آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن

در کشور ما، هرچند در نزد روشن فکرها و عالمان آگاه و دل سوز، در رابطه با سرنوشت ایران و اسلام، از آزادی سخن می رفت، اما کشانیده شدن این مقوله پرسش انگیز به میان جامعه و مردم کوچه و بازار، از دوران مشروطیت آغاز گشت. آزادیخواهی و عدالت طلبی در عصر استبداد زده قاجار، بسیاری را دل باخته خویش ساخته و در راه نجات و پدید آوردن حاکمیت ملت برانگیخته بود. در این جهت، نمی توان نقش و تاثیر سخنان بیدارگرانه فیلسوف و مفسر بزرگ سید جمال الدین اسدآبادی را نادیده انگاشت. (1) مخاطبان وی در میان تحصیل کرده های متقدم و متجدد - در داخل و خارج از کشور - به میزان شایسته ای به خود آگاهی اجتماعی و تاریخی دست یافته، و پس از تبعید و شهادت او در دوره ناصری و مظفری تاثیرگذار بوده اند. (2) به هر حال در طی سالیانی که بر ما گذشت، همچنان آزادی، ذهن و جان ایرانیان را به خود مشغول داشته و شهیدها برگرفته است.
در این مجال می کوشیم تا از نظرگاه رهبر فقید انقلاب ، مفهوم و گستره آزادی را به دست آوریم. بی گمان، جنبش 15 خرداد - که طلیعه حرکت دینی - سیاسی نوینی در سده اخیر تاریخ کشورمان شناخته می شود - در پی نهضت ملی نفت و انقلاب مشروطیت رخ داده وبی ارتباط با مقوله آزادی خواهی نیست. از این رو، ضرورت تحلیل آزادی از منظر رهبری نهضت اجتناب ناپذیر است. کوتاهی در ارایه مفاهیم معقول آزادی و تحقق آن در ابعاد فردی و جمعی، خواه ناخواه بر روند حرکت ملت، تاثیرهای نامطلوبی نهاده و دین و انقلاب مبتنی بر آن را دچار ابهام و چالش و آسیب پذیری می سازد. مشاهده آثار گسست نسلهای انقلاب، بیش از پیش لزوم پرداختن به آرمان آزادی و روشن گری نسبت به مرزهای آن و همچنین اقدام خیرخواهانه اجتماعی در نیل به حقوق شهروندی را آشکار می گرداند. پیش از نقل سخنان و مواضع رهبری در رابطه با آزادی، تاملی در گفتارهای مرتبط با آن خواهیم داشت و از نقد و نظر اندیشه ورزان دینی آگاه خواهیم گشت.
دکتر علی شریعتی، ضمن آن که آزادی را در نگاه زلال و فطری مذهب، برخوردار از ژرفایی در خور تقدیر تلقی می کند، در بستر تاریخی و فکری مغرب زمین، دچار تنگنای معنوی و اجتماعی می نگرد. می توان آزادی جنسی و فردی را از آن جمله برشمرد.
"این کلمه [آزادی] در مذهب یک بعد بی نهایت عمیق دارد، اما در تاریخ و در فلسفه های ماتریالیستی جدید، معنای خیلی خلاصه شده سطحی و بدون دامنه دارد، به هر حال آزادی یکی از ابعاد اساسی وجود انسان است". (3)
بهره گیری منفی پاره ای از افراد و اقوام بشری از آزادی، نمی تواند توجیه کننده شیوه استبدادی باشد و موجب سلب آزادی ها - که بستر ساز استعدادهای روانی و عقلانی و اجتماعی انسان است - گردد. آفرینش آدمی و آزادی، پیوندی تنگاتنگ داشته و بدون آن نیل به مقام انسان کامل ممکن نیست. پیامبران ابراهیمی با دعوت به توحید و تقوا، در واقع از سویی آزادگی و آزادی مردم را خواستار بودند و از سویی دیگر، طریق برخورداری معقول و مقبول از آزادی و اختیار را نمایاندند.
استاد محمد تقی جعفری، پس از بررسی مفاهیم رهایی و آزادی طبیعی محض توام با انتخاب هدف، و آزادی تصعید شده و اختیار، به منظور تعریف آزادی، آن را در کنار حق حیات و حق کرامت، به عنوان حق آزادی می نشاند.
"این حق[آزادی] مانند حق حیات و حق کرامت از عنایات خداوندی است که بر بندگانش مرحمت فرموده است. لذا با کمال صراحت می گوییم: مزاحمت با حق حیات و کرامت و آزادی، در حقیقت مخالفت با مشیت بالغه خداوندی است". (4)
از این منظر متعالی، انسان هنگامی به آزادی معقول دست می یابد که در برخورداری های فردی و جمعی خود، به آگاهی و شناخت هدف های والای زندگی انسانی و امکان وصول بدان همه نایل گشته باشد. بدین سان، آزادی زمینه ساز کمال عقلانی و اجتماعی بشر است و نمی توان مردمان را از برکات آن بی نصیب ساخت. هر نوع بینش و کوشش مغایر با حق آزادی انسانها، خلاف فطرت الهی بوده و حیات و کرامت انسانی را دست خوش آسیب می سازد.
استاد مرتضی مطهری ، با بیان نزاع میان ارباب کلیسا و قدرت از یک سو، و مردم و مصلحان جامعه از دیگر سو، بر سر حاکمیت و حقوق انسانی و اجتماعی شهروندان، یادآور می شود که : "از نظر فلسفه اجتماعی اسلامی، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسوولیت دارد، بلکه از نظر این فلسفه تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسؤول می سازد. " (5) بدین سان، آنان که به نام خدا و مذهب، تنها از تکلیف سخن می رانند و حقوق مردم، به ویژه آزادی را نادیده می انگارند، درصدد احیای نزاع دین و آزادی اند. شهید مطهری، در تطبیق اسلام و مسیحیت کلیسایی، آشکارا از همخوانی مفاهیم دینی با آزادی، سخن به میان می آورد و اختناق اجتماعی را با آموزه های قرون وسطایی کلیسا سازگار می شمارد.
"از نظر اسلام مفاهیم دینی همیشه مساوی با آزادی بوده است. درست برعکس آنچه. . . در غرب جریان داشته، یعنی این که مفاهیم دینی مساوی با اختناق اجتماعی بوده است" (6) .
امام خمینی (قدس سره) ، بر این باور است که : یکی از بنیادهای اسلام، آزادی است. . . فطرتا یک انسان، آزاد[آفریده] شده است". (7) رهبری در این منظر، پیش از آن که عنوان حکومت را پذیرا باشد، رویکرد خدمت گزارانه خواهد داشت. حاکم مسلمان در تامین و تضمین حقوق مردم به خصوص آزادی که برآمده از فطرت توحیدی آنان است، گام برمی دارد. پاس داشتن آزادی های ملت، خدمت ماندگار و تاثیرگذار است که رهبر شایسته برعهده خویش می شمارد.
