همبستگى اسلامی(از رؤیاى علامه اقبال تا کارنامهى امام خمینی)
آرشیو
چکیده
متن
این روزها گرچه ایران اسلامى و علماى متعهد جهان اسلام در غم بنیانگذار جمهورى اسلامى سوگوارند، اما همزمانى برآمدن ستارهی درخشان احمد(ص) با سیزدهمین سال فروشدن ماه انجمن آراى امت محمدی(ص)، حضرت امام خمینى آرام بخش دل و جان غمزدگان و سینهی خستگان و داغداران بیشمار آن عزیز سفر کرده است.
گرچه نامگذارى روزهای میلاد پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی(ص) به نام «هفته وحدت» به دو دههى پیش و فرمان مصلح بزرگ و واپسین بیدارگر اقالیم قبله، حضرت امام خمینى برمیگردد، اما با گشت و گذار در رموز بیخودى علامه اقبال میتوان گفت که نخستین بار، او وجود گرامى پیامبر اکرم را بهترین بهانه براى وحدت مسلمانان دانسته است:
حرف بیصوت اندرین عالم بدیم
از رسالت مصرع موزون شدیم
از رسالت در جهان تکوین ما
از رسالت دین ما ایین ما
از رسالت صد هزار ما یک است
جزو ما از جزو مالاینفک است
...ما زحکم نسبت او ملتیم
اهل عالم را پیام رحمتیم
از میان بحر او خیزیم ما
مثل موج از هم نمیریزیم ما
امتش در حرز دیوار حرم
نعره زن مانند شیران در اجم
معنى حرفم کنى تحقیق اگر
بنگرى با دیده صدیق اگر
قوت قلب و جگر گردد نبی(ص)
از خدا محبوبتر گردد نبی(ص)
قلب مؤمن را کتابش قوت است
حکمتش حبل الورید ملت است
دامنش از دست دادن مردن است
چون گل از باد خزان افسردن است
زندگى قوم از دم او یافته است
این سحر از آفتابش تافته است
فرد از حق، ملت از وى زنده است
از شعاع مهر او تابنده است
از رسالت همنوا گشتیم ما
هم نفس، هم مدعا گشتیم ما
کثرت هم مدعا وحدت شود
پخته چون وحدت شود ملت شود
زنده هر کثرت زبند وحدت است
وحدت مسلم زدین فطرت است
دین فطرت از نبی(ص) آموختیم
در ره حق مشعلى افروختیم
این گهر از بحر بیپایان اوست
ما که یک جانیم از احسان اوست
تا نه این وحدت زدست ما رود
هستى ما با ابد همدم شود
پس خدا بر ما شریعت ختم کرد
بر رسول(ص) ما رسالت ختم کرد
رونق از ما محفل ایام را
او رسل را ختم و ما اقوام را
خدمت ساقیگرى با ما گذاشت
داد ما را آخرین جامى که داشت
«لانبى بعدی» زاحسان خداست
پردهى ناموس دین مصطفی(ص) است
قوم را سرمایهى قوت از او
حفظ سرّ وحدت ملت از او
حق تعالى نقش هر دعوى شکست
تا ابد اسلام را شیرازه بست
دل ز غیرالله مسلمان برکند
نعره «لاقوم بعدی» میزند[158]
در ادبیات از رکن دوم یعنى «رسالت» سخن رفته و یکى از نکتههاى زیباى نهفته در آنها، تأکید بر پیوستگى امت اسلامى است. در موضوع وحدت، میتوان به دو گونه یکپارچگى و وحدت اشاره کرد که با هم تفاوت بسیار دارند:
در گونهاى از وحدت، جامعهاى مانند احزاب، گروهها و انجمنها بدون پشتوانهاى متعالى با یکدیگر متحد میشوند. این وحدت تا هنگامى است که اندیشه و برداشت افراد با هم، همنوا و هم راستا باشد، با نخستین ناسازگاری، میشکند و از میان میرود. در این گونه وحدت بسیار دیده میشود که کسی، روزى با این انجمن است و روزى دیگر با انجمن دیگر. چون پیمانه و معیار این وحدت، فکر و اندیشه و سرانجام
خواهش افراد است، وحدتى شکننده و زودگذر میباشد.
نوع دیگر وحدت، از پشتوانه معنوى و متعالى برخوردار است. از دیدگاه اقبال وحدت امت اسلام از این نوع است. چون تک تک مسلمانان با پیامبر خود نه تنها پیامبر که به عنوان مصلح، ولی، مقتدا، پیشوا و هادى متحد شدهاند، پیامبر پیوند دهنده همه آنان است. پس وحدت مسلمانان با یکدیگر، برایند وحدت تک تک آنان با وجود گرامى پیامبر اکرم(ص)، عشق به او و پیروى از اوست. در چنین وحدتى تفاوت سلیقهها و برداشتهاى فقهى و مذهبى ابزار پراکندگى و جدایى نیست، چون مدعایشان توحیدى است و به کنه «لاالهالاالله، محمد رسولالله» باور دارند، کثرتشان به وحدت میانجامد:
کثرت هم مدعا وحدت شود
پخته چون وحدت شود ملت شود
این گهر از بحر بیپایان اوست
ما که یک جانیم از احسان اوست
اگر ما یک جان هستیم از احسان نخستین مخاطب خداى تعالى در ایه و اِنَّالله لَمَع المُحسِنین-پیامبر –است که به نوع انسان مادى احسان کرد و در هستى هدایتش را پیشه ساخت و از مقام معنوى و عروج
ملکوتى خود فرود آمد و سفر «من الحق الى الخلق» کرد تا در خُلق انسانها را به حق ببرد و سپس به سفر چهارم یعنى «سفر من الخلق مع الخلق الى الحق» بپردازد. از این رو اسلام تنها یکى از گوهرهاى دریاى بیپایان وجود پیامبر گرامى است.
