رابطه امام خمینی و مردم در انقلاب اسلامی
آرشیو
چکیده
متن
در بررسی انقلابها مطالعه دو رکن اساسی انقلاب(رهبری و مردم) و تعامل این دو رکن از اهمیت خاصی برخوردار است. همین امر باعث شده است نظریههای انقلاب را از لحاظ اهمیتی که برای هریک از این دو محور قائل هستند به دو دسته تقسیم کنند.
1. مکاتب مردم محور
بلاتردید در تمام نهضتها و قیامهای سیاسی ـ اجتماعی مردم در معنای کلی و عام آن بعنوان موضوع اصلی این نهضتها مورد توجه و عنایت خاص بودهاند. مردم یا بعنوان کسانی که نهضت در خدمت و برای نجات آنها طرحریزی شده و یا اینکه از آنان یاری و همکاری طلب شده است اهمیت ویژهای دارند یا اینکه خود به عنوان بازیگران اصلی در بسیاری از تحولات سیاسی ـ اجتماعی نقش ایفا کردهاند.
به استثنای کودتاهای نظامی که توسط عده معدودی صورت میگیرد در بقیه تحولات سیاسی ـ اجتماعی نقش مردم به صورت بارز و آشکاری مشاهده میگردد. انقلاب نیز که خود از تکامل یافتهترین انواع تحولات سیاسی ـ اجتماعی میباشد بدون حضور و مشارکت مردم معنا و مفهومی نداشته و در حقیقت یکی از ارکان سه گانه انقلاب[1] حضور فعالانه مردم در صحنه تحولات انقلابی میباشد. لذا برخی مکاتب عامل اصلی پیروزی انقلاب را مردم میدانند و معتقدند مردم نقش اساسی دراین پیروزی خواهند داشت.
البته تعریف روشن و دقیقی از کلمه مردم تاکنون نشده است و هریک از مکاتب با توجه به گروه فعال و مؤثر در تحولات سیاسیـ اجتماعی برای خود تعریف و برداشت خاصی از مردم دارند. مارکسیستها تنها طبقه کارگر و آنهم کارگر آگاه و یا
2. مکاتب رهبر محور
برخی مکاتب پیروزی یا شکست انقلاب را تنها مرهون رهبر و یا رهبران آن دانسته و معتقدند این نقش و قابلیتهای رهبری است که باعث بسیج و مشارکت تودهها در انقلاب میشود. اکثر این مکاتب برای رهبر یک اقتدار کاریزمایی قائل هستند و انقلاب را قائم به شخص رهبر میپندارند.
از جمله اساسیترین تئوریها در زمینه اقتدار کاریزمایی نظریه ماکس وبر میباشد که معتقد است:
در سیاست که خصیصه آن سلطه است، سه نوع سلطه در ارتباط با سه نوع رفتار قابل تشخیص است. عقلانی، سنتی و کاریزماتیک. این تقسیمبندی براساس خصلت ویژه انگیزشی است که اطاعت از آن سرچشمه میگیرد. سلطه عقلانی مبتنی بر اعتقاد به قانونی بودن دستورها و قانونی بودن عناوین کسانی است که اعمال سلطه میکنند که سلطه مبتنی بر اعتقاد به خصلت مقدس سنتهای کهن و مشروعیت کسانی است که مأمور اعمال اقتدارند. سلطه کاریزماتیک مبتنی بر فداکاری غیرعادی نسبت به کسی است که تقدس یا نیروی قهرمانانه شخصی او و نظم ملهم از آن توجیه کننده آن است. هم عقلانیت و هم کاریزما میتوانند باعث تحول انقلابی علیه سنت شوند با این تفاوت که نیروی عقلانیت نخست باعث تغییر محیط اجتماعی و بعد دگرگونی جهانبینی مردم میشود ولی کاریزما، نخست زندگی درونی فرد را متحول میسازد.
با وجودی که وبر همه سلطههای کاریزماتیک را انقلابی نمیداند و همه
کاریزما رابطهای درونی میان پیرو و رهبر است و رهبری کاریزمایی تنها به صورت جنبش کاریزمایی آشکار میشود، اقتدار کاریزمایی مبنای عقلانی یا سنتی ندارد بلکه مبتنی بر رابطهای احساسی و عاطفی است. در اقتدار کاریزمایی سیاستی وجود دارد که براساس آن مخاطبان شخصیت کاریزمایی وظیفه دارند که او را به عنوان رهبر بیچون و چرای خود بپذیرند. رهبر کاریزماتیک موجب تغییر مسیر عادی جهات سیاسی میشود و با طرح معنای جدیدی از امور، مشروعیت اقتدار موجود را زیر سئوال میبرد و با نفی گذشته به نیرویی انقلابی تبدیل میشود. کاریزما نیازمند تحرک و جنبشی دایمی است این نوع اقتدار، در دورههای فشار و اضطرار روانی، فیزیکی، اقتصادی، اخلاقی، مذهبی و سیاسی پیدا میشود. نارضایتی اجتماعی ـ سیاسی با ظهور شخصیتی مقارن میشود که خود را حامل رسالتی نوین میداند. توان ایجاد رابطهای عاطفی با تودهها را دارد و دارای ویژگیهای خارقالعاده است، یا پیروان تصور میکنند که او چنین ویژگیهایی دارد، نتیجه آن ایجاد تحولات اجتماعی و فکری است.[3]
با توجه به آنچه گفته شد در بررسی انقلاب اسلامی و با توجه به اینکه بنا به اعتراف اکثر محققین و ناظران از مردمیترین و در واقع مردمیترین انقلابها بوده است[4] و از طرف دیگر نقش رهبری امام خمینی نیز در این انقلاب غیرقابل انکار است و همانطور که حضرت آیتالله خامنهای مطرح کردند «این انقلاب بینام خمینی درهیچ جای جهان شناخته شده نیست». فلذا آگاهی از چگونگی رابطه مردم و رهبری حائز اهمیت میباشد. برای پاسخ دادن به اینکه چرا علیرغم مردمی بودن تحولات سیاسیـ اجتماعی ایران در گذشته مانند نهضت مشروطیت و ملی شدن صنعت نفت سرانجام این تحولات به ناکامی کشیده شد و مردم از صحنه خارج شدند اما در انقلاب اسلامی علیرغم همه حمایتهای جهانی از رژیم شاه مردم توانستند بدون دست بردن به اسلحه قدرت
با مروری گذرا بر سیر مبارزات و حرکتهای انقلاب اسلامی و همچنین مروری بر نوشتههای محققین رهبری امام خمینی را در این انقلاب به سه صورت ودر سه نقش میتوان مشاهده و مورد بررسی و غور قرار داد:
1. امام به عنوان رهبر کاریزماتیک، 2. امام به عنوان رهبر دینی و مذهبی در جایگاه مرجعیت و 3. امام به عنوان مرشد و راهنما.
