ویژگیهای سبکی کتاب «آداب الصلوة» تألیف حضرت امام خمینی(س)
آرشیو
چکیده
متن
در این مقاله با ذکر مقدمه کوتاه به بیان ویژگیهای سبکی و نگارشی یکی از آثار عرفانی ـ اخلاقی امام کتاب «آداب الصلوة» پرداختهایم. مهمترین عناوین مقاله بدین قرار است:
1 ـ آمیختگی کتاب با تلمیحات منوّر قرآنی.
2 ـ برخورداری کتاب از تلمیحات حدیث و روایت با ویژگی فقه و منابع امامیه.
3 ـ تراکم معنی بر لفظ.
4 ـ نشر کتاب از نوع نثر مسجّع است.
5 ـ بازی با کلمات و استفاده از اصل هم ریشگی و اشتقاق.
6 ـ تنوع و تموج عناصر و تعابیر عرفانی.
7 ـ رعایت اصول صرف و نحو و سیاق و صبغه نگارش عربی با استخراج نمونهها و گونههای مختلف.
8 ـ بهرهمندی از اصل تمثیل سازی در جهت پرورش معانی و انتقال مفاهیم.
9 ـ شروع عبارتها و جملهها با واژههایی چون: پس ـ بالجمله، بدان، باید دانست، واو.
10ـ رعایت تطبیق افراد و جمع در صفت و موصوف.
11 ـ کاربرد تعابیر عربی در پایان بعضی از عبارتها و جملهها.
12 ـ بهرهمندی از اشعار عربی و فارسی برای تبیین بهتر موضوعات کتاب.
13 ـ زبان و صمیمیت.
14 ـ بهم زدن ساختار مرسوم دستور زبان در جابجایی عناصر و اجزای جمله.
از جمله محورها و زمینههای جدیدی که از ثمرات و برکات علمی ـ فرهنگی انقلاب اسلامی محسوب میشود، رویکرد نوین و فرخنده به آثار جدید عرفانی ـ اخلاقی است. بخصوص که بسیاری از این آثار ارزشمند بقلم شیوا و فصیحانه حضرت امام و هم از بعد ادبی، سرشار از نکته سنجی و عبارت پردازی و فنون بلاغی باشد. پیش از این منابعی تا این حد غنی و عمیق از عالمان شیعه به زبان فارسی یا در اختیار نبود و یا از چنین اقبال و رویکردی برخوردار نبودند. اگر قرار باشد ادبیات انقلاب اسلامی را با همه تنوع و تکثر در ترازوی نقد و تحلیل و شناخت قرار دهیم، بیانصافی است اگر آثار منثور حضرت امام را از قلم بیندازیم، بسیاری از محققان و اندیشمندان ادبیات در طیف جاذبه شعری امام قرار میگیرند. آنان که در حوزه اندیشهها و بررسی آرای فقهی و استنباطهای اجتهادی امام تحقیق میکنند، چه بسا از تحلیل ابعاد ادبی آثار امام غافل بمانند. نکته دیگر اینکه تاکنون به بررسی آثار عرفانی امام از جهت ترسیم ابعاد سبکی و ویژگیهای نگارشی نپرداختهایم. در بدو امر تصور برخی این است که پیرامون آثار امام چه جای حرف و حدیث ادبی است؟ وقتی به آثار ایشان از جمله چهل حدیث، مصباح الهدایه، سرالصلوة، آداب الصلوة، از سر تأمل از این بعد غور میشود، کم کاری و کم لطفی همه ارباب و اصحاب ادب و نقد و نظر نمودی خاص مییابد. با مخاطبشناسی آثار امام و با اندکی تدبر و تأمل در آثار ایشان در مییابیم که اصل مهم و شرط اساسی بلاغت را که همانا مقتضای حال است، در همه احوال در نظر دارد. نوع خطاب و قلم امام وقتی با خانوادههای شهیدان، کارگران یا با دانشگاهیان، عالمان دینی و هنرمندان صحبت کرده یا بدانان پیام میفرستد. متفاوت از یکدیگر است. سبک و قلم امام در آثار اخلاقی ـ عرفانی چون آداب الصلوة و اسرار الصلوة با بیانیههای سیاسی اجتماعی ایشان فرقها دارد. اتفاقاً مقایسه این آثار و ترسیم شیوههای نگارشی و سبکی هر یک و استخراج و ترسیم بسامد واژگانی و دستوری و شیوههای کلامی ایشان در حد پایاننامههای کارشناسی ارشد و حتی دکتری است. چون بررسی ویژگیهای همه جانبه آثار امام و مقایسه همه نوشتهها و تألیفات ایشان از حوصله این گفتار خارج است، از میان همه آثار، فقط به بررسی و بیان ویژگیهای سبکی آثار آداب الصلوة میپردازیم:
1 ـ این کتاب مانند تمام آثار عرفانی، اخلاقی امام به ایات منور قرآن آمیخته است. وقتی مدعی آمیختگی هستیم، یعنی کمتر موضوع و بحثی از کتاب را میتوان برشمرد که در جهت تبیین و تایید موضوع استشهاد قرآنی نداشته باشد. پایبندی و التزام ایشان به تلمیح قرآنی میتواند وجه اختلاف یا امتیاز
ایشان از سایر عارفان و متفکران و فقیهان باشد. اگر قرار باشد به استخراج انواع تلمیحات قرآنی این کتاب بپردازیم، بدون مبالغه لازم میاید بسیاری از قسمتهای کتاب را بازنویسی نماییم. برای جلوگیری از اطاله کلام در تمام موارد اصل را بر اختصار قرار داده و فقط به ذکر چند نمونه بسنده میشود:
ـ در صفحه 324 ذیل بحث لیلة القدر و در تبیین معانی مختلف واژه قدر پس از اشاراتی گذرا به این معنی که امکان دارد لیله قدر از نظر برخی به واسطه آن گویند که از کثرت ملائکه زمین تنگ میشود، به ایهای دیگر که از نظر تلقی تفسیر حکم قدر مشابه این تفسیر است، استناد کرده است.
«وَ مَن قُدِرَ عَلَیه رِزقُه»[287]
ـ ذیل بحث مشاهده صورت باطنیه غیبیه اعمال از جانب افراد گوید، از آن جمله قول خدای تعالی است: «الیوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضراً و ما عملت من سوءٍ تود لوا ان بینها و بینه امداً بعیداً».[288]
در حاشیه موضوع امر به معروف و نهی از منکر به جریان طغیان فرعون میپردازد و کلام را چنین به نور قرآن میآراید: فرعون که طغیانش بجایی رسید که: «انا ربکم الاعلی»[289] گفت.
در ادامه همان بحث چنین آورده است: و علّو و فسادش به پایهای قرار گرفت که «یذبح ابنائهم و یستحیی نسائهم»[290]
آخرین نمونه آنجاست که ذیل تنبیه اشراقی
و اشراق عرفانی با ذکر مقدماتی، اقرب طریق به خداوند را صراط مستقیم میداند و به ایه شریفه: «ما من دابةٍ الا هو آخذ بناصیتها ان ربی علی صراطٍ مستقیم»[291] استناد میجوید.
2 ـ یکی از عظمیترین و غنیترین منابعی که اکثر عارفان و شارحان و مفسران اندیشهها و مکاتب عرفانی ـ اخلاقی در اثبات و تایید آرا و نظریههای خود بدانان استناد میکنند، احادیث و روایات است. این اثر و سایر آثار امام به این خصیصه مبارک هم شاخصند که منابع و مآخذ و مستندات آن عزیز از روایات و احادیث امامیه است. چیزی که در آثار عارفان اهل تسنن یا بسیار نادر است و یا در حد النادر کالمعدوم.
در بحث مراتب مقامات اهل سلوک، معتقد به کثرت و تنوع مراتب است و در تایید این تکثر طرق، به این حدیث منسوب به پیامبر اکرم استناد میجوید. «الطرق الیالله بعدد انفاس الخلایق»[292]
ذیل بحث آداب قرائت قرآن و حضور دل و نیز تفکر در قرآن چگونگی گشایش و فتوح ابوابی از معارف قرآن به نقل عبارت بلندی از حضرت علی(ع) میپردازد. «و تعلموا القرآن، فانه ربیع القلوب و استشفعوا بنوره فانه شفاء الصدور».[293]
در صفحه 217 ذیل بحث آداب عبودیت و معنی ذکر به حدیثی استناد میجوید که مخاطب حدیث حضرت موسی است: «یا موسی انا جلیس من ذکرنی»[294] در ادامه همان
بحث از رسول خدا عبارتی قریب به همان مضمون نقل میکند: «من اکثر ذکرالله احبهالله»[295]
در مواردی مشاهده میشود که امام از مفاهیم و مضامین احادیث و روایات یا ترجمه فارسی آنها، به سبیل استدراج بهرهمند میشود.
از آن جمله است، با نقل مضمون حدیثی از حضرت علی(ع) ذیل بحث زوال پذیری حطام دنیا و لذائذ عالم ملک گوید. «... باطن عالم طبیعت قذارت است و تعبیر کثافت و قذارت در نوم ـ که بابی از مکاشفه است ـ دنیا و مال است، و در مکاشفه علوّیه علیهالسّلام دنیا جیفه و مردار است.»[296]
ـ از این گونه تلمیحات ذیل مراعات احوال ادبار و اقبال نفس، بحث عدم سختگیری در سلوک از جهت عبادات و ریاضات عملیه و نیز اقتصاد در عبادت، عبارتی را از کتاب الایمان و الکفر کافی میآورد. حضرت صادق فرمودند: «من در ایام جوانی جدیت و اجتهاد در عبادت نمودم» پدرم به من فرمود: «ای فرزند کمتر از این عمل کن، زیرا که خدای عزّوجّل وقتی که دوست داشته باشد بندهای را، راضی میشود از او به کم.»[297]
3 ـ انتخاب و پیوند کلمهها و عبارات کتاب بیتأثیر از موشکافی و نکته سنجی نظر و ذهن مؤلف و نویسنده (امام) نیست. در بسیاری موارد تراکم معانی بر الفاظ موجب سنگینی عبارت و حتی عربی زدگی در ساحت نگارش و زبان اثر شده است. البته برای امام بحث عربی و فارسی و رعایت تناسب و تعادل در کاربرد واژهها و کلمات و تعابیر از هر دو زبان حداقل در این کتاب به هیچ عنوان مطرح نیست، هرجا که بداند در انتقال مفاهیم و مضامین و اصطلاحات خاص، زبان عربی غنی و قوی است، رها از بسیاری تعصبّات خشک به اصطلاح پاسداران زبان فارسی، ثقل و سنگینی از آن زبان عربی است و هرجا که بحث سبکتر میشود، گرایش و صبغه زبان فارسی بیشتر است و البته این نظر، وقتی شفاف و آشکار میشود که یک متن فنی ـ تخصصی را با یک حکم یا بیانیه یا پیام امام که مخاطبان عام دارد، مقایسه کنیم، در آن صورت است که واقع بینانه و علمی به مخاطبشناسی امام از بعد گفتاری و نوشتاری پی میبریم. برای نمونه میتوان قسمتهایی از کتاب آداب الصلوة یا سر الصلوة ایشان را با منشور روحانیت یا وصیتنامه سیاسی ـ الهی یا بعضی از پیامهایی که خطاب به حجاج بیتالله الحرام صادر میفرمودند، مقایسه کرد.
