آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن


بازسازی و احیاء تفکر دینی، یکی از مقوله هائی است که از گذشته های دور، موردتوجه احیاگران دینی بوده و هست. این مقوله از حیث غایتی که دنبال می کند، امری شریف و ستودنی است. چرا که در پی صیانت از دین و دینداری در جوامع دینی است. یعنی از آنجا که اندیشه دینی، به کالبدشکافی دین از حیث موانع و
چالش های رشد و بالندگی آن مربوط می شود و در واقع فرایند احیای دین و تفکر دینی را در مقطعی که دین دچار آسیب ها و تحریف هایی در عرصه نظری و عملی می گردد، به عهده دارد، موردتوجه شرع مقدس بوده و امری ضروری می نماید.
با یک نگاه تاریخ گرایانه به ماوَقَع، درمی یابیم که تاریخ، معرِّف افراد بزرگی است که در برهه های مختلف به احیای تفکر دینی پرداخته اند و موفق ترین احیاگر مسلمان دورة معاصر، به شهادت تاریخ و بدون شک و تردید، بنیانگذار جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی(س) است. نوشته حاضر به اصول و مبانی احیای تفکر دینی از نظرگاه این بزرگ مرد الهی
می پردازد. اما قبل از پرداختن به این مهم، توجه به نکاتی ضروری است.
1. فرق اصلاح و احیا: از آنجا که دو اصطلاح مذکور از حیث بار معنائی، در جهت یاری رساندن به دین و تفکر دینی مشترکند، توجه به وجه تمایز آنها به منظور عدم القاء در مغالطه جمع المسائل فی مسئله واحدة، امری بجا و تبیین ماهوی هر یک از آنها خالی از فایده نخواهد بود.
اصلاح: عموماً واژه اصلاح و اصلاح طلبی در عرف متداول سیاسی ـ اجتماعی، معادل reformation است که به معنای حفظ ساختار اصلی سیاسی و ایجاد تغییرات و تحولاتی در بخشهائی از آن نظام است نکته قابل توجه آن است که اصولاً اصلاح در دین معقول نیست بلکه آنچه متصور است اصلاح در اندیشة دینی است و اصلاح در اندیشه دینی «زمانی معنا خواهد داشت که جهت اصلی دین در اندیشة دینی محفوظ باشد. اندیشمند دینی، روح و جان دین و سمتگیری دین را بخوبی دریافته باشد اما در لابلای مجموعه عقاید و باورهای دینیش، مواردی بر خطا می رود و مُصلح اندیشه دینی آن کسی است که می کوشد تا این موارد خطا را به صلاح و صواب مبدل سازد. اگر ناراستیهائی در جای جای اعتقادات دینی یک دیندار مشاهده شد و در حالی که سمت و سوی اندیشه دینی بر صواب باشد، این جا، جای اصلاح اندیشة دینی است.
احیا: احیا به معنای زنده کردن است. از مجموع ایات و روایات استفاده می شود که احیا جان بخشیدن به کالبد بی جان و
بی روح است و آن چنان است که اگر صورت نپذیرد، آن موجود از بین می رود نه اینکه می ماند اما فعالیت معیوب و ناقص داشته باشد بلکه عدم احیای او یعنی مردن و از بین رفتن او. یعنی چنانچه هرگاه روح در کالبد بی جان جاری نگردد، آن کالبد ذی روح نبوده و زنده نخواهد بود، عدم احیای آن نیز مساوق با از بین رفتن آن است.
از طرفی احیا، از امور اضافیه است یعنی بدون تصور طرف و متعلَّق، تصور معقول ندارد. متعلق احیاء به هر امری هم ممکن است از جمله به دین و تفکر دینی. اما هرگاه متعلق آن، دین باشد نمی توان به ظاهر معنای احیا تمسک کرد چرا که متعلق احیا از این خصوصیت جدا نیست که هم می تواند بمیرد و هم زنده شود و هرگاه دین متعلق احیا قرار گیرد، لازمه آن تصور از بین رفتن دین است در حالی که دین از بین رفتنی نیست و مردن دین تصور معقول و مثبت ندارد.
پس مراد از احیای دین، زنده کردن آن پس از مردن و از بین رفتن آن نیست بلکه منظور زدودن موانع و گرد و غباری است که بر چهرة دین نشسته و مانند ابری نورانیت آن را می گیرد یا کم رنگ
می کند. پس می توان گفت «منظور از احیا یا بیداری به طور عموم، توجه کردن به جبنه هائی است که دچار غفلت یا فراموشی شده اند. برای مثال یک مکتب فکری را در نظر بگیرید که در بعضی
جنبه ها موردتوجه است در حالیکه جنبه های دیگر آن به طورکلی به دست فراموشی سپرده شده که در نتیجة آن پوششی از غفلت و فراموشی، آن مکتب را دربرمی گیرد. شخصیتهائی که منجی جوامع انسانی هستند، جنبه های فراموش شده یک مکتب فکری را احیا کرده و شکلی جدید به آن می بخشند و به جامعه مردة خود، روح تازه ای اعطا می کنند». از این روی «احیای دینی در جائی مطرح است و در جامعه ای کاربرد دارد که اندیشه مندان دینی و دینداران اندیشه مند، در تلقی و برداشت خود از دین برخطا باشند و از اساس راه را اشتباه بپیمایند.»
