سیرى در مثنوى طاقدیس
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
بازگویى یاد، خاطره، آثار و تالیفات بزرگان و مشاهیر دینى یکى از امور پسندیده است . این کار اگر به منظور استفاده از دستاوردها و آثار آن بزرگان و برسى کار ایشان و ادامه و تکمیل راه صحیحشان باشد، مزید بر فایده بوده و نوعى کمال و ترقى علمى و معنوى محسوب خواهد شد .
از جمله این مشاهیر، دو شخصیت عالىقدر جهان اسلام در قرن 12 و 13 هجرى قمرى یعنى مرحومان حاج ملا محمد مهدى نراقى و فرزند گرامیش حاج ملا احمد فاضل نراقى مىباشند که اهمیت و جایگاه خاص خود را دارند . بدان جهت که این دو شخصیتبا عظمت، با توجه به وضعیت زمانه خود، علاوه بر پاسخ گویى به نیازها، تالیفات و آثارى از خود به یادگار گذاشتهاند که به مرور اعصار مندرس نشده و همیشه مورد استفاده بودهاند .
این نوشته درصدد استبه مصداق «بحر در کوزه» سیرى در کتاب مثنوى طاقدیس داشته باشد . ترتیب مطالب این نوشته بهقرار زیر است:
1 - اشارهاى کوتاه به عظمت علمى و معنوى این دو دانشمند فرزانه;
2 - بحثى کوتاه درباره شعر و شعرا از نظر قرآن و روایات و تاثیر ماندگار شعر خوب و فرهنگ ساز بودن آن;
3 - موعظه و نقش آن در سازندگى جامعه بهویژه در قالب شعر;
4 - ارائه شمهاى از موضوعات و قصههاى مختلف کتاب طاقدیس همراه با تجزیه و تحلیل مختصر آنها;
5 - اشاره به برخى نکات آموزنده;
عظمت علمى و معنوى دو دانشمند فرزانه
حاج ملا محمد مهدى نراقى و فرزند گرامیش حاج ملا احمد فاضل نراقى از درخشانترین چهرههاى دانش و معنویت در نیمه دوم قرن 12 تا اواسط قرن 13 هجرى بودهاند .
صاحب کتاب اعلامالشیعه نوشته است:
شیخ مولى احمد بن محمد مهدى بن ابىذر نراقى کاشانى دانشمندى بزرگ و فقیهى نمونه و نویسندهاى باعظمت، متخصصى خبره و داراى موقعیتى نافذ بوده است . در سال 1185 یا 1186 در نراق به دنیا آمده و زیر سایه پدر عظیم الشان و بزرگوارش که استادش هم بوده پرورش یافته . پس از مدتى به عتبات مهاجرت نموده و در آنجا در درس مرحوم سید مهدى بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف الغطاء در نجف اشرف حاضر مىشده است . از محضر درس سید مهدى شهرستانى و محمد باقر بهبهانى نیز در کربلاى معلا استفاده کرده و سپس به نراق مراجعت نموده; بعد از وفات پدر در سال 1209 مرجعیت کبرى به او انتقال یافته بهگونهاى که مردم از هر سمتبه او رو نموده و او را بزرگ و مرجع خود قرار دادهاند . شب یکشنبه 23 ربیع الثانى 1245 ق از دنیا رفته و جنازه مطهرش به نجف اشرف انتقال یافته و در کنار قبر پدرش زیر سایه امیرالمؤمنین علىعلیه السلام به خاک سپرده شده است . (1)
شعر و شعرا در قرآن و روایات و تاثیر ماندگار آن
در قرآن کریم مىفرماید:
«والشعراء یتبعهم الغاون المتر انهم فى کل واد یهیمون وانهم یقولون ما لا یفعلون الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات وذکروا الله کثیرا وانتصروا من بعد ما ظلموا وسیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون» (2)
و شاعران را گمراهان پیروى مىکنند آیا ندیدهاى که آنان در هر وادیى سرگردانند و آنانند که چیزهایى مىگویند که انجام نمىدهند مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده و پس از آنکه مورد ستم قرار گرفتهاند یارى خواستهاند . و کسانى که ستم کردهاند به زودى خواهند دانستبه کدام بازگشتگاه بر خواهند گشت .
در آیه نخست (آیه 224) فرموده است که گمراهان از شاعران پیروى مىکنند حتى به لحاظ ادبى آیه شریفه گویاى آن است که بهطور خاصى این گمراهانند که از شاعران پیروى مىکنند . ولى خوشبختانه بهدنبالش وجه مطلب را بیان فرموده است که شاعران در هر وادیى سرگردانند و آنچه مىگویند خود عمل نمىکنند . با توجه به این دو سبب، مىتوان حالت تعمیم و تخصیص، از آیه استفاده کرد که اگر غیر شعرا هم ایندو وضعیت را داشته باشند، گمراهان از آنان پیروى خواهند کرد و اگر شاعرانى این دو وضعیت را نداشته باشند، غیر گمراهان از آنان پیروى خواهند کرد . همچنین استثنایى که در آیه 227 وجود دارد، مطلب را روشنتر مىکند که شعرایى که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده و بسیار به یاد خداوند باشند و از او یارى بخواهند، استثنا هستند، لذا مذمتى نسبتبه این دسته از شعرا استفاده نمىشود، بلکه استشعار به پیروى هم ممکن است داشته باشد . از پیامبر عالىقدر اسلامصلى الله علیه وآله نقل شده که:
«ان من الشعر لحکمة» اگر من به معنى بعض باشد یعنى بعضى از شعرها حکمتآمیز هستند . از امام صادقعلیه السلام نقل شده که :
ما قال فینا قائل بیتشعر حتى یؤید بروح القدس . (3)
کسانى که در باره اهل بیت عصمت و طهارتعلیهم السلام شعر مىسرایند، مؤید به روحالقدس هستند .
از این دو حدیثشریف استفاده مىشود که شعر مىتواند بهلحاظ محتوا بسیار مفید باشد . یعنى در وصف و مدح امامان معصومعلیهم السلام باشد یا حاوى نکتهاى حکمتآمیز . نیازى به بیان و تایید وجه تاثیرگذارى شعر نیست . دانشمندان اسلامى و شعرا در این باب سخن فراوان گفتهاند: مرحوم مظفر درباره فواید شعر گفتهاند:
شعر فایدههاى بىشمارى در زندگى اجتماعى دارد . با شعر مىتوان در جایى که مورد نیاز باشد عواطف و احساسات را در مسیر اهداف دینى و اجتماعى تحریک کرد . وى سپس هفت فایده براى شعر گفتهاند . مثل: پرورش روحیه حماسى، برانگیختن عواطف انسانى، موعظه کردن، تهذیب نفس و . . . (4)
درباره علت تاثیر ماندگار شعر، مرحوم مظفر گفته است:
رکن اساسى شعر، تصویر و خیالپردازى و صحنه سازى است . مواجهه عادى با واقعیتها تاثیرى معمولى دارد ولى اگر مطلب و واقعیتى همراه با تشبیه، مجاز، استعاره و تصویرپردازى باشد، تاثیرى ژرف و شگرف خواهد داشت . مخصوصا اگر همراه با وزن و قافیه و ردیف مناسبى هم باشد (5)
سرودن شعر علاوه بر تمرین و خواندن اشعار شعرا، قریحه و ذوق و طبع شعر هم مىخواهد که معمولا خدادادى است . در هر حال شعر یکى از ابزارهاى هنرى است که مىتواند در خدمت عقاید صحیح و اخلاق باشد . بزرگان دین ما هم از آن استفاده لازم را نمودهاند . مرحوم ملا احمد نراقى نیز کتاب شریف مثنوى طاقدیس را که حاوى حدود 11500 بیتشعر استسروده و از خود به یادگار گذاشته است .
موعظه و نقش آن در سازندگى جامعه مخصوصا موعظه در قالب شعر
قرآن کریم در مواضع متعددى از موعظه و تاثیر آن سخن به میان آورده است که به برخى از آنها اشاره مىشود . خداوند متعال فرموده است:
«یا ایهاالناس قد جائتکم موعظه من ربکم و شفاء لما فىالصدور و هدى و رحمة للمؤمنین» (6)
اى مردم به یقین براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى و درمانى براى آنچه در سینههاست و رهنمود و رحمتى براى گروندگان (به خدا) آمده است .
