امام خمینى و جریان مخالفت با ولایت فقیه
آرشیو
چکیده
متن
امام خمینى از ابتداى پیروزی انقلاب اسلامى در مواجهه با جریانهاى متفاوت سیاسى و فکرى ضمن شناخت دقیق آنها راه صحیح و روشن را در پیش پاى مردم گذاشته و حتى خطرات اینده را نیز گوشزد نمودهاند.
امام معتقد بودند جمهورى اسلامى و مردم گرفتار جریانهائى خواهند بود که در لواى مفاهیم و شعارهاى مردم فریب چهره خود را پنهان و با صورتسازى ظاهرى تلاش خواهند نمود تا انحراف ایجاد کنند. این جریانها به اسم آزادى و دموکراسى و پرهیز از دیکتاتورى برخلاف مسیر اسلام حرکت خواهند کرد. با مراجعه به آثار آن بزرگوار «فقط صحیفه نور» دفاع از ولایت فقیه و برخورد با جریانهاى فکرى و سیاسى که عمدتاً از زمان تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسى شدت میگیرد را ملاحظه میکنیم که در مقام دفاع، ولایت فقیه را اینگونه عنوان میدارند.
-ولایت فقیه حاکمیت قانون الهى است.
-ولایت فقیه براى مسلمین یک هدیهاى است که خداى تبارک و تعالى داده است.
-ولایت فقیه یک طرح اسلامى است.
-ولایت فقیه تبع اسلام است.
-ولایت فقیه آنقدر بار مترقى دارد که در سایر مواد معلوم نیست مثل آن باشد.
-ولایت فقیه را اسلام و ائمه علیه السلام نصب فرمودهاند.
-ولایت فقیه از دیکتاتورى جلوگیرى میکند.
-با نظارت ولایت فقیه آسیبى به مملکت وارد نخواهد شد.
-ولایت فقیه با توجه به مصالح مملکت، امور را کنترل میکند.
-ولایت فقیه حکومت قانون است.
امام خمینى مخالفین ولایت فقیه را به دو دسته عمده تقسیم میکنند:
الف: کسانیکه نمیفهمند ولایت فقیه چیست.
ب: کسانیکه با اسلام مخالفند و یا از غربیها تبعیت میکنند و دشمنانى که دستور دارند مخالفت کنند.
این مخالفین در قالب چند جریان از منظر امام خمینى در صحنههاى سیاسى فکرى جامعه به ابراز نظر و وجود میپردازند و چند محور عمده را در مخالفت خود عنوان میکنند:
1. اگر ولایت فقیه باشد دیکتاتورى پیش میاید.
2. اگر ولایت فقیه باشد ارتجاع پیش میاید.
3. اگر ولایت فقیه باشد فاجعه پیش میاید.
4. اگر ولایت فقیه باشد اسلام نابود میشود.
نخست جریانى که با ظاهر اسلامى وارد میشوند و ولایت فقیه را دیکتاتورى معرفى میکنند، در نگاه امام در این جریان از هر دو دسته یعنى دوستان ناآگاه و دشمنان حضور دارند. نسبت به دوستان ناآگاه امام معتقدند در اینده جمهورى اسلامى این جریان به صورت اسلامى وارد شده و همان مسائلى را که در زمان حیات مبارک آن حضرت مطرح میکردند را طرح کرده و عنوان میدارند که باید ولایت فقیه نباشد چرا که دیکتاتورى است و باعث نابودى اسلام میشود امام خطاب به این جریان میفرمودند: «شما اینقدر اشکال به برنامههاى اسلامى نکنید. شمائى که از اسلام هستید لکن از اسلام درست اطلاع ندارید. مسلم هستید لکن از احکام مطلع نیستید. اینقدر کارشکنى نکنید. برخلاف مسیر ملت، برخلاف مسیر اسلام راهى را در پیش نگیرید. گمان نکنید که آن طرحى را که اسلام داده است موجب نابودى اسلام میشود این منطق، منطق آدم ناآگاه است نگوئید ولایت فقیه را قبول داریم لکن با ولایت فقیه اسلام تباه میشود. این معنایش تکذیب ائمه است، تکذیب اسلام است. و شما من حیث لایشعر این حرف را میزنید.»(صحیفه نور، ج9، ص170)
