نهادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. در واقع انقلاب، قیامی بنیادی و مردمی است با هدف تغییر نظام کلی جامعه. نظیر انقلاب اسلامی ایران، انقلاب فرانسه و... .
2ـ کودتا: قیامی است که از سوی اقلیتی قدرتمند ـ و گاه مسلح و مجهز به نیروی نظامی ـ با هدف تغییر حاکمان جامعه صورت میگیرد و از طریق تغییر مسئولان امر، اوضاع سیاسی جامعه را دگرگون میسازد. نظیر کودتای 28 مرداد 1332 در ایران.
3ـ شورش: نوعی قیام است که در اثر بروز امواج نارضایتی در میان قشر یا اقشاری از جامعه علیه نظام حاکم صورت میگیرد و بیشتر به نفس تغییر و تحول توجه دارد. در شورشها عمدتاً هدف مطرح نیست و لذا شورشها عموماً طغیانی و موقتی هستند. مانند شورش بردگان به رهبری اسپارتاکوس (71 ـ 73 ق. م.) [ر.ک. علی بابایی 1369 ج 2: 48ـ 34].
4ـ رفرم (reform): که گاه آن را معادل «اصلاح» گرفتهاند، تلاشی است برای ایجاد تغییرات
محتاطانه و آرام در ساخت سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی جامعه، بدون اعمال خشونت و معمولاً از راههای قانونی.
5ـ نهضت: این واژه گاه مترادف با انقلاب آمده است. در حالی که مفهومی محدودتر و مضیّقتر از انقلاب دارد و بیشتر بیانگر قیام و حرکتی هدفدار است که یا با سرعت به نتیجه میرسد؛ نظیر نهضت (جنبش) تنباکو و یا گاه مدتها ادامه مییابد و در نهایت به انقلاب منجر میشود؛ نظیر نهضت امام خمینی که در نهایت به انقلاب اسلامی ایران تبدیل شد... شاید نزدیکترین واژة معادل برای «قیام» به مفهوم مورد نظر، واژة «نهضت» باشد.
6ـ جنبش: بیانگر حرکت و قیامی است که گاه به صورت فراگیر، با اهداف مشخص شکل میگیرد.
7ـ مبارزه: مفهومی است عام و نشانگر ایستادگی، قیام و مقاومت و تلاش پیگیر با تمام توان و نیرو برای عبور از تنگناها و گذرگاههای حیات و رسیدن به انسانیت انسانی... .
8ـ استقامت: به مفهوم پایداری ورزیدن، ایستادگی کردن، توانایی تحمل مشکلات و سختیها را داشتن و از جمله لوازم قیام و انقلاب است [جمشیدی 1375: 10].
به طور کلی بر اساس آنچه گذشت، «قیام» بیانگر حرکت، مبارزه و استقامت برای تحقق هدفی برتر و متعالی است. قیام، بیداری، عبرت، استواری و حرکت است، حرکتی که در آن عناصر ایستادگی، پایداری، هدفداری، انتظام، محوریت و رهبری نهفته است. به همین جهت قیام را گاه معادل تمام حرکتها و تلاشهایی دانستهاند که با هدف نوعی رهایی یا تحقق ارزشهای مهم صورت میگیرد. اما آنچه اهمیت بیشتری دارد وجود نوعی پاکی، عبرت، بیداری و حرکت به سوی تعالی (برخاستن، خیزش، رستاخیز) و به سوی جلو در قیام است. شاید همین موضوع قیام را از سایر حرکتها ـ به جز انقلاب و نهضت که مفهومی کلّیتر و دقیقتر است ـ جدا میسازد. (هرچند خیلی از مبارزات، نهضتها، جنبشها و حتی برخی شورشها نیز نوعی قیام محسوب شدهاند.)
2ـ مفهوم قیام در قرآن کریم و سنت معصومین(ع)
واژة «قیام» به تنهایی، در قرآن پنج مرتبه ذکر شده است ولی مشتقات فعلی و اسمی آن 200 مرتبه آمده است. همچنین واژة «قیامة» به تنهایی 70 مرتبه و اصطلاح «قوم» نیز 383 بار به کار رفته است [عبدالباقی 1364: 587 ـ 578].
در قرآن واژة «قیام» معمولاً در مقابل «قعود» آمده است و این دو از زوجهای مشهور قرآنی هستند که برای شناخت هر یک بررسی دیگری نیز خالی از فایده نخواهد بود. همچنین کاربرد «قیام» و «مشتقات آن» در قرآن بر اساس اختلاف موضوعات طرح شده، تفاوت میکند. لذا این اصطلاح با توجه به نقشی که در کلام ایفا میکند دارای معانی متعددی است. برای نمونه در یکی از فرهنگهای قرآنی آمده است:
از دیدگاه امام، سیاست، سیر و سلوکی معنادار و با هدف است در درون انسانها و در درون اجتماع
«... قام بالامر یقوم به قیاماً... اَیْ عِمادَه یقوم به و ینتظم... اَنَّ الاصل الواحد فی الماءة. هو ما یقابل القعوده ایْ الانتصاب و فعلیة العمل، مادیّاً اَوْ معنویّاً... [مصطفوی 1368: 342ـ 341].
یعنی: «... قام ... یعنی ستونی که امر بدان استوار میگردد و انتظام مییابد... همانا اصل واحد در ماده: آن چیزی است که در مقابل قعود قرار میگیرد، یعنی انتصاب و تحقق عمل، مادّی و معنوی... از این دیدگاه اصطلاحی چون «قوموا لِلِّه» (برای خدا قیام کنید)، به معنای بر پای خاستن، آشکار کردن، شوریدن و انقلاب کردن برای خدا و ... است. همانگونه که همین اصطلاح ـ در بعد اخلاقی و عرفانی ـ به معنای بیدار شدن از خواب غفلت و قدم در راه اطاعت و عبودیت خدا گذاشتن است. «استقامت» نیز به معنای طلب قیام، نهضت، مبارزه، پایداری و ایستادگی در امر است: هنگامی که در قرآن واژه قیامت به معنای جهان آخرت به کار میرود، به اعتبار و رستاخیز مخلوقات به امر خدای بزرگ و به معنای برخاستن از قبرها و خیزش دوباره است.
