کلیات دین شناسى جامعیت دین و نبوت خاصه
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در بخش دومبحث جامعیت دین، به بیان جامعیت دین اسلام مىپردازیم. برهانعقلى جامعیت دین اسلام همان است که در بحث جامعیت دین به طورعام یادآور شدیم. در این جا نخست نمونهاى از آیات قرآن واحادیث اسلامى که بیانگر جامعیت آیین اسلام است را یادآورمىشویم، آنگاه به پژوهش تطبیقى پرداخته و احکام اسلام را باابعاد وجودى انسان و تمایلات گوناگون او، مىسنجیم تا جامعیتتعالیم و احکام اسلامى روشن شود.
قرآن و جامعیت اسلام
قرآن کریم که منشور جهانى اسلام است، در آیات متعددى بر جامعیتخود تاکید دارد. آیاتى که در ادامه مىآید به روشنى بر اینمطلب دلالت مىکند.
(و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شىء) (1) کتاب (قرآن) را کهبیانگر هر چیز است، بر تو فرو فرستادیم.
از آنجا که هدف اصلى قرآن کریم هدایتبشر است (هدى للناس)مقصود از هر چیز، امورى است که هدایت انسان به آنها بستگىدارد، از قبیل عقاید و اخلاق و اعمال و رفتار انسان.
(یهدى الى الحق و الى طریق مستقیم) (2) قرآن کتابى است که به حق،و راه راست هدایت مىکند.
روشن است که در حق نقصان و نارسایى راه ندارد و راه راست راهىاست که سالک خویش را به مقصود مىرساند، و این، در گرو جامعیتتعالیم و احکام اسلام است. (و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقالما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه) (3) کتاب (قرآن) را به حقبر تو فرو فرستادیم در حالى که کتب آسمانى پیشین را تصدیقکرده و مهیمن بر آنها است.
براساس این آیه، قرآن کریم سه ویژگى دارد: 1) کتابى استبر حق، و حقانیت چنان که پیش از این یادآورشدیم با کمال و جامعیت ملازمه دارد.
2) تصدیق کننده کتب آسمانى پیشین است، و چون کتب آسمانى پیشیننیز در زمان خود از جامعیتبرخوردار بودند، پس قرآن کریم نیزداراى جامعیت است. قرآن کریم در دو آیه، تورات را بیانگر همهچیز، یعنى همه مسایل مربوط به هدایتبنى اسرائیل، توصیف کردهاست (و تفصیلا لکل شىء) (4) .
3) بر کتب آسمانى پیشین هیمنه و برترى دارد، و این به دلیلخاتمیتشریعت اسلام است که جامعیت آن باید متناسب با جهانى ونهایى بودن آن باشد.
جامعیت اسلام از دیدگاه روایات
در احادیثى از پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین علیهم السلام نیزجامعیت اسلام تاکید شده است، در این جا نمونههایى را یادآورمىشویم: 1) از پیامبر گرامى (ص) روایتشده است که در سفر حجه الوداعفرمودند: اى مردم هیچ چیزى نیست که شما را به بهشت نزدیکسازد، و از دوزخ دور کند، مگر این که شما را به آن امر کردهام،و هیچ چیزى نیست که شما را از بهشت دور سازد، به دوزخ نزدیککند. مگر این که شما را از آن نهى کردهام (5) .
2) ابو الجارود از امام باقر (ع) روایت کرده است (6) که فرمود: هرگاه حدیثى را براى شما گفتم، شاهدى از قرآن، براى آنبخواهید. آنگاه به عنوان نمونه این حدیث را از پیامبر اکرم(ص) روایت کرد که آن حضرت از گفتگوى بیهوده، و تباه ساختن مالو ثروت، و زیادهروى در پرسش را نهى کرده است. (7) در این هنگاماز آن حضرت درباره این حدیثشواهد قرآنى خواسته شده، امام (ع)به آیات یاد شده در زیر استشهاد کرد: (لا خیر فى کثیر من نجواهم الا من امر بصدقه او معروف او اصلاحبین الناس (8) ) در این آیه نجواهایى که مفید و سازنده نباشد، واتلاف وقتبهشمار آید، مردود شناخته شده است، روشن است که نجوا(سخن آهسته و در گوشى) ویژگى خاصى ندارد، بلکه ملاک،«بیهودگى» است و هر گاه این ملاک در گفتگوهاى دیگر نیز وجودداشته باشد، نکوهیده و مردود خواهد بود.
(و لا توتوا السفهاء اموالکم التى جعل الله لکم قیاما) (9) در اینآیه از سپردن اموال به دست افراد سفیه نهى شده است. فلسفه وغایت اموال، قوام و استوارى زندگى بشر است و هر گونه تصرفى کهبا این فلسفه و غایت ناسازگار باشد، تباه کردن مال خواهد بود،خواه توسط افراد سفیه باشد، یا افراد غیر سفیه، مصرف کردن مالدر مسیرى که به فلسفه و غایت آن که بر پا داشتن حیات معقولبشرى است، خدشه وارد مىسازد کارى سفیهانه و تباه ساختن مالخواهد بود.
(لا تسالوا عن اشیاء ان تبد لکم تسوکم) (10) در این آیه کریمه ازپرسشهایى که پاسخ آنها تکالیف سنگینى براى سوال کنندگان خواهدبود. و خداوند به مقتضاى اصل تسهیل در شریعت، آنها را بیاننکرده است، نهى شده است. چنان که در ادامه آیه مىفرماید:(عفا الله عنها) (11) حاصل آیه این است که هرگاه حکمى الهى توسطپیامبر اکرم (ص) بیان شد، باید از پرسش در باره پارهاىخصوصیات که موجب دشوارتر شدن تکلیف مىشود خوددارى کرد. وچنان که بنى اسرائیل در ارتباط با بقره بنى اسرائیل از حضرت موسى(ع)چنین سوالهایى کردند و تکلیف را بر خود دشوارتر ساختند.
از این جا به دست مىآید که ملاک در نهى از پرسش، آسانسازىوظیفه است و با اصل تسهیل در شریعت، و برداشته شدن حرج ومشقتهاى توانفرسا (و ما جعل علیکم فى الدین من حرج) (12) هماهنگاست چنین تکالیف توانفرسایى، چه بسا موجب روىگرداندن آنان ازدین، و مایه خسران ابدى سوال کننده شود. چنانکه در آیه یادشده مىفرماید: (و قد سالها قوم قبلکم، ثم اصبحوا بها کافرین) (13) در هر حال،بااین قرینه قرآنى روشن مىشود که مقصود از سوال در حدیثپیامبراکرم (ص) سوالهاى مربوط به احکام دینى است. سوالهاىعادى، مورد نظر حدیث نبوده است، این گونه سوالها حکم دیگرىدارد که فعلا مجال بحث درباره آن نیست.
3) از امام صادق (ع) روایتشده که فرمود: خداوند در قرآن همه احکام مورد نیاز بشر را بیان کرده است.
سوگند به خدا، هیچ چیزى را که بشر در امر هدایتخود به آننیاز دارد، فروگذار نکرده است، تا کسى نتواند عذر آورده، بگوید:اگر این حکم، مورد نظر خداوند بود، در قرآن بیان مىشد، آگاهباشید که آن حکم در قرآن آمده است (14) .
4) از امام باقر (ع) روایتشده که فرمود: خداوند، هر آنچه را که امت در مسیر هدایتخویش به آن نیازدارد، در کتاب خود فرو فرستاده و براى پیامبر (ص) بیان کردهاست و براى هر چیزى حکم و قانونى است و براى آن حد، دلیلىقرار داده است، و براى کسى که از آن حد و قانون الهى تجاوزکند نیز حدى و حکمى مقرر کرده است. (15)
5) از امام صادق (ع) روایتشده که فرمود: هیچ امرى نیست که دو نفر در آن اختلاف کنند، مگر این که براىآن اصل و قاعدهاى در کتاب الهى وجود دارد، گرچه عقل افراد بهآن نمىرسد. (16)
6) از امام على (ع) روایتشده که فرمود: پیامبر اکرم (ص) در زمانى که مردم در گمراهى آشکار بسرمىبردند، با کتابى برانگیخته شد که تصدیق کننده کتب آسمانىپیشین و بیانگر حلال و حرام بود، آن کتاب قرآن است... من شمارا از آن با خبر مىسازم، به تحقیق که علم گذشته و آینده، تاروز قیامت، و آنچه مربوط به حکم و داورى میان شماست در آناست، اگر از من بپرسید، شما را آگاه خواهم کرد (17) .
7) امام صادق (ع) فرمود: هیچ چیزى نیست. مگر این که حکم آن در کتاب یا سنت وارد شدهاست (18) .
ابعاد وجودى انسان و جامعیت اسلام اینک که با شواهد و دلایلکتاب و سنتبر جامعیت اسلام آشنا شدیم، به تطبیق احکام اسلام باابعاد و ویژگىهاى وجودى انسان مىپردازیم.
حیات انسان داراى دو جنبه مادى و معنوى جسمى و روحى است. وهر یک از این دو ویژگىهایى دارد که با توجه به آنها حیاتانسان داراى سه بعد کلى است: 1. عقل و تفکر 2. طبیعت و غریزه 3. احساس و عاطفه.
بر این اساس نیازهاى آفرینشى انسان عبارتند از: الف) نیازهاى طبیعى و غریزى از قبیل: خوراک، پوشاک، مسکن وغیره.
ب) نیازهاى عاطفى و احساسى از قبیل: انس و الفت، محبت ودوستى، تعاون و همکارى و غیره.
ج) نیازهاى عقلانى و اخلاقى از قبیل: عدالت، راستى، معرفت وغیره
روان شناسان و تمایلات انسان
را به سه دسته فردى، اجتماعى وعالى تقسیم کردهاند:
تمایلات فردى
تمایلات و انگیزههاى فردى را «خود دوستى» مىنامند. هر کسخویشتن را دوست دارد و خیر و صلاح خود را بیشتر از دیگرانمىجوید و بالاتر از هر چیز قرار مىدهد. این میل طبیعى نخستینقانونى است که افراد بشر به سائقه و کشش غریزه از آن پیروىمىکنند.
این خیرخواهى فردى تا زمانى که به تمایلات اجتماعى و عالى لطمهوارد نسازد، مفید و براى حیات انسان ضرورى است.
تمایلات فردى خود به دو گونه جسمانى و روانى تقسیم مىشوند،میلهاى بدنى و جسمانى مربوط به نیازهاى بدنى هستند; مانندنیاز به تنفس حرکت و نغذیه و استراحت. تمایلات روانى که ازآنها به نام (ارضاء عزت نفس) یاد مىکنند مظاهر مختلفى دارندکه برخى از آنها عبارتند از: 1) تحصیل خوشبختى که راههاى دستیابى به آن در علم اخلاق بیانمىشود 2) استقلالطلبى و کسب قدرت و برترى 3) شهرتطلبى ومقام دوستى کهگاهىبه غرور وخود برتربیتى مىانجامد 4) احتیاج به هیجانات روحى از قبیل نوازش و مهر و محبت 5) حس تملک و تصرفدر اشیاء به ویژه آنچه حاصل تلاش و کار است.
