جایگاه خواص و رسالت روحانیت از دیدگاه امامخمینى و مقام معظم رهبرى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مقاله حاضر، کنکاشى مقدماتى در برخى از زوایاى پیدا و پنهان رسالت و وظایف روحانیت در عصر حاضر در جایگاه خواص، با تاکید بر «نظریه چند سطحى رهبرى» و با مرور دستهبندى این وظایف از دیدگاه امام راحل قدسسره و رهبر معظم انقلاب دامظلهالعالى مىباشد.
در ابتداى بحث چند پرسش اساسى مطرح و بررسى مىشود:
1. رسالت و ابعاد آن;
2. ویژگىهاى خواص و مفهوم و مصداقهاى بارز آن;
3. عصر حاضر و اهمیت آن;
4. ابعاد و عناصر تعیین کننده رسالتخواص.
رسالت چیست؟
رسالتیا ماموریت: مفهومى است که از دیرباز در فرهنگ اسلامى مطرح بوده است. در منابع اسلامى، رسالت ماموریتى است که از سوى خداوند تعالى، براى انبیا: تعیین شده است.
واژه رسالتحدود 604 بار در قرآن کریم آمده است که بیشترین مشتقات آن، رسول 116 مرتبه، رسوله 84 مرتبه، ارسلنا 58 مرتبه، و رسل 34 مرتبه تکرار شده است. در این آیات علاوه بر رسالت پیامبران، رسالتها و ماموریتهاى دیگرى که حق تعالى به خود و یا به فرشتگان نسبت مىدهد، نیز آمده است.
در ادبیات نوین مدیریت و رهبرى بهویژه در دهههاى اخیر به رسالت رهبر و سازمان توجه ویژه شده است تا آنجا که برخى از محققان به تعریف سازمانهاى صاحب رسالت و داراى ایدئولوژى پرداختهاند. این محققان رسالت را مبتنى بر بصیرت مىدانند و چنین تحلیل مىکنند; که افراد و سازمانهایى که داراى بصیرت و آرمانهاى بلندى هستند، خود رسالت را تبیین کرده و تحقق عینى آنها را دنبال مىکنند.
افراد و یا سازمانهایى که خود را داراى رسالت مىدانند، با افرادى که تسلیم شرایط هستند، بسیار متفاوتند. اینان به دلیل داشتن بصیرت به خویشتن و محیط اطراف، خود را متعهد مىبینند تا با تغییر و تکامل خود و محیط اطراف هر روز پویاتر و رشد یافتهتر باشند.
در صورتى که این بصیرت در پیوند با جهانبینى الهى اسلام و بهویژه مکتب تشیع باشد، رسالتدار بودن افراد یا سازمان به مراتب قوىتر و الهامبخش ایشان در فرایند رهبرى و تغییر محیط خواهد بود. تاریخ نمونههایى از این رهبران بصیر شیعى را در خاطر دارد و در اوج آن امام خمینى قدسسره است.
ابعاد رسالت افراد بنا بر گستره جهانبینى و بصیرت ایشان متفاوت است. بنابراین تبیین این ابعاد پس از روشن شدن پرسشهاى بعدى امکانپذیر خواهد بود.
خواص چه کسانى هستند؟
بنا بر نظر برخى محققان این موضوع از ابتداى قرن بیستم در «جامعهشناسى» مطرح بوده است. (باتامور در کتاب نخبگان و جامعه) و بسیارى تلاش کردهاند -تا در تبیین سهم و نقش طبقات اجتماعى در جامعه و حکومت- این پرسش دیرینه را پاسخ دهند که نخبگان واقعى جامعه چه کسانى هستند و چگونه نقشهاى خود را ایفا مىکنند. علاوه بر این طرح مساله مردم سالارى و دمکراسى، در مغرب زمین تبیین موضوع را به مراتب دشوارتر کرده است. صاحبنظران در جمع این دو مقوله در نظر و عمل، با معضلات شدیدى روبرو شدهاند.
نخبه سالارى یا توده سالارى، در عین حال که مبتنى بر جهانبینى خاصى است، نتایج و پىآمدهاى متفاوتى را هم پدید آورده است. در این میان برخى از صاحبنظرانى که بر «بصیرت» انسانها تکیه کردهاند، معتقدند که با پرورش و توسعه «بصیرت» در بین آحاد مردم، مىتوان در عصر ارتباطات به نوعى به این مناقشه دیرپا لجام زد و آن را به گونه مثبتى مهار و کنترل کرد. این اندیشمندان طرفدار «رهبرى نوین» که کانون رهبرى را «بصیرت» مىدانند، بر این باورند که اگر به مردم سالارى در رهبرى تکیه و با آموزش رهبرى تا پایینترین سطح سازمانها، به گسترش و تعمیق بصیرت انسانها همتشود، مىتوان تا حد زیادى محدود بودن دایره «نخبهگرایى» را از میان برداشت و با بهرهگیرى از ابزارهاى توسعه، همه انسانها را در رهبرى سهیم کرده و مشارکت داد.
چنین رویکردى علاوه بر آنکه مىتواند به این تضاد مستمر پایان دهد، مىتواند تا حد زیادى به حل بحران رهبرى در جهان و نیز به بسیارى از کشمکشهاى سیاسى میان نخبگان و تودهها خاتمه بخشد و در عینحال مانع بروز انقلابهاى خشن و خونین در جوامع بشرى شود.
به تعبیر برخى از صاحبنظران رهبرى، رهبران تحول آفرینى که تکیه بر پیروان دارند و بصیرت و تلاششان بر این است تا پیروان را از سطح پیروى به سطح رهبرى برسانند، خود به پاداش بزرگى نایل مىشوند که همانا رهبرى معنوى است.
شیوه برتر رهبرى در اسلام
در این شیوه از رهبرى، رهبر در قلب و میان دایره امت و تودهها قرار دارد و خود را قطرهاى از دریاى جامعه مىداند. افراد و پیروان نیز رهبر را از خود و در میان خود مىیابند و این احساس واقعى را لمس مىکنند که رهبر، خود را و دایره وجودى قدرت خود را - از هر حیث- از همه افراد پیرو و وابسته به وى، محدودتر کرده است. و از تمتعات رهبرى کمترین بهره را مىبرد. در عینحال شعاع وجودى وى به میزان بصیرت و توان شعاع الهام بخش او قابل گسترش و تسرى است.
الگوى رهبرى دایرهوار در مقابل الگوهاى پلکانى و هرمى است و نقطه مقابل یافتههاى رهبرى در غرب است و از سیره نبوىصلى الله علیه و آله بهدست مىآید. روش نشستن حضرت در مسجدالنبىصلى الله علیه و آله بهگونهاى بوده است که تازه واردین از شناختحضرت و تمییز وى از پیروان و اصحاب عاجز مىماندند; زیرا مجلس آنان دایرهوار بود و بالا و پایین نداشت.
چنین رویکردى به خواص و محدود نکردن خویشتن در ادبیات جامعهشناسى و علوم سیاسى رایج و سنتى در باب نخبگان، ذهن را از زاویه علمى، پذیراى دیدگاه حضرت امام قدسسره و مقام معظم رهبرى در باب خواص خواهد نمود در غیر اینصورت آنرا معارض با نظریههاى سنتى، نخبهسالارى خواهیم دید و بدیهى است که تحلیل آن در قالب آن نظریهها، ناممکن و یا بسیار دشوار خواهد بود.
نگاهى کوتاه به برخى از دیدگاههاى نوین نخبهگرایى در رهبرى آشکار مىسازد که، دیگران نیز به این نکته رسیدهاند که نمىتوان هم ادعاى «مردم سالارى و دمکراسى» داشت و هم همه قدرتهاى جامعه را در اختیار «نخبگان قدرتمدار» گذارد. پس چارهاى جز رویکردى نو باقى نمىماند.
از این رو، اهمیت طرح موضوع «خواص بودن همه امت اسلامى» از سوى حضرت آیةالله خامنهاى در طول سالیان گذشته، روشنتر مىشود. در این شیوه، از مشارکت فعال پیروان، در رهبرى جامعه استفاده مىشود و براى تحقق اینگونه از رهبرى باید همه تلاشها براى بصیرتر شدن اعضاى جامعه به کار بسته شود. در این صورت اشکالات بىاساسى که این روزها بر اصل خدشهناپذیر و فطرى ولایت فقیه از سوى برخى عناصر مطرح مىشود. هم دفع خواهد شد. حضرت امام خمینى قدسسره با طرح نظرى و عملى «رهبرى خدمتگزار» و با بیان این عبارات که:
اگر به من خدمتگزار بگویید بهتر از آن است که رهبر بگویید.
با معرفى کودکانى چون شهید محمدحسین فهمیده دوازده ساله به عنوان رهبر، سالها پیش با طرح شکل نوینى از رهبرى، زمینه سازىهاى لازم براى حل دشوارىهاى راه پر پیچ و خم انقلاب تا پیروزى نهایى را فراهم کردند.
ولى فقیه و ولىامر مسلمین با هیچ ندیدن خود و تعمیم عنوان خویشتن به کم سن و سالترین افراد جامعه و زنان و کارگران، با فروتنى تمام نه تنها موجب تضعیف جایگاه رهبرى و ولایت نمىشود، بلکه بر عکس موجبات تقویت آن را هم پدید مىآورد، و زمینهساز بصیرت بخشى به پیروان است تا آنان هم، خود را در قله رفیع ولایتبیابند و بتوانند از آن افق به تفکر و ارایه راهحلهاى گوناگون براى حل مسایل و مشکلات کشور و جهان بپردازند.
دیدگاه امام در نقش زمان و شرایط زمانى در تعیین رسالتخواصعصر حاضر چگونه زمانى است؟
شناخت عصر حاضر و شرایط زمانى و مکانى در حسن انجام وظیفه خواص بسیار مؤثر است.
پیرامون زمان و اهمیت آن سخنهاى بسیار گفته شده است و بزرگان اندیشه و عمل هر یک بیاناتى داشتهاند. حضرت امام خمینى قدسسره در این باب مىفرمایند:
زمانها خودشان هیچ مزیتى ندارند بعضى بر بعضى، زمان یک موجود سارى متحرک است و متعین و هیچ فرقى ما بین قطعهاى با قطعه دیگر نیست. شرافت زمانها، یا نحوست زمانها به واسطه قضایاى است که در آنها واقع مىشود. اگر چنانچه شرافت زمان به واسطه حادثهاى است که در آن زمان واقع مىشود باید عرض کنم که روز بعثت رسول اکرمصلى الله علیه و آله در سرتاسر دهر «منالاول الى الابد» روزى شریفتر از آن نیست. براى اینکه حادثهاى بزرگتر از این حادثه اتفاق نیفتاده است.
در بیان دیگرى در باب عظمتشب قدر و توصیف علت آن چنین فرمودهاند:
و اما وقت وحى، لیلةالقدر است که اعظم لیالى و خیر من الف شهر و نورانىترین ازمنه و فىالحقیقه وقت وصول ولى مطلق و رسول ختمى مرتبتصلى الله علیه و آله است.
در قرآن کریم نیز به زمان اهمیت داده شده است و حتى به آن قسم یاد شده است.
(سخرلکم اللیل والنهار)
(والعصر)
در مدیریت هم گرایشى خاص با نام «مدیریت زمان» مطرح است.
از این موضوع که بگذریم، در اهمیت دوران معاصر و به ویژه قرن بیستویکم و کمى دورتر قرن پانزدهم هجرى، آثار بسیارى منتشر شده است که در آنها به ابعاد و ویژگىهاى قرن آینده و اهمیت دوچندان آن پرداختهاند. بهطور مثال مىتوان از آثار «آلوین تافلر»، «همینینتون»، «بنیس»، «تىنوس» و «نیوتن» و «برنامههاى حیات طیبه» یاد کرد. در این بخش از مقاله به رهیافت امام خمینى قدسسره از دوران معاصر در آثارشان و با تاثیرات برخى از عوامل مهم در همیتبخشیدن بر عصر حاضر نگاه شده است.
انقلاب اسلامى و پیروزى آن، نقش تحول آفرینى در دوران حاضر و آینده داشته و خواهد داشت از این رو دوران معاصر از چند زاویه بررسى شده است.
نقش ملتایران در اهمیتبخشیدن به دوران معاصر از دیدگاه امام قدسسره
با تحول روحى و معنوىاى که با نفخه مسیحایى روح خدا در ملت ایران ایجاد شد، این کشور در شرایطى قرار گرفت که امام در فرصتهاى متعددى به این مهم اشاره فرمودند که:
«امروز ایران وضع الهى دارد».
و یا در وصیتنامه خود مىفرمایند:
من با جرات مدعى هستم که ملت ایران و توده میلیونى آن در عصر حاضر بهتر از ملتحجاز در عهد رسولاللهصلى الله علیه و آله و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسینبن على صلواتالله و سلامه علیهما مىباشد.
امام قدسسره در یکى دیگر از بیاناتشان علت دستیابى ملت ایران به این عظمت و بزرگى را بیان مىفرمایند:
ملت ایران امروز براى همین معنا که اسلام را زنده کند و احکام اسلام را زنده کند قیام کرده است. و قیامى کرده است که در تاریخ اسلام در ایران سابقه ندارد.
رسالتى که ملت ایران پرچمدار آن شده است، آن را در زمره برترین خواص طرفدار حق در عصر حاضر قرار مىدهد و جایگاه او را در تاریخ مىنمایاند.
