کلیات دین شناسى (2) سرچشمه دین، کاربردها، عنصر مشترک ادیان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در بخش نخست از مجموعه بحثهاى «کلیات دین شناسى» ضمن تبیین اهمیت وحساسیتبحث، واژه دین، تعاریف متکلمان اسلامى و غربى از دین را بررسى و تحقیقکرده، تاریخ دین پژوهى و رویکردهاى مختلف در این مساله را تحلیل و ارزیابىنمودیم، در این بخش، مسایل زیر را تحقیق خواهیم کرد:
1 طبقهبندى ادیان از دیدگاه محققان و پژوهشگران معاصر دین;
2 کاربردهاىدین و عنصر مشترک ادیان;
3 ماءخذ و سرچشمه دین.
بررسى سرفصلهاى یاد شده، آگاهىهایى را در زمینه ادیانبدوى، ادیان زنده وموجود در جهان، دیدگاههاى دینشناسان در باره اصل مشترک ادیان و منابع و مآخذىکه تعالیم و احکام دینى از آنها سرچشمه مىگیرد، به خوانندگان گرامى عرضه خواهدکرد.
طبقهبندى ادیان
یکى از بحثهاى رایج دینشناسى، بحث در باره طبقهبندى ادیان است.
این کار به ملاحظه جهات گوناگونى صورت گرفته است که برخى را یادآور مىشویم:
1 ادیان ابتدایى و پیشرفته
مقیاس این تقسیمبندى، وضعیت فکرى و روانى بشراست که به دو گونه ابتدایى و مترقى تقسیم مىشود و براین اساس، دین، که خود یکمشغله فکرى و روانى بشر است، به دو قسم ابتدایى و پیشرفته تقسیم مىگردد. اینتقسیم الزاما تاریخى نبوده و چنین نیست که همه انسانهایى که در نخستین دورههاىتاریخ حیات بشرى زندگى مىکردهاند، از نظر فکرى و روحى وضعیتى ابتدایى داشته، ویا همه انسانهاى دورههاى بعد، از وضعى مترقى در زمینه فکر و روان برخورداربودهاند. بلکه مقیاس، همانا سادگى و رشد و تعالى فکرى و روحى است، متعلق به هر دوره وعصرى که باشد.
برخى از صاحبنظران صفات عمومى انسانهاى ابتدایى را به گونه زیر بیان کردهاند:
1-شخصیت فردى آنها به قدرى وابسته به جامعه و قبیله خود است که نمىتوان گفتهر یک از افراد آنها در زمینه مسایل روحانى و اجتماعى فکر و ارادهاى مستقل دارد.
2- زودباورى و سادهلوحى از ویژگىهاى دیگر انسانهاى بدوى است که مورد توجهروانشناسان قرار گرفته است.
3- تعصب بیش از حد در مورد آداب و رسوم قومى و قبیلگى، یکى دیگر از صفاتعمومى انسانهاى بدوى، شناخته شده است.
4- جزم و تعیین غیر منطقى در مورد ادراکهاى حسى و یافتههاى تجربى نیز ازویژگىهاى افکار ابتدایى به شمار آمده است; یعنى هم به راحتى به یقین مىرسد، وهم در همه آن چه مىبیند و مىشنود، جزم پیدا مىکند، و حالت تردید و شک به خودراه نمىدهد.
5- غالبا عقاید و آداب و رسوم آنان از نیازهاى جسمانى و روانى آنها سرچشمهمىگیرد. از این روى، نیازمندىهاى بیولوژیک و پسیکولوژیک (جسمانى و روانى) مانندگرسنگى، عشق، ترس از درد یا مرگ، میل به تعدى و تجاوز به دیگران و امیال دیگردر رسوم و آداب آنان مؤثر است.6 با توجه به ویژگىهاى یاد شده، محققان براىادیان ابتدایى ویژگىهایى را به شرح زیر برشمردهاند:
الف) اعتقاد به مانا. مانا یک نیروى روحانى غیبى است که اعتقاد به آن نزداقوام بدوى عمومیت دارد، ولى در هر ناحیه و اقلیم، رسوم و آداب و واکنشهاى خاصىمعمول است، همه مردم بدوى معتقدند که یک قدرت ساکت و نامعلوم در هر شىء موجوداست و شبیه به یک قوه مافوق طبیعى است که به خودى خود داراى فعالیت و مافوق قوهحیاتى موجود در اشیاء است. از این روى; طبقات و نسلهاى متوالى این اقوام دربارهمانا به خواص و آثار سحرى شگفتانگیز معتقد شدهاند.
ب) فتیشیزم (Fetishism) . فتیش شىء یا اشیایى است مانند مهرهها، سنگریزهها،سنگهاى فرود آمده از آسمان، استخوانها، چوبهاى عجیب و نادر و امثال آن که موردپرستش بدوىها بوده است، و از همان لحظه که این اشیاء به دست آنها مىرسد، در آننیروى عظیمى را مخفى مىدانند که براى یابنده و دوستانش مفید و براى دشمنانشزیانبخش است.
ج) انیمیزم (Ani,isme) یا جاندارانگارى طبیعت. نزد امتهاى بدوى که در عصرحاضر هنوز وجود دارند. یک نوع حس پرستش ارواح متداول است، یعنى معتقدند که تمامموجودات، اعم از متحرک یا ساکن، مرده یا زنده، داراى روحى هستند که درون آنهامخفى و مستور است، نزد آنان ارواح داراى شکل و صورت و احساسات و عواطفند و ازنیروى اراده و قصد برخوردارند، و اگر به خشم آیند، بىاندازه خطرناک خواهند بود،و براى جلب توجه آنها باید از در چاپلوسى وارد شد و به آنها ابراز وفادارى واخلاص کرد.
انسان بدوى چون اشیاى طبیعت را داراى روح مىداند، و چنان که ما معتقدیم اشیاىطبیعت را مرده احساس نمىکند و جامد نمىداند، میان خود و طبیعتبه نوعى اتحادمىرسد.
د) توتمیزم (Totemism) توتم کلمهاى است از زبان بومیان آمریکا و معناى آننشانه یا علامت است. این علامت را بومیان آمریکا براى نمایاندن حیوان یا نباتى کهخیال مىکردند روح حامى قبیله در آن سکونت دارد به کار مىبردند. توتم معمولا یکجانور قابل خوردن، بىآزار و یا خطرناک و هولانگیز و به ندرت نیز یک گیاه و یایکى از قواى طبیعت، مانند باران و آب است که داراى رابطه خاصى با تمام عشیرهاست.
توتم بدوا جد اصلى و نخستین قبیله و بعد روح محافظ و کمک کار آن به شمارمىرود که به آنها حکمت و حل معماها و مشکلات را الهام مىکند، و در مواقع خطر،کودکان خود را مىشناسد و آنها را پناه مىدهد، از این رو، فرزندان یک توتم یاتوتمها به عنوان یک وظیفه مقدس باید توتم خود را نکشند و یا در صورتى کهحیوان نباشد نابودش نکنند، و از خوردن گوشت آن و یا هر گونه استفاده دیگرىاجتناب ورزند; در غیر این صورت، توتم، آنها را سخت کیفر خواهد کرد.
ه)تابوئیزم (Tabuism) کلمه تابو از زبان مردم پولى نزى گرفته شده و به معناىممنوع و حرام است. عدد تابوها نزد مردم بدوى از حد شمارش بیرون است تا آن جا کهاشیاى مختلف و اقدام به بعضى کارها و حتى بر زبان آوردن بعضى کلمات و نامها وقدم نهادن در اماکنى خاص، تابو به حساب مىآید. رییس گروه یا بزرگ قبیله، تاوقتى داراى قدرت و رهبرى است، غالبا تابو است و به اعتقاد آنان، دست زدن به بدنیا جامه و اثاث او و حتى فرش و جایى که بر آن گام نهاده، خطرناک است.
در یککلمه مىتوان گفت تابو، حرامهایى است که جنبه مرموزى دارد و علت آن از نظر منطقىو خودآگاهى عقلى و دینى روشن نیست، و این وجه تمایز محرمات ادیان توحیدى باتابو در ادیان بدوى است. اما عقایدى شبیه به تابو نزد مردم عادى ربطى به محرماتواقعى دین حق ندارد. چنین افرادى، در حقیقت تا حدى داراى روحیه بدوىاند. بدینجهت، عقاید دینى آنان نیز خالص و پیراسته از خرافات نیست.