تمایلات اجتماعى
تمایلات اجتماعى انسان موجب مىشوند که نوعى علاقه و دل بستگى بههمنوعان احساس کند و در غم و شادى آنان سهیم باشد. این تمایلاتنیز نمودهاى مختلفى دارند که مهمترین آنها عبارتند از: 1) محبت و دوستى خانوادگى 2) میهن دوستى علاقهاى که هر کس به جامعهاى که عضو آن است دارد،و هر اندازه آن جامعه کوچکتر باشد. دلبستگى متقابل اعضاى آنبیشتر خواهد بود، زیرا اشتراک آنان در منافع و تکالیف روشنتراحساس مىشود.
3) تقلید یا الگوپذیرى: هر کس از گفتار و رفتار اشخاصى کهمورد محبت او هستند، الگوبردارى مىکند، به ویژه اگر براى آناننوعى برترى قایل باشد. این اصل در تربیت کمال اهمیت را دارد.
قرآن کریم نیز بر آن تاکید بسیار دارد و مىفرماید: (و لکم فىرسول الله اسوه حسنه) (19) .
تمایلات عالى
تمایلات عالى بر چهار دستهاند: 1) حقیقت جویى: یکى از احتیاجات و تمایلات روحى انسان که ازدوران کودکى فعالیت داشته و در گفتار و رفتار کودکان نیزمشهود است، حس حقیقتجویى است و آن را حس کنجکاوى و حس راستىنیز مىنامند.
حقیقتجویى گاهى براى جلب فایده و گاهى بىغرضانه است. انسانحقیقت را از آن جهت که حقیقت است، جستوجو مىکند و چه بساشداید و ناملایماتى را نیز براى درک اساسىترین عامل پیدایش ورشد فلسفه و دانش را باید حس کنجکاوى و حقیقتجویى بشر دانست.
2) زیبایى دوستى: تمایل به جمال و زیبایى نیز یکى از تمایلاتروحى انسان است. ادراک زیبایى موجب تهییج عواطف و انبساط خاطرانسان مىشود. این احساس به صورت فطرى در دوران انسان موجوداست، ولى پرورش و تلطیف آن در گرو آن است که انسان به امورهنرى و مسایل تفننى توجه بیشترى کند و آن نیز در گرو این استکه به لحاظ معیشتى شرایط مناسبى داشته و از آسایش و رفاه لازمبرخوردار باشد.
3) اخلاقى: انسان به طورى فطرى خواهان خیر و فضیلتبوده و ازشر و پلیدى گریزان است. ارضاى آن مایه ضایتخاطر و عدم ارضاىآن موجب پشیمانى و احساس شرمندگى است. این تمایل یکى ازمهمترین وجوه تمایز انسان از حیوانات است و نمود عینى آنرا باید از نشانههاى تمدن حقیقى افراد و اقوام بشر دانست.
4) حس مذهبى: در درون هر یک از افراد بشر تصور مبهمى از مبداکل و آفریننده جهان موجود است که فطرتا میل به درک آن دارد.
این میل فطرى را «حس مذهبى» مىگویند. (20)
اسلام و تمایلات عالى
تعقل و تفکر و رشد عقلانى و فکرى بشرى در اسلام جایگاه بسیاربرجستهاى دارد، تا آنجا که قرآن کریم کسانى را که از خردورزىبىبهرهاند بدترین جنبدگان مىداند و مىفرماید: (ان شر الدوابعند الله الصم البکم الذین لا یعقلون) (21) .
و در آیات بسیارى تفکر و خردورزى را غایت نزول وحى و برخى ازقوانین و تعالیم الهى دانسته است.
(و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهمیتفکرون) (22) . (تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون) (23) .
امام على (ع) آنجا که اهداف نبوت پیامبران الهى را بیانفرموده است، یکى از آنها را برانگیختن اندیشهها و کشفگنجینههاى عقول دانسته است. (لیثیروا لهم دفائن العقول) (24) .
تعقل و تفکر در آفرینش، سرانجام انسان را به جهانبینى توحیدىرهنمون مىگردد، او را در مسیر خداپرستى و خضوع در برابر کمالو جمال مطلق به انگیزه سپاسگزارى از مبدا آفرینش که منعمحقیقى است قرار مىدهد، و از این رو است که دعوت به یکتاپرستىنیز در سرلوحه دعوتهاى دینى قرار گرفته و لذا است که قرآنمىفرمایند: (و لقد بعثنا فى کل امه رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت) (25) .
فضایل و ارزشهاى اخلاقى نیز از اجزاى لا ینفک تعالیم و احکامدینى است. همانگونه که عدهاى از فلاسفه اخلاق گفتهاند، روح وجوهر اخلاق را عدالت تشکیل مىدهد، یعنى آنگاه که انسان بتوانددر مواجه با مسایل مختلف و بهکارگیرى غرایز و تمایلات خویش ازآفت و بیمارى زیادهروى و کوتاهى محفوظ بماند و در خط میانهروىقرار گیرد، به سرچشمه فضایل و ارزشهاى اخلاقى دستیافته است. وچنین است که برپایى قسط و عدل در حیات بشر - در همه زوایا وزمینهها- از جمله اهداف دین بشمار مىرود. همچنان که قرآنمىفرماید: (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزانلیقوم الناس بالقسط...) (26) .
از این اصل کلى اخلاقى که بگذریم، فروع -اخلاق اعم از اخلاق فردىو اجتماعى- بخش عظیمى از تعالیم و دستورات دینى را به خوداختصاص داده است که وضوح این مطلب ما را از ذکر شاهد و نمونهبىنیاز مىسازد. در اهمیت این مطلب همین بس که آخرین پیامبرالهى، تتمیم مکارم اخلاق را از اهداف رسالتخویش برشمرده وفرموده است: (انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق) (27) .
اسلام و تمایلات اجتماعى
آنچه بیان شد مربوط به تمایلات عالى انسان بود که پیشاز این گفته روانشناسان را در این باره یادآور شدیم و روشنشد که این تمایلات یعنى حس حقیقت جویى، زیبایى خواهى، فضیلتجویى و حس مذهبى، از اهداف برجسته و برین دین محسوب مىشوند.
در دیدگاه دین محبت و دوستى بنیان و شالوده خانواده را تشکیلمىدهد. آنجا که قرآن مىفرماید: (و جعل بینکم موده و رحمه) (28) .
بنیاد خانواده صبغه قدسى دارد و دین آن را پسندیدهترین بنا وتشکیلات مىداند. (ما بنى بناء فى الاسلام احب الى عز و جل الله منالتزویج) (29) .
درباره علاقه به وطن نیز حدیث (حب الوطن من الایمان) معروف است.
البته توجه به این نکته لازم است که در جهانبینى الهى، محبوببالذات خداوند است، و هر چیز دیگرى غیر از خدا آنگاه محبوبیتمىیابد که به گونهاى منتسب به خدا مىشود; مانند پیامبران الهىو کتب آسمانى و انسانهاى مومن و اولیاى خداوند و مکانهایى کهخدا در آنها عبادت مىشود، بر این اساس، دوستى میهن بدان جهتمطلوب است که جایگاه زندگى صالحان و عبادت خداوند و مهد عملبه ارزشهاى الهى است.
مساله الگو پذیرى از افراد برجسته و شایسته که یکى دیگر ازتمایلات اجتماعى انسان است، نیز مورد توجه بسیار دین قرارگرفته است. قرآن کریم از ابراهیم خلیل (30) و پیامبر گرامى اسلام(ص) (31) به عنوان دو اسوه و الگوى الهى و پسندیده یاد کردهاست.
اسلام و تمایلات فردى
دین اسلام تمایلات فردى انسان را نیز مورد توجه کامل قرار دادهاست و اهمیت آنها را براى حیات بشر پذیرفته و به هدایت ورهبرى آنها در راستاى تمایلات عالى انسان اهتمام ورزیده است.
جایگاه دین در غرایز و تمایلات، موضع کنترل و تعدیل است نهموضع براندازى و ریشهکن ساختن، اگر غرایزى تمایلات براى زندگىانسان ضرورت نمىداشت و زیانبار بود، اصولا آفریده نمىشد.
آیه زیر یک قاعده کلى در این خصوص بشمار مىرود.
(ابتغ فیما آتاک الله الدار الاخره و لا تنس نصیبک من الدنیا واحسن کما احسن الله الیک و لا تبغ الفساد فى الارض ان الله لا یحبالمفسدین) (32) .
به واسطه آنچه خداوند به تو ارزانى داشته است، (سعادتمندى در)سراى آخرت را برگزین و بهره دنیوى خویش را فراموش مکن وهمانگونه که خداوند به تو احسان کرده، تو نیز به دیگران احسانکن. و تبهکارى در زمین را طلب مکن، به تحقیق که خداوندتبهکاران را دوست ندارد.
کوتاه سخن آنکه اگر برخوردارى و بهرهبردارى از مواهب ونعمتهاى الهى و کوشش در جهت رفاه و آسایش زندگى دنیوى باآرمانهاى متعالى حیات و تمایلات برتر انسان سازگار باشد به هیچوجه نکوهیده و ناپسند نیست، بلکه پسندیده نیز مىباشد. بدینجهت است در دستورات پیشوایان دینى آمده است: (لیس منا من ترک دنیاه آخرته و لا آخرته لدنیاه) (33) کسى که دنیاىخود به انگیزه آخرت رها کند، و یا آخرت را براى نیل به دنیاترک نماید، از ما نیست. یعنى اندیشه و عمل او با اندیشه و عملما هماهنگى ندارد.
مطالعه ابواب فقه اسلامى به روشنى جامعیت احکام و قوانین اسلامىرا ثابت مىکند. این احکام و قوانین را مىتوان در محورهاى زیردستهبندى کرد: 1) رابطه انسان با خدا (وجوب نماز و عبادتهاى دیگر) 2) رابطه انسان با خویش (وجوب حفظ نفس و حرمت زیان رساندن بهخود و غیره) 3) رابطه انسان با جهان (شناخت قوانین آفرینش و آباد ساختنزمین و غیره) 4) رابطه انسان با انسانهاى دیگر (تعاون، خوت، انفاق، و مانند آن).
روشن است که قلمرو اندیشه و رفتار انسان از محورهاى یاد شده،بیرون نخواهد بود. از امام کاظم (ع) روایتى نقل شده است که بهروشنى جامعنگرى اسلام دلالت مىکند، ترجمه روایت چنین است: «بکوشید تا اوقات زندگى شما در چهار زمینه بکار گرفته شود»:الف در مناجات و راز و نیاز با خدا (ساعه لمناجاه الله)ب براى تحصیل آن چه در معیشت و زندگى دنیوى مورد نیاز است(و ساعه لامر المعاش) ج دیدار برادران دینى و افرادى که عقیده،رفتار و اخلاق آنها مورد اعتماد است و از سر خیرخواهى عیوب وکاستىهاى انسان را به او گوشزد مىکنند. (و ساعه لزیاره الاخوانو الثقات الذین یعرفونکم عیوبکم و یخلصون لکم فىالباطن) داستفاده از لذتهاى مشروع، زیرا این امر موجب مىشود که انساندر ابعاد سهگانه پیشین کامیاب و موفق گردد. (و ساعه تخلونفیها للذاتکم فى غیر محرم، و بهذه الساعه تقدرون على الثلاثساعات) (34)
جامعیت اسلام از زبان دیگران
جامعیت و برترى اسلام بر ادیان و مکاتب دیگر، توجه برخى ازصاحب نظران غیر مسلمان را به خود جلب کرده و در اینباره اظهارنظرهاى جالب توجهاى دارند. در پایان این بحثبرخى ازدیدگاههاى درخور توجه یکى از اسلام شناسان غربى به نام «مارسلبوازار» را از کتاب «اسلام و حقوق بشر» (35) او نقل مىکنیم:
جامعیت دین
«دیانیت اسلام به انسان با ملاحظهى تمام ابعاد آن مىنگرد. ایننگرش جامع را قبول عقیدهى «وحى» به اسلام ارزانى داشته است.
