بایستههاى تربیتى و آموزشى حوزهها از نگاه علامه سید محسن امین
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی اخلاق کاربردی اخلاق آموزش[اخلاق طلبگی(زی طلبگی) + دانشجویی]
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی کلیات شخصیت ها[زندگینامه ها؛ اندیشه ها و...]
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی فقه و اصول فقه اندیشه و فقه سیاسی فقه سیاسی ولایت فقیه حوزه و روحانیت
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
اصلاح حوزههاى علمیه و بهسازى کتابها و شیوههاى درسى، از گذشته تاکنون، دغدغه و آرزوى علماى بزرگ بوده و اندیشمندان فرزانه براى این امر راه حلها و روشهاى گوناگونى ارایه کردهاند . کسانى در حوزههاى عراق و لبنان و ایران موفق شدهاند به اندیشههاى خود (در مجموعههاى محدود) جامه عمل بپوشانند و اسلام شناسان و عالمان فرزانهاى را تربیت کنند .
علامه سیدمحسن امین از نوآورانى بود که هماره فکر اصلاح حوزهها و بهسازى فرهنگ دینى از ذهنش دور نمىشد و از جوانى تا پیرى با موانع و مشکلاتى که راه رشد حوزهها را بسته بودند، مبارزه کرد و در این راه اذیت و آزار فراوانى را به جان خرید و با تبلیغات، اقدامات پىگیر و پشتکار ویژه، به بخشى از اندیشههاى اصلاحى خود دستیافت .
علامه امین، دست پرورده عالمانى چون آخوند خراسانى و شیخ الشریعه اصفهانى و سیداحمد کربلایى بود . اینان همگى از عالمان آرمان طلب و پرشور بودند و در مبارزه با نارسایى و پیوند دین و جامعه و احیاى مسایل فراموش شده اسلام در جامعه، پیشتاز بودند . (1)
علامه امین، متاثر از اندیشههاى اصلاحى میرزاى شیرازى بود که زمان شناس بود و در تدریس دانشهاى دینى، طرح مسایل ضرورى و مورد احتیاج حوزه و جامعه را در اولویت داشت و اوقات طلاب را ارزشمندتر از آن مىدانست که سالهاى طولانى صرف مسایل بىفایده گردد و استعدادهاى بىکران آنان در لابهلاى درسهاى غیرضرورى و بىنظمى و نابسامانى حوزه تلف شود .
او به همراه درسهاى اصول و فقه، به طلاب شور و حرارت انقلابى مىداد و آنان را به تحقیق و پژوهش مسایل مورد نیاز جامعه تشویق مىکرد و همراه با خطبههاى نهجالبلاغه درسهاى دادگرى و دفاع از فرو دستان و فروتنى و مبارزه با بیگانگان را به آنان مىآموخت . (2)
علامه امین، پس از توشه برگرفتن از خرمن استادان بنام، به زادگاه خود باز گشت و مشعل اصلاحطلبى را بر افروخت . او مبارزه علمى با کژاندیشىها و باورها و رسوم ضد اسلامى (که اختلاف را در بدنه جامعه لبنان و سوریه نهادینه و جان و روح جامعه را فلج کرده بود) را قدم اول شمرد و با نقد و بررسى فرهنگ دینى و آثار شوم کج فهمى و اختلاف میان مسلمانان را، آشکار ساخت و نسل جوان را به بازگشتبه قرآن و فرهنگ محمدى و علوى تشویق کرد . او معتقد بود بدخواهان از گذشته با نفوذ در مذهب اصیل علوى و به بیراهه بردن شعارها و آرمانهاى آن، فرهنگ اموى را جایگزین آن نموده تا آن را در میان مسلمانان بدنام جلوه دهند .
علامه، در این باره رسالهاى به نام «تنزیه» نگاشت و در آن تحریفهایى که در شعایر عاشورا رخ داده و آن را از حرکتى استوار و ضداستبدادى به حرکتى خوابآور و رکود آفرین تبدیل کرده، جواب داده است . علامه، مراسمى چون قمه زنى و رواج برخى سرودههاى دروغ و وهنآمیز را به دور از روح عزادارى و احیاى شعایر حسینى خواند و آن را نمونهاى از استفاده از ابزار باطل براى رواج حق خواند . وى براى به سامان آوردن شعارها و مراسم حسینى در سوریه و لبنان، فعالیتها کرد . (3)
اصلاح حوزههاى علمى
علامه، راه اصلاح فرهنگ دینى را تحول ژرف و دامنهدار در زمینههاى آموزشى و پرورشى در حوزههاى علمیه مىدانست . او معتقد بود باید مدرسهها نظم و سامان یابند و بىبرنامگى در آن زشتشمرده شود و افراد بىبرنامه و اصلاحناپذیر که تن به مسؤولیت و برنامه نمىدهند و یک طرفه از بودجه بیتالمال استفاده مىبرند و کارى بر دوش نمىگیرند، از سلک طلاب بیرون رفته و به کارى دیگر بپردازند و امکانات حوزه، در خدمتخدمت گزاران به دین و مسلمانان به کار گرفته شود . استاد در شرح زندگى تحصیلى خود در حوزه نجف، به مشکلات و نارسایىهاى روش تحصیلى حوزه اشاره کرده است . از جمله:
1 . نظارت نداشتن بر کیفیت درسى طلاب;
2 . تدریس برخى از استادان بى صلاحیت;
3 . نبود امتحان و آزمون سراسرى;
4 . عدم استفاده از تعطیلات;
5 . تدریس مباحث و مسایل غیرضرورى;
6 . تداخل مباحث کلامى در مباحث اصول;
7 . تطویل در مباحث اصول;
8 . بى توجهى به علم الحدیث و نقد اسانید و بسنده کردن به کارهاى گذشتگان;
9 . بى توجهى به ادبیات عرب و . . . . (4)
استاد، در پژوهشى ژرف ضمن بحث از ارزش دانشها، به بررسى نارسایى در عرصه علوم اسلامى پرداخته و راه کارهایى را براى سامان بخشیدن به شیوه تحصیلى طلاب نشان داده است . گرچه این نوشته، شیوه تحصیلى چند دهه پیش را نشان مىدهد و در آن سالها برخى از آن کمبودها اصلاح شده و دست اندرکاران حوزه نجف و قم گامهاى مثبتى را در بهسازى آموزشى طلاب برداشتهاند، ولى از آن جا که مطالب و پیشنهادهاى استاد، مقطعى نیست و همه زمانها را در بر مىگیرد و جزو توصیههاى ماندگار است، از این رو گوشههایى از آن را براى خوانندگان گرامى مجله یادآور مىشویم . امید است این نوشتار کمکى باشد براى بهرهورى هر چه بیشتر حوزههاى علمیه و طلاب گرانقدر آن .
×××
بدان برترین دانشها که شرف دانش به ارزش دانسته و فرجام و آثار آن بستگى دارد، برترین دانش، خداشناسى است; زیرا این موضوع از برترین موضوعات است و بهترین نتیجه را در پى دارد . پس دانش فقه که معیار شناخت دستورات و سبب جدا کردن حلال از حرام است . بسیارى از روایتها بر ارزش علم فقه، و منزلتبلند آن، به صراحت تاکید کردهاند . (5)
شناخت روایتهاى پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام که مدار فقه بر آنها بستگى دارد، نیز در زمره دانش فقه است . در برخى روایات آمده که شناختیک روایت در موضوع شناختحلال از حرام بر همه دنیا برترى دارد . (6)
مقدمات دانش فقه چونان مسایل اصول، درایت، رجال، تفسیر، نحو، صرف، اصول و لغتشناسى، فضیلتبرابر با دانش فقه را دارا هستند . روشن است که ارزش دانش مقدمى بستگى به میزان کاربرد آن در دانش فقه دارد . پس جوینده دانش باید از دانشهاى مقدماتى به قدر نیاز بهره گیرد و اگر از آن تجاوز کرد، لغو و بیهوده بوده و چه بسیار سبب از دست رفتن برخى از دانشهاى واجب شده و حرام خواهد بود، چنان که کوتاهى در آن، هدف را تباه مىسازد .
