مفهوم عدالت در اندیشه سیاسی امام خمینی
آرشیو
چکیده
متن
مسأله عدالت و تحقق آن در جامعه بشری از ضروریات اولیه حیات اجتماعی است. بعلاوه عدالت و قسط، عدالتخواهی و قسططلبی شأنی از شؤون فطری انسان است که بدون آن انسانیت انسان معنا نمییابد و آدمی که دارای عقل سلیم و پیراسته از هواجس نفسانی است با جذبهای خاص به سوی عدل و داد در حرکت است. عدل و داد نه تنها عامل رشد، توسعه، رفاه و امنیت در جامعه که عامل وحدت و یکپارچگی جامعه نیز هست. عدالت و داد در وجود انسان «استقامت» و «اعتدال» میآفریند و در جامعه بشری نیز «استقامت»، «اعتدال»، «استحقاق»، «فضیلت» و «استقلال» را به بار میآورد.
در بررسی دیدگاه امام خمینی در مورد مفهوم عدالت و قسط علاوه بر بحث لغوی واژه و سیری که از لحاظ تاریخی در اندیشه اسلامی داشته است برخی از معیارهایی که در نزد ایشان حائز اهمیت است و در این نوشتار مورد توجه قرار گرفته است عبارتند از:
معیار و میزان بودن عدالت و قسط، ملاک شناسایی حق از باطل و اسلام از غیر اسلام، (تلازم عدل و حق) فراگیری و گستردگی (شمول)، فطری بودن و در عداد جنود عقل قرار داشتن، غایت انسان و جامعه بودن، وظیفه و مسئولیت انسانی و فریضه بودن، سیره پیامبران و اوصیای حق، و نیز عامل رشد و شکوفایی استعدادها و توسعه و رفاه جوامع بشری.
در دیدگاه امام خمینی با توجه به معیارها و موازین مزبور میتوان به چند رهیافت کلی از عدالت رسید که عبارتند از:
ـ عدالت خصلتی فطری و گرایشی و از جنود عقل میباشد و این خصلت فطری میتواند در سه شکلی تجلی یابد.
ـ عدالت ملکهای نفسانی و حالتی شهودی و درونی است.
ـ عدالت بیانگر وجود اعتدال، استقامت و فقدان افراط و تفریط است. و لذا عدالت نافی ظلم و ظلمپذیری (انظلام) است.
ـ عدالت ویژگی جامعه و ابعاد و مقررات آن میباشد.
از دید حضرت امام عدالت نه تنها کیفیتی نفسانی است که انسان را به رعایت تقوا و پاکی و انجام واجبات و ترک محرمات میخواند بلکه دارای بعد گسترده اجتماعی و سیاسی و اقتصادی نیز هست. و لذا فضیلتی است که به نهادها، گروهها، شؤون اجتماعی و جامعه نیز تعلق میگیرد. و جامعه را به سامان میآورد و دنیا را اصلاح و سعادت دنیایی و اخروی فرد و جامعه را تأمین مینماید. به تعبیر حضرت امام با ایجاد عدالت و قسط در جامعه «انسان» ساخته میشود. انسانی که در مسیر حنیفیت و صراط مستقیم حرکت میکند.
عدالت و قسط در اندیشه و سیره امام خمینی جایگاهی بس والا دارد به گونهای که میتوان والاترین آرمان و خواسته امام خمینی را تحقق عدل و قسط و مبارزه با ظلم و ستم دانست. بررسی آراء و افکار امام خمینی بیانگر این است که عدل بنیان و اساس اسلام و بعلاوه مقصد آن است. حکومت برای تحقق عدل و قسط بوجود میاید وضع و اجرای قوانین بر اساس عدالت صورت میگیرد و سیاست و راه بردن جامعه بر اساس موازین عدل و قسط میباشد.
و بر همین اساس تحقق و اجرای عدالت امری اجتنابناپذیر است که باید سرلوحه هدف تمامی افراد و گروهها و نهادهای سیاسی و اجتماعی باشد.
مقدمه
«عدالت» و «قسط» دیرینترین خواسته و بنیادیترین آرمان آدمی است. این آرمان از عالیترین ارزشهای حاکم بر اندیشه و زندگی انسان میباشد. بشر عاقل و اندیشمند همیشه از عدالت سخن گفته است و در تلاش برای تحقق آن در جامعه خود بوده است. میل به عدالت، گرایش به قسط و عدالتخواهی و قسططلبی امری است برخاسته از نهاد و طبع درونی انسان و به تعبیری در خمیر مایه او رشته شده است.
انسان دارای شناختها و گرایشهای فطری است. در حوزه شناختها و نگرشها، اموری ریشه در نهاد و عقل او دارند که نیاز به آموختن آنها از جایی دیگر ندارد و با تصور آنها میتواند به تصدیق برسد. نظیر قاعده بزرگتر بودن کل از اجزاء. در حوزه گرایشها و تمایلات نیز انسان دارای تمایلاتی است که
در فطرت او قرار دارند. فطریات انسان در دو حوزه عمده شناختنها و گرایشها قرار دارند. در حوزه شناختها، فطریات اموری هستند که انسان نیاز به آموزش و استدلال در مورد آنها ندارد و در حوزه گرایشها، تمایلاتی طبیعی در نهاد انسان وجود دارد.[134]
بنابراین انسان موجودی است که فطرتاً دارای یک سری گرایشها و تمایلات است. به بیان استاد شهید مرتضی مطهری: «پس بحث فطریات انسان را اینطور طرح میکنیم: یک سلسله مسائلی بوده که امروز این مسائل را به نام «انسانیت» مطرح میکنند. هیچ مکتبی نیست که منکر یک سلسله ارزشهای انسانی ـ به قول امروز ـ باشد».[135]
ما از این نوع گرایشها و تمایلات و ارزشهای انسانی تحت عنوان گرایشها و تمایلات عالی و ارزشمند یاد میکنیم، زیرا به کارگیری این گرایشها میتواند انسان را در مسیر صحیح زندگانی قرار داده و به سوی کمال راستین و سعادت به پیش ببرد؛ هر چند به تعبیری غرایز یا گرایشهای پست نیز در وجود او قرار دارد.
برخی از مهمترین گرایشهای متعالی انسانی عبارتند از:
1ـ حسّ حقیقتجویی و کنجکاوی
2ـ حسّ عدالتطلبی و قسطورزی (گرایش به خیر و فضیلت)
3ـ حسّ زیباییخواهی
4ـ حسّ خداگرایی (گرایش به پرستش) خداجویی جنبـه معرفی دارد و در صورتیکه گرایش به پرستش جنبـه عملی دارد.
5ـ گرایش به خلاقیت و ابداع
از ویژگیهای این گرایشها این است که اموری جهانشمول، طبیعی (غیر قابل اکتساب) بوده و همگان در دارا بودن آنها یکسانند، هر چند ممکن است در برخی به دلایلی چند ـ همانند آتشی که در زیر خاکستر پنهان میشود ـ برای مدتی نادیده گرفته شوند و ظاهر و آشکار نباشند. در انسانی که دارای عقل سلیم و طبع سالم است، این گرایشها بروز جدی و آشکار دارد. همچنین است در جوامعی که از سلامت عقل و طبع برخوردارند. برای نمونه در جوامع اولیه بشری که تضادها هنوز رشد نیافته و برخورد منافع هنوز چندان مطرح نیست، گرایشهای فطری انسان به صورت جدی مطرح است.
یکی از این گرایشهای متعالی در وجود انسان «تمایل و گرایش به عدالت» یا «عدالتخواهی» و «قسططلبی» است. از ویژگیهای این گرایش والا این است که اولاً امری فطری و لذا غیر اکتسابی و غیر آموزشی است.
ثانیاً: غیر تقلیدی است.
ثالثاً: همگانی است، یعنی همگان در دارا بودن حس عدالتخواهی و قسططلبی برابر هستند، سیاه و سفید، سرخ و زرد، آسیایی و اروپایی، عرب و عجم، همه و همه دارای این گرایش هستند و در اصل دارا بودن این
حس بین آدمیان تفاوتی نیست.
رابعاً: جهانشمول (همه جایی) و کلّی است.
خامساً: انسان در وجدان خود و نفس خود برای آن یک نوع قداست و پاکی قائل است.
سادساً: خودمحورانه و مبتنی بر سود نیست.
البته برخی گرایش عدالتخواهی را بخشی یا جزئی از گرایش به خیر و نیکی یا همان گرایش به خیر و نیکی دانستهاند. برای نمونه ایثار نمونهای از اینگونه گرایشهاست و به بیان قرآن:
«و یؤثِرون َ علی اَنفُسِهِم ولو کانَ بِهمْ خصاصَةٌ».[136]
«یعنی (دیگران را) بر خود مقدم میدارند در حالی که خود کمال احتیاج را بدان دارند».
بدین معنا که عدالتخواهی و قسططلبی ریشه در نهاد بشر دارد و انسان همانگونه که گرایشهای فطری چندی نظیر حس محبت و مهرورزی، حس زیباییطلبی، حس پرستش و خداگرایی و... دارد، دارای گرایش و احساسی است که با وجود او سرشته شده است و این احساس یا گرایش عدالتخواهی و تمایل به ایجاد تعادل در جوامع بشری است. وحدت اولیه جامعه بشری نیز بر چنین گرایشی مبتنی است. این است که میبینیم آنجایی نیز که قرآن سخن از وحدت اولیـه بشری به میان میآورد، بدین امر هم نظر دارد که انسان اولیه بر مبنای عدل و قسط دارای
وحدت بوده است، زیرا بدون وجود «عدل و قسط» سخن گفتن از وحدت جامعه بشری ناممکن است؛ بدین معنا که فقدان عدل و وجود ظلم تحقق امت واحده و وحدت را غیر ممکن میسازد. این است که خداوند در کتاب خود میفرماید:
«کانَ الناسُ امة واحدة»[137]
«[در آغاز] مردم امتی واحد بودند».
«عدالت» عامل وحدت جامعه بشری و اجتناب از اختلاف و پراکندگی است. در جامعه عادلانه یا مبتنی بر قسط نشانهای از اختلاف، فتنه و آشوب دیده نمیشود. ولی در جایی که عدالت وجود ندارد، تبعیض حاکم است و تبعیض منشأ عمده فسادها و اختلافات در جامعه است. جامعه مبتنی بر تبعیض جامعه نامتعادل و ناهمگون است.
پیامبران الهی نیز برای تحقق قسط و عدل ـ همراه با توحید ـ برانگیخته شدند و انزال کتب و میزان نیز در همین راستا صورت گرفته است:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزل معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس...»[138]
«هر اینه فرستادگان خود را با نشانههای آشکار فرستادیم و همراه با آنان کتاب و میزان را نازل کردیم تا اینکه مردم به قسط قیام نمایند و آهن را فرو فرستادیم، [که] در آن سختی شدید و سودهایی برای مردم است...».
پیامبران پیامآور و تحقق بخش دو اصل اساسی «دعوت به توحید» و «قیام به عدل و قسط» هستند. دعوت به توحید بیانگر قرار گرفتن کامل انسان در مدار عبودیت و ایجاد ارتباط با «الله» منشأ و مبدأ تمام کمالات و قیام به قسط نشاندهنده کلیت اداره زندگی انسان است. بنابراین این دو، منشأ تمامی اعتقادات و برنامههای حیات مادی و معنوی انسان میباشند و با تحقق آنها انسانیت انسان کمال مییابد. این است که دیده میشود پیامبر اسلام(ص) در جهت تحقق این دو امر مهم از هیچگونه تلاش و از تحمل هیچ شکنجهای دریغ نورزید. به بیان امام خمینی(س) :
«پیغمبر اکرم از همه گرفتاریهایی که ما داشتیم، بیشتر گرفتاری داشت. چندین سال در شعب ابوطالب محصور بود و معذلک مقاومت کرد».[139]
تحمل شکنجهها و گرفتاریهای پیامبر اسلام(ص) برای تحقق عدل و قسط در جامعه بود و این امر یعنی از طریق ایجاد حکومت پیامبر(ص) در مدینة النبی صورت عملی به خود گرفت. بنابراین از مهمترین اهداف تحقق دین اسلام توحید و عدل در جامعه بود و طرح تشکیل حکومت در اسلام نیز در همین راستا صورت گرفت. امام خمینی نیز در اهمیت تحقق عدل و حکومت عدلگستر در جامعه میفرماید:
کسی که احکام اسلام و گسترش آن در تمام شؤون جامعه بنگرد، چه احکام عبادی و چه قوانین اقتصادی و حقوقی، اجتماعی و سیاسی، خواهد دید که اسلام تنها عبارت از احکام عبادی و اخلاقی نیست چنانکه بسیاری از جوانان مسلمان پنداشتهاند، بلکه اسلام برای تأسیس حکومتی عدالتگستر برپا گشته است.[140]
بعد از پیامبر(ص) نیز عترت پاک او به ادامه این راه پرداختند و در راه تحقق قسط و عدل از هیچ کوششی دریغ نورزیدند. پس از آن نیز آرمان مطلوب و ایدهآل تمام فلاسفه، فقها و اندیشمندان اسلامی مسأله قسط و عدل بوده است. عدالت همچنین اصلی است که جامعه بشری را حیات و زندگانی میبخشد و بدون آن جامعه دچار مرگ تدریجی میگردد. عدالت چون آبی میماند که درخت وجود و هستی جوامع بشری و حیات انسانی بدان سرسبز و خرم است و بدون وجود آن این درخت میخشکد و به سوی نیستی میرود.
عدالت و قسط برای ستمگران و ظالمان، تلخترین دارو و برای اهل ایمان و انسانهای آزاده و پاک، شیرینتر از عسل بوده است. این است که ستمگران تاب تحمل عدالت را ندارند، زیرا عدالت آنها را برابر با انسانهای زیر دست قرار میدهد و ستمگران این برابری ـ در حقوق ـ را مغایر خواستههای خود میدانند. از دید اینان انسانها یکسان نیستند. برخی برتر از برخی دیگر هستند پس باید از امکانات بیشتری برخوردار باشند و امتیازاتی داشته باشند که دیگران از آن محروم هستند. بعلاوه دیگران باید بردهوار به اطاعت از آنها مشغول شوند.
در حالیکه جوهره عدالت مغایر چنین وضعیتی است. در عدالت مبنا و اساس، لیاقت و شایستگی و حق است، به گونهای که هرچیز درست در سر جای خود قرار گیرد.
این است که به تعبیر قرآن همانگونه که پیامبران آماج حملات ستمکاران هستند انسانهای عدالتخواه نیز آماج تیرهای آنان هستند:
«و یقتلون النبیین بغیر الحق و یقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب الیم».[141]
اما بشارت برای آنان عذابی دردناک است. آری عدالت و عدالتخواهی همیشه امید بخش زندگی انسانهای آزاد و سوزاننده بنیان ستمکاران بوده است اما آنچه قبل از هر چیز در این باب دارای اهمیت میباشد این است که عدالت چیست؟ عدالت به چه معنا و چه مفهومی میباشد و این موضوعی است که همواره مورد توجه و عنایت متفکران، فلاسفه، فقها و رهبران انقلاب و انسانهای بزرگ تاریخ بشر بوده است. کمتر انسان اندیشمند و صاحبنظری بوده است که در این میدان وارد بحث نشده باشد.
در این میان امام خمینی نه تنها بعنوان یک اندیشمند و صاحبنظر برجسته و نیز یک
مرجع دینی بیدار و آگاه دلنگران مسأله عدالت و قسط است بلکه بعنوان رهبر یک انقلاب عظیم اسلامی تمام همّ و غم خود را در راستای تحقق قسط و عدل به کار گرفته و حکومت اسلامی را نیز در جهت تحقق عدل و قسط تشکیل داده است زیرا از دید ایشان عدل و قسط حدِ وسطِ افراط و تفریط یعنی اعتدال است و چون هر یک از افراط و تفریط نقص میباشند و نقص از دید فطرت ناپسند است، پس اعتدال و عدل و قسط امری فطری و از جنود عقل هستند. به زعم نگارنده بالاترین آرمان و خواست حضرت امام تحقق عدل در نفس انسانی و تحقق عدل و قسط در جامعه بشری است به گونهای که جایی برای هیچگونه افراط یا تفریط باقی نماند و هر چیز درست در سر جای خود قرار گیرد. بنابراین در این نوشتار اشارهای به مفهوم قسط و عدل و جایگاه آن در دیدگاه امام خمینی به عنوان برجستهترین آرمان ایشان میگردد.
مفهوم عدالت و قسط در اندیشه امام خمینی
الف ـ بحث لغوی و ادبی
عد۫لْ، عَدالَتْ، مَعْدَلَتْ و قسط همه مصدر عربی هستند و در لغت به معانی متعددی چون: داد، نصفت، انصاف، اعتدال، تعادل، استحقاق، مساوات، حقّ، راستی، میانهروی، «وسط»، قصد، نامی از نامهای پرودگار عالم، دادگری و... آمده اند. برای نمونه در لغت نامه فارسی دهخدا می خوانیم:
«عدل: مقابل ستم، مقابل بیداد، داد، مقابل جور، ... مقابل ظلم،
نصفت، قسط، عدالت، انصاف، امری بین افراط و تفریط، مساوات در مکافات به نیکی نیکی و به بدی بدی...،
حق، راست، درست، برابر ... میانه روی، قصد... میزان... کیل... برابر کردن میان کسان»،[142] «انصاف دادن، داد ستدن و...»[143]
و در مورد قسط نیز چنین آمده است:
«قسط: عدل و داد، بهره از هر چیزی... مقدار، رزق، ترازو،... عادل و دادگر...»[144]
همچنین در فرهنگ معین برای عدل بعنوان مصدر نُه معنی آمده است که برخی از آنها عبارتند از:
«1ـ داد کردن، داد دادن، 2ـ نهادن هر چیزی به جای خود، 3ـ حد متوسط میان افراط و تفریط در هر یک از قویٰ،
4ـ دادگری، انصاف، عدالت مقابل ظلم و جور، 5ـ داد، 6ـ اندازه و حد اعتدال،...»[145]
از لحاظ لغوی عدل و قسط، گاه بصورت برابر و معادل بکار رفته اند و گاه عدل دارای مفهومی گسترده تر از قسط مطرح شده است بگونه ای که رابطه این دو را می توان به زبان منطقیون عموم و خصوص مطلق دانست.
