آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن

در این مقاله نگارنده درصدد این است که بحران شخصیت و هویت را با تکیه بر آراء امام خمینی تحلیل نماید. فایده و اهمیت اینگونه تحقیقات بر خواننده پوشیده نیست. در دوران کنونی اختلال شخصیت و بحران هویت از مهمترین مشکلات جوامع در حال توسعه و بلکه توسعه یافته است. کشور اسلامی ما پیش از انقلاب اسلامی از مشکلات جدی در این زمینه رنج می‌‌‌ برد و اکنون نیز که در دهه سوم انقلاب اسلامی قرار داریم، شاهد بروز پدیده شکاف نسل جدید پس از انقلاب از نسل دوران انقلاب و آشکار شدن نشانه‌‌‌ های بحران شخصیت و هویت در برخی از سطوح جامعه هستیم. علیرغم چنین اهمیت گسترده‌‌‌ ای تحقیقات در مورد این موضوع – به ویژه با تأکید بر خصوصیات بومی کشور اسلامی ما – کم است و نیاز به کار و تحقیقات گسترده‌‌‌ تر در این زمینه بویژه با تکیه بر آراء و منابع اسلامی به چشم می‌‌‌ خورد. از جمله شخصیت‌‌‌ هایی که می‌‌‌ توان از آراء و اندیشه‌‌‌ های ایشان در زمینه مورد بحث استفاده نمود، امام خمینی می‌‌‌ باشد. اندیشه‌‌‌ های ایشان از چند جهت در این زمینه حائز اهمیت است:
(1) احاطه ایشان بر منابع و متون اسلامی و اندیشه‌‌‌ های اسلامی و پرداختن به صورت گسترده به موضوع مورد بحث.
(2) ایشان در پیش از انقلاب به طور گسترده با این پدیده در جامعه برخورد داشته و بر این اساس اظهارنظر می‌‌‌ فرمودند.
در این مقاله سعی خواهد شد به سه سؤال در این زمینه با تکیه بر آراء امام خمینی پاسخ داده شود:
(1) عوامل مؤثر بر تکوین شخصیت و هویت انسانی چیست؟ (2) علل بوجود آمدن بحران شخصیت و هویت؟ (3) راههای برون رفت از بحران هویت و شخصیت؟
ریمون آرون جامعه‌‌‌ شناس فرانسوی می‌‌‌ گوید: «کمتر نسلی را داریم احساس نکرده باشد که در حال بحران یا به عبارت دیگر در نقطه چرخش تاریخ به سر می‌‌‌ برد.»[36] از قرن شانزدهم به این سو به دشواری می‌‌‌ توان نسلی را یافت که خود را در دوره‌‌‌ ای از ثبات تصور کرده باشد. از منظر روش‌‌‌ شناسی در عرصه فرهنگ، اندیشه و نظریه‌‌‌ پردازی بحران‌‌‌ ها معمولاً موجب حرکت و پویایی می‌‌‌ گردند و با بروز آنها انگیزه تلاش برای دست‌‌‌ یابی به الگوهای جدید و تبیین‌‌‌ های تازه فراهم می‌‌‌ شود. حتی برخی از متفکرین بروز بحران را پیش‌شرط طرح آراء و نظریه‌‌‌ های جدید در حوزه‌‌‌ های مختلف علوم می‌‌‌ دانند. وقتی نشانه‌‌‌ های بحران در افق ظاهر می‌‌‌ شود، کوشش برای تدبیر و مقابله با آن آغاز می‌‌‌ گردد و آن زمانی است که الگوها و شیوه‌‌‌ های سنتی متداول ظرفیت و توان لازم را برای تبیین رخدادها ندارند. در علوم سیاسی هرجا کوششی برای نظریه‌‌‌ پردازی انجام گرفته است در جهت تشخیص و شناخت منشأ بی‌‌‌ نظمی و بحران در جامعه و تجویز تدابیر لازم به منظور مقابله با آن بوده است. همه نظریه‌‌‌ پردازان سیاسی سعی کرده‌‌‌ اند عناصر ثبات‌بخش جامعه را ارزیابی کنند و دریابند که چگونه می‌توان مانع از آن شد که رقابتها، تضادها، تعارضات و کشمکش‌‌‌ های سیاسی باعث فروپاشی و تجزیه جامعه گردد. اصطلاح بحران (Crisis) برگرفته از یک واژه طبی یونانی است. این کلمه عموماً در ذهن یک وضعیت غیرعادی، اضطراری و سرنوشت‌‌‌ ساز را تداعی می‌‌‌ کند. از آنجا که بحران یک مفهوم ادراکی است به دست دادن یک تعریف موجز و منسجم و مورد قبول عام از آن مشکل است. به عبارت دیگر، بحران را باید از دیدگاه کسانیکه به نحوی درگیر آنند و یا در شرایط و زمینه‌‌‌ های خاصی که اتفاق می‌‌‌ افتد تعریف و معنا کرد. مفهوم بحران برای یک سیاستمدار و دولتمرد یا مدیر سیاسی با معنی آن نزد فرد عادی و یا یک اندیشمند سیاسی متفاوت است. بحران در تمام سطوح جامعه ملی و بین‌‌‌ المللی ممکن است حادث شود، همانگونه که فرد به‌عنوان کوچکترین عنصر جامعه ممکن است دچار بحران در حیات یا در روابط اجتماعی گردد در منظومه‌‌‌ ای که فرد، خانواده، جامعه و حاکمیت را به صورت زیرمجموعه‌‌‌ های به هم پیوسته نشان می‌‌‌ دهد، متغییرهای بحران‌زا
ممکن است در هر سطحی بروز کند و باعث بر هم زدن نظم گردد. این اختلال به دلیل پیوستگی زیرمجموعه‌‌‌ ها به مناطق دیگر هم منتقل می‌‌‌ شود و در یک چرخه بحرانی باعث بر هم خوردن تعادل نظام می‌‌‌ شود. بحران‌‌‌ ها بسته به اینکه در کدام منطقه و به چه دلیل حادث شود، ممکن است یکی از موارد زیر را دربرگیرد:
1. اختلال در نظام فلسفی و ارزشی جامعه موجب بروز بحران مشروعیت می‌‌‌ شود.
2. اختلال در نظام سنتی و قانونی باعث بروز بحران نهادی و نفوذی می‌‌‌ شود.
3. اختلال در نظام رفتاری و فردی جامعه باعث بروز بحران هویت و مدنیت می‌‌‌ شود.
4. اختلال در نظام کثرت‌‌‌ گرایی و همگرایی جامعه باعث بروز بحران مشارکت و یکپارچگی می‌‌‌ شود.
5. اختلال در نظام سازمانی و ساختاری باعث بحران نقش‌‌‌ ها و ارتباطات می‌‌‌ شود.
