آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

در بخش نخست از مجموعه بحث‏هاى «کلیات دین شناسى‏» ضمن تبیین اهمیت وحساسیت‏بحث، واژه دین، تعاریف متکلمان اسلامى و غربى از دین را بررسى و تحقیق‏کرده، تاریخ دین پژوهى و رویکردهاى مختلف در این مساله را تحلیل و ارزیابى‏نمودیم، در این بخش، مسایل زیر را تحقیق خواهیم کرد:
1 طبقه‏بندى ادیان از دیدگاه محققان و پژوهشگران معاصر دین;
2 کاربردهاى‏دین و عنصر مشترک ادیان;
3 ماءخذ و سرچشمه دین.
بررسى سرفصل‏هاى یاد شده، آگاهى‏هایى را در زمینه ادیان‏بدوى، ادیان زنده وموجود در جهان، دیدگاه‏هاى دین‏شناسان در باره اصل مشترک ادیان و منابع و مآخذى‏که تعالیم و احکام دینى از آن‏ها سرچشمه مى‏گیرد، به خوانندگان گرامى عرضه خواهدکرد.
طبقه‏بندى ادیان
یکى از بحث‏هاى رایج دین‏شناسى، بحث در باره طبقه‏بندى ادیان است.
این کار به ملاحظه جهات گوناگونى صورت گرفته است که برخى را یادآور مى‏شویم:
1 ادیان ابتدایى و پیشرفته
مقیاس این تقسیم‏بندى، وضعیت فکرى و روانى بشراست که به دو گونه ابتدایى و مترقى تقسیم مى‏شود و براین اساس، دین، که خود یک‏مشغله فکرى و روانى بشر است، به دو قسم ابتدایى و پیشرفته تقسیم مى‏گردد. این‏تقسیم الزاما تاریخى نبوده و چنین نیست که همه انسان‏هایى که در نخستین دوره‏هاى‏تاریخ حیات بشرى زندگى مى‏کرده‏اند، از نظر فکرى و روحى وضعیتى ابتدایى داشته، ویا همه انسان‏هاى دوره‏هاى بعد، از وضعى مترقى در زمینه فکر و روان برخورداربوده‏اند. بلکه مقیاس، همانا سادگى و رشد و تعالى فکرى و روحى است، متعلق به هر دوره وعصرى که باشد.
برخى از صاحب‏نظران صفات عمومى انسان‏هاى ابتدایى را به گونه زیر بیان کرده‏اند:
1-شخصیت فردى آن‏ها به قدرى وابسته به جامعه و قبیله خود است که نمى‏توان گفت‏هر یک از افراد آن‏ها در زمینه مسایل روحانى و اجتماعى فکر و اراده‏اى مستقل دارد.
2- زودباورى و ساده‏لوحى از ویژگى‏هاى دیگر انسان‏هاى بدوى است که مورد توجه‏روان‏شناسان قرار گرفته است.
3- تعصب بیش از حد در مورد آداب و رسوم قومى و قبیلگى، یکى دیگر از صفات‏عمومى انسان‏هاى بدوى، شناخته شده است.
4- جزم و تعیین غیر منطقى در مورد ادراک‏هاى حسى و یافته‏هاى تجربى نیز ازویژگى‏هاى افکار ابتدایى به شمار آمده است; یعنى هم به راحتى به یقین مى‏رسد، وهم در همه آن چه مى‏بیند و مى‏شنود، جزم پیدا مى‏کند، و حالت تردید و شک به خودراه نمى‏دهد.
5- غالبا عقاید و آداب و رسوم آنان از نیازهاى جسمانى و روانى آن‏ها سرچشمه‏مى‏گیرد. از این روى، نیازمندى‏هاى بیولوژیک و پسیکولوژیک (جسمانى و روانى) مانندگرسنگى، عشق، ترس از درد یا مرگ، میل به تعدى و تجاوز به دیگران و امیال دیگردر رسوم و آداب آنان مؤثر است.6 با توجه به ویژگى‏هاى یاد شده، محققان براى‏ادیان ابتدایى ویژگى‏هایى را به شرح زیر برشمرده‏اند:
الف) اعتقاد به مانا. مانا یک نیروى روحانى غیبى است که اعتقاد به آن نزداقوام بدوى عمومیت دارد، ولى در هر ناحیه و اقلیم، رسوم و آداب و واکنش‏هاى خاصى‏معمول است، همه مردم بدوى معتقدند که یک قدرت ساکت و نامعلوم در هر شى‏ء موجوداست و شبیه به یک قوه مافوق طبیعى است که به خودى خود داراى فعالیت و مافوق قوه‏حیاتى موجود در اشیاء است. از این روى; طبقات و نسل‏هاى متوالى این اقوام درباره‏مانا به خواص و آثار سحرى شگفت‏انگیز معتقد شده‏اند.