همچنین فرموده است:
«ولقد انزلنا الیکم آیات مبینات و مثلا من الذین خلوا من قبلکم و موعظة للمتقین» (7)
و قطعا به سوى شما آیاتى روشنگر و خبرى از کسانى که پیش از شما روزگار به سر بردهاند و موعظهاى براى اهل تقوا فرود آوردهایم .
ظاهرا در آیه نخست، قرآن کریم نیز - با تمام اهمیتش - مصداقى از موعظه محسوب شده است که خود دلیلى بر قدر و عظمت موعظه است و در کنار آن، بهعنوان درمان دردهاى سینه و رهنمود و رحمتى براى مؤمنان معرفى شده است . گرچه این صفات از خصایص قرآن کریم است، ولى همین قرآن وقتى مصداق اتم موعظه باشد، پس موعظه مىتواند چنین شمول و کارآیى داشته باشد . و در آیه دوم نیز قرآن موصوف به ویژگى موعظهگر بودن شده است . جالب آنکه در آیه اول، خطاب به عموم مردم و در آیه دوم موعظة للمتقین ذکر شده است . شاید وجه آن این باشد که در آیه نخست، قرآن کریم مصداق کامل موعظه معرفى شده و قرآن براى هدایت عموم مردم در تمام زمانها و مکانها نازل شده است، ولى در آیه دوم، آیات مبینات و سرگذشت پیشینیان مدنظر بوده و این دو را موعظهاى براى صاحبان تقوا قرار داده است .
از علىعلیه السلام نقل شده:
احى قلبک بالموعظة× بالمواعظ تنجلى الغفلة× ثمرة المواعظ الانتباه (8)
در این جملات شریف چند اثر براى موعظه ذکر شده مثل: زنده شدن دلها، از بین رفتن غفلت و بیدار شدن و آگاهى .
از امام کاظمعلیه السلام نقل شده است:
خذ موعظتک من الدهر و اهله (9)
با تامل در این آیات و روایات استفاده مىشود که مؤمن و عاقل بایستى چشم و دل عبرت بین داشته باشد و با غفلت از کنار امور و وقایع نگذرد و از روزگار و تحولات آن عبرت بگیرد .
شمهاى از موضوعات و قصههاى مختلف کتاب شریف طاقدیس
لفظ طاقدیس بهمعنى طاق مانند است (دیس یعنى مانند) گویا اشعار کتاب مانند سقفى ذهن و دل انسان را احاطه مىکند . کتاب در دو بخش با عنوان صفه ارایه شده که بهمعنى ایوان، شاه نشین، و خانه تابستانى سقفدار مىباشد .
صفه اول در 152 صفحه و صفه دوم در 231 صفحه مىباشد . گرچه در پایان صفه اول متذکر شده که اشعار در چهار صفه ارایه خواهد شد (10) ولى ظاهرا به سرودن صفه سوم و چهارم موفق نشدهاند .
در معرفى اجمالى این کتاب شریف گفته شده است:
منظومه گهربارى استشامل مواعظ عارفانه و روحانى، مشحون از پند و اندرزهاى حکیمانه و اخلاقى، آمیخته به لطایف و ظرایف ادبى که با زبان شعر و ادب آراسته گشته تا بسیارى از احکام و اوامر الهى و فصولى از مبانى اصول و فروع دین مبین اسلام را با بیانى ساده، قابل فهم و درک خاص و عام آشکار سازد . محتویات آن بهوسیله بیانى رسا و شیرین و آهنگى جاذب و دلنشین، راه و رسم نیک بختى بشر را در صحنههاى گیتى تا وصول به سعادت جاودانى نشان مىدهد (11) .
بخشهاى مختلف کتاب طاقدیس
در یک نگاه مىتوان بخشهاى زیر را در این کتاب تمیز داد:
1 - مناجات و راز و نیاز با پروردگار
این مناجات با سوز و گداز فراوان همراه بوده و مشحون از اظهار عجز و ناتوانى و طلب عنایت و توجه خاص به خداوند متعال است . بعلاوه بیشتر مناجاتها با مطالب قبل و بعد تناسب دارد . مثلا در مناجات صفحه 156 - 158 به تناسب طرح قصه ابرهه و حضرت عبدالمطلب، سرودهاند:
اى خدا این خانه را خود ساختى
خود در و دیوار آن پرداختى
این کجا باشد روا اى ذوالمنن
خانه یزدان مقام اهرمن
یک نظر در کار این ویرانه کن
دشمن خود را برون زین خانه کن
دشمن اندر خانه مپسندد کسى
خانه را ویرانه بینندد کسى
خاصه صاحبخانهاى چون تو جلیل
هر جلیلى با جلیل تو ذلیل
خانه هر کس ز تو آباد شد
خانه خود را ببین بر باد شد
در ادامه بعضى از مناجاتها، استغاثه و توسل به ذیل عنایت امام عصر - روحى له الفدا - نیز شده است (12)
اى امیر کاروان واپسین
اى وجودت لنگر چرخ و زمین
اى دلیل راه هر گم کرده راه
بى پناهان جهان را تو پناه
اى شبان مهربان بنگر به دشت
یک بز لاغر جدا از گله گشت
دور او بگرفته گرگان بىشمار
حمله بر وى آورند از هر کنار
رحمتى کن اى شبان مهربان
این بز لاغر ز گرگان وا رهان
اى امین حق، شه دنیا و دین
اى تو خیرالمرسلین را جانشین
هم چنین در پایان مناجاتى دیگر آوردهاند:
چارده خورشید گردون شرف
چارده بدر منیر بى کلف
اولین شان آن مهین و حور بود
کز جبین او فروزان نور بود
آخرینشان مرکز دنیا و دین
هم امان خلق و خالق را امین
ساقى این دوره آخر زمان
باقى از بهر بقاى کن فکان
مایهام عجز و امیدم بس دراز
تکیه گاهم رحمتت اى بى نیاز
تحفهام توحید و خاصانم پناه
از چه مىترسم دگر اى پادشاه
آه و واویلاه ترسانم ز خود
همچو شاخ بید لرزانم ز خود
تمامى مناجات مشحون از توحید ناب و خالص ابراز و اظهار عجز و بندگى و هیچ بودن و تقصیر و قصور از بندگى و طلب مغفرت و عنایتخاص از پروردگار است .
2 - معرفى دین مقدس اسلام در قالب شعر
این معرفى شامل بیان اعتقادات از قبیل توحید، صفات خداوند متعال مثل عدالت و همینطور اعتقاد به نبوت و امامت و معاد است . در بخش توحید، توحید در ذات، صفات و توحید افعالى و توحید در عبادت، به زیباترین بیان آمده است . در قسمت نبوت اعتقاد به نبوت پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله لطف و مراحم او نسبتبه امتخودش به کرات آمده است . در بخش امامت «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» و وصایت امیر المؤمنین و 11 اولادش ذکر شده است و همینطور اعتقاد به قیامت و حساب و کتاب و حشر و صراط و میزان و بهشت و جهنم و در قسمت اخلاقیات مطالب بسیار فراوانى در اشعار آمده که فهرست اجمالى آنها به این قرار است: دنیا دوستى سرآمد تمام مصیبتها، حرص و طمع و پیامدهاى منفى آنها، خود بینى و خود خواهى و عجب و کبر و غرور، شکم پرستى، مذمت تعلق خاطر فراوان به زن و اولاد، نکوهش عالم بى عمل، نکوهش تظاهر و خودنمایى و . . .
در این قسمتبیشتر مذمتها به دنیا گرایى اختصاص یافته که در قسمتحکایتها و قصهها توضیحات بیشترى خواهد آمد .
در قسمت تعالیم و مقررات اسلامى نیز مطالب فراوان زیر به چشم مىخورد:
نافرمانى شیطان از این که به حضرت آدم سجده کند، لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین، در نکوهش صوفیه، سیر و سلوک الى الله و تقرب به او، انس و الفت و خوش رفتارى پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله با کودکان مخصوصا با حسنینعلیهم السلام استفاده فراوان از قوه عاقله و تفکر در تمامى امور .