همچنین امام در رابطه با جریان دوستان ناآگاه معتقد بودند که بحث و نظر روى امور ادارى و نحوه اجراء ولایت فقیه ندارند. اما اشکالتراشى و اتخاذ این فکر که اگر ولایت
فقیه باشد بساط دیکتاتورى لازم میاید را رد میکردند و میفرمودند تا حالا که اسلامى در کار نبوده است و دشمنان نمیگذاشتند و حالا هم بعضى دوستهایى که معتقد هستند نمیگذارند... من از خداوند تبارک و تعالى میخواهم که ما را از شر دوستهاى جاهل و دشمنهاى شیطان نجات دهد و ما بعد از این گرفتاریم، گرفتار همین دوستها، دوستهاى جاهل و دشمنان عاقل(9ص253)
امام در رابطه با دشمنانى که با صورت اسلامى وارد میشوند نیز معتقد بودند که ممکن است با ظاهرسازى و اینکه میخواهند دیکتاتورى نباشد و –دیکتاتورى عمامه و عصا پیش نیاید وارد شده و همان حرفهائى را که به آنها تزریق کردهاند و دیکته نمودهاند را پس دهند. لذا به جامعه اسلامى –میفرمودند شما از این به بعد مبتلا به این مسائل هستید و باید به هوشمندى و با مطالعه و با مشورت بین خودتان افرادى را که میبینید یا به اسم آزادى که آزادى خاص و دلبخواهى است و یا به اسم دموکراسى و امثال ذلک الفاظ جالبى که در هیچ جاى دنیا معنایش پیدا نشده است و هرکس براى خودش معنائى میکند در این طور چیزها گرفتار هستید و شما باید به کمال توجه مقابله کنید(9ص183)
دوم جریانى که در قالب روشنفکرى وارد شده و ولایت فقیه را فاجعه معرفى میکند و آنرا ارتجاع مینامد.
امام نسبت به این دسته از روشنفکران مى فرمودند که این روشنفکرهاى ما-نمیفهمند که ولایت فقیه یعنى چه؟ آنها ولایت فقیه را ارتجاع میدانند. براى اینکه یک طرح اسلامى است و آنها از اسلام مى ترسند و اسلام را ارتجاعى میدانند و چون جرئت نمیکنند به اسلام بگویند ارتجاعى است. با این بیان که اینها میخواهند ما را به 1400 سال پیش برگردانند. مقصود خود را بیان میکنند، هر کلمه ارتجاع که میگویند اگر دلشان را بشکافید برمیگردد به اینکه اسلام ارتجاعى است، اینها خدا را مرتجع میدانند. (10/155)
باید از همینهائى که در ایران هستند و به اسم روشنفکر یا به اسم نویسنده و امثال ذلک هستند و خرابکار هستند این برچسبها را قبول کنیم. چاره نیست که ما تحمل کنیم بر چسب ارتجاع را ما ارتجاعى هستیم که دست خائنان را از مملکت قطع کردیم و ما ارتجاعیون آزادى را به مملکت برگرداندیم. و ما ارتجاعیون استقلال را به مملکت خودمان برگرداندیم. ما ارتجاعیون آزادى به همه
قشرها دادیم.(10/125)
این ارتجاعى بود که دست خیانتکارها را از این مملکت برید و اینها این مسئله را ارتجاعى میدانند. این ارتجاعى بود که شما را به سرنوشت خودتان حاکم کرد (10/156)
انگیزه مخالفت جریانها با ولایت فقیه با آنچه که از صحیفه نور برداشت میشود عبارتست از اینکه دشمنان چه آنهائى که با ظاهر اسلامى وارد میشوند و چه آنهائى که در قالب روشنفکرى به ابراز وجود میپردازند هدف اصلى و اساسیشان مخالفت با اسلام است و دوستان ناآگاه نیز چه آنهایى که ظاهر اسلامى دارند و چه آنهایى که روشنفکرند با هدف پیروى از مناسبات دنیا و غربگرائى و تبعیت از اندیشههاى آنها به مخالفت برمیخیزند.