بر اساس آنچه بیان شد، قیام از دیدگاه قرآن دارای مفهومی عام و گسترده است و هر نوع برخاستن و بر پای ایستادن و استقامت (نظیر قیام در نماز و قیام در مقابل ظلم و ستم) را در برمیگیرد. از این دیدگاه هر مبارزهای ـ اعم از این که فردی، گروهی یا جمعی باشد، قیام به شمار میرود. هر جنبش، نهضت یا انقلابی نیز نوعی قیام است. اما آنگاه که امر به قیام برای خدا قیام میکند، این امر بیانگر حرکت، ایستادگی و تلاش او در راه خدا و برای اوست. چنین قیامی چون (لِلِّه، فی سبیل الله، قربة الی الله و...) است، حرکتی متعادل و تکاملی در جهت تحقق ارزشهای والای الهی.
و برقراری عدالت در جوامع بشری (کونوا قوامین بالقسط) است و این وظیفة هر انسانی است؛ چنان که او خود میفرماید:
«قُل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله» [سبأ: 46].
«[ای پیامبر اسلام] بگو شما را به موعظة واحدی، وعظ مینمایم و آن این است که برای خدا قیام کنید».
بنابراین از دیدگاه قرآن «قیام» در برابر کژی، فساد، ظلم و ستم و در جهت احقاق حق و آشکار ساختن آن «عبادت و پرستش»، و گاه معادل «جهاد» است.
در سنت و سیرة معصومین(ع) نیز چون قرآن، قیام دارای مفهومی عام و گسترده است و بیانگر هر نوع خیزش، ایستایی، ایستادگی، مقاومت، استقامت، پایداری، بر پای ایستادن، شوریدن در برابر ظلم و ستم و فساد و... است. از این لحاظ چندان تفاوتی میان مفاهیم متعدد این واژه در احادیث با آنچه در قرآن آمده است، وجود ندارد. به طور کلّی این واژه در قرآن و حدیث عمدتاً دارای یکی از مفاهیم ذیل است:
1ـ مفهوم فقهی: نظیر قیام در نماز به معنای برپای داشتن و اقامة نماز و...
2ـ مفهوم سیاسی: قیام در این مفهوم به معنای مبارزه، تلاش، حرکت، نهضت، جنبش انقلاب و به طور کلی ایستادگی در راه خدا و مقابله با ظلم و ستم، فساد، کژیها و احقاق حق و ابطال آمده است. برای نمونه در روایات آمده است:
«قُمْتُ بِدین اللهِ حَقِّ القیام» [مجلسی: 42: 296].
یا: «القیامُ بسیاساتهم حتی یروا الاَمن» [همان 99: 26].
3ـ مفهوم عقیدتی و کلامی: این مفهوم بیانگر اعتقاد به قیامت و جهان آخرت است و اصولاً نامگذاری قیامت در کلام(ع) نیز به همین اعتبار صورت گرفته است.
4ـ مفهوم اخلاقی و عرفانی: قیام در اینجا بیشتر به معنای بیداری، اطاعت، بندگی، عبودیت حق، پیمودن راه سیر و سلوک و آراسته شدن به اخلاق خدایی است.
به طور کلی در مفهوم «سیاسی» اصطلاح قیام در نزد معصومین به معنای حرکت و انقلاب و جهاد است که بیانگر حرکتی تکاملی و مبتنی بر اعتلای فکری و عملی انسان است.
مفهوم قیام از دیدگاه امام خمینی
امام خمینی واژة قیام را در تعابیر و معانی متعددی به کار بردهاند که در این میان دو مفهوم اساسی بیش از سایر تعابیر جلوه مینماید:
الف ـ مفهوم عرفانی
این برداشت و مفهوم متوجه دید عرفانی حضرت امام به انسان به عنوان وجودی کمالطلب سیّال، پیشرو و رونده در راه انسانیت و حقیقت است. از نگاه حضرت امام، انسان موجودی که در یک راه حرکت میکند و آن «راه انسانیت» یا «راه مستقیم» است. و برای حرکت در این راه نیز آزاد است. یک سر این راه طبیعت و مادیات محض، و سر دیگرش الوهیت و وحدانیت ذات باریتعالی است. به تعبیری دیگر در یک سوی این راه، شیطان ـ مظهر مادیات ـ و در سوی دیگر، الله ـ مظهر ربوبیت ـ قرار دارد:
«یک راه، راه انسانیت است، که این «صراط مستقیم» است، صراط مستقیم یک سرش به طبیعت است، یک طرفش به الوهیت...» [صحیفة امام، 1378: 8/327].
بر این اساس انسان میتواند با اتکا به خصایل وجودی خود نظیر عقل و اراده و اختیار و صفات اکتسابی چون ایمان، دانش، تهذیب و... وجود خویش را به معنای حقیقی تحقق بخشد و راه تحقق بخشیدن به حقیقت وجودی خویش، قیام است.
بنابراین قیام از دید حضرت امام یا منزل و سیر و سلوک است یا مقدمة سیر و سلوک. همچنان که ایشان در تفسیر سورة حمد میفرماید:
«اول مرتبه قیام است: قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله. اصحاب سیر هم این را منزل اول دانستهاند، شاید هم مقدمه باشد و منزل نباشد... اینکه قیام کنید برای خدا. همه چیز از اینجا شروع میشود؛ همة مسائل از اینجا شروع میشود که «قیام لله» باشد، انسان نهضت کند برای خدا، بایستد برای خدا...» [امام خمینی، 1376: 145].
ب ـ مفهوم سیاسی
برداشت سیاسی امام از واژة قیام از سویی با دید عرفانی و فلسفی ایشان از انسان و حرکت وی در مسیر سیر و سلوک ارتباط دارد و از سوی دیگر با بینش سیاسی و دید فقهی ـ فلسفی او ارتباط مییابد که «سیاست» را تحقق عملی اخلاق و عرفان در جامعه و آخرین سیر از سیرهای چهارگانه عارف (سیر فیالخلق بالحق) و نیز عین «دیانت» و «معنویت» میداند. از دیدگاه ایشان سیاست، «طریقت» است، طریقتی در درون اجتماع و در درون انسانها، سیر و سلوکی معنادار و باهدف در جمع و اجتماع. اگر مفهوم کلیدی فلسفة اخلاقی و عرفانی امام را «عمل صالح» تشکیل دهد، «قیام» بارزترین و برجستهترین مصداقِ عمل صالح است و شاید دربرگیرندة کلیت عمل صالح ـ در نزد ایشان ـ باشد.
پس در دیدگاه امام خمینی قیام فصل مشترک سیاست، و عرفان است. بدین معنا که انسانِ دارای اختیار و عقل میتواند هم با به کارگیری اراده در جهت تهذیبنفس و حیات درونی خود قیام کند و هم در جهت تهذیب جامعه و حیات بیرونی خود گام بردارد. بنابراین انسان همانگونه که با ارادة برتر خود میتواند در برابر بتهای درونی و قدرتهای خبیث نفسانی ایستادگی کند، به همان نسبت این توانایی را دارد که در برابر بتهای بیرونی و قدرتهای سلطهگر اجتماعی که مانع تجلی کمال انسانی هستند دست به قیام و نهضت بزند.