افراط و تفریطهاى آموزشى
در روزگار ما، بلکه از روزگاران دراز، طلاب علوم دینى در آموزش، افراط و تفریط دارند; برخى از آنها در کسب دانش اصول فقه یکسویه مىروند و همه دوران زندگى را در این راه تلف مىسازند .
کند و کاو در این دانش، آنان را از فقه، درایت، رجال، تفسیر قرآن و مطالعه کتابهاى روایى و تفسیر آن و دیگر مسایلى که فقیه از شناخت آن ناگزیر است، باز مىدارد . این افراد، زمان درازى را در مسایل بىفایده و یا کم فایده به کار مىگیرند .
از جمله بحث از تعریف علوم و بحث از تحریر محل نزاع که ماهها و گاه سالها وقتخود را صرف تحقیق در آن مىکنند . مثلا در تعریف بیع بحث مىکنند:
مبادله مال به مال استسپس در محدوده و موارد صدق آن (طرد و عکس) آن سخن مىگویند . که مثلا بیع اجاره را نیز در برمىگیرد . برخى از آنان قیدى را بر این تعریف مىافزایند که این خود بر دامنه مشکل مىافزاید و نیز در بحث ضد از این گفتوگو مىکنند که نزاع در ضد عام استیا خاص . براى هر یک شواهدى مىآورند و بر یکدیگر اشکال مىگیرند و نیز ماهها در دلیل انسداد سخن مىگویند با آن که به اتفاق همگان نیازى به آن نیست .
اولین کسى که به نارسایى این پژوهشها در روزگار ما توجه کرد استاد ما شیخ ملاکاظم خراسانىقدس سره بود . وى در تعریف موضوعات به این بسنده کرد:
تعریف لفظى است، مانند گفتار لغتشناسان: «سعدانه» : نام گیاهى است .
آخوند با این روش، فرصتهاى تحصیلى بسیارى را براى طلاب آزاد کرده است . از این رو، آخوند خراسانى طى دو سال علم اصول را از اول تا آخر به انجام مىرساند . و حال آن که اساتید دیگر در چند برابر این زمان تمام نمىکردند .
برخى از طلاب در آموختن اصول فقه کوتاهى مىکنند و به اتقان وقوت آن را پى نمىگیرند; با این که علم اصول سنگزیرین استنباط فروع فقهى است . گروهى که توانایى فرا گرفتن آن را نداشتند، گمان مىکردند، درست مىروند و چون کتاب و سنتبه زبان عربى است و آنان نیز عربند، دریافت دستورات دینى برایشان آسان است و زیاد نیاز به علم اصول ندارند . (7) ریشه این گریز، ناتوانى این گروه از فهم اصول است، چه آنان از این که ایشان را به ناتوانى و بىسوادى متهم کنند، خرسند نبوده و یکسره ارزش دانش اصول را انکار مىکنند .
جایگاه ادبیات عرب
از موارد تفریط طلاب، کوتاهى آنان در یادگیرى علوم عربى است . این مساله بویژه براى غیر عرب زبانان از اهمیتبیشتر برخوردار است; ادبیات عرب در استنباط کتاب و سنت نقش زیر بنایى دارد .
فهم احکام از کتاب و سنتبراى فقیه، بدون تبحر در ادبیات عرب و آگاهى از موارد استعمال الفاظ در گفت و گوها و موارد کاربرد مجاز و استعارات عربى، ممکن نیست .
بسیارى از عجمها نمىتوانند به درستى به عربى سخن بگویند . این ناتوانى سبب مىشود در وادى تحریف و تصحیف، و دگرگونى و اشتباه بیفتد و کلام گوینده را بر غیر مقصود حمل کنند . تقصیر و کوتاهى عرب زبانان نیز (جز در موارد اندک) کمتر از عجمها نیست، ولى عجمها بیش از عربها نیازمند پژوهش در ادبیات عرب و توجه به استعمالات عرباند، تا امکان فهم کتاب و سنتبه شایستگى برایشان فراهم گردد .
برخى از عالمان بزرگ به درستى نمىتوانند نماز را با قرائتبه جا آورند و توانایى ادا کردن حروف از مخارج و بسترهاى صحیح آن را ندارند . این پدیده در دورههاى اخیر بیشتر رواج یافته است .
با نگاه به گذشته مىیابیم، بسیارى از علماى ژرف نگر و محقق (از شیعه و سنى) از میان عجمها برخاستهاند و آنان در پردازش و اتقان ادبیات عرب (صرف و نحو و فصاحت و بلاغت و بدیع و) . . . استوار کار بودند و آثار و تالیفات آنان گواه آن است . این نشانگر آن است که کم کارى، ویژه دورانهاى اخیر است و ربطى به عرب و عجم ندارد . از جمله، شیخ مرتضى انصارى، استاد پژوهشگران و نوآور تحقیقات فراوان در دانش اصول، که گفته مىشود: براى شناخت ادبیات عرب مواظبتبسیار مىکرد . بلکه گفته مىشود: او بر خواندن الفیه ابن مالک مواظبت کامل داشت . و برخى مبالغه کرده و مىگویند: هر روز پس از نماز صبح، الفیه مىخواند و آن را جزو تعقیبات نماز قرار داده بود! !
شیخ، با همه شخصیت و توجه به ادبیات عرب، بر استعمال و موارد کاربرد الفاظ عرب چیره نیست . وى در شرح حدیث «الناس فى سعة لایعلمون» در باب برائت آورده است:
یکى از احتمالات آن است که ما مصدریه ظرفیه باشد و «سعة» داراى تنوین و غیر مضاف . معنا چنین مىشود:
الناس فى سعة ماداموا لایعلمون (8) .
مردم در وسعت و آزادىاند تا وقتى که نمىدانند .
با آن که انسان آشناى به روش استعمالات عرب یقین دارد این کاربرد درست نیست . و اگر مقصود این باشد، باید گفته شود: «الناس فى سعة ما لم یعلموا»
از دیگر موارد اشتباه در شیوه استعمال عرب فهم این عبارت است:
ویستحب الحج کل عام لاهل الجده . (9)
براى توانگران، هر سال حج مستحب است .
گویند یکى از علما گمان داشت «الجده» همان شهر معروف حجاز در کنار دریاى سرخ است و از این که، این دستور، ویژه آنان باشد در شگفتشد . برخى از حاضرین به او توجه دادند که عبارت جده: به کسر جیم و فتح دال است، «یعنى توانمند» و سبب اشتباهش آن بود که «ال» بر اعلام مرتجل داخل نمىشود .
و حکایت مىشود که طلبهاى کلمه «اسد» در عبارت زیر:
ان فى المسالة اقوالا اسدها کذا . . .
را به تخفیف خواند و گمان کرد اسد به معنى شیر است . و گفت: این قول به جهت قوت آن، شیر گفتارست . با این که اسد به تشدید خوانده مىشود «یعنى استوارترین آن» .
برخى براى فهم یک کلمه به کتابهاى لغت مراجعه و آن را برخلاف معناى خود تفسیر مىکند . مثلا در بحث از برخى آشامیدنىها و خوردنىها وارد شده:
ان الشراب الفلانى یتخذ من الذرة .
فلان آشامیدنى از ذرت گرفته مىشود .
برخى بر اثر ناآشنایى، در حاشیه کتاب از قاموس اللغة نقل کرده که:
الذرة: النحلة الصغیرة .
ذره: مورچه کوچک است .
روشن است که این اشتباه در فهم، معنا را به انحراف مىکشاند، وى همچنین معناى لفظ «درابزین» در سخن شهید ثانى در منیة المرید فى آداب المفید و المستفید
لاینبغى للطالب ان یتکى فى مجلس الدرس على درابزین او نحوه .
براى طالب علم سزاوار نیست که در مجلس درس بر نرده و همانند آن تکیه کند .
را نفهمیده و در حاشیه خود نوشته به کتابهاى لغت مراجعه کرده و ذکرى از آن نیافتم .
سامان دادن متون درسى
از امور زیان آور، تهذیب نشدن کتابهاى درسى است . تصحیح نشدن عبارتها، حذف نکردن زواید و حذف نشدن مطالب مربوط به دانشهاى دیگر . علومى که طلبه هنوز آن را نخوانده و یا نخواهد خواند . و نیز ضرورت دارد عبارتهاى مشکل، که بر بسیارى از اساتید نیز پنهان مانده و جز افراد اندک آن را در نمىیابند، روشن بایستى و شرح گردد .