6. اختلال در نظام تکاملی، توسعه و نوسازی جامعه باعث بروز بحران توزیع و زمینه‌‌‌ ساز حدوث سایر بحرانها می‌‌‌ شود. این شش بحران را می‌‌‌ توان به شکل مدل منظومه‌‌‌ ای زیر نشان داد.[37]
از بین بحرانهای شش‌‌‌ گانه فوق بحران هویت مورد بحث این مقاله است که به تحلیل آن از دیدگاه امام خمینی می‌‌‌ پردازیم. هویت/ این همانی (Identity) پاسخ به این پرسش پیچیده است که من کیستم، منظور از هویت سازمان و نظام سایقها، معتقدات و سرگذشت فرد در تصور خویش است، هم‌‌‌ چنین، شامل انتخابهای آزاد و تصمیم‌‌‌ گیریها، مخصوصاً درباره شغل، جهت‌یابی و فلسفه زندگی است. بحران هویت (Identity Crisis) سبب بروز آشفتگی هیجانی و یا عاطفی در امور مزبور است یا تردید و شک در آنها که مخصوصاً در بین جوانان و نوجوانان دیده می‌‌‌ شود. ریزش یا پخش هویت (Identity diffuion) که حالت تشدید یافته بحران هویت است، در زمانی است که شخص هیچگونه تعهد آشکار نسبت به شغلی یا مجموعه‌‌‌ ای از ارزشها ندارد و در جستجوی آن تعهد نیست[38] خود آدمیان در عصر جدید تجربه‌‌‌ ای از میدانهای بزرگ اجتماعی است که با احساسهایی همچون ناآرامی، تشویش از بروز فاجعه، نومیدی در تجربیات درهم می‌‌‌ آمیزد. شک به بسیاری از وجوه زندگی روزمره انسانها نفوذ کرده است و این شکها و تردیدها موجب بروز نگرانی و تردید نسبت به نهادهای جامعه و قواعد متداول در آن می‌گردد. حتی بسیاری از قویترین بنیادگرایان نیز از نفوذ شک و تردیدهای اساسی در امان نیستند. این امور موجب دگردیسی و تغییر در هویت افراد جامعه امروز می‌‌‌ گردد.[39] اما امروزه نیاز به بازنگری و تقویت هویت خویش در جامعه ما یک امر ضروری است. در جوامع بشری معمولاً در دو هنگام ملتها به هویت خود باز می‌‌‌ گردند. اول: وقتی که ملتی در معرض خطر است و ناچار نگران خود می‌‌‌ شود. دوم: زمانی که ملت نیرومند و چیره است. در مورد اول می‌‌‌ توان گفت وقتی هویت یک ملت دچار بحران می‌‌‌ شود، با نگرش به سابقه خود، سعی در رهایی از بحران دارد. هویت جامعه ما بارها در طول تاریخ حیات‌زیست خود دچار بحران شده است. بعنوان نمونه بحران هویتی حاصل از هجوم اسکندر مقدونی به ایران و بحران حاصله از رویارویی با مدرنیسم و فرهنگ غرب از جمله آنهاست. در مورد ملتهای نیرومند و چیره هدف آنها از بازگشت به هویت خویش حفظ برتری سیاسی، فرهنگی و نظامی خود برای حفظ و توسعه برتری است[40] برای بررسی هویت و بحران آن لازم است به بحث شخصیت و عوامل مؤثر بر آن نیز توجه نماییم زیرا بین آنها رابطه تنگاتنگی وجود دارد. در ابتدا مناسب است که واژه شخصیت را از واژه شخص متمایز سازیم. شخصیت یک مفهوم کلّی روانی است که تحلیل محتوای آن موردنظر است. شخص واژه‌‌‌ ای است که یک فرد آدمی واقعی را مشخص می‌‌‌ کند که در فلسفه غالباً به عنوان مفهومی از انسان به کار برده شده است. مثلاً می‌‌‌ گویید که شخص موضوع علم حقوق است. اما فرد به نحوی کلی به «هر نمونه واقعی نوعی از موجودات زنده» اطلاق می‌‌‌ گردد. قبل از اینکه به ارائه تعاریف شخصیت بپردازیم ذکر چند نکته در مورد شخصیت لازم است:
1) شخصیت یک سازمان، یک کلّ ساخته شده است. این شکل‌‌‌ بندی خاص است که مجموعه‌‌‌ ای از عوامل را در یک کلّ سازمان یافته وحدت می‌‌‌ بخشد. این کلّ حاصل جمع عناصر مجزا نیست.
2) شخصیت در طول تاریخچه زندگی فرد متشکل می‌‌‌ گردد. شخصیت حاصل تجربه زندگی است و یک مجموعه وحدت یافته تاریخی است. شخصیت در یک کلمه تاریخ است.
3) شخصیت یک سازمان پویایی است که با وحدت‌‌‌ یابی مجموع نظامهای بدنی و روانی در یک سازمان تحول می‌‌‌ یابد و پاسخهای فرد را به محرک تجربه شده درونی و بیرونی مشخص می‌‌‌ کند.
4) مشاهده‌کنندگان متفاوت در برابر یک فرد خاص به گونه‌‌‌ ای متفاوت برانگیخته شده و شخصیت او را ارزیابی می‌‌‌ کنند. [41]
البته می‌‌‌ توان نکات دیگر را در مورد شخصیت بیان نمود که به دلیل اختصار صرف‌نظر می‌‌‌ شود. از نظر لغت‌‌‌ شناسی شخصیت (Personality) از ریشه لاتینی Personal گرفته شده است و آن به معنای نقاب و ماسکی است که بازیگران تئاتر در یونان قدیم به صورت خود می‌‌‌ زدند. روان‌‌‌ شناسان با توجه به نظریه‌‌‌ هایی که ارائه داده‌‌‌ اند آن را با توجه به دیدگاه خود تعریف نموده‌اند. برای مثال آلپورت شخصیت را یک مجموعه عواملی درونی که تمام فعالیتهای فردی را جهت می‌‌‌ دهد، تعریف می‌‌‌ کند یا
واتسون شخصیت را مجموعه سازمان‌یافته‌‌‌ ای از عادات می‌‌‌ داند[42] بعضی از بین تعاریف متعدد اراده شده آنها را در سه گروه خلاصه کرده‌‌‌ اند: (1) شخصیت همان تأثیرات یک فرد در اجتماع است. (2) واکنشها و پاسخهای فرد به محرکهای گوناگون است. (3) شخصیت، متغیری است میان محرکها و پاسخها. بعضی دیگر تعاریف ارائه شده از شخصیت را در دو قطب یک طیف قرار داده‌‌‌ اند. در یک قطب بینشی قرار دارد که جهان درون انسان را اصیل دانسته، رفتارهای او را در سایه این بینش تفسیر می‌‌‌ کند و در قطب دیگر بینشهای حاد رفتارگرایی قرار دارد که عالم درون انسان را غیرقابل مطالعه پنداشته و همه چیز را در رفتار و واکنشهای ارگانیزم در مقابل محیط تحلیل می‌‌‌ کند. تضاد بینشهای درون‌‌‌ گرایانه و برون‌‌‌ گرایانه در روانشناسی موجب بروز دیدگاههای بسیار متضادی در مباحث مربوط به رفتار و شخصیت شده است[43]. تعریف زیر برای انجام این تحقیق انتخاب می‌‌‌ گردد: «شخصیت مجموعه منظم، متکامل، و نسبتاً ثابت خصایص و رفتارهای بدنی، عقلی و اجتماعی فرد است که او را از دیگران مشخص می‌‌‌ سازند و موجب سازگاری او با محیط، به ویژه محیط اجتماعی می‌‌‌ شود.»