4 ـ نثر کتاب آداب الصلوة، از نوع نثر مسجع است. در این هنرورزی و طرفه کاری هم امام هرگز مضمون را فدای لفظ و سجع سازی نمیکند، در عین حال، در بسیاری از عبارتها، سجعهای روان و
همخوان و شیوایی خلق میشود که تأمل برانگیز است، خصوصاً که نوع متن و بحث فقهی، اجتهادی و عرفانی و سنگین است. نکته قابل توجه آنکه شناخت ما حداقل از امام تا قبل از چاپ این آثار گرانقدر بیشتر روی محور شخصیت سیاسی و مبارزاتی و انقلابی ایشان معطوف میشد، باید اقرار کرد که امام قبل از آنکه پای به عرصه سیاست بگذارد و در میدان سیاست و مبارزه جلوداری کند، سالها قبل، یعنی در همان سالهای سنگین و سخت و در اوج قدرت حکومت پهلوی، در اثر سیر و سلوک و خودسازی و کشف و شهود بر سر هر کوی و برزن کوس اناالحق زده بود، امام در عرفان هفت شهر عشق را گشته و اسفار اربعه را با توفیق و مدد حضرت حق سپری کرده و آمده بود تا ما را از مهلکات وادی سلوک برهاند و کاروانیان در راه مانده را، هدهدوار به منزل سیمرغ معرفت رهنمون باشد. اینک به نقل نمونههایی از سجع میپردازیم:
ـ ...و غایت سیر و تحصیل مبادی حرکات باطنیه و تفذّیات روحیه را به دست آورد.[298]
ـ تو را به خاصّان درگاهت و محرمان بارگاهت قسم میدهم که از ما متحیران وادی ضلالت و افتادگان بیابان غوایت، دستگیری فرما.[299]
نوع سجع در عبارت مذکور سجع متوازی
است درگاهت با بارگاهت، و ضلالت با غوایت.
ـ ...بلکه باعث فتح بعضی از ابواب و کشف بعضی از اسرار عبادات است. سجع از نوع متوازی است بین ابواب و اسرار.[300]
ـ ...از چنین عبادتی نوارنیت قلبیه حاصل نگردد و باطن نفس از آن منفعل نگردد.[301]
سجع از نوع مطرف است، بین حاصل و منفعل.
ـ ...و اشاره به این ادب در کتاب کریم الهی و صحیفه قویم ربوبی شده است.[302] سجع از نوع متوازی است، بین کریم و قویم ربوبی.
ـ و این دستور جامعی است که فرمودهاند که در هنگام نشاط و بهجهت قلوب، ودیعه به آنها بسپارید و در نفار و گریز آنها را راحت بگذارید.[303] سجع از نوع متوازی است بین بسپارید و بگذارید.
ـ ...و عبادات را بدون آن روح و روانی نیست و خود مفتاح قفل کمالات و باب الابواب سعادات است[304]... سجع از نوع متوازی است بین کمالات و سعادات.
ـ ...و کتابها آوردند و دعوتها نمودند، با این همه تشریفات و این همه تحمل و تعب که ما را از خواب غفلت بیدار و از شکر طبیعت هشیار کنند و ما را به عالم نور و نشئه بهجهت و سرور رسانند و به حیات ابدی و نعمتهای سرمدی و لذتهای جاویدانی رسانند.[305] در عبارت مذکور بین آوردند و
نمودند و بیدار و هشیار، و عالم نور و بهجهت سرور و ابدی و سرمدی سجع بکار رفته است. در ضمن در همین نمونه به ضرورت قرینه موجود در سخن، از تعبیر از خواب بیدار، فعل کنند را، حذف کرده است.
در ادامه همین عبارت در کلمه چینی و رعایت هماهنگی و تناسب صوتی بین واژهها، هنرنمایی چشمگیری بخرج داده است آنجا که گوید: «و از هلاک و شقاوت و ناز و نعمت و حسرت و ندامت رهایی دهند.»[306] رابطه و تناسب معنایی بین هلاک و شقاوت از یک سو و بین ناز و نعمت و همچنین بین حسرت و ندامت، از ظرفیت بالا و دقت نظر و قدرت واژه گزینی نویسنده گواهی میدهد. در همین صفحه (35) باز سجع از نوع متوازن به کار برده است. آنجا که گوید: ... «مثل نویسنده خالی از همه انوار و تهی دست از همه اعمال صالحه و گرفتار هواهای نفسانیه مباش.»[307] شاهد مورد نظر سجع بین واژه انوار و اعمال است، و نیز بین اعمال صالحه و هوای نفسانیه.
ـ در مواردی به شواهدی بر میخوریم که کلمههایی سجع ساز هم معنیاند اما یکی از نوع عربی است و دیگری از خانواده فارسی. مانند:
ما را از ساحت قرب مهجور و از عروج به مقام انس فرسنگها دور کرده.[308] بین دو کلمه مشترک المعنای مهجور و دور سجع به کار رفته است آنهم از نوع مطرف.
ـ گاهی واژههای سجع ساز تناسب معنایی از دو حوزه زبانی ندارند و ارکان سجع مانند نمونه قبل در تقابل کامل لفظی نیستند. مانند:
... ولی در اخوت ایمانی و خلّت روحانی و با احباء عرفانی خیانت روا ندارم.[309] در نمونه مذکور بین اخوت ایمانی و خلت روحانی و احباء عرفانی تناسب و سجع است.
ـ امام گویا در مواقعی تعمداً بازی با کلمات و کاربرد اشتقاق و گونههای مشترک لفظی از یک ریشه را به استخدام میگیرد. این هنرنمایی اشراف ایشان را در شناخت کلمات و دقت در کاربرد هر گونه از انواع صرفی کلمه، اثبات میکند. هنر این است که در این کار احساس نشود، دچار کاربرد تصنعی و غیر فصیح شده است. مانند: «یکی، آنکه سالک مشاهد جمال جمیل و مستغرق تجلیات حضرت محبوب باشد، به طوری که جمیع مسامح قلب از دیگر موجودات بسته شده و چشم بصیرت به جمال پاک ذی الجلال گشوده گردیده و جز او چیزی مشاهده نکند، بالجمله، مشغول حاضر باشد و از حضور و محضر نیز غافل باشد. و مرتبه دیگر، که نازلتر از این مقام است، آن است که خود را حاضر محضر بیند و ادب حضور و محضر را ملحوظ دارد.»[310]
در عبارت فوق بین جمال و جمیل و جلال و تجلی و نیز حاضر و حضور و محضر رعایت تناسب و موازنه شده است.
بین حاضر باشد و غافل باشد از جهت لفظ سجع به کار رفته، در عین حال که از جهت معنی و محتوی صنعت تضاد یا طباق دارد. همچنین بین بسته و گشوده صنعت تضاد بکار رفته و بین چشم بصیرت و بسته و گشوده و مشاهده نیز صنعت مراعات النظیر موجود است. چون این عبارت در توضیح و تحلیل حدیث شریفی آمده است و نویسنده آن مقصد را به دو مرتبه یا بخش تقسیم کرده ادعای وجود صنعت تقسیم هم بیمورد نیست. نکته عبرتانگیز و درس اخلاقی که از پس این تناسبها و هماواییهای واژگانی و زبانی دستگیر ما میشود اینکه از نظر امام اگر سالک در لحاظ کردن ادب حضور و محضر خود را حاضر محضر بیند در مرتبه نازلتر از آن است که در عین درک دلمشغولی منزل و مقام حاضر، از حضور و محضر غافل باشد.
5 ـ یکی از چشمگیرترین نوع واژگان و تعابیر و ترکیبها در این اثر که با احصاء و استخراج آنها تشکیل خانواده کلمات حاصل میاید، عبارتها، کلمهها و اصطلاحات عرفانی است که از بالاترین بسامد کاربردی برخوردار است. چون در سبکشناسی ساختاری به بازگشایی بطون الفاظ و تحلیل بار معانی واژهها نمیپردازند و فقط به استخراج و بیان مشابهتهای لفظی و صوری بسنده میشود، ما نیز به بیان نمونهها بسنده میکنیم: در عین حال اقرار باید کرد
تفسیر و تحلیل این مفاهیم بلند عرفانی و درک آنها از عهده ابجد خوانی چون این بنده خارج است. چون این نمونهها در اکثر قسمتها و فصول کتاب به چشم میخورد، شاید ذکر صفحه در برابر هر تعبیر و اصطلاح زیبنده نباشد، دلیلی که بر این مدعا باید بیان کرد اینکه نمونههای زیر فقط از دوازده صفحه نخست کتاب استخراج شده است، اینک مشتی نمونه خروار:
آداب قلبیه، آداب قلبیه باطنیه، حقیقت معراج، قرب محبوب، صورت غیبیه ملکوتیه، صورت باطنیه غیبیه، صورت غیبیه برزخیه، آداب صوریه، حجابهای ظلمانیه، ساحت مقدس ربوبیت، کدورت قلبیه، توجه غیبی، منازل مهمه سالک، انیت و انانیت، مقام قرب ربوبیت، مفاتیح غیب، حجاب انیت، قدم انانیت، حقایق ربوبیت، مدارج عبودیت، حقیقت عبودیت، اسم اعظم، مقام ذّل، اولیای کمل، اعمال مستحبه، ارفع مقامات انسانیت، ذلّت عبودیت، عزّت ربوبیت، نتیجه جوهره عبودّیت، قدم سلوک علی، مرکب سیر فکری، حجت غلیظه، تجلیات اسمائیه، تجلیات صفاتیه، سرّسالک، عبادت روحانی، سالک الیالله، حجاب خودبینی، خرق حجاب خودپرستی، فوق سلوک، خروج از نشأة و ورود در محاسبه الهیه، سعادات ابدیه، اصحاب معرفت و ...
