آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن


نماز معجونی است کامل متشکل از جمیع مقامات ذکر و شکر از این رو مخصوص است به کاملان و واصلان، زیرا که جز این گروه کسی قدر و مقام و منزلت آن را نشناخته است. تأکید بسیار آیات و روایات و رفتار ائمه اطهار در باب نماز و وجوب ادای آن و بیان فضائل بسیارش، نشان از بزرگی و برتری این عمل در بین اعمال دیگر دارد.
آنچه در رسالة حضرت امام ذکر شده است، اشاره است به گوشه‌ای از اسرار این عبادت‌نامه که حقیقتاً جز او و امثال او کسی نمی‌تواند و نخواهد توانست پی به اسرار این لطیفه واضحه الهیه برد و آنچه ما در این مقاله در پی آن بوده‌ایم اشاره‌ای بوده است به بعض مطالب کم‌مفهوم و بعض ناگفته‌ها برای تکمیل کلمات آن حضرت در این رسالة گرانسنگ که البته این مطالب خالی از اشکال نیست و هیچ ادّعایی هم بر درستی تمام مطالب آنها نیست. شاید از این راه، مورد الطاف الهیه قرار گرفته و بر معارفمان در این باب افزوده شود.
فصل اول: مقامات انسان و عوالم وجود
وجودات امکانی را، بر حسب سریان وجود از موجود لامتعین، در مراتب وجودیه که عوالم وجودیه نام دارند در مسلک عرفا، حضرت گویند. وجه تسمیة حضرت آن است که؛ این عوالم در محضر حاضر حضور دارند یعنی آنکه این عوالم، محاضر ربوبی و مظاهر اویند.
بنابراین تعریف، گنجاندن ذات واحدیت غیبیّه در این حضرات و مقامات صحیح نیست. زیرا که ذات، مظهری از مظاهر او و محضری از محاضر او نیست بلکه خود اوست پس حضرات وجودیه به ترتیب مقام وساطت و غیبیّتشان عبارتند از:
اول: حضرت احدیت مطلقه، یا وجه غیبی اسم اعظم الله، که با فیض اقدس در اتحاد است و عدم انفکاک و تمایز آن دو مقام از یکدیگر معلوم
دوّم: حضرت الله در جنبة ظهوری بی‌تعین اسماء و صفات
سوّم: حضرت اسماء و صفات، که در مرتبه‌ای پائین‌تر از اسم شریف اعظم قرار دارند و ظهورشان بواسطه ظهور اوست
چهارم: حضرت اعیان ثابته در عوالم غیبیه که مقصود از آیه وَ عِندَه مَفاتِحُ الغَیبِ لا یَعْلَمُها الّا هُو[1] همان است
پنجم: حضرت اعیان ثابته در عوالم عینی، که ظهورات اعیان ثابته در عوالم وجودیه‌اند کیفیت ظهور و بروز اسماء در ممکنات و چگونگی قابلیتها در دو عالم اخیر مشخص می‌شود
ششم: حضرت شهادت مطلق
هفتم: مقام انسان کامل بنحو اتمّ آن، در اولیاء محمدیین که خود عالمی می‌باشد شامل جمیع عوالم یاد شده بی‌هیچ تغییر و تبدیل و کم و زیاد که بدایت و نهایت قوس از ایشان و به ایشان است.
تعابیر یاد شده در بیان حضرات وجودیه مطابق با مسلک اهل قلوب است گرچه در بین عرفا علیهم رضوان الله در بیان مراتب وجودیه، و پنج، شش یا هفت بودن آن اختلاف است لکن این اختلافات به حدّی نیست که هر یک بخواهد پایه و مایه و اصل کلام دیگری را نقد و حلاّجی کند بلکه ریشه‌های تفاوت جزوی و ناچیز است. با این حال سخن در این باب بسیار گفته شده است و هرکس بر طبق مسلک خود کلامی گفته است. لکن نکته آنجاست که مراتب وجودیه هرچه در نظر گرفته شود، مقامات انسان کامل منطبق بر همان مراتب خواهد شد. همچنانکه مراتب نزول حقیقت قرآن، از مکامن غیب تا مقبض هیولای ارض سابعه، که بر طبق کلام کشّاف حقایق، مشتمل بر هفت مرحله و بطن است نیز، مطابق همان مقامات است بی‌هیچ تردید.
ملا عبدالرزاق کاشانی در شرح فصوص، تعینات ذات احدی در صور اسمائی را بدون احتساب انسان کامل و کون جامع پنج مرتبه می‌داند. اول: عالم معانی که تجلی ذات در صور اعیان ثابتة غیرمجعوله است. دوم: عالم ارواح مجردّه که از عالم معانی به تعینات روحی تنزل یافته است. سوم: عالم نفوس ناطقه که به مرتبه تعینات نفسیه تنزل یافته است. چهارم: عالم مثال که تنزلات مثالیة متجسّد متشکل بدون ماده است. پنجم: عالم اجسام مادی است که به آن عالم حس و شهادت گویند[2] حضرت امام نیز در تعلیقه بر فصوص حضرات را پنج دانسته است؛
اول: حضرت غیب مطلق یعنی حضرت احدیت اسماء ذاتیه است و عالم آن، همان سرّ وجودی است که برای او رابطه خاص غیبی با حضرت احدیت می‌باشد.
دوم: حضرت شهادت مطلقه است و عالم آن، عالم اعیان در حضرت علمیه و عینیه می‌باشد.
سوم: حضرت غیبِ مضافِ اقرب به غیب مطلق که وجهه غیبیه اسماءست.
چهارم: حضرت غیب مضافِ اقرب به شهادت است که وجهه ظاهره اسماءست.