قیام مبارزهای است سیاسی ـ معنوی، استقامتی است اخلاقی ـ سیاسی و سیاستی است عرفانی و عرفانی است سیاسی. نهضت و قیام برای امام در عین اخلاقی بودن، سیاسی است و در عین سیاسی بودن، عرفانی است و این سیرة تمام انبیا و اولیای الهی و تکلیف هر انسانی است:
«سیرة انبیا؛ همین بوده است که اگر چنانچه یک سلطانی جائر بر مردم حکومت میخواهد بکند، بایستید در مقابلش، و به هر چه، به هرجا میخواهد منتهی بشود، باید برویم سراغش و نهی از منکرش و امر به معروفش کنیم و بکشیم او را پایین از این تخت باطل...».
[صحیفة امام؛ 1378: ج 4/ 152].
یکی از تعابیری که حضرت امام برای قیام ـ به مفهوم سیاسی آن ـ به کار میبرد (علاوه بر واژة قیام)، اصطلاح «نهضت» است. حضرت امام این اصطلاح را گاه معادل واژة قیام به کار برده و قیام برای خدا را معادل نهضت برای خدا یا در راه او دانسته است. برای نمونه در مورد پیامبر اسلام(ص) میفرماید:
«رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ اول که مأمور شد خودش ـ تنها ـ مأمور شد «قُمْ فَأنْذِر [مدثر/2] نهضت کن و مردم را دعوت کن... «واستقم کما اُمِرتُ [شوری/ 15] نهضت کن و استقامت کن. این دو خاصیت در پیشبرد مقاصد بزرگ پیغمبر اسلام دخالت داشت: قیام و استقامت... رمز پیروزی لشگر اسلام در صدر اسلام با آنکه هیچ ابزار جنگی میشد بگویی نداشتند، قیام لله بود. نهضت برای خدا، ایمان به خدا پیروز کرد پیغمبر اکرم را...» [همان ج 7: 244ـ 245].
به طور کلی آنچه دیدگاه حضرت امام را نسبت به قیام و مفهوم آن نشان میدهد این است که زندگانی فرد و جامعه از دو بعد اساسی تشکیل یافته است. یکی از این ابعاد که جنبة نظری دارد همانا عقیده و اعتقاد «جهانبینی، جهاننگری و ایدئولوژی» است. بُعد دیگر که جنبة عملی دارد، عمل صالح، قیام و مبارزه در راه آن عقیده و نگرش است. شعار ایشان در این بیان همان شعار معروف «ان الحیوة عقیدة و جهاد» است. وزندگانی که در آن مکتب و عقیده و جهاننگری وجود دارد ولی در آن، قیام نیست، آزادگی و عزت انسانی نیست اصلاً زندگانی نیست و مرگ بر چنان زندگانی برتری دارد؛ او در نگرش امام خمینی، با توجه به بعد مادی و معنوی سیر تکاملی انسان، قیام میتواند به دو صورت جلوه کند؛ نخست قیام طاغوتی یا شیطانی یا قیام برای خود و مبارزه در جهت تحقق خواستههای شیطانی و نفسانی که بیانگر حرکت وارونة انسان است، یعنی حرکت به سوی طبیعت و مادیّات محض و دور شدن از خدا و بندگی او. این نوع قیام مصادیق گوناگونی دارد.
دیگری، قیام برای خداست که نشانگر حرکت صحیح انسان در بستر انسانیت برای یافتن خود و شأن وجودی خود یا خداگونه شدن است. این قیام رو به سوی خدا و پشت به مادیات و طبیعت دارد و اگر هم به طبیعت و مادیات توجهی کند، توجهش جنبة ابزاری و استخدامی دارد و مصداق واقعی «الدنیا مزرعة الاخرة» است.
امام خمینی در مورد این دو نوع قیام میفرماید:
«قیام برای خدا در مقابل تمام قیامهایی که طاغوتی است و اگر برای خدا نشد شیطانی است. طاغوت است و الله. قیام هم یا برای خداست یا برای غیر خدا. آن قیام، قیام طاغوتی است، غلبه ظالمی بر ظالم دیگر، غلبه چپاولگری بر چپاولگر دیگر. قیامی که خدای تبارک و تعالی دستور میفرماید، قیام لِلّه است» [همان؛ ج 13: 137].
قیام طاغوتی و قیام برای نفس، قیام برای خودِ مادی و منافع شخصی و منشأ انحطاط جوامع اسلامی است، در حالی که قیام و نهضت برای خدا عامل پیروزی و تعالی و تکامل جوامع اسلامی است و در آن شکست معنایی ندارد زیرا این نوع قیام و این نوع نهضت، وظیفه و تکلیف است، تکلیفی انسان و الهی، تکلیفی مقدس و نجاتبخش:
قیام برای خدا، نهضت در راه اوست و چنین نهضتی صرفاً با تکیه بر او انجام میگیرد و پشتوانهاش نیز اوست. چنین نهضتی از خلوص و پاکی تام برخوردار است. این است که به تعبیر امام خمینی شاید وصفی که در دنبال آیة «قُلْ اِنَّما اَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ اَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنی وَ فُرادی» [سوره سبا: 46] برای حضرت صاحب و امام عصر(عج) ذکر شده است این باشد که بالاترین قیام، همان قیام آن شخص واحد است، از آن رو که بالاترین درجة خلوص و خدایی بودن در آن مطرح است. قیام برای خدا زمان مشخصی ندارد. از دیدگاه امام خمینی این امر موعظهای الهی، همیشگی، همگانی و کاملترین و برترین موعظة ممکن است که همواره با قداست و مسئولیت همراه است. این است که چنین قیامی مسلماً هیچ نقص و زیانی ندارد، بلکه به معنایی همیشه نفع است. قیام لله، یعنی قیام حق بر باطل، آشکارسازی حق و پوشاندن باطل، قیام الوهیت بر طاغوت، قیام الله بر شیطان، قیام اهورامزدا بر اهریمن، قیام انسانیت بر توحش، قیام تمدن بر بربریت، ... و در چنین قیامی شکست معنا ندارد و کشته شدن، نیز خود پیروزی است. «و اِحْدَی الحُسْنَیَینْ» است:
«قیام اگر لله هست، برای خداست، قیام لله هیچ خسران ندارد، هیچ ضرر توی آن نیست، قیامهای برای دنیا دو رو دارد، یک رویش ضرر است، یک رویش نفع است... اما اگر چنانچه قیام برای خدا باشد، انسان کاری را برای خدا بکند، این هیچ توی آن ضرر نیست...». [صحیفة امام، 1378؛ ج 5/ 35ـ 34].
