نگاهى گذرا به زندگانى حضرت آیتاللهالعظمى بروجردى (قدس سره)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
آن چه در پى مىآید نگاهى گذرا به زندگانى حضرت آیتاللهالعظمى بروجردىقدس سره است.
ماخذهاى این زندگانىنامهى مختصر ، کتابهاى ارزشمند «زندگى آیتاللهالعظمى بروجردى» (نوشتهى آیتالله واعظ زادهى خراسانى) و «المنهج الرجالی... لسید الطائفة آیتاللهالعظمى بروجردى» (نوشتهى فاضل گرامى آقاى سیدمحمدرضا حسینى جلالى) و «زندگانى زعیم بزرگ عالم تشیع، آیتاللهالعظمى بروجردى» (نوشتهى نویسندهى ارزشمند آقاى على دوانى) و «شکوه فقاهت» (تهیه و نشر از سوى مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزهى علمیهى قم) و... است.
علاقهمندان براى دانستن تفصیل زندگانى حضرت ایشان، به این کتابها و منابع دیگر مراجعه کنند.
پیش از مرورى بر زندگانى حضرت آیةالله بروجردى، مناسب استشخصیت ایشان را در بیانى کوتاه و گویا، معرفى کنیم. پیام مقام معظم رهبرى، حفظهاللهتعالى که به مناسبت محفل تکریمى که براى آن بزرگوار در سىامین سالگرد وفات ایشان بر پا شده بود صادر شده چنین ویژگىاى دارد.
در اینجا خلاصهاى از این پیام به نقل از کتاب «شکوه فقاهت» آورده مىشود.
بسماللهالرحمانالرحیم
جاى خوشوقتى بسیار است که همت و پشتکار مؤسسین این مجمع و شما حضار محترم آن، مصروف تجدید یاد و اعلاى ذکر فقیه عظیمالقدر و کمنظیرى شده است که برکات و آثار حیات پربار او به زمان خود او و به عرصهى فقاهت، منحصر نماند و او، چون خورشیدى درخشان برتعدادى از علوم اسلامى، بلکه بر روشها و شیوههاى تحقیق در آنها و نیز بر فضاى عام حیات مسلمین، در زمان خود و پس از آن، پرتو افشانى کرده و هنوز علماى اسلام و جهان اسلام از تاثیرات مبارک آن عمر پر ثمر و ریاست و مرجعیت تامهى پانزده سالهى او متمتعاند.
[..]. علم و تقوا و اخلاص و روشنبینى و بزرگمنشى و کیاست و نوآورى و جامعنگرى و خستگىناپذیرى و بسى خصلتهاى کم یاب و نفیس دیگر، از این مرد بزرگ و ذخیرهى الهى، چنان شخصیت ذو ابعاد و عظیمى فراهم آورده بود که نظیر آن را در فقهاى صاحب نام و برخوردار از زعامت، به ندرت مىتوان یافت.
او، در فقاهت، مبتکر شیوهاى جدید و در رجال و حدیث، صاحب سبک بود و در تدریس و تربیتشاگرد و تعلیم کار دسته جمعى، بر زمان خود سبقت داشت.
[..]. حوزهى علمیه تحت زعامت او، پرورشگاه و خاستگاه افکار نو و گوهرهاى درخشانى شد که به برکت آن در سالهاى بعد، نهضت روحانیت پى ریخته شد و حرکتى که در اوج آن، انقلاب عظیم و شکوهمند اسلامى به رهبرى مجدد بزرگ اسلام، حضرت امام خمینىقدس سره بود، سربرآورد.
با این همه، در مجموع شخصیت آن بزرگ مرد، آنچه بیش از همه درخشنده و چشمگیر بود، اخلاص و تقوایى بود که وى در همهى امور خود از آن بهره مىگرفت.
[..]. شایسته است که حوزههاى علمیه و زعماى علمى آن [..]. روشهاى علمى و تحقیقى آن بزرگوار را نیز - که همچنان از تازگى برخوردار است - تعقیب و تکمیل کنند و گردونهى فقاهت اسلام را به پیش ببرند [..]. .
ولادت
حضرت آیتاللهالعظمى حاجآقا حسین طباطبایى بروجردىقدس سره در پایان ماه صفر هزار و دویست و نود و دو، در بروجرد، در خانهاى سرشار از علم و تقوا، از پدر و مادرى عالى نسب، به دنیا آمد.
نسبنامه
ایشان، پسرعلى (1252 - 1329 ق)، پسراحمد (1211 - 1280ق)، پسر على نقى (1188 - 1249ق)، پسرجواد (متوفاى 1242 ق)، پسر سید محمد (حدود 1090 - حدود 1160 ق)، پسر عبدالکریم، پسرمراد، پسر شاه اسدالله، پسر جلالالدین امیر، پسر حسن، پسر مجدالدین، پسر قوام الدین، پسر اسماعیل، پسر عباد، پسر ابوالمکارم، پسر عباد، پسر ابوالمجد، پسر عباد، پسر على، پسر حمزه، پسر طاهر، پسر على، پسر محمد، پسر احمد، پسر محمد، پسر احمد، پسر ابراهیم طباطبا، پسر اسماعیل دیباج، پسرابراهیم غمر (متوفاى 145 ق در زندان منصور عباسى)، پسر حسن مثنى، پسر حضرت امام حسن مجتبىعلیه السلام است.
همانگونه که از این نسب نامه روشن مىشود، نسب ایشان، با سى واسطه به حضرت امام حسن مجتبى و امام حسینعلیهما السلام مىرسد. به همین خاطر، جدشان سیدمحمد طباطبایى، در رسالهها، نسب خود را «حسنى حسینى» معرفى مىکند.
نیز نسب ایشان، با پنج واسطه به سیدمحمد طباطبایى - سر سلسلهى سادات طباطبایى ساکن بروجرد - و با بیست و شش واسطه به «ابراهیم طباطبا» - جد اعلاى همهى سادات طباطبایى - مىرسد.
مادر ایشان، سیده آغابیگم دختر سیدمحمدعلى، پسر سیدعابد، پسر سید على، پسرسیدمحمد، پسر عبدالکریم است.
حضرت آیتالله، از طریق مادر، نسبتاش به علامهى مجلسى اول مىرسد.
همسر و فرزندان ایشان
حضرت آیتاللهالعظمى بروجردىقدس سره سه بار ازدواج کردهاند.
ایشان، از همسر نخستشان، دو پسر و سه دختر داشتند، همهى این فرزندان در کودکى (یکى از دختران، در جوانى) وفات کردهاند.
چون این بانوى بزرگوار، دیگر فرزندى نیاورد، به حضرت آیتالله پیشنهاد کرد که با دختر حاج محمدجعفر اصفهانى (از تاجران متدین بروجرد) به نام «زهرا خانم» ازدواج کند.
از همسر دوم ایشان دو پسر و دو دختر باقى ماند.
پسر بزرگ ایشان مرحوم حجةالاسلام والمسلمین سیدمحمدحسن طباطبائى بروجردى مردى فاضل بود و در کارهاى رجالى به ایشان کمک مىکرد. حجةالاسلام سید محمدصادق طباطبائى - زید عزه - فرزند ایشان است. پسر دیگر ایشان، حجةالاسلام سیداحمد طباطبائى بروجردى بود که در عنفوان جوانى درگذشت. آقازاده ایشان - زید عزه - از فضلاى حوزه مىباشد.
یکى از دامادهاى آیتالله العظمى بروجردى، آیتالله علوى از علماى تهران است که آیتالله علوى بروجردى از مدرسان کنونى حوزه، فرزند ایشان مىباشد.
داماد دیگر ایشان مرحوم آیتالله سیدجعفر احمدى که همشیرهزاده ایشان و ابوالزوجه مرحوم حجةالاسلام والمسلمین حاج آقا مهدى گلپایگانى مىباشد.
حضرت آیتالله، پس از وفات همسر دومشان، با بانوى محترم به نام «نصرت آغا» (فرزند مرحوم سید عبدالواحد طباطبایى - عموزادهى ایشان - ) ازدواج کرد.
این بانوى گرامى، تا پایان عمر حضرت آیةالله، مانند پروانه، بر گرد شمع وجود حضرت آیةالله مىچرخید و مواظب احوال ایشان بود.
ایزد تبارک و تعالى، همهشان را مشمول رحمتخاص خویش بگرداند.
آیتاللهالعظمى بروجردى در سال
1345 ق، هنگام سفر به حج
آغاز تحصیل
ایشان، هفتساله بود که به مکتب رفت. پس از گذراندن دورهى مکتبخانه، به مدرسهى «نوربخش» که در آن زمان، مجمع فضلا و مرکز علمیهى بروجرد بود وارد شد و تا هجده سالگى در این مدرسه، به فراگیرى علومى مانند صرف و نحو و... و دورهى سطح اصول و فقه پرداخت.
