امامخمینى قدسسره و تکلیف مدارى
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
یکى از شاخصههاى والاى حضرت امام خمینى قدسسره - که حاکى از مرتبت رفیع و خلوص نیت ایشان بود- را مىتوان تکلیف مدارى در کارها دانست; این ویژگى در سرتاسر زندگى پربرکت و درسآموز آن بزرگوار، اعم از تصمیمگیرى و سخنرانى و تدریس و تالیف و موضعگیرىهاى سیاسى مشهود بود و در یک کلمه، به حکم کریمه (قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله...) هرگونه قیام و اقدام او براى خدا و براساس احساس وظیفه و تکلیف بود.
از جمله مىتوان پایدارى و ایستادگى حضرت امام قدسسره در مقابل تهاجم و «شبیخون فرهنگى» حوالى سالهاى 1320 و پس از هجوم متفقین به ایران را برشمرد. این هجمه با چاپ و نشر کتابچهاى موسوم به «اسرار هزار ساله» رخ نمود.
مؤلف «اسرار هزار ساله»، على اکبر حکمىزاده بود.
حکمىزاده در ابتدا طلبه و روحانى و ساکن قم و در آن زمان آن قدر ظواهر خشک مقدسىاش زیاد بود که مشهور شد ولى در آخر کار منحرف و از سلک روحانیتخارج شد و مدتى به آمریکا رفت و بعد از مدتى که از آنجا برگشت رو به کارهاى اقتصادى آورد اما از کارهاى اقتصادى هم زده شد.
حکمىزاده کتابچه 38 صفحهاى «اسرار هزار ساله» را در سال 1322 شمسى منتشر کرد. موضوع این رساله، حمله به مذهب تشیع بود، او حرفهاى فرقه ضاله وهابى را به همراه تبلیغات سوء ضد روحانیت -که آن روزها بازارش داغ بود- در این رساله گردآورده بود. این کتابچه در حقیقت رسالهاى بود در ترویج وهابیت و از طرفى همسو با کسروى و از طرف دیگر با رضاخان که دشمن روحانیتبود.
این کتابچه کم حجم که با القاى شبهاتى بر مکتب کلامى و فقهى شیعه تاخته بود، هیاهویى در جامعه آن روز ایران پدید آورد. علاوه بر آن چون به خاطر اختناق حکومت پهلوى، منابر و مواعظ برچیده و سخنرانى و تبلیغ کاملا محدود شده بود. طبعا جوانان آن روز در برابر این شبهات کاملا بىدفاع بودند.
در این هنگام حضرت امام قدسسره، سکوت را روا ندانسته با احساس مسؤولیتشدید براى دفاع از اسلام عزیز و پاسخ به آن شبهات واهى به پا خاسته، مدتى درس خود را تعطیل کردند و کتاب «کشفالاسرار» را در نقد آن رساله نگاشتند و علاوه بر آن خیانتهاى رضاخان را هم با صراحتبیان کردند. این کتاب نه تنها در دفاع از عقاید شیعه نوشته شده بلکه مایههاى اندیشه سیاسى امام قدسسره را نیز دربر دارد، ایشان بعدها با توفیق الهى توانست جمهورى اسلامى را بر پایه همان چیزى که در آن کتاب آمده بود، پایهگذارى کند.
مطالعه «کشفالاسرار» امام راحل، انسان را با غیرت دینى و تعصب معقول مذهبى امام قدسسره و سوز درونى او درباره انحرافها آشنا مىسازد. حضرت امام قدسسره با تعطیل کردن درس خود و پرداختن به تالیف این کتاب، بار دیگر این درس را به همه آموختند که باید به دنبال عمل به تکلیف بود و نباید به یک کار مخصوص دل بست و دلخوش داشت.
کتاب کشفالاسرار با استقبال عمومى روبرو و بارها چاپ شد; چاپ اول در سال 1323 شمسى و چاپ سوم آن در سال 1327 شمسى در 334 صفحه توسط کتابفروشى علمیه اسلامیه تهران انجام شده است.
اینک با گذرى بر تاریخچه بنیانگذار وهابیتبخشهایى از کتاب «کشفالاسرار» را مرور مىکنیم.
تاریخچه آیین وهابیت
بنیانگذار آیین وهابیت «محمدبن عبدالوهاب» در سال 1115 قمرى در «عیینه» از منطقه نجد به دنیا آمد. فقه حنبلى و آموزشهاى علمى مقدماتى را نزد پدر آموخت. سفرى به خانه خدا داشت و سپس به مدینه رفت. مدتى در بصره بهسر برد و پس از بازگشتبه نجد و اقامتى کوتاه در شهرهاى «حریمله» و «عیینه» سرانجام در شهر «درعیه» اقامت گزید و تا پایان عمر در آنجا ماند. در این شهر با حکمران آن که «محمدبن سعود» نام داشت، آشنا شد و با همکارى و همراهى او آیین وهابیت را پىریزى کرد و از آن پس این دو خانواده، «آل سعود» و «آل شیخ» با یکدیگر حاکمیتسیاسى و دینى در عربستان را در اختیار دارند.
خاستگاه آراى وهابیت
شیخ محمد از ایام کودکى با آرا و اندیشههاى «ابن تیمیه» آشنا شده بود و از همان دوران، سخنانى را درباره توحید و توسل و زیارت قبور و... بر زبان مىراند.
آشنایى با افکار ابن تیمیه او را در عقایدش راسختر کرد; از اینرو به نگارش کتابهایى در رد عقاید مسلمانان در مورد توحید، توسل، زیارت قبور اولیاء و... پرداخت. آراى او در عمل موجب تفرقه در صفوف مسلمانان و از بین بردن وحدت آنان گشت. صرفنظر از خطاهاى بزرگ عقیدتى مؤسس وهابیت و نگرش نادرستى که درباره توحید و شرک و زیارت و استمداد از اولیا و توسل و شفاعت و مسایلى از این قبیل داشت، نتیجه عملى آراى او نه تنها موجب پدید آمدن اصلاحدینى در جوامع اسلامى نشد، بلکه خود مشکلات بىشمارى را پدید آورد. آراى تند او باعث ناخرسندى اغلب مسلمانان شد و واکنشهایى را علیه او برانگیخت. عالمان بزرگ اهل سنت، تالیفاتى در رد آراى او نگاشتند و پدر و برادرش که خود از عالمان نامدار عصر بودند به مخالفتبا اندیشههاى او برخاستند. هر چه زمان مىگذرد جدایى و شکاف جریان وهابیت و عموم مسلمین بیشتر مىشود زیرا از نظر این آیین کارهایى که غالب مسلمانان به عنوان مناسک دینى انجام مىدهند شرکآمیز و کفرآلود است! با این که سرلوحه آیین مقدس اسلام توحید و یکتاپرستى و توصیه به وحدت و پرهیز از تفرقه و جدایى است و قرآن مىفرماید:
(ولاتکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ماجائهم البینات و اولئک لهم عذاب عظیم).
و مانند کسانى نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند; (آنهم) پس از آنکه نشانههاى روشن (پروردگار) به آنان رسید. و براى آنها عذاب عظیمى است.
همه تاکید و اهتمام قرآن کریم بر اجتناب از تفرقه براى آن بود تا مسلمین را متوجه پیامدهاى ناگوار جدایى و اختلاف کند و زیانهاى انشعاب و مخاصمه و ستیزهگرى را به آنان گوشزد فرماید، اما دریغا که دیرى نپایید که فرقهسازىها و جدایىها آغاز شد و موج فرقهگرایى سراسر جهان اسلام را به کام خود فرو برد و به نام احیاى سنتسلف و عناوین دیگر به تکفیر مسلمانان پرداختند و پراکندگى و دستهبندى، جایگزین همدلى و همگامى شد، و استعمار ددمنش و اهریمن، از این جدایىها چهسودها که نبرد.
گزینشى از «کشفالاسرار»
امام خمینى قدسسره که هماره منادى و حامى حفظ وحدت مسلمانان بودند در مواجهه با هجوم و ترویج وهابىگرى بهپا خاسته و با تالیف کتاب «کشفالاسرار» بطلان عقاید وهابیان و خرافاتى را که آنان قایل بودند برشمرده و پاسخ گفتند، آنچه در ادامه آمده بخشهایى از آن کتاب در نقد آیین وهابیت است که عینا و بدون کم و کاست تقدیم مىشود:
حاجتخواستن از پیغمبر و امام شرک استیا نه؟
«... اگر حاجت از پیغمبر و امام و هرکس غیر خدا باشد، به عنوان خدایى بخواهیم و او را مستقل در برآوردن اجتبدانیم، شرک است; چنانچه عقل و قرآن بر آن گواه است. و اگر به این عنوان نباشد، شرک نیست; چنانچه نظام تمام دنیا بر قضاى حاجت از یکدیگر است و پایه تمدن جهان بر روى تعاون از یکدیگر برپاست.
