انقلاب اسلامی و توسعه
آرشیو
چکیده
متن
«سرزمین پارس هر گاه در معرض تهاجم قرار گرفته، سرانجام سرافراز و پیروز بیرون آمده است»
در دنیای آکنده از نیروها و چالشهای ضدّ مذهبی و در شرایطی که اکثر این نیروها در مقابل رشد جنونآمیز و ناموزون فقر و توسعه نیافتگی که هر روز بیشتر سلطه مرگبار خود را روی بشریت میگستراند، بازماندهاند، همچنین در مقابل ضرورت توصّیه موکّد بر توسعه به عنوان عاملی پیش روی ایین جدید دنیوی، امام خمینی با شور و جدیتی تمام و با تکیه بر نفوذ معنوی خویش، اسلام را به عنوان عمدهترین قدرت در روند توسعه تاریخی مطرح ساخت، اسلامی که توان رهبری و سازماندهی انقلابی تمام عیار را داراست.
امّا قبل از هر چیز باید ببینیم چه تعریفی میتوان از انقلاب اسلامی داشت؟ ایا میتوان آن را محصول یک نوع جبر دانست؟ یا محصول نوعی تفکر قضایی قدیمی؟ یا همچنان که گروهی از بدخواهانش گفته و نوشتهاند، نتیجه نوعی تعصب تحجرگرایانه است؟ایا مانعی است در مقابل توسعه و یا بهترین محک آن؟در مباحثات جهانی، آنجا که طرفداران پیشرفت مستمر ناشی از دست آوردهای علمی و فنی مبتنی بر مکاتب گمراه مادی و مدافعان نظریه متعادل حاکمیت عقل و منطق بر علم و گرایش به سوی اخلاق رودروروی هم قرار میگیرند، این انقلاب چه نقش و تأثیری میتواندداشته باشد؟
بهترین شکل و تأثیری که انقلاب اسلامی از لحاظ تاریخی و قوانین اسلامی از داکار تا جاکارتا گذاشته است کدامند!انقلاب اسلامی که بدور از تمام تاریک اندیشیها و در میان بحرانهایی که جهان را به لرزه درآوردهاند، به تنهایی امکان از میان بردن برخوردها، تعصب ورزیها وخلاءها را فراهم کرده و بر تحجر و جمود فائق آمده و در نبرد عظیم و گستردهای با بکارگیری قوانین اسلامی و الهی تغییرات مسلم و اساسی بوجود آورده و راه را برای توسعه گشوده است.
اسلام تا آخر هزاره حاضر چگونه میتواند در عین انقلابی بودن، روشن بینی، قاطعیت و اصیل ماندن با حفظ اصالتش، در راه ترقی، توسعه علمی و فنی گام بردارد، در حالی که از اصولی الهام میگیرد که بنیانها و ریشههای اسلام را تشکیل میدهد؟اگر به فضایی که تمدن جهانی اسلام را در برگرفته، نظری بیندازیم، ایا ویژگی قاطع و پیام قرآنی را مشاهده نخواهیم کرد، پیامی که طالب آن است که هر انقلاب واقعی در چشم اندازهای توسعه انتقادی مداوم و همه جانبه بشر، در بطن امت درک و هدایت شود و اینکه این امت باید روز به روز واقعی تر، بزرگتر، قدرتمند، زیباتر و برادرانهتر گردد؟
ایا انقلاب اسلامی نظریه پردازان مستعدی دارد که در مقابل تأویل و تفسیر آمادگی داشته و مصمم باشند که برای اخذ قدرت دنیوی وارد عرصه تجدد گردند و سهم پر بار و پر معنا و بنابراین انتقادی خودشان را در ایجاد یک جامعه اسلامی آرمانی ادا کنند؟ لازم است که برای گشایش مجددّ باب «اجتهاد» اقدامی صورت گیرد تا جامعه را در قبال بعضی از برداشتها و اعمال متحجرانه، با تغییرات و تحولات مختلف سازگار نماید. این برداشتها و اعمال متحجرانه پدیدههای منحطی همچون جمود را تقویت کرده و قادر به کاهش و غلبه بر فجایع اسفباری همچون فحشا، بزهکاری جوانان، بیکاری، گرسنگی، جهل و بیماری نمیباشند.
تحصیل کردههای غرب خواستهاند که مفاهیم توسعه و انقلاب را به صورت مکانیکی در فضای جغرافیایی خارج از غرب پیاده کنند در حالی که نه درباره انگیزههای تاریخی این مفاهیم و نه بر فرجام آنها پرسشگری کردهاند. در اینجا قصد ما بر این است که این مفاهیم را روشن کنیم.