در فرهنگ ها و واژهنامه های عربی نیز کم و
بیش همین معانی و مضامین در مورد عدل، عدالت و قسط آمده است. برای مثال در المنجد عدل به معنایی چون:
«داد، داددهنده، عادل، مساوی، همتا، راستی، سادگی، انصاف، داوری، درستی و...»[146]آمده است. نویسنده لسانالعرب نیز دراینباره مینویسد:
«عدل آن چیزی است که در نظر انسانها دارای استقامت و راستی میباشد. عدل مفهوم مقابل جور است».[147]
ب ـ در قرآن
هر دو واژه عدل و قسط با مشتقاتش در قرآن کریم آمده است. واژه عدل در مجموع به تنهایی و بدون مشتقات سیزده مورد و در هفت سوره از سورههای قرآن ذکر شده است. عدل در پارهای از ایات به معنای «عوض» و «برابر» ـ نظیر ایه 48 از سوره بقره ـ ولی در عمده موارد موجود به مفهوم داد، دادگری و بعنوان یک خصلت اخلاقی ـ انسانی آمده است که هم به انسان ـ به مثابه فرد و شخص تعلق میگیرد و او را متصف به خود میسازد و هم به وجود جمعی و گروهی انسان یعنی گروهها، سازمانها، نهادها و شؤون اجتماعی و به طور کلی به جامعه اختصاص مییابد. برای نمونه در ایه 90 از سوره نحل به «عدل» امر شده است.
«انالله یأمر بالعدل والاحسان...»
یا در ایه 58 از سوره نساء امر شده است که داوری و حکومت میان مردم را براساس عدل انجام دهید:
«ان الله یأمرکم ان تُؤدّوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل...»
و یا در ایه 9 سوره حجرات نیز آمده است که بین گروههای مسلمان را براساس عدل و صلح آشتی دهید:
«فاصلحوا بینهما بالعدل»
بطور کلی عدل در قرآن بیانگر مفهومی گسترده چون رعایت اعتدال و استقامت و تسویه در امور، حالت و پذیرش درونی، امری فطری و مخمور در وجود آدمی، میزان، برابری و انصاف و... میباشد ولی مهمتر از همه رعایت اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط و حرکت در مسیر حنیفیت و مطابق فطرت است. از این دیدگاه عدل میتواند صفت و خصلت افراد انسانی باشد و هم حالت و ویژگی گروهها و نیروهای اجتماعی و هم خصلت نهادهای اجتماعی. از نظر قرآن عدل از صفات حق، جنود عقل و بخشی از فطرت انسانی است و عالم هستی بر پایه آن در حرکت و جریان است. آری عدالت فطرت انسانی است که انسان بدان سرشته شده است و ذاتاً بدان تمایل و گرایش دارد، آن را میپذیرد و بدان عشق میورزد و در راه تحقق و اعتلای آن میکوشد و آن را هدف اساسی خود قرار میدهد و برای تحقق آن ایثار میکند. اصطلاح «قسط» نیز بدون در
نظر گرفتن مشتقاتش در قرآن 15 بار و در ده ایه از ایات قرآن آمده است. برای نمونه در یکی از این ایات خدا خود را «قائماً بالقسط»[148] ـ برپا دارنده قسط یا قائم بر قسط ـ معرفی کرده است ولی در بیشتر موارد از «التزام به قسط»، «قیام به قسط»، «گواهی به قسط»، «عمل به قسط» و... سخن به میان آمده است. برای نمونه:
«قلْ اَمَرَ ربّی بالقسطِ...»[149]
«بگو پروردگار من به قسط (عدالت) فرمان میدهد...».
در این ایه خداوند تحقق قسط را به شکل امر و فرمان خواستار میشود. در ایه 25 سوره حدید نیز نزول بینات و ارسال رسولان را برای برپایی قسط از سوی مردم و بدست مردم میدانند. گاه نیز به برپایی قسط در کیل و میزان و... تأکید شده است.
به طور کلی در قرآن هم قسط و هم عدل بر مفهوم اعتدال، استقامت، فقدان افراط و تفریط، به سامان بودن امور و... دلالت دارند ولی برخی بررسیها نشان میدهد که اولاً؛ عدل مفهومی فراگیر و گستردهتر از قسط دارد چه عدل هم ناظر بر درون و نتیجه تقوا و پاکی است و هم ناظر بر بیرون و نتیجه تقوای اجتماعی و سیاسی یک جامعه است ولی قسط بیشتر به بیرون توجه دارد، یعنی رو به جامعه داشته و نوعی سنجشپذیری و ایجاد اعتدال بین افراد انسانی است. ثانیاً؛ قسط و عدل هر دو بر نوعی فطرت درونی مبتنی هستند و لذا امری شهودیاند و انسان فطرتاً خواهان تحقق عدل و قسط در نفس و جان خود و نیز در جامعه خود است. ثالثاً؛ ایاتی که به مفهوم عدل توجه داشتهاند بیشتر به نوعی حالت، صفت پایدار، وضعیت شهودی و نیتمندی توجه دارند در حالی که ایات مربوط به قسط بیشتر جنبه فعل و کنش ـ آنهم در ارتباط با دیگران ـ را مورد عنایت قرار میدهند. بنابراین شاید بتوان از لحاظ تقدم و تأخر نیز عدل را مقدم بر قسط دانست و گفت بدون تحقق عدل در درون فرد و جامعه، رسیدن به قسط امری ناممکن تلقی میگردد.
در هر حال تحقق عدل و قسط فرایندی است تکاملی و تدریجی و در عین حال فردی و اجتماعی که ریشهاش در فطرت آدمی قرار دارد و فطرت او براساس آن ایجاد شده است یعنی ذات و گوهر وجودی انسان بدان مخمور گشته است. این فرایند که ما آن را از حنیفیت مینامیم از فطرت برمیاید و درون فرد را متحول میسازد و در آن اعتدال و راستی ایجاد میکند. افراطها و تفریطها را بدور میریزد و بدینسان فرد «عادل» بوجود میاید ولی فرد به تنهایی و فینفسه نمیتواند ایفای کمال نماید. کمال آدمی در درون جامعه و مدینه معنا مییابد و لذا اینجاست که بعد دوم عدل یعنی بعد بیرونی آن که شاید بتوان معنای قسط را در آن یافت مطرح میشود و عدالت از فرد به جمع سرایت میکند و قسط برقرار میگردد.
ج ـ در سنت و معصومین
تعبیر عدل، عدالت و قسط به این معنا و مفهوم در بسیاری از روایات و احادیث پیامبر اسلام(ص) و ائمه معصومین(ع) آمده است. برای نمونه در کلام زیبای امیر مؤمنان علی(ع) عدل به معنایی گسترده یعنی وضع و قرار دادن هر امری در موضع و جایگاه خودش (رعایت استحقاقها، انصاف و ...) و در عین حال بعنوان یک عامل نظامبخش و یک خصلت سامانبخش اجتماعی و سیاسی معرفی شده است:
«العدل یضع الامور مواضعها... والعدلُ سائس عام...»[150]
«عدل عبارت است از قرار دادن هر امری در جایگاه و موضع خودش» بدین معنا که عدل در درون فرد و در درون جامعه ایجاد اعتدال و تعادل، نظم و سامان مینماید و از افراط و تفریط برحذر میدارد. استعدادها، لیاقت، کارایی، توانمندی و... از شاخصههای علم تحقق عدالت در این معنا هستند. لذا دو عنصر انصاف و استحقاق در نفس مفهوم عدالت وجود دارد و لذا عدالت خود فضیلتی است برتر از هر فضیلتی دیگر. (و عدل سیاستمدار و نگاهدارنده
عمومی [عموم مردم] است). بدین معنا که عدل متوجه جامعه است و حق هر کسی را بر مبنای توانایی، کارایی، لیاقت، و استعدادش تأمین مینماید. در چنین بینشی عدل خود، معیار و میزان است «العدل ملاک»؛[151] میزان و معیار هر قاعدهای از قواعد حقوقی، میزان و معیاری برای وضع قوانین موضوعه، میزان و معیاری برای نظارت و حس نظارت بر اجرای قوانین زندگانی است و لذا عدل در این تعریف نه تنها فضیلتی انسانی که خصلتی اجتماعی و ویژگی ارکان سیاسی و اجتماعی جامعه و برتر میباشد، «العدل حیاة»؛[152] فوز و کرامت است «العدل فوز و کرامة»[153]؛ و محکمترین پایه و اساس «العدل اقوی اساس»[154]؛ و قسط نیز برترین گواهی «القسط خیر الشهادة»؛[155] و...
و چه خوب گفته است سنایی:
عدل شمعی بود جهان افروز
ظلم شد آتشی ممالک سوز
آری عدل در این معنا، زندگانی است چون زندگیبخش است، فرد و جامعه را از حالت خمود، بردگی، تبعیض، بیعدالتی، ظلم و ستم که همه نشانههای مرگ و مرده بودن انسان و جوامع انسانی هستند، رهایی میبخشد. در واقع حیات انسان در عدل و قسط است و بدون آن انسان مردهای متحرک و جامعه گورستانی آکنده از مردههای در حال حرکت است. به زبان فردوسی:
ز بیدادی پادشاه جهان
همه نیکوییها شود در نهان
نزاید به هنگام در دشت گور
شود بچه باز را دیده کور
ز کژی گریزان شود راستی
پدید اید از هر سویی کاستی[156]
بنابراین در سنت و سیره رهبران معصوم(ص) نیز عدل و قسط میزان و معیار قوانین و مقررات، فضیلت و خصلت فرد، جامعه، نهادهای اجتماعی، گروهها، سازمانها، شؤونات، قواعد، مقررات، آداب و رسوم و به طور کلی خصلت کنش فردی و اجتماعی انسان میباشد و از آنجایی که در نگرش اسلامی انسان دارای دو چهره است، چهره فردی و چهره جمعی و اجتماع و جامعه جز چهره جمعی او نیست[157] بنابراین عدالت و داد هم به چهره فردی او تعلق میگیرد و لذا «انسان عادل» مطرح میشود و هم به چهره جمعی او و بنابراین «گروه عادل»، «جامعه عادل»، «قانون عادلانه»، «قاعده عادلانه»، و... نیز مطرح میگردد.
عدالت فضیلتی است انسانی که بیانگر و در بردارنده سایر فضائل انسانی نیز میباشد که هم بیانگر تقوا و تعهد و شهود درونی است و هم حالت و فعل و کنش بیرونی. هم ویژگی فرد است و هم ویژگی جامعه و چهره اجتماعی افراد.
د ـ در اندیشه سیاسی افلاطون و ارسطو
عدالت موضوعی است که ذهن تمام اندیشمندان بشری را ـ اعم از فلاسفه، متکلمین، فقها و... ـ به خود مشغول داشته است و هرکسی در این میدان سعی کرده است تعریفی برای عدالت بیاورد و در جهت استقرار آن به کوشش فکری و نظری بپردازد. افلاطون عدالت را نوعی تمایل درونی میداند که جلو انگیزههای مرتبط با منافع خصوصی را میگیرد:
«عدالت عبارت از نوعی استعداد و تمایل درونی است در انسان که جلو احساسات و انگیزههای شدید وی را که طالب منافع خصوصی هستند میگیرد و بشر را از انجام کارهایی که ظاهراً به نفعش تمام میشوند ولی مورد نهی وجدانش هستند باز میدارد».[158]
او در واقع عدالت را نوعی استعداد درونی یا توانایی و قدرت میداند که خاص انسان است و انسان بوسیله آن از سایر موجودات متمایز میگردد. و این توانایی یا قدرت، بنیان و اساس زندگی انسان است و اگر به کار بیفتد زندگی سعادتمندانه را برای انسان فراهم میسازد:
«عدل به عنوان توانایی خاص آدمی مایه زندگی شایسته آدمی است یعنی زندگی توأم با سعادت».[159]
ارسطو نیز سعادت راستین آدمی را در فضیلت میداند و فضیلت نیز عدالت است و عدالت میانهروی و اعتدال است که حد وسط افراط و تفریط میباشد.
«از اینجا برمیاید که بهترین گونه زندگی آن است که بر پایه میانهروی و در حدی میباشد که همه کس میتواند به آن برسد».[160]
بنابراین ارسطو عدالت را به مثابه فضیلتی والا، فضیلتی که تجلی آن در سایر فضایل نیز دیده میشود میبیند و نه تنه فضیلتی والا که بزرگترین فضایل و مشتمل بر تمام فضایل و نیکیها. لذا در اهمیت عدالت چنین سخن میگوید:
«... بدین لحاظ غالباً به نظر میرسد که عدالت، بزرگترین فضایل باشد، پر فروغتر از ستاره شب و سحرگاهان و به همین دلیل است که ما غالباً ضربالمثل ذیل را به کار میبریم:
«عدالت حاوی همه فضایل است».[161]
عدالت تقوایی است مطلقاً کامل، زیرا عمل به آن، عمل به فضیلت بالتمام است...».[162] و بر همین اساس عادل میتواند رهبری جامعه را به دست گیرد و آن را به سعادت راستین برساند و لذا:
«عادل آن کسی است که سعادت جامعه سیاسی را، کلاً یا جزئاً ابداع یا صیانت کند».[163]
هـ ـ در اندیشه برخی از بزرگان جهان اسلام
عدالت از مسائلی است که در اندیشه بزرگان جهان اسلام جایگاهی بس والا بر خود
اختصاص داده است. برای مثال در اندیشه سیاسی ابونصر فارابی عدالت از مفاهیم اساسی و کلیدی است که در محتوایی متنوعتر و گستردهتر از افلاطون و ارسطو مطرح شده است. فارابی پنج تعریف برای عدالت ذکر کرده است[164] که در اینجا به سه مورد اشاره میشود:
1ـ عدالت به مثابه برترین و تمام فضایل:
«استعمال الانسانُ افْعالَ الفضیلةَ فیما بَینَهُ و بین غَیرِهِ ای فضلیةَ کانتْ»[165]
یعنی (عدالت) عبارت است از به کار بردن افعال فاضله میان خود و دیگران، هر فضیلتی که [ممکن] باشد).
2ـ عدالت در جامعه به معنای تقسیم برابر خیرات
«قسمةُ الخیرات المشترکة التی لاهلِ المدینة علی جمیعهم».[166]
یعنی (عدالت عبارت است از تقسیم خیرات و خوبیهایی که میان اهل مدینه مشترک است [جنبه عمومی دارد] میان همه آنها). و منظر او از خیرات در جامعه مدنی امنیت، سلامت، کرامت، مراتب (حرمت، آبرو و پرستیژ) و سایر خیراتی که میتوان در آنها شریک شد[167] است. و در این تقسیم، سهم همه ـ براساس اهلیت ـ مساوی است.
3ـ عدالت هدف نهایی تمام قوانین و مقررات مدینه برای نمونه در مورد مجازات بیشتر از حد جرم مینویسد:
«چه بسا مجازات بیشتر از حد جرم، ستم به تمام اهل مدینه باشد».[168]
خواجه نصیرالدین طوسی نیز در تعریف عدالت و عادل میگوید:
«عادل حقیقی کسی است که تعدیل قدرتهای نفسانی و تقویم اقوال و افعال را که از قوای نفسانی صادر میشود داشته باشد».[169]
ملامهدی و ملااحمد نراقی نیز مفهوم مورد نظر خود را از عدالت اینگونه بیان میکنند:
«عدالت عبارت است از ملکهای که موجب انقیاد و اطاعت «قوه عملی» از «قوه عقلی» میگردد به نوعی که هیچ عملی از آدمی سر نزند مگر به فرموده عقل و این در حالی بوجود میاید که ملکه عدالت در وجود آدمی استوار گردد، به طوری که همه اعمال و افعال انسان، بر روش اعتدال صورت گیرد.»[170]
در میان فقهای بزرگ نیز شیخ انصاری در رساله عدالت در کتاب مکاسب در بیان خود به دو مفهوم از عدالت اشاره دارد که عبارتست از:
1) عدالت را از کیفیت نفسانیای میداند که انسان را به رعایت تقوا و مروت وادار میکند و ممکن است از کیفیت به حالت، هیأت نفسانی، ملکه و قدرت توانمندی که بر اثر تمرین و ممارست در جان و طبیعت آدمی جایگزین و استوار گردد تعیین کرد.
2) عدالت عبارت است از قدرت و
توانایی بر ترک گناهان به خصوص گناهان کبیره و نیز قدرتی که در درون انسان قرار دارد و نمیگذارد در مورد انجام واجبات گرفتار «اختلال» شود...[171]
این تعاریف و سایر تعاریف مطرح شده در حوزه اندیشه سیاست در جهان اسلام در مورد عدل، قسط و عدالت بیانگر این است که عدل، قسط یا عدالت صفت، حالت، کیفیت، ملکه انسانی، اعتدال و تقویم، استقامت در نفس و قوای نفسانی، تسویه، تعدیل، فقدان افراط و تفریط، پاکی، تقوا، حالتی فطری و... است و این معانی مورد توجه امام خمینی نیز قرار گرفته است.
تعاریف عدالت از دیدگاه امام خمینی
امام خمینی نسبت به عدالت، قسط و عدل با دیدی گسترده و همه جانبه نگریسته و آن را از زوایای گوناگون مورد توجه قرار داده است. بررسی آثار مکتوب و سخنان و پیامهای امام خمینی بیانگر این است که آن بزرگوار در بیان و تعریف عدالت، قسط و عدل به ارائه چند مفهوم از آن پرداخته است. در اینجا صرفاً برخی از این مفاهیم به اختصار بیان میشود:
1ـ عدل و قسط نقطه مقابل جور و ستم
امام خمینی در مقصد پنجم از کتاب شریف شرح حدیث جنود عقل و جهل به این بیان میپردازد که عدل ضد جور است:
در بیان عدل و ضد آن است که (جور) است.[172]
2ـ عدالت به معنای حد وسط بین افراط و تفریط در امور:
در این بیان امام عدالت را چونان ارسطو و به پیروی از وی رعایت و حد وسط در امور و افعال میداند و لذا آن را چونان سیری مستقیم و معتدل ترسیم میکنند:
بدان که عدالت عبارت است از حد وسط بین افراط و تفریط.[173]
و عدالت است که خط مستقیم و سیر معتدل است.[174]
3ـ عدالت به مفهوم تعدیل قوای نفس انسانی:
و عدالت عبارت است از تعدیل قوه عملیه و تهذیب آن... و عدالت را اطلاق دیگری است و آن عبارت است از تعدیل جمیع قوای باطنیه و ظاهریه و روحیه و نفسیه.[175]
4ـ عدالت به مثابه والاترین فضایل بشری: و آن از امهات فضایل اخلاقیه است، بلکه عدالت مطلقه، تمام فضایل باطنیه و ظاهریه و روحیه و قلبیه و نفسیه و جسمیه است.[176]
5ـ عدالت به مفهوم فقهی (ملکهای راسخ در وجود انسان)
العدالة عبارة عن ملکة راسخیة باعثة علی ملازمة التقوی من ترک المحرمات و فصل الواجبات.[177]
معیارهای شناخت عدالت در اندیشه امام خمینی
برای درک مفهوم عدالت از دیدگاه امام خمینی ابتدا باید به معیارهایی چند که مورد نظر ایشان است اشاره کرد. برخی از این معیارها عبارتند از:
1ـ معیار و مبنا بودن عدل و قسط
در حوزه جهان اسلام و از دید رهبران این مکتب عدالت، عدل و قسط میزان و معیار، ملاک و مبنا است. این موضوع به کرات در روایات و گفتار پیامبر اسلام(ص) و دیگر پیشوایان معصوم(ع) و نیز اندیشمندان دنیای اسلام آمده است: برای نمونه رسول خدا(ص) در مورد میزان (ملاک و معیار) بودن عدل و قسط میفرماید:
«العدل میزان الله فی الارض فمن اخذه قادة الی الجنة و من ترکه ساقه الی النار»[178]
«عدالت میزان و معیار (ترازوی) خدا در زمین است، هرکسی آنرا دریابد او را به سوی بهشت سوق دهد و هرکس آن را واگذارد به دوزخ کشاندش».