در مواردى نیز مطالبى در باب احکام فقهى آمده است .
حال براى استشهاد، ابیاتى آورده مىشود:
در بابت توحید (ص 102)
خواست تا گردد عیان و آشکار
سر زند خورشید در دیجور تار
چیستخورشید اى که خاکم بر دهن
اى زبانم کوته و لال از سخن
این زبان بى ادب ببریده باد
وین دهان بىحیا دریده باد
آفرید این خلق نامعدود را
جدولى ببرید بحر جود را
گشت از آن خلق بى پایان پدید
کل یوم و هو فى خلق جدید
در بیان این که انسان باید به خدا اعتقاد داشته باشد ولى نمىتواند کنه ذات الهى را بشناسد .(ص 144)
آن که خود را مىنداند چیست آن
کى شناسد پاک یزدان کیست آن
جمله فرسادان (13) در این جا ابلهند
عارفان سرگشتهاند و والهاند
دور بینان جمله کورند و ضریر
تیزهوشان ابلهند و در زحیر
در باب توسل به پیامبر عالى قدرصلى الله علیه وآله اشعار زیادى سرودهاند از جمله در (ص 91)
یا رسول الله یا غوث الامم
یا سحاب الجود یا بحر الکرم
یا رسول الله یا شمس الظلام
یا شفیع الذنب فى یوم الندم
یا رسول الله یا حبل النجات
یا رجاء الخلق یا منجى العصات
اى ادب اندوز تعلیم اله
اى ادب آموز کل ماسواه
عقل اول طفل ابجد خوان تو
روح اعظم سایهاى از خوان تو
اى طفیلت هستى کون و مکان
اى به دورت گردش هفت آسمان
در باب امامت آورده است: (ص 34 - 35)
پیر آن باشد که پیریش از خداست
نور حق او را به هر جا رهنماست
پیریش از نص یزدانى بود
علم او الهام ربانى بود
پیر آن باشد که ایمان پیر داشت
نى که مو چون شیر و دل چون قیر داشت
چیست آن ایمان پیر اى حق پرست
آن که همره باشدت روز الست
زاده از نور خدا روز ازل
نى به دنیازاده از کفر و دغل
کرده باشد پاکش از کفر و ضلال
روز اول پادشاه بى زوال
نى که چون ایمان آن بد حالها
زاده بعد از کفر و ایمان سال ها
بلکه میرد هر دم از عصیان تو
آن چه بود و زایدش ایمان تو
چون قرین معصیتشد آدمى
روح و ایمان مىرود از وى همى
چون که توبه کرد و کرد او بازگشت
با وى ایمانى ز نو انباز گشت
چون حیات مستقر نبود از آن
زاید ایمان و بمیرد هر زمان
پیر را کى باشد ایمانى چنین
ان عهدى لاینال الظالمین
در باب قیامت و چگونگى آن سروده است: (ص 268)
کاخ سلطان چون سیاستگه بود
پیش مجرم بدتر از صد چه بود
با هزاران طبل و کوس و کبر و باد
سوى انسانى گرایید اى جماد
اندرین گنبد در افکند از غرور
دورباش و هاى و هوى و عر و عور
بین چگونه گفت در پاى حساب
یا الهى لیتنى کنت تراب
بلکه دارد از وجود خود ندم
هى عدم هى هى عدم هى هى عدم
مىگریزد از گلستان وجود
سوى زندان عدم کور و کبود
لیکن این نبود به غیر آرزوى
دیگر از این دام آزادم مجوى
هر عذابى باشدش عذب و خوش است
باز با یاد خوش او دلکش است
در باب اثبات قدرت خداوند و ثبوت معاد جسمانى آورده است: (ص 251)
شیخ گفت او را که اى کافر نهاد
آن تویى کت نیست تصدیق معاد
باورت ناید ز سوز واپسین
راست نشمارى تو روز راستین
گفت اگر مىپرسى از کردار من
وز رسوم بندگى و کار من
آرى آرى آن منم خاکم به سر
کز قیامت نزد من نبود خبر
حق به جانب باشدت اى نیکبخت
کار من ماند به آن گفتار سخت
راست گفتى سر به سر اعمال من
منکران حشر را باشد ردن
آن که باور نبودش روز پسین
طاعتش باشد چنان کارش چنین
ساعتى خالى نه از اندوه و غم
گاه در تشویش و گاهى در ندم
گر ملول از کرده بیزار خود
گر ملالت از جفاى یار خود
بعضى از تعالیم بسیار مهم اسلامى که در فرمایشات اهل بیتعلیهم السلام به زیباترین وجه تبیین شده، در اشعار مرحوم نراقى آمده است: از جمله: لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین: (ص 350)
فعل را خواهى کنى و خواه نه
جز ترا در فعل و ترکش راه نه
کس نه بتواند بپیچد پنجهات
یا ز منع فعل سازت رنجه ات
باتو باشد اختیار و اختیار
اختیارت را بود بیخ استوار
ورنه آن قدرت نباشد جان من
با چنین قدرت دم از قدرت مزن
اختیارت چون به دست دیگریست
اختیارت اختیار اى دوست نیست
باشد او از تو بگیرد اختیار
هم نماید از تو سلب اقتدار
عاجز و زار و زبون گرداندت
از فرازى سرنگون گرداندت
یا فرستد مانعى در کار تو
سستسازد همت استوار تو
یا بگرداند از آن میل دلت
یا بیارد پیش شغل شاغلت
این نباشد اختیار و جبر نیز
هست امر بین امرین اى عزیز
گر کنى فعل، از تو باشد اى عمو
با شعور و با اراده مو به مو
دست تو بگرفته شاه دستگیر
آن نباشد جبر، اى مرد خبیر
همانطور که از اشعار استفاده مىشود یک معناى حدیثشریف این است که تو در کارهایت مختار هستى اما در اختیار داشتنت مختار نیستى، پس جبر نیست و تفویض هم بلکه سر جمع هر دو را دارى . البته معانى بهترى نیز براى این حدیثشریف ذکر شده است: (14)
3 - آوردن تمثیلات و حکایات
مطلب اساسى دیگر در کتاب طاقدیس، آوردن تمثیلات، حکایات و لطیفههایى است که در آنها تصویرپردازىهاى بدیعى براى نزدیک کردن مطلب به ذهن و تهییج عواطف و تهذیب نفس صورت گرفته است . به برخى از آنها اشاره مىشود:
الف) شاهى طوطیى داشته و مىخواسته ندیم او باشد و همه زبانها را بداند . بدین جهت آن را به سفارش فراوان به جزیرهاى مىفرستد که در آن پیرى بوده که همه زبانها را مىدانسته، طوطى وقتى به آن جزیره مىرود با ناز و نعمتى که در آن جا بوده سفارش پادشاه را فراموش کرده و کارهایى انجام مىدهد که از آن انتظار نبوده و زبانهاى مختلف را هم یاد نمىگیرد . این داستان تمثیلى است از هبوط اولاد آدم در این دنیا و فراموش کردن عهد الست و آمیخته شدن با لذات دنیا و غفلت از تعالیم انبیا و اوصیاى الهى . این داستان به صورت مقطع در سرتاسر صفه اول آمده است .
ب) در مذمت آرزو و طمع آورده است که: دو کودک همبازى یکى نان و عسل و دیگرى نان خالى داشته و در تمناى عسل بوده، کودک صاحب عسل به او گفته همانند سگ پارس کن تا تو را عسل دهم و او مدام براى اندکى عسل، صداى سگ در مىآورده .
ج) مردى به هر دلیل از راه راز و نیاز با پروردگار از مواهب مادى او نیز برخوردار بوده، روزى به توصیه زوجهاش مجبور مىشود که از دوستش درخواست نان کند . چون همه او را به عنوان عارف مىشناختهاند، مجبور مىشود شب برود و طلب نان بگیرد . در بازگشت ماموران حکومتبپندار اینکه وى دزد است او را دستگیر و دستش را قطع مىکنند . وقتى امیر شهر از ماجرا با خبر مىشود سراسیمه براى عذر خواهى نزد عارف مىآید، او مىگوید: نیاز به عذرخواهى نیست . من که تا به حال از این راه روزىام رسیده، باید همان راه را ادامه مىدادم .
