بحثی دربارهمدل حکومتی امام خمینی
آرشیو
چکیده
متن
به مناسبت ایام فرخنده پیروزی انقلاب اسلامی با آقای دکتر نجفقلی حبیبی (رئیس دانشگاه علامه طباطبایی) که از دوران انقلاب اسلامی تاکنون دارای فعالیتها و مسئولیتهای مهم و حساسی بودهاند و از متفکران آشنا با اندیشههای امام خمینی هستند درباره مدل حکومتی امام خمینی و چگونگی آن ـ که این روزها از موضوعات مورد بحث و توجه بسیاری از دانشجویان و اندیشهمندان است ـ مصاحبهای انجام دادهایم که در پی به نظر خوانندگان گرامی میرسد. ضمناً از آقای دکتر حبیبی که مثل همیشه با گشادهرویی و محبت دعوت ما را برای مصاحبه پذیرفتند، سپاسگزاریم.
* * *
حضور: یکی از مباحث مطرح جامعه ما که این روزها شاید بیشتر مورد توجه باشد موضوع مدل حکومتی امام خمینی و چند و چون آن است که به نظر میرسد در ارتباط با مقتضیات زمان، نیاز به تبیین و بازخوانی مجدد، بخصوص دربارة محورهای آن دارد. به طور فشرده نظر خودتان را نسبت به موضوع بیان فرمایید.
دکتر نجفقلی حبیبی: بسمالله الرحمن الرحیم. بنده ایام شکوهمند پیروزی انقلاب اسلامی را بر همه شیفتگان و مشتاقان اندیشه امام راحل تبریک عرض میکنم و امیدوارم که این ایام فرصتی باشد برای بازخوانی اندیشههای امام و بازگشت به آنچه امام مطرح کرده بودند؛ البته با حفظ
£ امام به ولایت فقیه انتصابی اعتقاد داشتند اما تشکیل حکومت فقط به خواست مردم برمیگردد
موقعیتهای زمانی و مکانی. حضرت امام، هم یک فقیه شاخص بودند هم یک سیاستمدار برجسته و هم مدیر و رهبر انقلاب که همه این ابعاد شخصیتی ایشان از اهمیت بالایی برخوردار است؛ اما مهمتر از همه این است که ایشان انقلابی را رهبری کردند و نظامی را تأسیس کردند و اصول و مبانی جدیدی را تبیین کردند که در دنیا بیسابقه بوده است. ایشان در عصری این کار را کردند که دنیا دو قطبی بود، در یک طرف شرق قرار داشت و در طرف دیگر غرب و هر کدام آرمانها و ایدئولوژی خاص خود را داشتند و اجازه نمیدادند هیچ فکری در کنارشان شکل بگیرد. اما خداوند به امام و امت ایشان این قدرت را داد که ایدئولوژی خود را تبیین کنند. این رهبری رنگ و بوی دینی داشت و آرمان آن نیز تشکیل حکومت اسلامی بود با ابتنا بر نظریه ولایت فقیه. وقتی حضرت امام در نجف اشرف این نظریه را مطرح کردند به زبانهای مختلف ترجمه شد و تأثیر خود را به عنوان یک نظریه فقهی گذاشت. در جریان انقلاب اسلامی بود که این نظریه جنبه عملی پیدا کرد.