6 ـ در بسیاری از جملهها و عبارتها نوع نگارش و درصد واژهها بحدی عربی است که
مطلق عربی نوسیی را در متن فارسی تداعی میکند. از آن جملهاند:
تبع تجلیات اسمائیه و صفاتیه در سرّ سالک ظهور کند.[311]
یکی از مهمّات آداب قلبیه نماز و سایر عبادات که از امّهات آداب قلبیه است و قیام به آن از عظائم امور و مشکلات دقایق است، محافظت آن است.[312]
تجلیات اسماء قهریه و جلالیه بر قلوب آنها شود.[313]
بالجمله، سالک طریق آخرت ـ خصوصاً با قدم معراج صلوتی ـ لازم است قلب خود را با نور علم و ایمان خاشع کند و این رقیقه الهیه و بارقّه رحمانیه را در قلب هر اندازه ممکن است، متمکن نماید.[314]
آن یک، توّجه و اقبال به ذّل عبودّیت و تذّکر مقام عزّ ربوبیت است، و این یک اقبال به عزّ ربوبیت و تذّکر عجز و ذل عبودیت است.[315]
قدری ممارست و ارتیاض قلب امری است بسی ممکن.[316]
و «ربّ العالمین» به مناسبت «تربیت» و «عالمین» که مقام سوائیت است، اشاره توان بود به عوالم طبیعت که به جوهر ذات متحرک و متصرّم و در تحت تربیت است و «مالک یوم الدین» اشاره به مقام وحدت و قهاریت و رجوع دائره وجود است، و تا اینجا تمام دائره وجود نزولاً و صعوداً ختم شود.[317]
7 ـ یکی از راههای پرورش معانی در
نگارش، تمثیل سازی است. اصولاً در تمثیل یکی از اهداف نویسنده، ملموس و عینی کردن بیشتر مفهوم و مضمونی است که بیان و انتقالش را به ذهن و اندیشه خواننده و مخاطب در نظر دارد. به دیگر زبان، تمثیل بیشتری است برای سهولت درک معانی. امام از این طریق سعی دارد مفاهیم بلند و پیچیده عرفانی و اخلاقی را اندکی سادهتر کند. از میان صدها نمونه به ذکر شواهدی بسنده میشود:
در فصل پنجم ذیل عنوان: در بیان محافظت عبارت از تصرّف شیطان چنین آورده است. «واضح است که چنانچه ابدان را غذائی است جسمانی که بدان تغذّی کنند و باید آن غذا مناسب حال و موافق نشئه آنها باشد تا بدان تربیت جسمانی و نموّ نباتی دست دهد، همینطور قلوب و ارواح را غذائی است که هر یک به فراخور حال و مناسب نشئه آنها باید باشد که بدان تربیت شوند و تغذّی نمایند و نمو معنوی و ترقی باطنی حاصل اید.»[318]
از تمثیل غذا و طب و تجویز غذایی اطبا در بیان نشاط و بهجت سالک در قسمتی دیگر استفاده میکنند.
«چنانچه اطبّا را عقیده آن است که اگر غذا را از روی سرور و بهجت میل کنند زودتر هضم میشود، همینطور طبّ روحانی اقتضا میکند که اگر انسان غذاهای روحانی را از روی بهجت و اشتیاق تناول کند و از کسالت و تکلّف احتراز کند، آثار آن در قلب زودتر واقع شود و باطن قلب با آن زودتر تصفیه شود.»[319]
در فصل هفتم در بیان تفهیم ذکر و آداب عبادات از تمثیل طفل و زبان باز کردن و تعلیم سخن گفتن با زیبایی و استادی بهره میبرد.
ـ «یکی از ایات قلبیه عبادات» خصوصاً عبادات ذکریه، «تفهیم» است. و آنچنان است که انسان قلب خود را در ابتداء امر چون طفلی پندارد که زبان باز نکرده و آن را میخواهد تعلیم دهد، پس، هر یک از اذکار و اوراد حقایق و اسرار عبادات را با کمال دقّت و سعی به آن تعلیم دهد و در هر مرتبهای از کمال هست، آن حقیقتی را که ادراک نموده به قلب بفهماند.»[320]
در ادامه همان بحث و عنوان بار دیگر از تمثیل زبان گشودن و آموزش سخن گفتن اطفال استفاده میکند.
«... چنانچه اگر کسی طفلی را که زبان باز ننموده بخواهد تعلیم دهد، تا طفل زبان باز ننموده معلم خسته و ملول شود، همین که طفل زبان گشود و آن کلمه را که تعلیم او میکرد ادا کرد، خستگی معلم رفع میشود و معلّم به تبع طفل کلمه را ادا کند بیرنج و تعب، قلب نیز در ابتداء امر، طفلی است زبان نگشوده که آن را باید تعلیم داد و اذکار او را باید به زبان آن گذاشت، و پس از باز شدن زبان آن انسان تابع آن گردد و رنج و
تعب تعلیم و خستگی ذکر مرتفع گردد. و این ادب برای کسانی که مبتدی هستند خیلی لازم است.»[321]
آخرین تمثیلی که میآوریم تمثیل و تشبیه سالک به درخت است که ذیل بیان حضور قلب مطرح میگردد. امام در توصیه و سفارشی صمیمانه و پدرانه و در استفاده از ایام و روزگار جوانی برای مبارزه با معاصی و سلطنت شیطان نفس میگوید: امروز که اراده انسان قوّت دارد و قوای جوانی برقرار است و درخت معصیت برومند نیست و سلطنت شیطان در نفس محکم نشده و نفس جدید العهد به ملکوت و قریب الافق به فطرتالله است و شرایط حصول و قبول توبه سهل است، نمیگذارند انسان قیام به توبه کند و این درخت سست را ریشه کن و سلطنت غیر مستقل را منقرض نماید، وعده ایام پیری را میدهند که بعکس این، اراده ضعیف و قوا ناتوان و درخت معاصی گوناگون کهن و برومند و سلطنت ابلیس در ظاهر و باطن مستقل و مستقر شده و الفت به طبیعت شدید و بعد از ملکوت زیاد و نور فطرت خاموش و منطقی گردیده و شرایط توبه سخت و ناگوار شده است، این نیست جز غرور.»[322]
8 ـ تأثیرپذیری از سیاق صرف و نحو و نگارش عربی در آثار امام از جمله در کتاب آداب الصلوة بخوبی مشهود و جلوهگر است. چون شیوهها و جلوههای متفاوتی از تأثیرپذیری زبان و سیاق عربی در این کتاب قابل بیان است به ذکر نمونههایی اشاره میشود:
1 ـ 8ـ کاربرد صفت و موصوف و جمع و افراد در ترکیبها و عبارتها، مانند: آداب قلبیه، صورت باطنیه غیبیه، ایات و اخبار کثیره، ایه شریفه، لذّات روحانیه دائمه ازلیه ابدیه، معارف الهیه جمیع طبقات، قلوب متشتتّه، مواعظ و مجادلات حسنه، اصحاب قلوب، اصحاب معارف، قرائات مختلفه، طائفه قلیله، نعمتهای دنیویه و اخرویه. امور دنیه، کسوه امساء ذاتیه.
2 ـ 8ـ در مواردی کلمه عربی را با علامت جمع فارسی جمع بستهاند تا اصول و سیاق نگارش عربی رعایت شود. مانند نعمتهای دنیویه و اخرویه که میتوانستند بصورت نعم دنیویه و اخرویه نیز بگویند.
3 ـ 8ـ کاربرد واژه «بدان» در آغاز عبارتها چه بسا تحت تأثیر سیاق نگارش عربی باشد. زیرا برای اهمیت و آگاهی و توجه و تنبه معمولاً در زبان عربی از فعل «اعلم» استفاده میکنند. در تمام شواهدی که استخراج کردهایم دقیقاً فعل «بدان» فارسی در نقش اعلم بکار رفته است مانند:
«بدان که ربوبیت حق تعالی جل شأنه از عالمیان بر دو گونه است»[323]
«بدان که علماء ادب و طاهر گفتهاند که «حمد» ثنای به لسان است.»[324]
«بدان که کلمه شریفه الحمدلله به حسب
بیانی که مذکور شد و ....»[325]
«بدان، جعلک الله و ایانا من المتسمین سمات الله»[326]
«بدان که مالکیت حق تعالی مثل مالکیت بندگان نیست.»[327]
«بدان که در باب «عرش» و «حمله» آن اختلافاتی است.»[328]
«بدان که در وجه تقدیم ایاک نعبد بر ایاک نستعین.»[329]
«بدان که سوره مبارکه «حمد» چنانچه مشتمل است به جمیع مراتب وجود...»[330]
گاهی قبل از فعل بدان حرف «واو» را آورده است مانند:
«و بدان که سالک الی الله و مجاهد فی سبیلالله نباید به حد علمی این معارف قناعت کند.»[331]
«و بدان که استعاذه باسمالله به واسطه جامعیت مناسب با همه مقامات است.»[332]
4 ـ 8ـ گاهی برای معادل فارسی اعلم، از فعل «باید دانست» استفاده میکند: مانند «و باید دانست که اگر احیاء احکام و معارف قرآن را به عمل به آن و تحقق به حقیقت آن فکنیم.»[333]
«و باید دانست که هر یک از موجودات را صراطی خاص به خود و نور و هدایتی مخصوص است.»[334]
«و باید دانست که «تقویم» انسان در اعلی علیین، جمع اسمائی است.»[335]
«و باید دانست که رکوع مشتمل است بر «تسبیح» و «تعظیم» و «تحمید» ربّ جلّ و علا».[336]
«و باید دانست که قلوبی که به طریق سلوک معنوی و سفر باطنی سیر الیالله میکنند و ...»[337]
9 ـ نوع دیگری از عربیگرایی در قلمرو نوع نگارش استفاده از تعبیرهای خاص است. از آن جملهاند:
«ولعمر الحبیب، این سوره شریفه از اماناتی است که....»[338]
ـ خاک بر فرق من که عنان قلم از دستم رها شد و به شطحیات مشغول شدم ولی لعمر الحبیب که مقصودی از این کلام نیست جز آن که برای برادران ایمانی خصوصاً اهل علم، تنبیهی حاصل اید.»[339]
ـ «ولعمر الحبیب که جناب علی بن الحسین از بزرگترین نعمتهایی است که ذات مقدس حق بر بندگان خود به وجودش منّت گزارده و...»[340]
10 ـ گونه دیگری از سیاق عربی ختم بسیاری از عبارتهای فارسی با اصطلاحات عربی است، تعابیری که نقش جملههای معترضه و دعایی دارند، از آن جملهاند:
«... چنانچه در شهادت به ولایت آن دو شهادت دیگری منطوی است، والحمدلله اوّلاَّ و آخراً.»[341]
«ان شاءالله در آداب قرائت به شمهای از این مطلب خواهیم پرداخت و راه استفاده قرآن شریف را بر خود و بر بندگان خدا باز
خواهیم کرد و باذنالله و حسن توفیقه والسلام.»[342]
«و ذکر بعضی دیگر منجر به تطویل شود، از این جهت از آنها صرف نظر شد والله العالم.»[343]
«و به خدای تعالی پناه میبرم از شرّ طغیان قلم و نیت فاسده و مقصود باطل و الحمدلله اولاً و آخراً و ظاهراً و باطناً.»[344]
«بار الها، از لذت مناجات و حلاوت مخاطبان خود ما را نصیبی عنایت فرما، و ما را در زمره ذاکران و جرگه منقطعان به عزّ قدس خود قرار ده؛ و دل مرده ما را حیاتی جاویدان بخش و از دیگران منقطع و به خود متوجه فرما، انّک ولی الفضل و الانعام.»[345]
1 ـ 10ـ گونه دیگر از اثرگذاری شیوه نگارش زبان عربی در این کتاب آنجاست که نویسنده به سیاق آموزشی حوزههای علمیه موضوعی را مطرح و تحلیل میکند و بجای سؤال کننده نیز طرح سؤال یا اشکال میکند. مفهوم فارسی این گونه است که اگر گویی فلان، گویم، فلان.
ـ ان قلت: بنابر آن احتمال که مذکور شد که باطن «لیلة القدر» حقیقت و بنیه خود رسول مکرّم باشد که در آن ... که صورت ملکی خود تو است، چیست؟ قلت: این مطلب را سرّی و این لطیفه را باطنی است.»[346]
در ادامه همان طرح سؤال و ارائه پاسخ گوید:
ان قلت: لیلة القدر نفس بینه احمدی است به اعتبار...