ماهیت قیام از دیدگاه امام خمینی
یک چیز یا یک امر همان حقیقت، آن است. ولی حقیقت برخی از امور و پدیدهها جز به ویژگیها و خصایص آن نتوان شناخت. قیام نیز میتواند از اینگونه پدیدهها و امور باشد. بنابراین برای شناخت ماهیت قیام در اندیشه و دیدگاه امام خمینی و نیز در هر مکتب و اندیشة دیگری باید به ویژگیهای تشکیلدهندة آن ماهیت توجه کرد. زیرا ماهیت هر چیزی جز ذوات و مهیات و حقایق تشکیلدهندة آن نیست. بر این مبنا، برای اینکه ببینیم قیام در اندیشة امام خمینی به چه معناست و چیست و جواب «ما هو القیام» را در حد امکان دریابیم، باید به خصایص و ذوات گوناگون آن توجه کنیم. بر این اساس در اندیشة امام خمینی پنج ویژگی عمده است قیام لِلّه آنها را داراست و ما در این نوشتار توجه خود را به اختصار به این پنج خصلت و ویژگی معطوف میداریم:
1ـ دفاعی بودن قیام
اصولاً در اندیشه و تفکر اسلامی، ماهیت اولیه و اساسی قیام، مبارزه و جهاد را «دفاع» و «تدافعی بودن» تشکیل میدهد. مبارزه، قیام، انقلاب و جهاد، حالت دفاعی دارد بدین معنا که برای دفاع از حق و حقیقت یا در جهت تحقق عدالت یا احقاق حقوق صورت میگیرد و در این زمینه تردیدی نیست که دفاع از ضروریات حیات بشری و لازمة استمرار و بقای موجودات انسانی است. بر این مبنا قیام و مبارزه نیز طبعاً جزء ضرورتهای حیاتی بشر به شمار میرود. قرآن در این مورد چنین تصریح دارد:
«لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض». [بقره: 251]
بر اساس این آیه، قیام و مبارزه به عنوان امری تدافعی، مانع از فسادِ زمین میشود. چه اگر قیامها و دفعها صورت نپذیرد امور زمین و جوامع بشری رو به فساد و انحطاط میرود. استاد مرتضی مطهری در بیان دفاعی بودن جهاد و مبارزه مینویسد:
«در این جهت اختلافی میان محققین نیست که ماهیت جهاد دفاع است... جهاد فقط به عنوان دفاع و در واقع مبارزه با یک نوع تجاوز است و میتواند مشروع باشد» [مطهری؛ 1368: 31].
بر این اساس آنچه مشروعیت جهاد و نه تنها جهاد که هر نوع قیام و مبارزهای را تعیین میکند، «دفاعی بودن» آن است و از نظر اسلام نیز هر قیام و مبارزهای در راه خدا و برای او باشد تا زمانی که فی نفسه دفاع است. حال این دفاع گاه از دین و سرزمین و حیات و مال و ناموس و استقلال و... است و گاه دفاع از آزادی بشر و رهایی وی از نوع استبداد و ستم و بیعدالتی و گاه دفاع از حقوق بشریت و انسانهای ضعیف و دربند و گاه دفاع از بیداری و آگاهی در برابر ظلمت و جهل یا دفاع از حقوق از دست رفتة انسانها، دفاع از آزادی و حیثیت انسانی، دفاع از عدالت، دفاع از حق و حقیقت حتی جنگ و جهاد رهاییبخش نیز دفاع است، دفاع از آرمانهای بشری و حقوق انسانی و هر آنچه به بشریت تعلق دارد.
ناگفته نماند که امام خمینی در بعد فقهی میان دفاع و جهاد تفاوت قائل شده است ولی این مسألهای فقهی است، نه نظری و فلسفی؛ و بیانگر شرایط و نحوه تحقق هر یک از این دو نوع قیام و مبارزه است، نه اینکه ماهیت آنها متفاوت باشد. امام در بعد نظری و فلسفی، هر نوع مبارزه و قیام را حرکتی دفاع میداند، زیرا آن را در برابر «تجاوز»، «سلطه»، «زور»، و مقولههایی از این قبیل قرار میدهد. در این دیدگاه، جهاد رهاییبخش و ابتدایی نیز قیام در راه خداست که برای دفاع از ارزشهای الهی صورت میگیرد. البته این گفتار بدان معنا نیست که هر قیامی در برابر نوعی تجاوز تحقق پیدا میکند بلکه بدین معنا است که از نظر امام خمینی قیام و مبارزه طبعاً تجاوز نیست، بلکه چیزی غیر از تجاوز است و در تعارض با مفهوم تجاوز و سلطه قرار دارد. بنابراین با تجاوز مغایرت تام و تمام دارد.
البته میتوان گفت قیامی دفاع محسوب میشود که «قیام لِلّه» است ولی قیامی که برای خدا نیست خود میتواند به عنصر تجاوز نیز آلوده گردد و چنین قیامی به تعبیر امام خمینی ـ طاغوتی و نفسانی ـ میباشد. بنابراین چون قیام مورد نظر امام خمینی تجاوز نیست، بلکه دفاع است زیرا تعدی و تجاوز از نظر او محکوم است:
«ما کراراً گفتهایم که ما به حسب دستور اسلام نه ظالم هستیم و نه مظلوم. نه میتوانیم زیر بار ظلم برویم، و نه خود ظلم میکنیم. نه یک وجب از خاک دیگران را طمع به آن داریم... دستور این نیست و برنامه اسلام این نیست که تجاوز کنیم...» [صحیفة امام؛ 1378؛ ج 14: 85].
«ما واجب است برایمان دفاع کنیم از نوامیس اسلام و نوامیس خودمان و دفاع کنیم از کشور اسلامی خودمان و مادامی که در حال دفاع هستیم، با هر قدرتی که بخواهد هجمه بکند بر ما، مقابله میکنیم و هیچ هراس نداریم» [همان؛ ج 17: 402].
