آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

مقدمه
بازگویى یاد، خاطره، آثار و تالیفات بزرگان و مشاهیر دینى یکى از امور پسندیده است . این کار اگر به منظور استفاده از دستاوردها و آثار آن بزرگان و برسى کار ایشان و ادامه و تکمیل راه صحیحشان باشد، مزید بر فایده بوده و نوعى کمال و ترقى علمى و معنوى محسوب خواهد شد .
از جمله این مشاهیر، دو شخصیت عالى‏قدر جهان اسلام در قرن 12 و 13 هجرى قمرى یعنى مرحومان حاج ملا محمد مهدى نراقى و فرزند گرامیش حاج ملا احمد فاضل نراقى مى‏باشند که اهمیت و جایگاه خاص خود را دارند . بدان جهت که این دو شخصیت‏با عظمت، با توجه به وضعیت زمانه خود، علاوه بر پاسخ گویى به نیازها، تالیفات و آثارى از خود به یادگار گذاشته‏اند که به مرور اعصار مندرس نشده و همیشه مورد استفاده بوده‏اند .
این نوشته درصدد است‏به مصداق «بحر در کوزه‏» سیرى در کتاب مثنوى طاقدیس داشته باشد . ترتیب مطالب این نوشته به‏قرار زیر است:
1 - اشاره‏اى کوتاه به عظمت علمى و معنوى این دو دانشمند فرزانه;
2 - بحثى کوتاه درباره شعر و شعرا از نظر قرآن و روایات و تاثیر ماندگار شعر خوب و فرهنگ ساز بودن آن;
3 - موعظه و نقش آن در سازندگى جامعه به‏ویژه در قالب شعر;
4 - ارائه شمه‏اى از موضوعات و قصه‏هاى مختلف کتاب طاقدیس همراه با تجزیه و تحلیل مختصر آن‏ها;
5 - اشاره به برخى نکات آموزنده;
عظمت علمى و معنوى دو دانشمند فرزانه
حاج ملا محمد مهدى نراقى و فرزند گرامیش حاج ملا احمد فاضل نراقى از درخشان‏ترین چهره‏هاى دانش و معنویت در نیمه دوم قرن 12 تا اواسط قرن 13 هجرى بوده‏اند .
صاحب کتاب اعلام‏الشیعه نوشته است:
شیخ مولى احمد بن محمد مهدى بن ابى‏ذر نراقى کاشانى دانشمندى بزرگ و فقیهى نمونه و نویسنده‏اى باعظمت، متخصصى خبره و داراى موقعیتى نافذ بوده است . در سال 1185 یا 1186 در نراق به دنیا آمده و زیر سایه پدر عظیم الشان و بزرگوارش که استادش هم بوده پرورش یافته . پس از مدتى به عتبات مهاجرت نموده و در آنجا در درس مرحوم سید مهدى بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف الغطاء در نجف اشرف حاضر مى‏شده است . از محضر درس سید مهدى شهرستانى و محمد باقر بهبهانى نیز در کربلاى معلا استفاده کرده و سپس به نراق مراجعت نموده; بعد از وفات پدر در سال 1209 مرجعیت کبرى به او انتقال یافته به‏گونه‏اى که مردم از هر سمت‏به او رو نموده و او را بزرگ و مرجع خود قرار داده‏اند . شب یکشنبه 23 ربیع الثانى 1245 ق از دنیا رفته و جنازه مطهرش به نجف اشرف انتقال یافته و در کنار قبر پدرش زیر سایه امیرالمؤمنین على‏علیه السلام به خاک سپرده شده است . (1)
شعر و شعرا در قرآن و روایات و تاثیر ماندگار آن
در قرآن کریم مى‏فرماید:
«والشعراء یتبعهم الغاون الم‏تر انهم فى کل واد یهیمون وانهم یقولون ما لا یفعلون الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات وذکروا الله کثیرا وانتصروا من بعد ما ظلموا وسیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون‏» (2)
و شاعران را گمراهان پیروى مى‏کنند آیا ندیده‏اى که آنان در هر وادیى سرگردانند و آنانند که چیزهایى مى‏گویند که انجام نمى‏دهند مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده و پس از آن‏که مورد ستم قرار گرفته‏اند یارى خواسته‏اند . و کسانى که ستم کرده‏اند به زودى خواهند دانست‏به کدام بازگشتگاه بر خواهند گشت .
