وظایف کارگزاران حوزه در تولید علم و پاسخ به نیازها
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آنچه ملاحظه مىکنید محصول دو جلسه گفتگو با حضرت آیت الله مؤمن - عضو شوراى عالى حوزه و جامعهى مدرسین - در راستاى پیام مقام معظم رهبرى دربارهى نهضت نرمافزارى است . ایشان در این گفتگو دیدگاههاى خود را پیرامون نظام علمى و آموزشى حوزه و موانع و مشکلاتى که در راه تحقق خواستههاى پیام رهبرى وجود دارد، بیان نمودهاند . همچنین وظایف شوراى عالى حوزهى علمیه را در زمینهى هدایتحوزه به سوى تولید علم و نظریهپردازى برشمردهاند .
پیام حوزه: در آغاز از این که حضرتعالى فرصتى را در اختیار مجله گذاشتید تا دیدگاهتان را دربارهى پیام مقام معظم رهبرى بشنویم، سپاسگزاریم .
نامهى فضلا و پیام مقام معظم رهبرى زمینهى مناسب و مجددى براى طرح موضوع تولید علم و پاسخ به نیازها و سؤالات که یکى از وظایف حوزهى علمیه است، فراهم آورد . لطفا دیدگاه خود را دربارهى رابطهى تولید علم و حوزهى علمیه بیان فرمایید و وضعیتحوزه را در این زمینه تشریح نموده، بفرمائید که براى تحقق منویات رهبر انقلاب چه اقداماتى در حوزهى علمیه باید به انجام رسد؟
بسم الله الرحمن الرحیم . به صورت اجمال، ویژگى حوزهى مقدسهى علمیه در مواجهه با مسائل علمى، این امور است:
دقت، آزادى و نظریه دادن بر اساس ادلهاى که اعتبار دارد .
آنچه امروز در دانشگاههاى کشور ارائه مىگردد و در قالب علوم جدید به فراگیران منتقل مىشود عمدتا برگرفته از دیدگاههاى غربیان و آثار علمى آنان است که بعضا بر اساس ترجمهى عینى افکار و اندیشهها به دانشجویان ارائه مىشود . اگرچه بعضا کارهاى علمى خوبى نیز صورت مىپذیرد، اما همچنان جاى این پرسش باقى است که چگونه مىتوان اعتبار و سندیت این افکار و اندیشهها را توجیه کرد؟ آیا معیارى براى تشخیص سره از ناسره در این علوم وجود دارد؟
در مقابل نظراتى که در حوزه از سوى علماى صاحبنظر و یا نظریهفهم ابراز مىگردد، از این نظر کمتر با مشکل مواجه است;چرا که این نظرات برگرفته از ادلهى قطعى مانند قرآن کریم و یا روایات معتبر امام معصوم (ع) است که به لحاظ سند و اعتبار خدشهناپذیراند . بنابراین، مستند ابراز نظریه در حوزهى مقدسه مدارک معتبر قطعى و یا به حکم قطعى است .
این ارزش والایى است که نظرات حوزه درهمهى بخشها رواج دارد . البته نمىخواهم ادعا کنم افرادى که نظریه مىدهند، اشتباه نمىکنند، اما نظریات بر پایههاى معتبر استوار است و طبعا چون اشخاص نظریه پرداز، اهل انگیزه و کار کشته هستند، احتمال اشتباه خیلى کم است و نظریه شان به خاطر استناد به مدارک معتبر ارزشمند است .
در حوزهها عمدتا مسائل فقهى و اصولى رایج است . مسائل فقهى در همهى ابواب آن رواج دارد .
البته بعضى ابواب فقهى براى این که بیشتر مورد بحث و کنکاش قرار مىگیرند، امتیاز بیشترى دارند .
در یک دورهى اصول هم، همهى موضوعات علم اصول خوب به بحث گذاشته مىشود . از این رو، اصول مستحکمى است و روز به روز هم به خاطر کنکاش دقیقى که روى مسائل آن انجام مىشود، پیشرفت مىکند . مسائل فقهى هم از این ویژگى دقت عمل برخورداراند و چون مبتنى بر مدارک معتبر استبه نتیجهى خوبى نیز مىرسد .
پیام حوزه: در این دو نامه چند نکته دربارهى وضع فعلى جلب توجه مىکند:
الف . باید زمینهى مناسبترى در حوزه ا یجاد شود تا افراد بتوانند نظریات شان را ابراز کنند . این مطلب مىرساند که زمینهى چندان مناسبى براى نظریهپردازى وجود ندارد .
ب . محصول علمى حوزه در قالب کرسىهاى نظریهپردازى، تولید علم و پاسخگویى به شبهات، عرضه شود . این موضوع نیز اشاره دارد که عرضه و مواجههى با مسائل و مشکلات درحد مطلوب نیست! به نظر مىرسد حوزههاى علمیهى معاصر در عرصهى گسترش علم مبتنى بر تولید نظریهپردازى همانند گذشته چندان فعال نیست . از این رو، دستاوردهاى علمى فعلى اگرچه از نظر سند و اعتبار متقناند، اما با نیازهاى فعلى مطابقت چندانى ندارد! چه باید کرد تا بتوانیم به مطلوب دستیابیم؟
متاسفانه آنچنان که بایسته است ازمدارک معتبر دینى که مىتواند در هر جهت راهگشا باشند، استفاده نشده است . مثلا در تفسیر موضوعى نسبتبه مسائل مختلفى که در قرآن کریم هست، کار دقیقى که فراگیر باشد، کمتر انجام شده است و همهى مدارک و آیاتى که فرضا دربارهى مطلبى وجود دارد، استنباط نگردیده است . اخیرا مرحوم علامهى طباطبایى رضوان الله تعالى علیه در کتاب تفسیر المیزان در صدد برآمدند در تفسیرى دقیق، مطالب متنوعى را که در قرآن هست، بیان کنند .
اگر این کار به طور جدى پیگیرى شود، در قرآن شریف همهى مسائل وجود دارد;مسائل اخلاقى، اعتقادى، ولایت و حکومت، مسائل اقتصادى و ... .
اگر همانطورى که در مباحث مختلف فقهى و اصولى کار شده است، در قرآن شریف در جهات مختلفى که قرآن متعرض آن است، کار شود ، تولید علم یا ابراز علم خواهیم داشت .
دوست دارم به جاى تولید علم کلمهى «ابراز علم» را به کار ببرم . تولید در جایى گفته مىشود که انگار علمى نبوده و مىخواهند آن را ایجاد کنند . در مسائل اسلامى با دقت در مدارک معتبرى مانند قرآن شریف و کلمات معصوم (ع) و حکم قطعى عقل، آنچه را که به دنبالش هستیم به دست مىآوریم . این از دیدگاهى تولید علم نیست، بلکه یافتن، کشف و ابزار آن چیزى است که خداوند تبارک و تعالى بر پیامبر و ائمهى معصومین (ع) فرستاده است .
اسلام در مورد همهى مسائلى که نیاز داریم، نظر دارد و این نظرات را مىتوانیم از لا به لاى ادلهى نقلى - قرآن شریف و کلمات معصومین (ع) - با اجتهاد استخراج و استنباط کنیم و یا از راه استدلال عقلى که قرآن شریف و کلمات معصومین براى آن اعتبار قائل شدهاند، استنباط کنیم . البته حکم قطعى عقل هم براى عقل اعتبار قائل شده و اصلا نمىشود عقل معتبر نباشد .
در گذشته حوزههاى علمیه و علماى سابق در مسائل دیگرى غیر از مسائل فعلى فقه و اصول نظراتى داشتهاند که الان ندارند . ولى چه بسا، داشتن این نظرات به خاطر نیازى بود که ارتباط علما و طلاب و فضلا باجامعهاى که در آن زندگى مىکردهاند به وجود مىآورده است .