اهمیت زمان حاضر در تعیین رسالتخواص از دیدگاه امام قدسسره
از دیدگاه امام قدسسره دوران معاصر از چند جهت اهمیت ویژهاى دارد یکى از این جهات بسیج همه امکانات دشمن براى براندازى اسلام است، ایشان در وصیتنامه آوردهاند:
در این زمان که مخالفین اسلام و جمهورى اسلامى کمر به براندازى اسلام بستهاند و از هر راه ممکن براى این مقصد شیطانى کوشش مىکنند... .
جهت دیگر اهمیت دوران معاصر، انقلاب عظیمى است که در جهان اتفاق افتاده است:
امروز که تمام بوقهاى تبلیغاتى بر ضد اسلام و ایران است، بدین خاطر است که ایران را به سازش و تسلیم بکشند. انقلاب ما عظیم است و متکى به هیچ قدرتى نیست... باید مردم توجه کنند که کارى بزرگ انجام دادهاند و دشمن هم براى شکست آنها از هیچ کوششى دریغ نمىکند مردم باید محکم و استوار براى آزادى و استقلال بایستند.
بنابراین، تلاش دو چندان براى حفظ و بقاى جمهورى اسلامى، اولین رسالتى است که در دوران معاصر احساس مىشود. علاوه بر آن باید، نوع حرکت این ملت که دشمن را براى نابودى انقلاب به تلاش وادار کرده است، در بستر این شرایط تبیین و تحلیل شود.
نقش ملتها در زمان حاضر
الگویى که ملت ایران فرا راه ملتها قرار داده است، مورد توجه بسیارى از ملل مستضعف جهان قرار گرفته است. در دیدگاه امام قدسسره، دوران معاصر، بستر مناسب براى تداوم این راه از سوى دیگر ملتها را پدید آورده است و امام قدسسره در پیام به زائران بیتاللهالحرام مىفرمایند:
امروز زمانى است که ملتها چراغ راه روشنفکرانشان شوند و آنان را از خود باختگى و زبونى در مقابل شرق و غرب نجات دهند که امروز روز حرکت ملتها است و آنان هادى هدایت کنندگان تاکنوناند.
بنابراین مىتوان چنین استنباط کرد که در دوران معاصر، نقشها به کلى دگرگون شده است و به دلایل متعددى مانند گستردگى اطلاعات و فراگیر شدن دانش از یک طرف، و مهمتر از آن عدم وابستگى ملتها به وضع موجود، که ملتها را داراى نقش رهبرى کرده است و این همان رسالتى است که با توسعه بصیرت و تعمیق آن تا پایینترین مرتبه آحاد انسانها، امکانپذیر خواهد شد.
حضرت امام قدسسره در بیان دیگرى از ملت، با عنوان قهرمانان یاد مىکنند و در عینحال نقش روشنفکران را هم در نجات این قهرمانان بهطور مشروط بیان مىفرمایند:
روشنفکران متعهد مسؤول! بیایید تفرقه و تشتت را کنار بگذارید و به مردم فکر کنید و براى نجات این قهرمانان شهید داده، خود را از شر ایسم و ایستشرق و غرب نجاب دهید، روى پاى خود بایستید و از تکیه بر اجانب بپرهیزید.
دعوت از روشنفکران پیش از آنکه براى تامین منافع مردم و ملتها مفید باشد، براى خود آنان سودمند است، زیرا این حرکت، همهگیر شده است. و ملتها دیگر منتظر شروع آنان نمىشوند و جنبش خود را آغاز کردهاند، چنانکه امام قدسسره فرمودهاند:
ما امروز روزنههاى صدور انقلاب اسلامى را در جهان مستضعفان و مظلومان بیش از پیش مىبینیم و جنبشى که از طرف مستضعفان و مظلومان جهان علیه مستکبران و زورمندان شروع شده، در حال گسترش است و امید بخش آتیه روشن است و وعده خداوند تعالى را نزدیک و نزدیکتر مىنماید. گویا جهان مهیا مىشود براى طلوع آفتاب ولایت از افق مکه و کعبه آمال محرومان و حکومت مستضعفان.
ملت ایران سرمشق نهضتها
شروع شدن این حرکت، به دلیل تاثیرپذیرى ملتها از انقلاب اسلامى و رهبرى آن و ملت مجاهد ایران بوده است، ملتها راه آینده خود را در این میان یافتهاند، امام راحل قدسسره در این باره فرمودهاند:
بحمدالله امروز قدرت ایران و قدرت اسلام در ایران بهطورى که توجه همه ملتهاى ضعیف را به خودش معطوف کرده است و اسلام صادر شد در سرتاسر دنیا. از این سیاههاى عزیزى که در آمریکا هستند و تا آفریقا و تا شوروى و همه جا نور اسلام تابیده است و توجه مردم به اسلام شده است و منظور ما از صدور انقلاب همین بود و تحقق پیدا کرد و انشاءالله اسلام در همهجا غلبه بر کفر پیدا خواهد کرد.
این بیانات در زمانى ایراد شده است که هنوز ابرقدرت شرق، ترکتازى مىکند و هنوز نهضتسیاهان آمریکا، ظهور نکرده است، بنابراین با توجه به بارقههاى امیدهاى نوین، اهمیت عصر حاضر و رسالتخواص در آن براى تداوم این حرکت دو چندان مىشود.
بیدارسازى ملتها درباره خطر جهانخواران
این رسالتحائز اهمیت دیگرى نیز است و آن توجه به خطرى است که ابر قدرتها با ابزارها و فنآورىهاى تخریبى خویش; بشریت را تهدید مىکنند. امام این خطر را چنین گوشزد مىکنند:
تودههاى مردم و نویسندگان و گویندگان فکر بکنند و مردم را آگاه بکنند به این خطرى که تمام بشریت را تهدید مىکند، آگاه بکنند همه تودههاى دنیا را که این خطر بزرگ در پیش است و اگر این ابرقدرتها در این حالى که هستند و مشغول تهیه سلاحهاى بزرگ اتمى و غیر آن هستند به همین حال باقى باشند، دنیا ممکن است که به خرابى بکشد و عمده ضررش به ملتها برسد.
جریان «رهبرى پرورى» و «پرورش خواص» براى همه جهان بشریت از میان «تودههاى مردم» با یک رویکرد جمعى در بیان بالا هم مشاهده مىشود; نگاه اول امام به تودههاى مردمى است که به جمع خواص داراى بصیرت پیوستهاند و رسالت آگاه کردن دیگران را به موضوعات مهم جهانى از جمله خطرات ناشى از سلاحهاى اتمى دارند، حضرت امام قدسسره در فراز دیگرى این رسالت را چنین تبیین فرمودهاند:
مشکلى که امروز دنیا را تهدید مىکند، مشکل این دو ابرقدرت است. این دو ابرقدرت که تمام دنیا را در زیر بال خود نگهداشتهاند و از آنها استفاده مىکنند... مشکل دنیاى امروز اینها هستند. مشکلهاى دیگر منطقهاى است. و این مشکل را باید ملتها و اشخاص متفکر در همه دنیا و تودههاى مردم دنیا، دنبال این بروند که این مشکل را رفع کنند. اگر آنها بنشینند که دولتهاى آنها این مشکل را رفع کنند، نخواهند کرد. دولتها نه همچو قدرت و عرضهاى دارند و هواهاى نفسانى هم که خودشان دارند، مانع از این مىشود که با این دو ابرقدرت مخالفت کنند.
اهمیت این موضوع در این زمان را حضرت امام قدسسره طى سالها مجاهده و مبارزه با ابرقدرتها و وابستگان به آنها براى همگان روشن کردهاند و خود ایشان بارها در عمل و گفتار خود با این جهانخواران برخورد کردهاند، و در طول همه آن سالها، تلاش کردند که با انواع رفتارهاى شفاهى و عملى، ملتها را درباره این مهم روشنبینى بخشند:
دنیا امروز گرفتار جهانخواران و غارتگرانى است که کشورها را به آتش مىکشند و غارت مىکنند و نیز گرفتار وابستگان آنان است که منافع ملتها و کشورهاى خود را فداى منافع ابرقدرتها مىکنند و همچنین گرفتار سازمانهاى دستنشانده قدرتهاى بزرگ بهویژه آمریکا است که با اسم بىمحتواى شوراى امنیت و عفو بینالملل و حقوق بشر و از این قبیل مفاهیم بىمحتوا که به قدرتهاى بزرگ خدمت مىکنند و در حقیقت مجرى احکام و مقاصد آنان و مامور محکوم نمودن مستضعفان و مظلومان جهان به نفع قدرتهاى بزرگ جهانخوار هستند، مىباشند.
این حرکت داراى فرایندى همانند حرکتحضرت موسى علیه السلام در مقابل فرعون است. حضرت امام قدسسره این تکلیف را تا نهایت وسع و توان خویش دنبال فرمودهاند، ایشان در جمع سفرا و کارداران و نمایندگان کشورهاى خارجى چنین مىفرمایند:
قدرتهاى بزرگ باید طرز تفکرشان را عوض کنند، باید بدانند که دنیا عوض شده است... دنیا نمىپذیرد که یک اقلیت تمام کشورها را ببلعد، باید اینها درکارهاى خودشان تجدید نظر کنند.
این برخورد بصیرت عمیقى را در پیروان امام قدسسره و رهبر ایجاد مىکند که نه تنها نباید از موضع ضعف و انفعال با ابرقدرتها برخورد کنند بلکه باید بسیار فعال و از موضع قوت براى آنان تکلیف تعیین کنند. علاوه بر این در تمام این عبارات اهمیت دوران معاصر را از اندیشه و عمل ایشان استنباط مىکنیم.
تلاش امام راحل قدسسره همواره این بوده است که همه انسانها را در هر گوشه جهان، به حرکت و قیام علیه ظلم و ایجاد حکومت الهى و اسلامى وادار سازد و آنان را به اهمیت زمانى که در آن زیست مىکنند آگاه سازد، در یکى از بیاناتشان باز اهمیت موضوع را در قالب یک پرسش مقدر و پاسخ آن طرح مىفرماید:
امروز چطور مىتوانیم ساکت و بیکار بنشینیم و ببینیم عدهاى خائن و وامخوار و عامل بیگانه به کمک اجانب و به زور سرنیزه ثروت و دسترنج صدها میلیون مسلمان را تصاحب کردهاند و نمىگذارند از حداقل نعمتها استفاده کنند. وظیفه علماى اسلام و همه مسلمانان است که به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در این راه که راه سعادت صدها میلیون انسان است، حکومتهاى ظالم را سرنگون کنند و حکومت اسلامى تشکیل دهند.
این رسالتبزرگى است که بر عهده همه مسلمانان بصیر نهاده شده است و حال که ملت مسلمان ایران از این نعمتبزرگ بهرهمند شده استباید پرچمدار این حرکت در جهان باشد. مسلمانان در هیچحالى و در هیچ مکانى نمىتوانند به قیام علیه باطل نپردازند، حداقل این رسالت، فریاد «برائت از مشرکان» است از این رو امام قدسسره مىفرمایند:
فریاد برائت از مشرکان مخصوص به زمان خاص نیست. این دستور است و جاوید. در صورتى که مشرکان حجاز منقرض شدهاند. و قیام ناس مختص به زمانى نیست و دستور هر زمان و مکان است.
این حرکت هر چند که در کشورهاى اسلامى بخصوص، با موانع بىشمارى روبرو است اما مهم آن است که شروع شده است. شروع این حرکت کفرشکن با آگاهى و بصیرت انسانها مىباشد، امام در اینباره مىفرمایند:
نقطه روشنى که در این اواخر عمر براى من امیدبخش است همین آگاهى و بیدارى نسل جوان و نهضت روشنفکران است که با سرعت در حال رشد است و با خواستخداوند متعال به نتیجه قطعى که قطع ایادى اجانب و بسط عدالتاسلامى است، خواهد رسید. شما جوانان پاکدل موظف هستید با هر وسیله ممکنه ملت را هرچه بیشتر آگاه کنید. و از نیرنگهاى گوناگون دستگاه پرده بردارید و اسلام عدالتپرور را به دنیا معرفى کنید.
روحانیت پرچمدار و رکناساسى مبارزه و استقامت
اگر ما به عمق این رسالت در چرخه عصر حاضر توجه کنیم مهمترین رکن استقامت تودهها را در این جنگ نابرابر، حوزههاى علمیه و فقها و علما و خطباى مورد علاقه مردم، مىیابیم، اگر نهضت از سرچشمههاى نور بىبهرهور شود، نهتنها نمىتواند اسلام عدالتپرور را به دنیا معرفى کند بلکه پایانکار به فساد جبران ناپذیرى منتهى خواهد شد. امام قدسسره این نکته بسیار مهم راء;ق اینچنین گوشزد مىکند:
همه مىدانیم که اگر خداى نخواسته حوزهها از عهده تربیت فقها و علما و خطباى موجه و مورد علاقه مردم برنیاید و حوزهها بهطور هرج و مرج و بدون برنامه صحیح و ضابطه اسلامى عقلایى اداره نشوند، باید همه منتظر فاجعه شکست جمهورى اسلامى و اسلام بزرگ باشیم و اگر اکنون با همت همگان از سرچشمه فساد جلوگیرى نشود، فردا و فرداها دیر است و باشد که بهجایى برسد که از قدرت همه خارج شود.
