اسماء الهی از نگاه عرفانی امام خمینی
آرشیو
چکیده
متن
بی تردید یکی از اساسی ترین و ضروری ترین بحثها، در حوزه دین پژوهی، مسأله شناخت حق سبحانه و اسماء حسنای اوست. و از آنجا که بحث از اسماء حق سبحانه، محور اصلی و اساسی همه علوم الهی نظیر کلام، فلسفه و عرفان و مانند آن است، لذا هر کدام از آنها از منظر خاص خود به تشریح آن پرداخته و حقایق ظریف و مهمی در این زمینه ارائه نموده اند، گرچه آن حلاوت و ظرافتی که در این باره در عرفان اسلامی وجود دارد، در هیچ جای دیگر نمی توان یافت.
و از آنجا که ره آورد فکری فقیه مجاهد، حکیم ژرفاندیش و عارف نکتهآموز، حضرت امام خمینی در احیاء معرفی و نشر معارف الهی در حوزه های مختلف فقهی، کلامی، فلسفی و عرفانی، پرجاذبه، گویا، آموزنده و مؤثر است، به این سبب طرح شناخت اسماء از نگاه عرفانی آن بزرگ مرد اندیشه و عرفان، ضرورت انکارناپذیر داشته و در نشر حقایق توحیدی، تأثیری بسزا خواهد داشت، بخصوص این که اینگونه معارف الهی بیشتر از مسائل و موضاعات دیگر مهجور بوده، و در پرتوی اندیشه آن عارف حماسهآفرین شانس ظهور و اظهار پیدا کرده و زمینه طرح، پژوهش و نشر آن فراهم شده است. اینک در این مقاله به جلوه ای از ره آورد عرفانی حضرت امام خمینی، درباره اسماء الهی اشاره می شود.
مفهوم عرفانی اسم الهی
یکی ازمباحث کلیدی در شناخت اسماء الهی (از نگاه امام خمینی) بحث تعریف مفهوم عرفانی اسم الهی است. حضرت امام براساس مبانی عرفان در این باره می فرماید: «اسم الهی عبارت است از ذات یا صفتی معین از صفات، و تجلی از تجلیات مثلاً
هرگاه ذات حق سبحانه با صفتی معین تجلی کند اسمی از اسماء آن پدید می اید مثلاً از تجلی خداوند با رحمت واسعه او، اسم «الرّحمن» پدیده آمده و از تجلی او با رحمت خاصه کمالی، اسم «الرحیم» ظاهر شده است. و از تجلی حق با وصف انتقام، اسم «المنتقم» ظهور یافته است.»[72]
و در جای دیگر نیز آورده اند: «اسم، عبارت است از ذات، که به تعین خاصی متعین شده و منشأ اثر گردیده باشد.»[73]
و نیز می فرمایند: «اسم علامت است و این علامت یک شناسایی است، اسماء خدا هم علامتهای ذات مقدس اوست، و آن قدری که بشر می تواند به ذات مقدس حق تعالی اطلاع ناقص پیدا کند، از اسماء حق است.»[74]
بنابراین اسماء الهی از منظر عرفانی حضرت امام عبارت از تجلیات ذات حق سبحانه و ظهورات وجودی اوست. و این معنا برای اسم الهی بر مبنایی استوار است که بزرگان اهل عرفان به تفصیل درباره آن بحث کرده اند. از آن میان عارف کاشانی در این باره گفته است: «اسم در اصطلاح عرفا از سنخ لفظ نیست، بلکه عبارت است از خود ذات، وقتی با صفت خاص وجودی ماند علیم، قدیر، قدوس، سلام و مانند آن در نظر گرفته شود.»[75] و یکی دیگر از بزرگان نیز گفته است: «اسم الهی عبارت است از ذات حق سبحانه به لحاظ تقیدس یعنی ذات، هر گاه موصوف به صفت معین در نظر گرفته شود اسم نامیده می شود مانند «الرحمن» که ذاتی دارای رحمت است، «قهّار» که ذات دارای قهر است»[76] و حکیم سبزواری درباره اسم الهی می گوید: «اسم نزد عرفا عبارت از حقیقت وجود است، هنگامی که با تعین صفاتی در نظر گرفته شود یا با تجلّی خاص از تجلیات الهی ملاحظه گردد.»[77] از بررسی مجموع رهآورد اهل معنا بدست می اید که تقریباً همه آنها با تعبیرات مشابه درباره تعریف اسم الهی اتفاق نظر دارند.