پنجم: حضرت احدیّت جمع اسماء غیبیه و شهادتیه است.[3]
پس از برای انسان مقامات و مدارجی است که به اعتباری او را دارای دو مقام دانند یکی مقام دنیا و شهادت و دیگر مقام غیب و آخرت... و به اعتباری دارای سه مقام است. یکی مقام مُلک و دنیا دوم مقام برزخ سوم مقام عقل و آخرت و به اعتباری دارای چهار مقام است. ملک و ملکوت و جبروت و لاهوت و به اعتباری دارای پنج مقام است. شهادت مطلقه و غیب مطلق و شهادت مضافه و غیب مضاف و مقام کون جامع و به اعتباری دارای هفت مقام معروف به هفت شهر عشق در السنه عرفاست و به اعتباری تفصیلی دارای صد منزل یا هزار منزل است.[4]
در هر حال، برای انسان کامل، هرچه از مقامات و مراتب باشد، کلید مفاتیح غیب هموست و وجودش مشتمل است بر دو قوس نزول و صعود پس تمام دائره وجود اوست ثم دَنی فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوسَین اَو اَدنی[5] از این رو اعمال و عباداتش نیز اتم و اکمل مراتب خداخواهی و خداپرستی است تا جایی که به زبان استعداد گوید: اِنَّ صَلاتی و نُسُکی و مَحْیایَ و مَماتی لله رَبِّ العالَمین لا شَریکَ لَه[6] بنابراین هرکس به فراخور حال و استعداد عبادتی دارد و نیایشی و رئیس همه عبادات که نماز است نیز بر همین منوال است، یعنی کاملترین نماز برای اکمل موجودات است. مقصود آن است که بدانی نماز، بلکه جمیع عبادات را غیر از این صورت و قشر و مجاز، باطن و لبّ و حقیقتی است.[7]
فصل دوّم: صور ملکی و ملکوتی نماز
هر عمل خیری را صورتی است ملکی و صورتی ملکوتی، با شکلی متفاوت، که صورت ملکوتی به وجهی تابع صورت ملکی است از حیث نورانیت و ظلمت که از این لحاظ با هم در ارتباطند. ولکن از حیث بساطت و کثرت، صورت ملکی تابع صورت ملکوتی عمل است و نماز که در بین اعمال عبادی مقام احدیت جمعیه را داراست در صورت ملکوتی خود دارای بساطت تامه است. پس منظور نظر سالک است که نماز را در ظاهر ملکی تابع ظاهر ملکوتی گرداند. نهایت رجوع سالک از مقام فرق به جمع وصول به احدیت جمعیه اسماست و نماز تام که خود مرتبه احدیت جمعیه را دارد، اکمل و اتم عبادات و غایتِ ظهورِ حقیقت عبودیت در سالک واصل است. پس نماز کامل برای انسان کامل است که نتیجة آن تجلّی و حصول ربوبیّت تام برای سالک می‌باشد.
از این رو معلوم می شود نماز گرچه به حسب ظاهر مرکب از اجزاءست ولی به حسب حقیقت دارای وحدت است و چون وحدت آن تام است از این رو کمالیت او نیز تام می‌باشد پس سالک تا در سلوک است نماز او کامل نیست یعنی آنکه نماز هرچه به افق کمال نزدیکتر شود وحدتش کاملتر شود تا منتهی به غایت کمال شود که حصول قیامت کبرای آن است و وحدت صور ملکیّه تابع وحدت صور ملکوتیه غیبیّه است و حصول وحدت تامّه صور ملکیه به فنای آنها در باطن ملکوت است که از آن تعبیر به قیامت صغرا شود.[8]
فصل سوم: حقیقت اخلاص و حضور قلب در نماز
بدانکه اخلاص بر دو مرتبه کلی است که اولی مقدمه‌ای است برای دوّمی مرتبه اوّل اخلاص در دین است به تنزیه آن از شوائب و آلودگی‌های کفر و شرک و پرستش دنیا و مافیها که در این باب خداوند در چندین آیه بندگان را متوجه به امور ظاهری ساخته و از التفات به آنها منع فرموده است:
از آنجمله فرمود: یا اَیُّها الذّینَ امنَوا لاتُلهِکمُ اَموالُکُم وَ لا اَولادُکُم عَن ذِکرالله وَ مَن یَفْعَل ذلِکَ فَاولئِکَ هُمُ الخاسرِوُنَ.[9]
ایضاً: زُیِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشّهَواتِ مِن النِّساء وَ البَنینَ وَالقَناطِیر المُقَنْطَرة مِن الذَّهَبِ و الفِضَّة و الخَیلِ المُسَوَّمَة وَالانعامِ والحَرْثِ ذلِک مَتاعُ الحَیوة الدُّنیا.[10] و قال وَاعبُدوالله وَلا تُشرِکوُا بِه شیئاً.[11]
نتیجه این اخلاص و حصول آن خروج سالک از دایرة شرک و ورود به مدار اسلام است که از آن تعبیر می‌شود به ایمان بعد ایمان همچنانکه حقتعالی فرمود: یا اَیُّها الذَّینَ امَنوا امِنوا.[12]
دوم مرتبه آن عبارت است از: اخلاص در عمل که آن را بر حسب درجات سالکین مراتب بسیار است. اولش شامل عبادت احرار و آخرش حصول قلب سلیم و فنای فی‌الله است. که نتیجه‌اش آن می‌شود که شیطان سالک بدست او ایمان آورد. و فنای فی‌الله همان تسلیم کامل و بی‌چون و چراست که به تعبیری از آن به اسلام اکبر نام برند. همچنانکه حقتعالی می‌فرماید:
یا اَیُّها الذّینَ امَنوا ادخُلُوا فِی السِّلمِ کافَّةً.[13]
پس در این زمان، برای سالک که اخلاصش کامل شده و شیطان را دیگر بر او راهی نیست، مقاماتی است که پروردگار در سوره صافات در چند مورد به آن اشاره فرموده است:
اول فرمود: وَ ما تُجْزَونَ الاّ ما کُنْتُم تَعْمَلُونَ اِلاّ عِبادَالله المُخلَصینَ.[14]
به این معنا که هرکس هرآنچه کرده جزا می‌بیند جز بندگان مخلص خدا که جزای آنها چیزی فراتر است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده زیرا اینان که مستهلک در حقتعالی شده‌اند، عملشان نه از خود بلکه از خداست از این رو پاداش آنان را جز خدا کسی نمی‌داند.
فَلا تَعْلَم نَفسٌ ما اُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّة اَعیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ.[15]
دوم فرمود: فَکَذَّبوهُ فَاِنّهمُ لمُحْضَروُن اِلاّ عبادَالله المُخلَصین.[16]
یعنی آنان در پیشگاه حق تعالی حاضر می‌شوند جز بندگان مخلص زیرا آنان قیامت کبرای نفسانیه را گذرانیده و حساب خود را پس داده‌اند بنابراین روز جزا آنان را بی‌حساب به جایگاهشان فی مَقْعَد صِدقٍ عندِ مَلیکٍ مُقْتَدر[17] برند.
