مقام زن در اسلام
آرشیو
چکیده
متن
حضور زن در اسلام هیچ مشکلی را بوجود نمیآورد. او از همان مقامی برخوردار است که توسط دین او یعنی اسلام به او اعطا شده است. موضع قرآن و مسلمانان صدر اسلام گواه این حقیقت است که وجود زن به اندازه مرد در زندگی حیاتی است و او نه در مرتبهای پایینتر از مرد قرار دارد و نه آنکه از یک جهت فرودست محسوب میشود. اگر اثر فرهنگهای خارجی و تأثیرات بیگانه نبود، هرگز چنین سؤالی در میان مسلمانان مطرح نمیشد. مساوی بودن مقام زن و مرد برای همه مسلم بود. چنین چیزی کاملاً قابل انتظار و مطابق با واقعیت بود و هیچکس اصلاً آن را به عنوان یک مسئله در نظر نمیگرفت.
به منظور درک آنچه که اسلام برای زن در نظر گرفته است نیازی به آن نیست که از بدبختیای که او در دوران پیش از اسلام و امروزه در دنیای متجدد گرفتار آن است، اظهار تأسف کنیم. اسلام به زنان حقوق و امتیازاتی را داده است که او تحت هیچ دین و یا نظام قانونی دیگری از آنها برخوردار نبوده است. این نکته از طریق مطالعه این موضوع به عنوان یک کل و به صورت تطبیقی، به جای بررسی ناقص آن درک میشود. حقوق و وظایف یک زن مساوی یک مرد است امّا الزاماً مشابه آنها نیست. مساوات و مشابهت دو مفهوم کاملاً متفاوت هستند. این تفاوت قابل درک است چرا که زن و مرد مشابه نیستند ولی مساوی خلق شدهاند. با در نظر داشتن چنین تمایزی، مشکلی ایجاد نمیشود. این غیر ممکن است که بتوان حتی دو مرد یا دو زن همانند یکدیگر یافت.
تمایز میان برابری و همانندی دارای اهمیت فوقالعاده است. برابری، مطلوب و واقعاً عادلانه است، در حالیکه همانندی چنین نیست. مردم همانند یکدیگر آفریده نشدهاند ولی برابر خلق شدهاند. با در نظر داشتن چنین تمایزی، جایی برای تصور این که زن پستتر از مرد است باقی نمیماند. هیچ زمینهای برای اینکه تصور کنیم که زن به دلیل آنکه حقوق مشابه مرد ندارد، دارای اهمیتی کمتر از مرد است، وجود ندارد. اگر مقام او درست مشابه مقام مرد بود، آنگاه زن نسخه دیگری از مرد میشد، که چنین نیست. این حقیقت که اسلام به زن حقوق مساوی و نه مشابه مرد میدهد نشان میدهد که اسلام زن را به درستی در نظر گرفته، او را به رسمیت شناخته و برای او شخصیت مستقلی قائل است.
این طنین اسلام نیست که زن را محصول شیطان و بذر بدی میپندارد. قرآن نیز مرد را ارباب مسلط زن که در مقام او زن هیچ چارهای ندارد جز آنکه تسلیم سلطهاش باشد قرار نداده است. این اسلام نیست که این سؤال را مطرح کرده است که ایا زن اساساً دارای روح است یا خیر؟
در تاریخ اسلام هرگز هیچ مسلمانی در مورد مقام زن یا دارا بودن روح و یا سایر کیفیتهای انسانی او تردید نکرده است. او دارای کیفیتهای روحانی نیز شناخته میشود. بر خلاف عقاید رایج، اسلام تنها حوا را برای ارتکاب نخستین گناه سرزنش نمیکند. قرآن این نکته را کاملاً روشن کرده است که هم آدم و هم حوا وسوسه شدند، هر دو مرتکب گناه شدند، و پس از توبه، بخشش خداوند به هر دوی آنها تعلق گرفت و سپس خداوند هر دوی آنها را پوشانید (123-117: 20،27،19: 7، 36-35: 2) در حقیقت اینطور به نظر میرسد که در قرآن آدم بیشتر برای نخستین گناه مورد سرزنش قرار میگیرد.