قرآن کتابى است که به روشنى سخن مىگوید و بر خلاف نوشتههاىدو پهلو و مبهم، در عبارات آن از ابهام و پیچیدگى اثرى نیست».
قوانین اسلام یک بعدى تدوین نشده و شارع مقدس به تمامجنبههاى مختلف زندگى انسان، اعم از مادى و معنوى توجه داشتهاست. دیانت اسلام، مجموعهاى از دستورالعملها و تکالیفى است کهخط مشى هر مسلمان را در امور سیاسى و اقتصادى و فرهنگى واجتماعى تعیین مىکند».
مقام و منزلت انسان
قرآن به انسانها ارزشى والاتر از فرشتگان مىبخشد، با این همهعنصر نخستین خلقت آدمى را خاک قرار داده است، تا با وقوف بهاین حقیقت، از خودپرستى و غرور برحذر باشد. اسلام اندیشه سقوطاخلاقى آدم را در برابر تعرض شیطان و در نتیجه انحطاط اخلاقىانسانیت را برخلاف نظر ادیان مسیحیت و یهود، مردود مىشمارد،آنچه که سیاست را توجیه مىکند، حیات اخلاقى انسانها است. مقصوداز خلقت انسان، سیر تکاملى روح است، موضوع بهشت و دوزخ وپاداش و کیفر در اسلام به کلى براى تحقق این منظور است، اینهمان خصوصیتى است که دین اسلام را بر سایر ادیان ممتاز مىسازد.
وقتى همه افراد بشر نشانهاى از خدا داشتند، طبعا رعایت احترامآنان بر همه مسلمانان واجب است و این یکى از اصول تعلیم وتربیت اسلام است.
باید به انسانى که به اعتقاد قرآن، فرشتگان او را سجده کردند،و خداوند نام چیزها را به او آموخت و در نتیجه به شناخت علمىو تسخیر طبیعت دستیافت، سرتعظیم فرود آورد.
اسلام، از آنگونه سیستمهاى سیاسى است که به مصالح اجتماعى بیشاز منافع فردى اهمیت مىدهد، با این همه، رعایت این موضوع بهکیفیتى است که به اصل آزادى و اصالت انسان خللى وارد نمىسازد.
مفهوم حقوق بشر و به عبارت دیگر، اعتقاد بهارزش و شایستگىانسان، برگرفته از اصل توحید در اسلام است، جنبههاى عالى والهى انسان، آزادى و برابرى اوست و قدرت کامله خداوند بشر رابه سوى آزادى و برابرى رهنمون است.
اسلام و اصل مساوات
اصل مساوات اسلامى، به کلى با آن چه در فرهنگ مغرب زمین وجوددارد، متفاوت است، اصل مساوات در اسلام کاملا رعایت مىشود و برپایه این اصل است که فرد مسلمان وظایف خود را در مقابل جامعهو افراد دیگر مىشناسد و متقابلا حقوق خود را تشخیص مىدهد. اصلمساوات، نخستین سنگ بناى نظام اجتماعى اسلام است،: هیچیک ازادیان و فلسفهها تا این حد به برابرى انسانها ارج ننهادهاند.واین اصل برابرى اسلام درباره افرادى که مسلمان نیستند، نیزجارى است، آنان مىتوانند از تمام حقوق و امتیازات مسلمانان دریک جامعه اسلامى استفاده کنند، و در احوال شخصیه تابع قوانینخود باشند. این تساهل دینى در آن زمان به راستى شگفتانگیزبوده است.
در دیانت اسلام، حقوق و تکالیف، اوامر و نواهى عموما از مذهبریشه گرفتهاند. قانون قرآن، ناظر به همه امور مسلمانان است.
بنابراین اسلام به انسان از نظرگاه فردى و اجتماعى، مادى ومعنوى هر دو، مىنگرد.
ایجاد همآهنگى بین حقوق شخصى و غیر عموم، بین ماده و معنى، ازدید اسلام، تنها با بکار بستن صحیح دستورات قرآن میسر است،اصول تقوى و عدالت و مسوولیت انسان، شالوده تکالیف هر فردمسلمان را در قبال خود و دیگران بنیان نهادهاست.
اسلام و حقوق زن
دین اسلام، به مراتب بیشتر از مسیحیت و ادیان دیگر در موردحقوق و آزادىهاى زن سخن گفته است، مالکیتخصوصى زن و مهریه وارث، حق دریافت هزینه زندگى از شوهر سابق پس از طلاق، وامتیازات بسیار دیگر، نمونهاى از این امورات باشد.
در کدام سیستم اقتصادى، از حق مالکیت زن، همانند اسلام حمایتشده است، شور و حرارتى که پیامبر در دفاع از آزادى و حقوقاقتصادى و اجتماعى زن، در هزار و چهارصد سال پیش، نشان داده،واقعا شگفتانگیز است، ظهور اسلام مقارن با فرمانروایىامپراطوران رم بود که اصولا مرد و زن از آزادى و عدالت، بىبهرهبودند اروپاى قرن بیستم، هنوز حقوقى را که اسلام برا زنان قایلشده، به آنها نبخشیده است.
با توجه به این حقایق زنان روشنفکر مسلمان، بهتر استبراىمطالبه حقوق و آزادىهاى خود از دولتها، به جاى تکرار مطالبمتفکران غرب، به اصول برابرى و عدالت اسلام تمسک جویند.
اصل آزادى در اسلام، پیش از آن که به صورت یک دستور یا فریضهمذهبى، ترویجشود، اعتقادى است که از جهانبینى اسلام، سرچشمهگرفته و اذعان به وحدانیتخدا به آن استحکام بخشیده است.
پذیرش فکر آزادى با توجه به عادات و رسومى که در سالهاىنخستین اسلام، قوم عرب، و اقوام مجاور، در راه بهرهکشى واستثمار انسانها، داشتند، جالب توجه است. اسلام به رغم برداشتىکه رومىها و مسیحىهاى قرون وسطى، از مفهوم انسان داشتند، وبردگان را طبقهاى پایینتر از انسانهاى عادل جامعه تلقىمىکردند، براى نخستین بار در تاریخ، به انسان مقام شایستهاىمىدهد، مقامى که حتى در فرهنگ یونان هم بدان گونه که ارسطونوشته، به انسان داده نشده بود. در دموکراسى یونان، بردگان ازحقوق مساوى با سایر طبقات بىبهره بودند و این خود ستمى بزرگبود. اما هدف اسلام در مبارزه با بردهدارى، هر چند به عللى بهکندى صورت گرفته است، بازگرداندن ارزشهاى انسانى از راه گسترشاصل برابرى و آزادى انسان، به بردهها بود، و نیز به کارگیرىراهکارهایى در راه محدودیتبردهدارى و تدریجا نابودى، آن.
در دین اسلام، آزادى و برابرى بشر، حقى است که خداوند به اواعطا کرده و مطلقا تفویض این حق به انسانها در اختیار انساندیگرى نیست.
همه مردم باید از دستور خدا اطاعت کنند و آزادى انسانهاى دیگررا پاس دارند.
اسلام و عدالت
نظام اسلامى، بطورکلى بر پایه تعادل نیروها استوار است. خداىقرآن، موجود برتر و یگانه و جاویدانى است که از یک سو داراىقدرت کامل و عدالت مطلق، و از سوى دیگر به صفت رحمت و رافت،از خداى سایر ادیان ممتاز است. بر پایه این اعتقاد است که امتاسلامى، در قرآن به عنوان امت وسط و جامعه متعادل معرفى مىشود،و فضیلت در فرهنگ اسلامى، عبارت از تعادل و هماهنگى است.
در منطق محکم اسلام، عدالت و رافت، مقصد اعلاى انسانیت است کهبراى رسیدن به آن، به کار بستن هر دو با هم توصیه شده ونمىتوان رافتبدون عدالتیا عدالتبىراءفت را اختیار نمود، واین شیوه با اخلاق مسیحیت تفاوت آشکار دارد، زیرا در دین مسیح،اعمال رافت از حد اعتدال مىگذرد، و در اجراى عدالت نیز، حسانتقام و گذشت، دخالت مىکند.
این تفاوت، ناشى از اختلاف اصولى اسلام و مسیحیت در عقیده بهخداوند استخداى قرآن، وجودى ازلى و ابدى، مطلق و یگانه استکه با قدرت کامله بر مخلوقات خود حکم مىراند، خداى انجیل ازتجرد و وحدانیت کامل نظیر خداى قرآن، بهرهمند نیست، در پیکرمسیح حلول کرده و قالب انسانى به خود گرفته است، پیش از آن کهعادل باشد، رئوف و مهربان است.
هدف دین اسلام، ایجاد هماهنگى بین ماده و معنى، تن و جان،حقیقت و واقعیت است. اسلام تحولى در جهان پدید آورد و گرایشهاىمادى انسان را با انگیزههاى معنوى و روحانى در هم آمیخت وتعادلى در رفتار آدمى به وجود آورد. فردگرایى انسان با اشراقو شهود، خودخواهى او با غیر خواهى و عشق درهم آمیخته و از اینآمیزش، عدالتبر شالوده احسان تجلى مىکند.
اسلام و سیاست
از نظر جامعهشناسى، امت اسلامى از تلفیق و هماهنگى دین وسیاست، شکل مىگیرد و این هماهنگى ضامن پیوند آگاهانه امتمسلمان و گرد آمدن آنها زیر یک پرچم و یک شعار است. هرگاهپیامبر اسلام، سیاست را به معناى وسیع آن، در اداره حکومت، دردیانتخدمات اجتماعى و کلیه امور مربوط به زندگى انسان درجامعه، در دیانت دخالت نمىداد، پیروزى اسلام و توسعه آن درجهان، تا این پایه ممکن نبود. از نظر تاریخى، قبل از ظهوراسلام دین بیشتر جنبه پرستش و عبادت فردى داشته و حوزه نفوذ آناز مراکز مذهبى تجاوز نمىکرده است، در حالى که قرآن، دیانت راحاوى سه خصوصیت دانسته است: 1) اقرار به یگانگى خدا و اطاعت از دستورات او که زهد و عبادتنیست، و مشارکت در فعالیتهاى اجتماعى، و از همه مهمتر شرکت درجهاد مقدس بر علیه کفر و پیروزى حق بر باطل است که تا مرحلهشهادت پیش مىرود.
2) مجاهدت فرهنگى و شرکت در هرگونه اقدامى که سبب تقویت ایمانمذهبى و افزایش سطح فرهنگ و دانش عمومى و در نتیجه عامل گسترشنظم الهى و استحکام مبانى جامعه توحیدى شود.
3) اعتقاد به هماهنگى در نظام آفرینش و ایمان به دخالت مشیتالهى در کلیه حوادث و رویدادها و پیروى از اصول تسلیم، شکر وتوکل در هرگونه رفتار اجتماعى.