د) در باب هدر دادن عمر و تضییع وقت این تمثیل را آورده که گردو فروشى براى 10 و 5 و4 و 3 و 2 گردو هر مورد قیمتى مشخص کرده بود، ولى یک دانه را به رایگان مىداد . شخصى بهطور متناوب یک گردو از او مىگرفت تا گردوهاى زیادى از او به چنگ آورد . فروشنده متوجه شد که فریب خورده است لذا دیگر به او گردو نداد . مرحوم نراقى فرموده است که اگر کسى بخواهد 10 یا 5 یا 4 یا 3 سال از عمر ما را بخرد به هر قیمتى باشد به او مىدهیم، در حالى که دقیقهها و ثانیهها و گاه ساعتها از عمر خود را به رایگان از دست مىدهیم، ولى مگر عمر ما غیر از همین دقیقهها و ساعتها است؟ !
ه) عارف عالمى (مرحوم میرفندرسکى) در سفر به هند به شهرى مىرود که تمام مردم آنجا بت مىپرستیدند . روزى به بتکده آنها مىرود و آنرا بسیار مجلل و باشکوه (ظاهرى) مىیابد . بت پرستان به او مىگویند نشانه حقانیتبت پرستى آن است که این ساختمان با این تجهیزات از قرون پیش همینطور مانده است، در حالى که مساجد شما بیش از 70 - 80 سال دوام ندارند و نیاز به تجدید بنا پیدا مىکنند . عارف عالم مىفرماید: برعکس، نیاز مساجد ما به تجدید بنا بهخاطر آناست که در آنها ذکر حق گفته مىشود و در و دیوار تحمل آنرا ندارند و از هم مىگسلند، در حالىکه در بتکده حرف حقى گفته نمىشود . براى مثال من فردا اینجا اذان گفته و نماز مىخوانم خواهید دید که خراب خواهد شد . شب راز و نیاز و تضرع به پیشگاه خداوند مىنماید که سخنى را که الهام کردهاى یارى نما تا عملى کنم . فردا پس از اذان و نماز دستور مىدهد بلافاصله همه بیرون روند و بتکده با خاک یکسان مىشود .
و) مساله عشق به کرات در صفه اول و دوم ذکر شده است در یکى از تمثیلها وقتى مجنون بیمار مىشود و قرار است فصد شود و از رگ او مقدارى خون برود تا بیمارى او بهبود یابد هر جا را که مىخواهند فصد کنند مىگوید از اینجا این کار را نکنید، زیرا در رگهاى من خون لیلى در جریان است . و در واقع ریختن خون لیلى است و من به هیچ وجه راضى به این کار نیستم . این لطیفه تمثیلى است از این مطلب که وجود عاشق سراپا متعلق به معشوق است و خودى غریبند و هرچه هست، معشوق است .
4 - آوردن اشعار نغز و زیبا در وصف حادثه کربلا
این اشعار مشتمل بر مدح و مرثیه است: روانه شدن امام حسینعلیه السلام به کربلا، وقایع روز عاشورا ، میدان رفتن على اکبر و . . . صفحات 430 - 432 :
اى پدر هنگام رخصت دیر شد
دل از این ویرانه دیدم سیر شد
تا بکى بینم همالان سینه چاک
آن یکى در خون و آن دیگر بهخاک
تا بکى بینم ترا تنها و فرد
اندر این صحرا میان صد نبرد
رخصتى ده تا کشم تیغ از نیام
آتش اندازم در این قوم لئام
شاهزاده پیش آن شاه ایستاد
سر برهنه کرد و در پایش فتاد
با پدر مىگفت کاى سلطان من
چیستسلطان اى تو جان جان من
جان به لب آمد مرا از انتظار
رخصتى آخر مرا در کار زار
لاابالى کشتهام صبرم نماند
مر مرا این صبر در محنت نشاند
اى پدر دیگر نماندم طاقتى
از براى خاطر حق رخصتى
پس به رخصتشاه عالم لب گشاد
گفت چون خواهى روى، رو خیر باد
هین برو اى نور ظلمتسوز من
گفت چون خورشید روز افروز من
پس وداع جمله کرد آن شهریار
بر عقاب باد پیما شد سوار
گفت از من بر شما بدرود باد
وعده دیدار بر محشر فتاد
5 - آوردن آیات و روایات بهصورت شعر
مرحوم نراقى با حفظ وزن و قافیه و ردیف، بیشتر کلمات آیات و روایات مورد نظر را در ابیاتى گنجانیده است و در این زمینه الحق درخشیدهاند . به چند نمونه از آنها اشاره مىشود:
الف)
رو بخوان از مصحف حق قد نرى
قد تقلب وجهک نحو السماء
اشاره ما به آیه 144 سوره بقره «قدنرى تقلب وجهک فى السماء»
ب)
نا امیدى کفر باشد اى عمو
رو بخوان لاتیاسوا لاتقنطوا
اشاره به آیه 54 سوره زمر: «قل یا عبادی الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم»
ج)
ان ذا القرآن لوکان نزل
من عتابى الکبریاء للجبل
لرایته قد تصدع خاشعا
ضارعا من خشیة الله خاضعا
اشاره به آیه شریفه 21 در سوره حشر:
«لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله وتلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون»
از این قبیل آیات در 46 مورد در قالب شعر بیان شده است
5 - اشاره به برخى نکات آموزنده
مطلب پنجم که در پایان آورده مىشود ذکر برخى نکات است که در اشعار جلب توجه مىکند . از جمله:
- مذمتشدید از زنان در موارد متعدد;
- آوردن کلمات و حکایات مربوط به اسافل اعضا و استفاده اخلاقى از آنها;
- رد کردن صوفیه و طریقت آنان با اینکه در برخى اشعار، اشعار به صورت وجود هست;
- شکایت از اوضاع و احوال زمانه و استغاثه به حضرت حجة (عجلالله تعالى فرجهالشریف).
براى حسن ختام همین ابیات را مىآوریم . صفحه (178 - 179)
ساقى دین دوره آخر زمان
باقى از بهر بقاى آن جهان
نور مطلق آفتاب برج دین
آن امام خلق و خالق را امین
پرده از رخ بر فکن اى آفتاب
اى دریغ آن آفتاب اندر حجاب
اى تو نور چشم خیر المرسلین
اى تو سالار جهان را جانشین
پاى دولت در رکاب آور کنون
تیغ غیرت از نیام آور برون
اى غضنفر زاد: ضیغم شکار
روبهان در کشورى بین آشکار (15)
پنجه برکن رو بهان در هم شکن
تیغ برکش ظالمان را سر فکن
من چه گویم ملک و کشور از شماست
آنچه مىگویم فضولى و خطاست
مملکت از تست اى عالىجناب
خواه آبادش کن و خواهى خراب
آنچه مىگویم ز نادانى بود
گفت و نا گفتم پشیمانى بود
زین خطایم بگذر از لطف عمیم
اننى استغفرالله العظیم
پىنوشت:
1) الکرام البررة، جزء دوم ص 116 .
2) شعراء (26) : 224 تا آخر سوره .
3) بحار، ج 79 ص 290 .
4) المنطق، محمدرضا مظفر، صناعات خمس، بحثشعرا، ص 405، ط فیروز آبادى .
5) المنطق، محمد رضا مظفر، صناعتشعرا، صص 406 - 407 .
6) یونس (10) : 57 .
7) نور (24) : 34 .
8) غررالحکم .
9) بحارالانوار، ج 78، ص 306 .
10) طاقدیس، ص 178، مثنوى طاقدیس به همراه منتخبى از غزلیات عالم ربانى حاج ملا احمد فاضل نراقى بهاهتمام حسن نراقى - انتشارات امیرکبیر - تهران 1362، چاپ دوم .
11) پیشگفتار: ط 2، سال 1362، انتشارات امیرکبیر، تهران، ازحسن نراقى، ص 5 .
12) مثنوى طاقدیس، صص 208 - 209 .
13) حکیم و دانشمند .
14) طلب و اراده از حضرت امام خمینىرحمه الله مترجم جناب آقاى فهرى
15) اشاره به دوران قاجار و زمان فتح على شاه قاجار .
بازگویى یاد، خاطره، آثار و تالیفات بزرگان و مشاهیر دینى یکى از امور پسندیده است . این کار اگر به منظور استفاده از دستاوردها و آثار آن بزرگان و برسى کار ایشان و ادامه و تکمیل راه صحیحشان باشد، مزید بر فایده بوده و نوعى کمال و ترقى علمى و معنوى محسوب خواهد شد .
از جمله این مشاهیر، دو شخصیت عالىقدر جهان اسلام در قرن 12 و 13 هجرى قمرى یعنى مرحومان حاج ملا محمد مهدى نراقى و فرزند گرامیش حاج ملا احمد فاضل نراقى مىباشند که اهمیت و جایگاه خاص خود را دارند . بدان جهت که این دو شخصیتبا عظمت، با توجه به وضعیت زمانه خود، علاوه بر پاسخ گویى به نیازها، تالیفات و آثارى از خود به یادگار گذاشتهاند که به مرور اعصار مندرس نشده و همیشه مورد استفاده بودهاند .
این نوشته درصدد استبه مصداق «بحر در کوزه» سیرى در کتاب مثنوى طاقدیس داشته باشد . ترتیب مطالب این نوشته بهقرار زیر است:
1 - اشارهاى کوتاه به عظمت علمى و معنوى این دو دانشمند فرزانه;
2 - بحثى کوتاه درباره شعر و شعرا از نظر قرآن و روایات و تاثیر ماندگار شعر خوب و فرهنگ ساز بودن آن;
3 - موعظه و نقش آن در سازندگى جامعه بهویژه در قالب شعر;
4 - ارائه شمهاى از موضوعات و قصههاى مختلف کتاب طاقدیس همراه با تجزیه و تحلیل مختصر آنها;
5 - اشاره به برخى نکات آموزنده;
عظمت علمى و معنوى دو دانشمند فرزانه
حاج ملا محمد مهدى نراقى و فرزند گرامیش حاج ملا احمد فاضل نراقى از درخشانترین چهرههاى دانش و معنویت در نیمه دوم قرن 12 تا اواسط قرن 13 هجرى بودهاند .
صاحب کتاب اعلامالشیعه نوشته است:
شیخ مولى احمد بن محمد مهدى بن ابىذر نراقى کاشانى دانشمندى بزرگ و فقیهى نمونه و نویسندهاى باعظمت، متخصصى خبره و داراى موقعیتى نافذ بوده است . در سال 1185 یا 1186 در نراق به دنیا آمده و زیر سایه پدر عظیم الشان و بزرگوارش که استادش هم بوده پرورش یافته . پس از مدتى به عتبات مهاجرت نموده و در آنجا در درس مرحوم سید مهدى بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف الغطاء در نجف اشرف حاضر مىشده است . از محضر درس سید مهدى شهرستانى و محمد باقر بهبهانى نیز در کربلاى معلا استفاده کرده و سپس به نراق مراجعت نموده; بعد از وفات پدر در سال 1209 مرجعیت کبرى به او انتقال یافته بهگونهاى که مردم از هر سمتبه او رو نموده و او را بزرگ و مرجع خود قرار دادهاند . شب یکشنبه 23 ربیع الثانى 1245 ق از دنیا رفته و جنازه مطهرش به نجف اشرف انتقال یافته و در کنار قبر پدرش زیر سایه امیرالمؤمنین علىعلیه السلام به خاک سپرده شده است . (1)
شعر و شعرا در قرآن و روایات و تاثیر ماندگار آن
در قرآن کریم مىفرماید:
«والشعراء یتبعهم الغاون المتر انهم فى کل واد یهیمون وانهم یقولون ما لا یفعلون الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات وذکروا الله کثیرا وانتصروا من بعد ما ظلموا وسیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون» (2)
و شاعران را گمراهان پیروى مىکنند آیا ندیدهاى که آنان در هر وادیى سرگردانند و آنانند که چیزهایى مىگویند که انجام نمىدهند مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده و پس از آنکه مورد ستم قرار گرفتهاند یارى خواستهاند . و کسانى که ستم کردهاند به زودى خواهند دانستبه کدام بازگشتگاه بر خواهند گشت .
در آیه نخست (آیه 224) فرموده است که گمراهان از شاعران پیروى مىکنند حتى به لحاظ ادبى آیه شریفه گویاى آن است که بهطور خاصى این گمراهانند که از شاعران پیروى مىکنند . ولى خوشبختانه بهدنبالش وجه مطلب را بیان فرموده است که شاعران در هر وادیى سرگردانند و آنچه مىگویند خود عمل نمىکنند . با توجه به این دو سبب، مىتوان حالت تعمیم و تخصیص، از آیه استفاده کرد که اگر غیر شعرا هم ایندو وضعیت را داشته باشند، گمراهان از آنان پیروى خواهند کرد و اگر شاعرانى این دو وضعیت را نداشته باشند، غیر گمراهان از آنان پیروى خواهند کرد . همچنین استثنایى که در آیه 227 وجود دارد، مطلب را روشنتر مىکند که شعرایى که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده و بسیار به یاد خداوند باشند و از او یارى بخواهند، استثنا هستند، لذا مذمتى نسبتبه این دسته از شعرا استفاده نمىشود، بلکه استشعار به پیروى هم ممکن است داشته باشد . از پیامبر عالىقدر اسلامصلى الله علیه وآله نقل شده که:
«ان من الشعر لحکمة» اگر من به معنى بعض باشد یعنى بعضى از شعرها حکمتآمیز هستند . از امام صادقعلیه السلام نقل شده که :
ما قال فینا قائل بیتشعر حتى یؤید بروح القدس . (3)
کسانى که در باره اهل بیت عصمت و طهارتعلیهم السلام شعر مىسرایند، مؤید به روحالقدس هستند .
از این دو حدیثشریف استفاده مىشود که شعر مىتواند بهلحاظ محتوا بسیار مفید باشد . یعنى در وصف و مدح امامان معصومعلیهم السلام باشد یا حاوى نکتهاى حکمتآمیز . نیازى به بیان و تایید وجه تاثیرگذارى شعر نیست . دانشمندان اسلامى و شعرا در این باب سخن فراوان گفتهاند: مرحوم مظفر درباره فواید شعر گفتهاند:
شعر فایدههاى بىشمارى در زندگى اجتماعى دارد . با شعر مىتوان در جایى که مورد نیاز باشد عواطف و احساسات را در مسیر اهداف دینى و اجتماعى تحریک کرد . وى سپس هفت فایده براى شعر گفتهاند . مثل: پرورش روحیه حماسى، برانگیختن عواطف انسانى، موعظه کردن، تهذیب نفس و . . . (4)
درباره علت تاثیر ماندگار شعر، مرحوم مظفر گفته است:
رکن اساسى شعر، تصویر و خیالپردازى و صحنه سازى است . مواجهه عادى با واقعیتها تاثیرى معمولى دارد ولى اگر مطلب و واقعیتى همراه با تشبیه، مجاز، استعاره و تصویرپردازى باشد، تاثیرى ژرف و شگرف خواهد داشت . مخصوصا اگر همراه با وزن و قافیه و ردیف مناسبى هم باشد (5)
سرودن شعر علاوه بر تمرین و خواندن اشعار شعرا، قریحه و ذوق و طبع شعر هم مىخواهد که معمولا خدادادى است . در هر حال شعر یکى از ابزارهاى هنرى است که مىتواند در خدمت عقاید صحیح و اخلاق باشد . بزرگان دین ما هم از آن استفاده لازم را نمودهاند . مرحوم ملا احمد نراقى نیز کتاب شریف مثنوى طاقدیس را که حاوى حدود 11500 بیتشعر استسروده و از خود به یادگار گذاشته است .
موعظه و نقش آن در سازندگى جامعه مخصوصا موعظه در قالب شعر
قرآن کریم در مواضع متعددى از موعظه و تاثیر آن سخن به میان آورده است که به برخى از آنها اشاره مىشود . خداوند متعال فرموده است:
«یا ایهاالناس قد جائتکم موعظه من ربکم و شفاء لما فىالصدور و هدى و رحمة للمؤمنین» (6)
اى مردم به یقین براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى و درمانى براى آنچه در سینههاست و رهنمود و رحمتى براى گروندگان (به خدا) آمده است .
همچنین فرموده است:
«ولقد انزلنا الیکم آیات مبینات و مثلا من الذین خلوا من قبلکم و موعظة للمتقین» (7)
و قطعا به سوى شما آیاتى روشنگر و خبرى از کسانى که پیش از شما روزگار به سر بردهاند و موعظهاى براى اهل تقوا فرود آوردهایم .
ظاهرا در آیه نخست، قرآن کریم نیز - با تمام اهمیتش - مصداقى از موعظه محسوب شده است که خود دلیلى بر قدر و عظمت موعظه است و در کنار آن، بهعنوان درمان دردهاى سینه و رهنمود و رحمتى براى مؤمنان معرفى شده است . گرچه این صفات از خصایص قرآن کریم است، ولى همین قرآن وقتى مصداق اتم موعظه باشد، پس موعظه مىتواند چنین شمول و کارآیى داشته باشد . و در آیه دوم نیز قرآن موصوف به ویژگى موعظهگر بودن شده است . جالب آنکه در آیه اول، خطاب به عموم مردم و در آیه دوم موعظة للمتقین ذکر شده است . شاید وجه آن این باشد که در آیه نخست، قرآن کریم مصداق کامل موعظه معرفى شده و قرآن براى هدایت عموم مردم در تمام زمانها و مکانها نازل شده است، ولى در آیه دوم، آیات مبینات و سرگذشت پیشینیان مدنظر بوده و این دو را موعظهاى براى صاحبان تقوا قرار داده است .
از علىعلیه السلام نقل شده:
احى قلبک بالموعظة× بالمواعظ تنجلى الغفلة× ثمرة المواعظ الانتباه (8)
در این جملات شریف چند اثر براى موعظه ذکر شده مثل: زنده شدن دلها، از بین رفتن غفلت و بیدار شدن و آگاهى .
از امام کاظمعلیه السلام نقل شده است:
خذ موعظتک من الدهر و اهله (9)
با تامل در این آیات و روایات استفاده مىشود که مؤمن و عاقل بایستى چشم و دل عبرت بین داشته باشد و با غفلت از کنار امور و وقایع نگذرد و از روزگار و تحولات آن عبرت بگیرد .
شمهاى از موضوعات و قصههاى مختلف کتاب شریف طاقدیس
لفظ طاقدیس بهمعنى طاق مانند است (دیس یعنى مانند) گویا اشعار کتاب مانند سقفى ذهن و دل انسان را احاطه مىکند . کتاب در دو بخش با عنوان صفه ارایه شده که بهمعنى ایوان، شاه نشین، و خانه تابستانى سقفدار مىباشد .
صفه اول در 152 صفحه و صفه دوم در 231 صفحه مىباشد . گرچه در پایان صفه اول متذکر شده که اشعار در چهار صفه ارایه خواهد شد (10) ولى ظاهرا به سرودن صفه سوم و چهارم موفق نشدهاند .
در معرفى اجمالى این کتاب شریف گفته شده است:
منظومه گهربارى استشامل مواعظ عارفانه و روحانى، مشحون از پند و اندرزهاى حکیمانه و اخلاقى، آمیخته به لطایف و ظرایف ادبى که با زبان شعر و ادب آراسته گشته تا بسیارى از احکام و اوامر الهى و فصولى از مبانى اصول و فروع دین مبین اسلام را با بیانى ساده، قابل فهم و درک خاص و عام آشکار سازد . محتویات آن بهوسیله بیانى رسا و شیرین و آهنگى جاذب و دلنشین، راه و رسم نیک بختى بشر را در صحنههاى گیتى تا وصول به سعادت جاودانى نشان مىدهد (11) .
بخشهاى مختلف کتاب طاقدیس
در یک نگاه مىتوان بخشهاى زیر را در این کتاب تمیز داد:
1 - مناجات و راز و نیاز با پروردگار
این مناجات با سوز و گداز فراوان همراه بوده و مشحون از اظهار عجز و ناتوانى و طلب عنایت و توجه خاص به خداوند متعال است . بعلاوه بیشتر مناجاتها با مطالب قبل و بعد تناسب دارد . مثلا در مناجات صفحه 156 - 158 به تناسب طرح قصه ابرهه و حضرت عبدالمطلب، سرودهاند:
اى خدا این خانه را خود ساختى
خود در و دیوار آن پرداختى
این کجا باشد روا اى ذوالمنن
خانه یزدان مقام اهرمن
یک نظر در کار این ویرانه کن
دشمن خود را برون زین خانه کن
دشمن اندر خانه مپسندد کسى
خانه را ویرانه بینندد کسى
خاصه صاحبخانهاى چون تو جلیل
هر جلیلى با جلیل تو ذلیل
خانه هر کس ز تو آباد شد
خانه خود را ببین بر باد شد
در ادامه بعضى از مناجاتها، استغاثه و توسل به ذیل عنایت امام عصر - روحى له الفدا - نیز شده است (12)
اى امیر کاروان واپسین
اى وجودت لنگر چرخ و زمین
اى دلیل راه هر گم کرده راه
بى پناهان جهان را تو پناه
اى شبان مهربان بنگر به دشت
یک بز لاغر جدا از گله گشت
دور او بگرفته گرگان بىشمار
حمله بر وى آورند از هر کنار
رحمتى کن اى شبان مهربان
این بز لاغر ز گرگان وا رهان
اى امین حق، شه دنیا و دین
اى تو خیرالمرسلین را جانشین
هم چنین در پایان مناجاتى دیگر آوردهاند:
چارده خورشید گردون شرف
چارده بدر منیر بى کلف
اولین شان آن مهین و حور بود
کز جبین او فروزان نور بود
آخرینشان مرکز دنیا و دین
هم امان خلق و خالق را امین
ساقى این دوره آخر زمان
باقى از بهر بقاى کن فکان
مایهام عجز و امیدم بس دراز
تکیه گاهم رحمتت اى بى نیاز
تحفهام توحید و خاصانم پناه
از چه مىترسم دگر اى پادشاه
آه و واویلاه ترسانم ز خود
همچو شاخ بید لرزانم ز خود
تمامى مناجات مشحون از توحید ناب و خالص ابراز و اظهار عجز و بندگى و هیچ بودن و تقصیر و قصور از بندگى و طلب مغفرت و عنایتخاص از پروردگار است .
2 - معرفى دین مقدس اسلام در قالب شعر
این معرفى شامل بیان اعتقادات از قبیل توحید، صفات خداوند متعال مثل عدالت و همینطور اعتقاد به نبوت و امامت و معاد است . در بخش توحید، توحید در ذات، صفات و توحید افعالى و توحید در عبادت، به زیباترین بیان آمده است . در قسمت نبوت اعتقاد به نبوت پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله لطف و مراحم او نسبتبه امتخودش به کرات آمده است . در بخش امامت «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» و وصایت امیر المؤمنین و 11 اولادش ذکر شده است و همینطور اعتقاد به قیامت و حساب و کتاب و حشر و صراط و میزان و بهشت و جهنم و در قسمت اخلاقیات مطالب بسیار فراوانى در اشعار آمده که فهرست اجمالى آنها به این قرار است: دنیا دوستى سرآمد تمام مصیبتها، حرص و طمع و پیامدهاى منفى آنها، خود بینى و خود خواهى و عجب و کبر و غرور، شکم پرستى، مذمت تعلق خاطر فراوان به زن و اولاد، نکوهش عالم بى عمل، نکوهش تظاهر و خودنمایى و . . .
در این قسمتبیشتر مذمتها به دنیا گرایى اختصاص یافته که در قسمتحکایتها و قصهها توضیحات بیشترى خواهد آمد .
در قسمت تعالیم و مقررات اسلامى نیز مطالب فراوان زیر به چشم مىخورد:
نافرمانى شیطان از این که به حضرت آدم سجده کند، لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین، در نکوهش صوفیه، سیر و سلوک الى الله و تقرب به او، انس و الفت و خوش رفتارى پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله با کودکان مخصوصا با حسنینعلیهم السلام استفاده فراوان از قوه عاقله و تفکر در تمامى امور .
در مواردى نیز مطالبى در باب احکام فقهى آمده است .
حال براى استشهاد، ابیاتى آورده مىشود:
در بابت توحید (ص 102)
خواست تا گردد عیان و آشکار
سر زند خورشید در دیجور تار
چیستخورشید اى که خاکم بر دهن
اى زبانم کوته و لال از سخن
این زبان بى ادب ببریده باد
وین دهان بىحیا دریده باد
آفرید این خلق نامعدود را
جدولى ببرید بحر جود را
گشت از آن خلق بى پایان پدید
کل یوم و هو فى خلق جدید
در بیان این که انسان باید به خدا اعتقاد داشته باشد ولى نمىتواند کنه ذات الهى را بشناسد .(ص 144)
آن که خود را مىنداند چیست آن
کى شناسد پاک یزدان کیست آن
جمله فرسادان (13) در این جا ابلهند
عارفان سرگشتهاند و والهاند
دور بینان جمله کورند و ضریر
تیزهوشان ابلهند و در زحیر
در باب توسل به پیامبر عالى قدرصلى الله علیه وآله اشعار زیادى سرودهاند از جمله در (ص 91)
یا رسول الله یا غوث الامم
یا سحاب الجود یا بحر الکرم
یا رسول الله یا شمس الظلام
یا شفیع الذنب فى یوم الندم
یا رسول الله یا حبل النجات
یا رجاء الخلق یا منجى العصات
اى ادب اندوز تعلیم اله
اى ادب آموز کل ماسواه
عقل اول طفل ابجد خوان تو
روح اعظم سایهاى از خوان تو
اى طفیلت هستى کون و مکان
اى به دورت گردش هفت آسمان
در باب امامت آورده است: (ص 34 - 35)
پیر آن باشد که پیریش از خداست
نور حق او را به هر جا رهنماست
پیریش از نص یزدانى بود
علم او الهام ربانى بود
پیر آن باشد که ایمان پیر داشت
نى که مو چون شیر و دل چون قیر داشت
چیست آن ایمان پیر اى حق پرست
آن که همره باشدت روز الست
زاده از نور خدا روز ازل
نى به دنیازاده از کفر و دغل
کرده باشد پاکش از کفر و ضلال
روز اول پادشاه بى زوال
نى که چون ایمان آن بد حالها
زاده بعد از کفر و ایمان سال ها
بلکه میرد هر دم از عصیان تو
آن چه بود و زایدش ایمان تو
چون قرین معصیتشد آدمى
روح و ایمان مىرود از وى همى
چون که توبه کرد و کرد او بازگشت
با وى ایمانى ز نو انباز گشت
چون حیات مستقر نبود از آن
زاید ایمان و بمیرد هر زمان
پیر را کى باشد ایمانى چنین
ان عهدى لاینال الظالمین
در باب قیامت و چگونگى آن سروده است: (ص 268)
کاخ سلطان چون سیاستگه بود
پیش مجرم بدتر از صد چه بود
با هزاران طبل و کوس و کبر و باد
سوى انسانى گرایید اى جماد
اندرین گنبد در افکند از غرور
دورباش و هاى و هوى و عر و عور
بین چگونه گفت در پاى حساب
یا الهى لیتنى کنت تراب
بلکه دارد از وجود خود ندم
هى عدم هى هى عدم هى هى عدم
مىگریزد از گلستان وجود
سوى زندان عدم کور و کبود
لیکن این نبود به غیر آرزوى
دیگر از این دام آزادم مجوى
هر عذابى باشدش عذب و خوش است
باز با یاد خوش او دلکش است
در باب اثبات قدرت خداوند و ثبوت معاد جسمانى آورده است: (ص 251)
شیخ گفت او را که اى کافر نهاد
آن تویى کت نیست تصدیق معاد
باورت ناید ز سوز واپسین
راست نشمارى تو روز راستین
گفت اگر مىپرسى از کردار من
وز رسوم بندگى و کار من
آرى آرى آن منم خاکم به سر
کز قیامت نزد من نبود خبر
حق به جانب باشدت اى نیکبخت
کار من ماند به آن گفتار سخت
راست گفتى سر به سر اعمال من
منکران حشر را باشد ردن
آن که باور نبودش روز پسین
طاعتش باشد چنان کارش چنین
ساعتى خالى نه از اندوه و غم
گاه در تشویش و گاهى در ندم
گر ملول از کرده بیزار خود
گر ملالت از جفاى یار خود
بعضى از تعالیم بسیار مهم اسلامى که در فرمایشات اهل بیتعلیهم السلام به زیباترین وجه تبیین شده، در اشعار مرحوم نراقى آمده است: از جمله: لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین: (ص 350)
فعل را خواهى کنى و خواه نه
جز ترا در فعل و ترکش راه نه
کس نه بتواند بپیچد پنجهات
یا ز منع فعل سازت رنجه ات
باتو باشد اختیار و اختیار
اختیارت را بود بیخ استوار
ورنه آن قدرت نباشد جان من
با چنین قدرت دم از قدرت مزن
اختیارت چون به دست دیگریست
اختیارت اختیار اى دوست نیست
باشد او از تو بگیرد اختیار
هم نماید از تو سلب اقتدار
عاجز و زار و زبون گرداندت
از فرازى سرنگون گرداندت
یا فرستد مانعى در کار تو
سستسازد همت استوار تو
یا بگرداند از آن میل دلت
یا بیارد پیش شغل شاغلت
این نباشد اختیار و جبر نیز
هست امر بین امرین اى عزیز
گر کنى فعل، از تو باشد اى عمو
با شعور و با اراده مو به مو
دست تو بگرفته شاه دستگیر
آن نباشد جبر، اى مرد خبیر
همانطور که از اشعار استفاده مىشود یک معناى حدیثشریف این است که تو در کارهایت مختار هستى اما در اختیار داشتنت مختار نیستى، پس جبر نیست و تفویض هم بلکه سر جمع هر دو را دارى . البته معانى بهترى نیز براى این حدیثشریف ذکر شده است: (14)
3 - آوردن تمثیلات و حکایات
مطلب اساسى دیگر در کتاب طاقدیس، آوردن تمثیلات، حکایات و لطیفههایى است که در آنها تصویرپردازىهاى بدیعى براى نزدیک کردن مطلب به ذهن و تهییج عواطف و تهذیب نفس صورت گرفته است . به برخى از آنها اشاره مىشود:
الف) شاهى طوطیى داشته و مىخواسته ندیم او باشد و همه زبانها را بداند . بدین جهت آن را به سفارش فراوان به جزیرهاى مىفرستد که در آن پیرى بوده که همه زبانها را مىدانسته، طوطى وقتى به آن جزیره مىرود با ناز و نعمتى که در آن جا بوده سفارش پادشاه را فراموش کرده و کارهایى انجام مىدهد که از آن انتظار نبوده و زبانهاى مختلف را هم یاد نمىگیرد . این داستان تمثیلى است از هبوط اولاد آدم در این دنیا و فراموش کردن عهد الست و آمیخته شدن با لذات دنیا و غفلت از تعالیم انبیا و اوصیاى الهى . این داستان به صورت مقطع در سرتاسر صفه اول آمده است .
ب) در مذمت آرزو و طمع آورده است که: دو کودک همبازى یکى نان و عسل و دیگرى نان خالى داشته و در تمناى عسل بوده، کودک صاحب عسل به او گفته همانند سگ پارس کن تا تو را عسل دهم و او مدام براى اندکى عسل، صداى سگ در مىآورده .
ج) مردى به هر دلیل از راه راز و نیاز با پروردگار از مواهب مادى او نیز برخوردار بوده، روزى به توصیه زوجهاش مجبور مىشود که از دوستش درخواست نان کند . چون همه او را به عنوان عارف مىشناختهاند، مجبور مىشود شب برود و طلب نان بگیرد . در بازگشت ماموران حکومتبپندار اینکه وى دزد است او را دستگیر و دستش را قطع مىکنند . وقتى امیر شهر از ماجرا با خبر مىشود سراسیمه براى عذر خواهى نزد عارف مىآید، او مىگوید: نیاز به عذرخواهى نیست . من که تا به حال از این راه روزىام رسیده، باید همان راه را ادامه مىدادم .