اما اسلام چنین تبعیض یا ظنی را موجه نمیداند چرا که آدم و حوا هر دو اشتباه کردند و اگر حوا باید سرزنش شود، آدم هم به همان اندازه و بلکه بیشتر باید مورد سرزنش قرار بگیرد.
مقام زن در اسلام، مقامی منحصر به فرد است، مقامی نوین، چیزی که مشابهی برای آن وجود ندارد. به هر نظام دیگری که مینگریم، به دنیای شرق کمونیست و یا به ملل دموکراتیک، درمییابیم که زنان در آنجا واقعاً خشنود نیستند. مقام او در آنجا چیزی نیست که مورد غبطه واقع شود. زن مجبور است برای زنده ماندن به سختی کار کند و گاهی حتی کار مشابه مردان را انجام داده اما حقوقی کمتر دریافت میکند. او از آزادیای برخوردار است که در برخی موارد مشابه آزادیگرایی میشود. برای رسیدن به آنچه که امروز از آن برخوردار است، زنان در طول دههها و قرنها به سختی مبارزه کردهاند، برای به دست آوردن حق یادگیری و آزادی کار کردن و کسب درآمد او مجبور بوده است که از خودگذشتگیهای مشقتباری را تحمل کند و از بسیاری از حقوق طبیعی خود چشمپوشی کند. برای رسیدن به جایگاه خود به عنوان یک موجود انسانی دارای روح، او بهای سنگینی پرداخته است. اما علیرغم همه این فداکاریهای سنگین،در نظامهای اجتماعی غربی او هنوز نتوانسته است جایگاهی مساوی برداشته باشد. او هنوز نتوانسته است آنچه را که اسلام با فرمان الهی برای زن مسلمان در نظر گرفته است بدست
آورد. حقوق زنان در دنیای جدید، داوطلبانه و یا از سر ترحم نسبت به جنس مؤنث، به آنها اعطا نشده است. زن متجدد با زور به موقعیت فعلی خود رسید، نه از طریق فرایندهای طبیعی یا توافق متقابل یا تعلیمات الهی. او مجبور بود که به زور راه خود را بگشاید و شرایط مختلف در این راه به کمک او آمد. کمبود نیروی انسانی در طول جنگها، فشار نیازهای اقتصادی و ضروریات توسعه صنعتی، زنان را مجبور ساخت که از خانههای خود بیرون آمده کارکرده و برای بدست آوردن قوت خود مبارزه کنند تا مساوی مرد بنظر برسد و در مسابقه حیات در کنار مرد بدود. او به دلیل شرایط روز مجبور بود و به جای آن او خود را وادار ساخت و جایگاه جدید خود را به دست آورد. اینکه ایا تمام زنان از اینکه شرایط به نفع آنان بود خشنود بودند یا نه و اینکه ایا آنان از نتیجه این جریانات راضی و خوشحال هستند یا نه، موضوع دیگری است. اما این حقیقت همچنان باقی است که هر حقوقی که زن متجدد از آن برخوردار است کمتر از حقوق زنان مسلمان است.