احیاگری در صلاحیت کیست؟ اصولاً واگذاری امری تخصصی به عنصر غیرمتخصص، نه تنها امری است غیرمعقول بلکه پیامدهای جبران ناپذیری را به دنبال دارد. نه تنها آن امر به سر منزل مقصود
نمی رسد بلکه چنین گزینشی موجب انحراف و تباهی آن می گردد. احیاگری نیز از این مقوله مستثنی نیست. احیا، وظیفه افرادی است که دین را بخوبی می شناسند و با مقتضیات زمان و مکان آگاهند و صلاحیت درک حقایق و صداقت و فرق بین آنها و ضلالت و گمراهیهای زمانه را دارند و همچنین قدرت تشخیص
واقعیت هــا و بدعتهای زمــان را دارند. و مراد از احیای دین، زدودن موانع و گرد و غباری است که بر چهرة دین نشسته و مانند ابری نورانیت آن را می گیرد
نبی اکرم(ص) می فرماید: اگر در امت من بدعتها ظاهر شوند، بر عالِم لازم است که علم خود را آشکار کند که اگر چنین نکرد لعنت خدا بر او باد
دیگر آنکه بتوانند گرد و غبار تحریف را بر چهرة دین [هرگاه عارض شود] ببینند. نبی اکرم(ص) می فرماید: «اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنت الله»
«اگر در امت من بدعتها ظاهر شوند، بر عالِم لازم است که علم خود را آشکار کند که اگر چنین نکرد لعنت خدا بر او باد.»
آغاز احیاگری دینی در اسلام: از آنجا احیا در طول اماته است، از این روی پس از هر اماته ای باید در انتظار احیاء و تحقق آن بود. بدیهی است ادیان الهی در طول دوره های خود، از کینه توزی دشمنان در امان نبوده اند و لذاست که این ادیان در تشعشع و نورافشانیشان دچار قبض و
بسط هائی می شده اند و گاهی به سبب دسیسه های دین ستیزان، حقایق دینی بر خداپرستان مخفی می گردید، و همین امر اعتقاد به احیاگری تمام انبیاء را تصحیح
می نماید. درخصوص احیاگری دینی در اسلام باید گفت: «گذشته احیاء، گذشتة بسیار غم انگیز و دردناکی است چرا که گمراهان از همان ابتدای بعثت رسول خدا(ص)، فعالیتهای وسیع و گسترده ای را شروع کردند و در اولین فرصت بعد از رحلت رسول اکرم(ص) دین را جدای از سیاست قلمداد کردند. آنها اسلام را در حد پرستش و عبادت محدود کرده بودند. این روند همچنان ادامه داشت تا اینکه در زمان بنی امیه و بنی عباس روشهای دیگری را برگزیدند. ممنوع کردن نقلِ احادیث پیامبر(ص) و احادیث مربوط به فضائل خاندان رسالت، اشاعه احادیث جعلی و ساختگی، توهین و گستاخی به حضرت علی(ع)، اذیت و آزار ائمه علیهم السلام، قتل عام مسلمانان... ترویج عقاید یهود و نصارا و به فراموشی سپردن سیرت نبوت از جمله عواملی بودند که حقایق دینی را محو و یا کمرنگ کردند. [از این روی می توان گفت] احیاء از زمان رسول اکرم(ص) شروع شد و تا زمانهای مختلف ادامه داشت» چرا که در چنین موقعیت های غمباری، احیای دین و فرهنگ دینی، امری لازم و واجب بود و این امر نه تنها از زمان پیغمبر(ص) انجام گرفت بلکه ائمه
علیهم السلام و پس از آنها علما و فقهای دینی نیز، امر احیای دین را در رأس امور قرار می دادند.
در قرون اخیر، امر احیاگری توسط افرادی از قبیل سیدجمال الدین اسدآبادی، شهید ایت الله مدرس، سید قطب و... و بالاخره حضرت امام خمینی به اوج خود رسید. «عماد بزی» که نویسنده ای از کشور استرالیا است، می نویسد: «عظیم ترین و موفق ترین احیاگر مسلمان دورة معاصر،
بی شک امام خمینی است که با اعلان دوره ای جدید، سیر تاریخ را تغییر داد و با فرستادن نیروهای جدید به میدان انقلاب، تغییرات عمیقی بوجود آورد که عمق آنها را نسلهای اینده بهتر درک خواهند کرد.»