اگر مطلق حاجتخواستن از کسى شرک بود مىباید یکسره جهانیان مشرک و بنیاد جهان بر شرک ریخته شده باشد. پیامبران نیز محتاج به زندگانى بودند و در نوبه خود از جهانیان حاجتها خواستند و با تعاون قافله حیات و زندگانى را راه مىانداختند...»
از مردگان حاجتخواستن شرک نیست.
«شاید گفته شود که از مردگان، حاجتخواستن شرک است و چون پیغمبر و امام مرد، جمادى بیش نیست و از او نفع و ضررى حاصل نشود.
جواب این پندار آن است که اولا معنى شرک و کفر را در اختیار ما نگذاشتند، تا هر چه را خواستیم به پندار خود شرک خوانیم. پس از آنکه معلوم شد که شرک چیزى از غیر خداى عالم خواستن استبه عنوان این که او خدا است و اگر جز این شد شرک نیست، مرده و زنده در این معنى فرق نکند. گرچه از سنگ و کلوخ، کسى حاجت طلبد مشرک نشود هر چند کار لغو و باطلى کرده باشد.
ثانیا، ما از ارواح مقدسه انبیا و ائمه که خداوند به آنها قدرت مرحمت نموده، استمداد مىکنیم، به براهین قطعیه و ادله عقلیه محکمه در فلسفه اعلى ثابت و مقرر است که روح بعد از خلاصى از بدن که از آن تعبیر به موت شود باقى است و احاطه ارواح کامله پس از موت به این عالم، بیشتر و بالاتر است و فساد بر روح را فلاسفه محال مىدانند.
و این مساله از مسلمات مسایل فلسفه است که از روزى که فلسفه پیدا شده پیش دانشمندان و اعاظم از فلاسفه قبل از اسلام و بعد از اسلام ثابتبوده و جمیع ملل از یهود و نصارى و مسلمین این مطلب را از واضحات و ضروریات دین خود مىشمارند; بلکه بقاى روح و احاطه آن پیش فلاسفه روحى و الهى اروپا نیز مسلم و واضح است و... این مختصر را گنجایش آن نیست که در یک چنین مساله دنبالهدارى که نوشتن یک کتاب لازم دارد وارد بحث و بررسى شویم... و کسى که خود را اهل برهان مىداند به کتابهاى آنان رجوع کند تا صحت مطلب را دریابد»
شفا خواستن از تربت، شرک استیا نه؟
«یکى دیگر از پرسشهاى اینان آن است که شفا خواستن از تربتشرک استیا نه؟
جواب این سخن با درنظر گرفتن معنى شرک، معلوم شود، زیرا چنانچه دانستید شرک عبارت از آن است که یا کسى را خدا بدانیم یا عبادت کسى کنیم به عنوان این که او خدا استیا حاجت از کسى خواهیم به عنوان این که او مستقل در تاثیر است و خدا است، چنانچه طوایف مشرکین چنین بودند پس اگر کسى از تربتیا هر چه شفا خواهد به عنوان این که او خدا استیا شریک خدا استیا دستگاهى در مقابل خدا دارد و مستقل در تاثیر استیا صاحب آن قبر خدا استشرک است، بلکه دیوانگى و جنون است و اگر با این عقیده باشد که خداى قادر بر هر چیز در این یک مشتخاک به واسطه قدردانى از یک فداکار که در راه دین او تمام هستى خود را از دست داد شفا قرار داده هیچ شرکى و کفرى لازم نمىآید.
یک گواه از قرآن
اگر گفته شود مطلق شفا خواستن از چیزى شرک استبا هر عنوانى باشد گوییم بنا به گفته شما خدا نیز دعوت به شرک کرده
(یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فیه شفاء للناس ان فىذلک لایة لقوم یتفکرون)
درباره زنبور عسل مىفرماید:
خارج مىشود از بدن آن شربتى با رنگهاى گوناگون که در آن شفا مىباشد براى مردم و در این آیتى استبراى متفکران.
اینک اگر ما از عسل شفا طلب کنیم براى اینکه خدا در آن شفا قرار داده ما مشرک مىشویم و خداى عالم که پیمبران را براى نشر توحید فرستاده خود راه شرک باز کرده به روى آنها و آنان را دعوت به شرک مىکند یا آنکه شفا خواستن جز توسل و توجه به خدا نیست و ماجرا جویان بىخرد آن را پیش خود تفسیر کرده تا دینداران را به خرافات نسبت دهند.
گذرى بر نکات اخلاقى دیوان امام قدسسره
سیدمحمد شفیعى مازندرانى
امام خمینى قدسسره بزرگ مرد قرن بیستم و مجدد اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله در ابعاد مختلف و صاحبنظرى کم نظیر بلکه بىنظیر بودند.
ایشان در سیاست، سیاستمدارى باهوش و زیرک و در فقه، در اوج قله فقاهت و مرجعیت و در فلسفه و عرفان صاحب مکتب بودند.
یکى از ابعاد ناشناخته حضرت امام خمینى قدسسره طبع لطیف و قلم روان وى است. کمتر کسى باور مىکرد شخصیتى با این همه مبارزه، جنگ، تبعید و زندان، در کمال آرامش و طمانینه، دیوانى از گلهاى خوشبو گردآورد و به اهل دل و معنا هدیه کند.
این مقال نگاهى گذرا دارد بر دیوان امام قدسسره از بعد معنوى و محتوایى بدون توجه به ظاهر و الفاظ آن. امید است که مورد قبول اهل دل قرار گیرد.
پیام حوزه
امام قدسسره حکیم و عالمى است که علم و عرفان، وى را به جامعهگریزى و نادیده گرفتن تداومبخشى خط و سیره انبیا نکشاند و توجیه پرهیز از عملیات سیاسى و تدبیر امور کلان جامعه اسلامى نشد و این مساله است که وى را از سایر اقران متمایز ساخته است.
عرفان امام قدسسره گریزان از روش و شیوههایى است که عارفمسلکان بازارى خود را بدان مىآرایند، امام خمینى قدسسره مىفرمود:
آن که دل بگسلد از هر دو جهان درویش است آنکه بگذشت زپیدا و نهان درویش است نیست درویش که دارد کله درویشى آنکه نادیده کلاه و سر و جان درویش است.
آرى عرفان بهدور از صبغه آرایهها و پیرایهها را مىتوان در دیار فقهاء و علماء ربانى سراغ داشت که بدون شک امام خمینى قدسسره از صدرنشینان این عرصه است. در این عرفان، واژگانى چون: اخلاص، ایمان، احساس حضور، وصال، فناء، عشق و... داراى تجلى مخصوص به خوداند. در این عرفان; گریز از بتها، اظهار عجز، توبه، اعتقاد به شعور همه ذرات هستى و... جایگاه خاصى دارند. امام قدسسره از طریق سرودن اشعار به ترویجحقایق الهى مىپرداخت، ایشان در این عرصه گذشتگان را زنده کرده و آیندهگان را آب حیات اهداء کرده است.
دیوان امام راحل قدسسره حاوى رهنمودهاى حیاتبخش در زمینههاى گوناگون تربیتى است که به برخى از آنها اشاره مىشود:
اخلاص
امام خمینى قدسسره اخلاص را معیار گرانسنگى علم مىداند، در این دیدگاه، علم بهدور از اخلاص، حجابى بیش نیست.
عالم که به اخلاص، نیاراسته خود را علمش به حجابى شده تفسیر و دگر هیچ عارف که زعرفان کتب چند فراخواند بسته استبه الفاط و تعابیر دگر هیچ
فرهاد شو و تیشه بر اینکوه بزن از عشق، به تیشه ریشه کوه بکن طور است و جمال دوست، همچون موسى یاد همه چیز را جز او دور فکن
ایمان
ایمان در دیدگاه امام خمینى; حاکمیتخدا، بر کشور دل و فرمانپذیرى صاحب دل، است.