1. امام بعنوان رهبر کاریزماتیک
همانگونه که قبلاً عنوان شد بنا به نظر ماکس وبر در اکثر انقلابهای موفق حرکت انقلابی قائم به تصمیمات یک فرد که دارای قدرت کاریزماتیک است میباشد که این تصمیمات بیشتر براساس رابطهای مبتنی بر عشق و احساسات به مرحله اجرا درمیآید. در نتیجه نوع و چگونگی این تصمیمات
این نوع رهبریها در اکثر انقلابهای معاصر نیز به چشم میخورد بعنوان مثال در جریان انقلاب چین به رهبری مائو عقبنشینی که به راهپیمایی دراز معروف است به دستور وی شروع میشود که «در طی آن از صد هزار نفر افراد ستون اصلی ارتش مائو بیش از پنجاه هزار نفر در جریان این راهپیمایی به هلاکت رسیدند».[5] این در حالی است که به گفته یکی از پیروان مائو «هدف این اقدام تنها به منظور فرار از مقابل نیروهای چیانکای چک نبود زیرا بعد از شش ماه که فصل زمستان آغازگردید ارتش کومین تانک که فراریان را بشدت تعقیب مینمود از فشار خود کاست ولی مائوتسهتنگ عقیده داشت که این عقبنشینی تا آنجا که کمونیستها به منطقه امن و دورافتادهای برسند ادامه داده شود و نقشه او این بود که در آن ناحیه دوردست تشکیلات صحیحی برای حزب کمونیست و نیروهای طرفدار خود به وجود آورد».[6]
با توجه به مطالعاتی که تاکنون در زمینه انقلاب اسلامی که تاکنون در زمینه انقلاب اسلامی بعمل آمده است بسیاری از اندیشمندان بر نقش کاریزماتیک امام در پیروزی انقلاب تأکید داشتهاند که از آن جمله میتوان به مقاله «ارزیابی نظریه کاریزما در تطبیق با واقعیت انقلاب اسلامی» اشاره کرد که نویسنده معتقد میباشد «بیشک اگر بتوان مصداقی برای نظریه کاریزمای وبر، در جهان معاصر سراغ گرفت رهبری امام خمینی در انقلاب اسلامی ایران، برجستهترین مورد آن خواهد بود. از همین روست که نظریه وبر بویژه پس از انقلاب اسلامی ایران و تحولات سیاسیـ فرهنگی متعاقب آن با نوعی اقبال مجدد مواجه شده است و بخش مهمی از کوششهای نظری برای تبیین این رخداد، مستقیم و غیرمستقیم، متأثر از دستاوردهای اندیشه وبر است».[7]
تردیدی نیست که امام دارای بارزترین ویژگیهای کاریزمایی بود و عشق و علاقهای که مردم به او داشتند براحتی از شیفتگی تودههای مردم نسبت به ایشان قابل مشاهده است نمونههایی از این علاقمندی در مراسم استقبال از امام هنگام ورود به ایران
یا هنگام سخنرانیهای ایشان و حتی پس از رحلتشان در مراسم تشییع جنازه مشاهده میگردد. اما با تأمل بیشتر متوجه میشویم که رابطه امام و مردم قبل از آنکه رابطهای بر مبنای سلطه و قدرت کاریزمایی حضرت امام باشد رابطهای براساس منطق و عقلگرایی بوده ا ست. در طول دوران رهبری امام هیچ دستوری از طرف ایشان صادر نشده مگر مقدمات لازم برای آمادگی ذهنی مردم فراهم شده و دلایل اتخاذ آن تصمیم به صراحت و با بیانی گویا برای مردم شرح داده شده باشد و جالبتر اینکه حتی در مواردی که اقشار فراوانی از مردم نظر دیگری غیر از نظر امام داشتند با اینکه یک تصریح و تأکید یا یک دستور امام بر انجام نظر ایشان کفایت میکرد معذلک تا زمانیکه مردم توجیه نشده و به باور مطلوبی نرسیده بودند، امام نه فقط سکوت اختیار میکرد بلکه اجازه میداد نظر مردم اعمال شده و منتظر میماند تا در عمل درستی یا نادرستی نظرش به اثبات برسد. و لازم به ذکر است این در شرایطی بود که با عشق و علاقه وافری که مردم به امام داشتند هر دستوری که میدادند برای آنان مطاع بود. به این ترتیب میتوان نتیجه گرفت که علیرغم وجود همه ویژگیهای یک رهبر کاریزما در حضرت امام و با وجود علاقه فوقالعاده تودههای مردم به ایشان رابطه
2. امام به عنوان مرجع تقلید
از آنجا که در مکتب تشیع باب اجتهاد همچنان مفتوح مانده و این خود نه تنها موجب رشد و شکوفایی فقه شیعه شده بلکه مسئله اجتهاد و تقلید در مکتب تشیع را از دو جهت اهمیت و اعتباری خاص بخشیده است. یکی از آن جهت که فقها در امور مربوط به مسائل شرعی خبره و آگاهند و نسبت به مسائل با عدالت اسلامی عمل میکنند و دیگری پیروی متعبدانه همراه با انتخابی آگاهانه است. لذا شیعیان یا باید خود مجتهدی عادل و آگاه به تمام مسائل فقهی و علوم مربوطه بوده و یا از مجتهدی جامعالشرایط که به مرجع تقلید مشهور و صاحب رساله عملیه میباشد تقلید کنند. طبیعی است که بخاطر عدم دسترسی همه مردم در نقاط مختلف به مراجع تقلید، روحانیان نقش رابط و منتقل کننده افکار و نظریات آنها را داشته و بدون آنکه سلسله مراتبی خاص به وجود آورند بعنوان واسطه میان رهبران بزرگ مذهبی و مردم نقش مهمی را برعهده میگیرند. نظرات و فتاوی مراجع را برای مردم در مساجد و منابر بازگو کرده و متقابلاً مسائل و مشکلات مردم را به رهبران مذهبی منتقل میکنند.