حضرت امام در مقابل هر چهار دسته از این دو جریان ایستاده و ضمن دفاع محکم و متین از ولایت فقیه، مردم و جامعه را مخاطب قرار داده و به روشنگرى میپردازند و در عین حال چهره مخالفین را نیز میشناسانند. امام در مقام دفاع از ولایت فقیه میفرمایند ولایت فقیه یک چیزى است که خداى تبارک و تعالى درست کرده است. و همان ولایت رسولالله است.(10/26)
پیغمبر اکرم(ص) که از دنیا میخواست تشریف ببرد تعیین جانشین و جانشینها را تا زمان غیبت کرد و همان جانشینها تعیین امامت امت را هم کردند، به طور کلى این امت را به خود وانگذاشتند که متحیر باشند براى آنها امام تعیین کردند رهبر تعیین کردند تا ائمه هدى سلامالله علیهم بودند. آنها بودند و بعد فقها، آنهائى که متعهدند، آنهائى که اسلامشناسند، آنهائى که زهد دارند، زاهدند، آنهائى که اعراض از دنیا دارند، آنهائى که توجه به زرق و برق دنیا ندارند آنهائى که دلسوز براى ملت، آنهائى که ملت را مثل فرزندان خودشان مىدانند آنها را تعیین کردند براى پاسدارى از این ملت(10/174)
فقیه نمیخواهد به مردم زورگوئى کند اگر یک فقیه بخواهد زورگوئى کند این فقیه دیگر ولایت ندارد.
در اسلام قانون حکومت میکند پیغمبر اکرم (ص) هم تابع قانون بود، تابع قانون الهی، نمیتوانست تخلف بکند. خداى تبارک و تعالى میفرماید که اگر چنانچه یک چیزى برخلاف آن چیزى که من میگویم تو بگوئى من ترا اخذ میکنم و وتینت را قطع میکنم به پیغمبر میفرماید که اگر پیغمبر یک شخص دیکتاتور بود و شخصى بود که از او میترسیدند که مبادا یک وقت همه قدرتها که دست او آمد دیکتاتورى بکند. اگر او شخصى دیکتاتور بود آنوقت فقیه هم میتواند باشد، اگر امیرالمؤمنین سلامالله علیه یک آدم دیکتاتورى بود آنوقت فقیه هم میتواند دیکتاتور باشد.
دیکتاتور در کار نیست مىخواهیم جلو دیکتاتورى را بگیریم ولایت فقیه، ولایت بر امور امت که نگذارد این امور از مجارى خودش بیرون برود، نظارت کند بر مجلس بر رئیس جمهورى که مبادا یک پاى خطائى بردارد. نظارت کند بر همه دستگاهها (10ص29) آنقدر به ولایت فقیه اثر مترقى بار است که در سایر این موارد که شما ملاحظه مىکنید معلوم نیست مثل آنها باشد یک نفر آدمى که همه جهات اخلاقیش و دیانتیاش و علم و عملش ثابت است پیش ملت و خود ملت این را تعیین میکنند، این نظارت مىکند بر اینکه مبادا خیانت بشود. (10ص155) فقیه ناظر بر این است که اجراى قانون بکنند، خلاف نکنند. نه اینکه مى خواهد خودش یک حکومتى بکند میخواهد نگذارد این حکومتهایى که اگر چند روز بر آنها بگذرد برمیگردند به طاغوتى و دیکتاتورى میخواهد نگذارد بشود-زحمت براى اسلام کشیده شود. (10ص53)
امام درباره اصل ولایت فقیه در قانون اساسى میفرمایند. در این قانون اساسى که اینقدر احتیاط کارى هم شده، آقایان هم اینقدر احتیاط کارى کردهاند که یک دفعه مردم بیایند خودشان تعیین کنند یک خبرههائى را. (11ص38)
اینکه در قانون اساسى یک مطلبى ولو به نظر من یک قدرى ناقص است و روحانیت بیشتر از این در اسلام اختیارات دارد و آقایان براى اینکه خوب دیگر خیلى با این روشنفکرها مخالفت نکنند یک مقدارى کوتاه آمدند. این که در قانون اساسى هست این بعضى شئون ولایت فقیه است نه همه شئون ولایت فقیه و از ولایت فقیه آنطورى که اسلام قرار داده است به آن شرایطی که اسلام قرار داده است هیچکس ضرر نمیبیند... ولى امر اگر یک کلمه، یا یک قدم برخلاف بردارد آن ولایت را دیگر ندارد. با همین مادهاى که در قانون اساسى است که ولایت فقیه را درست کرده این استبداد را جلویش را میگیرد. (11ص133)
امام میفرمایند:
ولایت مطلقه که از جانب خدا به نبى اکرم(ص) واگذار شده و اهم احکام الهى است و بر جمیع احکام فرعیه الهیه تقدم دارد و اختیارش از چهارچوب احکام فرعیه الهیه
فراتر است چرا که اگر اختیارات حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهى باشد باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی(ص) یک پدیده بیمعنى و محتوا باشد چونکه هیچکس نمیتواند ملتزم به پیامدهاى آن باشد مثل خیابانکشى که مستلزم تصرف در منزلى است یا حریم آن است، در چهارچوب احکام فرعیه نیست، نظام وظیفه و اعزام الزامى به جبههها و جلوگیرى از ورود و خروج ارز و جلوگیرى از ورود یا خروج هر نحو کالا و منبع احتکار در غیر دو سه مورد-گمرکات و مالیات- و جلوگیرى از گران فروشی، قیمت گذارى و جلوگیرى از پخش مواد مخدر و منبع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الکلی، حمل اسلحه به هر نوع که باشد و صدها امثال آن...