نکته ای که در این بحث باید اشاره شود، تفاوت اسم و صفات الهی است. اهل نظر بر آنند، که هستی را بی هیچگونه تعین، مسمّی، و بشرط تعین اسم؛ و خود تعین را صفت می گویند.[78]
و همچنین گفته شده که تفاوت بین اسم و صفت مانند تفاوت عرضی و عرض یا فعل و صورت است مثلاً ناطق اگر بشرط شیء لحاظ شود عرضی بوده و قابل حمل نیست. اسماء و صفات الهی نیز چنین است، مثلاً عالم و قادر، سمیع و بصیر را اسم؛ و علم، قدرت،
سمع، و بصر را صفت گویند.[79]
تفاوت اسماء ذاتی، صفاتی و فعلی حق سبحانه
از نگاه اهل معرفت گرچه همه اسماء الهی اسم ذاتاند، لیکن از جهت دیگر به اسماء ذات، صفات و افعال تقسیم می شوند، چون اسمائی که دلالت آنها بر ذات ظاهرتر است، به نام اسماء ذات خوانده می شوند مانند: الله، قدّوس، سبوح، اوّل، آخر، سلام، عزیز، عظیم، ظاهر، باطن، صمد، غنّی و امثال آن و اسمائی که دلالت آنها بر صفات اظهر است، اسماء صفات نامیده می شوند مثل: عالم، قادر، سمیع، بصیر، رحمان، رحیم، علیم. و اسمائی که دلالت آنها بر افعال ظاهرتر است، اسماء افعال نامیده می شوند. مانند: وکیل، باعث، مجیب، خالق، مصوّر، وهّاب، رزّاق، فتّاح، قابض، باسط، رافع، منتقم، جامع، نافع و امثال آن.[80] حضرت امام گذشته از تعلیقه فصوص الحکم،[81] در تفسیر سوره حمد، پس از طرح و تبیین این مسأله بر اساس سخنان ابن عربی در «انشاء الدوایر»[82] دیدگاه خاص خود را درباه تفاوت اسماء ذات، و صفات و افعال چنین اظهار نموده است: «این مطلب در مذاق نویسنده درست نیاید و مطابق ذوق عرفانی نشود، بلکه آنچه در این تقسیم به نظر می رسد آن است که میزان در این اسماء آن است که سالک به قدم معرفت پس از آن که فنای فعلی برای او دست داد، حق تعالی تجلیاتی که به قلب می کند تجلیات به اسماء افعال است، و سپس از فنای صفاتی، تجلیات صفاتیه، و پس از فنای ذاتی، تجلیات به اسماء ذات برای او میشود، و اگر قلب او قدرت حفظ داشت پس از محو، آنچه که از مشاهدات افعالیه خبر دهد اسماء افعال است، و آنچه که از مشاهدات صفاتیه، اسمای صفات و هکذا اسماء ذات».[83]
حضرت امام در ادامه با استناد این بحث به ایه قرآن کریم در تحلیل دیگری از این مسأله گفته اند: «می توان گفت که این تقسیم به اسماء ثلاثه در قرآن شریف نیز اشاره شده و آن ایات، شریفه آخر سوره حشر است که فرمود: هوالله الّذی لا اله ال هو، عالم غیب و الشهادت هو الرحّمن الرّحیم. الی آخر ایات،[84] این ایات شریفه، شایده اوّلی آنها اشاره به اسماء ذاتیه، و دوّمی اشاره به اسماء صفاتیه، و سوّمی اشاره به اسما افعالیه باشد و تقدیم ذاتیه بر صفاتیه و آن بر افعالیه به حسب ترتیب حقایق وجودیه و تجلیات الهیه است، نه حسب ترتیب مشاهدات اصحاب
مشاهده و تجلیات به قلوب ارباب قلوب.»[85] آنگونه که پیداست، حضرت امام در تقسیم اسماء الهی به اسماء ذاتی و صفاتی و افعالی نظر عرفانی خاصی ارائه کرده اند و مسیری را که بسیاری از بزرگانی اهل معرفت نظیر محیالدین عربی،[86] داود قیصری،[87] ابن فناوی[88] وسید حیدرآملی[89] و امثال آنها، در تبیین این بحث پیموده اند، نادیده گرفته و مبنای آنان را در این باره ناتمام دانسته است.