با توجه به مراتب فوق روحانیان شیعه توانستهاند با کسب قدرت ویژه نقش حساس و مهمی در حرکتهای سیاسی ـ اجتماعی خصوصاً در یک قرن اخیر ایفا کنند. و هر زمان که با قدرت سیاسی حاکم به مبارزه پرداخته بر قدرت سیاسی حاکم فائق شدهاند.[8]
همانطور که در تاریخ ایران مشاهده میشود نقش مراجع تقلید در شکلگیری و پیروزی نهضتها بسیار حائز اهمیت بوده و از آنجا که فتاوی مراجع همانند حکم پیامبر اکرم و اطاعت از آن واجب است لذا مراجع میتوانند در بحرانهای سیاسی با صدور فتوا مردم را به عرصه سیاست کشانده و در جهت نیل به اهداف انقلاب از حمایت و اطاعت مردم استفاده کنند و این همان قدرتی است که به وسیله آن میرزای شیرازی با صدور فتوای تحریم تنباکو توانست یک قرارداد بینالمللی را که مغایر با منافع و مصالح ملی کشور میدانست براحتی و بدون خونریزی و آشوب فسخ کند همچنانکه در گذشتههای نسبتاً دورتر مراجع تقلید با صدور حکم جهاد علیه روسیه تزاری توانستند سیاستمداران داخلی و خارجی را به تغییر مواضع خود ناچار
با وصف آنکه روحانی بودن آیه الله کاشانی، مرحوم مدرس و بسیاری دیگر از روحانیان از جمله شیخ فضل الله نوری و بهبهانی و ... در نهضتهایی همچون نهضت مشروطه و ملی شدن صنعت نفت و ... به حضور مردم در صحنه تحولات اجتماعی کمک شایانی میکرد اما از آنجا که هیچکدام از این رهبران در جایگاه مرجع تقلید نبودند نتوانستند از اقتدار مرجعیت در پیشبرد اهداف سیاسی ـ اجتماعی خود کاملاً بهره برند. «مردم براساس اعتقاد به امامت و تداوم آن در شکل نظام ولایت فقیه، رهبری فقیه جامعالشرایط را مبین از یک ایدئولوگ پذیرا هستند و قدرت و نفوذ معنوی فقیه در حد مرجع تقلید به معنی حکومت بر دلها است و اطاعت در کلیه شئون زندگی براین اساس است که فتوای او همان حکم خداست و پیروی از ولیفقیه اطاعت از فرمان امام و در نهایت اطاعت رسول خدا است که قرآن صریحاً میگوید: «و من یطع الرسول فقد اطاع ا...».[9]
اطلاق حجت بر فقیه عادل که در متون ٍ اسلامی آمده، این اعتقاد و باور را ایجاد میکند که این قدرت فراتر از اطاعت از قدرتهای مادی است. این قدرت تا حدی عمیق و کارا است که بعضی از اندیشمندان یکی از اصلیترین دلایل پیروزی انقلاب اسلامی را همانا مرجعیت امام خمینی ذکر کردهاند. منجمله در مقالهای تحتعنوان «نهاد مرجعیت در دوران نهضت و نظام» این چنین مطرح میگردد که «امام دو بعد داشتند از یک سو مرجع تقلید بوده و از سوی دیگر مصلحی مبارز و آزادیخواه و در یک کلام«مرجع مصلح» راز موفقیت امام نیز در همین نکته نهفته است. نفوذ و اعتبار امام برپایه مبنای تقلید بوده و زبان رهبری ایشان نیز «زبان تکلیف» که مردم با این مبنا و این زبان انس دیرینه داشتهاند.»[10]
در بررسی زندگی سیاسی حضرت امام و دوران بیست و پنج ساله رهبری انقلاب اسلامی ملاحظه میگردد که علیرغم برخورداری ایشان از موقعیت مرجعیت و اینکه هر فتوایی را که صادر میکردند بیچون و چرا توسط مقلدین ایشان اطاعت میشد بطوریکه در مورد سلمان رشدی که یک مسئله خارجی نسبت به کشور ما محسوب میشد فتوا صادر نمودند و ملاحظه گردید که همین فتوا چه تبعات
در اوج مبارزات ملت در سالهای 56 و57 و علیرغم تمایلی که انقلابیون به جهاد مسلحانه داشتند امام از صدور هر حکمی مبنی بر وجوب جهاد و مقابله مسلحانه علیه رژیم شاه و حامیان آن خودداری ورزیدند. و حتی در طول دوران جنگ تحمیلی با آنکه میتوانستند با صدور یک فتوا قاطبه مردم را به حضور در جبهه ملزم و متعهد کنند ترجیح دادند مردم با آگاهی و بصورت داوطلبانه در جبهههای جنگ حضور یابند. با این ترتیب میتوان نتیجه گرفت با آنکه امام از اختیارات فوقالعاده مرجعیت برخوردار بودند معهذا از این توان برای پیشبرد اهداف رهبری انقلاب استفاده چندانی نکرده بلکه آنچه مردم را به حضور در صحنه تشویق میکرد، نوعی دیگر از رابطه بین رهبری و مردم که کمتر به آن توجه شده و از آنچه تا به حال به آن اشاره شد و مبتنی بر رابطهای صرفاً عاشقانه و تعبدی کورکورانه بود کاملاً متفاوت است و بطور کلی همچنانکه متعاقباً توضیح داده خواهد شد امام برای تداوم و گستردگی هرچه بیشتر انقلاب بر شیوه دیگری تکیه داشت که هم در نوع خود و هم در نهضتها و مبارزات انقلابی کاملاً استثنایی و بیبدیل بوده است.
3. امام بعنوان مرشد و آگاهیدهنده
با مطالعه در زندگی امام و رابطه او با مردم در دورانهای قبل و بعد از انقلاب به این نکته مهم برمیخوریم که امام در بیشتر مواقع نه فقط بعنوان یک رهبر کاریزما و نه تنها بعنوان یک مرجع تقلید بلکه بعنوان یک معلم و مرشد نیز عمل میکرده است. وی در وادی تعلیم و تربیت هم از لحاظ عملی و هم در وادی نظری، استادی نمونه بود. او با روشهای تربیتی خویش موفق شد جامعهای را که سالها بلکه در دو سه قرن
اخیر در خمودی و ضعف و جهالت بسر برده و به نوعی بیتفاوتی سوق داده شده بود پیشگام نهضت بزرگ دینی ساخته و
حضرت امام در برخورد با مردم بر نقش زیربنایی فرهنگ تأکید مکرر داشت و میفرمود: «فرهنگ مبدأ همه خوشبختیهای ملت است... آنچیزی که ملتها را میسازد فرهنگ صحیح است.» و برای آموزش این فرهنگ صحیح به مردم روشهای خاصی داشت که به آنها اشاره میکنیم.