سوم فرمود: سُبْحانَ الله عَمّا یَصِفُونَ الاّ عِبادَالله المُخْلَصِین.[18]
یعنی آنکه خدا از آنچه توصیف می‌کنند پاک و منزه است جز بندگان مخلص که هیچ کس جز ایشان نمی‌تواند خدا را آنگونه که هست تنزیه و تقدیس کند زیرا که غیر این جماعت کسی خدا را آنگونه که باید نشناخت بهمین خاطر حقتعالی مؤمنان را به تقوای الهی آنطور که شایسته است دعوت می‌کند. یا اَیُّها الذَّینَ امَنوا اتّقُوا الله حَقَّ تُقاتِه.[19]
و چهارم اینکه فرمود: فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَةُ المُنْذَرینَ الاّ عِبادَالله المُخْلَصَین.[20]
بنگر حال ترساننده‌شدگان را جز بندگان با اخلاص، زیرا آنان از حد تبذیر و تبشیر بیرون رفته و در صراط تجلیات اسمائی و صفاتی قرار گرفته‌اند با این توضیحات معلوم شد؛ اولین و اساسی‌ترین رکن عبادات اخلاص است و آن مایه نجات و سعادت در پیشگاه حقتعالی، و باعث یأس شیطان و نافع‌ترین چیز در روزی که هیچ‌کس به حال انسان نفعی نمی‌رساند، می‌باشد کما اینکه حقتعالی از زبان ابراهیم(ع) فرمود:
وَلا تُخزِنی یَومَ یُبْعَثُونَ یَوم لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ الاّ مَن اَتَی اللهِ بقَلبٍ سَلیمٍ.[21]
پس اخلاص تام فنای جنبه یلی الخلقی در یلی‌الربی است بنحوی که هیچ تصرّفی در آن نباشد.
حضور قلب که رکن دیگر عروج اعمال الی‌الله است خود عاملی است در حصولِ نورانیت صورت ملکوتی عمل و سالک باید بداند که این عامل اساسی و نردبان عروج، خصوصاًدر نماز، به دو حال بیشتر حاصل می‌شود.
اوّل: با فراغت قلب که در آن پیش از شروع نماز، قلب خود را از افکار و خیالهای باطل و بیهوده خالی کند و به خود بفهماند که اگر قفس دل را گشوده و پرنده خیال خود را رها سازد به هر شاخساری بنشیند و به کوی و برزن سرک کشد و راهی برای یاد حق نگذارد پس وقتی که به خود آید که عمل تمام شده و نهایت چیزی جز حسرت بر جای نماند.
دوم: با فراغت وقت. و این امر برای سالک زمانی حاصل می‌شود که، در افعال روزمرة خود روی برنامه عمل کند و امور را بر نظم قرار دهد و نماز را همیشه در اول وقت بجا آورد. تا در آن زمان، با خیال آسوده و دل راحت به این فریضه مهم الهی بپردازد. پس هرچه مرتبه اخلاص و حضور قلب که دو رکن رکین عبادات است کاملتر باشد روح منفوخ در نماز طاهرتر و کمال سعادت آن بیشتر و صورت غیبیّه ملکوتیّه آن منورتر و کاملتر خواهد بود.[22]
فصل چهارم: در بعض اسرار طهارت
طهارت یا با آب است، که سرحیاة و مجلای اسم حی است و یا با خاک که سرّ وجودیّت و علت ظهور و محل تجلی اسم قیوم. و آب جلو‌گاه رحمت اطلاقی و مرکزِ شهود جمال جمیل علی‌الاطلاق و رؤیت بی‌واسطه محبوب، بی‌حجابِ کثرات است. پس سالک الی‌الله و فانی فی‌الله چون رو به آب، برای تطهیر آورد، به عیان مشاهده کند که رو به رحمت سرمدی آورده و حضرت حیّ متعال را رؤیت کند از این روست که صادق آل محمد در فرمایشات خود چنین گوید که: اِذا اَرَدْتَ الطّهارَه وَالوُضُوء فَتَقَدَّم الِی الماءِ تَقَدَّمَکَ الی رَحْمَة الله.[23]
بنابراین آب جلوه رحمت الهی است و رحمت پروردگار بر دو مرتبه است: رحمتِ رحمانی که سرّ وجود و رحمتِ رحیمی که سرّ کمال وجود است و مَثَلُ المُؤمِن الخاص کَمَثَلِ الماء[24] یعنی آنکه آب سر حیات و وجود است و انسان کامل سرّ سرّ وجود کما قال و جَعَلْنا مِنَ الماءکُلَّ شیءٍ حَیٍّ.[25]
پس هر کس در هر مرتبه است نظر به این مایه رحمت الهی کند و وجود خود را به آن تطهیر کند. اهل ظاهر و قشریّون تنها نظر به ماء نازل از سحابِ سماءِ دنیا کرده و از آن تطهیر ارجاس ظاهری خود کنند و دیگر کاری با باطن و قلب خود ندارند اهل ایمان نظر به رحمت نازله از آسمان ملکوت کرده و چشمه دل خود را از آن سیراب کرده و تطهیر قذارات معاصی کنند و اصحاب باطن نظر به رحمت نازله از سماء مشیتِ الهی نموده و قذارات معنویه و کدورات باطنیه را از خود رفع کنند و اصحاب سرّ نظر به ماء رحمت نازله از سماء و احدیت کرده و نفی غیریت کنند و صاحبان فنای فی‌الله به آسمان احدیت نظر انداخته و به رحمت خاصه نازله جاریه از آن، در وجودشان نفی خودیت و انیّت و انانیّت کنند و صاحبان مقام تمکین، نظر به رحمتِ ساری از وجود خود، که همان رحمت تامِّ مطلقِ بی‌قید و شرط و بی‌حد و اندازه الهی است نموده و نفی جمیع مراتب وجودی کرده و مرتبه کثرت در وحدت و وحدت در کثرت را در خود ثابت کنند و با آن رحمت خاصه در صراط مستقیم قرار گیرند.
پس، کمل اولیا را جمیع انواع طهارات محقق است. چنانچه ظاهر آن طاهر است از جمیع قذارات صوریّه و حواس آنها طاهر است از اطلاق در آنچه احتیاج به آن نیست و اعضای آنها طاهر است از تصرّف در آنچه برخلاف رضای حق است تا آخرین مراتب طهارت قال تعالی: اِنَّما یُریدُ اللهَ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ البَیْتَ و یُطَهِرَکُم تَطْهیراً[26] فی‌الجمله آنکه وضو، دست و رو شستن از ماسوی است و تیمم رؤیت اوست در آینه اشیاء.[27] سالکان طریق حقیقت و راهیان صراط شریعت، خود از تطهیر ظواهر شروع کرده و در طی منازل، تطهیر باطن و سرّ و سرّ سرّ خود را می‌نمایند.
تا آخر درجه از مراتب طهارت، زیرا که طی طریق مرهون است به ردّ قاذورات از خود. پس ای عزیز تو نیز خود را داخل در این گروه کن و از خدای متعال استمداد طلبیده و در طهارت باطن خود بکوش و تنها به ظواهر اکتفا نکن باشد که قلبت که جایگاه اصلی حقتعالی و خانه واقعی اوست از دست تصرف شیاطین کوتاه شده و صاحبخانه به خانه بازگردد. چون چنین شد، آنگاه انشراح صدر و نورانیت و صفای باطن خود را خواهی دید و راه را دقیقتر خواهی یافت پس چنان نشاط و بهجتی به تو دست خواهد داد از مشاهدة جمال جمیل، که چنین سروری نصیب افراد عادی در بهشت عدن الهی هم نخواهد شد. و این مطلب، سخنی است که چشم و گوشی درک نکند مگر آنکه خود تجربه کرده باشد.