ب) فتیشیزم (Fetishism) . فتیش شى‏ء یا اشیایى است مانند مهره‏ها، سنگ‏ریزه‏ها،سنگ‏هاى فرود آمده از آسمان، استخوان‏ها، چوب‏هاى عجیب و نادر و امثال آن که موردپرستش بدوى‏ها بوده است، و از همان لحظه که این اشیاء به دست آن‏ها مى‏رسد، در آن‏نیروى عظیمى را مخفى مى‏دانند که براى یابنده و دوستانش مفید و براى دشمنانش‏زیانبخش است.
ج) انیمیزم (Ani,isme) یا جاندارانگارى طبیعت. نزد امت‏هاى بدوى که در عصرحاضر هنوز وجود دارند. یک نوع حس پرستش ارواح متداول است، یعنى معتقدند که تمام‏موجودات، اعم از متحرک یا ساکن، مرده یا زنده، داراى روحى هستند که درون آن‏هامخفى و مستور است، نزد آنان ارواح داراى شکل و صورت و احساسات و عواطفند و ازنیروى اراده و قصد برخوردارند، و اگر به خشم آیند، بى‏اندازه خطرناک خواهند بود،و براى جلب توجه آن‏ها باید از در چاپلوسى وارد شد و به آن‏ها ابراز وفادارى واخلاص کرد.
انسان بدوى چون اشیاى طبیعت را داراى روح مى‏داند، و چنان که ما معتقدیم اشیاى‏طبیعت را مرده احساس نمى‏کند و جامد نمى‏داند، میان خود و طبیعت‏به نوعى اتحادمى‏رسد.
د) توتمیزم (Totemism) توتم کلمه‏اى است از زبان بومیان آمریکا و معناى آن‏نشانه یا علامت است. این علامت را بومیان آمریکا براى نمایاندن حیوان یا نباتى که‏خیال مى‏کردند روح حامى قبیله در آن سکونت دارد به کار مى‏بردند. توتم معمولا یک‏جانور قابل خوردن، بى‏آزار و یا خطرناک و هول‏انگیز و به ندرت نیز یک گیاه و یایکى از قواى طبیعت، مانند باران و آب است که داراى رابطه خاصى با تمام عشیره‏است.
توتم بدوا جد اصلى و نخستین قبیله و بعد روح محافظ و کمک کار آن به شمارمى‏رود که به آن‏ها حکمت و حل معماها و مشکلات را الهام مى‏کند، و در مواقع خطر،کودکان خود را مى‏شناسد و آن‏ها را پناه مى‏دهد، از این رو، فرزندان یک توتم یاتوتم‏ها به عنوان یک وظیفه مقدس باید توتم خود را نکشند و یا در صورتى که‏حیوان نباشد نابودش نکنند، و از خوردن گوشت آن و یا هر گونه استفاده دیگرى‏اجتناب ورزند; در غیر این صورت، توتم، آن‏ها را سخت کیفر خواهد کرد.
ه)تابوئیزم (Tabuism) کلمه تابو از زبان مردم پولى نزى گرفته شده و به معناى‏ممنوع و حرام است. عدد تابوها نزد مردم بدوى از حد شمارش بیرون است تا آن جا که‏اشیاى مختلف و اقدام به بعضى کارها و حتى بر زبان آوردن بعضى کلمات و نام‏ها وقدم نهادن در اماکنى خاص، تابو به حساب مى‏آید. رییس گروه یا بزرگ قبیله، تاوقتى داراى قدرت و رهبرى است، غالبا تابو است و به اعتقاد آنان، دست زدن به بدن‏یا جامه و اثاث او و حتى فرش و جایى که بر آن گام نهاده، خطرناک است.
در یک‏کلمه مى‏توان گفت تابو، حرام‏هایى است که جنبه مرموزى دارد و علت آن از نظر منطقى‏و خودآگاهى عقلى و دینى روشن نیست، و این وجه تمایز محرمات ادیان توحیدى باتابو در ادیان بدوى است. اما عقایدى شبیه به تابو نزد مردم عادى ربطى به محرمات‏واقعى دین حق ندارد. چنین افرادى، در حقیقت تا حدى داراى روحیه بدوى‏اند. بدین‏جهت، عقاید دینى آنان نیز خالص و پیراسته از خرافات نیست.