شناخت عمیق نسبت به توده مردم
امام با شناخت عمیقی که از متن تودههای جامعه ایران داشت بنحو فوقالعاده موفقیت آمیزی آنها را در جهت خواستهها و اهداف خود به حرکت درآورد. بعنوان مثال تودههاییکه بخاطر اعتقادات عمیق مذهبی خود و پایبندی به مراسم سنتی در بزرگداشت ایام سوگواری بویژه ایام محرم بصورتی بالقوه آماده فداکاری و خیزش در جهت اعتقادات خود بودند، آنها که سالها بلکه قرنها نسل اندر نسل از مظلومیت امام حسین(ع) شکوه و ناله کرده و بر سر و سینه خود زدند و یزید را لعن و نفرین کردند و آرزو میکردند که در زمان قیام امام حسین زنده بودند تا با ایثار جان و مال و فرزندان خود مراتب ارادت و محبت خود را به اهل بیت به اثبات میرساندند. امام آنها را در مساجد، تکایا و حسینیهها یافته و با ارشادات و تعالیم خود
این در حقیقت چیزی بود که در گذشته هم لیبرالها و هم مارکسیستها از آن غافل بوده و یا درک درستی از آن نداشتند و حتی زمانیکه لیبرالها شناخت محدودی از این امر پیدا کردند چون قادر به بسیج این نیروی عظیم نبودند بصورت تاکتیکی با روحانیت کنار آمده و لکن زمانیکه قدرت گرفتند آنها را کنار زدند. غافل از آنکه با این اقدام حمایت تودهها را هم از دست میدهند.
امام حتی در برخورد با ساختار نظام حکومت معتقد بودند بدنه نظام از متن همین جامعه برخاسته و با سایر اقشار جامعه تفاوتی ندارند و تنها تفاوت آنها در نوع اشتغال و احیاناً درجه آگاهی آنها میباشد. لذا با آگاهی دادن به همین اقشار جامعه موفق شد ساختار نظام حاکم را از قاعده هرم سست و متزلزل نموده و آنرا شکست دهد و در واقع با استفاده از همین شیوه استثنایی توانست در اواخر حکومت پهلوی به ناگهان یک اعتصاب همگانی و تقریباً بیبدیل در کلیه ادارات و وزارتخانهها و بویژه در صنعت نفت یعنی شریان حیاتی تأمین اقتصادی رژیم ایجاد نموده در نتیجه نظام حاکم را فلج کند.
با بررسی تحولات دوران انقلاب و همچنین دوران حیات سیاسی امام و مطالعه سخنرانیها و وقایع تاریخی میتوان چند اصل مهم را در برداشت امام از نحوه مشارکت مردم دریافت که به آنها میپردازیم.
تقسیمبندی مردم از دیدگاه امام
همانطور که اشاره شد در اغلب مکاتبی که انقلاب را ثمره تلاش مردم میدانند و نقش عمده را در انقلاب به عهده مردم میگذارند، تنها بر بخشی از مردم تأکید و تکیه دارند که از دیدگاه آنها نقش فعال و مؤثر در پیشبرد انقلاب را برعهده داشته ودر نتیجه این طرز تفکر ضرورتاً تمام مردم یک کشور را در انقلاب دخیل ندانسته و در عمل آنها را محرک و صاحب انقلاب نمیدانند و اما اینکه امام نیز مانند رهبران سایر انقلابهای جهان به تقسیمبندی مردم قائل بوده و یا همه مردم را صاحب انقلاب
1. تقسیمبندی ارزشی
مهمترین تقسیمبندی که در آثار امام مشاهده میگردد تقسیمبندی ارزشی است بدین معنا که امام جامعه را به دو دسته مستضعف و مستکبر تقسیم میکند.
مستکبرین در دیدگاه امام کسانی هستند که به نحوی خواهان ایجاد سلطه مادی، اقتصادی، فرهنگی و یا سیاسی بوده و به بهرهکشی از اقشار محروم جامعه میپردازند و این تنها دستهای میباشد که امام آنها را از مردم مستثنی میکند و در قطب مخالف و دشمن قرار میدهد. در دیدگاه امام
«سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستکبرین است و تا این سلطه طلبان بیفرهنگ در زمین هستند مستضعفین به ارث خود که خدای تعالی به آنها عنایت فرموده نمیرسند.»[12]
«آن روز مبارک است برما که سلطه جهانخواران بر ملت مظلوم ما و بر سایر ملتهای مستضعف شکسته شود و تمام سرنوشت خودشان را بدست خودشان بگیرند.»[13]
به همین خاطر همیشه میدانند که مسئولین کشور، مستضعفین را فراموش نکنند.
«خدا نیاورد آن روزی را که سیاست ما و سیاست مسئولین کشور با پشت کردن به دفاع از محرومین در رو آوردن به حمایت از سرمایهدارها گردد و اغنیا و ثروتمندان از اعتبار و عنایت بیشتری برخوردار شوند. معاذالله که این با سیره و روش انبیاء و امیرالمؤمنین و ائمه معصومین علیهمالسلام سازگار نیست دامن حرمت و پاک روحانیت از آن منزه است تا ابد هم باید منزه باشد و این از افتخارات و برکات کشور و انقلاب و روحانیت است که به حمایت از پابرهنگان برخاسته است و شعار دفاع از حقوق مستضعفان را زنده کرده است».[14]
متقابلاً مستضعفین از دیدگاه امام کسانی هستند که مورد ظلم و استثمار ـ اعم از فرهنگی، سیاسی یا اقتصادی ـواقع شدهاند و از آنجا که اسلام دین عدالت و حامی
امام پیروزی انقلاب را بطور عمده مدیون فداکاری و از خودگذشتگی این قشر عظیم از جامعه میداند و معتقد است که با آگاهی دادن و آموزش این دسته از مردم میتوان نیروی عظیمی را که بصورت بالقوه در ایشان موجود است به صورت بالفعل درآورد. لذا همواره به نقش مستضعفین در انقلاب اشاره میکند جملاتی از قبیل که میفرماید:
«ما مجدداً میگوئیم یک موی سر این کوخنشینان و شهید دادگان به همه کاخ و کاخنشینان جهان شرف و برتری دارد».[15]
و یا
«تمام ادیان آسمانی از بین تودهها برخاستهاند و با کمک مستضعفین بر مستکبرین حمله برده است. مستضعفین بر تمام ادیان حق دارند مستضعفین به اسلام حق دارند نهضت ما هم با مستضعفین پیش رفت».[16]
«تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند، فقرا و متدینین بیبضاعت گردانندگان و برپادارندگان واقعی انقلابها هستند.»[17]
«همین محرومین به مملکت خدمت کردند و قیام کردند و با دست همین طبقه این نهضت به این جا رسید ـ اینها بودند که توانستند این قدرت شیطانی را بشکنند و این سد را خرد کنند.»[18]
«آن چیزی که روحانیون هرگز نباید از آن عدول کنند و نباید با تبلیغات دیگران از میدان به در روند حمایت از محرومین و پابرهنهها است. چرا که هرکسی از آن عدول کند از عدالت اجتماعی اسلام عدول کرده است.»[19]
« این پائین شهریها و این پابرهنهها به اصطلاح شما اینها ولی نعمت ما هستند.»[20]
با توجه به مطالب فوق و از آنجا که اکثریت مردم جامعه بلکه جهان را مستضعفین تشکیل میدهند امام به استثنای مستکبرین که عموماً از میان سرمایهداران و مرفهین بیدرد هستند هیچیک از گروهها و اقشار را نادیده نگرفته و مستثنی نمیکند و در نتیجه میتوان گفت از نظر امـام
«نقشه قدرتهای بزرگ و وابستگان آنها در کشورهای اسلامی این است که این قشرهای مسلم را که خدای تبارک و تعالی بین آنها اخوت ایجاد کرده است و مؤمنان را بنام اخوه یاد فرموده است از هم جدا کنند و به اسم ملت ترک، ملت کرد، ملت عرب، ملت فارس، جدا از هم کنند بلکه با هم دشمن کنند و این درست برخلاف مسیر اسلام است و مسیر قرآن کریم».[21]
وی علیرغم اینکه خود مرجع شیعیان بود و در اعتقادشان مستحکم و پابرجا، و اهل تسامح و تساهل نبود. معهذا روی وحدت شیعه و سنی تکیه اساسی داشت و عواملی را که موجب نفاق و تفرقه میشد تا آنجا که به اساس اعتقادات شیعه لطمه نزند از سر راه برمیداشت، ایجاد هفته وحدت، دفاع از مسلمانان سراسر جهان منجمله مسلمانان فلسطین از جمله این تلاشها بود. امام حتی، اقلیتهای مذهبی را نادیده نگرفته و به آنها اطمینان میدهد که در جامعه اسلامی آنها از آزادی بیشتری برای انجام تعالیم مذهبی خود بهرهمند خواهند شد.