آنچه که اسلام برای زن در نظر گرفته است، چیزی است که با طبیعت او هماهنگی دارد، به او امنیت کامل میبخشد و از او در برابر شرایط نامساعد و دشواریهای زندگی محافظت میکند. نیازی به آن نیست که جایگاه زن متجدد و خطراتی را که او برای بدست آوردن در آمد و یا استقرار خود با آن مواجه است با جزئیات مورد بررسی قرار دهیم. حتی نیازی به آن نیست که بدبختیها و عقبافتادگیهایی را که حاصل به اصطلاح حقوق زنان است شرح دهیم. بر سر آن هم نیستیم که موقعیت بسیاری از زندگیهای غمبار را که درست به دلیل همین حقوق و آزادیهایی که زن متجدد از آن برخوردار است، به شکست کشیده میشوند، مورد بررسی قرار دهیم. بسیاری از زنان امروزه از حق آزادی استفاده میکنند تا مستقلاً از خانه بیرون رفته، کار کنند و در آمدی داشته باشند و تظاهر کنند که با مردان برابرند، اما متأسفانه همه اینها به قیمت خانوادههایشان تمام میشود. این مسئله بسیار واضح و شناختهشده است. آنچه که شناختهشده نیست، مقام زن در اسلام است. در بخشهای بعدی کوشش شده است که موضع اسلام در مورد زنان را مورد بررسی قرا دهیم:
1. زن در اسلام به عنوان شریک مساوی و کامل مرد در تولید نسل بشر به رسمیت شناخته میشود. مرد، پدر و زن، مادر است و هر دو برای زندگی ضروری و لازم هستند. نقش زن کمتر از مرد حیاتی نیست. با این شراکت او در هر جنبهای دارای سهم مساوی است. او دارای حقوق مساوی است، مسؤلیتهای برابری را بر عهده میگیرد و در درون او همانقدر توانایی و انسانیت است که در شریک او. در رابطه با این اشتراک برابر در تولید نسل انسان خداوند میفرماید:
«ای مردم، ما همه شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و آنگاه شعبههای بسیار و قبایل مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید...»(49:13 و 4:1).
2. زن در انجام مسئولیتهای شخصی و جمعی و همچنین دریافت پاداش برای اعمال نیکش با مرد برابر است. او به عنوان یک شخصیت مستقل، دارای کیفیتهای انسانی و قابل تمایلات معنوی شناخته شده است. طبیعت انسانی او نه پستتر و نه منحرفتر از مرد است. هر دو اعضای یکدیگرند. خداوند میفرماید:
«پس خدای آنها دعایشان را مستجاب کرد (و فرمود:)عمل هیچکس را، از مرد و زن بیمزد نگذارم. شما از یکدیگرید...»
(3:195، 3:17، 36s-33:35، 21-19: 66)
3. زن در دنبال کردن آموزش و یافتن دانش با مرد برابر است. هنگامی که اسلام طلب علم را بر مسلمانان واجب نمود، هیچ تفاوتی میان زن و مرد قائل نشد. در حدود چهارده قرن پیش، محمد(ص) اعلام کرد که طلب علم بر هر مسلمانی از زن و مرد واجب است. چنین اعلامی بسیار آَشکار و روشن است و در طول تاریخ توسط مسلمانان به اجرا گذاشته شده است.
4. زن دارای حق آزادی بیان درست به اندازه مرد است. آرای درست او مورد توجه
قرار میگیرد و نمیتواند تنها به خاطر اینکه به جنس مؤنث تعلق دارد کنار گذاشته شود. از قرآن و تاریخ گزارش شده است که زنان نه تنها عقاید خود را آزادانه بیان میکردند بلکه با پیامبر و یا سایر رهبران مسلمان بحث کرده و یا در مباحثات جدی شرکت مینمودند (قرآن 4-1: 12،58 -60:10). بعلاوه گاه اتفاق میافتاد که زنان مسلمان نظر خود را در مورد موضوعات قانونی مربوط به عموم مطرح میکردند و با خلیفه مخالفت مینمودند و سپس خلیفه استدلال درست این زنان را میپذیرفت. یک مورد خاص از چنین مواردی در زمان خلافت عمر بن خطاب اتفاق افتاد.
5. شواهد تاریخی نشان میدهد که زنان در زندگی جمعی مسلمانان صدر اسلام، بخصوص در مواقع اضطراری شرکت داشتند. زنان، ارتش اسلام را در جنگها همراهی میکردند تا از زخمیها پرستاری کرده، مایحتاج را تأمین کنند، به مجاهدان خدمت کنند و غیره. آنها را در پشت میلههای آهنی حبس نبودند و یا موجوداتی بیارزش و فاقد روح در نظر گرفته نمیشدند.