و) پرستش طبیعت که مظاهر گوناگونى داشته است، از جمله سنگ‏پرستى، گیاه‏پرستى،جانورپرستى و پرستش عناصر عالم وجود، مانند خاک، باد، آتش و آب.تفاوت طبیعت پرستى با انیمیزم این است که در انیمیزم شى‏ء طبیعى به خاطر روح‏مرموزى که دارد پرستش مى‏شود، ولى در طبیعت پرستى ممکن است‏به این جهت‏باشد وممکن است از آن جهت پرستش شود که نماینده و رمز یک امر حقیقى دیگر دانسته شده‏است. چنان که بت‏پرستان تحصیل کرده هندى از این جهت‏به بت احترام مى‏گذارند که آن‏را مظهر رمزى یک حقیقت عالى و نهفته که قابل ستایش است.مى‏دانند هر چند عوام الناس آن‏ها، بت را یک موجود زنده و فعال مى‏دانند و براى‏آن روح و روانى قایلند.
از این جا مى‏توان دو نتیجه به دست آورد:
1- در طول تاریخ بشر، دین از زندگى او جدا نبوده است و بدین جهت دین‏ریشه‏دارترین عامل در فرهنگ بشرى است.
2- گرچه دین‏دارى و پرستش در ادیان بدوى به صورت‏هاى نامعقول و خرافى ظهورکرده است، ولى این، دلیلى بر آن چه برخى جامعه‏شناسان نتیجه گرفته‏اند که دین درآغاز پیدایش حالت‏ساده و ابتدایى داشته و رفته‏رفته به ادیان پیشرفته مبدل شده‏است، نیست; زیرا همان‏گونه که یادآور شدیم، در جهان کنونى نیز مظاهرى از عقاید واعمال بدویان مشاهده مى‏شود، و این در حالى است که عصر کنونى، دوره ادیان‏پیشرفته و توحیدى است و نه ادیان ابتدایى.
بنابراین، دین از آغاز پیدایش بر پایه توحید استوار بوده است; هر چند به علل‏مختلف، طبیعت‏پرستى و شرک و خرافه‏گرایى در جوامع دینى راه یافته است.
2-ادیان زنده و غیرزنده
یکى دیگر از تقسیم‏بندى‏هاى رایج دین، تقسیم آن به‏زنده و غیرزنده است.
برخى از ادیان، متعلق به تاریخ گذشته‏اند و در جهان کنونى پیروانى ندارند،گرچه اکثر آن‏ها تاثیر خود را روى تعلیمات یک یا چند تا از ادیان موجود حفظکرده‏اند. این ادیان را، ادیان مرده مى‏نامند، ادیان مصر قدیم در افریقا، ادیان‏مکزیک و پروى باستان در امریکا، ادیان قدیم بابل و آشور. متعلق به اقوام فنیقى‏و هیتى، ادیان میترایى و مانى در آسیاى صغیر، ادیان یونان و روم باستان، وادیان اقوام سلت و تیوتونى اروپا از این دسته‏اند.
در مقابل این ادیان، ادیان‏دیگرى قرار دارد که هم‏اکنون پیروانى دارند، هر چند از نظر دامنه نفوذ و تعدادپیروان تفاوت بسیار دارند. از این ادیان به عنوان ادیان زنده یاد مى‏شود که‏عبارتند از:
1- دین هندویى که تاریخ آن به حدود 1500 تا 2000 سال پیش از میلاد مسیح بازمى‏گردد.
2- دین یهودى که تاریخ آن به 1200 تا 1500 سال پیش از میلاد مسیح مى‏رسد.
3- دین شینتو که مبدا پیدایش آن را 660 سال پیش از میلاد مسیح گفته‏اند.
4- دین زرتشتى که تاریخ پیدایش آن را قرن هفتم و ششم پیش از میلاد گفته‏اند.
5- دین تائونى که تاریخ پیدایش آن را سال 604 قبل از میلاد گفته‏اند.
6- دین جاینى (جینى) که تاریخ پیدایش آن به سال‏599 پیش از میلاد باز مى‏گردد.
7- دین بودایى که سال 560 پیش از میلاد پدید آمده است.
8- دین کنفوسیوسى که سال 551 پیش از میلاد را مبدا ظهور آن دانسته‏اند.
9- دین و آیین دیگرى که از ادیان زنده جهان به شمار مى‏آید، دین صابئى است.
قرآن کریم از صابئان در ردیف یهود و نصارى یاد مى‏کند. صابئان آیین خود را به‏حضرت یحیى تحمید دهنده یا یحیاى محمد نسبت مى‏دهند، قرآن کریم حضرت یحیى راپیامبرى صاحب کتاب و حکم معرفى کرده است.
تاریخ این دین به اندکى پیش از دین‏مسیح باز مى‏گردد.