و) پرستش طبیعت که مظاهر گوناگونى داشته است، از جمله سنگپرستى، گیاهپرستى،جانورپرستى و پرستش عناصر عالم وجود، مانند خاک، باد، آتش و آب.تفاوت طبیعت پرستى با انیمیزم این است که در انیمیزم شىء طبیعى به خاطر روحمرموزى که دارد پرستش مىشود، ولى در طبیعت پرستى ممکن استبه این جهتباشد وممکن است از آن جهت پرستش شود که نماینده و رمز یک امر حقیقى دیگر دانسته شدهاست. چنان که بتپرستان تحصیل کرده هندى از این جهتبه بت احترام مىگذارند که آنرا مظهر رمزى یک حقیقت عالى و نهفته که قابل ستایش است.مىدانند هر چند عوام الناس آنها، بت را یک موجود زنده و فعال مىدانند و براىآن روح و روانى قایلند.
از این جا مىتوان دو نتیجه به دست آورد:
1- در طول تاریخ بشر، دین از زندگى او جدا نبوده است و بدین جهت دینریشهدارترین عامل در فرهنگ بشرى است.
2- گرچه دیندارى و پرستش در ادیان بدوى به صورتهاى نامعقول و خرافى ظهورکرده است، ولى این، دلیلى بر آن چه برخى جامعهشناسان نتیجه گرفتهاند که دین درآغاز پیدایش حالتساده و ابتدایى داشته و رفتهرفته به ادیان پیشرفته مبدل شدهاست، نیست; زیرا همانگونه که یادآور شدیم، در جهان کنونى نیز مظاهرى از عقاید واعمال بدویان مشاهده مىشود، و این در حالى است که عصر کنونى، دوره ادیانپیشرفته و توحیدى است و نه ادیان ابتدایى.
بنابراین، دین از آغاز پیدایش بر پایه توحید استوار بوده است; هر چند به عللمختلف، طبیعتپرستى و شرک و خرافهگرایى در جوامع دینى راه یافته است.
2-ادیان زنده و غیرزنده
یکى دیگر از تقسیمبندىهاى رایج دین، تقسیم آن بهزنده و غیرزنده است.
برخى از ادیان، متعلق به تاریخ گذشتهاند و در جهان کنونى پیروانى ندارند،گرچه اکثر آنها تاثیر خود را روى تعلیمات یک یا چند تا از ادیان موجود حفظکردهاند. این ادیان را، ادیان مرده مىنامند، ادیان مصر قدیم در افریقا، ادیانمکزیک و پروى باستان در امریکا، ادیان قدیم بابل و آشور. متعلق به اقوام فنیقىو هیتى، ادیان میترایى و مانى در آسیاى صغیر، ادیان یونان و روم باستان، وادیان اقوام سلت و تیوتونى اروپا از این دستهاند.
در مقابل این ادیان، ادیاندیگرى قرار دارد که هماکنون پیروانى دارند، هر چند از نظر دامنه نفوذ و تعدادپیروان تفاوت بسیار دارند. از این ادیان به عنوان ادیان زنده یاد مىشود کهعبارتند از:
1- دین هندویى که تاریخ آن به حدود 1500 تا 2000 سال پیش از میلاد مسیح بازمىگردد.
2- دین یهودى که تاریخ آن به 1200 تا 1500 سال پیش از میلاد مسیح مىرسد.
3- دین شینتو که مبدا پیدایش آن را 660 سال پیش از میلاد مسیح گفتهاند.
4- دین زرتشتى که تاریخ پیدایش آن را قرن هفتم و ششم پیش از میلاد گفتهاند.
5- دین تائونى که تاریخ پیدایش آن را سال 604 قبل از میلاد گفتهاند.
6- دین جاینى (جینى) که تاریخ پیدایش آن به سال599 پیش از میلاد باز مىگردد.
7- دین بودایى که سال 560 پیش از میلاد پدید آمده است.
8- دین کنفوسیوسى که سال 551 پیش از میلاد را مبدا ظهور آن دانستهاند.
9- دین و آیین دیگرى که از ادیان زنده جهان به شمار مىآید، دین صابئى است.
قرآن کریم از صابئان در ردیف یهود و نصارى یاد مىکند. صابئان آیین خود را بهحضرت یحیى تحمید دهنده یا یحیاى محمد نسبت مىدهند، قرآن کریم حضرت یحیى راپیامبرى صاحب کتاب و حکم معرفى کرده است.
تاریخ این دین به اندکى پیش از دینمسیح باز مىگردد.
10- دین مسیحیت. بنابراین که حضرت عیسى(ع) در سى سالگى دینمسیحیت را اعلان کرده است، تاریخ پیدایش آن سىام میلادى خواهد بود.
11- دیناسلام. با توجه به این که تاریخ ولادت پیامبر گرامى اسلام سال 570 میلادى بوده و آنحضرت در سن چهل سالگى به پیامبرى برگزیده شده است.
تاریخ پیدایش دین اسلام سال 610 میلادى بوده است.
12- دین سیک. تاریخ تولد نانک (Nanak) ، بنیانگذار این دین را سال1469 میلادىو تاریخ وفات او را سال 1538 میلادى نوشتهاند، و از طرفى گفتهاند وى تا36 سالگىآیین سیک را ابراز نکرده است.از این جا مىتوان آغاز قرن شانزدهم میلادى راتاریخ تقریبى پیدایش آیین سیک دانست.
3-ادیان توحیدى و غیر توحیدى
اعتقاد به وجود خدا و توحید و شرک، عامل دیگرىدر تقسیمبندى ادیان است، هفت دین از ادیان زنده جهان در آغاز به وضوح معتقد بهخداشناسى بودهاند، ادیان اسلام، مسیحیت، صابئى، یهودى، سیک و زرتشتیگرى. دو دیناز آنها یعنى دین جاینى و بودایى، بدون هیچ تاکید خاصى بر وجود خدا آغازشدهاند. سه دین دیگر، یعنى ادیان هندویى، کنفوسیوسى و شینتو. در زمینهاى مبتنىبر شرک طبیعتپرستى بنیانگذارى شدهاند.
به طور کلى، این وضع را مىتوان به صورت زیر جمعبندى کرد:
الف) ادیان اسلام، مسیحیت، یهودى، سیک، ادیان توحیدىاند.
ب) دین زرتشتى تقریبا توحیدى است. گرچه فلسفه متافیزیک آن مبتنى بر ثنویتبوده و در متن کتاب مقدس آن، عبادت و پرستش شیاطین متعدد به رسمیتشناخته شدهاست.
ج) ادیان باقى مانده عملا مبتنى بر شرک هستند.
شایان ذکر است که مقصود ازتوحیدى بودن ادیانى چون مسیحیت این نیست که عقیده تثلیثبا توحید منافات ندارد، بلکه مقصود این است که اعتقاد به خداى یکتا به عنوان یک عقیده دینى به رسمیتشناخته شده است، گرچه در کنار آن، عقیده تثلیث نیز مورد قبول است و باور اکثرمسیحیان این است که این دو با یکدیگر ناسازگار نیستند و عقیده تثلیثیا فراتراز بحث عقلى است و یا باید به گونهاى تفسیر شود که با اعتقاد به یگانگى خدا،ناسازگار نباشد، هر چند از نظر ما این تلاشها در حل تعارض کامیاب نبوده است.
کاربردهاى دین
گرچه با توجه به بحثهاى تعریف و تقسیم دین، کاربردهاى دین رامىتوان تشخیص داد و به بررسى جداگانه نیاز ندارد. ولى براى آن که بتوان بحثعنصر مشترک ادیان را روشنتر عرضه کرد، طرح مستقل آن خالى از فایده نخواهد بود. کاربردهاى دین را مىتوان در موارد زیر نشان داد:
1- برنامههاى زندگى اخلاقى و اجتماعى، خواه مستند به وحى باشد یا نباشد، چنانکه کمونیسم و اومانیسم نیز گاهى، نوعى دین نامیده مىشوند. اگوست کنت که دین بهمعناى برنامههاى مستند به وحى را رد کرد، خود دینى را به نام «دین انسانیت»پیشنهاد کرد که اومانیستى و انسانگرایانه است.
2-اعمال و مناسک و آداب ویژهاى که با عبادت و پرستش همراه است، خواه معبود،خدا یا خدایان و یا ارواح و یا برخى مظاهر طبیعى باشد. چنان که وقتى از ادیانابتدایى سخن به میان مىآید، همین معنا مقصود است.
3- مراسم و آداب زندگى مبتنى بر اعتقاد به جهان غیب که با پرستش خدا یاخدایان همراه است. بخشى از کاربرد دین در مورد ادیان الهى اعم از توحیدى وغیرتوحیدى ناظر به همین معناست.