حکومت که شعبهاى از ولایت مطلقه رسولالله صلىالله علیه و آله و سلم است یکى از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتى نماز و روزه و حج است حاکم میتواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند حاکم میتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدى که قرار باشد در صورتى که رفع بدون تخریب نشود خراب کند حکومت میتواند- قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است در موقعى که آن قرار داد مخالف- مصالح کشور و اسلام باشد یک جانبه لغو کند و میتواند هر امرى را چه عبادى یا غیرعبادى که جریان آن مخالف مصالح اسلام است از آن، مادامى که چنین است جلوگیرى کند حکومت میتواند از حج که از فرائض مهم الهى است در مواقعى که مخالف کشور اسلامى دانست موقتاً جلوگیرى کند (20ص170)
امام در مقام روشنگرى و هدایت مردم و شناساندن چهره مخالفین به مقابله با این جریان برخاسته و زوایاى مختلف آن را نشان میدهند و میفرمایند:
اینها از اسلام متنفرند. اینها باید بفهمند تا این محراب و منبر هست و تا این خطابهخوانها و این اسلام و مسلمین و این بازار مسملین و این جوانها هستند-نمیتوانند کارى بکنند(10ص26) اینها از ولایت رسولالله میترسند شما-بدانید که اگر امام زمان سلامالله علیه حالا بیاید باز اینها مخالفند با او. (10ص26)
اینها اگر یک رئیس جمهور غربى باشد همه اختیارات دستش بدهند هیچ مضایقه ندارند و اشکالى نمیکنند (10ص53)
همین آقایانیکه فریاد میزنند که باید دموکراسى باشد باید آزادى باشد همین آقایان مینشینند دور هم و یک چیزى پیش خودشان میگویند و میخواهند تحمیل کنند به یک ملت اینها از نظارت فقیه در امور میترسند. میگویند قدرتمند می شود فقیه که قدرتمند شد هرج و مرج میشود لیکن مضایقه ندارند که مثلاً یک قدرتى دست نخستوزیر باشد. یک قدرتى دست رئیس جمهور باشد ممکن مسلم نباشد، غربى باشد، هرچه میخواهد باشد (10ص34)
این آقایانیکه میروند سراغ اینکه ببینیم چطور یک چیزى باشد. پسند غرب باشد. پسند غرب این است که ما همه چیزمان را تقدیمشان بکنیم و بیچون و چرا. این، پسند غرب است اگر آقایان این را میخواهند این پسند ملت ما نیست. و اگر آقایان یک چیزى خیال میکنند که در غرب خبرى است بدانند که در غرب خبرى نیست جز جنایت، جز خیانت، من ملتشان را نمیگویم، الان غرب یعنى دولتهایشان در هر صورت من خواهش میکنم از این آقایان از اینهائى که یا روشنفکرند و یا خودشان را به روشنفکرى میزنند که اینقدر با سرنوشت یک ملت بازى نکنند. (10ص193)
به حرفهاى آنهائیکه برخلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب میکنند و میخواهند ولایت فقیه را قبول نکنند گوش ندهید.