در این تحقیق عمده توجه به شخصیت پایه (Personality basic) است که عبارتست از ویژگیهای مشترک محیطی و فرهنگی موجود افراد یک ملت که موجب امتیاز آنها از ملتهای دیگر می‌‌‌ شود.[44] این معنا نزدیکی زیادی با هویت دارد. لذا در این تحقیق از تفاوتهای میان این دو مفهوم صرف‌نظر شده است. در دیدگاه اسلامی شاکله را می‌‌‌ توان معادله مفهوم شخصیت در علوم رفتاری دانست. خداوند در سوره اسری می‌‌‌ فرماید: «قل کلٌّ یعمَلُ عَلی شاکِلَتِه فَرَبُّکُم اَعلَمُ بِمَن هُوَ اَهدی سَبیلا، ایه 84» بگو هر کس بر شاکله خویش عمل می‌‌‌ کند و خدای شما به کسی که راهش از هدایت بیشتری برخوردار است، داناتر است. شاکله از نظر لغوی دارای معانی مختلفی است مانند خلق و خوی، طریقت، مذهب و... از آنجا که تمامی موارد فوق، زیربنای رفتارهای انسانی قرار می‌‌‌ گیرد می‌‌‌ توان گفت شاکله بر تمام معانی فوق تطبیق می‌‌‌ کند. به عبارت دیگر شاکله عبارتست از مجموعه نیات، خلق و خوی، طرق و هیئت روانی انسان.[45] بنابراین ایه شریفه رفتارهای انسانی برگرفته از شخصیت و هویت درونی یک انسان است و هرگونه تغییر در آن، منجر به تغییرات در رفتار
و کردار انسانها خواهد گردید، پس از روشن شدن مفهوم شخصیت و هویت، به بیان عوامل مؤثر بر تکوین آنها پرداخته می‌‌‌ شود.
عوامل مؤثر بر شخصیت و هویت
این عوامل را می‌‌‌ توان به دو دسته کلی تقسیم کرد: (1) عوامل سرشتی (2) عوامل محیطی.
مفهوم عوامل سرشتی تا حدی ابهام دارد. در واقع این مفهوم را به معنایی کم و بیش وسیع می‌‌‌ توان پذیرفت. در این تحقیق عوامل سرشتی به سه معنا موردنظر است: (1) عوامل ارثی که از پدر و مادر به ارث می‌‌‌ رسد (2) خصوصیاتی که در هنگام تولّد با خود به دنیا می‌‌‌ آوریم و به همین دلیل آن را مادرزادی نامیده‌‌‌ اند. علاوه بر داده ارثی ممکن است مجموعه‌‌‌ ای از عوامل در دوران بارداری و هنگام زایمان دخالت کند. این زندگی قبل از تولد متأثر از محیط رحم مادری است که تابعی از حالت بدنی و روانی مادر و برخی شرایط زندگی اوست. (3) خصوصیاتی که طبیعی است و به وسیله طبیعت داده شده است. آنچه به وسیله طبیعت داده شده کاملاً در هنگام تولد موجود نیست. ارگانیسم بدن یک جریان رشد داخلی بیولوژیک را دنبال می‌‌‌ کند. بنابراین محیط
شرایط آن را فراهم می‌‌‌ کند. در حالیکه ارثی دانستن مؤلفه‌‌‌ های اساسی شخصیت در دوره‌‌‌ ای طبیعی به نظر می‌‌‌ آمد، اما امروزه تمایل به نادیده گرفتن عوامل سرشتی و در نظر گرفتن شخصیت به خصوص از زاویه یادگیری به وسیع‌‌‌ ترین معنای آن است.[46] امام خمینی به عوامل سرشتی در تکوین شخصیت و هویت انسان اهمیت زیادی می‌‌‌ دهند. ایشان این عوامل را شامل عوامل پیش از تولد تا دورانهای مدیدی بعد از تولد یک انسان می‌‌‌ دانند. امام خمینی تأثیر اقدامات و اعمالی را که پیش از تولد و حتی پیش از تکوین نطفه انسان، انجام می‌‌‌ شود، در شکل‌‌‌ گیری هویت او مؤثر می‌‌‌ داند. اِنّ الموادّ التی یتغذی بها بنو آدم و بها یعیشون و تستمر حیاتهم فی هذا العالم العنصری الطبیعی مختلفه بحسب النوع لطافةً و کثافتهً و صفاء و کدورة فربّما یکون التفاح و الرمان و الرطب اصفی و اقرب الی الاعتدال و الکمال الوجودی من الجزر و الباقلّاء و الکمال الوجودی من الجزر و الباقلّاء و اشباههما و هذا الاختلاف الکثیر بین انواع الموادّ الغذائیه ربما یکون ضروریاً. ولا اشکال فی انّ النطفة الانسانیه التی یتکون منها الولد و تکون لها الملدئیة المادیة له من تلک الموادّ الغذائیة، فان النطفة من فضول بعض الهضوم، فاالقوّة المولدّة المودعة فی الانسان... تفرز المادّة من مادّة غذائیة لطیفة نورانیة صافیة اکلها الوالد و ربما یکون الافراز من المادّة الکثیفة الظلمانیة الکدرة، و قد یکون من متوسطة بینهما، و قد یمتزج بعضها بالبعض[47] موادی که انسان‌ها از آن تغذیه می‌‌‌ کنند و بوسیله آن معاش خود را تأمین نموده و به حیات خود در این عالم مادی ادامه می‌‌‌ دهند، از جهت لطیف یا غلیظ بودن، صفا یا موجب کدورت شدن مختلف هستند. ممکن است سیب، انار و خرما برای اعتدال و کمال وجودی از هویج و باقلا و مانند آن بهتر باشند. البته این اختلاف بین مواد غذایی ضروری است. مبدأ مادی نطفه تشکیل دهنده انسان مواد غذایی مصرفی است. نطفه انسان از باقیمانده غذاهای هضم شده تشکیل می‌‌‌ شود... اگر پدر [یا مادر] از مواد پاک و لطیف استفاده کند، انسان با استعداد درونی مواد نطفه را از آن مواد جدا می‌‌‌ کند. و اگر مواد مورد استفاده غیرلطیف باشد از آنها و اگر متوسط باشد همچنین و گاهی این مواد با هم مخلوط می‌‌‌ شوند. از نظر ایشان پدر و مادر که عامل به وجود آورنده نطفه انسان جدیدی هستند، تأثیر به سزایی در نورانیت و کمال نطفه دارند. نطفه انسان با توجه به این که از صلب چه شخصی خارج می‌‌‌ گردند، صفات و کمالات خود را به نطفه منتقل می‌‌‌ کنند، «منها: اختلاف الاصلاب فی الشموخ و النورانیة و الکمال و مقابلاتها و التوسط بینهما و هذا ایضا باب واسع و موجب لاختلافات کثیرة ربّما لا تحصی.»[48] همینطور کیفیت رحم مادر و چگونگی آن در این امر مؤثر است. «و منها: اختلاف الارحام کذلک و هذا ایضاً من الموجبات الواضحة. و با الجملة: الوارثة الروحیة شئ مشاهد معلوم بالضرورة».[49] غذای پدر و مادر طفل و اینکه ایا از راه مشروع تحصیل شده است یا نه و رعایت آداب مزاوجت و ازدواج از عوامل مهم و مؤثر بر تکوین شخصیت طفل می‌‌‌ باشد. «و منها: غیر ذلک من کون غذاء الاب و الامّ حلالاً او حراماً او مشتبهاً و کذا کون ارتزاقهما من الحلال اوالحرام او المشتبه فی حال کون الامانة فی باطنها و کون معدتهما فی حال الوقاع خالیة او ممتلئة او متوسطة و کون الوقاع حلالاً أو حراماً او مشتبهاً و کون آداب الجماع مرعیةً مطلقاً او غیر مرعیة مطلقاً، او مرعیاً بعضها دون بعض فانّ لکل ما ذکر دخالةً تامة فی قبول المادّة الفیض الوجودی من المبدأ الجواد».[50]