این مساله براى اثبات حقانیت تشیع در دوران گذشته بوده است که عموما حکومتها ضد شیعه بودهاند و علماى شیعه وظیفهى خود مىدانستند از حریم اعتقادات شیعى دفاع کنند . مثلا مرحوم سید مرتضى کتاب الذریعة یا کتابهاى دیگرى در مباحث اعتقادى نوشته و اصول دین یا ولایت معصومین (ع) را اثبات مىکند، شیخ مفید نیز اینطور عمل کرده است، اما در دورههاى اخیر که حوزههاى شیعه رونق یافته، در آن محدودهاى که حوزویان پیشین فعالیت داشتهاند، به اثبات این مسائل کمتر احساس نیاز کردند . چون درگیرى چندانى نبوده مگر در جاهایى که به دلیل رفت و آمد و برخوردها احساس کردهاند که نیازمند اطلاعاتى در این زمینهها هستند .
من حدس مىزنم به خاطر این که وضع تشیع بهتر از گذشته شده، چندان نیازى به این که مسائل اعتقادى و اصول مذهب و اصول دین را بحث کنند، نمىدیدند . در حالى که ما در قبال نسل حاضر موظفیم اعتقادات را عرضه کنیم و از حریم اعتقادى با پاسخ به پرسشها و عرضهى نو به نو دفاع کنیم . این وظیفه در تبلیغى که وظیفهى علما هست و قرآن شریف هم اشاره دارد، بیان شده است .
فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم .
هم تفقه در دین لازم است و هم انذار قوم و رساندن مسائل به دیگران .
ما، هم از نظر تبلیغ مذهب حق که مذهب تشیع است، باید به مسائل اعتقادى و اصولى مذهب توجه کنیم و هم براى حفظ اعتقادات جوانان . الان به خاطر شبهاتى که بر ضد اسلام و خصوصا ضد تشیع در رسانههاى بیگانه یا رسانههاى داخلى که خیلى پایبند به ضوابط اسلامى نیستند و چه بسا از جاهاى دیگرى ارتزاق مىشوند، ایجاد مىگردد . شبهاتى که در زمینههاى مختلف در رسانهها یا روزنامهها یا در اینترنت است، اقتضا مىکند که حوزه به فکر بیفتد و به این مسائل با توجه به متون صحیحى که در دست دارد، رسیدگى و پاسخگویى کند .
به نظر من در حوزه مانعى براى این که شخصى بخواهد نظریات دینى مبتنى بر مدارک معتبر را ارائه کند وجود ندارد . اشکال اساسى آن است که به این کارها پرداخته نشده است . رویهى جارى حوزه، فقه و اصول و در مرتبهى بعد تفسیر بوده و مباحث فلسفى هم در مرتبهى ضعیفى قرار داشته است، اما نسبتبه معارف دینى کار اساسى انجام نمىشود . البته کارهاى زیادى انجام مىشود، ولى تحقیق و تدریس به روشى که در فقه و اصول مرسوم است، با همان دقت نظر و استناد به ادلهى قطعى و استحکام مباحث و بررسى موشکافانه انجام نمىگیرد .
پس روشن است که در حوزه مانعى براى ابراز نظریه وجود ندارد و افراد مىتوانند این کار را بکنند ولى مسیرى که در حوزه پیموده مىشود، عمدتا در مسالهى فقه و اصول است . متاسفانه، این روشى است که در حوزه جا افتاده و اگر کسى بخواهد از این روش به روش دیگرى برود، یک کار خرق عادت محسوب مىشود .
پیام حوزه: در بحث فقه و اصول، درسها به موضوعاتى که در حد کفایتبر روى آنها کار شده است، محدود گردیده . از سویى دیگر گرچه در گذشته آراى فقها از زمان آنان جلوتر بوده و قواعدى اصولى ابداع مىکردند که بسیار برتر از استنباط مسائل دورهى آنان بوده، ولى در حال حاضر مباحث رایج در حوزه پاسخگوى نیازها نیست و روش استنباط با استفاده از معیار فقه جواهرى پیش نرفته است، در این باره چه باید کرد؟
بله، از همهى قواعد اصولى در مسائل فقهى به حسب نیاز استفاده مىشود، اما این که در مباحث فقهى رایجحوزه به مسائل مستحدثهاى که نو به نو به وجود مىآید کمتر پرداخته مىشود، حرف صحیحى است! اما جلوى آنکه گرفته نشده . ولى جمعى و حوزهاى یا نظامى علمى که سالهاى مدیدى به یک سمت و سویى حرکت کرده است، خارج شدن از آن سمت و سو و حرف تازه زدن و راه تازهاى رفتن نیاز به فهم و همت دارد . من این را قبول دارم .
من خودم در بحثهاى فقهى بنا دارم مسائل فقهى تازه را بحث کنم، ولایت ائمه و پس از آن حکومت اسلامى در زمان غیبت را بحث مىکنم . چه بسادیگران گفتهاند، شما هم مثل بقیه همان بحثها را ارائه کن، اما مىدانم، الان که حکومت اسلامى به برکت فهم و درک و شجاعت و از خود گذشتگى حضرت امام رضوان الله تعالى علیه و با همکارى دیگران تاسیس شده، باید طلاب و فضلا بدانند منشا حکومت اسلامى چیست؟ دلیل آن کدام است؟ این مباحثبراى ادامهى کار و استحکام بیشتر نظام اسلامى مؤثر است . پس این کار باید بشود، منتها یک مقدار همت نیست .
چه بسا توجه به نیازها، صحبت را به این جا مىکشاند که باید مدیریتى قوى یا شوراى عالى قوى اى باشند که نسبتبه این مسائل بحث کنند و تصمیمگیرى قوى و قاطع و مؤثر، داشته باشند و جمعى را آماده کنند و بگمارند، تا نسبتبه همهى مسائل علمى بحث و رسیدگى به عمل آید و نظر اسلام در آنها به دست رسد .
من کمبود را در نبود منابع و دلیل اسلامى در قرآن و روایات و ادلهى عقلى نمىبینم، مشکل نداشتن همت و نرفتن اشخاص به دنبال این مسائل است . زمینه سازى این کار هم، یا باید شخصى باشد;یعنى یک نفر عالم بیاید و جلو بیفتد و این کارها را انجام بدهد و یا پیشروندهتر این است که از طریق کسانى که حوزه را اداره مىکنند - در وضع فعلى شوراى عالى حوزه و زیر نظر آنان مدیریتحوزه - جمعهایى را درست کنند . نه این که صورت سازى شود و فقط گروه تخصصى درستبشود .
البته من براى همهى اینها ارزش قائل هستم ولى اقتصار و اکتفا به این نباید باشد، همانطورى که در مسائل فقهىمان با کمال دقتبررسى مىکنیم، در هر یک از این زمینهها نیز کار کنیم .
اینطور بررسى کردن با یک گروه تخصصى - که در این مباحث جدید کار نکرده و تازه مىخواهد این مباحث را بفهمد و بعد باید ده، بیستسال کار کند تا صاحب نظر شود - عملى نیست .
خدا رحمت کند حضرت امام را، مىفرمود هر کسى که مىخواهد درس بخواند قاعدهاش این است که یک دوره اصول را با استدلال فرا گیرد، بعد یک کتاب روایى را یکى دو سالى در نزد استاد بحث کند و تعارض و جمع بین روایات و ادلهى اخبار علاج را بررسى کند . رجال را هم آموزش ببیند و سه، چهار سالى مباحثى که با قواعد سرو کار دارد، مسائل معاملات، شبیه کتاب مکاسب مرحوم شیخ رضوا ن الله تعالى علیه، را با استاد کار کند، آنگاه تازه مجتهد شده است و موقعى است که باید به استنباط بپردازد .
