آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

مقدمه
اصلاح حوزه‏هاى علمیه و بهسازى کتاب‏ها و شیوه‏هاى درسى، از گذشته تاکنون، دغدغه و آرزوى علماى بزرگ بوده و اندیشمندان فرزانه براى این امر راه حل‏ها و روش‏هاى گوناگونى ارایه کرده‏اند . کسانى در حوزه‏هاى عراق و لبنان و ایران موفق شده‏اند به اندیشه‏هاى خود (در مجموعه‏هاى محدود) جامه عمل بپوشانند و اسلام شناسان و عالمان فرزانه‏اى را تربیت کنند .
علامه سیدمحسن امین از نوآورانى بود که هماره فکر اصلاح حوزه‏ها و بهسازى فرهنگ دینى از ذهنش دور نمى‏شد و از جوانى تا پیرى با موانع و مشکلاتى که راه رشد حوزه‏ها را بسته بودند، مبارزه کرد و در این راه اذیت و آزار فراوانى را به جان خرید و با تبلیغات، اقدامات پى‏گیر و پشتکار ویژه، به بخشى از اندیشه‏هاى اصلاحى خود دست‏یافت .
علامه امین، دست پرورده عالمانى چون آخوند خراسانى و شیخ الشریعه اصفهانى و سیداحمد کربلایى بود . اینان همگى از عالمان آرمان طلب و پرشور بودند و در مبارزه با نارسایى و پیوند دین و جامعه و احیاى مسایل فراموش شده اسلام در جامعه، پیشتاز بودند . (1)
علامه امین، متاثر از اندیشه‏هاى اصلاحى میرزاى شیرازى بود که زمان شناس بود و در تدریس دانش‏هاى دینى، طرح مسایل ضرورى و مورد احتیاج حوزه و جامعه را در اولویت داشت و اوقات طلاب را ارزش‏مندتر از آن مى‏دانست که سال‏هاى طولانى صرف مسایل بى‏فایده گردد و استعدادهاى بى‏کران آنان در لابه‏لاى درس‏هاى غیرضرورى و بى‏نظمى و نابسامانى حوزه تلف شود .
او به همراه درس‏هاى اصول و فقه، به طلاب شور و حرارت انقلابى مى‏داد و آنان را به تحقیق و پژوهش مسایل مورد نیاز جامعه تشویق مى‏کرد و همراه با خطبه‏هاى نهج‏البلاغه درس‏هاى دادگرى و دفاع از فرو دستان و فروتنى و مبارزه با بیگانگان را به آنان مى‏آموخت . (2)
علامه امین، پس از توشه برگرفتن از خرمن استادان بنام، به زادگاه خود باز گشت و مشعل اصلاح‏طلبى را بر افروخت . او مبارزه علمى با کژاندیشى‏ها و باورها و رسوم ضد اسلامى (که اختلاف را در بدنه جامعه لبنان و سوریه نهادینه و جان و روح جامعه را فلج کرده بود) را قدم اول شمرد و با نقد و بررسى فرهنگ دینى و آثار شوم کج فهمى و اختلاف میان مسلمانان را، آشکار ساخت و نسل جوان را به بازگشت‏به قرآن و فرهنگ محمدى و علوى تشویق کرد . او معتقد بود بدخواهان از گذشته با نفوذ در مذهب اصیل علوى و به بیراهه بردن شعارها و آرمان‏هاى آن، فرهنگ اموى را جایگزین آن نموده تا آن را در میان مسلمانان بدنام جلوه دهند .