«شرح القطر» در علم نحو با این که از بهترین کتابها با روشنترین عبارتها و بیشترین فایده را دارد، مؤلف در آغاز کتاب خود مىگوید: «لفظ» جنس بعید و «قول» جنس قریب و کاربرد اجناس بعید در تعاریف نزد اهل نظر نیکو نیست . مساله جنس بعید و قریب از علم منطق است چه طور آن را مىتوان در کتابى آورد که نوآموزان علم نحو آن را در دست دارند؟ ! آن را استاد نمىفهمد چه رسد به نوآموز!
نگاهى به کتابهاى اصول فقه
کتابهاى متداول اصول فقه مانند: معالم (10) و قوانین (11) و رسائل و کفایه نیز نیازمند تهذیباند .
1 . معالم الاصول
با این که نویسنده آن سخنور اصولیین است و طلاب بهره شایانى از این کتاب مىبرند، در عین حال، پس از معالم، اندیشههاى اصولى، فراوان گسترش یافت و متاخران از صاحب معالم به مسایل ارزشمندى دستیافتند که مؤلف معالم بدان توجه نداده بود، لذا ضرورت دارد مسایل جدید و نو بدان اضافه گردد و مسایل غیر لازم از آن پیراسته شود .
2 . قوانین
این کتاب بر اثر مشکل بودن عبارتها شایسته تدریس نیست و نیازمند پیرایش است .
3 . رسائل
با آن که نویسندهاش دانش بسیارى را در تالیف کتاب به کار برده است و مسایل مهمى از اصول را پژوهش و به حد کافى شرح کرده است و در کار خود پیش گام است، باز نیازمند تهذیب است، بایستى برخى از دراز گویىها مانند: دلیل انسداد و مانند آن حذف و یا کوتاه شود و عبارتهاى پیچیده آن شرح شود .
4 . کفایة الاصول
با این که مؤلفش کارى مهم انجام داده و بسیارى از عبارتهاى غیرلازم را حذف و مسایل اصولى را تنقیح کرده است، باز عبارتهاى کفایه پیچیده و نیازمند اصلاح است .
در یک کلام، این نویسندگان (که خداوند تلاششان را جزا دهد)، در پژوهش موضوعات اصولى نهایت کوشش را انجام داده و به نسلهاى پى آمده فایده بسیار رساندند و در این راه کوتاهى نکردند، اما یک دانشمند هر چند برجسته باشد ضرورت دارد پس از او نوشتههایش نقد و تصحیح گردد; زیرا نویسنده فرصت ندارد که همه خواستههاى خود را بنگارد، در این وقت اگر نوشته وى بتواند زمینه را براى پیامدگان فراهم آورد و دشوارىهاى موضوع را براى آنان بگشاید، متاخران به آسانى خواهند توانست مسایل مورد نیاز را به آن بیفزایند، مسایل غیر ضرورى را حذف کنند، عبارتهاى رسا و روشنتر را جایگزین عبارتهاى دشوار سازند و آن را مرتب کنند . پس سزاوار است متاخران به پیراسته کردن عبارتهاى قدما توجه کنند نه آن که وقتخود را در نوشتن حاشیه و شروحى که از متن کتاب روشنتر نیست، به کار گیرند و در نهایت طلاب را در دشوارىهایى که مانع بهرهبردارى درست از مطالب علمى است گرفتار کنند . حاشیهاى که طلاب را به جاى فهم و استفاده، در پیچ و خم عبارتها گرفتار ساخته و آنان را از هدف اصلى دور مىسازد .
پیشنهاد
در دیدگاه من و در نظر هر آگاه منصف، بایسته است کتابهاى سودمندتر براى تدریس، جایگزین کتابهاى نامبرده گردد . باید کمیتهاى از فضلا و کارشناسان ادبیات عرب تشکیل شود و در هر دانشى سه کتاب تدوین و مقرر کنند . مختصر و متوسط و مفصل . این سه کتاب از کتابهاى مشهور گزینش شده و محور تدریس در حوزه [نجف اشرف] قرار گرفته و دیگر حوزهها در سایر کشورها آن را دنبال کنند تا نظام یکسان آموزشى بر حوزهها سایه افکند . البته این برنامههاى درسى باید پیشاپیش به تایید علماى بزرگ برسد . در مورد کتابهاى
مشهور (مانند: قوانین و مطول و) . . . نیز مقرر گردد که بى استفاده نمانند و در موارد ضرورى به عنوان مرجع به آنها مراجعه گردد .
ضرورت نظم در حوزهها
از امور زیان بارى که باید بدان توجه داد، (گرچه خارج از بحث ماست) نابسامانى و بى نظمى است که بر حوزه نجف سایه افکنده است; دانشجو به دلخواه هر درسى را بر مىگزیند و هر کتابى را که لازم دید مىخواند و هر استاد مورد پسند را بر مىگزیند و برنامه مرتبى او را ملزم به پذیرش آن نمىکند . به طور کلى براى طلاب (نجف) میزان و معیارى در برنامه درسى وجود ندارد، تا بر اساس مراحل زمان بندى شده درس بخوانند . همان عادات و شیوههاى گذشتگان دنبال مىشود .
این بى برنامگى سبب مىشود که بیشتر طلاب (با وجود رنج فراوان) از دانش، بهره شایان نبرند، در حالى که با برنامهریزى درست و نظارت بر اوقات و برنامههاى درسى، همگان مىتوانند چندین برابر وضع موجود بهره گیرند و مردم نیز از آنان چندین برابر استفاده کنند، بر این اساس ضرورت دارد بزرگان حوزه و افراد صاحب نفوذ برنامهاى مرتب بریزند و طلبه به پیروى از آن ملزم گردد و در صورت سرپیچى از برنامه درسى و نظم گریزى، اخراج شود، تا در نهایت، بىبرنامگى به وقت و عمر طلاب زیان نرساند و زیان آن بیشتر از سود آن نباشد، و امت اسلامى (که بار مالى حوزهها بر دوش آنهاست) بیش از این دچار خسارت نگردد .
ضرورت امتحان
ضرورت دارد طلاب در آغاز سال تحصیلى آزمون شوند و پس از آن درسهاى متناسب با ایشان تنظیم گردد و سپس، در آخر سال تحصیلى از ایشان امتحان به عمل آید تا پس از قبولى بتواند از کتابى به کتاب دیگر منتقل شوند و در صورت مردودى، کتاب پیشین را دوباره بخوانند . درست مانند برنامهاى که امام مصلح (12) در حوزه قم اجرا مىکند . و گرنه این کاروان تا قیامتبه منزل نمىرسد و علوم دینى بر اثر بىنظمى، در خطر نابودى قرار مىگیرد . به ویژه در این روزگار، که بر هیچ کس پنهان نیست .
ضرورت درس اخلاق
از دیگر امور زیان بخش نبود درس اخلاق و آداب تعلیم و تربیت (که مدار همه دانشها بر آن استوار است) در حوزه هاست ; چه علوم دینى هر چه بیشتر تحصیل شود، بدون دانش اخلاق، سودمند نیست .
بر این اساس، ضرورت دارد تدریس دانش اخلاقو شناخت ارزشها و رسوم تعلیم و تربیت اجبارى گردد و همگان ملزم باشند کتابهایى مانند: «المنیة المرید» (نوشته شهید ثانى) را بخوانند یا کتاب دیگرى را در دستور کار قرار دهند . کتابهاى سودمندى در علم اخلاق و آداب تربیت نوشته شود و تدریس آن براى طلاب اجبارى گردد تا سرشت طلاب بر آموزههاى سودمند آن مانوس شود و افراد خود را به کمالات فاضله بیارایند . در پرتو اجراى این شرایط و ویژگىهاست که امت اسلامى از دانش و اخلاق طلاب به نیکى استفاده خواهند برد .