بر همین اساس امام خمینی نیز که اندیشهاش در حوزه اندیشه اسلامی قرار دارد عدالت را یک اصل میداند، اصلی که میتواند معیار، مبنا و میزان سایر امور انسانی و اجتماعی باشد.
زیرا اجرای قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از ستمگران و ... چیزهایی نیست
که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود... .[179]
2ـ عدالت نشان وجود حق (تلازم عدل با حق)
وجود عدالت نشان وجود حق است و در هر امری که عدالت و قسط یافت شود آن امر حق و دارای حقانیت است ولی هر امری که فاقد عدالت باشد باطل است. در واقع نوعی تلازم بین عدل و حق دیده میشود. بدین معنا که هر امر عادلانهای حق است و هر حقی[180] نیز عادلانه است. برای نمونه از دید امام خمینی حکومتی که در مسیر عدالت قرار دارد حق است و غیر آن باطل میشود:
«آن رژیمی که عدالت پرور است، آن رژیمی که برای دهقان بیشتر مقام قائل است تا برای بالاتریها، آن رژیم اسلامی است...».[181]
این است که امام خمینی در تمام ابعاد و مراتب عدل و عدالت را قرین حقّ و ملازم با آن میبیند:
و چه در جلوه معارف الهیه... که عدالت در آن عبارت است از عدم احتجاب از حق به خلق و از خلق به حق... و چه در عقاید و حقایق ایمانیه باشد که عدالت در آن عبارت است از ادراک حقایق وجودیه علی ما هِی علیه از غایة القصوای کمال اسمائی تا منتهی النهایه رجوع مظاهر به ظواهر... و چه در اخلاق نفسانیه که اعتدال قوای ثلاثه است.»[182]
3ـ فراگیری و گستردگی (شمول)
از دید امام خمینی عدالت و قسط دارای مفهوم گسترده و فراگیر است و تمامی ابعاد وجود فرد و جامعه را در برمیگیرد. در بعد فردی عدالت انسان را از افراط و تفریط به دور ساخته و از ظلم به نفس باز میدارد و در مسیر حق و حقیقت قرار میدهد:
زیر بار ظلم رفتن مثل ظالم ـ ظلم کردن، هر دویش از ناحیه عدم تزکیه است «قد افلح من تزکی» اگر ما به این رسیده بودیم، نه حالی انفعالی پیدا میکردیم برای پذیرش ظلم و نه ظالم بودیم... .[183]
آری از دیدگاه امام خمینی انسان زمانی به عدالت میرسد که کار مجاهده نفس به اتمام رسیده باشد.
چون که مجاهده نفس در این مقام به اتمام رسید و انسان موفق شد که جنود ابلیس را از این مملکت خارج کند و مملکتش را از سکنای ملائکه الله و معبد عبادالله الصالحین قرار داد، کار سلوک الی الله آسان میشود و راه مستقیم انسانیت روشن و واضح میگردد... و در سلک اهل ایمان منخرط میشود... .[184]
در ابعاد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نیز عدل و قسط مفهوم خاص و دقیقی دارد و در تمام ابعاد قابل بحث و
بررسی است. لذا موضوعی صرفاً اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی نیست بلکه مفهومی همهجانبه و فراگیر دارد و تمام شؤون حیات فردی و اجتماعی انسان را در بر میگیرد.
این است که امام خمینی در بحث از عدالت به معنای واقعی تمام ابعاد آن را مورد نظر قرار میدهد برای نمونه میفرماید:
عدالت به معنای واقعی این است که در ارتباط با دول و معاشرت با مردم و دادرسی و قضا و تقسیم درآمد عمومی...[185]
بدینسان در اینجا عدالت بینالمللی، عدالت سیاسی، عدالت قضایی و عدالت اجتماعی مورد توجه امام خمینی قرار گرفته است. عدالت بینالمللی در «ارتباط با دول» عدالت سیاسی در «معاشرت با مردم» عدالت قضایی در «دادرسی و قضا» و عدالت اجتماعی در «تقسیم درآمد عمومی» آمده است.
4ـ عدالت از جنود عقل و امری فطری است
از دیدگاه امام خمینی عدالت و قسط ریشه در وجود و ذات انسان دارد یعنی انسان طبعاً موجودی است که تمایل و گرایش فطری به حرکت به سوی عدالت و برقراری قسط در جامعه را دارد و از بیعدالتی و تبعیض و... رویگردان است. به همین جهت عدل را از جنود عقل میداند که مطابق فطرت مخموره است.[186] زیرا در اندیشه امام خمینی عدل فضیلت نفسانی است و در حد وسط دو نقیصه یعنی افراط و تفریط قرار میگیرد. نقایص مورد تنفر ذات انسان هستند، در حالی که نفس انسان به سوی فضایل کشش و گرایش دارد. بر همین اساس انسان دارای عقل سلیم و فطرت پاک از افراط و تفریط ذاتاً احساس تنفر میکند در حالی که به عدل و قسط توجه و گرایش دارد و لذا ذاتی اوست. بنابراین طبیعتاً انسان دارای حس عدالتخواهی و حقجویی است. به بیان آن بزرگوار:
از فطرتهای الهیه، که در کمون ذات بشر مخمّر است حب عدل و خضوع در مقابل آن است، و بغض ظلم و عدم انقیاد در پیش آن است... .[187]
5ـ عدالت و قسط غایت انسان و جامعه
در اندیشه حضرت امام خمینی عدالت و قسط نه یک غایت فردی، گروهی، طبقهای یا مکتب خاص است بلکه یک غایت انسانی است لذا در همه زمانها و مکانها و برای همه آدمیان مطرح است. عدالتخواهی امری بشری و فطری است. این روح پرنشاط و شاداب بشری میتواند محیطی برخوردار از رفاه و آسایش و امنیت و معنویات را برای مردم فراهم آورده و جایی برای ظلم و ستم در هیچ نقطهای از جهان و در هیچ زمانی از زمانها و برای هیچ گروهی از گروههای بشری و برای هیچ فردی از افراد بشری باقی نگذارد.
به روایت امیر مؤمنان علی(ع) «فَیأ۫مَنَ المظلومون من عبادک...»[188]
امام خمینی نیز به تبعیت از امیر مؤمنان(ع) در این خصوص میفرماید:
همه زمینها و روزها باید این نقش را ایفا کنند و ملتها را اینکه باید همیشه مقابل ظلم بایستند، غفلت نکنند... بر همه ما تکلیف است که با دستگاههای ظالم خصوصاً دستگاههایی که با اساس [اسلام و عدالت] مخالفند مقابله کنیم.[189]
در اینجا ذکر این نکته لازم است که هر چند ظلم ستیزی، لزوماً با عدالتخواهی یکی نیست ولی معمولاً این دو با هم هستند، نفی ظلم به معنای خواستن عدالت است زیرا ظلم نفی عدالت و عدالت نفی ظلم است.
6ـ عدالت وظیفه، تکلیف، مسئولیت
امام خمینی تحقق عدالت و قسط را چه در نفس و وجود فرد و چه در درون جامعه بشری یک تکلیف فطری و الهی و انسانی میداند که هر فردی از افراد جامعه نسبت به انجام آن مسئول است. مسئولیت انسانی ایجاب میکند که در برابر ظلم و بیعدالتی ساکت ننشیند و برای قیام به قسط برخیزد. امام خمینی با اشاره به سخن امیرمؤمنان در این مورد این چنین داد سخن میدهد:
ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم، همین وظیفه است که امیرمؤمنان(ع) در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر میدهد و میفرماید: «وَ کونوا لظالم خصماً و للمظلوم عوناً» دشمن ستمگر و یاور و پشتیبان ستمدیده باشید.[190]
و در جای دیگر این چنین میفرماید:
مهم این است که ما تکلیفی ادا میکنیم تا تکلیف ما این است که در مقابل ظلمها بایستیم، تکلیف ما این است که با ظلمها مبارزه کنیم، معارضه کنیم....[191]
از نظر امام خمینی این مسئولیت خاص مهم ولی در مورد آگاهان جامعه شدیدتر و بیشتر است. آنها وظیفه و تکلیف سنگینتری را نسبت به سایر افراد جامعه بر دوش دارند:
«ائمه و فقهای عادل موظفاند از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند».[192]
در این بیان، امام خمینی وظیفه عادل را تحقق عدالت و قسط در جامعه میداند که میتواند از طریق حکومت صورت گیرد. پس حکومت سازمان اجرایی عدالت است و ابزاری است که عدالت از طریق آن در جامعه برقرار میگردد.
7ـ عدالت سیره پیامبران، اوصیای الهی و انسانهای آزاده
حرکت تمام انبیاء و اولیای الهی و مردان بزرگ در جهت تحقق عدالت و قسط در جامعه بوده است و آنها در این راه از بذل
جان و مال و حتی نزدیکان خود نیز دریغ نکردند. اصلاح جامعه و برقراری عدالت در آن شیوه و مشی و سیاست تمامی انبیاء و پیامبران الهی و جانشینان آنان است:
تمام انبیاء برای اصلاح جامعه آمدهاند... «لیقوم الناس بالقسط» باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا کند، جانها را دادند، مالها را دادند، زحمتها را کشیدند، نمیشود گفت پیغمبر یک شب و روز راحت خوابیده باشد....[193]
8ـ عدالت عامل رشد و شکوفایی استعدادهای آدمیان و رفاه و توسعه جوامع
استقرار عدالت و قسط در جامعه نه تنها زمینه را برای احیای معارف دینی و مکارم اخلاقی فراهم مینماید بلکه محیط امنیتی مطمئنی را بوجود میآورد که در آن استعدادها به شکوفایی میرسند، قدرتهای خلاقه شکفته میشود و رشد و توسعه در تمامی ابعاد جامعه ایجاد میگردد. زیرا امنیت اقتصادی و سیاسی و فکری زمینه را برای بالندگی فرهنگی جامعه فراهم میآورد. از سوی دیگر چون جلو چپاولها و غارتها گرفته میشود و جامعه از محرمات و پلیدیها پاک میگردد بنابراین نعمتها از هر سوی به انسانها روی میآورد. همانگونه که در قرآن میفرماید:
«و ان لو استقاموا علی الطریقة لاسقیناهم ماءً غَدَقاً»[194]
بنابراین عدالت و قسط عامل مهم رشد و شکوفایی استعدادهای بشری و رفاه و توسعه جوامع انسانی است. امام خمینی در این مورد میفرماید:
عدل اسلامی را مستقر کنید. با عدل اسلامی همه و همه در آزادی و استقلال و رفاه خواهند بود.[195]
همچنین در پایان این بحث لازم به یادآوری است که امام خمینی قسط را به معنای عدل میداند: القسط به کسرِ قاف به معنی عدل [است].[196]
رهیافتهای کلی به عدالت در اندیشه امام خمینی
با توجه به معیارهای فوق بطور کلی میتوان در بحث از عدل و قسط در اندیشه سیاسی امام خمینی به چند رهیافت کلی دست یافت که عبارتند از:
عدالت گرایشی طبیعی و خصلتی فطری و مخموره در وجود انسان است
براساس برخی روایات عدل و قسط یکی از جنود (لشکریان) عقل است. بدین معنا که عدالت امری است عقلی و لذا انسانی است. امام خمینی نیز در شرح حدیث جنود عقل و جهل (از بیانات امام هفتم(ع) در مورد لشکریان عقل و جهل) عدل را از لشکریان عقل میداند و در این مورد بیان میکند که عدل صفت یا حالتی است مطابق فطرت مخموره انسانی.[197] بدین معنا که انسان طبعاً گرایش به قسط و عدل دارد و از ظلم و ستم نفرت دارد. طبع سلیم انسانی تمایل به عدل دارد و از ظلم و بیداد گریزان و رویگردان است. بعلاوه اگر عدل و قسط را به عنوان فضیلتی از فضایل نفسانی به حساب آوریم در مییابیم که ـ به تعبیر ارسطویی ـ صفتی است در حد اعتدال و لذا دارای دو حد ناقص که یکی تفریط و دیگری افراط است میباشد. بر این اساس عدالت کمال است و ظلم و ستم و فقدان عدالت و از حق خود گذشتن و پایمان شدن هر دو نقص هستند. بر این اساس نیز عدل و قسط گرایش فطری در درون انسان است که از آغاز تولد با اوست و امری اکتسابی نیست بلکه امری الهی و فطری میباشد. بنابراین از دیدگاه امام خمینی گرایش عدالتخواهی و قسططلبی در نهاد افراد انسانی سرشته شده است. هر چند در خیلی از کسان این گرایش فطری و حس طبیعی گاه در اثر دنیاپرستی و سلطه هواهای نفسانی و... به طور موقت خاموش میگردد ولی امری است که از نهاد انسان جداشدنی نیست. امام خمینی موضوع فطری بودن عدالتخواهی بشر و وجود حس حبّ عدل در او را با صراحتی تمام بیان میکند.
قلب فطرتاً در مقابل قسمت عادلانه خاضع است و از جور و اعتساف فطرتاً گریزان و متنفر است از فطرتهای الهیه که در کمون ذات بشر مخمر است حبّ عدل و
خضوع در مقابل آن است و بغض ظلم و عدم انقیاد در پیش آن است؛ اگر خلاف آن را دید، بداند در مقدمات نقصانی است....[198]
عدالت به مثابه خصلتی فطری یا گرایشی انسانی و شأنی عقلی میتواند در سیر تکاملی انسان به یکی از صور زیر مطرح شود.
عدالت، صفت و ملکهای نفسانی و حالتی درونی و شهودی
ملکه و حالت نفسانی بودن عدالت امری است که مورد پذیرش غالب فقها و متکلمین و فلاسفه در جهان است. این ملکه و حالت نفسانی در اثر تمرین و ممارست، گرایش به حق و حقیقت، تقوا و گذشتن از منافع خصوصی و اولویت دادن به مصالح عمومی به تدریج در فرد شکل میگیرد و لذا او را از انجام محرمات و زیان زدن به دیگران باز میدارد و به اجرای واجبات و ایثار در راه مصالح عامه و از خودگذشتگی و پاکی و مروت و اعتدال فرا میخواند. بدین مفهوم به تعبیر ابن ابی الحدید:
«عدالت ملکهای است که به واسطه آن از نفس آدمی افعال فاضله و نیک بطور طبیعی و بدون زحمت (خلقاً لاتخالقاً) سرچشمه میگیرد».[199]
امام خمینی در تعریف عدالت در این زمینه، در مسأله 28 فروع تقلید کتاب تحریر الوسیله میفرماید:
العدالة عبارة عن ملکة راسخة باعثة علی ملازمه التقوی من ترک المحرمات و فعل الواجبات.[200]
یعنی (عدالت صفت نفسانی (ملکه) ریشهداری است که همواره انسان را به ملازمت تقوا، ترک محرمات و انجام واجبات وادار میکند).
این بعد از عدالت هر چند بیانگر مفهوم فقهی آن است ولی چنین نگرشی به مسأله عدل نه تنها بیارتباط با نگرش عدل به عنوان موضوعی اجتماعی و سیاسی نیست بلکه عامل تحقق و زمینهساز و مقدمه آن نیز میباشد. همانگونه که امام خمینی میفرماید:
و بعد از تسلیم شدن شهوت و غضب به مقام عدل و شرع، عدالت در مملکت [نفس و جامعه] بروز کند و حکومت عادله حقه تشکیل شود که کارکن در آن و حکمفرمای در آن حق و قوانین حقه باشد.[201]
عدالت و قسط بیانگر وجود «اعتدال» و فقدان افراط و تفریط و احقاق حقوق است
از زمانی که ارسطو در بحث از فضایل اخلاقی مسأله «حد وسط» را مطرح کرد و هر صفت نیکی را به عنوان فضیلت در حد وسط قرار داد و برای آن دو طیف افراط و تفریط را مطرح کرد که بیانگر نقص و لذا فقدان هستند. اندیشمندان سیاسی و اخلاقیون به
این مسأله توجه شایانی مبذول داشتند. ولی ناگفته نماند که هر چند این موضوع حدِ وسط در مورد خیلی از صفات نیک انسانی معنا نداشت. ولی از آنجایی که «عدالت» و «قسط» در درون خود بیانگر نوعی «اعتدال»، «برابری»، «تعادل» و «میزان» در درون فرد و جامعه میباشد، بنابراین طرح آن بعنوان یک فضیلت که دارای دو سر تفریط و افراط (تبعیض و ظلم زیادهطلبی) و (پایمال شدن و نادیده گرفتن حقوق خود) صحیح به نظر میرسید.
نظریه تعادل و حد وسط در میان اندیشمندان و فلاسفه اسلامی نیز جایگاهی مهم دارد. امام خمینی نیز در کتاب چهل حدیث در بحث از عدالت آن را بعنوان «اعتدال» و حد وسط افراط و تفریط مورد توجه قرار میدهد. بر این اساس از دیدگاه امام خمینی عدالت فضیلتی است که در حد وسطِ دو رذیلت قرار دارد:
و اما دلیل بر آنکه «فریضه عادله» راجع به علم اخلاق است، توصیف فریضه است به «عادله». زیرا که خُلق حَسَن، چنانچه در آن علم مقرر است، خروج از حد افراط و تفریط است؛ و هریک از دو طرف افراط و تفریط مذموم، و «عدالت» که حد وسط و «تعدیل» بین آنهاست، مستحسن است. مثلاً شجاعت که یکی از اصول و ارکان اخلاق حسنه و ملکه فاضله است، عبارت است از حالت متوسطه و معتدله بین افراط، که از آن تعبیر شود به تهور ـ و آن عبارت است از نترسیدن در مواردی که ترس سزاوار است ـ و بین تفریط، که از آن تعبیر شود به جبن و آن عبارت است از ترسیدن در مواردی که سزاوار ترس نیست. و حکمت، که یکی از ارکان است، متوسط بین رذیله «سَفَه» که از آن تعبیر به «جربزه» شده است و آن عبارت از استعمال فکر است در غیر مورد و در مواردی که سزاوار نیست ـ و بین رذیله «بَلَه» است ـ که عبارت است از تعطیل قوه فکریه در مواردی که سزاوار است به کار اندازد. و همین طور عفت و سخاوت وسط بین رذیله شَرَه و خمود، و اسراف و بخل است پس، «عادله» بودن فریضه دلالت کند بر آنکه آن منطبق بر علم اخلاق است».[202]
و این است که میبینیم اندیشمندی چون صدر در بحث از عدالت مینویسد:
«العدالة عبارة من الاستقامة علی شرع الاسلام و طریقته... شریطة ان تکون هذه الاستقامة طبیعة ثابتة للعادل تماماً کالعادة».[203]
که در اینجا عدالت به مفهوم ایستادگی، پایداری و رعایت اعتدال در تمام شؤون فردی و جمعی است.