فصل پنجم: در سرّ ستر عورت
بدانکه از برای اسماء حقتعالی، در عوالم وجود، بر حسب درجات، یک نحوه سریانی است که جز بر شاهدان عوالم غیب و شهود بر کس دیگر معلوم نیست و ساکنان این عوالم هر یک مظهر اسمی از اسماء حقّند و ستاریت حقتعالی جلّت عظمته را نیز در هر یک از حضرات، مظهر و مجلایی است و سالکان الی الله با التفات به عالمی که در آنند، باید که خود را به آن مظهر مستور نموده و مقابح خود را بپوشانند.
محل ظهور و منزلگاه حقیقی این اسم و جمله اسماء حقتعالی قلب انسان کامل است که کعبه حقیقی هموست. پس در عالم ظلمت و ناسوت که ساکنان آن تنها توجه به ظواهر دارند، محل ظهور این اسم در لباس است که به آن ستر قبائح ظاهری کنند برای ساکنان عالم ملکوت، ستاریّت در لباس تقوا و عفاف که خیرٌ البسه است می‌باشد. برای صاحبان عالم جبروت لباس شهود و برای ساکنان عالم لاهوت لباس تمکین عامل ستر مقابح آنهاست و به بیان اجمالی: نزد عامّه، ستر مقابح بدن است از ناظر محترم و در نزد خاصّه ستر مقابح اعمال است به لباس تقوا و در نزد اخص خواص ستر مقابح نفوس است، لباس عفاف و در نزد اهل ایمان، ستر مقابح قلوب است به لباس طمأنینه و در نزد اهل معرفت و کشف ستر مقابح سرّ است به لباس شهود و در نزد اهل ولایت ستر مقابح سرّ سرّ است به لباس تمکین.[28]
که صاحبان این مقام حفظ کثرت و وحدت را با هم می‌نمایند و بر قلب ایشان تجلیّات یکی برتر از دیگری نیست بلکه یکسان است زیرا قلب مأوای اسم‌الله شده است.
فصل ششم: اشاره‌ای به مکان مصلّی
از نظر نمازگزار، مکان عبارت است از محل عبادت. و در نظر عارف، که جملة دار تحقق را محضر حقتعالی و مشهود او می‌داند مکان مصلّی عبارت است از تمام عوالم وجود از غیب و شهود. و مصلّین تمام هستی. عوالم وجود و صاحبان آن عوالم، هر یک با زبان حال و استعداد خود حقتعالی را به نحوی عبادت کنند و پروردگار نیز با مشاهده خود در هر عالم خود را به زبانی ستایش کند پس کاملترین حمد برای خود را زمانی کند که به جمال انسان کامل رؤیت اندازد که در آن حقتعالی جَمال خود را ببیند آنگاه رَبُّنا یُصَلّی یَقول سُبُّوحٌ قُدوسٌ رَبُّ المَلائکه و الرّوح.[29] همچنان که فرمود اَنَّ الله خَلَقَ آدَم عَلی صَوَرته.[30]
پس در تعینات اسمائی و صفاتی مصلّی حق است و مکان صلوتش نفس تعینات.[31] بنابراین توضیح، در قوس صعود: مکان مصلی عبارت است از نشئة وجودی او و انسان کامل در حضرت احدیّت مطلقه به لسان‌الله عبادت حقتعالی کند و در قوس نزول: عوالم، معبدِ حقتعالی و عابد خود اوست و در بیان کاملتر، قلب انسان کامل که خود مجموع عوالم صعودی و نزولی است و آینة تمام‌نمای حقتعالی و مثل اعلای او در آسمانها و زمین است، محل اجلال و انزال اسم‌الله و خانه و معبد اوست پس پروردگار به واسطه انسان کامل و مقام برزخیّتی که او داراست، تحمید کند خود را برای خود یعنی آنکه:
در انسان کامل به حسب ظهور حق در مظهر اتم، حقْ عابد و معبود است و انسان از تعیّن‌ اقصای قلبی غیبی تا منتهی تعیّن شهادت، مسجد ربوبیت است به حسب تجلیات ذاتی و اسمائی و افعالی و در قوس صعود، حق معبود، و انسان کامل با جمیع جنود الهیه عابدند.[32]
و انسان سالک به وقت حضور باید به خود بفهماند که قصد کرده است پادشاهی بزرگ را لایَطَأُ بِساطَهُ الا المُطَهَّروُنَ و لایؤذن لمُجالَسَتَه الاّ الصدِّیقُونَ[33] سپس چون چنین حال را در خود دید. فقر و هیبت و خوف و رجا و اشعار خودساخته و قدم در مکان نماز گذارد. آنگاه در این حال باید به خود بفهماند که غیر او جمیع موجودات امکانی رد حال تسبیح حقتعالی می‌باشند که او صدای آنها را نمی‌شنود یُسَبِّح لله ما فی السَّمَواتِ والاَرْض.[34] و قال: و ان مِن شَیءٍ الاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِه وَ لکِن لا تَفْقَهُونَ تَسبیحَهُم[35] و اگر سالکی به مقامی رسید که جز حق چیزی ندید این تسبیح موجودات ارضی و سماوی را خواهد شنید.
فصل هفتم: در تجلیّات وجودی
در بیان حقیقت وجود و کیفیت سریان آن درعوالم خلقیّه، بی تجافی و انخلاع از مقام اصلی خود، که به راستی از صعوبات و عویصات است در مشرب فلسفه و عرفان، مطالبی چند گفته شده که آنها نیز خود محل تأملّند.
عالم در عین عدم و فنا، محل جریان وجود از وجود بی‌قید و شرط است. پس وجود حق در همه عوالم جاری است، نه به نحو کم و زیاد، بلکه به معنای بطون و ظهور و ظاهر و مظهر.
حرکت شمس وجود از غیب و کمون و نزول آن به آسمان احدیّت مطلقه که اول عالم از عوامل وجودیه است به معنای حد اعلای آن، وقت ظهر است در نظر انسان کامل. زیرا در سماء دنیا در همین وقت خورشید به بالاترین نقطه و حد اعلای خود رسیده است. پس با توجه به حقیقت حقایق ملکی و ملکوتی، افضل صلوات، صلاة ظهر خواهد شد که نماز وسطی است. پس از آن این حقیقت شریفه در پس تعینات و حجب قرار گرفته و بی‌کم و زیاد از آنچه بوده تنزیل مقام می‌نماید تا وقت صلاة عصر که خورشید وجود در آن زمان در حضرت واحدیت است و چون واحدیت ظهور احدیت است، نماز عصر را نیز با نماز ظهر اتحادی است.