نگاهى به جایگاه علوم
دانستى که برترین دانشها پس از علم توحید، دانش فقه است . مراد از علم فقه: «شناخت آگاهانه و از روى اجتهاد دستورات دین است» ظاهر فقه و تفقه در دین نیز همین است . چه بسا بگوییم تفقه در دین، شناخت از روى تقلید احکام دین را در برگیرد، زیرا این نیز راهى براى آگاهى به فهم احکام دین است . تردیدى در ارزش آن نیست، ولى جایگاه آن به درجه شناخت آگاهانه احکام دین از روى دلیل و روش استنباطى احکام ندارد . این کار هم مشکلتر و سود آن به مراتب بیشتر است و قوام پاسدارى از شریعت و ایستادگى ستون دین بر شناخت آگاهانه و از روى اجتهاد دین استوار است . اجتهاد، اصل و تقلید فرع آن است .
پس دانش فقه و آگاهى به مکتب و شریعت، برترین دانشهاست . اما دیگر دانشها مانند: ریاضیات و پزشکى و هندسه و کیهانشناسى و جغرافیا و تاریخ و فن شعر و . . . ارزش آن بستگى به سرانجام و فوایدى دارد که از آن به دست مىآید .
1 . برخى از این دانشها وسیله استبراى شناسایى دانشهاى شریفتر و سبب نیرو و افزونى مهارت مىگردد . به این جهت ارزش مقدمى دارد و اصل دانش بستگى به آن ندارد و تحصیل آن ارزش دارد . مانند: شناخت انواع شعر و شناخت کلام عرب که ما را در فهم کتاب و سنت کمک مىکند و شایسته نیستبراى فقیه که از کندو کاو در ادبیات عرب غفلت کند، بلکه باید با آن دمساز شود . بویژه در روزهاى فراغت و کسالت و خستگى روح، خود را با شعر و فنون ادب شاداب کند و مجالس انس خود را با آن طراوت بخشد، ولى مباشرت ادبیات عرب چنان او را به خود مشغول نسازد که علوم مهمتر از دستش برود و اصل، فداى فرع گردد . و نیز به گفتار کسانى که طلاب را از ادبیات و شعر پرهیز داده و یا آن را زیان بخش مىشمرند توجه نکند، زیرا بىتوجهى آنان به ادبیات و فنون ادبى از نادانى و ناتوانى سرچشمه مىگیرد و مردم، دشمن چیزهایى هستند که نمىدانند وچه بسا مبارزه با ادب دوستان و هنرشناسان از حسادت است .
2 . برخى از دانشها در بردارنده ارزشهاى دنیوىاند . مانند:
الف) ریاضیات که مربوط به علم معاش است و گاهى فقیه در برخى از ابواب فقه از حساب و آمار کمک مىگیرد، بویژه در تقسیم ارث .
ب) و نیز دانش هندسه که از آن در ساختن ساختمان و تعیین مساحت زمین و در دیگر امور فراوانى که به معیشت و بهبود زندگانى بستگى دارد، استفاده مىشود . و گاه طالب دین در شناخت کر در شکلهاى گوناگون آن از هندسه کمک مىگیرد و دیگر چیزها .
ج) دانش پزشکى از علوم با ارزشى است که سلامتى بدن به آن وابسته است .
د) دانش هیات و کیهانشناسى در شناخت قبله و اوقات نماز سودمند است و نیز به این دانش براى شناختشگفتىهاى آفرینش و قدرت خداوند استدلال مىشود . گفته شده است: آیه شریفه:
«و یتفکرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا» (13)
برارزش دانش کیهانشناسى دلالت دارد .
ه) دانش تاریخ ما را به سرگذشت پیشینیان و کارهاى نیک و بد آنان آگاه مىکند، تا در کارهاى نیک و شایسته از آنان الگو گیریم و از کارهاى زیان بار بپرهیزیم و گاه فقیه از دانش تاریخ براى شناختسرزمینهاى مفتوح العنوه و زمینهایى که با جنگ و یا صلح گشوده شدهاند، سود مىبرد .
و) دانش جغرافیا مانند تاریخ، فواید بسیار دارد .
ز) دانش عروض، وسیله شناختشعر است .
اما دانشهایى که به صنعتبر مىگردد، آگاهى از آن، واجب کفایى است و با وجود کسانى که نیازهاى عمومى را برآورده کنند، باز شناخت آن براى همگان ارزشمند است . بویژه در این دوره که صنایع پیشرفت کرده استبر مسلمانان لازم است که از دیگر ملتها در یاد گرفتن صنایعى که زندگى آنان به آن بستگى دارد، سرمشق بگیرند و به دور از ذلت و نادارى، عزتمندانه دانش و نعتبیاموزند و سربار و نیازمند دیگران نباشند .
اسلام دین پاکى و راستى است و قرآن مردم را به کسب دانش و استقلال اقتصادى و صنعتى فرا خوانده است:
«هوالذى جعل لکم الارض ذلولا فامشوا فى مناکبها و کلوا من رزقه» (14)
اوست کسى که زمین را براى شما رام گردانید پس در فراخناى آن رهسپار شوید و از روزى خدا بخورید .
«فاذا قضیت الصلوة فانتشروا فی الارض و ابتغوا من فضل الله» (15)
و چون نماز گزارده شد در روى زمین پراکنده گردید و فضل خدا را جویا شوید .
سنت پاک نیز مسلمانان را به تلاش در پى کسب روزى و دورى از بیکارى و کسالت فرمان مىدهد . و از مهمترین ابزار تلاش در راه روزى و معیشت، یادگرفتن فنون و صنعت است . و کسب صنعتبا زهد در دنیا و نکوهش دنیا، منافاتى ندارد; زیرا مقصود از دنیاى مذموم و بد، هلاکت در راه دنیا و پیش داشتن آن بر آخرت است و گرنه دنیا مقدمه و مزرعه آخرت است و مىتوان آن را وسیله رسیدن به آخرت قرار داد .
ح) زبانهاى بیگانه، شناخت لغات و زبانهاى اجنبى و دیگر دست آوردهاى بشرى نیز ارزشمند و واجب کفایى است . تنها عوارض و پیامدهاى ناپسند جانبى، آن را حرام مىکند . همانند آن که این علوم در مدارسى که مبشران مسیحى براى گمراه کردن مسلمانان دایر کرده و یا مدارسى که آموزههاى آن، انسان را به الحاد و بىدینى مىکشاند، آموخته شود .
پىنوشتها:
1) مجله حوزه «المصلح الاسلامى السید محسن الامین» ص 33، بخش فرهنگى سفارت جمهورى اسلامى دمشق .
2) مجله حوزه شماره 51- 50، ویژه میرزاى شیرازى .
3) المصلح الاسلامى، ص 39; اعیان الشیعه، علامه امین، ج 40، ص 75، دارالتعارف .
4) اعیان الشیعه، ج 40، ص 51 .
5) اصول کافى، ثقة الاسلام کلینى، ج 1، ص 31، دارالتعارف .
6) همان .
7) علامه امین مىگوید: در عراق گروهى اخبارى بودند و مىگفتند ما نیازى به فراگرفتن علم اصول نداریم و با مراجعه به اخبار مشکلمان حل مىشود . از جمله در مسجد سهله کودکى ادرار کرد فردى از اخباریین ظرفى آب به روى نجس پاشید و وقتى به او گفتم به جاى طهارت، بر نجاست افزودى . گفت: در اخبار چنین آمده است . اعیان الشیعه ج 40، ص 65 .
8) فرائد الاصول، شیخ مرتضى انصارى، ج 1/327 مؤسسه نشر اسلامى، وابسته به جامعه مدرسین .
9) وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 8، صص 10 و 11، داراحیاء التراث العربى .
10) معالم الاصول، مقدمه کتابى استبه نام معالم الدین و ملاذ المجتهدین، تالیف حسن بن شیخ زین الدین از علماى سنه یازدهم هجرى (1011 ق)، ریحانة الادب، ج 3، ص 391 .
11) القوانین المحکمة فى الاصول» کتابى است جامع در اصول فقه . تالیف میرزا ابوالقاسم قمى، از فقهاى سنه سیزدهم هجرى .
12) علامه امین در سال 1352 ق . براى زیارت امام رضا علیه السلام و دیدار علما به ایران سفر کرده است . این زمان معاصر بوده با رونق حوزه قم به سرپرستى آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائرى، ایشان برنامهاى منظم براى تدریس و آزمون طلاب به اجرا گذاشت و امام امت نیز در این راه با ایشان همراه بودند . و مراد از امام و رهبر مصلح، آیتالله حائرى است .