نکته جالب اینکه حتی رهبران مذهبی ـ سیاسی در گذشته به این نیروی عظیم و شگرف توجه کافی مبذول نداشته و حرکتهای سیاسیـ اجتماعی خـود را برپایههای دیگری بجز حرکت تودهها قرار داده بودند و عملاً هم با شکست مواجه شدند. سیدجمال الدین اسدآبادی وحدت جهان اسلام را در ارشاد و نصیحت پادشاهان و حکام بلاد اسلامی و ایجاد اتحاد میان آنها میدید. رهبران نهضت مشروطه به قشر روشنفکر غربزده امید بسته بودند و آیت الله کاشانی نیز تنها متکایش بازاریان و طبقه متوسط و بازهم روشنفکران بودند و تاریخ نشان داد که همه آنها در رسیدن به هدف متعالی خود ناکام و ناموفق ماندند.
قیام اصلاح طلبانه امام و پیامهای او تنها به جامعه ایران و دیگر جوامع اسلامی محدود نمیشد او معتقد بود که فطرت تمامی انسانها براساس گرایش به توحید و خیر و حقیقت جوئی و عدالت خواهی سرشته شده است و اگر آگاهیهای عمومی افزایش یابد و شیطان نفس اماره و شیاطین بیرونی مهار و تضعیف شوند آحاد جامعه بشری راه خداجویی و زیستن در محیطی آکنده از عدالت و صلح را پیشه خواهند کرد. از اینرو امام خمینی در اغلب پیامهای خویش مستضعفین و ملتهای دربند جهان سوم را به قیام علیه مستکبران فرا میخواند و در روزهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آشکارا ایده تشکیل حزب جهانی مستضعفین را مطرح مینماید.
«مستضعفین همه بلاد همه ممالک باید حق خودشان را با مشت محکم بگیرند، منتظر نباشند که آنها حق آنها را بدهند مستکبرین حق کسی را نخواهند داد.»[22]
2. تقسیم بندی کاربردی
همانطور که گفته شد امام خمینی جامعه را متشکل از مردم محرومی میدانست که
کارگران و کشاورزان
امام گرچه از کارگران و کشاورزان بعنوان گروه مولد اصلی در جامعه با احترام و قدردانی یاد میکند و آنها را ولی نعمت جامعه میداند ولی در عین حال و برخلاف تز مارکسیستها حاکمیت برجامعه را تنها حق آنها ندانسته و در سخنانشان به نقش کارگران این چنین اشاره میکنند:
«کشاورزان و کارگران اساس استقلال کشورند. همانطور که سرحدات را قوای مسلح نگهداری میکنند شما متن کشور را از وابستگی حفظ میکنید آنها مجاهد فی سبیل الله هستند و شما هم مجاهد فی سبیل الله هستید.»[23]
امام در بیاناتشان خطاب به این دو قشر اظهار میدارند شما باید به حرفه خود نه تنها بعنوان یک شغل و حرفه درآمدزا برای خود و خانواده بلکه خدمتگذار و تأمینکننده نیازهای جامعه و بالاتر از آن بعنوان گروهها و قشری که با تلاش و کوشش خود بندهای وابستگی به اجانب را قطع نموده و استقلال و عدم وابستگی برای کشور تأمین مینمایند، نگاه کنید.
بازاریان
برخلاف مارکسیستها که به این طبقه از جامعه با بدبینی نگاه کرده آنها را بعنوان بورژواهای کمپرادور نفی میکنند. امام تنها بازاریانی را نفی میکند که وابسته به همان طبقه مستکبرین هستند و همه جا بازاریان مؤمن و متعهد را یاور انقلاب معرفی کرده میگوید.
«تجار و کسبه کسب صحیح کنند، گرانفروشی نکنند، از قراری
زنان
امام زنان را که نیمی از جامعه را تشکیل داده و تا این زمان در جوامع اسلامی به آنها کمتوجهی شده و از آنها انتظاری جز خانهداری و بچهداری نمیرفت به ناگهان به میدان کشاند و به آنها شخصیتی مضاعف داد. امام برای زنان دو رسالت اجتماعی قائل شد، اول آنکه خود بعنوان نیمی از نیروی خلاق جامعه وارد میدان مبارزه گردیده و دوش به دوش مردان در تظاهرات، اعتصابات، و هم فعالیتهای سیاسی مشارکت داشته باشند و علاوه بر آن بعنوان نیروی محرکه مردان در ترغیب و تشویق شوهران و فرزندان و برادران خود نقش فعالی داشته باشند و بدینسان ملاحظه میگردد که چه احترام فوقالعادهای برای مادران و همسران شهدا قائل است.