4- مراسم و مناسک مبتنى بر اعتقاد به ماوراى طبیعت و همراه با پرستش خداىیکتا. این مورد در ادیان الهى و توحیدى کاربرد وسیعى دارد که از آنها با نامادیان ابراهیمى نیز یاد مىشود.
عنصر مشترک ادیان
اکنون باید هر یک از این کاربردها را مورد مطالعه قرار دادو عنصر مشترک آنها را روشن ساخت.
1- ایدئولوژى و جهانبینى
آن چه مىتواند عنصر مشترک در مورد کاربرد اول دینبه شمار آید، همانا ایدئولوى و جهانبینى است، مقصود از ایدئولوژى، برنامههاىویژه زندگى است و مقصود از جهانبینى، نوع بینش و نگرش خاص به انسان و جهان است.علامه طباطبائى در این باره توضیحى دارد که خلاصه آن را یادآور مىشویم:
تردید نیست که هر یک از افراد انسان در زندگى طبعا به همنوعان خود گراییده درمحیط اجتماع و زندگى دستهجمعى اعمالى انجام مىدهد و این اعمال را تحت نظامىقرار مىدهد که از آن تخطى نمىکند و منشا این نظم، این است که انسان مىخواهد یکزندگى سعادتمندانه داشته باشد که تا مىتواند نیازمندىهاى خود را به طور کاملترىرفع کند.
از این جاست که انسان پیوسته اعمال خود را طبق مقررات و قوانینى که به دلخواهخود وضع کرده و یا از دیگران پذیرفته، تطبیق مىکند. این قوانین و مقررات، مبتنىبر نوع تصور و شناختى است که انسان از جهان هستى که خود نیز جزئى از آن استدارد.
کسانى که جهان را همین جهان مادى و محسوس دانسته و انسان را پدیدهاى صددرصدمادى مىدانند که پس از مرگ نابود مىشود، روششان در زندگى به گونهاى است کهخواستههاى مادى و لذایذ چند روزه دنیوى خود را تامین کنند.
کسانى که مانند عامه بتپرستان جهان، طبیعت را آفریده خدایى بالاتر از طبیعتمىدانند، برنامه زندگى خود را طورى تنظیم مىکنند که خشنودى خدا را جلب کنند وموجبات خشم او را فراهم نیاورند; چه اگر خدا را خشنود کنند، نعمتخود رابرایشان فراوان و پاینده مىدارد، و اگر خشمگین سازند، نعمتخود را از دستشانخواهد گرفت.
کسانى که علاوه بر ایمان به خدا، براى انسان زندگانى جاودانى قایل بوده و اورا مسوول خوب و بد اعمال خود مىدانند، و در نتیجه، روز بازخواست و پاداش اثباتمىکنند مانند مجوس، یهود، نصارى و مسلمین، در زندگى خود راهى را مىخواهندبپیمانید که این اصل اعتقادى در آن مراعات شود و سعادت این سرا و آن سرا را،تامین کند.
مجموع این اعتقاد و اساس (اعتقاد در باره حقیقت انسان و جهان) و مقرراتمتناسب با آن که در مسیر زندگى مورد عمل قرار مىگیرد، «دین» نامیده مىشود.بنابراین، انسان هرگز از دین ( برنامه زندگى که براصل اعتقادى استوار است)بىنیاز نیست.
2- تقدس یا قدسیت
عنصر مشترک در مورد دومین کاربرد دین،«قدسیت» است; یعنى آنچه مورد پرستش قرار مىگیرد، از ویژگى دسیتبرخوردار است.
عدهاى از دینشناسان غربى، قدسیت را عنصر مشترک ادیان دانستهاند و مقصود آناناز دین، اصطلاح و کاربرد عام آن که شامل هر ایدئولوى و مرام زندگى شود، نیست،بلکه اصطلاح و کاربرد خاص آن استیعنى آداب و مراسم زندگى همراه با عبادت وپرستش، چنان که سودربلوم (Soderblom) (1866 1931)، متکلم و دینشناس سوئدىگفته است:
مفهوم قدسى یا قدسیت مفهوم کلیدى دین است و حتى از مفهوم خدا هم فراتر مىرود;زیرا ممکن است دینى بدون مفهوم خدا وجود داشته باشد، ولى هیچ دینى بدون تمایزبین قدسى و دنیوى وجود ندارد.
رودولف اتو Rudolf Otto (19371869)، متکلمو دینپژوه آلمانى نیز، طرفدار این نظریه است، و کتابى به نام مفهوم امر قدسىتالیف کرد. 20 از طرفداران نامدار این نظریه، میرچاالیاده رومانیایى (19861907)، مورخ معروف ادیان و مفسر نهادهاى دینى است. به نظر وى، قدسى و دنیوى دووجه از بودن در جهان است و همواره تلاش انسان دین وزر براى فرا رفتن از جهانغیرقدسى یا دنیوى به مدد تجربه کردن جهان فرا انسانى ارزشهاى متعال است.وى تصریح کرده است که خصلت قدسى، گوهر یگانه پدیده مذهبى است و نمىتوان آن رابا مقیاسهاى فیزیولوژى، روانشناسى، جامعهشناسى و غیر آن مطالعه کرد، و نیزیادآور شده است که توتمپرستى، بتپرستى، پرستش طبیعتیا ارواح و نیز پرستششیاطین و خدایان و سرانجام پرستش خداى یگانه، تجلیات گوناگون قداست مىباشند.
3- آفرینش و تدبیر آن چه را که مىتوان به عنوان عنصر مشترک در مورد سومینکاربرد دین دانست، مفهوم آفرینش و تدبیر یا ربوبیت است; یعنى در این جا آن چههسته مرکزى عقیده دینى است، مساله خلقت و تدبیر جهان است و این که خدایان نقشآفرینش و تدبیر جهان را دارند، و عبادت آنها به انگیزه جلب رضایت و پرهیز ازخشم و غضب آنها صورت مىگیرد. البته همه مشرکان قایل به تعدد خالق و آفریدگارنبودهاند، ولى اعتقاد به تعدد مدبر و رب ( ارباب) از مشترکات همه مشرکان بودهاست، چنان که قرآن کریم آن جا که عقاید مشرکان عصر رسالت را بازگو نموده،یادآور شده است که آنان خالقیت را منحصر در خدا ( الله) مىدانستند، ولىمعبودهاى خود را به این انگیزه عبادت مىکردند که مایه قدرت و عزت آنها باشند.چنان که مىفرماید:واتخذوا من دون الله آلهه لیکونوا لهم عزا و نیز مىفرماید: واتخذوا من دونالله آلهه لعلهم ینصرون .
4- نجات یا رستگارى ابدى
برخى از دین پژوهان، اصلنجات و رستگارى را عنصر مشترک ادیان بزرگ و متکامل دانستهاند; البته باید مقصودادیانى باشد که به حیات اخروى عقیده دارند.جان هیک از طرفداران این نظریه است، وى گفته است:
محتملا در ادیان ابتدایى عقیده به نجات یا رستگارى وجود ندارد; زیرا در اینادیان، آن چه اهمیت دارد، حفظ تعادل میان امور و اجتناب از بروز فاجعه است، ولىدر کلیه ادیان بزرگ و متکامل جهانى نوعى اعتقاد به رستگارى وجود دارد.
در این ادیان، عقیده به انتقال از یک جهان معصیتبار به وضعیتى کاملا امیدبخش وبهتر وجود دارد، این ادیان اعلان مىکنند که هستى غایى، حقیقت مطلق والوهیت کههستى کنونى ما اتصال و پیوند خود را با آن از دست داده، خیر مطلق یا بخشایشگراست.
بنابراین، باید به جستوجو برآمد و به نداى او پاسخ گفت; زیرا آن چه داراىحقیقت غایى است. داراى ارج و اعتبار غایى نیز است.
هر یک از این ادیان، براساس اصل نجات شناختى خود طریق خاصى را براى دستیافتنبه وصال هستى مطلق پیشنهاد مىکند و از طریق ایمان در پاسخ به رحمت الهى از طریقفنا شدن در ذات بارى، و یا از راه اخلاص روحى و اخلاقى به نجات و اشراق راهمىبرند.
وینستون کینگ Winston L.king نیز در مقاله «دین» Religion ازسلسله مقالات دائره المعارف دین، اصل رستگارى را عنصر مشترک ادیان دانسته ورستگارى دینى را با دو ویژگى زیر معرفى کرده است:
1- رستگارى دینى، تمایل به تمرکز بر نیازهایى دارد که یک فرهنگ آن رااساسىترین نیاز مىشمارد، و نیازهایى را که یک فرهنگ کم اهمیتتر مىشمارد نادیدهمىگیرد.