امام خمینی و شیوه احیای تفکر دینی: چنانکه از سلوک و عملکرد امام خمینی مشهود است، شیوه ایشان در احیای اندیشه اسلامی، شیوه حضرت رسول الله بوده است؛ یعنی انعکاس همان شیوه رفتاری پیامبر(ص) در صدر اسلام و نیز ادامه طریق و روش اهل بیت علیهم السلام. «امام خمینی برای ترویج و گسترش اندیشه اسلامی، سیرة محمد(ص) و آل محمد(ص) را سرلوحه کار خود قرار دادند و در نتیجه به تعلیمات اسلامی بی تحرک، روح و جان تازه ای بخشید. امت اسلام بدون توجه به اختلاف میان گروهها و فرقه ها،
اندیشه های امام خمینی را پذیرفتند و بدیــن ترتیــب یکی از بارزتــریــن و مهمترین ویژگی نهضت احیاگری امام خمینی در تشخیص موانع و تحریفات و انحرافات عارض بر دین و جامعه دینی و سپس ارائه راهکارهای جدّی و اهتمام در اجرای آنها بود
«به خود ایید و شخصیت اسلامی خود را بیابید، زیر بار ظلم نروید و هشیارانه نقشه های شوم جهانخواران بین المللی را که در رأس آنها آمریکاست، افشا کنید»
پرخروشترین جنبشهای اسلامی (انقلاب اسلامی) در جهان بوجود آمد.»
مهمترین ویژگی نهضت احیاگری امام خمینی در تشخیص موانع و تحریفات و انحرافات عارض بر دین و جامعه دینی و سپس ارائه راهکارهای جدّی و اهتمام در اجرای آنها بود چرا که احیای حقایق دینی متوقف بر شناخت دقیق موانع و آسیب های موجود در راه احیای فرهنگ دینی است که چنین امری با توجه به جامعیت حضرت ایشان، به شکل بایسته و شایسته ای به وقوع پیوست. اکنون به بعضی از این موانع اشاره می شود.
1. عدم احساس استقلال ملت ها و خودباختگی آنها در برابر بیگانگان: سلطه فراگیر فرهنگ غرب و شرق بر جوامع اسلامی و باوراندن اینکه چنین جوامعی نمی توانند بدون اتکای بر فرهنگ غربی و شرقی به حیات خود ادامه دهند و از طرفی، تأثیرپذیری برخی روشنفکران داخلی از فرهنگ های بیگانه، این باور را در آنها بوجود آورد که با عدم اتکاء به قدرتهای اجنبی، نمی توانند زنده باشند و یا حق حیات برای آنها ثابت نیست و چنین تفکری باعث جایگزینی فرهنگ بیگانه به جای فرهنگ دینی و نقطة انحراف از اسلام ناب محمدی(ص) گردید. امام خمینی در این زمینه می فرمایند: «یکی از مصیبت های مهمی که برای ملت بارآوردند اینکه [و] ملت را نسبت به خودشان هم بدبین کردند. به این معنا که ما اگر یک مریض پیدا کنیم در تهران، الآن هم می گویند که اینجا
نمی شود. بروید به انگلستان، بروید به پاریس، این مطلبی است که از دست آنها برای ما پیدا شده است یعنی ما خودمان را باختیم در مقابل آنها.» و بر این مسئله گوشزد می نمایند که: «آن خودباختگیهائی را که دولت سابق و دولتهای سابق داشتند و چَشم گو بودند... آنها دیگر نباید باشد» و در پیام خود به زائران بیت الله الحرام فرمودند: ..«. به خود آئید و شخصیت اسلامی خود را بیابید؛ زیر بار ظلم نروید و هشیارانه نقشه های شوم جهانخواران
بین المللی را که در رأس آنها آمریکاست، افشا کنید.»
2. ایجاد اختلاف در جوامع مسلمین توسط قدرتهای بیگانه: «بعد از جنگهای صلیبی، غربیها برای جلوگیری از قدرت مجدّد مسلمانان و گسترش اسلام در قلب اروپا، بهترین چاره را تقسیم امپراطوری اسلام به کشورهای متعدد دیدند. استعمار نو نیز با همین روش و ترویج ناسیونالیسم و ملی گرائی و فرقه گرائی در بین کشورهای اسلامی، آنها را بدین تلقیات پوچ و واهی واداشته و با ایجاد درگیریهای قومی ـ نژادی، در بین مسلمین، آنها را از توجه به حرکت خزنده در غارت و تاراج سرزمینهای اسلامی منحرف گردانید.» امام خمینی با تشخیص این توطئه در جای جای پیامها و سخنرانیهای خود، نسبت به این امر هشدار داده است. به یک نمونه دقت کنید: «آمریکا و شوروی برای تضعیف اسلام و دولت های اسلامی، مشغول فعالیت از قبیل تفرقه افکنی و ایجاد تشنجات داخلی به دست عمّال مزدور یا فریب خورده و برافروختن جنگ بین کشورهای اسلامی و مستضعف جهان هستند.»
3. تحجرگرائی و مقدس مآبی و عدم درک زمان و مکان: یکی از معضلات عمده در باب احیای دین و اندیشه اسلامی وجود تحجرگرایان و مقدس نماهای وابسته است. امام خمینی در گوشزد کردن خطر این افراد برای دین و نظام اینچنینی
می فرمایند: «امروز عده ای با ژست مقدس مآبی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می زنند که گوئی وظیفه ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه های علمیه کم نیست. طلاب عزیز، لحظه ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند. اینها مروج اسلام آمریکائی اند و دشمن رسول الله.»