آنچه امام در آنجا میفرمایند این است که ما باید در عصر غیبت، حکومت اسلامی تشکیل بدهیم و بشدت ایدة جدایی دین از سیاست را رد میکنند. از نظر ایشان اسلام یک دین جاودانه برای همه نسلها و عصرهاست و بنابراین نباید احکام آن متوقف شود لذا باید حکومت اسلامی تشکیل داد. از نظر ایشان در تار و پود دین اسلام، سیاست دخیل است و زائدهای نیست که به اسلام چسبیده باشد بلکه ذات اسلام مجموعهای از سیاست، عبادت اخلاق و... است. به عبارت دیگر یکپارچه دیدن این شبکه منسجم در هم تنیده اهمیت داشت. امام در فرمایشات خود مکرر میفرمودند که اسلام دین جامع و تواناست. تواناست به این معنا که در تمام اعصار و برای رفع نیاز همه جوامع مناسب است و نمیتوان گفت اسلام تنها در عصر پیامبر اکرم(ص) کارآمد بوده اما در عصر اتم و اینترنت که فاصله زیادی با عصر پیامبر دارد اسلام دیگر نمیتواند کارآمد باشد. دیگر اینکه اسلام جامع است و به همه امور زندگی انسان میپردازد. اسلام هم به فرد در داخل حریم خانهاش میپردازد و وظایف و تکالیفش را معین میکند و هم به جامعه میپردازد و حتی به آخرت و بعد از مرگ انسان نیز کار دارد و از آن غافل نیست.
بنابراین برای امام که دین را از سیاست جدا نمیداند مسأله حکومت و کیفیت آن مهم است. از نظر امام شکل حکومت در اسلام تعیین نشده است، بلکه اصول آن تعیین شده است. از نظر اسلام، حاکم اسلامی باید در فقه مجتهد باشد به آن اندازه که بتواند استنباط احکام کند. همچنین باید عادل باشد و از سلامت جسمانی کافی برخوردار باشد. در ابتدا امام نظر داشتند که فقها باید بر اداره امور جامعه نظارت کنند اما به طور مستقیم در اداره جامعه دخالت نداشته باشند. به همین دلیل پس از آنکه ایشان به ایران تشریف آوردند بعد از مدتی به قم رفتند. اما چندی بعد دریافتند که این حکومت نوپا بدون حضور مستقیم خود ایشان نمیتواند اداره بشود. لذا با وجود اینکه با توجه به سن حضرت امام این کار برای ایشان سخت بود خود ایشان این کار را به عهده گرفتند و باید انصاف داد که این کار را بسیار خوب انجام دادند.
امام از نظر مبانی فقهی اثبات میکنند که ادارة امور جامعه در تمامی شئون آن در آن حدی که در اختیار پیامبر و ائمه معصومین(ع) بوده است، در اختیار فقیه جامعالشرایطی که منصب
£ اگر مردم روزی جمهوری اسلامی را نخواستند، دیگر تکلیفی بر فقیه نیست
ولایت را به عهده میگیرد قرار دارد. البته نباید اشتباه کرد و نتیجه گرفت که ولی فقیه با پیامبر و ائمه معصومین(ع) مساوی است. از نظر حضرت امام، پیامبر و امامان معصوم یک امر معنایی دارند و یک وظیفه اجتماعی خارجی هم دارند. در امر معنایی هیچکس به آنها نمیرسد. آنها اولیا الله هستند و برگزیده خداوند، اما در امر اداره امور جامعه تمام آنچه اسلام برای پیامبر وضع کرد در اختیار ولی فقیه است. لذا از نظر حضرت امام، ولی فقیه مسئولیت اداره جامعه را دارد. یکی از ابزارهای کار ولی فقیه در این امر نیز اجتهاد است. از نظر ایشان زمان و مکان در امر اجتهاد دخالت دارد. امام به عنوان فقیه جامعالشرایطی که متولی امور مسلمین شده است، خواستند شکل حکومت را با تجربههای بشری عقلایی عالم به صورت مطلوب تنظیم کنند. در روزگار ما اداره امور جامعه با جمهوری متناسب است به این معنا که اداره امور جامعه با رأی ملت صورت میپذیرد. لذا پیشنهاد کسانی را که گفتند شما خلیفه شوید و ما با شما بیعت کنیم نپذیرفتند و حکومت را به صورت جمهوری طراحی کردند و اداره جامعه را به روش جمهوری در منافات با ولایت فقیه نمیدانستند. لذا اجرای ولایت فقیه را در قالب جمهوریت نظام اسلامی قرار دادند و به مردم اختیار دادند نمایندگان خود را انتخاب کنند تا قانون اساسی بنویسند. و حتی شکل حکومت را هم به رأی مردم گذاشتند. ایشان پذیرفته بودند که حکومت بر اساس رأی عمومی باید شکل بگیرد و اداره شود و نباید به صورت خودکامه باشد، ولو خودکامة صالح.