2- رستگارى دینى، ناظر به ارضاى کلى، مطلق و گاه استعلایى نیازهاى انسانى استو دامنهاى گسترده دارد که با توجه به زمینه فرهنگى آن، سلسله وسیعى از ارضاهاىطبیعى گرفته تا وجد ابدى اتحاد با مطلق را در برمىگیرد.
روشن است که تفسیروى از رستگارى بس گستردهتر از تفسیر جان هیک است، تفسیر جان هیک، مخصوص ادیانپیشرفته و احیانا توحیدى است، ولى این تفسیر، ادیان ابتدایى را نیز شامل مىشود.
ماءخذ و سرچشمه دین
دین، در معناى خاص آن، پدیدهاى الهى و آسمانى است و فاعلو پدید آورنده آن خداوند است، نقش بشر در این باره، عبارت است از ایمان (پذیرش دین)، شناخت و عمل، به عبارت دیگر انسان در مورد دین دو نقش را ایفامىکند، یکى نقش قابلى و پذیرندگى، و دیگر نقش فاعلى که جلوه معرفتى و رفتارىدارد، و در سایه این دو نقش قابلى و فاعلى، نقش سومى پدید مىآید که مىتوان آنرا «بهرهبرى» نامید; یعنى خلق و خوى او در پرتو ایمان و عمل به دین تحولیافته و رنگ دینى به خود مىگیرد و سرانجام به زندگى پاکیزهاى در دنیا و آخرتدست مىیابد. قرآن کریم در این باره مىفرماید:
من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مؤمن فلنحیینه حیوه طیبه و لنجزینهماءجرهم باءحسن ما کانوا یعملون .
: هر مرد و زن با ایمانى که کار شایستهانجام دهد، او را در فضاى زندگىاى پاکیزه حیات مىبخشیم و آنان را به نیکوتر ازآن چه عمل کردهاند پاداش مىدهیم.
بنابراین، دین آسمانى سرچشمهاى خدایى دارد و خداوند آن را به بشر اعطا کردهاست. قرآن کریم در این باره مىفرماید:
شرع لکم من الدین ماوصى به نوحا والذى اوحیناالیک و ما وصینا به ابراهیم وموسى و عیسى ان اقیموا الدین ولاتتفرقوا فیه... .
: براى شما همان دینى راتشریع کرد که آن را به نوح سفارش نمود، و آن چه بر تو (پیامبر اسلام) وحىنمودیم، و آن چه به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش کردیم، تا دین را بر پا داریدو در آن فرقه فرقه نشوید.
از آن جا که دین که فعل تشریعى خداوند استبر پیامبران وحى گردیده و از طریقوحى الهى به افراد بشر و مکلفان رسیده است، مىتوان گفت: «وحى الهى» ماءخذ وسرچشمه دین حق است و کتابهاى آسمانى مشروط به این که از دستبرد بشر و تحریفمصون مانده باشند منابع و مصادر دین آسمانى مىباشند، و چون دین اسلام خاتمادیان الهى است، قرآن کریم ماءخذ و مصدر دین حق است و به همین دلیل است کهخداوند، قرآن را با وصف مهیمن وصف کرده مىفرماید:
و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه... .
: قرآن را به حق بر تو نازل کردیم در حالى که کتابهاى آسمانى پیشین راتصدیق کرده و بر آنها نظارت دارد.
هیمنه داشتن چیزى نسبتبه چیز دیگر، عبارت است از تسلط داشتن برآن، به این کهبتواند در آن تصرف کند و آن را حفظ و مراقبت نماید، و قرآن کریم نسبتبهکتابهاى آسمانى پیشین این گونه است. قرآن، بیانگر همه حقایق دینى است و اصولثابت دینى را که در شرایع پیشین بوده حفظ نموده و آن چه از فروع دینى کهتحولپذیر بوده، نسخ کرده است تا برنامههاى آن با نیازهاى فطرى انسان از هر جهتهماهنگ باشد چنان که مىفرماید:
ان هذا القرآن یهدى للتى هى اقوم .
: این قرآن به طریقهاى استوارتر هدایتمىکند.
گذشته از این، با رجوع به قرآن مىتوان درستى و نادرستى مطالبى را که در کتبدینى دیگر ضبط شده است محک زد; یعنى آن چه با تعالیم قرآن ناسازگار باشد مردودو نادرستخواهد بود.
اینک با توجه به توضیحات یاد شده، منابع و مصادر دیناسلام را به صورت زیر تبیین مىکنیم.
1- قرآن کریم
با توجه به این که دین فعل تشریعى خداوند است. براى احکام وتشریعهاى دینى دو مرحله زیر قابل فرض و بلکه محقق است:
1- مرحله پیش از ابلاغ ;
2- مرحله پس از ابلاغ .
در مرحله نخست، احکام و تشریعهاى دینى در لوح محفوظ، به گونهاى که کیفیت آنبراى ما روشن نیست، تحقق مىیابد، آنگاه از طریق وحى به پیامبران الهى منتقلمىگردد و بردست آنان به مکلفان ابلاغ مىشود.
دین ( تکالیف الهى) در مرحله نخست جنبه انشایى دارد و در مرحله دوم جنبهفعلى داشته و منجز و الزامآور است و کاربرد دین در اصطلاح دینشناسى ناظر بهمرحله دوم است. بنابراین، احکام و تعالیمى که در قرآن کریم موجود است، همگى دیننامیده مىشوند.
البته همه آیات قرآن بیانگر دستورهاى اعتقادى یا عملى نیستند، بلکه مطالبىنیز در باره رخدادهاى تاریخى یا حوادث و پدیدههاى طبیعى و مانند آن بیان شدهاست که چون هدف اصلى از این گونه تعالیم، هدایتبشر به سوى مصالح دنیوى و سعادتاخروى است، و این همانا حقیقت و مقصود نهایى دین است، این تعالیم نیز تحت عنواندین شناخته مىشوند.
به عبارت دیگر، آیات تاریخى و طبیعى قرآن یک مدلول مطابقى دارند و یک مدلولالتزامى; مدلول مطابقى آنها که گزارش از یک رخداد تاریخى یا وصف یک حادثه یاقانون طبیعى است، مقصود بالاصاله قرآن نیست، بلکه مقصود بالاصاله آن مدلولالتزامى آنها است و آن به عقاید و احکام دینى باز مىگردد; یعنى یا هدف بیانخالقیت، ربوبیت، علم، قدرت، مهر، خشم و در یک کلمه صفات جمال و جلال الهى است ویا تبیین یک دستورالعمل و قانون دینى است.
2- احادیث نبوى
پس از قرآن کریم، احادیث نبوى دومین ماءخذ و سرچشمه دین استو این مطلب دو پایه دارد:
الف) کتاب آسمانى به شرح و تفسیر نیاز دارد; زیرا تعالیم و احکام دینى وارددر کتاب آسمانى ناظر به کلیات مسایل است و جزئیات مسایل باید توسط پیامبر درشرایط مناسب و به تدریجبیان شود; چنان که خداوند خطاب به پیامبر اکرم(ص)مىفرماید:
و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون .
ب)پیامبر، معصوم از خطا و گناه است و آن چه در تبیین تعالیم و احکام الهى بیانمىکند، چیزى جز وحى و قانون الهى نیست; چنان که خداوند در باره پیامبر اکرم(ص)مىفرماید:
و ما ینطق عن الهوى ×ان هو الا وحى یوحى ×علمه شدید القوى .
قرآن کریم درجاى دیگر مىفرماید:
فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله والرسول .
امام على(ع) در تفسیر این آیهفرمودهاند:
فرده الى الله ان نحکم بکتابه، ورده الى الرسول ان ناءخذ بسنته.
3-احادیث امامان معصوم:
با توجه به این که تبیین کلیات معارف و احکام دینى کارى است که تدریجاانجامپذیر بوده و به زمانى نسبتا طولانى نیاز دارد، زمان محدود عصر رسالت. براىانجام کامل این امر کافى نبود، از این روى مىبایست کسانى باشند که پس از آنحضرت این رسالت را ادامه داده و تکمیل کنند. بدین جهت، پیامبر اکرم(ص) با حدیثثقلین و مانند آن عصمت و قیادت عترت خود را به مسلمانان ابلاغ کرد و با ملاک عصمتو مقام قیادت دینى عترت پیامبر، احادیث آنان نیز به منزله احادیث نبوى بوده وماءخذ و مصدر دین خواهد بود.