بر این اساس عدالت چون نسبت به تمام فضایل دیگر نیز در حد وسط قرار میگیرد و برقرار کننده تعادل بین تمام فضایل نیز هست یعنی اعتبار سایر فضایل نیز به فضیلت عدالت مشخص میگردد لذا «عدالت» و
«قسط» یک میزان و مقیاس نیز هست، میزان و ملاکی که در سلسله علل قرار میگیرد و اوامر و نواهی براساس آن تعیین میشوند. بنابراین در حقوق و فقه، در سیاست و اقتصاد و اخلاق نیز عدالت یک اصل اساسی اولیه است، میزانی است که سایر امور با آن سنجیده میشوند قوانین بر اساس عدل و قسط تدوین و تصویب میشوند و براساس عدل و قسط به مرحله اجرا درمیایند و براساس عدل و قسط با قانونشکنان برخورد میشود. نقش عدالت و قسط در علوم انسانی و حقوق و فقه از این نظر شبیه به نقشی است که قواعد اولیه در ریاضیات و در منطق و فلسفه[204] ایفا میکنند.
امام خمینی در این مورد در وصیتنامه خود میفرماید:
اجراء قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از ستمگری و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و فحشاء و انواع کجرویها و آزادی بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایی و جلوگیری از استعمار و استثمار و استعباد و حدود و قصاص و تعزیرات بر میزان عدل برای جلوگیری از فساد و تباهی یک جامعه و سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل، چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود. این دعوی به مثابه آن است که گفته شود قواعد عقلی و ریاضی در قرن حاضر باید عوض شود و به جای آن قواعد دیگر نشانده شود.[205]
دـ عدالت خصلتی اجتماعی (مفهوم اجتماعی عدالت)
هرچند امام خمینی در آثار کتبی و نیز بیانات خود به ارائه مفهوم خاصی از عدالت اجتماعی یا بعد اجتماعی عدالت نپرداخته است، ولی نگرش و توجهی که به مسأله قسط و عدالت در جامعه و نهادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، قضایی و... داشته است؛ بیانگر این است که آن بزرگوار عدالت را نه صرفاً ملکهای یا فضیلتی فردی بلکه خصلت و حالتی اجتماعی و سیاسی نیز میداند. در این نگرش عدالت، خصلت و ویژگی قوانین و مقررات مرسوم، عدالت و... در جامعه مینگرد که خصلت و ویژگی گروههای اجتماعی و سیاسی و... است. بعلاوه عدالت خصلت نهادهای سیاسی و اجتماعی است و مهمتر از آن خصلت و ویژگی جامعه انسانی است. عدالت خصلت جامعه، دین، دین اسلام و صفت خداوند است. سخن از عدالت اسلامی در اندیشه امام خمینی بیانگر همین نگرش است. و امام خمینی چه زیبا این موضوع را بیان کرده است.
عدالت اسلامی را میخواهیم در این مملکت برقرار کنیم، یک همچو اسلامی که در آن عدالت باشد، اسلامی که در آن هیچ
ظلم نباشد، اسلامی که آن شخص اول با آن فرد آخر همه علی السواء در مقابل قانون باشند.[206]
بر این اساس اگر در دین یا در نهادی یا در جامعهای تساوی در برابر قوانین و مقررات وجود داشته باشد و جایی برای تبعیض و دوگانگی باقی نمانده باشد و همه اقشار جامعه به حقوق خود رسیده باشند میتوان به آن جامعه یا دین یا نهاد صفت عدالت را اضافه نمود. بنابراین از دید امام خمینی عدالت منحصر به قوه قضاییه یا افراد انسانی نیست بلکه به تمامی نهادهای جامعه تعلق میگیرد تا عدالت اجتماعی شکل گیرد:
عمل به عدل اسلام مخصوص به قوه قضاییه و متعلقات آن نیست، که در سایر ارگانهای نظام جمهوری اسلامی ایران از مجلس و دولت و متعلقات آن و قوای نظامی و انتظامی و سپاه پاسداران، کمیتهها و بسیج و دیگر متصدیان امور نیز به طور جدی مطرح است....[207]
جایگاه عدل و قسط در اندیشه امام خمینی
امام خمینی هم در سیره نظری و ارائه دیدگاهها و هم در سیره فردی و اجتماعی خود بالاترین هدف خود را تحقق عدل و قسط میداند و تحقق توحید را نیز در نفس و جامعهای ممکن میداند که به عدالت رسیده باشد و برای نمونه در همان اوان قیام، در مورد عدالت و ضرورت برقراری آن بعنوان مقصد بزرگ اسلام میگوید:
... دستگاه جبار گمان کرده است با این اعمال غیر انسانی [بیفرهنگی، فساد،رابطه با اسرائیل و...] و فشارها میتواند ما را از مقصد خود که... و برقراری عدالت اجتماعی که مقصد بزرگ اسلام است، منصرف کند.[208]
در این بحث برای پی بردن به جایگاه مسأله قسط و عدل در دیدگاه امام خمینی به برخی از نقطه نظرات ایشان اشاره مینماییم. از دید امام خمینی مقصد و هدف اساسی اسلام تحقق قسط و عدل است، اصل و میزان آن نیز قسط و عدالت اجتماعی است و تمام احکام و قوانین و مقررات اسلامی براساس عدل و قسط شکل گرفته و بیان شده است. اسلام برای این آمده است که عدل و قسط را در جامعه محقق سازد:
این اسلام آمده است که بسازد با کسری و مردم را بگوید تبعیت کنید از کسری؟! این آمده است که بسازد با سلطان روم و بگوید به مردم روم، تعلیم کند که بسازید با اینها؟! یا این آمده است و دو تا امپراطوری را شکست داد و عقبشان زد برای اینکه عدل را در عالم و برای این فقرا برای اینکه این فقرا را آنها میخوردند جلویشان را بگیرد؟[209]
در کتاب البیع نیز مینویسد:
امام صادق(ع) اساس محکم امت و مذهب را تأسیس و طرحریزی کردند، بطوریکه اگر این طرح در جامعه انتشار یابد و فقها و متفکران، آنرا بین مردم مخصوصاً در مجامع علمی و در میان کسانی که دارای افکار مترقی هستند، تبلیغ نمایند، موجب بیداری است و توجه آنان به سوی آن، مخصوصاً طبقه جوان شده و شاید موجب قیام شخص یا اشخاص برای تأسیس حکومت اسلامی گردد، حکومت عدلی که دست اجانب را از بلاد مسلمانان قطع نماید.[210]
همچنین امام خمینی تحقق انقلاب اسلامی و برقراری نظام جمهوری اسلامی را نه به خاطر نفس تشکیل حکومت و ایجاد نظام حکومتی دیگری در برابر حکومت سلطنتی موروثی میداند بلکه نفس تشکیل حکومت و بالاتر از آن هدف از انقلاب، تحقق عدل اسلامی است. از دید ایشان بطور کلی فسلفه تشکیل حکومت تحقق عدالت و قسط در جامعه است. از بین بردن امتیازات و تبعیضها و ایجاد انسان عادل و معتدل و جامعه عادل و معتدل و مقسط است. در کتاب البیع، مینویسد:
از آنجا که حکومت اسلامی، حکومت قانون الهی و حکومت برای اجرای قانون و گسترش عدالت الهی میان مردم است، والی و رهبر باید دارای دو صفت باشد که آن دو اساس حکومت قانون است و بدون آن دو حکومت قانون تحقق نمییابد. یکی علم به قانون و دیگری عدالت.[211]
امام خمینی در بیانات خود در پاریس در مورد اقدامات حکومتی بعد از پیروزی انقلاب فرمود:
ما یک حکومت عادل میخواهیم، یک حکومتی میخواهیم که منافع مملکتمان خرج خود مملکت بشود.[212]
وی تحقق انقلاب اسلامی را در راستای ایجاد حکومت اسلامی میداند و منظورش از حکومت اسلامی نیز جز حکومت عدل نیست. حکومتی که در آن نشانهای از خیانت به بیتالمال، تبعیض، بیعدالتی، ظلم و ستم نباشد و این یک امر انسانی است و مورد پذیرش هر انسان عاقلی است. چنین حکومتی مورد علاقه مردم نیز خواهد بود.
ما که میگوییم حکومت اسلامی، میگوییم حکومت عدالت، میگوییم یک حاکمی باید باشد که به بیتالمال مسلمین خیانت نکند، دستش را دراز نکند بیتالمال مسلمین را بردارد، ما این مطلب را میگوییم. این یکی مطلب مطبوعی است که در هر جامعه بشری که گفته بشود، برای هرکس گفته بشود از ما میپذیرد.[213]
بعلاوه از دید امام خمینی پیامبران الهی، پیشوایان معصوم مکتب تشیع، فلاسفه بزرگ، اندیشمندان و آزادمردان تاریخ بشریت تمامی هم و غم خود را برای تحقق عدل و قسط در جوامع بشری به کار بردهاند. کوششهای پیامبران و اولیای الهی، جنگها و جهادها، مبارزات رهاییبخش، آزارها و شکنجههایی که از مخالفین میدیدند و به راحتی عمل میکردند همه و همه در راستای ایجاد جامعه عادلانه و مقسط بوده است. مقصد پیامبران و انسانهای پاک نه کشورگشایی بوده است نه گسترش اراضی نه تحمیل عقاید خود به دیگران بلکه مقصد همه آنها عدالت و قسط بوده است. این نکته بارها و بارها در آثار امام خمینی مورد توجه و عنایت ویژه ایشان قرار گرفته است برای نمونه در مورد کوشش پیامبران در جهت تحقق عدالت میفرماید:
کوششهایی که انبیاء میکردند و جنگهایی که با مخالفین راه حق میکردند و... مقصد این بوده است که یک نظامی عادلانه در آن نظام عادلانه، احکام خدا جاری بشود.[214]
این نه تنها کوششهای پیامبران بوده است که در جهت احقاق حقوق انسانها و برقراری قسط و عدل صورت گرفته است بلکه اساساً مهمترین فلسفه بعثت انبیاء تحقق قسط و عدل در جامعه ـ برای مردم و به دست خود مردم بوده است. در چنین نگرشی نزول بینات یعنی دلایل روشن، کتاب، میزان و آهن (حدید) ابزارهای تحقق قسط و عدل در جامعه هستند. در زمینه حرکت انبیاء و پیامبران و اولیای الهی ـ حضرت امام خمینی در بحثهای خود بر تلاش سلیمان(ع)، داوود(ع)، پیامبر اسلام(ص)، امیرمؤمنان(ع) و امام حسین(ع) و... در جهت اجرای عدل
و قسط اشارات متعددی دارد ـ وظیفه ما چیست؟ از دید امام خمینی ما نیز وظیفهای جز ادامه راه آنان نداریم. این یک تکلیف است که باید آنرا به انجام برسانیم. هم به عنوان یک تکلیف انسانی و هم به عنوان یک تکلیف الهی و دینی تلاش در جهت تحقق قسط و عدل لازم و ضروی است.
عدالت به معنای واقعی این است که در ارتباط با دول و معاشرت با مردم و دادرسی و قضا و تقسیم درآمد عمومی مانند حضرت امیرمؤمنان علی(ع) رفتار کند.[215]
تصور نشود که منصب حکومت یا قضا برای حضرت ائمه(ع) شأنی بوده است، زمامداری فقط از جهت اینکه بتوانند حکومت عدل را برپا کنند و عدالت اجتماعی را بین مردم تطبیق و تعمیم دهند قابل اهمیت بوده است.[216]
از دید امام خمینی اگر هدف انبیاء انسانسازی است، آدمیان جز به عدل و قسط راه نیابند و اصلاح نشوند.
...اقامه عدل همین درست کردن انسانهاست. عدل یک چیزی نیست الا آن که از انسان صادر میشود ظلم هم آن است که از انسان صادر میشود اقامه عدل متحول کردن ظالم به عادل است....[217]
مهمتر اینکه از دید امام خمینی تدوین، تصویب، اجرای قوانین و تشریع احکام شرع و بیان و صدور احکام حکومتی بر مبنای عدل و قسط صورت میگیرد. لذا اصل اولیه و بنیادین در بیان احکام فقهی، و قوانین اساسی و عادی، در بیان علت اجرای قوانین و به طور کلی در قواعد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فقهی اصل اساسی و تعیین کننده عدل و قسط است. اساس اسلام نیز به عنوان یک مکتب الهی بر عدل است. امام خمینی نه تنها فلسفه وجودی احکام را تحقق عدل و قسط میداند بلکه احکام را وسیله و ابزاری میداند که هدف از آنها نیز اجرای قسط و عدل در جامعه است و اگر با وجود احکام، قسط و عدل در جامعه بوجود نیاید. عملاً کاری بیهوده صورت گرفته است؛ بنابراین مطلوبیت احکام از نوع مطلوبیت وسیله بودن است نه مطلوبیت ذاتی در حالی که عدل و قسط خود دارای مطلوبیت ذاتی هستند:
اصولاً، احکام، مطلوبیت ذاتی ندارند، بلکه وسایل و ادوات هستند که جهت اجرای صحیح اهداف حکومت اسلامی و گسترش قسط و عدالت در جامعه به کار میروند.[218]
به طور کلی از دیدگاه امام خمینی شیرازه احکام شرعی را عدل و قسط تشکیل میدهد. در جایی دیگر در بحث از علت تحریم ربا به مسأله ظلم اشاره میکند. ظلم ضد عدل است و چون گرفتن زیاده از حد یعنی ربا ظلم است و مغایر عدالت، پس برای اجرا و تحقق عدالت در جامعه، ربا به عنوان یک ظلم تحریم شده است، امام خمینی با اشاره به ایه: «وان تبتم فلکم رؤوس اموالکم لاتظلمون ولاتظلمون»[219] میفرماید:
[این ایه] دلالت دارد بر اینکه گرفتن زیادی بر اصل مال از دیدگاه شارع ظلم و ستم است و همین ظلم و ستم حکمت تحریم یا علت آنست....[220]
اهمیت عدالت در نگاه امام خمینی
اهمیت عدالت در نگاه امام خمینی به گونهای است که بارها و بارها با تأکیدات صریح و قاطع ضرورت اجرای عدالت و قسط را گوشزد مینماید و از پیروان خود میخواهد که در این راه از هیچ چیز خود فروگذار نکنند، تا حق و عدل در جامعه اقامه گردد و مسئولان تبدیل به خدمتگزاران ملت گردند، مستضعفان بالا بیایند و دنیاپرستان سرمایهدار بیاعتبار گردند. در پایان این مقاله به بیان چند عبارت ارزشمند آن بزرگوار در این مورد میپردازیم:
1ـ عدالت را اجرا کنید، عدالت را برای دیگران نخواهید، خودتان هم بخواهید. در رفتار عدالت داشته باشید، در گفتار عدالت داشته باشید، تشریفات را کم کنید و این ملت را خدمتگزار باشید.[221]
2ـ به جهانیان بگویید، در راه حق و اقامه عدل الهی... باید سر از پا نشناخت و از هر چیزی حتی مثل «اسماعیل ذبیحالله» گذشت که حق جاودانه شود.[222]
3ـ خروج از اعتدال و عدالت الهی و صراط مستقیم، اغراق است و اجتناب از آن وظیفهای است الهی.[223]
4ـ سرلوحه هدفتان اسلام و احکام عدالت پرور آن باشد و ناچار بدون حکومت اسلامی عدالتخواه، رسیدن به آن هدف محال است.[224]
5ـ تشیع در عین مقاومت عادل است و عدالت یعنی نه ظلم بکن و نه زیر بار ظلم برو. برنامه تشیع و امام ما در این دو کلمه خلاصه: نه تحمل ظلم بکن و نه ظالم باش. برنامه کلی تشیع و اسلام همین است...[225]
6ـ اسلام خدایش عادل است سفیرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل و معصوم است، قاضیش هم بهتر است که عادل باشد. فقیهش هم بهتر است که عادل باشد. شاهد طلاقش هم بهتر است که عادل باشد، امام جماعتش هم بهتر است که عادل باشد، امام جمعهاش هم باید عادل باشد. از ذات مقدس کبریایی گرفته تا آخر... زمامدار هم باید عادل باشد. ولات هم باید عادل باشند... اگر عدالت در بین زمامداران نباشد، این مفاسدی است که دارید میبینید، اسلحه دست اشخاص غیر صالح، اسلحه دست اشخاص ناصالح، اشخاص بیانصاف، بیعدالت، اینها از این طرف آدمکشی میکنند، از آن طرف (شعار) عدالت اجتماعی سر میدهند.[226]
7ـ توجه داشته باشید رئیس جمهور و وکلاء مجلس از طبقه [ای] باشند که محرومیت و مظلومیت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فکر
رفاه آنان باشند نه از سرمایهداران و زمینخواران و صدرنشینان مرفه و غرق در لذات و شهوات که تلخی محرومیت و رنج گرسنگان و پا برهنگان را نمیتوانند بفهمند.[227]
نتایج تحقق عدل
از دید امام خمینی برقراری قسط و عدل تمامی خیرات و خوبیها را برای فردِ عادل و برای جامعه عادل و مقسّط به بار میآورد. چنین جامعهای از امنیت برخوردار است بنابراین افرادش دارای طمأنینه و اطمینان خواهند بود. ... در یک محیط آشفته نمیشود که اهل عرفان، عرفانشان را عرضه کنند، اهل فلسفه، فلسفهشان، اهل فقه، فقهشان را، لکن وقتی حکومت یک حکومت عدل الهی شد و عدالت را جاری کرد و نگذاشت که فرصتطلبها به مقاصدشان برسند یک محیط آرام پیدا میشود، در این محیط آرام همه چیز پیدا میشود.[228]
آزادی که از امهات مسائل و حقوق افراد انسانی است و انسان بدون آن انسانیت خود را از دست میدهد، چه انسان به دلیل آزادی و عقل و توانایی عزم است که از سایر جانداران امتیاز یافته است. اگر از انسان گرفته شود. دیگر انسانیت و هویت انسانی برای او باقی نمیماند و آزادی تنها و تنها در سایه عدل و قسط است که فراهم میگردد، انسان عادل، انسان آزاد است و انسان مقسط و عدالت گستر، انسان آزاد ـ به معنای دقیق کلمه ـ است. جامعه عادلانه نیز جامعهای آزاد است. استقلال نیز بالطبع حاصل عدالت و قسط در جامعه است.