لذا ایشان این مبنا را به عنوان جمهوری اسلامی پذیرفت. اما این بدان معنا نیست که ایشان ولایت ندارند. ایشان ولایت دارند و بر اساس ولایت خود پذیرفتند که به صورت جمهوری باشد، کما اینکه بر اساس ولایت خود ممکن بود نمیپذیرفتند که بر اساس جمهوری باشد. جمهوری هم لوازم خود را دارد. وقتی در پاریس از ایشان پرسیدند جمهوری اسلامی به چه معناست، فرمودند جمهوری مورد نظر ما همان است که همه دنیا از جمهوری میفهمند. اینکه اداره امور جامعه مبتنی بر رأی مردم باشد. اکثریت قاطع ملت ما نیز مسلمانند، لذا بر اساس اعتقاد به مبانی اسلام، جمهوری خود را اداره خواهند کرد. پشت هر حکومتی یک ایدئولوژی وجود دارد. جمهوری آنها بر اساس ایدئولوژیشان اداره میشود، جمهوری ما هم بر اساس ایدئولوژی خودمان که اسلام است اداره میشود. این ملت مسلمانند و میخواهند که جمهوریشان بر اساس قوانین اسلام تشکیل و اداره شود. از نظر امام در هیچ جای معنای جمهوری منافات با دین وجود ندارد. در جمهوری گفتهاند اداره امور جامعه بر مبنای رأی مردم و آن مردم هر اعتقادی داشته باشند آن اعتقادشان در روح قوانینشان نفوذ میکند.
بنابراین تا زمانی که قانون اساسی ما پابرجاست با مفهومی که امام از ولایت فقیه داشتهاند ـ که فقیه جامعالشرایط متولی اداره امور جامعه است ـ جامعه اداره میشود. ولی فقیه نیز گفتهاند که من بر اساس اجتهاد خود میخواهم که جامعه به روش جمهوری اداره شود. این ولی فقیه است که تصویب کرده است که جامعه در تمام امور خود بر اساس رأی مردم اداره شود.
حضور: آیا ممکن است اساس جمهوریت با نظام اسلامی مباینت داشته باشد؟ و اگر مردم مسلمان کشوری خواهان نظام اسلامی نباشند یا خود مردم ما بر فرض، روزی نظام اسلامی را نخواهند، تکلیف چیست؟
حبیبی: حضرت امام، جمهوری را به عنوان یک روش حکومتی متداول عصر امروز پذیرفتند و این روش حکومتی را با اصول اندیشههای اسلامی ناسازگار نیافتند. روح جمهوری که همان مشارکت مردم در اداره امور جامعه است از نظر امام با اصل اندیشههای اسلامی ناسازگار نیست. امیرالمؤمنین در اولین خطبهای که پس از قبول خلافت فرمودند، میفرمایند اگر یاوران نبودند و حجت بر من تمام نمیشد که مردم میخواهند چنین کنند، خلافت را نمیپذیرفتم. از نظر امام جایگاه مردم در اداره امور، در روح اندیشه اسلامی نهفته است و به مفهوم جمهوری که یک
£ وقتی انتخابات پیش میآید و اکثریت قاطع مردم در آن شرکت میکنند، نشانگر آن است که آنها هنوز میخواهند جمهوریشان بر اساس احکام اسلام اداره شود
مفهوم جدید است نیز محدود نمیشود. منتها در مفهوم جمهوری به مشارکت مردم در اداره امور جامعه سازمان داده شده است و امام این سازمان را پذیرفته است. در اسلام مفهوم بیعت وجود داشته است. در بیعت، مردم میپذیرفتند که این حکام اداره امور را در اختیار داشته باشند. کسی هم که بیعت را نمیپذیرفت آزاد بود و کسی به او کاری نداشت. وقتی امام علی(ع) به خلافت رسید، کسانی با ایشان بیعت نکردند و امام هم هرگز با آنها کاری نداشت که چرا با وی بیعت نکردند. لذا اصل تأثیر نظر مردم در حکومت از نظر امام در روح اسلام وجود دارد. جمهوری شکلی است که جوامع امروزی آن را طراحی کرده است اما اینکه مردم باید در اداره امور دخالت داشته باشند، در اسلام سابقه دارد، لذا جمهوری به عنوان شکل حکومت با اسلام معارض نیست.