از همان آغاز، حافظهى قوى و استعداد سرشار و ذکاوت بىنظیر او، حکایت از آیندهاى درخشان داشت.
هجرت به اصفهان
از آن جا که حوزهى علمیهى بروجرد، دیگر نیاز علمى او را پاسخگو نبود، در آغاز سال هزار و سیصد و ده قمرى به اصفهان کوچید.
این سفر، چهار سال طول کشید و ایشان در این مدت، با جدیت و پشتکار در مدرسهى صدر اصفهان، به خوشه چینى از اساتید بزرگ آن زمان پرداخت.
اساتید ایشان در اصفهان
ایشان، پس از ورود به اصفهان، به درس مرحوم حاج سیدمحمدباقر درچهاى پا نهاد.
آن استاد گرانمایه، به حضرت آیتاللهالعظمى بروجردى، بسیار اظهار مهر و علاقه مىکرد. به گونهاى که ایشان، تا آخرین لحظات حیات، این استاد ارزشمند را فراموش نکرد.
وى افزون بر این درس، در درسهاى جناب میرزا ابوالمعالى کلباسى و جناب سیدمحمدتقى مدرس زانوى شاگردى بر زمین نهاد.
ایشان، علاوه بر فقه و اصول و رجال، به درس فلسفهى دو فحل این فن، یعنى آخوند کاشى و جهانگیرخان قشقایى، حاضر شد.
ازدواج
حضرت آیتاللهالعظمى بروجردىقدس سره در سال هزار و سیصد و چهارده به فرمان پدر به بروجرد بازگشت و تاهل اختیار کرد.
پدرش، دخترى به نام خدیجه را انیس زندگى او کرد. ایشان، تا پایان عمر از خدمات این زن در امر تحصیل و تدریساش بسیار به نیکى یاد مىکرد. پس از وفات این بانوى گرامى، ایشان هفتهاى یک بار یا بیشتر، پس از درس، در ایوان صحن بزرگ حضرت معصومهعلیها السلام بر سر قبر او مىنشست.
ایشان، در ابتدا، چون مىترسید که ازدواج، مانع تحصیل او گردد، از ازدواجکردن گریزان بود. ولى آن هنگام که پدر به او گفت: «اگر به فرمان پدر عمل کنى امید است که خداوند به تو، توفیقى دهد که به مراحل بالا برسى، ولى اگر به فرمان من گوش ندهى، شاید همین توفیقات هم از تو گرفته شود.» ، پذیرفت که ازدواج کند.
و چه زیبا، حق بودن سخن پدر آشکار شد و آن بانوى گرامى، با تلاشهاى فراواناش، تحصیل ایشان را آسانتر کرد.
بازگشت دو باره به اصفهان
ایشان، پس از متاهل شدن، دو باره به اصفهان کوچید. مدت این اقامت، پنجسال بود.
ایشان، در این مدت، افزون بر حضور در درس اساتیدى که نامشان گذشت، خود به تدریس دورهى سطح حوزه پرداخت.
به سبب خوش استعدادى و بیان روان و... طلبههاى فراوانى در درس ایشان حاضر مىشدند.
حضرت ایشان در این مدت تقریبا ده سال، مبانى علمى خود را تقویت کرد تا آن جا که از سه استاد بزرگوارش (سیدمحمدباقر درچهاى و سیدمیرزا محمدتقى مدرس و میرزا ابوالمعالى کلباسى) اجازهى اجتهاد دریافت کرد.
هجرت به نجف اشرف
در سال هزار و سیصد و نوزده، پدر ایشان، زمینهى هجرت او را به نجفاشرف فراهم کرد.
ایشان در هنگام این هجرت، مجتهدى بیست و هفتساله بود.
اساتید ایشان در نجف
حضرت آیتاللهالعظمى بروجردىقدس سره در نجف اشرف به درس دو فحل بزرگ حوزه، یعنى جنابان آخوند خراسانى و شریعت اصفهانى (شیخ الشریعه) حاضر شد و نه سال از محضر این دو بزرگوار سود جست.
البته، ایشان مىفرمود که حوزهى نجف نتوانست مبانى علمىاش را دگرگون کند.
مرحوم آخوند خراسانى، چنان به این شاگرد علاقه داشت که اگر او در جلسهاى سخن نمىگفت، به او رو مىکرد و مىگفت: «شما، نظرى ندارید؟» !
لله دره عالما!
ایشان، از این دو بزرگوار نیز اجازهى اجتهاد دریافت کرد.
بازگشتبه بروجرد
ایشان، در اواخر سال هزار و سیصد و بیست و هشت قمرى، براى دیدار پدر و مادر و... به بروجرد بازگشت.
شش ماه از ورود ایشان به بروجرد نگذشته بود که پدرشان وفات کرد و چون وصى پدر و سرپرستیک خواهر و برادر صغیر بود، دیگر نتوانستبه نجف اشرف باز گردد و در بروجرد ماندگار شد.
از متن نامههاى باقیمانده از مرحوم آخوند خراسانى مىتوان به میزان تاثر و تاسف ایشان از مفارقت این شاگرد فاضل، پىبرد. نیز مرحوم آیتاللهالعظمى بروجردى، همواره، مراتب تاثر خود را از فراق نجف اشرف یاد مىکرد.
در مراجعتبه بروجرد، مورد تکریم و استقبال گرم مردم قرار گرفت و همهجا، سخن از مراتب علم و نبوغ وى بود.
مسافرت به مشهد و بازگشتبه بروجرد
به دنبال وفات فرزند و تالمات روحى، ایشان، در سال هزار و سیصد و چهل قمرى، به مشهد مقدس کوچید و چند ماه در آن جا توقف کرد.
در مشهد، مورد توجه علما و طلاب مشهد قرار گرفت و حوزهى درس تشکیل داد و با بزرگان علماى مشهد و نیز عارف نامى شیخ حسنعلى نخودکى - اعلىالله مقامه - مانوس گردید.
بر اثر اصرار اهالى بروجرد و نامهها و تلگرافهاى پیاپى ایشان، و آمدن گروهى از بزرگان آن شهر به مشهد مقدس، سرانجام مشهد را ترک گفت و عازم وطن گردید.
در بازگشتبه بروجرد، وارد قم مىشوند و مورد توجه علماى شهر، مانند آیتالله مؤسس، قرار مىگیرند و به دنبال اصرار طلبهها، در قم درسى را شروع مىکنند، اما باز نامههاى فراوانى از بروجرد به قم فرستاده مىشود که محتوایشان درخواستبازگشت ایشان به بروجرد بود.
ایشان، پس از یک سال دورى از بروجرد، با استقبال گرم و پرشکوه مردم بروجرد، وارد این شهر مىشوند.
سفر حج
ایشان، در سال هزار و سیصد و چهل و پنج قمرى، عازم سفر حجشدند.
ابتدا، به نجف اشرف وارد شد و صد روز در آن جا ماند. آیات عظام نجف اشرف، مانند مرحوم سیدابوالحسن اصفهانى و مرحوم میرزاحسین نایینى و مرحوم آقا ضیاء عراقى و مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانى و... مقدم او را گرامى داشتند.
بازگشت ایشان از سفر حج، با اجتماع علماى اصفهان در قم به منظور اعتراض به روش ضد اسلامى رضاخان قلدر، مصادف شد.
تماس ایشان با علما و نقش ایشان در این حرکت، سبب شد که با ورودشان به ایران، به فرمان رضاخان قلدر، در مرز ایران دستگیر و در تهران زندانى گردد.
اتفاقا، در همان زمان، رضاخان قلدر در بروجرد بود و خبر دستگیرى ایشان را به سادات طباطبایى داد. در پى درخواست مؤکد آنان، رضاخان قلدر، به آزادى ایشان فرمان داد.
در تهران، رضاخان قلدر، با ایشان ملاقات کرد و وى را مورد احترام! قرار داد و از او خواست که در تهران بماند.
توقف او در تهران، صد روز طول کشید. از تهران به مشهد کوچید و هفت ماه در آن شهر شریف ماند.
گویا، ایشان، مایل نبودند که مشهد مقدس را ترک کنند، اما عواملى سبب شد که ایشان در سال هزار و سیصد و چهل و شش راهى بروجرد گردند.
مرجعیت تقلید
حضرت آیتاللهالعظمى بروجردىقدس سره در هنگام توقف در بروجرد، به عنوان یکى از مراجع تقلید، شناخته شده بود.
با وفات مرحوم آیتاللهالعظمى سیدابوالحسن اصفهانى - رضوان الله علیه - در سال هزار و سیصد و بیست و پنج قمرى، بسیارى از مقلدان آن جناب، به حضرت آیتاللهالعظمى بروجردى رجوع کردند.