این مطلب، گذشته از حدیث ثقلین و مانند آن، از آیاتى چون آیه وجوب اطاعت اولىالامر آیه ولایت، آیه تکمیل دین، آیه تطهیر و... نیز به دست مىآید کهشرح آن را باید در کتب کلام و تفسیر جویا شد.
1 طبقهبندى ادیان از دیدگاه محققان و پژوهشگران معاصر دین;
2 کاربردهاىدین و عنصر مشترک ادیان;
3 ماءخذ و سرچشمه دین.
بررسى سرفصلهاى یاد شده، آگاهىهایى را در زمینه ادیانبدوى، ادیان زنده وموجود در جهان، دیدگاههاى دینشناسان در باره اصل مشترک ادیان و منابع و مآخذىکه تعالیم و احکام دینى از آنها سرچشمه مىگیرد، به خوانندگان گرامى عرضه خواهدکرد.
طبقهبندى ادیان
یکى از بحثهاى رایج دینشناسى، بحث در باره طبقهبندى ادیان است.
این کار به ملاحظه جهات گوناگونى صورت گرفته است که برخى را یادآور مىشویم:
1 ادیان ابتدایى و پیشرفته
مقیاس این تقسیمبندى، وضعیت فکرى و روانى بشراست که به دو گونه ابتدایى و مترقى تقسیم مىشود و براین اساس، دین، که خود یکمشغله فکرى و روانى بشر است، به دو قسم ابتدایى و پیشرفته تقسیم مىگردد. اینتقسیم الزاما تاریخى نبوده و چنین نیست که همه انسانهایى که در نخستین دورههاىتاریخ حیات بشرى زندگى مىکردهاند، از نظر فکرى و روحى وضعیتى ابتدایى داشته، ویا همه انسانهاى دورههاى بعد، از وضعى مترقى در زمینه فکر و روان برخورداربودهاند. بلکه مقیاس، همانا سادگى و رشد و تعالى فکرى و روحى است، متعلق به هر دوره وعصرى که باشد.
برخى از صاحبنظران صفات عمومى انسانهاى ابتدایى را به گونه زیر بیان کردهاند:
1-شخصیت فردى آنها به قدرى وابسته به جامعه و قبیله خود است که نمىتوان گفتهر یک از افراد آنها در زمینه مسایل روحانى و اجتماعى فکر و ارادهاى مستقل دارد.
2- زودباورى و سادهلوحى از ویژگىهاى دیگر انسانهاى بدوى است که مورد توجهروانشناسان قرار گرفته است.
3- تعصب بیش از حد در مورد آداب و رسوم قومى و قبیلگى، یکى دیگر از صفاتعمومى انسانهاى بدوى، شناخته شده است.
4- جزم و تعیین غیر منطقى در مورد ادراکهاى حسى و یافتههاى تجربى نیز ازویژگىهاى افکار ابتدایى به شمار آمده است; یعنى هم به راحتى به یقین مىرسد، وهم در همه آن چه مىبیند و مىشنود، جزم پیدا مىکند، و حالت تردید و شک به خودراه نمىدهد.
5- غالبا عقاید و آداب و رسوم آنان از نیازهاى جسمانى و روانى آنها سرچشمهمىگیرد. از این روى، نیازمندىهاى بیولوژیک و پسیکولوژیک (جسمانى و روانى) مانندگرسنگى، عشق، ترس از درد یا مرگ، میل به تعدى و تجاوز به دیگران و امیال دیگردر رسوم و آداب آنان مؤثر است.6 با توجه به ویژگىهاى یاد شده، محققان براىادیان ابتدایى ویژگىهایى را به شرح زیر برشمردهاند:
الف) اعتقاد به مانا. مانا یک نیروى روحانى غیبى است که اعتقاد به آن نزداقوام بدوى عمومیت دارد، ولى در هر ناحیه و اقلیم، رسوم و آداب و واکنشهاى خاصىمعمول است، همه مردم بدوى معتقدند که یک قدرت ساکت و نامعلوم در هر شىء موجوداست و شبیه به یک قوه مافوق طبیعى است که به خودى خود داراى فعالیت و مافوق قوهحیاتى موجود در اشیاء است. از این روى; طبقات و نسلهاى متوالى این اقوام دربارهمانا به خواص و آثار سحرى شگفتانگیز معتقد شدهاند.
ب) فتیشیزم (Fetishism) . فتیش شىء یا اشیایى است مانند مهرهها، سنگریزهها،سنگهاى فرود آمده از آسمان، استخوانها، چوبهاى عجیب و نادر و امثال آن که موردپرستش بدوىها بوده است، و از همان لحظه که این اشیاء به دست آنها مىرسد، در آننیروى عظیمى را مخفى مىدانند که براى یابنده و دوستانش مفید و براى دشمنانشزیانبخش است.
ج) انیمیزم (Ani,isme) یا جاندارانگارى طبیعت. نزد امتهاى بدوى که در عصرحاضر هنوز وجود دارند. یک نوع حس پرستش ارواح متداول است، یعنى معتقدند که تمامموجودات، اعم از متحرک یا ساکن، مرده یا زنده، داراى روحى هستند که درون آنهامخفى و مستور است، نزد آنان ارواح داراى شکل و صورت و احساسات و عواطفند و ازنیروى اراده و قصد برخوردارند، و اگر به خشم آیند، بىاندازه خطرناک خواهند بود،و براى جلب توجه آنها باید از در چاپلوسى وارد شد و به آنها ابراز وفادارى واخلاص کرد.
انسان بدوى چون اشیاى طبیعت را داراى روح مىداند، و چنان که ما معتقدیم اشیاىطبیعت را مرده احساس نمىکند و جامد نمىداند، میان خود و طبیعتبه نوعى اتحادمىرسد.
د) توتمیزم (Totemism) توتم کلمهاى است از زبان بومیان آمریکا و معناى آننشانه یا علامت است. این علامت را بومیان آمریکا براى نمایاندن حیوان یا نباتى کهخیال مىکردند روح حامى قبیله در آن سکونت دارد به کار مىبردند. توتم معمولا یکجانور قابل خوردن، بىآزار و یا خطرناک و هولانگیز و به ندرت نیز یک گیاه و یایکى از قواى طبیعت، مانند باران و آب است که داراى رابطه خاصى با تمام عشیرهاست.
توتم بدوا جد اصلى و نخستین قبیله و بعد روح محافظ و کمک کار آن به شمارمىرود که به آنها حکمت و حل معماها و مشکلات را الهام مىکند، و در مواقع خطر،کودکان خود را مىشناسد و آنها را پناه مىدهد، از این رو، فرزندان یک توتم یاتوتمها به عنوان یک وظیفه مقدس باید توتم خود را نکشند و یا در صورتى کهحیوان نباشد نابودش نکنند، و از خوردن گوشت آن و یا هر گونه استفاده دیگرىاجتناب ورزند; در غیر این صورت، توتم، آنها را سخت کیفر خواهد کرد.
ه)تابوئیزم (Tabuism) کلمه تابو از زبان مردم پولى نزى گرفته شده و به معناىممنوع و حرام است. عدد تابوها نزد مردم بدوى از حد شمارش بیرون است تا آن جا کهاشیاى مختلف و اقدام به بعضى کارها و حتى بر زبان آوردن بعضى کلمات و نامها وقدم نهادن در اماکنى خاص، تابو به حساب مىآید. رییس گروه یا بزرگ قبیله، تاوقتى داراى قدرت و رهبرى است، غالبا تابو است و به اعتقاد آنان، دست زدن به بدنیا جامه و اثاث او و حتى فرش و جایى که بر آن گام نهاده، خطرناک است.
در یککلمه مىتوان گفت تابو، حرامهایى است که جنبه مرموزى دارد و علت آن از نظر منطقىو خودآگاهى عقلى و دینى روشن نیست، و این وجه تمایز محرمات ادیان توحیدى باتابو در ادیان بدوى است. اما عقایدى شبیه به تابو نزد مردم عادى ربطى به محرماتواقعى دین حق ندارد. چنین افرادى، در حقیقت تا حدى داراى روحیه بدوىاند. بدینجهت، عقاید دینى آنان نیز خالص و پیراسته از خرافات نیست.