"اگر به من بگویند خدمت گزار; بهتر از این است که بگویند رهبر. رهبری مطرح نیست، خدمت گزاری مطرح است. اسلام ما را موظف کرده که خدمت کنیم". (8)
در برابر اهانت شاه و دستگاه طاغوتی اش به مردم انقلابی، امام بر آشفته شده و آزادی خواهی و استقلال طلبی یک ملت را نشانه تمدن و حاکی از حقوق اولیه بشر تلقی می کند.
"مردم که قیام کرده اند، آزادی می خواهند! . . . این مردمی که آزادی و استقلال می خواهند، اینها وحشی نیستند، اینها متمدن اند که آزادی و استقلال می خواهند. وحشی ها، آنها هستند که استقلال و آزادی را از اینها گرفته اند. استقلال و آزادی، دو تا چیزی است که از حقوق اولیه بشر است". (9)
بدین گونه حکومتهایی که با آزادی و استقلال مردم، سر ناسازگاری گرفته و آنان را سرگرم امور معیشتی و دغدغه های شخصی و فرقه ای می سازند، راه خیانت را طی می کنند. رهبر فقید انقلاب، چنین حاکمیتهای جفا پیشه ای را بیگانه با تعالی و تمدن دانسته و به نوعی مشروعیت این قدرتهای جبار و طاغوتی را زیر سؤال می برد. این همه از آن روست که آنان، مردم را به جرم آزادی خواهی - که در واقع نمایان گر جوشش فطری و انسانی شان می باشد - محکوم به تحقیر و نابودی می کنند. رواج آزادی های فردی و بی دردسر یا حمایت از آزادی های جنسی و لجام گسیخته، از سوی ارباب قدرت، مفهومی غیر از وحشت آنان در برابر میزان - که همانا آرای ملت آزاد و به پا خاسته است - تداعی نمی کند. امام خمینی، با چنین مواضعی در قبال رنوشت شهروندان، نشان می دهد که حاکمیت مشروع و کارآمد و برخوردار از رغبت و حمایت ملی را در بستر فریادهای آزادی خواهانه و استقلال طلبانه، امکان پذیر می داند. حکومت، آن گاه که فراخنای این بستر را بر نمی تابد و به بهانه های واهی و با تمسک به شعارهای دروغین، از تامین مطالبات فطری ملت در جهت نیل به خلیفه الهی خویش سرباز می زند، منش و روش طاغوتی اش را آشکار می سازد. امام خمینی با رهبری ملت بزرگ ایران در انقلاب مبتنی بر خواسته های انکارناپذیر فطری و اجتماعی - آزادی و استقلال - خدمت گزاری صادقانه اش را به دین و میهن خود متجلی ساخت. جانبداری های آن پیشوای وارسته، پیش از انقلاب و پس از آن در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی از آزادی ملت، حاکی از ارج دادن به این حق طبیعی و موهبت الهی بود. نگاهی به موضع گیری امام در برابر شاه حاکی از جایگاه بلند آزادی شهروندان در قبال قدرت فرمانرواست.
"شاه هم می گوید که اعطا آزادی می خواهم بکنم! یکی نیست که بگوید: آقا تو چه کاره ای! که اعطا آزادی می خواهی بکنی؟ آزادی که قانون اساسی به مردم داده است، شما اعطا می خواهی بکنی! تو چه کاره هستی که می خواهی اعطا بکنی؟ . . . کسی که همه مسوولیت ها به گردن اوست، باید بیاید پیش ملت - باید این چیز بشود - این اگر هم بخواهد برود، باید بیخ ریشش را بگیرند (اگر داشته باشد) نگذارند برود تا محاکمه اش کنند تا این همه خون ریزی یی که این آدم کرده است، جواب بیاید بدهد. تا این آزادی که از مردم[سلب] کرده است بیاید جواب بدهد". (10)
بدین سان، حکومت در منظر سیاسی امام خمینی، همواره در برابر ملت مسؤول بوده و باید در صراط آزادی های معقول و اجتماعی آنان، به دور از هرگونه مصلحت اندیشی تلاش کند. محروم ساختن مردم از حق آزادی و حضور و مشارکت فعال آنان در رنوشت خود از رهگذر آرای عمومی و انتخاب مدیرانی خدمت گزار و متعهد، تخلف از قانون اساسی محسوب شده و قابل تعقیب و کیفر از جانب ملت است. رهبر فقید انقلاب در پاسخ به نوع حکومت مورد نظر، افزون بر اسلامیت، عنصر جمهوریت را خاطر نشان می سازد که همانا تکریم ملت و تضمین آزادی های سیاسی و اجتماعی آنان می باشد.
"ما خواهان استقرار یک جمهوری اسلامی هستیم و آن حکومتی است متکی به آرا عمومی، شکل نهایی حکومت با توجه به شرایط و مقتضیات کنونی جامعه ما توسط خود مردم تعیین خواهد شد. " (11)
گفتنی است که مواضع امام خمینی در رابطه با آزادی شهروندان ، پیش از آنکه سیاسی و ناشی از ضرورت های انقلابی جامعه باشد، برآمده از جهان بینی توحیدی و شناخت واقع بینانه از اسلام قرآن و پیامبر می باشد. بدین سان، می توان تلاش در راه آزادی خود و ملت را به منزله عبادت تلقی کرد و مجاهدان آزادی خواه را در هر برهه ای از زمان، در شمار پیروان ابراهیم به حساب آورد.
"ریشه و اصل همه عقاید که مهمترین و با ارزش ترین اعتقادات ماست، اصل توحید است. . . بر این اساس هیچ انسانی هم حق ندارد انسان های دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند. ما از آن اصل اعتقادی، اصل آزادی بشر را می آموزیم که هیچ فردی حق ندارد، انسانی و یا جامعه و ملتی را از آزادی محروم کند، برای او قانون وضع کند. " (12)
نظام های سیاسی - طاغوتی، ناگزیر از شعار آزادی و ترقی بوده و همواره تظاهر به دموکراسی می کنند. در حقیقت از رهگذر این فریب کاری ها، سعی در پوشاندن سلطه گری خود دارند. امام خمینی در دوران ستم شاهی، بارها رسوایی قدرت را در رابطه با آزادی آشکار ساخت و فریادگری ملت را از خرد و کلان حاکی از فقدان نعمت آزادی بر می شمرد.