«در این نهضت زنان حق بیشتری از مردان دارند زنان مردان شجاع را در دامان خود بزرگ میکنند و قرآن کریم انسان ساز است و زنان نیز انسانساز. اگر زنان شجاع و انسانساز از ملتها گرفته شوند ملتها به شکست و انحطاط کشیده میشوند ـ قوانین اسلام همه به صلاح زن و مرد است. زن باید در مقدرات اساسی مملکت دخالت کند. شما همانگونه که در نهضتها نقش اساسی داشتهاید و سهیم بودهاید. اکنون هم باز باید در پیروزی سهیم باشید و فراموش نکنید که هر موقع که اقتضاء کند نهضت کنید و قیام کنید مملکت از خود شماست ان شاء الله شما باید مملکت را بسازید.»[25]
دانشگاهیان و روشنفکران و روحانیون
امام رهبری واقعی جامعه را از آن ملت و تودههای آگاه و محروم میداند و در این
«باید همه بهم دست بدهیم و شما آقایان محترم مردم مردم را موعظه کنید و مردم همه با هم دست بهم بدهند و این ویرانه را بسازند.»[26]
«چه دانشگاه شما و چه دانشگاه روحانیون، این دو قشر هستند که تربیت امت به عهده این دو قشر است این دو قشر از همه قشرها عملشان شریفتر و از همه قشرها مسئولیتشان بیشتر است عمل شریف برای اینکه مرکز انسان درست کردن است، دانشگاه باید مرکز درست کردن انسان باشد چه دانشگاه روحانی و چه دانشگاه شما و این یک امری بوده
«شما دانشگاهیها کوشش کنید که انسان درست کنید اگر انسان درست کردید مملکت خودتان را نجات میدهید. اگر انسان متعهد درست کردید انسان امین، انسان معتقد به یک عالم دیگر، انسان معتقد به خدا، مؤمن به خدا، اگر این انسان در دانشگاههای شما و ما تربیت شد مملکتتان را نجات میدهد.»[28]
نیروهای مسلح
علیرغم آنکه قبل از پیروزی انقلاب نیروهای مسلح جزئی از نظام ضد مردمی تلقی و مأموریت سرکوب انقلاب را برعهده داشت و عموماً با آنها بعنوان ابزار اصلی قدرت دشمن برخورد میگردد. معذلک امام حتی همان قبل از انقلاب نیز با طرح این مسئله که نیروهای مسلح برادران ما بوده و مقابله با آنها به معنای ایجاد و تشدید نوعی برادرکشی است از مردم خواست که در مقابل گلوله به سربازان گل تقدیم نموده! و از طرفی با فراهم نمودن زمینه و آگاهی لازم فرمان صادر کرد که سربازان، پادگانها را تخلیه و به مردم بپیوندند. این امر آنچنان مؤثر و مفید بود که نه تنها فرماندهان بدون فرمانبر شدند بلکه در مواردی نیز سربازان دست به شورش زده و علیه فرماندهان خود قیام کردند. بعبارت دیگر به جای مقابله مسلحانه با سربازان قلبهای آنها را تسخیر کرد.
جالب توجه آنکه بعد از پیروزی انقلاب و سقوط رژیم پهلوی وعلیرغم اینکه بخاطر کشتارهای صورت گرفته توسط نیروهای مسلح، مردم نسبت به آنها خوشبین نبودند و براساس همین زمینه مساعد گروهکها پیشنهاد انحلال ارتش و ایجاد ارتش خلقی را میکردند امام با تکیه بر همان منطق نه تنها اجازه انحلال نیروهای مسلح را نداد بلکه سریعاً در جهت احیاء و بازسازی آنها که در خدمت نظام انقلابی قرار گرفته بودند همت گماشتند و زمینه آشتی ملی والحاق قلبی و روحی نیروهای مسلح را به مردم انقلابی فراهم آوردند. معذلک نسبت به کسانی که به کشتار مردم دست زده یا مرتکب خیانهای دیگری شده بودند از طریق دادگاههای انقلاب با آنها برخورد نمودند.
«و من باید یک نصیحت به ارتش بکنم و یک تشکر از یکی از ارکان ارتش یک قشرهایی از ارتش. اما نصیحتی که میکنم این
«اگر چنانچه ارتش، دولت، به وظایف ارتشی خودشان، به وظایف دولتی خودشان، به وظایف اسلامی عمل کنند محیط در یک کشور محیط محبت میشود، محیط آرامش روحی میشود و این هم برای ملت مفید است و هم برای دولت و هم برای ارتش.»[30]
بینش امام نسبت به حکومت ودولتمردان
در بینش امام حکومت اسلامی صرفنظر از تفاوتهای ظاهری در هدفها و آرمانها، از نظر تشکیلات و ارکان نیزتفاوتهای اساسی با نظامهای سیاسی معاصر دارد در این نظریه اکثریت تنها بر مدار حق، مشروعیت مییابد و به تبع آن وجوب اعمال ولایت منوط به فراهم بودن شرایط آن و از آن جمله پذیرش عمومی مردم است که در جریان انتخاب طبیعی مستقیم و یا از طریق انتخاب خبرگان منتخب ملت جلوهگر میشود. بنابراین پیوند رهبری با مردم به طور طبیعی، پیوندی اعتقادی بنیادی و عمیق است و به همین سبب بود که امام
از نظر امام حکومت اسلامی پایهاش بر عشق و اعتماد متقابل مردم و رهبری صالح و عادل است ولذا میفرمود:
«اگر فقیهی یک مورد دیکتاتوری بکند از ولایت میافتد.»[31]
«رهبر و رهبری در ادیان آسمانی و اسلامی بزرگ چیزی نیست که خود به خود ارزش داشته باشد و انسان را خدای ناخواسته به غرور و بزرگ اندیشی وادارد.»[32]
و با چنین برداشتی بود که میفرمود:
«اگر به من بگویید خدمتگزار بهتر از این است که بگویید رهبر، رهبری مطرح نیست. خدمتگزاری مطرح است. اسلام ما را موظف کرده است که خدمت بکنیم.»[33]
«من با مردم ایران برادر هستم و خود را خادم و سرباز آنان میدانم.»[34]
امام خطاب به دولتهایی که خود را فرمانفرما و برتر از مردم میدانستند میفرمود:
«دولت در حکومت اسلامی در خدمت ملت است باید خدمتگزار ملت باشد.»[35]
«آگاهی مردم و مشارکت و نظارت و همگامی آنها با حکومت منتخب خودشان. خود بزرگترین ضمانت حفظ امنیت در جامعه میباشد.»[36]
تفاوت این نظریه در باب حکومت و امنیت ملی و اجتماعی با نظریهای که در دمکراتیکترین نظامهای سیاسی، دولت و حکومت را تنها در پهنه «قدرت» و ابزار و لوازم آن تعریف میکند و بر همین مبنا مهمترین رکن امنیت اجتماعی را در قوه قهریه میداند، آشکار است.