و) پرستش طبیعت که مظاهر گوناگونى داشته است، از جمله سنگپرستى، گیاهپرستى،جانورپرستى و پرستش عناصر عالم وجود، مانند خاک، باد، آتش و آب.تفاوت طبیعت پرستى با انیمیزم این است که در انیمیزم شىء طبیعى به خاطر روحمرموزى که دارد پرستش مىشود، ولى در طبیعت پرستى ممکن استبه این جهتباشد وممکن است از آن جهت پرستش شود که نماینده و رمز یک امر حقیقى دیگر دانسته شدهاست. چنان که بتپرستان تحصیل کرده هندى از این جهتبه بت احترام مىگذارند که آنرا مظهر رمزى یک حقیقت عالى و نهفته که قابل ستایش است.مىدانند هر چند عوام الناس آنها، بت را یک موجود زنده و فعال مىدانند و براىآن روح و روانى قایلند.
از این جا مىتوان دو نتیجه به دست آورد:
1- در طول تاریخ بشر، دین از زندگى او جدا نبوده است و بدین جهت دینریشهدارترین عامل در فرهنگ بشرى است.
2- گرچه دیندارى و پرستش در ادیان بدوى به صورتهاى نامعقول و خرافى ظهورکرده است، ولى این، دلیلى بر آن چه برخى جامعهشناسان نتیجه گرفتهاند که دین درآغاز پیدایش حالتساده و ابتدایى داشته و رفتهرفته به ادیان پیشرفته مبدل شدهاست، نیست; زیرا همانگونه که یادآور شدیم، در جهان کنونى نیز مظاهرى از عقاید واعمال بدویان مشاهده مىشود، و این در حالى است که عصر کنونى، دوره ادیانپیشرفته و توحیدى است و نه ادیان ابتدایى.
بنابراین، دین از آغاز پیدایش بر پایه توحید استوار بوده است; هر چند به عللمختلف، طبیعتپرستى و شرک و خرافهگرایى در جوامع دینى راه یافته است.
2-ادیان زنده و غیرزنده
یکى دیگر از تقسیمبندىهاى رایج دین، تقسیم آن بهزنده و غیرزنده است.
برخى از ادیان، متعلق به تاریخ گذشتهاند و در جهان کنونى پیروانى ندارند،گرچه اکثر آنها تاثیر خود را روى تعلیمات یک یا چند تا از ادیان موجود حفظکردهاند. این ادیان را، ادیان مرده مىنامند، ادیان مصر قدیم در افریقا، ادیانمکزیک و پروى باستان در امریکا، ادیان قدیم بابل و آشور. متعلق به اقوام فنیقىو هیتى، ادیان میترایى و مانى در آسیاى صغیر، ادیان یونان و روم باستان، وادیان اقوام سلت و تیوتونى اروپا از این دستهاند.
در مقابل این ادیان، ادیاندیگرى قرار دارد که هماکنون پیروانى دارند، هر چند از نظر دامنه نفوذ و تعدادپیروان تفاوت بسیار دارند. از این ادیان به عنوان ادیان زنده یاد مىشود کهعبارتند از:
1- دین هندویى که تاریخ آن به حدود 1500 تا 2000 سال پیش از میلاد مسیح بازمىگردد.
2- دین یهودى که تاریخ آن به 1200 تا 1500 سال پیش از میلاد مسیح مىرسد.
3- دین شینتو که مبدا پیدایش آن را 660 سال پیش از میلاد مسیح گفتهاند.
4- دین زرتشتى که تاریخ پیدایش آن را قرن هفتم و ششم پیش از میلاد گفتهاند.
5- دین تائونى که تاریخ پیدایش آن را سال 604 قبل از میلاد گفتهاند.
6- دین جاینى (جینى) که تاریخ پیدایش آن به سال599 پیش از میلاد باز مىگردد.
7- دین بودایى که سال 560 پیش از میلاد پدید آمده است.
8- دین کنفوسیوسى که سال 551 پیش از میلاد را مبدا ظهور آن دانستهاند.
9- دین و آیین دیگرى که از ادیان زنده جهان به شمار مىآید، دین صابئى است.
قرآن کریم از صابئان در ردیف یهود و نصارى یاد مىکند. صابئان آیین خود را بهحضرت یحیى تحمید دهنده یا یحیاى محمد نسبت مىدهند، قرآن کریم حضرت یحیى راپیامبرى صاحب کتاب و حکم معرفى کرده است.
تاریخ این دین به اندکى پیش از دینمسیح باز مىگردد.
10- دین مسیحیت. بنابراین که حضرت عیسى(ع) در سى سالگى دینمسیحیت را اعلان کرده است، تاریخ پیدایش آن سىام میلادى خواهد بود.
11- دیناسلام. با توجه به این که تاریخ ولادت پیامبر گرامى اسلام سال 570 میلادى بوده و آنحضرت در سن چهل سالگى به پیامبرى برگزیده شده است.
تاریخ پیدایش دین اسلام سال 610 میلادى بوده است.
12- دین سیک. تاریخ تولد نانک (Nanak) ، بنیانگذار این دین را سال1469 میلادىو تاریخ وفات او را سال 1538 میلادى نوشتهاند، و از طرفى گفتهاند وى تا36 سالگىآیین سیک را ابراز نکرده است.از این جا مىتوان آغاز قرن شانزدهم میلادى راتاریخ تقریبى پیدایش آیین سیک دانست.
3-ادیان توحیدى و غیر توحیدى
اعتقاد به وجود خدا و توحید و شرک، عامل دیگرىدر تقسیمبندى ادیان است، هفت دین از ادیان زنده جهان در آغاز به وضوح معتقد بهخداشناسى بودهاند، ادیان اسلام، مسیحیت، صابئى، یهودى، سیک و زرتشتیگرى. دو دیناز آنها یعنى دین جاینى و بودایى، بدون هیچ تاکید خاصى بر وجود خدا آغازشدهاند. سه دین دیگر، یعنى ادیان هندویى، کنفوسیوسى و شینتو. در زمینهاى مبتنىبر شرک طبیعتپرستى بنیانگذارى شدهاند.
به طور کلى، این وضع را مىتوان به صورت زیر جمعبندى کرد:
الف) ادیان اسلام، مسیحیت، یهودى، سیک، ادیان توحیدىاند.
ب) دین زرتشتى تقریبا توحیدى است. گرچه فلسفه متافیزیک آن مبتنى بر ثنویتبوده و در متن کتاب مقدس آن، عبادت و پرستش شیاطین متعدد به رسمیتشناخته شدهاست.
ج) ادیان باقى مانده عملا مبتنى بر شرک هستند.
شایان ذکر است که مقصود ازتوحیدى بودن ادیانى چون مسیحیت این نیست که عقیده تثلیثبا توحید منافات ندارد، بلکه مقصود این است که اعتقاد به خداى یکتا به عنوان یک عقیده دینى به رسمیتشناخته شده است، گرچه در کنار آن، عقیده تثلیث نیز مورد قبول است و باور اکثرمسیحیان این است که این دو با یکدیگر ناسازگار نیستند و عقیده تثلیثیا فراتراز بحث عقلى است و یا باید به گونهاى تفسیر شود که با اعتقاد به یگانگى خدا،ناسازگار نباشد، هر چند از نظر ما این تلاشها در حل تعارض کامیاب نبوده است.
کاربردهاى دین
گرچه با توجه به بحثهاى تعریف و تقسیم دین، کاربردهاى دین رامىتوان تشخیص داد و به بررسى جداگانه نیاز ندارد. ولى براى آن که بتوان بحثعنصر مشترک ادیان را روشنتر عرضه کرد، طرح مستقل آن خالى از فایده نخواهد بود. کاربردهاى دین را مىتوان در موارد زیر نشان داد:
1- برنامههاى زندگى اخلاقى و اجتماعى، خواه مستند به وحى باشد یا نباشد، چنانکه کمونیسم و اومانیسم نیز گاهى، نوعى دین نامیده مىشوند. اگوست کنت که دین بهمعناى برنامههاى مستند به وحى را رد کرد، خود دینى را به نام «دین انسانیت»پیشنهاد کرد که اومانیستى و انسانگرایانه است.
2-اعمال و مناسک و آداب ویژهاى که با عبادت و پرستش همراه است، خواه معبود،خدا یا خدایان و یا ارواح و یا برخى مظاهر طبیعى باشد. چنان که وقتى از ادیانابتدایى سخن به میان مىآید، همین معنا مقصود است.
3- مراسم و آداب زندگى مبتنى بر اعتقاد به جهان غیب که با پرستش خدا یاخدایان همراه است. بخشى از کاربرد دین در مورد ادیان الهى اعم از توحیدى وغیرتوحیدى ناظر به همین معناست.
4- مراسم و مناسک مبتنى بر اعتقاد به ماوراى طبیعت و همراه با پرستش خداىیکتا. این مورد در ادیان الهى و توحیدى کاربرد وسیعى دارد که از آنها با نامادیان ابراهیمى نیز یاد مىشود.