در علوم دیگر نیز همینطور است;فرق نمىکند، تفسیر دان خوب آن کسى است که هم یک مقدار آموزش ابتدایى را ببیند و هم درس استاد برود و هم خودش دنبال کار را بگیرد .
ایجاد این سیستم ضرورى است و این هم کار کسانى است که حوزه را اداره مىکنند و شدنى است . بعد از این، همه چیز درست مىشود .
پیام حوزه: جنابعالى وظیفهى اصلى برنامهریزى و هدایتحوزه براى استنباط و ارائهى تمامى معارف دینى، عرضهى نظامهاى اسلامى و برنامهى زندگى براى تمامى شؤون بشر از دیدگاه اسلام را بر عهدهى اعضاى شوراى عالى مىگذارید . آنان براى تحقق این اهداف بلند، چه ویژگىهایى باید داشته باشند و چگونه باید عمل کنند؟
الان وضع حوزه بحمد اللهتعالى به این صورت است که چند نفر از محترمین و علما و فضلا که اعضاى شوراى عالى هستند، سیاستگذارى و برنامهریزى کلى حوزه را انجام مىدهند . همانطور که مىدانید اعضاى شوراى عالى حوزه از طرف مراجع محترم و مقام معظم رهبرى تایید و نصب مىشوند و بعد مصوبات براى اجرا به مدیر حوزه داده مىشود . البته حالا مدیریت دو بخش شده یعنى بخش خواهران یک مدیر دارد و بخش برادران یک مدیر، اما تصمیم گیرندهى اصلى شوراى عالى است .
آنچه به ذهن مىآید این است که علاوه بر ویژگىهاى اخلاقى و ... باید دو جهت دیگر نیز این بزرگواران داشته باشند:
یکى این که از نظر اثباتى حد اقل دو تا سه نفر در میان آنها باشد که حوزه و مراجع آنان را از نظر علم و درایت قبول داشته باشند . اگر کسانى باشند که از نظر ثبوتى خوب بتوانند فکر کنند ولى نمود اثباتى بین مراجع و طلاب حوزه نداشته باشند ولو حرف هایشان درستباشد به هر حال در ابتداى امر جا نمىافتند، مگر این که زمان بگذرد و طلاب به آن پى ببرند و مراجع هم به آن وقوف پیدا کنند .
پس باید چند نفر باشند که مراجع و طلاب آنها را قبول داشته باشند که اینها به جهاتى که باید آراستگى و اتصاف داشته باشند، آراسته و متصف هستند . آدم هایى باشند که اهل علم هستند و عالم بودنشان را دیگران قبول داشته باشند . اثباتا اهل تقوا باشند . به علاوه باید کسانى باشند که در مقام اثبات افرادى مستقل و داراى فکراند . طلاب هم باید اثباتا اینها را در این جهات قبول داشته باشند;چرا که اگر حوزه و علما و اساتید سطح بالاى حوزه این افراد را به عنوان افرادى که ارزش آنها شناخته نشده نگاه کنند، قهرا تصمیمات این افراد نمىتواند مؤثر باشد و لو تصمیمات خوبى باشد .
البته این که صرفا آدمهاى خوبى باشند که نماز شب آنها ترک نشود، مناسب نیست، بلکه آدمى باشند که اهل درک و فهم مسائل کلان حوزه و مسائل روز باشند . عضو شورا باید آدمى باشد که هم از نظر اثباتى فهم و د رک عالمانهاى داشته باشد و هم اهل دقت در مسائل باشد و وابستگى جناحى و تبعى هم به بعضى که چه بسا دیگران آن بعض را قبول ندارند، نداشته باشد .
جهت دوم این است که تمام این آقایان بزرگوار یا حداکثر افرادى که در تصمیمگیرى مؤثراند، افرادى باشند که این حرفها را بفهمند . فقط فهم و درک شان این نباشد که خیال کنند باید تنها به فقه و اصول در حوزه ارج داد و آن را خواند . گرچه عمدهى اصول مورد نیاز است و باید روى آن حساب باز کرد و مسائل فقهى همهاش مورد قبول است . نباید براى هیچ کدام از احکام الله حساب کمى باز کرد، اما انحصار در این نباشد که فقط فقه و اصول را بخوانند;زیرا این شخص که فقط فقه و اصول را مىخواند اصلا نمىتواند مسائل دیگرى را که مورد نیاز جامعه است و باید از حوزه نشات بگیرد، درک کند . چه بسا اهل فهم باشد و بفهمد اینها را و مرد کار هم باشد، ولى بترسد از این که دیگران دربارهاش حرف بزنند!
من نمىگویم چیزى مىفهمم، ولى در مدتى که در شوراى عالى یا مدیریتحوزه بودم آنچه را تشخیص مىدادم انجام مىدادم . اگر آن جنبهى اثباتى که عرض کردم براى آقایان محفوظ باشد، وقتى مؤثرین حوزه بدانند که نمىخواهند کارها را خراب بکنند، پیشبرد امور با مشکلى مواجه نخواهد بود .
وقتى آدم مطلبى را فهمید فرض اگر فلان استاد عالى حوزه مخالفتى با کار او کرد مىرود و توضیح مىدهد و مشکل حل مىشود . خود من هم مسائلى را که مىدانستم نیاز حوزه هست، مىرفتم خدمت فلان استاد بزرگوار حوزه یا مرجع محترم و توضیح مىدادم و استدلال مىکردم قبول مىکردند .
مراجع هم بحمد الله من را قبول داشتند چون مىدانستند من فقه را قبول مىدارم و مىفهمم و به آن اعتقاد دارم، از این رو، کارها را بدون وجود مانعى - از سوى اعاظم در بیرون از دستگاه اداره کنندهى حوزه - پیش مىبردم .
کدام بزرگوار است که وقتى نیازهایى که وجود دارد و هجمههایى که بر دین مىشود را براى او بیان کنى، با این برنامهها مخالفتى داشته باشد؟!
آیهى شریفه فرموده که فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین
تفقه در دین یعنى چه؟ مگر دین فقط احکام شرعى فرعیهاى است که اصطلاحا به آن فقه مىگویند؟ مگر دیگر معارف الهى جزء دین نیست؟ مگر نبوت جزء دین نیست؟ مگر امامت ائمه (ع) یا این جهاتى که خداوند براى اسلام اثبات و احصا کرده جزء دین نیست؟ ولینذروا قومهم، هم دنبالش است، «لینذروا» همان تبلیغ است، اینها را همه مىفهمند .
به نظرمن ما مشکلى براى تحقق و اجراى برنامههاى کلان نداریم و این واقعیت است .
در آن ایام که بنده کار مىکردم و در کنار عضویت در شورا مجرى هم بودم، با آقایان مراجع یا بیوت شان تماس مىگرفتم و مىرفتم آنجا مىنشستم و صحبت مىکردم، بعضى از بیوت مراجع در پیشبرد اصلاحات و انجام کارهاى نو و ضرورى از من پیشروتر بودند، بیت مرحوم آیت الله گلپایگانى براى این که این کارها انجام شود، از من تندتر بودند .
پس به شرطى که مدیر حوزه هم صفاتى را که براى اعضاى شوراى عالى مطرح کردم، از جهت اثباتى داشته باشد و آدم فعالى باشد و کارها را به سامان رساند، خداوند کمک مىکند و بىهیچ مشکلى کارها پیش مىرود .
البته این خدمتبزرگى است . چه شوراى عالى که کار برنامهریزى را انجام مىدهد و چه مدیریت که اجرایى است و احیانا با منافع اشخاصى که نفعى نباید ببرند، منافات و درگیرى دارد، ولى این مهم نیست . اگر مدیریتشجاع باشد و با رعایت ضوابط قاطعیت در اجرا داشته باشد، همهى مسائل قابل حل است و هیچ مشکلى پیش نخواهد آمد .