قلت: به لسان اهل نظر، شیئیت شی به صورت کمالیه آن شی...»[347]
2 ـ 10ـ معمولاً واو حرف ربط را برای اتصال دو کلمه یا دو جمله یا عبارت بکار میبرند، از دیگر معانی و نقش «واو» که در کتاب آداب الصلوة کاربرد چشمگیری دارد، نقش استینافی است. از آنجملهاند:
و در قرآن شریف / و چون مدتی چشم دل را / و دیگر از آداب مهمه آن / و یک طایفه دیگر آنانند که / و علامت این طایفه آنست که / و در ازاء این شریف / و همانا واجب شد بر / و نیز تفکر کنیم / و در حدیث است که / و در این مقام آداب دیگری است / و در روایات عرض اعمال بر ولی / و احتمال دیگری به نظر نویسنده آمده / و سید عابد زاهد رضیالله عنه /
11 ـ از جمله ویژگیهای دیگر سبکی کتاب این است که عبارتهایی را با حرف «پس» شروع میکند. مانند:
پس وظیفه سالک الیالله آن است که / پس انسان در ایات شریفه الهی و در / پس با هر ریاضتی است شهادت به الوهیت / پس قلوب عشقیه شوق و جذبه / پس ادب حضور برای ما آن است که در اول امر چون / پس به قلب بفهمانیم /
12 ـ از جمله واژهها و کلمههای دیگری که صدر نشنین بندها و فصلها و عناوین فرعی کتاب آداب الصلوة شده است، کلمه «بالجمله» است. مانند: بالجمله، تمسک به اولیاء / بالجمله، چون سالک خود را پیشوای ملائکهالله / بالجمله این تصمیم عزم، که عبارت / بالجمله قطع این رشته را / بالجمله تصفیه عمل از این دو مرتبه نیز در نزد اهلالله لازم است / بالجمله، کتاب خدا کتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت / بالجمله مقصود ما از این بیان نه انتقاد در اطراف تفاسیر است.
13 ـ جلوهها و گونههای دیگر از شیوههای نگارشی عربی را در موارد و شواهد زیر باید یادآور شد. امام برای نقل حدیث، در نمونههای زیر میتوانست از واژههای «در حدیث» استفاده کند، ولی میگوید «و فی الحدیث» مانند این شواهد: «و فی الحدیث طویل عن امیرالمؤمنین»[348] یا «و فی الحدیث، قال الصادق علیهالسلام[349] و یا و فی الحدیث عن موسی بن جعفر.[350]
1 ـ 13ـ معمولاً در زبان فارسی وقتی کلمهای را که به همزه عربی ختم میشود با کلمه دیگری که در نقش مضاف الیه یا صفت کنار هم مینشینند و ترکیب اضافی یا وصفی میسازند، همزه را حذف میکنند و به جای همزه «یا» میآورند مانند: علمای بزرگ، علمای ظاهر، علمای اعلام، علمای نستوه. اما امام در این موارد سیاق نگارش عربی را در نظر داشته است، از جمله علماء ادب گفته / علماء ظاهر گفتهاند.
2 ـ 13ـ در زبان فارسی وقتی کلمه «بعض» را قبل از کلمهای میآورند و ترکیب سازی میکنند، کلمه بعض را با «یا» همراه کرده و بعضی گویند ولی در عربی از «بعض» استفاده میکنند و امام نیز تابع شیوه نگارش عربی است در مواردی آورده است:
و بعض اهل معرف آن را / ماختم میکنیم این مقام را به ذکر بعض احادیث شریفه / در بعض از روایات غیر معتبره وارد شده است/
3 ـ 13ـ کاربرد کلمه بصورت تنوینی، یا منون با همان سیاق عربی، در نمونههای «اگر ممکن بود «اکراهاً» مردم را به سعادت برسانند، میرساندند. لکن هیهات»![351] یا در این عبارت: «اکنون که فضیلت و خواص حضور قلب را «عقلاً و نقلاً» دانستی و ضررهای ترک آنرا فهمیدی».[352]
14 ـ این کتاب به اشعار فارسی و عربی مزین است. هرجا که سیاق کلام بهرهمندی از شواهد شعری را ممکن میسازد از معروفترین و مناسبترین اشعار عارفان و شاعران استفاده میکند. از آن جملهاند:
حضرت امام ذیل بحث اعراض دادن نفس از دنیا زمینه کاربرد بیت معروفی از حافظ را با کلامی نصیحت گرانه ایجاد کرده، خطاب به طالب و سالک الیالله گوید:
«از جای برخیز و از این مظلمه طبیعت و عبورگاه تنگ و تاریک دنیا هجرت کن و زنجیرها و سلسلههای زمان را بگسلان و از این زندان خود را نجات ده و طائر قدس را به محفل انس پرواز ده:
تو را از کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست[353]
ـ در نمونه دیگر که باز از شعر حافظ بهره میگیرد، با مقدمهای بسیار شیوا و تمثیلی، داستان عرفانی هفت شهر عشق را چاشنی تلمیحی کلام میگیرد و ضمن قبول مقامات، برای اخوت ایمانی و خلّت روحانی و احباء عرفانی، نصیحت را بر یکدیگر لازم میداند:
«و پس از این منزل، منازلی است که از هفت شهر عشق عطّار پس از آن نمونهای حاصل و آن قائل سالک در خم یک کوچه خود را دیده، و ما در پشت سورها و حجابهای ضخیم و اقعیم و آن شهرها و شهریارها را جزء بافتهها گمان میکنیم. من با شیخ عطّار یا میثم تمّار کار ندارم ولی اصل مقامات را انکار نمیکنم و صاحب آنها را از جان و دل طلبکارم و در این محبّت امید فرج دارم، تو خود هرچه خواهی باش و با هر که خواهی پیوند:
مدعی خواست که اید به تماشاگه دوست
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد[354]
ـ در نمونههای زیر از اشعار مولوی ابیاتی را به استشهاد میآورد. ذیل بحث عوالم غیب و ظهور ذات و صفات ذات مقدس که مختص به ذات اوست گوید:
حیرت اندر حیرت آمد زین قصص
بی هشّی خاصگان اندر اخسّ[355]
پس از آن اشاره دارد که اگر اخس با صاد باشد یعنی اخصّ، تا بدان حد غرق حیرت نخواهد شد. قبل از این مطلب به شیوه استدراج، مفهوم بیتی دیگر از مولوی را در خدمت بحث میگیرد که چونان مثل سائر است. چنین میگوید: «و بدان که سالک الیالله و مجاهد فی سبیلالله نباید به حدّ علمی این معارف قناعت کند و تمام عمر را صرف استدلال که حجاب بلکه حجاب اعظم است کند، چون که طی این مرحله با پای چوبین بلکه با مرغ سلیمان نیز نتوان کرد.»[356]
ـ اینک ذکر نمونههایی از شعر عربی: امام ذیل بحث وظایف سالک و رابطه او با قرآن شریف گوید:«... و همچنین جمیع معارف و احوال قلوب و اعمال باطن و ظاهر خود را با کتاب خدا تطبیق کند و عرضه دارد تا به حقیقت قرآن متحقق گردد و قرآن صورت باطنی او گردد:
وَاَنْتَ الکِتابُ المُبینُ الَذّی
بِاَحْرَفِهِ تَظْهَرُ المضمر[357]
15ـ زبان و صمیمیت:
امام به لحاظ زبان بیان مطالب، مثل بسیاری از عارفان سترگ و کمّل عرفا، خطابی صمیمانه را در رابطه به مخاطبان پیشه دارد. از جهاتی تداعی نامههای عین القضاة همدانی را کرده و گویا از موضع پدر و پیری دلسوز با فرزندان و مریدان سخن میگوید. به نمونههایی چند بنگرید:
«ای عزیز، قنوت دست شستن از غیر حق و اقبال تامّ به عزّ ربوبیت پیدا کردن است.»[358]
ـ «جانا، اکنون که از وطن خود دور افتادی و از مجاورت احرار مجهور شدی و ...»[359]
ـ «عزیزا، خدای رحمن فطرت تو را به نور معرفت و نار عشق تخمیر نموده...»[360]
ـ «عزیزم، انسان با یک مرض حصبه و ضعف قوای دماغیه تمام معلوماتش را فراموش میکند.»[361]
ـ «عزیزا، جمیع علوم عملی است، حتی علم التوحید را نیز اعمالی است.»[362]
ـ «نظر کن ای عزیز به مقام عظمت سلوک سرور کل و هادی سبل صلیالله علیه وآله.»[363]
16 ـ سنت پسندیده نزد دستور نویسان و نگارشیان زبان فارسی این است که جایگاه فعل را پایان جمله بدانیم. البته به ضرورتی فعل از پایان جمله به سایر قسمتها جابجا شده و چه بسا صدرنشینی فعل بجهت اهمیت باشد. وقتی گوییم، بدان گوش بده / یا برو دنبال کار/ یا آمد و خیال همه را راحت کرد / گاهی برای توجه و تنبّه شنونده یا مخاطب است که در شرایط اضطرار هم این کار صورت میپذیرد مثلاً وقتی که ممکن است و نزدیک است کودکی سقوط کند یا به شیئی خطرناک دست بزند، میگوییم، نرو نرو ـ نزن نزن ـ ببین ببین و ... چه بسا تکرار فعلها برای این است که حواس و توجه او را به خود جلب کنیم.
در بعضی از نوشتههای امام هم به
صدرنشینی فعل «فرمود» برخوردم، نخست تصورم این بود که امام هم برای اهمیت موضوع و توجه مخاطب سیاق متداول نگارش را بهم زده است، شاید هم این اقدام، گونه دیگری از تأثیرپذیری از زبان عربی باشد. معمولاً در عبارات و ساختار جملهبندی عربی فعل صدرنشین است. اگر در فارسی گوییم علی گفت: در عربی گوییم «قال علّی ... امام در نمونه زیر فعل فرمود را صدرنشین کرده در یک مورد هم، فعل فرمود را از صدرنشینی معاف کرده است:
فرمود حضرت باقر علیهالسلام:[364] (در چهار مورد عیناً تکرار شده است)
در همان صفحه، در یک مورد چنین آورده است: و حضرت باقر فرمود:
16 ـ نزدیک شدن به زبان عامیانه یا زبان غیر ادبی:
امام در مواردی کلمهای را به استخدام میگیرد که از خانواده و حوزه گفتاری رایج است مانند: «امثال ماها که از حد حیوانیت تجاوز نکردیم.»[365] یا: «و نمازهای ماها که مشفوع با خشوع نیست از نقصان ایمان یا فقدان آن است.»[366] گاهی هم کلمه عربی را خلاف عادت و سنّت، با علامت جمع فارسی جمع میبندند. البته تأکید از آن جهت است که ما معمولاً جمع لیل را لیالی میگیریم ولی امام در موردی گوید: «و اما سایر لیلها یا اصلاً سلامت ندارند و آن لیالی بنی امیه و امثال آنها است.»[367] در همین عبارت هم جمع عربی است و هم جمع فارسی.