و اما دو نماز مغرب و عشا در اوقات اختفاء تامّة شمس حقیقت در پس حجب ظلمانی است و سرّ اداء آنها، برای رهایی از این ظلمت است. پس تا این وقت عبارت بود از اغترابِ این حقیقت از افق اعلای خود به قرار گرفتن در پشت حجابهای نورانیه و ظلمانیه، آنگاه از این زمان به بعد، در قوس صعود، حرکت و جریان شمس وجود به سمت مبدأ کمالیّه خود عبارت است از تقرّب به طلوع فجر و اداء فریضه صبح که در آن وجود به رأس قوس بازگشته و مشرق اعلا را ادراک کرده است. این مطلب در باب اوقات نماز، همان چیزی است که مدّ نظر عارف می‌باشد در منظر او هبوط وجود تا اسفل‌السافلین، عبارت است از لیلة‌القدر محمدی و صعود آن تا اعلی علیین یوم القیامة احمدی. پس به این پنج فریضه، قوس صعود و نزول طی شد. به بیان دیگر از اول زوال نور حقیقت از مرتبه استوائیه و غروب آن در تحت استار خلقیّه که مبدأ لیلة‌القدر است تا منتهی احتجاب آن که نصف شب و آخر قوس نزولی است وقت چهار نماز است که مختلط از جنبه خلقی و حقّی است که فرض الله و فرض النبی است و از ابتدای انحرار نجوم که مبدأ یوم‌القیامه است تا طلوع آفتاب از یوم‌القیامه وقت نوافل لیلیه است و وقت فریضه صبح که فرض‌الله صرف است، می باشد آنگاه که حکم نهار غالب شد.[36]
در باب عوالم وجود و کیفیت پیدایش آنها، به تفصیل سخن گفته شده که بازگوئی آنها خارج از حوصله است و ما در فصل اول این مقاله اشاره‌ای هرچند اجمال به آن انداختیم.
به این ترتیب، پس از احتجاب شمس وجود در پَسِ حجب ظلمانی و نورانی و نزول او از مکامن غیب به عوالم شهود، اگر سالکی توانست رفض تعینات و خرق حجب ظلمانی و نورانی و کشف استار کند و خود را به حقیقتش و اسم ظاهر در وجودش بر اساس آنچه که در حضرت علمیه و عالم قدریّه، پس از افاضه فیض از فیض اقدس تقدیر شده، واصل کند و مستهلک در اسم‌الله گردد و حقیقت انالله و اناالیه راجعون در وجود او ظاهر شود و به صعق کلی برسد، گفته می‌شود برای او قیامت کبرای نفسانیه ظاهر شده و خداوند حساب او را گرفته است قبل از ظهور دار قیامت[37] یعنی آنکه در وجود چنین کسی این دایره و در قوس صعود و نزول کامل شده است.
فصل هشتم: در سرّ تکبیر
در نظر اهل معرفت، سرّ تکبیر کوچک شمردن هر چیز غیر از خداست و پیش خواص ایشان، تصغیر هرچه غیر از یاد خداست. پس تکبیر زمانی درست می‌آید که سالک هرچه غیر از او و یاد اوست را کوچک و ناچیز شمرده و همه را بدست فراموشی سپرد و در دل چیزی جز او نطلبد و نخواهد.
بنابراین اگر تکبیر را اینچنین از روی حقیقت بگوید به هر بار گفتن یک تجلی از تجلیات الهی بر او تابیده و دلش را روشن کند آنگاه به آن تجلّی خرق حجابی از حجب کند تا به تکبیر هفتم، که به آن حجاب نهایی را پاره کرده قلب خود را مجلای اسم‌الله و نقش جمال و جلال او کند.
پس نتیجه چنین نمازی آن خواهد شد که نمازگزار شیرینی و سرور و بهجت حاصل از مناجات و راز و نیاز با قاضی‌الحاجات را به عمق دل و جان دریافته و از آن لذتی برد که قابل وصف نباشد.
کما قال الصادق (علیه‌السلام): اذا کَبَّرْتَ فاسْتَصْغِر ما بین العُلا و الثَّری دون کبریائهِ... فاعْتَبر انت قَلبَکَ حین صَلوتِکَ فاِنْ کُنْتَ تَجدُ حلاوَتَها و فی نَفسِک سرورَها و بهجَتَها و قلبُک مسرورٌ بمناجاته ملتّذٌ بمخاطَباتِه فاعْلَم اَنَّه قَد صَدَّقَک فی تکبیرکَ له.[38]
اینک اگر خواهان آن هستی که به مقام لذّت مناجات با قاضی‌الحاجات برسی باید که سلوک کرده و با هر تکبیر حجابی از حجب را برداری. پس آنگاه به مقام حضورِ حاضر رسی که از خود غایب شوی و عوالم هَستی و هرآنچه مابین آنهاست را بدست فراموشی سپاری.
فصل نهم: اشاره به بعضی اسرار سوره حمد
الف ـ در تعلق بسم‌الله هر سوره بهمان سوره
باید دانست که این لفظ شریفه را بر حسب عوالم وجود و مراتب حضور و مقامات عروج، درجاتی است که در عوالم شهود، سالک به آن رفض تعینات و کشف کثرات و خرق استار کند و در عوالم غیب، هر یک به فراخور حال به این اسم و تجلی شریفه اظهار وجود نمایند. پس کاملترین مقام برای این لفظ شریفه مرتبه‌ای است که جامع‌ قوسین صعود و نزول و جمع جمیع اسماء و صفات برای او باشد و متجلی در وجود انسان کامل.
بنابرآنچه از روایات و اقوال عرفا برمی‌آید بسم‌الله الرحمن الرحیم در ابتدای سوره حمد اکمل و اتم مراتب این لفظ و مستجمع جمیع اسماءست.
زیرا که متعلق آن محیطتر از سایر متعلقات است.[39]
حضرات به این نکته واقفند که اسم اعظم را که وجود اسماء مبتنی بر وجود اوست در عوالم غیب و شهود یک نحوه سریانی است که قلم از تقریر آن عاجز است پس جمله ذرات عالم که مظاهر اسم اللهند بر حسب اسم متجلی در وجودشان صاحب مقامی از مقامات اسم اعظمند بر این اساس؛ سالک اگر به نظر کثرت به دار تحقق نگاه کند هر بسم‌الله با بسم‌الله دیگر در نظر او متفاوت خواهد بود و اگر با نظر وحدت بنگرد دار وجود را متلاشی در یک وجود مطلق و واحد می‌بیند پس تمام مراتب این لفظ شریفه در نظر او یکسان است.