علی(ع) میفرماید:
«... و العدل اساس به قوام العالم».[229]
یعنی (عدل و قسط اساس و شالودهای است که قوام و هستی و برپایی جهان بر آن استوار میباشد). در جای دیگر آن حضرت عدالت را قوام و نگهدارنده موجودات جهان هستی میداند:
«جَعَلَالله سبحانه العدل قوام الانام».[230]
در بررسی دیدگاه امام خمینی در مورد مفهوم عدالت و قسط علاوه بر بحث لغوی واژه و سیری که از لحاظ تاریخی در اندیشه اسلامی داشته است برخی از معیارهایی که در نزد ایشان حائز اهمیت است و در این نوشتار مورد توجه قرار گرفته است عبارتند از:
معیار و میزان بودن عدالت و قسط، ملاک شناسایی حق از باطل و اسلام از غیر اسلام، (تلازم عدل و حق) فراگیری و گستردگی (شمول)، فطری بودن و در عداد جنود عقل قرار داشتن، غایت انسان و جامعه بودن، وظیفه و مسئولیت انسانی و فریضه بودن، سیره پیامبران و اوصیای حق، و نیز عامل رشد و شکوفایی استعدادها و توسعه و رفاه جوامع بشری.
در دیدگاه امام خمینی با توجه به معیارها و موازین مزبور میتوان به چند رهیافت کلی از عدالت رسید که عبارتند از:
ـ عدالت خصلتی فطری و گرایشی و از جنود عقل میباشد و این خصلت فطری میتواند در سه شکلی تجلی یابد.
ـ عدالت ملکهای نفسانی و حالتی شهودی و درونی است.
ـ عدالت بیانگر وجود اعتدال، استقامت و فقدان افراط و تفریط است. و لذا عدالت نافی ظلم و ظلمپذیری (انظلام) است.
ـ عدالت ویژگی جامعه و ابعاد و مقررات آن میباشد.
از دید حضرت امام عدالت نه تنها کیفیتی نفسانی است که انسان را به رعایت تقوا و پاکی و انجام واجبات و ترک محرمات میخواند بلکه دارای بعد گسترده اجتماعی و سیاسی و اقتصادی نیز هست. و لذا فضیلتی است که به نهادها، گروهها، شؤون اجتماعی و جامعه نیز تعلق میگیرد. و جامعه را به سامان میآورد و دنیا را اصلاح و سعادت دنیایی و اخروی فرد و جامعه را تأمین مینماید. به تعبیر حضرت امام با ایجاد عدالت و قسط در جامعه «انسان» ساخته میشود. انسانی که در مسیر حنیفیت و صراط مستقیم حرکت میکند.
عدالت و قسط در اندیشه و سیره امام خمینی جایگاهی بس والا دارد به گونهای که میتوان والاترین آرمان و خواسته امام خمینی را تحقق عدل و قسط و مبارزه با ظلم و ستم دانست. بررسی آراء و افکار امام خمینی بیانگر این است که عدل بنیان و اساس اسلام و بعلاوه مقصد آن است. حکومت برای تحقق عدل و قسط بوجود میاید وضع و اجرای قوانین بر اساس عدالت صورت میگیرد و سیاست و راه بردن جامعه بر اساس موازین عدل و قسط میباشد.
و بر همین اساس تحقق و اجرای عدالت امری اجتنابناپذیر است که باید سرلوحه هدف تمامی افراد و گروهها و نهادهای سیاسی و اجتماعی باشد.
مقدمه
«عدالت» و «قسط» دیرینترین خواسته و بنیادیترین آرمان آدمی است. این آرمان از عالیترین ارزشهای حاکم بر اندیشه و زندگی انسان میباشد. بشر عاقل و اندیشمند همیشه از عدالت سخن گفته است و در تلاش برای تحقق آن در جامعه خود بوده است. میل به عدالت، گرایش به قسط و عدالتخواهی و قسططلبی امری است برخاسته از نهاد و طبع درونی انسان و به تعبیری در خمیر مایه او رشته شده است.
انسان دارای شناختها و گرایشهای فطری است. در حوزه شناختها و نگرشها، اموری ریشه در نهاد و عقل او دارند که نیاز به آموختن آنها از جایی دیگر ندارد و با تصور آنها میتواند به تصدیق برسد. نظیر قاعده بزرگتر بودن کل از اجزاء. در حوزه گرایشها و تمایلات نیز انسان دارای تمایلاتی است که
در فطرت او قرار دارند. فطریات انسان در دو حوزه عمده شناختنها و گرایشها قرار دارند. در حوزه شناختها، فطریات اموری هستند که انسان نیاز به آموزش و استدلال در مورد آنها ندارد و در حوزه گرایشها، تمایلاتی طبیعی در نهاد انسان وجود دارد.[134]
بنابراین انسان موجودی است که فطرتاً دارای یک سری گرایشها و تمایلات است. به بیان استاد شهید مرتضی مطهری: «پس بحث فطریات انسان را اینطور طرح میکنیم: یک سلسله مسائلی بوده که امروز این مسائل را به نام «انسانیت» مطرح میکنند. هیچ مکتبی نیست که منکر یک سلسله ارزشهای انسانی ـ به قول امروز ـ باشد».[135]
ما از این نوع گرایشها و تمایلات و ارزشهای انسانی تحت عنوان گرایشها و تمایلات عالی و ارزشمند یاد میکنیم، زیرا به کارگیری این گرایشها میتواند انسان را در مسیر صحیح زندگانی قرار داده و به سوی کمال راستین و سعادت به پیش ببرد؛ هر چند به تعبیری غرایز یا گرایشهای پست نیز در وجود او قرار دارد.
برخی از مهمترین گرایشهای متعالی انسانی عبارتند از:
1ـ حسّ حقیقتجویی و کنجکاوی
2ـ حسّ عدالتطلبی و قسطورزی (گرایش به خیر و فضیلت)
3ـ حسّ زیباییخواهی
4ـ حسّ خداگرایی (گرایش به پرستش) خداجویی جنبـه معرفی دارد و در صورتیکه گرایش به پرستش جنبـه عملی دارد.
5ـ گرایش به خلاقیت و ابداع
از ویژگیهای این گرایشها این است که اموری جهانشمول، طبیعی (غیر قابل اکتساب) بوده و همگان در دارا بودن آنها یکسانند، هر چند ممکن است در برخی به دلایلی چند ـ همانند آتشی که در زیر خاکستر پنهان میشود ـ برای مدتی نادیده گرفته شوند و ظاهر و آشکار نباشند. در انسانی که دارای عقل سلیم و طبع سالم است، این گرایشها بروز جدی و آشکار دارد. همچنین است در جوامعی که از سلامت عقل و طبع برخوردارند. برای نمونه در جوامع اولیه بشری که تضادها هنوز رشد نیافته و برخورد منافع هنوز چندان مطرح نیست، گرایشهای فطری انسان به صورت جدی مطرح است.
یکی از این گرایشهای متعالی در وجود انسان «تمایل و گرایش به عدالت» یا «عدالتخواهی» و «قسططلبی» است. از ویژگیهای این گرایش والا این است که اولاً امری فطری و لذا غیر اکتسابی و غیر آموزشی است.
ثانیاً: غیر تقلیدی است.
ثالثاً: همگانی است، یعنی همگان در دارا بودن حس عدالتخواهی و قسططلبی برابر هستند، سیاه و سفید، سرخ و زرد، آسیایی و اروپایی، عرب و عجم، همه و همه دارای این گرایش هستند و در اصل دارا بودن این
حس بین آدمیان تفاوتی نیست.
رابعاً: جهانشمول (همه جایی) و کلّی است.
خامساً: انسان در وجدان خود و نفس خود برای آن یک نوع قداست و پاکی قائل است.
سادساً: خودمحورانه و مبتنی بر سود نیست.
البته برخی گرایش عدالتخواهی را بخشی یا جزئی از گرایش به خیر و نیکی یا همان گرایش به خیر و نیکی دانستهاند. برای نمونه ایثار نمونهای از اینگونه گرایشهاست و به بیان قرآن:
«و یؤثِرون َ علی اَنفُسِهِم ولو کانَ بِهمْ خصاصَةٌ».[136]
«یعنی (دیگران را) بر خود مقدم میدارند در حالی که خود کمال احتیاج را بدان دارند».
بدین معنا که عدالتخواهی و قسططلبی ریشه در نهاد بشر دارد و انسان همانگونه که گرایشهای فطری چندی نظیر حس محبت و مهرورزی، حس زیباییطلبی، حس پرستش و خداگرایی و... دارد، دارای گرایش و احساسی است که با وجود او سرشته شده است و این احساس یا گرایش عدالتخواهی و تمایل به ایجاد تعادل در جوامع بشری است. وحدت اولیه جامعه بشری نیز بر چنین گرایشی مبتنی است. این است که میبینیم آنجایی نیز که قرآن سخن از وحدت اولیـه بشری به میان میآورد، بدین امر هم نظر دارد که انسان اولیه بر مبنای عدل و قسط دارای
وحدت بوده است، زیرا بدون وجود «عدل و قسط» سخن گفتن از وحدت جامعه بشری ناممکن است؛ بدین معنا که فقدان عدل و وجود ظلم تحقق امت واحده و وحدت را غیر ممکن میسازد. این است که خداوند در کتاب خود میفرماید:
«کانَ الناسُ امة واحدة»[137]
«[در آغاز] مردم امتی واحد بودند».
«عدالت» عامل وحدت جامعه بشری و اجتناب از اختلاف و پراکندگی است. در جامعه عادلانه یا مبتنی بر قسط نشانهای از اختلاف، فتنه و آشوب دیده نمیشود. ولی در جایی که عدالت وجود ندارد، تبعیض حاکم است و تبعیض منشأ عمده فسادها و اختلافات در جامعه است. جامعه مبتنی بر تبعیض جامعه نامتعادل و ناهمگون است.
پیامبران الهی نیز برای تحقق قسط و عدل ـ همراه با توحید ـ برانگیخته شدند و انزال کتب و میزان نیز در همین راستا صورت گرفته است:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزل معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس...»[138]
«هر اینه فرستادگان خود را با نشانههای آشکار فرستادیم و همراه با آنان کتاب و میزان را نازل کردیم تا اینکه مردم به قسط قیام نمایند و آهن را فرو فرستادیم، [که] در آن سختی شدید و سودهایی برای مردم است...».
پیامبران پیامآور و تحقق بخش دو اصل اساسی «دعوت به توحید» و «قیام به عدل و قسط» هستند. دعوت به توحید بیانگر قرار گرفتن کامل انسان در مدار عبودیت و ایجاد ارتباط با «الله» منشأ و مبدأ تمام کمالات و قیام به قسط نشاندهنده کلیت اداره زندگی انسان است. بنابراین این دو، منشأ تمامی اعتقادات و برنامههای حیات مادی و معنوی انسان میباشند و با تحقق آنها انسانیت انسان کمال مییابد. این است که دیده میشود پیامبر اسلام(ص) در جهت تحقق این دو امر مهم از هیچگونه تلاش و از تحمل هیچ شکنجهای دریغ نورزید. به بیان امام خمینی(س) :
«پیغمبر اکرم از همه گرفتاریهایی که ما داشتیم، بیشتر گرفتاری داشت. چندین سال در شعب ابوطالب محصور بود و معذلک مقاومت کرد».[139]
تحمل شکنجهها و گرفتاریهای پیامبر اسلام(ص) برای تحقق عدل و قسط در جامعه بود و این امر یعنی از طریق ایجاد حکومت پیامبر(ص) در مدینة النبی صورت عملی به خود گرفت. بنابراین از مهمترین اهداف تحقق دین اسلام توحید و عدل در جامعه بود و طرح تشکیل حکومت در اسلام نیز در همین راستا صورت گرفت. امام خمینی نیز در اهمیت تحقق عدل و حکومت عدلگستر در جامعه میفرماید:
کسی که احکام اسلام و گسترش آن در تمام شؤون جامعه بنگرد، چه احکام عبادی و چه قوانین اقتصادی و حقوقی، اجتماعی و سیاسی، خواهد دید که اسلام تنها عبارت از احکام عبادی و اخلاقی نیست چنانکه بسیاری از جوانان مسلمان پنداشتهاند، بلکه اسلام برای تأسیس حکومتی عدالتگستر برپا گشته است.[140]
بعد از پیامبر(ص) نیز عترت پاک او به ادامه این راه پرداختند و در راه تحقق قسط و عدل از هیچ کوششی دریغ نورزیدند. پس از آن نیز آرمان مطلوب و ایدهآل تمام فلاسفه، فقها و اندیشمندان اسلامی مسأله قسط و عدل بوده است. عدالت همچنین اصلی است که جامعه بشری را حیات و زندگانی میبخشد و بدون آن جامعه دچار مرگ تدریجی میگردد. عدالت چون آبی میماند که درخت وجود و هستی جوامع بشری و حیات انسانی بدان سرسبز و خرم است و بدون وجود آن این درخت میخشکد و به سوی نیستی میرود.
عدالت و قسط برای ستمگران و ظالمان، تلخترین دارو و برای اهل ایمان و انسانهای آزاده و پاک، شیرینتر از عسل بوده است. این است که ستمگران تاب تحمل عدالت را ندارند، زیرا عدالت آنها را برابر با انسانهای زیر دست قرار میدهد و ستمگران این برابری ـ در حقوق ـ را مغایر خواستههای خود میدانند. از دید اینان انسانها یکسان نیستند. برخی برتر از برخی دیگر هستند پس باید از امکانات بیشتری برخوردار باشند و امتیازاتی داشته باشند که دیگران از آن محروم هستند. بعلاوه دیگران باید بردهوار به اطاعت از آنها مشغول شوند.
در حالیکه جوهره عدالت مغایر چنین وضعیتی است. در عدالت مبنا و اساس، لیاقت و شایستگی و حق است، به گونهای که هرچیز درست در سر جای خود قرار گیرد.
این است که به تعبیر قرآن همانگونه که پیامبران آماج حملات ستمکاران هستند انسانهای عدالتخواه نیز آماج تیرهای آنان هستند:
«و یقتلون النبیین بغیر الحق و یقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس فبشرهم بعذاب الیم».[141]
اما بشارت برای آنان عذابی دردناک است. آری عدالت و عدالتخواهی همیشه امید بخش زندگی انسانهای آزاد و سوزاننده بنیان ستمکاران بوده است اما آنچه قبل از هر چیز در این باب دارای اهمیت میباشد این است که عدالت چیست؟ عدالت به چه معنا و چه مفهومی میباشد و این موضوعی است که همواره مورد توجه و عنایت متفکران، فلاسفه، فقها و رهبران انقلاب و انسانهای بزرگ تاریخ بشر بوده است. کمتر انسان اندیشمند و صاحبنظری بوده است که در این میدان وارد بحث نشده باشد.
در این میان امام خمینی نه تنها بعنوان یک اندیشمند و صاحبنظر برجسته و نیز یک
مرجع دینی بیدار و آگاه دلنگران مسأله عدالت و قسط است بلکه بعنوان رهبر یک انقلاب عظیم اسلامی تمام همّ و غم خود را در راستای تحقق قسط و عدل به کار گرفته و حکومت اسلامی را نیز در جهت تحقق عدل و قسط تشکیل داده است زیرا از دید ایشان عدل و قسط حدِ وسطِ افراط و تفریط یعنی اعتدال است و چون هر یک از افراط و تفریط نقص میباشند و نقص از دید فطرت ناپسند است، پس اعتدال و عدل و قسط امری فطری و از جنود عقل هستند. به زعم نگارنده بالاترین آرمان و خواست حضرت امام تحقق عدل در نفس انسانی و تحقق عدل و قسط در جامعه بشری است به گونهای که جایی برای هیچگونه افراط یا تفریط باقی نماند و هر چیز درست در سر جای خود قرار گیرد. بنابراین در این نوشتار اشارهای به مفهوم قسط و عدل و جایگاه آن در دیدگاه امام خمینی به عنوان برجستهترین آرمان ایشان میگردد.
مفهوم عدالت و قسط در اندیشه امام خمینی
الف ـ بحث لغوی و ادبی
عد۫لْ، عَدالَتْ، مَعْدَلَتْ و قسط همه مصدر عربی هستند و در لغت به معانی متعددی چون: داد، نصفت، انصاف، اعتدال، تعادل، استحقاق، مساوات، حقّ، راستی، میانهروی، «وسط»، قصد، نامی از نامهای پرودگار عالم، دادگری و... آمده اند. برای نمونه در لغت نامه فارسی دهخدا می خوانیم:
«عدل: مقابل ستم، مقابل بیداد، داد، مقابل جور، ... مقابل ظلم،
نصفت، قسط، عدالت، انصاف، امری بین افراط و تفریط، مساوات در مکافات به نیکی نیکی و به بدی بدی...،
حق، راست، درست، برابر ... میانه روی، قصد... میزان... کیل... برابر کردن میان کسان»،[142] «انصاف دادن، داد ستدن و...»[143]
و در مورد قسط نیز چنین آمده است:
«قسط: عدل و داد، بهره از هر چیزی... مقدار، رزق، ترازو،... عادل و دادگر...»[144]
همچنین در فرهنگ معین برای عدل بعنوان مصدر نُه معنی آمده است که برخی از آنها عبارتند از:
«1ـ داد کردن، داد دادن، 2ـ نهادن هر چیزی به جای خود، 3ـ حد متوسط میان افراط و تفریط در هر یک از قویٰ،
4ـ دادگری، انصاف، عدالت مقابل ظلم و جور، 5ـ داد، 6ـ اندازه و حد اعتدال،...»[145]
از لحاظ لغوی عدل و قسط، گاه بصورت برابر و معادل بکار رفته اند و گاه عدل دارای مفهومی گسترده تر از قسط مطرح شده است بگونه ای که رابطه این دو را می توان به زبان منطقیون عموم و خصوص مطلق دانست.
در فرهنگ ها و واژهنامه های عربی نیز کم و
بیش همین معانی و مضامین در مورد عدل، عدالت و قسط آمده است. برای مثال در المنجد عدل به معنایی چون:
«داد، داددهنده، عادل، مساوی، همتا، راستی، سادگی، انصاف، داوری، درستی و...»[146]آمده است. نویسنده لسانالعرب نیز دراینباره مینویسد:
«عدل آن چیزی است که در نظر انسانها دارای استقامت و راستی میباشد. عدل مفهوم مقابل جور است».[147]
ب ـ در قرآن
هر دو واژه عدل و قسط با مشتقاتش در قرآن کریم آمده است. واژه عدل در مجموع به تنهایی و بدون مشتقات سیزده مورد و در هفت سوره از سورههای قرآن ذکر شده است. عدل در پارهای از ایات به معنای «عوض» و «برابر» ـ نظیر ایه 48 از سوره بقره ـ ولی در عمده موارد موجود به مفهوم داد، دادگری و بعنوان یک خصلت اخلاقی ـ انسانی آمده است که هم به انسان ـ به مثابه فرد و شخص تعلق میگیرد و او را متصف به خود میسازد و هم به وجود جمعی و گروهی انسان یعنی گروهها، سازمانها، نهادها و شؤون اجتماعی و به طور کلی به جامعه اختصاص مییابد. برای نمونه در ایه 90 از سوره نحل به «عدل» امر شده است.