چه بسا با امعان نظر و دقت و تأمل بیشتر در کتاب «آداب الصلوة» بتوان به دقایق و لطایف و ویژگیهای سبکی و نگارشی دیگری دست یافت. اما به ضرورت حد و رسم مقاله نویسی، به همین موارد بسنده میشود.
1 ـ آمیختگی کتاب با تلمیحات منوّر قرآنی.
2 ـ برخورداری کتاب از تلمیحات حدیث و روایت با ویژگی فقه و منابع امامیه.
3 ـ تراکم معنی بر لفظ.
4 ـ نشر کتاب از نوع نثر مسجّع است.
5 ـ بازی با کلمات و استفاده از اصل هم ریشگی و اشتقاق.
6 ـ تنوع و تموج عناصر و تعابیر عرفانی.
7 ـ رعایت اصول صرف و نحو و سیاق و صبغه نگارش عربی با استخراج نمونهها و گونههای مختلف.
8 ـ بهرهمندی از اصل تمثیل سازی در جهت پرورش معانی و انتقال مفاهیم.
9 ـ شروع عبارتها و جملهها با واژههایی چون: پس ـ بالجمله، بدان، باید دانست، واو.
10ـ رعایت تطبیق افراد و جمع در صفت و موصوف.
11 ـ کاربرد تعابیر عربی در پایان بعضی از عبارتها و جملهها.
12 ـ بهرهمندی از اشعار عربی و فارسی برای تبیین بهتر موضوعات کتاب.
13 ـ زبان و صمیمیت.
14 ـ بهم زدن ساختار مرسوم دستور زبان در جابجایی عناصر و اجزای جمله.
از جمله محورها و زمینههای جدیدی که از ثمرات و برکات علمی ـ فرهنگی انقلاب اسلامی محسوب میشود، رویکرد نوین و فرخنده به آثار جدید عرفانی ـ اخلاقی است. بخصوص که بسیاری از این آثار ارزشمند بقلم شیوا و فصیحانه حضرت امام و هم از بعد ادبی، سرشار از نکته سنجی و عبارت پردازی و فنون بلاغی باشد. پیش از این منابعی تا این حد غنی و عمیق از عالمان شیعه به زبان فارسی یا در اختیار نبود و یا از چنین اقبال و رویکردی برخوردار نبودند. اگر قرار باشد ادبیات انقلاب اسلامی را با همه تنوع و تکثر در ترازوی نقد و تحلیل و شناخت قرار دهیم، بیانصافی است اگر آثار منثور حضرت امام را از قلم بیندازیم، بسیاری از محققان و اندیشمندان ادبیات در طیف جاذبه شعری امام قرار میگیرند. آنان که در حوزه اندیشهها و بررسی آرای فقهی و استنباطهای اجتهادی امام تحقیق میکنند، چه بسا از تحلیل ابعاد ادبی آثار امام غافل بمانند. نکته دیگر اینکه تاکنون به بررسی آثار عرفانی امام از جهت ترسیم ابعاد سبکی و ویژگیهای نگارشی نپرداختهایم. در بدو امر تصور برخی این است که پیرامون آثار امام چه جای حرف و حدیث ادبی است؟ وقتی به آثار ایشان از جمله چهل حدیث، مصباح الهدایه، سرالصلوة، آداب الصلوة، از سر تأمل از این بعد غور میشود، کم کاری و کم لطفی همه ارباب و اصحاب ادب و نقد و نظر نمودی خاص مییابد. با مخاطبشناسی آثار امام و با اندکی تدبر و تأمل در آثار ایشان در مییابیم که اصل مهم و شرط اساسی بلاغت را که همانا مقتضای حال است، در همه احوال در نظر دارد. نوع خطاب و قلم امام وقتی با خانوادههای شهیدان، کارگران یا با دانشگاهیان، عالمان دینی و هنرمندان صحبت کرده یا بدانان پیام میفرستد. متفاوت از یکدیگر است. سبک و قلم امام در آثار اخلاقی ـ عرفانی چون آداب الصلوة و اسرار الصلوة با بیانیههای سیاسی اجتماعی ایشان فرقها دارد. اتفاقاً مقایسه این آثار و ترسیم شیوههای نگارشی و سبکی هر یک و استخراج و ترسیم بسامد واژگانی و دستوری و شیوههای کلامی ایشان در حد پایاننامههای کارشناسی ارشد و حتی دکتری است. چون بررسی ویژگیهای همه جانبه آثار امام و مقایسه همه نوشتهها و تألیفات ایشان از حوصله این گفتار خارج است، از میان همه آثار، فقط به بررسی و بیان ویژگیهای سبکی آثار آداب الصلوة میپردازیم:
1 ـ این کتاب مانند تمام آثار عرفانی، اخلاقی امام به ایات منور قرآن آمیخته است. وقتی مدعی آمیختگی هستیم، یعنی کمتر موضوع و بحثی از کتاب را میتوان برشمرد که در جهت تبیین و تایید موضوع استشهاد قرآنی نداشته باشد. پایبندی و التزام ایشان به تلمیح قرآنی میتواند وجه اختلاف یا امتیاز
ایشان از سایر عارفان و متفکران و فقیهان باشد. اگر قرار باشد به استخراج انواع تلمیحات قرآنی این کتاب بپردازیم، بدون مبالغه لازم میاید بسیاری از قسمتهای کتاب را بازنویسی نماییم. برای جلوگیری از اطاله کلام در تمام موارد اصل را بر اختصار قرار داده و فقط به ذکر چند نمونه بسنده میشود:
ـ در صفحه 324 ذیل بحث لیلة القدر و در تبیین معانی مختلف واژه قدر پس از اشاراتی گذرا به این معنی که امکان دارد لیله قدر از نظر برخی به واسطه آن گویند که از کثرت ملائکه زمین تنگ میشود، به ایهای دیگر که از نظر تلقی تفسیر حکم قدر مشابه این تفسیر است، استناد کرده است.
«وَ مَن قُدِرَ عَلَیه رِزقُه»[287]
ـ ذیل بحث مشاهده صورت باطنیه غیبیه اعمال از جانب افراد گوید، از آن جمله قول خدای تعالی است: «الیوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضراً و ما عملت من سوءٍ تود لوا ان بینها و بینه امداً بعیداً».[288]
در حاشیه موضوع امر به معروف و نهی از منکر به جریان طغیان فرعون میپردازد و کلام را چنین به نور قرآن میآراید: فرعون که طغیانش بجایی رسید که: «انا ربکم الاعلی»[289] گفت.
در ادامه همان بحث چنین آورده است: و علّو و فسادش به پایهای قرار گرفت که «یذبح ابنائهم و یستحیی نسائهم»[290]
آخرین نمونه آنجاست که ذیل تنبیه اشراقی
و اشراق عرفانی با ذکر مقدماتی، اقرب طریق به خداوند را صراط مستقیم میداند و به ایه شریفه: «ما من دابةٍ الا هو آخذ بناصیتها ان ربی علی صراطٍ مستقیم»[291] استناد میجوید.
2 ـ یکی از عظمیترین و غنیترین منابعی که اکثر عارفان و شارحان و مفسران اندیشهها و مکاتب عرفانی ـ اخلاقی در اثبات و تایید آرا و نظریههای خود بدانان استناد میکنند، احادیث و روایات است. این اثر و سایر آثار امام به این خصیصه مبارک هم شاخصند که منابع و مآخذ و مستندات آن عزیز از روایات و احادیث امامیه است. چیزی که در آثار عارفان اهل تسنن یا بسیار نادر است و یا در حد النادر کالمعدوم.
در بحث مراتب مقامات اهل سلوک، معتقد به کثرت و تنوع مراتب است و در تایید این تکثر طرق، به این حدیث منسوب به پیامبر اکرم استناد میجوید. «الطرق الیالله بعدد انفاس الخلایق»[292]
ذیل بحث آداب قرائت قرآن و حضور دل و نیز تفکر در قرآن چگونگی گشایش و فتوح ابوابی از معارف قرآن به نقل عبارت بلندی از حضرت علی(ع) میپردازد. «و تعلموا القرآن، فانه ربیع القلوب و استشفعوا بنوره فانه شفاء الصدور».[293]
در صفحه 217 ذیل بحث آداب عبودیت و معنی ذکر به حدیثی استناد میجوید که مخاطب حدیث حضرت موسی است: «یا موسی انا جلیس من ذکرنی»[294] در ادامه همان
بحث از رسول خدا عبارتی قریب به همان مضمون نقل میکند: «من اکثر ذکرالله احبهالله»[295]
در مواردی مشاهده میشود که امام از مفاهیم و مضامین احادیث و روایات یا ترجمه فارسی آنها، به سبیل استدراج بهرهمند میشود.
از آن جمله است، با نقل مضمون حدیثی از حضرت علی(ع) ذیل بحث زوال پذیری حطام دنیا و لذائذ عالم ملک گوید. «... باطن عالم طبیعت قذارت است و تعبیر کثافت و قذارت در نوم ـ که بابی از مکاشفه است ـ دنیا و مال است، و در مکاشفه علوّیه علیهالسّلام دنیا جیفه و مردار است.»[296]
ـ از این گونه تلمیحات ذیل مراعات احوال ادبار و اقبال نفس، بحث عدم سختگیری در سلوک از جهت عبادات و ریاضات عملیه و نیز اقتصاد در عبادت، عبارتی را از کتاب الایمان و الکفر کافی میآورد. حضرت صادق فرمودند: «من در ایام جوانی جدیت و اجتهاد در عبادت نمودم» پدرم به من فرمود: «ای فرزند کمتر از این عمل کن، زیرا که خدای عزّوجّل وقتی که دوست داشته باشد بندهای را، راضی میشود از او به کم.»[297]
3 ـ انتخاب و پیوند کلمهها و عبارات کتاب بیتأثیر از موشکافی و نکته سنجی نظر و ذهن مؤلف و نویسنده (امام) نیست. در بسیاری موارد تراکم معانی بر الفاظ موجب سنگینی عبارت و حتی عربی زدگی در ساحت نگارش و زبان اثر شده است. البته برای امام بحث عربی و فارسی و رعایت تناسب و تعادل در کاربرد واژهها و کلمات و تعابیر از هر دو زبان حداقل در این کتاب به هیچ عنوان مطرح نیست، هرجا که بداند در انتقال مفاهیم و مضامین و اصطلاحات خاص، زبان عربی غنی و قوی است، رها از بسیاری تعصبّات خشک به اصطلاح پاسداران زبان فارسی، ثقل و سنگینی از آن زبان عربی است و هرجا که بحث سبکتر میشود، گرایش و صبغه زبان فارسی بیشتر است و البته این نظر، وقتی شفاف و آشکار میشود که یک متن فنی ـ تخصصی را با یک حکم یا بیانیه یا پیام امام که مخاطبان عام دارد، مقایسه کنیم، در آن صورت است که واقع بینانه و علمی به مخاطبشناسی امام از بعد گفتاری و نوشتاری پی میبریم. برای نمونه میتوان قسمتهایی از کتاب آداب الصلوة یا سر الصلوة ایشان را با منشور روحانیت یا وصیتنامه سیاسی ـ الهی یا بعضی از پیامهایی که خطاب به حجاج بیتالله الحرام صادر میفرمودند، مقایسه کرد.