با وجود آیات ثلاث در قم و علماى برجستهى دیگر در نجف و... شخصیت آیتاللهالعظمى بروجردى، برجستگى خاص و مشخصى داشت.
ایشان، در همان سالهاى نخست که از نجف اشرف برمىگردند، کتاب عروةالوثقى را حاشیه مىزنند و حاشیهى ایشان، نخستین حاشیهى چاپ شده بر عروةالوثقى است.
هجرت به قم
ایشان، پس از بازگشت از نجف اشرف، نزدیک به سى و اندى سال در بروجرد به سر مىبرند.
در این مدت، حوزهى درس قوىاى در بروجرد پدید مىآورند و به پرورش شاگرد مىپردازند.
محل تدریس ایشان، گاهى مسجد سیدجواد و زمانى مدرسهى علمیهى نوربخش و اغلب اوقات، منزلشان بوده است.
در اواخر سال هزار و سیصد و شصت و سه قمرى، ایشان براى معالجهى بیمارىاش به تهران مىآیند و در بیمارستان فیروزآبادى بسترى مىشوند.
در مدت هفتاد روزى که ایشان بسترى بودند، تلگرافها و نامههاى تفقد، سیلوار به تهران سرازیر مىشود. این نامهها و... مضمون دیگرى هم داشت. مضمون آنها درخواست از ایشان براى اقامت در قم بود.
یکى از شخصیتهایى که براى این امر تلاش مىکرد، حضرت امام خمینى - سلام الله علیه - بود.
ایشان، پس از مرخص شدن از بیمارستان، راهى قم شدند.
حوزه، در هنگام ورود ایشان، به دست مراجع ثلاث (آیات عظام سید صدرالدین صدر و سید محمد حجت و سیدمحمدتقى خوانسارى) اداره مىشد.
ورود ایشان به قم، در عصر پنجشنبه بیست و ششم صفر هزار و سیصد و شصت و چهار قمرى بود.
وى در صحن بزرگ حضرت معصومهعلیها السلام به جاى آیتالله صدر - که به احترام وى، آن جا را ترک کرد - به نماز ایستاد.
ایشان، در قم، در مسجد بالاسر و گاهى مدرسهى فیضیه و مسجد عشقعلى، فقه و اصول تدریس مىکردند.
در درس ایشان، جز مراجع ثلاث، بیشتر مدرسان بزرگ حوزه، مانند حضرت امام و آقاى محقق داماد، شرکت مىکردند.
با ورود ایشان به قم، حوزه، جان تازهاى گرفت و فعالیتهاى فرهنگى حوزه براى گسترش اسلام در میان مردم، شتاب یافت. فعالیتهاى فرهنگى گروهى، رشد کرد. کتابهاى عالمان کهن حوزه، دوباره احیا شد. درس خواندن طلبهها نظم پیدا کرد. امتحان از طلبهها آغاز شد. شهریهى طلبهها نظمى بیش از گذشته یافت و... .
شیوهى فقاهتى حضرت آیتاللهالعظمى بروجردى
ایشان مکتب و شیوهى خاصى در فقه و استنباط احکام داشتند. امتیاز مکتب فقهى ایشان به این شرح است:
1 - توجه به تاریخچهى مسئله; ایشان، ابتدا، ریشهى تاریخى بحث را مورد نظر قرار مىدادند و فراز و نشیبهاى آن را مىنمایاندند.
2 - تقسیمبندى ادلهى مسئله; ایشان از میان ادلهاى که براى مسئلهاى مطرح شده است، تنها، آنهایى را که محکم مىدیدند مطرح و با متانت و دقتبررسى مىکردند.
3 - دستهبندى ادلهى مسئله; ایشان، ادلهى مسئله را براساس محتوایشان دستهبندى مىکردند و آنگاه به مقایسهى آنها با هم مىپرداختند.
4 - نگاه به فقه اهل سنت; ایشان معتقد بودند که تعدادى از روایات ما، نگاه شان به سوى اقوال اهل سنت است. از این رو، به فقه مقارن اهمیتبسیار مىدادند. ایشان با بیان احادیث اهل سنت معناى اینگونه روایات را بسیار روشن و مشخص مىکردند.
5 - ایشان، به اصول اولیه فقه مانند مقنع و هدایه شیخ صدوق و مقنعهى شیخ مفید و مراسم سلار و کافى عنایتى ویژه داشت. و شهرت میان قدما را بسیار ارج مىنهاد و آن را غیر از شهرت در کتابهاى علماى بعدى مىدانست .
6 - ایشان، عنایتى خاص به قرآن براى استنباط احکام شرعى داشتند. از این رو، همیشه این اشکال را به وسایلالشیعه داشتند که چرا به آیات حکمى چندان نپرداخته است. ایشان، در ساختار کتاب جامعاحادیث الشیعه، ابتدا آیات را آوردهاند.
تالیفات
ایشان، به نوشتن، بسیار اهمیت مىداد و طلبهها را برنگارش درسها و... تشویق فراوان مىکرد به گونهاى که حتى خواستار زیبایى خط طلبهها بود.
نوشتههایى که از حضرت ایشان برجاى مانده به شرح زیراست:
1 - ترتیب اسانید الکافی;
2 - ترتیب اسانید التهذیب;
3 - ترتیب اسانید الخصال;
4 - ترتیب اسانید معانی الاخبار;
5 - ترتیب اسانید علل الشرائع;
6 - ترتیب اسانید ثواب الاعمال;
7 - ترتیب اسانید عقاب الاعمال;
8 - ترتیب اسانید کتاب من لایحضره الفقیه;
9 - ترتیب اسانید الامالی;
10 - رجال اسانید الکافی;
11 - رجال اسانید التهذیب;
12 - رجال اسانید کتاب الکشی;
13 - رجال اسانید کتاب الفهرست (از شیخ طوسى) ;
14 - رجال اسانید الفهرست (از نجاشى) ;
15 - طبقات الرواة;
16 - تعلیقة على رجال النجاشی;
17 - تعلیقة على عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب (از ابن عنبه) ;
18 - تعلیقة على المنهج الرجال;
19 - مستدرک فهرست منتجب الدین رازى;
20 - الفهرستان (فهرستشیخ طوسى و فهرست نجاشى) ;
21 - رسالة حول سند الصحیفة السجادیة;
22 - تعلیقة على رجال الطوسی;
23 - رسالة فی ترجمة بعض اعاظم اسرته و اجداده;
24 - بیوت الشیعة;
25 - جامع احادیث الشیعة (براى آگاهى بیشتر از ساختار این کتاب و چرایى تالیف آن و... به کتاب «زندگى آیتاللهالعظمى بروجردى» اثر آیتالله واعظ زاده - مراجعه شود). ;
26 - حاشیة على وسائل الشیعة;
27 - تعلیقه بر کتاب «النهایة» ;
28 - تعلیقه بر کتاب «المبسوط» ;
29 - تعلیقه بر کتاب «خلاف» ;
30 - الفقه الاستدلالی;
31 - رسالة فی المواسعة و المضایقة;
32 - رسالة فی منجزات المریض;
33 - الحاشیة على العروةالوثقى;
34 - تعلیقه بر «منهج الرشاد» ;
35 - تعلیقه بر مبحث «سهو» از کتاب جواهر;
36 - تعلیقه بر «تبصرة المتعلمین» ;
37 - الآثار المنظومة;
38 - المهدیعلیه السلام فی کتب اهل السنة;
39 - حاشیه بر کفایة الاصول;
40 - حاشیه بر فرائد الاصول;
41 - رسالة فیالمنطق;
42 - تعلیقة على الاسفار;
43 - از حضرت ایشان رسالههاى عملیهى مختلفى به فارسى و عربى چاپ شده است.
44 - تاکنون چندین کتاب به عنوان تقریر درسىهاى ایشان، چاپ شده است.
خدمات
ایشان، علاوه بر تحقیق و تالیف و تدریس و... به کارهاى عامالمنفعه نیز اهتمام ویژهاى داشت. در این جا به بخشى کوچک از این نوع کارهاى ایشان، اشاره مىشود:
1 - تکمیل کتابخانهى مدرسهى فیضیه;
2 - تاسیس کتابخانهى مدرسهشان در نجف اشرف;
3 - تاسیس کتابخانهى مدرسهشان در کرمانشاه;
4 - تاسیس کتابخانهى مدرسهى خان;
5 - تاسیس کتابخانهى مسجد اعظم;
6 - ساخت مسجد اعظم قم;
7 - تجدید بناى مدرسهى خان;
8 - ساخت دو مدرسه در نجف اشرف;
9 - ساخت مدرسهاى در کرمانشاه;
10 - ساخت مسجد ایرانشهر;
11 - ساخت مسجد بزرگ هامبورگ;
12 - ساخت کارخانهى برق بروجرد;
13 - کمک به ساخت دبیرستان کمال نارمک;
14 - ...