رسالت رهبرى تربیتى نسلهاى معاصر و آینده در دستخواص است و اینان در ادامه راه انبیا و رهبران الهى به گسترش و تعمیق فرهنگ دینى و رساندن انسانها به مقام امامت متقین مىپردازند. و تربیتیافتگان حوزههاى علمیه و معلمان و استادان دانشگاهها از خواص هستند. حضرت امام قدسسره مىفرمایند:
همیشه اکثر افراد، افراد نادر هستند که وارد مىشوند و یک کشور را یا ترقى مىدهند و یا تنزل مىدهند... باید خیلى توجه داشته باشید که شما هم یک مردم عادى نیستید. شماها معلم نسلى هستید که در آتیه مقدرات کشور به آن نسل سپرده مىشود. شما امانتدار یک همچو نسلى هستید و تربیتشما و تعلیم شما باید همراه هم باشد. فقط این هموظیفه نیستبراى معلم علوم دینى، این وظیفه استبراى تمام معلمین، در هر رشتهاى هستند و تمام اساتید دانشگاه در هر رشتهاى هستند... شما باید این عدهاى که در دستشما است تعلیم کنید و اهمیت تربیت را از تعلیم بیشتر بدانید.
تربیت نسلها مهمترین وظیفه خواص
بنابراین روشن مىشود که یکى از رسالتهاى مهم خواص در عصر حاضر تربیت نسل آینده است، تربیت نسلى امیدوار به آینده، توانا و مستقل در برابر شرق و غرب و متکى به خویشتن، امام این مهم را اینچنین گوشزد مىفرمایند:
امید درخودتان ایجاد کنید... نویسندههاى ما بهترین خدمتشان امروز این است که این ملت ما که ایستاده در مقابل شرق و غرب و نمىخواهد تحت نظام شرق و غرب باشد، امید به آنها بدهند که مىتوانید تا آخر وابسته به شرق و غرب نباشید... باید این ملت را امیدوار کرد و باید مطمئن کرد ملت را.
ما الآن در قدم اول هستیم و باید کوشش کنیم. همه ما کوشش کنیم. همه ملت کوشش کنند، هرکس در هر جا هست کوشش کند و کوششاش این باشد که ما باید وابسته نباشیم. اینک به مرحله حساسى از دوران انقلاب اسلامى خود رسیدهایم، دوران سازندگى دورانى که باید از ثمرات انقلابمان مردم محروم و ستمدیده ایران بهرهمند شوند. دورانى که باید شکوه نظام عدل اسلامى را لمس کنید، دورانى که همه باید دستبه دست هم بدهیم تا ریشه فقر و استضعاف را برکنیم.
دشمن در همان روزها مانع از آن شد که این رسالت آنگونه که مطلوب امام و امتبود، به انجام رسد و با محاصره اقتصادى تلاش کرد بحران جدیدى را براى انقلاب اسلامى و انقلابیون پدید آورد اما امام قدسسره با برخورد فعال با این تهدید دشمن، آنرا یک فرصت گرانبها براى ملت تبدیل کرد:
مهم این است که امروز همه چیز را به روى ما بستهاند و این خود نعمتى براى ما بوده است. وقتى همه درها بسته شد و فکرها باز شد، مىبینید که فعالیت ما آغاز شد و همهجا کانون فعالیت است.
این بیان در بردارنده یکى دیگر از رسالتهاى خواص در دوران معاصر است، رسالت تفکر و رسالت فعالیت و به تفکر واداشتن دیگر افراد ملت. قرآن کریم نیز اشارتى بر این امر دارد:
(قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموالله مثنى و فرادى ثم تتفکروا...)
رهبرى خواص
تاکنون با بررسى اهمیت دوران معاصر به برخى از رسالتهاى خواص پرداختیم. اینک مرورى بر سطوح رهبرى مىکنیم تا بتوان رسالتخواص را از این زاویه نیز بررسى کرد.
سطوح رهبرى عبارتند از: سطح رهبرى خویشتن، سطح رهبرى حواریون، سطح رهبرى گروه، سطح رهبرى سازمان و سرانجام سطح رهبرى اجتماع و جوامع بشرى و... خواص در هر سطوح رهبرى که قرار گیرند، انتظارات آن سطح را هم باید از ایشان توقع داشت اینک هر یک از این سطوح را اجمالا بررسى مىکنیم.
گذرى بر دیدگاه امام در رهبرى خویشتن
بسیارى از صاحبنظران رهبرى نوین، معتقدند توانایى رهبرى از سطح فردى آغاز مىشود و شعاع آن از این نقطه محورى، توسعه مىیابد، بنابراین به میزانى که فرد توانایى و تسلط بهکارگیرى توانایىهاى خود را در سه سطح مهارتهاى ادراکى و رفتارى و تخصصى داشته باشد، امکان تسلط و نفوذ او بر دیگران بیشتر مىشود.
هر چه عمق رهبرى خویشتن زیادتر مىشود، گستره رهبرى بر دیگران افزایش مىیابد. تسلط بر خویشتن و به تعبیر صاحبنظران مدیریت «مدیریتخویشتن» رمز موفقیت در رهبرى دیگران است.
روانشناسان براى تسلط بر خویشتن و افزایش توانمندىهاى فردى و پیروزى در صحنه اجتماع، رویکردهاى مختلفى را عرضه کردهاند.
آنچه آنان تحت این عنوان مطرح کردهاند، متاثر از ادبیات روانشاسى شرق چون هندوستان و چین و... مىباشد. طیف گستردهاى از کسانى که براى زندگى و وجود خود ارزش قایل هستند خود را تحت پوشش چنین برنامههایى قراردادهاند. شاهد این مدعا، گسترش بسیار وسیع مراکز آموزش و تربیت افراد موفق و پیشگام و... در کشورهاى اروپایى و آمریکایى مىباشد.
این رویکرد مىتواند از دو عامل اصلى سرچشمه گیرد.
الف) اعتقاد به خوشبختى در توفیق مادى و ثروت;
ب) خستگى از جهانبینى تک مادى نگر و متضاد فطرت خداجوى آدمى.
موج عظیم حرکت معنوى و ضد نژادپرستى سیاهپوستان و حتى سفیدپوستان در آمریکا و در دیگر کشورها دال بر این مطلب است، نگرانىهاى شدیدى هم که برخى از صاحبنظران رهبرى در آمریکا از وضعیت موجود و آینده جهان ابراز کردهانداین رویکرد را تقویت مىکند.
اینک که آخرالزمان فرا رسیده است قدرت تعقل و تفکر و موجبات بصیرت انسانها افزایش یافته است. این همان وعدهاى است که انبیا: دادهاند، امام خمینى قدسسره در یکى از بیانات خود مىفرمایند:
امروز تمام خوبىها که در دنیا هست و تمام آثار خیر، اثر دعوت انبیا است. یعنى مردمى که دعوت انبیا را قبول کردند، آثار خیر گذاشتند و یک دسته هم که اعوجاج داشتند و آثار خیر گذاشتند باز هم اینها از آثار انبیا است. براى اینکه آثار انبیا اسباب این شد تا آنها از خوف ملتها یک همچو کارهایى را انجام دهند و خودشان را به این راه بزنند و وارد شوند که مقاصدشان را پیش ببرند.
گرچه بر اثر دعوت انبیا، بشر به این حد از تکامل رسیده است و در آخرالزمان عمق ادراک انسانها افزایش یافته است اما تا رسیدن به آن قلل رفیع تکامل «رهبرى خویشتن» راهى بس دراز در پیش دارند. امام قدسسره اشارتى به این امر دارند:
همین آیاتى که در روایات ما وارد شده است که براى متعمقین آخرالزمان وارد شده است مثل سوره توحید و شش آیه از سوره حدید، گمان ندارم که واقعیتاش براى بشر تا الآن و تا بعدها آنطورى که باید باشد کشف شود البته مسایل در این باب خیلى گفته شده است. تحقیقات ارزنده هم بسیار شده است، لکن افق قرآن بالاتر از این مسایل است... متعمقین آخرالزمان هم به اندازه ادراکشان بهتر از دیگران فهمیدهاند و الاحد قرآن آن است که «انمایعرفالقرآن من خوطب به...» یعنى خود رسول اکرم صلى الله علیه و آله.
در دیدگاه اسلام رهبرى خویشتن چیزى جز جهاد اکبر نیست، البته جهاد اکبر حد اعلاى آن است.
در قاموس ادبیات و فرهنگ مغرب زمین تنها شمهاى از این نسیمعطرآگین وزیدن گرفته است و مىرود که شامه خردگرایان زمینى، با استشمام بوى خوش و دلانگیز رایحه روحگرایان معنوى آسمانى، آمادگىهاى لازم را بیابند تا در زمره خواص طرفدار اهل حق قرار گیرند.
فورىترین رسالتخواص در عصر حاضر
بررسىها نشان مىدهد که رهبر معظم انقلاب طى مباحثخویش پیرامون خواص و عوام، اولین و فورىترین و ضرورىترین رسالتخواص در این عصر را جهاد اکبر و به تعبیر این مقاله، رهبرى خویشتن مىدانند. محققان رهبرى، رهبرى خویشتن را مقدمهاى براى رهبرى بصیر مىشمارند زیرا تا انسان به نفس و توانایىها و قابلیتهاى خود بصیرت نداشته باشد و بصیرت لازم براى آینده فردى خود تمهید نکرده باشد، نمىتواند رهبرى بصیر براى دیگران باشد و بصیرتبخش پیروان شود. در غیر این صورت این همان نوع رهبرى است که در ادبیات رهبرى نوین به عنوان «رهبرى سوداگر» از آن یاد شده است، رهبرى که در جهت منافع خود گام برمىدارد و سرانجام هم از گردونه رهبرى بهگونهاى ناشایست افول و سقوط مىکند.
بررسى یکى از آثار رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آیةالله خامنهاى دامظلهالعالى نشان مىدهد که در سطح رهبرى خویشتن براى اینکه انسان در زمره خواص -اهل حق- قرار گیرد، باید درباره چهل موضوع شناخت جامعى داشته باشد. این محورها در ذیل موضوع رسالتخواص تبیین و تنظیم شدهاند. اگر انسان بتواند در یک فرایند منظم و از پیش تعیین شده این شناختها را کسب و بصیرت پیدا کند، به نظر مىرسد زمینههاى اولیه براى خواص شدن و اکتساب بصیرت عمیق در وى پدید آمده است. در سطح رهبرى فردى، فرد خود باید در جستجوى خواص شدن باشد.
البته در سطحهاى دیگر رهبرى این رسالتها تعالى و تکامل و توسعه بیشترى مىیابد.
شناخت، نخستین گام در فرآیند تغییر و زمینهساز تغییر نگرش و بینش انسان است و این شناخت از راه برقرارى ارتباط با مبدا وحى و تدبر در قرآن کریم به دست مىآید. کسانى که موفق به خواص بودن نشدهاند، ریشه آن را باید در عدم تدبر در قرآن کریم بیابند. امام قدسسره در یکى از بیانات خود به این نکته اشاره فرمودهاند:
تاسف استبراى انسانها که نمىخواهند بدانند در راه دانستن نیافتادهاند در راه معرفت کتاب خدا قدم بر نداشتهاند، ارتباط با مبدا وحى برقرار نکردهاند که از مبدا وحى تفسیر شود برایشان. این ارتباط فقط بین رسول خدا و خدا بود و به تبع او هم بین خواص که بودهاند.
متربیانى که خواهان رسیدن به آن حقایق متعالیه هستند، راهى جز این ندارند که دست در دست ره رفتگان، راهى این طریق شوند. ره رفتگان و خواص واقعى کسانى جز اهل بیت عصمت و طهارت: و عالمان حقیقى پیرو ایشان نمىباشند که به رهبرى خویشتن و جهاداکبر در سطح لایتناهى دستیافتهاند. سطحى که افراد عادى توانایى سیر در آن سطح را ندارند.
در اینجا از ادامه این بحث پردامنه خوددارى کرده و به دیگر سطوح رهبرى مىپردازیم.
امام و رهبرى خواص رهبر
خواص یا حواریون رهبر، کسانى هستند که به لحاظ اعتقاد و ایمانى، از همه افراد به رهبر نزدیکترند. این افراد با رهبر ارتباط متقابلى دارند و در عین این که شدیدا تحت تاثیر و نفوذ رهبر قرار دارند، بر رهبر تاثیر گذار هم هستند. افرادى که بیشترین شناخت و بیشترین ایمان و در نتیجه بیشترین فداکارى را به رهبرى دارند. این افراد با رهبر به یکپارچگى عقیدتى رسیدهاند. آنان و رهبر در اعتقادات مشترک خود فنا شدهاند و هر دو حاضرند همه چیز خود را در پاى این رسالت فدا کنند. آنان رابطه پدر فرزندى دارند. بیان امام خطاب به انجمن اسلامى دانشجویان خارج از کشور این رابطه را روشنتر مىکند.
اکنون که مىبینم شما فرزندان عزیز، شاهراه اساسى را یافته بر پایه وحدت اسلامى به هم پیوستهاید و نور تابناک قرآن مجید... بر قلبهاى شما تابیده است، به خود نوید مىدهم که به خواستخداى بزرگ آتیه درخشان زندگى نزدیکى در انتظار ملل مظلوم است.
در سالهاى آغاز نهضت و پس از پانزده خرداد 1342، حضرت امام قدسسره یاران کمى داشت. در این دوران رهبرى با رویکردهاى تربیتى و تعلیمى خود، به تربیتخواص مىپردازد و سعى بر آن دارد تا این دایره رهبرى هر روز گستردهتر شود.