آن کس، که زمین و آسمانش جا نیست بر عرش برین و کرسیش ماوا نیست اندر دل عاشقش بگنجد اى دوست ایمان است، این و غیر از این معنا نیست
احساس حضور
انسان همواره در حضور پروردگار حکیم است. امام راحل مىفرماید: عالم محضر خدا است در محضر خدا گناه نکنید. این حضور را افراد بیداردل، شهود مىکنند ولى غافلان بدان توجه ندارند، ایشان مىفرمایند:
اى یاد تو روحبخش جان درویش اى مهر جمال تو دواى دل ریش دلها همه صیدهاى در بند تواند جوینده تست هر کسى در هر کیش
پروانه شمع رخ زیباى توام دلباخته قامت رعناى توام آشفتهام از فراقت اى دلبر حسن برگیر حجاب، من که رسواى توام
جز فیض وجود او ندیدم هرگز جز عکس نمود او ندیدم هرگز مرگ است اگر هستى دیگر بینى بودى جز بود او ندیدم هرگز
وصال
در دیدگاه امام خمینى قدسسره انسانها چند طایفهاند:
1) غافلان;
2) سالکان;
3) واصلان.
گروه اول، گمشدهگان و واماندگاناند. گروه دوم مجاهدان و تلاشگران دستیابى به مقصود هستند. گروه سوم، گروهى هستند که هرگونه موانع و حجابها را پشتسر گذاشته به مقام والاى انسانیت، نایل شدهاند.
وصال، به مفهوم واقعى کلمه، جز تجلى فناء فىالله نیست و فناء نیز به نوبه خود جز رهایى از بندها و تارهاى خود بینى و خودخواهى نمىباشد.
هر ذره، در این مزرعه، مهمان تو هست هر ریش دلى، بحق پریشان تو هست کس را نتوان گفت که جویاى تو نیست جوینده هر چه هستخواهان تو هست
فناء
مرحله فناء، مرحلهاى است که هر کسى را بدان راهى نیست، فناء، چیزى جز، خود را ندیدن و چون قطرهاى به اقیانوس وصال، پیوستن نیست، فناء، رهایى از جاذبههاى بتهاى برون و درون و دریدن هرگونه حجاب و موانع و پرهیز از هرگونه خودبینى است.
از هستى خویشتن، گذر باید کرد زین دیو لعین، صرف نظر باید کرد گر طالب دیدار رخ محبوبى از منزل بیگانه، سفر باید کرد
از صوفىها، صفا ندیدم هرگز زین طایفه من، وفا ندیدم هرگز زین مدعیان که فاش «انا الحق» گویند با خود بینى، فنا ندیدم هرگز
فطرت خداجویى
عشق و جذبه الهى، حقیقتى است که صاحب خود را به آستان معشوق، مىرساند.
انسان بهگونهاى آفرینش یافته است که به معبود و صانع خویش احساس آشنایى فطرى و خضوع و تعبد ویژهاى دارد که برخاسته از تعقل و تفکر و حواس پنجگانه ظاهرى آدمى نیست، چیزى است که از آن به عنوان احساس فطرى یاد مىشود.
گرچه از هر دو جهان هیچ نشد حاصل ما غم نباشد چو بود مهر تو اندر دل ما لایق طوف حریم تو نبودیم اگر از چه رو، پس زمحبتبسرشتى گل ما
آن دل که به یاد تو نباشد دل نیست قلبى که به عشقت نطپد جز گل نیست آن کس که ندارد به سر کون تو راه از زندگى بىثمرش حاصل نیست
جز عشق تو، هیچ نیست اندر دل ما عشق تو سرشته گشته اندر گل ما اسفار و شفاء ابن سینا نگشود با آن همه جر و بحثها مشکل ما
بتگریزى
امام قدسسره از هرگونه بت، گریزان بود. بت درون، بتبرون، بتبهظاهر آراسته و داراى صبغه ایمانى و مقبول و بت... .
بتها به نوبه خود مصادیق و تجلیات گوناگونى دارند که به ناشناخته و شناخته قابل تقسیماند.
با چشم منى، جمال او نتوان دید با گوش توئى نغمه او کس نشنید این ما و توئى مایه کورى و کرى است این بت، بشکن تا شودت دوست پدید
خرقه درویش، همچون تاج شاهنشاهى است تاجدار و خرقهدار از رنگ و بو افتاده نیست تا اسیر رنگ و بوئى، بوى دلبر نشوى هر که این اغلال در جانش بود، آماده نیست
از هستى خویشتن رها باید شد از دیو خودى خود، جدا باید شد آن کس که به شیطان درون سرگرم است کى راهى راه انبیاء خواهد شد
اظهار عجز
معرفت معبود، براى هر کسى میسر نیست. عقلى به همتائى عقل کل و قلبى به پهناى هستى و هستىبخش مىتواند از این دیار، به کشف راز و شهود حقیقت، توفیق یابد.
عجز از کنه ذات الهى، در بین عارفان راستین، داراى شهرت بسزا است. امامراحل قدسسره فرمود:
گفتههاى فیلسوف و صوفى و درویش و شیخ در خور وصف جمال دلبر فرزانه نیست هوشمندان را بگو دفتر ببندند از سخن کانچه گویند از زبان بیهش و مستانه نیست
حجاب
حجاب به نوبه خود، مصادیق مختلفى دارد که مهمترین آنها عبارتاند از:
حجاب دل، حجابى که میان آدمى و مرحله فناء فىالله حایل مىشود، حجاب، در این دیار از حیث تحقق، همان است که از آن، به عنوان بت، نیز مىتوان یاد کرد.
فاطى! به سوى دوستسفر باید کرد از خویشتن خویش گذر باید کرد هر معرفتى، که بوى هستى تو داد دیوى استبه ره، از آن حذر باید کرد
تا تکیه گهت، عصاى برهان باشد تا دیدگهت، کتاب عرفان باشد در هجر جمال دوست تا آخر عمر قلب تو دگرگون و پریشان باشد
فاطى که فنون فلسفه مىداند از فلسفه، فاء و لام و سین مىداند امید من آن است که با نور خدا خود را زحجاب فلسفه، برهاند
آن کس که به زعم خویش، عارف باشد غواص، به دریاى معارف باشد روزى اگر از حجاب، آزاد شود بیند که به لاک خویش واقف باشد
عشق به اهل بیت علیهم السلام و انتظار فرج
اى که بىنور جمالت نیست عالم را فروغى تا به کى در ظل امر غیبت کبرى نهانى پرده بردار از رخ و ما مردهگان را جان ببخشا اى که قلب عالم امکانى و جان جهانى تا بهکى این کافران نوشند خون اهل ایمان چند این گرگان کنند، این گوسفندان را شبانى
اى ازلیت، به تربت تو مخمر وى ابدیتبه طلعت تو مقرر آیت رحمت، زجلوه تو هویدا رایت قدرت در آستین تو مضمر جلوه تو نور ایزدى را مجلى عصمت تو سر مختفى را مظهر ممکن اما چه ممکن، علت امکان واجب اما شعاع خالق اکبر آبروى ممکنات، جمله ازین نور گر نبدى ; باطل آمدند، سراسر فاش بگفتم که این رسول خدایست معجزهاش مىبود همانا دختر هستى
تسبیحگوى خالق
بعضى از صاحبنظران در تفسیر آیه (لا تفقهون تسبیحهم) منظور از تسبیح موجودات را تسبیحگویى موجودات به زبان «حال» مىدانند، ولى حضرت امام قدسسره این تسبیحگویى را به زبان «قال» دانسته و براى همه ذرات عالم، شعور و درک قایل است.
ذرات جهان ثناى حق مىگویند تسبیحکنان لقاى او مىگویند ما کوردلان خامششان پنداریم باذکر فصیح، راه او مىپویند
ذرات وجود، عاشق روى ویند با فطرت خویشتن، ثناجوى ویند ناخواسته و خواسته، دلها همگى هرجا که نظر کنند در سوى ویند
زهد و وارستگى
زهد راستین از ویژگىهاى انسان کامل است. امام قدسسره در یکى از رباعیات خود در اینباره مىفرماید:
فاطى زعلایق جهان، دل برکن از دوستشدن به این و آن دل برکن یک دوست که آن جمال مطلق باشد بگزین تو از کون و مکان دل برکن
گریز از زهد دروغین
امام قدسسره همواره از زهد ریایى گریزان بوده و بدان تاخته است. آن حضرت در جاى جاى دیوان خود به زهدفروشان و زاهدنمایان خرده گرفته و بیزارى خود از آنان ابراز داشته است.