حضرت ولى امر صلوات الله علیه و عجل الله تعالى فرجه الشریف که همهى این کارها در ظل حمایت آن بزرگوار است وقتى ببینند یک عده جمع شدهاند و منافع دنیا برایشان مهم نیست و از دین پیغمبر خدا حمایت مىکنند و زحمت مىکشند، ایشان لطف مىفرمایند و حمایتشان مىکنند . ان شاء الله خداوند به حق امام زمان به همه توفیق بدهد که بتوانیم کار کنیم .
پیام حوزه: فرمایشات حضرتعالى را مىتوان در دو جمله خلاصه کرد: اولا افراد اداره کنندهى حوزه داراى ویژگىهاى خاص که مقبول مؤثرین حوزه است، باشند . ثانیا توانایى و بصیرت اشراف بر همهى دین و شجاعت اجرا و پیگیرى نیازها و ضرورت هایى که حوزه باید به آن بپردازد، را در دو مرحلهى تصمیمگیرى و اجرا داشته باشند .
حالا که به اینجا رسیدیم چهبسا براى این که اجرا خوب باشد، از طرف شوراى عالى - براى کمک به مدیر نه مقابله با او - نظارتى توسط چند نفر آدم شایسته که ازنظر تقوایى و اعتقادى و بصیرت خوب باشند، لازم است . اینان نظارت کنند که کارهایى که مدیریتباید انجام دهد، درست انجام شده یا نشده و نتیجه بررسى را براى شوراى عالى و مدیر مطرح کنند . البته مسئولیت نظارت باید با یک نفر باشد تا تعدد دیدگاهها پیش نیاید .
این که شوراى عالى چیزى را تصویب کند و دیگر به امید خدا رها شود و از آنچه انجام مىشود اطلاع نداشته باشد، به مصلحت نیست!
این نظارت علاوه بر اشراف شورا بر مسائل حوزه، باعث مىشود کسانى نتوانند بر علیه مدیر ایجاد توهم و جو سازى کنند . وقتى مدیر در اجراى تصمیمات با جدیت و قاطعیت مجرى استبا کسانى مواجه مىشود که گمان مىکنند حقى دارند که به آن نرسیدهاند، این افراد قهرا مىآیند با شوراى عالى در میان مىگذارند که این آقا (یعنى مدیر) این کار را کرده و آنها در مقابل مدیر مىایستند . شوراى عالى را در مقابل مدیر قرار مىدهند، این مسالهاى بود که در دوره مدیریت من پیش مىآمد و باید بخشى از جلسات شوراى عالى را به پاسخ به سؤالات اختصاص مىدادیم .
نظارت باید بر تمام بخشها و درهمهى آنچه وظیفهى حوزه است، انجام گیرد . اگر ما در حوزهى علمیه وظایفمان را به خوبى انجام دهیم، مىتوانیم به شایستگى دین خدا را به بشریتبرسانیم و تبلیغ کنیم و اسلام را گسترش دهیم .
بىتردید اگر راهنمایى و عرضهى شایسته دین باشد افراد به خوبى تبعیت مىکنند . اولین و مهمترین وظیفهى حوزه و گردانندگان آن شناخت دقیق و همه جانبهى اسلام و عرضهى آن است .
اگر این مساله را خدمت اساتید بزرگ و مراجع معظم عرضه کنیم، طبعا و قطعا آنها هم موافق خواهند بود و به مشکل بر نمىخوریم . اگر ما به دستورات الهى و اسلامى که وظیفهى حوزه هست عمل کنیم به مقصد و مقصود نهایى خواهیم رسید .
پیام حوزه: بعضا گفته مىشود اسلام دین کاملى است، اما جامع نیست;یعنى اسلام در بعضى از شئون که وارد شده تام و تمام وارد شده ولى در خیلى از شئون و نیازهاى حیات بشر حرفى ندارد، اما از آن طرف دین مدعى است که جامع و کامل است و آنچه نیاز بشر است تامین کرده است وبر اساس دین مىشود بشررا در هر دورهاى اداره کرد .
اکنون که حوزه با شبهات و ایرادات مذاهب منحرف و ابهامات بعضى روشنفکران مدعى روبرو است و در کنار همهى اینها بشر امروزى انتظار دارد نظر اسلام را درباره نظام سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، خانواده و حقوق بشر بداند، حوزه موظف استبرنامهى دین را براى بشر مهیا کند و نمىتواند فقط با استناد به آیات و روایات ادعا کند که دین کامل است . سازماندهى و ساماندهى همهى این امور بر عهدهى حوزه است . حوزه باید اهداف، راهبردها و استراتژى خود را تبیین و برنامههایش را بر اساس شناخت اهداف دین، تنظیم کند .
چرا شوراى عالى و بدنهى مدیریت فقط به مسائل جارى و ادارهى وضع جارى مىپردازند؟
به نظرشما چرا حوزه به این سمت نرفته که به صورت کلان به وظایفش در قبال جامعه و دین عمل کند؟ چه موانعى پیش راه بوده است؟
این که در گذشته به سوىمسائل کلان و ارائهى برنامهى ادارهى جامعه نرفتهایم . شاید سر آن این بوده که روحانیت محدود بود و کارگزاران ادارهى جمعیت و کشور مقابل روحانیتبودهاند . در گذشته - آنچنان که یاد داریم - زمینهاى که حوزه به سمت این مسائل برود فراهم نبود;اما حالا که امکان این کار هست چه باید کرد؟
به نظرم همان مسائلى که قبلا در بحث از خصوصیات اشخاص شوراى عالى و مدیر حوزه مطرح شد;یعنى کسانى که مىخواهند کار انجام دهند، همان مطلب پاسخ این سؤال است .
گفته شد که همهى معارفى که اسلام دارد را باید تبیین کرد و به آقایان فضلا و طلاب تعلیم داد .
قهرا وقتى بخواهیم تمام این امور را که به آن اشاره شد، تعلیم دهیم نمىتوانیم کلى گویى کنیم و باید هدفگذارى و برنامهریزىهاى کلان و مقطعى داشته باشیم . پس باید آنچه را که اسلام و پیامبر اسلام و قرآن شریف مىخواهند دنبال کنیم .
انا هدیناه السبیل، اما شاکرا و اما کفورا (1)
هدى للمتقین (2)
یخرجهم من الظلمات الى النور (3)
تنها آخرت و معنویات نیست;همه چیز در اسلام هست . اسلام این مطلب را که ادعا کرده در مقام عمل و بیان مصداق هم در هر جایى اینها را دارد . مثلا در مسالهى خانواده روایات زیادى از ائمهى معصومین (ع) هست . هم ویژگىهاى ا نتخاب همسر را بیان کرده و هم چگونگى رفتار و حتى چگونگى تغذیه در انعقاد نطفه، متاسفانه آنچنان که باید کار نشده، جمع بندى درست نشده . بعضى چیزها هم از اصل مورد غفلتبوده . اگر ما همهى آنچه را که در اسلام هست و ادلهى معتبرمان دلالتبر آن مىکند، اینها را سامان دهى و نظام بندى کنیم، همهى آن شبهات بر طرف مىشود و سؤالات پاسخ داده مىشود .
در مقام پیاده شدن و تصمیمگیرى نیز شوراى عالى با تشکیلات کارشناسى که در این محدوده، باید داشته باشد به برنامهریزى کلان بپردازد و روش و سیاستهاى اجرایى را تبیین کند .
به طور قطع این که گفته شود اسلام دین کاملى نیست . حرف بسیار بى ربطى است . اسلام همه چیز دارد منتها چه بسا حوزهها در مقام عرضهاش بر نیامدهاند و افراد را به آموزش کافى وارد نساختهاند که اینها نتوانستهاند دین را عرضه کنند، راه حل هم توجه و دسته بندى مسائل و دعوت افراد به سمت آنها است و حرف تازهاى به نظرم وجود ندارد!