10- دین مسیحیت. بنابراین که حضرت عیسى(ع) در سى سالگى دین‏مسیحیت را اعلان کرده است، تاریخ پیدایش آن سى‏ام میلادى خواهد بود.
11- دین‏اسلام. با توجه به این که تاریخ ولادت پیامبر گرامى اسلام سال 570 میلادى بوده و آن‏حضرت در سن چهل سالگى به پیامبرى برگزیده شده است.
تاریخ پیدایش دین اسلام سال 610 میلادى بوده است.
12- دین سیک. تاریخ تولد نانک (Nanak) ، بنیانگذار این دین را سال‏1469 میلادى‏و تاریخ وفات او را سال 1538 میلادى نوشته‏اند، و از طرفى گفته‏اند وى تا36 سالگى‏آیین سیک را ابراز نکرده است.از این جا مى‏توان آغاز قرن شانزدهم میلادى راتاریخ تقریبى پیدایش آیین سیک دانست.
3-ادیان توحیدى و غیر توحیدى
اعتقاد به وجود خدا و توحید و شرک، عامل دیگرى‏در تقسیم‏بندى ادیان است، هفت دین از ادیان زنده جهان در آغاز به وضوح معتقد به‏خداشناسى بوده‏اند، ادیان اسلام، مسیحیت، صابئى، یهودى، سیک و زرتشتیگرى. دو دین‏از آن‏ها یعنى دین جاینى و بودایى، بدون هیچ تاکید خاصى بر وجود خدا آغازشده‏اند. سه دین دیگر، یعنى ادیان هندویى، کنفوسیوسى و شینتو. در زمینه‏اى مبتنى‏بر شرک طبیعت‏پرستى بنیان‏گذارى شده‏اند.
به طور کلى، این وضع را مى‏توان به صورت زیر جمع‏بندى کرد:
الف) ادیان اسلام، مسیحیت، یهودى، سیک، ادیان توحیدى‏اند.
ب) دین زرتشتى تقریبا توحیدى است. گرچه فلسفه متافیزیک آن مبتنى بر ثنویت‏بوده و در متن کتاب مقدس آن، عبادت و پرستش شیاطین متعدد به رسمیت‏شناخته شده‏است.
ج) ادیان باقى مانده عملا مبتنى بر شرک هستند.
شایان ذکر است که مقصود ازتوحیدى بودن ادیانى چون مسیحیت این نیست که عقیده تثلیث‏با توحید منافات ندارد، بلکه مقصود این است که اعتقاد به خداى یکتا به عنوان یک عقیده دینى به رسمیت‏شناخته شده است، گرچه در کنار آن، عقیده تثلیث نیز مورد قبول است و باور اکثرمسیحیان این است که این دو با یکدیگر ناسازگار نیستند و عقیده تثلیث‏یا فراتراز بحث عقلى است و یا باید به گونه‏اى تفسیر شود که با اعتقاد به یگانگى خدا،ناسازگار نباشد، هر چند از نظر ما این تلاش‏ها در حل تعارض کامیاب نبوده است.
کاربردهاى دین
گرچه با توجه به بحث‏هاى تعریف و تقسیم دین، کاربردهاى دین رامى‏توان تشخیص داد و به بررسى جداگانه نیاز ندارد. ولى براى آن که بتوان بحث‏عنصر مشترک ادیان را روشن‏تر عرضه کرد، طرح مستقل آن خالى از فایده نخواهد بود. کاربردهاى دین را مى‏توان در موارد زیر نشان داد:
1- برنامه‏هاى زندگى اخلاقى و اجتماعى، خواه مستند به وحى باشد یا نباشد، چنان‏که کمونیسم و اومانیسم نیز گاهى، نوعى دین نامیده مى‏شوند. اگوست کنت که دین به‏معناى برنامه‏هاى مستند به وحى را رد کرد، خود دینى را به نام «دین انسانیت‏»پیشنهاد کرد که اومانیستى و انسان‏گرایانه است.
2-اعمال و مناسک و آداب ویژه‏اى که با عبادت و پرستش همراه است، خواه معبود،خدا یا خدایان و یا ارواح و یا برخى مظاهر طبیعى باشد. چنان که وقتى از ادیان‏ابتدایى سخن به میان مى‏آید، همین معنا مقصود است.
3- مراسم و آداب زندگى مبتنى بر اعتقاد به جهان غیب که با پرستش خدا یاخدایان همراه است. بخشى از کاربرد دین در مورد ادیان الهى اعم از توحیدى وغیرتوحیدى ناظر به همین معناست.
4- مراسم و مناسک مبتنى بر اعتقاد به ماوراى طبیعت و همراه با پرستش خداى‏یکتا. این مورد در ادیان الهى و توحیدى کاربرد وسیعى دارد که از آن‏ها با نام‏ادیان ابراهیمى نیز یاد مى‏شود.
