ابعاد سیاسى و اجتماعى اسلام از منظر امام خمینى قدسسره
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در آغاز و پیش از تبیین دیدگاههاى حضرت امام قدسسره درباره احکام و دستورات سیاسى و اجتماعى اسلام به بررسى عوامل و سیر تطور دیدگاه «جدایى دین از سیاست» مىپردازیم.
عوامل بروز دیدگاه جدایى دین از سیاست
این دیدگاه در عربى علمانیت و در غرب سکولاریسمنام گرفته است و نتیجه درگیرى و تنازع فرهنگى اروپا با کلیسا و مسیحیت و دستاورد فکرى است که پس از نهضت فکرى در اروپا ایجاد شده است.
به اعتقاد مورخان این دیدگاه از سال 476 میلادى شروع شده و خواستگاه آن غرب است و داراى شاخصههاى زیر است:
1) جدایى دین از دولت;
2) طرد قومگرایى و طایفهگرى سیاسى;
3) آزادى دین از سیطره دولت و دولت از سیطره دین و... طرد هر نوع مظهر تقدس.
مرحوم شهید مطهرى در کتاب ارزشمند علل گرایش به مادیگرى، عوامل ایجاد آن را از نظر کلامى و سیاسى چنین برشمردهاند:
الف) کلیسا به دلیل مفاهیم نارسایى که در الهیات عرضه داشت و علاوه بر آن رفتار غیر انسانىاش با توده مردم بهویژه طبقه دانشمندان و آزاد فکران، از علل عمده گرایش به مادیگرى است.
در قرون وسطى که مساله خدا به دست کشیشها افتاد، آنان مفاهیم کودکانه و نارسایى درباره خدا بهوجود آوردند که با حقیقت وفق نمىداد و افراد باهوش و روشنفکر را نه تنها قانع نمىکرد، بلکه متنفر مىساخت و بر ضد مکتب الهى بر مىانگیخت.
ب) کلیسا علاوه بر عقاید خاص مذهبى، یک سلسله اصول علمى که داراى ریشههاى فلسفى یونانى و غیر یونانى بود، در ردیف اصول عقاید مذهب مسیح قرار داد و مخالفتبا آن علوم را جایز نمىشمرد که باعث جدایى و تنفر دانشمندان با مکتب آنان شد.
ج) مبارزه سخت و بىامان براى حفظ عقاید سخیف روحانیان کلیسا و کشتار وسیع مردم و دانشمندان مخالف، نیز باعث مبارزه با دین و مذهب شد.این مبارزه گرچه در غرب با موفقیت همراه شد، ولى در شرق با توجه به گستره خاص اسلام و مفاهیم ارزشى و پر محتواى آن توفیق چندانى به دست نیاورد.
استعمار، مروج جدایى دین از سیاست
در کشورهاى اسلامى، دین در همه شؤون زندگى مردم نفوذ دارد. هر فردى طبق دستور اسلام خود را در سرنوشت جامعه مسؤول مىداند، این احساس مسؤولیت عمومى مانع مهمى براى مداخلات بیگانگان و نقشههاى استعمارى است. از این رو استعمارگران در صدد برآمدند دین را محدود کنند و زمزمه انفکاک سیاست از دیانت را سردادند و در جوامع اسلامى این فکر را پدید آورند که سیاستیعنى شیطنت، دغل کارى و حقهبازى و چنین کارى براى یک مسلمان، شایسته و سزاوار نیست، همچنین القا مىکردند که اسلام براى تلطیف روح جامعه و اصلاح امور اعتقادى و عبادى و روحى مردم آمده است و کارى به اعمال روزمره آنان ندارد.
القاى این طرز تفکر باعثشد تا اسلام به یک سلسله امور اعتقادى و عبادى و اخلاقى منحصر شده و همه ابواب جهاد و قضا و شهادت و امر به معروف و نهى از منکر از زندگى مردم کنار گذاشته شود. این نقشه آنچنان ماهرانه اجرا شد که عدم مداخله در امور اجتماعى و سیاسى نوعى قداست و دخالت در آن بزرگترین عیوب شمرده شد.
متاسفانه این تفکر در میان مسلمین طرفداران بسیارى یافت و مشهور است که نخستین بار اندیشه علمانیت در دنیاى اهل سنت توسط على عبدالرزاق بیان شد، او معتقد بود:
1) دین و سیاست جدا و مستقل از یکدیگرند;
2) پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فقط مبعوث به رسالت و ابلاغ وحى و دین بود، نه منصوب به سیاست و حکومت;
3) هیچ یک از منابع اسلامى دلالت روشنى بر خلافت ندارد;
4) سیاست و حکومت چون امرى بشرى است نیازمند علوم بشرى است.