4. برداشت های انحرافی از بعضی اخبار: یکی دیگر از موانع احیای تفکر دینی، وجود برخی روایات و یا استنباطها و برداشت های نادرست از روایاتی است که در منابع اسلامی آمده است. از جمله، روایاتی که پرچمداران قیامها را، طاغوت معرفی می کند و یا قیامهای قبل از ظهور حجت را، شکست خورده تلقّی می نماید. در حالیکه تمسک به چنین اخباری از جهاتی ممنوع است. چرا که برخی از آنها جعلی بوده، برخی مربوط به موضوع و حادثه شخصی بوده، بعضی از روی تقیه صادر شده و قسمتی هم ناشی از
برداشت های غلط از آنها بوده است. سوای اینکه تمسک به چنین روایاتی با ادله قطعی عقلی و نقلی سازگاری ندارد چرا که ایات و روایات زیادی مثلاً دربارة امر به معروف و نهی از منکر، مبارزه و جهاد با دشمن و عدم پذیرش ظلم و... وارد شده است، که با مفاد آن روایات در تعارض است.
در هر حال این هم یکی از چالش های موجود بوده است که حضرت امام بارها در مقابل آن موضع گیری کرده اند. ایشان در این خصوص می فرمایند: «ممکن است فراوان، روایت را نشان بدهند که [بوسیله] اعمال ظلمه و آخوندهای درباری در تعریف و تمجید سلاطین جعل شده است. به طوری که ملاحظه می کنید با دو روایت ضعیف چه بساطی راه انداخته اند و آن را در مقابل قرآن قرار داده اند. قرآنی که جدّیت دارد [که] بر ضد سلاطین قیام کنید و موسی را به قیام علیه سلاطین وامی دارد. و در خصوص عدم لزوم تمهید و تحصیل مقدمات جهت ظهور حضرت حجت(ع) که عقیده بعضی افراد غافل است، می فرمایند: «نظر بعضی
عامی های منحرف آن است که برای ظهور آن بزرگوار باید کوشش در تحقق کفر و ظلم کرد تا عالم را ظلم فراگیرد و مقدمات ظهور فراهم شود فانّالله و انا الیه راجعون.»
5. استظهار ناقص از حکومت حقّه اسلامی: «برخی عقیده دارند تشکیل حکومت اسلامی تنها وظیفه امام معصوم است هر حکومتی جز حکومت معصوم(ع) ناحق است. یکی از طرفداران این نظریه
می گوید: «شما آن مصداق حاکم اسلامی را نشان بدهید، اونی که معصوم از گناه باشد. اونی که از هوی و هوس و حبّ ریاست و... به هیچ وجه در او اثر نکند، نشان بدهید، او بیاید میدان، جلو بیفتد، ملت
می افتد به پایش» حضرت امام در پاسخ به این نوع تفکر می فرمایند: «اعتقاد به چنین مطالبی یا اظهار آنها، بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شده اسلام است... هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام شده و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است.»
6. جدائی دین از سیاست: یکی دیگر از عوامل انحراف و سقوط مسلمین از قدرت، تلقی جدا بودن دین از سیاست و نیز ترویج آن است. لازم به ذکر است که ریشة چنین تفکری به پایان قرون وسطی در اروپا برمی گردد و پیدایش این تفکر در اروپا به منظور تقلیل و یا از بین بردن قدرت کلیسا و نیز فلسفة «اسکولاستیک» حاکم بر آن بود. بدیهی است وارد کردن چنین تفکری در فرهنگ اسلامی سزاوار نبوده و امری نابخردانه است. چرا که اولاً: اسلام مانند مسیحیت موجود، در تبیین جهان و قبض و بسط علم متحجرانه برخورد نکرده است. ثانیاً: در ایدئولوژی و حکمت عملی هم، روش مسیحیت را که تنها به حوزه اخلاق پرداخته و از
حوزه های گوناگون دیگر غفلت کرده بود، نپذیرفته است. سوای آنکه علمای اسلام نیز در اعتقادات نظریه و سلوک عملیه مانند علمای مسیحی نبوده اند. در هر حال جامعه مسیحیت برای کاستن مشکلات خود، سکولاریزم را که همان دنیائی کردن دین و یا جدائی دین از سیـاسـت اسـت را، دامن
زدند و با انگیزه های سیاسی به پخش و نشر آن پرداختند.» متأسفانه جوامع مسلمین نیز از خطر این نوع تفکر در امان نماند بعضی از عمّال حکومت های مسلمین و نیز بعضی از روشنفکران وابسته، به ترویج و اشاعه این تفکر نامیمون در جوامع اسلامی کردند و اثرات نامطلوب آن هم بر این جوامع و جامعه اسلامی ایران، هویدا گردید و این خود، ضربه سنگینی بر پیکره قدرت سیاسی اسلام وارد کرد. و این بود که امام خمینی به مبارزه با این تفکر برآمد و بارها و بارها بر عدم جدائی دین از سیاست و نیز منحرف بودن کسانی که به این قضیه دامن می زنند، تصریح
می فرمودند که در بخش ویژگیهای نهضت احیاگری امام خمینی به آن می پردازیم.