اگر امر پیش گفته در سلسه و توالی نسلها از جانب پدر و مادر وجود داشته باشد این امر سبب خواهد شد که نطفه منعقده از استعداد بهتری برای رشد و کمال برخوردار باشند. «و لو اتفق کون سلسلة الآباء و الامهات کلّها کذلک لصار نوراً علی نور و طهارة علی طهارة کما تقرأ فی زیارة مولانا و سیدنا الحسین علیه الصلاة والسلام (اشهد انک کنت نوراً فی الاصلاب الشامخة و الارحام المطهّرة لم تنجّسک الجاهلیة بأنجاسها و لم تلبسک من مُدلهمات ثیابها) فلو فرضنا ان المادّة فی کمال النورانیة و الصلب شامخ طاهر کامل و الرحم طاهر مطهّر و الآداب الالهیة محفوظة مرعیة یکون الوالد طاهراً مطهراً لطفیاً نورانیاً»[51]
نتیجه‌‌‌ ای که از فقرات منقوله از حضرت امام می‌گیریم این است که ماده موجود در اصلاب پدر و مادر در نورانیت و صفای نطفه تأثیر به سزایی دارد و هرچه پدر و مادر و بلکه پدران و مادر در نسلهای متمادی از ذمائم اخلاق و قبائح اعمال بدور باشند شخصیت و هویت نطفه و طفل آنها مستعد کمال و نورانیت خواهد بود. لذا اسلام برای ساختن انسان دستور داده که چه زنی را انتخاب کند چه مردی را آن زن انتخاب کند، وضع اخلاقی‌‌‌ اش چطور باشد، وضع دیانتش چطور باشد... این برای این است که ملاحظه عاقبت امر را کرده که اگر پدر و مادر یا یکی از آنها مثلاً اخلاقش فاسد باشد، اعمالش غیرانسانی باشد، این بچه‌‌‌ ها بواسطه وراثتی که هست در کار اینها در او تأثیر دارد.[52] پس اسلام از قبل از اینکه شما ازدواج بکنید با ازدواج شما سر و کار دارد می‌‌‌ خواهد نتیجه این ازدواج یک انسان سالم باشد.[53] تأثیر عوامل سرشتی به قبل از تولد انسان محدود نمی‌‌‌ شود و بعد از تولد او نیز ادامه دارد، لذا می‌‌‌ بایست بعد از تولد کودک نیز به این امر دقت نمود. از جمله این امور تأثیر شیر و غذای کودک بر اوست. هرچه روحیات و اخلاق مرضعه بهتر باشد، آثار آن در طفل ظاهر خواهد شد. «منها: الارتضاع و المرضعة و زوجها فانّ فی طهارة المرضعة و دیانتها و نجابتها و اخلاقها و اعمالها و کذا فی زوجها و کیفیة الارتضاع و الرضاع، دخالةً عظیمة فی الوالد.»[54] امام خمینی این توجه و دقت به عوامل سرشتی مؤثر بر شخصیت و هویت انسان را مخصوص دین اسلام و ادیان الهی می‌داند و تنها رژیمی که و تنها مکتبی که کار دارد به انسان از قبل اینکه این تخم و این دانه کشته شود. تا آن وقتی ... که آخر است و آخر ندارد کار دارند، این مکتبهای انبیا است. هیچ مکتبی غیر از مکتب انبیاء کاری به این ندارند که تو چه زنی انتخاب کن [ تا با او] وصلت کنی و زن چه مردی را انتخاب کند. به آن‌ها چه ربطی دارد، کاری به این ندارند، هیچ ابداً در قوانینشان این نیست... که در ایام حمل بچه، مادر چه کارهایی را بکند، ایامی که بچه را شیر می‌‌‌ خواهد بدهد چه کارکند، ایامی که بچه در دامن مادرش است، مادرش چه وظیفه‌‌‌ ای دارد... آنکه به همه چیز کار دارد، آنکه انسان را قبل از ازدواج، قبل از اینکه بخواهد ازدواج کند دنبال آن است که آن چیزی که از این ازدواج می‌‌‌ خواهد حاصل باشد، انسان باید باشد... هیچ مکتبی مثل اسلام نیست، نکته‌‌‌ اش این معناست که اسلام است که می‌‌‌ تواند انسان را از مرتبه طبیعت تا مرتبه روحانیت و فوق روحانیت تربیت کند.[55] امام خمینی عمده‌‌‌ ترین نقش را در عوامل سرشتی تا هنگام پایان دوران شیرخوارگی طفل می‌‌‌ دانند و از مجموع بیانات ایشان اینگونه مستفاد می‌‌‌ شود که بعد از این مرحله نقش عوامل محیطی عمده‌‌‌ ترین تأثیر را بر شکل‌‌‌ دهی هویت و شخصیت انسان دارند. البته عوامل سرشتی همچنان به تأثیر خود ادامه می‌‌‌ دهند مانند خوراک و آشامیدنی که شخص بعد از دوران شیرخوارگی تا پایان حیات خود استفاده می‌‌‌ کند، همچنان مؤثر هستند. منظور از عوامل محیطی، عواملی است که ناشی از درون‌‌‌ فکنی محتوای ارزشهای فرهنگی‌‌‌ اند و یا تابع تقلید اشکال مختلف عمل هستند. محققین به تأثیر چیره‌شونده عامل محیطی در کنار عامل سرشتی اعتقاد دارند.[56] امام خمینی نیز نقش اصلی را در تکوین شخصیت و هویت انسان به عوامل غیرسرشتی می‌‌‌ دهد. انسان از اول اینگونه نیست که فاسد به دنیا آمده باشد. از اول با فطرت خوب به دنیا آمده است. «کل مولود یولد علی الفطرة ثم انِّ ابواه یهودانه و ینصرانه و یمجسانه»[57] هر کودکی بر فطرت پاک متولد می‌‌‌ شود و این پدر و مادر او هستند که او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی می‌‌‌ کنند. منظور از فطرت پاک، همان فطرت انسانیت، فطرت صراط مستقیم، فطرت توحید است. این تربیت‌هاست که فطرت را شکوفا یا جلوی شکوفایی آن را می‌‌‌ گیرد.[58] از دیدگاه امام خمینی عوامل محیطی بیشترین تأثیر خود را در زمان کودکی فرد می‌‌‌ گذارند، زیرا کودک از شرایط مساعدتری برای رشد و اکتساب برخوردار است. اطفال را معلومات یا اخلاقی که در اول صباوت حاصل شده تا آخر کهولت باقی و برقرار است و نسیان به معلومات زمان طفولیت کمتر راه پیدا می‌‌‌ کند. از این جهت تربیت اطفال... از مهماتی است که عهده‌‌‌ داری آن بر ذمه پدر و مادر است و اگر در این مرحله سهل‌انگاری و فتور و سستی شود، چه‌بسا که طفل بیچاره را کار به رذایل بسیار کشد و منتهی به بدبختی و شقاوت ابدی او شود. [علت این امر اینست که] نفس کودک در ابتدای امر چون صفحه کاغذ بی‌‌‌ نقش و نگاری است که هر نقشی را به سهولت و آسانی قبول می‌‌‌ کند.