نفوذ و رواج دیدگاه پرهیز از سیاست در بین دینداران
متاسفانه با رواج تفکر ناصحیح در ناپسند شمردن سیاست، کمکم گروهى از دینداران از بستر امور اجتماعى و سیاسى فاصله گرفتند و حضور در این صحنه را ناروا شمردند.
حضرت امام قدسسره در اینباره خطاب به روحانیت فرمودند:
وقتى شعار جدایى دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردى و عبادى شد... به زعم بعضى افراد، روحانیت زمانى قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سر و پاى وجودش ببارد والا عالم سیاسى و روحانى کاردان، کاسهاى زیر نیمکاسه داشت و این از مسایل رایجحوزهها بود که هر کس کج راه مىرفت، متدینتر بود، یاد گرفتن زبان خارجى کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار مىرفت.
از نشانههاى دیگر رواج تفکر دورى از سیاست و اجتماع آن است که در دو قرن اخیر در تدوین و تنظیم رسالهها و احکام فقهى مسایل مربوط به سیاست دینى و حکومتحذف شد. شهید مطهرى در کتاب ارزشمند پیرامون انقلاب اسلامى مىفرماید:
در اوایلى که جلسات انجمن اسلامى مهندسین تشکیل شده بود، در آنجا بحثى داشتم راجع به امر به معروف و نهى از منکر. به این مناسبت در تاریخچه این بحث مطالعهاى کردم و در دنبال این مطالعه به نکته شگفتانگیزى برخورد کردم که اسباب تعجبم شد. مساله این بود که متوجه شدم در دویستسال اخیر مسایل مربوط به امر به معروف و نهى از منکر از رسالههاى ما برداشته شده است. در صورتىکه قبلا در کنار مسایل مربوط به نماز و روزه و خمس قرار داشت و گویا خود به خود در اذهان، این یک بحث زاید تلقى شده بود.
براین ویلسون در مقاله «سکولاریزاسیون» عکسالعمل کشورها و ادیان مختلف را در برابر پدیده جدا انگارى دین و دنیا بررسى کرده و مىنویسد:
بعضى از کشورهاى مسلمان مانند مصر و ترکیه در جهت آن پیش رفتهاند، ولى در برخى از آنها همچون ایران احیاى نهضتهاى اصولگرایانه از فشارهاى سختى که با این فرایند همراه است و نیز میزان بسیجپذیرى علایق و گرایشهاى دینى دست کم در بخشهاى پیچیدهتر جامعه بر ضد تجدد حکایت دارد.
برخورد غیر عقلانى و ناصحیح کلیسا و اهداف استعمارى دشمنان دین و بشریتباعثشد در غرب به طورکلى مذهب و حکومت دو مساله جدا از یکدیگر شوند و مرکز حکومت و مذهب از هم جدا گردند. اما در میان جوامع شرقى و کشورهاى اسلامى تز جدایى دین از سیاستبه رغم توفیقات کمى که به دست آورد، هرگز فراگیر نشد. در کنار آن نهضت امام خمینى قدسسره این تفکر را با شکست روبرو کرد. انقلاب اسلامى به مردم جهان و دینداران فهمانید که اسلام هم دنیا دارد و هم آخرت، هم متکفل دنیاى انسانها و هم آخرت آنها است. جمع دنیا و آخرت سیاست است و سیاستیعنى اداره یک مجموعه با تدبیر و فراست. سیاستبه معناى مکر و حیله نیست. به فرمایش امیر بیان حضرت على علیه السلام آنچه آنها دارند مکر و حیله و فجور است، نه سیاست. امام قدسسره در اینباره مىفرمایند:
اسلام براى شما و براى همه بشر و همه تودههاى عالم تحفه آورده است. تحفه همگانى و براى همه. در راس برنامههاى اسلامى هدایت است که شما را هدایت کند به راهى که هم دنیاى شما تعمیر بشود و معمور باشد و هم آخرت شما.