برای روشن شدن قضیه توضیح میدهم. عدهای از دفتر استفتائات حضرت امام از ایشان راجع به جایگاه ولی فقیه و حد اختیارات ولایت او سؤال کردند. از نظر امام نصب فقیه نصب شرعی است. امام به ولایت فقیه انتصابی اعتقاد داشتند. اما تشکیل حکومت فقط به خواست مردم برمیگردد. مثلاً به اعتقاد شیعیان، حضرت امیر(ع) امام بود اما تا 25 سال که مردم نخواستند ایشان حاکم باشند، ایشان حاکم نبودند. اگر مردم خواستند، امام موظف میشود در رأس حکومت قرار گیرد. بنابراین اگر مردم روزی جمهوری اسلامی را نخواستند، دیگر تکلیفی بر فقیه نیست. از نظر امام در چنان روزی تکلیف از فقیه جامعالشرایط ساقط میشود همانطور که از حضرت امیر نیز ساقط شد. مردم مدینه که پیامبر و رابطه ایشان را با حضرت دیده بودند، پس از رحلت پیامبر از حضرت امیر نخواستند که حکومت آنها را بر عهده بگیرد. همین مردم بعد از 25 سال از امیرالمؤمنین خواستند که اداره امور آنها را بر عهده بگیرد و ایشان پس از خواست و مراجعه مردم این امر را به عهده گرفت. امام علی(ع) در نهجالبلاغه شرح میدهد که مردم مانند موهای گردن اسب بر سر من و بچههای من ریخته بودند، به صورتی که لباس من پاره شد و حسن(ع) و حسین(ع) زیر دست و پای مردم له شدند. اگر روزی مردم نخواهند جمهوریشان بر اساس موازین اسلامی اداره شود، دیگر ولی فقیه مسئول نیست. اما ما میبینیم که در راهپیمائی 22 بهمن میلیونها انسان شرکت میکنند. پس معلوم میشود که هنوز این جمهوری را میخواهند. وقتی انتخابات پیش میآید و اکثریت قاطع مردم در آن شرکت میکنند، نشانگر آن است که آنها هنوز میخواهند جمهوریشان بر اساس احکام اسلام اداره شود.
حضور: در این میان ظاهراً بعضی از فقها نیز نظر به جدایی دین از سیاست دارند.
حبیبی: جدایی دین از سیاست در میان فقهای شیعه مطرح نیست. ممکن است در باب اینکه آیا فقیه رئیس حکومت اسلامی بشود، بین فقها اختلاف وجود داشته باشد اما اینکه فقها نوعی از ولایت را دارند مورد قبول همه فقهای ماست. البته ممکن است تعدادی از فقها برخلاف حضرت امام معتقد نباشند که فقیه باید در تمام شئون حکومت و حتی خود تشکیل حکومت دخالت کند. از نظر بعضی از فقها، اسلامی بودن یک حکومت به این نیست که فقیهی در رأس جامعه اسلامی قرار گیرد، بلکه به این است که احکام اسلام در آن حکومت اجرا شود. حال هرکس میتواند این احکام را اجرا کند و فقیه تنها نظارت میکند که این احکام اجرا میشود یا نه. اما بحث ما مبنایی و فقهی نیست، بلکه در باب جمهوری اسلامی ایران است. ما قانون اساسی داریم و بر اساس آن باید فقیه جامعالشرایط در رأس حکومت باشد.
