تساهل و تسامح در اندیشه امام خمینی
آرشیو
چکیده
متن
«تساهل و تسامح در اندیشه امام خمینی» عنوان پایاننامه کارشناسى ارشد آقاى محمدحسن روزبه است که استاد راهنماى آن آقاى دکتر حسین سلیمى و استاد مشاور آن آقاى دکتر محمدباقر خرمشاد هستند. این پایاننامه در رشته علوم سیاسى دانشکده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه علامه طباطبایى تهیه و از آن دفاع شده است. خلاصهاى از پایاننامه مزبور در پى به نظر خوانندگان گرامى میرسد.
این پایاننامه در سه فصل تنظیم شده است: «فصل اول کلیات نظرى راجع به تساهل مورد بررسى قرار گرفته است در فصل دوم مبانى و خاستگاه تساهل در اندیشه امام و در فصل سوم انواع تساهل و حدود و محدودیتهاى آنها در نظر امام بررسى شدهاند و در آخر جمعبندى و نتیجهگیرى آمده است که ذیلاً به معرفى اجمالى این فصول میپردازیم.
فصل اول
در این فصل سه محور در رابطه با تساهل مورد توجه بوده است محور اول بررسى مفهومی و واژگانى تساهل و تسامح میباشد. در این محور ابتدا مفهوم تساهل و تسامح از نظر لغوى مورد بحث قرار گرفته است و الفاظ مترادف و نزدیک به آن نظیر مدارا، دگرپذیرى و مفاهیم متضاد آن از قبیل خشونت تعریف شدهاند از جمله مهمترین واژگانى که با آنها در این پژوهش سر و کار داریم واژه تولرانس میباشد. برخى با توجه به مفهم تولرانس سعى کردهاند برابر نهاد یا معادلى مناسب براى آن از زبان فارسى یا عربى بیابند لذا عدهاى تساهل و برخى تسامح و برخى دیگر مدارا و کسانى دگرپذیرى را براى این معادلیابى برگزیدهاند. اما باید گفت در خود این واژه در بستر فرهنگیاش ابهام وجود دارد بنابراین معادلیابى براى آن مشکل است. آنچه مهم است محتوا و مقصودى است که از این لفظ یا الفاظ اراده میگردد. ما واژگاه تساهل و
تسامح را براى این پژوهش مناسبتر میدانیم زیرا هم قرابت نزدیکتری با اندیشههاى امام دارد و هم با اندیشههاى دینى که خاستگاه اندیشه امام است و هم میتواند تا حدودى مفهوم تولرانس را برساند.
پس از روشن شدن معناى لغوى الفاظ مطرح در پژوهش به بررسى معناى اصطلاحى این واژهگان میپردازیم. دو تعریف عمده از این واژه صورت گرفته است: 1-پذیرش آنچه را قبول نداریم 2- تحمل عقاید یا اعمالى از روى قصد و آگاهى که با عقاید یا اعمال ما مخالف است.
برخى تعاریف تساهل را یک ارزش قلمداد میکنند و برخى دیگر آن را یک روش میدانند ولى همه تعاریف در این نکته مشترکند که تساهل و عدم تساهل مفهومى است در رابطه با تحمل و عدم تحمل مخالف. به نظر ما چون تعاریف تساهل هر کدام بر پایه اصولى بنا شدهاند که مسلم فرض شدهاند و خدشه در این اصول تعاریف را مناقشهانگیز میگرداند به جاى انتخاب یک تعریف بهتر است موضوع تساهل که همان «تحمل و عدم تحمل مخالف و دگرباش» است محور بحث قرار گیرد گیرد زیرا این اصول هستند که تحمل و عدم تحمل و مخالف و دگرباش را معنى و مصداقیابى میکنند و با اختلاف اصول تعاریف متفاوت میگردند.
محور دوم ذکر تاریخچه بحث تساهل است. تاریخ اندیشه تساهل عمرى به درازاى عمر اجتماعات بشرى دارد چرا که منازعات و اختلافات در طول حیات جمعى بشر همواره وجود داشته است و اکنون نیز وجود دارد اما امروزه در فلسفه سیاسى و اندیشه سیاسى مبدأ این بحث را دوران نوزایى اروپا قرار میدهند. در تاریخ اندیشه تساهل غرب، تساهل در منازعات شدید مذهبى زاده شد منازعاتى میان فرقههاى گوناگون مذهبى که هر کدام مدعى حقانیت خود و عدم حقانیت دیگرى بود اما بقول برتراند راسل جنگهاى سى ساله مذهبى همه را مجاب کرد که توان حذف دیگرى را ندارد و لذا رو به سوى تساهل آوردند. بدین معنا که توازن قوا همه را متقاعد کرد که یکدیگر را باید تحمل کنند. جداى از این واقعیت تاریخى متفکرین هم از این دغدغه خالى نبودند و لذا بسیارى له و بسیار علیه تساهل استدلال میآوردند.
استدلال ابتدا بر پایه متون دینى و کتب مقدس استوار بود. طرفداران عدم تساهل استدلال مى کردند که راست دینى امرى است که کتاب مقدس به آن فرمان داده است زیرا وقتى زندگى آخرت اصل است و دنیا فرع آن،
به نفع خود فرد است که او را از کژ دینى بازداشت. عقیده بر آن بود که کژدینان را کیفر دنیوى دهید تا در عین حال که روان آنها رستگار میشود وظیفه نیکوکارى هم عملى شده باشد چرا که یارى به رستگارى دیگران با هدف تضمین رستگارى خویشتن است. در این صورت کژ دینى بیش از آنکه نادانى باشد خطایى بزهکارانه است. در واقع فساد کردن در ایمان که ضامن حیات روانى است شدیدتر از فساد کردن در این دنیاست و در نتیجه اگر جاعلان سکه-که فساد مالى و دنیوى دارند بخاطر اجراى عدالت- بوسیله شهریاران کشته میشوند کژدینان به طریق اولى سزاوار این مجازات هستند. در مقابل متألهین استدلال میکردند که سرکوب کژدینان خلاف کتاب مقدس و خلاف مصلحت است زیرا سرکوب آنها باعث بینظمى و جنگ میشود علاوه بر اینکه خود خداوند که قدرت مطلق دارد میتواند همه بدیها را از بین ببرد آنها را از بین نبرده است و بدیها امکان بروز دارند پس چگونه خداوندى که خود اجازه بروز بدیها را میدهد به دیگران فرمان مقابله با کژدینى را میدهد؟ بنابراین کژ دینى فقط جنایتى معنوى است که نمیتواند کیفر دنیوى داشته باشد و حداکثر کیفر معنوی- تکفیر- دارد نه قتل. تاریخ تحول اندیشه تساهل گواه آن است که تساهل که ابتدا در مناقشات مذهبى مطرح بود بعدها به هر عقیدهاى سرایت کرد و آنچه تحمل آن خواسته میگردید بعدها جزو حقوق اعلام گردید، به همین مناسبت در ادامه پژوهش به بررسى نسبت تساهل با آزادی، حقوق بشر، حقوق و آزادیهاى اساسى میپردازیم. حاصل آنکه تساهل به معنى تحمل مخالف و دگرباش امروزه تحت عنوان آزادیها و حقوق اساسى و حقوق بشر مطرح است. اعلامیههاى حقوق بشر و میثاقهاى بینالمللى در این زمینه دربردارنده حقوقى هستند و از آزادیهایی سخن گفتهاند که دقیقاً موضوع تساهل و عدم تساهل میباشد، از جمله ماده هیجده میثاق بینالمللى حقوق سیاسى و مدنى مصوب 1976 آورده است که هر کسى حق آزادى فکر، وجدان و مذهب را دارد این حق شامل آزادى داشتن یا قبول مذهب یا معتقدات است به انتخاب خود و نیز آزادى ابراز مذهب و معتقدات، خواه فردى یا جمعی، خواه بطور علنى یا مخفی. هیچ کس نباید مورد اکراهى واقع شود که به آزادى او در داشتن با قبول یک مذهب یا معتقدات به انتخاب خودش لطمه وارد آورد. در ادامه مهمترین مفهوم مخالف تساهل یعنى «خشونت» مورد بررسى قرار گرفته
است.
محور سوم مبانى عمده تساهل شامل مبانى سیاسی، مذهبی، فلسفی.
تساهل و حقوق بشر هم مانند دیگر مفاهیم از این دست همواره بر اصولى موضوعه که عمدتاً از دین یا فلسفه و فلسفه سیاست بدست میایند، استوار است و لذا در این محور این سه مبنا مورد بررسى قرار میگیرد. در سیر تحول اندیشه تساهل در غرب گفتیم که مهمترین استدلالات بر له یا علیه تساهل در ابتدا حول مفاهیم مذهبى دور میزد. در قرون بعدى متفکرین در توجیه تساهل و عدم تساهل استدلالات فلسفى و سیاسى را بیشتر بکار بردند. نزاع میان صاحبان عقاید دینى به نزاع میان صاحبان عقاید و میان دولت و شهروندان مبدل گشت و لذا فلسفه سیاسى مبتنى بر فلسفه و انسان شناسى نقش عمدهاى را در تبیین مفهوم تساهل و عدم تساهل عهده دار شد. متفکرینى از جلمه هابز، لاک، بدن، اسپینوزا و استیوارت میل هرکدام از موضعى جدا و گاه هماهنگ به تبیین این مفهوم همت گماشتند. حقوق طبیعى و نظریه قرارداد اجتماعى عمدهترین پایههاى نظریه آنهاست.