علامه، در این باره رساله‏اى به نام «تنزیه‏» نگاشت و در آن تحریف‏هایى که در شعایر عاشورا رخ داده و آن را از حرکتى استوار و ضداستبدادى به حرکتى خواب‏آور و رکود آفرین تبدیل کرده، جواب داده است . علامه، مراسمى چون قمه زنى و رواج برخى سروده‏هاى دروغ و وهن‏آمیز را به دور از روح عزادارى و احیاى شعایر حسینى خواند و آن را نمونه‏اى از استفاده از ابزار باطل براى رواج حق خواند . وى براى به سامان آوردن شعارها و مراسم حسینى در سوریه و لبنان، فعالیت‏ها کرد . (3)
اصلاح حوزه‏هاى علمى
علامه، راه اصلاح فرهنگ دینى را تحول ژرف و دامنه‏دار در زمینه‏هاى آموزشى و پرورشى در حوزه‏هاى علمیه مى‏دانست . او معتقد بود باید مدرسه‏ها نظم و سامان یابند و بى‏برنامگى در آن زشت‏شمرده شود و افراد بى‏برنامه و اصلاح‏ناپذیر که تن به مسؤولیت و برنامه نمى‏دهند و یک طرفه از بودجه بیت‏المال استفاده مى‏برند و کارى بر دوش نمى‏گیرند، از سلک طلاب بیرون رفته و به کارى دیگر بپردازند و امکانات حوزه، در خدمت‏خدمت گزاران به دین و مسلمانان به کار گرفته شود . استاد در شرح زندگى تحصیلى خود در حوزه نجف، به مشکلات و نارسایى‏هاى روش تحصیلى حوزه اشاره کرده است . از جمله:
1 . نظارت نداشتن بر کیفیت درسى طلاب;
2 . تدریس برخى از استادان بى صلاحیت;
3 . نبود امتحان و آزمون سراسرى;
4 . عدم استفاده از تعطیلات;
5 . تدریس مباحث و مسایل غیرضرورى;
6 . تداخل مباحث کلامى در مباحث اصول;
7 . تطویل در مباحث اصول;
8 . بى توجهى به علم الحدیث و نقد اسانید و بسنده کردن به کارهاى گذشتگان;
9 . بى توجهى به ادبیات عرب و . . . . (4)
استاد، در پژوهشى ژرف ضمن بحث از ارزش دانش‏ها، به بررسى نارسایى در عرصه علوم اسلامى پرداخته و راه کارهایى را براى سامان بخشیدن به شیوه تحصیلى طلاب نشان داده است . گرچه این نوشته، شیوه تحصیلى چند دهه پیش را نشان مى‏دهد و در آن سال‏ها برخى از آن کمبودها اصلاح شده و دست اندرکاران حوزه نجف و قم گام‏هاى مثبتى را در بهسازى آموزشى طلاب برداشته‏اند، ولى از آن جا که مطالب و پیشنهادهاى استاد، مقطعى نیست و همه زمان‏ها را در بر مى‏گیرد و جزو توصیه‏هاى ماندگار است، از این رو گوشه‏هایى از آن را براى خوانندگان گرامى مجله یادآور مى‏شویم . امید است این نوشتار کمکى باشد براى بهره‏ورى هر چه بیش‏تر حوزه‏هاى علمیه و طلاب گرانقدر آن .
×××
بدان برترین دانش‏ها که شرف دانش به ارزش دانسته و فرجام و آثار آن بستگى دارد، برترین دانش، خداشناسى است; زیرا این موضوع از برترین موضوعات است و بهترین نتیجه را در پى دارد . پس دانش فقه که معیار شناخت دستورات و سبب جدا کردن حلال از حرام است . بسیارى از روایت‏ها بر ارزش علم فقه، و منزلت‏بلند آن، به صراحت تاکید کرده‏اند . (5)
شناخت روایت‏هاى پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام که مدار فقه بر آن‏ها بستگى دارد، نیز در زمره دانش فقه است . در برخى روایات آمده که شناخت‏یک روایت در موضوع شناخت‏حلال از حرام بر همه دنیا برترى دارد . (6)
مقدمات دانش فقه چونان مسایل اصول، درایت، رجال، تفسیر، نحو، صرف، اصول و لغت‏شناسى، فضیلت‏برابر با دانش فقه را دارا هستند . روشن است که ارزش دانش مقدمى بستگى به میزان کاربرد آن در دانش فقه دارد . پس جوینده دانش باید از دانش‏هاى مقدماتى به قدر نیاز بهره گیرد و اگر از آن تجاوز کرد، لغو و بیهوده بوده و چه بسیار سبب از دست رفتن برخى از دانش‏هاى واجب شده و حرام خواهد بود، چنان که کوتاهى در آن، هدف را تباه مى‏سازد .
افراط و تفریطهاى آموزشى
در روزگار ما، بلکه از روزگاران دراز، طلاب علوم دینى در آموزش، افراط و تفریط دارند; برخى از آن‏ها در کسب دانش اصول فقه یکسویه مى‏روند و همه دوران زندگى را در این راه تلف مى‏سازند .