ب ـ در مراتب حمد
بدانکه این ذکر را در نظر عوام و خواص و اخص خواص مراتب و حالاتی است عوام ذکر را جز به لقلقه زبان نکنند و در دل یقین بلکه ایمان به این مطلب هم ندارند که جمیع نعم ظاهره و باطنه از خدا و برای اوست. و اما خواص که عالم و هرچه نعمت که در آن است را ظل فیض منبسط و نفس رحمانی می‌دانند تمام نعم را از حق دانند و احدی از موجودات امکانی را لایق شرکت در آن نمی‌دانند ولیکن اخص خواص و فانیان فی‌الله و در بعض حالات، صاحبان فنای در فنا که جز حق نبینند حمد ایشان تنها مخصوص ذات است نه وسایط زیرا التفاتی به غیر ذات ندارند پس بدان این ذکر و در کل جمله اذکار را صاحبان هر نشئه در عوالم شهود و غیب، بعضی به لسان قال و برخی به لسان حال و استعداد کنند و از برای هر ذکری در تمام عوامل مراتبی است پس اول مرتبه این ذکر تحمید ذات حق است برای خود با توجه به عشق مطلق و مشاهده جمال ذاتی خود در آینه اسماء و صفات بالسان ذاتی و کلام ذاتی که نتیجة ظهور و بروز اسماء بود و این تحمید از ازل‌الازال بوده و تا ابدالاباد خواهد بود؛ مرتبة دیگر آن به لسان احدیت ذاتیه است که ذکر و ذاکر و مذکور الله است و آنگاه به لسان احدیت جمع که هر یک از اسماء با توجه به مقام و مرتبه خود به لسان استعداد تحمید ذات کنند آنگاه عوالم اعیان ثابته در حضرت علمی و عینی الی آخر من عوالم الغیب والشهود.
آنانکه درکشان از اسم‌الله کامل نیست، حمد ایشان کاملترین حمد و مدحشان اتم مدایح می‌باشد.
ج ـ در مالکیت حقتعالی
مالکیت حقتعالی عبارت است از احاطه قیومیه که حاصل از علم ذاتی و تفصیلی اوست و مشتمل است بر جمله کائنات و هیچ تر و خشک و کوچک و بزرگ و هیچ ذره‌ای در عالم امکان در عوالم غیب و شهود از تحت تصرّف و حیطه علم و مالکیت او خارج نیست و اختصاص این اسم به یوم‌الدین در این سوره شاید اشاره به بروز و ظهور کامل این اسم در روز رجوع که یوم‌الدین است باشد. پس مالک یوم‌الدین اشاره به رجوع مطلق و قیامت کبری است و چون صبح ازل طالع شد و نور جلوة احدی بر قلب عارف در طلوع آفتاب یوم‌القیامه تجلی کرد، سالک را حضور مطلق دست دهد پس به مخاطبه حضوریه در محفل انس به ایاک نعبد و ایاک نستعین گویا شود.[40]
فصل دهم: اشاره‌ای اجمالی به تفسیر سوره توحید
قل که خطاب است از غیب احدی و سر مستتر در مقام اوادنی به صاحب آن مقام در حضرت احدیت مطلقه در حال فنای تام به لفظ شریفه هوالله احد هو اگر اشاره به غیب مطلق باشد الله صورت غیبی اسم اعظم خواهد بود و اگر اشاره به فیض اقدس و خلیفه کبرای الهیه باشد، الله وجهه ظهوری اسم اعظم و مرتبة جمع اسماء می‌باشد آنگاه در مقام اول احد مرتبه احدیت ذاتیه است که مرجعش هوست و در ثانی احد از اسماء ذات خواهد بود که در هر مورد تفسیر متفاوت است.
پس به حسب مرتبه اول می‌شود ای محمد که از افق کثرت و تعیّن منسلخ شدی و به قدم عشق و محبت رفض غبار کثرت اسماء و صفات و تعینات کردی به مقام تجلی به فیض اقدس در مقام غیب هویت و وحدت صرف بگو: هو و آن اشاره است به مقام ذ ات یا غیب هویت یا اسماء ذاتیه.[41]
با این تعبیر می‌توان گفت مقام نبی اسلام و رسول خاتم مابین قُل که ذات الله و غیب مطلق و هو که فیض اقدس است قرار دارد تا به این تعریف حقیقت محمدیه باطن فیض اقدس باشد و فیاض اصلی او و شاید در این سوره، اشاره‌ای به سیر نزولی نبی مکرم برای انجام وظیفه نبوت و رسالت حضرتش، در عوالم کونیه و مکانیه شده باشد.
فصل یازدهم: در سرّ رکوع
بدانکه نمازمعجونی است الهی و نردبان معراجی است عرفانی، که مشتمل بر جمیع مقامات و مراتب توحید و تنزیه و تقدیس و جمله اذکار و درجات آن می‌باشد که در این عبادت تامّه، قیام عبارت است از مقام احاطه سالک به مرتبه قیومیت الهیه، که نتیجه آن فنای افعالی اوست و سرّ آن دخول در منزل افتقار و ذلّت. و رکوع عبارت است از وصول به قاب قوسین عبودیّت و محو شدن در نور عظمت و کبریای الهیه به ادای ذکر شریفه سبحان ربی‌العظیم و بحمده که رأسش ورود در توحید صفات به تسبیح حق با یاد عظمت اوست و انتهایش فنای در توحید صفات به ادای حمد الهی است زیرا رکوع حالتی است بین قیام و سجده به این معنا که قیام مقدمه‌ای است برای رکوع و رکوع مقدمه‌ای برای سجده که ورود در هر یک منوط است به کمال در مرتبه قبلی آن.
عن مصباح الشریعه: لایرکعُ عبدٌلله رکوعاً علی الحقیقه الا زَیَّنَهُ الله تعالی بنور بَهائه و اَظَلَّه فی ظلال کبریائه و کساهُ کسوةَ اَصفیائِه و الرّکُوع اوّل والسجودثانٍ فَمن اتی بمعنی الاوَّل صَلُحَ للثانی.[42]
آنچه که در این حدیث شریف ذکر می شود که بخشی از آن بیان شد اشاره‌ای دارد به بعض اسرار رکوع نزد خاصّان از آنجمله است قرار گرفتن در تحت ظل کبریائی پروردگار که افنای عبد است در تحت عظمت نور کبریائی.[43]
رکوع فنای در اسماء جلال است که نتیجه‌اش آن می‌شود که قلب مجلای این اسماء خواهد شد و سجده فنای در اسماء جمال و جلال است که حاصلش آن می‌شود که قلب چون آینه محل تجلی و نقشه‌گاه اسم اعظم الهی خواهد شد. پس اگر در تمام عمر یک سجده حقیقی به جای آوری هیچ زیان و خسرانی نخواهی داشت و برای انسان کامل تمام مراتب فوق مترتب است زیرا خانه دل در آن حال به صاحبخانه واگذار شده و شیطان وجودش بدست او ایمان آورده و او را در آن بی اذن صاحبخانه دخل و تصرفی نیست پس هرچه از او سرزند از خدا سر زده است.