"اینها فریاد دارند می زنند که ما آقا! آزادی می خواهیم. ما 50 سال، هیچ چیز ما آزاد نبود! نه مطبوعات مان آزاد بود، نه خطبای ما آزاد بودند، نه علمای ما آزاد بودند، نه دانشگاه ما، دانشگاه[آزاد] بود، هیچ چیز نبود. ما آزادی می خواهیم. " (13)
"همه مردم دارند فریاد می زنند که ما استقلال می خواهیم، ما آزادی می خواهیم، خوب اگر اینها آزادی داشتند، دیگر چی چی می خواهند؟ . . . منطق شاه این است که مملکت من آزادی است! یعنی همه شان تحت شکنجه اند! این منطق است؟ " (14)
"آزادی این است که . . . علمای ما، سیاسیون ما، بازاری ما، الان یک دسته دختر، پسر، زن و مرد، همه در حبس های اینها دارند به سر می برند؟ چی گفتند که این طور شده؟ یک کلمه گفته اند که آقا مثلا بالای چشمش ابروست! آزادی ما عبارت از این است؟ آن آزادی ای که آقای کارتر می فرماید. . . یک اجتماع مترقی، شاه درست کرده و منشا مخالفت مردم با او این است که مردم می گویند ما ترقی نمی خواهیم ، ما می خواهیم الاغ سوار بشویم! . . . حیله این است. او خیال می کند این حیله ها را دیگر مردم می پذیرند! " (15)
"ما که می گوییم حکومت اسلام. . . یک حکومت باشد که برای قانون متواضع باشد. یعنی سرپیش قانون فرو بیاورد. قانون هرچه گفت قبول بکند، نه این که قانون برای مردم عادی باشد، قدرتمندها از قانون مستثنی باشند. " (16)
"باید مردم را برای انتخابات آزاد بگذاریم و نباید کاری کنیم که فردی بر مردم تحمیل شود. " (17)
آزادی های فردی
در این که هر فرد متمایل به آزادی شخصی در رفتارها و گرایشها و گزینش هاست، تردیدی نیست. چنان که پیشتر گذشت، این نیاز مبنای فطری داشته و هرکس حق دارد که از آن برخوردار باشد. نکته ای که نبایستی از یاد برد، همانا تعدیل برقرار کردن میان خواسته ها و نیازهاست; به گونه ای که آزادی های فردی مزاحم کمال گرایی خود و شهروندان نباشد. ویل دورانت در این باره چنین می نویسد:
"از آنجا که انسان دوستدار آزادی است و آزادی افراد در اجتماع با برخی قواعد رفتاری ملازمت دارد، نخستین شرط آزادی محدود بودن آن است". (18)
جان لاک، وجود آزادی را مشروط به قانون و حرمت نهادن بدان برمی شمرد. و از رهگذر قانون گرایی، آزادی و خیرخواهی همگانی را در جامعه ممکن تلقی می کند.
"آن جا که قانون نباشد، آزادی نیز نیست، زیرا که قوانین عقلانی مسیر منافع عمومی یا خیر عموم را مشخص می گرداند. " (19)
رابطه دین و آزادی را باید در همین فضا مورد جست و جو قرار داد. دینداری هیچ گونه تضاد و ناسازگاری با آزادی انسان در رفتارهایش ندارد و هرکس می تواند هم به دین گرایش داشته باشد و هم در طلب آزادی های شخصی اش برآید. دین با مشخص کردن چارچوبی برای زندگی هر فرد، در حقیقت، در سامان دادن آن کوشش دارد. ممکن است در ظاهر، نوعی محدودیت در کردار و تصمیم سازی ها باشد. در واقع این همه، به منظور هدایت گری خرد و جان به سمت و سوی تعادل میان نیروها و غرایز، و امکان دست یابی به منزلت والای انسانی است. محدودیت های ناشی از ایمان، در حقیقت، مصونیت هایی برای روان و حیات انسان ها پدید می آورد، تا نیکوتر و فزون تر از مواهب حیات اجتماعی و استعدادهای علمی و فکری و عاطفی اش، بهره ببرد. بدین سان دین عبارت از راهی است به سوی حقیقت و فضیلت، و دین داری، سلوک توام با خردورزی و خیرخواهی می باشد. دین، نه تنها مغایر با آزادی نیست، بلکه شخص مخاطب خود را در جهت آزادی برمی انگیزد. دعوت به تزکیه نفس و تعلیم و تفکر در آیات انفسی و آفاقی، همه و همه، بستر ساز حریت آدمی است. به عبارت دیگر، آزادگی به دست آمده از رهگذر ایمان و اخلاق مبتنی بر آن، طریق نیل به آزادی و انتخاب و تکامل را در زندگی فردی و در برخورد با دیگران هموار می سازد.
رهبر فقید انقلاب، به آزادی های فردی شهروندان، حرمت می نهاد و به منظور حفظ کرامت و امنیت جامعه، لزوم قانون مندی را یادآور می شد. بدین گونه، چنین آزادی هایی را آن گاه معقول می شناخت، که در چارچوبی موافق با فطرت و سلامت مردمان بگنجد.
"آزادی در حدود قانون است. همه جای دنیا این طور است که آزادی که هر ملتی دارد در حدود قانون آزادی دارد. نمی تواند کسی به اسم آزادی، قانون شکنی کند". (20) "آزادی که در اسلام است در حدود قوانین اسلام است. آن چیزی که خدا فرموده است، نباید بشود، شما آزاد نیستید که الزام کنید. " (21)
امام خمینی، ضمن مقید بودن کنش ها و واکنش ها به قانون و عدل، بر این اصل تاکید می ورزید که هیچ کس نمی تواند دیگری را ملزم به انجام کاری کند و خودکامگی اش را جامه قانونی بپوشاند. مراد از چارچوب قانونی و عادلانه برای رفتارهای انسان، همان است که وجدان خیرخواهانه او می طلبد و بدان رهنمون می شود. هرکس در روشنی و به سادگی می تواند به چند و چون این قاعده های عقلانی و اخلاقی پی ببرد و خویشتن را برپایه معیارهای عزت جویانه بپرورد.
"مردم عقیده شان آزاد است. کسی الزام شان نمی کند که شما باید حتما این عقیده را داشته باشید. کسی الزام به شما نمی کند که حتما این راه را بروید. کسی الزام تان نمی کند که در کجا مسکن داشته باشی یا در آن جا چه شغلی را انتخاب کنی. آزادی یک چیز واضحی است. " (22)
رهبر فقید انقلاب، در سال 61، نسبت به پاره ای از رفتارهای ناصواب و بیم گسترش قانون گریزی ها و شکستن حریم آزادی های معقول و فطری، احساس تکلیف نموده و در فرمان 8 ماده ای، چنین فرمود:
"هیچ کس حق ندارد به خانه یا مغازه یا محل کار شخصی کسی بدون اذن صاحب آن وارد شود یا کسی را جلب کند یا به نام کشف جرم یا ارتکاب گناه تعقیب و مراقبت نماید و یا نسبت به فردی اهانت نموده و اعمال غیر انسانی اسلامی مرتکب شود یا به تلفن یا نوار ضبط صوت دیگری به نام کشف جرم یا کشف مرکز گناه گوش کند و یا برای کشف گناه و جرم هرچند گناه بزرگ باشد، شنود بگذارد و یا به دنبال اسرار مردم باشد و تجسس از گناهان غیر نماید و یا اسراری که از غیر به او رسیده ولو یک نفر فاش کند. تمام این ها جرم و گناه است و بعضی از آن ها چون "اشاعه فحشاء و گناهان" از کبائر بسیار بزرگ است و مرتکبین هریک از امور فوق، مجرم و مستحق تعزیر شرعی هستند بعضی از آنها موجب حد شرعی می باشد. " (23)
آزادی زنان
امام خمینی درباره زنان و شرکت و پوشش آنان در جامعه، تنها رعایت موازین انسانی را - که از منظر دین و خرد آشکار است - را مؤثر می شمرد و هرگونه تحمیل در حوزه کار و ابتکار زنان فرهیخته را مغایر با دین تلقی می نمود.