امّا توسعه چیست؟
تعریف استاد عبدالله واد این است: «اتخاذ ساختارها و دسترسی به تعادل اجتماعی پویا که ضرورتهای آن برای تولید همه جانبه وسایل مادی و روحی توسط کاهش مداوم شکاف میان امیال و وسیلههاست.»
می بینیم که چنین تعریفی، که مادیگرائیهای الحادی عنصر معنوی و روحانی آن را از میان بردهاند، تمام و کمال هدف جامع اسلام را آشکار میسازد که ما بر «ماهیت» خلاق و انقلابی آن، از خلال تمامی موقعیتهای تاریخی تأکید کردهایم، چنین تعریفی امکان آن را فراهم میآورد که سؤال اساسی وجدان مذهبی معاصر را در برابر عملی غیر انسانی سیاستهای توسعه مطرح کنیم که خود این سیاستها حاصل برداشتهای مادیگرا درباره عقب ماندگی، بحران در زمینه توسعه و رشد میباشند.
از طرفی این تعریف با الهام از انسانگرایی و معنویات، پیچیدگیهای توسعه را مورد برسی قرار داده و بر این باور است تا با علم و آگاهی در رفع این ابهامات و پیچدگیها باید کوشید.
«آمادو مختار رامبو» حق داشت به این نکات اضافه کند که توسعه«فرایندی چند شکلی و جامع است ک جایگاه اقتصاد در آن اساسی است، اما کافی نیست»
این دو تعریف در دو نکته مشترکاند: هر دو به شدت در برابر برداشتهای مادیگرایانه توسعه و رشد موضع میگیرند و الگوی غربی را با کارکردهای از خود بیگانگی آن طرد میکنند. این کارکرده عبارتند از: استثمار حداکثر طبقات اجتماعی تحت حاکمیت (کارگران، دهقانان)، استثمار امپریالیستی یا نو امپریالیستی جوامع استعماری در قبال ممالک دیگر، تخریب سبعانه و غارت منابع طبیعی، ایجاد«جامعه مصرفی» که در آن تولید نیازهای واقعی و طبیعی بشر را تعیین کند، طرحریزی و رواج ایدئولوژیهای از خود
بیگانه... این دو تعریف به ما امکان میدهد که با آن نوع امپریالیسم اقتصادی و فنی مبارزه کنیم که اختصاصاً بر جستجوی نفع خارجی و کوتاه مدت تأکید دارد و برونگرایی سه گانه سیاسی – عقیدتی، اقتصادی و فرهنگی را ایجاد میکند. در نتیجه شایسته است که در قبال چنین نظامهایی با رویگردانی و جدایی از آنها نوعی استراتژی اتخاذ گردد و این امر به مدد انقلاب جهانی میسّر است که باید انقلاب اسلامی یکی از ارکان اصلی آن باشد.
رابطه بین توسعه و اعتماد به نفس در واقع نقش مؤثری در انتخاب درخشان الگوی درونی توسعه ایفاء نموده و بما کمک میکند تا در برابر قدرتهای خارجی ضد فرهنگی ایستاده و مدام در جستجوی راهی برای تعادل بشر و هماهنگی وی با محیط هستی خود باشیم تا بشر بتواند نیازها و امیال خود را در قالب امتی واحد و یکپارچه برآورده سازد. و این همان چیزی است که غایت فرهنگی توسعه آشکار میسازد که اسلام حامل این پیام است و باید هر توسعه و هر رشد اقتصادی تابع آن باشد.
اسلام در این مورد میگوید:
- هنگامی که عبادت پایان یافت پراکنده شده و به کار و فعالیت بپردازد تا معاش خود را تأمین کنید که لطف خداوند (سبحانالله تعالی) شامل حال شماست. (سوره 11 ایه 64)
- فعالیتهای شما در تمام زمینهها خواهد بود. (سوره 92، ایه4)
این بیانات صریح قرآن در واقع دعوت بی چون و چرا و بیمانندی است برای تعهد عملی به اسلام و تاریخ آن که ویژگی علمی و سیاسی آن آشکار است، بیاناتی که میتوان پیش بینی کرد که از خلال تاریخ و به مدد
انقلاب اسلامی و تحولات تاریخی و فرا تاریخی آن، نتایج و تأثیرات درخشان و ماندگاری ایجاد خواهد کرد.
بر هر توسعهای، عقاید اساسیای حکمفرماست که از جمله این عقاید اساسی میتوان رویگردانی از تحجر، میل عمومی به آزادی، مبارزه علیه تمام اشکال سروری و استیلا، تمایل به رفاه مادی و زندگی راحتتر را شمرد.
این عقاید اساسی، جهان را پیش میبرد و مبنای توسعه دیوانه واری قرار میگیرند که در غرب و جهان موسوم به سوسیالیست، اداره فاجعه بار سیاره زمین را به ارمغان آورده است.