«انالله یأمر بالعدل والاحسان...»
یا در ایه 58 از سوره نساء امر شده است که داوری و حکومت میان مردم را براساس عدل انجام دهید:
«ان الله یأمرکم ان تُؤدّوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل...»
و یا در ایه 9 سوره حجرات نیز آمده است که بین گروههای مسلمان را براساس عدل و صلح آشتی دهید:
«فاصلحوا بینهما بالعدل»
بطور کلی عدل در قرآن بیانگر مفهومی گسترده چون رعایت اعتدال و استقامت و تسویه در امور، حالت و پذیرش درونی، امری فطری و مخمور در وجود آدمی، میزان، برابری و انصاف و... میباشد ولی مهمتر از همه رعایت اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط و حرکت در مسیر حنیفیت و مطابق فطرت است. از این دیدگاه عدل میتواند صفت و خصلت افراد انسانی باشد و هم حالت و ویژگی گروهها و نیروهای اجتماعی و هم خصلت نهادهای اجتماعی. از نظر قرآن عدل از صفات حق، جنود عقل و بخشی از فطرت انسانی است و عالم هستی بر پایه آن در حرکت و جریان است. آری عدالت فطرت انسانی است که انسان بدان سرشته شده است و ذاتاً بدان تمایل و گرایش دارد، آن را میپذیرد و بدان عشق میورزد و در راه تحقق و اعتلای آن میکوشد و آن را هدف اساسی خود قرار میدهد و برای تحقق آن ایثار میکند. اصطلاح «قسط» نیز بدون در
نظر گرفتن مشتقاتش در قرآن 15 بار و در ده ایه از ایات قرآن آمده است. برای نمونه در یکی از این ایات خدا خود را «قائماً بالقسط»[148] ـ برپا دارنده قسط یا قائم بر قسط ـ معرفی کرده است ولی در بیشتر موارد از «التزام به قسط»، «قیام به قسط»، «گواهی به قسط»، «عمل به قسط» و... سخن به میان آمده است. برای نمونه:
«قلْ اَمَرَ ربّی بالقسطِ...»[149]
«بگو پروردگار من به قسط (عدالت) فرمان میدهد...».
در این ایه خداوند تحقق قسط را به شکل امر و فرمان خواستار میشود. در ایه 25 سوره حدید نیز نزول بینات و ارسال رسولان را برای برپایی قسط از سوی مردم و بدست مردم میدانند. گاه نیز به برپایی قسط در کیل و میزان و... تأکید شده است.
به طور کلی در قرآن هم قسط و هم عدل بر مفهوم اعتدال، استقامت، فقدان افراط و تفریط، به سامان بودن امور و... دلالت دارند ولی برخی بررسیها نشان میدهد که اولاً؛ عدل مفهومی فراگیر و گستردهتر از قسط دارد چه عدل هم ناظر بر درون و نتیجه تقوا و پاکی است و هم ناظر بر بیرون و نتیجه تقوای اجتماعی و سیاسی یک جامعه است ولی قسط بیشتر به بیرون توجه دارد، یعنی رو به جامعه داشته و نوعی سنجشپذیری و ایجاد اعتدال بین افراد انسانی است. ثانیاً؛ قسط و عدل هر دو بر نوعی فطرت درونی مبتنی هستند و لذا امری شهودیاند و انسان فطرتاً خواهان تحقق عدل و قسط در نفس و جان خود و نیز در جامعه خود است. ثالثاً؛ ایاتی که به مفهوم عدل توجه داشتهاند بیشتر به نوعی حالت، صفت پایدار، وضعیت شهودی و نیتمندی توجه دارند در حالی که ایات مربوط به قسط بیشتر جنبه فعل و کنش ـ آنهم در ارتباط با دیگران ـ را مورد عنایت قرار میدهند. بنابراین شاید بتوان از لحاظ تقدم و تأخر نیز عدل را مقدم بر قسط دانست و گفت بدون تحقق عدل در درون فرد و جامعه، رسیدن به قسط امری ناممکن تلقی میگردد.
در هر حال تحقق عدل و قسط فرایندی است تکاملی و تدریجی و در عین حال فردی و اجتماعی که ریشهاش در فطرت آدمی قرار دارد و فطرت او براساس آن ایجاد شده است یعنی ذات و گوهر وجودی انسان بدان مخمور گشته است. این فرایند که ما آن را از حنیفیت مینامیم از فطرت برمیاید و درون فرد را متحول میسازد و در آن اعتدال و راستی ایجاد میکند. افراطها و تفریطها را بدور میریزد و بدینسان فرد «عادل» بوجود میاید ولی فرد به تنهایی و فینفسه نمیتواند ایفای کمال نماید. کمال آدمی در درون جامعه و مدینه معنا مییابد و لذا اینجاست که بعد دوم عدل یعنی بعد بیرونی آن که شاید بتوان معنای قسط را در آن یافت مطرح میشود و عدالت از فرد به جمع سرایت میکند و قسط برقرار میگردد.
ج ـ در سنت و معصومین
تعبیر عدل، عدالت و قسط به این معنا و مفهوم در بسیاری از روایات و احادیث پیامبر اسلام(ص) و ائمه معصومین(ع) آمده است. برای نمونه در کلام زیبای امیر مؤمنان علی(ع) عدل به معنایی گسترده یعنی وضع و قرار دادن هر امری در موضع و جایگاه خودش (رعایت استحقاقها، انصاف و ...) و در عین حال بعنوان یک عامل نظامبخش و یک خصلت سامانبخش اجتماعی و سیاسی معرفی شده است:
«العدل یضع الامور مواضعها... والعدلُ سائس عام...»[150]
«عدل عبارت است از قرار دادن هر امری در جایگاه و موضع خودش» بدین معنا که عدل در درون فرد و در درون جامعه ایجاد اعتدال و تعادل، نظم و سامان مینماید و از افراط و تفریط برحذر میدارد. استعدادها، لیاقت، کارایی، توانمندی و... از شاخصههای علم تحقق عدالت در این معنا هستند. لذا دو عنصر انصاف و استحقاق در نفس مفهوم عدالت وجود دارد و لذا عدالت خود فضیلتی است برتر از هر فضیلتی دیگر. (و عدل سیاستمدار و نگاهدارنده
عمومی [عموم مردم] است). بدین معنا که عدل متوجه جامعه است و حق هر کسی را بر مبنای توانایی، کارایی، لیاقت، و استعدادش تأمین مینماید. در چنین بینشی عدل خود، معیار و میزان است «العدل ملاک»؛[151] میزان و معیار هر قاعدهای از قواعد حقوقی، میزان و معیاری برای وضع قوانین موضوعه، میزان و معیاری برای نظارت و حس نظارت بر اجرای قوانین زندگانی است و لذا عدل در این تعریف نه تنها فضیلتی انسانی که خصلتی اجتماعی و ویژگی ارکان سیاسی و اجتماعی جامعه و برتر میباشد، «العدل حیاة»؛[152] فوز و کرامت است «العدل فوز و کرامة»[153]؛ و محکمترین پایه و اساس «العدل اقوی اساس»[154]؛ و قسط نیز برترین گواهی «القسط خیر الشهادة»؛[155] و...
و چه خوب گفته است سنایی:
عدل شمعی بود جهان افروز
ظلم شد آتشی ممالک سوز
آری عدل در این معنا، زندگانی است چون زندگیبخش است، فرد و جامعه را از حالت خمود، بردگی، تبعیض، بیعدالتی، ظلم و ستم که همه نشانههای مرگ و مرده بودن انسان و جوامع انسانی هستند، رهایی میبخشد. در واقع حیات انسان در عدل و قسط است و بدون آن انسان مردهای متحرک و جامعه گورستانی آکنده از مردههای در حال حرکت است. به زبان فردوسی:
ز بیدادی پادشاه جهان
همه نیکوییها شود در نهان
نزاید به هنگام در دشت گور
شود بچه باز را دیده کور
ز کژی گریزان شود راستی
پدید اید از هر سویی کاستی[156]
بنابراین در سنت و سیره رهبران معصوم(ص) نیز عدل و قسط میزان و معیار قوانین و مقررات، فضیلت و خصلت فرد، جامعه، نهادهای اجتماعی، گروهها، سازمانها، شؤونات، قواعد، مقررات، آداب و رسوم و به طور کلی خصلت کنش فردی و اجتماعی انسان میباشد و از آنجایی که در نگرش اسلامی انسان دارای دو چهره است، چهره فردی و چهره جمعی و اجتماع و جامعه جز چهره جمعی او نیست[157] بنابراین عدالت و داد هم به چهره فردی او تعلق میگیرد و لذا «انسان عادل» مطرح میشود و هم به چهره جمعی او و بنابراین «گروه عادل»، «جامعه عادل»، «قانون عادلانه»، «قاعده عادلانه»، و... نیز مطرح میگردد.
عدالت فضیلتی است انسانی که بیانگر و در بردارنده سایر فضائل انسانی نیز میباشد که هم بیانگر تقوا و تعهد و شهود درونی است و هم حالت و فعل و کنش بیرونی. هم ویژگی فرد است و هم ویژگی جامعه و چهره اجتماعی افراد.
د ـ در اندیشه سیاسی افلاطون و ارسطو
عدالت موضوعی است که ذهن تمام اندیشمندان بشری را ـ اعم از فلاسفه، متکلمین، فقها و... ـ به خود مشغول داشته است و هرکسی در این میدان سعی کرده است تعریفی برای عدالت بیاورد و در جهت استقرار آن به کوشش فکری و نظری بپردازد. افلاطون عدالت را نوعی تمایل درونی میداند که جلو انگیزههای مرتبط با منافع خصوصی را میگیرد:
«عدالت عبارت از نوعی استعداد و تمایل درونی است در انسان که جلو احساسات و انگیزههای شدید وی را که طالب منافع خصوصی هستند میگیرد و بشر را از انجام کارهایی که ظاهراً به نفعش تمام میشوند ولی مورد نهی وجدانش هستند باز میدارد».[158]
او در واقع عدالت را نوعی استعداد درونی یا توانایی و قدرت میداند که خاص انسان است و انسان بوسیله آن از سایر موجودات متمایز میگردد. و این توانایی یا قدرت، بنیان و اساس زندگی انسان است و اگر به کار بیفتد زندگی سعادتمندانه را برای انسان فراهم میسازد:
«عدل به عنوان توانایی خاص آدمی مایه زندگی شایسته آدمی است یعنی زندگی توأم با سعادت».[159]
ارسطو نیز سعادت راستین آدمی را در فضیلت میداند و فضیلت نیز عدالت است و عدالت میانهروی و اعتدال است که حد وسط افراط و تفریط میباشد.
«از اینجا برمیاید که بهترین گونه زندگی آن است که بر پایه میانهروی و در حدی میباشد که همه کس میتواند به آن برسد».[160]
بنابراین ارسطو عدالت را به مثابه فضیلتی والا، فضیلتی که تجلی آن در سایر فضایل نیز دیده میشود میبیند و نه تنه فضیلتی والا که بزرگترین فضایل و مشتمل بر تمام فضایل و نیکیها. لذا در اهمیت عدالت چنین سخن میگوید:
«... بدین لحاظ غالباً به نظر میرسد که عدالت، بزرگترین فضایل باشد، پر فروغتر از ستاره شب و سحرگاهان و به همین دلیل است که ما غالباً ضربالمثل ذیل را به کار میبریم:
«عدالت حاوی همه فضایل است».[161]
عدالت تقوایی است مطلقاً کامل، زیرا عمل به آن، عمل به فضیلت بالتمام است...».[162] و بر همین اساس عادل میتواند رهبری جامعه را به دست گیرد و آن را به سعادت راستین برساند و لذا:
«عادل آن کسی است که سعادت جامعه سیاسی را، کلاً یا جزئاً ابداع یا صیانت کند».[163]
هـ ـ در اندیشه برخی از بزرگان جهان اسلام
عدالت از مسائلی است که در اندیشه بزرگان جهان اسلام جایگاهی بس والا بر خود
اختصاص داده است. برای مثال در اندیشه سیاسی ابونصر فارابی عدالت از مفاهیم اساسی و کلیدی است که در محتوایی متنوعتر و گستردهتر از افلاطون و ارسطو مطرح شده است. فارابی پنج تعریف برای عدالت ذکر کرده است[164] که در اینجا به سه مورد اشاره میشود:
1ـ عدالت به مثابه برترین و تمام فضایل:
«استعمال الانسانُ افْعالَ الفضیلةَ فیما بَینَهُ و بین غَیرِهِ ای فضلیةَ کانتْ»[165]
یعنی (عدالت) عبارت است از به کار بردن افعال فاضله میان خود و دیگران، هر فضیلتی که [ممکن] باشد).
2ـ عدالت در جامعه به معنای تقسیم برابر خیرات
«قسمةُ الخیرات المشترکة التی لاهلِ المدینة علی جمیعهم».[166]
یعنی (عدالت عبارت است از تقسیم خیرات و خوبیهایی که میان اهل مدینه مشترک است [جنبه عمومی دارد] میان همه آنها). و منظر او از خیرات در جامعه مدنی امنیت، سلامت، کرامت، مراتب (حرمت، آبرو و پرستیژ) و سایر خیراتی که میتوان در آنها شریک شد[167] است. و در این تقسیم، سهم همه ـ براساس اهلیت ـ مساوی است.
3ـ عدالت هدف نهایی تمام قوانین و مقررات مدینه برای نمونه در مورد مجازات بیشتر از حد جرم مینویسد:
«چه بسا مجازات بیشتر از حد جرم، ستم به تمام اهل مدینه باشد».[168]
خواجه نصیرالدین طوسی نیز در تعریف عدالت و عادل میگوید:
«عادل حقیقی کسی است که تعدیل قدرتهای نفسانی و تقویم اقوال و افعال را که از قوای نفسانی صادر میشود داشته باشد».[169]
ملامهدی و ملااحمد نراقی نیز مفهوم مورد نظر خود را از عدالت اینگونه بیان میکنند:
«عدالت عبارت است از ملکهای که موجب انقیاد و اطاعت «قوه عملی» از «قوه عقلی» میگردد به نوعی که هیچ عملی از آدمی سر نزند مگر به فرموده عقل و این در حالی بوجود میاید که ملکه عدالت در وجود آدمی استوار گردد، به طوری که همه اعمال و افعال انسان، بر روش اعتدال صورت گیرد.»[170]
در میان فقهای بزرگ نیز شیخ انصاری در رساله عدالت در کتاب مکاسب در بیان خود به دو مفهوم از عدالت اشاره دارد که عبارتست از:
1) عدالت را از کیفیت نفسانیای میداند که انسان را به رعایت تقوا و مروت وادار میکند و ممکن است از کیفیت به حالت، هیأت نفسانی، ملکه و قدرت توانمندی که بر اثر تمرین و ممارست در جان و طبیعت آدمی جایگزین و استوار گردد تعیین کرد.
2) عدالت عبارت است از قدرت و
توانایی بر ترک گناهان به خصوص گناهان کبیره و نیز قدرتی که در درون انسان قرار دارد و نمیگذارد در مورد انجام واجبات گرفتار «اختلال» شود...[171]
این تعاریف و سایر تعاریف مطرح شده در حوزه اندیشه سیاست در جهان اسلام در مورد عدل، قسط و عدالت بیانگر این است که عدل، قسط یا عدالت صفت، حالت، کیفیت، ملکه انسانی، اعتدال و تقویم، استقامت در نفس و قوای نفسانی، تسویه، تعدیل، فقدان افراط و تفریط، پاکی، تقوا، حالتی فطری و... است و این معانی مورد توجه امام خمینی نیز قرار گرفته است.
تعاریف عدالت از دیدگاه امام خمینی
امام خمینی نسبت به عدالت، قسط و عدل با دیدی گسترده و همه جانبه نگریسته و آن را از زوایای گوناگون مورد توجه قرار داده است. بررسی آثار مکتوب و سخنان و پیامهای امام خمینی بیانگر این است که آن بزرگوار در بیان و تعریف عدالت، قسط و عدل به ارائه چند مفهوم از آن پرداخته است. در اینجا صرفاً برخی از این مفاهیم به اختصار بیان میشود:
1ـ عدل و قسط نقطه مقابل جور و ستم
امام خمینی در مقصد پنجم از کتاب شریف شرح حدیث جنود عقل و جهل به این بیان میپردازد که عدل ضد جور است:
در بیان عدل و ضد آن است که (جور) است.[172]
2ـ عدالت به معنای حد وسط بین افراط و تفریط در امور:
در این بیان امام عدالت را چونان ارسطو و به پیروی از وی رعایت و حد وسط در امور و افعال میداند و لذا آن را چونان سیری مستقیم و معتدل ترسیم میکنند:
بدان که عدالت عبارت است از حد وسط بین افراط و تفریط.[173]
و عدالت است که خط مستقیم و سیر معتدل است.[174]
3ـ عدالت به مفهوم تعدیل قوای نفس انسانی:
و عدالت عبارت است از تعدیل قوه عملیه و تهذیب آن... و عدالت را اطلاق دیگری است و آن عبارت است از تعدیل جمیع قوای باطنیه و ظاهریه و روحیه و نفسیه.[175]
4ـ عدالت به مثابه والاترین فضایل بشری: و آن از امهات فضایل اخلاقیه است، بلکه عدالت مطلقه، تمام فضایل باطنیه و ظاهریه و روحیه و قلبیه و نفسیه و جسمیه است.[176]
5ـ عدالت به مفهوم فقهی (ملکهای راسخ در وجود انسان)
العدالة عبارة عن ملکة راسخیة باعثة علی ملازمة التقوی من ترک المحرمات و فصل الواجبات.[177]
معیارهای شناخت عدالت در اندیشه امام خمینی
برای درک مفهوم عدالت از دیدگاه امام خمینی ابتدا باید به معیارهایی چند که مورد نظر ایشان است اشاره کرد. برخی از این معیارها عبارتند از:
1ـ معیار و مبنا بودن عدل و قسط
در حوزه جهان اسلام و از دید رهبران این مکتب عدالت، عدل و قسط میزان و معیار، ملاک و مبنا است. این موضوع به کرات در روایات و گفتار پیامبر اسلام(ص) و دیگر پیشوایان معصوم(ع) و نیز اندیشمندان دنیای اسلام آمده است: برای نمونه رسول خدا(ص) در مورد میزان (ملاک و معیار) بودن عدل و قسط میفرماید:
«العدل میزان الله فی الارض فمن اخذه قادة الی الجنة و من ترکه ساقه الی النار»[178]
«عدالت میزان و معیار (ترازوی) خدا در زمین است، هرکسی آنرا دریابد او را به سوی بهشت سوق دهد و هرکس آن را واگذارد به دوزخ کشاندش».