کند و کاو در این دانش، آنان را از فقه، درایت، رجال، تفسیر قرآن و مطالعه کتاب‏هاى روایى و تفسیر آن و دیگر مسایلى که فقیه از شناخت آن ناگزیر است، باز مى‏دارد . این افراد، زمان درازى را در مسایل بى‏فایده و یا کم فایده به کار مى‏گیرند .
از جمله بحث از تعریف علوم و بحث از تحریر محل نزاع که ماه‏ها و گاه سال‏ها وقت‏خود را صرف تحقیق در آن مى‏کنند . مثلا در تعریف بیع بحث مى‏کنند:
مبادله مال به مال است‏سپس در محدوده و موارد صدق آن (طرد و عکس) آن سخن مى‏گویند . که مثلا بیع اجاره را نیز در برمى‏گیرد . برخى از آنان قیدى را بر این تعریف مى‏افزایند که این خود بر دامنه مشکل مى‏افزاید و نیز در بحث ضد از این گفت‏وگو مى‏کنند که نزاع در ضد عام است‏یا خاص . براى هر یک شواهدى مى‏آورند و بر یکدیگر اشکال مى‏گیرند و نیز ماه‏ها در دلیل انسداد سخن مى‏گویند با آن که به اتفاق همگان نیازى به آن نیست .
اولین کسى که به نارسایى این پژوهش‏ها در روزگار ما توجه کرد استاد ما شیخ ملاکاظم خراسانى‏قدس سره بود . وى در تعریف موضوعات به این بسنده کرد:
تعریف لفظى است، مانند گفتار لغت‏شناسان: «سعدانه‏» : نام گیاهى است .
آخوند با این روش، فرصت‏هاى تحصیلى بسیارى را براى طلاب آزاد کرده است . از این رو، آخوند خراسانى طى دو سال علم اصول را از اول تا آخر به انجام مى‏رساند . و حال آن که اساتید دیگر در چند برابر این زمان تمام نمى‏کردند .
برخى از طلاب در آموختن اصول فقه کوتاهى مى‏کنند و به اتقان وقوت آن را پى نمى‏گیرند; با این که علم اصول سنگ‏زیرین استنباط فروع فقهى است . گروهى که توانایى فرا گرفتن آن را نداشتند، گمان مى‏کردند، درست مى‏روند و چون کتاب و سنت‏به زبان عربى است و آنان نیز عربند، دریافت دستورات دینى برایشان آسان است و زیاد نیاز به علم اصول ندارند . (7) ریشه این گریز، ناتوانى این گروه از فهم اصول است، چه آنان از این که ایشان را به ناتوانى و بى‏سوادى متهم کنند، خرسند نبوده و یکسره ارزش دانش اصول را انکار مى‏کنند .
جایگاه ادبیات عرب
از موارد تفریط طلاب، کوتاهى آنان در یادگیرى علوم عربى است . این مساله بویژه براى غیر عرب زبانان از اهمیت‏بیش‏تر برخوردار است; ادبیات عرب در استنباط کتاب و سنت نقش زیر بنایى دارد .
فهم احکام از کتاب و سنت‏براى فقیه، بدون تبحر در ادبیات عرب و آگاهى از موارد استعمال الفاظ در گفت و گوها و موارد کاربرد مجاز و استعارات عربى، ممکن نیست .
بسیارى از عجم‏ها نمى‏توانند به درستى به عربى سخن بگویند . این ناتوانى سبب مى‏شود در وادى تحریف و تصحیف، و دگرگونى و اشتباه بیفتد و کلام گوینده را بر غیر مقصود حمل کنند . تقصیر و کوتاهى عرب زبانان نیز (جز در موارد اندک) کم‏تر از عجم‏ها نیست، ولى عجم‏ها بیش از عرب‏ها نیازمند پژوهش در ادبیات عرب و توجه به استعمالات عرب‏اند، تا امکان فهم کتاب و سنت‏به شایستگى برایشان فراهم گردد .
برخى از عالمان بزرگ به درستى نمى‏توانند نماز را با قرائت‏به جا آورند و توانایى ادا کردن حروف از مخارج و بسترهاى صحیح آن را ندارند . این پدیده در دوره‏هاى اخیر بیش‏تر رواج یافته است .