جامه زهد و ریا کندم و برتن کردم خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم
استعانت
مغرور نگشتن به عبادات و اعمال صالح از سجایاى انسانهاى واصل است. امام امت قدسسره همواره و در سراسر زندگى، اهل دعا و راز و نیاز و نیایش بود آن حضرت مىفرمود:
اى پیر طریق دستگیرى فرما طفلیم در این طریق پیرى فرما فرسوده شدیم و ره به جایى نرسید یارا تو در این راه، امیرى فرما
هشیارى من بگیر، و مستم بنما سرمست زباده الستم بنما بر نیستیم فزون کن از راه کرم در دیده خود، هر آنچه هستم بنما
قدرشناسى و تلاش در جوانى
امام قدسسره همواره به جوانان لطف داشت. آن حضرت در رهنمودى به آنان فرمود:
هان اى عزیز، فصل جوانى بهوش باش در پیرى از تو هیچ نیاید بغیر خواب
افسوس که ایام جوانى بگذشت حالى نشد و جهان فانى بگذشت مطلوب همه جهان نهان است هنوز دیدى همه عمر، در گمانى بگذشت
مقام انسان کامل
انسان در دیدگاه حضرت امام، مقامى را داراست که در وهم نمىگنجد.
ما عاشقان ز قله کوه هدایتیم روحالامین به سدره، پى جستجوى ماست
قدسیان را نرسد تا که به ما فخر کنند قصه علم الاسماء به زبان است هنوز
از ملک پرواز کن، از ملک هستى، رختبربند نیست آدمزاده آن کس، کز ملک پران نبودى
گر تو آدم زاده هستى، علم الاسماء چه شد قاب قوسینت کجا رفته است او ادنى چه شد
غره نشدن به عبادتها
عبادت ما گاهى به خاطر ترس از کیفر و گاهى به خاطر شوق بهشت است، در حالى که عبادت خالصانه همان است که از آن به عنوان عبادت احرار یاد مىشود، لذا حضرت امام قدسسره فرمودند:
این عبادتها که ما کردیم، خوبش کاسبى است دعوى اخلاص با این خودپرستىها چه شد مرشد از دعوت به سوى خویشتنبردار دست لا الهت را شنیدیم، ولى، الا چه شد
عیب خود گویم به عمرم، من نکردم بندگى این عبادتها بود سرمایه شرمندگى دعوى ایاک نعبد، یک دروغى بیش نیست من که در جان و سرم باشد هواى بندگى
هستى بستر تکامل
اگر با چشمان باز به حقایق و اسرار جهان بنگریم، خواهیم دید که رهنمود آسمانى (عسى ان تکرهوا شیئا وهو خیر لکم)، حکمفرما است. بر این اساس امام خمینى قدسسره حتى درباره ابلیس مىفرماید:
خواستشیطان، بدکند با من، ولى احسان نمود از بهشتم برد بیرون بسته جانان نمود خواست از فردوس بیرونم کند خوارم کند عشق پیدا گشت و از ملک ملک پران نمود
قم
دیار قم، همواره مورد لطف و محبتحضرت امام خمینى قدسسره بود، آن حضرت فرمود:
عرصه قم، غیرت بهشتبرین است بلکه بهشتش یساولى استبرابر زیبد اگر خاک قم به عرش کند فخر شاید گرلوح را بیابد همسر خاکى عجب خاک، آبروى خلایق ملجا بر مسلم و پناه به کافر
- امام; درباره حوزه علمیه قم در پیشگاه حضرت صاحب الامر(عجل الله فرجه الشریف) چنین دعایى نمود:
حوزه علمیه قم را علم فرما به عالم تا کند فلک نجات مسلمین را باد بانى نیکخواهش را عطا فرما بقاى جاودانى بهر بدخواهش رسان، هردم بلاى آسمانى
اشعار سیاسى
پرداختن به مسایل سیاسى در جهت اجراى رهنمودى است که امام راحل قدسسره از امام مجتبى علیه السلام آموخته است آن حضرت فرمود: «ندبنا الله لسیاسة الامة» خدا ما را سیاستمدار و سیاستگذار امت دانست.
جمهورى اسلامى ما جاوید است دشمن زحیات خویشتن نومید است آن روز که عالم زستمگر خالى است ما و همه ستمکشان را عید است
این عید سعید، عید حزبالله است دشمن زشکستخویشتن آگاه است چون پرچم جمهورى اسلامى ما جاوید، به اسم اعظم «الله» است
این عید سعید، عید اسعد باشد ملتبه پناه لطف احمد باشد بر پرچم جمهورى اسلامى ما تمثال مبارک محمد (ص) باشد
از جور رضا شاه کجا داد کنیم زین دیو بر که ناله بنیاد کنیم آن دم، که نفس بود ره ناله نبود اکنون نفسى نیست که فریاد کنیم
سالها مىگذرد، حادثهها مىآید انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
جمهورى ما نشانگر اسلام است افکار پلید فتنه جویان خام است ملت، به ره خویش جلو مىتازد صدام به دستخویش، در صد دام است
خبر
بزرگداشتیکصدمین سالگرد تولد حضرت امام خمینى قدسسره
گزارشى از مسابقه بزرگ میلاد نور به مناسبت
سال 1378هجرى شمسى، مقارن با یکصدمین سالگرد تولد رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار نظام جمهورى اسلامى ایران، امام خمینى قدسسره از طرف مقام معظم رهبرى به عنوان «سال امام» نام گرفت. مرکز مدیریتحوزه علمیه قم، در جهت منویات مقام معظم رهبرى(مد ظله) و براى تبیین اندیشههاى حضرت امام قدسسره، اقدام به تشکیل کمیتهاى با عنوان «کمیته بزرگداشتیکصدمین سالگرد تولد حضرت امام خمینى قدسسره» کرد. این کمیته عهدهدار برنامه ریزىهاى لازم جهت تبیین اندیشهها و ابعاد شخصیتى حضرت امام قدسسره و ارایه راهکارهاى عملى جهت تبلیغ آن شد. پیشنهادهایى از سوى این کمیته در زمینههاى مختلف تحقیقاتى، آموزشى و تبلیغاتى عرضه شد که مورد تصویب مرکز مدیریت قرار گرفت.
یکى از این پیشنهادها برپایى مسابقه ویژه طلاب بود. این مسابقه از دو گنجینه گرانقدر امام: وصیت نامه و منشور روحانیت در نظر گرفته شد که کمیته بزرگداشت، خود عهدهدار انجام آن شد.
زمان برگزارى مسابقه
برگههاى مسابقه، همزمان با ایام خجسته میلاد حضرت فاطمه الزهرا3 و سالگرد تولد امام خمینى قدسسره در حوزهها و مدارس علمى سراسر کشور توزیع، و در اختیار طلاب و روحانیان قرار گرفت.
قرعه کشى سراسرى
به مناسبتیکصدمین سال تولد حضرت امام قدسسره به صد نفر از طلاب و روحانیان شرکت کننده در مسابقه، در سراسر کشور که حدنصاب امتیاز را کسب کرده بودند به قید قرعه انتخاب و جوایز ارزندهاى به آنان تعلق گرفت.
قرعه کشى در سطح مدارس
جهت تشویق هر چه بیشتر طلاب جوان، در سطح مدارس، قرعهکشى دیگرى در میان شرکتکنندگان هر مدرسه صورت گرفت و به قید قرعه سه نفر از نفرات برتر هر مدرسه که حایز حدنصاب از امتیاز بودند، به عنوان برندگان مدرسه انتخاب شدند و جایزه ویژه خویش را دریافت داشتند.
شمار شرکت کنندگان و برندگان مسابقه
این مسابقه، با استقبال بسیار خوبى از سوى طلاب روبرو شد و بیش از 12 هزار طلبه در آن شرکت کردند.
تعداد برندگان این مسابقه 852 نفر بودند که 100 نفر از آنان،در قرعهکشى سراسرى انتخاب و 752 نفر از آنان به عنوان نفرات برتر مدارس انتخاب شدند.
نکته قابل توجه در این مسابقه، حضور گسترده و چشمگیر خواهران طلبه بود که تقریبا یک سوم شرکت کنندگان را تشکیل مىدادند و از این تعداد 142 نفر برگزیده شدند، که 14 نفر آنان در قرعهکشى سراسرى برنده شدند.
امید است که خداوند همه ما را در تمسک به قرآن کریم و اهل بیت عصمت و طهارت: یارى فرماید و ما را در رهروى راه امام راحل: توفیق دهد.