6. اسلام به زن حقوق مساوی در عقدِ قرارداد، معاملات، کسب درآمد و مالکیت مستقل اعطا میکند. زندگی او، مایملکش و آبرویش به همان اندازه مرد مورد احترام است. اگر زن مرتکب خلافی شود، در یک مورد یکسان مجازات او بیشتر یا کمتر از یک مرد نیست. اگر فریب داده شود یا مجروح شود،
خسارات لازم را درست به اندازه مردی در همان موقعیت دریافت میکند.(2:178، 93-92 و 4:45)
7. در اسلام تنها به بیان آماری حقوق زن بسنده نشده است بلکه تمام تلاش در جهت حفظ حقوق زنان است. اسلام هرگز افرادی که متمایل به تعصب بر علیه زنان و یا تبعیض میان زن و مرد هستند را نمیپذیرد. قرآن بارها و بارها کسانی را که معتقد بودند زنان پستتر از مردان هستند مورد سرزنش قرار میدهد (59-57: 16 ، 59-47،19-15: 43 ، 23-21: 53).
8. جدای از به رسمیت شناختن زن به عنوان موجود انسانی مستقلی که وجودش بطور مساوی برای بقای بشریت ضروری است، اسلام به او سهمی از ارث داده است. پیش از اسلام، نه تنها به زن سهمی از ارث تعلق نمیگرفت بلکه خود زن به عنوان مایملکی در نظر گرفته میشد که توسط مردان به ارث برده میشد. اسلام از آن مایملک قابل به ارث رسیدن، یک وارث ساخت و کیفیتهای انسانی موجود در زن را به رسمیت شناخت. خواه او همسر یا مادر، یا دختر و یا خواهر باشد، سهمی از مایملک خویشاوند متوفی دریافت میکند که بستگی به میزان نزدیکی او به فرد متوفی (نسبت او با فرد متوفی) و تعداد وراث دارد. این سهم متعلق به او بوده و هیچکس نمیتواند آن را از وی سلب کند و یا او را از ارث محروم کند. حتی اگر فرد متوفی با وصیت خود به سایر خویشاوندان، خواسته باشد زن را به نفع دیگری یا به هر دلیل دیگری از ارث محروم کند، شارع به او چنین اجازهای را نمیدهد. هر صاحب مالی مجاز است که در مورد یک سوم از مایملک خود هر وصیتی را بکند، به این ترتیب او نباید بر حقوق افراد در میراثش تأثیری بگذارد و در این مورد مسئله برابری و مشابهت کاملاً قابل به کار بستن است. در اصل، هم زن و هم مرد به طور مساوی حق دارند که از مایملک فرد متوفی ارث ببرند، ولی سهمی که هر یک دریافت میکنند ممکن است متفاوت باشد. در بعضی از موارد، مرد دو سهم و زن تنها یک سهم دریافت میکند. این مسئله به معنای ترجیح دادن یا برتری مرد بر زن نیست. دلایلی که به خاطر آنها مرد در این موارد خاص سهم بیشتری دریافت میکند به شرح زیر است:
الف) اول اینکه مرد کسی است که به تنهایی مسئول تأمین کامل زندگی همسر، خانواده و اقوام نیازمند خود است. براساس قانون، این وظیفه اوست که تمام مسئولیتهای مالی را بر عهده بگیرد و وابستگانش را بطور مناسبی تأمین کند. همچنین این وظیفه اوست که در تمام امور خیریه جامعهاش از نظر مالی سهیم باشد. او به تنهایی میبایستی بار مالی خانواده را به دوش بکشد.