امام میفرماید:
«یک قدرت بزرگ وقتی پایگاه ملی ندارد این قدرت نمیتواند بایستد.»[37]
ایجاد خودآگاهی و خودباوری
امام برخلاف نظریهپردازان غربی اعم از لیبرالها و مارکسیستها که معتقد هستند از آنجا که تودهها نا آگاه هستند طبقه روشنفکر و نخبه باید به نمایندگی آنها و در قالب احزاب مهار آنها را بدست گرفته و در جهت آنچه که بعنوان سعادت و تعالی ایشان تشخیص میدهند آنها را هدایت نمایند، معتقد بود رسالت رهبران جامعه این است که با آموزش کافی، تودههای مردم را از شرایط حاکم و حقوق و تکالیف آنها آگاه نموده و در نتیجه این باور را در آنها به وجود آورند که آنها نه تنها میتوانند خود سرنوشت خود را به دست گیرند بلکه مکلف نیز هستند که با قیام خود حق خویش را از ظالمین بازستانند.
بهمین جهت امام در رهبری جامعه اسلامی بیش از آنکه به هدایت و نمایندگی اعتقاد داشته و به آن بپردازد و نیز با وجود مشروعیت و مقبولیتی که داشت جلوتر از مردم حرکت نمیکرد بلکه مهمترین رسالتی که برای خود قائل بود ارشاد و تعلیم و آگاهی دادن لازم به مردم بود تا خود تصمیم بگیرند و خود حرکت کنند. امام قبل از آنکه معتقد به تحولات سیاسی در مردم باشد معتقد به تحول فرهنگی در آنها بود. براین اساس امام اصولاً نهضت خویش را از آغاز براساس آیه شریفه ”ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما به انفسهم“ قرار داده و بر تقدم انقلاب فرهنگی تکیه داشت و از طرف دیگر دست زدن به انقلاب و تحولات اجتماعی بوسیله مردم را ضرورتی اجتناب ناپذیر دانسته و معتقد بود که مبارزات حزبی و پارلمانی نتیجهای نداشته و حتی مبارزات مسلحانه بدون پشتوانه مردمی در شرایطی که آمادگی لازم در تودههای جامعه فراهم نشده است بیثمر و بیفایده خواهد بود.
در حالیکه در مکاتب لیبرالیسم و مارکسیسم برای تودههای مردم نقشی جز تبعیت دیده نشده و رهبران آنها خود را قیم و وکیل مردم دانسته و معتقد بوده و هستند آنچه را خود به عنوان مصلحت و منافع تودهها میبینند حتی اگر تودهها به آن رضایت ندهند باید به مرحله اجرا درآید. بعنوان مثال اگرچه مارکس از حزب کمونیست بعنوان حزبی فراگیر یاد میکند و پروسه آگاهی کارگران را برای رسیدن به مرحله انقلاب لازم میشمارد درعین حال این رسالت را برعهده تاریخ میگذارد ولی لنین از حزب کمونیست بعنوان حزب طبقه نخبگان و جانشین طبقه پرولتاریا یاد میکند که میباید برنامههای خود در تحقق عدالت اجتماعی را حتی از طریق دیکتاتوری حزبی بمرحله اجرا درآورد. در
در حالیکه احترام به رأی و خواسته مردم در نظام رهبری حضرت امام جایگاه فوقالعادهای داشت ایشان آنچنان به اصل آموزش پایبند بود که حتی در حساسترین مسئله نیز حاضر به اعمال نظر شخصی خود نبود هرچند که چنین دخالتی به دلیل محبوبیت و مقبولیت ایشان نزد مردم و مسئولین نظام عادی بوده و نه فقط مشکلی را بوجود نمیآورد بلکه مورد قبول و اجرا صمیمانه آنها نیز قرار میگرفت. این نکته جالب در بررسی سیره سیاسی امام و در برخورد با مردم به اثبات میرسد که ایشان هرگز تلاش نمیکرد مطابق تشخیص و نظر خود مردم را بدون آنکه آمادگی پذیرش داشته باشند به سمت معینی سوق دهد بلکه به خواست آنها تا حدی که خطری جدی و بنیادین برای اسلام وانقلاب بوجود نمیآورد احترام میگذاشت. در عین حال با بیانات و پیامهای خود تلاش میکرد که آگاهی لازم را در مردم بوجود آورده تا زمینه پذیرش حقیقت را داشته باشند. برای مثال اسناد و مدارک و خاطرات کسانیکه از نزدیک با ایشان در تماس بودند نشان میدهد که در انتخابات دوره اول ریاست جمهوری علیرغم اقبالیکه نیروهای انقلاب از بنیصدر کرده بودند ایشان با انتخاب وی موافق نبوده و به او رأی نیز ندادند. معهذا به خواست مردم احترام گذارده و ریاست جمهوری او را تنفیذ کرده و در عین حال در پیامهای خود آگاهی لازم را به مردم میدادند و آنگاه زمانیکه رأی دهندگان به بنیصدر واقعاً پی به ماهیت او برده و از رهگذر تظاهرات و راهپیمائیها عدم اعتماد خود را به وی ابراز یا به بیانی روشنتر رأی خود را پس گرفتند امام نیز مخالفت خود
را علنی کرده نسبت به عزل وی از فرماندهی کل قوا اقدام و نهایتاً نمایندگان مجلس شورای اسلامی بر عزل بنیصدر از ریاست جمهوری رأی دادند.
یا آن زمان که شورای انقلاب مهندس بازرگان را برای نخست وزیری پیشنهاد کرد علیرغم اینکه امام او را مناسب تشخیص نمیداد حکم نخستوزیری وی
همانطور که مشخص است مکتب تربیتی امام با آنچه که تحت عناوین جامعهشناسی و انسانشناسی در دانشگاههای جهان سوم و ممالک اسلامی
تحقیر و ناچیز شمردن دشمن
یکی از ابزار مهم و روانی برای ایجاد رعب و وحشت در دل ملتها القاء قدرقدرتی دشمن و تسخیر ناپذیر بودن قلاع و استحکامات آنها است. بعد از جنگ جهانی دوم و اختراع و انحصار سلاحهای هستهای در دست ابرقدرتها بویژه آمریکا این ذهنیت در ملتهای جهان سوم ایجاد شده بود که نه تنها با قدرتهای بزرگ دارای سلاح اتمی نمیتوان مقابله نمود بلکه برای ادامه بقاء و حیات چارهای جز تکیه بر آنها نمیباشد. دوران جنگ سرد و قانونمندی حاکم بر آن دارای چنین خصیصهای بود و از طرف ملتها و دولتهای کوچک و ضعیف هم پذیرفته شده بود. بارها اتفاق افتاد که به محض حرکت ناوگانهای آمریکا به طرف یک منطقه از جهان دولتهای کوچک منطقهای در مقابل خواستهای آنها تسلیم و از خواستها و مواضع خود عدول میکردند.