"زنان در انتخاب فعالیت و سرنوشت و همچنین پوشش خود با رعایت موازینی آزادند و تجربه کنونی فعالیت های ضد رژیم شاه، نشان داده است که زنان پیش از پیش، آزادی خود را در پوششی که اسلام می گوید، یافته اند. " (24)
"اسلام با آزادی زن، نه تنها موافق است، بلکه خود پایه گذار آزادی زن در تمام ابعاد وجودی زن است. " (25) "زنها. . . حق رای دادن دارند، حق انتخاب دارند، حق انتخاب شدن دارند. . . اختیار شغل آزاد دارند". (26)
آزادی مذهب
اقلیت های مذهبی و آزادی آنان نیز در مواضع رهبر فقید انقلاب آمده و حکومت موظف به رعایت حقوق اجتماعی شان شده است. "تمام اقلیت های مذهبی در ایران برای اجرای آداب دینی و اجتماعی خود آزادند و حکومت اسلامی خود را موظف می داند تا از حقوق و امنیت آنان دفاع کند و آنان هم مثل سایر مردم مسلمان ایران، ایرانی و محترم هستند. " (27)
آزادی احزاب
حزبها و تشکل های سیاسی و اجتماعی هم در نظرگاه امام، آزادی داشته و می توانند در چارچوب قانون و مصالح ملت فعالیت کنند. امام، بیان عقیده ها و نظرها و انتقادگری را از سوی احزاب و افراد، مشروط به حفظ اسلامیت و جمهوریت نظام آزاد می شمردند.
"احزاب، گروه ها، جمعیت های سیاسی و مذهبی آزادند مادامی که اعمال شان برضد جمهوری اسلامی و اسلام و نقض حاکمیت ملت و نقض ملیت و کشور نباشد". (28)
"آزادی به همه کس تا آن جا که به ضرر ملت ایران نباشد، داده خواهد شد و هیچ گونه اختناق برای مردم نخواهد بود. " (29)
آزادی اندیشه
از آنجا که با اندیشیدن، آدمی از دیگر موجودات، به ویژه حیوانات و فراتر از آنها; فرشتگان متمایز گشته و به منزلت خداگونگی نایل می شود، نمی توان آزادی اندیشه را به فراموشی سپرد و یا با آن از سر ستیز و انکار بر آمد. بیش از فیلسوفان و مصلحان بشری، باید از پیامبران یا بنیان گذاران تمدن ها نام برد که بعثت خود را بستر نجات بخشی انسان ها از رهگذر آزادی اندیشه ساختند. هیچ پیامبری مردمان را از آزاداندیشی باز نداشته و رابطه یک سویه و آمرانه نداشته است، بلکه آنان را به سبب تقلیدهای جاهلانه از ارباب قدرت و ثروت و مذهب، و همچنین تعصب ورزی در باب عقاید و سنتهای منحط پیشینیان و نیاکان سرزنش می کردند. درست از همین نقطه، حق و باطل در رویارویی با هم قرار گرفته و بعثت ها، هدف آماج حمله ها و کینه توزی ها واقع می شد. برانگیختن جان ها و بیدارگری ذهن ها و سرشاری دلها، محصول روشن و ماندگار دعوت انبیا بود و این همه در فراخنای اندیشه های آزاد تجلی می یافت. با توجه به نزول قرآن کریم و ظهور اسلام و اعلام ختم نبوت - که بشر را در عرصه سخن و حیات، هدایت نمود - باید گفت که پیامبر اکرم بیش از دیگر پیامبران به زمینه سازی آزادی اندیشه و گفت و گو پرداخت. تا آن جا که نمی توان کس را مسلمان نامید، مگر این که اندیشه ورزی را آیین مستمر زندگی اش برگرفته باشد. اساسا شفابخش بودن قرآن کریم، مشروط به اندیشیدن در ابعاد زندگی شمول آن می باشد. در این باره، استاد جعفری بر این باور است که آزادی اندیشه در اسلام، فراتر از حوزه های مانوس معرفت بشری بوده و از ویژگیهای بنیادی آن محسوب می شود.
"اگر کسی ادعا بکند که آزادی اندیشه از مختصات اساسی دین اسلام است، این ادعا مبالغه نخواهد بود. دلیل بسیار روشن این مدعا، صدها آیات قرآن مجید است که با بیانات گوناگون دستور به تفکر و تعقل و به جریان انداختن شعور و فهم می دهد. اگر اندیشه در واقعیات عالم هستی اعم از واقعیات جهان برون ذاتی و درون ذاتی و دیگر واقعیات عالم هستی آزاد نبود، خداوند متعال آن همه دستورات اکید به اندیشه بدون تعیین محتوی و تعیین چهارچوب صادر نمی فرمود. " (30)
تاریخ اسلام، بخصوص در دوران امام صادق - علیه السلام - که مقارن با خلافت عباسیان بود، چنان عرصه آزادی اندیشه و بحث را فراخ می نماید که حلقه های علمی و فکری موجود به اماکن مقدس همچون بیت الحرام کشیده شده بود. اسلام با داشتن منطق پاسخ گو و شکیبا در برابر نقد و نظرها بی محابا در میدان های اندیشه حضور می یافت و پیروزمندانه از آن همه سربر می آورد. در همین فضای شفاف و آکنده از بصیرت و سعه صدر بود که اندیشه ها در تقابل با یکدیگر شده و موجب زایش اندیشه و عقیده واقع بینانه می گشت. مسلمانها - با وجود اختلاف های تاریخی و اجتماعی و مذهبی - و حتی غیر مسلمان، از اهل کتاب و آنان که خدا و غیب و آخرت را منکر بودند، یکدیگر را تحمل کرده و در چالش های فرهنگی و فکری و اعتقادی، به عرضه عقیده ها می پرداختند.
قدرتها، همواره مزاحم و مانع آزادی اندیشه بوده اند و با ترفندهای گوناگون، مردمان را از تامل در حقایق و رویدادها و سامان بخشی امور جامعه بازداشته اند. در همان عصر که همه می توانستند در حوزه اعتقادی ، اندیشه ورزی کرده و بحث با یکدیگر داشته باشند، کمتر کسی می توانست در رابطه با سرنوشت دین و امت، بیندیشد یا نکته ای را اظهار دارد. از این رو، اندیشه سیاسی هیچ گاه فرصت مورد نیاز خود را پیدا نکرد و آن چه هم در قالب کتاب هایی همچون مدینه طاهره فارابی شکل گرفت، حاکی از ناکجا آبادهای ذهنی بود. اندیشه سیاسی در صورت عینی همان بود که در خیزشهای انقلابی شیعیان و علویان از سوی عباسیان سرکوب می گشت. در روزگاران پس از آن هم، شیوه خودکامه حاکم بر قدرت ها مانع از طرح اندیشه سیاسی و آزادی شهروندان در مسایل مربوط به سرنوشت شان بوده است. در عصر دموکراسی و حاکمیت شهروندان هم، در غرب به گونه دیگری اندیشه سیاسی محکوم تمایلات فزون خواهانه قدرتهای وابسته به سرمایه داری گشته است. این وضع به طوری است که از دموکراسی یا حکومت مردم بر مردم، در بیشتر جوامع مغرب زمین، به جز شعاری تهی از حقیقت به چشم نمی خورد. سیاستهای حزبی حاکم، هرچند صورت رای دادن را حفظ کرده و انتخابات را برگزار می کنند، ولی همواره اندیشه های مردم را ظرف خواسته های استثماری خود ساخته اند.