ب) دوم اینکه درست برخلاف مرد، یک زن هیچگونه مسئولیت مالی به غیر از مسئولیت اندک مخارج خود را ندارد. او از نظر مالی در امنیت و به خوبی تأمین شده است. اگر او یک همسر است، شوهرش تأمین کننده اوست، اگر یک دختر است، پدر او؛ اگر یک خواهر است، برادر او و غیره. اگر او هیچ خویشاوندی نداشته باشد که بتواند به آنها وابسته باشد، در آن هنگام دیگر هیچ سؤالی در مورد ارث مطرح نیست چرا که دیگر چیزی وجود ندارد که به ارث برده شود و کسی نیست که وصیت کند تا به او چیزی داده شود. ولی، چنین زنی به حال خود واگذاشته نمیشود تا از گرسنگی بمیرد، تأمین مخارج و زندگی او به عهده جامعه یا دولت است. ممکن است به او کمک شود یا به او شغلی داده شود تا بتواند مخارج زندگی خود را تأمین کند و هر چه که او کسب میکند متعلق به خود او خواهد بود. او مسئول تأمین و نگهداری هیچکس به غیر از خودش نیست. اگر یک مرد در موقعیت او باشد، هنوز مسئول خانواده خود و هر خویشاوند احتمالی که به کمک احتیاج دارد است. پس در سختترین شرایط مسئولیت مالی زن محدود و مسئولیت مالی مرد نامحدود است.
ج) سوم اینکه، هنگامی که یک زن کمتر از یک مرد دریافت میکند، او در واقع از هرچه که برای آن کار کرده است محروم میشود. مایملکی که به ارث برده میشود، نتیجه کسب درآمد و یا تلاشهای او نیست. این چیزی است که از یک منبع خنثی به آنها رسیده است، در واقع چیزی فوقالعاده یا اضافه است. این چیزی است که نه مرد و نه زن برای رسیدن به آن تلاش نکردهاند. این یک نوع کمک است و هر کمکی میبایست براساس نیازهای اضطراری و مسئولیتها توزیع شود بخصوص هنگامی که این توزیع توسط قانون خداوند تنظیم میشود.
د) اکنون، دریک طرف، ما یک وارث مرد داریم که بار تمام مسئولیتها و بدهیهای مالی بر دوش اوست و در طرف دیگر، یک وارث زن داریم که هیچ مسئولیت مالی ندارد و یا مسئولیت او بسیار اندک است. در این میان ما مایملک و کمکی را داریم که میبایستی از
طریق وراثت تقسیم شود. اگر ما وارث زن را از ارث محروم کنیم، این بسیار ناعادلانه خواهد بود چرا که او خویشاوند فرد متوفی است. به همین ترتیب، اگر ما به او سهمی مساوی مرد بدهیم، این برای مرد ناعادلانه خواهد بود. پس به عوض بیعدالتی نسبت به هر یک از طرفین، اسلام به مرد سهم بزرگی از مایملک به ارث برده شده را میدهد تا به او کمک کند که نیازهای خانوادهاش را تأمین کرده و مسئولیتهای اجتماعیاش را انجام دهد. در عین حال، اسلام زن را فراموش نکرده است و به او نیز سهمی داده است تا نیازهای شخصیاش را برطرف کند. در حقیقت، از این نظر، اسلام نسبت به زن مهربانتر از مرد بوده است. اینجاست که میتوان گفت بطور کلی حقوق زنان مساوی حقوق مردان است اگر چه که الزاماً مشابه نیست.(نگاه کنید به قرآن 176، 14 -4:11).
9. در بعضی از موارد شهادت دادن در برخی قراردادهای مدنی، شهادت دو مرد، یا یک مرد و یک زن مورد نیاز است. این نیز مجدداً هیچ نشانهای از فرودستی زن نسبت به مرد نیست. این معیاری است که برای امنیت حقوق طرفین قرارداد در نظر گرفته شده است، زیرا بعنوان یک قانون، در زندگی عملی زنان چندان با تجربه نیستند. این کمبود تجربه ممکن است باعث از دست رفتن حقوق یکی از طرفین در هر قرارداد خاصی شود، لذا براساس قانون حداقل دو زن همراه با یک مرد باید شهادت بدهند. اگر یکی از زنانِ شاهد مطلبی را فراموش کند، دیگری میتواند به او یادآوری کند. یا اگر یکی از آنها به خاطر کم تجربگی اشتباهی کند، دیگری به او کمک میکند تا اشتباهش را اصلاح کند.