د) در باب هدر دادن عمر و تضییع وقت این تمثیل را آورده که گردو فروشى براى 10 و 5 و4 و 3 و 2 گردو هر مورد قیمتى مشخص کرده بود، ولى یک دانه را به رایگان مىداد . شخصى بهطور متناوب یک گردو از او مىگرفت تا گردوهاى زیادى از او به چنگ آورد . فروشنده متوجه شد که فریب خورده است لذا دیگر به او گردو نداد . مرحوم نراقى فرموده است که اگر کسى بخواهد 10 یا 5 یا 4 یا 3 سال از عمر ما را بخرد به هر قیمتى باشد به او مىدهیم، در حالى که دقیقهها و ثانیهها و گاه ساعتها از عمر خود را به رایگان از دست مىدهیم، ولى مگر عمر ما غیر از همین دقیقهها و ساعتها است؟ !
ه) عارف عالمى (مرحوم میرفندرسکى) در سفر به هند به شهرى مىرود که تمام مردم آنجا بت مىپرستیدند . روزى به بتکده آنها مىرود و آنرا بسیار مجلل و باشکوه (ظاهرى) مىیابد . بت پرستان به او مىگویند نشانه حقانیتبت پرستى آن است که این ساختمان با این تجهیزات از قرون پیش همینطور مانده است، در حالى که مساجد شما بیش از 70 - 80 سال دوام ندارند و نیاز به تجدید بنا پیدا مىکنند . عارف عالم مىفرماید: برعکس، نیاز مساجد ما به تجدید بنا بهخاطر آناست که در آنها ذکر حق گفته مىشود و در و دیوار تحمل آنرا ندارند و از هم مىگسلند، در حالىکه در بتکده حرف حقى گفته نمىشود . براى مثال من فردا اینجا اذان گفته و نماز مىخوانم خواهید دید که خراب خواهد شد . شب راز و نیاز و تضرع به پیشگاه خداوند مىنماید که سخنى را که الهام کردهاى یارى نما تا عملى کنم . فردا پس از اذان و نماز دستور مىدهد بلافاصله همه بیرون روند و بتکده با خاک یکسان مىشود .
و) مساله عشق به کرات در صفه اول و دوم ذکر شده است در یکى از تمثیلها وقتى مجنون بیمار مىشود و قرار است فصد شود و از رگ او مقدارى خون برود تا بیمارى او بهبود یابد هر جا را که مىخواهند فصد کنند مىگوید از اینجا این کار را نکنید، زیرا در رگهاى من خون لیلى در جریان است . و در واقع ریختن خون لیلى است و من به هیچ وجه راضى به این کار نیستم . این لطیفه تمثیلى است از این مطلب که وجود عاشق سراپا متعلق به معشوق است و خودى غریبند و هرچه هست، معشوق است .
4 - آوردن اشعار نغز و زیبا در وصف حادثه کربلا
این اشعار مشتمل بر مدح و مرثیه است: روانه شدن امام حسینعلیه السلام به کربلا، وقایع روز عاشورا ، میدان رفتن على اکبر و . . . صفحات 430 - 432 :
اى پدر هنگام رخصت دیر شد
دل از این ویرانه دیدم سیر شد
تا بکى بینم همالان سینه چاک
آن یکى در خون و آن دیگر بهخاک
تا بکى بینم ترا تنها و فرد
اندر این صحرا میان صد نبرد
رخصتى ده تا کشم تیغ از نیام
آتش اندازم در این قوم لئام
شاهزاده پیش آن شاه ایستاد
سر برهنه کرد و در پایش فتاد
با پدر مىگفت کاى سلطان من
چیستسلطان اى تو جان جان من
جان به لب آمد مرا از انتظار
رخصتى آخر مرا در کار زار
لاابالى کشتهام صبرم نماند
مر مرا این صبر در محنت نشاند
اى پدر دیگر نماندم طاقتى
از براى خاطر حق رخصتى
پس به رخصتشاه عالم لب گشاد
گفت چون خواهى روى، رو خیر باد
هین برو اى نور ظلمتسوز من
گفت چون خورشید روز افروز من
پس وداع جمله کرد آن شهریار
بر عقاب باد پیما شد سوار
گفت از من بر شما بدرود باد
وعده دیدار بر محشر فتاد
5 - آوردن آیات و روایات بهصورت شعر
مرحوم نراقى با حفظ وزن و قافیه و ردیف، بیشتر کلمات آیات و روایات مورد نظر را در ابیاتى گنجانیده است و در این زمینه الحق درخشیدهاند . به چند نمونه از آنها اشاره مىشود:
الف)
رو بخوان از مصحف حق قد نرى
قد تقلب وجهک نحو السماء
اشاره ما به آیه 144 سوره بقره «قدنرى تقلب وجهک فى السماء»
ب)
نا امیدى کفر باشد اى عمو
رو بخوان لاتیاسوا لاتقنطوا
اشاره به آیه 54 سوره زمر: «قل یا عبادی الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم»
ج)
ان ذا القرآن لوکان نزل
من عتابى الکبریاء للجبل
لرایته قد تصدع خاشعا
ضارعا من خشیة الله خاضعا
اشاره به آیه شریفه 21 در سوره حشر:
«لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله وتلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون»
از این قبیل آیات در 46 مورد در قالب شعر بیان شده است
5 - اشاره به برخى نکات آموزنده
مطلب پنجم که در پایان آورده مىشود ذکر برخى نکات است که در اشعار جلب توجه مىکند . از جمله:
- مذمتشدید از زنان در موارد متعدد;
- آوردن کلمات و حکایات مربوط به اسافل اعضا و استفاده اخلاقى از آنها;
- رد کردن صوفیه و طریقت آنان با اینکه در برخى اشعار، اشعار به صورت وجود هست;
- شکایت از اوضاع و احوال زمانه و استغاثه به حضرت حجة (عجلالله تعالى فرجهالشریف).
براى حسن ختام همین ابیات را مىآوریم . صفحه (178 - 179)
ساقى دین دوره آخر زمان
باقى از بهر بقاى آن جهان
نور مطلق آفتاب برج دین
آن امام خلق و خالق را امین
پرده از رخ بر فکن اى آفتاب
اى دریغ آن آفتاب اندر حجاب
اى تو نور چشم خیر المرسلین
اى تو سالار جهان را جانشین
پاى دولت در رکاب آور کنون
تیغ غیرت از نیام آور برون
اى غضنفر زاد: ضیغم شکار
روبهان در کشورى بین آشکار (15)
پنجه برکن رو بهان در هم شکن
تیغ برکش ظالمان را سر فکن
من چه گویم ملک و کشور از شماست
آنچه مىگویم فضولى و خطاست
مملکت از تست اى عالىجناب
خواه آبادش کن و خواهى خراب
آنچه مىگویم ز نادانى بود
گفت و نا گفتم پشیمانى بود
زین خطایم بگذر از لطف عمیم
اننى استغفرالله العظیم
پىنوشت:
1) الکرام البررة، جزء دوم ص 116 .
2) شعراء (26) : 224 تا آخر سوره .
3) بحار، ج 79 ص 290 .
4) المنطق، محمدرضا مظفر، صناعات خمس، بحثشعرا، ص 405، ط فیروز آبادى .
5) المنطق، محمد رضا مظفر، صناعتشعرا، صص 406 - 407 .
6) یونس (10) : 57 .
7) نور (24) : 34 .
8) غررالحکم .
9) بحارالانوار، ج 78، ص 306 .
10) طاقدیس، ص 178، مثنوى طاقدیس به همراه منتخبى از غزلیات عالم ربانى حاج ملا احمد فاضل نراقى بهاهتمام حسن نراقى - انتشارات امیرکبیر - تهران 1362، چاپ دوم .
11) پیشگفتار: ط 2، سال 1362، انتشارات امیرکبیر، تهران، ازحسن نراقى، ص 5 .
12) مثنوى طاقدیس، صص 208 - 209 .
13) حکیم و دانشمند .
14) طلب و اراده از حضرت امام خمینىرحمه الله مترجم جناب آقاى فهرى
15) اشاره به دوران قاجار و زمان فتح على شاه قاجار .