یکى از شاخصههاى والاى حضرت امام خمینى قدسسره - که حاکى از مرتبت رفیع و خلوص نیت ایشان بود- را مىتوان تکلیف مدارى در کارها دانست; این ویژگى در سرتاسر زندگى پربرکت و درسآموز آن بزرگوار، اعم از تصمیمگیرى و سخنرانى و تدریس و تالیف و موضعگیرىهاى سیاسى مشهود بود و در یک کلمه، به حکم کریمه (قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله...) هرگونه قیام و اقدام او براى خدا و براساس احساس وظیفه و تکلیف بود.
از جمله مىتوان پایدارى و ایستادگى حضرت امام قدسسره در مقابل تهاجم و «شبیخون فرهنگى» حوالى سالهاى 1320 و پس از هجوم متفقین به ایران را برشمرد. این هجمه با چاپ و نشر کتابچهاى موسوم به «اسرار هزار ساله» رخ نمود.
مؤلف «اسرار هزار ساله»، على اکبر حکمىزاده بود.
حکمىزاده در ابتدا طلبه و روحانى و ساکن قم و در آن زمان آن قدر ظواهر خشک مقدسىاش زیاد بود که مشهور شد ولى در آخر کار منحرف و از سلک روحانیتخارج شد و مدتى به آمریکا رفت و بعد از مدتى که از آنجا برگشت رو به کارهاى اقتصادى آورد اما از کارهاى اقتصادى هم زده شد.
حکمىزاده کتابچه 38 صفحهاى «اسرار هزار ساله» را در سال 1322 شمسى منتشر کرد. موضوع این رساله، حمله به مذهب تشیع بود، او حرفهاى فرقه ضاله وهابى را به همراه تبلیغات سوء ضد روحانیت -که آن روزها بازارش داغ بود- در این رساله گردآورده بود. این کتابچه در حقیقت رسالهاى بود در ترویج وهابیت و از طرفى همسو با کسروى و از طرف دیگر با رضاخان که دشمن روحانیتبود.
این کتابچه کم حجم که با القاى شبهاتى بر مکتب کلامى و فقهى شیعه تاخته بود، هیاهویى در جامعه آن روز ایران پدید آورد. علاوه بر آن چون به خاطر اختناق حکومت پهلوى، منابر و مواعظ برچیده و سخنرانى و تبلیغ کاملا محدود شده بود. طبعا جوانان آن روز در برابر این شبهات کاملا بىدفاع بودند.
در این هنگام حضرت امام قدسسره، سکوت را روا ندانسته با احساس مسؤولیتشدید براى دفاع از اسلام عزیز و پاسخ به آن شبهات واهى به پا خاسته، مدتى درس خود را تعطیل کردند و کتاب «کشفالاسرار» را در نقد آن رساله نگاشتند و علاوه بر آن خیانتهاى رضاخان را هم با صراحتبیان کردند. این کتاب نه تنها در دفاع از عقاید شیعه نوشته شده بلکه مایههاى اندیشه سیاسى امام قدسسره را نیز دربر دارد، ایشان بعدها با توفیق الهى توانست جمهورى اسلامى را بر پایه همان چیزى که در آن کتاب آمده بود، پایهگذارى کند.
مطالعه «کشفالاسرار» امام راحل، انسان را با غیرت دینى و تعصب معقول مذهبى امام قدسسره و سوز درونى او درباره انحرافها آشنا مىسازد. حضرت امام قدسسره با تعطیل کردن درس خود و پرداختن به تالیف این کتاب، بار دیگر این درس را به همه آموختند که باید به دنبال عمل به تکلیف بود و نباید به یک کار مخصوص دل بست و دلخوش داشت.
کتاب کشفالاسرار با استقبال عمومى روبرو و بارها چاپ شد; چاپ اول در سال 1323 شمسى و چاپ سوم آن در سال 1327 شمسى در 334 صفحه توسط کتابفروشى علمیه اسلامیه تهران انجام شده است.
اینک با گذرى بر تاریخچه بنیانگذار وهابیتبخشهایى از کتاب «کشفالاسرار» را مرور مىکنیم.
تاریخچه آیین وهابیت
بنیانگذار آیین وهابیت «محمدبن عبدالوهاب» در سال 1115 قمرى در «عیینه» از منطقه نجد به دنیا آمد. فقه حنبلى و آموزشهاى علمى مقدماتى را نزد پدر آموخت. سفرى به خانه خدا داشت و سپس به مدینه رفت. مدتى در بصره بهسر برد و پس از بازگشتبه نجد و اقامتى کوتاه در شهرهاى «حریمله» و «عیینه» سرانجام در شهر «درعیه» اقامت گزید و تا پایان عمر در آنجا ماند. در این شهر با حکمران آن که «محمدبن سعود» نام داشت، آشنا شد و با همکارى و همراهى او آیین وهابیت را پىریزى کرد و از آن پس این دو خانواده، «آل سعود» و «آل شیخ» با یکدیگر حاکمیتسیاسى و دینى در عربستان را در اختیار دارند.
خاستگاه آراى وهابیت
شیخ محمد از ایام کودکى با آرا و اندیشههاى «ابن تیمیه» آشنا شده بود و از همان دوران، سخنانى را درباره توحید و توسل و زیارت قبور و... بر زبان مىراند.
آشنایى با افکار ابن تیمیه او را در عقایدش راسختر کرد; از اینرو به نگارش کتابهایى در رد عقاید مسلمانان در مورد توحید، توسل، زیارت قبور اولیاء و... پرداخت. آراى او در عمل موجب تفرقه در صفوف مسلمانان و از بین بردن وحدت آنان گشت. صرفنظر از خطاهاى بزرگ عقیدتى مؤسس وهابیت و نگرش نادرستى که درباره توحید و شرک و زیارت و استمداد از اولیا و توسل و شفاعت و مسایلى از این قبیل داشت، نتیجه عملى آراى او نه تنها موجب پدید آمدن اصلاحدینى در جوامع اسلامى نشد، بلکه خود مشکلات بىشمارى را پدید آورد. آراى تند او باعث ناخرسندى اغلب مسلمانان شد و واکنشهایى را علیه او برانگیخت. عالمان بزرگ اهل سنت، تالیفاتى در رد آراى او نگاشتند و پدر و برادرش که خود از عالمان نامدار عصر بودند به مخالفتبا اندیشههاى او برخاستند. هر چه زمان مىگذرد جدایى و شکاف جریان وهابیت و عموم مسلمین بیشتر مىشود زیرا از نظر این آیین کارهایى که غالب مسلمانان به عنوان مناسک دینى انجام مىدهند شرکآمیز و کفرآلود است! با این که سرلوحه آیین مقدس اسلام توحید و یکتاپرستى و توصیه به وحدت و پرهیز از تفرقه و جدایى است و قرآن مىفرماید:
(ولاتکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ماجائهم البینات و اولئک لهم عذاب عظیم).
و مانند کسانى نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند; (آنهم) پس از آنکه نشانههاى روشن (پروردگار) به آنان رسید. و براى آنها عذاب عظیمى است.
همه تاکید و اهتمام قرآن کریم بر اجتناب از تفرقه براى آن بود تا مسلمین را متوجه پیامدهاى ناگوار جدایى و اختلاف کند و زیانهاى انشعاب و مخاصمه و ستیزهگرى را به آنان گوشزد فرماید، اما دریغا که دیرى نپایید که فرقهسازىها و جدایىها آغاز شد و موج فرقهگرایى سراسر جهان اسلام را به کام خود فرو برد و به نام احیاى سنتسلف و عناوین دیگر به تکفیر مسلمانان پرداختند و پراکندگى و دستهبندى، جایگزین همدلى و همگامى شد، و استعمار ددمنش و اهریمن، از این جدایىها چهسودها که نبرد.
گزینشى از «کشفالاسرار»
امام خمینى قدسسره که هماره منادى و حامى حفظ وحدت مسلمانان بودند در مواجهه با هجوم و ترویج وهابىگرى بهپا خاسته و با تالیف کتاب «کشفالاسرار» بطلان عقاید وهابیان و خرافاتى را که آنان قایل بودند برشمرده و پاسخ گفتند، آنچه در ادامه آمده بخشهایى از آن کتاب در نقد آیین وهابیت است که عینا و بدون کم و کاست تقدیم مىشود:
حاجتخواستن از پیغمبر و امام شرک استیا نه؟
«... اگر حاجت از پیغمبر و امام و هرکس غیر خدا باشد، به عنوان خدایى بخواهیم و او را مستقل در برآوردن اجتبدانیم، شرک است; چنانچه عقل و قرآن بر آن گواه است. و اگر به این عنوان نباشد، شرک نیست; چنانچه نظام تمام دنیا بر قضاى حاجت از یکدیگر است و پایه تمدن جهان بر روى تعاون از یکدیگر برپاست.