13) آل عمران (3) : 191 .
14) سوره ملک (67) : 15 .
15) سوره جمعه (62) : 10 .
اصلاح حوزههاى علمیه و بهسازى کتابها و شیوههاى درسى، از گذشته تاکنون، دغدغه و آرزوى علماى بزرگ بوده و اندیشمندان فرزانه براى این امر راه حلها و روشهاى گوناگونى ارایه کردهاند . کسانى در حوزههاى عراق و لبنان و ایران موفق شدهاند به اندیشههاى خود (در مجموعههاى محدود) جامه عمل بپوشانند و اسلام شناسان و عالمان فرزانهاى را تربیت کنند .
علامه سیدمحسن امین از نوآورانى بود که هماره فکر اصلاح حوزهها و بهسازى فرهنگ دینى از ذهنش دور نمىشد و از جوانى تا پیرى با موانع و مشکلاتى که راه رشد حوزهها را بسته بودند، مبارزه کرد و در این راه اذیت و آزار فراوانى را به جان خرید و با تبلیغات، اقدامات پىگیر و پشتکار ویژه، به بخشى از اندیشههاى اصلاحى خود دستیافت .
علامه امین، دست پرورده عالمانى چون آخوند خراسانى و شیخ الشریعه اصفهانى و سیداحمد کربلایى بود . اینان همگى از عالمان آرمان طلب و پرشور بودند و در مبارزه با نارسایى و پیوند دین و جامعه و احیاى مسایل فراموش شده اسلام در جامعه، پیشتاز بودند . (1)
علامه امین، متاثر از اندیشههاى اصلاحى میرزاى شیرازى بود که زمان شناس بود و در تدریس دانشهاى دینى، طرح مسایل ضرورى و مورد احتیاج حوزه و جامعه را در اولویت داشت و اوقات طلاب را ارزشمندتر از آن مىدانست که سالهاى طولانى صرف مسایل بىفایده گردد و استعدادهاى بىکران آنان در لابهلاى درسهاى غیرضرورى و بىنظمى و نابسامانى حوزه تلف شود .
او به همراه درسهاى اصول و فقه، به طلاب شور و حرارت انقلابى مىداد و آنان را به تحقیق و پژوهش مسایل مورد نیاز جامعه تشویق مىکرد و همراه با خطبههاى نهجالبلاغه درسهاى دادگرى و دفاع از فرو دستان و فروتنى و مبارزه با بیگانگان را به آنان مىآموخت . (2)
علامه امین، پس از توشه برگرفتن از خرمن استادان بنام، به زادگاه خود باز گشت و مشعل اصلاحطلبى را بر افروخت . او مبارزه علمى با کژاندیشىها و باورها و رسوم ضد اسلامى (که اختلاف را در بدنه جامعه لبنان و سوریه نهادینه و جان و روح جامعه را فلج کرده بود) را قدم اول شمرد و با نقد و بررسى فرهنگ دینى و آثار شوم کج فهمى و اختلاف میان مسلمانان را، آشکار ساخت و نسل جوان را به بازگشتبه قرآن و فرهنگ محمدى و علوى تشویق کرد . او معتقد بود بدخواهان از گذشته با نفوذ در مذهب اصیل علوى و به بیراهه بردن شعارها و آرمانهاى آن، فرهنگ اموى را جایگزین آن نموده تا آن را در میان مسلمانان بدنام جلوه دهند .
علامه، در این باره رسالهاى به نام «تنزیه» نگاشت و در آن تحریفهایى که در شعایر عاشورا رخ داده و آن را از حرکتى استوار و ضداستبدادى به حرکتى خوابآور و رکود آفرین تبدیل کرده، جواب داده است . علامه، مراسمى چون قمه زنى و رواج برخى سرودههاى دروغ و وهنآمیز را به دور از روح عزادارى و احیاى شعایر حسینى خواند و آن را نمونهاى از استفاده از ابزار باطل براى رواج حق خواند . وى براى به سامان آوردن شعارها و مراسم حسینى در سوریه و لبنان، فعالیتها کرد . (3)
اصلاح حوزههاى علمى
علامه، راه اصلاح فرهنگ دینى را تحول ژرف و دامنهدار در زمینههاى آموزشى و پرورشى در حوزههاى علمیه مىدانست . او معتقد بود باید مدرسهها نظم و سامان یابند و بىبرنامگى در آن زشتشمرده شود و افراد بىبرنامه و اصلاحناپذیر که تن به مسؤولیت و برنامه نمىدهند و یک طرفه از بودجه بیتالمال استفاده مىبرند و کارى بر دوش نمىگیرند، از سلک طلاب بیرون رفته و به کارى دیگر بپردازند و امکانات حوزه، در خدمتخدمت گزاران به دین و مسلمانان به کار گرفته شود . استاد در شرح زندگى تحصیلى خود در حوزه نجف، به مشکلات و نارسایىهاى روش تحصیلى حوزه اشاره کرده است . از جمله:
1 . نظارت نداشتن بر کیفیت درسى طلاب;
2 . تدریس برخى از استادان بى صلاحیت;
3 . نبود امتحان و آزمون سراسرى;
4 . عدم استفاده از تعطیلات;
5 . تدریس مباحث و مسایل غیرضرورى;
6 . تداخل مباحث کلامى در مباحث اصول;
7 . تطویل در مباحث اصول;
8 . بى توجهى به علم الحدیث و نقد اسانید و بسنده کردن به کارهاى گذشتگان;
9 . بى توجهى به ادبیات عرب و . . . . (4)
استاد، در پژوهشى ژرف ضمن بحث از ارزش دانشها، به بررسى نارسایى در عرصه علوم اسلامى پرداخته و راه کارهایى را براى سامان بخشیدن به شیوه تحصیلى طلاب نشان داده است . گرچه این نوشته، شیوه تحصیلى چند دهه پیش را نشان مىدهد و در آن سالها برخى از آن کمبودها اصلاح شده و دست اندرکاران حوزه نجف و قم گامهاى مثبتى را در بهسازى آموزشى طلاب برداشتهاند، ولى از آن جا که مطالب و پیشنهادهاى استاد، مقطعى نیست و همه زمانها را در بر مىگیرد و جزو توصیههاى ماندگار است، از این رو گوشههایى از آن را براى خوانندگان گرامى مجله یادآور مىشویم . امید است این نوشتار کمکى باشد براى بهرهورى هر چه بیشتر حوزههاى علمیه و طلاب گرانقدر آن .
×××
بدان برترین دانشها که شرف دانش به ارزش دانسته و فرجام و آثار آن بستگى دارد، برترین دانش، خداشناسى است; زیرا این موضوع از برترین موضوعات است و بهترین نتیجه را در پى دارد . پس دانش فقه که معیار شناخت دستورات و سبب جدا کردن حلال از حرام است . بسیارى از روایتها بر ارزش علم فقه، و منزلتبلند آن، به صراحت تاکید کردهاند . (5)
شناخت روایتهاى پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام که مدار فقه بر آنها بستگى دارد، نیز در زمره دانش فقه است . در برخى روایات آمده که شناختیک روایت در موضوع شناختحلال از حرام بر همه دنیا برترى دارد . (6)
مقدمات دانش فقه چونان مسایل اصول، درایت، رجال، تفسیر، نحو، صرف، اصول و لغتشناسى، فضیلتبرابر با دانش فقه را دارا هستند . روشن است که ارزش دانش مقدمى بستگى به میزان کاربرد آن در دانش فقه دارد . پس جوینده دانش باید از دانشهاى مقدماتى به قدر نیاز بهره گیرد و اگر از آن تجاوز کرد، لغو و بیهوده بوده و چه بسیار سبب از دست رفتن برخى از دانشهاى واجب شده و حرام خواهد بود، چنان که کوتاهى در آن، هدف را تباه مىسازد .
افراط و تفریطهاى آموزشى
در روزگار ما، بلکه از روزگاران دراز، طلاب علوم دینى در آموزش، افراط و تفریط دارند; برخى از آنها در کسب دانش اصول فقه یکسویه مىروند و همه دوران زندگى را در این راه تلف مىسازند .