پىنوشتها:
1 . انسان، آیهى 2 .
2 . بقره، آیهى 2 .
3 . مائده، آیهى 16 .
پیام حوزه: در آغاز از این که حضرتعالى فرصتى را در اختیار مجله گذاشتید تا دیدگاهتان را دربارهى پیام مقام معظم رهبرى بشنویم، سپاسگزاریم .
نامهى فضلا و پیام مقام معظم رهبرى زمینهى مناسب و مجددى براى طرح موضوع تولید علم و پاسخ به نیازها و سؤالات که یکى از وظایف حوزهى علمیه است، فراهم آورد . لطفا دیدگاه خود را دربارهى رابطهى تولید علم و حوزهى علمیه بیان فرمایید و وضعیتحوزه را در این زمینه تشریح نموده، بفرمائید که براى تحقق منویات رهبر انقلاب چه اقداماتى در حوزهى علمیه باید به انجام رسد؟
بسم الله الرحمن الرحیم . به صورت اجمال، ویژگى حوزهى مقدسهى علمیه در مواجهه با مسائل علمى، این امور است:
دقت، آزادى و نظریه دادن بر اساس ادلهاى که اعتبار دارد .
آنچه امروز در دانشگاههاى کشور ارائه مىگردد و در قالب علوم جدید به فراگیران منتقل مىشود عمدتا برگرفته از دیدگاههاى غربیان و آثار علمى آنان است که بعضا بر اساس ترجمهى عینى افکار و اندیشهها به دانشجویان ارائه مىشود . اگرچه بعضا کارهاى علمى خوبى نیز صورت مىپذیرد، اما همچنان جاى این پرسش باقى است که چگونه مىتوان اعتبار و سندیت این افکار و اندیشهها را توجیه کرد؟ آیا معیارى براى تشخیص سره از ناسره در این علوم وجود دارد؟
در مقابل نظراتى که در حوزه از سوى علماى صاحبنظر و یا نظریهفهم ابراز مىگردد، از این نظر کمتر با مشکل مواجه است;چرا که این نظرات برگرفته از ادلهى قطعى مانند قرآن کریم و یا روایات معتبر امام معصوم (ع) است که به لحاظ سند و اعتبار خدشهناپذیراند . بنابراین، مستند ابراز نظریه در حوزهى مقدسه مدارک معتبر قطعى و یا به حکم قطعى است .
این ارزش والایى است که نظرات حوزه درهمهى بخشها رواج دارد . البته نمىخواهم ادعا کنم افرادى که نظریه مىدهند، اشتباه نمىکنند، اما نظریات بر پایههاى معتبر استوار است و طبعا چون اشخاص نظریه پرداز، اهل انگیزه و کار کشته هستند، احتمال اشتباه خیلى کم است و نظریه شان به خاطر استناد به مدارک معتبر ارزشمند است .
در حوزهها عمدتا مسائل فقهى و اصولى رایج است . مسائل فقهى در همهى ابواب آن رواج دارد .
البته بعضى ابواب فقهى براى این که بیشتر مورد بحث و کنکاش قرار مىگیرند، امتیاز بیشترى دارند .
در یک دورهى اصول هم، همهى موضوعات علم اصول خوب به بحث گذاشته مىشود . از این رو، اصول مستحکمى است و روز به روز هم به خاطر کنکاش دقیقى که روى مسائل آن انجام مىشود، پیشرفت مىکند . مسائل فقهى هم از این ویژگى دقت عمل برخورداراند و چون مبتنى بر مدارک معتبر استبه نتیجهى خوبى نیز مىرسد .
پیام حوزه: در این دو نامه چند نکته دربارهى وضع فعلى جلب توجه مىکند:
الف . باید زمینهى مناسبترى در حوزه ا یجاد شود تا افراد بتوانند نظریات شان را ابراز کنند . این مطلب مىرساند که زمینهى چندان مناسبى براى نظریهپردازى وجود ندارد .
ب . محصول علمى حوزه در قالب کرسىهاى نظریهپردازى، تولید علم و پاسخگویى به شبهات، عرضه شود . این موضوع نیز اشاره دارد که عرضه و مواجههى با مسائل و مشکلات درحد مطلوب نیست! به نظر مىرسد حوزههاى علمیهى معاصر در عرصهى گسترش علم مبتنى بر تولید نظریهپردازى همانند گذشته چندان فعال نیست . از این رو، دستاوردهاى علمى فعلى اگرچه از نظر سند و اعتبار متقناند، اما با نیازهاى فعلى مطابقت چندانى ندارد! چه باید کرد تا بتوانیم به مطلوب دستیابیم؟
متاسفانه آنچنان که بایسته است ازمدارک معتبر دینى که مىتواند در هر جهت راهگشا باشند، استفاده نشده است . مثلا در تفسیر موضوعى نسبتبه مسائل مختلفى که در قرآن کریم هست، کار دقیقى که فراگیر باشد، کمتر انجام شده است و همهى مدارک و آیاتى که فرضا دربارهى مطلبى وجود دارد، استنباط نگردیده است . اخیرا مرحوم علامهى طباطبایى رضوان الله تعالى علیه در کتاب تفسیر المیزان در صدد برآمدند در تفسیرى دقیق، مطالب متنوعى را که در قرآن هست، بیان کنند .
اگر این کار به طور جدى پیگیرى شود، در قرآن شریف همهى مسائل وجود دارد;مسائل اخلاقى، اعتقادى، ولایت و حکومت، مسائل اقتصادى و ... .
اگر همانطورى که در مباحث مختلف فقهى و اصولى کار شده است، در قرآن شریف در جهات مختلفى که قرآن متعرض آن است، کار شود ، تولید علم یا ابراز علم خواهیم داشت .
دوست دارم به جاى تولید علم کلمهى «ابراز علم» را به کار ببرم . تولید در جایى گفته مىشود که انگار علمى نبوده و مىخواهند آن را ایجاد کنند . در مسائل اسلامى با دقت در مدارک معتبرى مانند قرآن شریف و کلمات معصوم (ع) و حکم قطعى عقل، آنچه را که به دنبالش هستیم به دست مىآوریم . این از دیدگاهى تولید علم نیست، بلکه یافتن، کشف و ابزار آن چیزى است که خداوند تبارک و تعالى بر پیامبر و ائمهى معصومین (ع) فرستاده است .
اسلام در مورد همهى مسائلى که نیاز داریم، نظر دارد و این نظرات را مىتوانیم از لا به لاى ادلهى نقلى - قرآن شریف و کلمات معصومین (ع) - با اجتهاد استخراج و استنباط کنیم و یا از راه استدلال عقلى که قرآن شریف و کلمات معصومین براى آن اعتبار قائل شدهاند، استنباط کنیم . البته حکم قطعى عقل هم براى عقل اعتبار قائل شده و اصلا نمىشود عقل معتبر نباشد .
در گذشته حوزههاى علمیه و علماى سابق در مسائل دیگرى غیر از مسائل فعلى فقه و اصول نظراتى داشتهاند که الان ندارند . ولى چه بسا، داشتن این نظرات به خاطر نیازى بود که ارتباط علما و طلاب و فضلا باجامعهاى که در آن زندگى مىکردهاند به وجود مىآورده است .