در آیه نخست (آیه 224) فرموده است که گمراهان از شاعران پیروى مى‏کنند حتى به لحاظ ادبى آیه شریفه گویاى آن است که به‏طور خاصى این گمراهانند که از شاعران پیروى مى‏کنند . ولى خوشبختانه به‏دنبالش وجه مطلب را بیان فرموده است که شاعران در هر وادیى سرگردانند و آن‏چه مى‏گویند خود عمل نمى‏کنند . با توجه به این دو سبب، مى‏توان حالت تعمیم و تخصیص، از آیه استفاده کرد که اگر غیر شعرا هم این‏دو وضعیت را داشته باشند، گمراهان از آنان پیروى خواهند کرد و اگر شاعرانى این دو وضعیت را نداشته باشند، غیر گمراهان از آنان پیروى خواهند کرد . هم‏چنین استثنایى که در آیه 227 وجود دارد، مطلب را روشن‏تر مى‏کند که شعرایى که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده و بسیار به یاد خداوند باشند و از او یارى بخواهند، استثنا هستند، لذا مذمتى نسبت‏به این دسته از شعرا استفاده نمى‏شود، بلکه استشعار به پیروى هم ممکن است داشته باشد . از پیامبر عالى‏قدر اسلام‏صلى الله علیه وآله نقل شده که:
«ان من الشعر لحکمة‏» اگر من به معنى بعض باشد یعنى بعضى از شعرها حکمت‏آمیز هستند . از امام صادق‏علیه السلام نقل شده که :
ما قال فینا قائل بیت‏شعر حتى یؤید بروح القدس . (3)
کسانى که در باره اهل بیت عصمت و طهارت‏علیهم السلام شعر مى‏سرایند، مؤید به روح‏القدس هستند .
از این دو حدیث‏شریف استفاده مى‏شود که شعر مى‏تواند به‏لحاظ محتوا بسیار مفید باشد . یعنى در وصف و مدح امامان معصوم‏علیهم السلام باشد یا حاوى نکته‏اى حکمت‏آمیز . نیازى به بیان و تایید وجه تاثیرگذارى شعر نیست . دانشمندان اسلامى و شعرا در این باب سخن فراوان گفته‏اند: مرحوم مظفر درباره فواید شعر گفته‏اند:
شعر فایده‏هاى بى‏شمارى در زندگى اجتماعى دارد . با شعر مى‏توان در جایى که مورد نیاز باشد عواطف و احساسات را در مسیر اهداف دینى و اجتماعى تحریک کرد . وى سپس هفت فایده براى شعر گفته‏اند . مثل: پرورش روحیه حماسى، برانگیختن عواطف انسانى، موعظه کردن، تهذیب نفس و . . . (4)
درباره علت تاثیر ماندگار شعر، مرحوم مظفر گفته است:
رکن اساسى شعر، تصویر و خیال‏پردازى و صحنه سازى است . مواجهه عادى با واقعیت‏ها تاثیرى معمولى دارد ولى اگر مطلب و واقعیتى همراه با تشبیه، مجاز، استعاره و تصویرپردازى باشد، تاثیرى ژرف و شگرف خواهد داشت . مخصوصا اگر همراه با وزن و قافیه و ردیف مناسبى هم باشد (5)
سرودن شعر علاوه بر تمرین و خواندن اشعار شعرا، قریحه و ذوق و طبع شعر هم مى‏خواهد که معمولا خدادادى است . در هر حال شعر یکى از ابزارهاى هنرى است که مى‏تواند در خدمت عقاید صحیح و اخلاق باشد . بزرگان دین ما هم از آن استفاده لازم را نموده‏اند . مرحوم ملا احمد نراقى نیز کتاب شریف مثنوى طاقدیس را که حاوى حدود 11500 بیت‏شعر است‏سروده و از خود به یادگار گذاشته است .
موعظه و نقش آن در سازندگى جامعه مخصوصا موعظه در قالب شعر
قرآن کریم در مواضع متعددى از موعظه و تاثیر آن سخن به میان آورده است که به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود . خداوند متعال فرموده است:
«یا ایهاالناس قد جائتکم موعظه من ربکم و شفاء لما فى‏الصدور و هدى و رحمة للمؤمنین‏» (6)
اى مردم به یقین براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى و درمانى براى آن‏چه در سینه‏هاست و رهنمود و رحمتى براى گروندگان (به خدا) آمده است .