«ما هیچ وقت سر دعوا با کسی نداشتیم، ما برای حفظ اسلام دفاع باید بکنیم، برای حفظ مملکت اسلامی دفاع باید بکنیم» [همان؛ ج 15: 117]
2ـ کمال و برتری قیام
رزم، قیام و مبارزه نه تنها ضرورتی حیاتی برای دفاع از فرد و جامعه و ارزشهای انسانی است، بلکه خود، کمال و امری برتر و والاست. چه انسان و جامعه را از حالت خمود و سستی و ضعف بیرون آورده باعث رشد و شکوفایی استعدادهای انسان و حرکت او به سوی کمال است. همانگونه که ترک قیام و مبارزه یا ترس از رزم، یک نقص است، دست نکشیدن از تلاش و کوشش و رزم و مبارزه وقتی برای هدفی چون دفع ظلم و ستم باشد، وقتی برای دفاع باشد و وقتی برای خدا باشد، «کمال» و در نتیجه برتر است. این است که خدا در قرآن آن را «فوز عظیم» دانسته است:
«اِنَّ الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم... ذلک هو الفوز العظیم» [توبه: 110].
و امام علی(ع) آن را «عزت اسلام» میداند و میفرماید:
«... و عزّاً للإسلام» [امام علی(ع)، ح 244].
و یکی از یاران شهید امام، آیتالله دکتر سید محمدحسین بهشتی میگوید:
«ما در انقلاب فهمیدیم که رزمیدن یک «کمال» است و ترسیدن از رزم یک «نقص»... اگر انسان در راه خدا حرب کند و غضبش فی الله و لله باشد، این کمال است. اگر انسان در راه دفاع از حقوقش غضبناک و خشمگین شود باز هم کمال است...» [بهشتی؛ 1361: 48].
امام امت، مبارزه و جهاد را کمال، و مذهب و مکتب به دور از مبارزه و جنگ و جهاد را ناقص میدانند.
ایشان در وصیتنامة سیاسی ـ الهی خود، رزم جاویدان ـ این کمال راستین ائمه هدی(ع) در برابر ستمگران ـ را مایة افتخار ما شیعیان میدانند:
«ما مفتخریم که ائمة معصومین ما ـ صلواتالله و سلامه علیهم ـ در راه تعالی دین اسلام و در راه پیاده کردن قرآن کریم که تشکیل حکومت عدل یکی از ابعاد آن است در حبس و تبعید به سر برده و عاقبت در راه براندازی حکومتهای جائرانه و طاغوتیان زمان خود شهید شدند» [صحیفة امام؛ 1378 ج 21: 397].
3ـ قداست و معنویت قیام
از آنجا که قیام، مبارزه، جهاد و جنگ در اسلام نه تنها ضرورتی حیاتی و دفاعی بلکه تکلیف و وظیفهای الهی ـ انسانی یا عقلی و فطری است بگونهای که به عنوان یکی از عبادات مطرح شده است، قداست و معنویت خاصی دارد. قیام و جهاد از دیدگاه اسلام یک «عبادت» است و لذا به قصد تقرب الی الله صورت میگیرد. بنابراین دارای ارزشی مقدس و معنوی میباشد. گویا هالهای از قداست و پاکی و معنویت اطراف مفهوم مبارزه، دفاع، قیام و جهاد را فراگرفته است. در این مکتب مبارزه راه هدایت و رسیدن به کمال و معنویت و برتری و رستگاری است و لذا خود نیز کمال است و مقدس و امری است که باید با نیت نزدیکی به خدا و اجرای فرمان او صورت گیرد. این است که دیده میشود امام از جنگ ایران و عراق که یکی از نهادهای بزرگ مبارزه در عصر حیات اوست، به عنوان «جهاد مقدس» یاد میکنند:
در چنین نگرشی نه تنها قیام و رزم دارای قداست و معنویت است بلکه به اعتبار آن قیامکننده، انقلابی و مجاهد و مبارز نیز دارای قداست و معنویت خواهد بود. امام خمینی در وصف مجاهدان و مبارزان فیسبیلالله و قداست و معنویت آنها میفرمایند:
«مجاهد فیسبیلالله بزرگتر از آن است که گوهر زیبای عمل خود را به عیار زخارف دنیا محک بزند».
«دنیا با همة زرق و برق و اعتباراتش، به مراتب کوچکتر از آن است که بخواهد پاداش و ترفیع مجاهدان فیسبیلالله گردد». [مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام 1374: 63].
مراجعه به آثار حضرت امام نشان میدهد که وی تا چه اندازه بر جایگاه رفیع مجاهدان، مبارزان و قیامگران راه حق و حقیقت تأکید دارند و چه زیبا دست به دعا برمیدارند:
«خداوندا این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزهاند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! ... و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیدهام، و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری میکنم». [صحیفة امام، 1378؛ ج 21: 93].
4ـ بیمرزی و بیانتهایی قیام
دانستیم که قیام و مبارزه یک فعل یا کنش واحد زمانی و مکانی نیست، بلکه ضرورت و حرکتی دائمی و گسترده است که از ازل تا به ابد ادامه دارد و روندی مستمر و تکاملی است. بنابراین نمیتوان برای آن حد یا مرزی را تعیین نمود. پایانی ندارد و تمامشدنی نیست. مبارزه، صیرورت است و حرکت و تا انسان هست و تا این جهان با این ویژگیهایش وجود دارد مبارزه و قیام هست.
از سوی دیگر قیام و مبارزه روند رسیدن به کمال است و کمال امری است بیانتها و بیپایان و همین امر، مبارزه و قیام را بیپایان و بیانتها میسازد. چه، زمانی انسان مبارزه را کنار میزند که به کمال انقطاع انسانی رسیده باشد و چون رسیدن به درجات کمال درجهای، مرحلهای و نسبی است، لذا نمیتوان برای رسیدن به کمال حقیقی و مطلق، نقطة پایانی تصور کرد لذا برای مبارزه نیز نمیتوان نقطة پایانی در نظر گرفت. به تعبیر شهید رابع سید محمدباقر صدر:
«زیرا انسان محدود نمیتواند به الله که مطلق و نامتناهی است برسد، ولی در راه خود به سوی او، هر چه گامهای بیشتری بردارد، به سوی راهها (و افقهای) جدیدی راهنمایی میشود...» [صدر، بیتا: 9].
همچنین بر این اساس که مبارزه بین دو مظهر حق و باطل، کفر و توحید، خیر و شرّ و... صورت میگیرد و اینها تا انتهای این جهان هستند، لذا مبارزه نیز تمامشدنی نیست؛ یعنی تا مادامی که وجود دو مظهر متعارض و دوگانه در جهان مطرح هست، قیام و مبارزه نیز وجود دارد.