در این جا باید از حرکت و منش ایشان براى تقریب میان مذاهب اسلامى و مسلمانان جهان یاد کرد. در این سدهى اخیر، هرگاه سخن از وحدت مىشود، نام ایشان بر تارک این حرکت اصلاحى مىدرخشد.
در پى حرکت ایشان، در مصر، «دارالتقریب» به وجود آمد و کار به آن جا انجامید که شیخ شلتوت (مفتى بزرگ الازهر) رسما، شیعه را به عنوان یک مذهب اسلامى معرفى کرد و عمل به فقه شیعه را جایز دانست.
این حرکت ارزشمند ایشان، پس از سالها خاموشى، اینک دوباره اوج گرفته و لزوم وحدت اسلامى براى بسیارى از اصلاح گران جهان اسلام روشن شده است.
ان شاءالله، جهان، بهزودى شاهد وحدت میان مسلمانان باشد و مسلمانان، به جاى برخوردهاى غیر علمى و... به مسئلهى اساسىشان، یعنى مبارزه با استکبار جهانى و جلوگیرى از نفوذ فرهنگ شیطانى غرب و برطرف کردن مشکلات مادى و... جهان اسلام بپردازند.
فعالیتهاى سیاسى ایشان
حضرت آیتاللهالعظمى بروجردى - رضواناللهعلیه - مانند تمامى عالمان راستین شیعه، نه تنها هیچگاه سرتعظیم در برابر حاکمان وقت فرود نیاورد، بلکه با کمال شهامت و بىباکى در مقابل کارهاى ضد اسلامى آنان ایستاد.
ایشان، بر رضاخان بهخاطر کشف حجاب خروشید و قصد قیام داشت که برخى مانع شدند.
پیش از این نیز ایشان با علماى بزرگ عراق صحبت کرده بودند و قصد داشتند پس از اتمام حج و ورود به ایران، براى سرنگونى رژیم ضد اسلامى و وابستهى رضاخان قلدر، اقدام کنند، ولى به محض ورود به ایران دستگیر شدند.
ایشان، در برابر محمدرضاى پهلوى ملعون نیز سیاست «نهى از منکر» را در پیش گرفتند و با او، صریحا سخن مىگفتند.
وقتى شاه ملعون براى ایشان دربارهى انقلاب سفید! پیام فرستاد، خیلى روشن و صریح فرمودند: «به شاه بگویید، کارى نکنید که عصایم را بردارم و عمامهام را بر سر بگذارم و تاج و تختات را ویران کنم.»
وفات
حضرت آیتاللهالعظمى بروجردىقدس سره در صبح روز پنجشبنه دوازدهم شوال هزار و سیصد و هشتاد (دهم فروردین هزار و سیصد و چهل) پس از عمرى اجتهاد و تلاش براى فهم درست اسلام و ترویج آن و کمک به درماندگان و... در پى بیمارى قلبى، نداى حق را لبیک گفت.
تشییع جنازهى ایشان، بسیار باشکوه برگزار شد. افراد مطلع، معترفاند که تا آن زمان، چنین تشییعى را براى هیچ یک از علماى پیشین ندیدهبودند.
عکسهایى که آن لحظهها را جاودان کرده است نیز شاهد درستى بر عظمت آن خداحافظى دستهجمعى مردم با مرجعشان است.
اخلاق و صفات نیکو
ایشان، مانند علماى بزرگ اسلام، مجسمهاى از اخلاق و صفات نیکو بود.
علماى اسلام به سبب اخلاصى که دارند، نمىخواهند صفات نیکویشان که جنبهى شخصى دارد، مانند حالاتشان در نماز شب، بر دیگران آشکار شود. البته ایزد - تبارک و تعالى - براى تمام کردن حجتبر دیگر بندگان و نیز تشویق آنان، گاهى زمینهاى را بهوجود مىآورد که این صفات پسندیده، آشکار گردد.
آنچه در این جا آورده مىشود، گوشهاى از خصلتهاى پسندیدهى حضرت ایشان است.
1 - توجه به اخلاص; یکى از دغدغههاى مهم حضرت ایشان، توجه به «اخلاص عمل» بود. وى، در اینباره، گاهى با نزدیکان و دوستان بسیار قدیمىاش، سخن مىگفت و بسیار نگران بود. جملهى گرانسنگ «خلص العمل فان الناقد بصیر بصیر» ، بارها بر زبانشان جارى مىشد.
2 - اهمیتبسیار به توسل; از حالات ایشان، شدت توجه به مظاهر رحمت و لطف ایزد، یعنى حضرات چهارده معصوم - سلامالله علیهماجمعین - بود.
منزل ایشان در بروجرد، مرکز اقامهى عزا و سوگوارى حضرت سیدالشهداءعلیه السلام بود.
به زیارت مرقد مطهر فاطمه معصومهعلیها السلام اهتمامى شدید داشتند و در تعظیم شان والاى آن بانوى گرامى بسیار کوشا و جدى بودند.
در جلسات سوگوارى اهل بیتعلیهم السلام دیده شده که حال ایشان بر اثر التهاب درونى و تاثر عمیق، دگرگون شده و غش کردهاند.
ایشان، در ایامى که در بروجرد بودند، دچار ناراحتى چشم مىشوند. در عاشورا، از گل عزا داران حسینى بر چشم مىمالند و ناراحتى چشمشان برطرف مىشود.
3 - رعایت ادب; ایشان، در رعایت ادب سرامد بودند. ادب ایشان در زندگى زبانزد آشنایان و معاشران بود.
او، چون از ادب بالایى برخوردار بود، بهطور طبیعى، از افرادى که مراعات ادب را نمىکردند، سخت ناراحت مىشد و در بسیارى از اوقات، به طور صریح، با آن فرد بىادب برخورد مىکرد.
ادب ایشان، در برابر نام اساتیدش و کتابهاى دینى، جالب و شگفتآور است. از ایشان نقل است که «من، حتى به کودکى از خاندان آخوند خراسانى که در گهواره است، احترام مىکنم.» !
نیز منقول است که ایشان در اتاقى که حتى یک کتاب دینى بود، پایشان را دراز نمىکردند و نمىخوابیدند!
4 - توجه به عبادت; ایشان، در مراحل عالى بندگى ایزد - تبارک و تعالى - بودند. او، به هنگام نماز، از جهان مادى مىبرید و غرق دریاى عظمت و جلال الهى مىگردید. بسیارى از افراد از همراهى با ایشان در نمازهاى عمومى و اقتداى به ایشان، احساس عجز مىکردند.
5 - ایشان، از تملق و چاپلوسى بیزار بودند و به چنین افرادى اعتنا نمىکردند و آنان را طرد مىکردند.
6 - سماحت و بزرگوارى; از مطالبى که در زندگى ایشان، بسیار قابل توجه است، روحیهى عفو و گذشت ایشان است. او، در عین قدرت و توانایى، بر نفس خود مسلط بود و نه تنها بىمهرىهاى مخالفان را با شرح صدر پاسخ مىداد و بر لغزشهاى ایشان چشم مىپوشاند، بلکه در جایى که لازم بود، از کمکهاى مالى... به آنان، بهطور غیر مستقیم، ابایى نداشت.
7 - جود و سخاوت کم مانند; از مکرمتهاى عالى و انسانى ایشان، کثرت جود و احسان بود.
در یکى از سالهاى گرانى، خانهشان را در بروجرد فروختند و به مصرف فقراى بروجرد رساندند. نیز به مرور، املاک زیادى را که از پدرشان ارث برده بودند، فروختند و پولاش را صرف فقرا کردند.
کسى از در خانهى ایشان، ناامید بر نمىگشت. هرکس از او کمکى مىطلبید، بدون مضایقه در اختیارش قرار مىداد.
8 - زهد و پارسایى; رسیدن ایشان به آن مقامات، رهین زهد ایشان است. ایشان، حتى در زمانى که ریاست تام داشت، تنها، از پولى که از بقایاى ملکىاش در بروجرد، به دستاش مىرسید، استفاده مىکرد، خوراکاش در زندگى خصوصىاش بسیار ساده بود.
9 - کارهاى ایشان نظم و ترتیب داشت. ایشان، مىفرمود، من لحظهاى از عمرم را به بطالت و بیهودگى نگذراندم.
10 - در مبارزه با بدعتها شجاع بود.
11 - از مبارزه با انحرافات، ترسى به دل راه نمىداد.
13 - در بحثهاى علمى، آزاد منش بود.
12 - اهتمام ویژهاى به رفع گرفتارى مردم داشت.
14 - اهل تهجد بود. ایشان دو ساعت پیش از اذان صبح، از خواب برمىخاست.