امام خمینی که نظام جمهوری اسلامی را در ایران، به کمک و خواست ملت ایران، بنیان گذاری نمود، پیوسته از اندیشه و حضور سیاسی شهروندان دفاع می کرد. رهبر فقید انقلاب تا آنجا، آزادی اندیشه و انتخاب در سرنوشت اجتماعی را ارج می نهاد، که به لحاظ دینی و شرعی هرگونه سرسپردگی جناحی و حزبی و قومی را مطرود و ناروا برمی شمرد.
"احدی شرعا نمی تواند به کسی کورکورانه و بدون تحقیق رای دهد". (31)
همین غفلت ورزی ها و جانب داری های جاهلانه است که به تدریج زمینه ساز استبداد و سلب آزادی اندیشه، به خصوص در عرصه سیاست و سرنوشت ملی می گردد. در واقع، دموکراسی بیش ازآنکه بر اثر خودکامگی ها و فر یب کاری های سیاست گران راه زوال را بپیماید، به سبب بی تفاوتی ها و تقلیدها و خوش باوری ها، ناکارآمد و شعاری خواهد شد. مسؤول بودن ملت در برابر جامعه و سرنوشت و انتخابات و آرای سیاسی خویش، که از منظر فقهی - سیاسی امام خمینی مطرح شده است ، یادآور آیات بسیاری می باشد که انسانیت (32) و اسلامیت را در اندیشه ورزی متجلی می سازند.
حاکمیت ها در این فضای آکنده از مسوولیت شناسی و اهتمام اجتماعی - سیاسی شهروندان گرویده به دین و توحید، کمتر دچار استبداد می شوند. این همه از آن روست که مردم در پرتو قرآن و ایمان، اندیشه و آزادی آن را پاس می دارند و از رهگذر آن نمایندگان سالم و متعهد و خدمت گزار و کارآمد را برمی گزینند و از آنان حمایت می کنند. حاکمیت های خودجوش مردمی و انقلابی به منظور تثبیت نظام ناگزیر از جلب رضایت مردم هستند. بی گمان قدرت ها نمی توانند مشروعیت خود را حفظ کرده و همواره از حمایت مردمی برخوردار باشند. بی آنکه هم دلی با شهروندان داشته، انتخابات مشروع و حاصل حضور و آزادی اندیشه سیاسی را تداوم بخشند.
رهبر فقید انقلاب چنین ذهنیت سالمی که به طور متقابل میان حاکمان و شهروندان برقرار باشد و مجالی به انتخابات فرمایشی ندهد، نمودار انقلاب و شعارهای بنیادی آن برمی شمرد. امام، خرسندی خدا را در خشنودی ملت می طلبد; ملتی که در راه حقیقت و سیادت خود، به لحاظ اندیشه ورزی سیاسی و انتقاد و امر به معروف و نهی از منکر در رابطه با عملکرد حاکمان اش آزاد است.
"امروز مردم این طور نیست که دولت را از خودشان جدا بدانند یا انتخابات را انتخابات فرمایشی بدانند و از غیر بدانند. امروز مردم می دانند که دولت از خودشان است، انتخابات از خودشان است، پایگاه پیدا کنید در میان مردم. وقتی پایگاه پیدا کردید، خدا از شما راضی است، ملت از شما راضی است، قدرت در دست شما باقی می ماند و مردم هم پشتیبان شما هستند. " (33)
آزادی اندیشه سیاسی، ممکن نیست مگر آن که قدرت ها و حاکمیت ها در چارچوب عدل و قانون باشند. حاکمانی که عدالت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را برنمی تابند و منفعت طلبی ها و مصلحت اندیشی ها را محور سیاست های راهبردی خود می سازند، با قانون و آزادی ملت بیگانه اند. بدین سان، حکومتی در شعار مردم سالارانه خویش، صادق و وفادار است و در برابر تعدی های سیاسی اش در باب آزادی اندیشه و حرکت شهروندان، واکنش مثبت و مستمر نشان می دهد که برپایه قانون استوار باشد. کارگزارانی که قانون گرایی را برنمی تابند و خودخواهی ها و شخص پرستی ها را بر خیر و مصلحت مردم ترجیح می دهند، هیچ گاه در کنار شهروندان نبوده و حرمت اندیشه ها و آزاداندیشی ها را نگاه نمی دارند. از نظرگاه رهبر فقید انقلاب، اسلام، دین قانون است و جامعه آرمانی خود را براساس قانون گرایی پدید می آورد. بدین گونه تمامی آزادی های فردی و جمعی محترم شمرده شده و اندیشه های سیاسی خیرخواهانه مجال ظهور خواهد یافت. در این الگوی شایسته کشورداری - که در دوران پیامبر وعلی (ع) به صورت نمادشکوهمند سیاست و عدالت توحیدی درآمد - هیچ کس جایگاه رفیع قانون را نمی گیرد و فراتر از قانون حکم نمی راند. خرد کلان این مجموعه حاکم، تابع قانون و عدل الهی اند. بدین سان آزادی اندیشه و اقدام سیاسی، اعتبار یافته و تضمین می شود، و سرنوشت شهروندان به دست خودشان، با رای و انتخاب خودشان رقم خواهد خورد.
"در اسلام آن چیزی که حکومت می کند، یک چیز است و آن قانون الهی[است]. پیغمبر اکرم هم به همان عمل می کرده است. خلفای او هم به همان عمل می کرده اند. حالا هم موظفیم به همان عمل کنیم. قانون حکومت می کند. شخص حکومت نمی کند; آن شخص ولو رسول خدا باشد. شخص مطرح نیست. در اسلام قانون [مطرح] است. همه تابع قانونند و قانون هم قانون خداست; قانونی که از روی عدالت الهی پیدا شده است;قانونی که قرآن کریم است و سنت رسول اکرم است". (34)
از جمله عواملی که در حاشیه قدرت ها و یا در تقابل با آن بستر اندیشه سیاسی و آزادی خواهی شهروندان را در این گستره سرنوشت ساز، ناهموار می سازد، همانا تحزب ها و تشکل های مغایر با مردم سالاری است. تردیدی نیست که گردهماییهای سازمانی و حزبی و گروهی، و پیوند تنگاتنگ میان اعضاو رهبری، نمایان گر ضرورت های حیات جمعی انسان است و سبب شناخت و رشد توان مندی های گوناگون خواهد گشت. اما آنچه همواره سبب دغدغه رهبران انقلاب ها و خیرخواهان جامعه بوده است، همانا کژروی و قدرت طلبی های حزبی می باشد غالبا مرکزیت های حزبی، تشکل ها را ابزار سیاسی خود ساخته و خواسته های خود را جای گزین تفکر و تعقل اعضا نموده اند. این گونه اقدام های فرصت طلبانه، که در تاریخ احزاب کشورمان، قابل تامل است، بسان حاکمیت های نامشروع و گریخته از کانون مردمی، باعث سلب آزادی اندیشه سیاسی خواهند گشت. بدبینی هایی که نسبت به احزاب و تلاشهای حزبی در اذهان ما وجود دارد، در واقع محصول همان جفاهایی می باشد که بر استعدادهای خلاق و کارآمد کشور در جهت آزاداندیشی و نیل به عزت اجتماعی رفته است. اختلاف انگیزی های برآمده از تحزب ها - که فضای عدالت و آزادی را به ستم و استبداد تبدیل می کند و دست آورد ملت را بر باد می دهد - بی شک ثمره بازداشتن هواخواهان از آزادی فکر و خردورزی در سیاست و جامعه است. چرا که روشنای حریت فکری - سیاسی، چنان فراخنایی را پدید می آورد که تمامی خدمت گزاران عدالت و فضیلت اجتماعی را در خود جای می دهد و روش ها و منش ها را به سمت و سوی آزادی و استقلال رهنمون می شود.