«جنگ ما، جنگ حق و باطل بود و تمامشدنی نیست، جنگ ما، جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما، جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد» [صحیفة امام، 1378؛ ج 21: 284].
امام خمینی در جای دیگر میفرماید:
«ما میگوییم: تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم» [همان؛ 21: 88 و مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1374، 161].
در موردی دیگر نیز با اشاره به آیات قرآن کریم جایگاه بادوام و مستمر مبارزه را بدین سان مطرح میسازند:
«قرآن... میگوید: «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم»؛ یعنی باید کسانی که تبعیت قرآن میکنند، در نظر داشته باشند که باید تا آنجایی که قدرت دارند، ادامه به نبردشان بدهند تا اینکه فتنه از عالم برداشته بشود» [صحیفة امام؛ 1378؛ ج 19: 113].
5ـ خدایی بودن قیام
برجستهترین بعد ماهوی قیام و مبارزه که بیانگر ماهیت و جوهر وجودی آن است و بدان و به تمام ویژگیهای دیگر آن معنا و اعتبار میبخشد، «الهی و خدایی بودن» آن است: «قیام لله». بدین معنا که قیام امری است که با الهی بودن و خداگونه بودن قیامگر و خود عمل قیام و در راستای تحقق ارزشهای الهی و خدایی که همان ارزشهای انسانی هستند معنا و مفهوم پیدا میکند.
در اسلام و مکتب انبیا، قیام دارای ماهیتی مقدس و الهی است. بدینمعنا که همة هدفها، شیوهها، استراتژیها، تاکتیکها، برخوردها و... به قیام برای خداوند ختم میشود و آنچه به قیام و مبارزه اصالت میدهد، همین ویژگی بنیانی است. این ویژگی در قرآن با الفاظی چون «فیسبیلالله» «...لِلّه» «یکون الدین کُلُهُ لِلّه» «لیکون کلمة الله هی العلیا» و... بیان شده است. امام امّت این مسئله حیاتی و سرنوشتساز را تحت عناوین گوناگون ـ به ویژه «قیام برای خدا» ـ از آغاز حرکت و قیام خود (مدتها قبل از قیام خرداد 1342) تا پایان عمر بارها مطرح ساخته است؛
«خدای تبارک و تعالی میفرماید که من فقط یک موعظه دارم به شما... «انما اعظکم...» به امت بگو که فقط من یک موعظه دارم به شما و آن موعظه این است که قیام کنید و قیام لله باشد؛ قیام لله کنید.» [همان؛ ج 8: 8].
در تفسیر سوره حمد نیز به این مسئله اشاره میکنند و حتی آن را (چون صاحبان کتاب «منازل السائرین») نخستین منزل سلوک، یا مقدمة سلوک میدانند:
«... همه چیز و همه مسائل از اینجا شروع میشود که قیام لِلّه باشد. انسان نهضت کند برای خدا، بایستد برای خود و از این خواب بیدار شود» [امام خمینی، 1374: 39].
بنابراین قیام برای خدا و در راه احیای ارزشهای الهی ـ انسانی کمال واقعی و هدف راستین و راه نیل به سعادت و خیر برین است. امام امت در طول حیات علمی و عملی خود بیش از 7 مرتبه به آیة شریفة «قل انّما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنی و فرادی» در مورد قیام استناد کرده و شاید صدها بار به موضوع قیام برای خدا و الهی بودن قیام توجه کرده است، [ر.ک: امام خمینی 1378: 1ـ 22]. زیرا قیام برای خدا را کمال واقعی و هدف راستین انسانها میدانست. یکی از نمونههای بارز این استناد و توجه، بدین نحو است:
«خدای تبارک و تعالی میفرماید فقط یک موعظه ـ همه موعظهها را حالا. یک موعظه ـ من دارم. پیغمبر اکرم واسطه، خدا واعظ، ملت متعّظ، من فقط یک موعظه، بیشتر از یک موعظه ندارم، «انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله» اینکه برای خدا قیام کنید...» [همان، ج 8: 10].
امام امت در طول حیات علمی و عملی خود، به این موضوع در بعد عرفانی نیز بارها اشاره کرده است. برای نمونه در کتاب «مصباحالهدایه» چنین میفرماید:
«پس در عالم وجود نه صاحب جمالی است و نه فاعل جمیل تا آنکه به خاطر زیباییاش یا کار زیبایش مورد ستایش قرار گیرد، مگر همان زیبای مطلق و... این مطلب کلمة شریفة لاحول و لاقوة اِلاّ بالله است...» [امام خمینی 1360: 70ـ69].
ایشان در بیانی دیگر نه تنها دستور به قیام و مبارزه برای خدا میدهد. بلکه پیروزی را در این میدانند که قیام لله باشد و آن را تکلیفی الهی معرفی مینماید، خواه پیروزی عملاً تحقق یابد یا نه؛ مهم این است که قیام برای خدا و برای رضای او و تحقق اهداف الهی باشد و بس، زیرا کار برای خدا شکست ندارد:
«قیام کنید برای خدا، نهضت کنید برای خدا، اگر نهضت، نهضت الهی باشد، این، پیروزی در آن هست، چه به حسب ظاهر ما شکست بخوریم باز پیروزیم، اگر شکست نخوریم هم پیروزیم، برای اینکه ما برای خدا کار کردیم، وقتی برای خدا شد، این پیروزی است خودش...» [صحیفة امام، 1378؛ ج 6: 105].
«قیام لِلّه هیچ خسران ندارد، هیچ ضرر توی آن نیست.» [همان؛ ج 5: 34].