شما نترسید از این چهار نفرى که نمیفهمند اسلام چه است، نمیفهمند فقیه چه است، نمیفهمند ولایت فقیه یعنی چه، آنها خیال میکنند که یک فاجعه به جامعه است آنها اسلام را فاجعه میدانند نه ولایت را. (9ص248)
ما فرض میکنیم که فاجعه است، این فاجعه را ملت میخواهد، شما چه میگوئید؟
این فاجعه ولایت فقیه را ملت ما میخواهند، بیائید سئوال بکنیم.(9ص253) من به همه ملت به همه قواى انتظامى اطمینان میدهم که امر دولت اسلامى اگر، نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد آسیبى بر این مملکت وارد نخواهد شد، گویندگان و نویسندگان نترسند از حکومت اسلامى و نترسند از ولایت فقیه، ولایت فقیه که آنطور که اسلام مقرر فرموده است و ائمه ما نصب فرمودهاند به کسى صدمه وارد نمیکند. دیکتاتورى به وجود نمیآورند. کارى که برخلاف مصالح مملکت است انجام نمیدهند. کارهائى که بخواهد دولت یا رئیس جمهور یا کس دیگر برخلاف مسیر ملت و برخلاف مصالح کشور انجام دهد فقیه کنترل میکند جلوگیرى میکند، شما از اسلام نترسید از فقیه نترسید از ولایت فقیه نترسید. (9ص171)
اینها یک چیز دیگرى میخواهند نه رژیم باشد و نه اسلام باشد یک جمهورى دمکراتیک، دمکراتیک آن هم به معنایى که در غرب وارد کرده، اینجا، به آن معنایى که حتى در غرب است. (9ص252)
این روشنفکرهاى ما نمیفهمند که ولایت فقیه یعنى چه (10ص138)
اسلام الان غریب است نمیشناسند اسلام را، احکام اسلام را نمیدانند اسلامشناسهاى ما هم اسلام را نمیشناسند وقتى نشناختند خیال میکنند که اگر چنانچه حکومت فقیه باشد، حکومت دیکتاتورى است و اگر چنانچه فقیه در کار نباشد دیگر هر که میخواهد باشد اگر شمر هم باشد این آقایان اشکالى به آن ندارند، فقط فقیه را بهش اشکال دارند. اشکال هم براى این است که از اسلام میترسند، بعضى هم گول خوردهاند بعضى هم معتمدند در این امر. (11ص37)
یک دستهاى که در ظاهر اظهار اسلام میکنند، در ظاهر براى اسلام دعوت میکنند در ظاهر حرف اسلام، قلمهایشان براى اسلام
است لیکن زیرپرده مخالفت با اسلام میکنند در زیرپرده با اینها چه باید بکنیم، کار با اینها بسیار مشکل است (ج10ص286)
دست بردارید
از حرفها و از این توطئهها و از این غلط کاریها برگردید به دامن همین ملت (10ص29) قلمهاى شما از تفنگهاى آن دموکراتها به اسلام بیشتر ضرر دارد نطقهاى شما به اسلام ضررش بیشتر از آن توپهائى است که آنها به جوانان ما میبندند و تفنگهایى که آنها میبندند، ضررش به اسلام بیشتر است براى اینکه آنجا دشمن معلوم است و شما بصورت مخفى به میدان میآئید قلمهاى شما از سرنیزههاى رضاخان بدتر است براى اسلام و شما مضرتر هستید از رضاخان و محمد رضا براى اسلام برای اینکه آنها معلوم بود مخالف هستند و مردم میشناختند آنها را، مخالفت میکردند با آنها مقاومت میکردند. شما در پوشش اسلام برخلاف اسلام دارید عمل میکنید (10/27)
آقایان بیدار باشند ملت بیدار باشند این منحرفها در کنار نشستهاند و با هم دارند مجتمع میشوند و میخواهند ملت ما را منحرف کنند و نهضت ما را اینها خیال دارند سرکوب کنند. ولکن بدانید که نمیتوانند و همه آنها با تمام طوائفشان یک عده محدودند، مردم همان مردمند بیخود اینها زحمت به خودشان ندهند ملت همان ملت است. بازار همان بازار است، دانشگاه همان دانشگاه است. مدارس علمى همان مدارس علمى است. خطبا همان خطبا هستند علماى بلاد ما همان علماى بلاد هستند هیچ تزلزلى در آنها حاصل نشده است...بیخود آبروى خود را نبرید. بیخود هى مقاله ننویسید، بیخود هى صحبت نکنید من توصیه میکنم به شماها اینقدر اجتماع نکنید اینقدر حرف نزنید هر روزى یک چیزى درست کنید و هر روز یک کاغذ بنویسید و هر روز یک نشریهاى بدهید نه اینها غلط است... بازى نخورید از این حرفهاى نامربوطى که میزنند و از هر طرف حمله کردهاند به اینکه اسلام را از بین ببرند و از هر طرف حمله کردهاند به اینکه این نهضت را از بین ببرند گاهى روحانیتش را از بین بردند، گاهى چه، روحانیون بودند که شما را آزاد کردند حالا قلمهایتان را به ضد روحانیون قلمفرسایى میکنید، شما کجا بودید آنوقت که روحانیون حبس میرفتند. حالا سر درآوردید و حرف میزنید. (10ص32)