دلایل حضور دین در سیاست از منظر امام خمینى قدسسره
امام خمینى قدسسره با درایت و روشنبینى ویژهاى که از برکت تقوا و عرفان و احکام نورانى اسلام کسب کرده بودند، به خوبى اسلام را مىشناختند و دریافته بودند که دین اسلام تمام شؤون زندگى بشر را در برگرفته است. قوانین همه جانبه اسلام گواه روشنى بر حضور دین در اجتماع و اداره جامعه بشرى است. امام قدسسره در این باره مىفرماید:
احکام شرع حاوى قوانین و مقررات متنوعى است که یک نظام اجتماعى را مىسازد... در این نظام حقوقى هر چه بشر نیاز دارد فراهم آمده است... از طرز معاشرت با همسایه و اولاد و عشیره و قوم و خویش و همشهرى... و امور خصوصى و زندگى زناشویى گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح.
ایشان همچنین با اشاره به سیره نبوى مىفرمایند:
رسول اکرم صلى الله علیه و آله در راس تشکیلات اجرایى و ادارى جامعه مسلمانان قرار داشت علاوه بر ابلاغ وحى و بیان و تفسیر عقاید به اجراى احکام و برقرارى نظامات اسلام همت گماشته بود.
حضرت امام خمینى قدسسره با اشاره به لزوم ایجاد نظام اجرایى براى انجام قوانین عمومى و با توجه به عمومیت قوانین اسلام مىفرمایند:
اصولا قانون و نظامات اجتماعى مجرى لازم دارد. در همه کشورهاى عالم همیشه اینطور بوده است که قانونگذارى به تنهایى فایده ندارد... پس از تشریع قانون بایستى قوه مجریه به وجود آید... .
امام قدسسره با تاکید بر این نکته مهم که اگر قوانین اجرا نشود کاملا بىفایده خواهد بود، بر ضرورت تشکیل حکومت و دخالت دین در امور اصرار ورزیده و مىفرمایند:
هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامى ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجراى احکام اسلام شده است و جامعیت احکام و جاودانگى دین مبین اسلام را انکار کرده است.
امام راحل قدسسره با تکیه بر دو عنصر «جامعیت» و «کاملیت» دین اسلام و قوانین شامل آن که تمامى شؤون فردى و اجتماعى انسان را دربر مىگیرد و در بردارنده قوانین و چارچوبها و نظامات اجتماعى و سیاسى و اقتصادى استبر حضور دین در صحنه اجتماع و اجراى آن توسط حاکمان و زمامداران با کفایت تاکید نموده و مىفرمایند:
اسلام مثل مذاهب دیگر یعنى مذاهبى که حالا ظاهرش به ما رسیده است نیست. [این دین] همه چیزهاى انسان را مىسازد. همانسان را از حیث عقل مىسازد، هم انسان را از حیث اخلاق و تهذیب اخلاق مىسازد، هم انسان را از حیث ظاهر و آداب ظاهرى مىسازد، هم در امورى که انسان به آن احتیاج دارد. مثل [دیگر] حکومتها نیست که فقط در امور اجتماعىشان و سیاسىشان دخالت داشته باشند اما کارى به این نداشته باشند که خودش توى خانه چه مىکند... عالم همه تحت نظرش است.
مکتب اسلام و قوانین آن محدود و محکوم به زمان و مکان خاصى نیستبلکه دینى جهانى و جاودانى براى همه نسلها و در همه عصرها است و هرگز قوانین آن تعطیلپذیر نیست. اجراى حدود نیز به حاکم و حکومت نیاز دارد. حضرت امام قدسسره در اینباره مىفرماید:
مذهب اسلام از هنگام ظهورش متعرض نظامهاى حاکم در جامعه بوده است و خود داراى سیستم و نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى است که براى تمامى ابعاد و شؤون زندگى فردى و اجتماعى قوانین خاص دارد.
بنیانگذار جمهورى اسلامى با اشاره به جهانى بودن اسلام و مبانى سلیم سیاسى آن که راه هدایت همه ملتها و کشورها است مىفرمایند:
اسلام در بعد سیاسى، کشورها را در همه زمینهها بدون تشبثبه دروغ و خدعه و توطئه فریبنده به اداره و مشیتحکومتسالم هدایت مىکند و روابط با کشورهاى دیگر را که به زیست مسالمتآمیز و خارج از ظلم و ستمکارى متعهد هستند، محکم و برادرانه مىکند... .
و نیز مىفرمایند:
اسلام[مربوط به] طایفه خاصى نیست. اسلام براى بشر آمده است نه براى مسلمین و نه براى ایران. انبیاء مبعوثند بر انسانها... .