همچنین فرموده است:
«ولقد انزلنا الیکم آیات مبینات و مثلا من الذین خلوا من قبلکم و موعظة للمتقین‏» (7)
و قطعا به سوى شما آیاتى روشن‏گر و خبرى از کسانى که پیش از شما روزگار به سر برده‏اند و موعظه‏اى براى اهل تقوا فرود آورده‏ایم .
ظاهرا در آیه نخست، قرآن کریم نیز - با تمام اهمیتش - مصداقى از موعظه محسوب شده است که خود دلیلى بر قدر و عظمت موعظه است و در کنار آن، به‏عنوان درمان دردهاى سینه و رهنمود و رحمتى براى مؤمنان معرفى شده است . گرچه این صفات از خصایص قرآن کریم است، ولى همین قرآن وقتى مصداق اتم موعظه باشد، پس موعظه مى‏تواند چنین شمول و کارآیى داشته باشد . و در آیه دوم نیز قرآن موصوف به ویژگى موعظه‏گر بودن شده است . جالب آن‏که در آیه اول، خطاب به عموم مردم و در آیه دوم موعظة للمتقین ذکر شده است . شاید وجه آن این باشد که در آیه نخست، قرآن کریم مصداق کامل موعظه معرفى شده و قرآن براى هدایت عموم مردم در تمام زمان‏ها و مکان‏ها نازل شده است، ولى در آیه دوم، آیات مبینات و سرگذشت پیشینیان مدنظر بوده و این دو را موعظه‏اى براى صاحبان تقوا قرار داده است .
از على‏علیه السلام نقل شده:
احى قلبک بالموعظة× بالمواعظ تنجلى الغفلة× ثمرة المواعظ الانتباه (8)
در این جملات شریف چند اثر براى موعظه ذکر شده مثل: زنده شدن دل‏ها، از بین رفتن غفلت و بیدار شدن و آگاهى .
از امام کاظم‏علیه السلام نقل شده است:
خذ موعظتک من الدهر و اهله (9)
با تامل در این آیات و روایات استفاده مى‏شود که مؤمن و عاقل بایستى چشم و دل عبرت بین داشته باشد و با غفلت از کنار امور و وقایع نگذرد و از روزگار و تحولات آن عبرت بگیرد .
شمه‏اى از موضوعات و قصه‏هاى مختلف کتاب شریف طاقدیس
لفظ طاقدیس به‏معنى طاق مانند است (دیس یعنى مانند) گویا اشعار کتاب مانند سقفى ذهن و دل انسان را احاطه مى‏کند . کتاب در دو بخش با عنوان صفه ارایه شده که به‏معنى ایوان، شاه نشین، و خانه تابستانى سقف‏دار مى‏باشد .
صفه اول در 152 صفحه و صفه دوم در 231 صفحه مى‏باشد . گرچه در پایان صفه اول متذکر شده که اشعار در چهار صفه ارایه خواهد شد (10) ولى ظاهرا به سرودن صفه سوم و چهارم موفق نشده‏اند .
در معرفى اجمالى این کتاب شریف گفته شده است:
منظومه گهربارى است‏شامل مواعظ عارفانه و روحانى، مشحون از پند و اندرزهاى حکیمانه و اخلاقى، آمیخته به لطایف و ظرایف ادبى که با زبان شعر و ادب آراسته گشته تا بسیارى از احکام و اوامر الهى و فصولى از مبانى اصول و فروع دین مبین اسلام را با بیانى ساده، قابل فهم و درک خاص و عام آشکار سازد . محتویات آن به‏وسیله بیانى رسا و شیرین و آهنگى جاذب و دلنشین، راه و رسم نیک بختى بشر را در صحنه‏هاى گیتى تا وصول به سعادت جاودانى نشان مى‏دهد (11) .