حال ببینیم جمهوری از نظر امام دارای چه لوازم و مؤلفههایی است: از نظر حضرت امام مردم باید احساس مسئولیت کنند که در ادارة امور نقش اساسی دارند. لذا همه باید در انتخابات شرکت کنند. و شرکت در انتخابات یک تکلیف شرعی میشود. از سوی دیگر باید آزادانه رأی بدهند. انتخابات باید در نهایت آزادی باشد. از آنجا که اکثریت قاطع مردم مسلمانند به صالحترین
£ هر کاری حکومت بکند که مایة دلسردی مردم شود، نشانگر آن است که حکومت به وظیفه خود عمل نکرده است
و باتقواترین افراد رأی میدهند. ممکن است در یک یا دو مورد مردم خطا کنند، اما در یک جمع چند میلیونی، مردم خطا نمیکنند. لذا آزادی در انتخابات شرط اصلی بقای جمهوری است. از نظر اندیشه امام هرگونه قید و شرطی که در قوانین، آزادی انتخاب مردم را از بین ببرد، مردود است. امام به مردم مسلمان میفرماید که شما مکلف هستید آگاهانه منتخبین خود را بشناسید و صلاحیت آنها را شخصاً قبول کنید و به آنها رأی بدهید. لذا مردم در انتخاب خود قیم لازم ندارند.
بنابراین از نظر امام، مردم مسئولند در انتخابات شرکت کنند. از سوی دیگر کسی حق ندارد چیزی را بر آنها تحمیل کند. امام صریحاً میفرماید که خداوند این اجازه را به ما نداده است که چیزی را بر مردم تحمیل کنیم. سوم اینکه مردم مکلفند با شناخت کافی رأی بدهند. اگر این امور رعایت شود، هویت جمهوری اسلامی باقی میماند. اما اگر ما بر این امور قید و بند قرار دهیم، اندیشه امام را تحریف کردهایم. آنچه اتفاق میافتد این است که اگر ما بر آزادی مردم در انتخابات قید و بند بگذاریم، احساس مسئولیت آنها از بین میرود و دیگر در انتخابات شرکت نمیکنند و آهسته آهسته جمهوری اسلامی سقوط میکند. از نظر امام بین حکومت و مردم نباید فاصلهای وجود داشته باشد. وقتی مردم پشتیبان حکومت باشند و حکومت از مردم باشد این مجموعه هیچگاه ضعیف نخواهد شد. پشتیبانی مردم از حکومت وقتی ایجاد خواهد شد که مردم در انتخاب حکام خود آزاد باشند در غیر اینصورت، بین حکومت و مردم شکاف ایجاد میشود. وقتی حکومت پشتیبانی مردمی خود را از دست بدهد، مجبور میشود با قدرتهای خارجی بسازد. امام دائماً به مسئولین تذکر میدهد که در بین مردم باشند و سادگی را حفظ کنند، بیتالمال را درست خرج کنند و آن را در جهت منافع شخصی خود به کار نبرند. در جمع مردم مانند یک دوست حضور یابند تا مردم آنها را مثل خودشان بدانند و آنها هم مردم را با خود بدانند. از این روست که بعضی از فقها معتقدند که حکومت شرعاً حق ندارد کاری کند که مردم از آنها بدشان بیاید. مردم مکلفند که امام را دوست داشته باشند، بنابراین امام هم نباید کاری کند که مردم از او بدشان بیاید.