با نگاه به گذشته مى‏یابیم، بسیارى از علماى ژرف نگر و محقق (از شیعه و سنى) از میان عجم‏ها برخاسته‏اند و آنان در پردازش و اتقان ادبیات عرب (صرف و نحو و فصاحت و بلاغت و بدیع و) . . . استوار کار بودند و آثار و تالیفات آنان گواه آن است . این نشانگر آن است که کم کارى، ویژه دوران‏هاى اخیر است و ربطى به عرب و عجم ندارد . از جمله، شیخ مرتضى انصارى، استاد پژوهشگران و نوآور تحقیقات فراوان در دانش اصول، که گفته مى‏شود: براى شناخت ادبیات عرب مواظبت‏بسیار مى‏کرد . بلکه گفته مى‏شود: او بر خواندن الفیه ابن مالک مواظبت کامل داشت . و برخى مبالغه کرده و مى‏گویند: هر روز پس از نماز صبح، الفیه مى‏خواند و آن را جزو تعقیبات نماز قرار داده بود! !
شیخ، با همه شخصیت و توجه به ادبیات عرب، بر استعمال و موارد کاربرد الفاظ عرب چیره نیست . وى در شرح حدیث «الناس فى سعة لایعلمون‏» در باب برائت آورده است:
یکى از احتمالات آن است که ما مصدریه ظرفیه باشد و «سعة‏» داراى تنوین و غیر مضاف . معنا چنین مى‏شود:
الناس فى سعة ماداموا لایعلمون (8) .
مردم در وسعت و آزادى‏اند تا وقتى که نمى‏دانند .
با آن که انسان آشناى به روش استعمالات عرب یقین دارد این کاربرد درست نیست . و اگر مقصود این باشد، باید گفته شود: «الناس فى سعة ما لم یعلموا»
از دیگر موارد اشتباه در شیوه استعمال عرب فهم این عبارت است:
ویستحب الحج کل عام لاهل الجده . (9)
براى توانگران، هر سال حج مستحب است .
گویند یکى از علما گمان داشت «الجده‏» همان شهر معروف حجاز در کنار دریاى سرخ است و از این که، این دستور، ویژه آنان باشد در شگفت‏شد . برخى از حاضرین به او توجه دادند که عبارت جده: به کسر جیم و فتح دال است، «یعنى توانمند» و سبب اشتباهش آن بود که «ال‏» بر اعلام مرتجل داخل نمى‏شود .
و حکایت مى‏شود که طلبه‏اى کلمه «اسد» در عبارت زیر:
ان فى المسالة اقوالا اسدها کذا . . .
را به تخفیف خواند و گمان کرد اسد به معنى شیر است . و گفت: این قول به جهت قوت آن، شیر گفتارست . با این که اسد به تشدید خوانده مى‏شود «یعنى استوارترین آن‏» .
برخى براى فهم یک کلمه به کتاب‏هاى لغت مراجعه و آن را برخلاف معناى خود تفسیر مى‏کند . مثلا در بحث از برخى آشامیدنى‏ها و خوردنى‏ها وارد شده:
ان الشراب الفلانى یتخذ من الذرة .
فلان آشامیدنى از ذرت گرفته مى‏شود .
برخى بر اثر ناآشنایى، در حاشیه کتاب از قاموس اللغة نقل کرده که:
الذرة: النحلة الصغیرة .
ذره: مورچه کوچک است .
روشن است که این اشتباه در فهم، معنا را به انحراف مى‏کشاند، وى هم‏چنین معناى لفظ «درابزین‏» در سخن شهید ثانى در منیة المرید فى آداب المفید و المستفید
لاینبغى للطالب ان یتکى فى مجلس الدرس على درابزین او نحوه .
براى طالب علم سزاوار نیست که در مجلس درس بر نرده و همانند آن تکیه کند .
را نفهمیده و در حاشیه خود نوشته به کتاب‏هاى لغت مراجعه کرده و ذکرى از آن نیافتم .
سامان دادن متون درسى
از امور زیان آور، تهذیب نشدن کتاب‏هاى درسى است . تصحیح نشدن عبارت‏ها، حذف نکردن زواید و حذف نشدن مطالب مربوط به دانش‏هاى دیگر . علومى که طلبه هنوز آن را نخوانده و یا نخواهد خواند . و نیز ضرورت دارد عبارت‏هاى مشکل، که بر بسیارى از اساتید نیز پنهان مانده و جز افراد اندک آن را در نمى‏یابند، روشن بایستى و شرح گردد .