این خواص بودند که با فهم صحیح رسالتهایى که بر دوش آنها قرار داشت در طول نهضتیار وفادار و جان برکف رهبرى و مدافع رسالتهاى عقیدتى و محقق کننده آن بودند. آنان به عنوان نمایندگان ویژه رهبرى در سراسر میهن اسلامى و یا در حوزه مدنى خویش، ایفاى رسالت مىکردند و به عنوان چهرههاى تابناکى که نور ولایت از آنها ساطع مىشود، در جامعه حضور یافته و مىیابند.
این خواص که تحت رهبرى و تربیت مستقیم رهبر قرار دارند پس از طى مراحل تکاملى لازم، خود عهدهدار ربیتخواص دیگرى هستند که شایستگىهاى لازم براى رهبرى در سطح فراگیرترى را دارا مىباشند. افرادى که در نفوس خود تغییر دادهاند و مىتوانند دیگران را هم متحول کنند:
... تغییر در یک ملتى و یک قومى حاصل بشود، این منشا یک تغییرات تکوینى، تغییرات جهانى، تغییرات موسمى مىشود. شما ملاحظه کردید این پیشرفتى که ملت ایران کرد مرهون آن تغییرى بود، تحولى بود که پیدا شد.
آرمان نهایى رهبر، ایجاد تغییرات جهانى است. اما تحقق این آرمان نیازمند ابزارها و روشهایى است امام قدسسره با بهرهگیرى از شیوه تربیتخواص در کلیه سطوح جامعه جهانى در جستوجوى تحقق این هدف بوده است در این فرایند، حلقه رهبرى و خواص پرورى توسعه مىیابد. گام سوم، توسعه و پرورش خواص در سطح رهبرى گروه است.
رهبرى گروهى خواص
رهبرى خواص در گروه، حلقه واسطه رهبرى حواریون و رهبرى سازمانى است و شباهتهاى زیادى با آن دو دارد.
اساس رهبرى گروهى، شایستگىهاى فردى است که در ارتباطات میان اعضا گروه از سوى فرد بروز کرده و او را به طور طبیعى- به ویژه در گروههاى غیر رسمى- براى تصدى رهبرى گروه رشد داده است. تشکیل و رشد گروهها، در آن مرحلهاى از فرایند رهبرى است که روابط فردى و تعاملى رهبر و حواریون، مشکلات و مسایل رهبرى را حل نمىکند. در این مقطع تعداد پیروان بیشتر شده و علاقهمندى براى ارتباط با رهبر افزایش یافته است. از سویى دیگر عمق رسالتهاى رهبرى بیشتر شده است و چه بسا گستردگى و حجم این ارتباطها مانع ایفاى رسالتهاى رهبر باشد در اینجا استکه با وجود حواریون رهبر، در هر نقطهاى که لازم باشد، گروههاى خواص شکل مىگیرند.
گروههاى سازمان یافته تحت تربیتخواص، بصیرت مىیابند و به رسالتهاى خویش آگاه مىشوند و براى دستیابى به کمال والاتر، تلاش مىکنند، در عینحال با ارتباط با نماینده رهبر، احساس مىکنند که با شخص رهبر ارتباط دارند.
با اوجگیرى نهضت و فراگیر شدن آن این حرکت گسترش مىیابد و در ابتدا در قالب سازمانها و نهادهاى نوین و غیر رسمى و با تکامل پیروزى انقلاب در قالب نهادهاى رسمى در شکل رهبرى سازمانى تجلى پیدا مىکند. خواص و حواریون و رهبران گروهى دیروز، اینک رسالت تشکیل و راهاندازى سازمانهاى بزرگى را که پیش از این وجود نداشتهاند، بردوش خود احساس مىکنند و از طرف رهبر این رسالتها به آنها محول مىشود.
رهبرى سازمانى خواص در انقلاب
آنچه در این بخش از این مقاله با توجه به موضوع، به آن توجه شده است; «تبیین رسالتهاى خواص در عصر حاضر در سازمان» مىباشد. در سطح سازمان، رسالت رهبران و خواص بسیار فراگیرتر از سطوح گذشته است و البته آن گروه از خواص مىتوانند در این سطح رسالت رهبرى را بردوش گیرند که فرایندهاى سه سطحى رهبرى در گذشته را طى کرده باشند در غیر اینصورت چنین رهبرى در سطح سازمان فاقد کارآمدى و اثر بخشى لازم خواهد بود.
در این سطح خواص رسالت تغییر -ایجاد تحول و تکامل و رشد در سازمان- را برعهده دارند. این تغییر مثبت داراى فرایندى دوازده مرحلهاى است. که عبارتند از:
چشمانداز، قهرمان تغییر، ماهیت تغییر، بصیرت یکپارچه مدیریت، تغییر فلسفه سازمان، مراحل تغییر، قانون بصیرت مدیریت گذار، تیمکارى، تغییر رفتار، تخصص و منابع و سرانجام خطاها و خطرات.
محور اساسى این فرایند همانا قهرمان تغییر در سازمان است که به عنوان خواص از وى یاد مىکنیم. زیرا این قهرمان تغییر است که مىتواند در قالب چنین فرایندى سازمان را متحول و متکامل سازد. و یا مانع از سقوط و از هم پاشیدگى آن شود. او با چشماندازى روشن به آیندهسازان، بصیرت یکپارچهاى از گذشته، حال و آینده سازمان دارد و هم اوست که مىتواند روشن نماید که آیا تغییر و وضعیت کنونى سازمان باید از نوع تکاملى باشد یا تحولى و آیا فلسفه وجودى سازمان باید تغییر یابد؟
رسالت رهبر در حفظ و تداوم نیرو و مشارکت پیروان در فرایند تغییربراى ایجاد تغییر در سازمان قبل از تغییر در عمل و اعضا باید در اندیشهها و افکار و آرمانهاى اعضا و سازمان تغییر دهد. ایجاد، فهم، پذیرش و رفتار براساس بصیرت مراحلى است که رهبرى آنرا پى مىگیرد.
رسالت رهبرى سازمان این است که با تکیه بر انرژى و تعهد خویشتن و اعضاى سازمان این فرایند را محقق سازد. و در هر جا که نیاز به اشتعال بیشتر شعله انرژى و تعهد افراد مىباشد، آنرا شعلهورتر سازد.
گفتار زیر نمونهاى از این بصیرت سازى و حفظ نشاط و آمادگى در کلام رهبر انقلاب است:
بنده که بیشتر سنگینى بارم این استکه نگاه کنم ببینم کجا این شعله جهاد دارد فروکش مىکند، به کمک پروردگار نگذارم. کجا دارد اشتباه کارى مىشود جلویش را بگیرم. مسؤولیت اصلى این حقیر، این چیزها است.
گذراندن مراحل بصیرت در سازمان در هر مرحلهاى به میزان خاصى از انرژى و مشارکت و تعهد کارکنان نیاز دارد. تا بتوان بر مبناى آن بصیرت سازمان را رشد داد. گرچه بیشترین نیاز به انرژى و مشارکت تعهد اعضا در گام سوم یعنى استنباط و فهم بصیرت مىباشد. در صورتى که شناخت و استنباط کافى و فهم صحیح به موضوع ایجاد شد و رهبر سازمان موفق به هم ادراکى پیروان خود شد، پذیرش بصیرت و رفتار براساس آن کار آسانى خواهد بود.
روش تحقق بصیرت و ایفاى رسالتخواص در سازمان
بر مبناى مطالعات انجام شده، عینى شدن رسالت تغییر و تحول و بازسازى سازمان و اعضاى آن، نیازمند روشهاى مناسبى است که بدون بهکارگیرى آن، بهرهورى بهینه از تلاشهاى رهبر و قهرمان تغییر آفرینى و اعضاى پیروان، دشوارىهاى فراوانى را به همراه خواهد داشت.
یکى از سبکهایى که در «مدیریت تغییر» عرضه شده استسبکى است که ویلسون -1994- در این راستا ارایه کرده است. در این سبک در مرحله ناشناخته سازمان به رهبر نیاز دارد، در مرحله نامطمئن به مدیر و در مرحلهاى که «بصیرت» کاملا تفهیم مىشود و اعضاى سازمان آن را در قالب رفتارهاى سازمانى خود محقق مىسازند، رسالت رهبرى برعهده جمع گذارده مىشود.
خواص و رهبران سازمانى در جایگاه قهرمانان تغییر، بنا به موقعیتسازمان اعم از اینکه در چه شرایطى قرار داشته باشند، نقشها و رسالتهاى مختلفى را ایفا مىکنند این نقشها بهطور کامل عبارتند از:
1) در صورتىکه سازمان سالم باشد و در حال حیات، نقش تثبیت کننده دارند;
2) در صورتىکه سازمان سالم باشد و در حال رشد، نقش ایجاد کننده و سازنده دارند;
3) در صورتىکه سازمان بیمار باشد و همچنان به حیات خود ادامه دهد باید نقش نجاتبخش داشته باشد;
4) در صورتىکه سازمان بیمار باشد و همچنان به رشد خود ادامه دهد باید نقش از میان بردارنده سازمان را برعهده گیرند.
رسالتخواص در رهبرى سیاسى جامعه
رهبرانى که رسالتهاى سازمانى خود را به درستى ایفا مىکنند، زمینههاى لازم براى حضور خود در عرصه رهبرى سیاسى اجتماعى را هم فراهم مىآورند، بسیارى از رهبران سیاسى و رؤساى جمهورى کشورها پس از تلاش در عرصههاى سازمانى ارتقا رهبرى پیدا کردهاند.
رهبرى سیاسى و اجتماعى، در عین حال که تداوم فرایند رهبرى در گذشته است، نیازمند دانش و بصیرت و آگاهى و مسؤولیت پذیرى و شجاعتخاصى است. آنچه را که امروز فقدان یا بحران رهبرى مىنامند، عدم پاسخ مناسب به همین نیاز است. یکى از صاحبنظران در این راستا مىگوید:
امروزه بحران رهبرى عبارت از کمهوشى یا بىمسؤولیتى بسیارى از مردان و زنانى است که اینک قدرتمدارند، البته رهبرى به ندرت به این نیاز همه جانبه پرداخته است.
به راستى چگونه باید رهبران اثربخش ارزیابى شوند؟ این پاسخ را ایفاى رسالتهاى رهبرى مىدهد، هنگامى که رهبران سیاسى در سطح اجتماعى به رسالتهایى که جامعه بر دوش آنها نهاده استبه درستى عمل کنند ارزشیابى مثبتى از آنان به دست مىآید. اثربخشى رهبران از طریق:
تغییر اجتماعى واقعى هدفمدار، ارضاى نیازها و انتظارات انسانها سنجیده شود.
این عنوان محور، رهبرى تحولآفرین است: رهبرى تحول آفرین یعنى:
«رهبرى نیرومند و پیچیدهاى که نیاز موجود یا ناخواسته بالفعل پیروان را شناسایى کرده و از آن بهرهبردارى مىکند، اما فراسوى این اقدام، رهبرى تحولآفرین در جستوجوى انگیزههاى بالقوه در پیروان و به دنبال ارضاى نیازهاى عالىتر است و شخصیت کامل پیرو را به کار مىگیرد. نتیجه رهبرى تحولآفرین، ارتباط انگیزشى و ارتقاء دوجانبه استبه گونهاى که پیروان را به رهبران مبدل مىسازد، چه بسا رهبران را هم به عناصر معنوى (اخلاقى) متحول کند».
تحول آفرینى و تغییر، تا در بصیرت انسان پدید نیاید، در رفتارهاى انسان شکل نمىگیرد. رسالتخواص به تحول آفرینى محدود نمىشود بلکه آنان باید تلاش کنند تا به سطح رهبرى معنوى دستیابند. منظور از رهبرى معنوى چیست؟
رهبرى معنوى، صرفا موعظه کردن نیستیا صرفا دعوت به پرهیزکارى نمىباشد یا صرفا پافشارى بر همنوایى اجتماعى نیست، رهبرى معنوى از خواستها و نیازهاى اساسى، آرزوها و امیدها و ارزشهاى پیروان سرچشمه مىگیرد و همیشه به آن برمىگردد.
رهبرى معنوى براى خواص رسالتبوده و داراى اهمیت است زیرا:
اولا) رهبران و رهروان نه تنها از باب قدرت بلکه از جهت نیازهاى دوجانبه آرزوها و ارزشها هم با هم ارتباط دارند.
ثانیا) پیروان تحت تاثیر رهبران از دانش مناسبى درباره رهبران جایگزین و برنامهها و ظرفیت انتخاب از میان مجموعه جایگزینها برخوردارند.
ثالثا) رهبران به خاطر تعهداتشان احساس مسؤولیت مىکنند. در صورتىکه آنان انواع خاصى از تغییرات اقتصادى، اجتماعى و سیاسى را متعهد مىشوند. اینطور فرض مىکنند که رهبرى در صدد تحقق آن تغییرات مىباشد.
با تصویرى که از نقش رهبرى سیاسى اجتماعى خواص ترسیم شد، تا حدودى مىتوان به عظمت رسالت رهبران و خواصى که در این سطح از رهبرى قرار مىگیرند، پىبرد.
در جامعه ما، علاوه بر مسؤولین درجه یک کشور، مىتوان مصداق بارز این نوع رهبران را علما، ائمه جمعه و جماعات دانست. اگر به بیانات حضرت امام قدسسرهو مقام معظم رهبرى دامظله مراجعه شود، مىتوان رسالتهاى بسیارى را علاوه بر آنچه که در بخشهاى قبلى این مقاله مطرح شد، براى خواص و روحانیت و علماى معظم یافت.