بر همین اساس امام خمینی نیز که اندیشهاش در حوزه اندیشه اسلامی قرار دارد عدالت را یک اصل میداند، اصلی که میتواند معیار، مبنا و میزان سایر امور انسانی و اجتماعی باشد.
زیرا اجرای قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از ستمگران و ... چیزهایی نیست
که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود... .[179]
2ـ عدالت نشان وجود حق (تلازم عدل با حق)
وجود عدالت نشان وجود حق است و در هر امری که عدالت و قسط یافت شود آن امر حق و دارای حقانیت است ولی هر امری که فاقد عدالت باشد باطل است. در واقع نوعی تلازم بین عدل و حق دیده میشود. بدین معنا که هر امر عادلانهای حق است و هر حقی[180] نیز عادلانه است. برای نمونه از دید امام خمینی حکومتی که در مسیر عدالت قرار دارد حق است و غیر آن باطل میشود:
«آن رژیمی که عدالت پرور است، آن رژیمی که برای دهقان بیشتر مقام قائل است تا برای بالاتریها، آن رژیم اسلامی است...».[181]
این است که امام خمینی در تمام ابعاد و مراتب عدل و عدالت را قرین حقّ و ملازم با آن میبیند:
و چه در جلوه معارف الهیه... که عدالت در آن عبارت است از عدم احتجاب از حق به خلق و از خلق به حق... و چه در عقاید و حقایق ایمانیه باشد که عدالت در آن عبارت است از ادراک حقایق وجودیه علی ما هِی علیه از غایة القصوای کمال اسمائی تا منتهی النهایه رجوع مظاهر به ظواهر... و چه در اخلاق نفسانیه که اعتدال قوای ثلاثه است.»[182]
3ـ فراگیری و گستردگی (شمول)
از دید امام خمینی عدالت و قسط دارای مفهوم گسترده و فراگیر است و تمامی ابعاد وجود فرد و جامعه را در برمیگیرد. در بعد فردی عدالت انسان را از افراط و تفریط به دور ساخته و از ظلم به نفس باز میدارد و در مسیر حق و حقیقت قرار میدهد:
زیر بار ظلم رفتن مثل ظالم ـ ظلم کردن، هر دویش از ناحیه عدم تزکیه است «قد افلح من تزکی» اگر ما به این رسیده بودیم، نه حالی انفعالی پیدا میکردیم برای پذیرش ظلم و نه ظالم بودیم... .[183]
آری از دیدگاه امام خمینی انسان زمانی به عدالت میرسد که کار مجاهده نفس به اتمام رسیده باشد.
چون که مجاهده نفس در این مقام به اتمام رسید و انسان موفق شد که جنود ابلیس را از این مملکت خارج کند و مملکتش را از سکنای ملائکه الله و معبد عبادالله الصالحین قرار داد، کار سلوک الی الله آسان میشود و راه مستقیم انسانیت روشن و واضح میگردد... و در سلک اهل ایمان منخرط میشود... .[184]
در ابعاد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نیز عدل و قسط مفهوم خاص و دقیقی دارد و در تمام ابعاد قابل بحث و
بررسی است. لذا موضوعی صرفاً اجتماعی، اقتصادی و اخلاقی نیست بلکه مفهومی همهجانبه و فراگیر دارد و تمام شؤون حیات فردی و اجتماعی انسان را در بر میگیرد.
این است که امام خمینی در بحث از عدالت به معنای واقعی تمام ابعاد آن را مورد نظر قرار میدهد برای نمونه میفرماید:
عدالت به معنای واقعی این است که در ارتباط با دول و معاشرت با مردم و دادرسی و قضا و تقسیم درآمد عمومی...[185]
بدینسان در اینجا عدالت بینالمللی، عدالت سیاسی، عدالت قضایی و عدالت اجتماعی مورد توجه امام خمینی قرار گرفته است. عدالت بینالمللی در «ارتباط با دول» عدالت سیاسی در «معاشرت با مردم» عدالت قضایی در «دادرسی و قضا» و عدالت اجتماعی در «تقسیم درآمد عمومی» آمده است.
4ـ عدالت از جنود عقل و امری فطری است
از دیدگاه امام خمینی عدالت و قسط ریشه در وجود و ذات انسان دارد یعنی انسان طبعاً موجودی است که تمایل و گرایش فطری به حرکت به سوی عدالت و برقراری قسط در جامعه را دارد و از بیعدالتی و تبعیض و... رویگردان است. به همین جهت عدل را از جنود عقل میداند که مطابق فطرت مخموره است.[186] زیرا در اندیشه امام خمینی عدل فضیلت نفسانی است و در حد وسط دو نقیصه یعنی افراط و تفریط قرار میگیرد. نقایص مورد تنفر ذات انسان هستند، در حالی که نفس انسان به سوی فضایل کشش و گرایش دارد. بر همین اساس انسان دارای عقل سلیم و فطرت پاک از افراط و تفریط ذاتاً احساس تنفر میکند در حالی که به عدل و قسط توجه و گرایش دارد و لذا ذاتی اوست. بنابراین طبیعتاً انسان دارای حس عدالتخواهی و حقجویی است. به بیان آن بزرگوار:
از فطرتهای الهیه، که در کمون ذات بشر مخمّر است حب عدل و خضوع در مقابل آن است، و بغض ظلم و عدم انقیاد در پیش آن است... .[187]
5ـ عدالت و قسط غایت انسان و جامعه
در اندیشه حضرت امام خمینی عدالت و قسط نه یک غایت فردی، گروهی، طبقهای یا مکتب خاص است بلکه یک غایت انسانی است لذا در همه زمانها و مکانها و برای همه آدمیان مطرح است. عدالتخواهی امری بشری و فطری است. این روح پرنشاط و شاداب بشری میتواند محیطی برخوردار از رفاه و آسایش و امنیت و معنویات را برای مردم فراهم آورده و جایی برای ظلم و ستم در هیچ نقطهای از جهان و در هیچ زمانی از زمانها و برای هیچ گروهی از گروههای بشری و برای هیچ فردی از افراد بشری باقی نگذارد.
به روایت امیر مؤمنان علی(ع) «فَیأ۫مَنَ المظلومون من عبادک...»[188]
امام خمینی نیز به تبعیت از امیر مؤمنان(ع) در این خصوص میفرماید:
همه زمینها و روزها باید این نقش را ایفا کنند و ملتها را اینکه باید همیشه مقابل ظلم بایستند، غفلت نکنند... بر همه ما تکلیف است که با دستگاههای ظالم خصوصاً دستگاههایی که با اساس [اسلام و عدالت] مخالفند مقابله کنیم.[189]
در اینجا ذکر این نکته لازم است که هر چند ظلم ستیزی، لزوماً با عدالتخواهی یکی نیست ولی معمولاً این دو با هم هستند، نفی ظلم به معنای خواستن عدالت است زیرا ظلم نفی عدالت و عدالت نفی ظلم است.
6ـ عدالت وظیفه، تکلیف، مسئولیت
امام خمینی تحقق عدالت و قسط را چه در نفس و وجود فرد و چه در درون جامعه بشری یک تکلیف فطری و الهی و انسانی میداند که هر فردی از افراد جامعه نسبت به انجام آن مسئول است. مسئولیت انسانی ایجاب میکند که در برابر ظلم و بیعدالتی ساکت ننشیند و برای قیام به قسط برخیزد. امام خمینی با اشاره به سخن امیرمؤمنان در این مورد این چنین داد سخن میدهد:
ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم، همین وظیفه است که امیرمؤمنان(ع) در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر میدهد و میفرماید: «وَ کونوا لظالم خصماً و للمظلوم عوناً» دشمن ستمگر و یاور و پشتیبان ستمدیده باشید.[190]
و در جای دیگر این چنین میفرماید:
مهم این است که ما تکلیفی ادا میکنیم تا تکلیف ما این است که در مقابل ظلمها بایستیم، تکلیف ما این است که با ظلمها مبارزه کنیم، معارضه کنیم....[191]
از نظر امام خمینی این مسئولیت خاص مهم ولی در مورد آگاهان جامعه شدیدتر و بیشتر است. آنها وظیفه و تکلیف سنگینتری را نسبت به سایر افراد جامعه بر دوش دارند:
«ائمه و فقهای عادل موظفاند از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند».[192]
در این بیان، امام خمینی وظیفه عادل را تحقق عدالت و قسط در جامعه میداند که میتواند از طریق حکومت صورت گیرد. پس حکومت سازمان اجرایی عدالت است و ابزاری است که عدالت از طریق آن در جامعه برقرار میگردد.
7ـ عدالت سیره پیامبران، اوصیای الهی و انسانهای آزاده
حرکت تمام انبیاء و اولیای الهی و مردان بزرگ در جهت تحقق عدالت و قسط در جامعه بوده است و آنها در این راه از بذل
جان و مال و حتی نزدیکان خود نیز دریغ نکردند. اصلاح جامعه و برقراری عدالت در آن شیوه و مشی و سیاست تمامی انبیاء و پیامبران الهی و جانشینان آنان است:
تمام انبیاء برای اصلاح جامعه آمدهاند... «لیقوم الناس بالقسط» باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا کند، جانها را دادند، مالها را دادند، زحمتها را کشیدند، نمیشود گفت پیغمبر یک شب و روز راحت خوابیده باشد....[193]
8ـ عدالت عامل رشد و شکوفایی استعدادهای آدمیان و رفاه و توسعه جوامع
استقرار عدالت و قسط در جامعه نه تنها زمینه را برای احیای معارف دینی و مکارم اخلاقی فراهم مینماید بلکه محیط امنیتی مطمئنی را بوجود میآورد که در آن استعدادها به شکوفایی میرسند، قدرتهای خلاقه شکفته میشود و رشد و توسعه در تمامی ابعاد جامعه ایجاد میگردد. زیرا امنیت اقتصادی و سیاسی و فکری زمینه را برای بالندگی فرهنگی جامعه فراهم میآورد. از سوی دیگر چون جلو چپاولها و غارتها گرفته میشود و جامعه از محرمات و پلیدیها پاک میگردد بنابراین نعمتها از هر سوی به انسانها روی میآورد. همانگونه که در قرآن میفرماید:
«و ان لو استقاموا علی الطریقة لاسقیناهم ماءً غَدَقاً»[194]
بنابراین عدالت و قسط عامل مهم رشد و شکوفایی استعدادهای بشری و رفاه و توسعه جوامع انسانی است. امام خمینی در این مورد میفرماید:
عدل اسلامی را مستقر کنید. با عدل اسلامی همه و همه در آزادی و استقلال و رفاه خواهند بود.[195]
همچنین در پایان این بحث لازم به یادآوری است که امام خمینی قسط را به معنای عدل میداند: القسط به کسرِ قاف به معنی عدل [است].[196]
رهیافتهای کلی به عدالت در اندیشه امام خمینی
با توجه به معیارهای فوق بطور کلی میتوان در بحث از عدل و قسط در اندیشه سیاسی امام خمینی به چند رهیافت کلی دست یافت که عبارتند از:
عدالت گرایشی طبیعی و خصلتی فطری و مخموره در وجود انسان است
براساس برخی روایات عدل و قسط یکی از جنود (لشکریان) عقل است. بدین معنا که عدالت امری است عقلی و لذا انسانی است. امام خمینی نیز در شرح حدیث جنود عقل و جهل (از بیانات امام هفتم(ع) در مورد لشکریان عقل و جهل) عدل را از لشکریان عقل میداند و در این مورد بیان میکند که عدل صفت یا حالتی است مطابق فطرت مخموره انسانی.[197] بدین معنا که انسان طبعاً گرایش به قسط و عدل دارد و از ظلم و ستم نفرت دارد. طبع سلیم انسانی تمایل به عدل دارد و از ظلم و بیداد گریزان و رویگردان است. بعلاوه اگر عدل و قسط را به عنوان فضیلتی از فضایل نفسانی به حساب آوریم در مییابیم که ـ به تعبیر ارسطویی ـ صفتی است در حد اعتدال و لذا دارای دو حد ناقص که یکی تفریط و دیگری افراط است میباشد. بر این اساس عدالت کمال است و ظلم و ستم و فقدان عدالت و از حق خود گذشتن و پایمان شدن هر دو نقص هستند. بر این اساس نیز عدل و قسط گرایش فطری در درون انسان است که از آغاز تولد با اوست و امری اکتسابی نیست بلکه امری الهی و فطری میباشد. بنابراین از دیدگاه امام خمینی گرایش عدالتخواهی و قسططلبی در نهاد افراد انسانی سرشته شده است. هر چند در خیلی از کسان این گرایش فطری و حس طبیعی گاه در اثر دنیاپرستی و سلطه هواهای نفسانی و... به طور موقت خاموش میگردد ولی امری است که از نهاد انسان جداشدنی نیست. امام خمینی موضوع فطری بودن عدالتخواهی بشر و وجود حس حبّ عدل در او را با صراحتی تمام بیان میکند.
قلب فطرتاً در مقابل قسمت عادلانه خاضع است و از جور و اعتساف فطرتاً گریزان و متنفر است از فطرتهای الهیه که در کمون ذات بشر مخمر است حبّ عدل و
خضوع در مقابل آن است و بغض ظلم و عدم انقیاد در پیش آن است؛ اگر خلاف آن را دید، بداند در مقدمات نقصانی است....[198]
عدالت به مثابه خصلتی فطری یا گرایشی انسانی و شأنی عقلی میتواند در سیر تکاملی انسان به یکی از صور زیر مطرح شود.
عدالت، صفت و ملکهای نفسانی و حالتی درونی و شهودی
ملکه و حالت نفسانی بودن عدالت امری است که مورد پذیرش غالب فقها و متکلمین و فلاسفه در جهان است. این ملکه و حالت نفسانی در اثر تمرین و ممارست، گرایش به حق و حقیقت، تقوا و گذشتن از منافع خصوصی و اولویت دادن به مصالح عمومی به تدریج در فرد شکل میگیرد و لذا او را از انجام محرمات و زیان زدن به دیگران باز میدارد و به اجرای واجبات و ایثار در راه مصالح عامه و از خودگذشتگی و پاکی و مروت و اعتدال فرا میخواند. بدین مفهوم به تعبیر ابن ابی الحدید:
«عدالت ملکهای است که به واسطه آن از نفس آدمی افعال فاضله و نیک بطور طبیعی و بدون زحمت (خلقاً لاتخالقاً) سرچشمه میگیرد».[199]
امام خمینی در تعریف عدالت در این زمینه، در مسأله 28 فروع تقلید کتاب تحریر الوسیله میفرماید:
العدالة عبارة عن ملکة راسخة باعثة علی ملازمه التقوی من ترک المحرمات و فعل الواجبات.[200]
یعنی (عدالت صفت نفسانی (ملکه) ریشهداری است که همواره انسان را به ملازمت تقوا، ترک محرمات و انجام واجبات وادار میکند).
این بعد از عدالت هر چند بیانگر مفهوم فقهی آن است ولی چنین نگرشی به مسأله عدل نه تنها بیارتباط با نگرش عدل به عنوان موضوعی اجتماعی و سیاسی نیست بلکه عامل تحقق و زمینهساز و مقدمه آن نیز میباشد. همانگونه که امام خمینی میفرماید:
و بعد از تسلیم شدن شهوت و غضب به مقام عدل و شرع، عدالت در مملکت [نفس و جامعه] بروز کند و حکومت عادله حقه تشکیل شود که کارکن در آن و حکمفرمای در آن حق و قوانین حقه باشد.[201]
عدالت و قسط بیانگر وجود «اعتدال» و فقدان افراط و تفریط و احقاق حقوق است
از زمانی که ارسطو در بحث از فضایل اخلاقی مسأله «حد وسط» را مطرح کرد و هر صفت نیکی را به عنوان فضیلت در حد وسط قرار داد و برای آن دو طیف افراط و تفریط را مطرح کرد که بیانگر نقص و لذا فقدان هستند. اندیشمندان سیاسی و اخلاقیون به
این مسأله توجه شایانی مبذول داشتند. ولی ناگفته نماند که هر چند این موضوع حدِ وسط در مورد خیلی از صفات نیک انسانی معنا نداشت. ولی از آنجایی که «عدالت» و «قسط» در درون خود بیانگر نوعی «اعتدال»، «برابری»، «تعادل» و «میزان» در درون فرد و جامعه میباشد، بنابراین طرح آن بعنوان یک فضیلت که دارای دو سر تفریط و افراط (تبعیض و ظلم زیادهطلبی) و (پایمال شدن و نادیده گرفتن حقوق خود) صحیح به نظر میرسید.
نظریه تعادل و حد وسط در میان اندیشمندان و فلاسفه اسلامی نیز جایگاهی مهم دارد. امام خمینی نیز در کتاب چهل حدیث در بحث از عدالت آن را بعنوان «اعتدال» و حد وسط افراط و تفریط مورد توجه قرار میدهد. بر این اساس از دیدگاه امام خمینی عدالت فضیلتی است که در حد وسطِ دو رذیلت قرار دارد:
و اما دلیل بر آنکه «فریضه عادله» راجع به علم اخلاق است، توصیف فریضه است به «عادله». زیرا که خُلق حَسَن، چنانچه در آن علم مقرر است، خروج از حد افراط و تفریط است؛ و هریک از دو طرف افراط و تفریط مذموم، و «عدالت» که حد وسط و «تعدیل» بین آنهاست، مستحسن است. مثلاً شجاعت که یکی از اصول و ارکان اخلاق حسنه و ملکه فاضله است، عبارت است از حالت متوسطه و معتدله بین افراط، که از آن تعبیر شود به تهور ـ و آن عبارت است از نترسیدن در مواردی که ترس سزاوار است ـ و بین تفریط، که از آن تعبیر شود به جبن و آن عبارت است از ترسیدن در مواردی که سزاوار ترس نیست. و حکمت، که یکی از ارکان است، متوسط بین رذیله «سَفَه» که از آن تعبیر به «جربزه» شده است و آن عبارت از استعمال فکر است در غیر مورد و در مواردی که سزاوار نیست ـ و بین رذیله «بَلَه» است ـ که عبارت است از تعطیل قوه فکریه در مواردی که سزاوار است به کار اندازد. و همین طور عفت و سخاوت وسط بین رذیله شَرَه و خمود، و اسراف و بخل است پس، «عادله» بودن فریضه دلالت کند بر آنکه آن منطبق بر علم اخلاق است».[202]
و این است که میبینیم اندیشمندی چون صدر در بحث از عدالت مینویسد:
«العدالة عبارة من الاستقامة علی شرع الاسلام و طریقته... شریطة ان تکون هذه الاستقامة طبیعة ثابتة للعادل تماماً کالعادة».[203]
که در اینجا عدالت به مفهوم ایستادگی، پایداری و رعایت اعتدال در تمام شؤون فردی و جمعی است.
