دفاع عقلانى از ارزشهاى دینى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
(رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضى نحبه و منهم منینتظر و ما بدلوا تبدیلا) (1)
استوارى مکتب و تفکر ارزشمند در گرو دو چیز است: در وهله اولباید آن مکتب و اندیشه داراى اتقان و استحکام باشد. فکرىداراى اتقان و استحکام است که با قوانین آفرینش مخالف نباشد وعقل آن را تخطئه نکند و براهین عقلى براى اثبات آن وجود داشتهباشد. شرط دوم براى ماندگارى هر مکتب، پاسداران آن اندیشههستند. دفاع عقلانى در قبال شبههها و پرسشها و تبیین و توضیحمبانى آن مکتب برعهده این افراد است. اگر این دو شرط محقق شد،آن اندیشه و فکر پایدار و در جهان باقى خواهد ماند. در زمانپیغمبر اکرم (ص) مسلمین داراى مکتبى مستحکم و متقن شدند. بعداز پیامبر (ص) نیز اعتراضها و اشکالها و تهمتهایى بر اسلاموارد شد، ائمه علیهم السلام و مردان بزرگ و تربیتیافتگان مکتباهل بیت علیهم السلام به دفاع و پاسخگویى پرداختند و مکتب اسلامپا بر جا ماند.
اصولا یکى از وظایف و شئون پیغمبر اکرم (ص) پاسدارى از مکتببود آنچنان نبود که پیامبر (ص) مکتب را بیاورد اما از حریمعقاید پاسدارى نکند. سوالاتى که از پیغمبر (ص) شده و قرآن آنرا بازگو کرده به ویژه آن چه مربوط به عقاید است نشانه این استکه پیغمبر اکرم (ص) اولین پاسدار عقاید این مکتب بوده است.
کتاب احتجاج احمد بن على بن ابى طالب طبرسى (مناظرات پیغمبر (ص)با علماى نصارا و یهود و مشرکین) حاکى از این است که باید درکنار مکتب پاسدارانى باشند که از آن دفاع کنند.
بعد از پیغمبر اکرم (ص) پاسدارى از مکتب بر عهده امیر بیانامیر المومنان (ع) قرار گرفت.
شبهات فکرى در سده اول هجرى
شبهاتى که مسلمین در ظرف یک قرن بعد از وفات رسول الله (ص) باآن روبهرو شدند و ائمه علیهم السلام در قبال آن دفاع فکرىکردند را جمعآورى کردهام حدود ده شبهه مهم شده است.
شبهه اول، مساله مرتکب کبیره بود. چون بعضى از کارگزارانعثمان اموال مسلمین را حیف و میل مىکردند و مرتکب گناه کبیرهمىشدند، این مساله در میان مسلمین مطرح شد که آیا مرتکبکبیره مومن فاسق استیا کافر؟ و یا بین این دو مرزى قراردارد؟! اولین مساله عقیدتى که در سطح عام منتشر شد، اینمساله است. مساله دوم; «تحکیم» است که در صفین از سوىجناح تندرو و به اصطلاح منحرف مطرح شد در حالى که قرآن کریممساله حکمیتبیان کرده است، اینان گاهى که مىگفتند: «لا حکمالا لله» و امیر مومنان (ع) مىفرمود: «کلمه حق یراد بهاالباطل».
شبهه سوم; «مفهوم ایمان» بود، آیا مومن همان مومن عقیدتىاستیا علاوه بر ایمان عقیدتى، عمل هم جزء ایمان است؟
شبهه و مساله چهارم که خطرناک هم بود، مساله ارجاء و مرجئهبود. یک جمعیتخطرناک که در واقع طرفداران آزادى و بىبند وبارى به شکل امروزى بودند. مرجئه کسانى هستند که شعارشان«ارجئوا العمل و قدموا الایمان» است. آنان مىگفتند: ایمان بهتنهایى کافى است و عمل مهم نیست و این جمعیتخطرناکتر ازخوارج بودند.
لذا امام صادق (ع) مىفرماید: «بادروا اولادکم قبل ان تسبقکمالمرجئه» شبهه پنجم; «قضا و قدر» بود. اموىها بیشتر از«قدر» بهره مىگرفتند. تبیین ناصحیح قضا و قدر مایه گمراهىمىشد. اینان «قدر» را «سلب اختیار» معنا مىکردند در حالىکه «قدر» مساله روشنى است و همه باید به آن معتقد باشیم. اما«قدرى» که سلب اختیار کند.
شبهه ششم مسالهاى وارداتى به نام «تنزیه و تشبیه» بود اینشبهه را غالبا یهودیان منتشر مىکردند، چون کتاب آنان سر تا پاتجسیم است. اساس یهودیت تجسیم است. روایاتى که اهل سنت درتجسیم دارند، غالبا از طریق یهود نقل شده است. شبهه هفتم کهآن هم از طرف یهود مطرح شد «النسخ فى الشریعة» است. مىگفتند:نسخ محال است. نسخ معنایش بدا است. مىخواستند بگویند شریعتحضرت موسى (ع) یا شریعتحضرت عیسى (ع) به قوت خود باقى است واسلام حق نسخ کردن آنها را ندارد.
شبهه هشتم; عصمت انبیا بود که با آن عقاید جوانان را به تاراجبردند. در کتابهاى فعلى عهدین مساله عصمتبر عکس اسلام است.
در این کتب منحرف با عباراتى که قابل بیان نیست انبیاى عظامرا مرتکب بدترین گناهان مىدانند.
شبهه نهم; «حدوث و قدم» قرآن است. مىخواستند بگویند قرآنقدیم است، سلفىها را گول زدند و آنان معتقد به قدم قرآن شدند.
شبهه دهم; رویتخدا است. طرفداران آن نصارا و به ویژه یهودبودند.
تلاشهاى فکرى ائمه در دفاع از دین
با این مطالبى که ذکر شد، روشن مىشود که ائمه و اهل بیت علیهمالسلام و تلامیذ آنان در محیطى آرام نبودهاند، بلکه فعالیت فکرىو فرهنگى گستردهاى داشتهاند و همواره در حال دفاع عقلانى وپاسخگویى به شبهات بودهاند.
شما کمتر مناظرهاى از غیر از ائمه علیهم السلام مىبینید. کتاباحتجاج مناظرات و احتجاجهاى پیغمبر اکرم (ص) تا حضرت بقیة الله(عجل الله تعالى فرجه الشریف) را ذکر مىکند، این مناظرات آنچنانبا ظریف کارى همراه است که انسان از ظرافت آن لذت مىبرد.
به عنوان مثال مناظره کوتاه على بن موسى الرضا (ع) با یکدانشمند مسیحى یکى از این موارد است.
حضرت مىفرمایند: مىگویند: «کان المسیح قلیل الصلاة و قلیلالصوم»، حضرت مىخواهد مساله تثلیث را ابطال کند لذا اینفرضیه را مطرح مىکند.
آن شخص در پاسخ مىگوید: تاریخ خلاف این را مىگوید: حضرت مسیحشبها عبادت مىکرد و روزها روزه مىگرفت و خاضع و خاشع بود.
امام مىفرماید: اگر چنین است چه کسى را عبادت مىکرد؟ براى چهکسى نماز مىخواند؟! براى چه کسى روزه مىگرفت؟! اگر مسیح خدااستخودش را مىپرستید؟! حرف شما دلیل بر این است که ایشانبنده خدا بود و در عمل خداى بزرگ را عبادت مىکرد. او نه خدابود و نه سهمى از الوهیت داشته است.
تلاش شاگردان ائمه علیهم السلام هم در هر قرن دفاع عقلانى از دینبوده است. حسن بصرى حین پرسشى از مساله قدر در نامهاى بهامام مجتبى (ع) مىنویسد: «انکم معشر بنى هاشم الفلک الجاریه فى اللجج الغامرة و الاعلامالنیرة الشاهرة او کسفینة نوح».
حضرت على بن الحسین (ع) حلقله ارشاد و دعوت و بیان عقاید درضمن ادعیه و غیر ادعیه داشت. در مقدمه نهایه المرام علامه یک،یک تلامیذ آن حضرت که امام آنان را براى دفاع از عقیده پرورشداده بود، فهرست کرده است.
زراره بن اعین از متکلمن زمان امام صادق (ع) بوده است. ابنندیم مىگوید: «کان متکلما حاذقا».
مومن الطاق متکلمى عظیم در بغداد و کوفه است، بعد از اینهاشخصیتى مثل هشام بن حکم است.
در قرن سوم ابن ابى عقیل است که «کان فقیها متکلما» و جنابصدوق که محدثى بنام و متکلم است کتاب توحید او سراپا فلسفه وحکمت است. این کتاب یکى از بزرگترین افتخار شیعه است. شماتوحید صدوق را کنار توحید ابن خزیمه بگذارید، هر دو در عصرواحد زندگى کردهاند. توحید ابن خزیمه را وهابىها کرارا درمیلیونها جلد چاپ کرده و به عنوان توحید اسلام منتشر مىکنند.
نشانه حق و باطل، این دو کتاب را است. این دو کتاب با هممقایسه کنید تا روشن شود که کدام توحید، توحید حق است و عقل وعلم، کدام را تایید مىکند.
توحید ابن خزیمه سر تا پا تجسیم و تشبیه و جبر است.
در قرن چهارم،محققان عالىقدر و مناظران بزرگى داشتهایم.
بزرگترین متلکم قرن چهارم مرحوم مفید است.
ایشان شاگردان بزرگى را تربیت کردهاند یکى از آنان سید مرتضىاست. شیخ طوسى (م 460) و ابو الصلاح مولف الکافى و تقریبالمعارف نیز تربیتشده شیخ مفید هستند. در قرن بعد شخصیتهاىعظیمى پاسداران عقیده بودهاند بزرگترین متکلم در این قرن، ابنزهره صاحب غنیه است جلد اول این کتاب در معارف و جلد دوم آندر فقه است. فرید الدین حمصى صاحب کتاب المنقذ من التقلید یکىدیگر از متفکران این قرن است. او در یک دوره توقف در حله ایندوره معارف را در سه جلد تنظیم کرده است.
در تمام این دوران تا این عصر ستارههاى درخشانى در دفاع ازحریم تشیع درخشیدهاند که به بعضى از آنان اشاره مىشود مرحومآیه الله شیخ جواد بلاغى مولف کتاب الهدى و المدرسه السیاره و شیخمحمد حسین کاشف الغطاء نویسنده کتاب اصل الشیعه و شرف الدینعاملى متوفاى 1377 .ق و مرحوم علامه امینى و شخصیت والامقاممعاصر استاد بزرگ حضرت امام خمینى (ره) که با کتابهاى مختلف وبالاخص کشف الاسرار از حریم اسلام و تشیع دفاع کردهاست.
استاد بزرگوار علامه طباطبایى متفکر و فیلسوف گرانمایه و دیگرشخصیتهاى پرورش یافته دست ایشان نیز از مدافعان شایسته دین بهشمار مىروند.
مطهرى مدافع شایسته دین
یکىاز نمونههاى بارز در دفاع از حریم تشیع و پاسخ به شبهاتروز، شهید آیهالله شیخ مرتضى مطهرى بود. او فرزانهاى بود کههم اسلام و تشیع را فهمید و هم به شایستگى از آن دفاع کرد. او60 سال تمام عمر با برکت داشت و هر اثر او با چندین اثر دیگربرابرى مىکرد.
حرف مىزد و بیشتر فکر مىکرد. در درس سیدنا الاستاد با هم شرکتمىکردیم بعضىها هر روز اشکال مىکردند اما ایشان هفتهاى یک بارحرف مىزد ولى همان حرف را اثبات مىکرد حرفهاى او گاهى بهگونهاى بود که حضرت استاد تمایل پیدا مىکرد که از مبانى خودعدول کند.
شهید مطهرى حتى در مسلمات هم فکر مىکرد و یک انسان متفکر بهتمام معنا بود. تا خودش قانع نمىشدند نه تدریس مىکرد و نهمىنوشت. ایشان حاشیههایى بر اصول فلسفه دارد. جلد اول، دوم،سوم و پنجم را منتشر کرد. ولى جلد چهارم را به تاخیر انداخت.
یکى از دوستان سوال کرده بود که چرا چاپ این جلد را به تاخیرانداختهاى؟ گفت این جلد مربوط به مساله حرکت است. ما به حرکتجوهرى قائل هستیم و من خودم تا این مساله را هضم نکنم اینکتاب را منتشر نمىکنم.
کتابنویسى براى رفع کمبودها
ویژگى دیگر این مرد بزرگ آن بود که براى رفع کمبودها دستبهقلم مىبرد و کتاب مىنوشت مارکسیستها در سالهاى 1330 تا حدودسال 1335 تبلیغات زیادى داشتند و در مجلات و دانشگاهها نفوذکرده بودند. اول اثرى که مرحوم مطهرى منتشر کرده پاورقىهاىارزنده بر اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه است که کارى بزرگبود. کتاب دیگرش عدل الهى است، مساله عدل الهى از مشکلات فناست. عدل الهى هم با صفات خدا و هم با بلاها و هم مسایل دیگرارتباط دارد. او عدل الهى را آنچنان روشن بیان و اشکالات را برطرف مىکند که انسان واقعا قانع مىشود. اىکاش قلم بهدستهاى ماهم این مساله را الگو مىکردند. و کتابهایشان را براى جبرانکمبودها مىنگاشتند.
موضوعاتى در اسلام هست که همانند جاده نکوبیده است. مطالبى استکه باید تبیین شود.
این روشى است که مرحوم شهید مطهرى برگزیده بود و براى ما نیزباید سرمشق باشد. در پایان اشارهاى به بحث آزادى به شکلى کهامروز مطرح است مىنمایم. امروز به بهانه آزادى به اصول ومقدسات یک ملت هجمه مىشود. عدهاى مىگویند بگذاریم آنان هرچهمىخواهند بگویند و ما پاسخ آن را بدهیم. این حرف درستى است،اما مجلات و نشریات عمومى محل مناسبى براى طرح و بیان هر حرف وهر شبههاى نیست و توهین و کوبیدن عقاید و مقدسات که آزادىنیست. بهاى گزاف این روش از دست دادن خودىهاست.
اخیرا در اولین شماره مجلهاى اندیشههاى یکى از نویسندگان حنفىمصر که فردى به اندیشه و مطرود اخوانالمسلمین است را در بحثوحى و نبوت مطرح و منتشر کردهاند.
آیا نشریات باید چنین مطالبى را منتشر کند؟ و آیا نشریاتعمومى محل انتشار این عقاید سخیف است و یا این که در صورتلزوم باید در نشریات تخصصى و اختصاصى باشد.
افرادى که مىگویند آزادى و دمکراسى، حد این دمکراسى باید مشخصباشد. بشر آزاد آفریده نشده. قوانین خلقت ما را محدود کرده،آفرینش، آفرینش محدود است. آزادى باید یک حد و حدودى داشتهباشد و الا آزادى به آن معنا که هرکس هرچه بخواهد منتشر بکند،فکر نمىکنم در دنیا یک عاقل طرفدار این باشد. اگر اکثریت هممقیاس قرار گیرد اکثریت ملت ما اجازه یغماگرى فرهنگى رانمىدهند. بنابراین حریت و آزادى محترم است اما به شرط اینکهبه سرمایههاى معنوى ما لطمه نزند.
پىنوشت
1-احزاب 23
استوارى مکتب و تفکر ارزشمند در گرو دو چیز است: در وهله اولباید آن مکتب و اندیشه داراى اتقان و استحکام باشد. فکرىداراى اتقان و استحکام است که با قوانین آفرینش مخالف نباشد وعقل آن را تخطئه نکند و براهین عقلى براى اثبات آن وجود داشتهباشد. شرط دوم براى ماندگارى هر مکتب، پاسداران آن اندیشههستند. دفاع عقلانى در قبال شبههها و پرسشها و تبیین و توضیحمبانى آن مکتب برعهده این افراد است. اگر این دو شرط محقق شد،آن اندیشه و فکر پایدار و در جهان باقى خواهد ماند. در زمانپیغمبر اکرم (ص) مسلمین داراى مکتبى مستحکم و متقن شدند. بعداز پیامبر (ص) نیز اعتراضها و اشکالها و تهمتهایى بر اسلاموارد شد، ائمه علیهم السلام و مردان بزرگ و تربیتیافتگان مکتباهل بیت علیهم السلام به دفاع و پاسخگویى پرداختند و مکتب اسلامپا بر جا ماند.
اصولا یکى از وظایف و شئون پیغمبر اکرم (ص) پاسدارى از مکتببود آنچنان نبود که پیامبر (ص) مکتب را بیاورد اما از حریمعقاید پاسدارى نکند. سوالاتى که از پیغمبر (ص) شده و قرآن آنرا بازگو کرده به ویژه آن چه مربوط به عقاید است نشانه این استکه پیغمبر اکرم (ص) اولین پاسدار عقاید این مکتب بوده است.
کتاب احتجاج احمد بن على بن ابى طالب طبرسى (مناظرات پیغمبر (ص)با علماى نصارا و یهود و مشرکین) حاکى از این است که باید درکنار مکتب پاسدارانى باشند که از آن دفاع کنند.
بعد از پیغمبر اکرم (ص) پاسدارى از مکتب بر عهده امیر بیانامیر المومنان (ع) قرار گرفت.
شبهات فکرى در سده اول هجرى
شبهاتى که مسلمین در ظرف یک قرن بعد از وفات رسول الله (ص) باآن روبهرو شدند و ائمه علیهم السلام در قبال آن دفاع فکرىکردند را جمعآورى کردهام حدود ده شبهه مهم شده است.
شبهه اول، مساله مرتکب کبیره بود. چون بعضى از کارگزارانعثمان اموال مسلمین را حیف و میل مىکردند و مرتکب گناه کبیرهمىشدند، این مساله در میان مسلمین مطرح شد که آیا مرتکبکبیره مومن فاسق استیا کافر؟ و یا بین این دو مرزى قراردارد؟! اولین مساله عقیدتى که در سطح عام منتشر شد، اینمساله است. مساله دوم; «تحکیم» است که در صفین از سوىجناح تندرو و به اصطلاح منحرف مطرح شد در حالى که قرآن کریممساله حکمیتبیان کرده است، اینان گاهى که مىگفتند: «لا حکمالا لله» و امیر مومنان (ع) مىفرمود: «کلمه حق یراد بهاالباطل».
شبهه سوم; «مفهوم ایمان» بود، آیا مومن همان مومن عقیدتىاستیا علاوه بر ایمان عقیدتى، عمل هم جزء ایمان است؟
شبهه و مساله چهارم که خطرناک هم بود، مساله ارجاء و مرجئهبود. یک جمعیتخطرناک که در واقع طرفداران آزادى و بىبند وبارى به شکل امروزى بودند. مرجئه کسانى هستند که شعارشان«ارجئوا العمل و قدموا الایمان» است. آنان مىگفتند: ایمان بهتنهایى کافى است و عمل مهم نیست و این جمعیتخطرناکتر ازخوارج بودند.
لذا امام صادق (ع) مىفرماید: «بادروا اولادکم قبل ان تسبقکمالمرجئه» شبهه پنجم; «قضا و قدر» بود. اموىها بیشتر از«قدر» بهره مىگرفتند. تبیین ناصحیح قضا و قدر مایه گمراهىمىشد. اینان «قدر» را «سلب اختیار» معنا مىکردند در حالىکه «قدر» مساله روشنى است و همه باید به آن معتقد باشیم. اما«قدرى» که سلب اختیار کند.
شبهه ششم مسالهاى وارداتى به نام «تنزیه و تشبیه» بود اینشبهه را غالبا یهودیان منتشر مىکردند، چون کتاب آنان سر تا پاتجسیم است. اساس یهودیت تجسیم است. روایاتى که اهل سنت درتجسیم دارند، غالبا از طریق یهود نقل شده است. شبهه هفتم کهآن هم از طرف یهود مطرح شد «النسخ فى الشریعة» است. مىگفتند:نسخ محال است. نسخ معنایش بدا است. مىخواستند بگویند شریعتحضرت موسى (ع) یا شریعتحضرت عیسى (ع) به قوت خود باقى است واسلام حق نسخ کردن آنها را ندارد.
شبهه هشتم; عصمت انبیا بود که با آن عقاید جوانان را به تاراجبردند. در کتابهاى فعلى عهدین مساله عصمتبر عکس اسلام است.
در این کتب منحرف با عباراتى که قابل بیان نیست انبیاى عظامرا مرتکب بدترین گناهان مىدانند.
شبهه نهم; «حدوث و قدم» قرآن است. مىخواستند بگویند قرآنقدیم است، سلفىها را گول زدند و آنان معتقد به قدم قرآن شدند.
شبهه دهم; رویتخدا است. طرفداران آن نصارا و به ویژه یهودبودند.
تلاشهاى فکرى ائمه در دفاع از دین
با این مطالبى که ذکر شد، روشن مىشود که ائمه و اهل بیت علیهمالسلام و تلامیذ آنان در محیطى آرام نبودهاند، بلکه فعالیت فکرىو فرهنگى گستردهاى داشتهاند و همواره در حال دفاع عقلانى وپاسخگویى به شبهات بودهاند.
شما کمتر مناظرهاى از غیر از ائمه علیهم السلام مىبینید. کتاباحتجاج مناظرات و احتجاجهاى پیغمبر اکرم (ص) تا حضرت بقیة الله(عجل الله تعالى فرجه الشریف) را ذکر مىکند، این مناظرات آنچنانبا ظریف کارى همراه است که انسان از ظرافت آن لذت مىبرد.
به عنوان مثال مناظره کوتاه على بن موسى الرضا (ع) با یکدانشمند مسیحى یکى از این موارد است.
حضرت مىفرمایند: مىگویند: «کان المسیح قلیل الصلاة و قلیلالصوم»، حضرت مىخواهد مساله تثلیث را ابطال کند لذا اینفرضیه را مطرح مىکند.
آن شخص در پاسخ مىگوید: تاریخ خلاف این را مىگوید: حضرت مسیحشبها عبادت مىکرد و روزها روزه مىگرفت و خاضع و خاشع بود.
امام مىفرماید: اگر چنین است چه کسى را عبادت مىکرد؟ براى چهکسى نماز مىخواند؟! براى چه کسى روزه مىگرفت؟! اگر مسیح خدااستخودش را مىپرستید؟! حرف شما دلیل بر این است که ایشانبنده خدا بود و در عمل خداى بزرگ را عبادت مىکرد. او نه خدابود و نه سهمى از الوهیت داشته است.
تلاش شاگردان ائمه علیهم السلام هم در هر قرن دفاع عقلانى از دینبوده است. حسن بصرى حین پرسشى از مساله قدر در نامهاى بهامام مجتبى (ع) مىنویسد: «انکم معشر بنى هاشم الفلک الجاریه فى اللجج الغامرة و الاعلامالنیرة الشاهرة او کسفینة نوح».
حضرت على بن الحسین (ع) حلقله ارشاد و دعوت و بیان عقاید درضمن ادعیه و غیر ادعیه داشت. در مقدمه نهایه المرام علامه یک،یک تلامیذ آن حضرت که امام آنان را براى دفاع از عقیده پرورشداده بود، فهرست کرده است.
زراره بن اعین از متکلمن زمان امام صادق (ع) بوده است. ابنندیم مىگوید: «کان متکلما حاذقا».
مومن الطاق متکلمى عظیم در بغداد و کوفه است، بعد از اینهاشخصیتى مثل هشام بن حکم است.
در قرن سوم ابن ابى عقیل است که «کان فقیها متکلما» و جنابصدوق که محدثى بنام و متکلم است کتاب توحید او سراپا فلسفه وحکمت است. این کتاب یکى از بزرگترین افتخار شیعه است. شماتوحید صدوق را کنار توحید ابن خزیمه بگذارید، هر دو در عصرواحد زندگى کردهاند. توحید ابن خزیمه را وهابىها کرارا درمیلیونها جلد چاپ کرده و به عنوان توحید اسلام منتشر مىکنند.
نشانه حق و باطل، این دو کتاب را است. این دو کتاب با هممقایسه کنید تا روشن شود که کدام توحید، توحید حق است و عقل وعلم، کدام را تایید مىکند.
توحید ابن خزیمه سر تا پا تجسیم و تشبیه و جبر است.
در قرن چهارم،محققان عالىقدر و مناظران بزرگى داشتهایم.
بزرگترین متلکم قرن چهارم مرحوم مفید است.
ایشان شاگردان بزرگى را تربیت کردهاند یکى از آنان سید مرتضىاست. شیخ طوسى (م 460) و ابو الصلاح مولف الکافى و تقریبالمعارف نیز تربیتشده شیخ مفید هستند. در قرن بعد شخصیتهاىعظیمى پاسداران عقیده بودهاند بزرگترین متکلم در این قرن، ابنزهره صاحب غنیه است جلد اول این کتاب در معارف و جلد دوم آندر فقه است. فرید الدین حمصى صاحب کتاب المنقذ من التقلید یکىدیگر از متفکران این قرن است. او در یک دوره توقف در حله ایندوره معارف را در سه جلد تنظیم کرده است.
در تمام این دوران تا این عصر ستارههاى درخشانى در دفاع ازحریم تشیع درخشیدهاند که به بعضى از آنان اشاره مىشود مرحومآیه الله شیخ جواد بلاغى مولف کتاب الهدى و المدرسه السیاره و شیخمحمد حسین کاشف الغطاء نویسنده کتاب اصل الشیعه و شرف الدینعاملى متوفاى 1377 .ق و مرحوم علامه امینى و شخصیت والامقاممعاصر استاد بزرگ حضرت امام خمینى (ره) که با کتابهاى مختلف وبالاخص کشف الاسرار از حریم اسلام و تشیع دفاع کردهاست.
استاد بزرگوار علامه طباطبایى متفکر و فیلسوف گرانمایه و دیگرشخصیتهاى پرورش یافته دست ایشان نیز از مدافعان شایسته دین بهشمار مىروند.
مطهرى مدافع شایسته دین
یکىاز نمونههاى بارز در دفاع از حریم تشیع و پاسخ به شبهاتروز، شهید آیهالله شیخ مرتضى مطهرى بود. او فرزانهاى بود کههم اسلام و تشیع را فهمید و هم به شایستگى از آن دفاع کرد. او60 سال تمام عمر با برکت داشت و هر اثر او با چندین اثر دیگربرابرى مىکرد.
حرف مىزد و بیشتر فکر مىکرد. در درس سیدنا الاستاد با هم شرکتمىکردیم بعضىها هر روز اشکال مىکردند اما ایشان هفتهاى یک بارحرف مىزد ولى همان حرف را اثبات مىکرد حرفهاى او گاهى بهگونهاى بود که حضرت استاد تمایل پیدا مىکرد که از مبانى خودعدول کند.
شهید مطهرى حتى در مسلمات هم فکر مىکرد و یک انسان متفکر بهتمام معنا بود. تا خودش قانع نمىشدند نه تدریس مىکرد و نهمىنوشت. ایشان حاشیههایى بر اصول فلسفه دارد. جلد اول، دوم،سوم و پنجم را منتشر کرد. ولى جلد چهارم را به تاخیر انداخت.
یکى از دوستان سوال کرده بود که چرا چاپ این جلد را به تاخیرانداختهاى؟ گفت این جلد مربوط به مساله حرکت است. ما به حرکتجوهرى قائل هستیم و من خودم تا این مساله را هضم نکنم اینکتاب را منتشر نمىکنم.
کتابنویسى براى رفع کمبودها
ویژگى دیگر این مرد بزرگ آن بود که براى رفع کمبودها دستبهقلم مىبرد و کتاب مىنوشت مارکسیستها در سالهاى 1330 تا حدودسال 1335 تبلیغات زیادى داشتند و در مجلات و دانشگاهها نفوذکرده بودند. اول اثرى که مرحوم مطهرى منتشر کرده پاورقىهاىارزنده بر اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه است که کارى بزرگبود. کتاب دیگرش عدل الهى است، مساله عدل الهى از مشکلات فناست. عدل الهى هم با صفات خدا و هم با بلاها و هم مسایل دیگرارتباط دارد. او عدل الهى را آنچنان روشن بیان و اشکالات را برطرف مىکند که انسان واقعا قانع مىشود. اىکاش قلم بهدستهاى ماهم این مساله را الگو مىکردند. و کتابهایشان را براى جبرانکمبودها مىنگاشتند.
موضوعاتى در اسلام هست که همانند جاده نکوبیده است. مطالبى استکه باید تبیین شود.
این روشى است که مرحوم شهید مطهرى برگزیده بود و براى ما نیزباید سرمشق باشد. در پایان اشارهاى به بحث آزادى به شکلى کهامروز مطرح است مىنمایم. امروز به بهانه آزادى به اصول ومقدسات یک ملت هجمه مىشود. عدهاى مىگویند بگذاریم آنان هرچهمىخواهند بگویند و ما پاسخ آن را بدهیم. این حرف درستى است،اما مجلات و نشریات عمومى محل مناسبى براى طرح و بیان هر حرف وهر شبههاى نیست و توهین و کوبیدن عقاید و مقدسات که آزادىنیست. بهاى گزاف این روش از دست دادن خودىهاست.
اخیرا در اولین شماره مجلهاى اندیشههاى یکى از نویسندگان حنفىمصر که فردى به اندیشه و مطرود اخوانالمسلمین است را در بحثوحى و نبوت مطرح و منتشر کردهاند.
آیا نشریات باید چنین مطالبى را منتشر کند؟ و آیا نشریاتعمومى محل انتشار این عقاید سخیف است و یا این که در صورتلزوم باید در نشریات تخصصى و اختصاصى باشد.
افرادى که مىگویند آزادى و دمکراسى، حد این دمکراسى باید مشخصباشد. بشر آزاد آفریده نشده. قوانین خلقت ما را محدود کرده،آفرینش، آفرینش محدود است. آزادى باید یک حد و حدودى داشتهباشد و الا آزادى به آن معنا که هرکس هرچه بخواهد منتشر بکند،فکر نمىکنم در دنیا یک عاقل طرفدار این باشد. اگر اکثریت هممقیاس قرار گیرد اکثریت ملت ما اجازه یغماگرى فرهنگى رانمىدهند. بنابراین حریت و آزادى محترم است اما به شرط اینکهبه سرمایههاى معنوى ما لطمه نزند.
پىنوشت
1-احزاب 23