«به محض آنکه جامعهای برای هدایت اعمال و اهداف خود، دیگر ارزشهای مطلق را نشناسد آنچه باقی میماند، تنها رویارویی خواستهای معطوف به رشد و توسعه است. جنگ همگان علیه همگان است و غرب در آن شرکت دارد. مذهب واقعی آن ایمان کورکورانه به خدایی پنهان است که همان رشد و توسعه بوده و یا به عبارت دیگر میل به تولید بیشتر و سریعتر هر چه که باشد: مفید یا غیر مفید، مضّر یا حتی کشنده، همچون تسلیحاتی که سودآورترین صنعت است. این خدای پنهان، خدای بیرحمی است که طالب قربانی همه انسانهاست.»
(رجا (روژه) گارودی، در دفاع از اسلام قرن بیستم)
با در نظر گرفتن «انقلاب» یا «ثوره»
درمییابیم که در معنای عام، انقلاب گذر قرون تیره و تار، همچون قرن ما، به سوی روشنایی، پیشرفت و تجدد است. برای آنکه یک انقلاب، انقلابی و اسلامی باشد، شایسته است که آن را در تمامی عناصر و اجزای بخش ناپذیر فلسفی، نهادی، فنی و عقلانی آن، در معرض تحلیلی انتقادی قرار دهیم. چنانکه میبینیم فعالیت علمی غرب، پیشرفتهای فنی و حرفهای و به تبع آن ترویج الگوهای فرهنگی را موجب شده است و اینها دقیقاً همان چیزهایی است که امپریالیستها خواستهاند به بقیه جهان تحمیل کنند. انقلاب اسلامی هیچ گاه و در هیچ صورتی از یاد نمیبرند که پیشروی تمدن در حوزه فعالیتها و تحقیقات علمی و فنی در ارتباط با سازماندهی شناختیاش، این حق را به او نمیدهد که ادعای سروری بر دیگران کند.
در زمینه نژادپرستی و در تمامی نظریههای رایج در آن، این تمایل وجود داشته که جوامع غربی موسوم به جوامع«پویا» یا «پیشرفته» را در مقابل جوامع «بدوی» قرار دهند (لوی برول، لوی استروس و... ) ما باید به مدد «روح انقلابی اسلامی» و با افشای ما دیگرایی غیر انسانی و رفتارهای ناشایست «طرفداران جدید» توسعه مدرن از تسلّط و قید و بند جوامع غربی رهایی یابیم.
انقلاب اسلامی، باید با استعانت از قرآن و احادیث در برابر حملات هر نوع توسعه
خارجی و بر علیه الحاد مارکسیستی و جریانهای هیچ انگارانه و ضد مذهبی اعم از شرک، بیخدایی، فناپذیری انسان و... ایستادگی کند.
حال آنکه قرآن برای بسیاری از تمدنها (عرب، ترک، ایرانی، هندی، اندونزیایی، روسی، چینی، آفریقای سیاه) الگوهای مناسب زندگی و معیشتی فراهم آورده است، شایسته است که در تاریخ این جوامع در حال توسعه، اسلام از نو ارزشیابی شود تا زمینه انقلابی فراهم گردد که اشکال، آهنگ شرایط آن به صورت مداوم تغییر کرده و این جوامع را دگرگون کند. انقلاب این جوامع را در معرض فشارهایی قرار میدهد که آنها را از مرگ و فنا میرهاند و بدین ترتیب دگرگونشان میسازد.
با الهام از احکام قرآن و اسلام، انقلابهای امیدوار کنندهای همچون انقلاب مصر زمان ناصر، انقلاب لیبی زمان جمیریاه، انقلاب شکوهمند ایران در عرصه جهانی به وقوع پیوست که رهبران عالی رتبه آنها انسانی نوین را به وجود آوردهاند که برای این انسان نوین، اسلام مذهب یقین و متعادلی است که تمام و کمال در قالب مفاهیم سه گانه ایمان، اسلام و انسان گنجانده شده است.
علیه تمامی جریانهای الحادی در حوادث فاجعه باری که تحریم قرآن را متصرف شدهاند، حرکت شتابنده و مفرطی به سوی توسعه بوجود آمده است و در همین حرکت شتابنده و مفرط است که این رهبران منزه، انقلاب اسلامی را از نو تعریف کردهاند، و با قاطعیت بر این امر تأکید نمودهاند که اسلام واپسگرا نتوانسته است همان نقشی را که اسلام حاضر بر عهده دارد، ایفا کند، نقشی که اسلام کنونی تا پیروزی نهایی و عینی در همه اکناف جهان ایفاء خواهند کرد.