گرچه به نظر می رسد که دیدگاه حضرت امام با نظر سایر اهل معرفت کاملاً قابل جمع بوده و هر دو صحیح است، زیرا حضرت امام از لحاظ قوس صعودی و از نگاه عرفان عملی تقسیم اسماء را به ذاتی، صفاتی و افعالی مطرح کرده و دیگران از قوس نزولی و نگاه عرفان نظری به مسأله پرداخته اند، لذا هر دو تحلیل می تواند درست باشد، چون با قطع نظر از تجلیات اسمائی حق بر قلب سالک و خبردادن او از مشاهدات خویش، اسماء حق سبحانه قابل این تقسیم است و شاهد بر صحت مدعی بیان دوم خود حضرت امام که ایه مبارکه سوره حشر را ناظر به تقسیم اسماء الهی به ذاتی و صفاتی و افعالی در متن واقع دانسته است بدون آن که سخنی از تجلی و شهود سالک مطرح باشد.
اسماء مستأثره الهی
یکی از مباحث ظریف درباره اسماء الهی بحث اسماء مستأثره است. اصطلاح اسم مستأثر که از مفاهیم لطیف عرفانی در بحث اسماء الهی محسوب می شود، ریشه در روایات دارد، حضرت امام محمد باقر علیهالسلام، پس از بیان این مطلب که اسماء
الهی به 73 حرف است و نزد ما اهل بیت 72 حرف آن وجود دارد فرمود: «و حرف واحد عندالله تعالی استأثر به فی علم الغیب عنده»[90] و هم چنین امام هادی علیهالسلام، نیز پس از بیان تعداد اسم اعظم الهی فرمود: «و حرفٌ عندالله مستأثر ب فی علم الغیب»[91] و بیهقی از عبدالله بن مسعود در کتاب «الأسماء و الصفات» نقل کرده که پیامبر اکرم(ص) ضمن دعائی فرمود: «و اسالک بکل اسم هولک... او استأثرت به فی علم الغیب عندک»[92] بحث اسماء مستأثره الهی، گذشته از آن که در آثار عرفانی نظیر مفاتیح غیب الجمع و الوجود و شرح آن یعنی مصباحالانس[93] مورد بررسی قرار گرفته، در منظر و مشرب عرفانی امام خمینی نیز مورد توجه خاصی واقع شده و در چند جا درباره آن بحث شده است، از آن میان در تعلیقه فصوص فرموده اند: «وجود یا به تجلّی غیبی احدی که همه اسماء و صفات در ساحتش مقهور و مستهلک اند تجلی می کند و این تجلّی به اسم مستأثر که هفتاد و سومین حرف از حروف اسم اعظم است واقع می شود و این مقام بشرط لای وجود است پس در این مقام وجود اسم دارد لکن آن اسم در علم غیب او مستأثر است.»