در قرآن بارها بر پیروى از حضرت پیغمبر تأکید شده است: مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ[159] ● لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ مِنهُِمْ رَسُولاً مِنْ اََنفُسِهِمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ ایاتِهِ وَیزَکِّیهِِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلالٍ مُبِینٍ[160] ● اقبال از این گونه ایات نتیجه میگیرد که دین، حضرت پیامبر است و بس:
«به مصطفی(ص) برسان خویش را که دین هم اوست
اگر به او نرسیدى تمام بولهبى است»
او، وجود حضرت خاتم(ص) را بزرگترین نشانهى درستى و حقانیت دین اسلام میداند. زیرا خدا و کتاب خدا و حقیقت همه معجزات را میشود انکار کرد، اما منش و رفتار ستودهى آن حضرت را هرگز. چون او در میان مردم با کمال راستی، دیندارى و امانتدارى زیست. آنگونه که کافران هم او را راستگو و امین میگفتند. پس از اعلام رسالت، کفار گفتند: «بر ادعاى رسالت خود گواهى –معجزهای- بیار، چنانچه پیامبران پیشین آوردند.» فرمود: «من در میان شما زندگى کردم.» پس مکارم اخلاق آن حضرت، انکار ناشدنى بزرگترین معجزه است. اقبال در این باره میسراید:
«میتوانى منکر یزدان شدن
منکر از شأن نبی(ص) نتوان شدن»
و در آغاز اسرار خودى هم دربارهی منش ستودهى آن حضرت چنین میگوید:
در دل مسلم مقام مصطفی(ص)است
آبروى ما زنام مصطفی(ص) است
... بوریا ممنون خواب راحتش
تاج کسرى زیر پاى امتش
در شبستان حرا خلوت گزید
قوم و ایین و حکومت آفرید
ماند شبها چشم او محروم نوم
تا به تخت خسروى خوابید قوم
...در جهان ایین نو آغاز کرد
مسند اقوام پیشین درنورد
از کلید دین در دنیا گشود
همچو او، بطنام گیتى نزاد
در نگاه او، یکى بالا و پست
با غلام خویش بر یک خوان نشست
و میگوید: «پیغمبر(ص) واسطهاى میان دنیاى گذشته و دنیاى تازه است. از دیدگاه وحی، از آن دنیاىِ گذشته و از دیدگاه معنای
وحی، از آن دنیاى تازه است. این به برکت وجود خجستهى اوست که زندگى بشرى به سرچشمههاى دانش و حکمتى دست یافته که در اینده به آنها نیاز داشته است. چون با آمدن پیامبر خاتم، نبوت به تمام و کمال رسید و براى همیشه خاتمه یافت.»
پس خدا بر ما شریعت ختم کرد
بر رسول(ص) ما رسالت ختم کرد
رونق از ما محفل ایام را
او رسل را ختم و ما اقوام را
...لانبى بعدى زاحسان خداست
پردهى ناموس دین مصطفی(ص) است
همانگونه که در قرآن آمده است: لَقَد کانَ فى رَسُولِاللهِ اُسوَةٌ حَسَنةٌ ● اصل دین اسلام پیروى از سیرت پیامبر و عشق ورزى به او و جان بازى در راه اوست. اقبال وحدت و یگانگى مسلمانان را نیز، نتیجه عشق آنها به پیامبر میداند:
دل به محبوب حجازى بستهایم
زین جهت با یکدیگر پیوستهایم
...عشق او سرمایه جمعیت است
همچو خون اندر عروق ملت است
... شور عشقش در نى خاموش من
میتپد صد نغمه در آغوش من
من چه گویم در تولایش که چیست
خشک چوبى در فراق او گریست
...خاک یثرب از دو عالم خوشتر است
اى خنک شهرى که آنجا دلبر است
این همه، رؤیای مصلحى چون علامه اقبال بود که در روزگار ما بدست حضرت امام خمینى به واقعیت پیوست و وحدت عملى جهان اسلام پى ریخته شد. پیدایش آن حضرت و انقلاب بزرگ و بیمانندى که برپا کرد هم تعبیر رویاى دیگر علامه اقبال بود که خطاب به ایرانیان سرود:
اى جوانان عجم جان من و جان شما
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
...میرسد مردى که زنجیر غلامان بشکند
دیدهام از روزن دیوار زندان شما
تا امروز بیش از دو دهه است که در پاسخ به فراخوان امام خمینی، هر سال در هر کشور اسلامى بزرگان مذاهب اسلامى نزدیکتر از سال پیش گرد هم مى ایند و راههاى وحدت اسلامى و دستاوردهاى آن را بررسى میکنند.
نگارنده بر این باور است که بهترین راه فهم جایگاه وحدت، درست فهمیدن خود وحدت است. اگر به تعریفى فراگیر و پذیرفتنى نزد همهى اندیشهمندان و خردورزان مذاهب اسلامى برسیم، پیدا کردن ساز و کارهاى رسیدن به آن آسان خواهد بود.
پاکستان با برخوردارى از بزرگمردى چون اقبال رحمةالله علیه و همسایگی، دوستى و
برادرى بیمانندش با ایران، بهترین و بالاترین درک را از فراخوان وحدت امام خمینى در میان همهى کشورهاى اسلامى دارد. پیام امام به عنوان رهبر بیهمتاى جهان اسلام در عصر حاضر و کسى که همهى عمر خود را در جهاد و مبارزه در راه ساخت جامعهاى بر پایهاى آرمانهاى اسلامى نهاد، در این باره بسیار روشن، دل نشین و پرکشش است. پیامهاى او براى همهى ما همیشه تازگى دارد گرچه آنها را پیش از بدست گرفتن رهبرى مسلمانان و حتى پیش از مرجعیت عام شیعه فریاد کرده باشد. استوارى و روشنى پیامهایش دربارهى یکپارچگى اسلامى و برادرى مسلمانان شیعه و سنى آنچنان است که جایى براى مسامحهى شیعیانى که به پیشوایى او در سرپرستى کار مسلمانان یا دست کم به اعلمیت او در مرجعیت باور دارند، نمیگذارد. در سخنش جاى مجامله و تفسیرهاى جورواجور و برداشت تقیه و پنهان کارى نیست. اگر حکم به شرکت در نماز جماعت به امامت امام سنى مذهب میدهد، جایى براى اعادهى نماز نمیگذارد و از سویى لازمهى وحدت مسلمان را دست کشیدن هر یک از فقه و احکام فقهى خود و کارکرد بر پایهی فقه و احکام فقهى دیگرى نمیداند. در مجموعه کتاب پر ارج صحیفهی نور که دربرگیرندهى پیامها و سخنرانیهاى آن حضرت از سال 1323 تا پایان زندگانى است، کمتر برگى را میتوان یافت که در آن به گونهاى از وحدت، وحدت اقشار جامعه، وحدت شیعه و سنى و وحدت جهان اسلام سخن نرفته باشد. در بیشتر این پیامها «بایستگى وحدت» با «بایستگى دشمن شناسی» همراه است. براى نمونه به تکههایى از پیامهاى ایشان در نخستین سالگرد فاجعه آفرینى نظام ستمگر شاهنشاهى در 15 خرداد 1342 گوش فرا دهیم:
«ما براى دفاع از اسلام و ممالک اسلامى و استقلال ممالک اسلامى در هر حال مهیا هستیم. برنامهى ما که برنامه اسلام است، وحدت کلمه مسلمین است، اتحاد ممالک اسلامى است، برادرى با جمیع فرق مسلمین است در تمام نقاط عالم، هم پیمانى با تمام دول اسلامى است در سراسر جهان مقابل صهیونیست، مقابل اسرائیل، مقابل دول استعمار طلب...[161] اگر مسلمین باهم متحد شوند هیچ دولتى نمیتواند به آنها غلبه کند[162] الان بر رؤسای اسلام، بر سلاطین اسلام، بر رؤساى جمهور اسلام تکلیف است که این اختلافات بین همه است، در مصالح اسلامى که مشترک بین همه است باهم توحید کلمه
کنند، اگر اینها توحید کلمه کنند، دیگر یهود به فلسطین طمع نمیکند، دیگر هند به کشمیر طمع نمیکند. این براى این است که نمیگذارند شما متحد بشوید... اگر توحید کلمه باشد... این یک مشت یهود دزد چطور میتوانند فلسطین شما را از دست شما بگیرند؟... چطور هندوى بدبخت میتواند کشمیر عزیز را از ما بگیرد و از مسلمین بگیرد؟»[163]
امام در این پیامها وحدت و همگرایى را تکلیف همه بویژه فرمانروایان کشورهاى اسلامى مىخواند تا بر زخمهایى چون فلسطین و کشمیر دارو شود. با اینکه گوش این سران بدهکار پند و اندرز و فتواهاى امام نیست، اما او از هر فرصتى براى رساندن این پیام الهى بهره میجوید و گله و شکوه خویش از سران کشورهاى اسلامى را پنهان نمیکند. نامهى حضرت امام در پاسخ به یاسر عرفات رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین که در شهادت حاج آقا مصطفى خمینى با ایشان همدردى کرده بود، بیش و پیش از آنکه گله از فقدان فرزند برومندش باشد گله از مصائب جهان اسلام است:
«من آنچه گفتنى است چه در ایران و چه در حال تبعید گفتهام و هرچه بگویم جزئى از مصیبتهاى امت است، ولى ناچارم برای
چندمین بار تکرار کنم که تأسف شدید من در عدم وحدت کلیهى سران دول اسلامى بخصوص دول عرب است. تا زمزمهى وحدت و اتفاق میشود عمال استعمار با نیرنگهاى خاص خودشان موجبات اختلاف و تفرقه ایجاد میکنند.»[164]
با اوج گیرى نهضت اسلامی، طرح وحدت اسلامى از سوى رهبر بزرگ و بیمانند نهضت، حضرت امام خمینى آنچنان با گرمى و هر روزه پى گیرى میشود که در وجوب آن براى هیچ مسلمان مصلحت اندیشى جاى دودلى نمیماند. چند پیام، سخنرانى و گفتگوى ایشان از واپسین ماههاى مانده به پیروزی انقلاب اسلامى و چهار ماههى پس از آن میخوانیم:
«امروز ما مکلف هستیم که در هر لباس و هر شغل هستیم از اختلاف کلمه احتراز و وحدت اسلامى که پیوسته مورد سفارش کتاب و سنت است گرایش نموده و کلمه حق را علیا و کلمه باطل را سفلى قرار دهیم...[165]تمام بدبختیهاى مسلمین براى این تفرقهاى است که بینشان هست...[166]پیام من براى برادران عرب و مسلمان این است که بیایید اختلافات را کنار بگذارید و دست برادرى به یکدیگر بدهید و همگام و همپیمان با همهى برادران مسلمان و غیر عرب، تنها اسلام را تکیهگاه خود قرار دهید. تنها با داشتن ذخایر مادى که از حساب افزون است و از همهى آنها مهمتر ذخیرهی الهى و معنوى که اسلام است، مى توانید قدرتى باشید که هرگز ابرقدرتها هوس تسلط بر شما را نکنند و اینگونه شما را از چپ و راست مورد حمله قرار ندهند و همه چیزتان را غارت نکنند...[167] همهى ملتهاى اسلام باید یکى بشوند... اگر مسلمین باهم بودند این طور ذلیل نبودند زیر دست اجانب و عمال اجانب... برادران من اتکا به خدا داشته باشید، وحدت کلمه داشته باشید، باهم باشید، وحدت کلمه داشته باشید، با هم باشید، تفرقه را کار بگذارید...[168] امیدوارم همهى ملتهاى اسلامى بپا خیزند و با وحدت کلمه و با توجه به اسلام و قدرت ایمان بر اجانب و بر کسانى که میخواهند این ملتها را همیشه در تحت اختیار و سلطهى خود داشته باشند، غلبه کنند. رمز پیروزى مسلمین در صدر اسلام وحدت کلمه و قدرت ایمان بود...اگر وحدت کلمه اسلامى بود و اگر دولته و ملتهاى اسلام به همه پیوسته بودند، معنا نداشت که قریب یک میلیارد جمعیت مسلمین زیر دست قدرتها باشند...[169] مسلمین قریب یک میلیارد جمعیت دارند و معالاسف به واسطهى تفرقهاى که بین آنهاواقع است و به واسطهى عدم رشدى که در حکومتهاست نتوانستند آن قدرتى را که اسلام براى آنها پیش بینى میکند به دست بیاورند.»[170]
براى او، پیروزی انقلاب اسلامى ایران پایان راه یا منزلى براى خستگى گرفتن نیست. کشورى از کشورهاى کلیدى جهان را از دست استکبار جهانى رهایى بخشیده است، نفوس و جانهاى مردم این کشور را دگرگون کرده و به هم پیوند زده است. اینک باید این تجربه گرانبها را به همهى مسلمانان بدهد. به جهان اسلام بنمایاند وحدتى که سالهاى سال فریاد کرده، به بار نشسته است و سران دیرباور هم دیگر هیچ عذرى ندارند:
«تا مسلمین رمزى را که در ایران اتفاق افتاد، پیدا نکنند، پیروز نمیشوند. آنها متحد شدند و همه یکصدا اسلام را خواستند و جمهورى اسلام را خواستند و وقتى همه باهم متحد شدند، خداوند پیروزشان کرد. اگر مسلمین این رمز را پیدا کنند، این ملت عظیم اگر باهم مجتمع شوند، قدرتى هستند مافوق قدرتها، زیرا علاوه بر مخازن طبیعی، قدرت معنوى دارند که عبارت است از ایمان به خدا و رسول که اگر مجتمع شوند، قدرتى مافوق آنها نمیشود»[171] و همهى این تلاشها را انجام تکلیف الهى و باور به پاداشى که خدا
براى آن نوشته است، میخواند: «بعد از جنگ عمومی، عثمانى را تکه تکه کردند و هرجا را دادند دست یک نوکر از نوکرهاى خودشان که حالا این گرفتاریها پیدا شده است. مسلمین باید یکپارچه شوند و با ابرقدرتها مقابله کنند... ما مکلفیم از طرف خداى تبارک و تعالى که با ظلم مقابله کنیم... مسلمین باید خودشان را مکلف بدانند و گمان نکنند که اگر پیروز نشدند پیروز نیستند. اگر معنویات ما محفوظ بشود، گرایشمان به قرآن محفوظ باشد، چه شهادت براى ماحاصل شود که نیل بزرگى است و چه پیروز شویم. ما الحمدالله در همه جا پیروز هستیم و احدى الحسنیین براى ما است. انشاءالله»[172]