گفتهاند و نوشتهاند که اسلام پیش از آنکه قانون زندگی یا حتی قانونی عام باشد، بینش و حکمت است. اسلام مذهب، فرهنگ و تمدن است. به علاوه اسلام تصویر ایده آلی
از امّت مؤمنان ارائه میدهد ک انقلاب در ترویج آن نقش موثری دارد. در ضمن اسلام دربردارنده گفتارهای درخشانی است که مورد زیر میتواند به عنوان مثال روشنگری نقل گردد.
«در اوج بیداری مصلحان میاندیشیدند که دشوارترین وظیفه که در پیش رو دارند، کشف ماهیت اسلام و کنار زدن حجاب آن و تأکید بر وجه کامل کننده اسلام است، که در عین تکیه بر مذهب و جهان مادی، در حقیقت ماده و روح عقل و دل میباشد. در واقع اسلام، مبنای غیر قابل انکاری برای تحقق آزادیهایی جهت مقابله به میل به استعمارگری و رهایی از آن پایهریزی کرده است. زیرا کشورهای استعماری، تبلیغات گستردهای را علیه اسلام به راه انداختهاند و اسلام را همچون مذاهب دیگر، مانعی در برابر تجدید حیات اندیشهها، آزادی و واقعیت معرفی کردهاند. استعمار کوشیده است تا بحرانها و مشکلاتی را که مسلمانان در طی سه قرن اخیر دچار آن شدهاند، اساساً متوجه اسلام کند.
این مصلحان به درستی توفیق یافتهاند که این دروغ پردازی را افشاء کنند و حقیقت را اعلام نمایند. منشاء اصلی عقب ماندگی، ضعف و سقوط جهان اسلام تحت قدرت خارجی، درحقیقت فاصله گرفتن آن از عناصر اصلی و قوانین اسلام است. این مصلحان ثابت کردهاند که اسلام در برابر تمدن نیست، بر ضد علم نیست، مخالفتی با تجدید حیات اندیشهها ندارد بلکه برعکس ابزاری کار آمد برای تمدن است. شاید برای اولین بار در تاریخ تمدنها، اسلام توانسته است که به تمدنها روح آگاهی و بصیرت و به تجدید حیات اندیشهها مُهر واقعیت را بیفزاید، و باعث شود که حقیقت روحانی و حقیقت مادی در حوزههای گوناگون علم، سیاست، جامعه و اقتصاد با یکدیگر تلفیق شوندو در تمامی شاخههای جامعه و تمدن، اخلاق به عنوان پایه و اساس و فرد به عنوان سنگ بنای اصلی جامعه قرار گیرند.
(انور الجندی، مشاور عالی امور اسلامی، قاهره)
میبینیم که عقل در اسلام بدون هیچگونه چون و چرای اصلی بدیهی است و امکان میدهد که به نوعی بر محافظه کاری و بر اسلام تکیه کنیم، اسلامی که در خلوص اولیهاش شرطهای انقلاب خاص خودش را به وجود آورده و در عین حال پیروزی آن را هم نوید داده است.
برهر مسلمانی واجب است که در این حادثه عظیم و پر شور شرکت کند.
خداوند سبحانالله تعالی هیچ چیزی را در درون انسانها تغییر نمیدهد مگر آنکه خودشان آنچه را که در آنهاست تغییر بدهند. در مراکش هنگام سلطنت سلطان محمد پنجم، در الجزایر، در لیبی زمان حکمفرمایی سرهنگ قزافی، در مصر زمان سلطنت ناصر، در جمهوری اسلامی ایران که شکست ناپذیر است و در تمامی اقصی نقاط جهان اسلام ک بیدار شدهاند، ایا اخلاق و احکام اسلامی، رژیمهای مستبد و مورد حمایت امپریالیستها را واژگون نکرده است؟
انقلاب اسلامی در ایران و لیبی فقط به این دلیل ممکن گشته که رهبران آنها با قدرت خویش توانستهاند قرآن را از تفسیرهای متحجرانه رها کرده و پرشورترین دعوت به انقلاب را به گوش جهانیان برسانند:
هنگامی که از دام و توطئه کشورهای غرب و از پیروی کورکورانه الگوهای غربی، فرهنگ و توسعه تحمیلی خارجیها نجات پیدا کنیم،
انقلاب اسلامی پیروز خواهد شد.