این یک معیار پیشگیرانه است که معاملات صحیح و داد و ستد درست را میان مردم تضمین میکند. در حقیقت، این معیار به زن نقشی برای ایفا در زندگی مدنی میدهد و کمک میکند تا عدالت در جامعه استوار شود. در هرحال، کمبود تجربه در زندگی مدنی، الزاماً به معنای فرودست بودن زن نسبت به مرد از نظر مقام او نیست. هر انسانی دارای کمبودهایی است و با این حال هیچکس مقام انسانی او را مورد سؤال قرار نمیدهد (2:282).
10. زن از امتیازاتی برخوردار است که مردفاقد آنهاست. بعضی از وظایف دینی بر عهده زن نیست مثلاً در هنگام عادت ماهیانه و زایمان، خواندن نماز و روزه گرفتن بر او واجب نیست. او از تمام تعهدات مالی برکنار است. به عنوان یک مادر، در نظر خداوند دارای ارزش و افتخار بیشتری است (15-14: 31 و 46:15) پیامبر(ص) این افتخار را با اعلام اینکه بهشت زیر پای مادران است، تصدیق کرد. او شایسته سه چهارم مهر و محبت پسرش در مقابل یک چهارم برای پدر، است. به عنوان یک همسر، او میتواند از شوهر ایندهاش تقاضای مهریهای مناسب را بکند که تماماً متعلق به او خواهد بود. تدارک کامل و تأمین همه نیازها توسط شوهر، حق اوست. او مجبور نیست کار کند و یا در مخارج خانواده با شوهرش سهیم باشد. او آزاد است که هر چه را که پیش از ازدواج متعلق به او بوده است نگه دارد و شوهر هیچ حقی در هیچ یک از مایملک او ندارد. به عنوان یک دختر یا خواهر، امنیت و تأمین مایحتاج توسط پدر یا برادر حق اوست. این امتیاز اوست. اگر او بخواهد که کار کند و از خود درآمدی داشته باشد و در اداره مسئولیتهای خانواده مشارکت کند، به شرط حفظ انسجام و شرف وی، او آزاد است که چنین کند.
11. در هنگام نماز، زن پشت سر مرد میایستد، اما این نشانهای از فرودستی وی نسبت به مرد نیست. زن، چنانکه قبلاً گفته شد، مجبور نیست که در نمازهای جماعت شرکت کند، چنانکه بر مرد واجب است. ولی اگر در این نمازها شرکت کند، در صفهای جداگانهای که منحصراً از زنان تشکیل شده است میایستد. این قانون نظم در نماز است و نه دستهبندی بر اساس میزان اهمیت. در صفوف مردان، رئیس دولت دوش به دوش یک فقیر میایستد. مردان طبقات بالای جامعه در نماز در کنار مردانی از پایینترین طبقات میایستند. نظم صفوف در نماز برای آن است که هرکس بتواند در حال عبادت تمرکز خود را حفظ کند. این نکته بسیار مهم است چرا که نمازهای اسلامی بر اساس تمرکز صورت میگیرند. در نماز حافظه و قدرت به خاطر آوردن صحیح در حال حرکتهای مختلف ایستادن، رکوع و سجود و... اهمیت زیادی دارد. پس اگر مردان و زنان با هم بطور آمیخته در صفوف میایستادند، ممکن بود که چیزی مزاحم که باعث پراکندگی ذهن
میشود رخ دهد. در چنین حالتی ذهن با چیزی بیگانه با نماز و دور از راه روشن مراقبه و عبادت اشغال میشود. نتیجه این امر، از دست رفتن هدف است. اسلام مواجهه فیزیکی زن و مرد در نماز را ممنوع کرده است. اگر آنها در هنگام نماز در کنار یکدیگر بایستند ممکن است که با یکدیگر، حتی به اشتباه، تماس پیدا کنند و این جوهر عبادتشان را ضایع میکند. لذا به منظور اجتناب از هرگونه مزاحمت و پراکندگی ذهن و کمک به تمرکز در عبادت و افکار خالص، برای حفظ هماهنگی و نظم در میان عبادتکنندگان و برای رسیدن به اهداف حقیقی نماز، اسلام سازماندهی صفوف را که در آن مردان در صفوف جلو و زنان در پشت کودکان میایستند، دستور داده است. اگر کسی حکمت سازمان دهی صفوف عبادتکنندگان را به این ترتیب دریابد، آن را به طور کامل تحسین میکند.