در ابتداى بحث چند پرسش اساسى مطرح و بررسى مىشود:
1. رسالت و ابعاد آن;
2. ویژگىهاى خواص و مفهوم و مصداقهاى بارز آن;
3. عصر حاضر و اهمیت آن;
4. ابعاد و عناصر تعیین کننده رسالتخواص.
رسالت چیست؟
رسالتیا ماموریت: مفهومى است که از دیرباز در فرهنگ اسلامى مطرح بوده است. در منابع اسلامى، رسالت ماموریتى است که از سوى خداوند تعالى، براى انبیا: تعیین شده است.
واژه رسالتحدود 604 بار در قرآن کریم آمده است که بیشترین مشتقات آن، رسول 116 مرتبه، رسوله 84 مرتبه، ارسلنا 58 مرتبه، و رسل 34 مرتبه تکرار شده است. در این آیات علاوه بر رسالت پیامبران، رسالتها و ماموریتهاى دیگرى که حق تعالى به خود و یا به فرشتگان نسبت مىدهد، نیز آمده است.
در ادبیات نوین مدیریت و رهبرى بهویژه در دهههاى اخیر به رسالت رهبر و سازمان توجه ویژه شده است تا آنجا که برخى از محققان به تعریف سازمانهاى صاحب رسالت و داراى ایدئولوژى پرداختهاند. این محققان رسالت را مبتنى بر بصیرت مىدانند و چنین تحلیل مىکنند; که افراد و سازمانهایى که داراى بصیرت و آرمانهاى بلندى هستند، خود رسالت را تبیین کرده و تحقق عینى آنها را دنبال مىکنند.
افراد و یا سازمانهایى که خود را داراى رسالت مىدانند، با افرادى که تسلیم شرایط هستند، بسیار متفاوتند. اینان به دلیل داشتن بصیرت به خویشتن و محیط اطراف، خود را متعهد مىبینند تا با تغییر و تکامل خود و محیط اطراف هر روز پویاتر و رشد یافتهتر باشند.
در صورتى که این بصیرت در پیوند با جهانبینى الهى اسلام و بهویژه مکتب تشیع باشد، رسالتدار بودن افراد یا سازمان به مراتب قوىتر و الهامبخش ایشان در فرایند رهبرى و تغییر محیط خواهد بود. تاریخ نمونههایى از این رهبران بصیر شیعى را در خاطر دارد و در اوج آن امام خمینى قدسسره است.
ابعاد رسالت افراد بنا بر گستره جهانبینى و بصیرت ایشان متفاوت است. بنابراین تبیین این ابعاد پس از روشن شدن پرسشهاى بعدى امکانپذیر خواهد بود.
خواص چه کسانى هستند؟
بنا بر نظر برخى محققان این موضوع از ابتداى قرن بیستم در «جامعهشناسى» مطرح بوده است. (باتامور در کتاب نخبگان و جامعه) و بسیارى تلاش کردهاند -تا در تبیین سهم و نقش طبقات اجتماعى در جامعه و حکومت- این پرسش دیرینه را پاسخ دهند که نخبگان واقعى جامعه چه کسانى هستند و چگونه نقشهاى خود را ایفا مىکنند. علاوه بر این طرح مساله مردم سالارى و دمکراسى، در مغرب زمین تبیین موضوع را به مراتب دشوارتر کرده است. صاحبنظران در جمع این دو مقوله در نظر و عمل، با معضلات شدیدى روبرو شدهاند.
نخبه سالارى یا توده سالارى، در عین حال که مبتنى بر جهانبینى خاصى است، نتایج و پىآمدهاى متفاوتى را هم پدید آورده است. در این میان برخى از صاحبنظرانى که بر «بصیرت» انسانها تکیه کردهاند، معتقدند که با پرورش و توسعه «بصیرت» در بین آحاد مردم، مىتوان در عصر ارتباطات به نوعى به این مناقشه دیرپا لجام زد و آن را به گونه مثبتى مهار و کنترل کرد. این اندیشمندان طرفدار «رهبرى نوین» که کانون رهبرى را «بصیرت» مىدانند، بر این باورند که اگر به مردم سالارى در رهبرى تکیه و با آموزش رهبرى تا پایینترین سطح سازمانها، به گسترش و تعمیق بصیرت انسانها همتشود، مىتوان تا حد زیادى محدود بودن دایره «نخبهگرایى» را از میان برداشت و با بهرهگیرى از ابزارهاى توسعه، همه انسانها را در رهبرى سهیم کرده و مشارکت داد.
چنین رویکردى علاوه بر آنکه مىتواند به این تضاد مستمر پایان دهد، مىتواند تا حد زیادى به حل بحران رهبرى در جهان و نیز به بسیارى از کشمکشهاى سیاسى میان نخبگان و تودهها خاتمه بخشد و در عینحال مانع بروز انقلابهاى خشن و خونین در جوامع بشرى شود.
به تعبیر برخى از صاحبنظران رهبرى، رهبران تحول آفرینى که تکیه بر پیروان دارند و بصیرت و تلاششان بر این است تا پیروان را از سطح پیروى به سطح رهبرى برسانند، خود به پاداش بزرگى نایل مىشوند که همانا رهبرى معنوى است.
شیوه برتر رهبرى در اسلام
در این شیوه از رهبرى، رهبر در قلب و میان دایره امت و تودهها قرار دارد و خود را قطرهاى از دریاى جامعه مىداند. افراد و پیروان نیز رهبر را از خود و در میان خود مىیابند و این احساس واقعى را لمس مىکنند که رهبر، خود را و دایره وجودى قدرت خود را - از هر حیث- از همه افراد پیرو و وابسته به وى، محدودتر کرده است. و از تمتعات رهبرى کمترین بهره را مىبرد. در عینحال شعاع وجودى وى به میزان بصیرت و توان شعاع الهام بخش او قابل گسترش و تسرى است.
الگوى رهبرى دایرهوار در مقابل الگوهاى پلکانى و هرمى است و نقطه مقابل یافتههاى رهبرى در غرب است و از سیره نبوىصلى الله علیه و آله بهدست مىآید. روش نشستن حضرت در مسجدالنبىصلى الله علیه و آله بهگونهاى بوده است که تازه واردین از شناختحضرت و تمییز وى از پیروان و اصحاب عاجز مىماندند; زیرا مجلس آنان دایرهوار بود و بالا و پایین نداشت.
چنین رویکردى به خواص و محدود نکردن خویشتن در ادبیات جامعهشناسى و علوم سیاسى رایج و سنتى در باب نخبگان، ذهن را از زاویه علمى، پذیراى دیدگاه حضرت امام قدسسره و مقام معظم رهبرى در باب خواص خواهد نمود در غیر اینصورت آنرا معارض با نظریههاى سنتى، نخبهسالارى خواهیم دید و بدیهى است که تحلیل آن در قالب آن نظریهها، ناممکن و یا بسیار دشوار خواهد بود.
نگاهى کوتاه به برخى از دیدگاههاى نوین نخبهگرایى در رهبرى آشکار مىسازد که، دیگران نیز به این نکته رسیدهاند که نمىتوان هم ادعاى «مردم سالارى و دمکراسى» داشت و هم همه قدرتهاى جامعه را در اختیار «نخبگان قدرتمدار» گذارد. پس چارهاى جز رویکردى نو باقى نمىماند.
از این رو، اهمیت طرح موضوع «خواص بودن همه امت اسلامى» از سوى حضرت آیةالله خامنهاى در طول سالیان گذشته، روشنتر مىشود. در این شیوه، از مشارکت فعال پیروان، در رهبرى جامعه استفاده مىشود و براى تحقق اینگونه از رهبرى باید همه تلاشها براى بصیرتر شدن اعضاى جامعه به کار بسته شود. در این صورت اشکالات بىاساسى که این روزها بر اصل خدشهناپذیر و فطرى ولایت فقیه از سوى برخى عناصر مطرح مىشود. هم دفع خواهد شد. حضرت امام خمینى قدسسره با طرح نظرى و عملى «رهبرى خدمتگزار» و با بیان این عبارات که:
اگر به من خدمتگزار بگویید بهتر از آن است که رهبر بگویید.
با معرفى کودکانى چون شهید محمدحسین فهمیده دوازده ساله به عنوان رهبر، سالها پیش با طرح شکل نوینى از رهبرى، زمینه سازىهاى لازم براى حل دشوارىهاى راه پر پیچ و خم انقلاب تا پیروزى نهایى را فراهم کردند.
ولى فقیه و ولىامر مسلمین با هیچ ندیدن خود و تعمیم عنوان خویشتن به کم سن و سالترین افراد جامعه و زنان و کارگران، با فروتنى تمام نه تنها موجب تضعیف جایگاه رهبرى و ولایت نمىشود، بلکه بر عکس موجبات تقویت آن را هم پدید مىآورد، و زمینهساز بصیرت بخشى به پیروان است تا آنان هم، خود را در قله رفیع ولایتبیابند و بتوانند از آن افق به تفکر و ارایه راهحلهاى گوناگون براى حل مسایل و مشکلات کشور و جهان بپردازند.
دیدگاه امام در نقش زمان و شرایط زمانى در تعیین رسالتخواصعصر حاضر چگونه زمانى است؟
شناخت عصر حاضر و شرایط زمانى و مکانى در حسن انجام وظیفه خواص بسیار مؤثر است.
پیرامون زمان و اهمیت آن سخنهاى بسیار گفته شده است و بزرگان اندیشه و عمل هر یک بیاناتى داشتهاند. حضرت امام خمینى قدسسره در این باب مىفرمایند:
زمانها خودشان هیچ مزیتى ندارند بعضى بر بعضى، زمان یک موجود سارى متحرک است و متعین و هیچ فرقى ما بین قطعهاى با قطعه دیگر نیست. شرافت زمانها، یا نحوست زمانها به واسطه قضایاى است که در آنها واقع مىشود. اگر چنانچه شرافت زمان به واسطه حادثهاى است که در آن زمان واقع مىشود باید عرض کنم که روز بعثت رسول اکرمصلى الله علیه و آله در سرتاسر دهر «منالاول الى الابد» روزى شریفتر از آن نیست. براى اینکه حادثهاى بزرگتر از این حادثه اتفاق نیفتاده است.
در بیان دیگرى در باب عظمتشب قدر و توصیف علت آن چنین فرمودهاند:
و اما وقت وحى، لیلةالقدر است که اعظم لیالى و خیر من الف شهر و نورانىترین ازمنه و فىالحقیقه وقت وصول ولى مطلق و رسول ختمى مرتبتصلى الله علیه و آله است.
در قرآن کریم نیز به زمان اهمیت داده شده است و حتى به آن قسم یاد شده است.
(سخرلکم اللیل والنهار)
(والعصر)
در مدیریت هم گرایشى خاص با نام «مدیریت زمان» مطرح است.
از این موضوع که بگذریم، در اهمیت دوران معاصر و به ویژه قرن بیستویکم و کمى دورتر قرن پانزدهم هجرى، آثار بسیارى منتشر شده است که در آنها به ابعاد و ویژگىهاى قرن آینده و اهمیت دوچندان آن پرداختهاند. بهطور مثال مىتوان از آثار «آلوین تافلر»، «همینینتون»، «بنیس»، «تىنوس» و «نیوتن» و «برنامههاى حیات طیبه» یاد کرد. در این بخش از مقاله به رهیافت امام خمینى قدسسره از دوران معاصر در آثارشان و با تاثیرات برخى از عوامل مهم در همیتبخشیدن بر عصر حاضر نگاه شده است.
انقلاب اسلامى و پیروزى آن، نقش تحول آفرینى در دوران حاضر و آینده داشته و خواهد داشت از این رو دوران معاصر از چند زاویه بررسى شده است.
نقش ملتایران در اهمیتبخشیدن به دوران معاصر از دیدگاه امام قدسسره
با تحول روحى و معنوىاى که با نفخه مسیحایى روح خدا در ملت ایران ایجاد شد، این کشور در شرایطى قرار گرفت که امام در فرصتهاى متعددى به این مهم اشاره فرمودند که:
«امروز ایران وضع الهى دارد».
و یا در وصیتنامه خود مىفرمایند:
من با جرات مدعى هستم که ملت ایران و توده میلیونى آن در عصر حاضر بهتر از ملتحجاز در عهد رسولاللهصلى الله علیه و آله و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسینبن على صلواتالله و سلامه علیهما مىباشد.
امام قدسسره در یکى دیگر از بیاناتشان علت دستیابى ملت ایران به این عظمت و بزرگى را بیان مىفرمایند:
ملت ایران امروز براى همین معنا که اسلام را زنده کند و احکام اسلام را زنده کند قیام کرده است. و قیامى کرده است که در تاریخ اسلام در ایران سابقه ندارد.
رسالتى که ملت ایران پرچمدار آن شده است، آن را در زمره برترین خواص طرفدار حق در عصر حاضر قرار مىدهد و جایگاه او را در تاریخ مىنمایاند.
اهمیت زمان حاضر در تعیین رسالتخواص از دیدگاه امام قدسسره
از دیدگاه امام قدسسره دوران معاصر از چند جهت اهمیت ویژهاى دارد یکى از این جهات بسیج همه امکانات دشمن براى براندازى اسلام است، ایشان در وصیتنامه آوردهاند:
در این زمان که مخالفین اسلام و جمهورى اسلامى کمر به براندازى اسلام بستهاند و از هر راه ممکن براى این مقصد شیطانى کوشش مىکنند... .