حضرت امام قدسسره با اشاره به این نکته ظریف که تمام احکام و دستورات اسلام داراى روح و معناى اجتماعى و سیاسى است مىفرمایند:
مىشود گفت که بىاستثنا دعوتهاى خدا حتى در آن چیزهایى که وظایف شخصى افراد است، روابط شخصى افراد ستبین خود و خدا، از معناى اجتماعى و سیاسى برخوردار بوده است.
و باز در همینباره مىفرمایند:
اسلام احکام اخلاقیش هم سیاسى است، همین حکمى که در قرآن هست که مؤمنین برادر هستند. این یک حکم اخلاقى است، یک حکم اجتماعى است، یک حکم سیاسى است.
امام راحل قدسسره با تاکید بر توجه اسلام به امور مردم و جوامع آنان، به دستورات دینى که بر مسایل اجتماعى مسلمانان اهتمام دارد اشاره کرده و مىفرمایند:
اسلام دین سیاست است. دینى است که در احکام آن، در مواقف آن سیاستبه وضوح دیده مىشود. در هر روز اجتماعات تمام مساجد کشورهاى اسلامى از شهرستانها گرفته تا... روزى چند مرتبه اجتماع... احتیاجات منطقه و جهات سیاسى و اجتماعى، جهات اقتصادى طرح بشود تا مردم مطلع بشوند... .
نماز جماعت و مواقف حج و عزادارى عاشوراى امام حسین علیه السلام و... همهاش سیاست است. و بىتوجهى به این نکته مهم باعث انحطاط جوامع مسلمان شده است، ایشان در اینباره مىفرماید:
بزرگترین درد جوامع اسلامى این است که هنوز فلسفه واقعى بسیارى از احکام الهى را درک نکردهاند و حجبا آن همه راز و عظمتى که دارد هنوز به صورت یک عبادت خشک و یک حرکتبىحاصل و بىثمر باقى مانده است.
یکى از وظایف بزرگ مسلمانان پىبردن به این واقعیت است که حج چیست؟ و چرا... .
در جاى دیگر با اصرار بر اهمیتسیاست در دین مىفرمایند:
دیانت اسلام یک دیانت عبادى تنها نیست... همینطور که یک مذهب و دیانتسیاسى تنها نیست، عبادى است و سیاسى، سیاستش در عبادت مدغم است و عبادتش در سیاست مدغم است، یعنى همان جنبه عبادى یک جنبه سیاسى دارد.
از دلایل دیگر دخالت دین در امور اجتماعى و سیاسى; ضرورت اجراى احکام و قوانین است. امام راحل قدسسره در اینباره مىفرمایند:
اسلام مکتبى است که برخلاف مکتبهاى غیر توحیدى در تمام شؤون فردى و اجتماعى و مادى و معنوى و فرهنگى و نظامى دخالت و نظارت دارد. از هیچ نکته ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادى و معنوى نقش دارد فروگذارى نکرده است.
فراگیرى و شمول احکام دین در تمامى زمینههاى مادى و معنوى و دنیا و آخرت نشانگر حضور و دخالت دین در تمامى شؤون بشریت است امام قدسسره دراینباره مىفرمایند:
اسلام یک چیزى نیست که براى یک طرف قضیه فکر کرده باشد. اسلام در همه اطراف قضایا حکم دارد. تمام قضایاى مربوط به دنیا، مربوط به سیاست، مربوط به اجتماع، مربوط به اقتصاد، تمام قضایاى مربوط به آن طرف قضیه که اهل دنیا از آن بىاطلاعند.
احکام و مقررات عبادى، معنوى و الهى و اخلاقیات و حلال و حرام تنها براى گفتوگو و بحث علمى نیست مسلما اجراى آن لازم است. ضرورت اجراى آن در همه زمانها نشان دهنده حضور دین در امور اجتماعى است. حضرت امام قدسسره مىفرمایند:
بدیهى است ضرورت اجراى احکام که تشکیل حکومت رسول اکرم صلى الله علیه و آله را لازم آورده منحصر و محدود به زمان آن حضرت نیست و پس از رحلت رسول اکرم صلى الله علیه و آله نیز ادامه دارد... بنابراین چون اجراى احکام پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله و تا ابد ضرورت دارد، تشکیل حکومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره ضرورت دارد.
آن عزیز از دست رفته در وصیت نامهاش به مهمترین مزیت و ویژگى حکومت اسلامى اشاره فرموده و برترى حکومت دینى بر سایر حکومتها را چنین بر مىشمارند:
پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومتهاى جهان لکن با انگیزه بسط عدالت اجتماعى.