هابز با تکیه بر انسانشناسى «انسان گرگانسان» نظریه قرارداد اجتماعى خود را به لوایاتان ختم کرد که دولت مطلقه او مبین تساهل و حدود آن بود. در وضع طبیعى ترسیمى او انسان حقوق طبیعى دارد ولى شرایط جنگ همه علیه همه، انسان را مجبور به اعطاى این حقوق از جمله حق تعیین سرنوشت به دولت میکند بنابراین تساهل فقط در روابط میان افراد با یکدیگر مطرح میگردد که وجدان اخلاقى فرد داور نهایى او در تشخیص خیر و شر است و اما میان دولت و افراد تا آنجا آزادى هست و مخالفت تحمل میگردد که دولت تشخیص دهد.
لاک در تبیینى دیگر از وضع طبیعى مدعى شد که انسانها در این وضع به مقتضاى عقل کنار هم زندگى میکنند و احکام اخلاقى از جمله استحقاق انسان به نتیجه کار و تلاش خود، میان انسانها حکمرو است. ولى فزون خواهى آدمیان عملاً به نقض این اصول میانجامد و لذا دولت الزامى میگردد ولى درحدودى که بتواند پاسدار احکام اخلاقى باشد لذا دولت قدرت محدودى دارد و هرگز از حدود خیر و صلاح عموم فراتر نمیرود. او با تفکیک میان حوزه کلیسا و حوزه دولت و محدود کردن حوزه دخالت دولت، سطح وسیعى از تساهل را قائل شد. او چند مورد را استثناء میکند از جمله ملحدان و کاتولیکها. ملحدان بدین خاطر که الزام به تعهدى ندارند و کاتولیکها بدین سبب که تعهد به پاپ دارند. البته منتقدین او این موارد را خلاف نظریهاش قلمداد کردهاند. فایده باوران از جمله استیوارت میل به گونهاى دیگر براى تساهل استدلال کردهاند او با در حق طبیعى و معیار قرار دادن لذت و اَلَم تصریح میکند که هر انسانى آزاد است که توانشهاى خود را طبق اراده و تشخیص خود بگونهاى که با دیگران در تعارض قرار نگیرد، پرورش دهد. فرد و توانشهاى او معیار حقیقت و اخلاق است و لذا آزادى کامل دارد مگر اینکه با آزادى دیگران و مصلحت عامه در تضاد باشد.
همانگونه که در تعاریف تساهل آمد تساهل از موضع قدرت صورت میگیرد و دولت بعنوان مهمترین دارنده قدرت مهمترین طرف تساهل و عدم تساهل قرار میگیرد و لذاست که اندیشه دولت و حدود و ثغور دخالت آن، مهمترین چالش در زمینه تساهل و آزادیهاست، جوامع عموماً و دولتها خصوصاً، همواره بین نظم و آزادى در نوسان بودهاند. چگونه نظمى متضمن بالاترین حد از آزادیهاست؟ چه حقوقى و چه آزادیهایى را دولت حق ندارد دستاندازى کند؟ چه رفتارى را باید تحمل کند؟ چه سطحى از
منازعات و اختلافات در جامعه پذیرفته است؟بر کدام پایه کدام آزادیها تحقق مییابد و چه پایهاى مخرب چه آزادیهایى است؟
اصولى همچون خودبسندگى انسان در معرفت و شناخت، اصالت انسان، کثرتگرایى معرفتى و سیاسی، اباحه گری، نسبى گرایى در اخلاق و معرفت و... عمدهترین پایههاى تساهل در اندیشه غرب قرار گرفتهاند. حال جاى این پرسش است که ایا تساهل مورد نظر امام بر همین اصول و پایهها استوارند؟
فصل دوم: مبانى خواستگاه تساهل در اندیشه امام خمینی
پرسش اساسى این فصل این است که امام چه مبنایى را براى تساهل برگزیدهاند و بر اساس آن چه اصولى قابل استنتاج است؟ مدعاى ما در این فصل این است که امام برخلاف اندیشه تساهل در غرب-مبتنى بر نفى حقیقت و نسبى گرایى و جدایى دین از سیاست- معتقدند که اسلام دینى است فرازمانى و فرامکانى که برنامه سعادت بشر است در دنیا و آخرت. بنابراین تساهل و عدم تساهل را در تعالیم آن باید جستجود کرد.
مهمترین نکتهاى که در این رابطه باید
روشن گردد این است که ایا دین میتواند وارد این مقولهها گردد به تعبیر دیگر ایا از دین مىتوان چنین انتظارى داشت؟ ایا این گونه مسائل در قلمرو دین میگنجد؟
در پاسخ به این سؤال دو رویکرد وجود دارد یکى رویکرد برون دینى مبتنى بر نگرش حداقلى به دین و دوم رویکرد درون دینى مبتنى بر نگرش حداکثرى به دین.
بنابر رویکرد برون دینى اینگونه مباحث خارج و فارغ از دین هستند. این رویکرد معتقد است که نباید از دین انتظار داشت که ریز و درشت مسائل زندگى را حل کند و براى آنها برنامه داشته باشد. در نظر آنان «تمدن جدید به کلى از دین و فقه برکنار است. دین فقط جهت میدهد و بقیه برعهده دینداران است که جهان خود را سامان دهند.»[153] بحث تساهل و حقوق بشر از اختراعات و اکتشافات جدید و انسان متمدن امروزی است و نباید در دین بدنبال آنها گشت.
رویکرد دوم معتقد است که-عکس رویکرد اول- دین براى اداره انسان از گهواره تا گور است.
«هرکس به یک نگاه اجمالى به احکام اسلامى نظر افکند درمییابد که جداى از آنکه عبادات وظیفهاى بین انسان و خالق است در این عبادات جهانى از امور سیاسى و اجتماعى مربوط به امور دنیایى وجود دارد... از عبادات گذشته امور اقتصادی، اجتماعى و سیاسى مهمى که در میان احکام وجود دارد میفهماند که اسلام تنها یک قوانین عبادى محض نیست...»[154]
«مثلاً تبلیغ میکردند اسلام دین جامعى نیست براى جامعه نظامات و قوانین ندارد، طرز حکومت و قوانین حکومتى نیاورده است اسلام فقط احکام حیض و نفاس دارد، اخلاقیاتى هم دارد، اما راجع به اداره جامعه چیزى ندارد.»[155]
بنابراین، این رویکرد معتقد است که پاسخ انتظارات و قلمرو دین را خود دین معین میکند و دین اسلام هم در عرصه فردى و هم در عرصه اجتماعى نیازهاى انسان را پاسخ گفته است و اسلام به واسطه همین کمال و کلیت و جامعیت و تمامیتش به نبوت تشریعى پایان داده است و همه نیازهاى تعالى بشر و سعادت دنیوى و اخروى او را اختیارش قرار داده است.
پس از روشن شدن موضع امام در رابطه با دین و اینکه تساهل را باید در متون دینى معنا و مصداق یابى کرد به پرسش اصلى این فصل مى رسیم که مبانى دینى تساهل در نظر امام کدامند؟ و بر پایه آن مبانى چه اصولی
قابل استنتاج هستند؟ از نظر امام اگر روابط انسانى را به چهار حوزه تقسیم کنیم-روابط انسان با خود، با خدا، با هستی، و با دیگران- دین همه آنها را پوشش میدهد و هدایت مىکند بدین نحو که روابط انسان با خدا در مرکز قرار میگیرد و توسط احکام، اخلاق و معارفى که توسط وحى فرستاده شده است حوزههاى دیگر زندگى انسان پوشش داده شده و هدایت میشود. همه اینها یک منظومه را تشکیل میدهند که یک کل واحد و تفکیکناپذیر است.
تساهل در حوزه روابط انسان با دیگران قرار میگیرد که خود تحت تأثیر دو حوزه دیگر یعنى هستى شناسى و انسان شناسى است. از منظر دینى در هستى شناسى پایه جهان و خلقت آن بر رحمت بوده است و این رحمت دربرگیرنده همه جهان از جماد گرفته تا نبات و تا انسان و تساهل همه افراد از کافر تا مؤمن، میباشد. و در انسانشناسى انسان مجموعهاى از امیال و خواهشها و استعدادهاست که میتواند بسوى کمال برود یا بسوى سقوط و گمراهی... انسان مؤمن جهان را مظهر رحمت حق میبیند که همه انسانها در جوار این رحمت قرار دارند و لذا با نظر رحمت به آنها مینگرد. در نظر او مبناى سلوک و تعامل میان انسانها محبت است و این محبت و رحمت در سایه خودسازى و تزکیه نفس در جوار تعالیم انبیا بدست میاید حتى قهر هم مظهرى از رحمت میشود.