این مساله براى اثبات حقانیت تشیع در دوران گذشته بوده است که عموما حکومتها ضد شیعه بودهاند و علماى شیعه وظیفهى خود مىدانستند از حریم اعتقادات شیعى دفاع کنند . مثلا مرحوم سید مرتضى کتاب الذریعة یا کتابهاى دیگرى در مباحث اعتقادى نوشته و اصول دین یا ولایت معصومین (ع) را اثبات مىکند، شیخ مفید نیز اینطور عمل کرده است، اما در دورههاى اخیر که حوزههاى شیعه رونق یافته، در آن محدودهاى که حوزویان پیشین فعالیت داشتهاند، به اثبات این مسائل کمتر احساس نیاز کردند . چون درگیرى چندانى نبوده مگر در جاهایى که به دلیل رفت و آمد و برخوردها احساس کردهاند که نیازمند اطلاعاتى در این زمینهها هستند .
من حدس مىزنم به خاطر این که وضع تشیع بهتر از گذشته شده، چندان نیازى به این که مسائل اعتقادى و اصول مذهب و اصول دین را بحث کنند، نمىدیدند . در حالى که ما در قبال نسل حاضر موظفیم اعتقادات را عرضه کنیم و از حریم اعتقادى با پاسخ به پرسشها و عرضهى نو به نو دفاع کنیم . این وظیفه در تبلیغى که وظیفهى علما هست و قرآن شریف هم اشاره دارد، بیان شده است .
فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین و لینذروا قومهم .
هم تفقه در دین لازم است و هم انذار قوم و رساندن مسائل به دیگران .
ما، هم از نظر تبلیغ مذهب حق که مذهب تشیع است، باید به مسائل اعتقادى و اصولى مذهب توجه کنیم و هم براى حفظ اعتقادات جوانان . الان به خاطر شبهاتى که بر ضد اسلام و خصوصا ضد تشیع در رسانههاى بیگانه یا رسانههاى داخلى که خیلى پایبند به ضوابط اسلامى نیستند و چه بسا از جاهاى دیگرى ارتزاق مىشوند، ایجاد مىگردد . شبهاتى که در زمینههاى مختلف در رسانهها یا روزنامهها یا در اینترنت است، اقتضا مىکند که حوزه به فکر بیفتد و به این مسائل با توجه به متون صحیحى که در دست دارد، رسیدگى و پاسخگویى کند .
به نظر من در حوزه مانعى براى این که شخصى بخواهد نظریات دینى مبتنى بر مدارک معتبر را ارائه کند وجود ندارد . اشکال اساسى آن است که به این کارها پرداخته نشده است . رویهى جارى حوزه، فقه و اصول و در مرتبهى بعد تفسیر بوده و مباحث فلسفى هم در مرتبهى ضعیفى قرار داشته است، اما نسبتبه معارف دینى کار اساسى انجام نمىشود . البته کارهاى زیادى انجام مىشود، ولى تحقیق و تدریس به روشى که در فقه و اصول مرسوم است، با همان دقت نظر و استناد به ادلهى قطعى و استحکام مباحث و بررسى موشکافانه انجام نمىگیرد .
پس روشن است که در حوزه مانعى براى ابراز نظریه وجود ندارد و افراد مىتوانند این کار را بکنند ولى مسیرى که در حوزه پیموده مىشود، عمدتا در مسالهى فقه و اصول است . متاسفانه، این روشى است که در حوزه جا افتاده و اگر کسى بخواهد از این روش به روش دیگرى برود، یک کار خرق عادت محسوب مىشود .
پیام حوزه: در بحث فقه و اصول، درسها به موضوعاتى که در حد کفایتبر روى آنها کار شده است، محدود گردیده . از سویى دیگر گرچه در گذشته آراى فقها از زمان آنان جلوتر بوده و قواعدى اصولى ابداع مىکردند که بسیار برتر از استنباط مسائل دورهى آنان بوده، ولى در حال حاضر مباحث رایج در حوزه پاسخگوى نیازها نیست و روش استنباط با استفاده از معیار فقه جواهرى پیش نرفته است، در این باره چه باید کرد؟
بله، از همهى قواعد اصولى در مسائل فقهى به حسب نیاز استفاده مىشود، اما این که در مباحث فقهى رایجحوزه به مسائل مستحدثهاى که نو به نو به وجود مىآید کمتر پرداخته مىشود، حرف صحیحى است! اما جلوى آنکه گرفته نشده . ولى جمعى و حوزهاى یا نظامى علمى که سالهاى مدیدى به یک سمت و سویى حرکت کرده است، خارج شدن از آن سمت و سو و حرف تازه زدن و راه تازهاى رفتن نیاز به فهم و همت دارد . من این را قبول دارم .
من خودم در بحثهاى فقهى بنا دارم مسائل فقهى تازه را بحث کنم، ولایت ائمه و پس از آن حکومت اسلامى در زمان غیبت را بحث مىکنم . چه بسادیگران گفتهاند، شما هم مثل بقیه همان بحثها را ارائه کن، اما مىدانم، الان که حکومت اسلامى به برکت فهم و درک و شجاعت و از خود گذشتگى حضرت امام رضوان الله تعالى علیه و با همکارى دیگران تاسیس شده، باید طلاب و فضلا بدانند منشا حکومت اسلامى چیست؟ دلیل آن کدام است؟ این مباحثبراى ادامهى کار و استحکام بیشتر نظام اسلامى مؤثر است . پس این کار باید بشود، منتها یک مقدار همت نیست .
چه بسا توجه به نیازها، صحبت را به این جا مىکشاند که باید مدیریتى قوى یا شوراى عالى قوى اى باشند که نسبتبه این مسائل بحث کنند و تصمیمگیرى قوى و قاطع و مؤثر، داشته باشند و جمعى را آماده کنند و بگمارند، تا نسبتبه همهى مسائل علمى بحث و رسیدگى به عمل آید و نظر اسلام در آنها به دست رسد .
من کمبود را در نبود منابع و دلیل اسلامى در قرآن و روایات و ادلهى عقلى نمىبینم، مشکل نداشتن همت و نرفتن اشخاص به دنبال این مسائل است . زمینه سازى این کار هم، یا باید شخصى باشد;یعنى یک نفر عالم بیاید و جلو بیفتد و این کارها را انجام بدهد و یا پیشروندهتر این است که از طریق کسانى که حوزه را اداره مىکنند - در وضع فعلى شوراى عالى حوزه و زیر نظر آنان مدیریتحوزه - جمعهایى را درست کنند . نه این که صورت سازى شود و فقط گروه تخصصى درستبشود .
البته من براى همهى اینها ارزش قائل هستم ولى اقتصار و اکتفا به این نباید باشد، همانطورى که در مسائل فقهىمان با کمال دقتبررسى مىکنیم، در هر یک از این زمینهها نیز کار کنیم .
اینطور بررسى کردن با یک گروه تخصصى - که در این مباحث جدید کار نکرده و تازه مىخواهد این مباحث را بفهمد و بعد باید ده، بیستسال کار کند تا صاحب نظر شود - عملى نیست .
خدا رحمت کند حضرت امام را، مىفرمود هر کسى که مىخواهد درس بخواند قاعدهاش این است که یک دوره اصول را با استدلال فرا گیرد، بعد یک کتاب روایى را یکى دو سالى در نزد استاد بحث کند و تعارض و جمع بین روایات و ادلهى اخبار علاج را بررسى کند . رجال را هم آموزش ببیند و سه، چهار سالى مباحثى که با قواعد سرو کار دارد، مسائل معاملات، شبیه کتاب مکاسب مرحوم شیخ رضوا ن الله تعالى علیه، را با استاد کار کند، آنگاه تازه مجتهد شده است و موقعى است که باید به استنباط بپردازد .
در علوم دیگر نیز همینطور است;فرق نمىکند، تفسیر دان خوب آن کسى است که هم یک مقدار آموزش ابتدایى را ببیند و هم درس استاد برود و هم خودش دنبال کار را بگیرد .
ایجاد این سیستم ضرورى است و این هم کار کسانى است که حوزه را اداره مىکنند و شدنى است . بعد از این، همه چیز درست مىشود .