بخش‏هاى مختلف کتاب طاقدیس
در یک نگاه مى‏توان بخش‏هاى زیر را در این کتاب تمیز داد:
1 - مناجات و راز و نیاز با پروردگار
این مناجات با سوز و گداز فراوان همراه بوده و مشحون از اظهار عجز و ناتوانى و طلب عنایت و توجه خاص به خداوند متعال است . بعلاوه بیش‏تر مناجات‏ها با مطالب قبل و بعد تناسب دارد . مثلا در مناجات صفحه 156 - 158 به تناسب طرح قصه ابرهه و حضرت عبدالمطلب، سروده‏اند:
اى خدا این خانه را خود ساختى
خود در و دیوار آن پرداختى
این کجا باشد روا اى ذوالمنن
خانه یزدان مقام اهرمن
یک نظر در کار این ویرانه کن
دشمن خود را برون زین خانه کن
دشمن اندر خانه مپسندد کسى
خانه را ویرانه بینندد کسى
خاصه صاحبخانه‏اى چون تو جلیل
هر جلیلى با جلیل تو ذلیل
خانه هر کس ز تو آباد شد
خانه خود را ببین بر باد شد
در ادامه بعضى از مناجات‏ها، استغاثه و توسل به ذیل عنایت امام عصر - روحى له الفدا - نیز شده است (12)
اى امیر کاروان واپسین
اى وجودت لنگر چرخ و زمین
اى دلیل راه هر گم کرده راه
بى پناهان جهان را تو پناه
اى شبان مهربان بنگر به دشت
یک بز لاغر جدا از گله گشت
دور او بگرفته گرگان بى‏شمار
حمله بر وى آورند از هر کنار
رحمتى کن اى شبان مهربان
این بز لاغر ز گرگان وا رهان
اى امین حق، شه دنیا و دین
اى تو خیرالمرسلین را جانشین
هم چنین در پایان مناجاتى دیگر آورده‏اند:
چارده خورشید گردون شرف
چارده بدر منیر بى کلف
اولین شان آن مهین و حور بود
کز جبین او فروزان نور بود
آخرین‏شان مرکز دنیا و دین
هم امان خلق و خالق را امین
ساقى این دوره آخر زمان
باقى از بهر بقاى کن فکان
مایه‏ام عجز و امیدم بس دراز
تکیه گاهم رحمتت اى بى نیاز
تحفه‏ام توحید و خاصانم پناه
از چه مى‏ترسم دگر اى پادشاه
آه و واویلاه ترسانم ز خود
همچو شاخ بید لرزانم ز خود
تمامى مناجات مشحون از توحید ناب و خالص ابراز و اظهار عجز و بندگى و هیچ بودن و تقصیر و قصور از بندگى و طلب مغفرت و عنایت‏خاص از پروردگار است .
2 - معرفى دین مقدس اسلام در قالب شعر
این معرفى شامل بیان اعتقادات از قبیل توحید، صفات خداوند متعال مثل عدالت و همین‏طور اعتقاد به نبوت و امامت و معاد است . در بخش توحید، توحید در ذات، صفات و توحید افعالى و توحید در عبادت، به زیباترین بیان آمده است . در قسمت نبوت اعتقاد به نبوت پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله لطف و مراحم او نسبت‏به امت‏خودش به کرات آمده است . در بخش امامت «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة‏» و وصایت امیر المؤمنین و 11 اولادش ذکر شده است و همین‏طور اعتقاد به قیامت و حساب و کتاب و حشر و صراط و میزان و بهشت و جهنم و در قسمت اخلاقیات مطالب بسیار فراوانى در اشعار آمده که فهرست اجمالى آن‏ها به این قرار است: دنیا دوستى سرآمد تمام مصیبت‏ها، حرص و طمع و پیامدهاى منفى آن‏ها، خود بینى و خود خواهى و عجب و کبر و غرور، شکم پرستى، مذمت تعلق خاطر فراوان به زن و اولاد، نکوهش عالم بى عمل، نکوهش تظاهر و خودنمایى و . . .
در این قسمت‏بیش‏تر مذمت‏ها به دنیا گرایى اختصاص یافته که در قسمت‏حکایت‏ها و قصه‏ها توضیحات بیشترى خواهد آمد .
در قسمت تعالیم و مقررات اسلامى نیز مطالب فراوان زیر به چشم مى‏خورد:
نافرمانى شیطان از این که به حضرت آدم سجده کند، لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین، در نکوهش صوفیه، سیر و سلوک الى الله و تقرب به او، انس و الفت و خوش رفتارى پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله با کودکان مخصوصا با حسنین‏علیهم السلام استفاده فراوان از قوه عاقله و تفکر در تمامى امور .