عوامل بروز دیدگاه جدایى دین از سیاست
این دیدگاه در عربى علمانیت و در غرب سکولاریسمنام گرفته است و نتیجه درگیرى و تنازع فرهنگى اروپا با کلیسا و مسیحیت و دستاورد فکرى است که پس از نهضت فکرى در اروپا ایجاد شده است.
به اعتقاد مورخان این دیدگاه از سال 476 میلادى شروع شده و خواستگاه آن غرب است و داراى شاخصههاى زیر است:
1) جدایى دین از دولت;
2) طرد قومگرایى و طایفهگرى سیاسى;
3) آزادى دین از سیطره دولت و دولت از سیطره دین و... طرد هر نوع مظهر تقدس.
مرحوم شهید مطهرى در کتاب ارزشمند علل گرایش به مادیگرى، عوامل ایجاد آن را از نظر کلامى و سیاسى چنین برشمردهاند:
الف) کلیسا به دلیل مفاهیم نارسایى که در الهیات عرضه داشت و علاوه بر آن رفتار غیر انسانىاش با توده مردم بهویژه طبقه دانشمندان و آزاد فکران، از علل عمده گرایش به مادیگرى است.
در قرون وسطى که مساله خدا به دست کشیشها افتاد، آنان مفاهیم کودکانه و نارسایى درباره خدا بهوجود آوردند که با حقیقت وفق نمىداد و افراد باهوش و روشنفکر را نه تنها قانع نمىکرد، بلکه متنفر مىساخت و بر ضد مکتب الهى بر مىانگیخت.
ب) کلیسا علاوه بر عقاید خاص مذهبى، یک سلسله اصول علمى که داراى ریشههاى فلسفى یونانى و غیر یونانى بود، در ردیف اصول عقاید مذهب مسیح قرار داد و مخالفتبا آن علوم را جایز نمىشمرد که باعث جدایى و تنفر دانشمندان با مکتب آنان شد.
ج) مبارزه سخت و بىامان براى حفظ عقاید سخیف روحانیان کلیسا و کشتار وسیع مردم و دانشمندان مخالف، نیز باعث مبارزه با دین و مذهب شد.این مبارزه گرچه در غرب با موفقیت همراه شد، ولى در شرق با توجه به گستره خاص اسلام و مفاهیم ارزشى و پر محتواى آن توفیق چندانى به دست نیاورد.
استعمار، مروج جدایى دین از سیاست
در کشورهاى اسلامى، دین در همه شؤون زندگى مردم نفوذ دارد. هر فردى طبق دستور اسلام خود را در سرنوشت جامعه مسؤول مىداند، این احساس مسؤولیت عمومى مانع مهمى براى مداخلات بیگانگان و نقشههاى استعمارى است. از این رو استعمارگران در صدد برآمدند دین را محدود کنند و زمزمه انفکاک سیاست از دیانت را سردادند و در جوامع اسلامى این فکر را پدید آورند که سیاستیعنى شیطنت، دغل کارى و حقهبازى و چنین کارى براى یک مسلمان، شایسته و سزاوار نیست، همچنین القا مىکردند که اسلام براى تلطیف روح جامعه و اصلاح امور اعتقادى و عبادى و روحى مردم آمده است و کارى به اعمال روزمره آنان ندارد.
القاى این طرز تفکر باعثشد تا اسلام به یک سلسله امور اعتقادى و عبادى و اخلاقى منحصر شده و همه ابواب جهاد و قضا و شهادت و امر به معروف و نهى از منکر از زندگى مردم کنار گذاشته شود. این نقشه آنچنان ماهرانه اجرا شد که عدم مداخله در امور اجتماعى و سیاسى نوعى قداست و دخالت در آن بزرگترین عیوب شمرده شد.
متاسفانه این تفکر در میان مسلمین طرفداران بسیارى یافت و مشهور است که نخستین بار اندیشه علمانیت در دنیاى اهل سنت توسط على عبدالرزاق بیان شد، او معتقد بود:
1) دین و سیاست جدا و مستقل از یکدیگرند;
2) پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فقط مبعوث به رسالت و ابلاغ وحى و دین بود، نه منصوب به سیاست و حکومت;
3) هیچ یک از منابع اسلامى دلالت روشنى بر خلافت ندارد;
4) سیاست و حکومت چون امرى بشرى است نیازمند علوم بشرى است.