پیام حوزه: جنابعالى وظیفهى اصلى برنامهریزى و هدایتحوزه براى استنباط و ارائهى تمامى معارف دینى، عرضهى نظامهاى اسلامى و برنامهى زندگى براى تمامى شؤون بشر از دیدگاه اسلام را بر عهدهى اعضاى شوراى عالى مىگذارید . آنان براى تحقق این اهداف بلند، چه ویژگىهایى باید داشته باشند و چگونه باید عمل کنند؟
الان وضع حوزه بحمد اللهتعالى به این صورت است که چند نفر از محترمین و علما و فضلا که اعضاى شوراى عالى هستند، سیاستگذارى و برنامهریزى کلى حوزه را انجام مىدهند . همانطور که مىدانید اعضاى شوراى عالى حوزه از طرف مراجع محترم و مقام معظم رهبرى تایید و نصب مىشوند و بعد مصوبات براى اجرا به مدیر حوزه داده مىشود . البته حالا مدیریت دو بخش شده یعنى بخش خواهران یک مدیر دارد و بخش برادران یک مدیر، اما تصمیم گیرندهى اصلى شوراى عالى است .
آنچه به ذهن مىآید این است که علاوه بر ویژگىهاى اخلاقى و ... باید دو جهت دیگر نیز این بزرگواران داشته باشند:
یکى این که از نظر اثباتى حد اقل دو تا سه نفر در میان آنها باشد که حوزه و مراجع آنان را از نظر علم و درایت قبول داشته باشند . اگر کسانى باشند که از نظر ثبوتى خوب بتوانند فکر کنند ولى نمود اثباتى بین مراجع و طلاب حوزه نداشته باشند ولو حرف هایشان درستباشد به هر حال در ابتداى امر جا نمىافتند، مگر این که زمان بگذرد و طلاب به آن پى ببرند و مراجع هم به آن وقوف پیدا کنند .
پس باید چند نفر باشند که مراجع و طلاب آنها را قبول داشته باشند که اینها به جهاتى که باید آراستگى و اتصاف داشته باشند، آراسته و متصف هستند . آدم هایى باشند که اهل علم هستند و عالم بودنشان را دیگران قبول داشته باشند . اثباتا اهل تقوا باشند . به علاوه باید کسانى باشند که در مقام اثبات افرادى مستقل و داراى فکراند . طلاب هم باید اثباتا اینها را در این جهات قبول داشته باشند;چرا که اگر حوزه و علما و اساتید سطح بالاى حوزه این افراد را به عنوان افرادى که ارزش آنها شناخته نشده نگاه کنند، قهرا تصمیمات این افراد نمىتواند مؤثر باشد و لو تصمیمات خوبى باشد .
البته این که صرفا آدمهاى خوبى باشند که نماز شب آنها ترک نشود، مناسب نیست، بلکه آدمى باشند که اهل درک و فهم مسائل کلان حوزه و مسائل روز باشند . عضو شورا باید آدمى باشد که هم از نظر اثباتى فهم و د رک عالمانهاى داشته باشد و هم اهل دقت در مسائل باشد و وابستگى جناحى و تبعى هم به بعضى که چه بسا دیگران آن بعض را قبول ندارند، نداشته باشد .
جهت دوم این است که تمام این آقایان بزرگوار یا حداکثر افرادى که در تصمیمگیرى مؤثراند، افرادى باشند که این حرفها را بفهمند . فقط فهم و درک شان این نباشد که خیال کنند باید تنها به فقه و اصول در حوزه ارج داد و آن را خواند . گرچه عمدهى اصول مورد نیاز است و باید روى آن حساب باز کرد و مسائل فقهى همهاش مورد قبول است . نباید براى هیچ کدام از احکام الله حساب کمى باز کرد، اما انحصار در این نباشد که فقط فقه و اصول را بخوانند;زیرا این شخص که فقط فقه و اصول را مىخواند اصلا نمىتواند مسائل دیگرى را که مورد نیاز جامعه است و باید از حوزه نشات بگیرد، درک کند . چه بسا اهل فهم باشد و بفهمد اینها را و مرد کار هم باشد، ولى بترسد از این که دیگران دربارهاش حرف بزنند!
من نمىگویم چیزى مىفهمم، ولى در مدتى که در شوراى عالى یا مدیریتحوزه بودم آنچه را تشخیص مىدادم انجام مىدادم . اگر آن جنبهى اثباتى که عرض کردم براى آقایان محفوظ باشد، وقتى مؤثرین حوزه بدانند که نمىخواهند کارها را خراب بکنند، پیشبرد امور با مشکلى مواجه نخواهد بود .
وقتى آدم مطلبى را فهمید فرض اگر فلان استاد عالى حوزه مخالفتى با کار او کرد مىرود و توضیح مىدهد و مشکل حل مىشود . خود من هم مسائلى را که مىدانستم نیاز حوزه هست، مىرفتم خدمت فلان استاد بزرگوار حوزه یا مرجع محترم و توضیح مىدادم و استدلال مىکردم قبول مىکردند .
مراجع هم بحمد الله من را قبول داشتند چون مىدانستند من فقه را قبول مىدارم و مىفهمم و به آن اعتقاد دارم، از این رو، کارها را بدون وجود مانعى - از سوى اعاظم در بیرون از دستگاه اداره کنندهى حوزه - پیش مىبردم .
کدام بزرگوار است که وقتى نیازهایى که وجود دارد و هجمههایى که بر دین مىشود را براى او بیان کنى، با این برنامهها مخالفتى داشته باشد؟!
آیهى شریفه فرموده که فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین
تفقه در دین یعنى چه؟ مگر دین فقط احکام شرعى فرعیهاى است که اصطلاحا به آن فقه مىگویند؟ مگر دیگر معارف الهى جزء دین نیست؟ مگر نبوت جزء دین نیست؟ مگر امامت ائمه (ع) یا این جهاتى که خداوند براى اسلام اثبات و احصا کرده جزء دین نیست؟ ولینذروا قومهم، هم دنبالش است، «لینذروا» همان تبلیغ است، اینها را همه مىفهمند .
به نظرمن ما مشکلى براى تحقق و اجراى برنامههاى کلان نداریم و این واقعیت است .
در آن ایام که بنده کار مىکردم و در کنار عضویت در شورا مجرى هم بودم، با آقایان مراجع یا بیوت شان تماس مىگرفتم و مىرفتم آنجا مىنشستم و صحبت مىکردم، بعضى از بیوت مراجع در پیشبرد اصلاحات و انجام کارهاى نو و ضرورى از من پیشروتر بودند، بیت مرحوم آیت الله گلپایگانى براى این که این کارها انجام شود، از من تندتر بودند .
پس به شرطى که مدیر حوزه هم صفاتى را که براى اعضاى شوراى عالى مطرح کردم، از جهت اثباتى داشته باشد و آدم فعالى باشد و کارها را به سامان رساند، خداوند کمک مىکند و بىهیچ مشکلى کارها پیش مىرود .
البته این خدمتبزرگى است . چه شوراى عالى که کار برنامهریزى را انجام مىدهد و چه مدیریت که اجرایى است و احیانا با منافع اشخاصى که نفعى نباید ببرند، منافات و درگیرى دارد، ولى این مهم نیست . اگر مدیریتشجاع باشد و با رعایت ضوابط قاطعیت در اجرا داشته باشد، همهى مسائل قابل حل است و هیچ مشکلى پیش نخواهد آمد .
حضرت ولى امر صلوات الله علیه و عجل الله تعالى فرجه الشریف که همهى این کارها در ظل حمایت آن بزرگوار است وقتى ببینند یک عده جمع شدهاند و منافع دنیا برایشان مهم نیست و از دین پیغمبر خدا حمایت مىکنند و زحمت مىکشند، ایشان لطف مىفرمایند و حمایتشان مىکنند . ان شاء الله خداوند به حق امام زمان به همه توفیق بدهد که بتوانیم کار کنیم .