عنصر مشترک ادیان
اکنون باید هر یک از این کاربردها را مورد مطالعه قرار دادو عنصر مشترک آن‏ها را روشن ساخت.
1- ایدئولوژى و جهان‏بینى
آن چه مى‏تواند عنصر مشترک در مورد کاربرد اول دین‏به شمار آید، همانا ایدئولوى و جهان‏بینى است، مقصود از ایدئولوژى، برنامه‏هاى‏ویژه زندگى است و مقصود از جهان‏بینى، نوع بینش و نگرش خاص به انسان و جهان است.علامه طباطبائى در این باره توضیحى دارد که خلاصه آن را یادآور مى‏شویم:
تردید نیست که هر یک از افراد انسان در زندگى طبعا به هم‏نوعان خود گراییده درمحیط اجتماع و زندگى دسته‏جمعى اعمالى انجام مى‏دهد و این اعمال را تحت نظامى‏قرار مى‏دهد که از آن تخطى نمى‏کند و منشا این نظم، این است که انسان مى‏خواهد یک‏زندگى سعادتمندانه داشته باشد که تا مى‏تواند نیازمندى‏هاى خود را به طور کامل‏ترى‏رفع کند.
از این جاست که انسان پیوسته اعمال خود را طبق مقررات و قوانینى که به دلخواه‏خود وضع کرده و یا از دیگران پذیرفته، تطبیق مى‏کند. این قوانین و مقررات، مبتنى‏بر نوع تصور و شناختى است که انسان از جهان هستى که خود نیز جزئى از آن است‏دارد.
کسانى که جهان را همین جهان مادى و محسوس دانسته و انسان را پدیده‏اى صددرصدمادى مى‏دانند که پس از مرگ نابود مى‏شود، روش‏شان در زندگى به گونه‏اى است که‏خواسته‏هاى مادى و لذایذ چند روزه دنیوى خود را تامین کنند.
کسانى که مانند عامه بت‏پرستان جهان، طبیعت را آفریده خدایى بالاتر از طبیعت‏مى‏دانند، برنامه زندگى خود را طورى تنظیم مى‏کنند که خشنودى خدا را جلب کنند وموجبات خشم او را فراهم نیاورند; چه اگر خدا را خشنود کنند، نعمت‏خود رابرایشان فراوان و پاینده مى‏دارد، و اگر خشمگین سازند، نعمت‏خود را از دست‏شان‏خواهد گرفت.
کسانى که علاوه بر ایمان به خدا، براى انسان زندگانى جاودانى قایل بوده و اورا مسوول خوب و بد اعمال خود مى‏دانند، و در نتیجه، روز بازخواست و پاداش اثبات‏مى‏کنند مانند مجوس، یهود، نصارى و مسلمین، در زندگى خود راهى را مى‏خواهندبپیمانید که این اصل اعتقادى در آن مراعات شود و سعادت این سرا و آن سرا را،تامین کند.
مجموع این اعتقاد و اساس (اعتقاد در باره حقیقت انسان و جهان) و مقررات‏متناسب با آن که در مسیر زندگى مورد عمل قرار مى‏گیرد، «دین‏» نامیده مى‏شود.بنابراین، انسان هرگز از دین ( برنامه زندگى که براصل اعتقادى استوار است)بى‏نیاز نیست.
2- تقدس یا قدسیت
عنصر مشترک در مورد دومین کاربرد دین،«قدسیت‏» است; یعنى آنچه مورد پرستش قرار مى‏گیرد، از ویژگى دسیت‏برخوردار است.
عده‏اى از دین‏شناسان غربى، قدسیت را عنصر مشترک ادیان دانسته‏اند و مقصود آنان‏از دین، اصطلاح و کاربرد عام آن که شامل هر ایدئولوى و مرام زندگى شود، نیست،بلکه اصطلاح و کاربرد خاص آن است‏یعنى آداب و مراسم زندگى همراه با عبادت وپرستش، چنان که سودربلوم (Soderblom) (1866 1931)، متکلم و دین‏شناس سوئدى‏گفته است:
مفهوم قدسى یا قدسیت مفهوم کلیدى دین است و حتى از مفهوم خدا هم فراتر مى‏رود;زیرا ممکن است دینى بدون مفهوم خدا وجود داشته باشد، ولى هیچ دینى بدون تمایزبین قدسى و دنیوى وجود ندارد.