همانطور که قبلاً گذشت امام خمینی با بررسی تاریخ، نهضت پیامبران الهی، اولیاء و مؤمنین را قیامی الهی و خداگونه میداند. قیام، مبارزه، جهاد و جنگ آنها هم الهی و برای خدا بود ولی سایر حرکتها در راه طاغوت و برای طاغوت و جز این دو راه، راه دیگری برای هیچ حرکت و مبارزهای وجود ندارد. لذا جنگها و قیامها به طور کلی بر اساس چنین معیاری «الهی بودن» دو گونهاند:
«در جنگها، هم جنگ طاغوتی هست و جنگ توحیدی. جنگهایی که پیغمبرها میکردند، اولیاء میکردند، مؤمنین میکردند برای این بود که اشخاص سرکش را از آن سرکشیها برگردانند و تأدیب کنند، این جنگ، جنگ الهی است و آن جنگهایی که برای احراز مقام است، برای به دست آوردن قدرت است، برای تحمیل بر جامعههاست، برای جنایتکاری این ابرقدرتهاست یا هر قدرتی، این جنگها، جنگهای ابلیسی است و جنگهای طاغوت است.» [همان؛ ج 13: 173]
امام خمینی با اشاره به جنگهای پیامبر اسلام(ص)، حضرت امیر(ع)، و قیام امام حسین(ع)، بیان میدارد که وقتی هدف مبارزه خدا و قیام برای او باشد، شکست معنا ندارد، هرچند در ظاهر نتیجة برخورد با دشمن شکست ظاهری را به دنبال داشته باشد. زیرا آنچه ارزش قیام، جنگ، جهاد و مبارزه را تعیین میکند «الهی بودن» است نه پیروزی بر دشمن یا شکست از دشمن. بنابراین، اصل «انگیزه و نیت» قیام هست نه نتیجه و پیآمد قیام. پس از دیدگاه حضرت امام ماهیت مبارزه را «انگیزه»، «قصد»، «عزم»، «نیت»، «اراده» و «نحوة نگرش» و «باور» میسازد، نه نتیجه، عملکرد یا پیآمد آن:
«پیغمبر(ص) در بعضی از جنگها شکست خورد.. حضرت امیر در جنگ با معاویه شکست خورد. حضرت سیدالشهدا را کشتند اما [کشته شدن] اطاعت خدا بود، برای خدا بود، تمام حیثیت برای او بود از این جهت هیچ شکستی در کار نبود، اطاعت کرد.» [قیام عاشورا، 1375: 42].
در این اندیشه، قیام و مبارزهای که ماهیت الهی دارد و عملی خداگونه است، نه تنها به بقای حیات مادی نمیپردازد، بلکه رهایی از این دنیا و رسیدن به شهادت و ایثار در راه خدا را بالاترین آرزو میداند. در چنین قیام و مبارزهای شهادتطلبی و تضحیه تبدیل به یک آرمان مقدس
«ما مفتخریم که ائمه معصومین ما ـ صلواتالله و سلام علیهم ـ در راه تعالی دین اسلام و در راه پیاده کردن قرآن کریم که تشکیل حکومت عدل یکی از ابعاد آن است در حبس و تبعید بسر برده و عاقبت در راه براندازی حکومتهای جائرانه و طاغوتیان زمان خود شهید شدند.»
میگردد و مبارزه مشتاقانه بدون اندیشه به بقای خود یا پیروزی ظاهری بر دشمن به استقبال آن میشتابد. دلیل این امر نیز روشن است؛ زیرا در مبارزهای که ماهیت الهی دارد و قیاملِلّه هست، نتیجه را انگیزه تعیین میکند. لذا نتیجه هرچه باشد نیکو است و این تعبیری است که قرآن از آن تحت عنوان «اِحدی الحُسْنَیین» ـ یکی از دو عاقبت ونتیجة نیکو و حسنه ـ یاد میکند:
«قُلْ هَلْ تربَّصُونَ بِنا اِلاّ اِحْدی الحُسْنَییْنِ...» [توبه: 52]
ترجمه:
(ای پیامبر ـ بگو شما جز یکی از دو عاقبت نیکو ـ فتح یا بهشت ـ چه میتوانید بر ما انتظار برید.)
بنابراین در چنین مبارزهای نه تنها یأس، نومیدی، فرار و... مطرح نیست، بلکه هر چه انسان به تحقق وظیفه و تکلیف خود نزدیکتر میشود، اشتیاق و رغبتش افزون میگردد، تا آنگاه که در حین نبرد هرچه تنهاتر شود، برافروختهتر میگردد:
«میبینید که در بعض روایات هست که حسین بن علی ـ سلام الله علیه ـ هر چه به ظهر عاشورا نزدیکتر میشد، افروختهروتر میشد، رویش افروختهتر میشد. برای اینکه میدید که جهاد در راه خداست و برای خداست و چون جهاد برای خداست، عزیزانی که از دست میدهد، از دست نداده است، اینها ذخایری هستند برای عالم بقا...» [صحیفة امام؛ 1378؛ ج 17: 414].
در این زمینه حضرت سجاد(ع) میفرماید:
«چون کار بر حسین بن علیبن ابیطالب(ع) دشوار شد، همراهانش به او نگریستند و دریافتند که او برخلاف آنها بر حالی دیگر است زیرا هر چه کار دشوارتر میشد رنگ آنان دگرگون میگشت و اندامشان به لرزه میافتاد و ترس دلهایشان را فرا میگرفت. در حالی که روی امام حسین(ع) و برخی از کسانی که با او بودند میدرخشید و اندامشان آرام میگرفت و دلهایشان قرار مییافت...» [مجلسی، 44/297].
این موضوع، الهی و خدایی بودن ماهیت قیام و مبارزه نه تنها در اندیشة امام خمینی بلکه در سیرة عملی او نیز آشکارا دیده میشد. از همان آغاز حرکت خود در سالهای 41 ـ 1340 تا زمانی که از دنیا رحلت نمود، مبارزه در سرلوحة اعمال او قرار داشت. بدون آنکه سختیها و مشکلات راه، مبارزهطلبی بیگانگان داخلی و خارجی، فاجعههای بعد از پیروزی انقلاب. نظیر کردستان، طبس، کودتای نوژه، ترور بهترین شخصیتهای انقلاب اسلامی، حملات عراق و... از اراده و عزم او چیزی بکاهد.
نتیجهگیری
بر اساس آنچه گذشت بنیان استوار و رکن رکین اندیشه و سیره امام خمینی را «قیام لِلّه» و «نهضت در راه خدا و برای او» تشکیل میدهد. قیام و مبارزهای وسیع و گسترده، در درون جان (بیداری) و برون از جان، در درون جامعه، قیامی که خالصانه و به صورت مستمر برای تحقق اهداف الهی و آشکار ساختن حق و حقیقت صورت میگیرد، قیامی خداگونه، برای رسیدن به جانان، بیمرزی، کمالگرایی، قداست و معنویت تشکیل میدهد و چنین مبارزه و قیامی تنها با نیستی و فنا شدن در راه او حاصل میآید و به کمال میرسد. لذا در تحقق چنین قیامی، در هر میدانی از میادین وجود باید پروانه شد، بریان گشت تا صفت مبارز و قیامکننده به معنای حقیقی و الهی را یافت؛ به بیان امام خمینی:
«باید از آفاق و انفس بگذری تا جان شـوی و آنگه از جان بگذری تا درخور جانان شوی
طــُرّة گیســوی او در کف نیاید رایگــان باید اندر این طریقت پای و سر چوگان شوی
کـی توانـی خواند در محـراب ابرویش نماز قــرنها باید در این اندیشه سرگردان شـوی
در ره خال لبـش لبـریـز باید جــــام درد رنج را افــزون کنـی، نی در پی درمان شوی
در هـوای چشم مستش در صف مستان شهر پای کوبی، دست افشانـی و هم پیمان شـوی
این ره عشق است و اندر نیستـی حاصل شود بایدت از شـوق، پروانه شـوی، بریان شـوی.»