"باید وحدت داشته باشید تا حفظ شوید، دسیسه ها برای اختلاف است و شما توجه داشته باشید که یک کلمه اختلاف آمیز، از گناهان بزرگی است که مشکل است خدای تبارک و تعالی بیامرزد چه این کلمه صادر بشود از دشمن های ما، چه این کلمه صادر بشود از دوستان ما! چه از اشخاصی که ادعای قداست می کنند و چه از اشخاصی که این ادعا را ندارند. " (35)
آزاداندیشی در عرصه سیاست و اداره امور جامعه، طبعا عقیده هایی را به وجود می آورد که افراد ناگزیر از پی گیری آن در اقدام می باشند. باورهای صادقانه ای که زاییده آزادی فکر می باشند، می بایست امکان ظهور در گفت و گوها و تاثیرگذاری در عینیت جامعه را داشته باشند. البته شکی نیست که باید در ارایه عقیده های سیاسی - اجتماعی، جانب عدل و انصاف و ادب را نگاه داشت و هدف متعالی را در نظر گرفت. آنان که در صدد تحمیل آرای خود بر دیگران بوده، با سلب آزادی اندیشه و عقیده از خیرخواهان جامعه، فضای خفقان آلود را پدیدار می سازند. پیداست که در حذف رقیب و انباشت قدرت توام با عوام فریبی، نمی توان مجالی برای شکوفایی خردها و شکیبایی جانها در روند انقلاب و ارزشهای بنیادی و مردم سالارانه آن باقی گذاشت. هر عقیده ای که از سر صدق و صفا آشکار شود، بر فرض نادرست بودن آن، در عرصه رقابت های سالم و هدایت گر، محو می شود. اما توفیقی که عقیده ها و اندیشه های سیاسی در مقام عرضه به شهروندان به دست می آورند، امیدها و اطمینان ها را بالا می برد و استمرار می بخشد. بدین گونه است که مشارکت فکری - اجتماعی در مسابقه خیرگرایانه، راه فتنه انگیزان را می بندد و مردم شاهد به بار نشستن آرمان هایی خواهند بود که از خون و جان خویش برای آن دریغ نورزیدند. عدالت که روح ساختارهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی جامعه است، در همین فضای فراخ و شفاف و استوار گشته بر تفاهم و تعاون انسانی، تامین و تضمین خواهد گشت. امام خمینی، آشکارا از روشن بودن مرزها و نگاه داشتن حریم های فکری - سیاسی یاد کرده است و مخاطبان خود را از هرگونه اجبار و تحمیل عقیده بر حذر داشته اند.
"هیچ کس نمی تواند رای خود را بر دیگری تحمیل کند و خدا آن روز را نیاورد". (36)
روحیات طاغوتی ناسازگار با آزاداندیشی و اعتقادهای روشن و کارآمد اجتماعی، ناشی از هوا و هوس دست اندرکاران مدیریت کلان جامعه است و در هر نظامی انتظار بروز آن می رود. امام خمینی، قدرت طلبی را - که نمایان گر کیش طاغوت و نفس اماره است - سبب سقوط و فروپاشی حاکمیت خودکامه برمی شمرد. در واقع قدرت طلبی های سیاسی و اجتماعی، باعث محرومیت جامعه از آگاهی و شورا و مشارکت و تعاون شده و به جدایی ملت از حاکمیت خواهد انجامید.
"قدرت طلبی در هر که باشد، این اسباب این می شود که زمین بخورد. قدرت طلبی از هر که باشد، از شیطان است; می خواهد رئیس جمهور امریکا باشد یا یک طلبه در مدرسه یا یک امام جمعه. . . تمام فسادهایی که در عالم پیدا می شود از خودخواهی پیدا می شود. " (37)
آزادی بیان
بدون تردید از جمله حقوق فطری - اجتماعی هر شهروندی، همانا آزادی بیان می باشد. دین هم چنان که از قرآن و نهج البلاغه و سیره نبوی و علوی به دست می آید، هیچ گاه مخالفتی با آزادی بیان مردم نداشته، بلکه آنان در این جهت، بیدار و فعال ساخته است. چگونه می توان دین را حامی خفقان و سکوت مرگ بار معرفی کرد و در خدمت قدرت های طاغوتی و خودکامه درآورد، حال آنکه پیروان خود را در برابر حاکمان ویکدیگر، مسؤول شناخته و فریضه امر به معروف و نهی از منکر را بر دوش آنان نهاده است؟ هر پیامبر و امامی - که فرصت و مجال ظهور در عرصه سیاست یافته و تکلیف یاری خدا و ستم دیدگان را تشخیص داده است - در لوای توحید، به فریادگری و افشاگری کژروی ها اهتمام ورزیده است. نمونه بارز آن همه را در دوران امامت، در حیات و حماسه جاودانه حسین بن علی - علیه السلام - می توان سراغ گرفت. بدین سان، آزادی بیان، از یک سو نمایان گر حق شهروندی است و از دیگر سو، یادآور تکلیف شرعی و ایمانی. به عبارتی دیگر هرکس می تواند آزادی بیان و اظهار حقیقت داشته باشد، و آنچه در این جهت آشکار می شود، مواضعی برخاسته از وظیفه دینی در قبال حرکت جامعه می باشد. حکومت های دینی برخلاف رژیم های طاغوتی، همواره از این تعهد و مسوولیت شناسی شهروندان استقبال نموده و سود جسته اند. این همه از آن روست که حکومت در اسلام به جز خدمت تلقی نمی شود و این خدمت گزاری بدون حمایت مردم ممکن نیست. به سخنی دیگر، ارتباط و مسوولیت متقابل میان حاکمان و شهروندان، خیرخواهی در گفتار و نوشتار را - که در فضای آزادی بیان شکل می گیرد - را می طلبد. رهبر فقید انقلاب، آشکارا از ضرورت تکلیف حضور سیاسی در عرصه تعیین سرنوشت اجتماعی، سخن می راند. شکی نیست که این موضع گیری ها و اقدام ها، نیازمند فضای آزاد و امیدوارکننده ای است که حاکمیت برای مردمان پدید آورده است.