جهت دیگر اهمیت دوران معاصر، انقلاب عظیمى است که در جهان اتفاق افتاده است:
امروز که تمام بوقهاى تبلیغاتى بر ضد اسلام و ایران است، بدین خاطر است که ایران را به سازش و تسلیم بکشند. انقلاب ما عظیم است و متکى به هیچ قدرتى نیست... باید مردم توجه کنند که کارى بزرگ انجام دادهاند و دشمن هم براى شکست آنها از هیچ کوششى دریغ نمىکند مردم باید محکم و استوار براى آزادى و استقلال بایستند.
بنابراین، تلاش دو چندان براى حفظ و بقاى جمهورى اسلامى، اولین رسالتى است که در دوران معاصر احساس مىشود. علاوه بر آن باید، نوع حرکت این ملت که دشمن را براى نابودى انقلاب به تلاش وادار کرده است، در بستر این شرایط تبیین و تحلیل شود.
نقش ملتها در زمان حاضر
الگویى که ملت ایران فرا راه ملتها قرار داده است، مورد توجه بسیارى از ملل مستضعف جهان قرار گرفته است. در دیدگاه امام قدسسره، دوران معاصر، بستر مناسب براى تداوم این راه از سوى دیگر ملتها را پدید آورده است و امام قدسسره در پیام به زائران بیتاللهالحرام مىفرمایند:
امروز زمانى است که ملتها چراغ راه روشنفکرانشان شوند و آنان را از خود باختگى و زبونى در مقابل شرق و غرب نجات دهند که امروز روز حرکت ملتها است و آنان هادى هدایت کنندگان تاکنوناند.
بنابراین مىتوان چنین استنباط کرد که در دوران معاصر، نقشها به کلى دگرگون شده است و به دلایل متعددى مانند گستردگى اطلاعات و فراگیر شدن دانش از یک طرف، و مهمتر از آن عدم وابستگى ملتها به وضع موجود، که ملتها را داراى نقش رهبرى کرده است و این همان رسالتى است که با توسعه بصیرت و تعمیق آن تا پایینترین مرتبه آحاد انسانها، امکانپذیر خواهد شد.
حضرت امام قدسسره در بیان دیگرى از ملت، با عنوان قهرمانان یاد مىکنند و در عینحال نقش روشنفکران را هم در نجات این قهرمانان بهطور مشروط بیان مىفرمایند:
روشنفکران متعهد مسؤول! بیایید تفرقه و تشتت را کنار بگذارید و به مردم فکر کنید و براى نجات این قهرمانان شهید داده، خود را از شر ایسم و ایستشرق و غرب نجاب دهید، روى پاى خود بایستید و از تکیه بر اجانب بپرهیزید.
دعوت از روشنفکران پیش از آنکه براى تامین منافع مردم و ملتها مفید باشد، براى خود آنان سودمند است، زیرا این حرکت، همهگیر شده است. و ملتها دیگر منتظر شروع آنان نمىشوند و جنبش خود را آغاز کردهاند، چنانکه امام قدسسره فرمودهاند:
ما امروز روزنههاى صدور انقلاب اسلامى را در جهان مستضعفان و مظلومان بیش از پیش مىبینیم و جنبشى که از طرف مستضعفان و مظلومان جهان علیه مستکبران و زورمندان شروع شده، در حال گسترش است و امید بخش آتیه روشن است و وعده خداوند تعالى را نزدیک و نزدیکتر مىنماید. گویا جهان مهیا مىشود براى طلوع آفتاب ولایت از افق مکه و کعبه آمال محرومان و حکومت مستضعفان.
ملت ایران سرمشق نهضتها
شروع شدن این حرکت، به دلیل تاثیرپذیرى ملتها از انقلاب اسلامى و رهبرى آن و ملت مجاهد ایران بوده است، ملتها راه آینده خود را در این میان یافتهاند، امام راحل قدسسره در این باره فرمودهاند:
بحمدالله امروز قدرت ایران و قدرت اسلام در ایران بهطورى که توجه همه ملتهاى ضعیف را به خودش معطوف کرده است و اسلام صادر شد در سرتاسر دنیا. از این سیاههاى عزیزى که در آمریکا هستند و تا آفریقا و تا شوروى و همه جا نور اسلام تابیده است و توجه مردم به اسلام شده است و منظور ما از صدور انقلاب همین بود و تحقق پیدا کرد و انشاءالله اسلام در همهجا غلبه بر کفر پیدا خواهد کرد.
این بیانات در زمانى ایراد شده است که هنوز ابرقدرت شرق، ترکتازى مىکند و هنوز نهضتسیاهان آمریکا، ظهور نکرده است، بنابراین با توجه به بارقههاى امیدهاى نوین، اهمیت عصر حاضر و رسالتخواص در آن براى تداوم این حرکت دو چندان مىشود.
بیدارسازى ملتها درباره خطر جهانخواران
این رسالتحائز اهمیت دیگرى نیز است و آن توجه به خطرى است که ابر قدرتها با ابزارها و فنآورىهاى تخریبى خویش; بشریت را تهدید مىکنند. امام این خطر را چنین گوشزد مىکنند:
تودههاى مردم و نویسندگان و گویندگان فکر بکنند و مردم را آگاه بکنند به این خطرى که تمام بشریت را تهدید مىکند، آگاه بکنند همه تودههاى دنیا را که این خطر بزرگ در پیش است و اگر این ابرقدرتها در این حالى که هستند و مشغول تهیه سلاحهاى بزرگ اتمى و غیر آن هستند به همین حال باقى باشند، دنیا ممکن است که به خرابى بکشد و عمده ضررش به ملتها برسد.
جریان «رهبرى پرورى» و «پرورش خواص» براى همه جهان بشریت از میان «تودههاى مردم» با یک رویکرد جمعى در بیان بالا هم مشاهده مىشود; نگاه اول امام به تودههاى مردمى است که به جمع خواص داراى بصیرت پیوستهاند و رسالت آگاه کردن دیگران را به موضوعات مهم جهانى از جمله خطرات ناشى از سلاحهاى اتمى دارند، حضرت امام قدسسره در فراز دیگرى این رسالت را چنین تبیین فرمودهاند:
مشکلى که امروز دنیا را تهدید مىکند، مشکل این دو ابرقدرت است. این دو ابرقدرت که تمام دنیا را در زیر بال خود نگهداشتهاند و از آنها استفاده مىکنند... مشکل دنیاى امروز اینها هستند. مشکلهاى دیگر منطقهاى است. و این مشکل را باید ملتها و اشخاص متفکر در همه دنیا و تودههاى مردم دنیا، دنبال این بروند که این مشکل را رفع کنند. اگر آنها بنشینند که دولتهاى آنها این مشکل را رفع کنند، نخواهند کرد. دولتها نه همچو قدرت و عرضهاى دارند و هواهاى نفسانى هم که خودشان دارند، مانع از این مىشود که با این دو ابرقدرت مخالفت کنند.
اهمیت این موضوع در این زمان را حضرت امام قدسسره طى سالها مجاهده و مبارزه با ابرقدرتها و وابستگان به آنها براى همگان روشن کردهاند و خود ایشان بارها در عمل و گفتار خود با این جهانخواران برخورد کردهاند، و در طول همه آن سالها، تلاش کردند که با انواع رفتارهاى شفاهى و عملى، ملتها را درباره این مهم روشنبینى بخشند:
دنیا امروز گرفتار جهانخواران و غارتگرانى است که کشورها را به آتش مىکشند و غارت مىکنند و نیز گرفتار وابستگان آنان است که منافع ملتها و کشورهاى خود را فداى منافع ابرقدرتها مىکنند و همچنین گرفتار سازمانهاى دستنشانده قدرتهاى بزرگ بهویژه آمریکا است که با اسم بىمحتواى شوراى امنیت و عفو بینالملل و حقوق بشر و از این قبیل مفاهیم بىمحتوا که به قدرتهاى بزرگ خدمت مىکنند و در حقیقت مجرى احکام و مقاصد آنان و مامور محکوم نمودن مستضعفان و مظلومان جهان به نفع قدرتهاى بزرگ جهانخوار هستند، مىباشند.
این حرکت داراى فرایندى همانند حرکتحضرت موسى علیه السلام در مقابل فرعون است. حضرت امام قدسسره این تکلیف را تا نهایت وسع و توان خویش دنبال فرمودهاند، ایشان در جمع سفرا و کارداران و نمایندگان کشورهاى خارجى چنین مىفرمایند:
قدرتهاى بزرگ باید طرز تفکرشان را عوض کنند، باید بدانند که دنیا عوض شده است... دنیا نمىپذیرد که یک اقلیت تمام کشورها را ببلعد، باید اینها درکارهاى خودشان تجدید نظر کنند.
این برخورد بصیرت عمیقى را در پیروان امام قدسسره و رهبر ایجاد مىکند که نه تنها نباید از موضع ضعف و انفعال با ابرقدرتها برخورد کنند بلکه باید بسیار فعال و از موضع قوت براى آنان تکلیف تعیین کنند. علاوه بر این در تمام این عبارات اهمیت دوران معاصر را از اندیشه و عمل ایشان استنباط مىکنیم.
تلاش امام راحل قدسسره همواره این بوده است که همه انسانها را در هر گوشه جهان، به حرکت و قیام علیه ظلم و ایجاد حکومت الهى و اسلامى وادار سازد و آنان را به اهمیت زمانى که در آن زیست مىکنند آگاه سازد، در یکى از بیاناتشان باز اهمیت موضوع را در قالب یک پرسش مقدر و پاسخ آن طرح مىفرماید:
امروز چطور مىتوانیم ساکت و بیکار بنشینیم و ببینیم عدهاى خائن و وامخوار و عامل بیگانه به کمک اجانب و به زور سرنیزه ثروت و دسترنج صدها میلیون مسلمان را تصاحب کردهاند و نمىگذارند از حداقل نعمتها استفاده کنند. وظیفه علماى اسلام و همه مسلمانان است که به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در این راه که راه سعادت صدها میلیون انسان است، حکومتهاى ظالم را سرنگون کنند و حکومت اسلامى تشکیل دهند.
این رسالتبزرگى است که بر عهده همه مسلمانان بصیر نهاده شده است و حال که ملت مسلمان ایران از این نعمتبزرگ بهرهمند شده استباید پرچمدار این حرکت در جهان باشد. مسلمانان در هیچحالى و در هیچ مکانى نمىتوانند به قیام علیه باطل نپردازند، حداقل این رسالت، فریاد «برائت از مشرکان» است از این رو امام قدسسره مىفرمایند:
فریاد برائت از مشرکان مخصوص به زمان خاص نیست. این دستور است و جاوید. در صورتى که مشرکان حجاز منقرض شدهاند. و قیام ناس مختص به زمانى نیست و دستور هر زمان و مکان است.
این حرکت هر چند که در کشورهاى اسلامى بخصوص، با موانع بىشمارى روبرو است اما مهم آن است که شروع شده است. شروع این حرکت کفرشکن با آگاهى و بصیرت انسانها مىباشد، امام در اینباره مىفرمایند:
نقطه روشنى که در این اواخر عمر براى من امیدبخش است همین آگاهى و بیدارى نسل جوان و نهضت روشنفکران است که با سرعت در حال رشد است و با خواستخداوند متعال به نتیجه قطعى که قطع ایادى اجانب و بسط عدالتاسلامى است، خواهد رسید. شما جوانان پاکدل موظف هستید با هر وسیله ممکنه ملت را هرچه بیشتر آگاه کنید. و از نیرنگهاى گوناگون دستگاه پرده بردارید و اسلام عدالتپرور را به دنیا معرفى کنید.
روحانیت پرچمدار و رکناساسى مبارزه و استقامت
اگر ما به عمق این رسالت در چرخه عصر حاضر توجه کنیم مهمترین رکن استقامت تودهها را در این جنگ نابرابر، حوزههاى علمیه و فقها و علما و خطباى مورد علاقه مردم، مىیابیم، اگر نهضت از سرچشمههاى نور بىبهرهور شود، نهتنها نمىتواند اسلام عدالتپرور را به دنیا معرفى کند بلکه پایانکار به فساد جبران ناپذیرى منتهى خواهد شد. امام قدسسره این نکته بسیار مهم راء;ق اینچنین گوشزد مىکند:
همه مىدانیم که اگر خداى نخواسته حوزهها از عهده تربیت فقها و علما و خطباى موجه و مورد علاقه مردم برنیاید و حوزهها بهطور هرج و مرج و بدون برنامه صحیح و ضابطه اسلامى عقلایى اداره نشوند، باید همه منتظر فاجعه شکست جمهورى اسلامى و اسلام بزرگ باشیم و اگر اکنون با همت همگان از سرچشمه فساد جلوگیرى نشود، فردا و فرداها دیر است و باشد که بهجایى برسد که از قدرت همه خارج شود.