عنصر مشترک ادیان
اکنون باید هر یک از این کاربردها را مورد مطالعه قرار دادو عنصر مشترک آنها را روشن ساخت.
1- ایدئولوژى و جهانبینى
آن چه مىتواند عنصر مشترک در مورد کاربرد اول دینبه شمار آید، همانا ایدئولوى و جهانبینى است، مقصود از ایدئولوژى، برنامههاىویژه زندگى است و مقصود از جهانبینى، نوع بینش و نگرش خاص به انسان و جهان است.علامه طباطبائى در این باره توضیحى دارد که خلاصه آن را یادآور مىشویم:
تردید نیست که هر یک از افراد انسان در زندگى طبعا به همنوعان خود گراییده درمحیط اجتماع و زندگى دستهجمعى اعمالى انجام مىدهد و این اعمال را تحت نظامىقرار مىدهد که از آن تخطى نمىکند و منشا این نظم، این است که انسان مىخواهد یکزندگى سعادتمندانه داشته باشد که تا مىتواند نیازمندىهاى خود را به طور کاملترىرفع کند.
از این جاست که انسان پیوسته اعمال خود را طبق مقررات و قوانینى که به دلخواهخود وضع کرده و یا از دیگران پذیرفته، تطبیق مىکند. این قوانین و مقررات، مبتنىبر نوع تصور و شناختى است که انسان از جهان هستى که خود نیز جزئى از آن استدارد.
کسانى که جهان را همین جهان مادى و محسوس دانسته و انسان را پدیدهاى صددرصدمادى مىدانند که پس از مرگ نابود مىشود، روششان در زندگى به گونهاى است کهخواستههاى مادى و لذایذ چند روزه دنیوى خود را تامین کنند.
کسانى که مانند عامه بتپرستان جهان، طبیعت را آفریده خدایى بالاتر از طبیعتمىدانند، برنامه زندگى خود را طورى تنظیم مىکنند که خشنودى خدا را جلب کنند وموجبات خشم او را فراهم نیاورند; چه اگر خدا را خشنود کنند، نعمتخود رابرایشان فراوان و پاینده مىدارد، و اگر خشمگین سازند، نعمتخود را از دستشانخواهد گرفت.
کسانى که علاوه بر ایمان به خدا، براى انسان زندگانى جاودانى قایل بوده و اورا مسوول خوب و بد اعمال خود مىدانند، و در نتیجه، روز بازخواست و پاداش اثباتمىکنند مانند مجوس، یهود، نصارى و مسلمین، در زندگى خود راهى را مىخواهندبپیمانید که این اصل اعتقادى در آن مراعات شود و سعادت این سرا و آن سرا را،تامین کند.
مجموع این اعتقاد و اساس (اعتقاد در باره حقیقت انسان و جهان) و مقرراتمتناسب با آن که در مسیر زندگى مورد عمل قرار مىگیرد، «دین» نامیده مىشود.بنابراین، انسان هرگز از دین ( برنامه زندگى که براصل اعتقادى استوار است)بىنیاز نیست.
2- تقدس یا قدسیت
عنصر مشترک در مورد دومین کاربرد دین،«قدسیت» است; یعنى آنچه مورد پرستش قرار مىگیرد، از ویژگى دسیتبرخوردار است.
عدهاى از دینشناسان غربى، قدسیت را عنصر مشترک ادیان دانستهاند و مقصود آناناز دین، اصطلاح و کاربرد عام آن که شامل هر ایدئولوى و مرام زندگى شود، نیست،بلکه اصطلاح و کاربرد خاص آن استیعنى آداب و مراسم زندگى همراه با عبادت وپرستش، چنان که سودربلوم (Soderblom) (1866 1931)، متکلم و دینشناس سوئدىگفته است:
مفهوم قدسى یا قدسیت مفهوم کلیدى دین است و حتى از مفهوم خدا هم فراتر مىرود;زیرا ممکن است دینى بدون مفهوم خدا وجود داشته باشد، ولى هیچ دینى بدون تمایزبین قدسى و دنیوى وجود ندارد.
رودولف اتو Rudolf Otto (19371869)، متکلمو دینپژوه آلمانى نیز، طرفدار این نظریه است، و کتابى به نام مفهوم امر قدسىتالیف کرد. 20 از طرفداران نامدار این نظریه، میرچاالیاده رومانیایى (19861907)، مورخ معروف ادیان و مفسر نهادهاى دینى است. به نظر وى، قدسى و دنیوى دووجه از بودن در جهان است و همواره تلاش انسان دین وزر براى فرا رفتن از جهانغیرقدسى یا دنیوى به مدد تجربه کردن جهان فرا انسانى ارزشهاى متعال است.وى تصریح کرده است که خصلت قدسى، گوهر یگانه پدیده مذهبى است و نمىتوان آن رابا مقیاسهاى فیزیولوژى، روانشناسى، جامعهشناسى و غیر آن مطالعه کرد، و نیزیادآور شده است که توتمپرستى، بتپرستى، پرستش طبیعتیا ارواح و نیز پرستششیاطین و خدایان و سرانجام پرستش خداى یگانه، تجلیات گوناگون قداست مىباشند.
3- آفرینش و تدبیر آن چه را که مىتوان به عنوان عنصر مشترک در مورد سومینکاربرد دین دانست، مفهوم آفرینش و تدبیر یا ربوبیت است; یعنى در این جا آن چههسته مرکزى عقیده دینى است، مساله خلقت و تدبیر جهان است و این که خدایان نقشآفرینش و تدبیر جهان را دارند، و عبادت آنها به انگیزه جلب رضایت و پرهیز ازخشم و غضب آنها صورت مىگیرد. البته همه مشرکان قایل به تعدد خالق و آفریدگارنبودهاند، ولى اعتقاد به تعدد مدبر و رب ( ارباب) از مشترکات همه مشرکان بودهاست، چنان که قرآن کریم آن جا که عقاید مشرکان عصر رسالت را بازگو نموده،یادآور شده است که آنان خالقیت را منحصر در خدا ( الله) مىدانستند، ولىمعبودهاى خود را به این انگیزه عبادت مىکردند که مایه قدرت و عزت آنها باشند.چنان که مىفرماید:واتخذوا من دون الله آلهه لیکونوا لهم عزا و نیز مىفرماید: واتخذوا من دونالله آلهه لعلهم ینصرون .
4- نجات یا رستگارى ابدى
برخى از دین پژوهان، اصلنجات و رستگارى را عنصر مشترک ادیان بزرگ و متکامل دانستهاند; البته باید مقصودادیانى باشد که به حیات اخروى عقیده دارند.جان هیک از طرفداران این نظریه است، وى گفته است:
محتملا در ادیان ابتدایى عقیده به نجات یا رستگارى وجود ندارد; زیرا در اینادیان، آن چه اهمیت دارد، حفظ تعادل میان امور و اجتناب از بروز فاجعه است، ولىدر کلیه ادیان بزرگ و متکامل جهانى نوعى اعتقاد به رستگارى وجود دارد.
در این ادیان، عقیده به انتقال از یک جهان معصیتبار به وضعیتى کاملا امیدبخش وبهتر وجود دارد، این ادیان اعلان مىکنند که هستى غایى، حقیقت مطلق والوهیت کههستى کنونى ما اتصال و پیوند خود را با آن از دست داده، خیر مطلق یا بخشایشگراست.
بنابراین، باید به جستوجو برآمد و به نداى او پاسخ گفت; زیرا آن چه داراىحقیقت غایى است. داراى ارج و اعتبار غایى نیز است.
هر یک از این ادیان، براساس اصل نجات شناختى خود طریق خاصى را براى دستیافتنبه وصال هستى مطلق پیشنهاد مىکند و از طریق ایمان در پاسخ به رحمت الهى از طریقفنا شدن در ذات بارى، و یا از راه اخلاص روحى و اخلاقى به نجات و اشراق راهمىبرند.
وینستون کینگ Winston L.king نیز در مقاله «دین» Religion ازسلسله مقالات دائره المعارف دین، اصل رستگارى را عنصر مشترک ادیان دانسته ورستگارى دینى را با دو ویژگى زیر معرفى کرده است:
1- رستگارى دینى، تمایل به تمرکز بر نیازهایى دارد که یک فرهنگ آن رااساسىترین نیاز مىشمارد، و نیازهایى را که یک فرهنگ کم اهمیتتر مىشمارد نادیدهمىگیرد.
2- رستگارى دینى، ناظر به ارضاى کلى، مطلق و گاه استعلایى نیازهاى انسانى استو دامنهاى گسترده دارد که با توجه به زمینه فرهنگى آن، سلسله وسیعى از ارضاهاىطبیعى گرفته تا وجد ابدى اتحاد با مطلق را در برمىگیرد.