«شرح القطر» در علم نحو با این که از بهترین کتاب‏ها با روشن‏ترین عبارت‏ها و بیش‏ترین فایده را دارد، مؤلف در آغاز کتاب خود مى‏گوید: «لفظ‏» جنس بعید و «قول‏» جنس قریب و کاربرد اجناس بعید در تعاریف نزد اهل نظر نیکو نیست . مساله جنس بعید و قریب از علم منطق است چه طور آن را مى‏توان در کتابى آورد که نوآموزان علم نحو آن را در دست دارند؟ ! آن را استاد نمى‏فهمد چه رسد به نوآموز!
نگاهى به کتاب‏هاى اصول فقه
کتاب‏هاى متداول اصول فقه مانند: معالم (10) و قوانین (11) و رسائل و کفایه نیز نیازمند تهذیب‏اند .
1 . معالم الاصول
با این که نویسنده آن سخنور اصولیین است و طلاب بهره شایانى از این کتاب مى‏برند، در عین حال، پس از معالم، اندیشه‏هاى اصولى، فراوان گسترش یافت و متاخران از صاحب معالم به مسایل ارزش‏مندى دست‏یافتند که مؤلف معالم بدان توجه نداده بود، لذا ضرورت دارد مسایل جدید و نو بدان اضافه گردد و مسایل غیر لازم از آن پیراسته شود .
2 . قوانین
این کتاب بر اثر مشکل بودن عبارت‏ها شایسته تدریس نیست و نیازمند پیرایش است .
3 . رسائل
با آن که نویسنده‏اش دانش بسیارى را در تالیف کتاب به کار برده است و مسایل مهمى از اصول را پژوهش و به حد کافى شرح کرده است و در کار خود پیش گام است، باز نیازمند تهذیب است، بایستى برخى از دراز گویى‏ها مانند: دلیل انسداد و مانند آن حذف و یا کوتاه شود و عبارت‏هاى پیچیده آن شرح شود .
4 . کفایة الاصول
با این که مؤلفش کارى مهم انجام داده و بسیارى از عبارت‏هاى غیرلازم را حذف و مسایل اصولى را تنقیح کرده است، باز عبارت‏هاى کفایه پیچیده و نیازمند اصلاح است .
در یک کلام، این نویسندگان (که خداوند تلاششان را جزا دهد)، در پژوهش موضوعات اصولى نهایت کوشش را انجام داده و به نسل‏هاى پى آمده فایده بسیار رساندند و در این راه کوتاهى نکردند، اما یک دانشمند هر چند برجسته باشد ضرورت دارد پس از او نوشته‏هایش نقد و تصحیح گردد; زیرا نویسنده فرصت ندارد که همه خواسته‏هاى خود را بنگارد، در این وقت اگر نوشته وى بتواند زمینه را براى پیامدگان فراهم آورد و دشوارى‏هاى موضوع را براى آنان بگشاید، متاخران به آسانى خواهند توانست مسایل مورد نیاز را به آن بیفزایند، مسایل غیر ضرورى را حذف کنند، عبارت‏هاى رسا و روشن‏تر را جایگزین عبارت‏هاى دشوار سازند و آن را مرتب کنند . پس سزاوار است متاخران به پیراسته کردن عبارت‏هاى قدما توجه کنند نه آن که وقت‏خود را در نوشتن حاشیه و شروحى که از متن کتاب روشن‏تر نیست، به کار گیرند و در نهایت طلاب را در دشوارى‏هایى که مانع بهره‏بردارى درست از مطالب علمى است گرفتار کنند . حاشیه‏اى که طلاب را به جاى فهم و استفاده، در پیچ و خم عبارت‏ها گرفتار ساخته و آنان را از هدف اصلى دور مى‏سازد .
پیشنهاد
در دیدگاه من و در نظر هر آگاه منصف، بایسته است کتاب‏هاى سودمندتر براى تدریس، جایگزین کتاب‏هاى نامبرده گردد . باید کمیته‏اى از فضلا و کارشناسان ادبیات عرب تشکیل شود و در هر دانشى سه کتاب تدوین و مقرر کنند . مختصر و متوسط و مفصل . این سه کتاب از کتاب‏هاى مشهور گزینش شده و محور تدریس در حوزه [نجف اشرف] قرار گرفته و دیگر حوزه‏ها در سایر کشورها آن را دنبال کنند تا نظام یکسان آموزشى بر حوزه‏ها سایه افکند . البته این برنامه‏هاى درسى باید پیشاپیش به تایید علماى بزرگ برسد . در مورد کتاب‏هاى
مشهور (مانند: قوانین و مطول و) . . . نیز مقرر گردد که بى استفاده نمانند و در موارد ضرورى به عنوان مرجع به آن‏ها مراجعه گردد .