فرد و اجتماع
ارج و اعتبارى که اسلام به هویت راستین انسان و شخصیت ذاتى اومىدهد، تا بدان حد است که هر فرد مسلمان را، اساس و بنیاننهاد فراگیر فرهنگ اسلامى مىشناسد. و بر عکس تمدنهاى دیگر، فردرا جزئى از جامعه و پاره سنگى از ساختمان یک تمدن معرفىنمىکند. توجه به کار برد واژه امت در اسلام، مىتواند موقعیت ونقش انسان را در فرهنگ اسلامى تعیین کند. انسان در فردیتخود،مقام ممتازى در جامعه اسلامى دارد. در مقایسه با سایر ملتها ازموقعیت و حقوق اجتماعى بیشترى بهرهمند است.
اسلام به فرد بشرى به عنوان جزء ساده اجتماع، نمىنگرد و او راعنصر سازندهاى در جامعه متحول اسلام مىداند که هرگاه نقش خودرا به درستى ایفا نکند، جامعه را گرفتار بىنظمى و اختلالمىسازد. با این برداشت، «اخلاق اجتماعى اسلام» شکل مىگیرد.
هدف اخلاق اجتماعى، تنظیم روابط گروهى افراد جامعه است که اصولابا روابط فردى مبتنى بر رفع نیازهاى مادى متفاوت است. با اینهمه، اسلام با قبول تفاوتهایى که از نظر تکالیف فردى ومسوولیتهاى اجتماعى وجود دارد، در اصل، این دو را از یکدیگرجدا نمىداند. به همان اندازه که فرد رفع گرفتارىهایش را ازجامعه مىخواهد، متقابلا، جامعه نیز بدون گردهمآیى و مشارکتافراد فعلیت نمىیابد.
این رابطه متقابل میان فرد و اجتماع، در قرآن از دیدگاه معنوىو اخلاقى بررسى شده است. هر مسلمانى ملزم است تکالیف خود را درمقابل افرادى که با او نوعى رابطه دارند، مطابق تعالیم قرآنانجام دهد. به طورى کلى بیشتر تکالیف اسلامى جنبه اجتماعىدارند و بر خلاف پارهاى مذاهب، عبادت اسلام تنها ریاضتبدنى ومناسک فردى نیست.
مبناى نظم و قانون در جامعه
از دیدگاه توحیدى اسلام، عالم وجود را مشیت الهى با نظم وترتیب ویژهاى که از علم او پدید آمد، اداره مىکند و همگىچیزها در جاى خود قرار دارد. بنابراین ترکیب جامعه بشرى جزئىاز کل عالم امکان ا ست که با نظم و همآهنگى اداره مىشود. پسدر جامعه بشرى بىنظمى و اختلاف، بىدادگرى و تجاوز، عدم تعادل،باید رفتارى علیه نظام برتر جهان محسوب شود. اصل تقسیم کار وتعیین مسوولیتها و وظایف افراد جامعه، ناشى از قبول اصل نظم وهمآهنگى الهى در جامعه است. هیچ دیانتى به روشنبینى اسلام،زندگى را به پیروان خود نیاموخته و احترام به قانون را تا بهاین پایه توصیه نکرده است. این روح اطاعت از قانون و عشق بهعدالت است که دیانت اسلام به تاسیس جامعهاى همآهنگ، واداشتهاست، اسلام، "من فردى" را به "من اجتماعى" مبدل ساخته و مصلحتجامعه را بر سود شخصى برترى داده است.
حکومت اسلامى و دموکراسى
دیانت اسلام، حاکمیت مطلق را از آن خدا مىداند که قسمتى از آن،بنابر مشیت الهى به پیامبر و جانشینانش تفویض مىشود، رهبرانسیاسى نماینده حاکمیتخداوند بر روى زمیناند. بنابراین بایدواجد شایستگى و توانایى لازم باشند. تا بىچون و چرا مورد قبولو تایید مردم واقع شوند، این جاست که مسئله آراء عمومى دراسلام مطرح مىشود...
شالوده حکومت اسلامى بر آزادىهاى فردى و دخالت آزادانه اشخاص،در کارهاى عمومى ریخته شده و اتخاذهاى فردى و دخالت آزادانهاشخاص، در کارهاى عمومى ریخته شده و اتخاذ تصمیم در مسایلجامعه از طریق مشورت است... هیاءت حاکمهاى که حل و فصل امورامت را متعهد استبراى انجام کارها، سازمانهایى بهوجود مىآوردکه برخلاف کشیشان سیاستمدار قرون وسطى مرد را به بند و زنجیرنمىکشند.
پیوند امتبا مسوولان حکومت همانند روابطى است که هم اکنون برملتهاى آزاد جهان حکمفرماست.
تنها حکومت اسلامى از این امتیاز برخوردار است که رعایت مبانىو احکام الهى را وجهه همت قرار داده است. اصول اداره مملکت،بر بنیان تعالیم قرآن و سنت پیامبر (ص) استوار است و حوزهنفوذ قوه مقننه تا بدان حد نیست که قادر به تصرف در اصول الهىباشد، ولى البته در فروع، بنا به ضرورت و احتیاج، از طریقشوراها و فتواى فقیهان تغییراتى به سود مردم صورت مىگیرد.
حکومت اسلامى با آنچه که امروزه در کشورهاى غرب حکومت جمهورىیا مشروطه نامیده مىشود، متفاوت است، مهمترین اختلاف در کیفیتاعمال حاکمیت است، رهبر امت در اسلام، بیش از هر نیروى دیگرىمتکى به اعتقاد و اطمینانى است که مردم به او دارند.
بنابراین شائبه دیکتاتورى مطلق در نظام دموکراسى راه ندارد.
زیرا حاکم مبعوث مردم است و وظیفه او در چارچوب اجراى قوانیناسلام و پیروى از سنت پیامبر محدود مىشود. ضمنا اگر وظیفه خودرا انجام ندهد، نمایندگان مردم او را بر کنار مىکنند. مردمشدیدا رفتار کارگزاران حکومت را زیر نظر دارند و اصل مشورت درکارها پیوسته رعایت مىشود.
پویایى اسلام
در جهان معاصر، تعالیم اسلام، پویایى و برترى خاصى برایدئولوژىهاى دینى و فلسفى دیگر دارد که نمودار آن، ثبتبودنو عملى بودن برنامهها و هدفهاى اخلاقى اجتماعى آن در شرایطزندگانى امروز است. با این همه، روشنفکران ممالک اسلامى بادموکراسى غرب و اعلامیههاى حقوق بشر بیشتر از تعالیم اسلام واصول برابرى و برادرى آن، آشنایى دارند. بلکه شیفته و فریفتهفرهنگ و تمدن مغرب زمین شدهاند.
یکى از دلایل بیگانگى این سرزمینها از حقایق اسلام، وابستگىطولانى آنها به امپراطورى عثمانى یا دول استعمارى اروپا بودهاست. غالب کشورهاى اسلامى معاصر، یا جزء قلمرو عثمانى بودند کهپس از جنگ اول جهانى استقلال یافتند، یا جزء مستعمرات کشورهاىاروپایى که پس از جنگهاى اول و دوم جهانى، به استقلالرسیدهاند. در سالهاى اخیر، رهبران سیاسى سرزمینهاى اسلامى،چندان به مبانى و اصول اسلام، در حل و فصل، دشوارىهاى جامعهخود توجه نکرده و از فرهنگ غرب در پیدا کردن راه حلهاى مسایلسیاسى، اقتصادى و اجتماعى امروز، استمداد جسته.
تساهل اسلامى
تساهل دینى در اسلام، برخلاف برداشت اروپائیان از این واژه، بهبىبندوبارى و سهلانگارى اطلاق نمىشود. دیانت اسلام، به گروههاىغیر مسلمانى که در درون جامعه مسلمان، زندگى مىکنند، آزادىانجام فرائض دینى و حفظ آداب و رسوم قومى را داده و آنها رادر حمایتخود قرار داده است. این رفتار مردمى به تعبیر اسلام،"تساهل" نامیده شده است.
مجامع جهانى، امروزه این تفکر عالى اسلام را به مقررات حمایتاز آزادىهاى انسان، افزودهاند و از سختگیرىهاى اکثریتبهاقلیت در بیان افکار و عقاید خود چشم پوشیدهاند. حکومت اسلامى،نه تنها آزادى غیر مسلمان را تامین کرده است، بلکه فرصتبهرهمندى از مزایاى ادارى - اقتصادى جامعه را به آنان دادهاست. در تاریخ اروپایى مىخوانیم که قرنها، کلیسا بر غیرمسیحیان سختگیرى و شکنجه روا مىداشتند و حتى به متفکران «اهلعلم» اجازه ابراز عقاید و نظریات خود را، به علت آن که مخالفبا مفاد انجیل است، نمىدادند. ولى اسلام برخلاف تفکر مسیحیت، نهتنها براى مخالفان خود حق آزادى بیان قایل شده، بلکه آنها رازیر چتر حمایت کامل خود گرفته است مخصوصا از دانشمندان غیرمسلمان، تجلیل کرده است. معاهداتى که با گروههاى مختلف امضاءکرده همگى روشنگر این روح آزادىطلبى و احترام به یثیتبشرىاست.
جاى تاسف است که با متروک شدن قوانین اسلام حتى در سرزمینهاىاسلامى، فرهنگ مغرب زمین نتوانسته است مقررات پیشرفتهترى براىحمایت از حقوق انسانها و تامین آزادىهاى فردى و اجتماعى، بهوجود آورد و در عمل اجرا کند. اندیشههاى تازهاى که در زمینهدموکراسى ابراز شده بیشتر جنبه اوتوپى داشته و قابل اجرانبوده است. در سالهاى اخیر، مىتوان نمونههاى روشنى از تفتیشعقاید و آزار ناخشنودان در کشورهاى متمدن غرب و شرق را ارائهداد.
پىنوشتها
1ک نحل (16): 89 .
2کاحقاف(46):30.
3کمائده(5):38.
4ک اعراف (7): 145; انعام (6): 154.
5ک وسائل الشیعه، ج12، ص 27.
6ک اصول کافى، ج1، کتاب فضل العلم، باب 18 حدیث 5.
7ک ان رسول الله (ص) نهى عن القیل و القال، و فساد المال، وکثرة السوال.
8ک نسا(4): 114.
9ک نسا(4): 5.
10ک مائده(6): 101.
11ک مائده(6): 103.
12ک بقره (2): 67-71، ر.ک. المیزان، ج6، ص153.
13 مائده(5): 102.
14ک اصول کافى، ج1، کتاب فضل العلم، باب 18، حدیث 1.
15ک همان، حدیث2.
16ک همان، حدیث 6.
17ک اصول کافى، ج1، کتاب فضل العلم، باب 18، حدیث 7.
18ک همان، حدیث 4.
19ک احزاب (33):21.
20ک مبانى فلسفه، دکتر على اکبر سیاسى، صص 126-116.
21کانفال(8):22.
22ک نحل (16):44 .
23ک حشر (59): 21.
24ک نهج البلاغه، خطبه اول.
25ک نحل (16): 36.
26ک حدید (57): 25.
27 حدیث نبوى معروف .
28ک روم (30): 21.
29ک وسایل الشیعه، ج14، ص 3.
30ک قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم و الذین معه... ممتحنه/4 .
31ک لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجو اللهو الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا (احزاب آیه 21).
32ک قصص (28): 77.
33ک وسائل الشیعة، ج12، ص 49.