رودولف اتو Rudolf Otto (19371869)، متکلم‏و دین‏پژوه آلمانى نیز، طرفدار این نظریه است، و کتابى به نام مفهوم امر قدسى‏تالیف کرد. 20 از طرفداران نامدار این نظریه، میرچاالیاده رومانیایى (19861907)، مورخ معروف ادیان و مفسر نهادهاى دینى است. به نظر وى، قدسى و دنیوى دووجه از بودن در جهان است و همواره تلاش انسان دین وزر براى فرا رفتن از جهان‏غیرقدسى یا دنیوى به مدد تجربه کردن جهان فرا انسانى ارزش‏هاى متعال است.وى تصریح کرده است که خصلت قدسى، گوهر یگانه پدیده مذهبى است و نمى‏توان آن رابا مقیاس‏هاى فیزیولوژى، روان‏شناسى، جامعه‏شناسى و غیر آن مطالعه کرد، و نیزیادآور شده است که توتم‏پرستى، بت‏پرستى، پرستش طبیعت‏یا ارواح و نیز پرستش‏شیاطین و خدایان و سرانجام پرستش خداى یگانه، تجلیات گوناگون قداست مى‏باشند.
3- آفرینش و تدبیر آن چه را که مى‏توان به عنوان عنصر مشترک در مورد سومین‏کاربرد دین دانست، مفهوم آفرینش و تدبیر یا ربوبیت است; یعنى در این جا آن چه‏هسته مرکزى عقیده دینى است، مساله خلقت و تدبیر جهان است و این که خدایان نقش‏آفرینش و تدبیر جهان را دارند، و عبادت آن‏ها به انگیزه جلب رضایت و پرهیز ازخشم و غضب آن‏ها صورت مى‏گیرد. البته همه مشرکان قایل به تعدد خالق و آفریدگارنبوده‏اند، ولى اعتقاد به تعدد مدبر و رب ( ارباب) از مشترکات همه مشرکان بوده‏است، چنان که قرآن کریم آن جا که عقاید مشرکان عصر رسالت را بازگو نموده،یادآور شده است که آنان خالقیت را منحصر در خدا ( الله) مى‏دانستند، ولى‏معبودهاى خود را به این انگیزه عبادت مى‏کردند که مایه قدرت و عزت آن‏ها باشند.چنان که مى‏فرماید:واتخذوا من دون الله آلهه لیکونوا لهم عزا و نیز مى‏فرماید: واتخذوا من دون‏الله آلهه لعلهم ینصرون .
4- نجات یا رستگارى ابدى
برخى از دین پژوهان، اصل‏نجات و رستگارى را عنصر مشترک ادیان بزرگ و متکامل دانسته‏اند; البته باید مقصودادیانى باشد که به حیات اخروى عقیده دارند.جان هیک از طرفداران این نظریه است، وى گفته است:
محتملا در ادیان ابتدایى عقیده به نجات یا رستگارى وجود ندارد; زیرا در این‏ادیان، آن چه اهمیت دارد، حفظ تعادل میان امور و اجتناب از بروز فاجعه است، ولى‏در کلیه ادیان بزرگ و متکامل جهانى نوعى اعتقاد به رستگارى وجود دارد.
در این ادیان، عقیده به انتقال از یک جهان معصیت‏بار به وضعیتى کاملا امیدبخش وبهتر وجود دارد، این ادیان اعلان مى‏کنند که هستى غایى، حقیقت مطلق والوهیت که‏هستى کنونى ما اتصال و پیوند خود را با آن از دست داده، خیر مطلق یا بخشایشگراست.
بنابراین، باید به جست‏وجو برآمد و به نداى او پاسخ گفت; زیرا آن چه داراى‏حقیقت غایى است. داراى ارج و اعتبار غایى نیز است.
هر یک از این ادیان، براساس اصل نجات شناختى خود طریق خاصى را براى دست‏یافتن‏به وصال هستى مطلق پیشنهاد مى‏کند و از طریق ایمان در پاسخ به رحمت الهى از طریق‏فنا شدن در ذات بارى، و یا از راه اخلاص روحى و اخلاقى به نجات و اشراق راه‏مى‏برند.
وینستون کینگ Winston L.king نیز در مقاله «دین‏» Religion ازسلسله مقالات دائره المعارف دین، اصل رستگارى را عنصر مشترک ادیان دانسته ورستگارى دینى را با دو ویژگى زیر معرفى کرده است:
1- رستگارى دینى، تمایل به تمرکز بر نیازهایى دارد که یک فرهنگ آن رااساسى‏ترین نیاز مى‏شمارد، و نیازهایى را که یک فرهنگ کم اهمیت‏تر مى‏شمارد نادیده‏مى‏گیرد.