4 ـ نثر کتاب آداب الصلوة، از نوع نثر مسجع است. در این هنرورزی و طرفه کاری هم امام هرگز مضمون را فدای لفظ و سجع سازی نمیکند، در عین حال، در بسیاری از عبارتها، سجعهای روان و
همخوان و شیوایی خلق میشود که تأمل برانگیز است، خصوصاً که نوع متن و بحث فقهی، اجتهادی و عرفانی و سنگین است. نکته قابل توجه آنکه شناخت ما حداقل از امام تا قبل از چاپ این آثار گرانقدر بیشتر روی محور شخصیت سیاسی و مبارزاتی و انقلابی ایشان معطوف میشد، باید اقرار کرد که امام قبل از آنکه پای به عرصه سیاست بگذارد و در میدان سیاست و مبارزه جلوداری کند، سالها قبل، یعنی در همان سالهای سنگین و سخت و در اوج قدرت حکومت پهلوی، در اثر سیر و سلوک و خودسازی و کشف و شهود بر سر هر کوی و برزن کوس اناالحق زده بود، امام در عرفان هفت شهر عشق را گشته و اسفار اربعه را با توفیق و مدد حضرت حق سپری کرده و آمده بود تا ما را از مهلکات وادی سلوک برهاند و کاروانیان در راه مانده را، هدهدوار به منزل سیمرغ معرفت رهنمون باشد. اینک به نقل نمونههایی از سجع میپردازیم:
ـ ...و غایت سیر و تحصیل مبادی حرکات باطنیه و تفذّیات روحیه را به دست آورد.[298]
ـ تو را به خاصّان درگاهت و محرمان بارگاهت قسم میدهم که از ما متحیران وادی ضلالت و افتادگان بیابان غوایت، دستگیری فرما.[299]
نوع سجع در عبارت مذکور سجع متوازی
است درگاهت با بارگاهت، و ضلالت با غوایت.
ـ ...بلکه باعث فتح بعضی از ابواب و کشف بعضی از اسرار عبادات است. سجع از نوع متوازی است بین ابواب و اسرار.[300]
ـ ...از چنین عبادتی نوارنیت قلبیه حاصل نگردد و باطن نفس از آن منفعل نگردد.[301]
سجع از نوع مطرف است، بین حاصل و منفعل.
ـ ...و اشاره به این ادب در کتاب کریم الهی و صحیفه قویم ربوبی شده است.[302] سجع از نوع متوازی است، بین کریم و قویم ربوبی.
ـ و این دستور جامعی است که فرمودهاند که در هنگام نشاط و بهجهت قلوب، ودیعه به آنها بسپارید و در نفار و گریز آنها را راحت بگذارید.[303] سجع از نوع متوازی است بین بسپارید و بگذارید.
ـ ...و عبادات را بدون آن روح و روانی نیست و خود مفتاح قفل کمالات و باب الابواب سعادات است[304]... سجع از نوع متوازی است بین کمالات و سعادات.
ـ ...و کتابها آوردند و دعوتها نمودند، با این همه تشریفات و این همه تحمل و تعب که ما را از خواب غفلت بیدار و از شکر طبیعت هشیار کنند و ما را به عالم نور و نشئه بهجهت و سرور رسانند و به حیات ابدی و نعمتهای سرمدی و لذتهای جاویدانی رسانند.[305] در عبارت مذکور بین آوردند و
نمودند و بیدار و هشیار، و عالم نور و بهجهت سرور و ابدی و سرمدی سجع بکار رفته است. در ضمن در همین نمونه به ضرورت قرینه موجود در سخن، از تعبیر از خواب بیدار، فعل کنند را، حذف کرده است.
در ادامه همین عبارت در کلمه چینی و رعایت هماهنگی و تناسب صوتی بین واژهها، هنرنمایی چشمگیری بخرج داده است آنجا که گوید: «و از هلاک و شقاوت و ناز و نعمت و حسرت و ندامت رهایی دهند.»[306] رابطه و تناسب معنایی بین هلاک و شقاوت از یک سو و بین ناز و نعمت و همچنین بین حسرت و ندامت، از ظرفیت بالا و دقت نظر و قدرت واژه گزینی نویسنده گواهی میدهد. در همین صفحه (35) باز سجع از نوع متوازن به کار برده است. آنجا که گوید: ... «مثل نویسنده خالی از همه انوار و تهی دست از همه اعمال صالحه و گرفتار هواهای نفسانیه مباش.»[307] شاهد مورد نظر سجع بین واژه انوار و اعمال است، و نیز بین اعمال صالحه و هوای نفسانیه.
ـ در مواردی به شواهدی بر میخوریم که کلمههایی سجع ساز هم معنیاند اما یکی از نوع عربی است و دیگری از خانواده فارسی. مانند:
ما را از ساحت قرب مهجور و از عروج به مقام انس فرسنگها دور کرده.[308] بین دو کلمه مشترک المعنای مهجور و دور سجع به کار رفته است آنهم از نوع مطرف.
ـ گاهی واژههای سجع ساز تناسب معنایی از دو حوزه زبانی ندارند و ارکان سجع مانند نمونه قبل در تقابل کامل لفظی نیستند. مانند:
... ولی در اخوت ایمانی و خلّت روحانی و با احباء عرفانی خیانت روا ندارم.[309] در نمونه مذکور بین اخوت ایمانی و خلت روحانی و احباء عرفانی تناسب و سجع است.
ـ امام گویا در مواقعی تعمداً بازی با کلمات و کاربرد اشتقاق و گونههای مشترک لفظی از یک ریشه را به استخدام میگیرد. این هنرنمایی اشراف ایشان را در شناخت کلمات و دقت در کاربرد هر گونه از انواع صرفی کلمه، اثبات میکند. هنر این است که در این کار احساس نشود، دچار کاربرد تصنعی و غیر فصیح شده است. مانند: «یکی، آنکه سالک مشاهد جمال جمیل و مستغرق تجلیات حضرت محبوب باشد، به طوری که جمیع مسامح قلب از دیگر موجودات بسته شده و چشم بصیرت به جمال پاک ذی الجلال گشوده گردیده و جز او چیزی مشاهده نکند، بالجمله، مشغول حاضر باشد و از حضور و محضر نیز غافل باشد. و مرتبه دیگر، که نازلتر از این مقام است، آن است که خود را حاضر محضر بیند و ادب حضور و محضر را ملحوظ دارد.»[310]
در عبارت فوق بین جمال و جمیل و جلال و تجلی و نیز حاضر و حضور و محضر رعایت تناسب و موازنه شده است.
بین حاضر باشد و غافل باشد از جهت لفظ سجع به کار رفته، در عین حال که از جهت معنی و محتوی صنعت تضاد یا طباق دارد. همچنین بین بسته و گشوده صنعت تضاد بکار رفته و بین چشم بصیرت و بسته و گشوده و مشاهده نیز صنعت مراعات النظیر موجود است. چون این عبارت در توضیح و تحلیل حدیث شریفی آمده است و نویسنده آن مقصد را به دو مرتبه یا بخش تقسیم کرده ادعای وجود صنعت تقسیم هم بیمورد نیست. نکته عبرتانگیز و درس اخلاقی که از پس این تناسبها و هماواییهای واژگانی و زبانی دستگیر ما میشود اینکه از نظر امام اگر سالک در لحاظ کردن ادب حضور و محضر خود را حاضر محضر بیند در مرتبه نازلتر از آن است که در عین درک دلمشغولی منزل و مقام حاضر، از حضور و محضر غافل باشد.
5 ـ یکی از چشمگیرترین نوع واژگان و تعابیر و ترکیبها در این اثر که با احصاء و استخراج آنها تشکیل خانواده کلمات حاصل میاید، عبارتها، کلمهها و اصطلاحات عرفانی است که از بالاترین بسامد کاربردی برخوردار است. چون در سبکشناسی ساختاری به بازگشایی بطون الفاظ و تحلیل بار معانی واژهها نمیپردازند و فقط به استخراج و بیان مشابهتهای لفظی و صوری بسنده میشود، ما نیز به بیان نمونهها بسنده میکنیم: در عین حال اقرار باید کرد
تفسیر و تحلیل این مفاهیم بلند عرفانی و درک آنها از عهده ابجد خوانی چون این بنده خارج است. چون این نمونهها در اکثر قسمتها و فصول کتاب به چشم میخورد، شاید ذکر صفحه در برابر هر تعبیر و اصطلاح زیبنده نباشد، دلیلی که بر این مدعا باید بیان کرد اینکه نمونههای زیر فقط از دوازده صفحه نخست کتاب استخراج شده است، اینک مشتی نمونه خروار:
آداب قلبیه، آداب قلبیه باطنیه، حقیقت معراج، قرب محبوب، صورت غیبیه ملکوتیه، صورت باطنیه غیبیه، صورت غیبیه برزخیه، آداب صوریه، حجابهای ظلمانیه، ساحت مقدس ربوبیت، کدورت قلبیه، توجه غیبی، منازل مهمه سالک، انیت و انانیت، مقام قرب ربوبیت، مفاتیح غیب، حجاب انیت، قدم انانیت، حقایق ربوبیت، مدارج عبودیت، حقیقت عبودیت، اسم اعظم، مقام ذّل، اولیای کمل، اعمال مستحبه، ارفع مقامات انسانیت، ذلّت عبودیت، عزّت ربوبیت، نتیجه جوهره عبودّیت، قدم سلوک علی، مرکب سیر فکری، حجت غلیظه، تجلیات اسمائیه، تجلیات صفاتیه، سرّسالک، عبادت روحانی، سالک الیالله، حجاب خودبینی، خرق حجاب خودپرستی، فوق سلوک، خروج از نشأة و ورود در محاسبه الهیه، سعادات ابدیه، اصحاب معرفت و ...