ضرورت نظم در حوزه‏ها
از امور زیان بارى که باید بدان توجه داد، (گرچه خارج از بحث ماست) نابسامانى و بى نظمى است که بر حوزه نجف سایه افکنده است; دانش‏جو به دلخواه هر درسى را بر مى‏گزیند و هر کتابى را که لازم دید مى‏خواند و هر استاد مورد پسند را بر مى‏گزیند و برنامه مرتبى او را ملزم به پذیرش آن نمى‏کند . به طور کلى براى طلاب (نجف) میزان و معیارى در برنامه درسى وجود ندارد، تا بر اساس مراحل زمان بندى شده درس بخوانند . همان عادات و شیوه‏هاى گذشتگان دنبال مى‏شود .
این بى برنامگى سبب مى‏شود که بیش‏تر طلاب (با وجود رنج فراوان) از دانش، بهره شایان نبرند، در حالى که با برنامه‏ریزى درست و نظارت بر اوقات و برنامه‏هاى درسى، همگان مى‏توانند چندین برابر وضع موجود بهره گیرند و مردم نیز از آنان چندین برابر استفاده کنند، بر این اساس ضرورت دارد بزرگان حوزه و افراد صاحب نفوذ برنامه‏اى مرتب بریزند و طلبه به پیروى از آن ملزم گردد و در صورت سرپیچى از برنامه درسى و نظم گریزى، اخراج شود، تا در نهایت، بى‏برنامگى به وقت و عمر طلاب زیان نرساند و زیان آن بیش‏تر از سود آن نباشد، و امت اسلامى (که بار مالى حوزه‏ها بر دوش آن‏هاست) بیش از این دچار خسارت نگردد .
ضرورت امتحان
ضرورت دارد طلاب در آغاز سال تحصیلى آزمون شوند و پس از آن درس‏هاى متناسب با ایشان تنظیم گردد و سپس، در آخر سال تحصیلى از ایشان امتحان به عمل آید تا پس از قبولى بتواند از کتابى به کتاب دیگر منتقل شوند و در صورت مردودى، کتاب پیشین را دوباره بخوانند . درست مانند برنامه‏اى که امام مصلح (12) در حوزه قم اجرا مى‏کند . و گرنه این کاروان تا قیامت‏به منزل نمى‏رسد و علوم دینى بر اثر بى‏نظمى، در خطر نابودى قرار مى‏گیرد . به ویژه در این روزگار، که بر هیچ کس پنهان نیست .
ضرورت درس اخلاق
از دیگر امور زیان بخش نبود درس اخلاق و آداب تعلیم و تربیت (که مدار همه دانش‏ها بر آن استوار است) در حوزه هاست ; چه علوم دینى هر چه بیش‏تر تحصیل شود، بدون دانش اخلاق، سودمند نیست .
بر این اساس، ضرورت دارد تدریس دانش اخلاق‏و شناخت ارزش‏ها و رسوم تعلیم و تربیت اجبارى گردد و همگان ملزم باشند کتاب‏هایى مانند: «المنیة المرید» (نوشته شهید ثانى) را بخوانند یا کتاب دیگرى را در دستور کار قرار دهند . کتاب‏هاى سودمندى در علم اخلاق و آداب تربیت نوشته شود و تدریس آن براى طلاب اجبارى گردد تا سرشت طلاب بر آموزه‏هاى سودمند آن مانوس شود و افراد خود را به کمالات فاضله بیارایند . در پرتو اجراى این شرایط و ویژگى‏هاست که امت اسلامى از دانش و اخلاق طلاب به نیکى استفاده خواهند برد .
نگاهى به جایگاه علوم
دانستى که برترین دانش‏ها پس از علم توحید، دانش فقه است . مراد از علم فقه: «شناخت آگاهانه و از روى اجتهاد دستورات دین است‏» ظاهر فقه و تفقه در دین نیز همین است . چه بسا بگوییم تفقه در دین، شناخت از روى تقلید احکام دین را در برگیرد، زیرا این نیز راهى براى آگاهى به فهم احکام دین است . تردیدى در ارزش آن نیست، ولى جایگاه آن به درجه شناخت آگاهانه احکام دین از روى دلیل و روش استنباطى احکام ندارد . این کار هم مشکل‏تر و سود آن به مراتب بیش‏تر است و قوام پاسدارى از شریعت و ایستادگى ستون دین بر شناخت آگاهانه و از روى اجتهاد دین استوار است . اجتهاد، اصل و تقلید فرع آن است .