فقط انقلاب اسلامی خواهد توانست با انتقاد سازنده بر روی علوم و فنون غرب، انتخاب شایستهای از آنها انجام دهد و این امر منحصراً با در نظر گرفتن علوم فنون غرب به عنوان وسیلهای برای رسیدن به اهداف اسلامی عملی خواهد شد و اسلام بنا به ماهیت آن، مذهب ایده آل و متعادلی است که بشریت قرن 21 را نجات خواهد بخشید
در دنیای آکنده از نیروها و چالشهای ضدّ مذهبی و در شرایطی که اکثر این نیروها در مقابل رشد جنونآمیز و ناموزون فقر و توسعه نیافتگی که هر روز بیشتر سلطه مرگبار خود را روی بشریت میگستراند، بازماندهاند، همچنین در مقابل ضرورت توصّیه موکّد بر توسعه به عنوان عاملی پیش روی ایین جدید دنیوی، امام خمینی با شور و جدیتی تمام و با تکیه بر نفوذ معنوی خویش، اسلام را به عنوان عمدهترین قدرت در روند توسعه تاریخی مطرح ساخت، اسلامی که توان رهبری و سازماندهی انقلابی تمام عیار را داراست.
امّا قبل از هر چیز باید ببینیم چه تعریفی میتوان از انقلاب اسلامی داشت؟ ایا میتوان آن را محصول یک نوع جبر دانست؟ یا محصول نوعی تفکر قضایی قدیمی؟ یا همچنان که گروهی از بدخواهانش گفته و نوشتهاند، نتیجه نوعی تعصب تحجرگرایانه است؟ایا مانعی است در مقابل توسعه و یا بهترین محک آن؟در مباحثات جهانی، آنجا که طرفداران پیشرفت مستمر ناشی از دست آوردهای علمی و فنی مبتنی بر مکاتب گمراه مادی و مدافعان نظریه متعادل حاکمیت عقل و منطق بر علم و گرایش به سوی اخلاق رودروروی هم قرار میگیرند، این انقلاب چه نقش و تأثیری میتواندداشته باشد؟
بهترین شکل و تأثیری که انقلاب اسلامی از لحاظ تاریخی و قوانین اسلامی از داکار تا جاکارتا گذاشته است کدامند!انقلاب اسلامی که بدور از تمام تاریک اندیشیها و در میان بحرانهایی که جهان را به لرزه درآوردهاند، به تنهایی امکان از میان بردن برخوردها، تعصب ورزیها وخلاءها را فراهم کرده و بر تحجر و جمود فائق آمده و در نبرد عظیم و گستردهای با بکارگیری قوانین اسلامی و الهی تغییرات مسلم و اساسی بوجود آورده و راه را برای توسعه گشوده است.
اسلام تا آخر هزاره حاضر چگونه میتواند در عین انقلابی بودن، روشن بینی، قاطعیت و اصیل ماندن با حفظ اصالتش، در راه ترقی، توسعه علمی و فنی گام بردارد، در حالی که از اصولی الهام میگیرد که بنیانها و ریشههای اسلام را تشکیل میدهد؟اگر به فضایی که تمدن جهانی اسلام را در برگرفته، نظری بیندازیم، ایا ویژگی قاطع و پیام قرآنی را مشاهده نخواهیم کرد، پیامی که طالب آن است که هر انقلاب واقعی در چشم اندازهای توسعه انتقادی مداوم و همه جانبه بشر، در بطن امت درک و هدایت شود و اینکه این امت باید روز به روز واقعی تر، بزرگتر، قدرتمند، زیباتر و برادرانهتر گردد؟
ایا انقلاب اسلامی نظریه پردازان مستعدی دارد که در مقابل تأویل و تفسیر آمادگی داشته و مصمم باشند که برای اخذ قدرت دنیوی وارد عرصه تجدد گردند و سهم پر بار و پر معنا و بنابراین انتقادی خودشان را در ایجاد یک جامعه اسلامی آرمانی ادا کنند؟ لازم است که برای گشایش مجددّ باب «اجتهاد» اقدامی صورت گیرد تا جامعه را در قبال بعضی از برداشتها و اعمال متحجرانه، با تغییرات و تحولات مختلف سازگار نماید. این برداشتها و اعمال متحجرانه پدیدههای منحطی همچون جمود را تقویت کرده و قادر به کاهش و غلبه بر فجایع اسفباری همچون فحشا، بزهکاری جوانان، بیکاری، گرسنگی، جهل و بیماری نمیباشند.
تحصیل کردههای غرب خواستهاند که مفاهیم توسعه و انقلاب را به صورت مکانیکی در فضای جغرافیایی خارج از غرب پیاده کنند در حالی که نه درباره انگیزههای تاریخی این مفاهیم و نه بر فرجام آنها پرسشگری کردهاند. در اینجا قصد ما بر این است که این مفاهیم را روشن کنیم.
امّا توسعه چیست؟
تعریف استاد عبدالله واد این است: «اتخاذ ساختارها و دسترسی به تعادل اجتماعی پویا که ضرورتهای آن برای تولید همه جانبه وسایل مادی و روحی توسط کاهش مداوم شکاف میان امیال و وسیلههاست.»