6 ـ در بسیاری از جملهها و عبارتها نوع نگارش و درصد واژهها بحدی عربی است که
مطلق عربی نوسیی را در متن فارسی تداعی میکند. از آن جملهاند:
تبع تجلیات اسمائیه و صفاتیه در سرّ سالک ظهور کند.[311]
یکی از مهمّات آداب قلبیه نماز و سایر عبادات که از امّهات آداب قلبیه است و قیام به آن از عظائم امور و مشکلات دقایق است، محافظت آن است.[312]
تجلیات اسماء قهریه و جلالیه بر قلوب آنها شود.[313]
بالجمله، سالک طریق آخرت ـ خصوصاً با قدم معراج صلوتی ـ لازم است قلب خود را با نور علم و ایمان خاشع کند و این رقیقه الهیه و بارقّه رحمانیه را در قلب هر اندازه ممکن است، متمکن نماید.[314]
آن یک، توّجه و اقبال به ذّل عبودّیت و تذّکر مقام عزّ ربوبیت است، و این یک اقبال به عزّ ربوبیت و تذّکر عجز و ذل عبودیت است.[315]
قدری ممارست و ارتیاض قلب امری است بسی ممکن.[316]
و «ربّ العالمین» به مناسبت «تربیت» و «عالمین» که مقام سوائیت است، اشاره توان بود به عوالم طبیعت که به جوهر ذات متحرک و متصرّم و در تحت تربیت است و «مالک یوم الدین» اشاره به مقام وحدت و قهاریت و رجوع دائره وجود است، و تا اینجا تمام دائره وجود نزولاً و صعوداً ختم شود.[317]
7 ـ یکی از راههای پرورش معانی در
نگارش، تمثیل سازی است. اصولاً در تمثیل یکی از اهداف نویسنده، ملموس و عینی کردن بیشتر مفهوم و مضمونی است که بیان و انتقالش را به ذهن و اندیشه خواننده و مخاطب در نظر دارد. به دیگر زبان، تمثیل بیشتری است برای سهولت درک معانی. امام از این طریق سعی دارد مفاهیم بلند و پیچیده عرفانی و اخلاقی را اندکی سادهتر کند. از میان صدها نمونه به ذکر شواهدی بسنده میشود:
در فصل پنجم ذیل عنوان: در بیان محافظت عبارت از تصرّف شیطان چنین آورده است. «واضح است که چنانچه ابدان را غذائی است جسمانی که بدان تغذّی کنند و باید آن غذا مناسب حال و موافق نشئه آنها باشد تا بدان تربیت جسمانی و نموّ نباتی دست دهد، همینطور قلوب و ارواح را غذائی است که هر یک به فراخور حال و مناسب نشئه آنها باید باشد که بدان تربیت شوند و تغذّی نمایند و نمو معنوی و ترقی باطنی حاصل اید.»[318]
از تمثیل غذا و طب و تجویز غذایی اطبا در بیان نشاط و بهجت سالک در قسمتی دیگر استفاده میکنند.
«چنانچه اطبّا را عقیده آن است که اگر غذا را از روی سرور و بهجت میل کنند زودتر هضم میشود، همینطور طبّ روحانی اقتضا میکند که اگر انسان غذاهای روحانی را از روی بهجت و اشتیاق تناول کند و از کسالت و تکلّف احتراز کند، آثار آن در قلب زودتر واقع شود و باطن قلب با آن زودتر تصفیه شود.»[319]
در فصل هفتم در بیان تفهیم ذکر و آداب عبادات از تمثیل طفل و زبان باز کردن و تعلیم سخن گفتن با زیبایی و استادی بهره میبرد.
ـ «یکی از ایات قلبیه عبادات» خصوصاً عبادات ذکریه، «تفهیم» است. و آنچنان است که انسان قلب خود را در ابتداء امر چون طفلی پندارد که زبان باز نکرده و آن را میخواهد تعلیم دهد، پس، هر یک از اذکار و اوراد حقایق و اسرار عبادات را با کمال دقّت و سعی به آن تعلیم دهد و در هر مرتبهای از کمال هست، آن حقیقتی را که ادراک نموده به قلب بفهماند.»[320]
در ادامه همان بحث و عنوان بار دیگر از تمثیل زبان گشودن و آموزش سخن گفتن اطفال استفاده میکند.
«... چنانچه اگر کسی طفلی را که زبان باز ننموده بخواهد تعلیم دهد، تا طفل زبان باز ننموده معلم خسته و ملول شود، همین که طفل زبان گشود و آن کلمه را که تعلیم او میکرد ادا کرد، خستگی معلم رفع میشود و معلّم به تبع طفل کلمه را ادا کند بیرنج و تعب، قلب نیز در ابتداء امر، طفلی است زبان نگشوده که آن را باید تعلیم داد و اذکار او را باید به زبان آن گذاشت، و پس از باز شدن زبان آن انسان تابع آن گردد و رنج و
تعب تعلیم و خستگی ذکر مرتفع گردد. و این ادب برای کسانی که مبتدی هستند خیلی لازم است.»[321]
آخرین تمثیلی که میآوریم تمثیل و تشبیه سالک به درخت است که ذیل بیان حضور قلب مطرح میگردد. امام در توصیه و سفارشی صمیمانه و پدرانه و در استفاده از ایام و روزگار جوانی برای مبارزه با معاصی و سلطنت شیطان نفس میگوید: امروز که اراده انسان قوّت دارد و قوای جوانی برقرار است و درخت معصیت برومند نیست و سلطنت شیطان در نفس محکم نشده و نفس جدید العهد به ملکوت و قریب الافق به فطرتالله است و شرایط حصول و قبول توبه سهل است، نمیگذارند انسان قیام به توبه کند و این درخت سست را ریشه کن و سلطنت غیر مستقل را منقرض نماید، وعده ایام پیری را میدهند که بعکس این، اراده ضعیف و قوا ناتوان و درخت معاصی گوناگون کهن و برومند و سلطنت ابلیس در ظاهر و باطن مستقل و مستقر شده و الفت به طبیعت شدید و بعد از ملکوت زیاد و نور فطرت خاموش و منطقی گردیده و شرایط توبه سخت و ناگوار شده است، این نیست جز غرور.»[322]
8 ـ تأثیرپذیری از سیاق صرف و نحو و نگارش عربی در آثار امام از جمله در کتاب آداب الصلوة بخوبی مشهود و جلوهگر است. چون شیوهها و جلوههای متفاوتی از تأثیرپذیری زبان و سیاق عربی در این کتاب قابل بیان است به ذکر نمونههایی اشاره میشود:
1 ـ 8ـ کاربرد صفت و موصوف و جمع و افراد در ترکیبها و عبارتها، مانند: آداب قلبیه، صورت باطنیه غیبیه، ایات و اخبار کثیره، ایه شریفه، لذّات روحانیه دائمه ازلیه ابدیه، معارف الهیه جمیع طبقات، قلوب متشتتّه، مواعظ و مجادلات حسنه، اصحاب قلوب، اصحاب معارف، قرائات مختلفه، طائفه قلیله، نعمتهای دنیویه و اخرویه. امور دنیه، کسوه امساء ذاتیه.
2 ـ 8ـ در مواردی کلمه عربی را با علامت جمع فارسی جمع بستهاند تا اصول و سیاق نگارش عربی رعایت شود. مانند نعمتهای دنیویه و اخرویه که میتوانستند بصورت نعم دنیویه و اخرویه نیز بگویند.
3 ـ 8ـ کاربرد واژه «بدان» در آغاز عبارتها چه بسا تحت تأثیر سیاق نگارش عربی باشد. زیرا برای اهمیت و آگاهی و توجه و تنبه معمولاً در زبان عربی از فعل «اعلم» استفاده میکنند. در تمام شواهدی که استخراج کردهایم دقیقاً فعل «بدان» فارسی در نقش اعلم بکار رفته است مانند:
«بدان که ربوبیت حق تعالی جل شأنه از عالمیان بر دو گونه است»[323]
«بدان که علماء ادب و طاهر گفتهاند که «حمد» ثنای به لسان است.»[324]
«بدان که کلمه شریفه الحمدلله به حسب
بیانی که مذکور شد و ....»[325]
«بدان، جعلک الله و ایانا من المتسمین سمات الله»[326]
«بدان که مالکیت حق تعالی مثل مالکیت بندگان نیست.»[327]
«بدان که در باب «عرش» و «حمله» آن اختلافاتی است.»[328]
«بدان که در وجه تقدیم ایاک نعبد بر ایاک نستعین.»[329]
«بدان که سوره مبارکه «حمد» چنانچه مشتمل است به جمیع مراتب وجود...»[330]
گاهی قبل از فعل بدان حرف «واو» را آورده است مانند:
«و بدان که سالک الی الله و مجاهد فی سبیلالله نباید به حد علمی این معارف قناعت کند.»[331]
«و بدان که استعاذه باسمالله به واسطه جامعیت مناسب با همه مقامات است.»[332]
4 ـ 8ـ گاهی برای معادل فارسی اعلم، از فعل «باید دانست» استفاده میکند: مانند «و باید دانست که اگر احیاء احکام و معارف قرآن را به عمل به آن و تحقق به حقیقت آن فکنیم.»[333]
«و باید دانست که هر یک از موجودات را صراطی خاص به خود و نور و هدایتی مخصوص است.»[334]
«و باید دانست که «تقویم» انسان در اعلی علیین، جمع اسمائی است.»[335]
«و باید دانست که رکوع مشتمل است بر «تسبیح» و «تعظیم» و «تحمید» ربّ جلّ و علا».[336]
«و باید دانست که قلوبی که به طریق سلوک معنوی و سفر باطنی سیر الیالله میکنند و ...»[337]
9 ـ نوع دیگری از عربیگرایی در قلمرو نوع نگارش استفاده از تعبیرهای خاص است. از آن جملهاند:
«ولعمر الحبیب، این سوره شریفه از اماناتی است که....»[338]
ـ خاک بر فرق من که عنان قلم از دستم رها شد و به شطحیات مشغول شدم ولی لعمر الحبیب که مقصودی از این کلام نیست جز آن که برای برادران ایمانی خصوصاً اهل علم، تنبیهی حاصل اید.»[339]
ـ «ولعمر الحبیب که جناب علی بن الحسین از بزرگترین نعمتهایی است که ذات مقدس حق بر بندگان خود به وجودش منّت گزارده و...»[340]
10 ـ گونه دیگری از سیاق عربی ختم بسیاری از عبارتهای فارسی با اصطلاحات عربی است، تعابیری که نقش جملههای معترضه و دعایی دارند، از آن جملهاند:
«... چنانچه در شهادت به ولایت آن دو شهادت دیگری منطوی است، والحمدلله اوّلاَّ و آخراً.»[341]
«ان شاءالله در آداب قرائت به شمهای از این مطلب خواهیم پرداخت و راه استفاده قرآن شریف را بر خود و بر بندگان خدا باز
خواهیم کرد و باذنالله و حسن توفیقه والسلام.»[342]
«و ذکر بعضی دیگر منجر به تطویل شود، از این جهت از آنها صرف نظر شد والله العالم.»[343]
«و به خدای تعالی پناه میبرم از شرّ طغیان قلم و نیت فاسده و مقصود باطل و الحمدلله اولاً و آخراً و ظاهراً و باطناً.»[344]
«بار الها، از لذت مناجات و حلاوت مخاطبان خود ما را نصیبی عنایت فرما، و ما را در زمره ذاکران و جرگه منقطعان به عزّ قدس خود قرار ده؛ و دل مرده ما را حیاتی جاویدان بخش و از دیگران منقطع و به خود متوجه فرما، انّک ولی الفضل و الانعام.»[345]
1 ـ 10ـ گونه دیگر از اثرگذاری شیوه نگارش زبان عربی در این کتاب آنجاست که نویسنده به سیاق آموزشی حوزههای علمیه موضوعی را مطرح و تحلیل میکند و بجای سؤال کننده نیز طرح سؤال یا اشکال میکند. مفهوم فارسی این گونه است که اگر گویی فلان، گویم، فلان.
ـ ان قلت: بنابر آن احتمال که مذکور شد که باطن «لیلة القدر» حقیقت و بنیه خود رسول مکرّم باشد که در آن ... که صورت ملکی خود تو است، چیست؟ قلت: این مطلب را سرّی و این لطیفه را باطنی است.»[346]
در ادامه همان طرح سؤال و ارائه پاسخ گوید:
ان قلت: لیلة القدر نفس بینه احمدی است به اعتبار...