نفوذ و رواج دیدگاه پرهیز از سیاست در بین دینداران
متاسفانه با رواج تفکر ناصحیح در ناپسند شمردن سیاست، کمکم گروهى از دینداران از بستر امور اجتماعى و سیاسى فاصله گرفتند و حضور در این صحنه را ناروا شمردند.
حضرت امام قدسسره در اینباره خطاب به روحانیت فرمودند:
وقتى شعار جدایى دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردى و عبادى شد... به زعم بعضى افراد، روحانیت زمانى قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سر و پاى وجودش ببارد والا عالم سیاسى و روحانى کاردان، کاسهاى زیر نیمکاسه داشت و این از مسایل رایجحوزهها بود که هر کس کج راه مىرفت، متدینتر بود، یاد گرفتن زبان خارجى کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار مىرفت.
از نشانههاى دیگر رواج تفکر دورى از سیاست و اجتماع آن است که در دو قرن اخیر در تدوین و تنظیم رسالهها و احکام فقهى مسایل مربوط به سیاست دینى و حکومتحذف شد. شهید مطهرى در کتاب ارزشمند پیرامون انقلاب اسلامى مىفرماید:
در اوایلى که جلسات انجمن اسلامى مهندسین تشکیل شده بود، در آنجا بحثى داشتم راجع به امر به معروف و نهى از منکر. به این مناسبت در تاریخچه این بحث مطالعهاى کردم و در دنبال این مطالعه به نکته شگفتانگیزى برخورد کردم که اسباب تعجبم شد. مساله این بود که متوجه شدم در دویستسال اخیر مسایل مربوط به امر به معروف و نهى از منکر از رسالههاى ما برداشته شده است. در صورتىکه قبلا در کنار مسایل مربوط به نماز و روزه و خمس قرار داشت و گویا خود به خود در اذهان، این یک بحث زاید تلقى شده بود.
براین ویلسون در مقاله «سکولاریزاسیون» عکسالعمل کشورها و ادیان مختلف را در برابر پدیده جدا انگارى دین و دنیا بررسى کرده و مىنویسد:
بعضى از کشورهاى مسلمان مانند مصر و ترکیه در جهت آن پیش رفتهاند، ولى در برخى از آنها همچون ایران احیاى نهضتهاى اصولگرایانه از فشارهاى سختى که با این فرایند همراه است و نیز میزان بسیجپذیرى علایق و گرایشهاى دینى دست کم در بخشهاى پیچیدهتر جامعه بر ضد تجدد حکایت دارد.
برخورد غیر عقلانى و ناصحیح کلیسا و اهداف استعمارى دشمنان دین و بشریتباعثشد در غرب به طورکلى مذهب و حکومت دو مساله جدا از یکدیگر شوند و مرکز حکومت و مذهب از هم جدا گردند. اما در میان جوامع شرقى و کشورهاى اسلامى تز جدایى دین از سیاستبه رغم توفیقات کمى که به دست آورد، هرگز فراگیر نشد. در کنار آن نهضت امام خمینى قدسسره این تفکر را با شکست روبرو کرد. انقلاب اسلامى به مردم جهان و دینداران فهمانید که اسلام هم دنیا دارد و هم آخرت، هم متکفل دنیاى انسانها و هم آخرت آنها است. جمع دنیا و آخرت سیاست است و سیاستیعنى اداره یک مجموعه با تدبیر و فراست. سیاستبه معناى مکر و حیله نیست. به فرمایش امیر بیان حضرت على علیه السلام آنچه آنها دارند مکر و حیله و فجور است، نه سیاست. امام قدسسره در اینباره مىفرمایند:
اسلام براى شما و براى همه بشر و همه تودههاى عالم تحفه آورده است. تحفه همگانى و براى همه. در راس برنامههاى اسلامى هدایت است که شما را هدایت کند به راهى که هم دنیاى شما تعمیر بشود و معمور باشد و هم آخرت شما.
دلایل حضور دین در سیاست از منظر امام خمینى قدسسره
امام خمینى قدسسره با درایت و روشنبینى ویژهاى که از برکت تقوا و عرفان و احکام نورانى اسلام کسب کرده بودند، به خوبى اسلام را مىشناختند و دریافته بودند که دین اسلام تمام شؤون زندگى بشر را در برگرفته است. قوانین همه جانبه اسلام گواه روشنى بر حضور دین در اجتماع و اداره جامعه بشرى است. امام قدسسره در این باره مىفرماید:
احکام شرع حاوى قوانین و مقررات متنوعى است که یک نظام اجتماعى را مىسازد... در این نظام حقوقى هر چه بشر نیاز دارد فراهم آمده است... از طرز معاشرت با همسایه و اولاد و عشیره و قوم و خویش و همشهرى... و امور خصوصى و زندگى زناشویى گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح.