«جنگهاى رسول اکرم، رحمتش کمتر از نصایح ایشان نبوده است... جنگهاى پیامبر رحمت بوده است بر عالم. در رحمت بوده است حتى بر کفارى که با آنها جنگ کرده است...»[156]
نکته دیگرى که بررسى آن لازم است روشن کردن نوع نگرش اسلام به جامعه است زیرا تساهل و عدم تساهل عمدتاً در اجتماع مطرح است و کمتر سخن از تساهل یا عدم تساهل بین دو فرد پیش میاید بلکه این جوامع انسانى هستند که موضوع تساهل واقع میشوند از جوامع کوچک مثل خانواده گرفته یا جوامع بزرگتر کشورها و کل جهان.
منشأ اجتماع هرچه میخواهد باشد ولی این نکته مهم است که چگونه باشد یعنى آنچه مهم است که چگونگی برقراری روابط اجتماعى سالم و عادلانه است. اجتماع دینى بر پایه اصل هدایتگرى اسلام شکل میگیرد انسانها در آزادى کامل بواسطه تبلیغ منادیان و حاملان دین به سوى آن اقبال میکنند و آزادانه و آگاهانه هدایت دینى را پذیرا میگردند و وقتى جامعه بر پایه تعالیم
دین شکل گرفت و نداى دین پذیرفته گردید خود به خود جامعه مقید به قوانین دین میگردد و از این پس جامعه در سایه احکام دینى که مشروب از معارف و اخلاق است اداره میگردد و فقه عموماً و فقه السیاسة خصوصاً عهدهدار تبیین این احکام هستند و لذا تساهل که مربوط به این حوزه میباشد تحت عناوین فقه عموماً و فقه السیاسة قرار میگیرد و از آن طریق مصادیق و مفهوم و حدود آن معین میگردد.
با توجه به نوع نگرش امام به اسلام و با توجه به معارف اسلام چند اصل مهم در باب تساهل قابل شناسایى است یکى اصل هدایتگرى بیاغماض نسبت به اصول و معارف دینى با روش تبلیغ و دعوت و دیگرى اصل هدایت پذیرى آزادانه و آگاهانه انسان مبتنى بر اصل اختیار انسان و دیگرى شکل گیرى اجتماع پس از تبلیغ و دعوت و پذیرش انسانها بر محور دین و تقید اجتماع به احکام و قوانین الهى که در فقه و فقه السیاسة تبلور یافته است.
فصل سوم: نظر امام در حوزههاى سه گانه تساهل 1. دین 2. اخلاق 3.سیاست
عمدهترین حوزههاى اعمال تساهل و عدم تساهل سه حوزه دین، اخلاق و سیاست است و بدین لحاظ در این فصل که عمدهترین فصل پژوهش است تحت چهار گفتار به بررسى این سه حوزه و نظر امام در آنها و حدود و محدودیتهاى تساهل میپردازیم.
گفتار اول: تساهل دینی
منظور از تساهل دینى بحث از تساهل و نسبت آن با دین است که دوگونه قابل طرح است یکى تساهل در دین و دیگرى تساهل نسبت به دین. و چون هر دینى مبتنى بر عقایدى است بحث از عقیده هم به مناسبت و آزادى بیان هم به تناسب مطرح میشود سه رویکرد در این زمینه وجود دارد:
1. رویکردى که عدم تساهل را ذاتى دین میداند. محور اصلى این رویکرد این است که دین به معناى اعتقاد جزمى یا حاوى باور یقینى به مجموعهاى از اصول و احکام مطلق نمیتواند با تساهل که مبتنى بر نفى حقیقت است سازگار دراید.
در مقابل این رویکرد امام معتقدند که اسلام نه تنها ملازم با جزماندیشى نیست بلکه حاوى آزادى است اسلام قوانین اساسیاش انعطاف ندارد اما بسیارى از قوانینش با نظرهاى خاصى انعطاف دارد میتواند همه انحناى دموکراسى را تضمین کند. اسلام اگر از روى کمال و عدالت و در کلیت خود اجرا
شود، مقررات آن کمتر از هر مقررات دیگرى خشونتآمیز خواهد بود.
2. رویکرد دیگر دین را مقتضى تساهل مطلق میداند به گونهاى که عدم تساهل در گوهر آن راه ندارد. اشکال این رویکرد آن است که بسیارى از قوانین جهاد و اجراى حدود را نمیتواند توجیه کند.
3. رویکرد وسط. بدین معنى که اسلام نه یکسر مقتضى تساهل مطلق و نه مقتضى عدم تساهل مطلق است.
در نظر امام دین و عقیده آزاد است. به نظر ایشان در مذهب تشیع انسانها آزادند و مسقل هستند و هیچ انسانى براساس مسلک مذهبى تحت فشار و سلب آزادى قرار نخواهد گرفت. در کنار آزادى عقیده آزادى بیان و قلم هم وجود دارد و به عقیده امام آزادى بیان یکى از نعم بزرگ الهى است که توسط انقلاب به ملت ارزانى شده است. البته آزادى عقیده بدین معناست که انسانها در هدایتپذیرى آزادند و هر عقیدهاى را میتوانند برگزینند نه اینکه هر عقیدهاى پسندیده است و حق و درست است. بدین سبب نسبت به مظاهر عقاید از جمله عبادتگاههاى خاص تا آنجا که منافى اصول اخلاقى و معارف اسلامى نشود آزادى وجود دارد و لذا دینهاى آسمانى از آزادى بیشترى در اسلام برخوردارند تا عقاید الحادى و بشرى و به همین خاطر اسلام با برقرارى بتکده به هیچ عنوان موافقت نخواهد داشت. با ترویج و تبلیغ بتپرستى و عقاید انحرافى مبارزه خواهد کرد. البته مبارزه به معنى بکارگیرى خشونت نیست، گرچه اگر در مقابل خشونت قرار گیرد جهاد را هم واجب برمیشمرد.
گفتار دوم: تساهل اخلاقی
ابتدا نگاهى اجمالى به مفهوم اخلاق وتلقیهاى متفاوت از آن در مکاتب گوناگون بشرى مطرح میشود و سپس نظر امام راجع به اخلاق بطور کلى بیان میگردد. امام برخلاف آنانکه اخلاق را فاقد حقیقت و مبتنى بر نسبیت میدانند، آن را امرى حقیقى میدانند نه خیالی، که مرتبط با کمال و نقص آدمى است.
در تعریف تساهل اخلاقى دو منظر وجود دارد گاه منظور از تساهل اخلاقى وجود یک خلق انسانى است که از آن به حسن خلق تعبیر میشود که نتیجه آن برخورد محبتآمیز با مردم است، و گاه یک عقیده است راجع به اخلاق بدین معنى که حکم میشود هر اخلاقى درست است و هیچ اخلاقى و نظریه اخلاقى بر دیگرى رجحان ندارد پس هر کس مجاز است و میتواند هرگونه که تشخیص میدهد خیر اخلاقى خود را برگزیند و به آن عمل کند. صلاح و فساد، ظلم و عدل، کژى و راستی، دروغ و صدق همه مفاهیمى خیالیاند.
تساهل اخلاقى به مفهوم اول مورد پذیرش امام و دین است ولى به مفهوم دوم از نظر دین مردود است. زیرا دین خود موجد مکتبى اخلاقى است که مدعى کمال رسانى انسان است. امام به ارزشهاى اخلاقى مبتنى بر وحى اعتقاد تام دارند. در نظر امام اختلاف ارزشها بازگشتن به اختلاف مکاتب است و هر مکتبى در رابطه با جهانبینى و انسانشناسیاش دیدگاهى خاص پیدا میکند که تحت دو عنوان کلى آنها را از هم تفکیک میکند مکتب الهى و مکتب مادى که در مقام عمل چارهاى جز تمسک به یکى از آنها نیست در نظر امام میتوان دو حوزه خصوصی و حوزه عمومى را از یکدیگر تفکیک کرد. درحوزه فردى و خصوصى هر کس هرگونه که میخواهد باشد، آزاد است و تنها وظیفه، هدایت و ارشاد است. البته این هدایتگرى در کمال حسن نیت و خلق نیکو انجام خواهد گرفت بدین معنى که هدایتگرى خود مشمول حکمى اخلاقى است. بنابراین آنچه تحت عنوان فسق و فجور و رذائل اخلاقى قرار میگیرد که جنبه فردى دارد آزادند و اگر کسى بدانها اطلاع یافت حق افشاء ندارد. حوزه خصوصى شامل منزل و محل کار و هرجا که خالى از رفت و آمد است میباشد و کسى حق سرکشى و تفتیش از حوزه خصوصى افراد را ندارد حتى حکومت مگر در مواقع ضرورت که امنیت جامعه در خطر باشد.