می بینیم که چنین تعریفی، که مادیگرائیهای الحادی عنصر معنوی و روحانی آن را از میان بردهاند، تمام و کمال هدف جامع اسلام را آشکار میسازد که ما بر «ماهیت» خلاق و انقلابی آن، از خلال تمامی موقعیتهای تاریخی تأکید کردهایم، چنین تعریفی امکان آن را فراهم میآورد که سؤال اساسی وجدان مذهبی معاصر را در برابر عملی غیر انسانی سیاستهای توسعه مطرح کنیم که خود این سیاستها حاصل برداشتهای مادیگرا درباره عقب ماندگی، بحران در زمینه توسعه و رشد میباشند.
از طرفی این تعریف با الهام از انسانگرایی و معنویات، پیچیدگیهای توسعه را مورد برسی قرار داده و بر این باور است تا با علم و آگاهی در رفع این ابهامات و پیچدگیها باید کوشید.
«آمادو مختار رامبو» حق داشت به این نکات اضافه کند که توسعه«فرایندی چند شکلی و جامع است ک جایگاه اقتصاد در آن اساسی است، اما کافی نیست»
این دو تعریف در دو نکته مشترکاند: هر دو به شدت در برابر برداشتهای مادیگرایانه توسعه و رشد موضع میگیرند و الگوی غربی را با کارکردهای از خود بیگانگی آن طرد میکنند. این کارکرده عبارتند از: استثمار حداکثر طبقات اجتماعی تحت حاکمیت (کارگران، دهقانان)، استثمار امپریالیستی یا نو امپریالیستی جوامع استعماری در قبال ممالک دیگر، تخریب سبعانه و غارت منابع طبیعی، ایجاد«جامعه مصرفی» که در آن تولید نیازهای واقعی و طبیعی بشر را تعیین کند، طرحریزی و رواج ایدئولوژیهای از خود
بیگانه... این دو تعریف به ما امکان میدهد که با آن نوع امپریالیسم اقتصادی و فنی مبارزه کنیم که اختصاصاً بر جستجوی نفع خارجی و کوتاه مدت تأکید دارد و برونگرایی سه گانه سیاسی – عقیدتی، اقتصادی و فرهنگی را ایجاد میکند. در نتیجه شایسته است که در قبال چنین نظامهایی با رویگردانی و جدایی از آنها نوعی استراتژی اتخاذ گردد و این امر به مدد انقلاب جهانی میسّر است که باید انقلاب اسلامی یکی از ارکان اصلی آن باشد.
رابطه بین توسعه و اعتماد به نفس در واقع نقش مؤثری در انتخاب درخشان الگوی درونی توسعه ایفاء نموده و بما کمک میکند تا در برابر قدرتهای خارجی ضد فرهنگی ایستاده و مدام در جستجوی راهی برای تعادل بشر و هماهنگی وی با محیط هستی خود باشیم تا بشر بتواند نیازها و امیال خود را در قالب امتی واحد و یکپارچه برآورده سازد. و این همان چیزی است که غایت فرهنگی توسعه آشکار میسازد که اسلام حامل این پیام است و باید هر توسعه و هر رشد اقتصادی تابع آن باشد.
اسلام در این مورد میگوید:
- هنگامی که عبادت پایان یافت پراکنده شده و به کار و فعالیت بپردازد تا معاش خود را تأمین کنید که لطف خداوند (سبحانالله تعالی) شامل حال شماست. (سوره 11 ایه 64)
- فعالیتهای شما در تمام زمینهها خواهد بود. (سوره 92، ایه4)
این بیانات صریح قرآن در واقع دعوت بی چون و چرا و بیمانندی است برای تعهد عملی به اسلام و تاریخ آن که ویژگی علمی و سیاسی آن آشکار است، بیاناتی که میتوان پیش بینی کرد که از خلال تاریخ و به مدد
انقلاب اسلامی و تحولات تاریخی و فرا تاریخی آن، نتایج و تأثیرات درخشان و ماندگاری ایجاد خواهد کرد.
بر هر توسعهای، عقاید اساسیای حکمفرماست که از جمله این عقاید اساسی میتوان رویگردانی از تحجر، میل عمومی به آزادی، مبارزه علیه تمام اشکال سروری و استیلا، تمایل به رفاه مادی و زندگی راحتتر را شمرد.
این عقاید اساسی، جهان را پیش میبرد و مبنای توسعه دیوانه واری قرار میگیرند که در غرب و جهان موسوم به سوسیالیست، اداره فاجعه بار سیاره زمین را به ارمغان آورده است.