ایشان همچنین با اشاره به سیره نبوى مىفرمایند:
رسول اکرم صلى الله علیه و آله در راس تشکیلات اجرایى و ادارى جامعه مسلمانان قرار داشت علاوه بر ابلاغ وحى و بیان و تفسیر عقاید به اجراى احکام و برقرارى نظامات اسلام همت گماشته بود.
حضرت امام خمینى قدسسره با اشاره به لزوم ایجاد نظام اجرایى براى انجام قوانین عمومى و با توجه به عمومیت قوانین اسلام مىفرمایند:
اصولا قانون و نظامات اجتماعى مجرى لازم دارد. در همه کشورهاى عالم همیشه اینطور بوده است که قانونگذارى به تنهایى فایده ندارد... پس از تشریع قانون بایستى قوه مجریه به وجود آید... .
امام قدسسره با تاکید بر این نکته مهم که اگر قوانین اجرا نشود کاملا بىفایده خواهد بود، بر ضرورت تشکیل حکومت و دخالت دین در امور اصرار ورزیده و مىفرمایند:
هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامى ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجراى احکام اسلام شده است و جامعیت احکام و جاودانگى دین مبین اسلام را انکار کرده است.
امام راحل قدسسره با تکیه بر دو عنصر «جامعیت» و «کاملیت» دین اسلام و قوانین شامل آن که تمامى شؤون فردى و اجتماعى انسان را دربر مىگیرد و در بردارنده قوانین و چارچوبها و نظامات اجتماعى و سیاسى و اقتصادى استبر حضور دین در صحنه اجتماع و اجراى آن توسط حاکمان و زمامداران با کفایت تاکید نموده و مىفرمایند:
اسلام مثل مذاهب دیگر یعنى مذاهبى که حالا ظاهرش به ما رسیده است نیست. [این دین] همه چیزهاى انسان را مىسازد. همانسان را از حیث عقل مىسازد، هم انسان را از حیث اخلاق و تهذیب اخلاق مىسازد، هم انسان را از حیث ظاهر و آداب ظاهرى مىسازد، هم در امورى که انسان به آن احتیاج دارد. مثل [دیگر] حکومتها نیست که فقط در امور اجتماعىشان و سیاسىشان دخالت داشته باشند اما کارى به این نداشته باشند که خودش توى خانه چه مىکند... عالم همه تحت نظرش است.
مکتب اسلام و قوانین آن محدود و محکوم به زمان و مکان خاصى نیستبلکه دینى جهانى و جاودانى براى همه نسلها و در همه عصرها است و هرگز قوانین آن تعطیلپذیر نیست. اجراى حدود نیز به حاکم و حکومت نیاز دارد. حضرت امام قدسسره در اینباره مىفرماید:
مذهب اسلام از هنگام ظهورش متعرض نظامهاى حاکم در جامعه بوده است و خود داراى سیستم و نظام خاص اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى است که براى تمامى ابعاد و شؤون زندگى فردى و اجتماعى قوانین خاص دارد.
بنیانگذار جمهورى اسلامى با اشاره به جهانى بودن اسلام و مبانى سلیم سیاسى آن که راه هدایت همه ملتها و کشورها است مىفرمایند:
اسلام در بعد سیاسى، کشورها را در همه زمینهها بدون تشبثبه دروغ و خدعه و توطئه فریبنده به اداره و مشیتحکومتسالم هدایت مىکند و روابط با کشورهاى دیگر را که به زیست مسالمتآمیز و خارج از ظلم و ستمکارى متعهد هستند، محکم و برادرانه مىکند... .
و نیز مىفرمایند:
اسلام[مربوط به] طایفه خاصى نیست. اسلام براى بشر آمده است نه براى مسلمین و نه براى ایران. انبیاء مبعوثند بر انسانها... .
حضرت امام قدسسره با اشاره به این نکته ظریف که تمام احکام و دستورات اسلام داراى روح و معناى اجتماعى و سیاسى است مىفرمایند:
مىشود گفت که بىاستثنا دعوتهاى خدا حتى در آن چیزهایى که وظایف شخصى افراد است، روابط شخصى افراد ستبین خود و خدا، از معناى اجتماعى و سیاسى برخوردار بوده است.