15 - ...
«سلام علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعثحیا»
آن چه در پى مىآید نگاهى گذرا به زندگانى حضرت آیتاللهالعظمى بروجردىقدس سره است.
ماخذهاى این زندگانىنامهى مختصر ، کتابهاى ارزشمند «زندگى آیتاللهالعظمى بروجردى» (نوشتهى آیتالله واعظ زادهى خراسانى) و «المنهج الرجالی... لسید الطائفة آیتاللهالعظمى بروجردى» (نوشتهى فاضل گرامى آقاى سیدمحمدرضا حسینى جلالى) و «زندگانى زعیم بزرگ عالم تشیع، آیتاللهالعظمى بروجردى» (نوشتهى نویسندهى ارزشمند آقاى على دوانى) و «شکوه فقاهت» (تهیه و نشر از سوى مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزهى علمیهى قم) و... است.
علاقهمندان براى دانستن تفصیل زندگانى حضرت ایشان، به این کتابها و منابع دیگر مراجعه کنند.
پیش از مرورى بر زندگانى حضرت آیةالله بروجردى، مناسب استشخصیت ایشان را در بیانى کوتاه و گویا، معرفى کنیم. پیام مقام معظم رهبرى، حفظهاللهتعالى که به مناسبت محفل تکریمى که براى آن بزرگوار در سىامین سالگرد وفات ایشان بر پا شده بود صادر شده چنین ویژگىاى دارد.
در اینجا خلاصهاى از این پیام به نقل از کتاب «شکوه فقاهت» آورده مىشود.
بسماللهالرحمانالرحیم
جاى خوشوقتى بسیار است که همت و پشتکار مؤسسین این مجمع و شما حضار محترم آن، مصروف تجدید یاد و اعلاى ذکر فقیه عظیمالقدر و کمنظیرى شده است که برکات و آثار حیات پربار او به زمان خود او و به عرصهى فقاهت، منحصر نماند و او، چون خورشیدى درخشان برتعدادى از علوم اسلامى، بلکه بر روشها و شیوههاى تحقیق در آنها و نیز بر فضاى عام حیات مسلمین، در زمان خود و پس از آن، پرتو افشانى کرده و هنوز علماى اسلام و جهان اسلام از تاثیرات مبارک آن عمر پر ثمر و ریاست و مرجعیت تامهى پانزده سالهى او متمتعاند.
[..]. علم و تقوا و اخلاص و روشنبینى و بزرگمنشى و کیاست و نوآورى و جامعنگرى و خستگىناپذیرى و بسى خصلتهاى کم یاب و نفیس دیگر، از این مرد بزرگ و ذخیرهى الهى، چنان شخصیت ذو ابعاد و عظیمى فراهم آورده بود که نظیر آن را در فقهاى صاحب نام و برخوردار از زعامت، به ندرت مىتوان یافت.
او، در فقاهت، مبتکر شیوهاى جدید و در رجال و حدیث، صاحب سبک بود و در تدریس و تربیتشاگرد و تعلیم کار دسته جمعى، بر زمان خود سبقت داشت.
[..]. حوزهى علمیه تحت زعامت او، پرورشگاه و خاستگاه افکار نو و گوهرهاى درخشانى شد که به برکت آن در سالهاى بعد، نهضت روحانیت پى ریخته شد و حرکتى که در اوج آن، انقلاب عظیم و شکوهمند اسلامى به رهبرى مجدد بزرگ اسلام، حضرت امام خمینىقدس سره بود، سربرآورد.
با این همه، در مجموع شخصیت آن بزرگ مرد، آنچه بیش از همه درخشنده و چشمگیر بود، اخلاص و تقوایى بود که وى در همهى امور خود از آن بهره مىگرفت.
[..]. شایسته است که حوزههاى علمیه و زعماى علمى آن [..]. روشهاى علمى و تحقیقى آن بزرگوار را نیز - که همچنان از تازگى برخوردار است - تعقیب و تکمیل کنند و گردونهى فقاهت اسلام را به پیش ببرند [..]. .
ولادت
حضرت آیتاللهالعظمى حاجآقا حسین طباطبایى بروجردىقدس سره در پایان ماه صفر هزار و دویست و نود و دو، در بروجرد، در خانهاى سرشار از علم و تقوا، از پدر و مادرى عالى نسب، به دنیا آمد.
نسبنامه
ایشان، پسرعلى (1252 - 1329 ق)، پسراحمد (1211 - 1280ق)، پسر على نقى (1188 - 1249ق)، پسرجواد (متوفاى 1242 ق)، پسر سید محمد (حدود 1090 - حدود 1160 ق)، پسر عبدالکریم، پسرمراد، پسر شاه اسدالله، پسر جلالالدین امیر، پسر حسن، پسر مجدالدین، پسر قوام الدین، پسر اسماعیل، پسر عباد، پسر ابوالمکارم، پسر عباد، پسر ابوالمجد، پسر عباد، پسر على، پسر حمزه، پسر طاهر، پسر على، پسر محمد، پسر احمد، پسر محمد، پسر احمد، پسر ابراهیم طباطبا، پسر اسماعیل دیباج، پسرابراهیم غمر (متوفاى 145 ق در زندان منصور عباسى)، پسر حسن مثنى، پسر حضرت امام حسن مجتبىعلیه السلام است.
همانگونه که از این نسب نامه روشن مىشود، نسب ایشان، با سى واسطه به حضرت امام حسن مجتبى و امام حسینعلیهما السلام مىرسد. به همین خاطر، جدشان سیدمحمد طباطبایى، در رسالهها، نسب خود را «حسنى حسینى» معرفى مىکند.
نیز نسب ایشان، با پنج واسطه به سیدمحمد طباطبایى - سر سلسلهى سادات طباطبایى ساکن بروجرد - و با بیست و شش واسطه به «ابراهیم طباطبا» - جد اعلاى همهى سادات طباطبایى - مىرسد.
مادر ایشان، سیده آغابیگم دختر سیدمحمدعلى، پسر سیدعابد، پسر سید على، پسرسیدمحمد، پسر عبدالکریم است.
حضرت آیتالله، از طریق مادر، نسبتاش به علامهى مجلسى اول مىرسد.
همسر و فرزندان ایشان
حضرت آیتاللهالعظمى بروجردىقدس سره سه بار ازدواج کردهاند.
ایشان، از همسر نخستشان، دو پسر و سه دختر داشتند، همهى این فرزندان در کودکى (یکى از دختران، در جوانى) وفات کردهاند.
چون این بانوى بزرگوار، دیگر فرزندى نیاورد، به حضرت آیتالله پیشنهاد کرد که با دختر حاج محمدجعفر اصفهانى (از تاجران متدین بروجرد) به نام «زهرا خانم» ازدواج کند.
از همسر دوم ایشان دو پسر و دو دختر باقى ماند.
پسر بزرگ ایشان مرحوم حجةالاسلام والمسلمین سیدمحمدحسن طباطبائى بروجردى مردى فاضل بود و در کارهاى رجالى به ایشان کمک مىکرد. حجةالاسلام سید محمدصادق طباطبائى - زید عزه - فرزند ایشان است. پسر دیگر ایشان، حجةالاسلام سیداحمد طباطبائى بروجردى بود که در عنفوان جوانى درگذشت. آقازاده ایشان - زید عزه - از فضلاى حوزه مىباشد.
یکى از دامادهاى آیتالله العظمى بروجردى، آیتالله علوى از علماى تهران است که آیتالله علوى بروجردى از مدرسان کنونى حوزه، فرزند ایشان مىباشد.
داماد دیگر ایشان مرحوم آیتالله سیدجعفر احمدى که همشیرهزاده ایشان و ابوالزوجه مرحوم حجةالاسلام والمسلمین حاج آقا مهدى گلپایگانى مىباشد.
حضرت آیتالله، پس از وفات همسر دومشان، با بانوى محترم به نام «نصرت آغا» (فرزند مرحوم سید عبدالواحد طباطبایى - عموزادهى ایشان - ) ازدواج کرد.
این بانوى گرامى، تا پایان عمر حضرت آیةالله، مانند پروانه، بر گرد شمع وجود حضرت آیةالله مىچرخید و مواظب احوال ایشان بود.
ایزد تبارک و تعالى، همهشان را مشمول رحمتخاص خویش بگرداند.
آیتاللهالعظمى بروجردى در سال
1345 ق، هنگام سفر به حج
آغاز تحصیل
ایشان، هفتساله بود که به مکتب رفت. پس از گذراندن دورهى مکتبخانه، به مدرسهى «نوربخش» که در آن زمان، مجمع فضلا و مرکز علمیهى بروجرد بود وارد شد و تا هجده سالگى در این مدرسه، به فراگیرى علومى مانند صرف و نحو و... و دورهى سطح اصول و فقه پرداخت.