"این یک تکلیفی است برای همه ما که راجع به اموری - که مربوط به سرنوشت ملت مان، مربوط به اسلام است، بی تفاوت نباشیم". (38)
"آنچه مطرح است، تکلیف است ، صدای وجدان است. من هرچه بکنم و به سر من هرچه بیاید، در مقابل شمایی که خون در راه آزادی و اسلام داده اید، خجلم! آنچه مرا در این مکان درد و رنج آور، دل خوش می کند خدمت به شماست. " (39)
"ما بنا داریم به تکلیف عمل کنیم. . . ما مکلفیم از طرف خدای تبارک و تعالی که با ظلم مقابله کنیم. " (40)
"اگر به تکلیف خودمان عمل نکنیم، شکست خورده هستیم، خودمان را شکست داده ایم. " (41)
تکلیف گرایی - که پیوسته امام خمینی بر آن تاکید می ورزید - چنان که از گفتارهای یاد شده برمی آید، از طرفی دولت و حاکمیت را مخاطب می سازد و از طرفی شهروندان را. مردم وظیفه دارند که آنچه به صلاح و فلاح خود می دانند، بی محابا بر زبان آورند یا پیرامون آن به تجزیه و تحلیل پردازند. کوتاهی در انجام سالت سیاسی - اجتماعی امر به معروف و نهی از منکر ، سبب گرایش حاکمیت و کارگزاران به فساد در قدرت و فزون طلبی های اهریمنی شده و موجب نزول بلاهای آسمانی و طبیعی و ناکارآمدی نیایش ها و عبادت ها خواهد گشت. در برابر ملت، حاکمان تکلیف دارند که بسترسازی برای نقد و نظر خیرخواهانه نسبت به راهبردها و راهکارهای سیاسی موجود را فراهم آورند و همواره روش و منش خویش را در آینه آرای مردم بنگرند.
"این جا آرای ملت حکومت می کند. این جا ملت است که حکومت را در دست دارد و این ارگان ها را ملت تعیین کرده است و تخلف از حکم ملت بر هیچ یک از ما جایز نیست و امکان ندارد". (42)
با این صراحت تمام آیا می توان از جمهوریت نظام غفلت ورزید و بی اعتنا به مردم و مطالبات معقول آنان، به سیاست گذاری های کلان پرداخت و از کنار آرمان های انقلاب شان گذشت؟ در جایی که ملت، همه کاره است، و ولی نعمت حاکمان تلقی می شود، و نافرمانی در برابر مردم، خلاف شرع و دین به حساب می آید، نمی توان آنان را از آزادی ها، به خصوص آزادی اندیشه و بیان محروم ساخت.
رهبر فقید انقلاب، در رابطه با نظام ستم شاهی پیشین، فریادگری خود را عین تکلیف شمرده و سکوت در برابر ظلم و فساد را برنمی تابد. "این یک تکلیف الهی است و در صورت سکوت، مسؤول خدا خواهیم بود". (43)
در آن شرایط ناگوار و نگران کننده، امام خمینی یک شهروند بود که بنا بر فطرت و مسوولیت اجتماعی و مرزبانی از میراث گران سنگ انبیاء، سعی در اظهار عقیده ها و اندیشه های سیاسی اش نمود. همان گونه که پس از انقلاب و حاکمیت نظام جمهوری اسلامی، از ملت و حقوق سیاسی - اجتماعی اش جانب داری می کرد و آزادی خواهی و استقلال طلبی شان را می ستود و پاس می داشت، در ایام استبداد و استعمار، آزادی اندیشه و بیان را حق فطری و اجتماعی خویش می دانست و از آن در صراط عزت و کرامت، بهره می گرفت. امام افزون بر آن همه، مردم و به خصوص بزرگان دانشگاه و حوزه را به فریادگری بر ضد بیدادگری های شاه برمی انگیخت و سکوت در برابر خودکامگی ها و قانون شکنی ها را خلاف اسلام و مصالح ملت تلقی می نمود.
تجربه تلخ حاکمیت مذهب و کلیسا در غرب، ذهنیت غربی ها و حتی شرقی ها را نسبت به مذهب دچار خطا ساخته است و چنین می پندارند که مذهب و حکومت مذهبی با نواندیشی و نوسازی جامعه و نیز آزادی های فکری و انسانی ناسازگاری دارد. حال آن که تاریخ اندیشه اسلامی و همچنین کارنامه فرهنگی و سیاسی مسلمانان ، این داوری را در حوزه عملکرد مسلمین ناروا می نمایاند. رهبری و سیاست دینی درعصر غیبت، با پذیرفتن ناهمگونی برداشت های فکری و علمی و گشودن میدان بحث و نظر دایم در تکاپوست . از این رو، گرایش صاحبان اندیشه و تجربه را ممکن می سازد و از آن بهره می ستاند. رهبر فقید انقلاب ، با تکیه بر همین واقعیتهای انکارپذیر مکتبی و تاریخی، طبیعت انقلاب و نظام دینی را، نقدپذیر و مدافع آزادی اندیشه و عقیده و بیان برمی شمرد. این ویژگی بارز، چنان در ایمان و معارف و سیره پیامبر و امامان شیعه، ریشه دوانده است، که هیچ کس و مقام و نهادی نمی تواند باب خیرخواهی ملت را به روی آنان بربندد.
"کتب فقهای بزرگوار اسلام پر است از اختلاف نظرها، سلیقه ها و برداشت ها در زمینه های مختلف نظامی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و عبادی. . . در حکومت اسلامی، همیشه باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا می کند که نظرات اجتهادی فقهی در زمینه های مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کس توان و حق جلوگیری از آن را ندارد. " (44)
در جای دیگر، سخن از مسوولیت های متقابل سیاسی و اجتماعی رفته و شهروندان در رابطه با یک دیگر و همچنین حاکمان، و آنان در برابر ملت، باید پاسخ گوی کنش و واکنش های خود باشند. امام خمینی در کمال تواضع و حق پذیری و بزرگواری، از احتمال کژروی خویشتن می گوید و مردم را در صورت سکوت، مسؤول می شناسد. در سایه این طرز تلقی از حاکمیت دینی است که می توان باورهای ناروای خود، پیرامون نظام جمهوری اسلامی را از ذهن زدود و توانمندی های نهفته مردم و جوانان و نخبگان جامعه را در عرصه سرنوشت جامعه، آشکار نمود.