پرسش و نکته مهم در بحث اسماء مستأثره آن است که ایا اسماء مستأثره مظهر دارد یا نه؟[94]
حضرت امام از استادش مرحوم شاه آبادی نقل کرده که فرمود: «اسم مستأثر همان ذات احدیث مطلقه است (اطلاق اسم گرچه اشعار به تعین دراد لکن به نحو مسامحه بر ذات احدیت مطلقه اطلاق می شود) زیرا ذات با حیثیت تعین منشأ ظهور است، بخلاف ذات مطلقه و بدون تعین، و از ظاهر کلام صدرالدین قونوی معلوم می شود که اسم مستأثر از اسماء ذاتیه ای است که در خارج مظهر ندارد.»[95]
لکن حضرت امام گرچه در یک مورد اظهار داشته است که چون اسم مستأثر در حقیقت جزء اسماء محسوب نمیشود لذا ظهور و مظهر ندارد،[96] اما در چندین جای دیگر اصرار نموده که اسماء مستأثره نیز مظهر دارد از آن میان گفته است: «از نظر من اسم مستأثر نیز آثاری در خارج دارد، مگر این که اثر او همانند خودش مستأثر است.»[97] و در مورد دیگر می گوید: «اسماء مستأثر دارای مظاهر مستأثره است، چون هیچ اسمی بدون مظهر نیست.»[98]
و هم چنین در مقدمه وصیت نامه الهی سیاسی خود نیز به مظهر داشتن اسماء مستأثره الهی اشاره کرده است.[99]
بعضی از بزرگان در تحلیل این دیدگاه حضرت امام (مظهر داشتن اسماء مستأثره) بر این نکته عنایت کرده اند که حیثیت اسمی ایجاب می کند که حتی اسماء مستأثره نیز مظهر داشته باشد چون پیدایش اسم بر اساس اقتضای نیاز ممکنات است و اسماء الهی قبله مناجات است، آنگاه پس از بیان فرازی از سخنان امام خمینی می گوید: «پس چگونه ممکن است، اسم گرچه مستأثر باشد، بدون مظهر و اثر باشد و قبله حاجات نباشد، مضافاً به این که در بعضی از دعوات مأثوره، اسم مستأثره مورد تمسّک جهت قضای حاجات واقع شده است.»[100] از مجموع آنچه گفته شد این نکته بخوبی معلوم گردید که حضرت امام در بحث اسماء مستأثره نیز دارای دیدگاه خاص عرفانی بوده است. اما پرسش مهم و اساسی این جاست که اطلاع حاصل کردن از اسماء مستأثره چگونه امکانپذیر است تا درباره آن بحث شود که ایا مظهر و اثر دارد یا نه؟
چون حتی بنا بر نظر حضرت امام خمینی که قایل به مظهر داشتن اسماء مستأثره است، مظهر او نیز همانند خود آن اسماء در علم غیب الهی مستأثره است،[101] پس حکم بر مظهر داشتن و یا عدم آن چگونه میسور خواهد بود. بخصوص آن که در دعای شب
عرفه آمده: «و باسمک المخزون فی خزائنک الذی استأثرتَ به فی علم الغیب عندک لم یظهر علیه احد من خلقک لا ملک مقرب لا بنی مرسل ولا عبد مصطفی»[102]
اسم تکوینی و اسم لفظی
یکی از مباحث دیگر درباره اسماء الهی تقسیم آن به اسم تکوینی و لفظی است، اسم تکوینی عبارت از حقیقت عینی و خارجی است که شأنی از شؤون ذات واجبالوجودی است، و اسم لفظی عبارت از اسماء لفظی که اسمِ اسم هستند، به عنوان مثال و تقریب به ذهن: آب با صفت معینی که اسم است به مانند اینکه امواج دریا تطورات، شؤون و شکن های آب دریا اند، هر موج آب متشأن به شکن و حدّی است، و این امواج استقلال وجودی ندارد، چه این که هیچ یکی از آن امواج، دریا نیستند، اما از دریا جدا هم نیستند، هریکی از آن امواج اسم خاصی است و اگر بخواهیم برای این امواج که شؤون دریاست الفاظی به اقتضای خواص آب در این مظاهر و به حسب غلبه وصفی از اوصاف آن وضع شود، این الفاظ اسماء آن اسمهای شؤونی هستند که اسمای اسماء گفته می شوند.[103]