قلت: به لسان اهل نظر، شیئیت شی به صورت کمالیه آن شی...»[347]
2 ـ 10ـ معمولاً واو حرف ربط را برای اتصال دو کلمه یا دو جمله یا عبارت بکار میبرند، از دیگر معانی و نقش «واو» که در کتاب آداب الصلوة کاربرد چشمگیری دارد، نقش استینافی است. از آنجملهاند:
و در قرآن شریف / و چون مدتی چشم دل را / و دیگر از آداب مهمه آن / و یک طایفه دیگر آنانند که / و علامت این طایفه آنست که / و در ازاء این شریف / و همانا واجب شد بر / و نیز تفکر کنیم / و در حدیث است که / و در این مقام آداب دیگری است / و در روایات عرض اعمال بر ولی / و احتمال دیگری به نظر نویسنده آمده / و سید عابد زاهد رضیالله عنه /
11 ـ از جمله ویژگیهای دیگر سبکی کتاب این است که عبارتهایی را با حرف «پس» شروع میکند. مانند:
پس وظیفه سالک الیالله آن است که / پس انسان در ایات شریفه الهی و در / پس با هر ریاضتی است شهادت به الوهیت / پس قلوب عشقیه شوق و جذبه / پس ادب حضور برای ما آن است که در اول امر چون / پس به قلب بفهمانیم /
12 ـ از جمله واژهها و کلمههای دیگری که صدر نشنین بندها و فصلها و عناوین فرعی کتاب آداب الصلوة شده است، کلمه «بالجمله» است. مانند: بالجمله، تمسک به اولیاء / بالجمله، چون سالک خود را پیشوای ملائکهالله / بالجمله این تصمیم عزم، که عبارت / بالجمله قطع این رشته را / بالجمله تصفیه عمل از این دو مرتبه نیز در نزد اهلالله لازم است / بالجمله، کتاب خدا کتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت / بالجمله مقصود ما از این بیان نه انتقاد در اطراف تفاسیر است.
13 ـ جلوهها و گونههای دیگر از شیوههای نگارشی عربی را در موارد و شواهد زیر باید یادآور شد. امام برای نقل حدیث، در نمونههای زیر میتوانست از واژههای «در حدیث» استفاده کند، ولی میگوید «و فی الحدیث» مانند این شواهد: «و فی الحدیث طویل عن امیرالمؤمنین»[348] یا «و فی الحدیث، قال الصادق علیهالسلام[349] و یا و فی الحدیث عن موسی بن جعفر.[350]
1 ـ 13ـ معمولاً در زبان فارسی وقتی کلمهای را که به همزه عربی ختم میشود با کلمه دیگری که در نقش مضاف الیه یا صفت کنار هم مینشینند و ترکیب اضافی یا وصفی میسازند، همزه را حذف میکنند و به جای همزه «یا» میآورند مانند: علمای بزرگ، علمای ظاهر، علمای اعلام، علمای نستوه. اما امام در این موارد سیاق نگارش عربی را در نظر داشته است، از جمله علماء ادب گفته / علماء ظاهر گفتهاند.
2 ـ 13ـ در زبان فارسی وقتی کلمه «بعض» را قبل از کلمهای میآورند و ترکیب سازی میکنند، کلمه بعض را با «یا» همراه کرده و بعضی گویند ولی در عربی از «بعض» استفاده میکنند و امام نیز تابع شیوه نگارش عربی است در مواردی آورده است:
و بعض اهل معرف آن را / ماختم میکنیم این مقام را به ذکر بعض احادیث شریفه / در بعض از روایات غیر معتبره وارد شده است/
3 ـ 13ـ کاربرد کلمه بصورت تنوینی، یا منون با همان سیاق عربی، در نمونههای «اگر ممکن بود «اکراهاً» مردم را به سعادت برسانند، میرساندند. لکن هیهات»![351] یا در این عبارت: «اکنون که فضیلت و خواص حضور قلب را «عقلاً و نقلاً» دانستی و ضررهای ترک آنرا فهمیدی».[352]
14 ـ این کتاب به اشعار فارسی و عربی مزین است. هرجا که سیاق کلام بهرهمندی از شواهد شعری را ممکن میسازد از معروفترین و مناسبترین اشعار عارفان و شاعران استفاده میکند. از آن جملهاند:
حضرت امام ذیل بحث اعراض دادن نفس از دنیا زمینه کاربرد بیت معروفی از حافظ را با کلامی نصیحت گرانه ایجاد کرده، خطاب به طالب و سالک الیالله گوید:
«از جای برخیز و از این مظلمه طبیعت و عبورگاه تنگ و تاریک دنیا هجرت کن و زنجیرها و سلسلههای زمان را بگسلان و از این زندان خود را نجات ده و طائر قدس را به محفل انس پرواز ده:
تو را از کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست[353]
ـ در نمونه دیگر که باز از شعر حافظ بهره میگیرد، با مقدمهای بسیار شیوا و تمثیلی، داستان عرفانی هفت شهر عشق را چاشنی تلمیحی کلام میگیرد و ضمن قبول مقامات، برای اخوت ایمانی و خلّت روحانی و احباء عرفانی، نصیحت را بر یکدیگر لازم میداند:
«و پس از این منزل، منازلی است که از هفت شهر عشق عطّار پس از آن نمونهای حاصل و آن قائل سالک در خم یک کوچه خود را دیده، و ما در پشت سورها و حجابهای ضخیم و اقعیم و آن شهرها و شهریارها را جزء بافتهها گمان میکنیم. من با شیخ عطّار یا میثم تمّار کار ندارم ولی اصل مقامات را انکار نمیکنم و صاحب آنها را از جان و دل طلبکارم و در این محبّت امید فرج دارم، تو خود هرچه خواهی باش و با هر که خواهی پیوند:
مدعی خواست که اید به تماشاگه دوست
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد[354]
ـ در نمونههای زیر از اشعار مولوی ابیاتی را به استشهاد میآورد. ذیل بحث عوالم غیب و ظهور ذات و صفات ذات مقدس که مختص به ذات اوست گوید:
حیرت اندر حیرت آمد زین قصص
بی هشّی خاصگان اندر اخسّ[355]
پس از آن اشاره دارد که اگر اخس با صاد باشد یعنی اخصّ، تا بدان حد غرق حیرت نخواهد شد. قبل از این مطلب به شیوه استدراج، مفهوم بیتی دیگر از مولوی را در خدمت بحث میگیرد که چونان مثل سائر است. چنین میگوید: «و بدان که سالک الیالله و مجاهد فی سبیلالله نباید به حدّ علمی این معارف قناعت کند و تمام عمر را صرف استدلال که حجاب بلکه حجاب اعظم است کند، چون که طی این مرحله با پای چوبین بلکه با مرغ سلیمان نیز نتوان کرد.»[356]
ـ اینک ذکر نمونههایی از شعر عربی: امام ذیل بحث وظایف سالک و رابطه او با قرآن شریف گوید:«... و همچنین جمیع معارف و احوال قلوب و اعمال باطن و ظاهر خود را با کتاب خدا تطبیق کند و عرضه دارد تا به حقیقت قرآن متحقق گردد و قرآن صورت باطنی او گردد:
وَاَنْتَ الکِتابُ المُبینُ الَذّی
بِاَحْرَفِهِ تَظْهَرُ المضمر[357]
15ـ زبان و صمیمیت:
امام به لحاظ زبان بیان مطالب، مثل بسیاری از عارفان سترگ و کمّل عرفا، خطابی صمیمانه را در رابطه به مخاطبان پیشه دارد. از جهاتی تداعی نامههای عین القضاة همدانی را کرده و گویا از موضع پدر و پیری دلسوز با فرزندان و مریدان سخن میگوید. به نمونههایی چند بنگرید:
«ای عزیز، قنوت دست شستن از غیر حق و اقبال تامّ به عزّ ربوبیت پیدا کردن است.»[358]
ـ «جانا، اکنون که از وطن خود دور افتادی و از مجاورت احرار مجهور شدی و ...»[359]
ـ «عزیزا، خدای رحمن فطرت تو را به نور معرفت و نار عشق تخمیر نموده...»[360]
ـ «عزیزم، انسان با یک مرض حصبه و ضعف قوای دماغیه تمام معلوماتش را فراموش میکند.»[361]
ـ «عزیزا، جمیع علوم عملی است، حتی علم التوحید را نیز اعمالی است.»[362]
ـ «نظر کن ای عزیز به مقام عظمت سلوک سرور کل و هادی سبل صلیالله علیه وآله.»[363]
16 ـ سنت پسندیده نزد دستور نویسان و نگارشیان زبان فارسی این است که جایگاه فعل را پایان جمله بدانیم. البته به ضرورتی فعل از پایان جمله به سایر قسمتها جابجا شده و چه بسا صدرنشینی فعل بجهت اهمیت باشد. وقتی گوییم، بدان گوش بده / یا برو دنبال کار/ یا آمد و خیال همه را راحت کرد / گاهی برای توجه و تنبّه شنونده یا مخاطب است که در شرایط اضطرار هم این کار صورت میپذیرد مثلاً وقتی که ممکن است و نزدیک است کودکی سقوط کند یا به شیئی خطرناک دست بزند، میگوییم، نرو نرو ـ نزن نزن ـ ببین ببین و ... چه بسا تکرار فعلها برای این است که حواس و توجه او را به خود جلب کنیم.
در بعضی از نوشتههای امام هم به
صدرنشینی فعل «فرمود» برخوردم، نخست تصورم این بود که امام هم برای اهمیت موضوع و توجه مخاطب سیاق متداول نگارش را بهم زده است، شاید هم این اقدام، گونه دیگری از تأثیرپذیری از زبان عربی باشد. معمولاً در عبارات و ساختار جملهبندی عربی فعل صدرنشین است. اگر در فارسی گوییم علی گفت: در عربی گوییم «قال علّی ... امام در نمونه زیر فعل فرمود را صدرنشین کرده در یک مورد هم، فعل فرمود را از صدرنشینی معاف کرده است:
فرمود حضرت باقر علیهالسلام:[364] (در چهار مورد عیناً تکرار شده است)
در همان صفحه، در یک مورد چنین آورده است: و حضرت باقر فرمود:
16 ـ نزدیک شدن به زبان عامیانه یا زبان غیر ادبی:
امام در مواردی کلمهای را به استخدام میگیرد که از خانواده و حوزه گفتاری رایج است مانند: «امثال ماها که از حد حیوانیت تجاوز نکردیم.»[365] یا: «و نمازهای ماها که مشفوع با خشوع نیست از نقصان ایمان یا فقدان آن است.»[366] گاهی هم کلمه عربی را خلاف عادت و سنّت، با علامت جمع فارسی جمع میبندند. البته تأکید از آن جهت است که ما معمولاً جمع لیل را لیالی میگیریم ولی امام در موردی گوید: «و اما سایر لیلها یا اصلاً سلامت ندارند و آن لیالی بنی امیه و امثال آنها است.»[367] در همین عبارت هم جمع عربی است و هم جمع فارسی.
چه بسا با امعان نظر و دقت و تأمل بیشتر در کتاب «آداب الصلوة» بتوان به دقایق و لطایف و ویژگیهای سبکی و نگارشی دیگری دست یافت. اما به ضرورت حد و رسم مقاله نویسی، به همین موارد بسنده میشود.