7. تجدّدخواهی روشنفکران متأثر از فرهنگ غرب و شرق: تأثیرپذیری شتابزده از فرهنگ بیگانه و باور اینکه سعادت و رشد ما در گرو پذیرش دربست و شش دانگ فرهنگ و عملکرد بیگانه است، اثر هجوم افکار بیگانگان غربی و شرقی در کشورهای اسلامی بود. این عامل نیز یکی از مشکلات مهم در استقرار فرهنگ و حکومت دینی و موجب انحلال عزت اسلامی بود.
آنچه گذشت اشاره ای به بعضی موانع و مشکلات موجود در راه احیای تفکر دینی بود اکنون به پاره ای از ویژگیها و مشخصه های نهضت احیاگری امام خمینی می پردازیم.
مشخصه های نهضت احیاگری امام خمینی
بازسازی تفکر اسلامی از طرف امام خمینی در دو حوزه نظری و عملی و با توجه به موانع فوق الذکر، صورت پذیرفت که اکنون به بعضی از مؤلفه های این بازسازی اشاره می شود.
1. مبارزه با سکولاریسم و تلقّی جدائی دین از سیاست: سکولاریسم در لغت به معنای عرف گرائی، اعتقاد به اصالت امور دنیوی، جدا شدن دین از دنیا، غیر دین گرائی و... آمده است و بعضی نیز آن را مخالفت با شرعیات، روح دنیاداری، طرفداری از اصول دنیوی و عرفی دانسته اند. و معنای مصطلح و مشهور آن جدا شدن دین از دنیا است. خالی از فایده نیست که بدانیم سکولاریسم ابعاد و وجوهی دارد که در هر کدام از آنها اسقاط دین از دنیا و ارتباط زدائی بین آن دو، مشخصه مهم آنهاست.
الف) سکولاریسم در باب فلسفه علم: یعنی بدون توجه به اینکه در جامعة ما چه نظامی حاکم است و اخلاق و اقتصاد و مسائل قضائی و... ما چگونه بوده و چه ساختاری دارد، هر دانشمندی در حوزه علمی که دارد می تواند سکولاریستی بیاندیشد. بدین معنا که ما برای فهم و تبیین پدیده های طبیعی و کیفیت رخ دادن آنها، محتاج به مطرح کردن یک اصل متافیزیکی و دینی و حیاتی نیستیم بدلیل اینکه اینها یک سری مباحث طبیعت شناسانه است و بحث در آنها این است که علل و اسباب چنین اموری، مادی است.
ب) سکولاریسم در فلسفه اخلاق: در این بُعد از سکولاریسم، در پی آن هستند که با اتکاء به تحقیقات و پژوهش های علمی و عقلی منهای دین، اخلاق را مستقلاً بوسیله عقل عملی و بدون استناد و اعتماد به وحی و داده های دینی تعریف کنند.
ج) سکولاریسم در فلسفه سیاست: چنین دیدگاهی که از برجسته ترین مکاتب سکولاریسم بشمار می اید در پی آن است که نظام سیاسی جامعه را و سیاست و نهاد اصلی سیاسی را از دخالت های دین جدا کند و بطور کلی در همه حوزه های اجتماعی بطور کلان و فراگیر، دین و
آموزه های دینی و قوانین و احکام دین مطرح نباشد بلکه صرفاً بر اساس
دست آوردها و تجربیات علم و دانش، روابط افراد جامعه و اخلاق اجتماعی و سیاسی آنها را تنظیم کند.
با توجه به تعریفی که از سکولاریسم شد، اسلام با هیچیک از وجوه سه گانه مذکور ملائمت ندارد چرا که مؤدای همه آنها برکناری دین بطورکلی از صحنه های علمی و مسائل مدیریتی و سیاسی جامعه است.
امام خمینی با دوراندیشی خاص خود با این تفکر به مبارزه برخاست و تشکیل حکومت اسلامی از طرف ایشان، طلیعه مبارزه با این تز بود. «شاید بتوان ادعا کرد که مهمترین حادثه ای که به دست باکفایت امام فقیه تحقق پیدا کرد، شکستن جو حاکم بر جوامع اسلامی بالاخص روحانیت و حوزه های علمیه، مبنی بر جدائی دین از سیاست بود. جوّی که استعمارگران، مستکبران و عده ای منحرف و نادان،
زمینه ساز تحقق آن بودند.» آن مرجع والامقام در این خصوص می فرمایند: «اولین و مهمترین حرکت [استعمار برای اخلال در کار روحانیت و حوزه های علمیه] القای شعار جدائی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه ای کارگر شده است، جائی که دخالت در سیاست، دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون، تهمت و وابستگی به اجانب را همراه دارد.»
ایشان از اول نهضت اسلامی تا زمان حیاتشان، با تکیه بر معارف اسلامی و سنت نبوی و ائمه علیهم السلام و تلاشهای فراوان، توانست مجدداً دین را در عرصه اجتماع و سیاست وارد کرده و پس از مدتی خمودی دین، آن را احیا نماید. «امام خمینی در مباحث خویش بر این نکته تأکید دارد که شخص پیامبر(ص) با تأسیس چنین حکومتی [حکومت اسلامی]، بر توزیع عدالت حکومت کرد و ریاست امور نظامی را بر عهده گرفت. ضمن اینکه ضرورت استقرار چنین حکومتی به دوره پیامبر(ص) محدود نمی شد، زیرا اسلام به هر زمان و مکانی قابل تعمیم است و این باور مشترک همه مسلمانان است. به علاوه، پیامبر(ص) ریاست جامعه اسلامی را بعد از خودش به امام علی(ع) سپرد تا همان راه ادامه یابد و ایشان نیز به امامان بعد از خود سپرد. در زمان غیبت نیز این وظیفه بر عهدة علمائی است که به متون مقدس آگاهند و قادرند احکام اسلامی را با تحقیق و تفحص در قرآن و سنت، استنباط کنند. این چیزی است که در جهان از آن به ولایت فقیه یاد می شود و باید آن را بزرگترین کمک امام خمینی به جنبش اسلامی و اندیشه سیاسی معاصر دانست.» امام راحل در این خصوص می فرمایند: «جدائی دین از سیاست را... استعمارگران درست کرده اند تا دین را از تصرف امور دنیا و تنظیم جامعه مسلمانان برکنار سازند و ضمناً علمای اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی جدا کنند. در این صورت می توانند بر مردم مسلط شده و ثروتهای ما را غارت کنند.» و دربارة سنت نبوی(ص) در زمینه تشکیل حکومت اسلامی می فرمایند: «پیامبر اسلام(ص) تمام عمرش در امور سیاسی بود. تمام عمرش را صرف کرد در سیاست اسلامی و حکومتِ اسلامی تشکیل داد.» و نیز فرمودند: «بسیاری از احکام عبادی اسلام، منشأ خدمات اجتماعی و سیاسی است عبادتهای اسلام، اصولاً توأم با سیاست و تدبیر جامعه است مثلاً نماز جماعت و حج و جمعه، در عین معنویت و آثار اخلاقی و اعتقادی، حایز آثار سیاسی است.» و بدین ترتیب، پیوند دین و سیاست را پس از جدائی چند قرنة حاکم بر جامعه، احیا کرد. تشکیل حکومت اسلامی را که طریق مبارزه با ظلم و اجرای عدالت بود، می توان سوای ایجاد پیوند بین دین و سیاست، یکی دیگر از احیاگری های آن بزرگ مرد تاریخ معاصر، دانست. ایشان در باب لزوم تشکیل حکومت اسلامی می فرمایند: «سنت و روّیه پیغمبر اکرم(ص)
وحدت اسلامی آرزوی تمام احیاگران مسلمان مخلص است
در دوره های اخیر، هیچیک از احیاگران مسلمان به اندازة امام خمینی به ایجاد وحدت اسلامی، اشتیاق و اعتقاد نداشته استوحدت مسلمانان در واقع بازیافتن شرافت از دست رفته، شکست دادن استعمارگران و کسب استقلال واقعی است
دلیل بر لزوم تشکیل حکومت است زیرا اولاً خود تشکیل حکومت داد... و ثانیاً، برای پس از خود به فرمان خدا، تعیین حاکم کرده است.»سیاست اسلامی، مؤلفه اسلامی: تعریف و تبیین سیاست اسلامی یکی از روشهای امام راحل در مبارزه با تفکر جدائی دین از سیاست و نیز تشکیل حکومت اسلامی بود. چرا که قدرت طلبانی که شعار جدائی بین دین و سیاست را
سر می دادند، برای دست یابی به اهداف خود، به یکی از شگردهای فریبنده تمسک می جستند و آن تعریف نادرست از سیاست و ترویج این تلقی در بین مردم بود. آنان حقیقت سیاست را مکر و حیله و فریب برای تسلط بر دیگران، معرفی می کردند و در پی آن با ترفند «دامن مردان خدا از آن منزه است» به القای تفکر خوش می پرداختند. راستی اگر سیاست این باشد سرسلسله سیاستمدار به این معنا معاویة بن ابی سفیان است که گاهی مردم غافل او را از حضرت علی(ع) باهوشتر می دانستند.