روشن است که تفسیروى از رستگارى بس گستردهتر از تفسیر جان هیک است، تفسیر جان هیک، مخصوص ادیانپیشرفته و احیانا توحیدى است، ولى این تفسیر، ادیان ابتدایى را نیز شامل مىشود.
ماءخذ و سرچشمه دین
دین، در معناى خاص آن، پدیدهاى الهى و آسمانى است و فاعلو پدید آورنده آن خداوند است، نقش بشر در این باره، عبارت است از ایمان (پذیرش دین)، شناخت و عمل، به عبارت دیگر انسان در مورد دین دو نقش را ایفامىکند، یکى نقش قابلى و پذیرندگى، و دیگر نقش فاعلى که جلوه معرفتى و رفتارىدارد، و در سایه این دو نقش قابلى و فاعلى، نقش سومى پدید مىآید که مىتوان آنرا «بهرهبرى» نامید; یعنى خلق و خوى او در پرتو ایمان و عمل به دین تحولیافته و رنگ دینى به خود مىگیرد و سرانجام به زندگى پاکیزهاى در دنیا و آخرتدست مىیابد. قرآن کریم در این باره مىفرماید:
من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مؤمن فلنحیینه حیوه طیبه و لنجزینهماءجرهم باءحسن ما کانوا یعملون .
: هر مرد و زن با ایمانى که کار شایستهانجام دهد، او را در فضاى زندگىاى پاکیزه حیات مىبخشیم و آنان را به نیکوتر ازآن چه عمل کردهاند پاداش مىدهیم.
بنابراین، دین آسمانى سرچشمهاى خدایى دارد و خداوند آن را به بشر اعطا کردهاست. قرآن کریم در این باره مىفرماید:
شرع لکم من الدین ماوصى به نوحا والذى اوحیناالیک و ما وصینا به ابراهیم وموسى و عیسى ان اقیموا الدین ولاتتفرقوا فیه... .
: براى شما همان دینى راتشریع کرد که آن را به نوح سفارش نمود، و آن چه بر تو (پیامبر اسلام) وحىنمودیم، و آن چه به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش کردیم، تا دین را بر پا داریدو در آن فرقه فرقه نشوید.
از آن جا که دین که فعل تشریعى خداوند استبر پیامبران وحى گردیده و از طریقوحى الهى به افراد بشر و مکلفان رسیده است، مىتوان گفت: «وحى الهى» ماءخذ وسرچشمه دین حق است و کتابهاى آسمانى مشروط به این که از دستبرد بشر و تحریفمصون مانده باشند منابع و مصادر دین آسمانى مىباشند، و چون دین اسلام خاتمادیان الهى است، قرآن کریم ماءخذ و مصدر دین حق است و به همین دلیل است کهخداوند، قرآن را با وصف مهیمن وصف کرده مىفرماید:
و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه... .
: قرآن را به حق بر تو نازل کردیم در حالى که کتابهاى آسمانى پیشین راتصدیق کرده و بر آنها نظارت دارد.
هیمنه داشتن چیزى نسبتبه چیز دیگر، عبارت است از تسلط داشتن برآن، به این کهبتواند در آن تصرف کند و آن را حفظ و مراقبت نماید، و قرآن کریم نسبتبهکتابهاى آسمانى پیشین این گونه است. قرآن، بیانگر همه حقایق دینى است و اصولثابت دینى را که در شرایع پیشین بوده حفظ نموده و آن چه از فروع دینى کهتحولپذیر بوده، نسخ کرده است تا برنامههاى آن با نیازهاى فطرى انسان از هر جهتهماهنگ باشد چنان که مىفرماید:
ان هذا القرآن یهدى للتى هى اقوم .
: این قرآن به طریقهاى استوارتر هدایتمىکند.
گذشته از این، با رجوع به قرآن مىتوان درستى و نادرستى مطالبى را که در کتبدینى دیگر ضبط شده است محک زد; یعنى آن چه با تعالیم قرآن ناسازگار باشد مردودو نادرستخواهد بود.
اینک با توجه به توضیحات یاد شده، منابع و مصادر دیناسلام را به صورت زیر تبیین مىکنیم.
1- قرآن کریم
با توجه به این که دین فعل تشریعى خداوند است. براى احکام وتشریعهاى دینى دو مرحله زیر قابل فرض و بلکه محقق است:
1- مرحله پیش از ابلاغ ;
2- مرحله پس از ابلاغ .
در مرحله نخست، احکام و تشریعهاى دینى در لوح محفوظ، به گونهاى که کیفیت آنبراى ما روشن نیست، تحقق مىیابد، آنگاه از طریق وحى به پیامبران الهى منتقلمىگردد و بردست آنان به مکلفان ابلاغ مىشود.
دین ( تکالیف الهى) در مرحله نخست جنبه انشایى دارد و در مرحله دوم جنبهفعلى داشته و منجز و الزامآور است و کاربرد دین در اصطلاح دینشناسى ناظر بهمرحله دوم است. بنابراین، احکام و تعالیمى که در قرآن کریم موجود است، همگى دیننامیده مىشوند.
البته همه آیات قرآن بیانگر دستورهاى اعتقادى یا عملى نیستند، بلکه مطالبىنیز در باره رخدادهاى تاریخى یا حوادث و پدیدههاى طبیعى و مانند آن بیان شدهاست که چون هدف اصلى از این گونه تعالیم، هدایتبشر به سوى مصالح دنیوى و سعادتاخروى است، و این همانا حقیقت و مقصود نهایى دین است، این تعالیم نیز تحت عنواندین شناخته مىشوند.
به عبارت دیگر، آیات تاریخى و طبیعى قرآن یک مدلول مطابقى دارند و یک مدلولالتزامى; مدلول مطابقى آنها که گزارش از یک رخداد تاریخى یا وصف یک حادثه یاقانون طبیعى است، مقصود بالاصاله قرآن نیست، بلکه مقصود بالاصاله آن مدلولالتزامى آنها است و آن به عقاید و احکام دینى باز مىگردد; یعنى یا هدف بیانخالقیت، ربوبیت، علم، قدرت، مهر، خشم و در یک کلمه صفات جمال و جلال الهى است ویا تبیین یک دستورالعمل و قانون دینى است.
2- احادیث نبوى
پس از قرآن کریم، احادیث نبوى دومین ماءخذ و سرچشمه دین استو این مطلب دو پایه دارد:
الف) کتاب آسمانى به شرح و تفسیر نیاز دارد; زیرا تعالیم و احکام دینى وارددر کتاب آسمانى ناظر به کلیات مسایل است و جزئیات مسایل باید توسط پیامبر درشرایط مناسب و به تدریجبیان شود; چنان که خداوند خطاب به پیامبر اکرم(ص)مىفرماید:
و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون .
ب)پیامبر، معصوم از خطا و گناه است و آن چه در تبیین تعالیم و احکام الهى بیانمىکند، چیزى جز وحى و قانون الهى نیست; چنان که خداوند در باره پیامبر اکرم(ص)مىفرماید:
و ما ینطق عن الهوى ×ان هو الا وحى یوحى ×علمه شدید القوى .
قرآن کریم درجاى دیگر مىفرماید:
فان تنازعتم فى شىء فردوه الى الله والرسول .
امام على(ع) در تفسیر این آیهفرمودهاند:
فرده الى الله ان نحکم بکتابه، ورده الى الرسول ان ناءخذ بسنته.
3-احادیث امامان معصوم:
با توجه به این که تبیین کلیات معارف و احکام دینى کارى است که تدریجاانجامپذیر بوده و به زمانى نسبتا طولانى نیاز دارد، زمان محدود عصر رسالت. براىانجام کامل این امر کافى نبود، از این روى مىبایست کسانى باشند که پس از آنحضرت این رسالت را ادامه داده و تکمیل کنند. بدین جهت، پیامبر اکرم(ص) با حدیثثقلین و مانند آن عصمت و قیادت عترت خود را به مسلمانان ابلاغ کرد و با ملاک عصمتو مقام قیادت دینى عترت پیامبر، احادیث آنان نیز به منزله احادیث نبوى بوده وماءخذ و مصدر دین خواهد بود.
این مطلب، گذشته از حدیث ثقلین و مانند آن، از آیاتى چون آیه وجوب اطاعت اولىالامر آیه ولایت، آیه تکمیل دین، آیه تطهیر و... نیز به دست مىآید کهشرح آن را باید در کتب کلام و تفسیر جویا شد.