این بحث درمنظر عرفانی حضرت امام نیز مورد توجه قرار گرفته، لذا با اشاره به اسماء لفظی در چند مورد،[104] بدلیل روشن بودن اسماء لفظی، بیشتر به طرح اسماء تکوینی پرداخته و از آن میان گفته است: «و بالجمله اسم عبارت است از نفس تجلّی فعلی که به آن، همه دار هستی تحقق یافته، و اطلاق اسم بر امور عینیه در لسان خدا و رسول و اهل بیت عصمت علیهم السلام، بسیار است، چنانچه اسماء حسنی را فرمودند ما هستیم.»[105] و در جای دیگر فرمود: «این مقداری که همه موجودات عال اسم خدا هستند و نشانه خدا هستند، این یک مقدار اجمالی است که همه عقول این را می توانند بفهمند و همه عالم را اسماءالله بدانند.»[106] و هم چنین در جای دیگر با تکیه بر جزئیات، از بسیاری از پدیده های عالم به اسماءالله نام برده و گفته است: «تمام عالم زنده است، همه هم اسم الله هستند، همه چیز اسم خداست، شما خودتان از اسماءالله هستید، زبان تان هم از اسماءالله است، دستتان هم از اسماءالله است، حرکات قلبتان هم اسم الله است، حرکات نبضتان هم اسم الله است، این بادهایی که وزیده می شود همه اسم اللهاند.»[107] نکته قابل ذکر در این بحث آن است که اگر اهل معرفت بخصوص حضرت امام از
همه عالم و آدم به اسماء الهی یاد نموده اند، براساس تعریفی است که آنها از اسم الهی ارائه کرده اند. (قبلاً بحث شد) روی آن مبنا عالم هستی با تمام پدیده های آن ایت، علامت و مظهر خدای سبحان است و هر کدام به اندازه کمال وجودی خود خدا را نشان می دهد و دلیل بر وجود خالق و مدبّر و مصوّر عالم است، لذا اهل معرفت از عالم هستی به اسماء الهی یاد نموده است.
ایا اسم عین مسمّی است
یکی از مباحث دیگر درباره اسماء الهی بحث اتّحاد و یا عدم اتّحاد اسم با مسمّی است، این بحث گذشته از عرفان اسلامی، درمیان اهل کلام نیز مطرح بوه است[108]، لذا به تفصیل درباره آن بحث کرده و همه معتقد به اتحاد اسم با مسمّی می باشند، لیکن باید توجه داشت آنچه متکلّمان اشعری درباره اتحاد اسم با مسمّی گفته اند و به تعبیر شیخ بهائی[109] کاغذهایی را سیاه نموده و مباحث بی فایدهای را انجام داده که مربوط به اسم لفظی است، به طول یقین غلط و بی اساسی است،زیرا اسم لفظی هیچ گاه نمی تواند عین مسمّی باشد، چون به اصطلاح علمی، لفظ از مقوله کیف، و مسمّی از مقوله جوهر است و نمی تواند عین هم بشود لذا در روایات اتحاد
اسم با مسمّی کاملاً مردود دانسته شده است.[110] اما آنچه را اهل معرفت درباره اتحاد اسم با مسمّی گفته اند غیر از توهم اهل کلام بوده و ناظر به حقیقتی دیگر است لذا فیض کاشانی در این باره گفته است: «اسم به لحاظ هویت و وجود عین مسمّی است و از نظر مفهوم غیر مسمّی است.»[111] و قیصری نیز می گوید: «همه حقایق اسمائی در حضرت احدیت به یک اعتبارـ مصداق و وجود ـ عین ذات، و به لحاظ دیگر ـ مفهوم و حدود ـ غیر ذات است.»[112] این بحث در نگاه عرفانی امام خمینی نیز مورد توجه و دقت قرار گرفته و می فرمایند: «اسم عین مسمّی، و صورت اسم یعنی اعیان، عین اسم و مسمّی، و ظل منبسط، عین حقیقت الهی و مستهلک در آن است و هیچگونه استقلال ندارد.»[113] و در جای دیگر نیز گفته است: «اسم در عین حال که عین مسمّی است حجاب او نیز است.»[114] از این معلوم می شود که حضرت امام نیز با بزرگان اهل معرفت در این مسأله هم عقیده است که اسم الهی عین مسمّی است، لیکن نکته مهم در این بحث آن است که مشخص شود، اتّحاد و عینیت اسم با مسمّی از دیدگاه اهل معرفت بخصوص حضرت امام خمینی به چه معناست.