کند و کاو در این دانش، آنان را از فقه، درایت، رجال، تفسیر قرآن و مطالعه کتابهاى روایى و تفسیر آن و دیگر مسایلى که فقیه از شناخت آن ناگزیر است، باز مىدارد . این افراد، زمان درازى را در مسایل بىفایده و یا کم فایده به کار مىگیرند .
از جمله بحث از تعریف علوم و بحث از تحریر محل نزاع که ماهها و گاه سالها وقتخود را صرف تحقیق در آن مىکنند . مثلا در تعریف بیع بحث مىکنند:
مبادله مال به مال استسپس در محدوده و موارد صدق آن (طرد و عکس) آن سخن مىگویند . که مثلا بیع اجاره را نیز در برمىگیرد . برخى از آنان قیدى را بر این تعریف مىافزایند که این خود بر دامنه مشکل مىافزاید و نیز در بحث ضد از این گفتوگو مىکنند که نزاع در ضد عام استیا خاص . براى هر یک شواهدى مىآورند و بر یکدیگر اشکال مىگیرند و نیز ماهها در دلیل انسداد سخن مىگویند با آن که به اتفاق همگان نیازى به آن نیست .
اولین کسى که به نارسایى این پژوهشها در روزگار ما توجه کرد استاد ما شیخ ملاکاظم خراسانىقدس سره بود . وى در تعریف موضوعات به این بسنده کرد:
تعریف لفظى است، مانند گفتار لغتشناسان: «سعدانه» : نام گیاهى است .
آخوند با این روش، فرصتهاى تحصیلى بسیارى را براى طلاب آزاد کرده است . از این رو، آخوند خراسانى طى دو سال علم اصول را از اول تا آخر به انجام مىرساند . و حال آن که اساتید دیگر در چند برابر این زمان تمام نمىکردند .
برخى از طلاب در آموختن اصول فقه کوتاهى مىکنند و به اتقان وقوت آن را پى نمىگیرند; با این که علم اصول سنگزیرین استنباط فروع فقهى است . گروهى که توانایى فرا گرفتن آن را نداشتند، گمان مىکردند، درست مىروند و چون کتاب و سنتبه زبان عربى است و آنان نیز عربند، دریافت دستورات دینى برایشان آسان است و زیاد نیاز به علم اصول ندارند . (7) ریشه این گریز، ناتوانى این گروه از فهم اصول است، چه آنان از این که ایشان را به ناتوانى و بىسوادى متهم کنند، خرسند نبوده و یکسره ارزش دانش اصول را انکار مىکنند .
جایگاه ادبیات عرب
از موارد تفریط طلاب، کوتاهى آنان در یادگیرى علوم عربى است . این مساله بویژه براى غیر عرب زبانان از اهمیتبیشتر برخوردار است; ادبیات عرب در استنباط کتاب و سنت نقش زیر بنایى دارد .
فهم احکام از کتاب و سنتبراى فقیه، بدون تبحر در ادبیات عرب و آگاهى از موارد استعمال الفاظ در گفت و گوها و موارد کاربرد مجاز و استعارات عربى، ممکن نیست .
بسیارى از عجمها نمىتوانند به درستى به عربى سخن بگویند . این ناتوانى سبب مىشود در وادى تحریف و تصحیف، و دگرگونى و اشتباه بیفتد و کلام گوینده را بر غیر مقصود حمل کنند . تقصیر و کوتاهى عرب زبانان نیز (جز در موارد اندک) کمتر از عجمها نیست، ولى عجمها بیش از عربها نیازمند پژوهش در ادبیات عرب و توجه به استعمالات عرباند، تا امکان فهم کتاب و سنتبه شایستگى برایشان فراهم گردد .
برخى از عالمان بزرگ به درستى نمىتوانند نماز را با قرائتبه جا آورند و توانایى ادا کردن حروف از مخارج و بسترهاى صحیح آن را ندارند . این پدیده در دورههاى اخیر بیشتر رواج یافته است .
با نگاه به گذشته مىیابیم، بسیارى از علماى ژرف نگر و محقق (از شیعه و سنى) از میان عجمها برخاستهاند و آنان در پردازش و اتقان ادبیات عرب (صرف و نحو و فصاحت و بلاغت و بدیع و) . . . استوار کار بودند و آثار و تالیفات آنان گواه آن است . این نشانگر آن است که کم کارى، ویژه دورانهاى اخیر است و ربطى به عرب و عجم ندارد . از جمله، شیخ مرتضى انصارى، استاد پژوهشگران و نوآور تحقیقات فراوان در دانش اصول، که گفته مىشود: براى شناخت ادبیات عرب مواظبتبسیار مىکرد . بلکه گفته مىشود: او بر خواندن الفیه ابن مالک مواظبت کامل داشت . و برخى مبالغه کرده و مىگویند: هر روز پس از نماز صبح، الفیه مىخواند و آن را جزو تعقیبات نماز قرار داده بود! !
شیخ، با همه شخصیت و توجه به ادبیات عرب، بر استعمال و موارد کاربرد الفاظ عرب چیره نیست . وى در شرح حدیث «الناس فى سعة لایعلمون» در باب برائت آورده است:
یکى از احتمالات آن است که ما مصدریه ظرفیه باشد و «سعة» داراى تنوین و غیر مضاف . معنا چنین مىشود:
الناس فى سعة ماداموا لایعلمون (8) .
مردم در وسعت و آزادىاند تا وقتى که نمىدانند .
با آن که انسان آشناى به روش استعمالات عرب یقین دارد این کاربرد درست نیست . و اگر مقصود این باشد، باید گفته شود: «الناس فى سعة ما لم یعلموا»
از دیگر موارد اشتباه در شیوه استعمال عرب فهم این عبارت است:
ویستحب الحج کل عام لاهل الجده . (9)
براى توانگران، هر سال حج مستحب است .
گویند یکى از علما گمان داشت «الجده» همان شهر معروف حجاز در کنار دریاى سرخ است و از این که، این دستور، ویژه آنان باشد در شگفتشد . برخى از حاضرین به او توجه دادند که عبارت جده: به کسر جیم و فتح دال است، «یعنى توانمند» و سبب اشتباهش آن بود که «ال» بر اعلام مرتجل داخل نمىشود .
و حکایت مىشود که طلبهاى کلمه «اسد» در عبارت زیر:
ان فى المسالة اقوالا اسدها کذا . . .
را به تخفیف خواند و گمان کرد اسد به معنى شیر است . و گفت: این قول به جهت قوت آن، شیر گفتارست . با این که اسد به تشدید خوانده مىشود «یعنى استوارترین آن» .
برخى براى فهم یک کلمه به کتابهاى لغت مراجعه و آن را برخلاف معناى خود تفسیر مىکند . مثلا در بحث از برخى آشامیدنىها و خوردنىها وارد شده:
ان الشراب الفلانى یتخذ من الذرة .
فلان آشامیدنى از ذرت گرفته مىشود .
برخى بر اثر ناآشنایى، در حاشیه کتاب از قاموس اللغة نقل کرده که:
الذرة: النحلة الصغیرة .
ذره: مورچه کوچک است .
روشن است که این اشتباه در فهم، معنا را به انحراف مىکشاند، وى همچنین معناى لفظ «درابزین» در سخن شهید ثانى در منیة المرید فى آداب المفید و المستفید
لاینبغى للطالب ان یتکى فى مجلس الدرس على درابزین او نحوه .
براى طالب علم سزاوار نیست که در مجلس درس بر نرده و همانند آن تکیه کند .
را نفهمیده و در حاشیه خود نوشته به کتابهاى لغت مراجعه کرده و ذکرى از آن نیافتم .
سامان دادن متون درسى
از امور زیان آور، تهذیب نشدن کتابهاى درسى است . تصحیح نشدن عبارتها، حذف نکردن زواید و حذف نشدن مطالب مربوط به دانشهاى دیگر . علومى که طلبه هنوز آن را نخوانده و یا نخواهد خواند . و نیز ضرورت دارد عبارتهاى مشکل، که بر بسیارى از اساتید نیز پنهان مانده و جز افراد اندک آن را در نمىیابند، روشن بایستى و شرح گردد .