پس دانش فقه و آگاهى به مکتب و شریعت، برترین دانش‏هاست . اما دیگر دانش‏ها مانند: ریاضیات و پزشکى و هندسه و کیهان‏شناسى و جغرافیا و تاریخ و فن شعر و . . . ارزش آن بستگى به سرانجام و فوایدى دارد که از آن به دست مى‏آید .
1 . برخى از این دانش‏ها وسیله است‏براى شناسایى دانش‏هاى شریف‏تر و سبب نیرو و افزونى مهارت مى‏گردد . به این جهت ارزش مقدمى دارد و اصل دانش بستگى به آن ندارد و تحصیل آن ارزش دارد . مانند: شناخت انواع شعر و شناخت کلام عرب که ما را در فهم کتاب و سنت کمک مى‏کند و شایسته نیست‏براى فقیه که از کندو کاو در ادبیات عرب غفلت کند، بلکه باید با آن دم‏ساز شود . بویژه در روزهاى فراغت و کسالت و خستگى روح، خود را با شعر و فنون ادب شاداب کند و مجالس انس خود را با آن طراوت بخشد، ولى مباشرت ادبیات عرب چنان او را به خود مشغول نسازد که علوم مهم‏تر از دستش برود و اصل، فداى فرع گردد . و نیز به گفتار کسانى که طلاب را از ادبیات و شعر پرهیز داده و یا آن را زیان بخش مى‏شمرند توجه نکند، زیرا بى‏توجهى آنان به ادبیات و فنون ادبى از نادانى و ناتوانى سرچشمه مى‏گیرد و مردم، دشمن چیزهایى هستند که نمى‏دانند وچه بسا مبارزه با ادب دوستان و هنرشناسان از حسادت است .
2 . برخى از دانش‏ها در بردارنده ارزش‏هاى دنیوى‏اند . مانند:
الف) ریاضیات که مربوط به علم معاش است و گاهى فقیه در برخى از ابواب فقه از حساب و آمار کمک مى‏گیرد، بویژه در تقسیم ارث .
ب) و نیز دانش هندسه که از آن در ساختن ساختمان و تعیین مساحت زمین و در دیگر امور فراوانى که به معیشت و بهبود زندگانى بستگى دارد، استفاده مى‏شود . و گاه طالب دین در شناخت کر در شکل‏هاى گوناگون آن از هندسه کمک مى‏گیرد و دیگر چیزها .
ج) دانش پزشکى از علوم با ارزشى است که سلامتى بدن به آن وابسته است .
د) دانش هیات و کیهان‏شناسى در شناخت قبله و اوقات نماز سودمند است و نیز به این دانش براى شناخت‏شگفتى‏هاى آفرینش و قدرت خداوند استدلال مى‏شود . گفته شده است: آیه شریفه:
«و یتفکرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا» (13)
برارزش دانش کیهان‏شناسى دلالت دارد .
ه) دانش تاریخ ما را به سرگذشت پیشینیان و کارهاى نیک و بد آنان آگاه مى‏کند، تا در کارهاى نیک و شایسته از آنان الگو گیریم و از کارهاى زیان بار بپرهیزیم و گاه فقیه از دانش تاریخ براى شناخت‏سرزمین‏هاى مفتوح العنوه و زمین‏هایى که با جنگ و یا صلح گشوده شده‏اند، سود مى‏برد .
و) دانش جغرافیا مانند تاریخ، فواید بسیار دارد .
ز) دانش عروض، وسیله شناخت‏شعر است .
اما دانش‏هایى که به صنعت‏بر مى‏گردد، آگاهى از آن، واجب کفایى است و با وجود کسانى که نیازهاى عمومى را برآورده کنند، باز شناخت آن براى همگان ارزش‏مند است . بویژه در این دوره که صنایع پیشرفت کرده است‏بر مسلمانان لازم است که از دیگر ملت‏ها در یاد گرفتن صنایعى که زندگى آنان به آن بستگى دارد، سرمشق بگیرند و به دور از ذلت و نادارى، عزت‏مندانه دانش و نعت‏بیاموزند و سربار و نیازمند دیگران نباشند .