اگر مطلق حاجتخواستن از کسى شرک بود مىباید یکسره جهانیان مشرک و بنیاد جهان بر شرک ریخته شده باشد. پیامبران نیز محتاج به زندگانى بودند و در نوبه خود از جهانیان حاجتها خواستند و با تعاون قافله حیات و زندگانى را راه مىانداختند...»
از مردگان حاجتخواستن شرک نیست.
«شاید گفته شود که از مردگان، حاجتخواستن شرک است و چون پیغمبر و امام مرد، جمادى بیش نیست و از او نفع و ضررى حاصل نشود.
جواب این پندار آن است که اولا معنى شرک و کفر را در اختیار ما نگذاشتند، تا هر چه را خواستیم به پندار خود شرک خوانیم. پس از آنکه معلوم شد که شرک چیزى از غیر خداى عالم خواستن استبه عنوان این که او خدا است و اگر جز این شد شرک نیست، مرده و زنده در این معنى فرق نکند. گرچه از سنگ و کلوخ، کسى حاجت طلبد مشرک نشود هر چند کار لغو و باطلى کرده باشد.
ثانیا، ما از ارواح مقدسه انبیا و ائمه که خداوند به آنها قدرت مرحمت نموده، استمداد مىکنیم، به براهین قطعیه و ادله عقلیه محکمه در فلسفه اعلى ثابت و مقرر است که روح بعد از خلاصى از بدن که از آن تعبیر به موت شود باقى است و احاطه ارواح کامله پس از موت به این عالم، بیشتر و بالاتر است و فساد بر روح را فلاسفه محال مىدانند.
و این مساله از مسلمات مسایل فلسفه است که از روزى که فلسفه پیدا شده پیش دانشمندان و اعاظم از فلاسفه قبل از اسلام و بعد از اسلام ثابتبوده و جمیع ملل از یهود و نصارى و مسلمین این مطلب را از واضحات و ضروریات دین خود مىشمارند; بلکه بقاى روح و احاطه آن پیش فلاسفه روحى و الهى اروپا نیز مسلم و واضح است و... این مختصر را گنجایش آن نیست که در یک چنین مساله دنبالهدارى که نوشتن یک کتاب لازم دارد وارد بحث و بررسى شویم... و کسى که خود را اهل برهان مىداند به کتابهاى آنان رجوع کند تا صحت مطلب را دریابد»
شفا خواستن از تربت، شرک استیا نه؟
«یکى دیگر از پرسشهاى اینان آن است که شفا خواستن از تربتشرک استیا نه؟
جواب این سخن با درنظر گرفتن معنى شرک، معلوم شود، زیرا چنانچه دانستید شرک عبارت از آن است که یا کسى را خدا بدانیم یا عبادت کسى کنیم به عنوان این که او خدا استیا حاجت از کسى خواهیم به عنوان این که او مستقل در تاثیر است و خدا است، چنانچه طوایف مشرکین چنین بودند پس اگر کسى از تربتیا هر چه شفا خواهد به عنوان این که او خدا استیا شریک خدا استیا دستگاهى در مقابل خدا دارد و مستقل در تاثیر استیا صاحب آن قبر خدا استشرک است، بلکه دیوانگى و جنون است و اگر با این عقیده باشد که خداى قادر بر هر چیز در این یک مشتخاک به واسطه قدردانى از یک فداکار که در راه دین او تمام هستى خود را از دست داد شفا قرار داده هیچ شرکى و کفرى لازم نمىآید.
یک گواه از قرآن
اگر گفته شود مطلق شفا خواستن از چیزى شرک استبا هر عنوانى باشد گوییم بنا به گفته شما خدا نیز دعوت به شرک کرده
(یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فیه شفاء للناس ان فىذلک لایة لقوم یتفکرون)
درباره زنبور عسل مىفرماید:
خارج مىشود از بدن آن شربتى با رنگهاى گوناگون که در آن شفا مىباشد براى مردم و در این آیتى استبراى متفکران.
اینک اگر ما از عسل شفا طلب کنیم براى اینکه خدا در آن شفا قرار داده ما مشرک مىشویم و خداى عالم که پیمبران را براى نشر توحید فرستاده خود راه شرک باز کرده به روى آنها و آنان را دعوت به شرک مىکند یا آنکه شفا خواستن جز توسل و توجه به خدا نیست و ماجرا جویان بىخرد آن را پیش خود تفسیر کرده تا دینداران را به خرافات نسبت دهند.
گذرى بر نکات اخلاقى دیوان امام قدسسره
سیدمحمد شفیعى مازندرانى
امام خمینى قدسسره بزرگ مرد قرن بیستم و مجدد اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله در ابعاد مختلف و صاحبنظرى کم نظیر بلکه بىنظیر بودند.
ایشان در سیاست، سیاستمدارى باهوش و زیرک و در فقه، در اوج قله فقاهت و مرجعیت و در فلسفه و عرفان صاحب مکتب بودند.
یکى از ابعاد ناشناخته حضرت امام خمینى قدسسره طبع لطیف و قلم روان وى است. کمتر کسى باور مىکرد شخصیتى با این همه مبارزه، جنگ، تبعید و زندان، در کمال آرامش و طمانینه، دیوانى از گلهاى خوشبو گردآورد و به اهل دل و معنا هدیه کند.
این مقال نگاهى گذرا دارد بر دیوان امام قدسسره از بعد معنوى و محتوایى بدون توجه به ظاهر و الفاظ آن. امید است که مورد قبول اهل دل قرار گیرد.
پیام حوزه
امام قدسسره حکیم و عالمى است که علم و عرفان، وى را به جامعهگریزى و نادیده گرفتن تداومبخشى خط و سیره انبیا نکشاند و توجیه پرهیز از عملیات سیاسى و تدبیر امور کلان جامعه اسلامى نشد و این مساله است که وى را از سایر اقران متمایز ساخته است.
عرفان امام قدسسره گریزان از روش و شیوههایى است که عارفمسلکان بازارى خود را بدان مىآرایند، امام خمینى قدسسره مىفرمود:
آن که دل بگسلد از هر دو جهان درویش است آنکه بگذشت زپیدا و نهان درویش است نیست درویش که دارد کله درویشى آنکه نادیده کلاه و سر و جان درویش است.
آرى عرفان بهدور از صبغه آرایهها و پیرایهها را مىتوان در دیار فقهاء و علماء ربانى سراغ داشت که بدون شک امام خمینى قدسسره از صدرنشینان این عرصه است. در این عرفان، واژگانى چون: اخلاص، ایمان، احساس حضور، وصال، فناء، عشق و... داراى تجلى مخصوص به خوداند. در این عرفان; گریز از بتها، اظهار عجز، توبه، اعتقاد به شعور همه ذرات هستى و... جایگاه خاصى دارند. امام قدسسره از طریق سرودن اشعار به ترویجحقایق الهى مىپرداخت، ایشان در این عرصه گذشتگان را زنده کرده و آیندهگان را آب حیات اهداء کرده است.
دیوان امام راحل قدسسره حاوى رهنمودهاى حیاتبخش در زمینههاى گوناگون تربیتى است که به برخى از آنها اشاره مىشود:
اخلاص
امام خمینى قدسسره اخلاص را معیار گرانسنگى علم مىداند، در این دیدگاه، علم بهدور از اخلاص، حجابى بیش نیست.
عالم که به اخلاص، نیاراسته خود را علمش به حجابى شده تفسیر و دگر هیچ عارف که زعرفان کتب چند فراخواند بسته استبه الفاط و تعابیر دگر هیچ
فرهاد شو و تیشه بر اینکوه بزن از عشق، به تیشه ریشه کوه بکن طور است و جمال دوست، همچون موسى یاد همه چیز را جز او دور فکن
ایمان
ایمان در دیدگاه امام خمینى; حاکمیتخدا، بر کشور دل و فرمانپذیرى صاحب دل، است.