در مواردى نیز مطالبى در باب احکام فقهى آمده است .
حال براى استشهاد، ابیاتى آورده مى‏شود:
در بابت توحید (ص 102)
خواست تا گردد عیان و آشکار
سر زند خورشید در دیجور تار
چیست‏خورشید اى که خاکم بر دهن
اى زبانم کوته و لال از سخن
این زبان بى ادب ببریده باد
وین دهان بى‏حیا دریده باد
آفرید این خلق نامعدود را
جدولى ببرید بحر جود را
گشت از آن خلق بى پایان پدید
کل یوم و هو فى خلق جدید
در بیان این که انسان باید به خدا اعتقاد داشته باشد ولى نمى‏تواند کنه ذات الهى را بشناسد .(ص 144)
آن که خود را مى‏نداند چیست آن
کى شناسد پاک یزدان کیست آن
جمله فرسادان (13) در این جا ابلهند
عارفان سرگشته‏اند و واله‏اند
دور بینان جمله کورند و ضریر
تیزهوشان ابلهند و در زحیر
در باب توسل به پیامبر عالى قدرصلى الله علیه وآله اشعار زیادى سروده‏اند از جمله در (ص 91)
یا رسول الله یا غوث الامم
یا سحاب الجود یا بحر الکرم
یا رسول الله یا شمس الظلام
یا شفیع الذنب فى یوم الندم
یا رسول الله یا حبل النجات
یا رجاء الخلق یا منجى العصات
اى ادب اندوز تعلیم اله
اى ادب آموز کل ماسواه
عقل اول طفل ابجد خوان تو
روح اعظم سایه‏اى از خوان تو
اى طفیلت هستى کون و مکان
اى به دورت گردش هفت آسمان
در باب امامت آورده است: (ص 34 - 35)
پیر آن باشد که پیریش از خداست
نور حق او را به هر جا رهنماست
پیریش از نص یزدانى بود
علم او الهام ربانى بود
پیر آن باشد که ایمان پیر داشت
نى که مو چون شیر و دل چون قیر داشت
چیست آن ایمان پیر اى حق پرست
آن که همره باشدت روز الست
زاده از نور خدا روز ازل
نى به دنیازاده از کفر و دغل
کرده باشد پاکش از کفر و ضلال
روز اول پادشاه بى زوال
نى که چون ایمان آن بد حال‏ها
زاده بعد از کفر و ایمان سال ها
بلکه میرد هر دم از عصیان تو
آن چه بود و زایدش ایمان تو
چون قرین معصیت‏شد آدمى
روح و ایمان مى‏رود از وى همى
چون که توبه کرد و کرد او بازگشت
با وى ایمانى ز نو انباز گشت
چون حیات مستقر نبود از آن
زاید ایمان و بمیرد هر زمان
پیر را کى باشد ایمانى چنین
ان عهدى لاینال الظالمین
در باب قیامت و چگونگى آن سروده است: (ص 268)
کاخ سلطان چون سیاستگه بود
پیش مجرم بدتر از صد چه بود
با هزاران طبل و کوس و کبر و باد
سوى انسانى گرایید اى جماد
اندرین گنبد در افکند از غرور
دورباش و هاى و هوى و عر و عور
بین چگونه گفت در پاى حساب
یا الهى لیتنى کنت تراب
بلکه دارد از وجود خود ندم
هى عدم هى هى عدم هى هى عدم
مى‏گریزد از گلستان وجود
سوى زندان عدم کور و کبود
لیکن این نبود به غیر آرزوى
دیگر از این دام آزادم مجوى
هر عذابى باشدش عذب و خوش است
باز با یاد خوش او دلکش است
در باب اثبات قدرت خداوند و ثبوت معاد جسمانى آورده است: (ص 251)
شیخ گفت او را که اى کافر نهاد
آن تویى کت نیست تصدیق معاد
باورت ناید ز سوز واپسین
راست نشمارى تو روز راستین
گفت اگر مى‏پرسى از کردار من
وز رسوم بندگى و کار من
آرى آرى آن منم خاکم به سر
کز قیامت نزد من نبود خبر
حق به جانب باشدت اى نیکبخت
کار من ماند به آن گفتار سخت
راست گفتى سر به سر اعمال من
منکران حشر را باشد ردن
آن که باور نبودش روز پسین
طاعتش باشد چنان کارش چنین
ساعتى خالى نه از اندوه و غم