"همه ما مسوولیم ، نه مسؤول برای کار خودمان; مسؤول کارهای دیگران هم هستیم. مسوولیت من هم گردن شماست، مسوولیت شما هم گردن من است. اگر من پایم را کج گذاشتم، شما مسوولید اگر نگویید چرا پایت را کج گذاشتی؟ " (45)
از ولتر فرانسوی درباره آزادی بیان، عبارت زیر نقل شده است:
"من با این سخن که تو می گویی مخالفم! ولی حاضرم در راه این که تو این سخن را آزاد بیان کنی، زندگی خود را از دست بدهم. "
مرحوم علامه محمدتقی جعفری، پس از این گفتار کوتاه و حاکی از لزوم ارج نهادن به آزادی های فکری و اجتماعی، چنین می نویسد:
"شاید ولتر می خواست میدان مناسبی از فضای محیط را برای بیانات خود باز کند. در یکی از جملات آموزنده ای که از مشهورترین دانشمند قرن اخیر در خاطر دارم، چنین آمده است: معمولا آزادی بیان و تبلیغ در طول تاریخ، موقعی مورد شدیدترین دفاع قرار گرفته است که جمعی می خواستند عقاید خود را مطرح و آن را بقبولانند. " (46)
جانب داری از آزادی اظهار عقیده و تفکر مرتبط با حرکت ها و نهادهای اجتماعی، در واقع نمودار بیداری و خلاقیت یک قوم و ملت به شمار می رود. آسیب شناسی های حیات جمعی و اقدام در جهت بازداشتن، از رشد پدیده های مغایر با تعالی و تکامل امت ها و همچنین رویکردهای ستم کارانه ارباب قدرت، در گرو وجدان ناظر و فعال اصحاب اندیشه است. آماده سازی ذهنیت ها به منظور قبول حقیقت ها و تحمل آرای مخالف و خیرخواهانه از رهگذر فروتنی ها و سعه صدر فرمانرواها، از سالم بودن فضای حاکم بر کوشش های اجتماعی و سیاسی و نیل به روشن بینی و سربلندی حکایت دارد. نظام هایی که در این راستا از توفیق فزون تری برخوردار باشند، دایم در تکاپو و فضیلت خواهی برای شهروندان خواهند بود و به میزان بسیاری از آفت زدگی قدرت و فرهنگ و مذهب خواهند کاست.
سید جمال - که در شمار احیاگران بزرگ و تاثیرگذار اندیشه دینی بوده و جنبش های عدالت طلبانه را در جهان اسلام پدید آورد - از هر وسیله ای به منظور روشن گری افکار مسلمانان در بند استبداد و استعمار و تحجر، بهره می جست. روزگاری که در فرانسه بود، به نگارش و نشر مجله "عروة الوثقی" همت گماشت و نیک و بد سیاست ها و نظام ها و فرهنگ ها و عقیده های حاکم بر اقالیم قبله را در روشنی نمایاند. از منظر این رهبر و فیلسوف مجاهد شیعی، آزادی اندیشه و بیان و قلم، بستر ترقی و ازگشت به خویشتن، به شمار می آمد.
"یکی از اسباب ترقی ملل اروپا، آزادی مطبوعات است که به آن وسایط نشر محاسن و معایب مردم، بلا استثناء مجاز است تا کسانی که صاحب صفات حمیده و خصایل جمیله هستند، به حسن اخلاق خود افزوده و آنهایی که آلوده به غرایض نفس و نفسانیت و افعال مذمومه می باشند ترک آنها نمایند، و احدی قدرت تعرض به نویسنده یا مدیر روزنامه را ندارد، مگر این که اسم کسی به بی احترامی در آن جا برده شود یا عیبی بر او نسبت داده شود. . . معنی روزنامه آن است که حقیقت را باید بنویسد، نه آن که روزنامه را پر از اغراقات و مملو از مبالغات کراهت آمیز کند. بهتر است که این جور روزنامه ها را کسی طبع و نشر نکند وخود را ذلیل و رسوای خاص و عام نسازد". (47)
آن چه در باب ضرورت آزادی بیان و قلم گذشت، البته در صورتی است که انگیزه ها و زمینه های مثبت و مردمی وجود داشته باشد. رهبر فقید انقلاب که همواره از آزادی عقیده و اندیشه و سخن حمایت می کرد، در آن جا که پای خیانت به ملت را در میان می دید، راه را بر فتنه انگیزی می بست. بدین گونه در منظر سیاسی امام، آزادی ها محدود به عدالت و معنویت و مصالح ملت خواهد بود.
"در جمهوری اسلامی، هر فردی از حق آزادی عقیده و بیان برخوردار خواهد بود ولکن هیچ فرد یا گروه وابسته به قدرت های خارجی را اجازه خیانت نمی دهیم". (48)
رهبر فقید انقلاب، اسلام و قانون اساسی را تعیین کننده چارچوب کارکرد مطبوعاتی می شناسد، که ثمره اش خدمت به مردم خواهد بود.
"البته متوجه هستید که مطبوعات باید همیشه در خدمت اسلام عزیز و مردم کشور باشند و آزادی ها در حدود قوانین مقدس اسلام و قانون اساسی به بهترین وجه تامین شود. " (49)
پی نوشت ها:
1. ر. ک: سیدجمال الدین حسینی، پایه گذار نهضتهای اسلامی، صدر واثقی، شرکت سهامی انتشار.
2. ر. ک: نهضت های صدساله اخیر، مرتضی مطهری.
3. م. آ. 2، ص 43.
4. حکمت اصول سیاسی اسلام، محمدتقی جعفری، بنیاد نهج البلاغه، 1369، ص 365.
5. علل گرایش به مادی گری، مرتضی مطهری. (م. آ. 3/555) .
6. همان.
7. صحیفه نور، ج 2، ص 166.
8. همان، ج 10، ص 126.
9. همان، ج 3، ص 207.
10. همان ، ج 2، ص 64.
11. همان، ص 163.
12. همان، ج 4، ص 166.
13. همان، ج 2، ص 84.
14. همان، ص 12.
15. همان، ص 85.
16. همان، ص 214.
17. درسهای تاریخ، ویل دورانت، ص 97.
18. همان صفحه 19. چهارمقاله درباره آزادی، جان استوارت میل، ص 271.
20. صحیفه نور، ج 7، ص 91.
21. همان، ص 93.
22. همان، ج 9، ص 88.
23. همان، ج 17، ص 106.
24. همان، ج 2، ص 262.
25. همان، ج 4، ص 192.
26. همان، ج 5، ص 221.
27. همان، ج 3، ص 103.
28. همان، ج 10، ص 248.
29. همان، ج 22، ص 171.
30. حکمت اصول سیاسی اسلام، محمدتقی جعفری، ص 373.
31. صحیفه نور، ج 18، ص 232.
32. ر. ک: سوره اعراف، آیه 179.
33. صحیفه نور، ج 17، ص 15.
34. همان، ج 9، ص 42.
35. همان، ج 20، ص 84.
36. همان، ج 21، ص 21.
37. همان، ج 19، ص 156.
38. همان، ج 10، ص 192.
39. همان، ج 2، ص 143.
40. همان، ج 6، ص 220
41. همان، ج 15، ص 78.
42. همان، ج 14، ص 109.
43. همان، ج 4، ص 29.
44. همان، ج 21، ص 46 - 47.
45. همان، ج 8، ص 47.
46. حکمت اصول سیاسی اسلام، محمدتقی جعفری، ص 375 - 376.
47. نامه ها و اسناد سیاسی سید جمال الدین اسدآبادی، به کوشش سید هادی خسروشاهی ، ص 49.
48. صحیفه نور، ج 3، ص 178.
49. همان، ج 22، ص 283.

تبلیغات