فصل دوازدهم: در بعض اسرار سجده
سالک چون رکوع را تمام ساخت و مراتب آن را طی نمود و لایق حضور در محضر حاضر گردید، به سجده می‌رود. و سرّ سجده کمال انقطاع است به سوی او و ترک تمام غیریّت و انانیّت و منیّت و وصول به مقام لامقامی و اوادنی و در این حال تسبیح در سجده عبارت است از نفی تمام مراتب توحید و غرق شدن در دریای جمال و جلال الهی.
و اما بدانکه سجده آخر مرتبه از مراتب سلوک است که در آن سالک به سرمنزل مقصود رسیده و به حد عالی افق عبودیت نایل شده است. به تعابیری که قبل از این و در موارد بسیار به آن اشاره شده است، هر عین ثابتی در عالم خارج مظهر اسمی از اسماء حق است که آن اسم رب او و شروع و خاتمه‌اش از او و به اوست که پس از وصول سالک به آن اسم سیرش تمام شده و اگر قلبش وسیع باشد و مورد تجلی فیض اقدس در عالم قدریّه قرار گرفته باشد در حالت غشوه و محو در آن اسم باقی نمانده و به مقام صحو بعد المحو با تمکین بازگردد تا خلایق را به آن اسم بخواند و راهبر ایشان در آن صراط باشد یکی از اسرار سجده، عبارت است: از وصول سالک در حال سجده به اسم متجلّی در وجودش یا رب و مبدأش. چون مراتب آن را تکمیل ساخت به همان اسم که از اوست بازخواهد گشت.
و سجده برای کاملان محو شدن در اسماء جمال و جلال الهی است زیرا در آن حال قلب مأوا و مجلای اسم الله شده است.
قال الله تعالی الی النبی العظیم (صلی الله علیه و آله و سلم): ... و ما یتقرب اِلیَّ عَبْدٌ مِن عبادی بشیءٍ اَحَبَّ اِلَیَّ ممّا افترَضْتُ علیه. و اِنَّهُ لیَتَقَرَّبُ الِیَّ بالنّافِله حتی اُحِبُّه فاذا احبَبْتَهُ کنتُ اذاً سَمْعَهُ الذی یَسْمَعُ به و بَصَرَهُ الذّی یُبْصِرُ به و لسانه الذّی ینطِقُ به ویَدَه التَّی یَبطِش بها ان دعانی اجَبْتُه و ان سَألنی اعطیْتَهُ.[44] پس در این حال انسان آینه تمام‌نمای حق و مثل اعلای او در آسمانها و زمین است.
بنابراین سجده نزد اهل معرفت و اصحاب قلوب، چشم فروبستن از غیر و رخت بربستن از جمیع کثرات حتی کثرت اسماء و صفات و فنای در حضرت ذات است. و در این مقام نه از سمات عبودیت خبری است و نه از سلطان ربوبیّت در قلوب اولیاء اثری و حقتعالی خود در وجود عبد قائم به امر است فَهُوَ سَمْعُه و بَصَرُه بَل لاسَمْعَ وَ لا بَصَر وَ لا سَماع و لا بَصیرةَ و اِلی ذلِکَ المَقام تَنْقَطِعُ الاِشارَه.[45]
و به این مطلب امام صادق ناطق اشاره فرمود که: الا تَری فِی الظّاهِر اَنّهُ لایَسْتَوی حالُ السُّجُود الا بالتَّواری عَنْ جَمیعِ الاَشیاءِ والاحتِجابِ عَن کُلِّ ما تَراهُ العیون؟ کَذالکِ اَمرُ الباطِن.[46]
یعنی همانطور که در ظاهر در حال سجده چشم جایی را نمی‌بیند همینگونه در امر باطن نیز، چشم دل از اغیار، ماسوی‌الله، ببیند و تنها روی دل را سوی او نما. آنگاه بر این امر چون مداومت نمودی به سرّ سجده دست خواهی یافت و خود را محو در پروردگار و غافل از او می‌یابی و به این نکته آگاه باش که فرمود: ما خَسِرَ وَالله مَن اَتی بِحَقیقِة السُّجُود وَ لَو کانَ فیِ العُمر مَرّةً واحدةً.[47] یعنی اگر در یک سجده، در جمیع ایام عمر خلوت حقیقی حاصل شد، جبران خسارات بقیه عمر می‌شود و عنایت حق از او دستگیری می‌کند و از دائره دعوت شیطان خارج می‌شود.[48]
عارف کامل مرحوم آقا میرزا جواد ملکی در کتاب اسرارالصلوة خود به بعض روایات و مطالب در این باب اشاره فرموده است چنانکه می‌گوید: «بدانکه سجود از افضل اعمال بدنی است، و از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود نور را در دو چیز یافتم: در گریه و سجده و برای سجده فضیلتهای بسیاری بیان شده است از جمله آمده جمعی از رسول خدا خواستند که از طرف خداوند بهشت را برای آنها تضمین کند حضرت فرمود به این شرط که مرا به طول سجده یاری کنید آنان پذیرفتند حضرت هم بهشت را برای آنان ضمانت فرمود. و روایت شده که به امام صادق عرض شد چرا خداوند متعال حضرت ابراهیم را خلیل خود گردانید حضرت فرمود: به خاطر بسیاری سجدة او بر زمین... و از امیرالمؤمنین از معنای سجدة اول سؤال شد حضرت فرمود: تأویل آن این است که بارالها تو ما را از این خاک آفریدی و چون سر از سجدة اول برداری تأویلش این است که ما را از این خاک خارج ساختی و سجدة دوم یعنی دوباره ما را به این خاک برمی‌گردانی و چون سر از سجدة دوم برداری یعنی دوباره از این خاک ما را خارج خواهی کرد. مطلب دیگر آنکه سجده از جهت اینکه صورت مقام فناء بنده است، مقامی که حاکی از نهایت درجة استکانت و ذلت بنده است، لذا مناسب است که در این حال انسان عزیزترین اعضاء بدنش را بر ذلیلترین اشیاء بنهد و در آن حال خدا را به نام اعلی و برترش تسبیح کند پس هرگاه بنده به این مطالب توجه داشت بواسطه رد و بازگرداندن فرع که خودش باشد به آن اصل که ذات باریتعالی باشد دلش نرم و عقلش از کدورتها پاک می‌شود و چون چنین شد عنایاتی ربانی او را فرامی‌گیرد و چون رسوم عبودیت را به فناء از خویش به پایان برد بحول و قوه الهی سر از سجده برمی‌دارد