پیروزی انقلاب اسلامى در سایهى یکپارچگى و وحدت اقشار گوناگون مردم ایران، براى استکبار هم زنگ خطر است و درمییابد که آموزههاى اسلام بیرون از کتاب و دفتر هم میتواند تجسم یابد و اگر نجنبد مسلمانان بر پایهى آن آموزهها دست در دست هم خواهند نهاد و همه باهم بدور از رنگ و بوى نژاد و مذهب، استکبار، مظاهر و مزدوران آن را دفن خواهند کرد. پس براى شکستن وحدت اسلامى و نژادى در ایران به عنوان تنها جایى که میتواند الگوى جهان اسلام شود، دست بکار شد و با شتاب بیشترى نقشههاى شوم خود را پیش برد. امام این برنامههاى استعمارى را هم درهم میکوبد و طرح وحدت را در «هفته وحدت» نهادینه و براى همه نسلها در همه جاى جهان اسلام ماندگار میکند:
«همهى مسلمانهاى شیعه، سنی، حنفی، حنبلى و اخبارى باهم برادر هستند. یکدسته از مسلمانان شیعه هستند و یک دستهاى از مسلمانان سنی، یک دسته حنفى و دستهاى حنبلى و دستهاى اخبارى هستند. اصلاً طرح این معنا از اول درست نبود. در جامعهاى که همه میخواهند به اسلام خدمت کنند و براى اسلام باشند، این مسایل نباید طرح شود. ما همه برادر هستیم و باهم هستیم. منتها علماى شما یک دسته فتوا به یک چیز دادند و شما تقلید از علماى خود کردید و شدید حنفی، یک دسته فتواى شافعى را عمل کردند و یک دسته دیگر فتواى حضرت صادق را عمل کردند، اینها شدند شیعه. اینها دلیل اختلاف نیست. ما نباید باهم اختلاف و یا یک تضادى داشته باشیم. ما همه باهم برادریم. برادران شیعه و سنى باید از هر اختلافى احتراز کنند. امروز اختلاف بین ما، تنها به نفع آنهایى است که نه به مذهب شیعه اعتقاد دارند و نه به مذهب حنفى و یا سایر
فرق. آنها میخواهند نه این باشد نه آن. راه را این طور میدانند که بین شما و ما اختلاف بیاندازند. ما باید توجه به این معنا بکنیم که همهى ما مسلمان هستیم و همهى ما اهل قرآن و اهل توحید هستیم و باید براى قرآن و توحید زحمت بکشیم و خدمت کنیم...[173] آنهایى که مى خواهند بین اهل تشیع فاصله ایجاد کنند نه سنى هستند و نه شیعه. آنها اصلاً به اسلام کارى ندارند...[174] طرح اختلاف بین مذاهب اسلامى از جنایاتى است که به دست قدرتمندان که از اختلاف بین مسلمانان سود میبرند و عمال از خدا بیخبر آنان از جمله وعاظ السلاطین که از سلاطین جور سیاه روى ترند، ریخته شده و هر روز بر آن دامن مىزنند و گریبان چاک میکنند و در هر مقطع به امید آنکه اساس وحدت بین مسلین را از پایه ویران نمایند، طرحى براى ایجاد اختلاف عرضه مىدارند... ایا براى مسلمانان جهان ننگ نیست که با این همه سرمایههاى انسانى و مادى و معنوی، با داشتن چنین مکتب مترقى و پشتوانهى الهى تن به سلطهى قدرتمندان مستکبر و دزدان دریایى و زمینى قرن بدهد؟ ایا وقت آن نرسیده است که هواهاى نفسانیه را کنار گذاشته و با یکدیگر دست مودت و اخوت داده و دشمنان بشریت را از صحنه خارج و به حیات ننگین ستم بارشان خاتمه دهند؟... ایا مسلمانان جوابى در مقابل خداوند عظیم که آنان را دعوت به اعتصام به حبلالله نموده و از تفرقه و نزاع نهى فرموده است، دارند؟...[175] آنهایى که میخواهند از کشورهاى اسلامى استفاده کنند بهترین راه را این میدانند که بین آنها اختلاف بیندازند. آنهایى که عمال کشورهاى بزرگ هستند نمیگذارند این اتحاد بین اهل تشیع و تسنن صورت بگیرد.»[176]
پس ساز و کار دستیابى به همبستگى اسلامى این نیست که بخواهیم اهل سنت و جماعت در فقه و باورهاى خود، شیعه شوند یا اهل تشیع سنى شوند. این اختلاف، اختلاف دبستانهاى اسلامى در معقولات یا برداشت از منقولات است. اختلاف در رکن و پایهى دین نیست، اختلاف در توحید و نبوت و معاد نیست. علامه اقبال هم همین بینش وحدت جویانه را پرورش داده است که این اختلافها، اختلاف بنیادى میان مسلمانان نیست. پیش از او کار را سید جمالالدین آغاز کرده بود و پس از وى هم در جهان اسلام بسیارى از بزرگان برخاستهاند و به همبستگى اسلامى نگاهى عالمانه داشتهاند. با چنین ره توشهاى بهترین هنگام براى پاسخگویى به فراخوان حضرت امام
براى اتحاد شیعه و سنى و جلوگیرى از سرورى و چیرگى استعمار نو است. حرکت امروز استعمار، لشکرکشى نیست، کارى بسیار ظریف بر پایهى اختلافهاى فقهى و کلامى مسلمانان است. از سویى بسیار از نحلههاى اندیشه و کلام اسلامى باور دارند که اندیشه درست و بیکم و کاست تنها نزد آنان و کاستى در اندیشهی دیگران است و با این باور نشانهی این ایتاند که فرمود: «کل حزب بما لدیهم فرحون» اما چنین نیست. بهترین راه این است که همه باهم تفاهم داشته باشیم چون همه چیز را همگان میدانند. هریک از علماى ارجمند اهل تشیع هم فراخور توان و استعداد خود از آبشخور دانش پیشوایان بزرگوار و خاندان گرامى پیامبر(ص) سیراب شدهاند، از این رو در میان مجتهدان گذشته و امروز شیعه هم اختلاف فقهى فراوان است. اینک اگر بخواهیم به این اختلافها به عنوان اختلافات زیربنایى نگاه کنیم که دیگر هیچ شیعهاى هم نمیتواند و نباید کنار شیعهى دیگر بنشیند. همین جا نگاه کنیم به مذاهب پنجگانه اسلامی. سواى مذهب جعفرى که پایهگذار آن حضرت امام صادق(ع) است، چهار دبستان و مکتب فقهى اهل سنت هم هریک به گونهاى با فقه اهل بیت پیوند میخورند و برخى از امامان و رؤساى این مذاهب از شاگردان آن حضرت بودهاند. چنانچه به اختلاف این مذاهب فکری، فلسفى و فقهى با دید عالمانه بنگریم، سربلندى و فخر مسلمانان و جهان اسلام را رقم زدهایم و اگر به چشمى جز چشم نگران مصلحان بیدار بویژه حضرت امام خمینى به این اختلافها نگاه کنیم، شکاف جامعه اسلامی، سرورى و مهترى کنیسه و کلیسا بر مسجد و محراب و چپاول ثروت و دارایى مادى و معنوی
جهان اسلام را پذیرفتهایم.
گرچه نامگذارى روزهای میلاد پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی(ص) به نام «هفته وحدت» به دو دههى پیش و فرمان مصلح بزرگ و واپسین بیدارگر اقالیم قبله، حضرت امام خمینى برمیگردد، اما با گشت و گذار در رموز بیخودى علامه اقبال میتوان گفت که نخستین بار، او وجود گرامى پیامبر اکرم را بهترین بهانه براى وحدت مسلمانان دانسته است:
حرف بیصوت اندرین عالم بدیم
از رسالت مصرع موزون شدیم
از رسالت در جهان تکوین ما
از رسالت دین ما ایین ما
از رسالت صد هزار ما یک است
جزو ما از جزو مالاینفک است
...ما زحکم نسبت او ملتیم
اهل عالم را پیام رحمتیم
از میان بحر او خیزیم ما
مثل موج از هم نمیریزیم ما
امتش در حرز دیوار حرم
نعره زن مانند شیران در اجم
معنى حرفم کنى تحقیق اگر
بنگرى با دیده صدیق اگر
قوت قلب و جگر گردد نبی(ص)
از خدا محبوبتر گردد نبی(ص)
قلب مؤمن را کتابش قوت است
حکمتش حبل الورید ملت است
دامنش از دست دادن مردن است
چون گل از باد خزان افسردن است
زندگى قوم از دم او یافته است
این سحر از آفتابش تافته است
فرد از حق، ملت از وى زنده است
از شعاع مهر او تابنده است
از رسالت همنوا گشتیم ما
هم نفس، هم مدعا گشتیم ما
کثرت هم مدعا وحدت شود
پخته چون وحدت شود ملت شود
زنده هر کثرت زبند وحدت است
وحدت مسلم زدین فطرت است
دین فطرت از نبی(ص) آموختیم
در ره حق مشعلى افروختیم
این گهر از بحر بیپایان اوست
ما که یک جانیم از احسان اوست
تا نه این وحدت زدست ما رود
هستى ما با ابد همدم شود
پس خدا بر ما شریعت ختم کرد
بر رسول(ص) ما رسالت ختم کرد
رونق از ما محفل ایام را
او رسل را ختم و ما اقوام را
خدمت ساقیگرى با ما گذاشت
داد ما را آخرین جامى که داشت
«لانبى بعدی» زاحسان خداست
پردهى ناموس دین مصطفی(ص) است
قوم را سرمایهى قوت از او
حفظ سرّ وحدت ملت از او
حق تعالى نقش هر دعوى شکست
تا ابد اسلام را شیرازه بست
دل ز غیرالله مسلمان برکند
نعره «لاقوم بعدی» میزند[158]
در ادبیات از رکن دوم یعنى «رسالت» سخن رفته و یکى از نکتههاى زیباى نهفته در آنها، تأکید بر پیوستگى امت اسلامى است. در موضوع وحدت، میتوان به دو گونه یکپارچگى و وحدت اشاره کرد که با هم تفاوت بسیار دارند:
در گونهاى از وحدت، جامعهاى مانند احزاب، گروهها و انجمنها بدون پشتوانهاى متعالى با یکدیگر متحد میشوند. این وحدت تا هنگامى است که اندیشه و برداشت افراد با هم، همنوا و هم راستا باشد، با نخستین ناسازگاری، میشکند و از میان میرود. در این گونه وحدت بسیار دیده میشود که کسی، روزى با این انجمن است و روزى دیگر با انجمن دیگر. چون پیمانه و معیار این وحدت، فکر و اندیشه و سرانجام
خواهش افراد است، وحدتى شکننده و زودگذر میباشد.
نوع دیگر وحدت، از پشتوانه معنوى و متعالى برخوردار است. از دیدگاه اقبال وحدت امت اسلام از این نوع است. چون تک تک مسلمانان با پیامبر خود نه تنها پیامبر که به عنوان مصلح، ولی، مقتدا، پیشوا و هادى متحد شدهاند، پیامبر پیوند دهنده همه آنان است. پس وحدت مسلمانان با یکدیگر، برایند وحدت تک تک آنان با وجود گرامى پیامبر اکرم(ص)، عشق به او و پیروى از اوست. در چنین وحدتى تفاوت سلیقهها و برداشتهاى فقهى و مذهبى ابزار پراکندگى و جدایى نیست، چون مدعایشان توحیدى است و به کنه «لاالهالاالله، محمد رسولالله» باور دارند، کثرتشان به وحدت میانجامد:
کثرت هم مدعا وحدت شود
پخته چون وحدت شود ملت شود
این گهر از بحر بیپایان اوست
ما که یک جانیم از احسان اوست
اگر ما یک جان هستیم از احسان نخستین مخاطب خداى تعالى در ایه و اِنَّالله لَمَع المُحسِنین-پیامبر –است که به نوع انسان مادى احسان کرد و در هستى هدایتش را پیشه ساخت و از مقام معنوى و عروج
ملکوتى خود فرود آمد و سفر «من الحق الى الخلق» کرد تا در خُلق انسانها را به حق ببرد و سپس به سفر چهارم یعنى «سفر من الخلق مع الخلق الى الحق» بپردازد. از این رو اسلام تنها یکى از گوهرهاى دریاى بیپایان وجود پیامبر گرامى است.
در قرآن بارها بر پیروى از حضرت پیغمبر تأکید شده است: مَنْ یطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ[159] ● لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ مِنهُِمْ رَسُولاً مِنْ اََنفُسِهِمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ ایاتِهِ وَیزَکِّیهِِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلالٍ مُبِینٍ[160] ● اقبال از این گونه ایات نتیجه میگیرد که دین، حضرت پیامبر است و بس:
«به مصطفی(ص) برسان خویش را که دین هم اوست
اگر به او نرسیدى تمام بولهبى است»
او، وجود حضرت خاتم(ص) را بزرگترین نشانهى درستى و حقانیت دین اسلام میداند. زیرا خدا و کتاب خدا و حقیقت همه معجزات را میشود انکار کرد، اما منش و رفتار ستودهى آن حضرت را هرگز. چون او در میان مردم با کمال راستی، دیندارى و امانتدارى زیست. آنگونه که کافران هم او را راستگو و امین میگفتند. پس از اعلام رسالت، کفار گفتند: «بر ادعاى رسالت خود گواهى –معجزهای- بیار، چنانچه پیامبران پیشین آوردند.» فرمود: «من در میان شما زندگى کردم.» پس مکارم اخلاق آن حضرت، انکار ناشدنى بزرگترین معجزه است. اقبال در این باره میسراید:
«میتوانى منکر یزدان شدن
منکر از شأن نبی(ص) نتوان شدن»
و در آغاز اسرار خودى هم دربارهی منش ستودهى آن حضرت چنین میگوید:
در دل مسلم مقام مصطفی(ص)است
آبروى ما زنام مصطفی(ص) است
... بوریا ممنون خواب راحتش
تاج کسرى زیر پاى امتش
در شبستان حرا خلوت گزید
قوم و ایین و حکومت آفرید
ماند شبها چشم او محروم نوم
تا به تخت خسروى خوابید قوم
...در جهان ایین نو آغاز کرد
مسند اقوام پیشین درنورد
از کلید دین در دنیا گشود
همچو او، بطنام گیتى نزاد
در نگاه او، یکى بالا و پست
با غلام خویش بر یک خوان نشست
و میگوید: «پیغمبر(ص) واسطهاى میان دنیاى گذشته و دنیاى تازه است. از دیدگاه وحی، از آن دنیاىِ گذشته و از دیدگاه معنای
وحی، از آن دنیاى تازه است. این به برکت وجود خجستهى اوست که زندگى بشرى به سرچشمههاى دانش و حکمتى دست یافته که در اینده به آنها نیاز داشته است. چون با آمدن پیامبر خاتم، نبوت به تمام و کمال رسید و براى همیشه خاتمه یافت.»
پس خدا بر ما شریعت ختم کرد
بر رسول(ص) ما رسالت ختم کرد
رونق از ما محفل ایام را
او رسل را ختم و ما اقوام را
...لانبى بعدى زاحسان خداست
پردهى ناموس دین مصطفی(ص) است
همانگونه که در قرآن آمده است: لَقَد کانَ فى رَسُولِاللهِ اُسوَةٌ حَسَنةٌ ● اصل دین اسلام پیروى از سیرت پیامبر و عشق ورزى به او و جان بازى در راه اوست. اقبال وحدت و یگانگى مسلمانان را نیز، نتیجه عشق آنها به پیامبر میداند:
دل به محبوب حجازى بستهایم
زین جهت با یکدیگر پیوستهایم
...عشق او سرمایه جمعیت است
همچو خون اندر عروق ملت است
... شور عشقش در نى خاموش من
میتپد صد نغمه در آغوش من
من چه گویم در تولایش که چیست
خشک چوبى در فراق او گریست
...خاک یثرب از دو عالم خوشتر است
اى خنک شهرى که آنجا دلبر است
این همه، رؤیای مصلحى چون علامه اقبال بود که در روزگار ما بدست حضرت امام خمینى به واقعیت پیوست و وحدت عملى جهان اسلام پى ریخته شد. پیدایش آن حضرت و انقلاب بزرگ و بیمانندى که برپا کرد هم تعبیر رویاى دیگر علامه اقبال بود که خطاب به ایرانیان سرود:
اى جوانان عجم جان من و جان شما
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
...میرسد مردى که زنجیر غلامان بشکند
دیدهام از روزن دیوار زندان شما
تا امروز بیش از دو دهه است که در پاسخ به فراخوان امام خمینی، هر سال در هر کشور اسلامى بزرگان مذاهب اسلامى نزدیکتر از سال پیش گرد هم مى ایند و راههاى وحدت اسلامى و دستاوردهاى آن را بررسى میکنند.
نگارنده بر این باور است که بهترین راه فهم جایگاه وحدت، درست فهمیدن خود وحدت است. اگر به تعریفى فراگیر و پذیرفتنى نزد همهى اندیشهمندان و خردورزان مذاهب اسلامى برسیم، پیدا کردن ساز و کارهاى رسیدن به آن آسان خواهد بود.
پاکستان با برخوردارى از بزرگمردى چون اقبال رحمةالله علیه و همسایگی، دوستى و
برادرى بیمانندش با ایران، بهترین و بالاترین درک را از فراخوان وحدت امام خمینى در میان همهى کشورهاى اسلامى دارد. پیام امام به عنوان رهبر بیهمتاى جهان اسلام در عصر حاضر و کسى که همهى عمر خود را در جهاد و مبارزه در راه ساخت جامعهاى بر پایهاى آرمانهاى اسلامى نهاد، در این باره بسیار روشن، دل نشین و پرکشش است. پیامهاى او براى همهى ما همیشه تازگى دارد گرچه آنها را پیش از بدست گرفتن رهبرى مسلمانان و حتى پیش از مرجعیت عام شیعه فریاد کرده باشد. استوارى و روشنى پیامهایش دربارهى یکپارچگى اسلامى و برادرى مسلمانان شیعه و سنى آنچنان است که جایى براى مسامحهى شیعیانى که به پیشوایى او در سرپرستى کار مسلمانان یا دست کم به اعلمیت او در مرجعیت باور دارند، نمیگذارد. در سخنش جاى مجامله و تفسیرهاى جورواجور و برداشت تقیه و پنهان کارى نیست. اگر حکم به شرکت در نماز جماعت به امامت امام سنى مذهب میدهد، جایى براى اعادهى نماز نمیگذارد و از سویى لازمهى وحدت مسلمان را دست کشیدن هر یک از فقه و احکام فقهى خود و کارکرد بر پایهی فقه و احکام فقهى دیگرى نمیداند. در مجموعه کتاب پر ارج صحیفهی نور که دربرگیرندهى پیامها و سخنرانیهاى آن حضرت از سال 1323 تا پایان زندگانى است، کمتر برگى را میتوان یافت که در آن به گونهاى از وحدت، وحدت اقشار جامعه، وحدت شیعه و سنى و وحدت جهان اسلام سخن نرفته باشد. در بیشتر این پیامها «بایستگى وحدت» با «بایستگى دشمن شناسی» همراه است. براى نمونه به تکههایى از پیامهاى ایشان در نخستین سالگرد فاجعه آفرینى نظام ستمگر شاهنشاهى در 15 خرداد 1342 گوش فرا دهیم:
«ما براى دفاع از اسلام و ممالک اسلامى و استقلال ممالک اسلامى در هر حال مهیا هستیم. برنامهى ما که برنامه اسلام است، وحدت کلمه مسلمین است، اتحاد ممالک اسلامى است، برادرى با جمیع فرق مسلمین است در تمام نقاط عالم، هم پیمانى با تمام دول اسلامى است در سراسر جهان مقابل صهیونیست، مقابل اسرائیل، مقابل دول استعمار طلب...[161] اگر مسلمین باهم متحد شوند هیچ دولتى نمیتواند به آنها غلبه کند[162] الان بر رؤسای اسلام، بر سلاطین اسلام، بر رؤساى جمهور اسلام تکلیف است که این اختلافات بین همه است، در مصالح اسلامى که مشترک بین همه است باهم توحید کلمه
کنند، اگر اینها توحید کلمه کنند، دیگر یهود به فلسطین طمع نمیکند، دیگر هند به کشمیر طمع نمیکند. این براى این است که نمیگذارند شما متحد بشوید... اگر توحید کلمه باشد... این یک مشت یهود دزد چطور میتوانند فلسطین شما را از دست شما بگیرند؟... چطور هندوى بدبخت میتواند کشمیر عزیز را از ما بگیرد و از مسلمین بگیرد؟»[163]
امام در این پیامها وحدت و همگرایى را تکلیف همه بویژه فرمانروایان کشورهاى اسلامى مىخواند تا بر زخمهایى چون فلسطین و کشمیر دارو شود. با اینکه گوش این سران بدهکار پند و اندرز و فتواهاى امام نیست، اما او از هر فرصتى براى رساندن این پیام الهى بهره میجوید و گله و شکوه خویش از سران کشورهاى اسلامى را پنهان نمیکند. نامهى حضرت امام در پاسخ به یاسر عرفات رهبر سازمان آزادیبخش فلسطین که در شهادت حاج آقا مصطفى خمینى با ایشان همدردى کرده بود، بیش و پیش از آنکه گله از فقدان فرزند برومندش باشد گله از مصائب جهان اسلام است:
«من آنچه گفتنى است چه در ایران و چه در حال تبعید گفتهام و هرچه بگویم جزئى از مصیبتهاى امت است، ولى ناچارم برای
چندمین بار تکرار کنم که تأسف شدید من در عدم وحدت کلیهى سران دول اسلامى بخصوص دول عرب است. تا زمزمهى وحدت و اتفاق میشود عمال استعمار با نیرنگهاى خاص خودشان موجبات اختلاف و تفرقه ایجاد میکنند.»[164]
با اوج گیرى نهضت اسلامی، طرح وحدت اسلامى از سوى رهبر بزرگ و بیمانند نهضت، حضرت امام خمینى آنچنان با گرمى و هر روزه پى گیرى میشود که در وجوب آن براى هیچ مسلمان مصلحت اندیشى جاى دودلى نمیماند. چند پیام، سخنرانى و گفتگوى ایشان از واپسین ماههاى مانده به پیروزی انقلاب اسلامى و چهار ماههى پس از آن میخوانیم:
«امروز ما مکلف هستیم که در هر لباس و هر شغل هستیم از اختلاف کلمه احتراز و وحدت اسلامى که پیوسته مورد سفارش کتاب و سنت است گرایش نموده و کلمه حق را علیا و کلمه باطل را سفلى قرار دهیم...[165]تمام بدبختیهاى مسلمین براى این تفرقهاى است که بینشان هست...[166]پیام من براى برادران عرب و مسلمان این است که بیایید اختلافات را کنار بگذارید و دست برادرى به یکدیگر بدهید و همگام و همپیمان با همهى برادران مسلمان و غیر عرب، تنها اسلام را تکیهگاه خود قرار دهید. تنها با داشتن ذخایر مادى که از حساب افزون است و از همهى آنها مهمتر ذخیرهی الهى و معنوى که اسلام است، مى توانید قدرتى باشید که هرگز ابرقدرتها هوس تسلط بر شما را نکنند و اینگونه شما را از چپ و راست مورد حمله قرار ندهند و همه چیزتان را غارت نکنند...[167] همهى ملتهاى اسلام باید یکى بشوند... اگر مسلمین باهم بودند این طور ذلیل نبودند زیر دست اجانب و عمال اجانب... برادران من اتکا به خدا داشته باشید، وحدت کلمه داشته باشید، باهم باشید، وحدت کلمه داشته باشید، با هم باشید، تفرقه را کار بگذارید...[168] امیدوارم همهى ملتهاى اسلامى بپا خیزند و با وحدت کلمه و با توجه به اسلام و قدرت ایمان بر اجانب و بر کسانى که میخواهند این ملتها را همیشه در تحت اختیار و سلطهى خود داشته باشند، غلبه کنند. رمز پیروزى مسلمین در صدر اسلام وحدت کلمه و قدرت ایمان بود...اگر وحدت کلمه اسلامى بود و اگر دولته و ملتهاى اسلام به همه پیوسته بودند، معنا نداشت که قریب یک میلیارد جمعیت مسلمین زیر دست قدرتها باشند...[169] مسلمین قریب یک میلیارد جمعیت دارند و معالاسف به واسطهى تفرقهاى که بین آنهاواقع است و به واسطهى عدم رشدى که در حکومتهاست نتوانستند آن قدرتى را که اسلام براى آنها پیش بینى میکند به دست بیاورند.»[170]
براى او، پیروزی انقلاب اسلامى ایران پایان راه یا منزلى براى خستگى گرفتن نیست. کشورى از کشورهاى کلیدى جهان را از دست استکبار جهانى رهایى بخشیده است، نفوس و جانهاى مردم این کشور را دگرگون کرده و به هم پیوند زده است. اینک باید این تجربه گرانبها را به همهى مسلمانان بدهد. به جهان اسلام بنمایاند وحدتى که سالهاى سال فریاد کرده، به بار نشسته است و سران دیرباور هم دیگر هیچ عذرى ندارند:
«تا مسلمین رمزى را که در ایران اتفاق افتاد، پیدا نکنند، پیروز نمیشوند. آنها متحد شدند و همه یکصدا اسلام را خواستند و جمهورى اسلام را خواستند و وقتى همه باهم متحد شدند، خداوند پیروزشان کرد. اگر مسلمین این رمز را پیدا کنند، این ملت عظیم اگر باهم مجتمع شوند، قدرتى هستند مافوق قدرتها، زیرا علاوه بر مخازن طبیعی، قدرت معنوى دارند که عبارت است از ایمان به خدا و رسول که اگر مجتمع شوند، قدرتى مافوق آنها نمیشود»[171] و همهى این تلاشها را انجام تکلیف الهى و باور به پاداشى که خدا
براى آن نوشته است، میخواند: «بعد از جنگ عمومی، عثمانى را تکه تکه کردند و هرجا را دادند دست یک نوکر از نوکرهاى خودشان که حالا این گرفتاریها پیدا شده است. مسلمین باید یکپارچه شوند و با ابرقدرتها مقابله کنند... ما مکلفیم از طرف خداى تبارک و تعالى که با ظلم مقابله کنیم... مسلمین باید خودشان را مکلف بدانند و گمان نکنند که اگر پیروز نشدند پیروز نیستند. اگر معنویات ما محفوظ بشود، گرایشمان به قرآن محفوظ باشد، چه شهادت براى ماحاصل شود که نیل بزرگى است و چه پیروز شویم. ما الحمدالله در همه جا پیروز هستیم و احدى الحسنیین براى ما است. انشاءالله»[172]
پیروزی انقلاب اسلامى در سایهى یکپارچگى و وحدت اقشار گوناگون مردم ایران، براى استکبار هم زنگ خطر است و درمییابد که آموزههاى اسلام بیرون از کتاب و دفتر هم میتواند تجسم یابد و اگر نجنبد مسلمانان بر پایهى آن آموزهها دست در دست هم خواهند نهاد و همه باهم بدور از رنگ و بوى نژاد و مذهب، استکبار، مظاهر و مزدوران آن را دفن خواهند کرد. پس براى شکستن وحدت اسلامى و نژادى در ایران به عنوان تنها جایى که میتواند الگوى جهان اسلام شود، دست بکار شد و با شتاب بیشترى نقشههاى شوم خود را پیش برد. امام این برنامههاى استعمارى را هم درهم میکوبد و طرح وحدت را در «هفته وحدت» نهادینه و براى همه نسلها در همه جاى جهان اسلام ماندگار میکند:
«همهى مسلمانهاى شیعه، سنی، حنفی، حنبلى و اخبارى باهم برادر هستند. یکدسته از مسلمانان شیعه هستند و یک دستهاى از مسلمانان سنی، یک دسته حنفى و دستهاى حنبلى و دستهاى اخبارى هستند. اصلاً طرح این معنا از اول درست نبود. در جامعهاى که همه میخواهند به اسلام خدمت کنند و براى اسلام باشند، این مسایل نباید طرح شود. ما همه برادر هستیم و باهم هستیم. منتها علماى شما یک دسته فتوا به یک چیز دادند و شما تقلید از علماى خود کردید و شدید حنفی، یک دسته فتواى شافعى را عمل کردند و یک دسته دیگر فتواى حضرت صادق را عمل کردند، اینها شدند شیعه. اینها دلیل اختلاف نیست. ما نباید باهم اختلاف و یا یک تضادى داشته باشیم. ما همه باهم برادریم. برادران شیعه و سنى باید از هر اختلافى احتراز کنند. امروز اختلاف بین ما، تنها به نفع آنهایى است که نه به مذهب شیعه اعتقاد دارند و نه به مذهب حنفى و یا سایر
فرق. آنها میخواهند نه این باشد نه آن. راه را این طور میدانند که بین شما و ما اختلاف بیاندازند. ما باید توجه به این معنا بکنیم که همهى ما مسلمان هستیم و همهى ما اهل قرآن و اهل توحید هستیم و باید براى قرآن و توحید زحمت بکشیم و خدمت کنیم...[173] آنهایى که مى خواهند بین اهل تشیع فاصله ایجاد کنند نه سنى هستند و نه شیعه. آنها اصلاً به اسلام کارى ندارند...[174] طرح اختلاف بین مذاهب اسلامى از جنایاتى است که به دست قدرتمندان که از اختلاف بین مسلمانان سود میبرند و عمال از خدا بیخبر آنان از جمله وعاظ السلاطین که از سلاطین جور سیاه روى ترند، ریخته شده و هر روز بر آن دامن مىزنند و گریبان چاک میکنند و در هر مقطع به امید آنکه اساس وحدت بین مسلین را از پایه ویران نمایند، طرحى براى ایجاد اختلاف عرضه مىدارند... ایا براى مسلمانان جهان ننگ نیست که با این همه سرمایههاى انسانى و مادى و معنوی، با داشتن چنین مکتب مترقى و پشتوانهى الهى تن به سلطهى قدرتمندان مستکبر و دزدان دریایى و زمینى قرن بدهد؟ ایا وقت آن نرسیده است که هواهاى نفسانیه را کنار گذاشته و با یکدیگر دست مودت و اخوت داده و دشمنان بشریت را از صحنه خارج و به حیات ننگین ستم بارشان خاتمه دهند؟... ایا مسلمانان جوابى در مقابل خداوند عظیم که آنان را دعوت به اعتصام به حبلالله نموده و از تفرقه و نزاع نهى فرموده است، دارند؟...[175] آنهایى که میخواهند از کشورهاى اسلامى استفاده کنند بهترین راه را این میدانند که بین آنها اختلاف بیندازند. آنهایى که عمال کشورهاى بزرگ هستند نمیگذارند این اتحاد بین اهل تشیع و تسنن صورت بگیرد.»[176]
پس ساز و کار دستیابى به همبستگى اسلامى این نیست که بخواهیم اهل سنت و جماعت در فقه و باورهاى خود، شیعه شوند یا اهل تشیع سنى شوند. این اختلاف، اختلاف دبستانهاى اسلامى در معقولات یا برداشت از منقولات است. اختلاف در رکن و پایهى دین نیست، اختلاف در توحید و نبوت و معاد نیست. علامه اقبال هم همین بینش وحدت جویانه را پرورش داده است که این اختلافها، اختلاف بنیادى میان مسلمانان نیست. پیش از او کار را سید جمالالدین آغاز کرده بود و پس از وى هم در جهان اسلام بسیارى از بزرگان برخاستهاند و به همبستگى اسلامى نگاهى عالمانه داشتهاند. با چنین ره توشهاى بهترین هنگام براى پاسخگویى به فراخوان حضرت امام
براى اتحاد شیعه و سنى و جلوگیرى از سرورى و چیرگى استعمار نو است. حرکت امروز استعمار، لشکرکشى نیست، کارى بسیار ظریف بر پایهى اختلافهاى فقهى و کلامى مسلمانان است. از سویى بسیار از نحلههاى اندیشه و کلام اسلامى باور دارند که اندیشه درست و بیکم و کاست تنها نزد آنان و کاستى در اندیشهی دیگران است و با این باور نشانهی این ایتاند که فرمود: «کل حزب بما لدیهم فرحون» اما چنین نیست. بهترین راه این است که همه باهم تفاهم داشته باشیم چون همه چیز را همگان میدانند. هریک از علماى ارجمند اهل تشیع هم فراخور توان و استعداد خود از آبشخور دانش پیشوایان بزرگوار و خاندان گرامى پیامبر(ص) سیراب شدهاند، از این رو در میان مجتهدان گذشته و امروز شیعه هم اختلاف فقهى فراوان است. اینک اگر بخواهیم به این اختلافها به عنوان اختلافات زیربنایى نگاه کنیم که دیگر هیچ شیعهاى هم نمیتواند و نباید کنار شیعهى دیگر بنشیند. همین جا نگاه کنیم به مذاهب پنجگانه اسلامی. سواى مذهب جعفرى که پایهگذار آن حضرت امام صادق(ع) است، چهار دبستان و مکتب فقهى اهل سنت هم هریک به گونهاى با فقه اهل بیت پیوند میخورند و برخى از امامان و رؤساى این مذاهب از شاگردان آن حضرت بودهاند. چنانچه به اختلاف این مذاهب فکری، فلسفى و فقهى با دید عالمانه بنگریم، سربلندى و فخر مسلمانان و جهان اسلام را رقم زدهایم و اگر به چشمى جز چشم نگران مصلحان بیدار بویژه حضرت امام خمینى به این اختلافها نگاه کنیم، شکاف جامعه اسلامی، سرورى و مهترى کنیسه و کلیسا بر مسجد و محراب و چپاول ثروت و دارایى مادى و معنوی
جهان اسلام را پذیرفتهایم.