«شرح القطر» در علم نحو با این که از بهترین کتابها با روشنترین عبارتها و بیشترین فایده را دارد، مؤلف در آغاز کتاب خود مىگوید: «لفظ» جنس بعید و «قول» جنس قریب و کاربرد اجناس بعید در تعاریف نزد اهل نظر نیکو نیست . مساله جنس بعید و قریب از علم منطق است چه طور آن را مىتوان در کتابى آورد که نوآموزان علم نحو آن را در دست دارند؟ ! آن را استاد نمىفهمد چه رسد به نوآموز!
نگاهى به کتابهاى اصول فقه
کتابهاى متداول اصول فقه مانند: معالم (10) و قوانین (11) و رسائل و کفایه نیز نیازمند تهذیباند .
1 . معالم الاصول
با این که نویسنده آن سخنور اصولیین است و طلاب بهره شایانى از این کتاب مىبرند، در عین حال، پس از معالم، اندیشههاى اصولى، فراوان گسترش یافت و متاخران از صاحب معالم به مسایل ارزشمندى دستیافتند که مؤلف معالم بدان توجه نداده بود، لذا ضرورت دارد مسایل جدید و نو بدان اضافه گردد و مسایل غیر لازم از آن پیراسته شود .
2 . قوانین
این کتاب بر اثر مشکل بودن عبارتها شایسته تدریس نیست و نیازمند پیرایش است .
3 . رسائل
با آن که نویسندهاش دانش بسیارى را در تالیف کتاب به کار برده است و مسایل مهمى از اصول را پژوهش و به حد کافى شرح کرده است و در کار خود پیش گام است، باز نیازمند تهذیب است، بایستى برخى از دراز گویىها مانند: دلیل انسداد و مانند آن حذف و یا کوتاه شود و عبارتهاى پیچیده آن شرح شود .
4 . کفایة الاصول
با این که مؤلفش کارى مهم انجام داده و بسیارى از عبارتهاى غیرلازم را حذف و مسایل اصولى را تنقیح کرده است، باز عبارتهاى کفایه پیچیده و نیازمند اصلاح است .
در یک کلام، این نویسندگان (که خداوند تلاششان را جزا دهد)، در پژوهش موضوعات اصولى نهایت کوشش را انجام داده و به نسلهاى پى آمده فایده بسیار رساندند و در این راه کوتاهى نکردند، اما یک دانشمند هر چند برجسته باشد ضرورت دارد پس از او نوشتههایش نقد و تصحیح گردد; زیرا نویسنده فرصت ندارد که همه خواستههاى خود را بنگارد، در این وقت اگر نوشته وى بتواند زمینه را براى پیامدگان فراهم آورد و دشوارىهاى موضوع را براى آنان بگشاید، متاخران به آسانى خواهند توانست مسایل مورد نیاز را به آن بیفزایند، مسایل غیر ضرورى را حذف کنند، عبارتهاى رسا و روشنتر را جایگزین عبارتهاى دشوار سازند و آن را مرتب کنند . پس سزاوار است متاخران به پیراسته کردن عبارتهاى قدما توجه کنند نه آن که وقتخود را در نوشتن حاشیه و شروحى که از متن کتاب روشنتر نیست، به کار گیرند و در نهایت طلاب را در دشوارىهایى که مانع بهرهبردارى درست از مطالب علمى است گرفتار کنند . حاشیهاى که طلاب را به جاى فهم و استفاده، در پیچ و خم عبارتها گرفتار ساخته و آنان را از هدف اصلى دور مىسازد .
پیشنهاد
در دیدگاه من و در نظر هر آگاه منصف، بایسته است کتابهاى سودمندتر براى تدریس، جایگزین کتابهاى نامبرده گردد . باید کمیتهاى از فضلا و کارشناسان ادبیات عرب تشکیل شود و در هر دانشى سه کتاب تدوین و مقرر کنند . مختصر و متوسط و مفصل . این سه کتاب از کتابهاى مشهور گزینش شده و محور تدریس در حوزه [نجف اشرف] قرار گرفته و دیگر حوزهها در سایر کشورها آن را دنبال کنند تا نظام یکسان آموزشى بر حوزهها سایه افکند . البته این برنامههاى درسى باید پیشاپیش به تایید علماى بزرگ برسد . در مورد کتابهاى
مشهور (مانند: قوانین و مطول و) . . . نیز مقرر گردد که بى استفاده نمانند و در موارد ضرورى به عنوان مرجع به آنها مراجعه گردد .
ضرورت نظم در حوزهها
از امور زیان بارى که باید بدان توجه داد، (گرچه خارج از بحث ماست) نابسامانى و بى نظمى است که بر حوزه نجف سایه افکنده است; دانشجو به دلخواه هر درسى را بر مىگزیند و هر کتابى را که لازم دید مىخواند و هر استاد مورد پسند را بر مىگزیند و برنامه مرتبى او را ملزم به پذیرش آن نمىکند . به طور کلى براى طلاب (نجف) میزان و معیارى در برنامه درسى وجود ندارد، تا بر اساس مراحل زمان بندى شده درس بخوانند . همان عادات و شیوههاى گذشتگان دنبال مىشود .
این بى برنامگى سبب مىشود که بیشتر طلاب (با وجود رنج فراوان) از دانش، بهره شایان نبرند، در حالى که با برنامهریزى درست و نظارت بر اوقات و برنامههاى درسى، همگان مىتوانند چندین برابر وضع موجود بهره گیرند و مردم نیز از آنان چندین برابر استفاده کنند، بر این اساس ضرورت دارد بزرگان حوزه و افراد صاحب نفوذ برنامهاى مرتب بریزند و طلبه به پیروى از آن ملزم گردد و در صورت سرپیچى از برنامه درسى و نظم گریزى، اخراج شود، تا در نهایت، بىبرنامگى به وقت و عمر طلاب زیان نرساند و زیان آن بیشتر از سود آن نباشد، و امت اسلامى (که بار مالى حوزهها بر دوش آنهاست) بیش از این دچار خسارت نگردد .
ضرورت امتحان
ضرورت دارد طلاب در آغاز سال تحصیلى آزمون شوند و پس از آن درسهاى متناسب با ایشان تنظیم گردد و سپس، در آخر سال تحصیلى از ایشان امتحان به عمل آید تا پس از قبولى بتواند از کتابى به کتاب دیگر منتقل شوند و در صورت مردودى، کتاب پیشین را دوباره بخوانند . درست مانند برنامهاى که امام مصلح (12) در حوزه قم اجرا مىکند . و گرنه این کاروان تا قیامتبه منزل نمىرسد و علوم دینى بر اثر بىنظمى، در خطر نابودى قرار مىگیرد . به ویژه در این روزگار، که بر هیچ کس پنهان نیست .
ضرورت درس اخلاق
از دیگر امور زیان بخش نبود درس اخلاق و آداب تعلیم و تربیت (که مدار همه دانشها بر آن استوار است) در حوزه هاست ; چه علوم دینى هر چه بیشتر تحصیل شود، بدون دانش اخلاق، سودمند نیست .
بر این اساس، ضرورت دارد تدریس دانش اخلاقو شناخت ارزشها و رسوم تعلیم و تربیت اجبارى گردد و همگان ملزم باشند کتابهایى مانند: «المنیة المرید» (نوشته شهید ثانى) را بخوانند یا کتاب دیگرى را در دستور کار قرار دهند . کتابهاى سودمندى در علم اخلاق و آداب تربیت نوشته شود و تدریس آن براى طلاب اجبارى گردد تا سرشت طلاب بر آموزههاى سودمند آن مانوس شود و افراد خود را به کمالات فاضله بیارایند . در پرتو اجراى این شرایط و ویژگىهاست که امت اسلامى از دانش و اخلاق طلاب به نیکى استفاده خواهند برد .
نگاهى به جایگاه علوم
دانستى که برترین دانشها پس از علم توحید، دانش فقه است . مراد از علم فقه: «شناخت آگاهانه و از روى اجتهاد دستورات دین است» ظاهر فقه و تفقه در دین نیز همین است . چه بسا بگوییم تفقه در دین، شناخت از روى تقلید احکام دین را در برگیرد، زیرا این نیز راهى براى آگاهى به فهم احکام دین است . تردیدى در ارزش آن نیست، ولى جایگاه آن به درجه شناخت آگاهانه احکام دین از روى دلیل و روش استنباطى احکام ندارد . این کار هم مشکلتر و سود آن به مراتب بیشتر است و قوام پاسدارى از شریعت و ایستادگى ستون دین بر شناخت آگاهانه و از روى اجتهاد دین استوار است . اجتهاد، اصل و تقلید فرع آن است .