[59] از نظر امام خمینی قابلیت پذیرش عوامل محیطی و تربیت‌‌‌ پذیری از الطاف خداوند تبارک و تعالی است که بشر را قابلیت اکتساب و تربیت داده است. تا در صورتی که عوامل سرشتی نامساعد بودند، امکان جبران آن به واسطه عوامل محیطی و تربیت ممکن باشد[60] از نظر امام خمینی در بین عوامل محیطی اهمیت محیط خانواده، پدر و مادر و محیط مدرسه و نقش معلم بیشتر است. تأثیر خانواده آن‌‌‌ قدر زیاد است که این احتمال وجود دارد که تأثیرات زیانبار آن تا آخر حیات یک شخص گریبانگیر او باشد و از جهت دیگر اثرات مثبت آن بسیار عمیق و گسترده باشد. فساد عملی پدر و مادر از هر چیز بیشتر در طفل سرایت کند چه‌بسا که یک طفل که عملاً در خدمت پدر و مادر تربیت شد تا آخر عمر با مجاهدت و زحمت مربیان اصلاح نشود.[61] چرا که دوره‌‌‌ های مختلف عمر از نظر تربیت و تأثیرگیری از عوامل محیطی مختلف است، بعضی از دوره‌‌‌ ها تناسب و موقعیت بسیار بهتری از برای شکوفا کردن استعدادها دارد. لذا در اسلام نیز در دوره بعد از هفت سالگی عنایت ویژه‌‌‌ ای به تربیت بچه گردیده است. دوره هفت سالگی تا حدود سی سالگی بهترین دوران عمر از این جهت است، چون اوان روحش یک اوان بسیار مناسبی است و هم در این اوان در یک محیطی قرار می‌‌‌ گیرد که روز به روز بر معلومات، افکار، اندیشه، ذوقیات و عواطفش افزوده می‌‌‌ شود. چون در این دوره به تدریج نقش خانواده و مدرسه پررنگ‌‌‌ تر از خانواده می‌‌‌ گردد، می‌‌‌ بایست در انتخاب محیط مدرسه مناسب و معلمان خوب اهتمام شود، زیرا شخصیت یک کودک از حدود هفت سالگی به بعد به شدت از آنها متأثر می‌‌‌ شود. پس از این مرحله [مرحله تربیت خانواده] تربیتهای خارجی از معلمان و مربیان – غیر پدر و مادر – است... انتخاب معلم متدین، خوش عقیده، خوش اخلاق و مدرسه و معلم خانه مناسب دینی اخلاقی مهذب، در تربیت ابتدایی طفل دخالت تام تمام دارد. چه‌بسا باشد که نقشه سعادت و شقاوت طفل در این مرحله ریخته شود.[62] از بین زوایای گوناگون شخصیت یک انسان پاره‌‌‌ ای از آنها مهمتر و نیاز به دقت بیشتری برای پرورش و رشد دارد. از نظر امام خمینی هرچند که جنبه‌‌‌ های گوناگون شخصیتی یک انسان مهم است، اما پرداختن به بعد معنوی شخصیت او مهمتر و دشوارتر است، زیرا هدف از ارسال انبیاء و کتب آسمانی نظر به این بعد شخصیت انسانی است. از تمام رحمت‌ها کاملتر نعمت تربیتهای معنوی است که مخصوص بنی‌‌‌ الانسان می‌‌‌ باشد از قبیل فرستادن کتب آسمانی و انبیای مرسلین علیهم‌السلام [63].البته این بدان معنا نیست که سایر زوایای شخصیتی انسان مورد توجه انبیا و ادیان الهی نبوده است. امام خمینی مطالب زیادی را در مورد تربیت و تأثیر آن در شکل‌‌‌ دهی رفتار انسانی بیان نموده‌‌‌ اند که جهت رعایت اختصار به همین مقدار اکتفا می‌‌‌ شود.
اهمیت و علل بحران هویت
امام خمینی بحران هویت و شخصیت را از مهمترین مشکلات جوامع اسلامی و از جمله جامعه ایران می‌‌‌ دانستند. باید بگوییم بزرگترین صدمه، صدمه شخصیت بوده و آنها کوشش کردند که شخصیت ما را از ما بگیرند و به جای شخصیت ایرانی و اسلامی یک شخصیت وابسته اروپایی شرقی و غربی به جایش بگذارند.[64] از نظر امام خمینی وابستگی هویتی یک ملت سرآغاز وابستگی در دیگر زمینه‌‌‌ ها خواهد بود. قدرت‌‌‌ های بزرگ برای تسلط بر کشورهای دیگر ابتدا آنها را از جهت فکری، شخصیتی و هویتی وابسته می‌‌‌ سازند و سپس در وابسته ساختن آنها در امور سیاسی، اقتصادی و نظامی توفیق می‌‌‌ یابند.[65] لذا هر کشور و ملتی که به دنبال استقلال عمل در ابعاد گوناگون می‌‌‌ باشد، ابتدا می‌‌‌ بایست به بازنگری در هویت تاریخی خود بپردازد و از این جهت به استقلال رسد، تا بتواند روی پای خود بایستد ما تا تمام حیثیت خودمان را نفهمیم، نفهمیم که چی بودیم، ما در تاریخ چه بوده و هستیم، تا اینها را نفهمیم استقلال نمی‌‌‌ توانیم پیدا کنیم، تا فکر مستقل نباشد، کشور شما مستقل نمی‌‌‌ شود. بروید دنبال اینکه فکرتان مستقل شود.[66] امام خمینی در توصیف شدت بحران هویت جامعه ایرانی بیش از انقلاب فرمودند: ما برای خودمان شخصیتی قائل نیستیم الّا شخصیت اروپایی باید باشد، اصلاً مملکت ما تزئین باید بشود به اسماء اینها. این مسئله است، اینها، یعنی آنها همچو کردند که مغز ما را اینطور بار آوردند که اگر بخواهیم یک چیزی بشویم، کتاب می‌‌‌ نویسیم اولش هم اسم یکی از آنها باید باشد، تا کتابهایمان را بخرند. جوانهای ما کتاب بخرند اگر چنانکه به اسم مارکس باشد و لنین باشد تا کتابمان را بخرند... اگر به اسم شیخ‌الرئیس باشد نه، با اینکه تمام اینها را یک صفحه از کتاب شیخ‌الرئیس را نمی‌‌‌ توانند بفهمند ولی معذلک
چون شرقی است و غربی نیست.[67] امام خمینی سه علت را بعنوان مهمترین علل بروز بحران هویت برمی‌‌‌ شمرند:
(1) تبلیغات گسترده و منفی در مورد ضعف و عقب‌‌‌ ماندگی هویت و شخصیت مسلمانان و جامعه ایرانی و برتری هویت و شخصیت خارجی. به طوری تبلیغات شده بود که همه‌چیز ما را می‌‌‌ خواستند وابسته کنند به غیر و به ما حالی کنند که شما هیچ کاری ازتان نمی‌‌‌ اید.[68]مخالفین با اصلاح بشر، اینها کوشش کرده بودند که در همه جاهایی که می‌‌‌ خواهند تحت سلطه خودشان درآورند، طوری کنند که باور بیاورند به اهالی آنجا که ما خودمان هیچ نیستیم و هرچه هست ما باید از آن طرف مرزها از آمریکا، از روسیه بیاوریم، یکی از علل عقب‌‌‌ ماندگی این کشورها همین بود که اصلاً افکار خودشان را نمی‌‌‌ گذاشتند که اینها راه بیاندازند... شما جوانان موفق شدید که این باور غلطی را که در کشور ما معروف بود این باور غلط را بشکنید.[69] این تبلیغات سابقه چند صد ساله داشته و از سوی اجانب و عمال داخلی آنها بعمل می‌‌‌ آمده است. اینها با کمال تزویر و حیله و حتی با اسم اسلام چهره واقعی آن را پنهان کرده و کار به جایی رسیده است که حتی مسائل بر بسیاری از مسلمانان نیز پنهان مانده است، لذا می‌‌‌ بایست کوشش نمود تا پرده از تبلیغات مسموم چند صد ساله اجانب و عمال آنها برداریم.[70] هدف از تبلیغات دشمنان اسلام این بود که هویت اسلامی مردم را مخالف با زندگی، مخالف با عقل، ارتجاعی، به درد زندگی نخور، از این چیزها معرفی کنند. با آن تبلیغات دامنه‌‌‌ دارشان این تهمت را زدند که ادیان و هویت مبتنی بر آن افیون هستند برای تخدیر مردم و علمای اسلام مردم را تخدیر می‌‌‌ کنند تا صدای آنها در نیاید و انقلابی پیدا نشود. و این کاری است که مبلغین آنها که اسلام را سدّی برای منافعشان می‌‌‌ دانستند انجام می‌‌‌ دادند.[71]
