آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن


آیا حکومت اسلامی دارای قرائتی رسمی از دین است؟ این قرائت از کجا ناشی شده و آیا یک قرائت شخصی است یا مبتنی بر عقل جمیع متشرعه می باشد؟
این سؤال را بهتر است به این صورت مطرح کنیم: آیا در دین - همان دینی که در فرهنگ ما وجود دارد - اندیشه سیاسی حکومت هست؟ بدیهی است که پاسخ مثبت است; زیرا دین مطرح در فرهنگ ما دین مورد بحث در جامعه شناسی - مانند دین بودایی - نیست، بلکه ما مشخصا از دین موجود در فرهنگ خودمان - که همان اسلام است - صحبت می کنیم. لازمه هر دینی نوعی عبارت است که این در اسلام نیز وجود دارد. اما این عبادت گاهی فردی است و گاهی اجتماعی. در اسلام، نمازهای پنج گانه نوعی عبادت فردی محسوب می شود مثلا، نماز جمعه عبادتی است جمعی. محور نماز جمعه اجتماع مردم در یک محل و توجه به دو خطبه خطیب جمعه به جای دو رکعت نماز ظهر است. تاکید شده است که در خطبه به خصوص در خطبه دوم، اوضاع جهان اسلام و مشکلات مسلمانان مطرح شود. بنابراین، در چنین دینی که بخشی از آن توجه به مسائل سیاسی و اجتماعی است، جای تعجب است که سخنی از حکومت به میان نیامده باشد.
از جنبه دیگر، دین اسلام دارای تمدن اصیلی است که در آن به فن آوری و انواع نهادهای علمی - فرهنگی توجه شده است. بنابراین، حتی کسانی که در نظر شان تمدن اسلامی ملاک است و از گفت و گوی تمدن ها سخن می گویند اگر توجه کنند، می بینند که محتوای این دین طرح حکومت در اندیشه اسلامی است.
آیا قرائت دینی کثرت گرا (سکولار) هم می تواند مدافع حکومت دینی باشد؟ آیا می توان با این نوع قرائت دینی، از سرنوشت دین وحیانی دفاع کرد؟
اصولا در اندیشه کثرت گرا (سکولار) جامعه غایتمند نیست و انسان هدفی ندارد، در حالی که انسان های متدین - به هر نظری که قایل باشند - از آن نظر که دین دارند، کثرت اندیش نیستند و جامعه را هدفمند می دانند. بنابراین، دست کم در مرحله اندیشه، تفکر مذهب با سکولار قابل جمع نیست. علاوه بر این، بحث فلسفی از نمود اجتماعی خارجی جداست; گاهی از اندیشه حکومت مذهبی یا حکومت سکولار سخن می گوییم و گاهی به واقع خارج نظر داریم. در حالت دوم، نمی توان از حیث نظری، حکومت دینی را پذیرفت، ولی در مقام عمل، به معیارهای عقلانی مشروعیت دین پای بند نبود. بحث نظری آسان است، چه در زمینه دین باشد و چه در زمینه سکولاریسم، اما پیاده کردن حکومت دینی عادلانه مشکل است. هر حکومتی مدعی عدالت است، حتی اگر سکولار باشد - مانند حکومت لائیک ترکیه یا استبداد رضاخان - اما بیش از آن که بر سر الفاظ جدل داشته باشیم، باید نمودهای خارجی را بررسی کنیم. اگر نمودها پاسخ گوی آرمان های والای بشری نباشد، بحث های نظری راهگشا نخواهد بود.