گاه در تشویش و گاهى در ندم
گر ملول از کرده بیزار خود
گر ملالت از جفاى یار خود
بعضى از تعالیم بسیار مهم اسلامى که در فرمایشات اهل بیت‏علیهم السلام به زیباترین وجه تبیین شده، در اشعار مرحوم نراقى آمده است: از جمله: لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین: (ص 350)
فعل را خواهى کنى و خواه نه
جز ترا در فعل و ترکش راه نه
کس نه بتواند بپیچد پنجه‏ات
یا ز منع فعل سازت رنجه ات
باتو باشد اختیار و اختیار
اختیارت را بود بیخ استوار
ورنه آن قدرت نباشد جان من
با چنین قدرت دم از قدرت مزن
اختیارت چون به دست دیگریست
اختیارت اختیار اى دوست نیست
باشد او از تو بگیرد اختیار
هم نماید از تو سلب اقتدار
عاجز و زار و زبون گرداندت
از فرازى سرنگون گرداندت
یا فرستد مانعى در کار تو
سست‏سازد همت استوار تو
یا بگرداند از آن میل دلت
یا بیارد پیش شغل شاغلت
این نباشد اختیار و جبر نیز
هست امر بین امرین اى عزیز
گر کنى فعل، از تو باشد اى عمو
با شعور و با اراده مو به مو
دست تو بگرفته شاه دستگیر
آن نباشد جبر، اى مرد خبیر
همان‏طور که از اشعار استفاده مى‏شود یک معناى حدیث‏شریف این است که تو در کارهایت مختار هستى اما در اختیار داشتنت مختار نیستى، پس جبر نیست و تفویض هم بلکه سر جمع هر دو را دارى . البته معانى بهترى نیز براى این حدیث‏شریف ذکر شده است: (14)
3 - آوردن تمثیلات و حکایات
مطلب اساسى دیگر در کتاب طاقدیس، آوردن تمثیلات، حکایات و لطیفه‏هایى است که در آن‏ها تصویرپردازى‏هاى بدیعى براى نزدیک کردن مطلب به ذهن و تهییج عواطف و تهذیب نفس صورت گرفته است . به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:
الف) شاهى طوطیى داشته و مى‏خواسته ندیم او باشد و همه زبان‏ها را بداند . بدین جهت آن را به سفارش فراوان به جزیره‏اى مى‏فرستد که در آن پیرى بوده که همه زبان‏ها را مى‏دانسته، طوطى وقتى به آن جزیره مى‏رود با ناز و نعمتى که در آن جا بوده سفارش پادشاه را فراموش کرده و کارهایى انجام مى‏دهد که از آن انتظار نبوده و زبان‏هاى مختلف را هم یاد نمى‏گیرد . این داستان تمثیلى است از هبوط اولاد آدم در این دنیا و فراموش کردن عهد الست و آمیخته شدن با لذات دنیا و غفلت از تعالیم انبیا و اوصیاى الهى . این داستان به صورت مقطع در سرتاسر صفه اول آمده است .
ب) در مذمت آرزو و طمع آورده است که: دو کودک همبازى یکى نان و عسل و دیگرى نان خالى داشته و در تمناى عسل بوده، کودک صاحب عسل به او گفته همانند سگ پارس کن تا تو را عسل دهم و او مدام براى اندکى عسل، صداى سگ در مى‏آورده .
ج) مردى به هر دلیل از راه راز و نیاز با پروردگار از مواهب مادى او نیز برخوردار بوده، روزى به توصیه زوجه‏اش مجبور مى‏شود که از دوستش درخواست نان کند . چون همه او را به عنوان عارف مى‏شناخته‏اند، مجبور مى‏شود شب برود و طلب نان بگیرد . در بازگشت ماموران حکومت‏بپندار این‏که وى دزد است او را دستگیر و دستش را قطع مى‏کنند . وقتى امیر شهر از ماجرا با خبر مى‏شود سراسیمه براى عذر خواهى نزد عارف مى‏آید، او مى‏گوید: نیاز به عذرخواهى نیست . من که تا به حال از این راه روزى‏ام رسیده، باید همان راه را ادامه مى‏دادم .