از همان آغاز، حافظهى قوى و استعداد سرشار و ذکاوت بىنظیر او، حکایت از آیندهاى درخشان داشت.
هجرت به اصفهان
از آن جا که حوزهى علمیهى بروجرد، دیگر نیاز علمى او را پاسخگو نبود، در آغاز سال هزار و سیصد و ده قمرى به اصفهان کوچید.
این سفر، چهار سال طول کشید و ایشان در این مدت، با جدیت و پشتکار در مدرسهى صدر اصفهان، به خوشه چینى از اساتید بزرگ آن زمان پرداخت.
اساتید ایشان در اصفهان
ایشان، پس از ورود به اصفهان، به درس مرحوم حاج سیدمحمدباقر درچهاى پا نهاد.
آن استاد گرانمایه، به حضرت آیتاللهالعظمى بروجردى، بسیار اظهار مهر و علاقه مىکرد. به گونهاى که ایشان، تا آخرین لحظات حیات، این استاد ارزشمند را فراموش نکرد.
وى افزون بر این درس، در درسهاى جناب میرزا ابوالمعالى کلباسى و جناب سیدمحمدتقى مدرس زانوى شاگردى بر زمین نهاد.
ایشان، علاوه بر فقه و اصول و رجال، به درس فلسفهى دو فحل این فن، یعنى آخوند کاشى و جهانگیرخان قشقایى، حاضر شد.
ازدواج
حضرت آیتاللهالعظمى بروجردىقدس سره در سال هزار و سیصد و چهارده به فرمان پدر به بروجرد بازگشت و تاهل اختیار کرد.
پدرش، دخترى به نام خدیجه را انیس زندگى او کرد. ایشان، تا پایان عمر از خدمات این زن در امر تحصیل و تدریساش بسیار به نیکى یاد مىکرد. پس از وفات این بانوى گرامى، ایشان هفتهاى یک بار یا بیشتر، پس از درس، در ایوان صحن بزرگ حضرت معصومهعلیها السلام بر سر قبر او مىنشست.
ایشان، در ابتدا، چون مىترسید که ازدواج، مانع تحصیل او گردد، از ازدواجکردن گریزان بود. ولى آن هنگام که پدر به او گفت: «اگر به فرمان پدر عمل کنى امید است که خداوند به تو، توفیقى دهد که به مراحل بالا برسى، ولى اگر به فرمان من گوش ندهى، شاید همین توفیقات هم از تو گرفته شود.» ، پذیرفت که ازدواج کند.
و چه زیبا، حق بودن سخن پدر آشکار شد و آن بانوى گرامى، با تلاشهاى فراواناش، تحصیل ایشان را آسانتر کرد.
بازگشت دو باره به اصفهان
ایشان، پس از متاهل شدن، دو باره به اصفهان کوچید. مدت این اقامت، پنجسال بود.
ایشان، در این مدت، افزون بر حضور در درس اساتیدى که نامشان گذشت، خود به تدریس دورهى سطح حوزه پرداخت.
به سبب خوش استعدادى و بیان روان و... طلبههاى فراوانى در درس ایشان حاضر مىشدند.
حضرت ایشان در این مدت تقریبا ده سال، مبانى علمى خود را تقویت کرد تا آن جا که از سه استاد بزرگوارش (سیدمحمدباقر درچهاى و سیدمیرزا محمدتقى مدرس و میرزا ابوالمعالى کلباسى) اجازهى اجتهاد دریافت کرد.
هجرت به نجف اشرف
در سال هزار و سیصد و نوزده، پدر ایشان، زمینهى هجرت او را به نجفاشرف فراهم کرد.
ایشان در هنگام این هجرت، مجتهدى بیست و هفتساله بود.
اساتید ایشان در نجف
حضرت آیتاللهالعظمى بروجردىقدس سره در نجف اشرف به درس دو فحل بزرگ حوزه، یعنى جنابان آخوند خراسانى و شریعت اصفهانى (شیخ الشریعه) حاضر شد و نه سال از محضر این دو بزرگوار سود جست.
البته، ایشان مىفرمود که حوزهى نجف نتوانست مبانى علمىاش را دگرگون کند.
مرحوم آخوند خراسانى، چنان به این شاگرد علاقه داشت که اگر او در جلسهاى سخن نمىگفت، به او رو مىکرد و مىگفت: «شما، نظرى ندارید؟» !
لله دره عالما!
ایشان، از این دو بزرگوار نیز اجازهى اجتهاد دریافت کرد.
بازگشتبه بروجرد
ایشان، در اواخر سال هزار و سیصد و بیست و هشت قمرى، براى دیدار پدر و مادر و... به بروجرد بازگشت.
شش ماه از ورود ایشان به بروجرد نگذشته بود که پدرشان وفات کرد و چون وصى پدر و سرپرستیک خواهر و برادر صغیر بود، دیگر نتوانستبه نجف اشرف باز گردد و در بروجرد ماندگار شد.
از متن نامههاى باقیمانده از مرحوم آخوند خراسانى مىتوان به میزان تاثر و تاسف ایشان از مفارقت این شاگرد فاضل، پىبرد. نیز مرحوم آیتاللهالعظمى بروجردى، همواره، مراتب تاثر خود را از فراق نجف اشرف یاد مىکرد.
در مراجعتبه بروجرد، مورد تکریم و استقبال گرم مردم قرار گرفت و همهجا، سخن از مراتب علم و نبوغ وى بود.
مسافرت به مشهد و بازگشتبه بروجرد
به دنبال وفات فرزند و تالمات روحى، ایشان، در سال هزار و سیصد و چهل قمرى، به مشهد مقدس کوچید و چند ماه در آن جا توقف کرد.
در مشهد، مورد توجه علما و طلاب مشهد قرار گرفت و حوزهى درس تشکیل داد و با بزرگان علماى مشهد و نیز عارف نامى شیخ حسنعلى نخودکى - اعلىالله مقامه - مانوس گردید.
بر اثر اصرار اهالى بروجرد و نامهها و تلگرافهاى پیاپى ایشان، و آمدن گروهى از بزرگان آن شهر به مشهد مقدس، سرانجام مشهد را ترک گفت و عازم وطن گردید.
در بازگشتبه بروجرد، وارد قم مىشوند و مورد توجه علماى شهر، مانند آیتالله مؤسس، قرار مىگیرند و به دنبال اصرار طلبهها، در قم درسى را شروع مىکنند، اما باز نامههاى فراوانى از بروجرد به قم فرستاده مىشود که محتوایشان درخواستبازگشت ایشان به بروجرد بود.
ایشان، پس از یک سال دورى از بروجرد، با استقبال گرم و پرشکوه مردم بروجرد، وارد این شهر مىشوند.
سفر حج
ایشان، در سال هزار و سیصد و چهل و پنج قمرى، عازم سفر حجشدند.
ابتدا، به نجف اشرف وارد شد و صد روز در آن جا ماند. آیات عظام نجف اشرف، مانند مرحوم سیدابوالحسن اصفهانى و مرحوم میرزاحسین نایینى و مرحوم آقا ضیاء عراقى و مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانى و... مقدم او را گرامى داشتند.
بازگشت ایشان از سفر حج، با اجتماع علماى اصفهان در قم به منظور اعتراض به روش ضد اسلامى رضاخان قلدر، مصادف شد.
تماس ایشان با علما و نقش ایشان در این حرکت، سبب شد که با ورودشان به ایران، به فرمان رضاخان قلدر، در مرز ایران دستگیر و در تهران زندانى گردد.
اتفاقا، در همان زمان، رضاخان قلدر در بروجرد بود و خبر دستگیرى ایشان را به سادات طباطبایى داد. در پى درخواست مؤکد آنان، رضاخان قلدر، به آزادى ایشان فرمان داد.
در تهران، رضاخان قلدر، با ایشان ملاقات کرد و وى را مورد احترام! قرار داد و از او خواست که در تهران بماند.
توقف او در تهران، صد روز طول کشید. از تهران به مشهد کوچید و هفت ماه در آن شهر شریف ماند.
گویا، ایشان، مایل نبودند که مشهد مقدس را ترک کنند، اما عواملى سبب شد که ایشان در سال هزار و سیصد و چهل و شش راهى بروجرد گردند.
مرجعیت تقلید
حضرت آیتاللهالعظمى بروجردىقدس سره در هنگام توقف در بروجرد، به عنوان یکى از مراجع تقلید، شناخته شده بود.
با وفات مرحوم آیتاللهالعظمى سیدابوالحسن اصفهانى - رضوان الله علیه - در سال هزار و سیصد و بیست و پنج قمرى، بسیارى از مقلدان آن جناب، به حضرت آیتاللهالعظمى بروجردى رجوع کردند.