اسلام دین پاکى و راستى است و قرآن مردم را به کسب دانش و استقلال اقتصادى و صنعتى فرا خوانده است:
«هوالذى جعل لکم الارض ذلولا فامشوا فى مناکبها و کلوا من رزقه‏» (14)
اوست کسى که زمین را براى شما رام گردانید پس در فراخناى آن رهسپار شوید و از روزى خدا بخورید .
«فاذا قضیت الصلوة فانتشروا فی الارض و ابتغوا من فضل الله‏» (15)
و چون نماز گزارده شد در روى زمین پراکنده گردید و فضل خدا را جویا شوید .
سنت پاک نیز مسلمانان را به تلاش در پى کسب روزى و دورى از بیکارى و کسالت فرمان مى‏دهد . و از مهم‏ترین ابزار تلاش در راه روزى و معیشت، یادگرفتن فنون و صنعت است . و کسب صنعت‏با زهد در دنیا و نکوهش دنیا، منافاتى ندارد; زیرا مقصود از دنیاى مذموم و بد، هلاکت در راه دنیا و پیش داشتن آن بر آخرت است و گرنه دنیا مقدمه و مزرعه آخرت است و مى‏توان آن را وسیله رسیدن به آخرت قرار داد .
ح) زبان‏هاى بیگانه، شناخت لغات و زبان‏هاى اجنبى و دیگر دست آوردهاى بشرى نیز ارزش‏مند و واجب کفایى است . تنها عوارض و پیامدهاى ناپسند جانبى، آن را حرام مى‏کند . همانند آن که این علوم در مدارسى که مبشران مسیحى براى گمراه کردن مسلمانان دایر کرده و یا مدارسى که آموزه‏هاى آن، انسان را به الحاد و بى‏دینى مى‏کشاند، آموخته شود .
پى‏نوشت‏ها:
1) مجله حوزه «المصلح الاسلامى السید محسن الامین‏» ص 33، بخش فرهنگى سفارت جمهورى اسلامى دمشق .
2) مجله حوزه شماره 51- 50، ویژه میرزاى شیرازى .
3) المصلح الاسلامى، ص 39; اعیان الشیعه، علامه امین، ج 40، ص 75، دارالتعارف .
4) اعیان الشیعه، ج 40، ص 51 .
5) اصول کافى، ثقة الاسلام کلینى، ج 1، ص 31، دارالتعارف .
6) همان .
7) علامه امین مى‏گوید: در عراق گروهى اخبارى بودند و مى‏گفتند ما نیازى به فراگرفتن علم اصول نداریم و با مراجعه به اخبار مشکلمان حل مى‏شود . از جمله در مسجد سهله کودکى ادرار کرد فردى از اخباریین ظرفى آب به روى نجس پاشید و وقتى به او گفتم به جاى طهارت، بر نجاست افزودى . گفت: در اخبار چنین آمده است . اعیان الشیعه ج 40، ص 65 .
8) فرائد الاصول، شیخ مرتضى انصارى، ج 1/327 مؤسسه نشر اسلامى، وابسته به جامعه مدرسین .
9) وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 8، صص 10 و 11، داراحیاء التراث العربى .
10) معالم الاصول، مقدمه کتابى است‏به نام معالم الدین و ملاذ المجتهدین، تالیف حسن بن شیخ زین الدین از علماى سنه یازدهم هجرى (1011 ق)، ریحانة الادب، ج 3، ص 391 .
11) القوانین المحکمة فى الاصول‏» کتابى است جامع در اصول فقه . تالیف میرزا ابوالقاسم قمى، از فقهاى سنه سیزدهم هجرى .
12) علامه امین در سال 1352 ق . براى زیارت امام رضا علیه السلام و دیدار علما به ایران سفر کرده است . این زمان معاصر بوده با رونق حوزه قم به سرپرستى آیت‏الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى، ایشان برنامه‏اى منظم براى تدریس و آزمون طلاب به اجرا گذاشت و امام امت نیز در این راه با ایشان همراه بودند . و مراد از امام و رهبر مصلح، آیت‏الله حائرى است .
13) آل عمران (3) : 191 .
14) سوره ملک (67) : 15 .
15) سوره جمعه (62) : 10 .

تبلیغات