آن کس، که زمین و آسمانش جا نیست بر عرش برین و کرسیش ماوا نیست اندر دل عاشقش بگنجد اى دوست ایمان است، این و غیر از این معنا نیست
احساس حضور
انسان همواره در حضور پروردگار حکیم است. امام راحل مىفرماید: عالم محضر خدا است در محضر خدا گناه نکنید. این حضور را افراد بیداردل، شهود مىکنند ولى غافلان بدان توجه ندارند، ایشان مىفرمایند:
اى یاد تو روحبخش جان درویش اى مهر جمال تو دواى دل ریش دلها همه صیدهاى در بند تواند جوینده تست هر کسى در هر کیش
پروانه شمع رخ زیباى توام دلباخته قامت رعناى توام آشفتهام از فراقت اى دلبر حسن برگیر حجاب، من که رسواى توام
جز فیض وجود او ندیدم هرگز جز عکس نمود او ندیدم هرگز مرگ است اگر هستى دیگر بینى بودى جز بود او ندیدم هرگز
وصال
در دیدگاه امام خمینى قدسسره انسانها چند طایفهاند:
1) غافلان;
2) سالکان;
3) واصلان.
گروه اول، گمشدهگان و واماندگاناند. گروه دوم مجاهدان و تلاشگران دستیابى به مقصود هستند. گروه سوم، گروهى هستند که هرگونه موانع و حجابها را پشتسر گذاشته به مقام والاى انسانیت، نایل شدهاند.
وصال، به مفهوم واقعى کلمه، جز تجلى فناء فىالله نیست و فناء نیز به نوبه خود جز رهایى از بندها و تارهاى خود بینى و خودخواهى نمىباشد.
هر ذره، در این مزرعه، مهمان تو هست هر ریش دلى، بحق پریشان تو هست کس را نتوان گفت که جویاى تو نیست جوینده هر چه هستخواهان تو هست
فناء
مرحله فناء، مرحلهاى است که هر کسى را بدان راهى نیست، فناء، چیزى جز، خود را ندیدن و چون قطرهاى به اقیانوس وصال، پیوستن نیست، فناء، رهایى از جاذبههاى بتهاى برون و درون و دریدن هرگونه حجاب و موانع و پرهیز از هرگونه خودبینى است.
از هستى خویشتن، گذر باید کرد زین دیو لعین، صرف نظر باید کرد گر طالب دیدار رخ محبوبى از منزل بیگانه، سفر باید کرد
از صوفىها، صفا ندیدم هرگز زین طایفه من، وفا ندیدم هرگز زین مدعیان که فاش «انا الحق» گویند با خود بینى، فنا ندیدم هرگز
فطرت خداجویى
عشق و جذبه الهى، حقیقتى است که صاحب خود را به آستان معشوق، مىرساند.
انسان بهگونهاى آفرینش یافته است که به معبود و صانع خویش احساس آشنایى فطرى و خضوع و تعبد ویژهاى دارد که برخاسته از تعقل و تفکر و حواس پنجگانه ظاهرى آدمى نیست، چیزى است که از آن به عنوان احساس فطرى یاد مىشود.
گرچه از هر دو جهان هیچ نشد حاصل ما غم نباشد چو بود مهر تو اندر دل ما لایق طوف حریم تو نبودیم اگر از چه رو، پس زمحبتبسرشتى گل ما
آن دل که به یاد تو نباشد دل نیست قلبى که به عشقت نطپد جز گل نیست آن کس که ندارد به سر کون تو راه از زندگى بىثمرش حاصل نیست
جز عشق تو، هیچ نیست اندر دل ما عشق تو سرشته گشته اندر گل ما اسفار و شفاء ابن سینا نگشود با آن همه جر و بحثها مشکل ما
بتگریزى
امام قدسسره از هرگونه بت، گریزان بود. بت درون، بتبرون، بتبهظاهر آراسته و داراى صبغه ایمانى و مقبول و بت... .
بتها به نوبه خود مصادیق و تجلیات گوناگونى دارند که به ناشناخته و شناخته قابل تقسیماند.
با چشم منى، جمال او نتوان دید با گوش توئى نغمه او کس نشنید این ما و توئى مایه کورى و کرى است این بت، بشکن تا شودت دوست پدید
خرقه درویش، همچون تاج شاهنشاهى است تاجدار و خرقهدار از رنگ و بو افتاده نیست تا اسیر رنگ و بوئى، بوى دلبر نشوى هر که این اغلال در جانش بود، آماده نیست
از هستى خویشتن رها باید شد از دیو خودى خود، جدا باید شد آن کس که به شیطان درون سرگرم است کى راهى راه انبیاء خواهد شد
اظهار عجز
معرفت معبود، براى هر کسى میسر نیست. عقلى به همتائى عقل کل و قلبى به پهناى هستى و هستىبخش مىتواند از این دیار، به کشف راز و شهود حقیقت، توفیق یابد.
عجز از کنه ذات الهى، در بین عارفان راستین، داراى شهرت بسزا است. امامراحل قدسسره فرمود:
گفتههاى فیلسوف و صوفى و درویش و شیخ در خور وصف جمال دلبر فرزانه نیست هوشمندان را بگو دفتر ببندند از سخن کانچه گویند از زبان بیهش و مستانه نیست
حجاب
حجاب به نوبه خود، مصادیق مختلفى دارد که مهمترین آنها عبارتاند از:
حجاب دل، حجابى که میان آدمى و مرحله فناء فىالله حایل مىشود، حجاب، در این دیار از حیث تحقق، همان است که از آن، به عنوان بت، نیز مىتوان یاد کرد.
فاطى! به سوى دوستسفر باید کرد از خویشتن خویش گذر باید کرد هر معرفتى، که بوى هستى تو داد دیوى استبه ره، از آن حذر باید کرد
تا تکیه گهت، عصاى برهان باشد تا دیدگهت، کتاب عرفان باشد در هجر جمال دوست تا آخر عمر قلب تو دگرگون و پریشان باشد
فاطى که فنون فلسفه مىداند از فلسفه، فاء و لام و سین مىداند امید من آن است که با نور خدا خود را زحجاب فلسفه، برهاند
آن کس که به زعم خویش، عارف باشد غواص، به دریاى معارف باشد روزى اگر از حجاب، آزاد شود بیند که به لاک خویش واقف باشد
عشق به اهل بیت علیهم السلام و انتظار فرج
اى که بىنور جمالت نیست عالم را فروغى تا به کى در ظل امر غیبت کبرى نهانى پرده بردار از رخ و ما مردهگان را جان ببخشا اى که قلب عالم امکانى و جان جهانى تا بهکى این کافران نوشند خون اهل ایمان چند این گرگان کنند، این گوسفندان را شبانى
اى ازلیت، به تربت تو مخمر وى ابدیتبه طلعت تو مقرر آیت رحمت، زجلوه تو هویدا رایت قدرت در آستین تو مضمر جلوه تو نور ایزدى را مجلى عصمت تو سر مختفى را مظهر ممکن اما چه ممکن، علت امکان واجب اما شعاع خالق اکبر آبروى ممکنات، جمله ازین نور گر نبدى ; باطل آمدند، سراسر فاش بگفتم که این رسول خدایست معجزهاش مىبود همانا دختر هستى
تسبیحگوى خالق
بعضى از صاحبنظران در تفسیر آیه (لا تفقهون تسبیحهم) منظور از تسبیح موجودات را تسبیحگویى موجودات به زبان «حال» مىدانند، ولى حضرت امام قدسسره این تسبیحگویى را به زبان «قال» دانسته و براى همه ذرات عالم، شعور و درک قایل است.
ذرات جهان ثناى حق مىگویند تسبیحکنان لقاى او مىگویند ما کوردلان خامششان پنداریم باذکر فصیح، راه او مىپویند
ذرات وجود، عاشق روى ویند با فطرت خویشتن، ثناجوى ویند ناخواسته و خواسته، دلها همگى هرجا که نظر کنند در سوى ویند
زهد و وارستگى
زهد راستین از ویژگىهاى انسان کامل است. امام قدسسره در یکى از رباعیات خود در اینباره مىفرماید:
فاطى زعلایق جهان، دل برکن از دوستشدن به این و آن دل برکن یک دوست که آن جمال مطلق باشد بگزین تو از کون و مکان دل برکن
گریز از زهد دروغین
امام قدسسره همواره از زهد ریایى گریزان بوده و بدان تاخته است. آن حضرت در جاى جاى دیوان خود به زهدفروشان و زاهدنمایان خرده گرفته و بیزارى خود از آنان ابراز داشته است.