با وجود آیات ثلاث در قم و علماى برجستهى دیگر در نجف و... شخصیت آیتاللهالعظمى بروجردى، برجستگى خاص و مشخصى داشت.
ایشان، در همان سالهاى نخست که از نجف اشرف برمىگردند، کتاب عروةالوثقى را حاشیه مىزنند و حاشیهى ایشان، نخستین حاشیهى چاپ شده بر عروةالوثقى است.
هجرت به قم
ایشان، پس از بازگشت از نجف اشرف، نزدیک به سى و اندى سال در بروجرد به سر مىبرند.
در این مدت، حوزهى درس قوىاى در بروجرد پدید مىآورند و به پرورش شاگرد مىپردازند.
محل تدریس ایشان، گاهى مسجد سیدجواد و زمانى مدرسهى علمیهى نوربخش و اغلب اوقات، منزلشان بوده است.
در اواخر سال هزار و سیصد و شصت و سه قمرى، ایشان براى معالجهى بیمارىاش به تهران مىآیند و در بیمارستان فیروزآبادى بسترى مىشوند.
در مدت هفتاد روزى که ایشان بسترى بودند، تلگرافها و نامههاى تفقد، سیلوار به تهران سرازیر مىشود. این نامهها و... مضمون دیگرى هم داشت. مضمون آنها درخواست از ایشان براى اقامت در قم بود.
یکى از شخصیتهایى که براى این امر تلاش مىکرد، حضرت امام خمینى - سلام الله علیه - بود.
ایشان، پس از مرخص شدن از بیمارستان، راهى قم شدند.
حوزه، در هنگام ورود ایشان، به دست مراجع ثلاث (آیات عظام سید صدرالدین صدر و سید محمد حجت و سیدمحمدتقى خوانسارى) اداره مىشد.
ورود ایشان به قم، در عصر پنجشنبه بیست و ششم صفر هزار و سیصد و شصت و چهار قمرى بود.
وى در صحن بزرگ حضرت معصومهعلیها السلام به جاى آیتالله صدر - که به احترام وى، آن جا را ترک کرد - به نماز ایستاد.
ایشان، در قم، در مسجد بالاسر و گاهى مدرسهى فیضیه و مسجد عشقعلى، فقه و اصول تدریس مىکردند.
در درس ایشان، جز مراجع ثلاث، بیشتر مدرسان بزرگ حوزه، مانند حضرت امام و آقاى محقق داماد، شرکت مىکردند.
با ورود ایشان به قم، حوزه، جان تازهاى گرفت و فعالیتهاى فرهنگى حوزه براى گسترش اسلام در میان مردم، شتاب یافت. فعالیتهاى فرهنگى گروهى، رشد کرد. کتابهاى عالمان کهن حوزه، دوباره احیا شد. درس خواندن طلبهها نظم پیدا کرد. امتحان از طلبهها آغاز شد. شهریهى طلبهها نظمى بیش از گذشته یافت و... .
شیوهى فقاهتى حضرت آیتاللهالعظمى بروجردى
ایشان مکتب و شیوهى خاصى در فقه و استنباط احکام داشتند. امتیاز مکتب فقهى ایشان به این شرح است:
1 - توجه به تاریخچهى مسئله; ایشان، ابتدا، ریشهى تاریخى بحث را مورد نظر قرار مىدادند و فراز و نشیبهاى آن را مىنمایاندند.
2 - تقسیمبندى ادلهى مسئله; ایشان از میان ادلهاى که براى مسئلهاى مطرح شده است، تنها، آنهایى را که محکم مىدیدند مطرح و با متانت و دقتبررسى مىکردند.
3 - دستهبندى ادلهى مسئله; ایشان، ادلهى مسئله را براساس محتوایشان دستهبندى مىکردند و آنگاه به مقایسهى آنها با هم مىپرداختند.
4 - نگاه به فقه اهل سنت; ایشان معتقد بودند که تعدادى از روایات ما، نگاه شان به سوى اقوال اهل سنت است. از این رو، به فقه مقارن اهمیتبسیار مىدادند. ایشان با بیان احادیث اهل سنت معناى اینگونه روایات را بسیار روشن و مشخص مىکردند.
5 - ایشان، به اصول اولیه فقه مانند مقنع و هدایه شیخ صدوق و مقنعهى شیخ مفید و مراسم سلار و کافى عنایتى ویژه داشت. و شهرت میان قدما را بسیار ارج مىنهاد و آن را غیر از شهرت در کتابهاى علماى بعدى مىدانست .
6 - ایشان، عنایتى خاص به قرآن براى استنباط احکام شرعى داشتند. از این رو، همیشه این اشکال را به وسایلالشیعه داشتند که چرا به آیات حکمى چندان نپرداخته است. ایشان، در ساختار کتاب جامعاحادیث الشیعه، ابتدا آیات را آوردهاند.
تالیفات
ایشان، به نوشتن، بسیار اهمیت مىداد و طلبهها را برنگارش درسها و... تشویق فراوان مىکرد به گونهاى که حتى خواستار زیبایى خط طلبهها بود.
نوشتههایى که از حضرت ایشان برجاى مانده به شرح زیراست:
1 - ترتیب اسانید الکافی;
2 - ترتیب اسانید التهذیب;
3 - ترتیب اسانید الخصال;
4 - ترتیب اسانید معانی الاخبار;
5 - ترتیب اسانید علل الشرائع;
6 - ترتیب اسانید ثواب الاعمال;
7 - ترتیب اسانید عقاب الاعمال;
8 - ترتیب اسانید کتاب من لایحضره الفقیه;
9 - ترتیب اسانید الامالی;
10 - رجال اسانید الکافی;
11 - رجال اسانید التهذیب;
12 - رجال اسانید کتاب الکشی;
13 - رجال اسانید کتاب الفهرست (از شیخ طوسى) ;
14 - رجال اسانید الفهرست (از نجاشى) ;
15 - طبقات الرواة;
16 - تعلیقة على رجال النجاشی;
17 - تعلیقة على عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب (از ابن عنبه) ;
18 - تعلیقة على المنهج الرجال;
19 - مستدرک فهرست منتجب الدین رازى;
20 - الفهرستان (فهرستشیخ طوسى و فهرست نجاشى) ;
21 - رسالة حول سند الصحیفة السجادیة;
22 - تعلیقة على رجال الطوسی;
23 - رسالة فی ترجمة بعض اعاظم اسرته و اجداده;
24 - بیوت الشیعة;
25 - جامع احادیث الشیعة (براى آگاهى بیشتر از ساختار این کتاب و چرایى تالیف آن و... به کتاب «زندگى آیتاللهالعظمى بروجردى» اثر آیتالله واعظ زاده - مراجعه شود). ;
26 - حاشیة على وسائل الشیعة;
27 - تعلیقه بر کتاب «النهایة» ;
28 - تعلیقه بر کتاب «المبسوط» ;
29 - تعلیقه بر کتاب «خلاف» ;
30 - الفقه الاستدلالی;
31 - رسالة فی المواسعة و المضایقة;
32 - رسالة فی منجزات المریض;
33 - الحاشیة على العروةالوثقى;
34 - تعلیقه بر «منهج الرشاد» ;
35 - تعلیقه بر مبحث «سهو» از کتاب جواهر;
36 - تعلیقه بر «تبصرة المتعلمین» ;
37 - الآثار المنظومة;
38 - المهدیعلیه السلام فی کتب اهل السنة;
39 - حاشیه بر کفایة الاصول;
40 - حاشیه بر فرائد الاصول;
41 - رسالة فیالمنطق;
42 - تعلیقة على الاسفار;
43 - از حضرت ایشان رسالههاى عملیهى مختلفى به فارسى و عربى چاپ شده است.
44 - تاکنون چندین کتاب به عنوان تقریر درسىهاى ایشان، چاپ شده است.
خدمات
ایشان، علاوه بر تحقیق و تالیف و تدریس و... به کارهاى عامالمنفعه نیز اهتمام ویژهاى داشت. در این جا به بخشى کوچک از این نوع کارهاى ایشان، اشاره مىشود:
1 - تکمیل کتابخانهى مدرسهى فیضیه;
2 - تاسیس کتابخانهى مدرسهشان در نجف اشرف;
3 - تاسیس کتابخانهى مدرسهشان در کرمانشاه;
4 - تاسیس کتابخانهى مدرسهى خان;
5 - تاسیس کتابخانهى مسجد اعظم;
6 - ساخت مسجد اعظم قم;
7 - تجدید بناى مدرسهى خان;
8 - ساخت دو مدرسه در نجف اشرف;
9 - ساخت مدرسهاى در کرمانشاه;
10 - ساخت مسجد ایرانشهر;
11 - ساخت مسجد بزرگ هامبورگ;
12 - ساخت کارخانهى برق بروجرد;
13 - کمک به ساخت دبیرستان کمال نارمک;
14 - ...