قرائت مادیگرایانه چیست؟ تلقی این نوع قرائت از حکومت اسلامی کدام است؟
برداشت مادیگرایانه از دین در واقع، یک طرح کهنه است در زمینه مردم شناسی که در قرن نوزدهم مطرح بود. این برداشت از اندیشه های روشنفکرمآبانه ای متاثر بود که از قرن هیجدهم به بعد مطرح شد و تحولاتی را در اروپا به وجود آورد. بر اساس این بینش، تنها انسان از بعد مادی مورد توجه قرار می گیرد. اما امروزه بر این بینش، دو نقد علمی مطرح است:
اول این که بر اساس شواهد علمی، این دیدگاه از فرضیه تکامل داروین متاثر است; فرضیه ای که بر اساس آن، انسان های ابتدایی نیمه وحشی بودند. اما این جز تخیل چیز دیگری نیست و ما هیچ شاهدی عینی و ملموس از جوامع ابتدایی نداریم تا ملاک نظر قرار دهیم، بلکه به عکس، خلاف این طرفدارانی دارد. نکته ای که این عده از آن غفلت کرده اند این است که دین را تکاملی می بینند و در دنیای مجهولی قدم می گذارند که ما جز از طریق فسیل ها، شناخت دیگری از آن نداریم. از لحاظ علمی، چنین نظریاتی هیچ حجیت علمی ندارد; زیرا قابل تجربه و مشاهده نیست. حال، چه دلیلی وجود دارد که ما به جای مطالعه ادیانی که گستردگی و جامعیت آن غیر قابل انکار است، به سراغ جوامعی برویم که ماهیتشان بر ما معلوم نیست؟ !
دوم آن که این دیدگاه معتقد به تحریف دین است که در فیزیک به آن «تقلیل » (Reduition) می گویند; یعنی تنها یک بعد از واقعیتی را که در علم است مطرح کنیم; مثلا، انسان را فقط چون شبیه میمون است، دنباله میمون بدانیم. اگر مدعای علم این است که موضوع را چنان که هست ببینیم، تقلیل دادن آن گفت و گوی علمی نیست.
عین همین مساله در عصر ما درباره دین نیز مطرح است، به خصوص در زمینه دین موجود در جامعه ما. دین موجود در جامعه ما اسلام است. اگر ما آن را به صورت تقلیلی مطرح کنیم و به بعد درونی تقلیل دهیم، آن هم به روش مطالعه فلسفی، چنین روشی نه علمی است و نه مورد پذیرش قرآن. به عنوان مثال، وقتی نور را مورد بررسی قرار می دهیم، نور در یک زمان، هم روشنایی تولید می کند و هم حرارت. پس نمی توان فت حرارتش ذاتی است، اما روشنایی اش عرضی، و اصلا ذاتی و عرضی به بحث ماهیت وجودی در فلسفه مربوط می شود، نه - مثلا - فیزیک. دین هم به همین صورت است: یک بعدش درونی است و در ارتباط با خدا که از آن به «تجربه درونی » تعبیر می کنند و بعد دیگر آن بیرونی است و در ارتباط با جامعه. در بعد درونی، اگر انسان دین را به خوبی بشناسد، تعادل اخلاقی پیدا می کند. نمی توان این تعادل را از بعد درونی دین جدا کرد; همچنان که عدالت خواهی را نمی توان از آن جدا نمود. این موضوع از همان منشا دینی عدالت خواهی سرچشمه می گیرد.
اما متاسفانه برخی به جای مطالعه دین، بیشتر از منظر تاریخی به آن نگریسته اند و همین را ملاک دین داری قرار داده اند. در نتیجه، نمی توانند به جمع بندی درستی برسند. این عده اگر خوب بنگرند، در تاریخ، حکومت های دینی متعددی را می یابند ; مانند حکومت علویان در ایران که دولتی کاملا مردمی بود و با خواست مردم بر سر کار آمد یا حکومت آل بویه که مردمی متمدن بودند و این دوره را «دوره طلایی تمدن اسلامی » لقب داده اند، در این دوره، حتی یهودیان نیز جزو پایوران کومت بودند و صدر اعظم ها از میان دانشمندان اسلامی انتخاب می شدند. در مصر هم حکومت فاطمیان را می توان از این حکومت ها دانست که عمران و آبادی ایجاد شده در عصر این حکومت بی نظیر است. عباس محمود العقاد، نویسنده مصری، می گوید: در تاریخ مصر، در هیچ دوره ای، تمدن همانند دوره فاطمیان وجود نداشته است. بنابراین، نمی توان از نظر تاریخی، به طور مطلق چنین اظهار نظری کرد.

تبلیغات