رسالت رهبرى تربیتى نسلهاى معاصر و آینده در دستخواص است و اینان در ادامه راه انبیا و رهبران الهى به گسترش و تعمیق فرهنگ دینى و رساندن انسانها به مقام امامت متقین مىپردازند. و تربیتیافتگان حوزههاى علمیه و معلمان و استادان دانشگاهها از خواص هستند. حضرت امام قدسسره مىفرمایند:
همیشه اکثر افراد، افراد نادر هستند که وارد مىشوند و یک کشور را یا ترقى مىدهند و یا تنزل مىدهند... باید خیلى توجه داشته باشید که شما هم یک مردم عادى نیستید. شماها معلم نسلى هستید که در آتیه مقدرات کشور به آن نسل سپرده مىشود. شما امانتدار یک همچو نسلى هستید و تربیتشما و تعلیم شما باید همراه هم باشد. فقط این هموظیفه نیستبراى معلم علوم دینى، این وظیفه استبراى تمام معلمین، در هر رشتهاى هستند و تمام اساتید دانشگاه در هر رشتهاى هستند... شما باید این عدهاى که در دستشما است تعلیم کنید و اهمیت تربیت را از تعلیم بیشتر بدانید.
تربیت نسلها مهمترین وظیفه خواص
بنابراین روشن مىشود که یکى از رسالتهاى مهم خواص در عصر حاضر تربیت نسل آینده است، تربیت نسلى امیدوار به آینده، توانا و مستقل در برابر شرق و غرب و متکى به خویشتن، امام این مهم را اینچنین گوشزد مىفرمایند:
امید درخودتان ایجاد کنید... نویسندههاى ما بهترین خدمتشان امروز این است که این ملت ما که ایستاده در مقابل شرق و غرب و نمىخواهد تحت نظام شرق و غرب باشد، امید به آنها بدهند که مىتوانید تا آخر وابسته به شرق و غرب نباشید... باید این ملت را امیدوار کرد و باید مطمئن کرد ملت را.
ما الآن در قدم اول هستیم و باید کوشش کنیم. همه ما کوشش کنیم. همه ملت کوشش کنند، هرکس در هر جا هست کوشش کند و کوششاش این باشد که ما باید وابسته نباشیم. اینک به مرحله حساسى از دوران انقلاب اسلامى خود رسیدهایم، دوران سازندگى دورانى که باید از ثمرات انقلابمان مردم محروم و ستمدیده ایران بهرهمند شوند. دورانى که باید شکوه نظام عدل اسلامى را لمس کنید، دورانى که همه باید دستبه دست هم بدهیم تا ریشه فقر و استضعاف را برکنیم.
دشمن در همان روزها مانع از آن شد که این رسالت آنگونه که مطلوب امام و امتبود، به انجام رسد و با محاصره اقتصادى تلاش کرد بحران جدیدى را براى انقلاب اسلامى و انقلابیون پدید آورد اما امام قدسسره با برخورد فعال با این تهدید دشمن، آنرا یک فرصت گرانبها براى ملت تبدیل کرد:
مهم این است که امروز همه چیز را به روى ما بستهاند و این خود نعمتى براى ما بوده است. وقتى همه درها بسته شد و فکرها باز شد، مىبینید که فعالیت ما آغاز شد و همهجا کانون فعالیت است.
این بیان در بردارنده یکى دیگر از رسالتهاى خواص در دوران معاصر است، رسالت تفکر و رسالت فعالیت و به تفکر واداشتن دیگر افراد ملت. قرآن کریم نیز اشارتى بر این امر دارد:
(قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموالله مثنى و فرادى ثم تتفکروا...)
رهبرى خواص
تاکنون با بررسى اهمیت دوران معاصر به برخى از رسالتهاى خواص پرداختیم. اینک مرورى بر سطوح رهبرى مىکنیم تا بتوان رسالتخواص را از این زاویه نیز بررسى کرد.
سطوح رهبرى عبارتند از: سطح رهبرى خویشتن، سطح رهبرى حواریون، سطح رهبرى گروه، سطح رهبرى سازمان و سرانجام سطح رهبرى اجتماع و جوامع بشرى و... خواص در هر سطوح رهبرى که قرار گیرند، انتظارات آن سطح را هم باید از ایشان توقع داشت اینک هر یک از این سطوح را اجمالا بررسى مىکنیم.
گذرى بر دیدگاه امام در رهبرى خویشتن
بسیارى از صاحبنظران رهبرى نوین، معتقدند توانایى رهبرى از سطح فردى آغاز مىشود و شعاع آن از این نقطه محورى، توسعه مىیابد، بنابراین به میزانى که فرد توانایى و تسلط بهکارگیرى توانایىهاى خود را در سه سطح مهارتهاى ادراکى و رفتارى و تخصصى داشته باشد، امکان تسلط و نفوذ او بر دیگران بیشتر مىشود.
هر چه عمق رهبرى خویشتن زیادتر مىشود، گستره رهبرى بر دیگران افزایش مىیابد. تسلط بر خویشتن و به تعبیر صاحبنظران مدیریت «مدیریتخویشتن» رمز موفقیت در رهبرى دیگران است.
روانشناسان براى تسلط بر خویشتن و افزایش توانمندىهاى فردى و پیروزى در صحنه اجتماع، رویکردهاى مختلفى را عرضه کردهاند.
آنچه آنان تحت این عنوان مطرح کردهاند، متاثر از ادبیات روانشاسى شرق چون هندوستان و چین و... مىباشد. طیف گستردهاى از کسانى که براى زندگى و وجود خود ارزش قایل هستند خود را تحت پوشش چنین برنامههایى قراردادهاند. شاهد این مدعا، گسترش بسیار وسیع مراکز آموزش و تربیت افراد موفق و پیشگام و... در کشورهاى اروپایى و آمریکایى مىباشد.
این رویکرد مىتواند از دو عامل اصلى سرچشمه گیرد.
الف) اعتقاد به خوشبختى در توفیق مادى و ثروت;
ب) خستگى از جهانبینى تک مادى نگر و متضاد فطرت خداجوى آدمى.
موج عظیم حرکت معنوى و ضد نژادپرستى سیاهپوستان و حتى سفیدپوستان در آمریکا و در دیگر کشورها دال بر این مطلب است، نگرانىهاى شدیدى هم که برخى از صاحبنظران رهبرى در آمریکا از وضعیت موجود و آینده جهان ابراز کردهانداین رویکرد را تقویت مىکند.
اینک که آخرالزمان فرا رسیده است قدرت تعقل و تفکر و موجبات بصیرت انسانها افزایش یافته است. این همان وعدهاى است که انبیا: دادهاند، امام خمینى قدسسره در یکى از بیانات خود مىفرمایند:
امروز تمام خوبىها که در دنیا هست و تمام آثار خیر، اثر دعوت انبیا است. یعنى مردمى که دعوت انبیا را قبول کردند، آثار خیر گذاشتند و یک دسته هم که اعوجاج داشتند و آثار خیر گذاشتند باز هم اینها از آثار انبیا است. براى اینکه آثار انبیا اسباب این شد تا آنها از خوف ملتها یک همچو کارهایى را انجام دهند و خودشان را به این راه بزنند و وارد شوند که مقاصدشان را پیش ببرند.
گرچه بر اثر دعوت انبیا، بشر به این حد از تکامل رسیده است و در آخرالزمان عمق ادراک انسانها افزایش یافته است اما تا رسیدن به آن قلل رفیع تکامل «رهبرى خویشتن» راهى بس دراز در پیش دارند. امام قدسسره اشارتى به این امر دارند:
همین آیاتى که در روایات ما وارد شده است که براى متعمقین آخرالزمان وارد شده است مثل سوره توحید و شش آیه از سوره حدید، گمان ندارم که واقعیتاش براى بشر تا الآن و تا بعدها آنطورى که باید باشد کشف شود البته مسایل در این باب خیلى گفته شده است. تحقیقات ارزنده هم بسیار شده است، لکن افق قرآن بالاتر از این مسایل است... متعمقین آخرالزمان هم به اندازه ادراکشان بهتر از دیگران فهمیدهاند و الاحد قرآن آن است که «انمایعرفالقرآن من خوطب به...» یعنى خود رسول اکرم صلى الله علیه و آله.
در دیدگاه اسلام رهبرى خویشتن چیزى جز جهاد اکبر نیست، البته جهاد اکبر حد اعلاى آن است.
در قاموس ادبیات و فرهنگ مغرب زمین تنها شمهاى از این نسیمعطرآگین وزیدن گرفته است و مىرود که شامه خردگرایان زمینى، با استشمام بوى خوش و دلانگیز رایحه روحگرایان معنوى آسمانى، آمادگىهاى لازم را بیابند تا در زمره خواص طرفدار اهل حق قرار گیرند.
فورىترین رسالتخواص در عصر حاضر
بررسىها نشان مىدهد که رهبر معظم انقلاب طى مباحثخویش پیرامون خواص و عوام، اولین و فورىترین و ضرورىترین رسالتخواص در این عصر را جهاد اکبر و به تعبیر این مقاله، رهبرى خویشتن مىدانند. محققان رهبرى، رهبرى خویشتن را مقدمهاى براى رهبرى بصیر مىشمارند زیرا تا انسان به نفس و توانایىها و قابلیتهاى خود بصیرت نداشته باشد و بصیرت لازم براى آینده فردى خود تمهید نکرده باشد، نمىتواند رهبرى بصیر براى دیگران باشد و بصیرتبخش پیروان شود. در غیر این صورت این همان نوع رهبرى است که در ادبیات رهبرى نوین به عنوان «رهبرى سوداگر» از آن یاد شده است، رهبرى که در جهت منافع خود گام برمىدارد و سرانجام هم از گردونه رهبرى بهگونهاى ناشایست افول و سقوط مىکند.
بررسى یکى از آثار رهبر معظم انقلاب اسلامى حضرت آیةالله خامنهاى دامظلهالعالى نشان مىدهد که در سطح رهبرى خویشتن براى اینکه انسان در زمره خواص -اهل حق- قرار گیرد، باید درباره چهل موضوع شناخت جامعى داشته باشد. این محورها در ذیل موضوع رسالتخواص تبیین و تنظیم شدهاند. اگر انسان بتواند در یک فرایند منظم و از پیش تعیین شده این شناختها را کسب و بصیرت پیدا کند، به نظر مىرسد زمینههاى اولیه براى خواص شدن و اکتساب بصیرت عمیق در وى پدید آمده است. در سطح رهبرى فردى، فرد خود باید در جستجوى خواص شدن باشد.
البته در سطحهاى دیگر رهبرى این رسالتها تعالى و تکامل و توسعه بیشترى مىیابد.
شناخت، نخستین گام در فرآیند تغییر و زمینهساز تغییر نگرش و بینش انسان است و این شناخت از راه برقرارى ارتباط با مبدا وحى و تدبر در قرآن کریم به دست مىآید. کسانى که موفق به خواص بودن نشدهاند، ریشه آن را باید در عدم تدبر در قرآن کریم بیابند. امام قدسسره در یکى از بیانات خود به این نکته اشاره فرمودهاند:
تاسف استبراى انسانها که نمىخواهند بدانند در راه دانستن نیافتادهاند در راه معرفت کتاب خدا قدم بر نداشتهاند، ارتباط با مبدا وحى برقرار نکردهاند که از مبدا وحى تفسیر شود برایشان. این ارتباط فقط بین رسول خدا و خدا بود و به تبع او هم بین خواص که بودهاند.
متربیانى که خواهان رسیدن به آن حقایق متعالیه هستند، راهى جز این ندارند که دست در دست ره رفتگان، راهى این طریق شوند. ره رفتگان و خواص واقعى کسانى جز اهل بیت عصمت و طهارت: و عالمان حقیقى پیرو ایشان نمىباشند که به رهبرى خویشتن و جهاداکبر در سطح لایتناهى دستیافتهاند. سطحى که افراد عادى توانایى سیر در آن سطح را ندارند.
در اینجا از ادامه این بحث پردامنه خوددارى کرده و به دیگر سطوح رهبرى مىپردازیم.
امام و رهبرى خواص رهبر
خواص یا حواریون رهبر، کسانى هستند که به لحاظ اعتقاد و ایمانى، از همه افراد به رهبر نزدیکترند. این افراد با رهبر ارتباط متقابلى دارند و در عین این که شدیدا تحت تاثیر و نفوذ رهبر قرار دارند، بر رهبر تاثیر گذار هم هستند. افرادى که بیشترین شناخت و بیشترین ایمان و در نتیجه بیشترین فداکارى را به رهبرى دارند. این افراد با رهبر به یکپارچگى عقیدتى رسیدهاند. آنان و رهبر در اعتقادات مشترک خود فنا شدهاند و هر دو حاضرند همه چیز خود را در پاى این رسالت فدا کنند. آنان رابطه پدر فرزندى دارند. بیان امام خطاب به انجمن اسلامى دانشجویان خارج از کشور این رابطه را روشنتر مىکند.
اکنون که مىبینم شما فرزندان عزیز، شاهراه اساسى را یافته بر پایه وحدت اسلامى به هم پیوستهاید و نور تابناک قرآن مجید... بر قلبهاى شما تابیده است، به خود نوید مىدهم که به خواستخداى بزرگ آتیه درخشان زندگى نزدیکى در انتظار ملل مظلوم است.
در سالهاى آغاز نهضت و پس از پانزده خرداد 1342، حضرت امام قدسسره یاران کمى داشت. در این دوران رهبرى با رویکردهاى تربیتى و تعلیمى خود، به تربیتخواص مىپردازد و سعى بر آن دارد تا این دایره رهبرى هر روز گستردهتر شود.