(2) گسترش فساد و بی‌‌‌ بند و باری در بین جوانان، ایجاد مراکز متعدد فساد به منظور سلب هویت و قدرت تفکر جوانان و دامن زدن به این امور و از این طریق به تهی‌کردن جوانان ما از درون می‌‌‌ پردازند. آن خاصیتی که باید نیروی جوانی داشته باشد، خواستند نیروی جوانی ما را از دست ما بگیرند و خزائن و ذخائر ما را از بین ببرند. در این صورت جوانهای ما بی‌‌‌ تفاوت می‌‌‌ گردند. در زمان رژیم سابق همین حال را پیش آورده بودند، جوانهای ما را به مراکز فساد کشیدند، تبلیغات راجع به فسادهای اخلاقی عملی به قدری زیاد بود که تمام روزنامه‌‌‌ ها و تمام مجلات در این باب کار می‌کردند... همه اینها مجهز بودند برای اینکه جوانهای ما را از بین ببرند و نیروی جوانی را از آنها سلب کنند و یک باب واسع دیگر قضیه مخدرات مثل هروئین و خمر و تریاک و سایر اینها که باز اینهم یک باب واسعی بود که کشانده بودند، جوانهای ما را به مراکزی که مورد این معانی بود.[72] در زمان قلدر نافهم، رضاخان فساد قشر عزیز را که جامعه را باید بسازند تبدیل کنند به یک قشری که فاسد کنند جامعه را و این نقشه اختصاص به شما بانوان داشت بلکه جوانان مرد را هم همینطور بکشانند به مراکز فساد، جوانان آنطور که می‌‌‌ خواهند آنها را تربیت کنند که اگر چنانکه کشورشان به دست هرکس بیفتد بی‌‌‌ تفاوت باشند یا مؤید.[73] از دیدگاه امام خمینی تلاش برای به فساد کشاندن جوانان تنها محدود به ایجاد مراکز بی‌‌‌ بند و باری و فساد نمی‌‌‌ گردد، بلکه راهها و شیوه‌‌‌ های گوناگونی را در برمی‌‌‌ گیرد. یکی از مهمترین راههای مورد استفاده انتشار و گسترش نشریات غیراسلامی برای منحرف کردن فکری جوانان بود. این نکته بویژه در اوایل انقلاب که نشریات گوناگونی منتشر می‌‌‌ گردیدند، حساسیت حضرت امام را برانگیخته بود. باید نشریاتمان مفید باشد. اخلاق جامعه را اصلاح کند من نمی‌‌‌ رسم که
همه مجلات را بخوانم امّا گاهی می‌‌‌ بینم که بعضی‌‌‌ ها انحراف دارند... در پنجاه سال اخیر زحماتی کشیده شد برای انحراف جوانان، آنهمه مراکز فساد و نشریات فاسد و آزاد گذاشتن منکرات و همه برای این بود که صدای ملت در نیاید، اما آنچه کردند برایشان اثر نداشت. آنها که دیدند تبلیغاتشان آنگونه نبوده که اسلام را کنار بزند، حالا بیشتر درصدد هستند که اسلام را کنار بگذارند و سرانشان در خارج مشغول فساد هستند و قلم‌‌‌ هایشان از خارج مایه می‌‌‌ گیرد.[74] هنگامی که مردم جامعه بویژه جوانان نسبت به اعتقادات و ارزشهای ملی و اسلامی جامعه دچار تردید شدند، این تردید به تردید و شک در هویت آنها سرایت نموده و منجر به بحران روحی و هویتی آنها خواهد گردید.
(3) تضعیف و جداسازی فرهنگ اسلامی از ساختار هویتی جامعه: از مهمترین عناصر مؤثر در هویت یک جامعه فرهنگ آن جامعه است و هرگونه تغییری در آن اثر مستقیم بر هویت جامعه دارد، بی‌‌‌ شک بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است، اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می‌‌‌ دهد.[75] بعد از رویارویی جهان اسلام با دنیای غرب در قرون اخیر فرهنگ اسلامی جامعه دچار چالش جدی با فرهنگ غرب شد، بویژه در دوران پهلوی که تلاش گسترده‌‌‌ ای برای تزریق فرهنگ غربی و جداسازی و بیرون‌‌‌ فکنی فرهنگ اسلامی از هویت جامعه بعمل آمد، به گونه‌‌‌ ای که از کودکی سیستم تعلیم و تربیت درصدد تلقین این فرهنگ به جامعه بود. امام خمینی در این باره می‌‌‌ فرماید: در ظرف این پنجاه سال، پنجاه و چند سالی که
ما شاهدش بودیم این بچه کوچک تا آخر تمام تعلیم و تربیت، تعلیم و تربیت و فرهنگ خارجی بوده، فرهنگ از خودمان نبوده است. تعلیم و تربیت این بوده، وابستگی بوده، مغزهای این بچه‌‌‌ های ما را از کوچکی وابسته تربیت کرده‌‌‌ اند تا رسیده‌‌‌ اند به جوانها که حالا می‌‌‌ بیند که همین جوانها نمی‌‌‌ توانند تفکر کنند که ما خودمان آدمیم.[76] در حالیکه فرهنگ جامعه م بسیار غنی است و کسی که دارای فرهنگی چنین غنی است، نیازی ندارد که سراغ فرهنگهای دیگر رفته از آنها تقلید کند.[77] اما متأسفانه در اثر نفوذ غرب در شرق، مردم جوامع شرقی نسبت به فرهنگ خود احساس سرافکندگی کرده و دچار خودباختگی در برابر غرب گریدند. ملتها و دولتهای شرقی دچار یک شکست روحی ناشی از خود باختگی فرهنگ شدند که از بدترین شکست روحی باشند.[78] می‌‌‌ بایست فرهنگ اسلامی را جایگزین فرهنگ استعماری نمود. اسلام مانند مسیحیت نیست که فقط یک جهت را ملاحظه کرده باشد، اسلام تمام جهاتی که انسان به آن احتیاج دارد، را بیان نموده است، احکامی که مربوط به فرهنگ اسلامی است، تمام اینها موافق با احتیاجات انسان است.[79] برای مقابله با چنین جداسازی فرهنگ اسلامی نویسندگان، اصحاب قلم و سخن‌وران نقش مهمی در این زمینه دارند، آنها می‌‌‌ بایست از این امکانات خود برای نشر و ترویج فرهنگ اسلامی کمال استفاده را نمایند. این مهم در حکومت جمهوری اسلامی ایران که امکانات و شرایط کافی برای فعالیت در این زمینه را فراهم نموده است بیشتر است.