پیام حوزه: فرمایشات حضرتعالى را مىتوان در دو جمله خلاصه کرد: اولا افراد اداره کنندهى حوزه داراى ویژگىهاى خاص که مقبول مؤثرین حوزه است، باشند . ثانیا توانایى و بصیرت اشراف بر همهى دین و شجاعت اجرا و پیگیرى نیازها و ضرورت هایى که حوزه باید به آن بپردازد، را در دو مرحلهى تصمیمگیرى و اجرا داشته باشند .
حالا که به اینجا رسیدیم چهبسا براى این که اجرا خوب باشد، از طرف شوراى عالى - براى کمک به مدیر نه مقابله با او - نظارتى توسط چند نفر آدم شایسته که ازنظر تقوایى و اعتقادى و بصیرت خوب باشند، لازم است . اینان نظارت کنند که کارهایى که مدیریتباید انجام دهد، درست انجام شده یا نشده و نتیجه بررسى را براى شوراى عالى و مدیر مطرح کنند . البته مسئولیت نظارت باید با یک نفر باشد تا تعدد دیدگاهها پیش نیاید .
این که شوراى عالى چیزى را تصویب کند و دیگر به امید خدا رها شود و از آنچه انجام مىشود اطلاع نداشته باشد، به مصلحت نیست!
این نظارت علاوه بر اشراف شورا بر مسائل حوزه، باعث مىشود کسانى نتوانند بر علیه مدیر ایجاد توهم و جو سازى کنند . وقتى مدیر در اجراى تصمیمات با جدیت و قاطعیت مجرى استبا کسانى مواجه مىشود که گمان مىکنند حقى دارند که به آن نرسیدهاند، این افراد قهرا مىآیند با شوراى عالى در میان مىگذارند که این آقا (یعنى مدیر) این کار را کرده و آنها در مقابل مدیر مىایستند . شوراى عالى را در مقابل مدیر قرار مىدهند، این مسالهاى بود که در دوره مدیریت من پیش مىآمد و باید بخشى از جلسات شوراى عالى را به پاسخ به سؤالات اختصاص مىدادیم .
نظارت باید بر تمام بخشها و درهمهى آنچه وظیفهى حوزه است، انجام گیرد . اگر ما در حوزهى علمیه وظایفمان را به خوبى انجام دهیم، مىتوانیم به شایستگى دین خدا را به بشریتبرسانیم و تبلیغ کنیم و اسلام را گسترش دهیم .
بىتردید اگر راهنمایى و عرضهى شایسته دین باشد افراد به خوبى تبعیت مىکنند . اولین و مهمترین وظیفهى حوزه و گردانندگان آن شناخت دقیق و همه جانبهى اسلام و عرضهى آن است .
اگر این مساله را خدمت اساتید بزرگ و مراجع معظم عرضه کنیم، طبعا و قطعا آنها هم موافق خواهند بود و به مشکل بر نمىخوریم . اگر ما به دستورات الهى و اسلامى که وظیفهى حوزه هست عمل کنیم به مقصد و مقصود نهایى خواهیم رسید .
پیام حوزه: بعضا گفته مىشود اسلام دین کاملى است، اما جامع نیست;یعنى اسلام در بعضى از شئون که وارد شده تام و تمام وارد شده ولى در خیلى از شئون و نیازهاى حیات بشر حرفى ندارد، اما از آن طرف دین مدعى است که جامع و کامل است و آنچه نیاز بشر است تامین کرده است وبر اساس دین مىشود بشررا در هر دورهاى اداره کرد .
اکنون که حوزه با شبهات و ایرادات مذاهب منحرف و ابهامات بعضى روشنفکران مدعى روبرو است و در کنار همهى اینها بشر امروزى انتظار دارد نظر اسلام را درباره نظام سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، خانواده و حقوق بشر بداند، حوزه موظف استبرنامهى دین را براى بشر مهیا کند و نمىتواند فقط با استناد به آیات و روایات ادعا کند که دین کامل است . سازماندهى و ساماندهى همهى این امور بر عهدهى حوزه است . حوزه باید اهداف، راهبردها و استراتژى خود را تبیین و برنامههایش را بر اساس شناخت اهداف دین، تنظیم کند .
چرا شوراى عالى و بدنهى مدیریت فقط به مسائل جارى و ادارهى وضع جارى مىپردازند؟
به نظرشما چرا حوزه به این سمت نرفته که به صورت کلان به وظایفش در قبال جامعه و دین عمل کند؟ چه موانعى پیش راه بوده است؟
این که در گذشته به سوىمسائل کلان و ارائهى برنامهى ادارهى جامعه نرفتهایم . شاید سر آن این بوده که روحانیت محدود بود و کارگزاران ادارهى جمعیت و کشور مقابل روحانیتبودهاند . در گذشته - آنچنان که یاد داریم - زمینهاى که حوزه به سمت این مسائل برود فراهم نبود;اما حالا که امکان این کار هست چه باید کرد؟
به نظرم همان مسائلى که قبلا در بحث از خصوصیات اشخاص شوراى عالى و مدیر حوزه مطرح شد;یعنى کسانى که مىخواهند کار انجام دهند، همان مطلب پاسخ این سؤال است .
گفته شد که همهى معارفى که اسلام دارد را باید تبیین کرد و به آقایان فضلا و طلاب تعلیم داد .
قهرا وقتى بخواهیم تمام این امور را که به آن اشاره شد، تعلیم دهیم نمىتوانیم کلى گویى کنیم و باید هدفگذارى و برنامهریزىهاى کلان و مقطعى داشته باشیم . پس باید آنچه را که اسلام و پیامبر اسلام و قرآن شریف مىخواهند دنبال کنیم .
انا هدیناه السبیل، اما شاکرا و اما کفورا (1)
هدى للمتقین (2)
یخرجهم من الظلمات الى النور (3)
تنها آخرت و معنویات نیست;همه چیز در اسلام هست . اسلام این مطلب را که ادعا کرده در مقام عمل و بیان مصداق هم در هر جایى اینها را دارد . مثلا در مسالهى خانواده روایات زیادى از ائمهى معصومین (ع) هست . هم ویژگىهاى ا نتخاب همسر را بیان کرده و هم چگونگى رفتار و حتى چگونگى تغذیه در انعقاد نطفه، متاسفانه آنچنان که باید کار نشده، جمع بندى درست نشده . بعضى چیزها هم از اصل مورد غفلتبوده . اگر ما همهى آنچه را که در اسلام هست و ادلهى معتبرمان دلالتبر آن مىکند، اینها را سامان دهى و نظام بندى کنیم، همهى آن شبهات بر طرف مىشود و سؤالات پاسخ داده مىشود .
در مقام پیاده شدن و تصمیمگیرى نیز شوراى عالى با تشکیلات کارشناسى که در این محدوده، باید داشته باشد به برنامهریزى کلان بپردازد و روش و سیاستهاى اجرایى را تبیین کند .
به طور قطع این که گفته شود اسلام دین کاملى نیست . حرف بسیار بى ربطى است . اسلام همه چیز دارد منتها چه بسا حوزهها در مقام عرضهاش بر نیامدهاند و افراد را به آموزش کافى وارد نساختهاند که اینها نتوانستهاند دین را عرضه کنند، راه حل هم توجه و دسته بندى مسائل و دعوت افراد به سمت آنها است و حرف تازهاى به نظرم وجود ندارد!
پىنوشتها:
1 . انسان، آیهى 2 .
2 . بقره، آیهى 2 .
3 . مائده، آیهى 16 .