این خواص بودند که با فهم صحیح رسالتهایى که بر دوش آنها قرار داشت در طول نهضتیار وفادار و جان برکف رهبرى و مدافع رسالتهاى عقیدتى و محقق کننده آن بودند. آنان به عنوان نمایندگان ویژه رهبرى در سراسر میهن اسلامى و یا در حوزه مدنى خویش، ایفاى رسالت مىکردند و به عنوان چهرههاى تابناکى که نور ولایت از آنها ساطع مىشود، در جامعه حضور یافته و مىیابند.
این خواص که تحت رهبرى و تربیت مستقیم رهبر قرار دارند پس از طى مراحل تکاملى لازم، خود عهدهدار ربیتخواص دیگرى هستند که شایستگىهاى لازم براى رهبرى در سطح فراگیرترى را دارا مىباشند. افرادى که در نفوس خود تغییر دادهاند و مىتوانند دیگران را هم متحول کنند:
... تغییر در یک ملتى و یک قومى حاصل بشود، این منشا یک تغییرات تکوینى، تغییرات جهانى، تغییرات موسمى مىشود. شما ملاحظه کردید این پیشرفتى که ملت ایران کرد مرهون آن تغییرى بود، تحولى بود که پیدا شد.
آرمان نهایى رهبر، ایجاد تغییرات جهانى است. اما تحقق این آرمان نیازمند ابزارها و روشهایى است امام قدسسره با بهرهگیرى از شیوه تربیتخواص در کلیه سطوح جامعه جهانى در جستوجوى تحقق این هدف بوده است در این فرایند، حلقه رهبرى و خواص پرورى توسعه مىیابد. گام سوم، توسعه و پرورش خواص در سطح رهبرى گروه است.
رهبرى گروهى خواص
رهبرى خواص در گروه، حلقه واسطه رهبرى حواریون و رهبرى سازمانى است و شباهتهاى زیادى با آن دو دارد.
اساس رهبرى گروهى، شایستگىهاى فردى است که در ارتباطات میان اعضا گروه از سوى فرد بروز کرده و او را به طور طبیعى- به ویژه در گروههاى غیر رسمى- براى تصدى رهبرى گروه رشد داده است. تشکیل و رشد گروهها، در آن مرحلهاى از فرایند رهبرى است که روابط فردى و تعاملى رهبر و حواریون، مشکلات و مسایل رهبرى را حل نمىکند. در این مقطع تعداد پیروان بیشتر شده و علاقهمندى براى ارتباط با رهبر افزایش یافته است. از سویى دیگر عمق رسالتهاى رهبرى بیشتر شده است و چه بسا گستردگى و حجم این ارتباطها مانع ایفاى رسالتهاى رهبر باشد در اینجا استکه با وجود حواریون رهبر، در هر نقطهاى که لازم باشد، گروههاى خواص شکل مىگیرند.
گروههاى سازمان یافته تحت تربیتخواص، بصیرت مىیابند و به رسالتهاى خویش آگاه مىشوند و براى دستیابى به کمال والاتر، تلاش مىکنند، در عینحال با ارتباط با نماینده رهبر، احساس مىکنند که با شخص رهبر ارتباط دارند.
با اوجگیرى نهضت و فراگیر شدن آن این حرکت گسترش مىیابد و در ابتدا در قالب سازمانها و نهادهاى نوین و غیر رسمى و با تکامل پیروزى انقلاب در قالب نهادهاى رسمى در شکل رهبرى سازمانى تجلى پیدا مىکند. خواص و حواریون و رهبران گروهى دیروز، اینک رسالت تشکیل و راهاندازى سازمانهاى بزرگى را که پیش از این وجود نداشتهاند، بردوش خود احساس مىکنند و از طرف رهبر این رسالتها به آنها محول مىشود.
رهبرى سازمانى خواص در انقلاب
آنچه در این بخش از این مقاله با توجه به موضوع، به آن توجه شده است; «تبیین رسالتهاى خواص در عصر حاضر در سازمان» مىباشد. در سطح سازمان، رسالت رهبران و خواص بسیار فراگیرتر از سطوح گذشته است و البته آن گروه از خواص مىتوانند در این سطح رسالت رهبرى را بردوش گیرند که فرایندهاى سه سطحى رهبرى در گذشته را طى کرده باشند در غیر اینصورت چنین رهبرى در سطح سازمان فاقد کارآمدى و اثر بخشى لازم خواهد بود.
در این سطح خواص رسالت تغییر -ایجاد تحول و تکامل و رشد در سازمان- را برعهده دارند. این تغییر مثبت داراى فرایندى دوازده مرحلهاى است. که عبارتند از:
چشمانداز، قهرمان تغییر، ماهیت تغییر، بصیرت یکپارچه مدیریت، تغییر فلسفه سازمان، مراحل تغییر، قانون بصیرت مدیریت گذار، تیمکارى، تغییر رفتار، تخصص و منابع و سرانجام خطاها و خطرات.
محور اساسى این فرایند همانا قهرمان تغییر در سازمان است که به عنوان خواص از وى یاد مىکنیم. زیرا این قهرمان تغییر است که مىتواند در قالب چنین فرایندى سازمان را متحول و متکامل سازد. و یا مانع از سقوط و از هم پاشیدگى آن شود. او با چشماندازى روشن به آیندهسازان، بصیرت یکپارچهاى از گذشته، حال و آینده سازمان دارد و هم اوست که مىتواند روشن نماید که آیا تغییر و وضعیت کنونى سازمان باید از نوع تکاملى باشد یا تحولى و آیا فلسفه وجودى سازمان باید تغییر یابد؟
رسالت رهبر در حفظ و تداوم نیرو و مشارکت پیروان در فرایند تغییربراى ایجاد تغییر در سازمان قبل از تغییر در عمل و اعضا باید در اندیشهها و افکار و آرمانهاى اعضا و سازمان تغییر دهد. ایجاد، فهم، پذیرش و رفتار براساس بصیرت مراحلى است که رهبرى آنرا پى مىگیرد.
رسالت رهبرى سازمان این است که با تکیه بر انرژى و تعهد خویشتن و اعضاى سازمان این فرایند را محقق سازد. و در هر جا که نیاز به اشتعال بیشتر شعله انرژى و تعهد افراد مىباشد، آنرا شعلهورتر سازد.
گفتار زیر نمونهاى از این بصیرت سازى و حفظ نشاط و آمادگى در کلام رهبر انقلاب است:
بنده که بیشتر سنگینى بارم این استکه نگاه کنم ببینم کجا این شعله جهاد دارد فروکش مىکند، به کمک پروردگار نگذارم. کجا دارد اشتباه کارى مىشود جلویش را بگیرم. مسؤولیت اصلى این حقیر، این چیزها است.
گذراندن مراحل بصیرت در سازمان در هر مرحلهاى به میزان خاصى از انرژى و مشارکت و تعهد کارکنان نیاز دارد. تا بتوان بر مبناى آن بصیرت سازمان را رشد داد. گرچه بیشترین نیاز به انرژى و مشارکت تعهد اعضا در گام سوم یعنى استنباط و فهم بصیرت مىباشد. در صورتى که شناخت و استنباط کافى و فهم صحیح به موضوع ایجاد شد و رهبر سازمان موفق به هم ادراکى پیروان خود شد، پذیرش بصیرت و رفتار براساس آن کار آسانى خواهد بود.
روش تحقق بصیرت و ایفاى رسالتخواص در سازمان
بر مبناى مطالعات انجام شده، عینى شدن رسالت تغییر و تحول و بازسازى سازمان و اعضاى آن، نیازمند روشهاى مناسبى است که بدون بهکارگیرى آن، بهرهورى بهینه از تلاشهاى رهبر و قهرمان تغییر آفرینى و اعضاى پیروان، دشوارىهاى فراوانى را به همراه خواهد داشت.
یکى از سبکهایى که در «مدیریت تغییر» عرضه شده استسبکى است که ویلسون -1994- در این راستا ارایه کرده است. در این سبک در مرحله ناشناخته سازمان به رهبر نیاز دارد، در مرحله نامطمئن به مدیر و در مرحلهاى که «بصیرت» کاملا تفهیم مىشود و اعضاى سازمان آن را در قالب رفتارهاى سازمانى خود محقق مىسازند، رسالت رهبرى برعهده جمع گذارده مىشود.
خواص و رهبران سازمانى در جایگاه قهرمانان تغییر، بنا به موقعیتسازمان اعم از اینکه در چه شرایطى قرار داشته باشند، نقشها و رسالتهاى مختلفى را ایفا مىکنند این نقشها بهطور کامل عبارتند از:
1) در صورتىکه سازمان سالم باشد و در حال حیات، نقش تثبیت کننده دارند;
2) در صورتىکه سازمان سالم باشد و در حال رشد، نقش ایجاد کننده و سازنده دارند;
3) در صورتىکه سازمان بیمار باشد و همچنان به حیات خود ادامه دهد باید نقش نجاتبخش داشته باشد;
4) در صورتىکه سازمان بیمار باشد و همچنان به رشد خود ادامه دهد باید نقش از میان بردارنده سازمان را برعهده گیرند.
رسالتخواص در رهبرى سیاسى جامعه
رهبرانى که رسالتهاى سازمانى خود را به درستى ایفا مىکنند، زمینههاى لازم براى حضور خود در عرصه رهبرى سیاسى اجتماعى را هم فراهم مىآورند، بسیارى از رهبران سیاسى و رؤساى جمهورى کشورها پس از تلاش در عرصههاى سازمانى ارتقا رهبرى پیدا کردهاند.
رهبرى سیاسى و اجتماعى، در عین حال که تداوم فرایند رهبرى در گذشته است، نیازمند دانش و بصیرت و آگاهى و مسؤولیت پذیرى و شجاعتخاصى است. آنچه را که امروز فقدان یا بحران رهبرى مىنامند، عدم پاسخ مناسب به همین نیاز است. یکى از صاحبنظران در این راستا مىگوید:
امروزه بحران رهبرى عبارت از کمهوشى یا بىمسؤولیتى بسیارى از مردان و زنانى است که اینک قدرتمدارند، البته رهبرى به ندرت به این نیاز همه جانبه پرداخته است.
به راستى چگونه باید رهبران اثربخش ارزیابى شوند؟ این پاسخ را ایفاى رسالتهاى رهبرى مىدهد، هنگامى که رهبران سیاسى در سطح اجتماعى به رسالتهایى که جامعه بر دوش آنها نهاده استبه درستى عمل کنند ارزشیابى مثبتى از آنان به دست مىآید. اثربخشى رهبران از طریق:
تغییر اجتماعى واقعى هدفمدار، ارضاى نیازها و انتظارات انسانها سنجیده شود.
این عنوان محور، رهبرى تحولآفرین است: رهبرى تحول آفرین یعنى:
«رهبرى نیرومند و پیچیدهاى که نیاز موجود یا ناخواسته بالفعل پیروان را شناسایى کرده و از آن بهرهبردارى مىکند، اما فراسوى این اقدام، رهبرى تحولآفرین در جستوجوى انگیزههاى بالقوه در پیروان و به دنبال ارضاى نیازهاى عالىتر است و شخصیت کامل پیرو را به کار مىگیرد. نتیجه رهبرى تحولآفرین، ارتباط انگیزشى و ارتقاء دوجانبه استبه گونهاى که پیروان را به رهبران مبدل مىسازد، چه بسا رهبران را هم به عناصر معنوى (اخلاقى) متحول کند».
تحول آفرینى و تغییر، تا در بصیرت انسان پدید نیاید، در رفتارهاى انسان شکل نمىگیرد. رسالتخواص به تحول آفرینى محدود نمىشود بلکه آنان باید تلاش کنند تا به سطح رهبرى معنوى دستیابند. منظور از رهبرى معنوى چیست؟
رهبرى معنوى، صرفا موعظه کردن نیستیا صرفا دعوت به پرهیزکارى نمىباشد یا صرفا پافشارى بر همنوایى اجتماعى نیست، رهبرى معنوى از خواستها و نیازهاى اساسى، آرزوها و امیدها و ارزشهاى پیروان سرچشمه مىگیرد و همیشه به آن برمىگردد.
رهبرى معنوى براى خواص رسالتبوده و داراى اهمیت است زیرا:
اولا) رهبران و رهروان نه تنها از باب قدرت بلکه از جهت نیازهاى دوجانبه آرزوها و ارزشها هم با هم ارتباط دارند.
ثانیا) پیروان تحت تاثیر رهبران از دانش مناسبى درباره رهبران جایگزین و برنامهها و ظرفیت انتخاب از میان مجموعه جایگزینها برخوردارند.
ثالثا) رهبران به خاطر تعهداتشان احساس مسؤولیت مىکنند. در صورتىکه آنان انواع خاصى از تغییرات اقتصادى، اجتماعى و سیاسى را متعهد مىشوند. اینطور فرض مىکنند که رهبرى در صدد تحقق آن تغییرات مىباشد.
با تصویرى که از نقش رهبرى سیاسى اجتماعى خواص ترسیم شد، تا حدودى مىتوان به عظمت رسالت رهبران و خواصى که در این سطح از رهبرى قرار مىگیرند، پىبرد.
در جامعه ما، علاوه بر مسؤولین درجه یک کشور، مىتوان مصداق بارز این نوع رهبران را علما، ائمه جمعه و جماعات دانست. اگر به بیانات حضرت امام قدسسرهو مقام معظم رهبرى دامظله مراجعه شود، مىتوان رسالتهاى بسیارى را علاوه بر آنچه که در بخشهاى قبلى این مقاله مطرح شد، براى خواص و روحانیت و علماى معظم یافت.