امام علی(ع) در این خصوص می فرماید: «والله ما معاویة بادهی منّی و لکنه یغدر و یفجر ولو لاکراهیة الغدر لکنت من ادهی الناس و لکن کل غدرة فجرة و کل فجرة کفرة و لکل غادر لواء یعرف به یوم القیامة» یعنی:«سوگند به خدا، معاویه زیرک تر از من نیست. او بی وفا، حیله و خیانت می کند و معصیت و نافرمانی می نماید و اگر حیله و بی وفائی نکوهیده نبود، من زیرکترین مردم بودم ولی هر مکر و حیله ای گناه است و هر گناهینافرمانی است و روز قیامت هر حیله گر و پیمان شکن، پرچمی دارد که به آن شناخته می شود.»به کاشف الغطاء که خود از مصلحان بزرگ دینی بود، گفتند: شما که عالم دینی هستید چرا در سیاست دخالت می نمائید؟ فرمود: اگر مقصود از سیاست، ارشاد مردم و نصیحت به حاکمان و هشدار دادن به آنها و همه مردم است تا گرفتار دام استعمار نگردند، این چیزی است که من با تمام وجود در آن غرق هستم زیرا آن را بر خود واجب می دانم و در این خصوص در برابر خدا، احساس مسئولیت می کنم.» و حضرت امام خمینی به این مسئله اشاره می فرماید که به علمای دینی می گفتند مقام و شخصیت شما بالاتر از این است که وارد سیاست شوید که امری دنیوی است.«قدرت روحانیت باید محفوظ بماند.» و قداست هم اینگونه پیش آنها معنا می شد که: «روحانی باید به مسجد و مدرسه برود تا قداستش محفوظ بماند. بگویند آدم خوب و مهذبی است. آدمی است که اگر نفتش را هم ببرند حرفی نمی زند و می گوید: مال دنیا چه ارزشی دارد؟»بدیهی است، سیاستی که مورد تأکید اسلام و از مؤلفه های دینی است، چیزی غیر از دروغگوئی و خدعه و فریب و نیرنگی است که ویژگی قدرت طلبان و سلطه اندوزان و استعمارگران است. بلکه سیاستی است که در پی هدایت مردم به سوی سعادت و متنبه کردن آنها از توطئه دشمنان است. امام خمینی سیاست اسلامی را، هدایت جامعه به سمت صلاح و سعادت، تعریف می کنند و این است همان چیزی که در نظام سیاسی اسلام بعنوان یک مؤلفه دینی و اسلامی مورد توجه است. و این تلقی از سیاست نه تنها از دین جدا نیست بلکه با آن عینیت دارد.نکته قابل توجه آن است که «امروز نیز پس ازاستقرارنظام جمهوری اسلامی، همین هدف با عناوینی همچون «مدیریت علمی» در برابر «مدیریت فقهی» یا جدائی «نهاد دینی» از «نهاد سیاسی» مطرح می شود. هرچند از اینکه «جدائی دین از سیاست» نامیده شود، فعلاًابا دارند.
2. ولایت فقیه: یکی دیگر از موارد احیاء اندیشه دینی که حضرت امام آن را از قالب تئوری بیرون آورد و به مرحله فعلیت رساند، ولایت فقیه است. ایشان با مطرح کردن مسئله ولایت فقیه، مصداق حکومت اسلامی در زمان غیبت را مشخص کرد. امام خمینی پس از استدلال به ادله عقلی و نقلی بر ضرورت وجود حکومت اسلامی که در رأس آن، ولایت فقهاء به عنوان قانون شناسان و دین شناسان است، محوریت حکومت اسلامی را به دست علما و دانشمندان دینی قرار داد و بدینوسیله توطئه اسلام منهای روحانیت را، نقش بر آب کرد. چنانکه فرموند: «اگر گفتند اسلام منهای روحانیت، بدانید با اسلام هم موافق نیستند. این را برای گول زدن می گویند... اسلامی که گوینده اسلامی ندارد، این اسلام نیست.»
3. تأسیس جمهوری اسلامی: پس از تبیین حکومت اسلامی و مبانی آن، مطرح شدن شکل آن از سوی امام راحل خط بطلانی بود که بر افکار متأثر از فرهنگ بیگانه، کشیده شد. یعنی کسانی که تلاششان در حذف کلمه «اسلامی» از جمهوریت بود تا بدینوسیله، انقلاب اسلامی را به سمت دول شرقی و غربی بکشانند، از این روی با قاطعیت تمام در مقابل این تفکرات انحرافی بر جمهوری اسلامی تأکید و اصرار فرمود که شکل حکومت، جمهوری اسلامی است نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد و باز فرمود: «شکل حکومت ما جمهوری است. جمهوری به معنای اینکه متکی بر آرای اکثریت است. برای اینکه متکی به قانون اسلام است و دیگر حکومتها اینطور نیستند که تکیه بر قانون اسلام داشته باشند.» و در جای دیگر فرمودند: «حکومت جمهوری اسلامی است و اساسش بر آزادی و استقلال کشور و عدل و تعدیل تمام دستگاههای دولتی است.»
4. اصل نه شرقی نه غربی: علت شکست بسیاری از احیاگران و جنبشهای آزادیبخش در جهان اسلام، اصیل نبودن آنهاست. به این معنا که این جنبشها، مفاهیم و راهبردهای خویش را از منابع غیراسلامی اقتباس می کردند یا برخی افکار اسلامی را با ایدئولوژیهای بیگانه که با مقتضیات زمان، متناسب بود، درهم می آمیختند. ولی حضرت امام با تکیه بر اصل نه شرقی و نه غربی، بر نشأت گرفتن راهکارها و متدهای حکومتی از اصول و مبانی اسلام، تأکید ورزید و بدین ترتیب غنای فرهنگ اسلامی را در جهت هدایت انسان در شؤونات مختلف زندگی اجتماعی و سیاسی، احیا کرد.