این یک مسئولیت متقابل است. از نظر حضرت امام یک مسلمان موظف است از حکومت اسلامی حفاظت کند. از سوی دیگر حکومت هم خود برای حفظ جمهوری اسلامی وظیفه دارد که مردم را در صحنه فعال جمهوری اسلامی شاداب نگه دارد. لذا هر کاری که حکومت بکند که مایه دلسردی مردم از خود شود، نشانگر آن است که حکومت به وظیفه خود عمل نکرده است.
حضور: حکومت اسلامی موظف به پیاده کردن احکام اسلام و تبلیغ و ترویج دین است لاکن به نظر میرسد در انجام این وظیفه مهم خود با کندی روبرو بوده و حتی در بعضی موارد تبلیغ و ترویج دین ـ خصوصاً در میان نسل به اصطلاح سوم انقلاب اسلامی ـ نتیجه معکوس داشته است.
حبیبی: ابتدا باید ببینیم که دین چیست که ما میخواهیم تبلیغات دینی بکنیم و مردم را دیندار بار بیاوریم. اگر بنده در ادارهای کار بکنم اینکه امکانات آن اداره را بیهوده تلف نکنم، این خود دین است. دین که فقط این نیست که به مردم بگوییم غیبت نکنید و مال مردم را نخورید. اگر این فرمایش امام را بپذیریم که دین جامع است و برای تمام شئون زندگی از فردی تا اجتماعی و سیاسی و ... برنامه دارد. دین برای همه امور دستور دارد، اما وقتی دین را سلیقهای بکنید و بعضی از امور آن را خیلی مهم جلوه بدهید و اموری را که خیلی مهم است ندیده بگیرید، معلوم است که اثر منفی دارد. وقتی ما به صورت سلیقهای دین را تبلیغ میکنیم، باعث پس زدن مردم میشود. همه اجزای حکومت و جامعه باید با دین آمیخته شود. آنجایی که کمکاری است، آنجایی که استفاده از بیتالمال است، آنجایی که سپردن مسئولیت به این و آن است و... را ندیده بگیرید و تنها بخشی از احکام دین را به طور سلیقهای عرضه کنید، روح دین را کشتهاید. لذا اینکه میگویید این تبلیغات تأثیر منفی داشته باید دقت بفرمایید که به چه علت بوده است. از نظر من از وظایف قطعی دستگاه حکومت است که با تمام ظرفیت خود دین مبین اسلام را ترویج کند. اما کدام دین و با چه تفسیر و قرائتی و با چه اجزایی. گاه چیزی را که اصلاً معلوم نیست که در دین است یا نه به عنوان دین عرضه میکنیم. ابتدا باید ثابت کنیم این اصلاً جزو دین است یا نه. یکی از وظایف دستگاه حکومت اقناع مردم است. همینطور نمیتوان چیزی را بیان کرد. دیگر اینکه امور را سلیقهای انتخاب میکنیم. بعضی از اجزای آن را مطرح میکنیم و بعضی از آنها را مطرح نمیکنیم. بعضی از امور جزو دین است اما بعضی از اموری که به عنوان امور دینی مطرح میشوند اصلاً جزو دین نیستند، بلکه عرفیات جامعة ما هستند. شما میتوانید بگویید که به عنوان یک ایرانی و رسم و رسوم ایرانی این کار را بکنید و فلان کار را نکنید، اما نباید بگویید دین این را گفته است. وقتی میگویید دین، باید دلیل بیاورید. اگر نتوانید این کار را بکنید، میگویند این دین غیرعقلانی است و مبانی آن مشخص نیست. بنابراین یکی از خطاهای ما این است که بسیاری از اموری را که دینی نیستند به عنوان امور دینی و شرعی مردم را مکلف به اجرای آنها دانستهایم. اگر بتوانیم مردم را اقناع کنیم بر اساس فطرت خود به دین گرایش پیدا میکنند اما اگر نتوانیم این کار را بکنیم و استدلال نداشته باشیم، از دین میگریزند.