امام از آنجا که به نیروی لایزال ملت براساس باورها و اعتقادات الهی خود اطمینان قلبی داشت این قانونمندی را زیر سئوال برده زمانیکه میگوید:
«آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.»[39]
یا
«ما آمریکا را زیر پای خود میگذاریم.»[40]
ترس و دلهره را از دل تودههای مردم خارج و آنها را به سمت این باور سوق داده که عظمت سلاح های هستهای و زرادخانههای عظیم، معیار قدرت یک کشور نیست بلکه بالاتر از آن عزم ملتهاست که میتواند بر آن فائق آید.
«ابرقدرتها محتاج به شما (کشورهای اسلامی) هستند اگر یک روز از سلاح خود استفاده کنید آنها مطیع شما میشوند معالاسف هم ذخایر ما را میبرند و هم حکومتها اطاعت از آنها میکنند.»[41]
«آمریکا که سیلی خورده است از شما، آمریکایی که دل بسته بود به ایران و نفت ایران و ذخایر ایران، این آمریکا را بیرونش کردید.»[42]
تکیه بر سلاح ایثار و شهادت
امام با توجه به تعالیم عالیه اسلامی معتقد بودند که اگر جامعهای و ملتی مسئله مرگ را برای خود حل کرد و به این باور رسید که مرگ پایان زندگی نیست بلکه مرگ شرافتمندانه توأم با شهادت آغاز زندگی نوین و درخشانتری میباشد از برخورد با دشمن نه تنها هراس نداشته بلکه در مقابل این سلاح، دشمن را عاجز و ناتوان ساخته و نهایتاً سر تسلیم فرود خواهد آورد.
و بدین ترتیب و با این شیوه بود که امام علیرغم برخورداری از قدرت فوقالعاده کاریزماتیک و علیرغم برخورداری از اختیارات و قدرت مرجعیت راه طولانی و سخت ارشاد و آگاهی دادن را انتخاب کرده و با این شیوه توانست ملتی را آنچنان تربیت کند که خود امامگونه حرکت نموده و قدرتی را ایجاد کند که اساس و رکن اصلی ثبات و اقتدار نظام جمهوری اسلامی گردد. اینک نیز که بیش از یک دهه از رحلت جانسوز ایشان میگذرد این ملت همچنان و به همان شیوه در صحنه انقلاب حضور داشته و از آنجا که شامهای قوی نیز پیدا کرده است بمحض احساس خطر برای انقلاب و نظام اسلامی حاکم فوراً به صحنه آمده و شعله نفاق و الحاد را خاموش میکند.
پینوشتها:
[1] . برای مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب تحلیلی بر انقلاب اسلامی بقلم نگارنده، انتشارات امیرکبیر،چاپ هفتم، صفحات 108 ـ 100 مراجعه فرمائید.
[2] . برای مطالعه بیشتر در این رابطه به کتاب انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه بقلم نگارنده، چاپ دوم، صفحات 119 ـ109 مراجعه فرمائید.
[3] . انقلاب اسلامی و ریشههای آن، مجموعه مقالات، جلد اول، ناشر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، صفحات 45 ـ 44.
4.Theda seocopel, Renter State and Shia Islam in the Iranian Revolution. Theory& Socity 1982 . 11No.3: 265-304
[5] . زردهای سرخ، نوشته هانری مارکانت، ترجمه هوشنگ منتصری، صفحه 272.
[6] . همان منبع، صفحه 278.
[7] . مقاله ارزیابی کاریزما در تطبیق با واقعیت انقلاب اسلامی ایران، نوشته علی محمد حاضری مجموعه مقالات دومین کنگره بینالمللی امام خمینی و احیاء تفکر دینی، جلد سوم.
[8] . تحلیلی بر انقلاب اسلامی، نوشته نگارنده، صفحه 106.
[9] . ریشههای انقلاب اسلامی، تألیف عباسعلی عمید زنجانی، صفحه 25.
[10] . انقلاب اسلامی و ریشههای آن، مجموعه مقالات، جلد دوم، مقاله نهاد مرجعیت در دوران نهضت و نظام، نوشته آقای هدایت جلیلی.
[11] . صحیفه امام، جلد اول، صفحه 17.
[12] . آئین انقلاب اسلامی: گزیدهای از اندیشه و آراء امام خمینی، ناشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی1377، تألیف حمید انصاری، صفحه 188.
[13]. همان منبع، صفحه 188.
[14] . صحیفه امام، جلد 20، صفحه 24.
[15] . صحیفه امام، جلد 20، پیام برائت از مشرکین به تاریخ 6/5/66، ص24.
[16] . صحیفه امام، جلد 7، صفحه 32.
[17] . صحیفه امام، جلد 21، صفحه 86.
[18] . همان منبع، جلد 7، صفحه 47.
[19] . همان منبع، جلد 21، صفحه 99.
[20] . همان منبع، جلد 16، صفحات 25ـ 19.
[21] . انصاری، صفحه 187، آئین انقلاب اسلامی، گزیدهای از اندیشه و آراء امام خمینی، ناشر مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373.
[22] . صحیفه امام، جلد 12، صفحه 143.
[23] . صحیفه امام، جلد 14، صفحه 329.
[24] . سخنرانی امام در جمع پاسداران و اقشار مختلف مردم 28/12/57.
[25] . صحیفه امام، جلد 6، صفحه 301.
[26] . بیانات امام خمینی در جمع روحانیت غرب تهران 11/12/57.
[27] . صحیفه امام، جلد 8 ، صفحه 61.
[28] . صحیفه امام، جلد8 ، صفحه 67.
[29] . صحیفه امام، جلد 6 ، صفحه 17.
[30] . صحیفه امام، جلد 8 ، صفحه 86.
[31] . صحیفه امام، جلد9، سخنرانی امام در جمع انجمن اسلامی به تاریخ 30/6/58.
[32] . صحیفه امام، جلد 18 ، صفحه؟ .
[33] . صحیقه امام، جلد10، صفحه463.
[34] . صحیفه امام، جلد 5، صفحه 354.
[35] . صحیفه امام، جلد 6، صفحه 463.
[36] . صحیفه امام، جلد4، صفحه 248.
[37] . صحیفه امام، جلد 7، صفحه 511.
[38] . رجوع شود به نامه 6/1/1368 حضرت امام به آیت الله منتظری.
[39] . صحیفه امام، جلد 10، صفحه 516.
[40] . صحیفه امام، جلد 17، سخنرانی به تاریخ 21/1/62.
[41] . سخنرانی در جمع نمایندگان سازمانهای آزادیبخش جهان 20/10/58، ج12، ص111.
[42] . سخنرانی در جمع فرماندهان سپاه پاسداران و روزنامه اطلاعات 28/5/60، صحیفه امام، جلد 15، ص115.