«به محض آنکه جامعهای برای هدایت اعمال و اهداف خود، دیگر ارزشهای مطلق را نشناسد آنچه باقی میماند، تنها رویارویی خواستهای معطوف به رشد و توسعه است. جنگ همگان علیه همگان است و غرب در آن شرکت دارد. مذهب واقعی آن ایمان کورکورانه به خدایی پنهان است که همان رشد و توسعه بوده و یا به عبارت دیگر میل به تولید بیشتر و سریعتر هر چه که باشد: مفید یا غیر مفید، مضّر یا حتی کشنده، همچون تسلیحاتی که سودآورترین صنعت است. این خدای پنهان، خدای بیرحمی است که طالب قربانی همه انسانهاست.»
(رجا (روژه) گارودی، در دفاع از اسلام قرن بیستم)
با در نظر گرفتن «انقلاب» یا «ثوره»
درمییابیم که در معنای عام، انقلاب گذر قرون تیره و تار، همچون قرن ما، به سوی روشنایی، پیشرفت و تجدد است. برای آنکه یک انقلاب، انقلابی و اسلامی باشد، شایسته است که آن را در تمامی عناصر و اجزای بخش ناپذیر فلسفی، نهادی، فنی و عقلانی آن، در معرض تحلیلی انتقادی قرار دهیم. چنانکه میبینیم فعالیت علمی غرب، پیشرفتهای فنی و حرفهای و به تبع آن ترویج الگوهای فرهنگی را موجب شده است و اینها دقیقاً همان چیزهایی است که امپریالیستها خواستهاند به بقیه جهان تحمیل کنند. انقلاب اسلامی هیچ گاه و در هیچ صورتی از یاد نمیبرند که پیشروی تمدن در حوزه فعالیتها و تحقیقات علمی و فنی در ارتباط با سازماندهی شناختیاش، این حق را به او نمیدهد که ادعای سروری بر دیگران کند.
در زمینه نژادپرستی و در تمامی نظریههای رایج در آن، این تمایل وجود داشته که جوامع غربی موسوم به جوامع«پویا» یا «پیشرفته» را در مقابل جوامع «بدوی» قرار دهند (لوی برول، لوی استروس و... ) ما باید به مدد «روح انقلابی اسلامی» و با افشای ما دیگرایی غیر انسانی و رفتارهای ناشایست «طرفداران جدید» توسعه مدرن از تسلّط و قید و بند جوامع غربی رهایی یابیم.
انقلاب اسلامی، باید با استعانت از قرآن و احادیث در برابر حملات هر نوع توسعه
خارجی و بر علیه الحاد مارکسیستی و جریانهای هیچ انگارانه و ضد مذهبی اعم از شرک، بیخدایی، فناپذیری انسان و... ایستادگی کند.
حال آنکه قرآن برای بسیاری از تمدنها (عرب، ترک، ایرانی، هندی، اندونزیایی، روسی، چینی، آفریقای سیاه) الگوهای مناسب زندگی و معیشتی فراهم آورده است، شایسته است که در تاریخ این جوامع در حال توسعه، اسلام از نو ارزشیابی شود تا زمینه انقلابی فراهم گردد که اشکال، آهنگ شرایط آن به صورت مداوم تغییر کرده و این جوامع را دگرگون کند. انقلاب این جوامع را در معرض فشارهایی قرار میدهد که آنها را از مرگ و فنا میرهاند و بدین ترتیب دگرگونشان میسازد.
با الهام از احکام قرآن و اسلام، انقلابهای امیدوار کنندهای همچون انقلاب مصر زمان ناصر، انقلاب لیبی زمان جمیریاه، انقلاب شکوهمند ایران در عرصه جهانی به وقوع پیوست که رهبران عالی رتبه آنها انسانی نوین را به وجود آوردهاند که برای این انسان نوین، اسلام مذهب یقین و متعادلی است که تمام و کمال در قالب مفاهیم سه گانه ایمان، اسلام و انسان گنجانده شده است.
علیه تمامی جریانهای الحادی در حوادث فاجعه باری که تحریم قرآن را متصرف شدهاند، حرکت شتابنده و مفرطی به سوی توسعه بوجود آمده است و در همین حرکت شتابنده و مفرط است که این رهبران منزه، انقلاب اسلامی را از نو تعریف کردهاند، و با قاطعیت بر این امر تأکید نمودهاند که اسلام واپسگرا نتوانسته است همان نقشی را که اسلام حاضر بر عهده دارد، ایفا کند، نقشی که اسلام کنونی تا پیروزی نهایی و عینی در همه اکناف جهان ایفاء خواهند کرد.