د) در باب هدر دادن عمر و تضییع وقت این تمثیل را آورده که گردو فروشى براى 10 و 5 و4 و 3 و 2 گردو هر مورد قیمتى مشخص کرده بود، ولى یک دانه را به رایگان مى‏داد . شخصى به‏طور متناوب یک گردو از او مى‏گرفت تا گردوهاى زیادى از او به چنگ آورد . فروشنده متوجه شد که فریب خورده است لذا دیگر به او گردو نداد . مرحوم نراقى فرموده است که اگر کسى بخواهد 10 یا 5 یا 4 یا 3 سال از عمر ما را بخرد به هر قیمتى باشد به او مى‏دهیم، در حالى که دقیقه‏ها و ثانیه‏ها و گاه ساعت‏ها از عمر خود را به رایگان از دست مى‏دهیم، ولى مگر عمر ما غیر از همین دقیقه‏ها و ساعت‏ها است؟ !
ه) عارف عالمى (مرحوم میرفندرسکى) در سفر به هند به شهرى مى‏رود که تمام مردم آن‏جا بت مى‏پرستیدند . روزى به بتکده آن‏ها مى‏رود و آن‏را بسیار مجلل و باشکوه (ظاهرى) مى‏یابد . بت پرستان به او مى‏گویند نشانه حقانیت‏بت پرستى آن است که این ساختمان با این تجهیزات از قرون پیش همین‏طور مانده است، در حالى که مساجد شما بیش از 70 - 80 سال دوام ندارند و نیاز به تجدید بنا پیدا مى‏کنند . عارف عالم مى‏فرماید: برعکس، نیاز مساجد ما به تجدید بنا به‏خاطر آن‏است که در آن‏ها ذکر حق گفته مى‏شود و در و دیوار تحمل آن‏را ندارند و از هم مى‏گسلند، در حالى‏که در بتکده حرف حقى گفته نمى‏شود . براى مثال من فردا این‏جا اذان گفته و نماز مى‏خوانم خواهید دید که خراب خواهد شد . شب راز و نیاز و تضرع به پیشگاه خداوند مى‏نماید که سخنى را که الهام کرده‏اى یارى نما تا عملى کنم . فردا پس از اذان و نماز دستور مى‏دهد بلافاصله همه بیرون روند و بتکده با خاک یکسان مى‏شود .
و) مساله عشق به کرات در صفه اول و دوم ذکر شده است در یکى از تمثیل‏ها وقتى مجنون بیمار مى‏شود و قرار است فصد شود و از رگ او مقدارى خون برود تا بیمارى او بهبود یابد هر جا را که مى‏خواهند فصد کنند مى‏گوید از این‏جا این کار را نکنید، زیرا در رگ‏هاى من خون لیلى در جریان است . و در واقع ریختن خون لیلى است و من به هیچ وجه راضى به این کار نیستم . این لطیفه تمثیلى است از این مطلب که وجود عاشق سراپا متعلق به معشوق است و خودى غریبند و هرچه هست، معشوق است .
4 - آوردن اشعار نغز و زیبا در وصف حادثه کربلا
این اشعار مشتمل بر مدح و مرثیه است: روانه شدن امام حسین‏علیه السلام به کربلا، وقایع روز عاشورا ، میدان رفتن على اکبر و . . . صفحات 430 - 432 :
اى پدر هنگام رخصت دیر شد
دل از این ویرانه دیدم سیر شد
تا بکى بینم همالان سینه چاک
آن یکى در خون و آن دیگر به‏خاک
تا بکى بینم ترا تنها و فرد
اندر این صحرا میان صد نبرد
رخصتى ده تا کشم تیغ از نیام
آتش اندازم در این قوم لئام
شاهزاده پیش آن شاه ایستاد
سر برهنه کرد و در پایش فتاد
با پدر مى‏گفت کاى سلطان من
چیست‏سلطان اى تو جان جان من
جان به لب آمد مرا از انتظار
رخصتى آخر مرا در کار زار
لاابالى کشته‏ام صبرم نماند
مر مرا این صبر در محنت نشاند
اى پدر دیگر نماندم طاقتى
از براى خاطر حق رخصتى
پس به رخصت‏شاه عالم لب گشاد
گفت چون خواهى روى، رو خیر باد
هین برو اى نور ظلمت‏سوز من
گفت چون خورشید روز افروز من
پس وداع جمله کرد آن شهریار