[امام خمینی، دیوان امام، 1374: 185].
پاورقیها:
1ـ قیام در اصل «قوام» بوده است که در اثر اعلال ـ تبدیل واو ساکن ماقبل مکسور به یا ـ قیام شده است ولی هر دو واژه استعمال و کاربرد دارند.
2ـ قیام جمع قائم و قعود جمع قاعد است. قیام و قعود= ایستادگان و نشستگان.
منابع:
ـ آیتالله زاده شیرازی، مرتضی و محمد زعفرانی. (1364). فرهنگ اصطلاحات روز. تهران: انتشارات امیرکبیر.
ـ الیاس، انطون الیاس. (1358). القاموس العصری (فرهنگ نوین). ترجمة سید مصطفی طباطبایی. تهران: انتشارات اسلامیه.
ـ بهشتی، سید محمدحسین. (1361). بررسی و تحلیلی از جهاد، عدالت، لیبرالیسم و امامت. تهران: حزب جمهوری اسلامی.
ـ جر، خلیل. (1376). المعجم العربی الحدیث (فرهنگ عربی ـ فارسی). ترجمه: سیدحمید طیبیان. تهران: امیرکبیر. ج 2.
ـ جمشیدی، محمدحسین. (زمستان 1375). «آیین مبارزه در اندیشه حضرت امام خمینی(س). فصلنامه 15 خرداد. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره 24. سال پنجم.
ـ الحسینی القزوینی،عبدالکریم. (1362). چهره حقیقتی قیام حسینی در آیینه اسناد تاریخی. ترجمه علی علوی. تهران: انتشارات بدر.
ـ خمینی، روحالله. (1369). آخرین پیام (وصیتنامه سیاسی ـ الهی). تهران: انتشارات اسوه.
ـ خمینی، روحالله. (1390). تحریرالوسیله. نجف اشرف. مطبعه الاآداب. ج اول.
ـ خمینی، روحالله. (1376). تفسیر سوره حمد. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. چاپ سوم.
ـ خمینی، روحالله. (1361). جنگ و جهاد (از مجموعه در جستجوی راه از کلام امام، دفتر قم). تهران: انتشارات امیرکبیر.
ـ خمینی، روحالله. (1374). دیوان امام، سرودههای امام خمینی. تهران: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی. چاپ ششم.
ـ خمینی، روحالله. (1360). رساله نوین. ترجمه و شرح عبدالکریم بیآزار شیرازی. تهران: مؤسسه انجام کتاب. ج چهارم.
ـ صحیفه امام. تهیه و تنظیم مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول 1378،ج 22.
ـ خمینی، روحالله. (بی تا). کشف اسرار. قم: انتشارات آزادی. چاپ دوم.
ـ خمینی، روحالله. (1360). مصباحالهدایه الی الخلافة و الولایة. ترجمه سید احمد فهری. تهران: انتشارات پیام آزادی.
ـ دهخدا، علی اکبر. (1372). لغتنامه دهخدا. تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران: چاپ اول از دوره جدید. جلد 11.
ـ راغب اصفهانی، ابیالقاسم حسین. (1324 ه). المفردات فی غیب القرآن. مصر: مطبعه المیمنه.
ـ سازمان تبلیغات اسلامی، اندیشههای امام خمینی، (مجموعه مقالات هشتمین کنفرانس بینالمللی اندیشه اسلامی). تهران: سازمان تبلیغات اسلامی. 1368. جلد اول.
ـ سجادی، سید جعفر. فرهنگ اصطلاحات تعبیرات عرفانی. تهران: انتشارات کتابخانه طهوری. چاپ سوم. 1375. به نقل از اصطلاحات شاه نعمتالله ولی کرمانی.
ـ سجادی، سید جعفر. فرهنگ و معارف اسلامی. جلد 3 (ن ـ ی) تهران: انتشارات کومش. 1372
ـ شیخ صدوق، معانی الاخبار. قم: انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. 1361.
ـ صدر، سید محمدباقر. منابع القدره فی الدولة الاسلامیة. تهران: جهاد البناء. بی تا.
ـ عبدالباقی، محمد فؤاد. 1364 ه. «المعجم المفهرس الالفاظ القرآن الکریم»، القاهره: مطبعة دارالکتب المصریة.
ـ علی بابایی، غلامرضا. فرهنگ علوم سیاسی. تهران: شرکت نشر ویس، سه جلدی. جلد دوم.
ـ عمید، حسن. فرهنگ فارسی سه جلدی عمید. تهران: انتشارات امیرکبیر. 1374. جلد سوم.
ـ کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب. اصول کافی. ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی. تهران: انتشارات علمیه اسلامیه. بی تا. جلد اول.
ـ مجلسی، محمدباقر. بحارالانوار. تهران: انتشارات علمیه اسلامیه. 110 جلدی. چاپ جدید.
ـ مجلسی، محمدباقر. بحارالانوار. بیروت: 110 جلدی. چاپ جدید.
ـ مصطفوی، حسن. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: وزارت الثقافة و الارشاد اسلامی. الطبعه الاولی. 1368 ق. المجله التاسع. (ف. ق).
ـ مطهری، مرتضی. جهاد. تهران: انتشارات صدرا. 1368.
معلوف، لویس. المنجد فی اللغة و الاعلام. بیروت: دارالمشرق: الطبعة الثالثة و العشرون.
ـ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینی. چاپ دوم. 1374.
ـ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. قیام عاشورا (تبیان، دفتر سوم). تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. چاپ چهارم. 1375.
ـ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. کلمات قصار، پندها و حکمتها، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. چاپ هفتم. 1374.
ـ نوروزی خیابانی، مهدی. فرهنگ لغات و اصطلاحات سیاسی. تهران. مرکز نشر و ترجمه کتاب. چاپ اول. 1373.
ـ وجدانی، مصطفی. سرگذشتهای ویژه از زندگانی امام خمینی. جلد 2. تهران: انتشارات پیام آزادی. چاپ چهاردهم. 1374.
ـ وکیلیان، منوچهر. گردآوری. امام، جنگ و شهادت. تهران: انتشارات یاسر. 1362.