پس دانش فقه و آگاهى به مکتب و شریعت، برترین دانشهاست . اما دیگر دانشها مانند: ریاضیات و پزشکى و هندسه و کیهانشناسى و جغرافیا و تاریخ و فن شعر و . . . ارزش آن بستگى به سرانجام و فوایدى دارد که از آن به دست مىآید .
1 . برخى از این دانشها وسیله استبراى شناسایى دانشهاى شریفتر و سبب نیرو و افزونى مهارت مىگردد . به این جهت ارزش مقدمى دارد و اصل دانش بستگى به آن ندارد و تحصیل آن ارزش دارد . مانند: شناخت انواع شعر و شناخت کلام عرب که ما را در فهم کتاب و سنت کمک مىکند و شایسته نیستبراى فقیه که از کندو کاو در ادبیات عرب غفلت کند، بلکه باید با آن دمساز شود . بویژه در روزهاى فراغت و کسالت و خستگى روح، خود را با شعر و فنون ادب شاداب کند و مجالس انس خود را با آن طراوت بخشد، ولى مباشرت ادبیات عرب چنان او را به خود مشغول نسازد که علوم مهمتر از دستش برود و اصل، فداى فرع گردد . و نیز به گفتار کسانى که طلاب را از ادبیات و شعر پرهیز داده و یا آن را زیان بخش مىشمرند توجه نکند، زیرا بىتوجهى آنان به ادبیات و فنون ادبى از نادانى و ناتوانى سرچشمه مىگیرد و مردم، دشمن چیزهایى هستند که نمىدانند وچه بسا مبارزه با ادب دوستان و هنرشناسان از حسادت است .
2 . برخى از دانشها در بردارنده ارزشهاى دنیوىاند . مانند:
الف) ریاضیات که مربوط به علم معاش است و گاهى فقیه در برخى از ابواب فقه از حساب و آمار کمک مىگیرد، بویژه در تقسیم ارث .
ب) و نیز دانش هندسه که از آن در ساختن ساختمان و تعیین مساحت زمین و در دیگر امور فراوانى که به معیشت و بهبود زندگانى بستگى دارد، استفاده مىشود . و گاه طالب دین در شناخت کر در شکلهاى گوناگون آن از هندسه کمک مىگیرد و دیگر چیزها .
ج) دانش پزشکى از علوم با ارزشى است که سلامتى بدن به آن وابسته است .
د) دانش هیات و کیهانشناسى در شناخت قبله و اوقات نماز سودمند است و نیز به این دانش براى شناختشگفتىهاى آفرینش و قدرت خداوند استدلال مىشود . گفته شده است: آیه شریفه:
«و یتفکرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا» (13)
برارزش دانش کیهانشناسى دلالت دارد .
ه) دانش تاریخ ما را به سرگذشت پیشینیان و کارهاى نیک و بد آنان آگاه مىکند، تا در کارهاى نیک و شایسته از آنان الگو گیریم و از کارهاى زیان بار بپرهیزیم و گاه فقیه از دانش تاریخ براى شناختسرزمینهاى مفتوح العنوه و زمینهایى که با جنگ و یا صلح گشوده شدهاند، سود مىبرد .
و) دانش جغرافیا مانند تاریخ، فواید بسیار دارد .
ز) دانش عروض، وسیله شناختشعر است .
اما دانشهایى که به صنعتبر مىگردد، آگاهى از آن، واجب کفایى است و با وجود کسانى که نیازهاى عمومى را برآورده کنند، باز شناخت آن براى همگان ارزشمند است . بویژه در این دوره که صنایع پیشرفت کرده استبر مسلمانان لازم است که از دیگر ملتها در یاد گرفتن صنایعى که زندگى آنان به آن بستگى دارد، سرمشق بگیرند و به دور از ذلت و نادارى، عزتمندانه دانش و نعتبیاموزند و سربار و نیازمند دیگران نباشند .
اسلام دین پاکى و راستى است و قرآن مردم را به کسب دانش و استقلال اقتصادى و صنعتى فرا خوانده است:
«هوالذى جعل لکم الارض ذلولا فامشوا فى مناکبها و کلوا من رزقه» (14)
اوست کسى که زمین را براى شما رام گردانید پس در فراخناى آن رهسپار شوید و از روزى خدا بخورید .
«فاذا قضیت الصلوة فانتشروا فی الارض و ابتغوا من فضل الله» (15)
و چون نماز گزارده شد در روى زمین پراکنده گردید و فضل خدا را جویا شوید .
سنت پاک نیز مسلمانان را به تلاش در پى کسب روزى و دورى از بیکارى و کسالت فرمان مىدهد . و از مهمترین ابزار تلاش در راه روزى و معیشت، یادگرفتن فنون و صنعت است . و کسب صنعتبا زهد در دنیا و نکوهش دنیا، منافاتى ندارد; زیرا مقصود از دنیاى مذموم و بد، هلاکت در راه دنیا و پیش داشتن آن بر آخرت است و گرنه دنیا مقدمه و مزرعه آخرت است و مىتوان آن را وسیله رسیدن به آخرت قرار داد .
ح) زبانهاى بیگانه، شناخت لغات و زبانهاى اجنبى و دیگر دست آوردهاى بشرى نیز ارزشمند و واجب کفایى است . تنها عوارض و پیامدهاى ناپسند جانبى، آن را حرام مىکند . همانند آن که این علوم در مدارسى که مبشران مسیحى براى گمراه کردن مسلمانان دایر کرده و یا مدارسى که آموزههاى آن، انسان را به الحاد و بىدینى مىکشاند، آموخته شود .
پىنوشتها:
1) مجله حوزه «المصلح الاسلامى السید محسن الامین» ص 33، بخش فرهنگى سفارت جمهورى اسلامى دمشق .
2) مجله حوزه شماره 51- 50، ویژه میرزاى شیرازى .
3) المصلح الاسلامى، ص 39; اعیان الشیعه، علامه امین، ج 40، ص 75، دارالتعارف .
4) اعیان الشیعه، ج 40، ص 51 .
5) اصول کافى، ثقة الاسلام کلینى، ج 1، ص 31، دارالتعارف .
6) همان .
7) علامه امین مىگوید: در عراق گروهى اخبارى بودند و مىگفتند ما نیازى به فراگرفتن علم اصول نداریم و با مراجعه به اخبار مشکلمان حل مىشود . از جمله در مسجد سهله کودکى ادرار کرد فردى از اخباریین ظرفى آب به روى نجس پاشید و وقتى به او گفتم به جاى طهارت، بر نجاست افزودى . گفت: در اخبار چنین آمده است . اعیان الشیعه ج 40، ص 65 .
8) فرائد الاصول، شیخ مرتضى انصارى، ج 1/327 مؤسسه نشر اسلامى، وابسته به جامعه مدرسین .
9) وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 8، صص 10 و 11، داراحیاء التراث العربى .
10) معالم الاصول، مقدمه کتابى استبه نام معالم الدین و ملاذ المجتهدین، تالیف حسن بن شیخ زین الدین از علماى سنه یازدهم هجرى (1011 ق)، ریحانة الادب، ج 3، ص 391 .
11) القوانین المحکمة فى الاصول» کتابى است جامع در اصول فقه . تالیف میرزا ابوالقاسم قمى، از فقهاى سنه سیزدهم هجرى .
12) علامه امین در سال 1352 ق . براى زیارت امام رضا علیه السلام و دیدار علما به ایران سفر کرده است . این زمان معاصر بوده با رونق حوزه قم به سرپرستى آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائرى، ایشان برنامهاى منظم براى تدریس و آزمون طلاب به اجرا گذاشت و امام امت نیز در این راه با ایشان همراه بودند . و مراد از امام و رهبر مصلح، آیتالله حائرى است .
13) آل عمران (3) : 191 .
14) سوره ملک (67) : 15 .
15) سوره جمعه (62) : 10 .