34ک تحف العقول، سخنان امام کاظم (ع) ، ص 307.
35ک اسلام و حقوق بشر، ترجمه دکتر محسن مویدى، ص 14 و 20 و 23و 66 و 24 و 32 و 43 و 65 و 66 و 74-75 و 76 و 82-92 و 131 و 132-134.
قرآن و جامعیت اسلام
قرآن کریم که منشور جهانى اسلام است، در آیات متعددى بر جامعیتخود تاکید دارد. آیاتى که در ادامه مىآید به روشنى بر اینمطلب دلالت مىکند.
(و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شىء) (1) کتاب (قرآن) را کهبیانگر هر چیز است، بر تو فرو فرستادیم.
از آنجا که هدف اصلى قرآن کریم هدایتبشر است (هدى للناس)مقصود از هر چیز، امورى است که هدایت انسان به آنها بستگىدارد، از قبیل عقاید و اخلاق و اعمال و رفتار انسان.
(یهدى الى الحق و الى طریق مستقیم) (2) قرآن کتابى است که به حق،و راه راست هدایت مىکند.
روشن است که در حق نقصان و نارسایى راه ندارد و راه راست راهىاست که سالک خویش را به مقصود مىرساند، و این، در گرو جامعیتتعالیم و احکام اسلام است. (و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقالما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه) (3) کتاب (قرآن) را به حقبر تو فرو فرستادیم در حالى که کتب آسمانى پیشین را تصدیقکرده و مهیمن بر آنها است.
براساس این آیه، قرآن کریم سه ویژگى دارد: 1) کتابى استبر حق، و حقانیت چنان که پیش از این یادآورشدیم با کمال و جامعیت ملازمه دارد.
2) تصدیق کننده کتب آسمانى پیشین است، و چون کتب آسمانى پیشیننیز در زمان خود از جامعیتبرخوردار بودند، پس قرآن کریم نیزداراى جامعیت است. قرآن کریم در دو آیه، تورات را بیانگر همهچیز، یعنى همه مسایل مربوط به هدایتبنى اسرائیل، توصیف کردهاست (و تفصیلا لکل شىء) (4) .
3) بر کتب آسمانى پیشین هیمنه و برترى دارد، و این به دلیلخاتمیتشریعت اسلام است که جامعیت آن باید متناسب با جهانى ونهایى بودن آن باشد.
جامعیت اسلام از دیدگاه روایات
در احادیثى از پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین علیهم السلام نیزجامعیت اسلام تاکید شده است، در این جا نمونههایى را یادآورمىشویم: 1) از پیامبر گرامى (ص) روایتشده است که در سفر حجه الوداعفرمودند: اى مردم هیچ چیزى نیست که شما را به بهشت نزدیکسازد، و از دوزخ دور کند، مگر این که شما را به آن امر کردهام،و هیچ چیزى نیست که شما را از بهشت دور سازد، به دوزخ نزدیککند. مگر این که شما را از آن نهى کردهام (5) .
2) ابو الجارود از امام باقر (ع) روایت کرده است (6) که فرمود: هرگاه حدیثى را براى شما گفتم، شاهدى از قرآن، براى آنبخواهید. آنگاه به عنوان نمونه این حدیث را از پیامبر اکرم(ص) روایت کرد که آن حضرت از گفتگوى بیهوده، و تباه ساختن مالو ثروت، و زیادهروى در پرسش را نهى کرده است. (7) در این هنگاماز آن حضرت درباره این حدیثشواهد قرآنى خواسته شده، امام (ع)به آیات یاد شده در زیر استشهاد کرد: (لا خیر فى کثیر من نجواهم الا من امر بصدقه او معروف او اصلاحبین الناس (8) ) در این آیه نجواهایى که مفید و سازنده نباشد، واتلاف وقتبهشمار آید، مردود شناخته شده است، روشن است که نجوا(سخن آهسته و در گوشى) ویژگى خاصى ندارد، بلکه ملاک،«بیهودگى» است و هر گاه این ملاک در گفتگوهاى دیگر نیز وجودداشته باشد، نکوهیده و مردود خواهد بود.
(و لا توتوا السفهاء اموالکم التى جعل الله لکم قیاما) (9) در اینآیه از سپردن اموال به دست افراد سفیه نهى شده است. فلسفه وغایت اموال، قوام و استوارى زندگى بشر است و هر گونه تصرفى کهبا این فلسفه و غایت ناسازگار باشد، تباه کردن مال خواهد بود،خواه توسط افراد سفیه باشد، یا افراد غیر سفیه، مصرف کردن مالدر مسیرى که به فلسفه و غایت آن که بر پا داشتن حیات معقولبشرى است، خدشه وارد مىسازد کارى سفیهانه و تباه ساختن مالخواهد بود.
(لا تسالوا عن اشیاء ان تبد لکم تسوکم) (10) در این آیه کریمه ازپرسشهایى که پاسخ آنها تکالیف سنگینى براى سوال کنندگان خواهدبود. و خداوند به مقتضاى اصل تسهیل در شریعت، آنها را بیاننکرده است، نهى شده است. چنان که در ادامه آیه مىفرماید:(عفا الله عنها) (11) حاصل آیه این است که هرگاه حکمى الهى توسطپیامبر اکرم (ص) بیان شد، باید از پرسش در باره پارهاىخصوصیات که موجب دشوارتر شدن تکلیف مىشود خوددارى کرد. وچنان که بنى اسرائیل در ارتباط با بقره بنى اسرائیل از حضرت موسى(ع)چنین سوالهایى کردند و تکلیف را بر خود دشوارتر ساختند.
از این جا به دست مىآید که ملاک در نهى از پرسش، آسانسازىوظیفه است و با اصل تسهیل در شریعت، و برداشته شدن حرج ومشقتهاى توانفرسا (و ما جعل علیکم فى الدین من حرج) (12) هماهنگاست چنین تکالیف توانفرسایى، چه بسا موجب روىگرداندن آنان ازدین، و مایه خسران ابدى سوال کننده شود. چنانکه در آیه یادشده مىفرماید: (و قد سالها قوم قبلکم، ثم اصبحوا بها کافرین) (13) در هر حال،بااین قرینه قرآنى روشن مىشود که مقصود از سوال در حدیثپیامبراکرم (ص) سوالهاى مربوط به احکام دینى است. سوالهاىعادى، مورد نظر حدیث نبوده است، این گونه سوالها حکم دیگرىدارد که فعلا مجال بحث درباره آن نیست.
3) از امام صادق (ع) روایتشده که فرمود: خداوند در قرآن همه احکام مورد نیاز بشر را بیان کرده است.
سوگند به خدا، هیچ چیزى را که بشر در امر هدایتخود به آننیاز دارد، فروگذار نکرده است، تا کسى نتواند عذر آورده، بگوید:اگر این حکم، مورد نظر خداوند بود، در قرآن بیان مىشد، آگاهباشید که آن حکم در قرآن آمده است (14) .
4) از امام باقر (ع) روایتشده که فرمود: خداوند، هر آنچه را که امت در مسیر هدایتخویش به آن نیازدارد، در کتاب خود فرو فرستاده و براى پیامبر (ص) بیان کردهاست و براى هر چیزى حکم و قانونى است و براى آن حد، دلیلىقرار داده است، و براى کسى که از آن حد و قانون الهى تجاوزکند نیز حدى و حکمى مقرر کرده است. (15)
5) از امام صادق (ع) روایتشده که فرمود: هیچ امرى نیست که دو نفر در آن اختلاف کنند، مگر این که براىآن اصل و قاعدهاى در کتاب الهى وجود دارد، گرچه عقل افراد بهآن نمىرسد. (16)
6) از امام على (ع) روایتشده که فرمود: پیامبر اکرم (ص) در زمانى که مردم در گمراهى آشکار بسرمىبردند، با کتابى برانگیخته شد که تصدیق کننده کتب آسمانىپیشین و بیانگر حلال و حرام بود، آن کتاب قرآن است... من شمارا از آن با خبر مىسازم، به تحقیق که علم گذشته و آینده، تاروز قیامت، و آنچه مربوط به حکم و داورى میان شماست در آناست، اگر از من بپرسید، شما را آگاه خواهم کرد (17) .
7) امام صادق (ع) فرمود: هیچ چیزى نیست. مگر این که حکم آن در کتاب یا سنت وارد شدهاست (18) .
ابعاد وجودى انسان و جامعیت اسلام اینک که با شواهد و دلایلکتاب و سنتبر جامعیت اسلام آشنا شدیم، به تطبیق احکام اسلام باابعاد و ویژگىهاى وجودى انسان مىپردازیم.
حیات انسان داراى دو جنبه مادى و معنوى جسمى و روحى است. وهر یک از این دو ویژگىهایى دارد که با توجه به آنها حیاتانسان داراى سه بعد کلى است: 1. عقل و تفکر 2. طبیعت و غریزه 3. احساس و عاطفه.
بر این اساس نیازهاى آفرینشى انسان عبارتند از: الف) نیازهاى طبیعى و غریزى از قبیل: خوراک، پوشاک، مسکن وغیره.
ب) نیازهاى عاطفى و احساسى از قبیل: انس و الفت، محبت ودوستى، تعاون و همکارى و غیره.
ج) نیازهاى عقلانى و اخلاقى از قبیل: عدالت، راستى، معرفت وغیره
روان شناسان و تمایلات انسان
را به سه دسته فردى، اجتماعى وعالى تقسیم کردهاند:
تمایلات فردى
تمایلات و انگیزههاى فردى را «خود دوستى» مىنامند. هر کسخویشتن را دوست دارد و خیر و صلاح خود را بیشتر از دیگرانمىجوید و بالاتر از هر چیز قرار مىدهد. این میل طبیعى نخستینقانونى است که افراد بشر به سائقه و کشش غریزه از آن پیروىمىکنند.
این خیرخواهى فردى تا زمانى که به تمایلات اجتماعى و عالى لطمهوارد نسازد، مفید و براى حیات انسان ضرورى است.
تمایلات فردى خود به دو گونه جسمانى و روانى تقسیم مىشوند،میلهاى بدنى و جسمانى مربوط به نیازهاى بدنى هستند; مانندنیاز به تنفس حرکت و نغذیه و استراحت. تمایلات روانى که ازآنها به نام (ارضاء عزت نفس) یاد مىکنند مظاهر مختلفى دارندکه برخى از آنها عبارتند از: 1) تحصیل خوشبختى که راههاى دستیابى به آن در علم اخلاق بیانمىشود 2) استقلالطلبى و کسب قدرت و برترى 3) شهرتطلبى ومقام دوستى کهگاهىبه غرور وخود برتربیتى مىانجامد 4) احتیاج به هیجانات روحى از قبیل نوازش و مهر و محبت 5) حس تملک و تصرفدر اشیاء به ویژه آنچه حاصل تلاش و کار است.
تمایلات اجتماعى
تمایلات اجتماعى انسان موجب مىشوند که نوعى علاقه و دل بستگى بههمنوعان احساس کند و در غم و شادى آنان سهیم باشد. این تمایلاتنیز نمودهاى مختلفى دارند که مهمترین آنها عبارتند از: 1) محبت و دوستى خانوادگى 2) میهن دوستى علاقهاى که هر کس به جامعهاى که عضو آن است دارد،و هر اندازه آن جامعه کوچکتر باشد. دلبستگى متقابل اعضاى آنبیشتر خواهد بود، زیرا اشتراک آنان در منافع و تکالیف روشنتراحساس مىشود.
3) تقلید یا الگوپذیرى: هر کس از گفتار و رفتار اشخاصى کهمورد محبت او هستند، الگوبردارى مىکند، به ویژه اگر براى آناننوعى برترى قایل باشد. این اصل در تربیت کمال اهمیت را دارد.
قرآن کریم نیز بر آن تاکید بسیار دارد و مىفرماید: (و لکم فىرسول الله اسوه حسنه) (19) .
تمایلات عالى
تمایلات عالى بر چهار دستهاند: 1) حقیقت جویى: یکى از احتیاجات و تمایلات روحى انسان که ازدوران کودکى فعالیت داشته و در گفتار و رفتار کودکان نیزمشهود است، حس حقیقتجویى است و آن را حس کنجکاوى و حس راستىنیز مىنامند.
حقیقتجویى گاهى براى جلب فایده و گاهى بىغرضانه است. انسانحقیقت را از آن جهت که حقیقت است، جستوجو مىکند و چه بساشداید و ناملایماتى را نیز براى درک اساسىترین عامل پیدایش ورشد فلسفه و دانش را باید حس کنجکاوى و حقیقتجویى بشر دانست.
2) زیبایى دوستى: تمایل به جمال و زیبایى نیز یکى از تمایلاتروحى انسان است. ادراک زیبایى موجب تهییج عواطف و انبساط خاطرانسان مىشود. این احساس به صورت فطرى در دوران انسان موجوداست، ولى پرورش و تلطیف آن در گرو آن است که انسان به امورهنرى و مسایل تفننى توجه بیشترى کند و آن نیز در گرو این استکه به لحاظ معیشتى شرایط مناسبى داشته و از آسایش و رفاه لازمبرخوردار باشد.
3) اخلاقى: انسان به طورى فطرى خواهان خیر و فضیلتبوده و ازشر و پلیدى گریزان است. ارضاى آن مایه ضایتخاطر و عدم ارضاىآن موجب پشیمانى و احساس شرمندگى است. این تمایل یکى ازمهمترین وجوه تمایز انسان از حیوانات است و نمود عینى آنرا باید از نشانههاى تمدن حقیقى افراد و اقوام بشر دانست.
4) حس مذهبى: در درون هر یک از افراد بشر تصور مبهمى از مبداکل و آفریننده جهان موجود است که فطرتا میل به درک آن دارد.
این میل فطرى را «حس مذهبى» مىگویند. (20)
اسلام و تمایلات عالى
تعقل و تفکر و رشد عقلانى و فکرى بشرى در اسلام جایگاه بسیاربرجستهاى دارد، تا آنجا که قرآن کریم کسانى را که از خردورزىبىبهرهاند بدترین جنبدگان مىداند و مىفرماید: (ان شر الدوابعند الله الصم البکم الذین لا یعقلون) (21) .
و در آیات بسیارى تفکر و خردورزى را غایت نزول وحى و برخى ازقوانین و تعالیم الهى دانسته است.
(و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهمیتفکرون) (22) . (تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون) (23) .
امام على (ع) آنجا که اهداف نبوت پیامبران الهى را بیانفرموده است، یکى از آنها را برانگیختن اندیشهها و کشفگنجینههاى عقول دانسته است. (لیثیروا لهم دفائن العقول) (24) .
تعقل و تفکر در آفرینش، سرانجام انسان را به جهانبینى توحیدىرهنمون مىگردد، او را در مسیر خداپرستى و خضوع در برابر کمالو جمال مطلق به انگیزه سپاسگزارى از مبدا آفرینش که منعمحقیقى است قرار مىدهد، و از این رو است که دعوت به یکتاپرستىنیز در سرلوحه دعوتهاى دینى قرار گرفته و لذا است که قرآنمىفرمایند: (و لقد بعثنا فى کل امه رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت) (25) .
فضایل و ارزشهاى اخلاقى نیز از اجزاى لا ینفک تعالیم و احکامدینى است. همانگونه که عدهاى از فلاسفه اخلاق گفتهاند، روح وجوهر اخلاق را عدالت تشکیل مىدهد، یعنى آنگاه که انسان بتوانددر مواجه با مسایل مختلف و بهکارگیرى غرایز و تمایلات خویش ازآفت و بیمارى زیادهروى و کوتاهى محفوظ بماند و در خط میانهروىقرار گیرد، به سرچشمه فضایل و ارزشهاى اخلاقى دستیافته است. وچنین است که برپایى قسط و عدل در حیات بشر - در همه زوایا وزمینهها- از جمله اهداف دین بشمار مىرود. همچنان که قرآنمىفرماید: (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزانلیقوم الناس بالقسط...) (26) .
از این اصل کلى اخلاقى که بگذریم، فروع -اخلاق اعم از اخلاق فردىو اجتماعى- بخش عظیمى از تعالیم و دستورات دینى را به خوداختصاص داده است که وضوح این مطلب ما را از ذکر شاهد و نمونهبىنیاز مىسازد. در اهمیت این مطلب همین بس که آخرین پیامبرالهى، تتمیم مکارم اخلاق را از اهداف رسالتخویش برشمرده وفرموده است: (انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق) (27) .
اسلام و تمایلات اجتماعى
آنچه بیان شد مربوط به تمایلات عالى انسان بود که پیشاز این گفته روانشناسان را در این باره یادآور شدیم و روشنشد که این تمایلات یعنى حس حقیقت جویى، زیبایى خواهى، فضیلتجویى و حس مذهبى، از اهداف برجسته و برین دین محسوب مىشوند.
در دیدگاه دین محبت و دوستى بنیان و شالوده خانواده را تشکیلمىدهد. آنجا که قرآن مىفرماید: (و جعل بینکم موده و رحمه) (28) .
بنیاد خانواده صبغه قدسى دارد و دین آن را پسندیدهترین بنا وتشکیلات مىداند. (ما بنى بناء فى الاسلام احب الى عز و جل الله منالتزویج) (29) .
درباره علاقه به وطن نیز حدیث (حب الوطن من الایمان) معروف است.
البته توجه به این نکته لازم است که در جهانبینى الهى، محبوببالذات خداوند است، و هر چیز دیگرى غیر از خدا آنگاه محبوبیتمىیابد که به گونهاى منتسب به خدا مىشود; مانند پیامبران الهىو کتب آسمانى و انسانهاى مومن و اولیاى خداوند و مکانهایى کهخدا در آنها عبادت مىشود، بر این اساس، دوستى میهن بدان جهتمطلوب است که جایگاه زندگى صالحان و عبادت خداوند و مهد عملبه ارزشهاى الهى است.
مساله الگو پذیرى از افراد برجسته و شایسته که یکى دیگر ازتمایلات اجتماعى انسان است، نیز مورد توجه بسیار دین قرارگرفته است. قرآن کریم از ابراهیم خلیل (30) و پیامبر گرامى اسلام(ص) (31) به عنوان دو اسوه و الگوى الهى و پسندیده یاد کردهاست.
اسلام و تمایلات فردى
دین اسلام تمایلات فردى انسان را نیز مورد توجه کامل قرار دادهاست و اهمیت آنها را براى حیات بشر پذیرفته و به هدایت ورهبرى آنها در راستاى تمایلات عالى انسان اهتمام ورزیده است.
جایگاه دین در غرایز و تمایلات، موضع کنترل و تعدیل است نهموضع براندازى و ریشهکن ساختن، اگر غرایزى تمایلات براى زندگىانسان ضرورت نمىداشت و زیانبار بود، اصولا آفریده نمىشد.
آیه زیر یک قاعده کلى در این خصوص بشمار مىرود.
(ابتغ فیما آتاک الله الدار الاخره و لا تنس نصیبک من الدنیا واحسن کما احسن الله الیک و لا تبغ الفساد فى الارض ان الله لا یحبالمفسدین) (32) .
به واسطه آنچه خداوند به تو ارزانى داشته است، (سعادتمندى در)سراى آخرت را برگزین و بهره دنیوى خویش را فراموش مکن وهمانگونه که خداوند به تو احسان کرده، تو نیز به دیگران احسانکن. و تبهکارى در زمین را طلب مکن، به تحقیق که خداوندتبهکاران را دوست ندارد.
کوتاه سخن آنکه اگر برخوردارى و بهرهبردارى از مواهب ونعمتهاى الهى و کوشش در جهت رفاه و آسایش زندگى دنیوى باآرمانهاى متعالى حیات و تمایلات برتر انسان سازگار باشد به هیچوجه نکوهیده و ناپسند نیست، بلکه پسندیده نیز مىباشد. بدینجهت است در دستورات پیشوایان دینى آمده است: (لیس منا من ترک دنیاه آخرته و لا آخرته لدنیاه) (33) کسى که دنیاىخود به انگیزه آخرت رها کند، و یا آخرت را براى نیل به دنیاترک نماید، از ما نیست. یعنى اندیشه و عمل او با اندیشه و عملما هماهنگى ندارد.
مطالعه ابواب فقه اسلامى به روشنى جامعیت احکام و قوانین اسلامىرا ثابت مىکند. این احکام و قوانین را مىتوان در محورهاى زیردستهبندى کرد: 1) رابطه انسان با خدا (وجوب نماز و عبادتهاى دیگر) 2) رابطه انسان با خویش (وجوب حفظ نفس و حرمت زیان رساندن بهخود و غیره) 3) رابطه انسان با جهان (شناخت قوانین آفرینش و آباد ساختنزمین و غیره) 4) رابطه انسان با انسانهاى دیگر (تعاون، خوت، انفاق، و مانند آن).
روشن است که قلمرو اندیشه و رفتار انسان از محورهاى یاد شده،بیرون نخواهد بود. از امام کاظم (ع) روایتى نقل شده است که بهروشنى جامعنگرى اسلام دلالت مىکند، ترجمه روایت چنین است: «بکوشید تا اوقات زندگى شما در چهار زمینه بکار گرفته شود»:الف در مناجات و راز و نیاز با خدا (ساعه لمناجاه الله)ب براى تحصیل آن چه در معیشت و زندگى دنیوى مورد نیاز است(و ساعه لامر المعاش) ج دیدار برادران دینى و افرادى که عقیده،رفتار و اخلاق آنها مورد اعتماد است و از سر خیرخواهى عیوب وکاستىهاى انسان را به او گوشزد مىکنند. (و ساعه لزیاره الاخوانو الثقات الذین یعرفونکم عیوبکم و یخلصون لکم فىالباطن) داستفاده از لذتهاى مشروع، زیرا این امر موجب مىشود که انساندر ابعاد سهگانه پیشین کامیاب و موفق گردد. (و ساعه تخلونفیها للذاتکم فى غیر محرم، و بهذه الساعه تقدرون على الثلاثساعات) (34)
جامعیت اسلام از زبان دیگران
جامعیت و برترى اسلام بر ادیان و مکاتب دیگر، توجه برخى ازصاحب نظران غیر مسلمان را به خود جلب کرده و در اینباره اظهارنظرهاى جالب توجهاى دارند. در پایان این بحثبرخى ازدیدگاههاى درخور توجه یکى از اسلام شناسان غربى به نام «مارسلبوازار» را از کتاب «اسلام و حقوق بشر» (35) او نقل مىکنیم:
جامعیت دین
«دیانیت اسلام به انسان با ملاحظهى تمام ابعاد آن مىنگرد. ایننگرش جامع را قبول عقیدهى «وحى» به اسلام ارزانى داشته است.
قرآن کتابى است که به روشنى سخن مىگوید و بر خلاف نوشتههاىدو پهلو و مبهم، در عبارات آن از ابهام و پیچیدگى اثرى نیست».
قوانین اسلام یک بعدى تدوین نشده و شارع مقدس به تمامجنبههاى مختلف زندگى انسان، اعم از مادى و معنوى توجه داشتهاست. دیانت اسلام، مجموعهاى از دستورالعملها و تکالیفى است کهخط مشى هر مسلمان را در امور سیاسى و اقتصادى و فرهنگى واجتماعى تعیین مىکند».
مقام و منزلت انسان
قرآن به انسانها ارزشى والاتر از فرشتگان مىبخشد، با این همهعنصر نخستین خلقت آدمى را خاک قرار داده است، تا با وقوف بهاین حقیقت، از خودپرستى و غرور برحذر باشد. اسلام اندیشه سقوطاخلاقى آدم را در برابر تعرض شیطان و در نتیجه انحطاط اخلاقىانسانیت را برخلاف نظر ادیان مسیحیت و یهود، مردود مىشمارد،آنچه که سیاست را توجیه مىکند، حیات اخلاقى انسانها است. مقصوداز خلقت انسان، سیر تکاملى روح است، موضوع بهشت و دوزخ وپاداش و کیفر در اسلام به کلى براى تحقق این منظور است، اینهمان خصوصیتى است که دین اسلام را بر سایر ادیان ممتاز مىسازد.
وقتى همه افراد بشر نشانهاى از خدا داشتند، طبعا رعایت احترامآنان بر همه مسلمانان واجب است و این یکى از اصول تعلیم وتربیت اسلام است.
باید به انسانى که به اعتقاد قرآن، فرشتگان او را سجده کردند،و خداوند نام چیزها را به او آموخت و در نتیجه به شناخت علمىو تسخیر طبیعت دستیافت، سرتعظیم فرود آورد.
اسلام، از آنگونه سیستمهاى سیاسى است که به مصالح اجتماعى بیشاز منافع فردى اهمیت مىدهد، با این همه، رعایت این موضوع بهکیفیتى است که به اصل آزادى و اصالت انسان خللى وارد نمىسازد.
مفهوم حقوق بشر و به عبارت دیگر، اعتقاد بهارزش و شایستگىانسان، برگرفته از اصل توحید در اسلام است، جنبههاى عالى والهى انسان، آزادى و برابرى اوست و قدرت کامله خداوند بشر رابه سوى آزادى و برابرى رهنمون است.
اسلام و اصل مساوات
اصل مساوات اسلامى، به کلى با آن چه در فرهنگ مغرب زمین وجوددارد، متفاوت است، اصل مساوات در اسلام کاملا رعایت مىشود و برپایه این اصل است که فرد مسلمان وظایف خود را در مقابل جامعهو افراد دیگر مىشناسد و متقابلا حقوق خود را تشخیص مىدهد. اصلمساوات، نخستین سنگ بناى نظام اجتماعى اسلام است،: هیچیک ازادیان و فلسفهها تا این حد به برابرى انسانها ارج ننهادهاند.واین اصل برابرى اسلام درباره افرادى که مسلمان نیستند، نیزجارى است، آنان مىتوانند از تمام حقوق و امتیازات مسلمانان دریک جامعه اسلامى استفاده کنند، و در احوال شخصیه تابع قوانینخود باشند. این تساهل دینى در آن زمان به راستى شگفتانگیزبوده است.
در دیانت اسلام، حقوق و تکالیف، اوامر و نواهى عموما از مذهبریشه گرفتهاند. قانون قرآن، ناظر به همه امور مسلمانان است.
بنابراین اسلام به انسان از نظرگاه فردى و اجتماعى، مادى ومعنوى هر دو، مىنگرد.
ایجاد همآهنگى بین حقوق شخصى و غیر عموم، بین ماده و معنى، ازدید اسلام، تنها با بکار بستن صحیح دستورات قرآن میسر است،اصول تقوى و عدالت و مسوولیت انسان، شالوده تکالیف هر فردمسلمان را در قبال خود و دیگران بنیان نهادهاست.
اسلام و حقوق زن
دین اسلام، به مراتب بیشتر از مسیحیت و ادیان دیگر در موردحقوق و آزادىهاى زن سخن گفته است، مالکیتخصوصى زن و مهریه وارث، حق دریافت هزینه زندگى از شوهر سابق پس از طلاق، وامتیازات بسیار دیگر، نمونهاى از این امورات باشد.
در کدام سیستم اقتصادى، از حق مالکیت زن، همانند اسلام حمایتشده است، شور و حرارتى که پیامبر در دفاع از آزادى و حقوقاقتصادى و اجتماعى زن، در هزار و چهارصد سال پیش، نشان داده،واقعا شگفتانگیز است، ظهور اسلام مقارن با فرمانروایىامپراطوران رم بود که اصولا مرد و زن از آزادى و عدالت، بىبهرهبودند اروپاى قرن بیستم، هنوز حقوقى را که اسلام برا زنان قایلشده، به آنها نبخشیده است.
با توجه به این حقایق زنان روشنفکر مسلمان، بهتر استبراىمطالبه حقوق و آزادىهاى خود از دولتها، به جاى تکرار مطالبمتفکران غرب، به اصول برابرى و عدالت اسلام تمسک جویند.
اصل آزادى در اسلام، پیش از آن که به صورت یک دستور یا فریضهمذهبى، ترویجشود، اعتقادى است که از جهانبینى اسلام، سرچشمهگرفته و اذعان به وحدانیتخدا به آن استحکام بخشیده است.
پذیرش فکر آزادى با توجه به عادات و رسومى که در سالهاىنخستین اسلام، قوم عرب، و اقوام مجاور، در راه بهرهکشى واستثمار انسانها، داشتند، جالب توجه است. اسلام به رغم برداشتىکه رومىها و مسیحىهاى قرون وسطى، از مفهوم انسان داشتند، وبردگان را طبقهاى پایینتر از انسانهاى عادل جامعه تلقىمىکردند، براى نخستین بار در تاریخ، به انسان مقام شایستهاىمىدهد، مقامى که حتى در فرهنگ یونان هم بدان گونه که ارسطونوشته، به انسان داده نشده بود. در دموکراسى یونان، بردگان ازحقوق مساوى با سایر طبقات بىبهره بودند و این خود ستمى بزرگبود. اما هدف اسلام در مبارزه با بردهدارى، هر چند به عللى بهکندى صورت گرفته است، بازگرداندن ارزشهاى انسانى از راه گسترشاصل برابرى و آزادى انسان، به بردهها بود، و نیز به کارگیرىراهکارهایى در راه محدودیتبردهدارى و تدریجا نابودى، آن.
در دین اسلام، آزادى و برابرى بشر، حقى است که خداوند به اواعطا کرده و مطلقا تفویض این حق به انسانها در اختیار انساندیگرى نیست.
همه مردم باید از دستور خدا اطاعت کنند و آزادى انسانهاى دیگررا پاس دارند.
اسلام و عدالت
نظام اسلامى، بطورکلى بر پایه تعادل نیروها استوار است. خداىقرآن، موجود برتر و یگانه و جاویدانى است که از یک سو داراىقدرت کامل و عدالت مطلق، و از سوى دیگر به صفت رحمت و رافت،از خداى سایر ادیان ممتاز است. بر پایه این اعتقاد است که امتاسلامى، در قرآن به عنوان امت وسط و جامعه متعادل معرفى مىشود،و فضیلت در فرهنگ اسلامى، عبارت از تعادل و هماهنگى است.
در منطق محکم اسلام، عدالت و رافت، مقصد اعلاى انسانیت است کهبراى رسیدن به آن، به کار بستن هر دو با هم توصیه شده ونمىتوان رافتبدون عدالتیا عدالتبىراءفت را اختیار نمود، واین شیوه با اخلاق مسیحیت تفاوت آشکار دارد، زیرا در دین مسیح،اعمال رافت از حد اعتدال مىگذرد، و در اجراى عدالت نیز، حسانتقام و گذشت، دخالت مىکند.
این تفاوت، ناشى از اختلاف اصولى اسلام و مسیحیت در عقیده بهخداوند استخداى قرآن، وجودى ازلى و ابدى، مطلق و یگانه استکه با قدرت کامله بر مخلوقات خود حکم مىراند، خداى انجیل ازتجرد و وحدانیت کامل نظیر خداى قرآن، بهرهمند نیست، در پیکرمسیح حلول کرده و قالب انسانى به خود گرفته است، پیش از آن کهعادل باشد، رئوف و مهربان است.
هدف دین اسلام، ایجاد هماهنگى بین ماده و معنى، تن و جان،حقیقت و واقعیت است. اسلام تحولى در جهان پدید آورد و گرایشهاىمادى انسان را با انگیزههاى معنوى و روحانى در هم آمیخت وتعادلى در رفتار آدمى به وجود آورد. فردگرایى انسان با اشراقو شهود، خودخواهى او با غیر خواهى و عشق درهم آمیخته و از اینآمیزش، عدالتبر شالوده احسان تجلى مىکند.
اسلام و سیاست
از نظر جامعهشناسى، امت اسلامى از تلفیق و هماهنگى دین وسیاست، شکل مىگیرد و این هماهنگى ضامن پیوند آگاهانه امتمسلمان و گرد آمدن آنها زیر یک پرچم و یک شعار است. هرگاهپیامبر اسلام، سیاست را به معناى وسیع آن، در اداره حکومت، دردیانتخدمات اجتماعى و کلیه امور مربوط به زندگى انسان درجامعه، در دیانت دخالت نمىداد، پیروزى اسلام و توسعه آن درجهان، تا این پایه ممکن نبود. از نظر تاریخى، قبل از ظهوراسلام دین بیشتر جنبه پرستش و عبادت فردى داشته و حوزه نفوذ آناز مراکز مذهبى تجاوز نمىکرده است، در حالى که قرآن، دیانت راحاوى سه خصوصیت دانسته است: 1) اقرار به یگانگى خدا و اطاعت از دستورات او که زهد و عبادتنیست، و مشارکت در فعالیتهاى اجتماعى، و از همه مهمتر شرکت درجهاد مقدس بر علیه کفر و پیروزى حق بر باطل است که تا مرحلهشهادت پیش مىرود.
2) مجاهدت فرهنگى و شرکت در هرگونه اقدامى که سبب تقویت ایمانمذهبى و افزایش سطح فرهنگ و دانش عمومى و در نتیجه عامل گسترشنظم الهى و استحکام مبانى جامعه توحیدى شود.
3) اعتقاد به هماهنگى در نظام آفرینش و ایمان به دخالت مشیتالهى در کلیه حوادث و رویدادها و پیروى از اصول تسلیم، شکر وتوکل در هرگونه رفتار اجتماعى.
فرد و اجتماع
ارج و اعتبارى که اسلام به هویت راستین انسان و شخصیت ذاتى اومىدهد، تا بدان حد است که هر فرد مسلمان را، اساس و بنیاننهاد فراگیر فرهنگ اسلامى مىشناسد. و بر عکس تمدنهاى دیگر، فردرا جزئى از جامعه و پاره سنگى از ساختمان یک تمدن معرفىنمىکند. توجه به کار برد واژه امت در اسلام، مىتواند موقعیت ونقش انسان را در فرهنگ اسلامى تعیین کند. انسان در فردیتخود،مقام ممتازى در جامعه اسلامى دارد. در مقایسه با سایر ملتها ازموقعیت و حقوق اجتماعى بیشترى بهرهمند است.