بعضی از عرفا بعد از آن که اسم را عبارت از ذات با صفت متعین و تجلّی مشخص معنا کرده، گفته اند: «از این معلوم می شود که مراد از عینیت اسم با مسمّی چیست.»[115]
هدف قیصری آن است که چون اسم الهی تجلی و تعین ذات با صفت مشخص است لذا عین مسمّی محسوب می شود.
از دقت در کلام حضرت امام بخوبی معلوم می شود که ایشان گذشته از مبنای عرفا، مسأله عینیت اسم را با مسمّی در فانی بودن اسم در مسمّی و متسهلک بودن اسم در مسمّی نیز جستجو و طرح کرده است، لذا فرموده اند: «اسم در مسمای خود فانی است، ما خیال می کنیم که خودمان یک استقلالی داریم لکن این طور نیست اگر آنی آن شعاع وجود که موجودات را با آن شعاع اراده و با آن تجلّی موجود فرمود برداشته شود، تمام موجودات لاشی اند، الله نور السموات و الارض یعنی وجود سموات و ارض که عبارت از نور است از خداست و آن قدر فانی در اوست که الله نورالسموات، نه این که الله ینوّر السموات.»[116] بنابراین هدف اهل معرفت از اتّحاد اسم بامسمی آن است که حقایق عینی عالم و پدیده های هستی چون جلوه، مظهر و ایت مسمّی (ذات حق سبحانه) هستند، لذا از باب اتّحاد ظاهر و مظهر و فنای و
استهلاک اسم در مسمّی، و تعین ذات در اسمی از اسماء خواهد بود.
حقیقتی عینی، لفظی و غیبی اسم اعظم
یکی از مباحث اسماء الهی که مورد توجه همگان بوده و بزرگان اهل حکمت[117] و معرفت[118] به تفصیل درباره آن بحث کرده اند، بحث اسم اعظم الهی است. این مسأله در مباحث عرفانی حضرت امام نیز به طور دقیق و همهجانبه مورد توجه قرار گرفته و از جمله در شرح دعای سحر از جنبه های مختلف به تبیین این بحث پرداخته و از آن میان درباره حقیقت غیبی آن فرموده اند: «اسم اعظم را به حسب حقیقت غیبی جز خداوند هیچ کس از آن آگاهی ندارد.»[119] بحث دیگر حضرت امام درباه اسم اعظم مربوط به مقام لفظی آن است که درباره آن می گوید: «حقیقت اسم اعظم به حسب لفظ و عبارت، پس آن را تنها اولیاء اهل ریاضت و علماء راسخین در علم می دانند و از دیگران مخفی است و آنچه در کتاب های عرفا و مشایخ از حروف اسم اعظم ویا کلمات آن آمده یا از روایات صیحه گرفته شده و یا در اثر کشف و ریاضت که به هنگام فراغ و انصراف از دنیا برای آنان حاصل شده است.»[120] بحث ظریف عرفانی درباره اسم اعظم درکلام حضرت امام، مسأله حقیقت عینی اسم اعظم است که درباره آن آورده اند: «اسم اعظم بحسب حقیقت عینی، عبارت از انسان کامل است که خلیفه خدا در همه عالم هستی است و او حقیقت محمدی است که عین ثابت او در مقام الهیه با اسم اعظم متّحد است و سایر اعیان ثابته بلکه اسماء الهی از تجلیات این حقیقت شمرده می شود، چون اعیان ثابته تعین های اسماء الهی است و عین ثابت حقیقت محمّدی عین اسمالله اعظم است و سایر اسماء و صفات و اعیان از مظاهر و فروع آن است، پس همه پدیده های نظام آفرینش تجلّی و ظهور حقیقت محمدی است.»[121]
این مسأله که حقیقت محمدی صورت عینی اسم اعظم است از مباحث مهم عرفانی در بحث اسماء الهی است لذا برخی از بزرگان ضمن بحث مبسوطی بدین نکته ظریف اشاره کرده اند: «اسم اعظم خاتم (صلیالله علیه و آله) نصیب کس دیگر نمی شود، آری بدان قدر که به آن حضرت تقرّب عینی جستی نه اینی، به اسم اعظم حق نزدیک شدی، چون قرآن بین دفتین، صورت کتبیه خاتم است، این اسم کتبی نیز اسم اعظم است.»[122]