جامه زهد و ریا کندم و برتن کردم خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم
استعانت
مغرور نگشتن به عبادات و اعمال صالح از سجایاى انسانهاى واصل است. امام امت قدسسره همواره و در سراسر زندگى، اهل دعا و راز و نیاز و نیایش بود آن حضرت مىفرمود:
اى پیر طریق دستگیرى فرما طفلیم در این طریق پیرى فرما فرسوده شدیم و ره به جایى نرسید یارا تو در این راه، امیرى فرما
هشیارى من بگیر، و مستم بنما سرمست زباده الستم بنما بر نیستیم فزون کن از راه کرم در دیده خود، هر آنچه هستم بنما
قدرشناسى و تلاش در جوانى
امام قدسسره همواره به جوانان لطف داشت. آن حضرت در رهنمودى به آنان فرمود:
هان اى عزیز، فصل جوانى بهوش باش در پیرى از تو هیچ نیاید بغیر خواب
افسوس که ایام جوانى بگذشت حالى نشد و جهان فانى بگذشت مطلوب همه جهان نهان است هنوز دیدى همه عمر، در گمانى بگذشت
مقام انسان کامل
انسان در دیدگاه حضرت امام، مقامى را داراست که در وهم نمىگنجد.
ما عاشقان ز قله کوه هدایتیم روحالامین به سدره، پى جستجوى ماست
قدسیان را نرسد تا که به ما فخر کنند قصه علم الاسماء به زبان است هنوز
از ملک پرواز کن، از ملک هستى، رختبربند نیست آدمزاده آن کس، کز ملک پران نبودى
گر تو آدم زاده هستى، علم الاسماء چه شد قاب قوسینت کجا رفته است او ادنى چه شد
غره نشدن به عبادتها
عبادت ما گاهى به خاطر ترس از کیفر و گاهى به خاطر شوق بهشت است، در حالى که عبادت خالصانه همان است که از آن به عنوان عبادت احرار یاد مىشود، لذا حضرت امام قدسسره فرمودند:
این عبادتها که ما کردیم، خوبش کاسبى است دعوى اخلاص با این خودپرستىها چه شد مرشد از دعوت به سوى خویشتنبردار دست لا الهت را شنیدیم، ولى، الا چه شد
عیب خود گویم به عمرم، من نکردم بندگى این عبادتها بود سرمایه شرمندگى دعوى ایاک نعبد، یک دروغى بیش نیست من که در جان و سرم باشد هواى بندگى
هستى بستر تکامل
اگر با چشمان باز به حقایق و اسرار جهان بنگریم، خواهیم دید که رهنمود آسمانى (عسى ان تکرهوا شیئا وهو خیر لکم)، حکمفرما است. بر این اساس امام خمینى قدسسره حتى درباره ابلیس مىفرماید:
خواستشیطان، بدکند با من، ولى احسان نمود از بهشتم برد بیرون بسته جانان نمود خواست از فردوس بیرونم کند خوارم کند عشق پیدا گشت و از ملک ملک پران نمود
قم
دیار قم، همواره مورد لطف و محبتحضرت امام خمینى قدسسره بود، آن حضرت فرمود:
عرصه قم، غیرت بهشتبرین است بلکه بهشتش یساولى استبرابر زیبد اگر خاک قم به عرش کند فخر شاید گرلوح را بیابد همسر خاکى عجب خاک، آبروى خلایق ملجا بر مسلم و پناه به کافر
- امام; درباره حوزه علمیه قم در پیشگاه حضرت صاحب الامر(عجل الله فرجه الشریف) چنین دعایى نمود:
حوزه علمیه قم را علم فرما به عالم تا کند فلک نجات مسلمین را باد بانى نیکخواهش را عطا فرما بقاى جاودانى بهر بدخواهش رسان، هردم بلاى آسمانى
اشعار سیاسى
پرداختن به مسایل سیاسى در جهت اجراى رهنمودى است که امام راحل قدسسره از امام مجتبى علیه السلام آموخته است آن حضرت فرمود: «ندبنا الله لسیاسة الامة» خدا ما را سیاستمدار و سیاستگذار امت دانست.
جمهورى اسلامى ما جاوید است دشمن زحیات خویشتن نومید است آن روز که عالم زستمگر خالى است ما و همه ستمکشان را عید است
این عید سعید، عید حزبالله است دشمن زشکستخویشتن آگاه است چون پرچم جمهورى اسلامى ما جاوید، به اسم اعظم «الله» است
این عید سعید، عید اسعد باشد ملتبه پناه لطف احمد باشد بر پرچم جمهورى اسلامى ما تمثال مبارک محمد (ص) باشد
از جور رضا شاه کجا داد کنیم زین دیو بر که ناله بنیاد کنیم آن دم، که نفس بود ره ناله نبود اکنون نفسى نیست که فریاد کنیم
سالها مىگذرد، حادثهها مىآید انتظار فرج از نیمه خرداد کشم
جمهورى ما نشانگر اسلام است افکار پلید فتنه جویان خام است ملت، به ره خویش جلو مىتازد صدام به دستخویش، در صد دام است
خبر
بزرگداشتیکصدمین سالگرد تولد حضرت امام خمینى قدسسره
گزارشى از مسابقه بزرگ میلاد نور به مناسبت
سال 1378هجرى شمسى، مقارن با یکصدمین سالگرد تولد رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار نظام جمهورى اسلامى ایران، امام خمینى قدسسره از طرف مقام معظم رهبرى به عنوان «سال امام» نام گرفت. مرکز مدیریتحوزه علمیه قم، در جهت منویات مقام معظم رهبرى(مد ظله) و براى تبیین اندیشههاى حضرت امام قدسسره، اقدام به تشکیل کمیتهاى با عنوان «کمیته بزرگداشتیکصدمین سالگرد تولد حضرت امام خمینى قدسسره» کرد. این کمیته عهدهدار برنامه ریزىهاى لازم جهت تبیین اندیشهها و ابعاد شخصیتى حضرت امام قدسسره و ارایه راهکارهاى عملى جهت تبلیغ آن شد. پیشنهادهایى از سوى این کمیته در زمینههاى مختلف تحقیقاتى، آموزشى و تبلیغاتى عرضه شد که مورد تصویب مرکز مدیریت قرار گرفت.
یکى از این پیشنهادها برپایى مسابقه ویژه طلاب بود. این مسابقه از دو گنجینه گرانقدر امام: وصیت نامه و منشور روحانیت در نظر گرفته شد که کمیته بزرگداشت، خود عهدهدار انجام آن شد.
زمان برگزارى مسابقه
برگههاى مسابقه، همزمان با ایام خجسته میلاد حضرت فاطمه الزهرا3 و سالگرد تولد امام خمینى قدسسره در حوزهها و مدارس علمى سراسر کشور توزیع، و در اختیار طلاب و روحانیان قرار گرفت.
قرعه کشى سراسرى
به مناسبتیکصدمین سال تولد حضرت امام قدسسره به صد نفر از طلاب و روحانیان شرکت کننده در مسابقه، در سراسر کشور که حدنصاب امتیاز را کسب کرده بودند به قید قرعه انتخاب و جوایز ارزندهاى به آنان تعلق گرفت.
قرعه کشى در سطح مدارس
جهت تشویق هر چه بیشتر طلاب جوان، در سطح مدارس، قرعهکشى دیگرى در میان شرکتکنندگان هر مدرسه صورت گرفت و به قید قرعه سه نفر از نفرات برتر هر مدرسه که حایز حدنصاب از امتیاز بودند، به عنوان برندگان مدرسه انتخاب شدند و جایزه ویژه خویش را دریافت داشتند.
شمار شرکت کنندگان و برندگان مسابقه
این مسابقه، با استقبال بسیار خوبى از سوى طلاب روبرو شد و بیش از 12 هزار طلبه در آن شرکت کردند.
تعداد برندگان این مسابقه 852 نفر بودند که 100 نفر از آنان،در قرعهکشى سراسرى انتخاب و 752 نفر از آنان به عنوان نفرات برتر مدارس انتخاب شدند.
نکته قابل توجه در این مسابقه، حضور گسترده و چشمگیر خواهران طلبه بود که تقریبا یک سوم شرکت کنندگان را تشکیل مىدادند و از این تعداد 142 نفر برگزیده شدند، که 14 نفر آنان در قرعهکشى سراسرى برنده شدند.
امید است که خداوند همه ما را در تمسک به قرآن کریم و اهل بیت عصمت و طهارت: یارى فرماید و ما را در رهروى راه امام راحل: توفیق دهد.