گفتهاند و نوشتهاند که اسلام پیش از آنکه قانون زندگی یا حتی قانونی عام باشد، بینش و حکمت است. اسلام مذهب، فرهنگ و تمدن است. به علاوه اسلام تصویر ایده آلی
از امّت مؤمنان ارائه میدهد ک انقلاب در ترویج آن نقش موثری دارد. در ضمن اسلام دربردارنده گفتارهای درخشانی است که مورد زیر میتواند به عنوان مثال روشنگری نقل گردد.
«در اوج بیداری مصلحان میاندیشیدند که دشوارترین وظیفه که در پیش رو دارند، کشف ماهیت اسلام و کنار زدن حجاب آن و تأکید بر وجه کامل کننده اسلام است، که در عین تکیه بر مذهب و جهان مادی، در حقیقت ماده و روح عقل و دل میباشد. در واقع اسلام، مبنای غیر قابل انکاری برای تحقق آزادیهایی جهت مقابله به میل به استعمارگری و رهایی از آن پایهریزی کرده است. زیرا کشورهای استعماری، تبلیغات گستردهای را علیه اسلام به راه انداختهاند و اسلام را همچون مذاهب دیگر، مانعی در برابر تجدید حیات اندیشهها، آزادی و واقعیت معرفی کردهاند. استعمار کوشیده است تا بحرانها و مشکلاتی را که مسلمانان در طی سه قرن اخیر دچار آن شدهاند، اساساً متوجه اسلام کند.
این مصلحان به درستی توفیق یافتهاند که این دروغ پردازی را افشاء کنند و حقیقت را اعلام نمایند. منشاء اصلی عقب ماندگی، ضعف و سقوط جهان اسلام تحت قدرت خارجی، درحقیقت فاصله گرفتن آن از عناصر اصلی و قوانین اسلام است. این مصلحان ثابت کردهاند که اسلام در برابر تمدن نیست، بر ضد علم نیست، مخالفتی با تجدید حیات اندیشهها ندارد بلکه برعکس ابزاری کار آمد برای تمدن است. شاید برای اولین بار در تاریخ تمدنها، اسلام توانسته است که به تمدنها روح آگاهی و بصیرت و به تجدید حیات اندیشهها مُهر واقعیت را بیفزاید، و باعث شود که حقیقت روحانی و حقیقت مادی در حوزههای گوناگون علم، سیاست، جامعه و اقتصاد با یکدیگر تلفیق شوندو در تمامی شاخههای جامعه و تمدن، اخلاق به عنوان پایه و اساس و فرد به عنوان سنگ بنای اصلی جامعه قرار گیرند.
(انور الجندی، مشاور عالی امور اسلامی، قاهره)
میبینیم که عقل در اسلام بدون هیچگونه چون و چرای اصلی بدیهی است و امکان میدهد که به نوعی بر محافظه کاری و بر اسلام تکیه کنیم، اسلامی که در خلوص اولیهاش شرطهای انقلاب خاص خودش را به وجود آورده و در عین حال پیروزی آن را هم نوید داده است.
برهر مسلمانی واجب است که در این حادثه عظیم و پر شور شرکت کند.
خداوند سبحانالله تعالی هیچ چیزی را در درون انسانها تغییر نمیدهد مگر آنکه خودشان آنچه را که در آنهاست تغییر بدهند. در مراکش هنگام سلطنت سلطان محمد پنجم، در الجزایر، در لیبی زمان حکمفرمایی سرهنگ قزافی، در مصر زمان سلطنت ناصر، در جمهوری اسلامی ایران که شکست ناپذیر است و در تمامی اقصی نقاط جهان اسلام ک بیدار شدهاند، ایا اخلاق و احکام اسلامی، رژیمهای مستبد و مورد حمایت امپریالیستها را واژگون نکرده است؟
انقلاب اسلامی در ایران و لیبی فقط به این دلیل ممکن گشته که رهبران آنها با قدرت خویش توانستهاند قرآن را از تفسیرهای متحجرانه رها کرده و پرشورترین دعوت به انقلاب را به گوش جهانیان برسانند:
هنگامی که از دام و توطئه کشورهای غرب و از پیروی کورکورانه الگوهای غربی، فرهنگ و توسعه تحمیلی خارجیها نجات پیدا کنیم،
انقلاب اسلامی پیروز خواهد شد.
فقط انقلاب اسلامی خواهد توانست با انتقاد سازنده بر روی علوم و فنون غرب، انتخاب شایستهای از آنها انجام دهد و این امر منحصراً با در نظر گرفتن علوم فنون غرب به عنوان وسیلهای برای رسیدن به اهداف اسلامی عملی خواهد شد و اسلام بنا به ماهیت آن، مذهب ایده آل و متعادلی است که بشریت قرن 21 را نجات خواهد بخشید