و اما در حوزه عمومی، اخلاق از بنیانهاى زندگى اجتماعى است. اصولاً بدون مبانى اخلاقى زندگى جمعى بغایت مشکل بلکه
غیر ممکن است. قوام زندگى بر پایه اصول اخلاقى همانند امانتداری، وفاى به عهد، عدالت، صداقت و... بنا شده است. براستى اگر صداقت و راستگویى را از دستگاه قضایى و امانتدارى را از دستگاههاى مالى و دولتى و لزوم وفاى به عهد را از اقتصاد و مناسبات تجارى حذف کنیم چه اتفاقى خواهد افتاد؟ ایا میتوان مبتنى بر نسبیت اخلاق هر عملى را صحیح دانست؟ بسته به میزان تأثیرگذارى و اهمیتى که موضوع اخلاقى در اجتماع ایفا میکند مشمول تساهل و عدم تساهل قرار میگیرد. هیچ جامعهاى نسبت به خیانت تساهل روا نمیدارد بدون وفاى به عهد معاملات مختل میگردند جامعه بدون حد نصابى از نظم سامان نمییابد مقررات راهنمایى را نمیتوان بدلیل عدم قبول فضیلت نظم، زیر پا نهاد. و به همین سبب برخى گفتهاند حقوق، اخلاق تجسم یافته است. حاصل آنکه هر آنچه جنبه فردى دارد (عنصر معنوی) و در محل خصوصى (عنصر مادی) واقع شود مورد تساهل میباشد. اما آنچه جنبه عمومى دارد و یا در محل و مکان عمومى واقع شود مشمول عدم تساهل است. نکته قابل توجه این است که عدم تساهل بمعنى برخورد خشونتآمیز و قهرآمیز با هر پدیده ناپسند
نیست بلکه نحوه اقدام و جلوگیرى هم داراى حدود و مقرراتى است که در ابواب مختلف فقه ذکر شده است.
اما آنچه تحت عنوان آداب و رسوم قرار میگیرد مشمول تساهل گسترده است جز در مواردى که مخل نظم عمومىباشد.
گفتار سوم: تساهل سیاسی
تساهل سیاسى به منش و روش دولت و گروههاى سیاسى در حوزه سیاست باز میگردد و بیانگر آن است که افراد و گروهها به نظرات یکدیگر احترام بگذارند و اجازه بروز و ظهور اندیشههاى متفاوت وجود داشته باشد. بنابراین تساهل سیاسى به بینش و گرایش و منش حکومت و حکومتگران بستگى تام دارد.
بینش امام نسبت به سیاست مبتنى بر جهان بینى و انسان شناسى و نوع نگاهى است که امام به جامعه دارد در نظر امام سیاست بمعنى اداره انسان در همه ابعاد وجودى اوست. در نگاه امام انسان و جامعه تک بعدى نیست و منحصر در مادیات نمیشود بلکه داراى ابعاد بسیار والا و متعالى است که انبیا عهدهدار هدایت انسان و جامعه به سوى آن بودهاند، امرى که حکومتهاى دنیایى از عهده آن بر نمیایند. از عمده ویژگیهاى حاکمیت در نظام امام بعد الهى و مردمى آن است با این بیان که با توجه به ماهیت از اویى و بسوى اویى انسان، فقط خداست که استحقاق اطاعت و فرمانبردارى دارد و هیچ کس و هیچ قانونى بدون تصویب خداوند مشروعیت ندارد. از جانب دیگر انسان ذاتاً مختار است و براین اساس دین را اختیار میکند و بر پایه تعالیم اسلام فقیه جامع الشرایط عهدهدار ولایت مردم در جامعه میگردد. بنابراین ولایت از آنِ فقیه جامعالشرایط است و اما تولى منوط به پذیرش مردم است. بنابراین نظام اسلامى ترسیمشده از سوى امام دو پایهاى است. هم در تأسیس و هم در ادامه و استمرار نظام. یعنى پس از تولّى مردم نسبت به نظام اسلامى هم حاکم و حکومت و هم مردم در چارچوب تعالیم اسلام به ایفاى نقش میپردازند. هم ولى و هم مردم در سیر الىالله در حرکتند تا ولى واجد شرایط نباشد و تا مردم تولى نکنند حکومت اسلامى شکل نخواهد گرفت. پس از شکلگیرى حکومت اسلامى تساهل در دو حوزه قابل بررسى است:
1. حوزه خصوصی. از اینکه گفته میشود اسلام پوشش دهنده همه زوایاى زندگى فردى و اجتماعى انسان است و اینکه حکومت
وظیفه هدایت مردم به سوى فلاح و صلاح را دارد، ممکن است این برداشت شود که حکومت در کلیت و همه زندگى مردم دخالت میکند اما این گمانى نادرست است زیرا در نظر امام حوزه خصوصى زندگى مردم که از نظر مادى شامل محل سکونت و محل کار شخصى و از نظر معنوى شامل افعال مربوط به خود فرد میباشد، کاملاً آزاد است و مردم در این حوزه هرکارى میتوانند انجام دهند و هرگونه عملى را مرتکب شوند و هیچ کس حتى حکومت حق سرکشى و تجسس هم ندارد چه رسد به دخالت. تساهل کاملى در این حوزه برقرار است و تنها وظیفه، وظیفه امر به معروف و نهى از منکر است با حدود و شرایط مخصوص به خودش آن هم در صورتى که خلافى بطور اتفاقى و بدون تجسس فاش گردد. البته اگر جرمى عمومى همچو ارتشاء در خفاء صورت گیرد و در محل خصوصى افراد کسانى که مطلع میشوند حق دارند به مراجع ذى صلاح گزارش دهند یا اینکه عملى برخلاف امنیت عمومى همچون استراق سمع، جاسوسى و غیره صورت گیرد.
2. حوزه عمومی. در این حوزه هم دولت فعال مایشاء نیست. در اینجا هم حقوق و آزدایهایى براى مردم به رسمیت شناخته شده است که گستره فعالیت مردم را فراخ میکند از جمله: حق انتخاب شدن و انتخاب کردن افراد ذى صلاح براى تصدى امور عامه
آزادى احزاب و تشکلها
آزادى قلم و بیان و انتقاد
به تعبیر حضرت امام:
«اما در جمهورى اسلامى جز در موارد نادر که اسلام و حیثیت نظام در خطر باشد آن هم با تشخیص موضوع از طرف کارشناسان دانا، هیچ کس نمیتواند رأى خود را به دیگرى تحمیل کند و خدا آن روز را نیاورد.»[157]
گفتار چهارم: محدودیتهاى تساهل
1. قانون
تساهل و آزادى در چارچوب قانون است و منظور امام از قانون و مقررات اسلام که در فقه آمده است و مقررات حکومت است که فقیه السیاسة عهدهدار تبیین آن است. در این زمینه برخى خرده گرفتهاند که با وجود قانون جهاد، ارتداد و امر به معروف و نهى از منکر چگونه میتوان از تساهل در اسلام و حکومت اسلامى سخن راند؟ در پاسخ عرض میکنیم که در نظر امام جهاد نه براى قدرت طلبى و فتح ممالک و زورگویی، بلکه براى مقابله با زورگویان و معارضان ومتجاوزان است و اما ارتداد با توجه به عملکرد امام در طول حیات پس از پیروزى انقلابشان که فقط در مورد سلمان رشدى این حکم را اعلام کردند و خواستار اجراى آن شدند میتوان نتیجه گرفت که این حکم خصوصاً جنبه کیفرى آن مربوط به معاندان و مهاجمان است نه صرف تغییر عقیده و اما امر به معروف و نهى از منکر ایفاى نقش هدایتگرى و صیانت جامعه از انحراف است. ایفاى مسئولیت در قبال حق و حقیقت است نه اجبار و اکراه افراد به ایمان. بدین سبب است که تحت شرایط و مقررات خاص قرار گرفته است.
2. نظم عمومی
منظور از نظم عمومی آنچه که مربوط به اداره کشور یا راجع به صیانت کشور از نهادها و تأسیسات حقوقی و قوانین کشور است و اراده افراد در خلاف حهت آن بلااثر است.
3. اخلاق حسنه
منظور از اخلاق حسنه حداقل موازین اخلاقی است که از نظر متعارف مردم نقض آنها ناپسند شمرده میشود.
حاصل سخن اینکه تساهل در نظر امام مسئول است-در حوزه فردى و خصوصى و در عقیده و پذیرش معارف حقه- نسبت به حق و حقیقت که دین داعیهدار آن است و مشروط-در حوزه عمومى هم نسبت به تساهل کننده و هم تساهل شونده- به تعالیم اسلام است.
آنچه ما در این پژوهش تا حدودى توانستیم بدان دست یابیم منظومه فکرى امام و چارچوبهاى کلى اندیشه ایشان است و اما آنچه درخور بررسى است و در ادامه این پژوهش قرار میگیرد یکى بررسى عملکرد ایشان است و دیگر مقایسه اندیشه ایشان با آنچه امروزه از اندیشههاى غرب در جامعه تبلیغ مى گردد، تا زوایاى اندیشه ایشان روشنتر گردد.
این پایاننامه در سه فصل تنظیم شده است: «فصل اول کلیات نظرى راجع به تساهل مورد بررسى قرار گرفته است در فصل دوم مبانى و خاستگاه تساهل در اندیشه امام و در فصل سوم انواع تساهل و حدود و محدودیتهاى آنها در نظر امام بررسى شدهاند و در آخر جمعبندى و نتیجهگیرى آمده است که ذیلاً به معرفى اجمالى این فصول میپردازیم.
فصل اول
در این فصل سه محور در رابطه با تساهل مورد توجه بوده است محور اول بررسى مفهومی و واژگانى تساهل و تسامح میباشد. در این محور ابتدا مفهوم تساهل و تسامح از نظر لغوى مورد بحث قرار گرفته است و الفاظ مترادف و نزدیک به آن نظیر مدارا، دگرپذیرى و مفاهیم متضاد آن از قبیل خشونت تعریف شدهاند از جمله مهمترین واژگانى که با آنها در این پژوهش سر و کار داریم واژه تولرانس میباشد. برخى با توجه به مفهم تولرانس سعى کردهاند برابر نهاد یا معادلى مناسب براى آن از زبان فارسى یا عربى بیابند لذا عدهاى تساهل و برخى تسامح و برخى دیگر مدارا و کسانى دگرپذیرى را براى این معادلیابى برگزیدهاند. اما باید گفت در خود این واژه در بستر فرهنگیاش ابهام وجود دارد بنابراین معادلیابى براى آن مشکل است. آنچه مهم است محتوا و مقصودى است که از این لفظ یا الفاظ اراده میگردد. ما واژگاه تساهل و
تسامح را براى این پژوهش مناسبتر میدانیم زیرا هم قرابت نزدیکتری با اندیشههاى امام دارد و هم با اندیشههاى دینى که خاستگاه اندیشه امام است و هم میتواند تا حدودى مفهوم تولرانس را برساند.
پس از روشن شدن معناى لغوى الفاظ مطرح در پژوهش به بررسى معناى اصطلاحى این واژهگان میپردازیم. دو تعریف عمده از این واژه صورت گرفته است: 1-پذیرش آنچه را قبول نداریم 2- تحمل عقاید یا اعمالى از روى قصد و آگاهى که با عقاید یا اعمال ما مخالف است.
برخى تعاریف تساهل را یک ارزش قلمداد میکنند و برخى دیگر آن را یک روش میدانند ولى همه تعاریف در این نکته مشترکند که تساهل و عدم تساهل مفهومى است در رابطه با تحمل و عدم تحمل مخالف. به نظر ما چون تعاریف تساهل هر کدام بر پایه اصولى بنا شدهاند که مسلم فرض شدهاند و خدشه در این اصول تعاریف را مناقشهانگیز میگرداند به جاى انتخاب یک تعریف بهتر است موضوع تساهل که همان «تحمل و عدم تحمل مخالف و دگرباش» است محور بحث قرار گیرد گیرد زیرا این اصول هستند که تحمل و عدم تحمل و مخالف و دگرباش را معنى و مصداقیابى میکنند و با اختلاف اصول تعاریف متفاوت میگردند.
محور دوم ذکر تاریخچه بحث تساهل است. تاریخ اندیشه تساهل عمرى به درازاى عمر اجتماعات بشرى دارد چرا که منازعات و اختلافات در طول حیات جمعى بشر همواره وجود داشته است و اکنون نیز وجود دارد اما امروزه در فلسفه سیاسى و اندیشه سیاسى مبدأ این بحث را دوران نوزایى اروپا قرار میدهند. در تاریخ اندیشه تساهل غرب، تساهل در منازعات شدید مذهبى زاده شد منازعاتى میان فرقههاى گوناگون مذهبى که هر کدام مدعى حقانیت خود و عدم حقانیت دیگرى بود اما بقول برتراند راسل جنگهاى سى ساله مذهبى همه را مجاب کرد که توان حذف دیگرى را ندارد و لذا رو به سوى تساهل آوردند. بدین معنا که توازن قوا همه را متقاعد کرد که یکدیگر را باید تحمل کنند. جداى از این واقعیت تاریخى متفکرین هم از این دغدغه خالى نبودند و لذا بسیارى له و بسیار علیه تساهل استدلال میآوردند.
استدلال ابتدا بر پایه متون دینى و کتب مقدس استوار بود. طرفداران عدم تساهل استدلال مى کردند که راست دینى امرى است که کتاب مقدس به آن فرمان داده است زیرا وقتى زندگى آخرت اصل است و دنیا فرع آن،
به نفع خود فرد است که او را از کژ دینى بازداشت. عقیده بر آن بود که کژدینان را کیفر دنیوى دهید تا در عین حال که روان آنها رستگار میشود وظیفه نیکوکارى هم عملى شده باشد چرا که یارى به رستگارى دیگران با هدف تضمین رستگارى خویشتن است. در این صورت کژ دینى بیش از آنکه نادانى باشد خطایى بزهکارانه است. در واقع فساد کردن در ایمان که ضامن حیات روانى است شدیدتر از فساد کردن در این دنیاست و در نتیجه اگر جاعلان سکه-که فساد مالى و دنیوى دارند بخاطر اجراى عدالت- بوسیله شهریاران کشته میشوند کژدینان به طریق اولى سزاوار این مجازات هستند. در مقابل متألهین استدلال میکردند که سرکوب کژدینان خلاف کتاب مقدس و خلاف مصلحت است زیرا سرکوب آنها باعث بینظمى و جنگ میشود علاوه بر اینکه خود خداوند که قدرت مطلق دارد میتواند همه بدیها را از بین ببرد آنها را از بین نبرده است و بدیها امکان بروز دارند پس چگونه خداوندى که خود اجازه بروز بدیها را میدهد به دیگران فرمان مقابله با کژدینى را میدهد؟ بنابراین کژ دینى فقط جنایتى معنوى است که نمیتواند کیفر دنیوى داشته باشد و حداکثر کیفر معنوی- تکفیر- دارد نه قتل. تاریخ تحول اندیشه تساهل گواه آن است که تساهل که ابتدا در مناقشات مذهبى مطرح بود بعدها به هر عقیدهاى سرایت کرد و آنچه تحمل آن خواسته میگردید بعدها جزو حقوق اعلام گردید، به همین مناسبت در ادامه پژوهش به بررسى نسبت تساهل با آزادی، حقوق بشر، حقوق و آزادیهاى اساسى میپردازیم. حاصل آنکه تساهل به معنى تحمل مخالف و دگرباش امروزه تحت عنوان آزادیها و حقوق اساسى و حقوق بشر مطرح است. اعلامیههاى حقوق بشر و میثاقهاى بینالمللى در این زمینه دربردارنده حقوقى هستند و از آزادیهایی سخن گفتهاند که دقیقاً موضوع تساهل و عدم تساهل میباشد، از جمله ماده هیجده میثاق بینالمللى حقوق سیاسى و مدنى مصوب 1976 آورده است که هر کسى حق آزادى فکر، وجدان و مذهب را دارد این حق شامل آزادى داشتن یا قبول مذهب یا معتقدات است به انتخاب خود و نیز آزادى ابراز مذهب و معتقدات، خواه فردى یا جمعی، خواه بطور علنى یا مخفی. هیچ کس نباید مورد اکراهى واقع شود که به آزادى او در داشتن با قبول یک مذهب یا معتقدات به انتخاب خودش لطمه وارد آورد. در ادامه مهمترین مفهوم مخالف تساهل یعنى «خشونت» مورد بررسى قرار گرفته
است.
محور سوم مبانى عمده تساهل شامل مبانى سیاسی، مذهبی، فلسفی.
تساهل و حقوق بشر هم مانند دیگر مفاهیم از این دست همواره بر اصولى موضوعه که عمدتاً از دین یا فلسفه و فلسفه سیاست بدست میایند، استوار است و لذا در این محور این سه مبنا مورد بررسى قرار میگیرد. در سیر تحول اندیشه تساهل در غرب گفتیم که مهمترین استدلالات بر له یا علیه تساهل در ابتدا حول مفاهیم مذهبى دور میزد. در قرون بعدى متفکرین در توجیه تساهل و عدم تساهل استدلالات فلسفى و سیاسى را بیشتر بکار بردند. نزاع میان صاحبان عقاید دینى به نزاع میان صاحبان عقاید و میان دولت و شهروندان مبدل گشت و لذا فلسفه سیاسى مبتنى بر فلسفه و انسان شناسى نقش عمدهاى را در تبیین مفهوم تساهل و عدم تساهل عهده دار شد. متفکرینى از جلمه هابز، لاک، بدن، اسپینوزا و استیوارت میل هرکدام از موضعى جدا و گاه هماهنگ به تبیین این مفهوم همت گماشتند. حقوق طبیعى و نظریه قرارداد اجتماعى عمدهترین پایههاى نظریه آنهاست.
هابز با تکیه بر انسانشناسى «انسان گرگانسان» نظریه قرارداد اجتماعى خود را به لوایاتان ختم کرد که دولت مطلقه او مبین تساهل و حدود آن بود. در وضع طبیعى ترسیمى او انسان حقوق طبیعى دارد ولى شرایط جنگ همه علیه همه، انسان را مجبور به اعطاى این حقوق از جمله حق تعیین سرنوشت به دولت میکند بنابراین تساهل فقط در روابط میان افراد با یکدیگر مطرح میگردد که وجدان اخلاقى فرد داور نهایى او در تشخیص خیر و شر است و اما میان دولت و افراد تا آنجا آزادى هست و مخالفت تحمل میگردد که دولت تشخیص دهد.
لاک در تبیینى دیگر از وضع طبیعى مدعى شد که انسانها در این وضع به مقتضاى عقل کنار هم زندگى میکنند و احکام اخلاقى از جمله استحقاق انسان به نتیجه کار و تلاش خود، میان انسانها حکمرو است. ولى فزون خواهى آدمیان عملاً به نقض این اصول میانجامد و لذا دولت الزامى میگردد ولى درحدودى که بتواند پاسدار احکام اخلاقى باشد لذا دولت قدرت محدودى دارد و هرگز از حدود خیر و صلاح عموم فراتر نمیرود. او با تفکیک میان حوزه کلیسا و حوزه دولت و محدود کردن حوزه دخالت دولت، سطح وسیعى از تساهل را قائل شد. او چند مورد را استثناء میکند از جمله ملحدان و کاتولیکها. ملحدان بدین خاطر که الزام به تعهدى ندارند و کاتولیکها بدین سبب که تعهد به پاپ دارند. البته منتقدین او این موارد را خلاف نظریهاش قلمداد کردهاند. فایده باوران از جمله استیوارت میل به گونهاى دیگر براى تساهل استدلال کردهاند او با در حق طبیعى و معیار قرار دادن لذت و اَلَم تصریح میکند که هر انسانى آزاد است که توانشهاى خود را طبق اراده و تشخیص خود بگونهاى که با دیگران در تعارض قرار نگیرد، پرورش دهد. فرد و توانشهاى او معیار حقیقت و اخلاق است و لذا آزادى کامل دارد مگر اینکه با آزادى دیگران و مصلحت عامه در تضاد باشد.
همانگونه که در تعاریف تساهل آمد تساهل از موضع قدرت صورت میگیرد و دولت بعنوان مهمترین دارنده قدرت مهمترین طرف تساهل و عدم تساهل قرار میگیرد و لذاست که اندیشه دولت و حدود و ثغور دخالت آن، مهمترین چالش در زمینه تساهل و آزادیهاست، جوامع عموماً و دولتها خصوصاً، همواره بین نظم و آزادى در نوسان بودهاند. چگونه نظمى متضمن بالاترین حد از آزادیهاست؟ چه حقوقى و چه آزادیهایى را دولت حق ندارد دستاندازى کند؟ چه رفتارى را باید تحمل کند؟ چه سطحى از
منازعات و اختلافات در جامعه پذیرفته است؟بر کدام پایه کدام آزادیها تحقق مییابد و چه پایهاى مخرب چه آزادیهایى است؟
اصولى همچون خودبسندگى انسان در معرفت و شناخت، اصالت انسان، کثرتگرایى معرفتى و سیاسی، اباحه گری، نسبى گرایى در اخلاق و معرفت و... عمدهترین پایههاى تساهل در اندیشه غرب قرار گرفتهاند. حال جاى این پرسش است که ایا تساهل مورد نظر امام بر همین اصول و پایهها استوارند؟
فصل دوم: مبانى خواستگاه تساهل در اندیشه امام خمینی
پرسش اساسى این فصل این است که امام چه مبنایى را براى تساهل برگزیدهاند و بر اساس آن چه اصولى قابل استنتاج است؟ مدعاى ما در این فصل این است که امام برخلاف اندیشه تساهل در غرب-مبتنى بر نفى حقیقت و نسبى گرایى و جدایى دین از سیاست- معتقدند که اسلام دینى است فرازمانى و فرامکانى که برنامه سعادت بشر است در دنیا و آخرت. بنابراین تساهل و عدم تساهل را در تعالیم آن باید جستجود کرد.
مهمترین نکتهاى که در این رابطه باید
روشن گردد این است که ایا دین میتواند وارد این مقولهها گردد به تعبیر دیگر ایا از دین مىتوان چنین انتظارى داشت؟ ایا این گونه مسائل در قلمرو دین میگنجد؟
در پاسخ به این سؤال دو رویکرد وجود دارد یکى رویکرد برون دینى مبتنى بر نگرش حداقلى به دین و دوم رویکرد درون دینى مبتنى بر نگرش حداکثرى به دین.
بنابر رویکرد برون دینى اینگونه مباحث خارج و فارغ از دین هستند. این رویکرد معتقد است که نباید از دین انتظار داشت که ریز و درشت مسائل زندگى را حل کند و براى آنها برنامه داشته باشد. در نظر آنان «تمدن جدید به کلى از دین و فقه برکنار است. دین فقط جهت میدهد و بقیه برعهده دینداران است که جهان خود را سامان دهند.»[153] بحث تساهل و حقوق بشر از اختراعات و اکتشافات جدید و انسان متمدن امروزی است و نباید در دین بدنبال آنها گشت.
رویکرد دوم معتقد است که-عکس رویکرد اول- دین براى اداره انسان از گهواره تا گور است.
«هرکس به یک نگاه اجمالى به احکام اسلامى نظر افکند درمییابد که جداى از آنکه عبادات وظیفهاى بین انسان و خالق است در این عبادات جهانى از امور سیاسى و اجتماعى مربوط به امور دنیایى وجود دارد... از عبادات گذشته امور اقتصادی، اجتماعى و سیاسى مهمى که در میان احکام وجود دارد میفهماند که اسلام تنها یک قوانین عبادى محض نیست...»[154]
«مثلاً تبلیغ میکردند اسلام دین جامعى نیست براى جامعه نظامات و قوانین ندارد، طرز حکومت و قوانین حکومتى نیاورده است اسلام فقط احکام حیض و نفاس دارد، اخلاقیاتى هم دارد، اما راجع به اداره جامعه چیزى ندارد.»[155]
بنابراین، این رویکرد معتقد است که پاسخ انتظارات و قلمرو دین را خود دین معین میکند و دین اسلام هم در عرصه فردى و هم در عرصه اجتماعى نیازهاى انسان را پاسخ گفته است و اسلام به واسطه همین کمال و کلیت و جامعیت و تمامیتش به نبوت تشریعى پایان داده است و همه نیازهاى تعالى بشر و سعادت دنیوى و اخروى او را اختیارش قرار داده است.
پس از روشن شدن موضع امام در رابطه با دین و اینکه تساهل را باید در متون دینى معنا و مصداق یابى کرد به پرسش اصلى این فصل مى رسیم که مبانى دینى تساهل در نظر امام کدامند؟ و بر پایه آن مبانى چه اصولی
قابل استنتاج هستند؟ از نظر امام اگر روابط انسانى را به چهار حوزه تقسیم کنیم-روابط انسان با خود، با خدا، با هستی، و با دیگران- دین همه آنها را پوشش میدهد و هدایت مىکند بدین نحو که روابط انسان با خدا در مرکز قرار میگیرد و توسط احکام، اخلاق و معارفى که توسط وحى فرستاده شده است حوزههاى دیگر زندگى انسان پوشش داده شده و هدایت میشود. همه اینها یک منظومه را تشکیل میدهند که یک کل واحد و تفکیکناپذیر است.
تساهل در حوزه روابط انسان با دیگران قرار میگیرد که خود تحت تأثیر دو حوزه دیگر یعنى هستى شناسى و انسان شناسى است. از منظر دینى در هستى شناسى پایه جهان و خلقت آن بر رحمت بوده است و این رحمت دربرگیرنده همه جهان از جماد گرفته تا نبات و تا انسان و تساهل همه افراد از کافر تا مؤمن، میباشد. و در انسانشناسى انسان مجموعهاى از امیال و خواهشها و استعدادهاست که میتواند بسوى کمال برود یا بسوى سقوط و گمراهی... انسان مؤمن جهان را مظهر رحمت حق میبیند که همه انسانها در جوار این رحمت قرار دارند و لذا با نظر رحمت به آنها مینگرد. در نظر او مبناى سلوک و تعامل میان انسانها محبت است و این محبت و رحمت در سایه خودسازى و تزکیه نفس در جوار تعالیم انبیا بدست میاید حتى قهر هم مظهرى از رحمت میشود.
«جنگهاى رسول اکرم، رحمتش کمتر از نصایح ایشان نبوده است... جنگهاى پیامبر رحمت بوده است بر عالم. در رحمت بوده است حتى بر کفارى که با آنها جنگ کرده است...»[156]
نکته دیگرى که بررسى آن لازم است روشن کردن نوع نگرش اسلام به جامعه است زیرا تساهل و عدم تساهل عمدتاً در اجتماع مطرح است و کمتر سخن از تساهل یا عدم تساهل بین دو فرد پیش میاید بلکه این جوامع انسانى هستند که موضوع تساهل واقع میشوند از جوامع کوچک مثل خانواده گرفته یا جوامع بزرگتر کشورها و کل جهان.
منشأ اجتماع هرچه میخواهد باشد ولی این نکته مهم است که چگونه باشد یعنى آنچه مهم است که چگونگی برقراری روابط اجتماعى سالم و عادلانه است. اجتماع دینى بر پایه اصل هدایتگرى اسلام شکل میگیرد انسانها در آزادى کامل بواسطه تبلیغ منادیان و حاملان دین به سوى آن اقبال میکنند و آزادانه و آگاهانه هدایت دینى را پذیرا میگردند و وقتى جامعه بر پایه تعالیم
دین شکل گرفت و نداى دین پذیرفته گردید خود به خود جامعه مقید به قوانین دین میگردد و از این پس جامعه در سایه احکام دینى که مشروب از معارف و اخلاق است اداره میگردد و فقه عموماً و فقه السیاسة خصوصاً عهدهدار تبیین این احکام هستند و لذا تساهل که مربوط به این حوزه میباشد تحت عناوین فقه عموماً و فقه السیاسة قرار میگیرد و از آن طریق مصادیق و مفهوم و حدود آن معین میگردد.
با توجه به نوع نگرش امام به اسلام و با توجه به معارف اسلام چند اصل مهم در باب تساهل قابل شناسایى است یکى اصل هدایتگرى بیاغماض نسبت به اصول و معارف دینى با روش تبلیغ و دعوت و دیگرى اصل هدایت پذیرى آزادانه و آگاهانه انسان مبتنى بر اصل اختیار انسان و دیگرى شکل گیرى اجتماع پس از تبلیغ و دعوت و پذیرش انسانها بر محور دین و تقید اجتماع به احکام و قوانین الهى که در فقه و فقه السیاسة تبلور یافته است.
فصل سوم: نظر امام در حوزههاى سه گانه تساهل 1. دین 2. اخلاق 3.سیاست
عمدهترین حوزههاى اعمال تساهل و عدم تساهل سه حوزه دین، اخلاق و سیاست است و بدین لحاظ در این فصل که عمدهترین فصل پژوهش است تحت چهار گفتار به بررسى این سه حوزه و نظر امام در آنها و حدود و محدودیتهاى تساهل میپردازیم.
گفتار اول: تساهل دینی
منظور از تساهل دینى بحث از تساهل و نسبت آن با دین است که دوگونه قابل طرح است یکى تساهل در دین و دیگرى تساهل نسبت به دین. و چون هر دینى مبتنى بر عقایدى است بحث از عقیده هم به مناسبت و آزادى بیان هم به تناسب مطرح میشود سه رویکرد در این زمینه وجود دارد:
1. رویکردى که عدم تساهل را ذاتى دین میداند. محور اصلى این رویکرد این است که دین به معناى اعتقاد جزمى یا حاوى باور یقینى به مجموعهاى از اصول و احکام مطلق نمیتواند با تساهل که مبتنى بر نفى حقیقت است سازگار دراید.
در مقابل این رویکرد امام معتقدند که اسلام نه تنها ملازم با جزماندیشى نیست بلکه حاوى آزادى است اسلام قوانین اساسیاش انعطاف ندارد اما بسیارى از قوانینش با نظرهاى خاصى انعطاف دارد میتواند همه انحناى دموکراسى را تضمین کند. اسلام اگر از روى کمال و عدالت و در کلیت خود اجرا
شود، مقررات آن کمتر از هر مقررات دیگرى خشونتآمیز خواهد بود.
2. رویکرد دیگر دین را مقتضى تساهل مطلق میداند به گونهاى که عدم تساهل در گوهر آن راه ندارد. اشکال این رویکرد آن است که بسیارى از قوانین جهاد و اجراى حدود را نمیتواند توجیه کند.
3. رویکرد وسط. بدین معنى که اسلام نه یکسر مقتضى تساهل مطلق و نه مقتضى عدم تساهل مطلق است.
در نظر امام دین و عقیده آزاد است. به نظر ایشان در مذهب تشیع انسانها آزادند و مسقل هستند و هیچ انسانى براساس مسلک مذهبى تحت فشار و سلب آزادى قرار نخواهد گرفت. در کنار آزادى عقیده آزادى بیان و قلم هم وجود دارد و به عقیده امام آزادى بیان یکى از نعم بزرگ الهى است که توسط انقلاب به ملت ارزانى شده است. البته آزادى عقیده بدین معناست که انسانها در هدایتپذیرى آزادند و هر عقیدهاى را میتوانند برگزینند نه اینکه هر عقیدهاى پسندیده است و حق و درست است. بدین سبب نسبت به مظاهر عقاید از جمله عبادتگاههاى خاص تا آنجا که منافى اصول اخلاقى و معارف اسلامى نشود آزادى وجود دارد و لذا دینهاى آسمانى از آزادى بیشترى در اسلام برخوردارند تا عقاید الحادى و بشرى و به همین خاطر اسلام با برقرارى بتکده به هیچ عنوان موافقت نخواهد داشت. با ترویج و تبلیغ بتپرستى و عقاید انحرافى مبارزه خواهد کرد. البته مبارزه به معنى بکارگیرى خشونت نیست، گرچه اگر در مقابل خشونت قرار گیرد جهاد را هم واجب برمیشمرد.
گفتار دوم: تساهل اخلاقی
ابتدا نگاهى اجمالى به مفهوم اخلاق وتلقیهاى متفاوت از آن در مکاتب گوناگون بشرى مطرح میشود و سپس نظر امام راجع به اخلاق بطور کلى بیان میگردد. امام برخلاف آنانکه اخلاق را فاقد حقیقت و مبتنى بر نسبیت میدانند، آن را امرى حقیقى میدانند نه خیالی، که مرتبط با کمال و نقص آدمى است.
در تعریف تساهل اخلاقى دو منظر وجود دارد گاه منظور از تساهل اخلاقى وجود یک خلق انسانى است که از آن به حسن خلق تعبیر میشود که نتیجه آن برخورد محبتآمیز با مردم است، و گاه یک عقیده است راجع به اخلاق بدین معنى که حکم میشود هر اخلاقى درست است و هیچ اخلاقى و نظریه اخلاقى بر دیگرى رجحان ندارد پس هر کس مجاز است و میتواند هرگونه که تشخیص میدهد خیر اخلاقى خود را برگزیند و به آن عمل کند. صلاح و فساد، ظلم و عدل، کژى و راستی، دروغ و صدق همه مفاهیمى خیالیاند.
تساهل اخلاقى به مفهوم اول مورد پذیرش امام و دین است ولى به مفهوم دوم از نظر دین مردود است. زیرا دین خود موجد مکتبى اخلاقى است که مدعى کمال رسانى انسان است. امام به ارزشهاى اخلاقى مبتنى بر وحى اعتقاد تام دارند. در نظر امام اختلاف ارزشها بازگشتن به اختلاف مکاتب است و هر مکتبى در رابطه با جهانبینى و انسانشناسیاش دیدگاهى خاص پیدا میکند که تحت دو عنوان کلى آنها را از هم تفکیک میکند مکتب الهى و مکتب مادى که در مقام عمل چارهاى جز تمسک به یکى از آنها نیست در نظر امام میتوان دو حوزه خصوصی و حوزه عمومى را از یکدیگر تفکیک کرد. درحوزه فردى و خصوصى هر کس هرگونه که میخواهد باشد، آزاد است و تنها وظیفه، هدایت و ارشاد است. البته این هدایتگرى در کمال حسن نیت و خلق نیکو انجام خواهد گرفت بدین معنى که هدایتگرى خود مشمول حکمى اخلاقى است. بنابراین آنچه تحت عنوان فسق و فجور و رذائل اخلاقى قرار میگیرد که جنبه فردى دارد آزادند و اگر کسى بدانها اطلاع یافت حق افشاء ندارد. حوزه خصوصى شامل منزل و محل کار و هرجا که خالى از رفت و آمد است میباشد و کسى حق سرکشى و تفتیش از حوزه خصوصى افراد را ندارد حتى حکومت مگر در مواقع ضرورت که امنیت جامعه در خطر باشد.
و اما در حوزه عمومی، اخلاق از بنیانهاى زندگى اجتماعى است. اصولاً بدون مبانى اخلاقى زندگى جمعى بغایت مشکل بلکه
غیر ممکن است. قوام زندگى بر پایه اصول اخلاقى همانند امانتداری، وفاى به عهد، عدالت، صداقت و... بنا شده است. براستى اگر صداقت و راستگویى را از دستگاه قضایى و امانتدارى را از دستگاههاى مالى و دولتى و لزوم وفاى به عهد را از اقتصاد و مناسبات تجارى حذف کنیم چه اتفاقى خواهد افتاد؟ ایا میتوان مبتنى بر نسبیت اخلاق هر عملى را صحیح دانست؟ بسته به میزان تأثیرگذارى و اهمیتى که موضوع اخلاقى در اجتماع ایفا میکند مشمول تساهل و عدم تساهل قرار میگیرد. هیچ جامعهاى نسبت به خیانت تساهل روا نمیدارد بدون وفاى به عهد معاملات مختل میگردند جامعه بدون حد نصابى از نظم سامان نمییابد مقررات راهنمایى را نمیتوان بدلیل عدم قبول فضیلت نظم، زیر پا نهاد. و به همین سبب برخى گفتهاند حقوق، اخلاق تجسم یافته است. حاصل آنکه هر آنچه جنبه فردى دارد (عنصر معنوی) و در محل خصوصى (عنصر مادی) واقع شود مورد تساهل میباشد. اما آنچه جنبه عمومى دارد و یا در محل و مکان عمومى واقع شود مشمول عدم تساهل است. نکته قابل توجه این است که عدم تساهل بمعنى برخورد خشونتآمیز و قهرآمیز با هر پدیده ناپسند
نیست بلکه نحوه اقدام و جلوگیرى هم داراى حدود و مقرراتى است که در ابواب مختلف فقه ذکر شده است.
اما آنچه تحت عنوان آداب و رسوم قرار میگیرد مشمول تساهل گسترده است جز در مواردى که مخل نظم عمومىباشد.
گفتار سوم: تساهل سیاسی
تساهل سیاسى به منش و روش دولت و گروههاى سیاسى در حوزه سیاست باز میگردد و بیانگر آن است که افراد و گروهها به نظرات یکدیگر احترام بگذارند و اجازه بروز و ظهور اندیشههاى متفاوت وجود داشته باشد. بنابراین تساهل سیاسى به بینش و گرایش و منش حکومت و حکومتگران بستگى تام دارد.
بینش امام نسبت به سیاست مبتنى بر جهان بینى و انسان شناسى و نوع نگاهى است که امام به جامعه دارد در نظر امام سیاست بمعنى اداره انسان در همه ابعاد وجودى اوست. در نگاه امام انسان و جامعه تک بعدى نیست و منحصر در مادیات نمیشود بلکه داراى ابعاد بسیار والا و متعالى است که انبیا عهدهدار هدایت انسان و جامعه به سوى آن بودهاند، امرى که حکومتهاى دنیایى از عهده آن بر نمیایند. از عمده ویژگیهاى حاکمیت در نظام امام بعد الهى و مردمى آن است با این بیان که با توجه به ماهیت از اویى و بسوى اویى انسان، فقط خداست که استحقاق اطاعت و فرمانبردارى دارد و هیچ کس و هیچ قانونى بدون تصویب خداوند مشروعیت ندارد. از جانب دیگر انسان ذاتاً مختار است و براین اساس دین را اختیار میکند و بر پایه تعالیم اسلام فقیه جامع الشرایط عهدهدار ولایت مردم در جامعه میگردد. بنابراین ولایت از آنِ فقیه جامعالشرایط است و اما تولى منوط به پذیرش مردم است. بنابراین نظام اسلامى ترسیمشده از سوى امام دو پایهاى است. هم در تأسیس و هم در ادامه و استمرار نظام. یعنى پس از تولّى مردم نسبت به نظام اسلامى هم حاکم و حکومت و هم مردم در چارچوب تعالیم اسلام به ایفاى نقش میپردازند. هم ولى و هم مردم در سیر الىالله در حرکتند تا ولى واجد شرایط نباشد و تا مردم تولى نکنند حکومت اسلامى شکل نخواهد گرفت. پس از شکلگیرى حکومت اسلامى تساهل در دو حوزه قابل بررسى است:
1. حوزه خصوصی. از اینکه گفته میشود اسلام پوشش دهنده همه زوایاى زندگى فردى و اجتماعى انسان است و اینکه حکومت
وظیفه هدایت مردم به سوى فلاح و صلاح را دارد، ممکن است این برداشت شود که حکومت در کلیت و همه زندگى مردم دخالت میکند اما این گمانى نادرست است زیرا در نظر امام حوزه خصوصى زندگى مردم که از نظر مادى شامل محل سکونت و محل کار شخصى و از نظر معنوى شامل افعال مربوط به خود فرد میباشد، کاملاً آزاد است و مردم در این حوزه هرکارى میتوانند انجام دهند و هرگونه عملى را مرتکب شوند و هیچ کس حتى حکومت حق سرکشى و تجسس هم ندارد چه رسد به دخالت. تساهل کاملى در این حوزه برقرار است و تنها وظیفه، وظیفه امر به معروف و نهى از منکر است با حدود و شرایط مخصوص به خودش آن هم در صورتى که خلافى بطور اتفاقى و بدون تجسس فاش گردد. البته اگر جرمى عمومى همچو ارتشاء در خفاء صورت گیرد و در محل خصوصى افراد کسانى که مطلع میشوند حق دارند به مراجع ذى صلاح گزارش دهند یا اینکه عملى برخلاف امنیت عمومى همچون استراق سمع، جاسوسى و غیره صورت گیرد.
2. حوزه عمومی. در این حوزه هم دولت فعال مایشاء نیست. در اینجا هم حقوق و آزدایهایى براى مردم به رسمیت شناخته شده است که گستره فعالیت مردم را فراخ میکند از جمله: حق انتخاب شدن و انتخاب کردن افراد ذى صلاح براى تصدى امور عامه
آزادى احزاب و تشکلها
آزادى قلم و بیان و انتقاد
به تعبیر حضرت امام:
«اما در جمهورى اسلامى جز در موارد نادر که اسلام و حیثیت نظام در خطر باشد آن هم با تشخیص موضوع از طرف کارشناسان دانا، هیچ کس نمیتواند رأى خود را به دیگرى تحمیل کند و خدا آن روز را نیاورد.»[157]
گفتار چهارم: محدودیتهاى تساهل
1. قانون
تساهل و آزادى در چارچوب قانون است و منظور امام از قانون و مقررات اسلام که در فقه آمده است و مقررات حکومت است که فقیه السیاسة عهدهدار تبیین آن است. در این زمینه برخى خرده گرفتهاند که با وجود قانون جهاد، ارتداد و امر به معروف و نهى از منکر چگونه میتوان از تساهل در اسلام و حکومت اسلامى سخن راند؟ در پاسخ عرض میکنیم که در نظر امام جهاد نه براى قدرت طلبى و فتح ممالک و زورگویی، بلکه براى مقابله با زورگویان و معارضان ومتجاوزان است و اما ارتداد با توجه به عملکرد امام در طول حیات پس از پیروزى انقلابشان که فقط در مورد سلمان رشدى این حکم را اعلام کردند و خواستار اجراى آن شدند میتوان نتیجه گرفت که این حکم خصوصاً جنبه کیفرى آن مربوط به معاندان و مهاجمان است نه صرف تغییر عقیده و اما امر به معروف و نهى از منکر ایفاى نقش هدایتگرى و صیانت جامعه از انحراف است. ایفاى مسئولیت در قبال حق و حقیقت است نه اجبار و اکراه افراد به ایمان. بدین سبب است که تحت شرایط و مقررات خاص قرار گرفته است.
2. نظم عمومی
منظور از نظم عمومی آنچه که مربوط به اداره کشور یا راجع به صیانت کشور از نهادها و تأسیسات حقوقی و قوانین کشور است و اراده افراد در خلاف حهت آن بلااثر است.
3. اخلاق حسنه
منظور از اخلاق حسنه حداقل موازین اخلاقی است که از نظر متعارف مردم نقض آنها ناپسند شمرده میشود.
حاصل سخن اینکه تساهل در نظر امام مسئول است-در حوزه فردى و خصوصى و در عقیده و پذیرش معارف حقه- نسبت به حق و حقیقت که دین داعیهدار آن است و مشروط-در حوزه عمومى هم نسبت به تساهل کننده و هم تساهل شونده- به تعالیم اسلام است.
آنچه ما در این پژوهش تا حدودى توانستیم بدان دست یابیم منظومه فکرى امام و چارچوبهاى کلى اندیشه ایشان است و اما آنچه درخور بررسى است و در ادامه این پژوهش قرار میگیرد یکى بررسى عملکرد ایشان است و دیگر مقایسه اندیشه ایشان با آنچه امروزه از اندیشههاى غرب در جامعه تبلیغ مى گردد، تا زوایاى اندیشه ایشان روشنتر گردد.