بر عقاب باد پیما شد سوار
گفت از من بر شما بدرود باد
وعده دیدار بر محشر فتاد
5 - آوردن آیات و روایات به‏صورت شعر
مرحوم نراقى با حفظ وزن و قافیه و ردیف، بیش‏تر کلمات آیات و روایات مورد نظر را در ابیاتى گنجانیده است و در این زمینه الحق درخشیده‏اند . به چند نمونه از آن‏ها اشاره مى‏شود:
الف)
رو بخوان از مصحف حق قد نرى
قد تقلب وجهک نحو السماء
اشاره ما به آیه 144 سوره بقره «قدنرى تقلب وجهک فى السماء»
ب)
نا امیدى کفر باشد اى عمو
رو بخوان لاتیاسوا لاتقنطوا
اشاره به آیه 54 سوره زمر: «قل یا عبادی الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفور الرحیم‏»
ج)
ان ذا القرآن لوکان نزل
من عتابى الکبریاء للجبل
لرایته قد تصدع خاشعا
ضارعا من خشیة الله خاضعا
اشاره به آیه شریفه 21 در سوره حشر:
«لو انزلنا هذا القرآن على جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیة الله وتلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون‏»
از این قبیل آیات در 46 مورد در قالب شعر بیان شده است
5 - اشاره به برخى نکات آموزنده
مطلب پنجم که در پایان آورده مى‏شود ذکر برخى نکات است که در اشعار جلب توجه مى‏کند . از جمله:
- مذمت‏شدید از زنان در موارد متعدد;
- آوردن کلمات و حکایات مربوط به اسافل اعضا و استفاده اخلاقى از آن‏ها;
- رد کردن صوفیه و طریقت آنان با این‏که در برخى اشعار، اشعار به صورت وجود هست;
- شکایت از اوضاع و احوال زمانه و استغاثه به حضرت حجة (عجل‏الله تعالى فرجه‏الشریف).
براى حسن ختام همین ابیات را مى‏آوریم . صفحه (178 - 179)
ساقى دین دوره آخر زمان
باقى از بهر بقاى آن جهان
نور مطلق آفتاب برج دین
آن امام خلق و خالق را امین
پرده از رخ بر فکن اى آفتاب
اى دریغ آن آفتاب اندر حجاب
اى تو نور چشم خیر المرسلین
اى تو سالار جهان را جانشین
پاى دولت در رکاب آور کنون
تیغ غیرت از نیام آور برون
اى غضنفر زاد: ضیغم شکار
روبهان در کشورى بین آشکار (15)
پنجه برکن رو بهان در هم شکن
تیغ برکش ظالمان را سر فکن
من چه گویم ملک و کشور از شماست
آنچه مى‏گویم فضولى و خطاست
مملکت از تست اى عالى‏جناب
خواه آبادش کن و خواهى خراب
آنچه مى‏گویم ز نادانى بود
گفت و نا گفتم پشیمانى بود
زین خطایم بگذر از لطف عمیم
اننى استغفرالله العظیم
پى‏نوشت:
1) الکرام البررة، جزء دوم ص 116 .
2) شعراء (26) : 224 تا آخر سوره .
3) بحار، ج 79 ص 290 .
4) المنطق، محمدرضا مظفر، صناعات خمس، بحث‏شعرا، ص 405، ط فیروز آبادى .
5) المنطق، محمد رضا مظفر، صناعت‏شعرا، صص 406 - 407 .
6) یونس (10) : 57 .
7) نور (24) : 34 .
8) غررالحکم .
9) بحارالانوار، ج 78، ص 306 .
10) طاقدیس، ص 178، مثنوى طاقدیس به همراه منتخبى از غزلیات عالم ربانى حاج ملا احمد فاضل نراقى به‏اهتمام حسن نراقى - انتشارات امیرکبیر - تهران 1362، چاپ دوم .
11) پیش‏گفتار: ط 2، سال 1362، انتشارات امیرکبیر، تهران، ازحسن نراقى، ص 5 .
12) مثنوى طاقدیس، صص 208 - 209 .
13) حکیم و دانشمند .
14) طلب و اراده از حضرت امام خمینى‏رحمه الله مترجم جناب آقاى فهرى
15) اشاره به دوران قاجار و زمان فتح على شاه قاجار .

تبلیغات