[80] برای تقویت ساختار فرهنگ اسلام در بدنه جامعه اسلامی هر قشر و نهادی لازم است فعالیتهای لازم را در حوزه خود انجام دهد و با تمرکز در حوزه خود به تدریج تک تک اعضا و عناصر جامعه دارای فرهنگ اسلامی خواهند شد. از نکات دیگری که امام خمینی به آن توجه می‌‌‌ دهند، استفاده از افراد شایسته و معتقد به فرهنگ اسلامی برای تحقق فرهنگ اسلامی است. حالا شما و ما و همه ملت ایران بیشتر تکلیف داریم، حالا جمهوری اسلامی با همه محتوایی که اساسش دارد و تحقق پیدا کرده است یک امانتی است الهی... شما دانشجوهای محترم و سایر دانشجوها که برای اسلام دلتان می‌‌‌ تپد و می‌‌‌ خواهید فرهنگتان، فرهنگ اسلامی باشد تا افرادی که از او بیرون می‌‌‌ ایند، امثال آن افرادی که در رژیم سابق بودند، نباشند.[81]
راه حل بحران هویت
امام خمینی به اصل اساسی پیشگیری تأکید زیادی دارند. همت و تلاش تمام کسانی که به هر شکلی با شخصیت و هویت افراد جامعه ارتباط دارند، باید بر پیشگیری و جلوگیری از پیدایش تزلزل، اختلال و بحران در هویت و شخصیت جامعه باشد. بدین منظور رعایت دقیق نکاتی که در بخش مربوط به عوامل مؤثر بر تکوین هویت و شخصیت گذشت، ضروری است. همین‌‌‌ طور جلوگیری از علل پیدایش بحران هویت و شخصیت که در بخش پیشین به آن پرداخته شد لازم است. در صورتیکه کارکرد بخشهای مختلف جامعه در این دو مورد بخوبی انجام گیرد، جامعه شاهد شخصیتها و هویتهای متعادل خواهد بود و شاهد بروز بحران در این زمینه‌‌‌ ها نخواهیم بود. اما در صورت غفلت و کم‌‌‌ کاری در بخشهای پیشین و پیدایش بحران هویت و شخصیت راه‌حل آنها و چگونگی برون رفت چیست. دو مورد پاسخ عمده در کلمات امام خمینی در این زمینه به چشم می‌‌‌ خورد که ایشان تأکید زیادی بر روی آن نموده‌‌‌ اند: (1) خودشناسی و خودباوری (2) زدودن وابستگی فرهنگی و برپایی استقلال فرهنگی. ایشان در مورد اهمیت خودشناسی و خودباوری می‌‌‌ فرمایند: در سیر الی الله هم اهل معرفت گفته‌‌‌ اند که یقظه، بیداری، اول منزل است، در طول تاریخ، در این سده‌‌‌ های آخر کوشش شده است که ملتهای جهان سوم خواب باشند، غافل باشند و توجهشان به شخصیت خودشان نباشد و شخصیت خودشان را اصلاً وابسته به غیر بدانند.[82]
این خودشناسی به این معناست که محتوای خود را به عنوان یک موجود و شخصیت و هویت‌شرقی و اسلامی بشناسند. و آن را عزیز و محترم بشمارند: تا اینها آن محتوای خودشان را پیدا نکنند و نشوند یک موجود شرقی و خودشان را نشناسند نمی‌‌‌ توانند مستقل باشند، شما هر چه هم زحمت بکشید... تا ما از غربزدگی درنیاییم و مغزمان را عوض نکنیم و خودمان را نشناسیم، نمی‌‌‌ توانیم هیچ داشته باشیم.[83] خودشناسی هویت و شخصیت خود عامل خودباوری است. بسیاری از افراد جامعه به دلیل اینکه به درستی هویت و تاریخ پرافتخار خود را نمی‌‌‌ شناسند، دچار خود کم‌بینی هویتی و شخصیتی می‌‌‌ گردند. این خودکم‌بینی گاهی بدانجا می‌رسد که یک موجود بحران‌‌‌ زده شرقی حتی مطالب عالی و دقیق بیان شده توسط فرهیختگان جامعه خود را مستند به قول خارجیها می‌‌‌ نماید: تا وقتی این نویسنده‌‌‌ های ما کتابهایشان به این وضع
است که هر مطلبی که مال خودمان است وقتی بخواهند بیان کنند، استشهاد به قول فلان خارجی غربی می‌‌‌ کنند... تا یک چیزی آنجا پیدا می‌‌‌ شود اینجا هم تقلید می‌‌‌ کنند، تا از این تقلید بیرون نیایید [ و خودمان را باور نکنیم] نمی‌‌‌ توانید آدم باشید و نه مستقل باشید.[84]
امام خمینی برای افزایش خودباوری دو عامل را پس از خودشناسی مورد توجه قرار می‌‌‌ دهد: اول، اعتماد و اتکال به خداوند تبارک و تعالی. دوم، اتکال و اعتماد به نفس.[85] هر انسان متوکلی با در نظر گرفتن قدرت خداوند تعالی و عنایت و لطف او و از سوی دیگر افزایش اعتماد به نفس خود می‌‌‌ تواند به خودباوری لازم دست یافته و هویت و شخصیت خود را بر آن بنیان‌‌‌ گذارد. افزایش خودباوری افراد جامعه سبب پیشرفت و ترقی آن جامعه خواهد شد. تا هنگامی که این خودباوری در افراد جامعه به وجود نیامده است چشمان و دستان آنها منتظر عنایت و لطف بیگانگان به آنها برای انجام امور جامعه خواهد بود، در حالیکه این انتظار معمولاً با پاسخ شایسته‌‌‌ ای روبرو نخواهد شد. اما خودشناسی و خود باوری و قطع امید از دیگران اثرات بسیار گسترده‌‌‌ ای در جامعه خواهد داشت. امام خمینی پیشرفت، عمران
و آبادانیهای حاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی را ناشی از همین خودباوریها می‌‌‌ دانستند. این پیروزی که شما به دست آوردید، برای اینکه باورتان آمده بود که می‌‌‌ توانید باورتان آمده بود که آمریکا نمی‌تواند به شما تحمیل کند، این باور اسباب این شد که آن کار بزرگ معجزه‌‌‌ آسا [پیروزی انقلاب اسلامی] را شماها انجام دادید و اگر چنانکه شما ملاحظه می‌‌‌ کنید که کشور ما صنعتهای زیادی را که آنها انجام می‌‌‌ دادند، خودشان انجام می‌‌‌ دهند.[86] امام خمینی در دوران حیات پر برکت خود بارها به این نکته توجه می‌‌‌ دادند و آن را در زمینه‌‌‌ های گوناگون مطرح می‌‌‌ کردند، تأکید بر مسائلی مانند خودکفایی یا خوداتکایی در زمینه‌‌‌ های گوناگون نیز نشانگر اهمیتی بود که ایشان به خودباوری و اثرات آن داشتند. نگارنده معتقد است روی‌آوری امام خمینی در سالهای اولیه جوانی به مباحث و دروس عرفانی و اخلاقی هم به دلیل اهمیتی بود که ایشان به بحث خودشناسی و اثرات گسترده آن در سایر مراحل زندگی می‌‌‌ دادند. چون شخص ایشان بالعینه در وجود خویش اثرات خودشناسی و ساختگی روحی و روانی و خودباوری را می‌‌‌ دیدند تأکید زیادی بر روی آن برای جلوگیری از تزلزل روحی و روانی داشتند.