در این جا باید از حرکت و منش ایشان براى تقریب میان مذاهب اسلامى و مسلمانان جهان یاد کرد. در این سدهى اخیر، هرگاه سخن از وحدت مىشود، نام ایشان بر تارک این حرکت اصلاحى مىدرخشد.
در پى حرکت ایشان، در مصر، «دارالتقریب» به وجود آمد و کار به آن جا انجامید که شیخ شلتوت (مفتى بزرگ الازهر) رسما، شیعه را به عنوان یک مذهب اسلامى معرفى کرد و عمل به فقه شیعه را جایز دانست.
این حرکت ارزشمند ایشان، پس از سالها خاموشى، اینک دوباره اوج گرفته و لزوم وحدت اسلامى براى بسیارى از اصلاح گران جهان اسلام روشن شده است.
ان شاءالله، جهان، بهزودى شاهد وحدت میان مسلمانان باشد و مسلمانان، به جاى برخوردهاى غیر علمى و... به مسئلهى اساسىشان، یعنى مبارزه با استکبار جهانى و جلوگیرى از نفوذ فرهنگ شیطانى غرب و برطرف کردن مشکلات مادى و... جهان اسلام بپردازند.
فعالیتهاى سیاسى ایشان
حضرت آیتاللهالعظمى بروجردى - رضواناللهعلیه - مانند تمامى عالمان راستین شیعه، نه تنها هیچگاه سرتعظیم در برابر حاکمان وقت فرود نیاورد، بلکه با کمال شهامت و بىباکى در مقابل کارهاى ضد اسلامى آنان ایستاد.
ایشان، بر رضاخان بهخاطر کشف حجاب خروشید و قصد قیام داشت که برخى مانع شدند.
پیش از این نیز ایشان با علماى بزرگ عراق صحبت کرده بودند و قصد داشتند پس از اتمام حج و ورود به ایران، براى سرنگونى رژیم ضد اسلامى و وابستهى رضاخان قلدر، اقدام کنند، ولى به محض ورود به ایران دستگیر شدند.
ایشان، در برابر محمدرضاى پهلوى ملعون نیز سیاست «نهى از منکر» را در پیش گرفتند و با او، صریحا سخن مىگفتند.
وقتى شاه ملعون براى ایشان دربارهى انقلاب سفید! پیام فرستاد، خیلى روشن و صریح فرمودند: «به شاه بگویید، کارى نکنید که عصایم را بردارم و عمامهام را بر سر بگذارم و تاج و تختات را ویران کنم.»
وفات
حضرت آیتاللهالعظمى بروجردىقدس سره در صبح روز پنجشبنه دوازدهم شوال هزار و سیصد و هشتاد (دهم فروردین هزار و سیصد و چهل) پس از عمرى اجتهاد و تلاش براى فهم درست اسلام و ترویج آن و کمک به درماندگان و... در پى بیمارى قلبى، نداى حق را لبیک گفت.
تشییع جنازهى ایشان، بسیار باشکوه برگزار شد. افراد مطلع، معترفاند که تا آن زمان، چنین تشییعى را براى هیچ یک از علماى پیشین ندیدهبودند.
عکسهایى که آن لحظهها را جاودان کرده است نیز شاهد درستى بر عظمت آن خداحافظى دستهجمعى مردم با مرجعشان است.
اخلاق و صفات نیکو
ایشان، مانند علماى بزرگ اسلام، مجسمهاى از اخلاق و صفات نیکو بود.
علماى اسلام به سبب اخلاصى که دارند، نمىخواهند صفات نیکویشان که جنبهى شخصى دارد، مانند حالاتشان در نماز شب، بر دیگران آشکار شود. البته ایزد - تبارک و تعالى - براى تمام کردن حجتبر دیگر بندگان و نیز تشویق آنان، گاهى زمینهاى را بهوجود مىآورد که این صفات پسندیده، آشکار گردد.
آنچه در این جا آورده مىشود، گوشهاى از خصلتهاى پسندیدهى حضرت ایشان است.
1 - توجه به اخلاص; یکى از دغدغههاى مهم حضرت ایشان، توجه به «اخلاص عمل» بود. وى، در اینباره، گاهى با نزدیکان و دوستان بسیار قدیمىاش، سخن مىگفت و بسیار نگران بود. جملهى گرانسنگ «خلص العمل فان الناقد بصیر بصیر» ، بارها بر زبانشان جارى مىشد.
2 - اهمیتبسیار به توسل; از حالات ایشان، شدت توجه به مظاهر رحمت و لطف ایزد، یعنى حضرات چهارده معصوم - سلامالله علیهماجمعین - بود.
منزل ایشان در بروجرد، مرکز اقامهى عزا و سوگوارى حضرت سیدالشهداءعلیه السلام بود.
به زیارت مرقد مطهر فاطمه معصومهعلیها السلام اهتمامى شدید داشتند و در تعظیم شان والاى آن بانوى گرامى بسیار کوشا و جدى بودند.
در جلسات سوگوارى اهل بیتعلیهم السلام دیده شده که حال ایشان بر اثر التهاب درونى و تاثر عمیق، دگرگون شده و غش کردهاند.
ایشان، در ایامى که در بروجرد بودند، دچار ناراحتى چشم مىشوند. در عاشورا، از گل عزا داران حسینى بر چشم مىمالند و ناراحتى چشمشان برطرف مىشود.
3 - رعایت ادب; ایشان، در رعایت ادب سرامد بودند. ادب ایشان در زندگى زبانزد آشنایان و معاشران بود.
او، چون از ادب بالایى برخوردار بود، بهطور طبیعى، از افرادى که مراعات ادب را نمىکردند، سخت ناراحت مىشد و در بسیارى از اوقات، به طور صریح، با آن فرد بىادب برخورد مىکرد.
ادب ایشان، در برابر نام اساتیدش و کتابهاى دینى، جالب و شگفتآور است. از ایشان نقل است که «من، حتى به کودکى از خاندان آخوند خراسانى که در گهواره است، احترام مىکنم.» !
نیز منقول است که ایشان در اتاقى که حتى یک کتاب دینى بود، پایشان را دراز نمىکردند و نمىخوابیدند!
4 - توجه به عبادت; ایشان، در مراحل عالى بندگى ایزد - تبارک و تعالى - بودند. او، به هنگام نماز، از جهان مادى مىبرید و غرق دریاى عظمت و جلال الهى مىگردید. بسیارى از افراد از همراهى با ایشان در نمازهاى عمومى و اقتداى به ایشان، احساس عجز مىکردند.
5 - ایشان، از تملق و چاپلوسى بیزار بودند و به چنین افرادى اعتنا نمىکردند و آنان را طرد مىکردند.
6 - سماحت و بزرگوارى; از مطالبى که در زندگى ایشان، بسیار قابل توجه است، روحیهى عفو و گذشت ایشان است. او، در عین قدرت و توانایى، بر نفس خود مسلط بود و نه تنها بىمهرىهاى مخالفان را با شرح صدر پاسخ مىداد و بر لغزشهاى ایشان چشم مىپوشاند، بلکه در جایى که لازم بود، از کمکهاى مالى... به آنان، بهطور غیر مستقیم، ابایى نداشت.
7 - جود و سخاوت کم مانند; از مکرمتهاى عالى و انسانى ایشان، کثرت جود و احسان بود.
در یکى از سالهاى گرانى، خانهشان را در بروجرد فروختند و به مصرف فقراى بروجرد رساندند. نیز به مرور، املاک زیادى را که از پدرشان ارث برده بودند، فروختند و پولاش را صرف فقرا کردند.
کسى از در خانهى ایشان، ناامید بر نمىگشت. هرکس از او کمکى مىطلبید، بدون مضایقه در اختیارش قرار مىداد.
8 - زهد و پارسایى; رسیدن ایشان به آن مقامات، رهین زهد ایشان است. ایشان، حتى در زمانى که ریاست تام داشت، تنها، از پولى که از بقایاى ملکىاش در بروجرد، به دستاش مىرسید، استفاده مىکرد، خوراکاش در زندگى خصوصىاش بسیار ساده بود.
9 - کارهاى ایشان نظم و ترتیب داشت. ایشان، مىفرمود، من لحظهاى از عمرم را به بطالت و بیهودگى نگذراندم.
10 - در مبارزه با بدعتها شجاع بود.
11 - از مبارزه با انحرافات، ترسى به دل راه نمىداد.
13 - در بحثهاى علمى، آزاد منش بود.
12 - اهتمام ویژهاى به رفع گرفتارى مردم داشت.
14 - اهل تهجد بود. ایشان دو ساعت پیش از اذان صبح، از خواب برمىخاست.
15 - ...
«سلام علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعثحیا»