دستورالعملى از میرمحمد صالح خاتون آبادى (م1126 ق)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
میرمحمد صالح خاتون آبادى، از فقیهان بزرگ سدهى دوازدهم هجرى و از خاندانمعروف سادات خاتونآبادى اصفهان است. نخست، در درس ملامیرزا شیروانى حاضر مىشدو پس از وفات او، به درس دایى و پدر زناش علامه محمدباقرمجلسى رفت. پس از وفاتمجلسى، امامت جمعه و مرجعیت در اصفهان به او منتقل شد.
خاتون آبادى، آثار علمى فراوان و متنوعى از خود برجا گذاشت. صاحب ریحانهالادب26 اثر او را برشمرده است. (1) مشهورترین اثر او حدائقالمقربین است.
حدائق المقربین در پنجحدیقه در احوال ملائکه و انبیا و ائمهى اطهار(علیهمالسلام ) و دانشمندان تالیف شده است.
مولف، در حدیقهى پنجم، به شرح حال گروهى از صحابى پیامبراکرم و ائمهاطهار(علیهم السلام ) و سى نفر از عالمان نامدار شیعه، از کلینى تا مجلسى،پرداخته است.
این کتاب، تاکنون چاپ نشده است. جناب حجهالاسلام سید جعفر نبوى آن را در دستتصحیح دارد که امید است هر چه زودتر این کار به انجام رسد.
دستوالعملى که ملاحظه مىکنید، در خاتمهى حدائق المقربین قرار دارد که حضرتآقاى نبوى، نسخهى عکسى آن را، کریمانه در اختیار بنده گذاشتند.
براى اطلاع بیشتر از احوال و آثار خاتون آبادى، منابع زیر را ببینید:
الکواکب المنتشره آقا بزرگ تهرانى، ص 368 -369; وقائعالسنین والاعوام سیدعبدالحسین خاتون آبادى، ص556 و 565; فهرست کتب خطى کتابخانههاى اصفهان، سیدمحمدعلى روضاتى 72-77 و 81-89 ، علامه روضاتى، سه نسخهى خطى از کتاب تالیفاتخاتون آبادى را به تفصیل معرفى کرده است; تلامذه العلامهالمجلسى، ص110-111.
در بیان گروهى از مقربان از اهل این اعصار و ازمان
بدان! اى طالب طریق قویم- هداکالله الصراط المستقیم- که فیوضات ربانى وهدایات سبحانى، پیوسته در میان اهل ایمان جارى و مستمر است و الطاف صمدانى واسبابت کرامت و بزرگوارى، همواره براى اهل ایقان حاصل است. و مرتبهى قرب وکرامت و منزلت و جلالت و فضیلت، مخصوص گذشتگان و پیشینیان نیست و در هر عصرى وزمانى، گروهى در بارگاه الهى گرامى و مشمول عواطف و الطاف نامتناهى هستند وبه مساعدت تاییدات ربانى، مراتب قربالهى را پیمودهاند; و لیکن ما را، معرفتبه حال اشخاص ایشان نیست، بلکه این معرفت، خداوندى را است که مطلع استبراعمال و افعال و ضمایر و اسرار و نیات و مراتب قربات ایشان. و غایت معرفت ما،آن است که گرامى و مقرب درگاه الهى، کسى است که صاحب فلان صفات و محلا به فلانفضایل باشد.
چون این معنا معلوم شد، اکنون گوییم که: اى عزیز! تتبع کن و تفحص نما و هر کهرا محلا به این فضایل بینى، او را مقرب درگاه الهى و گرامى شناس.
و آن فضایل چند امر است:
فضیلت اول
آن که عالم باشد; چه، مکرر در حدایق سابقه، مذکور ساختیم که هیچ سببى ازاسباب قربالهى اقوا از علم نیست و اکثر مراتب آن، علم است. و هر چند علمعالم زیاده مىشود و یقین او کاملتر مىگردد، درجات قرب رفیعتر و منازلعالىتر مىگردد.
و لیکن علمى که موجب قرب است، آن علمى است که به وسیلهى آن علم، معرفت الهىشود و به وسیلهى آن، معرفت کامل به احوال و مراتب جلیلهى رسول خدا و ائمهىهدا، علیهمالتحیه والثناء، حاصل شود وبه وسیلهى آن علم، عالم، عارف به احکامدین گردد و احکام دینى را از آیات و روایات استنباط نماید و به وسیلهى آن علم،مطلع گردد بر عیوب نفس خود و صفات ذمیمهاى که در نفس او راسخ شده است، آنها رابشناسد تا در مقام معالجهى نفس خود درآید و آن صفات ذمیمه را به معالجهى تدبرو تفکر در زوال دنیا و فناى لذات دنیا، از خود رفع نماید و نفس خود را بهاضداد آن صفات -یعنى صفات حسنه- محلا و مزین گرداند.
و علامت این، خوف و خشیت است. نمىبینى که حق تعالى مىفرماید که:
(انما یخشىالله من عباده العلماء). (2) یعنى: خشیت و خوف ندارند از عذاب وعقاب خدا، مگر علما.
پس عالمى را که بینى که آثار خوف در او نیست و در معیتخدا و خالفتشرع،بىپروا است، بدان که او عالم نیست، بلکه جاهل عالمنما است; هر چند که در میانعلما درآمده باشد و خود را به مزید علم و فضل، ستایش نماید.
و شهید ثانى شیخ زینالدین(ره) در بعضى از مولفات خود در شرح حدیث معتبرى کهاز حضرت صادق علیه السلام وارد شده که: «نماز، پشتسر عالم، حساب مىشود بههزار نماز»، گفته که:
مراد از «عالم» کسى است ک عالم باشد به علوم دینى و احکام شرعى; مانند علمبه خدا و کتاب خدا و سنت پیغمبر خدا(ص) و مقدماتى که موقوف علیه آن علوم باشد.
و همچنین علم به کیفیت طهارت قلبى و تزکیهى نفس از رذایل و تخلیهى آن بهفضایل، نه آن که مراد، مطلق علم باشد; چنانچه تنبیه براین نموده رسول خدا(ص)آن جا که فرموده که: «علماى امت من، مانند پیغمبران بنىاسراییلاند، (3) زیراکه از گروه علما شباهت ندارند به پیغمبران، مگر آن علمایى که وصف نمودیم.
و همچنین آنجا که فرموده که: «علما، وارثان پیغمبراناند»; زیرا که پیغمبرانبه میراث نگذاشتند، مگر آن علومى که وصف نمودیم. و علماى دیگر، که غیر اینعلما باشند، بلکه ایشان به وارث بودن اضداد پیغمبران، اشبه و به سوى ایشان، امیلاند. تا اینجا بود کلام او. و از آنچه گفتیم، مفهوم مىگردد که گروهى که ...
به معتقدات متصوفه اعتقاد داشته باشند و به حلول و اتحاد و وحدت وجود و امثالاین عقاید قابل باشند... از گمراهاناند، نه مقربان.
و بالجمله، عالم حقیقى، آن است که مبتلا به مرض...و تصوف نباشد و از جمله فقهاو محدثان و خادمان احادیث اهل بیت(علیهم السلام ) باشد و تاسى بر زراره ومحمدبن مسلم و امثال آن بزرگواران، که از روات اخبار بودهاند، نموده باشد. ولهذا در اخبار و احادیث، تعبیر از «علما» فرمودهاند و مدح ایشان نمودهاند.
فضیلت دوم
آن که عامل باشد; یعنى، به مقتضاى علم خود، عمل نماید و محرمات الهى راترک کند و در مراعات اوامر و نواهى، مسامحه و مساهله ننماید و معصیت را سهلنشمارد و اعتماد بر علم نموده، ترک عمل ننماید; زیرا که عالمى که عملننماید، در حقیقت، عالم نیست.
و در حدى صحیح وارد شده که:
از حضرت صادق (ع) پرسیدند از تفسیر این آیه که (انما یخشىالله منعبادهالعلماء)، فرمود که: «مراد از علما، آن گروهى است که فعل ایشان، مصدققول ایشان باشد و آن کسى که کردار او مصدق گفتار او نیست، او عالم نیست». (4) و ایضا از احادیثبسیار ظاهر مىشود که عمل در حق عالم، آکد است و عالمى که بهعلم خود عمل ننماید، حال او بدتر است از جاهلى که علم نداشته باشد.
چنانچه از حضرت امیرالمؤمنین (ع) منقول است که:
رسول خدا(ص) مىفرمود که: «علما، دو مردند: یکى، مرد عالمى که به علم خود عملمىنماید و او ناجى است. و دیگرى، عالمى که به علم خود عمل نمىنماید و هالکاست. و به درستى که اهل جهنم، متاءذى مىشوند از بوى عالمى که به علم خود عملنکرده است. و سختترین اهل جهنم از جهت ندامت و حسرت، مردى است که دعوت کردهباشد دیگرى را به سوى خدا، و آن دعوت کرده شده، قبول کرده و اطاعتخدا نمودهباشد و داخل بهشتشود و دعوت کننده داخل جهنم شود، به سبب ترک علم خود ومتابعت هوا و طول امل. (5)
و در حدیث دیگر از حضرت امیرالمؤمنین(ع) مروى است کهفرمود که: ایهاالناس! هرگاه عالم شوید، عمل کنید به علم خود، شاید که هدایتیابید; زیرا که عالمى که عمل مىنماید به غیر علم خود، مانند جاهل حیرانى استکه از جهل خود به هوش نیامده باشد; بلکه حجتبر او عظیمتر و حسرت بر او شدیدتراست. (6)
و از حضرت امام زینالعابدین(ع) منقول است که:
در انجیل نوشته است که «طلب مکنید علم آنها را که نمىدانید; تا عمل نکنند،زیاد نمىکند صاحباش را مگر کفر، و زیاده نمىکند او را مگر به عدد دورى ازخدا! (7) .
و در حدیث دیگر وارد شده که:
مىآمرزند از جاهل، هفتاد گناه را، پیش از آنکه بیامرزند از عالم، یک گناه را.
و بدان! که این عمل -که دانستى که یکى از شروط است- مراتب مختلفه دارد و هرچند اکثار در آن نمایند، قرب کاملتر مىشود.
و علما، اولایند به کثرت عبادت از جهال، و پیوسته، علماى دین، مبالغه و افراطمىنمودهاند در عبادت; چنان که گذشت که سبیعى 2 که راس علما و از خواص اصحابائمه(علیهم السلام ) بود، چهل سال، از وضوى نماز خفتن نماز صبح را مىگزارد وهرشب قرآن را ختم مىنمود. و حماد ،رضواناللهعلیه، پنجاه حج کرد و باز ارادهىحج نمود تا در حین غسل احرام در میان آب غرق شد.
و کثرت ایشان بعد از تعقیب نماز صبح، چون سجدهى شکر مىکردند، سر از سجودبرنمىداشتند تا اذان ظهر را مىشنیدند.
فضیلتسیم
آنکه احتیاط تمام داشته باشد و مداهنه در دین الهى ننماید و هرگاهمسایل دینى از او سؤال کنند، اگر اجتهاد در آن مسئله نکرده باشد، جواب نگوید،و اگر اجتهاد کرده باشد، تقیه و رعایت، نکند، خواه، سائل را خوش آید یا بد آیدو موافق غرض او جواب را باشد یا مخالف غرض او، [بلکه] مطابق شرع و موافق حقگوید و تدلیس و تلبیس ننماید; زیرا که در حدیث وارد شده که:
المفتى على شفیر جهنم;
یعنى، فتوا دهنده، برکنار جهنم ایستاده است و بهادنا زلت و لغزش به جهنم مىافتد.
و از حضرت امام جعفر صادق(ع) منقول است که به مفضل بن یزید فرمود که:
نهى مىکنم تو را از دو خصلت که در این دو خصلت، هلاک مىشوند مردان بسیار: نهىمىکنم تو را که عبادت کنى خدا را به باطل، و فتوا دهى مردم را بهآن چه ندانى. (8)
و در حدیث صحیح دیگر، حضرت امام محمدباقر(ع) فرمود که:
هر که فتوا دهد مردم را به غیر علم و نه هدایت، لعنت کنند او را ملائکهى رحمتو ملائکهى عذاب، و لا حق شود به او، وزر و وبال هر که عمل کند به فتواى او. (9)
و بالجمله، امر فتوا، بسى خطیر است و در این زمان، در باب فتوا، اکثر اهل علم،مسامحه مىنمایند و مکرر فتاوى غیر صحیحه دیده مىشود.
و کسى که فتواى غیر صحیح دهد، یا از روى جهل استیا تجاهل، و در هر دو صورت،این مفتى، قابلیت ندارد; زیرا که مفتى باید که مجتهد باشد و اجتهاد، مرتبهاىسهل نیست و شرایط بسیار دارد و همه کس را آن مرتبهى جلیله حاصل نمىشود. و لهذاشیخ زینالدین، علیهالرحمه، مىفرماید که:
اجتهاد، فضل الهى است که حق تعالى، عطا مىفرماید به هر که مىخواهد (10) .
و ایضا باید که مفتى از مرتبهى اجتهاد، دقتبسیار به کار برد در اصل مسئله وهمچنین در تطبیق مسئله بر مواردى که استفتا مىنمایند. و در هر یک از این دومقام، خطا واقع مىشود... .
فضیلت چهارم
آن که تهذیب اخلاق کرده باشد; یعنى، اخلاق رذیله و صفات ذمیمه کهدر نفس آدمى کامن و پنهان مىباشد و محرک آدمى بر معاصى و گناهان مىشود و مانعاز رسیدن به مراتب قرب و رضوان مىگردد، آنها را از نفس خود سلب مىنماید; زیراکه اینها، امراض نفسانى و موجب حرمان از سعادات ابدىاند و ازالهى آنها، درحصول قرب و سعادت، دخل تمام دارد.
و این اخلاق رذیله، بسیار است و هریک از آنها شعب بسیار نیز دارد و این حقیردر کتاب روادعالنفوس (11) به مجملى از آنها و مفاسد آنها اشاره نمودهام و درکتاب تهذیب الاخلاق مفصل و مشروح ایراد کردهام و در اینجا به ذکر مختصرى از اخلاقذمیمه و مفاسد آنها اقتصار مىنماییم.
اول، «تکبر» که در حدیث وارد شده که:
عزت، رداى خدا است و کبر، از خدا است. هرکه، چیزى از این دو صفت را برخودببندد، حق تعالى او را سرنگون در جهنم افکند. (12)
دویم «حسد» که در حدیثواقع شده که: «حسد، ایمان را مىخورد، چنان که آتش، هیزم را مىخورد». (13)
سیم«بخل» که حضرت امام محمد باقر(ع) فرمود که:
رسول خدا(ص) هر صبح و شام، پناه مىبرد به خدا از بخل. و ما نیز پناه مىبریمبه خدا از بخل. و به درستى که حق تعالى مىفرماید که: «هرکسى که نفس خود را ازبخل نگاه دارد، او از رستگاران است». چهارم، «حرص»، خواه حرص بر جمعمال یا حرص بر تحصیل جاه و اعتبار و ریاست. و در حدیث وارد شده که:
دینار و درهم، هلاک کرد گروهى را که پیش از شما بودهاند و شما را نیز هلاکخواهد شد. (14) و در حدیث دیگر وارد شده که:
هر که طلب نماید ریاست و سرکرده بودن را، هلاک مىشود. (15)
پنجم، «طول امل»که در حدیث وارد شده که حضرت امیرالمؤمنین فرمود که:
خصلتى که از آن بر شما بیشتر مىترسم، دو خصلت است: یکى، متابعتخواهشهاى نفسو دیگرى، طول امل. اما متابعت هوا، پس آدمى را منع مىنماید از قبول حق ومتابعتحق. و اما طول امل، پس موجب فراموشى آخرت مىگردد. (16)
ششم، «ریا» کهدر حدیث وارد شده که:
اجتناب کنید از ریا; زیرا که آن، به منزلهى شرک به خدا است.
و مرائى را در روز قیامت، به چهار نام مىخوانند: «اى کافر!»، «اىبدکردار!»، «اى مکار!»، «اى زیانکار!»، عمل تو، بر طرف شد و مزد تو، باطلگردید و تو را در این روز، بهره و ثوابى نیستبرو و ثواب خود را به طلب از آنکس که براى او کارى کردى!هفتم، «عجب» که در حدیث وارد شده که:
خدا مىدانست که گناه، از براى مؤمن بهتر است از عجب. و اگر این نمىبود،نمىگذاشت که هیچ مومنى به گناه مبتلا شود. (17)
فضیلت پنجم
آن که اجتناب کند از شبهات. و مراد شبهات، امورى است که حال آنها مشتبه باشدو احتمال حرمت و حلیت، هر دو، داشته باشد.
و از آن جمله است، اموال ظلمه; یعنى، مالى که در تصرف ایشان باشد و حرمت آنمال، به خصوصه، بر ما معلوم نباشد.
و احادیث در احتراز و اجتناب از شبهات بسیار است. و در احادیث معتبره واردشده که: «اجتناب کنید از شبهات تا نیفتى در هلکات». (18) و سر این معنا وحکمت در احتراز از اموال مشتبهه، منکشف نمىگردد، مگر بعد از تمهید مقدمهاى.
و آن مقدمه این است که: در محل خود مبین شده، بنابر قاعدهى حسن و قبح عقلیین،که افعال واجبه و مستحبه مشتمل استبر مصالحى چند که سبب وجوب یا استحباب آنفعل گردیده، و اعمال محرمه و یا مکروهه، منطوى است. بر مفاسدى چند که باعثحرمتیا کراهت آن عمل گردیده. و این مصالح و مفاسد، یا لازم ذوات و ماهیات آنافعال و اعمال است، یا لازم صفات لازمهى آنها، یا لازم بعضى از جهات و اعتباراتآنها است. و بالجمله، چون اعمال و افعال، بعضى مستتبع خیر و بعضى مستتبع شراست، شارع -که طبیب نفوس خلایق است- امر فرموده به اتیان به اعمالى که از قسماول باشد، تا موجب حصول خیر شود، و نهى فرموده است [از قسم دوم] تا موجب دفعشر شود. بر حسب اختلاف مراتب خیر، بعضى را واجب و بعضى را سنت، و به اعتبارمراتب شر، بعضى را حرام و بعضى را مکروه گردانید.
پس افعال واجبه و مستحبه، دو ثمره دارد:
اول، ثمرهى عقلى که از لوازم آن عمل است، عقلا; یعنى، صلاح حال عامل که بهوسیلهى آن عمل حاصل مىشود.
دویم، ثمرهى شرعى که متفرع استبر آن عمل، شرعا; یعنى، ثواب آن عمل که شارعبراى آن عمل قرار داده.
و همچنین افعال محرمه و مکروه نیز مستلزم است ثمرهى عقلىاى را که فساد حالعامل است، یا ترک مرتبهى کامله از صلاح حال. و ثمرهى شرعى که حصول گناه استیاانحطاط درجه.
و بالجمله، همچنان که اجسام بسیطه و مرکبه را، به اعتبار طبایع و امزجه،لوازمى چند است که تخلف از آنها نمىکند، مانند آتش از جهتحرارت و قرنفل وکافور از جهت تسخین و تبرید، همچنین افعال حسنه و افعال قبیحه را لوازم عقلىاىهست که از آنها تخلف نمىنماید، و لیکن ما را علمى نیستبه اکثر آن لوازم، مگراز جهت اخبار شارع; چنان که در حدیث وارد شده که:
خداوندا! بیامرز گناهانى را که تغییر مىدهد نعمتهاى تو را!
و بیامرز گناهانى را که نازل مىگرداند خشم تو را!
و بیامرز گناهانى را که رد مىکند دعا را!
وبیامرز گناهانى را که نازل مىگرداند بلا را!
و بیامرز گناهانى را که حبس مىکندباران را!
و بیامرز گناهانى را که برمىدارد پرده را!
و بیامرز گناهانى را کهتعجیل مىکند فنا را!
و بیامرز گناهانى را که مورث پشیمانى است!
و بیامرزگناهانى را که هتک مىکند پردهها را! (19)
و هر یک از این گناهان، در احادیثبیان شده.
چون این مقدمه، ممهد شد، اکنون گوییم که مال شبهه ناک، خالى از دو صورت نیست;زیرا که به حسب واقع و نفسالامر، یا مال حلال استیا مال حرام، و در هر دو صورت،بنابر قاعدهى مقرره، که افعال مسلمانان محمول بر صحت است، چون اکنون در یدمالکانهى مسلمى است، جایز استبه حسب ظاهر شرع، تصرف در آن و حرام نیست صرفآن. و بدین جهت، ثمرهى شرعى -یعنى، حصول عقاب- ساقط است.
و لیکن در صورت دویم، که به حسب واقع، حرام باشد، لازم دارد صرف آن مال، ثمرهىعقلىاى را; چنانکه اگر کسى شراب خورد، به گمان آنکه آب انار است; چه در اینصورت، اگر چه گناه ندارد و لیکن مست مىشود و از یاد حقتعالى غافل مىگردد ومفاسد مستى، او را عارض مىشود.
و از این قبیل است نیز بعضى از امور میشومه، مانند آن که خانهاى که مغضوب یامقبرهى مسلمانان باشد، یا به جهت دیگر مباح نباشد، و مسلمى، با جهل حال، در آنتصرف نماید، او را اثمى و عقابى نیست، و لیکن ثمرات بد تصرف در آن و سکناى آن،مترتب مىشود و به جهت آن، میشوم است.
چون این مراتب را دانستى، گوییم که طعام ظلمه، هرگاه به حسب واقع و نفسالامرحرام باشد و شخصى آن را به نادانى صرف نماید و خود را خوش دل کند به آن که بهحسب ظاهر شرع، حلال است، لاجرم، آن طعام حرام، جزو جسد او مىشود و به اعتبار جهتحرمت واقعى که در آن است، گوشت و خون حرامزاده در بدن او متکون مىگردد و بدناو به وسیلهى آن طعام حرام، قوت مىبابد. و معلوم است که بدن و اجزاى بدن، آلتعبادت و بندگى جناب احدیت است و به وسیلهى بدن و قوت بدن و اعضا و جوارح و قواو مشاعر، عبادت و بندگى واقع مىشود، و چهگونه قوتى که از حرام به همرسد وخاصیتهاى بد داشته باشد، آلت عبادات مخلصانه و طاعات مقربه مىشود؟! زیرا که ازحرامزاده، خیر و نیک صادر نمىگردد، و نطفهاى که از آن حرام حاصل شود نیز، صالحو شایسته، و فرزندى که از آن نطفه متولد شود، سعادتمند نخواهد بود.
نقل مىنمایند که در زمان خاقان گیتى ستان ، علیه شآبیب الرحمه والغفران، یکىاز اتراک و ارباب مناصب، فرزندان بسیار داشت و یکى از آنها در غایت صلاح و خوبىو نهایتسداد و نیکى بود. و او را همسایهاى بود از اهل علم و ورع، و او نیزفرزندان بسیار داشت و یکى از آنها جاهل و فاسق و بى سعادت بود. روزى آن ترک بهآن مرد صالح گفت: «چه عجب است که از من چنین فرزندى و از تو چنان فرزندى بههم رسیده؟ مرد صالح در جواب گفت: عجب نیست; من، طعام تو را خوردهام و از طعامشبههناک تو، نطفهى این فرزند منعقد شده و تو، طعام مرا تناول نموده و از طعامحلال من، آن فرزند صالح به هم رسیده.
و بالجمله، مفاسد طعام شبهه ناک، بسیار است و مانند سایر اغذیه تا چهل روز دربدن باقى مىماند و مهیج اسباب شقاوت و بدبختى مىگردد و مانع ادراک حقایقمعارف، کما هى و وصول هدایات ربانى ونیل سعادات جاودانى مىشود.
و ایضا، معاشرت با ایشان در اغلب اوقات و احیان، لازم دارد بسیارى از امورمنهیه را. و صحبت داشتن با ایشان و مشاهدهى اوضاع ایشان، مورث میل به دنیا وفراموش شدن آخرت مىگردد. پس هرکه مراتب عالیهى قرب و منازل متعالیهى سعادت راخواهد، باید که ترک نماید معاشرت ظلمه را، مگر به وجهى که شارع مرخص فرموده.
و لهذا در ازمنهى سالفه، چنین شایع بوده که علماى دین و طالبان یقین، اجتنابمىنمودهاند از اموال مشتبهه، و طعام ظلمه و ارباب مناصب را نمىخوردهاند ومعاشرت باایشان نمىنمودهاند. و بدین جهت، توفیقات عظیمه مىیافتهاند و تاییداتجلیله، ایشان را رخ مىنموده و علوم و معارف حقه، بر ایشان منکشف مىگردیده; چهطعام حلال، دل را نورانى و قابل انعکاس اشعهى معارف نامتناهى مىگرداند.
و لهذا شیخ سدید سعید، شیخ شهید، قدس الله روحه، در عرض هفت روز، کتاب لمعه رابا آن دقت و متانت تصنیف نموده و شهید ثانى زینالدین، علیهالرحمه، در زمانقلیلى کتاب مسالک را، که قریب به صد و بیست هزار بیت است، تالیف کرد و جمیعابواب و همهى فنون فقه را اجتهاد نمود.
و هرکه از روى بصیرت، در آن کتاب تامل و تدبر نماید، به یقین مىداند کهتحقیقات و تدقیقاتى که در آن کتاب شده، اکثر آنها از الهامات رحمانى است، نهبه قوت فضیلت .
و در این اوان، این شیوهى مرضیه و این طریقهى مسلوکه، مهجور و متروک گردیدهاست و اکثر اهل علم، از معاشرت ظلمه احتراز و اجتناب نمىنمایند و امروز نزدفلان و فردا نزد فلان و پس فردا نزدمنسوبان ایشان به سر مىبرند و ابدان ایشان،از طعمهاى اهل ظلم و طغیان، پرورش و قوت مىیابد و یک شبانه روز عمر عزیز خودرا به سختان بىحاصل و کلمات بلاطایل مىگذرانند و در حین معاشرت، نصیحتیا ترغیببه امور آخرت یا امر به معروف ونهى از منکر، مطلقا بر زبان ایشان جارى نمىشود،یا سعى در حوائج مومنان -که کفارهى ورود مجالس ایشان است- به عمل نمىآید.
هیهات! هیهات! با این حالات ناشایست و ردى کجا است و توفیقات ربانى و تاییداتسبحانى و فیوضات صمدانى؟! و بدین جهت است که پیشوایان دین و هادیان طریق مبین،مذمت فرمودهاند علمایى را که معاشرت نمایند با انبیا و توانگران، و خوش آمدگویند اهل دنیا و ظالمان را.
و در حدیث معتبر از حضرت امام جعفر صادق(ع) منقول است که فرمود که:
طالبان علم، سه صنفاند; بشناس ایشان را به اشخاص ایشان و صفات ایشان: -پسفرمود که: -صنفى، طلب مىنمایند علم را براى جهل و مراء، و صنفى، طلب مىنمایندبراى گردنکشى و ختل، و صنفى، طلب مىنمایند براى دانایى و عقل.
اما صاحب جهل و مراء، پس او موذى و اذیت رساننده است و مراء و جدال کننده است.
و در مجالس، به سخن در مىآید و یاد مىکند علم و دانایى و حلم و بردبارى را، وخود را به این صفات مىستاید و پوشیده است جامهى خشوع و فروتنى و لیکن خالى استاز ورع و پرهیزگارى. پس بکوبد خداى تعالى، خیشوم او و قطع کند از او خیزوم اورا.
و صاحب گردنکشى و ختل، مردى است مکار و مفسد و گردنکشى مىکند بر اسباه خود، وتواضع و فروتنى مىنماید براى اغنیاى غیر خود و آنچه ایشان دهند به او، از رشوهو حطام دنیا، مىگیرد و هضم مىنماید و دین خود را حطم و باطل مىگرداند.
پس کور و پنهان کند خدا، به سبب این عمل، علم او را، و قطع نماید از آثارعلماءاش او را.
و صاحب دانایى و عقل، مردى است صاحب شکستگى و اندوه و بیدارى، و خنک خود رابسته است و جامهى عبادت خود را پوشیده است و شب را زنده مىدارد در تاریکى وعمل مىکند براى جناب اقدس الهى. و صاحب خشیت و خوف است و پیوسته به دعا مشغولاست و بر نفس خود مىترسد. و متوجه اصلاح نفس خود مىباشد واهل زمان خود رامىشناسد و از معتمدین برادران خود، وحشت مىدارد. پس محکم کند خدا، به سبب اینعمل، ارکان او را و عطا فرماید به او در قیامت، امان او را (20) .
رزقناالله و سائرالمؤمنین هذهالسعاده العظمى.
این استبعضى از فضایل که حصول آنها شرط است در قرب الهى.
و شروط دیگر نیز هست که از تتبع آیات و اخبار و سیرت علماى اخیار، ظاهرمىگردد و در کتب اخلاق و احادیث کفر و ایمان، مسطور است.
و جامع همهى آن فضایل و شروط آن «ترک دنیا و علم و عمل» است و هر که صاحباین خصلتباشد، او، مقرب درگاه الهى در نزد حق تعالى گرامى است.
پى نوشت ها:
1- ریحانهالادب، ج2، ص 102.
2- سوره فاطر (35): 28.
3- عوالى الالى، ج4، ص77، ح67.
4- الکافى، ج1، ص37، باب صفهالعلماء، ح2.
5- الکافى، ج1، ص 44، باب استعمال العلم، ح1; منیهالمرید، ص146.
6- الکافى، ج1، ص 45، باب استعمالالعلم، ح6; منیهالمرید، ص147.
7- الکافى، ج1، ص 44، باب استعمال العلم، ح4; منیهالمرید، ص146.
8- الکافى، ج1، ص42، بابالنهى عنالقول بغیر علم، ح3; منیهالمرید، ص283.
9- الکافى، ج1، ص42، بابالنهى عنالقول بغیر علم، ح1; منیهالمرید، ص283.
10- الروضهالبهیه، ج1، ص237، کتابالقضاء، شروط القاضى.
11- این کتاب تاکنون چاپ نشده و دو نسخهى خطى از آن در کتابخانه آیهاللهمرعشى به شمارههاى 1931و 4035 نگهدارى مىشود. براى اطلاع بیشتر از این کتاب رک:ذریعه، ج11، ص256.
12- الکافى، ج2، ص309، بابالکبر، ح3.
13- الکافى، ج2، ص306، بابالحسد، ح 1.
14- الکافى، ج2، ص316، باب حبالدنیا و الحرص علیها، ح6.
15- الکافى، ج2، ص297، باب طلبالریاسه، ح2.
16- الکافى، ج2، ص 335 -336، با اتباعالهوى، ح3.
17-الکافى، ج2، ص313، بابالعجب، ح1.
18- تنبیهالخواطر، ص43.
19- فرازهایى از دعاى کمیل.
20- الکافى، ج1، ص49، بابالنوادر، ح 5; منیهالمرید، ص139.
میرمحمد صالح خاتون آبادى، از فقیهان بزرگ سدهى دوازدهم هجرى و از خاندانمعروف سادات خاتونآبادى اصفهان است. نخست، در درس ملامیرزا شیروانى حاضر مىشدو پس از وفات او، به درس دایى و پدر زناش علامه محمدباقرمجلسى رفت. پس از وفاتمجلسى، امامت جمعه و مرجعیت در اصفهان به او منتقل شد.
خاتون آبادى، آثار علمى فراوان و متنوعى از خود برجا گذاشت. صاحب ریحانهالادب26 اثر او را برشمرده است. (1) مشهورترین اثر او حدائقالمقربین است.
حدائق المقربین در پنجحدیقه در احوال ملائکه و انبیا و ائمهى اطهار(علیهمالسلام ) و دانشمندان تالیف شده است.
مولف، در حدیقهى پنجم، به شرح حال گروهى از صحابى پیامبراکرم و ائمهاطهار(علیهم السلام ) و سى نفر از عالمان نامدار شیعه، از کلینى تا مجلسى،پرداخته است.
این کتاب، تاکنون چاپ نشده است. جناب حجهالاسلام سید جعفر نبوى آن را در دستتصحیح دارد که امید است هر چه زودتر این کار به انجام رسد.
دستوالعملى که ملاحظه مىکنید، در خاتمهى حدائق المقربین قرار دارد که حضرتآقاى نبوى، نسخهى عکسى آن را، کریمانه در اختیار بنده گذاشتند.
براى اطلاع بیشتر از احوال و آثار خاتون آبادى، منابع زیر را ببینید:
الکواکب المنتشره آقا بزرگ تهرانى، ص 368 -369; وقائعالسنین والاعوام سیدعبدالحسین خاتون آبادى، ص556 و 565; فهرست کتب خطى کتابخانههاى اصفهان، سیدمحمدعلى روضاتى 72-77 و 81-89 ، علامه روضاتى، سه نسخهى خطى از کتاب تالیفاتخاتون آبادى را به تفصیل معرفى کرده است; تلامذه العلامهالمجلسى، ص110-111.
در بیان گروهى از مقربان از اهل این اعصار و ازمان
بدان! اى طالب طریق قویم- هداکالله الصراط المستقیم- که فیوضات ربانى وهدایات سبحانى، پیوسته در میان اهل ایمان جارى و مستمر است و الطاف صمدانى واسبابت کرامت و بزرگوارى، همواره براى اهل ایقان حاصل است. و مرتبهى قرب وکرامت و منزلت و جلالت و فضیلت، مخصوص گذشتگان و پیشینیان نیست و در هر عصرى وزمانى، گروهى در بارگاه الهى گرامى و مشمول عواطف و الطاف نامتناهى هستند وبه مساعدت تاییدات ربانى، مراتب قربالهى را پیمودهاند; و لیکن ما را، معرفتبه حال اشخاص ایشان نیست، بلکه این معرفت، خداوندى را است که مطلع استبراعمال و افعال و ضمایر و اسرار و نیات و مراتب قربات ایشان. و غایت معرفت ما،آن است که گرامى و مقرب درگاه الهى، کسى است که صاحب فلان صفات و محلا به فلانفضایل باشد.
چون این معنا معلوم شد، اکنون گوییم که: اى عزیز! تتبع کن و تفحص نما و هر کهرا محلا به این فضایل بینى، او را مقرب درگاه الهى و گرامى شناس.
و آن فضایل چند امر است:
فضیلت اول
آن که عالم باشد; چه، مکرر در حدایق سابقه، مذکور ساختیم که هیچ سببى ازاسباب قربالهى اقوا از علم نیست و اکثر مراتب آن، علم است. و هر چند علمعالم زیاده مىشود و یقین او کاملتر مىگردد، درجات قرب رفیعتر و منازلعالىتر مىگردد.
و لیکن علمى که موجب قرب است، آن علمى است که به وسیلهى آن علم، معرفت الهىشود و به وسیلهى آن، معرفت کامل به احوال و مراتب جلیلهى رسول خدا و ائمهىهدا، علیهمالتحیه والثناء، حاصل شود وبه وسیلهى آن علم، عالم، عارف به احکامدین گردد و احکام دینى را از آیات و روایات استنباط نماید و به وسیلهى آن علم،مطلع گردد بر عیوب نفس خود و صفات ذمیمهاى که در نفس او راسخ شده است، آنها رابشناسد تا در مقام معالجهى نفس خود درآید و آن صفات ذمیمه را به معالجهى تدبرو تفکر در زوال دنیا و فناى لذات دنیا، از خود رفع نماید و نفس خود را بهاضداد آن صفات -یعنى صفات حسنه- محلا و مزین گرداند.
و علامت این، خوف و خشیت است. نمىبینى که حق تعالى مىفرماید که:
(انما یخشىالله من عباده العلماء). (2) یعنى: خشیت و خوف ندارند از عذاب وعقاب خدا، مگر علما.
پس عالمى را که بینى که آثار خوف در او نیست و در معیتخدا و خالفتشرع،بىپروا است، بدان که او عالم نیست، بلکه جاهل عالمنما است; هر چند که در میانعلما درآمده باشد و خود را به مزید علم و فضل، ستایش نماید.
و شهید ثانى شیخ زینالدین(ره) در بعضى از مولفات خود در شرح حدیث معتبرى کهاز حضرت صادق علیه السلام وارد شده که: «نماز، پشتسر عالم، حساب مىشود بههزار نماز»، گفته که:
مراد از «عالم» کسى است ک عالم باشد به علوم دینى و احکام شرعى; مانند علمبه خدا و کتاب خدا و سنت پیغمبر خدا(ص) و مقدماتى که موقوف علیه آن علوم باشد.
و همچنین علم به کیفیت طهارت قلبى و تزکیهى نفس از رذایل و تخلیهى آن بهفضایل، نه آن که مراد، مطلق علم باشد; چنانچه تنبیه براین نموده رسول خدا(ص)آن جا که فرموده که: «علماى امت من، مانند پیغمبران بنىاسراییلاند، (3) زیراکه از گروه علما شباهت ندارند به پیغمبران، مگر آن علمایى که وصف نمودیم.
و همچنین آنجا که فرموده که: «علما، وارثان پیغمبراناند»; زیرا که پیغمبرانبه میراث نگذاشتند، مگر آن علومى که وصف نمودیم. و علماى دیگر، که غیر اینعلما باشند، بلکه ایشان به وارث بودن اضداد پیغمبران، اشبه و به سوى ایشان، امیلاند. تا اینجا بود کلام او. و از آنچه گفتیم، مفهوم مىگردد که گروهى که ...
به معتقدات متصوفه اعتقاد داشته باشند و به حلول و اتحاد و وحدت وجود و امثالاین عقاید قابل باشند... از گمراهاناند، نه مقربان.
و بالجمله، عالم حقیقى، آن است که مبتلا به مرض...و تصوف نباشد و از جمله فقهاو محدثان و خادمان احادیث اهل بیت(علیهم السلام ) باشد و تاسى بر زراره ومحمدبن مسلم و امثال آن بزرگواران، که از روات اخبار بودهاند، نموده باشد. ولهذا در اخبار و احادیث، تعبیر از «علما» فرمودهاند و مدح ایشان نمودهاند.
فضیلت دوم
آن که عامل باشد; یعنى، به مقتضاى علم خود، عمل نماید و محرمات الهى راترک کند و در مراعات اوامر و نواهى، مسامحه و مساهله ننماید و معصیت را سهلنشمارد و اعتماد بر علم نموده، ترک عمل ننماید; زیرا که عالمى که عملننماید، در حقیقت، عالم نیست.
و در حدى صحیح وارد شده که:
از حضرت صادق (ع) پرسیدند از تفسیر این آیه که (انما یخشىالله منعبادهالعلماء)، فرمود که: «مراد از علما، آن گروهى است که فعل ایشان، مصدققول ایشان باشد و آن کسى که کردار او مصدق گفتار او نیست، او عالم نیست». (4) و ایضا از احادیثبسیار ظاهر مىشود که عمل در حق عالم، آکد است و عالمى که بهعلم خود عمل ننماید، حال او بدتر است از جاهلى که علم نداشته باشد.
چنانچه از حضرت امیرالمؤمنین (ع) منقول است که:
رسول خدا(ص) مىفرمود که: «علما، دو مردند: یکى، مرد عالمى که به علم خود عملمىنماید و او ناجى است. و دیگرى، عالمى که به علم خود عمل نمىنماید و هالکاست. و به درستى که اهل جهنم، متاءذى مىشوند از بوى عالمى که به علم خود عملنکرده است. و سختترین اهل جهنم از جهت ندامت و حسرت، مردى است که دعوت کردهباشد دیگرى را به سوى خدا، و آن دعوت کرده شده، قبول کرده و اطاعتخدا نمودهباشد و داخل بهشتشود و دعوت کننده داخل جهنم شود، به سبب ترک علم خود ومتابعت هوا و طول امل. (5)
و در حدیث دیگر از حضرت امیرالمؤمنین(ع) مروى است کهفرمود که: ایهاالناس! هرگاه عالم شوید، عمل کنید به علم خود، شاید که هدایتیابید; زیرا که عالمى که عمل مىنماید به غیر علم خود، مانند جاهل حیرانى استکه از جهل خود به هوش نیامده باشد; بلکه حجتبر او عظیمتر و حسرت بر او شدیدتراست. (6)
و از حضرت امام زینالعابدین(ع) منقول است که:
در انجیل نوشته است که «طلب مکنید علم آنها را که نمىدانید; تا عمل نکنند،زیاد نمىکند صاحباش را مگر کفر، و زیاده نمىکند او را مگر به عدد دورى ازخدا! (7) .
و در حدیث دیگر وارد شده که:
مىآمرزند از جاهل، هفتاد گناه را، پیش از آنکه بیامرزند از عالم، یک گناه را.
و بدان! که این عمل -که دانستى که یکى از شروط است- مراتب مختلفه دارد و هرچند اکثار در آن نمایند، قرب کاملتر مىشود.
و علما، اولایند به کثرت عبادت از جهال، و پیوسته، علماى دین، مبالغه و افراطمىنمودهاند در عبادت; چنان که گذشت که سبیعى 2 که راس علما و از خواص اصحابائمه(علیهم السلام ) بود، چهل سال، از وضوى نماز خفتن نماز صبح را مىگزارد وهرشب قرآن را ختم مىنمود. و حماد ،رضواناللهعلیه، پنجاه حج کرد و باز ارادهىحج نمود تا در حین غسل احرام در میان آب غرق شد.
و کثرت ایشان بعد از تعقیب نماز صبح، چون سجدهى شکر مىکردند، سر از سجودبرنمىداشتند تا اذان ظهر را مىشنیدند.
فضیلتسیم
آنکه احتیاط تمام داشته باشد و مداهنه در دین الهى ننماید و هرگاهمسایل دینى از او سؤال کنند، اگر اجتهاد در آن مسئله نکرده باشد، جواب نگوید،و اگر اجتهاد کرده باشد، تقیه و رعایت، نکند، خواه، سائل را خوش آید یا بد آیدو موافق غرض او جواب را باشد یا مخالف غرض او، [بلکه] مطابق شرع و موافق حقگوید و تدلیس و تلبیس ننماید; زیرا که در حدیث وارد شده که:
المفتى على شفیر جهنم;
یعنى، فتوا دهنده، برکنار جهنم ایستاده است و بهادنا زلت و لغزش به جهنم مىافتد.
و از حضرت امام جعفر صادق(ع) منقول است که به مفضل بن یزید فرمود که:
نهى مىکنم تو را از دو خصلت که در این دو خصلت، هلاک مىشوند مردان بسیار: نهىمىکنم تو را که عبادت کنى خدا را به باطل، و فتوا دهى مردم را بهآن چه ندانى. (8)
و در حدیث صحیح دیگر، حضرت امام محمدباقر(ع) فرمود که:
هر که فتوا دهد مردم را به غیر علم و نه هدایت، لعنت کنند او را ملائکهى رحمتو ملائکهى عذاب، و لا حق شود به او، وزر و وبال هر که عمل کند به فتواى او. (9)
و بالجمله، امر فتوا، بسى خطیر است و در این زمان، در باب فتوا، اکثر اهل علم،مسامحه مىنمایند و مکرر فتاوى غیر صحیحه دیده مىشود.
و کسى که فتواى غیر صحیح دهد، یا از روى جهل استیا تجاهل، و در هر دو صورت،این مفتى، قابلیت ندارد; زیرا که مفتى باید که مجتهد باشد و اجتهاد، مرتبهاىسهل نیست و شرایط بسیار دارد و همه کس را آن مرتبهى جلیله حاصل نمىشود. و لهذاشیخ زینالدین، علیهالرحمه، مىفرماید که:
اجتهاد، فضل الهى است که حق تعالى، عطا مىفرماید به هر که مىخواهد (10) .
و ایضا باید که مفتى از مرتبهى اجتهاد، دقتبسیار به کار برد در اصل مسئله وهمچنین در تطبیق مسئله بر مواردى که استفتا مىنمایند. و در هر یک از این دومقام، خطا واقع مىشود... .
فضیلت چهارم
آن که تهذیب اخلاق کرده باشد; یعنى، اخلاق رذیله و صفات ذمیمه کهدر نفس آدمى کامن و پنهان مىباشد و محرک آدمى بر معاصى و گناهان مىشود و مانعاز رسیدن به مراتب قرب و رضوان مىگردد، آنها را از نفس خود سلب مىنماید; زیراکه اینها، امراض نفسانى و موجب حرمان از سعادات ابدىاند و ازالهى آنها، درحصول قرب و سعادت، دخل تمام دارد.
و این اخلاق رذیله، بسیار است و هریک از آنها شعب بسیار نیز دارد و این حقیردر کتاب روادعالنفوس (11) به مجملى از آنها و مفاسد آنها اشاره نمودهام و درکتاب تهذیب الاخلاق مفصل و مشروح ایراد کردهام و در اینجا به ذکر مختصرى از اخلاقذمیمه و مفاسد آنها اقتصار مىنماییم.
اول، «تکبر» که در حدیث وارد شده که:
عزت، رداى خدا است و کبر، از خدا است. هرکه، چیزى از این دو صفت را برخودببندد، حق تعالى او را سرنگون در جهنم افکند. (12)
دویم «حسد» که در حدیثواقع شده که: «حسد، ایمان را مىخورد، چنان که آتش، هیزم را مىخورد». (13)
سیم«بخل» که حضرت امام محمد باقر(ع) فرمود که:
رسول خدا(ص) هر صبح و شام، پناه مىبرد به خدا از بخل. و ما نیز پناه مىبریمبه خدا از بخل. و به درستى که حق تعالى مىفرماید که: «هرکسى که نفس خود را ازبخل نگاه دارد، او از رستگاران است». چهارم، «حرص»، خواه حرص بر جمعمال یا حرص بر تحصیل جاه و اعتبار و ریاست. و در حدیث وارد شده که:
دینار و درهم، هلاک کرد گروهى را که پیش از شما بودهاند و شما را نیز هلاکخواهد شد. (14) و در حدیث دیگر وارد شده که:
هر که طلب نماید ریاست و سرکرده بودن را، هلاک مىشود. (15)
پنجم، «طول امل»که در حدیث وارد شده که حضرت امیرالمؤمنین فرمود که:
خصلتى که از آن بر شما بیشتر مىترسم، دو خصلت است: یکى، متابعتخواهشهاى نفسو دیگرى، طول امل. اما متابعت هوا، پس آدمى را منع مىنماید از قبول حق ومتابعتحق. و اما طول امل، پس موجب فراموشى آخرت مىگردد. (16)
ششم، «ریا» کهدر حدیث وارد شده که:
اجتناب کنید از ریا; زیرا که آن، به منزلهى شرک به خدا است.
و مرائى را در روز قیامت، به چهار نام مىخوانند: «اى کافر!»، «اىبدکردار!»، «اى مکار!»، «اى زیانکار!»، عمل تو، بر طرف شد و مزد تو، باطلگردید و تو را در این روز، بهره و ثوابى نیستبرو و ثواب خود را به طلب از آنکس که براى او کارى کردى!هفتم، «عجب» که در حدیث وارد شده که:
خدا مىدانست که گناه، از براى مؤمن بهتر است از عجب. و اگر این نمىبود،نمىگذاشت که هیچ مومنى به گناه مبتلا شود. (17)
فضیلت پنجم
آن که اجتناب کند از شبهات. و مراد شبهات، امورى است که حال آنها مشتبه باشدو احتمال حرمت و حلیت، هر دو، داشته باشد.
و از آن جمله است، اموال ظلمه; یعنى، مالى که در تصرف ایشان باشد و حرمت آنمال، به خصوصه، بر ما معلوم نباشد.
و احادیث در احتراز و اجتناب از شبهات بسیار است. و در احادیث معتبره واردشده که: «اجتناب کنید از شبهات تا نیفتى در هلکات». (18) و سر این معنا وحکمت در احتراز از اموال مشتبهه، منکشف نمىگردد، مگر بعد از تمهید مقدمهاى.
و آن مقدمه این است که: در محل خود مبین شده، بنابر قاعدهى حسن و قبح عقلیین،که افعال واجبه و مستحبه مشتمل استبر مصالحى چند که سبب وجوب یا استحباب آنفعل گردیده، و اعمال محرمه و یا مکروهه، منطوى است. بر مفاسدى چند که باعثحرمتیا کراهت آن عمل گردیده. و این مصالح و مفاسد، یا لازم ذوات و ماهیات آنافعال و اعمال است، یا لازم صفات لازمهى آنها، یا لازم بعضى از جهات و اعتباراتآنها است. و بالجمله، چون اعمال و افعال، بعضى مستتبع خیر و بعضى مستتبع شراست، شارع -که طبیب نفوس خلایق است- امر فرموده به اتیان به اعمالى که از قسماول باشد، تا موجب حصول خیر شود، و نهى فرموده است [از قسم دوم] تا موجب دفعشر شود. بر حسب اختلاف مراتب خیر، بعضى را واجب و بعضى را سنت، و به اعتبارمراتب شر، بعضى را حرام و بعضى را مکروه گردانید.
پس افعال واجبه و مستحبه، دو ثمره دارد:
اول، ثمرهى عقلى که از لوازم آن عمل است، عقلا; یعنى، صلاح حال عامل که بهوسیلهى آن عمل حاصل مىشود.
دویم، ثمرهى شرعى که متفرع استبر آن عمل، شرعا; یعنى، ثواب آن عمل که شارعبراى آن عمل قرار داده.
و همچنین افعال محرمه و مکروه نیز مستلزم است ثمرهى عقلىاى را که فساد حالعامل است، یا ترک مرتبهى کامله از صلاح حال. و ثمرهى شرعى که حصول گناه استیاانحطاط درجه.
و بالجمله، همچنان که اجسام بسیطه و مرکبه را، به اعتبار طبایع و امزجه،لوازمى چند است که تخلف از آنها نمىکند، مانند آتش از جهتحرارت و قرنفل وکافور از جهت تسخین و تبرید، همچنین افعال حسنه و افعال قبیحه را لوازم عقلىاىهست که از آنها تخلف نمىنماید، و لیکن ما را علمى نیستبه اکثر آن لوازم، مگراز جهت اخبار شارع; چنان که در حدیث وارد شده که:
خداوندا! بیامرز گناهانى را که تغییر مىدهد نعمتهاى تو را!
و بیامرز گناهانى را که نازل مىگرداند خشم تو را!
و بیامرز گناهانى را که رد مىکند دعا را!
وبیامرز گناهانى را که نازل مىگرداند بلا را!
و بیامرز گناهانى را که حبس مىکندباران را!
و بیامرز گناهانى را که برمىدارد پرده را!
و بیامرز گناهانى را کهتعجیل مىکند فنا را!
و بیامرز گناهانى را که مورث پشیمانى است!
و بیامرزگناهانى را که هتک مىکند پردهها را! (19)
و هر یک از این گناهان، در احادیثبیان شده.
چون این مقدمه، ممهد شد، اکنون گوییم که مال شبهه ناک، خالى از دو صورت نیست;زیرا که به حسب واقع و نفسالامر، یا مال حلال استیا مال حرام، و در هر دو صورت،بنابر قاعدهى مقرره، که افعال مسلمانان محمول بر صحت است، چون اکنون در یدمالکانهى مسلمى است، جایز استبه حسب ظاهر شرع، تصرف در آن و حرام نیست صرفآن. و بدین جهت، ثمرهى شرعى -یعنى، حصول عقاب- ساقط است.
و لیکن در صورت دویم، که به حسب واقع، حرام باشد، لازم دارد صرف آن مال، ثمرهىعقلىاى را; چنانکه اگر کسى شراب خورد، به گمان آنکه آب انار است; چه در اینصورت، اگر چه گناه ندارد و لیکن مست مىشود و از یاد حقتعالى غافل مىگردد ومفاسد مستى، او را عارض مىشود.
و از این قبیل است نیز بعضى از امور میشومه، مانند آن که خانهاى که مغضوب یامقبرهى مسلمانان باشد، یا به جهت دیگر مباح نباشد، و مسلمى، با جهل حال، در آنتصرف نماید، او را اثمى و عقابى نیست، و لیکن ثمرات بد تصرف در آن و سکناى آن،مترتب مىشود و به جهت آن، میشوم است.
چون این مراتب را دانستى، گوییم که طعام ظلمه، هرگاه به حسب واقع و نفسالامرحرام باشد و شخصى آن را به نادانى صرف نماید و خود را خوش دل کند به آن که بهحسب ظاهر شرع، حلال است، لاجرم، آن طعام حرام، جزو جسد او مىشود و به اعتبار جهتحرمت واقعى که در آن است، گوشت و خون حرامزاده در بدن او متکون مىگردد و بدناو به وسیلهى آن طعام حرام، قوت مىبابد. و معلوم است که بدن و اجزاى بدن، آلتعبادت و بندگى جناب احدیت است و به وسیلهى بدن و قوت بدن و اعضا و جوارح و قواو مشاعر، عبادت و بندگى واقع مىشود، و چهگونه قوتى که از حرام به همرسد وخاصیتهاى بد داشته باشد، آلت عبادات مخلصانه و طاعات مقربه مىشود؟! زیرا که ازحرامزاده، خیر و نیک صادر نمىگردد، و نطفهاى که از آن حرام حاصل شود نیز، صالحو شایسته، و فرزندى که از آن نطفه متولد شود، سعادتمند نخواهد بود.
نقل مىنمایند که در زمان خاقان گیتى ستان ، علیه شآبیب الرحمه والغفران، یکىاز اتراک و ارباب مناصب، فرزندان بسیار داشت و یکى از آنها در غایت صلاح و خوبىو نهایتسداد و نیکى بود. و او را همسایهاى بود از اهل علم و ورع، و او نیزفرزندان بسیار داشت و یکى از آنها جاهل و فاسق و بى سعادت بود. روزى آن ترک بهآن مرد صالح گفت: «چه عجب است که از من چنین فرزندى و از تو چنان فرزندى بههم رسیده؟ مرد صالح در جواب گفت: عجب نیست; من، طعام تو را خوردهام و از طعامشبههناک تو، نطفهى این فرزند منعقد شده و تو، طعام مرا تناول نموده و از طعامحلال من، آن فرزند صالح به هم رسیده.
و بالجمله، مفاسد طعام شبهه ناک، بسیار است و مانند سایر اغذیه تا چهل روز دربدن باقى مىماند و مهیج اسباب شقاوت و بدبختى مىگردد و مانع ادراک حقایقمعارف، کما هى و وصول هدایات ربانى ونیل سعادات جاودانى مىشود.
و ایضا، معاشرت با ایشان در اغلب اوقات و احیان، لازم دارد بسیارى از امورمنهیه را. و صحبت داشتن با ایشان و مشاهدهى اوضاع ایشان، مورث میل به دنیا وفراموش شدن آخرت مىگردد. پس هرکه مراتب عالیهى قرب و منازل متعالیهى سعادت راخواهد، باید که ترک نماید معاشرت ظلمه را، مگر به وجهى که شارع مرخص فرموده.
و لهذا در ازمنهى سالفه، چنین شایع بوده که علماى دین و طالبان یقین، اجتنابمىنمودهاند از اموال مشتبهه، و طعام ظلمه و ارباب مناصب را نمىخوردهاند ومعاشرت باایشان نمىنمودهاند. و بدین جهت، توفیقات عظیمه مىیافتهاند و تاییداتجلیله، ایشان را رخ مىنموده و علوم و معارف حقه، بر ایشان منکشف مىگردیده; چهطعام حلال، دل را نورانى و قابل انعکاس اشعهى معارف نامتناهى مىگرداند.
و لهذا شیخ سدید سعید، شیخ شهید، قدس الله روحه، در عرض هفت روز، کتاب لمعه رابا آن دقت و متانت تصنیف نموده و شهید ثانى زینالدین، علیهالرحمه، در زمانقلیلى کتاب مسالک را، که قریب به صد و بیست هزار بیت است، تالیف کرد و جمیعابواب و همهى فنون فقه را اجتهاد نمود.
و هرکه از روى بصیرت، در آن کتاب تامل و تدبر نماید، به یقین مىداند کهتحقیقات و تدقیقاتى که در آن کتاب شده، اکثر آنها از الهامات رحمانى است، نهبه قوت فضیلت .
و در این اوان، این شیوهى مرضیه و این طریقهى مسلوکه، مهجور و متروک گردیدهاست و اکثر اهل علم، از معاشرت ظلمه احتراز و اجتناب نمىنمایند و امروز نزدفلان و فردا نزد فلان و پس فردا نزدمنسوبان ایشان به سر مىبرند و ابدان ایشان،از طعمهاى اهل ظلم و طغیان، پرورش و قوت مىیابد و یک شبانه روز عمر عزیز خودرا به سختان بىحاصل و کلمات بلاطایل مىگذرانند و در حین معاشرت، نصیحتیا ترغیببه امور آخرت یا امر به معروف ونهى از منکر، مطلقا بر زبان ایشان جارى نمىشود،یا سعى در حوائج مومنان -که کفارهى ورود مجالس ایشان است- به عمل نمىآید.
هیهات! هیهات! با این حالات ناشایست و ردى کجا است و توفیقات ربانى و تاییداتسبحانى و فیوضات صمدانى؟! و بدین جهت است که پیشوایان دین و هادیان طریق مبین،مذمت فرمودهاند علمایى را که معاشرت نمایند با انبیا و توانگران، و خوش آمدگویند اهل دنیا و ظالمان را.
و در حدیث معتبر از حضرت امام جعفر صادق(ع) منقول است که فرمود که:
طالبان علم، سه صنفاند; بشناس ایشان را به اشخاص ایشان و صفات ایشان: -پسفرمود که: -صنفى، طلب مىنمایند علم را براى جهل و مراء، و صنفى، طلب مىنمایندبراى گردنکشى و ختل، و صنفى، طلب مىنمایند براى دانایى و عقل.
اما صاحب جهل و مراء، پس او موذى و اذیت رساننده است و مراء و جدال کننده است.
و در مجالس، به سخن در مىآید و یاد مىکند علم و دانایى و حلم و بردبارى را، وخود را به این صفات مىستاید و پوشیده است جامهى خشوع و فروتنى و لیکن خالى استاز ورع و پرهیزگارى. پس بکوبد خداى تعالى، خیشوم او و قطع کند از او خیزوم اورا.
و صاحب گردنکشى و ختل، مردى است مکار و مفسد و گردنکشى مىکند بر اسباه خود، وتواضع و فروتنى مىنماید براى اغنیاى غیر خود و آنچه ایشان دهند به او، از رشوهو حطام دنیا، مىگیرد و هضم مىنماید و دین خود را حطم و باطل مىگرداند.
پس کور و پنهان کند خدا، به سبب این عمل، علم او را، و قطع نماید از آثارعلماءاش او را.
و صاحب دانایى و عقل، مردى است صاحب شکستگى و اندوه و بیدارى، و خنک خود رابسته است و جامهى عبادت خود را پوشیده است و شب را زنده مىدارد در تاریکى وعمل مىکند براى جناب اقدس الهى. و صاحب خشیت و خوف است و پیوسته به دعا مشغولاست و بر نفس خود مىترسد. و متوجه اصلاح نفس خود مىباشد واهل زمان خود رامىشناسد و از معتمدین برادران خود، وحشت مىدارد. پس محکم کند خدا، به سبب اینعمل، ارکان او را و عطا فرماید به او در قیامت، امان او را (20) .
رزقناالله و سائرالمؤمنین هذهالسعاده العظمى.
این استبعضى از فضایل که حصول آنها شرط است در قرب الهى.
و شروط دیگر نیز هست که از تتبع آیات و اخبار و سیرت علماى اخیار، ظاهرمىگردد و در کتب اخلاق و احادیث کفر و ایمان، مسطور است.
و جامع همهى آن فضایل و شروط آن «ترک دنیا و علم و عمل» است و هر که صاحباین خصلتباشد، او، مقرب درگاه الهى در نزد حق تعالى گرامى است.
پى نوشت ها:
1- ریحانهالادب، ج2، ص 102.
2- سوره فاطر (35): 28.
3- عوالى الالى، ج4، ص77، ح67.
4- الکافى، ج1، ص37، باب صفهالعلماء، ح2.
5- الکافى، ج1، ص 44، باب استعمال العلم، ح1; منیهالمرید، ص146.
6- الکافى، ج1، ص 45، باب استعمالالعلم، ح6; منیهالمرید، ص147.
7- الکافى، ج1، ص 44، باب استعمال العلم، ح4; منیهالمرید، ص146.
8- الکافى، ج1، ص42، بابالنهى عنالقول بغیر علم، ح3; منیهالمرید، ص283.
9- الکافى، ج1، ص42، بابالنهى عنالقول بغیر علم، ح1; منیهالمرید، ص283.
10- الروضهالبهیه، ج1، ص237، کتابالقضاء، شروط القاضى.
11- این کتاب تاکنون چاپ نشده و دو نسخهى خطى از آن در کتابخانه آیهاللهمرعشى به شمارههاى 1931و 4035 نگهدارى مىشود. براى اطلاع بیشتر از این کتاب رک:ذریعه، ج11، ص256.
12- الکافى، ج2، ص309، بابالکبر، ح3.
13- الکافى، ج2، ص306، بابالحسد، ح 1.
14- الکافى، ج2، ص316، باب حبالدنیا و الحرص علیها، ح6.
15- الکافى، ج2، ص297، باب طلبالریاسه، ح2.
16- الکافى، ج2، ص 335 -336، با اتباعالهوى، ح3.
17-الکافى، ج2، ص313، بابالعجب، ح1.
18- تنبیهالخواطر، ص43.
19- فرازهایى از دعاى کمیل.
20- الکافى، ج1، ص49، بابالنوادر، ح 5; منیهالمرید، ص139.