راه عمده دیگری که امام خمینی برای برون رفت از بحران هویت ارائه می‌‌‌ دهند، رهایی از سلطه و وابستگی فرهنگی است. ایشان این نکته را بعنوان مقدمه حل مشکلات هویتی و شخصیتی مطرح می‌‌‌ نمایند: «چاره و مقدمه اساسی آن است که ملتهای مسلمان و دولتها اگر ملی هستند کوشش کنند تا وابستگی فکر خود را از غرب بزدایند و فرهنگ و اصالت خود را بیابند و فرهنگ مترقی اسلام را که الهام از روحی الهی می‌‌‌ باشد بشناسند و بشناسانند.[87] ما باید اول تمام همتمان را صرف کنیم که خودمان را از این وابستگی فکری بیرون آوریم. ما فکرهایمان وابسته است، ما فرهنگمان وابسته است، ما باید سعی کنیم از این فرهنگ وابسته خارج بکنیم خودمان را، چه فرهنگ آن طرف که همه‌‌‌ اش فساد و چه فرهنگ این طرف که همه‌اش فساد است، یعنی همه‌‌‌ اش برای به دام انداختن ماهاست، به دام انداختن بشر است.[88] امام خمینی نقش و اهمیت دانشگاهها را در برون رفت جامعه از بحران هویت بسیار مهم ارزیابی می‌‌‌ کند. دانشگاهها مراکز عمده تغذیه فکری و فرهنگی جامعه هستند و اگر آنها دچار وابستگی فکری و فرهنگی گردند، جامعه نیز به دنبال آنها وابسته خواهد شد. در جهت عکس این مطلب هم رهایی و تولید
فرهنگی دانشگاهها، سبب رهایی و استقلال فرهنگی جامعه خواهد گردید. استادان، فرهنگیان و دانشجویان و دانشمندان دانشگاهها و دانشسراها و نویسندگان و روشنفکران و دانشمندان معظم باید کوشش کنید و مغزها را از این وابستگی فکری شستشو دهید و با این خدمت بزرگ و ارزنده ملت و کشور خود را نجات دهید.[89] بر فرهنگ اسلام تکیه زنید و به غرب و غربزدگی مباررزه نمایید، روی پای خود بایستید، روشنفکران غربزده و شرق زده بتازید و هویت خویش را دریابید که روشنفکران اجیر شده بلایی بر سر ملت و مملکتشان آورده‌‌‌ اند که تا متحد نشوید و دقیقاً به اسلام راستین تکیه ننمایید، بر شما آن خواهد گذشت که تا کنون گذشته است.[90] امام خمینی هشدار می‌‌‌ دهند که مخالفین فرهنگ و تمدن و هویت اسلامی تنها به وابستگی فکری و فرهنگی جامعه اسلامی به خود اکتفاء نمی‌‌‌ کنند و اصولاً همزیستی میان فرهنگ اسلامی و نظام فرهنگی خود را بر نمی‌‌‌ تابند آنها تا آنجا پیش خواهند رفت که تمام هویت و ساختار فرهنگی ما را از ریشه و بنیان دگرگون نمایند. به یقین آنها مرزی جز عدول از همه هویتها و ارزشهای معنوی و الهی‌‌‌ مان نمی‌‌‌ شناسند، به گفته قرآن کریم هرگز دست از مقاتله و ستیزه با شما بر نمی‌‌‌ دارند مگر اینکه شما را از دین‌‌‌ تان برگردانند، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیستها و آمریکا و شوروی در تعقیب‌‌‌ مان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبی‌‌‌ مان را لکه‌‌‌ دار نمایند.[91] همه مسئولان نظام و مردم ایران باید بدانند که غرب و شرق تا شما را از هویت اسلامی‌‌‌ تان بیرون نبرند، آرام نخواهند نشست... همیشه باید با بصیرت و با چشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنان را آرام نگذارید. که اگر آرام گذارید، لحظه‌‌‌ ای آرامتان نمی‌‌‌ گذارند.[92] ایشان همچنین نسبت به گسترش فرهنگ مصرف و مصرف‌‌‌ گرایی هشدار داده و آن را مغایر با هویت و ساختار مطلوب فرهنگی می‌‌‌ دانند. ایشان ضمن اینکه از تنگ نظری و افراط و تفریط در این زمینه پرهیز می‌‌‌ دهند می‌‌‌ فرمایند: فرهنگ مصرفی که بزرگترین آفت یک جامعه انقلابی است.[93] زیرا گسترش این فرهنگ موجب وابستگی اقتصادی به دیگران شده و باواسطه یا بی‌‌‌ واسطه بنیان هویتی جامعه را متأثر می‌‌‌ سازد.
نتیجه‌‌‌ گیری
در این مقاله سه سؤال اصلی در مورد شخصیت و هویت انسانی مطرح گردید و سعی شد پاسخهای آن با توجه به آراء و
دیدگاههای امام خمینی ارائه گردد. سؤال اول پرسش از مهمترین عوامل مؤثر بر شخصیت و هویت انسان بود. ایشان مجموعه‌‌‌ ای از عوامل سرشتی و محیطی را در این زمینه مؤثر می‌‌‌ دانند. عوامل سرشتی پیش از تولد یک انسان و بلکه نسلها پیش از تولد او در این زمینه تأثیرگذار هستند و عمده‌‌‌ ترین تأثیر آن تا پایان دوران ارتضاع می‌‌‌ باشد و بعد از آن نقش اصلی بر عهده عوامل محیطی است که مهمترین آنها را خانواده و مدرسه تشکیل می‌‌‌ دهند. ایشان نقش عوامل محیطی را در موضوع بحث مهمتر و سرنوشت‌سازتر از عوامل سرشتی برآورد می‌‌‌ نمایند. ایشان در پاسخ به سئوال دوم «علل بوجود آمدن بحران هویت و شخصیت» ضمن تأکید بر اصل پیشگیری و دقت در انتخاب عوامل سرشتی و محیطی مؤثر بر هویت و شخصیت انسان از سه عامل بعنوان مهمترین عوامل مؤثر در این زمینه یاد می‌‌‌ نمایند: (1) تبلیغات گسترده و منفی در مورد ضعف و عقب‌‌‌ ماندگی هویت و شخصیت جامعه اسلامی (2) گسترش فساد و بی‌‌‌ بند و باری در جامعه بویژه جوانان (3) تضعیف و جداسازی فرهنگ اسلامی از ساختار هویتی جامعه. ایشان در پاسخ به سؤال سوم، یعنی راههای برون رفت از بحران هویت و شخصیت بوجود آمده در جامعه بر روی دو نکته مهم تأکید بیشتری می‌‌‌ نمایند: (1) تأکید بر خودشناسی هویتی افراد در جامعه که نتیجه آن خودباوری و اتکاء به نفس و در نتیجه عدم خودباختگی هویتی است. (2) زدودن وابستگی فرهنگی و تلاش در جهت استقلال فرهنگی و طرد عناصر ناهمخوان سایر فرهنگها از ساختار هویتی جامعه. امید است از این نتایج بعنوان یک منظومه و مدل راهنما برای ارائه و تدوین راهکارهای اجرایی در جهت غنی و متکامل کردن عناصر هویتی و شخصیتی جامعه بویژه جوانان استفاده گردد.

تبلیغات