2- رستگارى دینى، ناظر به ارضاى کلى، مطلق و گاه استعلایى نیازهاى انسانى است‏و دامنه‏اى گسترده دارد که با توجه به زمینه فرهنگى آن، سلسله وسیعى از ارضاهاى‏طبیعى گرفته تا وجد ابدى اتحاد با مطلق را در برمى‏گیرد.
روشن است که تفسیروى از رستگارى بس گسترده‏تر از تفسیر جان هیک است، تفسیر جان هیک، مخصوص ادیان‏پیشرفته و احیانا توحیدى است، ولى این تفسیر، ادیان ابتدایى را نیز شامل مى‏شود.
ماءخذ و سرچشمه دین
دین، در معناى خاص آن، پدیده‏اى الهى و آسمانى است و فاعل‏و پدید آورنده آن خداوند است، نقش بشر در این باره، عبارت است از ایمان (پذیرش دین)، شناخت و عمل، به عبارت دیگر انسان در مورد دین دو نقش را ایفامى‏کند، یکى نقش قابلى و پذیرندگى، و دیگر نقش فاعلى که جلوه معرفتى و رفتارى‏دارد، و در سایه این دو نقش قابلى و فاعلى، نقش سومى پدید مى‏آید که مى‏توان آن‏را «بهره‏برى‏» نامید; یعنى خلق و خوى او در پرتو ایمان و عمل به دین تحول‏یافته و رنگ دینى به خود مى‏گیرد و سرانجام به زندگى پاکیزه‏اى در دنیا و آخرت‏دست مى‏یابد. قرآن کریم در این باره مى‏فرماید:
من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مؤمن فلنحیینه حیوه طیبه و لنجزینهم‏اءجرهم باءحسن ما کانوا یعملون .
: هر مرد و زن با ایمانى که کار شایسته‏انجام دهد، او را در فضاى زندگى‏اى پاکیزه حیات مى‏بخشیم و آنان را به نیکوتر ازآن چه عمل کرده‏اند پاداش مى‏دهیم.
بنابراین، دین آسمانى سرچشمه‏اى خدایى دارد و خداوند آن را به بشر اعطا کرده‏است. قرآن کریم در این باره مى‏فرماید:
شرع لکم من الدین ماوصى به نوحا والذى اوحیناالیک و ما وصینا به ابراهیم وموسى و عیسى ان اقیموا الدین ولاتتفرقوا فیه... .
: براى شما همان دینى راتشریع کرد که آن را به نوح سفارش نمود، و آن چه بر تو (پیامبر اسلام) وحى‏نمودیم، و آن چه به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش کردیم، تا دین را بر پا داریدو در آن فرقه فرقه نشوید.
از آن جا که دین که فعل تشریعى خداوند است‏بر پیامبران وحى گردیده و از طریق‏وحى الهى به افراد بشر و مکلفان رسیده است، مى‏توان گفت: «وحى الهى‏» ماءخذ وسرچشمه دین حق است و کتاب‏هاى آسمانى مشروط به این که از دستبرد بشر و تحریف‏مصون مانده باشند منابع و مصادر دین آسمانى مى‏باشند، و چون دین اسلام خاتم‏ادیان الهى است، قرآن کریم ماءخذ و مصدر دین حق است و به همین دلیل است که‏خداوند، قرآن را با وصف مهیمن وصف کرده مى‏فرماید:
و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه... .
: قرآن را به حق بر تو نازل کردیم در حالى که کتاب‏هاى آسمانى پیشین راتصدیق کرده و بر آنها نظارت دارد.
هیمنه داشتن چیزى نسبت‏به چیز دیگر، عبارت است از تسلط داشتن برآن، به این که‏بتواند در آن تصرف کند و آن را حفظ و مراقبت نماید، و قرآن کریم نسبت‏به‏کتاب‏هاى آسمانى پیشین این گونه است. قرآن، بیانگر همه حقایق دینى است و اصول‏ثابت دینى را که در شرایع پیشین بوده حفظ نموده و آن چه از فروع دینى که‏تحول‏پذیر بوده، نسخ کرده است تا برنامه‏هاى آن با نیازهاى فطرى انسان از هر جهت‏هماهنگ باشد چنان که مى‏فرماید:
ان هذا القرآن یهدى للتى هى اقوم .
: این قرآن به طریقه‏اى استوارتر هدایت‏مى‏کند.
گذشته از این، با رجوع به قرآن مى‏توان درستى و نادرستى مطالبى را که در کتب‏دینى دیگر ضبط شده است محک زد; یعنى آن چه با تعالیم قرآن ناسازگار باشد مردودو نادرست‏خواهد بود.
اینک با توجه به توضیحات یاد شده، منابع و مصادر دین‏اسلام را به صورت زیر تبیین مى‏کنیم.