بر این اساس عدالت چون نسبت به تمام فضایل دیگر نیز در حد وسط قرار میگیرد و برقرار کننده تعادل بین تمام فضایل نیز هست یعنی اعتبار سایر فضایل نیز به فضیلت عدالت مشخص میگردد لذا «عدالت» و
«قسط» یک میزان و مقیاس نیز هست، میزان و ملاکی که در سلسله علل قرار میگیرد و اوامر و نواهی براساس آن تعیین میشوند. بنابراین در حقوق و فقه، در سیاست و اقتصاد و اخلاق نیز عدالت یک اصل اساسی اولیه است، میزانی است که سایر امور با آن سنجیده میشوند قوانین بر اساس عدل و قسط تدوین و تصویب میشوند و براساس عدل و قسط به مرحله اجرا درمیایند و براساس عدل و قسط با قانونشکنان برخورد میشود. نقش عدالت و قسط در علوم انسانی و حقوق و فقه از این نظر شبیه به نقشی است که قواعد اولیه در ریاضیات و در منطق و فلسفه[204] ایفا میکنند.
امام خمینی در این مورد در وصیتنامه خود میفرماید:
اجراء قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از ستمگری و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و فحشاء و انواع کجرویها و آزادی بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایی و جلوگیری از استعمار و استثمار و استعباد و حدود و قصاص و تعزیرات بر میزان عدل برای جلوگیری از فساد و تباهی یک جامعه و سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل، چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود. این دعوی به مثابه آن است که گفته شود قواعد عقلی و ریاضی در قرن حاضر باید عوض شود و به جای آن قواعد دیگر نشانده شود.[205]
دـ عدالت خصلتی اجتماعی (مفهوم اجتماعی عدالت)
هرچند امام خمینی در آثار کتبی و نیز بیانات خود به ارائه مفهوم خاصی از عدالت اجتماعی یا بعد اجتماعی عدالت نپرداخته است، ولی نگرش و توجهی که به مسأله قسط و عدالت در جامعه و نهادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، قضایی و... داشته است؛ بیانگر این است که آن بزرگوار عدالت را نه صرفاً ملکهای یا فضیلتی فردی بلکه خصلت و حالتی اجتماعی و سیاسی نیز میداند. در این نگرش عدالت، خصلت و ویژگی قوانین و مقررات مرسوم، عدالت و... در جامعه مینگرد که خصلت و ویژگی گروههای اجتماعی و سیاسی و... است. بعلاوه عدالت خصلت نهادهای سیاسی و اجتماعی است و مهمتر از آن خصلت و ویژگی جامعه انسانی است. عدالت خصلت جامعه، دین، دین اسلام و صفت خداوند است. سخن از عدالت اسلامی در اندیشه امام خمینی بیانگر همین نگرش است. و امام خمینی چه زیبا این موضوع را بیان کرده است.
عدالت اسلامی را میخواهیم در این مملکت برقرار کنیم، یک همچو اسلامی که در آن عدالت باشد، اسلامی که در آن هیچ
ظلم نباشد، اسلامی که آن شخص اول با آن فرد آخر همه علی السواء در مقابل قانون باشند.[206]
بر این اساس اگر در دین یا در نهادی یا در جامعهای تساوی در برابر قوانین و مقررات وجود داشته باشد و جایی برای تبعیض و دوگانگی باقی نمانده باشد و همه اقشار جامعه به حقوق خود رسیده باشند میتوان به آن جامعه یا دین یا نهاد صفت عدالت را اضافه نمود. بنابراین از دید امام خمینی عدالت منحصر به قوه قضاییه یا افراد انسانی نیست بلکه به تمامی نهادهای جامعه تعلق میگیرد تا عدالت اجتماعی شکل گیرد:
عمل به عدل اسلام مخصوص به قوه قضاییه و متعلقات آن نیست، که در سایر ارگانهای نظام جمهوری اسلامی ایران از مجلس و دولت و متعلقات آن و قوای نظامی و انتظامی و سپاه پاسداران، کمیتهها و بسیج و دیگر متصدیان امور نیز به طور جدی مطرح است....[207]
جایگاه عدل و قسط در اندیشه امام خمینی
امام خمینی هم در سیره نظری و ارائه دیدگاهها و هم در سیره فردی و اجتماعی خود بالاترین هدف خود را تحقق عدل و قسط میداند و تحقق توحید را نیز در نفس و جامعهای ممکن میداند که به عدالت رسیده باشد و برای نمونه در همان اوان قیام، در مورد عدالت و ضرورت برقراری آن بعنوان مقصد بزرگ اسلام میگوید:
... دستگاه جبار گمان کرده است با این اعمال غیر انسانی [بیفرهنگی، فساد،رابطه با اسرائیل و...] و فشارها میتواند ما را از مقصد خود که... و برقراری عدالت اجتماعی که مقصد بزرگ اسلام است، منصرف کند.[208]
در این بحث برای پی بردن به جایگاه مسأله قسط و عدل در دیدگاه امام خمینی به برخی از نقطه نظرات ایشان اشاره مینماییم. از دید امام خمینی مقصد و هدف اساسی اسلام تحقق قسط و عدل است، اصل و میزان آن نیز قسط و عدالت اجتماعی است و تمام احکام و قوانین و مقررات اسلامی براساس عدل و قسط شکل گرفته و بیان شده است. اسلام برای این آمده است که عدل و قسط را در جامعه محقق سازد:
این اسلام آمده است که بسازد با کسری و مردم را بگوید تبعیت کنید از کسری؟! این آمده است که بسازد با سلطان روم و بگوید به مردم روم، تعلیم کند که بسازید با اینها؟! یا این آمده است و دو تا امپراطوری را شکست داد و عقبشان زد برای اینکه عدل را در عالم و برای این فقرا برای اینکه این فقرا را آنها میخوردند جلویشان را بگیرد؟[209]
در کتاب البیع نیز مینویسد:
امام صادق(ع) اساس محکم امت و مذهب را تأسیس و طرحریزی کردند، بطوریکه اگر این طرح در جامعه انتشار یابد و فقها و متفکران، آنرا بین مردم مخصوصاً در مجامع علمی و در میان کسانی که دارای افکار مترقی هستند، تبلیغ نمایند، موجب بیداری است و توجه آنان به سوی آن، مخصوصاً طبقه جوان شده و شاید موجب قیام شخص یا اشخاص برای تأسیس حکومت اسلامی گردد، حکومت عدلی که دست اجانب را از بلاد مسلمانان قطع نماید.[210]
همچنین امام خمینی تحقق انقلاب اسلامی و برقراری نظام جمهوری اسلامی را نه به خاطر نفس تشکیل حکومت و ایجاد نظام حکومتی دیگری در برابر حکومت سلطنتی موروثی میداند بلکه نفس تشکیل حکومت و بالاتر از آن هدف از انقلاب، تحقق عدل اسلامی است. از دید ایشان بطور کلی فسلفه تشکیل حکومت تحقق عدالت و قسط در جامعه است. از بین بردن امتیازات و تبعیضها و ایجاد انسان عادل و معتدل و جامعه عادل و معتدل و مقسط است. در کتاب البیع، مینویسد:
از آنجا که حکومت اسلامی، حکومت قانون الهی و حکومت برای اجرای قانون و گسترش عدالت الهی میان مردم است، والی و رهبر باید دارای دو صفت باشد که آن دو اساس حکومت قانون است و بدون آن دو حکومت قانون تحقق نمییابد. یکی علم به قانون و دیگری عدالت.[211]
امام خمینی در بیانات خود در پاریس در مورد اقدامات حکومتی بعد از پیروزی انقلاب فرمود:
ما یک حکومت عادل میخواهیم، یک حکومتی میخواهیم که منافع مملکتمان خرج خود مملکت بشود.[212]
وی تحقق انقلاب اسلامی را در راستای ایجاد حکومت اسلامی میداند و منظورش از حکومت اسلامی نیز جز حکومت عدل نیست. حکومتی که در آن نشانهای از خیانت به بیتالمال، تبعیض، بیعدالتی، ظلم و ستم نباشد و این یک امر انسانی است و مورد پذیرش هر انسان عاقلی است. چنین حکومتی مورد علاقه مردم نیز خواهد بود.
ما که میگوییم حکومت اسلامی، میگوییم حکومت عدالت، میگوییم یک حاکمی باید باشد که به بیتالمال مسلمین خیانت نکند، دستش را دراز نکند بیتالمال مسلمین را بردارد، ما این مطلب را میگوییم. این یکی مطلب مطبوعی است که در هر جامعه بشری که گفته بشود، برای هرکس گفته بشود از ما میپذیرد.[213]
بعلاوه از دید امام خمینی پیامبران الهی، پیشوایان معصوم مکتب تشیع، فلاسفه بزرگ، اندیشمندان و آزادمردان تاریخ بشریت تمامی هم و غم خود را برای تحقق عدل و قسط در جوامع بشری به کار بردهاند. کوششهای پیامبران و اولیای الهی، جنگها و جهادها، مبارزات رهاییبخش، آزارها و شکنجههایی که از مخالفین میدیدند و به راحتی عمل میکردند همه و همه در راستای ایجاد جامعه عادلانه و مقسط بوده است. مقصد پیامبران و انسانهای پاک نه کشورگشایی بوده است نه گسترش اراضی نه تحمیل عقاید خود به دیگران بلکه مقصد همه آنها عدالت و قسط بوده است. این نکته بارها و بارها در آثار امام خمینی مورد توجه و عنایت ویژه ایشان قرار گرفته است برای نمونه در مورد کوشش پیامبران در جهت تحقق عدالت میفرماید:
کوششهایی که انبیاء میکردند و جنگهایی که با مخالفین راه حق میکردند و... مقصد این بوده است که یک نظامی عادلانه در آن نظام عادلانه، احکام خدا جاری بشود.[214]
این نه تنها کوششهای پیامبران بوده است که در جهت احقاق حقوق انسانها و برقراری قسط و عدل صورت گرفته است بلکه اساساً مهمترین فلسفه بعثت انبیاء تحقق قسط و عدل در جامعه ـ برای مردم و به دست خود مردم بوده است. در چنین نگرشی نزول بینات یعنی دلایل روشن، کتاب، میزان و آهن (حدید) ابزارهای تحقق قسط و عدل در جامعه هستند. در زمینه حرکت انبیاء و پیامبران و اولیای الهی ـ حضرت امام خمینی در بحثهای خود بر تلاش سلیمان(ع)، داوود(ع)، پیامبر اسلام(ص)، امیرمؤمنان(ع) و امام حسین(ع) و... در جهت اجرای عدل
و قسط اشارات متعددی دارد ـ وظیفه ما چیست؟ از دید امام خمینی ما نیز وظیفهای جز ادامه راه آنان نداریم. این یک تکلیف است که باید آنرا به انجام برسانیم. هم به عنوان یک تکلیف انسانی و هم به عنوان یک تکلیف الهی و دینی تلاش در جهت تحقق قسط و عدل لازم و ضروی است.
عدالت به معنای واقعی این است که در ارتباط با دول و معاشرت با مردم و دادرسی و قضا و تقسیم درآمد عمومی مانند حضرت امیرمؤمنان علی(ع) رفتار کند.[215]
تصور نشود که منصب حکومت یا قضا برای حضرت ائمه(ع) شأنی بوده است، زمامداری فقط از جهت اینکه بتوانند حکومت عدل را برپا کنند و عدالت اجتماعی را بین مردم تطبیق و تعمیم دهند قابل اهمیت بوده است.[216]
از دید امام خمینی اگر هدف انبیاء انسانسازی است، آدمیان جز به عدل و قسط راه نیابند و اصلاح نشوند.
...اقامه عدل همین درست کردن انسانهاست. عدل یک چیزی نیست الا آن که از انسان صادر میشود ظلم هم آن است که از انسان صادر میشود اقامه عدل متحول کردن ظالم به عادل است....[217]
مهمتر اینکه از دید امام خمینی تدوین، تصویب، اجرای قوانین و تشریع احکام شرع و بیان و صدور احکام حکومتی بر مبنای عدل و قسط صورت میگیرد. لذا اصل اولیه و بنیادین در بیان احکام فقهی، و قوانین اساسی و عادی، در بیان علت اجرای قوانین و به طور کلی در قواعد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فقهی اصل اساسی و تعیین کننده عدل و قسط است. اساس اسلام نیز به عنوان یک مکتب الهی بر عدل است. امام خمینی نه تنها فلسفه وجودی احکام را تحقق عدل و قسط میداند بلکه احکام را وسیله و ابزاری میداند که هدف از آنها نیز اجرای قسط و عدل در جامعه است و اگر با وجود احکام، قسط و عدل در جامعه بوجود نیاید. عملاً کاری بیهوده صورت گرفته است؛ بنابراین مطلوبیت احکام از نوع مطلوبیت وسیله بودن است نه مطلوبیت ذاتی در حالی که عدل و قسط خود دارای مطلوبیت ذاتی هستند:
اصولاً، احکام، مطلوبیت ذاتی ندارند، بلکه وسایل و ادوات هستند که جهت اجرای صحیح اهداف حکومت اسلامی و گسترش قسط و عدالت در جامعه به کار میروند.[218]
به طور کلی از دیدگاه امام خمینی شیرازه احکام شرعی را عدل و قسط تشکیل میدهد. در جایی دیگر در بحث از علت تحریم ربا به مسأله ظلم اشاره میکند. ظلم ضد عدل است و چون گرفتن زیاده از حد یعنی ربا ظلم است و مغایر عدالت، پس برای اجرا و تحقق عدالت در جامعه، ربا به عنوان یک ظلم تحریم شده است، امام خمینی با اشاره به ایه: «وان تبتم فلکم رؤوس اموالکم لاتظلمون ولاتظلمون»[219] میفرماید:
[این ایه] دلالت دارد بر اینکه گرفتن زیادی بر اصل مال از دیدگاه شارع ظلم و ستم است و همین ظلم و ستم حکمت تحریم یا علت آنست....[220]
اهمیت عدالت در نگاه امام خمینی
اهمیت عدالت در نگاه امام خمینی به گونهای است که بارها و بارها با تأکیدات صریح و قاطع ضرورت اجرای عدالت و قسط را گوشزد مینماید و از پیروان خود میخواهد که در این راه از هیچ چیز خود فروگذار نکنند، تا حق و عدل در جامعه اقامه گردد و مسئولان تبدیل به خدمتگزاران ملت گردند، مستضعفان بالا بیایند و دنیاپرستان سرمایهدار بیاعتبار گردند. در پایان این مقاله به بیان چند عبارت ارزشمند آن بزرگوار در این مورد میپردازیم:
1ـ عدالت را اجرا کنید، عدالت را برای دیگران نخواهید، خودتان هم بخواهید. در رفتار عدالت داشته باشید، در گفتار عدالت داشته باشید، تشریفات را کم کنید و این ملت را خدمتگزار باشید.[221]
2ـ به جهانیان بگویید، در راه حق و اقامه عدل الهی... باید سر از پا نشناخت و از هر چیزی حتی مثل «اسماعیل ذبیحالله» گذشت که حق جاودانه شود.[222]
3ـ خروج از اعتدال و عدالت الهی و صراط مستقیم، اغراق است و اجتناب از آن وظیفهای است الهی.[223]
4ـ سرلوحه هدفتان اسلام و احکام عدالت پرور آن باشد و ناچار بدون حکومت اسلامی عدالتخواه، رسیدن به آن هدف محال است.[224]
5ـ تشیع در عین مقاومت عادل است و عدالت یعنی نه ظلم بکن و نه زیر بار ظلم برو. برنامه تشیع و امام ما در این دو کلمه خلاصه: نه تحمل ظلم بکن و نه ظالم باش. برنامه کلی تشیع و اسلام همین است...[225]
6ـ اسلام خدایش عادل است سفیرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل و معصوم است، قاضیش هم بهتر است که عادل باشد. فقیهش هم بهتر است که عادل باشد. شاهد طلاقش هم بهتر است که عادل باشد، امام جماعتش هم بهتر است که عادل باشد، امام جمعهاش هم باید عادل باشد. از ذات مقدس کبریایی گرفته تا آخر... زمامدار هم باید عادل باشد. ولات هم باید عادل باشند... اگر عدالت در بین زمامداران نباشد، این مفاسدی است که دارید میبینید، اسلحه دست اشخاص غیر صالح، اسلحه دست اشخاص ناصالح، اشخاص بیانصاف، بیعدالت، اینها از این طرف آدمکشی میکنند، از آن طرف (شعار) عدالت اجتماعی سر میدهند.[226]
7ـ توجه داشته باشید رئیس جمهور و وکلاء مجلس از طبقه [ای] باشند که محرومیت و مظلومیت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فکر
رفاه آنان باشند نه از سرمایهداران و زمینخواران و صدرنشینان مرفه و غرق در لذات و شهوات که تلخی محرومیت و رنج گرسنگان و پا برهنگان را نمیتوانند بفهمند.[227]
نتایج تحقق عدل
از دید امام خمینی برقراری قسط و عدل تمامی خیرات و خوبیها را برای فردِ عادل و برای جامعه عادل و مقسّط به بار میآورد. چنین جامعهای از امنیت برخوردار است بنابراین افرادش دارای طمأنینه و اطمینان خواهند بود. ... در یک محیط آشفته نمیشود که اهل عرفان، عرفانشان را عرضه کنند، اهل فلسفه، فلسفهشان، اهل فقه، فقهشان را، لکن وقتی حکومت یک حکومت عدل الهی شد و عدالت را جاری کرد و نگذاشت که فرصتطلبها به مقاصدشان برسند یک محیط آرام پیدا میشود، در این محیط آرام همه چیز پیدا میشود.[228]
آزادی که از امهات مسائل و حقوق افراد انسانی است و انسان بدون آن انسانیت خود را از دست میدهد، چه انسان به دلیل آزادی و عقل و توانایی عزم است که از سایر جانداران امتیاز یافته است. اگر از انسان گرفته شود. دیگر انسانیت و هویت انسانی برای او باقی نمیماند و آزادی تنها و تنها در سایه عدل و قسط است که فراهم میگردد، انسان عادل، انسان آزاد است و انسان مقسط و عدالت گستر، انسان آزاد ـ به معنای دقیق کلمه ـ است. جامعه عادلانه نیز جامعهای آزاد است. استقلال نیز بالطبع حاصل عدالت و قسط در جامعه است.
علی(ع) میفرماید:
«... و العدل اساس به قوام العالم».[229]
یعنی (عدل و قسط اساس و شالودهای است که قوام و هستی و برپایی جهان بر آن استوار میباشد). در جای دیگر آن حضرت عدالت را قوام و نگهدارنده موجودات جهان هستی میداند:
«جَعَلَالله سبحانه العدل قوام الانام».[230]