و تکبیر می‌گوید و با گفتن استغفار از خدا می‌خواهد که گناهانش را بیامرزد پس از آن دوباره به سجده می‌رود و با گفتن ذکر فنای از خویش را به فناء از جمیع آثار آن کامل می‌گرداند و با این عمل به اقصی مقامات عبودیت و مقام شهود دست می‌یابد می‌گویم مرا شیخی بود جلیل‌القدر عارف عامل کامل قدس‌الله روحه که نظیر او در این مراتب کسی را ندیدم از او از عملی که در اصلاح دل و جلب معارف مؤثر باشد. و به تجربه هم اثر آن ثابت شده باشد سؤال نمودم او گفت عملی مؤثرتر از این دو که می‌گویم ندیدم یکی مداومت بر سجده طولانی در هر شب و روز یکمرتبه که در آن گفته شود لا اله الاّ أنت سبحانک إنّی کنتُ مِن الظّالِمینَ... و دیگر قرائت صد مرتبه سوره قدر در هر شب جمعه و عصر آن.[49]
حضرت امام در آداب الصلاة می‌فرمایند: «چنانچه در صلوة معراج است، سجده غشوه و صعق در نتیجة مشاهدة انوار عظمت حق است. و چون عبد از خود بیخود شد و حال صحو و صعق برای او دست داد، عنایت ازلی شامل حال او شود و به الهام غیبی ملهم شود و ذکر سجود و تکرار آن برای حصول حال صحو و به خود آمدن است.[50]
فصل سیزدهم: در بیان سرّی از اسرار تشهد و سلام
اما سری از اسرار تشهد، پس از تمام شدن دایره عبودیت در سجدة ثانی که فنای در فناست، تشهد رجوع است از رأس قوس به حال صحو اما نه صحو تام. پس تشهد مشاهده وحدت است در عین رؤیت کثرت و سلام توجه است به کثرت تامه بی‌احتجاتِ وحدت پس تشهد برای کسی درست است که عبودیتش را کامل نموده و به رأس قوس رسیده باشد و سلام آن‌گاه صواب است که سالک به حال محو رسیده و مقام صحو را درک کرده باشد و این آمادگی را داشته باشد که از صعق به صحو و از تلوین به تکوین برسد زیرا سلام تو به جمعی زمانی درست می‌آید که از ایشان غایب بوده باشی اگر در نمازت میان خلق بوده باشی و توجهت دائم به کثرات بوده باشد سلام تو صحیح نیست پس ابتدا خود را متّصف کن به این صفت و حال که در نماز از خود و خلق غائب شوی چون غائب شدی با سلام که رجوع به کثرت است خود را در میان ایشان حاضر ساز.
و به بیان حضرت امام چون سالک در حال سجده غیبت مطلقه از همة موجودات برای او دست داد و از همة موجودات غایب شد و در آخر سجده حالت صحوی برای او رخ داد و در تشهد نیز این حالت قوّت گرفت ناگاه از حال غیبت از خلق به حضور منتقل شد و ادب حضور را به جای آورد و در آخر تشهد توجه به مقام نبوت پیدا کرد و ادب حضور را که سلام شفاهی است به جا آورد و پس از آن به تعینات نور ولایت توجه نموده ادب حضور را ملحوظ داشت و پس از آن به مطلق کثرات غیب و شهادت توجه پیدا نموده ادب حضور را ملحوظ داشته شفاهاً سلام تقدیم داشت و سفر رابع که من الخلق الی الخلق است تمام شد.[51]
پس قبل و بعد از مقام غیبت، مقام حضوری است مرتبه حضور قبل از غیبت عبارت است از توجه به کثرات، مقام غیبت توجه به واحد و مرتبه حضور بعد از غیبت عبارت است از توجه به کثرت در عین التفات به وحدت که کاملترین مقام است و فوق آن مرتبه‌ای نیست.
پی‌نوشتها:
[1] . سوره انعام، آیه 59.
[2] . شرح فصوص‌الحکم، کاشانی، ص 333 و 334، به نقل از مقالات عرفانی، ج 1، ص 520.
[3] . تعلیقات بر شرح فصوص و مصباح، صص 32 و 33.
[4] . سرالصلاة، ص 3 و 4.
[5] . سوره نجم، آیه 8.
[6] . سوره انعام، آیات 162 و 163.
[7] . سرالصلاة، ص 6 و 7.
[8] . سرالصلاة، صص 13 و 14.
[9] . سوره منافقون، آیه 9.
[10] . سوره آل عمران، آیه 14.
[11] . سوره نساء، آیه 36.
[12] . سوره نساء، آیه 136.
[13] . سوره بقره، آیه 208.
[14] . سوره صافات، آیات 39 و 40.
[15] . سوره سجده، آیه 17.
[16] . سوره صافات، آیات 127 و 128.
[17] . سوره قمر، آیه آخر.
[18] . سوره صافات، آیات 159 و 160.
[19] . سوره آل عمران، آیه 102.
[20] . سوره صافات، آیات 73 و 74.
[21] . سوره شعرا، آیات 87، 88 و 89.
[22] . سرالصلاة، ص 16.
[23] . مصباح الشریعه، باب 10.
[24] . مصباح الشریعه، باب 10.
[25] . سوره انبیاء، آیه 30.
[26] . سرالصلاة، ص 35.
[27] . سرالصلاة، ص 42.
[28] . سرالصلاة، ص 49.
[29] . اصول کافی، ج 2، ص 329.
[30] . اربعین حدیث، امام خمینی، حدیث شماره 38.
[31] . سرالصلاة، ص 56.
[32] . سرالصلاة، ص 57.
[33] . مصباح‌الشریعه، باب 12.
[34] . سوره حدید، آیه 1.
[35] . سوره اسراء، آیه 44.
[36] . سرالصلاة، ص 62.
[37] . مجله حضور، پائیز 82، شماره 46، ص 88.
[38] . مصباح الشریعه، باب 13.
[39] . سرالصلاة، ص 86.
[40] . سرالصلاة، ص 86.
[41] . سرالصلاة، ص 93.
[42] . مصباح الشریعه، باب 15.
[43] . سرالصلاة، ص 97.
[44] . اصول کافی، ج 2، ص 352، باب من اذی المسلمین و احتقرهم، حدیث 8.
[45] . سرالصلاة، ص 101.
[46] . مصباح الشریعه، باب 16، سرالصلاة، ص 104.
[47] . مصباح الشریعه، باب 16.
[48] . سرالصلاة، صص 106 و 107.
[49] . اسرارالصلوة، آقا میرزا جواد تبریزی، انتشارات پیام آزادی، صص 426 تا 430.
[50] . رساله آداب‌الصلوة، ص 361.
[51] . رساله سرالصلاة، ص 114.

تبلیغات