5. نقش زمان و مکان در اجتهاد: از آنجا که فقه، در واقع تئوری کامل ادارة شؤونات انسان است، بایستی بتواند در حوادث و رویدادهای جدید جهانی، صاحب رای و واکنش متناسب با آنها باشد. امام خمینی با توجه به این نکته و با اعتقاد به اجتهادی که بتواند در تمام شؤونات فردی و اجتماعی انسان و در عرصه های مختلف، متناسب با مقتضیات زمان و مکان، بپردازد، به احیای این دو عنصر در اجتهاد پرداخت و همین امر در شکوفائی نهضت روشنگری او، نقش بسزائی داشت. «مقصود از دخیل بودن عنصر زمان و مکان در اجتهاد، حاکمیت فقه بر حوادث و مناسبات نو و تازه و هدایت آنها در مسیر صلاح و تعالی انسانی است نه محکومیت و تبعیت از آن و این است معنای پویائی فقه که امام امت آن بزرگ مرجع والامقام بر آن تأکید داشت» امام راحل در خصوص توجه به این مسئله می فرمایند: «یکی از مسائل بسیار مهم در دنیای پرآشوب کنونی نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیم گیری است.» و نیز در مجمع اعضای تشخیص مصلحت فرمودند: «شما در عین اینکه باید تمام توان خودتان را بگذارید که خلاف شرع صورت نگیرد ـ و خدا آن روز را نیاورد ـ باید تمام سعی خودتان را بنمائید که خدای ناکرده، اســلام در پیچ و خمهای
«ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم»
اقتصادی، نظامی، اجتماعی و سیاسی، متهم به عدم ادارة جهان نگردد.» و باز فرمودند: «اینجانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست. زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسأله ای که در قدیم دارای حکمی بوده است، به ظاهر، همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعاً موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی می طلبد. مجتهد باید بر مسائل زمان خود احاطه داشته باشد.»
البته بدیهی است که منظور از پویا بودن، تجدیدنظرطلبی در اصول و مبانی فقه نیست چنانکه بعضی چنین برداشتی را از زنده و جاری بودن فقه در همه اعصار، القا می کنند غافل از اینکه تجدیدنظر طلبی را به ساحت ثابتات فقه راهی نیست و رهبر معظم انقلاب نیز در سخنان خویش در مرقد مطهر امام راحل که به مناسبت سیزدهمین سالگرد ارتحال ایشان، ایراد فرموده بودند به این نکته تصریح کردند.
6. احیای حج ابراهیمی و برائت از مشرکان: این مقوله نیز از اندیشه هائی بود که با زمان و مکان پیش نرفته بود و امام آن را احیا کرد.
7. سایر مقولات اسلامی: اندیشه هائی که در قالب تئوری مانده بود و به مرحله فعلیت نرسیده بود، از قبیل امر به معروف و نهی از منکر، جهاد در راه خدا، فرهنگ شهادت، نماز جمعه و وحدت مسلمین در برابر ظلم و ستم جهانی، نیز از نگاه ریزبین ایشان دور نماند و مشمول نهضت احیای تفکر دینی او گردید.
درخصوص احیای وحدت اسلامی و فراخوان اتحاد اسلامی، نویسنده ای از استرالیا چنین می نویسد: «وحدت اسلامی آرزوی تمام احیاگران مسلمان مخلص است... می توان ادعا کرد که در دوره های اخیر، هیچیک از احیاگران مسلمان به اندازة امام خمینی به ایجاد وحدت اسلامی، اشتیاق و اعتقاد نداشته است. روشهائی که امام به منظور دست یابی به وحدت اتخاذ کرد عبارت است از: آگاهی دادن به مسلمانان درباره اینکه اختلافات آنها سطحی و جزئی است... ایراد سخنرانی دربارة اهمیت رسیدن به وحدت و در واقع بازیافتن شرافت از دست رفته و شکست دادن استعمارگران و کسب استقلال واقعی... ایجاد جوّی برادرانه به منظور بحث و تبادل نظر میان علمای شیعی و سنی... آشنا ساختن مسلمانان به معنای حقیقی و اولیه اشکال مختلف عبادتهای اسلامی بویژه نماز جمعه و حج و...»
حمایت محرومان و مستضعفان: دفاع از محرومان و مستضعفان نیز یکی از ویژگیهای نهضت احیاگری امام خمینی است که ایشان به پیروی از مکتب انبیاء به مبارزه با استضعاف پرداخت و بارها و بارها، به مسئولین درخصوص اهمیت و توجه به این امر، هشدار می دادند. ایشان در پاره ای از سخنانشان می فرمایند: «ما باید تمام تلاشمان را بنماییم تا به هر صورتی که ممکن است خط اصولی دفاع از مستضعفین را حفظ کنیم.»
خاتمه: بررسی ابعاد وسیع نهضت احیای تفکر دینی امام خمینی در
حوزه های مختلف نظری و عملی، مجال دیگری را می طلبد. امید است با توجه به مسئولیت خطیر حفظ دین و صیانت از آموزه های دینی بتوانیم در سایه کتاب و سنت و رهنمودهای عالمان دین، خصوصاً احیاگر بزرگ معاصر، حضرت امام،
روح الله الخمینی، پاسدار و نگهبان
شایسته ای برای دین و نظام اسلامی باشیم.

تبلیغات