و باز در همینباره مىفرمایند:
اسلام احکام اخلاقیش هم سیاسى است، همین حکمى که در قرآن هست که مؤمنین برادر هستند. این یک حکم اخلاقى است، یک حکم اجتماعى است، یک حکم سیاسى است.
امام راحل قدسسره با تاکید بر توجه اسلام به امور مردم و جوامع آنان، به دستورات دینى که بر مسایل اجتماعى مسلمانان اهتمام دارد اشاره کرده و مىفرمایند:
اسلام دین سیاست است. دینى است که در احکام آن، در مواقف آن سیاستبه وضوح دیده مىشود. در هر روز اجتماعات تمام مساجد کشورهاى اسلامى از شهرستانها گرفته تا... روزى چند مرتبه اجتماع... احتیاجات منطقه و جهات سیاسى و اجتماعى، جهات اقتصادى طرح بشود تا مردم مطلع بشوند... .
نماز جماعت و مواقف حج و عزادارى عاشوراى امام حسین علیه السلام و... همهاش سیاست است. و بىتوجهى به این نکته مهم باعث انحطاط جوامع مسلمان شده است، ایشان در اینباره مىفرماید:
بزرگترین درد جوامع اسلامى این است که هنوز فلسفه واقعى بسیارى از احکام الهى را درک نکردهاند و حجبا آن همه راز و عظمتى که دارد هنوز به صورت یک عبادت خشک و یک حرکتبىحاصل و بىثمر باقى مانده است.
یکى از وظایف بزرگ مسلمانان پىبردن به این واقعیت است که حج چیست؟ و چرا... .
در جاى دیگر با اصرار بر اهمیتسیاست در دین مىفرمایند:
دیانت اسلام یک دیانت عبادى تنها نیست... همینطور که یک مذهب و دیانتسیاسى تنها نیست، عبادى است و سیاسى، سیاستش در عبادت مدغم است و عبادتش در سیاست مدغم است، یعنى همان جنبه عبادى یک جنبه سیاسى دارد.
از دلایل دیگر دخالت دین در امور اجتماعى و سیاسى; ضرورت اجراى احکام و قوانین است. امام راحل قدسسره در اینباره مىفرمایند:
اسلام مکتبى است که برخلاف مکتبهاى غیر توحیدى در تمام شؤون فردى و اجتماعى و مادى و معنوى و فرهنگى و نظامى دخالت و نظارت دارد. از هیچ نکته ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادى و معنوى نقش دارد فروگذارى نکرده است.
فراگیرى و شمول احکام دین در تمامى زمینههاى مادى و معنوى و دنیا و آخرت نشانگر حضور و دخالت دین در تمامى شؤون بشریت است امام قدسسره دراینباره مىفرمایند:
اسلام یک چیزى نیست که براى یک طرف قضیه فکر کرده باشد. اسلام در همه اطراف قضایا حکم دارد. تمام قضایاى مربوط به دنیا، مربوط به سیاست، مربوط به اجتماع، مربوط به اقتصاد، تمام قضایاى مربوط به آن طرف قضیه که اهل دنیا از آن بىاطلاعند.
احکام و مقررات عبادى، معنوى و الهى و اخلاقیات و حلال و حرام تنها براى گفتوگو و بحث علمى نیست مسلما اجراى آن لازم است. ضرورت اجراى آن در همه زمانها نشان دهنده حضور دین در امور اجتماعى است. حضرت امام قدسسره مىفرمایند:
بدیهى است ضرورت اجراى احکام که تشکیل حکومت رسول اکرم صلى الله علیه و آله را لازم آورده منحصر و محدود به زمان آن حضرت نیست و پس از رحلت رسول اکرم صلى الله علیه و آله نیز ادامه دارد... بنابراین چون اجراى احکام پس از رسول خدا صلى الله علیه و آله و تا ابد ضرورت دارد، تشکیل حکومت و برقرارى دستگاه اجرا و اداره ضرورت دارد.
آن عزیز از دست رفته در وصیت نامهاش به مهمترین مزیت و ویژگى حکومت اسلامى اشاره فرموده و برترى حکومت دینى بر سایر حکومتها را چنین بر مىشمارند:
پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومتهاى جهان لکن با انگیزه بسط عدالت اجتماعى.