اسلام به فرد بشرى به عنوان جزء ساده اجتماع، نمىنگرد و او راعنصر سازندهاى در جامعه متحول اسلام مىداند که هرگاه نقش خودرا به درستى ایفا نکند، جامعه را گرفتار بىنظمى و اختلالمىسازد. با این برداشت، «اخلاق اجتماعى اسلام» شکل مىگیرد.
هدف اخلاق اجتماعى، تنظیم روابط گروهى افراد جامعه است که اصولابا روابط فردى مبتنى بر رفع نیازهاى مادى متفاوت است. با اینهمه، اسلام با قبول تفاوتهایى که از نظر تکالیف فردى ومسوولیتهاى اجتماعى وجود دارد، در اصل، این دو را از یکدیگرجدا نمىداند. به همان اندازه که فرد رفع گرفتارىهایش را ازجامعه مىخواهد، متقابلا، جامعه نیز بدون گردهمآیى و مشارکتافراد فعلیت نمىیابد.
این رابطه متقابل میان فرد و اجتماع، در قرآن از دیدگاه معنوىو اخلاقى بررسى شده است. هر مسلمانى ملزم است تکالیف خود را درمقابل افرادى که با او نوعى رابطه دارند، مطابق تعالیم قرآنانجام دهد. به طورى کلى بیشتر تکالیف اسلامى جنبه اجتماعىدارند و بر خلاف پارهاى مذاهب، عبادت اسلام تنها ریاضتبدنى ومناسک فردى نیست.
مبناى نظم و قانون در جامعه
از دیدگاه توحیدى اسلام، عالم وجود را مشیت الهى با نظم وترتیب ویژهاى که از علم او پدید آمد، اداره مىکند و همگىچیزها در جاى خود قرار دارد. بنابراین ترکیب جامعه بشرى جزئىاز کل عالم امکان ا ست که با نظم و همآهنگى اداره مىشود. پسدر جامعه بشرى بىنظمى و اختلاف، بىدادگرى و تجاوز، عدم تعادل،باید رفتارى علیه نظام برتر جهان محسوب شود. اصل تقسیم کار وتعیین مسوولیتها و وظایف افراد جامعه، ناشى از قبول اصل نظم وهمآهنگى الهى در جامعه است. هیچ دیانتى به روشنبینى اسلام،زندگى را به پیروان خود نیاموخته و احترام به قانون را تا بهاین پایه توصیه نکرده است. این روح اطاعت از قانون و عشق بهعدالت است که دیانت اسلام به تاسیس جامعهاى همآهنگ، واداشتهاست، اسلام، "من فردى" را به "من اجتماعى" مبدل ساخته و مصلحتجامعه را بر سود شخصى برترى داده است.
حکومت اسلامى و دموکراسى
دیانت اسلام، حاکمیت مطلق را از آن خدا مىداند که قسمتى از آن،بنابر مشیت الهى به پیامبر و جانشینانش تفویض مىشود، رهبرانسیاسى نماینده حاکمیتخداوند بر روى زمیناند. بنابراین بایدواجد شایستگى و توانایى لازم باشند. تا بىچون و چرا مورد قبولو تایید مردم واقع شوند، این جاست که مسئله آراء عمومى دراسلام مطرح مىشود...
شالوده حکومت اسلامى بر آزادىهاى فردى و دخالت آزادانه اشخاص،در کارهاى عمومى ریخته شده و اتخاذهاى فردى و دخالت آزادانهاشخاص، در کارهاى عمومى ریخته شده و اتخاذ تصمیم در مسایلجامعه از طریق مشورت است... هیاءت حاکمهاى که حل و فصل امورامت را متعهد استبراى انجام کارها، سازمانهایى بهوجود مىآوردکه برخلاف کشیشان سیاستمدار قرون وسطى مرد را به بند و زنجیرنمىکشند.
پیوند امتبا مسوولان حکومت همانند روابطى است که هم اکنون برملتهاى آزاد جهان حکمفرماست.
تنها حکومت اسلامى از این امتیاز برخوردار است که رعایت مبانىو احکام الهى را وجهه همت قرار داده است. اصول اداره مملکت،بر بنیان تعالیم قرآن و سنت پیامبر (ص) استوار است و حوزهنفوذ قوه مقننه تا بدان حد نیست که قادر به تصرف در اصول الهىباشد، ولى البته در فروع، بنا به ضرورت و احتیاج، از طریقشوراها و فتواى فقیهان تغییراتى به سود مردم صورت مىگیرد.
حکومت اسلامى با آنچه که امروزه در کشورهاى غرب حکومت جمهورىیا مشروطه نامیده مىشود، متفاوت است، مهمترین اختلاف در کیفیتاعمال حاکمیت است، رهبر امت در اسلام، بیش از هر نیروى دیگرىمتکى به اعتقاد و اطمینانى است که مردم به او دارند.
بنابراین شائبه دیکتاتورى مطلق در نظام دموکراسى راه ندارد.
زیرا حاکم مبعوث مردم است و وظیفه او در چارچوب اجراى قوانیناسلام و پیروى از سنت پیامبر محدود مىشود. ضمنا اگر وظیفه خودرا انجام ندهد، نمایندگان مردم او را بر کنار مىکنند. مردمشدیدا رفتار کارگزاران حکومت را زیر نظر دارند و اصل مشورت درکارها پیوسته رعایت مىشود.
پویایى اسلام
در جهان معاصر، تعالیم اسلام، پویایى و برترى خاصى برایدئولوژىهاى دینى و فلسفى دیگر دارد که نمودار آن، ثبتبودنو عملى بودن برنامهها و هدفهاى اخلاقى اجتماعى آن در شرایطزندگانى امروز است. با این همه، روشنفکران ممالک اسلامى بادموکراسى غرب و اعلامیههاى حقوق بشر بیشتر از تعالیم اسلام واصول برابرى و برادرى آن، آشنایى دارند. بلکه شیفته و فریفتهفرهنگ و تمدن مغرب زمین شدهاند.
یکى از دلایل بیگانگى این سرزمینها از حقایق اسلام، وابستگىطولانى آنها به امپراطورى عثمانى یا دول استعمارى اروپا بودهاست. غالب کشورهاى اسلامى معاصر، یا جزء قلمرو عثمانى بودند کهپس از جنگ اول جهانى استقلال یافتند، یا جزء مستعمرات کشورهاىاروپایى که پس از جنگهاى اول و دوم جهانى، به استقلالرسیدهاند. در سالهاى اخیر، رهبران سیاسى سرزمینهاى اسلامى،چندان به مبانى و اصول اسلام، در حل و فصل، دشوارىهاى جامعهخود توجه نکرده و از فرهنگ غرب در پیدا کردن راه حلهاى مسایلسیاسى، اقتصادى و اجتماعى امروز، استمداد جسته.
تساهل اسلامى
تساهل دینى در اسلام، برخلاف برداشت اروپائیان از این واژه، بهبىبندوبارى و سهلانگارى اطلاق نمىشود. دیانت اسلام، به گروههاىغیر مسلمانى که در درون جامعه مسلمان، زندگى مىکنند، آزادىانجام فرائض دینى و حفظ آداب و رسوم قومى را داده و آنها رادر حمایتخود قرار داده است. این رفتار مردمى به تعبیر اسلام،"تساهل" نامیده شده است.
مجامع جهانى، امروزه این تفکر عالى اسلام را به مقررات حمایتاز آزادىهاى انسان، افزودهاند و از سختگیرىهاى اکثریتبهاقلیت در بیان افکار و عقاید خود چشم پوشیدهاند. حکومت اسلامى،نه تنها آزادى غیر مسلمان را تامین کرده است، بلکه فرصتبهرهمندى از مزایاى ادارى - اقتصادى جامعه را به آنان دادهاست. در تاریخ اروپایى مىخوانیم که قرنها، کلیسا بر غیرمسیحیان سختگیرى و شکنجه روا مىداشتند و حتى به متفکران «اهلعلم» اجازه ابراز عقاید و نظریات خود را، به علت آن که مخالفبا مفاد انجیل است، نمىدادند. ولى اسلام برخلاف تفکر مسیحیت، نهتنها براى مخالفان خود حق آزادى بیان قایل شده، بلکه آنها رازیر چتر حمایت کامل خود گرفته است مخصوصا از دانشمندان غیرمسلمان، تجلیل کرده است. معاهداتى که با گروههاى مختلف امضاءکرده همگى روشنگر این روح آزادىطلبى و احترام به یثیتبشرىاست.
جاى تاسف است که با متروک شدن قوانین اسلام حتى در سرزمینهاىاسلامى، فرهنگ مغرب زمین نتوانسته است مقررات پیشرفتهترى براىحمایت از حقوق انسانها و تامین آزادىهاى فردى و اجتماعى، بهوجود آورد و در عمل اجرا کند. اندیشههاى تازهاى که در زمینهدموکراسى ابراز شده بیشتر جنبه اوتوپى داشته و قابل اجرانبوده است. در سالهاى اخیر، مىتوان نمونههاى روشنى از تفتیشعقاید و آزار ناخشنودان در کشورهاى متمدن غرب و شرق را ارائهداد.
پىنوشتها
1ک نحل (16): 89 .
2کاحقاف(46):30.
3کمائده(5):38.
4ک اعراف (7): 145; انعام (6): 154.
5ک وسائل الشیعه، ج12، ص 27.
6ک اصول کافى، ج1، کتاب فضل العلم، باب 18 حدیث 5.
7ک ان رسول الله (ص) نهى عن القیل و القال، و فساد المال، وکثرة السوال.
8ک نسا(4): 114.
9ک نسا(4): 5.
10ک مائده(6): 101.
11ک مائده(6): 103.
12ک بقره (2): 67-71، ر.ک. المیزان، ج6، ص153.
13 مائده(5): 102.
14ک اصول کافى، ج1، کتاب فضل العلم، باب 18، حدیث 1.
15ک همان، حدیث2.
16ک همان، حدیث 6.
17ک اصول کافى، ج1، کتاب فضل العلم، باب 18، حدیث 7.
18ک همان، حدیث 4.
19ک احزاب (33):21.
20ک مبانى فلسفه، دکتر على اکبر سیاسى، صص 126-116.
21کانفال(8):22.
22ک نحل (16):44 .
23ک حشر (59): 21.
24ک نهج البلاغه، خطبه اول.
25ک نحل (16): 36.
26ک حدید (57): 25.
27 حدیث نبوى معروف .
28ک روم (30): 21.
29ک وسایل الشیعه، ج14، ص 3.
30ک قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم و الذین معه... ممتحنه/4 .
31ک لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجو اللهو الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا (احزاب آیه 21).
32ک قصص (28): 77.
33ک وسائل الشیعة، ج12، ص 49.
34ک تحف العقول، سخنان امام کاظم (ع) ، ص 307.
35ک اسلام و حقوق بشر، ترجمه دکتر محسن مویدى، ص 14 و 20 و 23و 66 و 24 و 32 و 43 و 65 و 66 و 74-75 و 76 و 82-92 و 131 و 132-134.