12. زن مسلمان همیشه همراه با سنتی قدیمی به نام «حجاب» است. اینکه زن میبایستی خود را با پرده افتخار، شرف، عفت، پاکی و انسجام بیاراید، امری اسلامی است. او باید از هرگونه رفتار یا حرکتی که احساسات مردان دیگر به غیر از همسر قانونی او را تحریک میکند و یا باعث سوءظن در مورد اخلاقیات او میشود، پرهیز کند. به او هشدار داده شده است که زیباییها یا جذابیتهای فیزیکی خود را در
مقابل بیگانگان به نمایش نگذارد. حجابی که او میبایست بپوشد چیزی است که میتواند نفس او را از ضعفها، ذهن او را از مشغولیت، چشمانش را از نگاههای شهوتآمیز و شخصیتش را از بیاخلاقی حفظ کند. اسلام به شدت نگران انسجام زن، سالم ماندن اخلاقیات و روحیه او و حفظ شخصیت و منش اوست (قرآن، 31- 24:30)
13. تا به حال روشن شد که مقام زن در اسلام بطور بیسابقهای رفیع و به طور واقعگرایانهای متناسب با طبیعت اوست. اگر او در برخی زمینهها از چیزی محروم شده است، در بسیاری از زمینههای دیگر این محرومیت بطور کامل با چیزهای بیشتری جبران شده است. این حقیقت که او متعلق به جنس مؤنث است هیچ تأثیری در مقام انسانی یا شخصیت مستقل او ندارد و نمیتواند مبنای هیچ تعصبی بر علیه او و یا بیعدالتی نسبت به شخص او قرار بگیرد. اسلام به زن جایگاهی را بخشیده است که شایسته اوست. حقوق او به زیبایی متناسب با وظایف اوست. توازن میان حقوق و وظایف به خوبی حفظ شده است و هیچ یک سنگینتر از دیگری نیست. جایگاه کامل زن در این ایه قرآن تصویر شده است:
«و زنان را برمردان حقی است، همچنانکه مردان را بر زنان، براساس آنچه که صحیح است، و مردان را برآنان به میزانی برتری است (امتیازاتی همچون برخی موارد ارث)»(2:228).
این امتیاز، علتی برای برتری و یا اعتبار بخشیدن برای تسلط بر زن نیست. این برتری متناسب مسئولیتهای اضافه مرد است و به منظور جبران تعهدات نامحدودی است که برعهده اوست.
این مسئولیتهای اضافه است که به مرد در بعضی جنبههای اقتصادی تا حدی نسبت به زن برتری میدهد. این یک درجه بالاتر در انسانیت و یا در شخصیت نیست. این حتی به معنی تسلط یکی بر دیگری و یا سرکوب یکی توسط دیگری هم نیست. این یک تقسیم رحمت خداوند بر اساس طبیعتی است که خدا خالق آن است و او بهتر از هر کس میداند که چه چیزی برای زن و چه چیزی برای مرد نیکوست.
خداوند مطلقاً بر حق است هنگامی که میفرماید:
«ای مردم از پروردگارتان پروا کنید، همو که شما را از یک تن یگانه بیافرید و همسر او را هم از او پدید آورد و از آن دو، مردان و زنان بسیاری پراکند»(4:1).