1- قرآن کریم
با توجه به این که دین فعل تشریعى خداوند است. براى احکام وتشریع‏هاى دینى دو مرحله زیر قابل فرض و بلکه محقق است:
1- مرحله پیش از ابلاغ ;
2- مرحله پس از ابلاغ .
در مرحله نخست، احکام و تشریع‏هاى دینى در لوح محفوظ، به گونه‏اى که کیفیت آن‏براى ما روشن نیست، تحقق مى‏یابد، آن‏گاه از طریق وحى به پیامبران الهى منتقل‏مى‏گردد و بردست آنان به مکلفان ابلاغ مى‏شود.
دین ( تکالیف الهى) در مرحله نخست جنبه انشایى دارد و در مرحله دوم جنبه‏فعلى داشته و منجز و الزام‏آور است و کاربرد دین در اصطلاح دین‏شناسى ناظر به‏مرحله دوم است. بنابراین، احکام و تعالیمى که در قرآن کریم موجود است، همگى دین‏نامیده مى‏شوند.
البته همه آیات قرآن بیانگر دستورهاى اعتقادى یا عملى نیستند، بلکه مطالبى‏نیز در باره رخدادهاى تاریخى یا حوادث و پدیده‏هاى طبیعى و مانند آن بیان شده‏است که چون هدف اصلى از این گونه تعالیم، هدایت‏بشر به سوى مصالح دنیوى و سعادت‏اخروى است، و این همانا حقیقت و مقصود نهایى دین است، این تعالیم نیز تحت عنوان‏دین شناخته مى‏شوند.
به عبارت دیگر، آیات تاریخى و طبیعى قرآن یک مدلول مطابقى دارند و یک مدلول‏التزامى; مدلول مطابقى آن‏ها که گزارش از یک رخداد تاریخى یا وصف یک حادثه یاقانون طبیعى است، مقصود بالاصاله قرآن نیست، بلکه مقصود بالاصاله آن مدلول‏التزامى آن‏ها است و آن به عقاید و احکام دینى باز مى‏گردد; یعنى یا هدف بیان‏خالقیت، ربوبیت، علم، قدرت، مهر، خشم و در یک کلمه صفات جمال و جلال الهى است ویا تبیین یک دستورالعمل و قانون دینى است.
2- احادیث نبوى
پس از قرآن کریم، احادیث نبوى دومین ماءخذ و سرچشمه دین است‏و این مطلب دو پایه دارد:
الف) کتاب آسمانى به شرح و تفسیر نیاز دارد; زیرا تعالیم و احکام دینى وارددر کتاب آسمانى ناظر به کلیات مسایل است و جزئیات مسایل باید توسط پیامبر درشرایط مناسب و به تدریج‏بیان شود; چنان که خداوند خطاب به پیامبر اکرم(ص)مى‏فرماید:
و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون .
ب)پیامبر، معصوم از خطا و گناه است و آن چه در تبیین تعالیم و احکام الهى بیان‏مى‏کند، چیزى جز وحى و قانون الهى نیست; چنان که خداوند در باره پیامبر اکرم(ص)مى‏فرماید:
و ما ینطق عن الهوى ×ان هو الا وحى یوحى ×علمه شدید القوى .
قرآن کریم درجاى دیگر مى‏فرماید:
فان تنازعتم فى شى‏ء فردوه الى الله والرسول .
امام على(ع) در تفسیر این آیه‏فرموده‏اند:
فرده الى الله ان نحکم بکتابه، ورده الى الرسول ان ناءخذ بسنته.
3-احادیث امامان معصوم:
با توجه به این که تبیین کلیات معارف و احکام دینى کارى است که تدریجاانجام‏پذیر بوده و به زمانى نسبتا طولانى نیاز دارد، زمان محدود عصر رسالت. براى‏انجام کامل این امر کافى نبود، از این روى مى‏بایست کسانى باشند که پس از آن‏حضرت این رسالت را ادامه داده و تکمیل کنند. بدین جهت، پیامبر اکرم(ص) با حدیث‏ثقلین و مانند آن عصمت و قیادت عترت خود را به مسلمانان ابلاغ کرد و با ملاک عصمت‏و مقام قیادت دینى عترت پیامبر، احادیث آنان نیز به منزله احادیث نبوى بوده وماءخذ و مصدر دین خواهد بود.
این مطلب، گذشته از حدیث ثقلین و مانند آن، از آیاتى چون آیه وجوب اطاعت اولى‏الامر آیه ولایت، آیه تکمیل دین، آیه تطهیر و... نیز به دست مى‏آید که‏شرح آن را باید در کتب کلام و تفسیر جویا شد.

تبلیغات